نوع مقاله : مقاله پژوهشی
مدرس حالا هم زنده است . مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. 1
امام خمینى
[مدرس] مشوق امام و معالم همگان . درس و رزم را در کنار مى یافت و مرز و حائل نمى شناخت .[اجتهاد دینى] را با[ درایت سیاسى] قرین دانست و آن را توصیه داشت و در راس عاملان به این وصیت امام را مى توان شمرد. در گفتار و نوشتارایشان هیچ کس بسان[ مدرس] ستایش نشد و حضرتش از پیشینیان و معاصران چنان اسوه اى را نیافت . در آیینه[ مدرس] تصویر خود را مى یابد و خویشتن را رهروى از آن مکتب مى شناسد و معرفى مى کند. آنگاه که ازانتخابات سخن به میان است و هشدار مى دهند :
[سعى کنید مثل مرحوم مدرس راانتخاب کنید.البته مثل[ مدرس] که به این زودى ها پیدا نمى شود. شاید آحادى مثل مدرس باشند] 2 .
و یا در جامعیت (مدرس) فرموده اند:
این آدم (مدرس )که مى آمد (من درس ایشان یک روز رفتم ) در مدرسه سپهسالار که حالا مدرسه شهید مطهرى است و درس مى گفت . من یک روز رفتم درس ایشان مثل این که هیچ کارى ندارد فقط طلبه اى است دارد درس مى گوید.اینطور
قدرت روحى داشت ...آن وقت هم که مى رفت مجلس یک نفرى بود که همه ازاو حساب مى بردند من مجلس آن وقت را هم دیده ام . کانه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید. با آنکه بااو بودند ولى مجلس کانه احساس نقص مى کرد وقتى مدرس نبود... 3 .
ازاینگونه سخنان بسیارند و شیفتگى حضرت امام نسبت به[ مدرس] در آن کلمات آشکارند .[امام] از شخصیتهاى معاصر نام برده اند و برخى را ستوده اند اما آن ستایش ها با آنچه در صفات[ مدرس] گفته اند یکسان نیست و در یک کفه جاى ندارد.ازاین رو با همه تردید این جسارت بر قلم آمد و نام[ اسوه امام] براین و جیزه نهاده شد. و در آستانه پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس آذر 1316 تقدیم ایشان وامت امام مى گردد. با بیان این تذکار که این نوشتار به بررسى شرح احوال ایشان نپرداخته است . که این نه در خور صفحات محدوداست . بلکه به اشاره واجمال از آموزه هائى سخن رانده است که در زندگى[ مدرس] براى حوزویان مفید مى نماید واز جانب دیگر در نهایت به اقتضاى ورود در آستانه انتخابات فصلى خاص در[ مسوولیت مجلس] از دیدگاه مدرس گشوده شد .
امید آن مى رود که این مختصر مقبول روان آن بزرگ قرار گیرد و دعاى خیر آن اسطوره مقاومت بدرقه راه باشد.
مقامات علمى
[مدرس] در حوزه ها چهره اى آشنا بود. هر چند دورنشینان از سیاست به سهولت از علمیت مجتهدان سیاسى تمجید نمى کنند اما حسن شهرت علمى مدرس راه را بسته بود و همگان به اوج مقامات دانش او شاهدند. وى از مبرزان شاگردان مرحوم[ آخوند خراسانى] و[ سیدکاظم یزدى] بشمار مى رفت و در دروس میرزاى شیرازى اول و دوم شرکت جست 4 و تقریراتى از آموخته هاى آن ایام نگاشت که حوادث دهر به تاراج داد.
معاشران وى ازاجله عالمان دین بودند و غالب آنان مناصب عالى روحانى را نائل شدند. کسانى چونان مرحوم سیدابوالحسن را نائل شدند. کسانى چونان مرحوم[ سیدابوالحسن اصفهانى] [ سیداسماعیل صدر] [شیخ عبدالکریم حائرى] و ... رااز زمره آنان شمرده اند.
مرحوم[ میرزاى شیرازى] - صاحب فتواى تنباکو - در تمجیداز ذکاوت خدادادى[ مدرس] نگاشته اند:
این سید ازاولاد رسول الله پاکدامنى اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهى من را به تعجب مى افکند. در مدتى بسیار کوتاه از تمام همدرسهایش در گذشته و در منطق فقه واصول شر آمد همه یارانش مى باشد و قوه قضاوت او در حد کمال و نهایت درستکارى و تقوى است. 6
این توصیه بلند درازمنه اولیه ورود مدرس به عتبات بود و پس از آن بر حاصل دانش افزود و در مراجعت به موطن خوداصفهان چنان آوازه اى یافت که پس از دوران استبداد صغیر در سمت نمایندگان طراز اول مجتهدین ناظر بر قوانین از
جانب علماءانتخاب شد و در دوره دوم مجلس حضور یافت7 . توان علمى[ مدرس] در[ علوم منقول] محصور نبود بلکه به[ علوم عقلى] نیز توجه وافر داشت . در حوزه اصفهان در محضر اساتید عالیقدر علوم عقلى چونان مرحوم[ جهانگیرخان قشقائى] و [آخوند ملامحمد کاشى] و ... متون عالى فلسفى - عرفانى را فرا گرفت و سالیان دراز در مقام تحصیل و تدریس آن بسر برد.
اعتنا به علوم عقلى و نقلى جامعیتى را به وى داد که اینک در چهره[ امام خمینى] متجلى است .از یک سوى حرمت شرع را پاس مى دارد واز جانب دیگر راه عقل و برهان را به کنارى نمى نهد.این جامعیت از نکات برجسته اشتراک این دور بزرگواراست . و در فصول دیگر به نمونه هاى دیگرازاین مشترکات بر مى خوریم .
دراین مقام بیان این نکته بى سود نمى رسد که آیا وسعت تاثیر[ مدرس] و[ امام] بااین جامعیت بى ارتباط مى نماید؟ آیا آنان که از فراگیرى و تعمق در چون و چراهاى عقلى بدورند راه شریعت را سهل و صاف مى پندارند در زمان معاصر تاثیر مناسب را قادرند؟ و از آن جانب آنان که در حوزه علوم عقلى تلاش را منحصر دارند توان ارتباط فعال با جامعه متشرع را دارایند؟
دراین نوشتار وصول به پاسخ قاطع مقصود نیست اما توجه به احوالات دو بزرگ مدرس وامام نشان مى دهد که آن دو ازاین قدر جامع بهره مند واین تذکر مى تواند در راه سیر تحقیقى مشترکات دو شخصیت موثرافتد و در طریق ایجاد شخصیت مشابه الگوئى را نشان دهد. در ختام این فصل دو نکته یاد کردنى مى نماید:
1.اعتنا به علوم جنبى : مدرس به تحصیل و تدریس علوم رسمى قناعت نداشت . وى پس از مراجعت از عتبات به[ اصفهان] از متن[ نهج البلاغه] تدریس[اخلاق] داشت واز آن درس انس وى با[ نهج البلاغه] نمایان بود. مرحوم میرزاعلى شیرازى که شهید مطهرى از تدریس نهج البلاغه او ستایشها داشتند و علقه خویش را با آن دستاورد آشنائى باایشان مى شمردند 10در حکایت از درس نهج البلاغه[ مدرس] فرموده اند:
[مدرس بعداز مراجعت از نجف به اصفهان پنجشنبه درس اخلاق مى گفت و دراخلاق او نهج البلاغه بود - من یک روز به درس ایشان رفتم چنان حاضرالذهن بود که عبارات نهج البلاغه را از بر مى خواند واز کتب بزرگان شعر وادب وادبیات عرب ضرب المثل ها مى آورد. من علاقه مند شدم مدتى به درس ایشان رفتم . سفارش مى کردند: آقا شخصیت به اخلاق انسانى است پیامبر[ ص] فرمود:انى بعثت لاتمم مکارم الاخلاق و بالاترین کتاب اخلاق [ نهج البلاغه] است . بخوانید و به دیگران نیز یاد بدهید. بهرحال مشوق من در نهج البلاغه مدرس بود]. 11
هم چنین با کتاب وحى (قرآن ) مانوس بود و در راه فهم و تفسیر و تبلیف آن مى کوشید. وى تفاسیر موجود عصر خود را غیر کافى مى شمرد و تحصیل تفسیر راازاهم وظائف طلاب مى شمرد:
[تحصیل علم تفسیر قرآن در جزء علوم دیانى
روحانى در ضمن دوره متوسطه و عالیه اول درجه لزوم واهمیت را حائزاست . متاسفانه در قرون اخیر مثل خیلى از علوم مهمه اسلامى مهجور و متروک شده ولى بنظر داعى کتابیکه کاملا به این درد بخورد در بین تفاسیریکه در دسترس ما بوده و بالخصوص از تفاسیر شیعه نداریم] 12 .
این گونه توجه ها از وسعت حوزه فکر و تلاش شهید مدرس با خبر مى کند که در گردونه معضل ترین مسائل سیاسى مبارزه با سردار سپه و ... امور فکرى را مى اندیشد و در راه اعلاى فرهنگ دینى تلاش مى ورزد.
2. شاگردان و آثار: گروهى از بزرگان را در جمع شاگردان درس [مدرس] برشمرده اند و طول زمان تدریس ایشان حکایت از تعدادى افزونتر مى کند. مدرس هیچگاه منصب تدریس را رها نساخت . در شرایط بحرانى به سوى درس مى شتافت . در خاطره نامه اى که به تقاضاى روزنامه[ اطلاعات] نگاشته است مى نویسد:
[در مدرسه جده کوچک مدرسه اى است به این اسم دراصفهان مشغول تدریس فقه واصول شدم واز خداوند توفیق مى خواهم که به همین قسم بقیه عمر را مشغول باشم]. 13
در میان معاریف نام بزرگوارانى را در جمع شاگردان آن بزرگ مى یابیم واز آن جمله : مرحوم شعرانى الهى قمشه اى جلال همائى و... را مى توان نام برد. 14
از شهید مدرس آثار علمى نیز برجاى مانده است 15 وامیداست که تلاش صاحب همتان انجام یابد و درامکان استفاده همگان قرار گیرد.
جدیت و توفیق
[مدرس] استاد دیده بود.به گفته وى در حوزه اصفهان از محضر 30 استاد بهره برده بود و پس از آن در عتبات از والاترین اساتید علوم شرعى سود جست اما جدیت در تحصیل و تدریس را منضم به این توفیق کرد و دراوج تلاش سیاسى سعى درسى را به کنارى ننهاد. در صبحگاهان در مدرسه سپهسلار دروس متعدد داشت . آنگاه که از سوى عوامل[ رضاخان] ترور شد به سوى[ درس] مى رفت و بااستفاده از تاریکى و ذکاوت خدادى جان بدر برد. 16
برادرامام آقاى پسندیده ازاین جدیت شهید مدرس حکایت فرموده اند:
[مرحوم مدرس صبح اول آفتاب قبل از صرف صبحانه مى آمدند به مسجد سپهسالار و در آنجا درس فقه واصول مى گفتند]... 17 .
[مدرس] بهره خود راازاین جدیت مى شناخت و به دیگران سفارش داشت .او راه دانش را بى مشتقات نمى یافت و هیچ کس رااز تحصیل آن بى نیاز نمى شمرد.ازاین رو در تنهائى تبعید به خواف دراندیشه تحصیل فرزنداست و در
مرقومه اى به وى مى نگارد:
[ رابعا: در مساله تحصیل البته قسمتى از شب روز خودتان را که صرف صنعت خود - که طب باشد - خواهید نمود و قسمتى دیگر که شب و روز شش ساعت باشد به جهت مطالعه دروس و مباحثه علوم منظور بدارید و مصمم باشید که مسامحه نشود. هر درس بى مطالعه و مباحثه کم نتیجه است ... سادسا: استاد براى هر دو درس منطق و حکمت بهتراز آقاى شیخ محمدعلى لواسانى .... علما واخلاقا به عقیده من نیست یا نادراست . همه روزه بین الطلوعین این دو درس را خدمت ایشان تحصیل کرده ایشان هم در حقیقت جزء تعقیب نماز صبح قرار داده یتیم نوازى خواهند فرمود]...!! 18
توجه به نمونه فوق از دقت جامعیت و جدیت مدرس حکایتها دارد. در غربت تبعید و زندان که مدرس خود را چون متوفى مى یابد و فرزند را چونان یتیم ! به حیات علمى و عقلى فرزند مى اندیشد و به او درس بین الطلوعین را سفارش مى کند و به تهذیب اخلاق استاد در کناره دانش او بها مى دهد
شهید مدرس طلبگى را با حدیت و دوام تعقل همراه مى دید واین تجربه شخصى او بود که با دیگران در میان مى نهاد. آنگاه که فرزندشان از کثرت مراجعان به پدر شکوه مى کند که بواسطه کمبود مکان او رااز تحصیل باز مى دارد شهید مدرس او را به نکته اى واقف مى کند که در هر زمان سودمند مى نماید:
[ سید عبدالباقى ! طلبه وقتى درس مى خواند باید آنقدر حواسش جمع باشد که نداند چه کسى آمده و چه کسى رفته است]. 19
شهید مدرس تحصیل جدى را بااشرافیت سازگار نمى یافت .او با زندگانى ساده و قانعانه به مقامات رسیده بود. در [نجف] با عملگى روزهاى تعطیل اعاشه معاش مى کرد.ازاین رو به آنان که درطلب علم بودند اما زیور دنیا را مى طلبیدند امیدوار نبود. به عنوان نمونه به حکایت ذیل مى توان استناد داشت [روزى[ ابن یوسف حدائق شیرازى] ... جوانى را که قباى او داراى تعداد زیادى دکمه هاى ثیتانى بود آورد پیش آقا و گفت :این شخص مى خواهد طلبه شود. آقاازاو پرسید: مجموعا بسته و باز کردن این دکمه ها چقدراز شما وقت مى گیرد؟ آن جوان گفت مجموعا ده دقیقه . آقا فرمود: کسى که قبا پوشیدنش ده دقیقه وقت ببرد بدرد طلبگى نمى خورد. ] 20
مدرس حرمت دانش پژوه راارج مى نهاد و طلبگى را به بهرورى از فرصتها مى دانست و درطول تدریس و یا اداره مدرسه سپهسالار آن را گوشزد طلاب داشت . خاطره ذیل نمونه اى است ازاعتناى[ مدرس] به تحصیل وانضباط طالب علوم :
مدرس در سپهسالار هر وقت طلبه اى یک روز غیبت مى کرد از حقوق او چندى کسر مى کرد. درانتخابات دوره چهارم مجلس یکى از طلاب به مدت چند روز سخت مشغول تبلیغ انتخاباتى از مدرس بود و در نتیجه از درس غیبت کرده بود. روزى که حقوق و شهریه طلاب پرداخت مى شد آن طلبه متوجه شد که چهار روزاز حقوق او را کسر کرده اند. خدمت آقا آمد و گفت : علت غیبت چند
روزه این بود که مشغول تبلیغ براى شما بودم . مدرس فرمود: آن امرى جداگانه است .اما چون غیبت کرده اى طبق مقررات مدرسه از حقوق شما کسر شده است21 .
حفاظت از شریعت
[مدرس] خود را پاسدار[ دیات] مى شمرد و عدول از قوانین شرعى را رضایت نمى داد. آنگاه که به[ مجلس] آمد خود را در مقام حفاظت از مکتب مى یافت و در دوره هاى بعد - که این اختیارازاو سلب شد - مسوولیت را تمام شده نینگاشت بلکه[ سیاست] را با[ دیانت] قرین مى دانست واز دریچه[ دین] به آن مى نگریست . در تدوین[ قانون عدلیه] مشیرالدوله - وزیر عدلیه - کوشید که در تدوین آن قانونى مطابق با شیوه رائج در مغرب زمین بیافریند و به ادغام محاکم شرح در محاکم عدلیه دست یازد.[ مدرس] - که ریاست کمیسیون عدلیه را بر عهده داشت - محکمه شرع را قربانى نظم جدید مى یافت . گر چه محاکم متفرق شرع به عدل على[ ع] قضاوت نمى کردند!امااو دریافته بود که مسیرامور در حذف قوانین شرع است و حذف محاکم شرع سنگ اولین آن !ازاین رو با شهامت در مقابل آن طرح ایستاد.این مقاومت در مقابل وجهیه المله هائى چون [مسیرالدوله] به آسانى انجام نیافت و ضرباتى را بر موقعیت[ مدرس] فرود آورد.اما[ مدرس] از آن نهراسید و آنان را مجبور ساخت که در مقدمه[ اصول محاکمات] موادى را بیفزایند و به بقاى محاکم شرع تن دهند. 22 گر چه تفرق حوزه 23 و تغییر مسیر حاکمیت در نهایت به تثبیت اندیشه غربزدگان انجامید اما[ مدرس] در مسوولیت خود کوتاهى نورزید و آنچه توانست به انجام رساند.
از سوى دیگر مدرس حفاظت از شرع را با حضور عالمان و روحانیان در دو بخش عمده عدلیه و معارف مرتبط دانست و به طلاب آن را توصیه داشت :
[مدرس اهل فضل و طلاب بااستعداد را تشویق مى کرد که در[ عدلیه] یا وزارت معارف استخدام شوند. مى گفت :اگر شما نروید و کوتاهى کنید نااهلان جاى شما را مى گیرند. دستگاه قضائى هرج و مرج و مملکت دچار عدم امنیت مى گردد و وقتى مملکتى امنیت و آسایش نداشت هیچ چیز در آن مملکت وجود ندارد]. 24 .
ایشان دریافته بود که درراه حفظ شرع بایستى در[ عدلیه] و [معارف] سرمایه گذارى شود[ حوزه] مسوولیت عمده خود را در[ تامین قضائى] و[ اعتلاى فرهنگى] جامعه مبذول دارد.این پیام هنوز تازه مى نماید و در شرایط کنونى لبیک گویان کثیر مى طلبد.
آراء نوین
[مدرس] زمانه خود را مى شناخت و در حدود میسور به درک مقتضیات عصر همت گمارد و بر آن اساس موضع گرفت . وى چون پاره اى از هم صنفان به حرمت مدارس جدید فتوى نداد. بلکه به شهامت به تبلیغ و ترویج[ رشد تعلیم]
پرداخت . در مجلس از طرح اختصاص صدى نیم براى ایجاد واحداث مدارس ابتدائى در روستاها دفاع کرد و فرمود:
چیز یاد گرفتن از بس واضح است - عقلا و دیانتا - خجالت مى کشیدم که برخیزم و بگویم این را باید توسعه اش داد و مساله خیلى بدیهى است . و دیانتا هم عقیده براین است که از هر چیز مقدم است . یعنى اول کلمه اى که مى شود نسبت داد به صاحب شریعت ما علم است ... حیوانات به مذهب ما هر کدام معلم شدند قیمت پیدا مى کنند...این بواسطه شرافت علم است. 25
وى به تخصص هاى جدید نیز بها داد.او دریافته بود که علوم کهن از مقابله با تکنیک جدید بازمانده اند و لذا باید در تعقیب حرکات مصلحانى چونان امیرکبیر برآمد.ازاین رو به هنگام طرح[ اعزام محصل به خارج] از آن انتقاد کرد امااز موضع ضد تخصص با آن برخورد نکرد. بلکه در مقدمه گفتارش اظهار داشت :
[فرمایشاتى فرمودند که ده نفر محصل برود خارجه براى اینکه متخصص بشوند در علم مهندسى عقیده بنده این است که ده تا کم است صدتا هم کم است ... ما متخصص زیاد مى خواهیم]... 26
سپس از شیوه اعزام به خارج انتقاد مى کند و مى گوید:
[در دوره هائى که گذشته در همین مجلس متجاوزاز دویست نفر سیصدنفر را تاکنون به خارجه فرستاده اند در صورتى که متخصص که سهل است متخصص درجه دوم و سوم هم گیرمان نیامد... باید راهى پیدا کرد که این درد را علاج کنند]... 27
مدرس در راستاى لزوم توسعه تکنیک جدید به وسعت صنائع دفاعى نظر داشت و آن را توصیه مى کرد.
[ باید پولى که بابت خریداین نجس ها مشروبات الکلى از مملکت خارج مى شود صرف خرید کارخانجات شود.امروز جنگ از زمین ها به هوا رفته باید صرف ایجاد کارخانه هواپیماسازى کارخانجات اسلحه سازى و توپ بشود]...28 .
نمونه دیگراز موضعگیریهاى مناسب با زمان[ مدرس] را در دفاع وى از[ نظام وظیفه اجبارى] مى توان دانست .او درگیرى بااین مسائل را غلط مى شمرد و معتقد بود که حرکاتى که در مسیر ناصواب جلوه دادن این وظیفه انجام مى یابند نادرست است و بایداین قانون را مشروع تلقى کرد واگر نقصى است در جاى دیگراست و ریشه را باید جست .اما با مشروعیت قانون شرعى درگیر شدن سزا نیست . در پاسخ یک از منتقدان - که از قانون[ نظام اجبارى] انتقاد داشت - به وى فرمود:
[آقا شما دستى از دور برآتش دارید نظام وظیفه یک قانونى است مشروع و بر هر مسلمانى واجب است]. 29
آخرین نمونه از موارد را - دراین مقال مختصر - دفاع[ مدرس] از [مالیات] مى توان شمرد.ایشان دراین مقوله فرموده اند: که[ مالیات] از شوون ولایت امراست و کشورها در راه پیشرفت به آن نیازمندند و نمى توان نام آن را[ خمس] و[ زکات] نهاد. 30
این انظار مترقى نشانه وسعت نظر آن شهید بود و دافع از مدرس جز به ادامه راه او در زمینه
فهم مقتضیات زمان و سعى دراجراى شرع با توجه به حوادث عصر میسر نیست .
تفرق حوزه
روحانیت در[ جنبش تنباکو] هماوا بود و با قیادت واحد به مقابله برخاست و ظفرمندانه برون آمد اما در جنبش مشروطیت تفرقه درون کار را مشکل کرد. دفاع از مشروطه و مخالفت با آن جناح بندیهائى را موجب شد. مستبدان و مشروطه خواهان در میان روحانیان برجسته پایگاههائى را داشتند و در کشاکش طولانى مشروطه خواهان غلبه یافتند. امااین تفوق به نظارت به نظارت و غلبه روحانیان حامى مشروطیت نینجامید و حاصل آن چنین شد که در جشن پیروزى مشروطیت - پس از استبداد صغیر- عالمان مدافع مشروطه مشروعه پاى دار رفتند و روحانیت حامى مشروطیت یا قدرت مخالفت نداشت یاانجام آن را به سود نمى شمرد.[ مدرس] از بى اعتنائى عالمان دیانت - بویژه در تهران - به سرنوشت مجتهد گرانقدرى چون[ شیخ فضل الله نورى] دلگیر بود. با آنکه او در صف حامیان مشروطیت جاى داشت و با مستبدان دراصفهان درگیر بود و ازاعضاى[ انجمن ایالتى اصفهان] محسوب مى شد اما حرکت ناپسنداعدام شیخ را ننگ مشروطیت مى شمرد و آن را بى ارتباط با تساهل عالمان دین نمى دانست . در روزهاى نخست ورود به[ تهران] - براى انجام مسوولیت نمایندگى - در جلسه اى فرمود:
وقتى اهل علم از کارها کناره گیرند میدان بدست اراذل واوباش مى افتد. اگراهل علم تهران کوتاهى نکرده بودند کار به اینجا شهادت شیخ نمى کشید. 31
با گذر زمان تفرقه هاى درونى افزون شد. روحانیان مخالف مشروطیت با قتل[ شیخ] در بى اعتنائى به سرنوشت مشروطیت تشجیع شدند و موافقان آن یااز کار کناره گرفتند وانزوا را پیشه ساختند یا در حد یک رجل سیاسى باقى ماندند. و چنین شد که پس از دوره دوم روحانیت از حقوق قانونى در لزوم داشتن 5 نماینده در مجلس دفاع نکرد. زیرا نه[ مجلسیان] طالب آن بودند و نه روحانیت هواى سیاست دفاع نکرد. زیرا نه[ مجلسیان] طالب آن بودند و نه روحانیت هواى سیاست دفاع و نظارت بازمانده مشروطیت را در سرداشت . و در نتیجه در حادثه[ سردار سپه] و[ تغییر سلطنت] جمعى معتنابه از روحانیان نظاره گر بودند و آن بخش اندک که به اقتصاى مقام یا هواى مشارکت در امور به آن مى اندیشیدند از دیدگاه واحد بهره مند نبودند.
[مدرس] و جمعى از عالمان دینى را مى یابیم که به هویت سردار سپه آگاه بودند و دریافتند که وى چه ماموریتى بر عهده دارد و کشور را به کدام ناحیت سوق مى دهد. فرستاده مدرس به سوى احمدشاه در فرنگ تلقى آن بزرگوار را ازاهداف آینده سردار سپه برمى گوید. دراین پیام درایت و وسعت نظر آن شهید مشهوداست . در بخش ازاین گزارش مى خوانیم :
[گذشته از نکات سیاسى به عقیده آقاى مدرس در رژیم نوى که نقشه آن را براى ایران بینوا طرح کرده اند نوعى از تججد به ما داده مى شود که تمدن مغربى را با رسواترین قیافه تقدیم نسل هاى آینده
خواهند نمود...قریبا چوپانهاى قریه هاى قراعینى و کنگاور بافکل سفید و کراوات در خیابانهاى تهران خودنمائى مى کنند.... ممکن است شماره هاى کارخانه هاى نوشابه سازى روزافزون گردد، اما کوره آهن گدازى و کاغذ سازى پا نخواهد گرفت .درهاى مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات واوهام بسته خواهد شد اما سیل هااز رمان ها و افسانه هاى خارجى که در واقع جز حسین کرد فرنگى و رموز حمزه فرنگى چیزى نیستند بوسیله مطبوعات و پرده هاى سینما به این کشور جارى خواهد گشت بطوریکه پایه افکار و عقائد واندیشه هاى نسل جوان از دختر و پسر تدریجا بر بنیاد همان افسانه هاى پوچ قرار خواهند گرفت و مدنیت مغرب و معیشیت ملل مترفقى را در رقص و آواز و دزدى عجیب آرسن لوپن و بى عفتى ها و مفاسداخلاقى دیگر خواهند شناخت . مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است]. 32
متاسفانه همگان چنین درکى را نداشتند. جمعى به مبارزوان نیم بند دلخوش بودند و مدرس گرچه آن را غنیمت مى شمرد اما کافى نمى دانست :
[جلسات علما در قم ادامه داشت . بیشتر پیرامون نظام وظیفه بود.از مدرس هم دعوت کردند به قم آمد. در جلسه علماء شرکت کرد... پیرامون تغییر لباس نظام وظیفه مشروبات الکى و موسیقى و جعبه هاى گرامافون که تازه معمول شده بود مذاکره بود. مدرس با صداى بلند گفت : جلسه به این عظمت تشکیل داده اید ولى پیرامون مسائل کوچک صحبت مى کنید. آقایان اگر مى خواهید کارى بکنید ریشه فساد را قطع کنید ایوان پى شکسته مرمت نمى شود. ریشه فساد چیست ؟ و کیست ؟ والااین مسائل فائده ندارد و با حالت ناراحتى از مجلس بیرون رفت]. 33
بخش عمده اى از معترضان به مبارزه با ظواهر مفاسد بسنده داشتند.اما[ مدرس] دریافته بود که منافع انگلستان در جهت ایجاد قدرت متمرکزاست و آن را از [رضاخان] خواسته اند و حذف مظاهر دینى - فرهنگى را مقدمه آن قرار داده اند واز وى طلبیده اند ولى انتقال این درک مشکل بود و گروهى را گمان بر آن بود که[ مدرس] بدبینانه به اعمال رضاخان مى نگرد و ...
امااندوهمدانه تر آن بود که در میان روحانیان [ سردار سپه] از حامیانى بى بهره نبود. در حالیکه[ مدرس] در مجلس و خارج از آن رایت مخالفت با[ رضاخان] را بردوش داشت روحانیانى - حتى درسطوح برجسته حوزه اى از سردار سپه حمایت مى کردند واو را مى ستودند.
در آن زمان [ سردار سپه] چهره اى موجه از خود نشان مى داد.امنیت داخلى را - هر چند به قیمت سرکوب آزادیخواهان - دراهداف جاى دادن بود و توفیقاتى کسب نموده بود و به آداب شریعت نیز اعتنائى وافر نشان مى داد. دراولین اعلامیه پس از کودتا 1299اظهار داشت :
[تمام مغازهاى شراب فروشى و عرق فروشى و تاتر و سینما و فتگرافنها و کلوپهاى قمار باید بسته شود و هر که مست دیده شود به محکمه نظامى جلب خواهد شد]. 34
و بااز عوام فریبى او در مراسم عاشورا حکایت
کرده اند:
[سردار سپه روز دهم محرم روز عاشورا دسته قزاق با یک هیات از صاحب منصبان در جلو وافراد با بیرق ها و ... و در جلو آنها سردار سپه با یقه باز و روى سرش کاه و غالب آنها به سرشان گل زده بودند و پاى برهنه وارد بازار شدند... و نیز شب یازدهم دسته قزاق ها به بازار آمده با در دست داشتن شمع شام غریبان گرفته بودند خود سردارسپه با سر و پاى برهنه شمع در دست گرفته و در مسجد جامع ... آمدند و]... 35
این گونه برخوردها ابهام مى آفرید اما [مدرس] چهره باطنى او را شناخت و متاسفانه این اعتماد نبود که به این درک بها داده شود و مورداعتنا قرار گیرد. به عنوان نمونه پس از کودتا - و گذر مراحل تا ریاست وزرائى -[ رضاخان] نغمه جمهورى را بر آورد و آن را برا تغییر سلطنت و تثبیت قدرت برگزید. عوامل وى تلاش کردند ساده لوحانى را فریب دادند اما[ مدرس] و یارانش این امید را بر وى بستند واو را ناکام ساختند و باایجاد تهییج عمومى او را به تنگناافکندند و وقائعى انجام یافت که این مختصر را تاب تفصیل آن نیست . دراین موقعیت که زمینه مناسب براى حذف[ رضاخان] پدید آمده بود از یک سوى جناحى از روشنفکران به تکاپو بر آمدند و از وى که نمایش وار استعفا داده بود و به[ رودهن] رفته بود خواستند که ازاستعفا بگذرد وامور را در دست داشته باشد.از جانب دیگر اعانت علماى قم به کمک او شتافت .او به مداهنت خدمت آنان رفت و آنان از وى خواستند که از تعقیب خواسته[ جمهورى] صرفنظر کند واو به عنوان قبول فرمان علماء پذیرفت و آن رااین گونه اعلام داشت .
[چون من و کلیه آحاد وافراد قشون از روز نخستین محافظت و صیانت ابهت اسلام را یکى از بزرگترین وظائف و نصب العین خود قرار داده از بزرگترین وظائف و نصب العین خود قرار داده همواره در صدد آن بوده ایم که اسلام روز به روز رو به ترقى و تعالى گذاشته واحترام مقام روحانیت کاملا رعایت و محفوظ گردد. لهذا در موقعى که براى تودیع آقایان حجج اسلام و علماءاعلام به حضرت معصومه[ع] مشرف شده بودیم با معظم لهم در باب پیشامد کنونى جمهورى تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضى دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم که عنوان جمهورى را موقوف]... 36 .
بدینگونه حرکتى را که آغاز کرد و ناموفق ماند و نمى دانست که چگونه آن را ختم کند با مداخله علماى عصر به انجام مى رسد و[ مدرس] و یارانش ازاهداف اصلى خود باز مى مانند.
یااسف آورتر آنکه دراوج مخالفتهاى مدرس با سردار سپه علماء تبعیدى نجف به قم به قصداقامت مجدد در عتبات به آن سوى مى روند. سردار سپه یکى از سرداران قشون سردار رفعت را در معیت آن بزرگان مى فرستد.این احترام ویژه پاسخ متقابل را بهمراه داشت و در بازگشت علماى یاد شده ضمن نامه اى احترام آمیز به رضاخان و تشکراز مراحم او! شمشیرى را به رسم هدیه مى فرستند.[ رضاخان] ازاین هدیه بهره ها یافت واعلام[ جشن تمثال] شد و در آیین عمومى بهمراه بزم و سرور شمشیراهدائى تسلیم رضاخان شد و
بدینگونه خود را کمر بسته شمشیر حضرت عباس جاى داد! و علماى نجف را حامیان خود جلوه داد! 37
سخنان تاسف آور ازاین افزون است . آنانکه به تاریخ آن دوره آشنایند در مى یابند که[ مدرس] چگونه ازاین حرکات ضربه ها دید و به تضعیف موقعیت وى و تقویت جایگاه رقیب انجامید!
این سخنان به معناى آن نیست که آن عالمان در طریق خود بى حجت گام بر مى داشتند. ما واقفیم که شرایط و محدودیت اطلاعات قادرند ذهنیتهائى را بیافرینند.اینک همه آنان در خاک خفته اند و پاس اعمال نیک آنان را باید داشت واز محضر حق غفران و رضوان را براى آنان طلبید.اما درس میان بر عهده تاریخ است که قضاوت کند چه کسانى راه صواب را پیمودند و خطا روندگان کیانند؟اگر تاریخ تعلیم تجربه ها را موظف است خفاى این نکات سزا نیست و آنگاه مى توان [مدرس] را شناخت که او را با معاصراتش سنجید و قدرت توان و درک او را دریافت .
بدینگونه [ مدرس] قرباین تفرق حوزویان شد واین درسى از حیات آن بزرگواراست که اگر بقاى مدرس ها در آرمان است جز به[ وحدت] و [ انسجام درون] حاصل نگردد و گرنه تکرار تجربه ها خواهد شد و ...
مسوولیت مجلس
[مدرس] در دوران ممتد نمایندگى به[ مجلس] بها مى داد وارج آن را مى شناخت واز سرمایه گذارى در راه آن دریغ نداشت .او دریافت که این مسوولیت ویژه را باید جدى گرفت و تا آن زمان که به او مجال دادند از حضور و پیگیرى مسوولیتهاى نمایندگى خوددارى نکرد. در دوره هفتم مجلس با آنکه اوضاح آشفته بود و ماموران رضاخانى صندوق آراء را به تمایل ارباب مى چرخاندند و مهره ها را برون مى آوردند [ مدرس] از کاندیدا شدن امتناع نکرد. هر چند در تهران یک راى هم نیاورد - و به گفته خودش از راى شخصى اش هم خبرى نبود! - واین بر فضاحت انتخابات افزود و عوامل رژیم را بر آن داشت که به تکاپو بر آیند و ازاو بخواهند که در شهرستانها نامزدانتخابات شود تا به دستور شاه نام اواز صندوقها بدر آید! و مدرس قاطعانه پاسخ داد :
[ به سردار سپه بگواگر مردى مردم را آزاد بگذار تا به بینى من از چند شهرانتخاب مى شوم والا مجلسى که بدستور تو من نماینده اش گردم باید درش را لجن گرفت]. 38 .
اهتمام[ مدرس] به استفاده از فرصت نمایندگى مشهوراست و درسهاى آموختنى از آن مقطع حیات مدرس مى توان آموخت .امام امت بارها خواسته اند که مردم چون[ مدرس] برگزینند و نمایندگان بسان او عمل کنند.این توصیه ها بى پاسخ نباید بماند. نمایندگان باید در نظر داشته باشند که فضائل مدرس را در خود بیافزینند و آرمانهاى او را بیندیشند و به گوشه اى ازاین ملکات واهداف در ذیل اشارت شده است :
1. شهامت نمایندگى :[ مدرس]
زبان آزاد داشت . صریح اللهجه بود.اگر مصلحتى را مى یافت مداهنت در آن را به صلاح نمى یافت .از سازشکاران نبود. دشمن مى تراشید اما تسلیم نمى شد. مدرس در قلت و کثرت اعوان پیش مى تافت .از یک سوى به اندیشه سیاسى خود مطمئن بود و در فهم مقتضیات زمان خود رااز رجال عصر برتر مى شمرد:
[بنده دراین شهر شما و مملکت شما معتقد به سیاست هیچ یک از رجال شما نیستم . هیچ رجالى را سراغ ندارم که از خودم بالات باشد. مى شود جهل مرکب باشد. مى شود مطابق با واقع باشد... و مقلد سیاست هیچ یک از رجال نیستم]. 39
از جانب دیگر حریت و مناعت مدرس بود که او را به اوج[ صراحت] مى رساند. در نامه به احمدشاه نگاشته است :
[شهریارا! خداوند دو چیز را به من نداده یکى ترس و دیگرى طمع و هرکس با مصالح ملى وامور مذهبى همراه باشد من هم بااو هستم والا فلا] 40 .
و در نطقى ازاین آزادگى چنین باز مى گوید:
[ هیچ رئیس الوزراء و وزیرى نیست که دراین مجلس بگوید مدرس یک تقاضائى از من کرده است . یک کاغذ در هیچ وزارتخانه اى ندارم و هیچ تقاضائى از کسى نکردم و نمى کنم]. 41
این روحیات است که به مدرس میدان شهامت مى داد. هیچ کس توان آن را نداشت که از زندگى شخصى او خرده بگیرد و طمع او را به وى گوشزد کند یااز زد و بندهاى نامرئى سیاسى او خبر دهد واو را به موقعیت منفعل بکشاند و یا براى آنکه چنان وضعیتى پیش نیاید به سکوت وا دارد. تطمیع ها و تهدیدها دراو کارگر نبود. واین زیان او را باز مى داشت . نماینده انگلستان به قصد زر خرید کردن مدرس پیش وى آمد اما مدرس پاسخ داد که جز سکه زر بر بار شتر در روز روشن نخواهد پذیرفت !! و به فرستاده رضاخان که جهت تطمیع پول آورده بود نیز گفت : که اگراین پولها بماند تا آخر خرج سقوط رضاخان خواهد شد!
2.اهتمام به وقت مجلس[ مدرس] شان مجلس را مى شناخت و لذا به طرح امور غیر مهم در آن اعتراض داشت .انتظار مردم رااز آن مى دانست و منتظر آن بود که[ مجلس] مطابق آن امید اعمل کند.ازاین رو بارها و بارها و طرح مسائل غیراصولى در[ مجلس] معترض بود. به هنگام بحث از تمدید دوره دوم مجلس به این مهم اشاراتى دارند:
شیراز درانقلاب است . هر جا حکومت دارد حکومت چنگیزى است . هر جا که حکومت ندارد آکل و ماکول است وابدا در مذاکرات یکماهه مجلس این مذاکرات را نمى کند.اگر مى خواهید بنشینید و دراساسه مملکت و کیفیت فقراء و نظم مملکت و دفع مفسدین یکماه نه شش ماه بنشینید. و امااگر حکایت بودجه درست کردن است فلان مجاهد در فلان جنگ بند رکابش پاره شد و بیست تومان درباره او برقرار کنند و فلان آقا بگوید بدهید و یکى بگوید ندهید. لازم نیست همچو مجلس ... . 42
3. تحمل عقائد: شان مجلس شنودن مذاکرات و مباحثات است . آنانکه از سعه صدر بى بهره اند و چماق زبان را حمایل دارند نمایندگان نیک نخواهند بود. باید به افراد منتخب فرصت داد که ازافکار خویش بگویند و آن را مدلل سازند و تنگ نظریها راه را براین شیوه مطلوب مى بندد.
شهید مدرس دراین زمینه شیوه موضعگیرى خود را بیان مى کند:
[من خودم صاحب عقیده خلاف بودم در زمینه قرار دادن وثوق الدوله معروف به قرارداد1919 و همه آقایان بودند که مخالفت کردیم . وضعیات هم خیلى سخت بود. بگیروببند بود. حبس و تبعید بود. صاحبان عقائد مختلف بودند. لکن خدا شاهداست که من یک لفظ توهین آمیز نسبت به موافقین قرار داد نگفتم . زیرااین اختلاف نظر سیاسى بود]. 43
این شیوه مرضیه درسى از[ مدرس] است که جبهه گیریهاى خطى را اساس موضعگیریها نکنیم . باید به صحت و سقم اندیشه ها دست یافت واز طعن به این و آن خوددارى ورزید واساس را بر[ تبادل افکار] در راه حل مشکلات قرار داد.
4. نماینده عامه :[مدرس] خود را نماینده[اعیان] نمى شناخت . خود را از توده مردم مى دانست . با آنان بود. غم آنان را مى شنید و گفته هاى خویش را با آنان در میان مى گذارد.او کسى نبود که به رفت و آمد در مراکز نشست رجال دلخوش کند و زندگى در میان مردم را به فراموشى سپرد. دراحوالات وى نگاشته اند:
روزى مدرس از مجلس به خانه اش مى رفت عده اى همراه او بودند سرکوچه از مشهدى عبدالکریم بقال مى خواست ماست بخرد. شروع کرد بااو صحبت کردن که امروز در مجلس چه شد و چه گفتیم و چه کردیم ؟ یکى از همراهان بعدا مى گوید: آقا شما سیاست مملکت را براى بقال مى گوئید. جواب مى دهد:اینها موکلین من هستند. باید بدانند ما چه کارى مى کنیم ؟ 44 .
5.اهتمام به انتخابات:مدرس به نوع انتخاب مى اندیشید.او مى دانست که سرنوشت امور را[ مجلس] تعیین مى کند وازاین رو به گزیدن بهترین ها دراین منصب عنایت داشت و آن را توصیه مى کرد. آنگاه که از شرائط انتخاب شوندگان سخن به میان بود [مدرس] اظهار داشت .
آرزو مى کنیم روزى را که از طرف مجلس شورا به ملت اعلان انتخابات شود و هیچ شرائطى هم معین نشود. منسحبین خودشان بدانند که را بایدانتخاب بکنند کردند خودم قبول نکنم . لکن افسوس که حالااخلاق نداریم . لهذا باید یک مقدارى شرایط در منتخبین مجلس شورایملى زیاد کنیم. 45 .
[مدرس] تمام مشکلات را در لوائج تصویبى مجلس و ضعف آن تلقى نمى کرد او به مردم هشدار مى داد که بخش عمده مسوولیت بر عهده
آنانست . مردم با گزیدن نماینده نیک قادرند که لوائح مطلوب را انتظار داشته باشند خاطره ذیل نمونه اى از دیدگاه[ مدرس] دراین زمینه است :
درس آخرین
مدرس دهها سال کوشید و در مبارزات سیاسى حضور یافت و با تمام توان به ایفاى تکلیف پرداخت .اوج قدرت و دوران غربت روح او را تغییر نداد. به گفته خودش :
[ به خدا قسم که اگر آن روز که در نجف با یک عباى کهنه و حجره بدون فرش زندگى مى کردم و آن اوقات که مى دیدیداین خانه دربارى با عظمت و جلال بود واکنون که ظاهرا همه درها را برویم بسته اند در روح من هیچ اثرى کرده باشد. من از کسى هراسان نیستم . آنها هراسانند که نمى گذارند مردم آزار باشند و زندگى کنند]. 47
حدود ده سال در غربت تبعید زندان گون، بسر برد و در گوشه اى ، زیست ، اما از اهداف خویش، عدول ننمود و ذره اى در معتقدات خود ، تردید روا نداشت. و این در حالى بود که مشقات حبس و تبعید، بى انتها بود و الام آن ، بى امان، (ملک الشعراء بهار) که از یاران دوران مجلس او بود. حکایتى را نقل مىکند که جان را مىگدازاند:
روزى ورقه کوچکى به خط مرحوم مدرسى در شهر مشهد به دست آقا شیخ احمدبهار مدیر روزنامه بهار (دائى زاده حقیر) مى رسد.این ورقه را یک نفراز آن امنیه ها محض رضاى خدا آورده و به آقاى[ بهار] داده بود.[ مدرس] در آنجا نوشته بود که زندگى من از هر حیث دشواراست حتى نان و لحاف ندارم ...این بوداحوال مردى بزرگ به سخت ترین احوال او را در زندان نگاه داشته بودند و حتى نان و ماست را هم درست به او نمى دادند. همه مى دانند که مدرس دراواخر غلیان نمى کشید و چاى هم معتاد نبود و غذاى او غالبا نان و ماست بود. باید دید بااین مرد قانع چه رفتارى مى کردند که با آن استغناا و مناعت .. از بدى معیشت شکوه کرده است .[ نوائى] مى گوید: من به دیدن او به [خواف] رفتم یکى چشمش نابینا شده و موى سر و ریشش دراز و ژولیده و پشت او خمیده بود.
اما[ مدرس] مرد تسلیم نبود اگر بود[ مدرس] نبود جسم نحیف[ مدرس] در کناره مرز خواف[ رضاخان] را مى هراساند و در نهایت دستور داد که از کام شهادت بیاشامانند و چنین شد که[ مدرس] با دهان روزه دار از جام لقاء حق افطار کرد. در شهرستان کوچک چون[ کاشمر] محل شهادت او زن پاسبانى به حرمت او سه روز مجلس عزاى محرمانه گرفت 49 .اما در شهرهاى بزرگ و حوزه هاى جامع خبرى نبود واین نیز روایتى دیگراز مصیبتى کهن !...
[حوزه]