نوع مقاله : مقاله پژوهشی
قسمت اول
آنان که انقلاب اسلامى را در دامن خویش پرورانده اند در گذرایام هماره نگران سلامت آن هستند. تن خویش سپربلا ساخته اند و باتمام توان به مرزبانى انقلاب برخاسته اند.امام خمینى در مقام رهبرى این انقلاب بیش از همه به پاس داشتن ارزشها واصول انقلاب ابرام دارند و به هر مناسبت از آن سخن به میان مى آورند و همگان را باین تکلیف فرا مى خوانند. در پیام بلندى که به مناسبت ایام حج از طرف ایشان انتشار یافت و منشورانقلاب نام گرفت باز هم بیشتراز پیش از ضرورت مرزبانى انقلاب سخن گفتند واز آفات و خطراتى کردند که ممکن است در بستر حوادث و گذرایام بروید و دامن گیرانقلاب شود. پیام امام مجله را بر آن داشت که سلسله مقالاتى را تحت عنوان[ مرزبانى ازانقلاب] تقدیم خوانندگان کند. دراین سلسله مقالاتى را تحت عنوان[ مرزبانى از انقلاب] تقدیم خوانندگان کند. دراین سلسله مقالات سعى خواهد شد انقلاب بعنوان یک پدیده سیاسى مورد مطالعه قرار گیرد و با تکیه بر تجارب انقلابات دیگر و مرور تاریخ آنها آفات وانحراف یک نهضت شناسایى شود. گستردگى مباحث دراین زمینه کاوشى عمیق و تلاشى سترگ مى طلبد. مجله امیدواراست که بتواند در حد توان خویش دراین باب قدمى بردارد. به امید آن که پژوهشگران نیز بدین زمینه عنایت کنند. بااین امید[ برگ سبز]ى تقدیم خوانندگان مى گردد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
[حوزه]
انقلاب به مثابه یک موجود مستقل و یک پدیده اجتماعى در دریاى حوادث به حیات خویش ادامه مى دهد و در مجانبت با رخدادها تاثیر مى پذیرد و مى گذارد. دراین تاثیر و تاثرهاست که انحراف دامن گیر یک نهضت مى گردد.
ارزیابى موقعیتهاى گوناگون و شناسایى آفات انقلاب مى تواند در[ طى راه] و[ بقاء براصول] انقلاب وانقلابیان را یارى دهد وازافتادن آنها در روندانحرافى وازدیاد فاصله ازاصول وارزش هاى پایه مانع گردد.این امر دوستان انقلاب را شاد و دشمنان را در رسیدن به مقصود خویش ناکام مى گذارد. تنها دوستان جاهل و سطحى نگراز طرح این گونه مباحث نگران مى گردند. آنها که افق هاى دور دست را جولانگاه اندیشه خویش ساخته اند و دغدغه آینده انقلاب را دارند بر ضرورت طرح این گونه مباحث پاى مى فشارند.
استاد شهید مطهرى دراوان پیروزى در ضرورت شناخت آفات انقلاب و مبارزه با آنها چنین فرموده اند:
[ امروز ما نیز درست در وضعى قرار داریم نظیراوضاع ایام آخر عمر پیامبر یعنى وقتى که آیه[ الیوم یئس الذین]... نازل شد. پیام قرآن به ما نیزاین است که حالا که بر دشمن بیرونى پیروز شده اید و نیروهاى او را متلاشى کرده اید دیگرازاو ترسى نداشته باشید. بلکه اکنون بایداز خود ترس داشته باشید.از منحرف شدن نهضت وانقلاب است که باید ترس داشته باشید.. بررسى ماهیت این انقلاب ضرورت اساسى دارد. تنها بااین شناختن است که امکان حفظ و نگهدارى آن را پیدا خواهیم کرد] 1 .
ضرورتهاى ایجاب مى کند که دراین مقطع زمانى به ارزیابى انقلاب پرداخته شود و صورتى از آفات انقلاب ترسیم گردد.این ضرورتها را در چند بند مى توان چنین خلاصه کرد:
الف : یافتن مدخل و خطوط احتمالى انحرافات و کوشش در جهت رفع آنها و بازگشت به اصول پایه .
ب : تنظیم سیاست هاى کلى نه بر زمینه هاى انحرافى بلکه براساس اصول پایه و سعى در جبران کج روى هاى احتمالى در زمینه هاى مختلف سیاست داخلى روابط بین الملل و ...
ج : توانمندى مسولان در مواجهه با مسایل جارى و در پاسخ گویى به مردم که صاحبان اصلى انقلاب اند. و تفکیک مواردانحراف نمااز آفات واقعى براى مردم .
آگاهى به ضعف ها و آفات وانحرافات احتمالى به استحکام نظام کمک مى کند و تاثیر چشم گیرى در تصحیح و پى ریزى برنامه هاى دراز مدت مى تواند داشته باشد.
توجه دقیق به پیامدهاى ناگوارانحراف در یک نهضت بایستگى این بحث را روشن تر مى کند و لزوم تبیین گونه هاى انحراف و عوامل آنها و روش
شناسایى و پیشگیرى از آنها را مبرهن مى سازد.این تبیین به نسل انقلاب امکان مى دهد تا با در دست داشتن مجموعه اى از[ تجارب سلف] به ترمیم گذشته و ساختن آینده اقدام آند و با در دست داشتن مشخصات انحراف آنها را شناسایى کند و به آفت زدایى از پیکرانقلاب بپردازد وانقلاب را در برابر تند بادانحراف روئین تن کند. درادامه این مقاله (که مقدمه اى بر مباحث آتى محسوب مى گردد) به تبیین پیامدهاى مى پردازیم که ممکن است براثرانحراف در یک انقلاب بروز کند. تا ضرورت طرح مبحث (مرزبانى ازانقلاب ) روشن تر گردد.
1- شکست مکتب انقلاب :
اصالت واستحکام یک ایدئولوژى مرهون موفقیت هاى آن در صحنه عمل است . مکتبى که بتواند طرحهاى عملى بیشترى ارائه دهد و در جهت تامین عدالت اجتماعى بسطارزشهائم عنوى و ریشه دارتر کردن شجره ایمان گام بردارد اتقان بیشتر مى یابد و در ژرفاى جانها بیشتر نفوذ مى یابد و در قلبها گسترده تر ریشه مى داوند. مکتب و ایدئولوژیى که بتواند به شکوفایى احساسات پیراوانش کمک کند و راه را بر خلاقیت ها هموار سازد و ملایم با آرمانهاى فطرى آنان باشد بى اجبار واکراه بر پیروانش افزوده مى شود. و پیوستگان بان مکتب هر روز به راهى که گزیده اند ایمان واذعان برتر مى یابنداین معنا چنان کلیت دارد که برخى از صاحب نظران موفقیت هر مکتبى را تنها در میدان عملى ارزیابى مى کنند. و آن اندیشه را واقع بین ترین و عملى ترین و تواناترین اندیشه و طرح مى نامند که در برخورد با زمختى هاى مشکلات اجتماعى و گره هاى کور مسائل انسانى از خود سازگارى بیشترى بروز داده باشد.
مکتبى که نتواند بر شعارهاى اصولى خود جامعه عمل پوشاند و در جامعه اعتدال روانى و عدالت و رفاه نسبى برقرار سازد واحساسات وامیال را در کانالهاى طبیعى خود هدایت کند. و زمینه خلاقیت و شکوفایى را براى اندیشه ها فراهم آورد. لاجرم به عدم قابلیت و سترون بودن و خشونت و ... متهم خواهد شد.
انقلابى که مایه در یک ایدئولوژى دارد و بعنوان انقلاب مکتبى شناخته مى شود و مبتنى بر یک سیستم فکرى است اگر در عمل موفق نباشد و بجاى آن که جامعه را بسازد خود دچارانحراف شود نه تنها چنین انقلابى بعنوان یک پدیده مقطعى زیر سوال مى رود که مکتب پشتوانه آن نیز با علامت سوال مواجه مى شود.اگرانقلابى نتوانداصول و شعارهاى اعلام شده اش را جامه عمل پوشاند از یک سو دشمنان انقلاب جان مى گیرند و به مانور و هیاهو مى پردازند. و بر حقانیت راه و کردار خویش برهان اقامه مى کنند واز سوى دیگر مکتب پشتوانه
انقلاب از سوى دوستان و دشمنان مورد بازجویى و سوال قرار مى گیرد.
یکى از صاحبان قلم در تحلیل این اوضاع چنین نگاشته اند:
[...مسامحه در تعیین تکلیف ... مسایل براساس حل مبنایى ... کار را بجایى رسانده است که بسیارى ازاصول اعلام شده در شعارهاى انقلاب به زیر سوال رفته اند.ادامه این وضعیت در واقع نوعى زمینه سازى براى اثبات همان فکر باطلى است که احکام اسلام راازاداره کشور عاجز مى داند.این وضعیت زمینه را براى متهم شدن ه فقه فراهم مى سازد. مسوولین کشور نباید بگذارند فقه متهم شود] 2 .
ادامه روندانحراف دو پیامد روشن را - درارتباط با زیر سوال رفتن مکتب - موجب مى گردد: روى آورى به مکاتب بیگانه و مصنوع و جان گرفتن معاندان و مخالفان مکتب و جولان یافتن آنها.
دراینجا نمونه هایى ازاین دو پیامد را در دوران هاى گذشته و معاصر ارائه مى کنیم :
الف : روى آورى به مکاتب بیگانه
هنگامى که کج راهى در یک انقلاب مکتبى بروز کرد منحرفان برکردار ناپسند خویش نام دین مى نهند و مى کوشند براى آنچه که به پیروى ازامیال واهواء بدان دست یازدیده اند[ وجه شرعى] بتراشند.احکام دین را بدلخواه خویش و آنچنان که مى پسندند تفسیر مى کنند و شعارهاى نخستین نهضت را در[ خم] عادات و سلایق ناپسند خویش دگرگونه مى آرایند. و بدینسان کردار خویش را برخاسته از مبانى واصول واحکام دین و همسو با آرمان واهداف نهضت ترسیم مى کنند.این همه براى آنان که انحرافات و نابسامانى ها بستوه آمده اند زمینه اى را مى سازد تا بسوى[ نحله ها]ى بیگانه اى روى آورند که شعار بسامانى و عدالت سر مى دهند و گاه در صدد بر مى آیند تا خود مکتبى را پى ریزى وابداع کنند. مرامى که بتوانند در پناه آن از موقعیت و حقوق به تاراج رفته خویش دفاع کنند واهداف و حق جویى هاى خویش را به رنگ آن و مرام تزیین کنند.
داستان پیدایش[ شعوبیه] چنین داستانى است . هنگامى که کردار مباشران و متولیان اسلام در گذرایام و مجاورت[ برق طلا] و[ حلاوت] حکومت رنگ و رویه دیگر گرفت واز زندگى سهل و ساده که براى گروندگان به اسلام مایه جذب و گرایش بود به تجمل و تکلف اشرافیت و زندگى مسرفانه غلطیدند و براین همه هیچ اعتراض و پرخاشى را روا ندانستند واین همه را[ توجیه شرعى] کردند وافزون براینها انقلابیان دیروز صاحب منصبان امروز نوعى برترى براى خویش قابل گشتند و بدان سبب که در کار نشراسلام سعى و مجاهدت کرده بودند بر دیگران فخر فروختند[ فرقه شعوبیه] شکل گرفت . شعوبیان
نخست با شعار[ تسویه] موالى بااعراب به میدان آمدند و [نام شعوبى که براین فرقه ...اطلاق شده است ازاین روست که معتقد بودند قبایل واعراب را با شعوب غیر عرب هیچ تفاوتى نیست] 3 و آن دعوى ها وامتیازات که برخى اعراب براى خود مى طلبند و دارند ناروا و بى جاست . فرقه شعبوبیه بااستفاه از چنین زمینه اى گسترش یافت و پیروان قابل ملاحظه یافت . رنجدیدگان بسیار بستوه آمدگان انبوهى به امید رهایى بر آن گردند آمدند: [... و بیشتراین شعوبیان درایران از آن کسانى بودند که ازاعراب خوارى و بیداد دیده بودند]. 4
این روند تا آنجاادامه یافت که شعوبیان گاه بااصل اسلام هم به ستیز برخاستند و به احیاءارزشهاى قومى و قدح و تحقیر عرب - که اسلام بوسیله آنان به ظهور رسیده بود - پرداختند و به نوشتن آثارى همانند [ لصوص العرب] [الحیاء العرب] یا [انتصاف العجم من العرب] و [ فضل العجم على العرب] دست یازیدند 5 .
جاحظ در کتاب [الحیوان] مى گوید: [عموم کسانى که در دین اسلام به شکست و تردید افتاده یا از دین برگشتند از تعلیمات شعوبیه متاثر بوده اند و در ابتداء با جنس عرب و بالاخره با دین اسلام که از میان قوم عرب ظاهر شده بود دشمن شدند] 6 طبع آدمى چنان است که در گزینش یک مرام اشباع احساسات وانبساط درونى خود را مى طلبد و بر آمدن نیازهاى معیشتى و برونى خود را مى جوید. نهضت و مرامى که فاقداین جوهر و جاذبه گردد انبساط خاطرو آرامشى رواین در پیرامون خود نیافریند خلاها و نیازهاى روحى آنها را برآورده نسازد واز حل معضلات اجتماعى و تامین رفاه نسبى همگانى وایجاد عدالت اجتماعى عاجز ماند. لاجرم با روى گردانى پیروان خود و ناکامى آنها مواجه خواهد گشت .احساسات اشباع ناشده و نیازهاى برنیامده به دنبال آبى مى گردند تا عطش درونى را فرونشانند و مرهمى مى جویند که زخم بى عدالتى ها و نابرابرى هاى روا داشته شده بر آنان راالتیام بخشد. و بدینسان گاه چنان که یاد شد مسلکى پى ریخته مى شود و گاه مرامى ناشناخته و گمنام رونق مى یابد.
مانوى گرى و مزدک گرایى از چنین زمینه هایى مایه مى گرفته است . و عدم اجراى عدالت اجتماعى توسط حکومتهایى که نام اسلام را یدک مى کشیده اند دراین امر بى تاثیر نبوده است . مزدکى گرایان بااین شعار افکار خویش را جامعه اسلامى آن روز مطرح مى کردند: [ان الله جعل الارزاق فى الارض لیقسهاالعباد بینهم یاخذون للفقراء من الاغنیاء و بردون من المکثرین على المقلین وان من کان عنده فضل من الاموال والنساء والامتعه فلیس هوباولى من غیره] 7 .
خداوندامکانات را در زمین قرار داد تا مردم
بعدالت بین خود تقسیم نمایند یکدیگر را یارى کنند لیکن مردم در بهره ورى ازامکانات به یکدیگر ظلم کردند مردم گمان مى کنند از امکاناتى که ویژه اغنیاست بر فقراء مى بخشند و بر بى بضاعتان اعطا مى کنند! هیچکس بخاطر داشتن ثروت افزون و زنان بیشتر بر دیگرى برترى ندارد. این شعار در جان انسانهاى فرو دست مى نست و نوید رهایى را در گوششان زمزمه مى کرد و آنها در گرایش به مرام مزدک چنین آرمانى را در خیال خویش مى پروراندند و بدینسان بود که مردم فرو دست بدین شعار گرویدند واین فرصت را غنیمت شمردند.
روى گردانى از آیین زرتشت و روى آوردن پیروان آن به مرامها و مسلکهاى دینى دیگر واز جمله اسلام نیزاز چنین زمینه اى برخوردار بوده است از فسادى که در اخلاق موبدان بود هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخورده بوده و آیین تازه اى مى جستند که ... رسم آیین طبقاتى کهن را نیز درهم فرو ریزد... عبث نیست که سلمان فارسى آیین ترسا گزید و باز خرسندى نیافت . ناچار در پى دینى تازه در شام و حجاز مى رفت 8 .
روندى که بدان اشاره شد در دوران معاصر نیز مى تواند بعنوان یک خطر بالقوه براى انقلاب ما مطرح باشد.اگرانقلاب اسلامى روزگارى از تامین عدالت اجتماعى واشباع احساسات معنوى و تامین انبساط خاطر یاران خوى ناتوان شود که چنین مبادا! زمینه لازم براى روى آورى بفلان مکتب و بهمان ایدئولوژى فراهم خواهد شد.
یکى از صاحب نظران معاصر بااشاره به این پیامد چنین هشدار داده است :
[... نمى توانم تعجب خود رااز کسانى که دواصل مقدس آزادى و عدالت اقتصادى را به یک مکتب شرقى یا غربى مى بندند اظهار نکنم ... ما چرا باید هر فکر خوب رااز خود نفى کنیم و آن را به دیگران ببندیم تا کار بدانجا کشد که خداى ناکرده چند سال دیگر عده اى بلند شوند و بگویند شما که نه با آزادى موافق هستید و نه با عدالت اقتصادى و ملت باین دواصل احتیاج دارد. و ما مى خواهیم بنام فلان مکتب این دو هدیه را به ملت ارزانى کنیم] 9
میدان یابى مخالفان :
جریان هاى مخالف یک انقلاب یا ریشه در نظام کهن قبل ازانقلاب دارند و پایبندى به ارزشهاى آن نظام را شعار و مسلک خود قرار مى دهند یا در کوران حوادث و رخدادهاى پس ازانقلاب دراثر تضاد مرام و منافع خود باانقلاب به روند جدایى مى پیوندند.این جریانها چونان آتشى در زیر خاکستر ریشه هاى خود را گرم نگه مى دارند. و در پى فرصت به کمین مى نشینند. براى آنها بسى مهم است که حادثه اى رخ بنماید و زمینه خاصى در بسترانقلاب فراهم آید تا سوژه
مخالف خوانى هاى خود رااز آن اخذ کنند و بر درستى مواضع خویش اقامه برهان کنند. : رویش انحراف در بسترانقلاب چنین فرصتى را به آن ارزانى مى دارد. هنگامى که کج راهى درانقلاب بروز کند و خصلت هاى غیرانقلابى و ارزش هاى جاهلى درارکان انقلاب به ظهور رسد مخالفان در طعن بر انقلاب جرات و جسارت بیشتر مى یابند. درانقلاب فرانسه که بیشتر با شعار لغوامتیازات طبقاتى واعطاء برابرى آراء به همه ملت به میدان آمده بود هنگامى که دراواسط سال 1799 دیرکتوار (شوراى جمهورى ) در نظراکثریت عظیم طبقات سازمانى بیهوده و نالایق جلوه کرد و براى توده محروم شهرها و دهات بعنوان مظهر حکومت دزدان فربه شده و سفته بازان و رژیم تجمل و بولهوسى و رژیم قحطى و ستمکشى براى کارگران و مصرف کنندگان فقیر در آمد زمینه براى رشد سلطنت طلبان فراهم گشت[ دو نهضت سلطنت طلبان که همچنان آتش زیر خاکستر بود ناگهان در[ وانده] شعله کشید و سردمداران آنها به شورش برخاستند و کار جسارت را بجایى رساندند که در کوى و برزن فریاد مى زدند مرگ بر جمهورى] 10 باید زمینه این جرات و جسارت رااز بى نبرد و راه ه این گونه فرصت طلبى ها را بر مخالفان و کینه توزان انقلاب سد کرد. و اجازه نداد تا آنها باانگشت گذاشتن بر ضعف ها وانحرافات احتمالى چنین گلو بدرانند که روحانیون نمى توانند تضادایدئولوژى خود یعنى وارد کردن اسلام در حکومت را با شکوفایى اقتصادى فرهنگى برطرف کنند. و چنین یاوه ببافند که بهتراست این مکتب به قلمرواخلاق و وجدان بسنده کند و یا نظام را به اخذاقتباس و تقلید دست و پا شکسته از روش هاى کشوردارى تحت عناوین احکام ثانویه متهم نمایند.
روشن است که معاندان انقلاب هیچگاه زیبایى ها و شکوفایى هاى انقلاب اسلامى را نخواهند سرود و همیه ضعفها و کاستیها را در بوق شیطانى خویش خواند دمید. آنچه مهم است این است که نباید ما بر برخوردهاى ضعیف و مسامحه کارانه و سهل انگارند چنین زمینه هایى را براى آنان فراهم آوریم . تبیین مسایل زیربنایى و برنامه هاى زیر ساخت اقتصادى و سیاسى و حل ریشه اى مسایل مى تواند چنین زمینه هایى رااز چنگ مخالفان انقلاب در آورد و آنان را در تبلیغات و مخالف خوانى هاى خود خلع سلاح کند .
2 دلزدگى از حرکتهاى سیاسى وانقلابى گرى :
گرایش به انقلاب پدید آمدن روحیه پرخاشگرى علیه بیداد و دلدادن به حرکتهاى سیاسى اجتماعى ثمره حالتى روحى است که زمینه در ساخت و بافت نظام هاى بیمار و نامعتدل دارد. مردمى که در گردونه فعالیت هاى سیاسى قرار
مى گیرند و نسبت به سرنوشت کشور خویش حساسیت مى یابند دل به آینده اى روشن مى بندند و[ رهایى] و[ سپید روزگارى] را دراستقرار نظام انقلابى مى جویند و بدینسان به برافکندن نظام ستم میان مى بندند. هنگامى که در دوران پس ازانقلاب آرمان مردم جامه عمل نپوشد نوعى سرخوردگى و دلزدگى امور سیاسى و انقلابى گرى در میان آنها پدید مى آید. و در برابراین شکست روحى بازتابهاى متفاوتى بظهور مى رسد. گروهى براستقرار وضع موجود عصیان مى ورزند و به دادخواهى قیام مى کنند. گروهى براى در آمدن در جمع حاکمان جدید به مکر و تملق و سیاست بازى حرفه اى روى مى آورند و جماعتى ژنده پوش اعراض از دنیا و در شمار مردگان در آمدن و عزلت نشینى رااختیار مى کنند. روحهاى عاصى سرهاى پرشور و قلبهاى پر حرارت که آب سرد نومیدى و شکست بر تن گرم و پراز شوقشان افشانده شده است ناگهان دچار تحولى شگفت مى گردند یا برگورستانها و مساجد پناه مى آورند تااحساس شورى را که در دنیاى پرهیاهوى سیاست اشباع نشده است در خلوت ریاضت و عزلت صوفیانه تسکین بخشند. و یا همرنگ جماعت منحرفان مى گردند و سوداى جاه و جبروت قدرت آنان را در[ چاه ویل] خود گرفتار مى کند و یا دست ازانقلاب و سیاست مى شویند و لجام سیاست به دست اهل آن مى سپارند و به محدوده زندگى شخصى خویش باز مى گردند و تمتع شخصى و رونق معیشت خود را وجهه همت خوى مى سازند. براى هر یک از عکس العمل هاى یاد شده در بستر تاریخ شواهد فراوان مى توان یافت . دراینجا به نمونه هایى ازاین نوع عکس العمل هاى در ادوار تاریخى گذشته و دوران معاصراشاره مى کنیم : 1
از همان اوان پیروزى انقلاب عناصر ناباب سعى مى کنند در پیکر حاکمیت نفوذ کنند.این عناصر بجاى آن که دغدغه اجراى عدالت و ارضاى عامه مردم را داشته باشند درارضاى امیال خویش مى کوشند اصول و مبانى پایه اى انقلاب را نادیده مى انگارند و[ رابطه] را جایگزین [ضابطه] مى سازند. پس از گذشت کمتراز دو دهه از پیروزى انقلاب اسلام در سرزمین حجاز چنین وضعیتى پیش آمد. نابسامانى و ضدارزشها رو به رشد گذاشت و بدانجاانجامید که براى برخى از پاکبازان و خودساختگان تحمل چنین انحرافاتى بسیار دشوار بود. آنها تاب آوردن بر رجوع به عصر جاهلیت و حاکمیت یافتن رسوم و عادات غیرانقلابى و گاه ضدانقلابى را دشوارتراز مگر تلقى مى کردند.ابوذر رشد حرکتهاى انحرافى در بطن جامعه انقلابى اسلام را چنین ترسیم مى کند. و برآنچه که پیش آمده است اشک تاسف مى افشاند و آرزوى مرگ مى کند: [کنا فى جاهلیننا قبل ان ینزل الکتاب و یبعث فینا الرسول و نحن نوفى بالعهد و نصدق الحدیث و نحسن الجوار و نقرى الضیف و نواسى الفقیر فلما بعث الله تعالى فینا رسول الله وانزل علینا
کتابه کانت تلک الاخلاق یرضاهاالله و رسوله و کان احق بهااهل الاسلام واولى ان یحفظوها فلبثوا بذالک ماشاءالله ان یلبثوا ثم ان الولاه قداحدثوااعمالا قباحا لانعرفها من سنه تطفى و بدعه تحیى و قائل بحث مکذب واثره لغیر تقى وامین مستاثر علیه من الصالحین . اللهم ان کان ما عندک خیرا فاقبضنى الیک غیر مبدل و لایغیر] 11 . در دوران جاهلیت قبل از آن که پیامبر در میان ما مبعوث گردد و قرآن فرود آید ما به پیمان ها پایبند مى ماندیم و گفتارمان راستگو بودیم با همسایه به نیکى رفتارمى کردیم و میهمان گرامى مى داشتیم . و درماندگان را کمک مى کردیم . چون خداوند در میان ما پیامبر را برانگیخت و کتاب را بر ما فرو فرستاد این صفات و کردار از سوى خدا و رسول نیز مورد رضا واقع شد. مسلمانان درقیام باین اعمال شایسته تراز دیگران بودند و مى بایست آنها را در میان خود رعایت مى کردند چندى نیز چنین کردند آنگاه حاکمان کردارهاى ناشایستى را مرتکب شدند که براى ما ناآشنا مى نمود سنت از بین رفت و بخاموشى گرایید و بدعت ها جان گرفت حق گو تکذیب شد و گزینش ناپاکان رواج یافت و درستکاران منزوى شدند. خدایا اگر بصلاح من است مرگ مرا برسان قبل از آن که بلغزم
این که در جاهلیت بعضى از رسوم رعایت مى شده است واکنون بواسطه انحراف همان رسوم هم مورد رعایت قرار نمى گیرد ابوذر را به ندا و دعا وا مى دارد که[اللهم]... هنگامى که روندانحراف ادامه مى یابد و مردم ستمدیده و رنج کشیده هر روز خویش را ناکام تراز روز قبل احساس مى کنند آرزوى بازگشت به نظام قبل ازانقلاب و پشیمانى ازانقلابى گرى و یاس از حکومت جدید در جانشان مى روید.
آنان که در دوران حاکمیت بنى امیه براى استقرار حکومت عدل و نظام بسامان برسرنگونى امویان میان بسته بودند پس ازاستقرار عباسیان چون مشاده کردند که آن مهدى که در پایان روزگار بنى امیه داعیان خراسان ظهوراو را به مردم ستمدیده مژده میدادند در عهد بنى عباس پدید آمد!اما هیچ از آن ظلم نکاست . بسیارى از مردم زمزمه کردند که :
یالیت جوربنى مروان عادلنا ولیت عدل بنى العباس فى النار 12
اى کاش بیداد مروانیان باز مى گشت - و کاش عدل عباسیان بدوزخ مى رفت .
این نوع سرخوردگى ازامور سیاسى را در نهضت نه چندان دور مشروطیت نیز مى توان سراغ گرفت . طیفى از مشروطه طلبان که در تشکیل مجلس و تقنین وقوانین تشیید مبانى شرع واستحکام یافتن آن بسط عدالت اجتماعى را جستجو مى کردند وانتظار داشتند که در پناه تدوین قانون و شکل گرفتن[ دارمعدلت] بخشى ازاحکام معطل اسلام اجراء شود واوامر و نواهى شرع ازانزواى کتب به مسند
مواد قانونى انتقال یابد و بااین آرزو اهتمام به مشروطه را یک فریضه دینى تلقى مى کردند . پس ازاستقرار مشروطه این همه را نقش خیال یافتند. آنها دراوان امر همراه و همسوى با مشروطه طلبان در جلسات و تظاهرات و تدوین قوانین مساعدت مى کردند و در تطبیق قانون اساسى با مبانى شرع تلاش مى نمودند. ولى ناگهان مشاهده کردند که بر سفره آماده مشروطیت کسانى نشستند که[ فرنگ] را قبله خود مى پنداشتند کسانى در ژرفاى جانشان ایمان به جوهر روحانى هستى نداشتند. و عروس خوش آب و رنگ غرب را نه یک دل که صد دل عاشق بودند. فرهنگ فرنگ را نوشداروى همه آلام اجتماعى - سیاسى تلقى مى کردند و احکام اسلام رااحکام دوران بادیه نشینى ها و شتر چرانى ها لقب مى دادند آنها که اسلام را در تضاد باامیال و روحیات خود مى یافتند فرهنگ غرب دلبسته بودند که تمتع و بهرورى هر چه بیشتراز طبیعت را پایه تمدن خویش قرار داده است . و بدینسان برخى از مشروطه طلبان مانند شیخ شهید فضل الله نورى که مى دیدند[ گندم کاشته اند و جو باید بدروند] و ببرکت مساعى آنها گروهى فرنگ ماب و لامذهب و بابى به کرسى و کالت مى نشینند از مساعدت مشروطه خواهان دست مى شویند. و موضع خود را چنین بیان مى کنند: [...ایهاالناس من منکر مجلس شوراى ملى نیستم ... من مدخلیت خود را در تاسیس این اساس بیش از همه کس مى دانم ... علماء بزرگ ما... هیچیک همراه نبودند.. همه را من همراه کردم .الان هم من همان هستم ... اختلاف میانه ما و لامذهبهاست]... 13
هر چند مخالفت شیخ با آزادى عقاید واقلام و برابرى افراد در قبال قانون 14 و موضع وى در معاونت و معاضدت دربار و 15 ... قابل تامل است ولى آنچه در مجموع گفتار و مواضع شیخ محوریت دارد دفاع ازاصول و مبانى شرع است و هراس از حاکمیت لیبرالیسم و فرنگ مابى واین دو موجب مى گردد که شیخ از مشروطه طلبان کناره گیرد واز آن دلزده شود.
پیامداین نوع کناره گیرى ها و دلزدگى ها در این خلاصه نمى شود که نهضت تنها مدافعى را از دست داده باشد واز صف مجاهدان یکتن کاسته شود. بدنبال این نوع موضع گیرى ها نیروهاى دلزده ازانقلاب به تبلیغ آرمان و مواضع خود اقدام مى ورزند و علم مخالفت با نهضت را راست مى کنند و به اصطلاح درصدد افشاگرى بر مى آیند و معمولا بخاطرافتادن در گردونه رقابت واقعیت ها و انحرافات را غلیظتر از آنچه که هست مى نمایانند و روند جدایى به معاندت مى انجامد و کسانى که براى ایجاد واحداث نهضت در کنار هم جنگیده اند رو در روى هم قرار مى گیرند و فتواى قتل براى هم صادر مى کنند. این یکى آن دیگرى راافتاده در[ وادى ضلالت] معرفى مى کند و آن
دیگرى این یکى را ملحد و معاندانقلاب و طرفداراستبداد و دیکتاتورى لقب مى دهد و بدین سان موریانه تشتت و تفرقه در میان جامعه جان مى گیرد و مشت پر قدرت اتحاد به انگشت ناتوان ه فردیت بدل مى شود. و در زیر پتک ه تبلیغات و تلبیسات بنیاد مرصوص مردم به غبار خاصیت بدل مى گردد و در تیرگى این هرج و مرج و چند دستگى تنها چیزى که ناپیداتراز هر چیز مى شود جاده اصلى و آرمان واقعى نهضت است . نیروها بجاى آن که در جهت مبارزه با دشمن واقعى و تحقق بخشیدن به آرمان نهضت و ساختن و پرداختن آینده اى درخشان بسیج شوند مقابل هم صف مى بندند و در جهت تخریب و تشنع یکدیگر تلاش مى کنند و آن که دراین مسلخ قربانى مى شود اصل انقلاب است . در چنین شرایطى هر روز بر جماعت دلزدگان افزوده مى شود و بسیارى از مدافعان نهضت به جمع آنان مى پیوندند.
در نهضت مشروطیت این تنها شیخ فضل الله مشروطه سرباز مى زند. کسانى چون مرحوم ناپینى که درت وجیه شرعى مشروطه و تبیین مطابقت آن با قوانین شرع به نشر کتاب دست یازدیده اند نیزاز آن نهضت دلسرد مى شوند وانحرافات راه یافته در مشروطیت آنان است که خودشان در چیدن کتاب [تنبیه الامه و تنزیه المله] کمک کرده اند... فضلایى که در محضر آن مرحوم بودند دلسردى ایشان را نقل مى کنند 16 .
چنان که به اشاره یاد کردیم سه پیامد مشخص را مى توان از نتایج این دلزدگى شمرد:
الف : زهدگرایى کاذب
در قرون نخستین هجرى آن هنگام که جارى زلال اسلام در بستر حوادث و پستى ها و بلندى هاى روزگار در مرداب هاى عفنن زر پرستى و قدرت طلبى و فخرفروشى دفن شد. و راه براى بازگشت ارتجاع و جاهلیت و بت پرستى نوین هموار شد و حکومت صالحان به سلطنت یاغیان بدل گشت عده اى سرخورده و نومیدازاین کژى ها و نابسامانى ها اعتراض خود را باانزواطلبى و عزلت گزینى نشان دادند. آورده اند که در دوران خلافت عباسیان که دارلخلافه اسلامى شکوه و جبروت سلطانى یافته بود و بیت المال مسلمین مایه کامرانى حکام گشته بود[ مى شد... عده اى را غرق عبادت یا مشغول سماع یافت . یا در کنار گورستان شهر کسانى را دید که با جامه درشت و ژنده و چهره نزار و پژمرده به تلاوت قرآن ... مشغول بودن . خود را در شمار مردگان در آورده بودند... واعتراض خود را بر زندگى فسادآلود گنهکاران بااین عزلت جویى و قناعت طلبى خویش نشان مى دادند]... 17 . !
بروزچهرهاى برجسته صوفیه دراین دوران را نیز
مى توان از نتایج همین دلزدگى بشمار آورد. کسانى مانند[ حسن بصرى] [ عبدالعزیز بن ابى رواد] [ عبدالله بن مرزوق] [ سفیان ثورى] [ سلیمان خواص] و[ فضل بن عیاض] و[ ذالنون] ازاقطاب صوفیه دراین دوران اند. که هر یک بنوعى راه دیر پیش گرفتند و عزلت نشینى اختیار کردند. 110
دراین دوران فراخوانى مردم به عزلت و وعاظ آنان به ترک دنیا و واگذارى امور معاش رواج تمام داشت . اقطاب صوفیه مردم رااز دخالت در سیاست واجتماعیات منع مى کردند و به اختیار طریقت سیر و سلوک صوفیانه و زهدگرایى کاذب تشویق مى کردند. یکى از نویسندگان معاصر در باره آورده است: [ ... وقد کثرقصاص الوعظ الذین کانوا یدفعون الناس الى العباده و رفض المتاع الدنیوى و سلوک السبیل الواضحه الى نعیم الاخره کثره مفرطه] 19 [ اندرزگویان بى اندازه زیاد بودند آنان مردم را به عبادت مى خواندند و واگذارى دنیا واموراجتماعى واختیار طریقتى که به بهشت و نعم اخروى منتهى مى گردد. جمعیت اینگونه کسان زیاده از حد بود].
در شرایط کنونى نیز نبایدازاین گونه پیامدها غافل بود. آنچه که امروز به عنوان [ زهدگرایى] و[ عرفان زدگى] دوراز عمل در گوشه و کنار جامعه گاهى بروز مى کند و به انزواطلبى و[ چله نشینى] مى انجامد بروز یک آفت فرهنگى است که مى تواند نشانى از شکل گیرى نوعى کج روى از برخى ازارزش ها واصول انقلاب باشدلااین نمادها باید ما را به ریشه یابى و خشکاندن زمینه هاى این آفت وادارد. و دراین جهت هشدارمان دهد. باید بااحیاءارزشهاى انقلاب وایجادامید در نسل انقلاب از شیوع بیشتراین آفت جلوگیرى کرد.
ب : روى آورى به زندگى شخصى
شکل دیگرانزواطلبى ازامور سیاسى و دلزدگى ازانقلابى گرى روى آوردن به معیشت و رفاه فردى است . آنان که به این وادى روى مى آورند غم ستمدیدگان خوردن و براى توده محروم دلسوزندان و نسبت به آینده کشور حساسیت داشتن را به کنار مى نهند. و سر در درون زندگى بى دغدغه و آرام و خانوادگى مى برند. در میادین تفریح و تفرج حضور مى یابند واز خنکاى نسیم بامدادان تمتع مى جویند یا در ساحل دریا به رنگ آمیزى پوست و قواره بخشیدن به اندام خویش مشغول مى گردند یا در فیلم هاى سرگرم کننده و مبتذل[ ویدئو]ها راحت جان و آسودگى روان خویش را مى طلبند.
این گونه بازتاب هاى روحى و سرخوردگى ها در قبال انحرافات در قرون نخستین هجرى (آنگاه که انقلاب پیامبر در مذبح خصلت هاى شاهانه ذبح مى شد) نیز نمونه دارد. در عصر عباسى اول این بازتاب بدین سان ترسیم کرده اند: کان للعامه ملاهیهم و کانوا یتجمعون حول قصاص یطرفونهم بحکایات خالیه کماکانوا یتجمعون حول طائفه من
الحکاثین الذین کانوا یحکون فى دقه لهجات سکان بغداد و نازلیها من الاعراب والنبط و الخراسانیین والزنوح والفرس والروم 20 [ مردمان به لهو و لعب سرگرم بودند. بر نقالانى گرد مى آمدند که برایشان طرفه مى گفتند و افسانه مى پرداختند. همچنین برگرد گروه دیگرى از قصه گویان جمع میشدند که به لهجه خاص بغدادیان واعراب بادیه داستان مى پرداختند و به زبان نبطیان و خراسانیان و زنگیان و فارسیان و رومیان سخن مى گفتند].
ج : همرنگى با منحرفان
. گروهى نیز در مواجهه باانحرافات از یکسو خود رااز روحیه هاى انقلابى منسلخ مى سازند وروش انقلابى گرى را وداع مى گویند واز سوى دیگر همرنگ جماعت منحرفان مى گردند و در کنار آنها به تاخت و تاز در میدان قدرت طلبى و سهم جویى از حکومت مى پردازند.این گروه سعى مى کنند حرفه سیاست گرى را نیک بیاموزند. و با پیچ و خم آن آشنا گردند و در بکار بستن ترفندهاى سیاسى مهارت لازم را کسب کنند. تملق گویى اغماض و چشم پوشى ازانحرافات و بله قربان گفتن به[ مقامات فوق] از صفات بارزاین گروه است .این گروه که خوداز میان محرومان برخاسته اند بنگاه همه محرومیت ها را در فراموشخانه ذهن دفن مى کنند. و با استفاده از متدهاى نوین ادارى به شکل خورده بوروکرات هاى تازه به دوران رسیده در مى آیند. در هر بامداداز دستیارشان مى خواهند که به آب و روغن وسیله نقلیه شان برسد و ترتیب رفتن به محل اداره را بدهد. دراداره نیز سعى مى کنند کم تر و کار و مسوولیت خسته کننده قبول کنند و بیشتر وقت ادارى خود را به تماس گرفتن بااین یا آن شخصیت ذى نفوذ مى گذرانند.
و دراین میان آنانکه همچنان به ارزشهاى انقلابى پاى مى فشرند تنها و بى همراه مى مانند و گاهى از سوى جماعت رنگ باخته و تغییر ماهیت داده به بى عرضگى در کسب موقعیت هاى ممتاز متهم مى گردند. در دهه هاى نخستین قرن اول هجرى همین فرآیند به ظهور رسید و کسانى مانندابوذر که بر حفظارزشهاى اسلامى انقلابى ابرام داشتند تنها ماندند. اباذر خود مى گوید: [ما ترک الحق لى صدیقا] 21 حق گوئى یارى برایم باقى نگذارده است احنف بن قیس مى گوید: [در مدینه بودم مردم را دیدم ازاو مى رمیدند باوگفتم مردم از تو مى رمند؟ گفت : بخاطراین که من آنها رااز زراندوزى که رسول خدا از آن منعشان کرد باز مى دارم] 22
3- تزلزل روحى مدافعان
از دیگر پیامدهاى ناگوارانحراف درانقلاب تزلزل روحى حامیان یک انقلاب و نهضت است . با
بروز شیوه هاى انحرافى در حرکت انقلاب مدافعان و گاه برخى از بینان گذاران آن درادامه دادن به دفاع از آن انقلاب دچار تزلزل روحى مى گردند. کسانى که در نخستین روزهاى پیروزى و قبل از پیروزى براى ایجاد شور و هیجان انقلابى در مردم و فراخوانى توده ها به دفاع از آرمان هاى انقلاب خود را به رنج و تعب مى انداخته اند پس از رخ نمودن برخى کج راهى ها به انزواى بیوت خویش پناه مى آورند و در بر روى خود مى بندند واز تماس با خلق الله دورى مى جویند گاهى نیز در محافل خصوصى به این تزلزل روحى اعتراف مى کنند. توده هاى مدافع انقلاب نیز در چنین شرایطى صحنه ها را خالى مى کنند و دراقدام به فعالیت هاى ایثارگرانه و فداکاریهاى بى شائبه دچار دو دلى مى گردند. به نمونه هایى دراین باب توجه کنیم :الف : در روزگار عثمان مهاجران پیشتاز و باقیمانده اعضاى عالیرتبه شوراى شش نفره چنین مى نگارند: [من المهاجرین الاولین و بقیه الشورى الى ... وکانت الخلافه بعد نبینا خلافه نبوه و رحمه و هى الیوم ملک عضوض من غلب على شیئى اکله] 23 [ از مهاجران نخستین و باقى ماندگان شورى به : ... خلافت در سالهاى نخست پس از فوت پیامبر براستى دنباله نبوت بود و رحمت . وامروز خلافت به پادشاهى گزنده و خشن تبدیل شده است . هر کس آنچه بدست مى آورد آنرا مى بلعد]. توجه به موقعیت بلند نویسندگان نامه و تعبیرات شکننده از اوضاع موجود زمان خود گویاى موقعیت سخت روحى آن بزرگان صحابه است و نشان دهنده تزلزل روحى آنهاست در تداوم دفاع ازانقلاب .
ب: قیام به مصالح عمومى تامین نیازهاى جمعى اجراى عدالت و ایجادامنیت و آسایش از جمله عواملى است که توده هاى مردمى را به طرفدارى از یک دولت یا یک انقلاب وا مى دارد. در هر جامعه اى دولت و حاکمیت آنگاه مطلوبیت و مجبوبیت همگانى دارد که بتوانداز عهده این امور برآید.اگر دولتى از تامین عدالت اجتماعى واجراى قوانین عادلانه وایجاد امنیت ناتوان باشد یا چنان شود که هیئت حاکمه بجاى تعدیل ثروت و تامین امنیت به تثبیت موقعیت و مکانت خویش بیندیشد. و در گردونه رقابت و جنگ قدرت از تامین معیشت رعایاى خود بازماند مهرش از دل رعایا رخت مى بندد. و بى تفاوتى نسبت به سرنوشت آن دولت جایگزین مهر مى گردد. در چنین شرایطى مردم دغدغه ثبات واستحکام دولت را در سر نمى پرورانند و چه بسا زوال چنین دولتى را آرزو مى کنند و خوشتر مى دارند در چنین هنگامى زمینه براى بى ثباتى فراهم مى آید.
سقوط دولت ساسانیان در برابر هجوم سپاه اسلام نمونه گویایى است دراین باب: [مردم که از جور فرمانروایان و فساد روحانیان بستوه آمده بودند آئین تازه اسلام را نویدى و بشارتى یافتند و
ازاین رو بسا که به پیشواز آن مى شتافتند... در ولایاتى مانند رى و قومس واصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را مى پذیرفتنداما بجنگ و مقاومت آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادى و پریشانى بود کس بدفاع آن علاقه و رغبتى نداشت24 ].
واین اصل کلى در مورد انقلابها صادق تراست . چرا که رژیم انقلاب حاکمیتى است که مردم با هزاران امید بناى آن را پى ریخته اند و لاجرم توقع بیشترى از آن دارند. و تامین مصالحشان را با جسارت و جرات بیشترى از آن رژیم مى طلبند واگر چنین نشود مردم در دفاع از رژیم انقلاب دچار تزلزل روحى مى گردند.
ج : دفاع و همراهى با یک جریان سیاسى و نهضت اجتماعى زاییده پیوندى روحى است که بین آن نهضت و حرکت و طرفداران و علاقه مندان به آن وجود دارداگر ملت یا هیئت یا جماعتى قیام یا نهضت یاانقلابى را ملایم با آمال انسانى خود بیابند لاجرم نوعى علاقه روحى و کشش باطنى نسبت بدان در خوداحساس مى کنند. واین علاقه به نسبت شدت ملایمت و همخوانى نهضت بااحساساتشان کاستى و فزونى مى یابد.اگر در روند ایام نهضتى به انحراف گراید واز تحقق بخشیدن به خواست عومم عاجز ماند مدافعان در دفاع از آن دچار دو دلى مى گردند. هر چه این روند بیشترادامه یابد. گسستگى این پیوند فزونى مى یابد. نمونه این رخداد را باز هم در نهضت مشروطیت بخوبى مى توان سراغ گرفت .
مرحوم آیه الله شیخ عبدالله مازندرانى از همگان مرحوم آخوند خراسانى پدید آمدن تزلزل روحى در مدافعان نهضت مشروطیت را که براثر کردار ناشایست برخى مشروطه طلبان رخ نموده است در طى نامه اى چنین ترسیم کرده اند: [... عمده صدمه که بر مشروطه خواهان رسیده و مى رسد ازاشخاصى است که خود را بعنوان مشروطه خواه قلم دادند. و با تیشه مشروطه ریشه شجره مشروطیت را قطع نمودند... و بجهت رسیدن بغرض شخصى خود قبایحى ار مرتکب شده و همه را نسبت دادند به مجلس شورى و از لواز مشروطیت شمردند تا جمله از مردم .. از مشروطیت منصرف شده مطلبى را که دراول امر هر دانى و عالى و جاهل و عالم و فقیر و غنى و مرد و زن معترف به خوبى و بى همتایى او بودند دشمن شدند]... 25
صعوبت مبارزه با منحرفان :
وقتى کج روى در جان یک نظام انقلابى ریشه دواند و شکل طبیعى یافت مبارزه با آن مشکل تر مى گردد. متخلفان در پشت شعارها واصول مقدس انقلاب سنگر مى گیرند و کسب تقدس مى کنند و هر نوع انتقادى راانتقاد از نظام جلوه مى دهند. از
سوى دیگر هر روز که از تولد یک تخلف بگذرد بهمان نسبت ضدارزشها قوت و صلابت بیشتر مى یابند و شکل قانونى بخود مى گیرند و جزء لاینفک نظام مى گردند. مردم نیز که بزرگترین و مهمترین اهرم مبارزه با ضدارزشها مى توانند باشند بتدریج از صحنه بیرون مى روند و در نتیجه مبارزه کنندگان با منحرفان بى پشتیبانى مردم فلج مى گردند واز اصلاح امور عاجز مى مانند.
5- بى اعتبار گشتن مباشران انقلاب :
جریانى که باراصلى انقلاب بر دوش آن است با به انحراف کشیده شدن انقلاب ضربه مى خورد و با روى گردانى توده ها مواجه مى گردد و متهم به ضعف و بى لیاقتى مى گردد. و مردم گناه شکست وانحراف را متوجه آن جریان مى دانند. درانقلاب 1920 عراق مردم بویژه شیعیان عراق به رهبرى مردان بزرگى چون آیه الله شیرازى و آیه الله سیدابوالقاسم کاشانى بااین آرمان وارد آن شدند که بتواننداستقلال کامل سیاسى و رهایى از سلطه و نفوذانگلیسها را به دست آورند.
آنگاه که دراثر سست آمدن برخى از دست اندرکاران و خودفروشى برخى از سران روندانقلاب به انحراف گرایید و انقلاب به اهداف و آرمانهاى نهایى خود دست نیافت و سلطه سیاسى انگلیس تحت پوشش سلطنت فیصل ادامه یافت این امر ضربه روانى شدیدى بر شیعیان عراق و قبایل و عشایر مسلمان دجله و فرات وارد ساخت و بذر بدبینى هاى بجا و نابجایى را نسبت به روشنفکران و رهبران روحانیى که در راس این حرکت سیاسى قرار داشتند در دل مردم کاشت .)
یکى از نویسندگان دراین مورد مى نویسد: [در اوائل سال 1921 لبه تیزافکار عمومى متوجه علما و طبقه روشنفکر بغداد بود که نهضت و انقلاب سال 1920 را رهبرى کردند گروه علما و روشنفکران ... متهم شدند که قبایل را فریب داده و باعث بروز مشکلات زیادى گردیده اند]. 26
6- نومیدى مبارزان جهان
هر شعله اى که در شب ظلمانى ستم و بیدادافروخته مى شود چشم هزاران انسان ستمدیده را بخود جلب مى کند ستمزدگان از شعله هاى انقلاب گرم مى شوند والهام مى گیرند.
اگر در شب یلداى بیداد و ز مهریر شقاوت ها و قساوتها شعله انقلابى به خاموشى گراید و رو به ضعف گذراد ابر سیاه نومیدى بر روزگارشان سایه مى افکند و سردى و زمختى یاس براندامشان مى وزد و در ژرفاى جانشان مى نشیند.انقلابى که انحراف در آن روز کند تنها طرفداران و مدافعان داخلى خویش را دچار یاس و نومیدى نمى سازد. بلکه هزاران چشم پرازامید را پرازاشگ اسف و
اندوه مى کند تنها طرفداران و مدافعان داخلى خویش را دچار یاس و نومیدى نمى سازد. بلکه هزاران چشم پرازامید را پرازازاشک اسف واندوه مى کند. بیاد داریم در گذشته هاى نه چندان دور انقلاب فلسطین .از چین جاذبه اى برخوردار بود ولى امروز براى مبارزه جهان رنگ باخته است .انقلاب ویتنام نیز که در گذشته به صورت الگویى مستقل براى تمام انقلابیان جهان جلوه اى خوشایند داشت پس از نزدیکى بیش از حد به بلوک شرق از سکه افتاد وازایجاد حرکت و شور در توده هاى در بند عاجز گردید.
امروز نیز فریاده توده هاى مسلمان با شعارهاى انقلاب اسلامى در دورترین نقاط جهان اسلام بلنداست . توده هاى مسلمان راهى را مى روند که انقلاب اسلامى پیش پاى آنان نهاده است . هر نوع غفلت ازادامه راه موجبات یاس و سستى آنها را نیز فراهم خواهد کرد. موفقیتها و شکستهاى ملل محروم و مسلمانان دربند جهان به سرنوشت و آینده انقلاب ما پیوند خورده است . هشیار باشیم و کشتى انقلاب را به ساحل پیروزى نهایى هدایت کنیم . بدان امید که با دیدگان تیزبین حریم انقلاب اسلامى خویش رااز تجاوز حرامیان وامیال واهواء پاسداریم سخن به پایان مى بریم وادامه این مقال را در شمراه آینده پى مى گیریم .