نوع مقاله : مقاله پژوهشی
قسمت اول
درادامه بحث[ جریان شناسى تاریخنگاریها]... در شماره پیش[ حوزه] درباره قدیم ترین جریان و شیوه تاریخنگارى درایران یعنى جریان تاریخنگارى دربارى سخن گفتیم . در آن نوشتار ضمن تعریف تاریخنگارى دربارى بگونه اى فشرده واشاره وار به سابقه تاریخى و رشد پیچیده آن تا زمان معاصر نیز عطف توجه شده و در نتیجه دورنمائى از سیماى [تاریخنگارى دربارى ایران معاصر] را معرض دید و داورى خوانندگان محترم قرار دادیم .
اینک درادامه مباحث آن نوشتار مى پردازیم به بررسى[ ویژگیهاى تاریخنگارى دربارى ایران معاصر] بدیهى است که انتظار خوانندگان ازاین نوشته در حد یک[ مقاله] محدود خواهد بود و نه یک بحث و بررسى همه جانبه و بدون کاستى .
د-[ ویژگیهاى تاریخنگارى دربارى]
بازشناسى ویژگیها و صفات متمایز کننده تاریخنگارى دربارى از دیگر انواع تاریخنگاریها از جمله مباحث سودمنداین مقوله فرهنگى مى باشد. تاریخنگارى
دربارى به عنوان یک پدیده و یا جریان فرهنگى - اجتماعى داارى سه جنبه و یا بعد مشخص و جداگانه مى باشد:
اول : جنبه هاى مربوط به روشهاى پژوهشى و علمى معمول دراین نوع تاریخنویسى . (" ویژگیهاى روشى ).
دوم : قلب نثر ادبیات و بطور کلى شکل ظاهرى مسلط براین نوع تاریخنویسى ("ویژگیهاى شکلى وادبى ).
سوم : جهت گیرى ها محورهاى اساسى و بطورکلى مختصات مطلبى و محتوائى این نوع تاریخنویسى ("ویژگیهاى محتوائى )
براى آگاهى یافتن به ویژگیهاى مهم تاریخنگارى دربارى ضرورت دارد هر یک ازاین ابعاد سه گانه را بطور جداگانه و مشروح مورد بررسى قرار بدهیم تا بتوان ازاین رهگذر ویژگیهاى متعدد تاریخنگارى دربارى را بدست آورده و بواسطه آنها و متون و جریان مربوط به این شیوه تاریخنگارى را بازشناسى کرد.
روى این اصل ما دراینجا ویژگیهاى اساسى این تاریخنگارى را در سه محور یاد شده بر شمرده و داورى نهائى را به عهده خوانندگان محترم مى گذاریم .
اول : ویژگیهاى روشى تاریخنگارى دربارى
[روش] از عوامل بسیار مهم موثرى است که مى تواند در سرنوشت یک نوشته تاریخى و غیره تاثیر شگرفى بگذارد.اگر یک نوشته تاریخى در مسائلى همچون منبع شناسى پژوهش استناد و نگارش خود داراى یک روش درست علمى منطقى و واقعگرایانه باشد بهمان اندازه براى خوانندگان قابل اعتماد خواندنى و پذیرفتنى خواهد بود.
امااگر یک نوشته تاریخى باالهام واستمداداز یک[ روش] نادرست غیرمنطقى و واقعیت گریز پدید آمده باشد بهمان اندازه موجب روى گردانى بى میلى و بى اعتمادى خوانندگان نسبت به آن خواهد بود.
چنانکه نقش روش دراصابت محقق به واقع و کشف حقیقت و
یاانحراف از مسیر مقبول قابل انکار نمى باشد.
تاریخنگارى دربارى درایران معاصر علیرغم زرق و برق و آرایش ظاهرى خود به دلیل فقدان یک روش عقلائى و علمى و منطقى دچار همان آفات ویژه اى است که موجب سلب اعتماد محققین مى گردد.
چرا که این نوع تاریخنگارى به دلیل ماهیت[ دستورى] و وابسته اش به فرهنگ مختلط و سه ضلعى دربارى معاصر شیوه اى را در منبع شناسى استناد پژوهش و نگارش برگزیده که در نهایت بتواند به عنوان یک [چهارمیخ] و قالب مقبول درباریان معیار روایت و گزارش تاریخى گردد. واین آفت مهلکى است که با فروعات و شاخ و برگهایش در مجموع [ویژگیهاى روشى] این نوع تاریخنویسى را پدید آورده و آن رااز دیگر انواع و جریانهاى تاریخنویسى معاصر متمایز مى گرداند. مهمترین فروعات این ویژگیهاى روشى بترتیبى است که ذیلا بازگوئى مى شود. و چنانکه گفتیم همه زمینه هاى مربوط به یک کار پژوهشى و تالیفى مانند منبع شناسى شیوه استناد شیوه پژوهش و گزینش مطالب و بالاخره نوع موضوع شناسى و نگارش نهائى را در بر مى گیرد.
1.انحصاراستناد به منابع رسمى و دولتى :
بااین که موضوع کتابهاى تاریخ بررسى[ حادثه هاى تاریخى] است و حادثه هاى تاریخى نیز دربرگیرنده همه آن رخدادهاى سیاسى نظامى فرهنگى اقتصادى اجتماعى و ...است که در پهنه جامعه و در میان [مردم] اتفاق مى افتد و تاثیر ویژه و یا دگرگون سازى در یکى از شوون زندگى مردم مى گذارد.
روى این اصل[ مردم] به عنوان مباشرین شاهدین و عاملین حوادث تاریخى و یا حتى به عنوان ظرف وقوع حوادث تاریخى بیشترین و درست ترین اطلاعات را
درباره حوادث دارند.اگر جنگى در کار باشد سربازانى که از میان مردم و جزء مردم اند شاهدین و مباشرین اصلى صحنه هاى مختلف آن مى باشند واطلاعات دست اول دارند.اگرابتکار و اختراعى که موجب تحول یک جامعه مى تواند باشد صورت بگیرد باز جایگاه آن واخبار آن را در میان مردم باید جستجو کرد. واگر... و اگر... بنابراین مردم منشاء و مرجع اصلى اخبار قابل استناد در تاریخنگاریها هستند هر چند که در صورت درهم آمیخته شدن اطلاعات مردمى بااسناد و مدارک رسمى و دولتى تاریخى که بوجود مى آیداز هر نظر کامل خواهد بود. بااین حال مشاهده مى شود که مورخین دربارى در تهیه گزارش و تدوین تاریخ خود به سراغ این[ منابع اطلاعات مردمى] نمى روند و تمام مطالب خود را منحصرااز مراکز رسمى و دولتى اخذ مى کنند.اسناد رسمى حکومتى داراى طیف گسترده وانواع مختلفى مانند حکم نامه ها و فرامین حکومتى گزراشهاى مامورین در زمینه هاى مختلف احکام و قضایا آمارها و غیره هستند. تاریخنگاران دربارى سنتى و قدیم (مانند سپهر مولف ناسخ التواریخ ) حتى دراستناد به همه این اسناد و مدارک رسمى و دولتى نیز کوتاهى کرده و براساس اسناد حکومتى نیز یک گزارش جامع ازاوضاع روزگار خود بدست نداده اند. آنان در بهره بردارى از مدارک واسناد رسمى بسیار محدود عمل مى کردند و هرگز کوشش نمى کردنداز منابع آمارى موجود مراسلات و گزارشهاى مختلف مامورین و غیره در تاریخنویسى استفاده کنند. 1
این محدودنگرى و خست به خرج دادن دراستفاده از مدارک واسناد رسمى و منابع کتبى و شفاهى وابسته به حکومت ویژه مورخین دربارى سنتى و سابق (مانند سپهر) مى باشد. لکن مورخین دربارى به اصطلاح مدرن بعدى (دوره پهلوى ) این محدودیت را در جهت حفظ منافع دربار شکستند و در منبع شناسى واستنادها مواد رسمى و دولتى جدید مانند آمار و ارقام خاطرات و مشاهدات مامورین عالى رتبه رژیم و غیره را نیز جزء منابع کار تاریخنویسى خود قرار دادند. چنانکه محبوبى اردکانى در نگارش کتاب خود بنام[ تاریخ تحول دانشگاه تهران و موسسات عالى آموزشى ایران در عصر پهلوى] وابراهیم صفائى در نوشته ها (و یا به تعبیر صحیح تر دروغنامه هاى ) خود که به اسم[ کودتاى 1299 و آثار آن] و [بنیادهاى ملى در شهریارى رضاشاه کبیر] و ... چنین عمل کرده اند.
اردکانى به گزارشها و صورت جلسات و نیز برخى از مشاهدات هم استناد
کرده و آنها را جزء منابع کار خود قرار داده است . 2 صفائى نیز در دو کتاب یاد شده و برخى دیگراز نوشته هایش اظهارات و یا مشاهدات و خاطرات گروهى ازامیران افسران ارشد و رجال وابسته به حکومت جور رضاخان را مورداستناد قرار داده و بر پایه مجموع آنها دروغنامه جمع جورى را به بازار علم وادب ! عرضه داشته است . 3 لکن با این همه نه اینها و نه هیچ مورخ دربارى سنتى و یا مدرن نویس دیگرى از[ محدوده دولتى] و رسمى بیرون نرفته و چیزى از منابع مردمى را مورداستفاده واستناد قرار نداده اند. مثلااردکانى در نوشتن تاریخ تحول دانشگاه و ... هرگز به سراغ دانشجویان دانشگاه و موسسات عالى آموزشى نرفته و پاى سخن آنان ننشسته است تا خاطرات و مشاهدات آنان را درباره دانشگاه و تحولات آن جویا شود در نتیجه کتاب او از یک مشت اطلاعات سانسور شده رسمى و سفرهاى خارجى بى حاصل برخى ازاساتید آکنده است و حوادث و جریانات تحول آفرین دانشگاه را مسکوت گذاشته است . روى این اصل تحول دانشگاه تهران منحصر شده به گزارش ساختمان سازى وامثال اینها .
چنانکه صفائى نیز دراستناد به مشاهدات و خاطرات (منابع شفاهى )از محدوده امراء وافسران ارشد رضاخانى و برخى از رجال سیاسى درجه یک آن رژیم پافراتر نگذاشته است .
علت منحصر ساختن منابع و ماخذ نگارش تاریخ معاصر به[ منابع مکتوب و رسمى و دولتى] - آنهم بصورت سانسور شده - و به[ دولتیان] چند چیز مى تواند باشد:
اولا: دربارها و مورخین دربارى (که در فضاى فرهنگ عفونت گرفته دربارها تنفس مى کرده اند) [ مردم] را چیزى بالاتراز یک[ شیى ء] تلقى نمى کنند و با بینش منحوس و شرک آلود طبقاتى خود آنان را بسیار پست و حقیر مى شمارند.
روى این اصل هرگونه استناد به منابع مکتوب و یا شفاهى مردمى را نوعى[ توهین] به دربار و مایه کم ارزشى نوشته هاى خود به شمار مى آورند 4 .
به همین خاطراست که در طول تاریخ [ مردم] این اقیانوس بى کران ایمان قدرت و صداقت از راه یافتن به متون تاریخهاى دربارى محروم مانده اند.
ثانیا: بدینوسیله مى خواهند نظام کاست و فاضله به اصطلاح طبقاتى موجود بین
مردم و حکومتگران را همچنان حفظ کنند تا به اصطلاح روى [عوام الناس] به حکام باز نشود. و مردم عوام خود را در ردیف کسانى که حرفشان مى توان در جامعه خریدار داشته باشد احساس نکنند.
ثالثا: مردم همیشه حقیقت ها را مى گویند (با همه تلخى که حقیقت بهمراه خود دارد!) و مورخ دربارى و رسمى که به دنبال کشف حقایق نمى باشد.اونان را به نرخ روز مى خورد اگر جائى مقتضى موجود بود گوشه اى از حقیقت را نیز ممکن است بازگو کند واگر مصالح شخصى او و یا دربار و معبد متبوعش اقتضاء کند پشت به حقیقت زده و حتى دراین راه از دست زدن به جعل و تحریف در وقایع و حقایق تاریخى نیزابائى ندارد. بنابراین مورخ دربارى روى ترس و وحشتى که از مردم و زبان حقگوى آنان دارد در نگارش تاریخ نیزاصولا به سراغ مردم واسناد و مدارک مردمى نمى رود بلکه صرفا در حول و حوش قدرت و سلطنت و مراکز آمار واسناد آن پرسه مى زند آن هم بسیار پر وسوسه و بااحتیاط که مبادا برگى بر خلاف شم شاهانه ! مورداستناد قرار گرفته و منتشر شود.
البته خوانندگان توجه دارند که ما در صدد نفى ارزش اسناد و مدارک رسمى دولتى و یا حتى اثبات کم ارزشى آن نیستیم بلکه سخن دراین است که مورخ دربارى[ منحصرا] باین قبیل اسناد و منابع اطلاعات - آنهم سانسور شده استناد مى کند و با حذف منابع مردمى و علمى دیگر از حوزه نگارش تاریخ اندیشه و قلم خود را به خیانت مى آلاید. :
بلى ! مورخ دربارى با اتخاذ چنین روشى است که قلم خود را به خیانت آلوده و خونهاى بناحق ریخته واموال به ناروا برده شده را حق و روا جلوه داده و قرون و اعصاراز دروغ خود مى آکند واز[ تاریخ] ابزارى براى شیاطین مى سازد و دراین رابطه است که مى توان دریافت چه حکمتهاى گران بهائى در درون جملات[ رساله پولوس] نهفته است که دراینجا ملاحظه مى فرمائید:
[...خون جوانان بود و خون پیران بود و هر دو تازه بود و بدان آسیابها گرداندند 26 شمشیرها آخته بود و خندق ها به خون انباشته و خباثت بر عالم سلطان بود 28 نعش ها بر زمین بود و خونها بسته و لاشخورها بودند و مورخان نیز 29 لاشخور بود و مورخ بوده و خباثت بر عالم حکمروا بود و خندق هاانباشته و جنگل ها سوخته و
این تاریخ شد 30 تاریخ بود و مورخان آن را به طومار کردند و سیم و زر بر اشتران به گنجینه ها بردند 31 تاریخ به طومار بود و طومارارجوزه شد وارجوزه ابزار شیاطین بود واین همه کلام بود 32 و سالها چنین بود و قرنها چنین بود و]... 5 .
مورخانى که تاریخ را بر طومار کرده واز آن[ ارجوزه وابزار براى شیاطین] تهیه مى بینند همان مورخان دربارى اند که تاریخ رااز[ عینک ظلمه] مى دیده و مى بینند واز کشتارنامه ها طفرنامه واز طفرنامه ها نیز دیوان سرودى در ستایش ستمکاران مى سازند.امااگر کسى بخواهد براستى تاریخ بنویسد باید منطق ظالم و مظلوم و حاکم و محکوم هر دو را در آن منعکس نماید یعنى باید تاریخ رااز دیدگاه مستضعفین شلاق خورده ها و شهداى تاریخ ببینند چرا که این دیدگاه در گزارش تاریخ خیانت نمى کند منطق ظالم و مظلوم هر دو را در تاریخ منعکس مى سازد. و دراین باره آل احمد چه نیکو گفته است :
[... من تاریخ رااز دریچه چشم شهدا مى بینم .از دریچه چشم مسیح و على حلاج و سهروردى . نه از روى نوشته زرنگار حکماى به حکومت رسیده که انوشیروان را آدمى عادل نوشته اند با آن همه سرب داغى که به گلوى مزدکى ها ریخت] 6 ..
هر چند که طبق عقیده ما مسیح به شهادت نرسیده و زنده است لکن از نظر تاریخى به همان قطبى تعلق دارد که شهدا بدان تعلق دارند.
نتیجه مجموع این حرفها این که : یکى از ویژگیهاى روشى تاریخنگارى دربارى استنادانحصارى به منابع مکتوب و یا شفاهى دربارى است منابع مکتوب و شفاهى مردمى درایران تاریخنگارى جائى ندارد و برخى از آفات و آثار آن نیز همان چیزهائى است که در حداجمال به آنها اشارت رفت .
2. تغییر موضوع تاریخ
جاى بحث و بررسى موضوع علوم [ روش شناسى علوم] است . راجع به [موضوع علم تاریخ] نیز در روش شناسى علوم ذیل مبحث[ روش علوم انسانى] بحث و گفتگو مى شود. 7
روى این اصل موضوع علم تاریخ از مسائل مربوط به روش شناسى تاریخ مى باشد و در مقام دسته بندى مسائل تاریخ باید ضمن مباحث مربوط به روش در
تاریخ گنجانده شود. لذا ما نیز مساله موضوع در تاریخنگارى دربارى را ضمن مبحث ویرگیهاى روشى تاریخنگارى دربارى مورد ذکر قرار مى دهیم . واین از موارد بسیار مهم و برجسته اى است که جریان تاریخنگارى دربارى دچارانحراف شده و روش نادرستى را در پیش گرفته است .
تاریخ موضوع مشخصى دارد و چنانه پیشتر نیزاشاره شد موضوع آن[ حادثه هاى تاریخى] است که در گذشته هاى جوامع انسانى روى داده و یا در آینده قابل پیش بینى است . حادثه هاى تاریخى در برگیرنده همه رخدادها و حوادث مربوط به شوون زندگى جمعى است که دراصل از برخورد دو جبهه حق و باطل در بستر تاریخ بوجود مى آیند و شامل همه وجوه وابعاد زندگى جمعى گروه هاى بشترى است . تبلور کامل وجوه زندگى جمعى گروه هاى بشرى در همه ابعاد و جوانب و حوادث جارى جامعه ها مانند شوون فرهنگى اقتصادى سیاسى نظامى تربیتى طبیعى و ... مى باشد و نه در چهارچوب تنگ حصارهاى کاخ و حرمسراى حکام سلاطین میدان هاى حسادت و رقابت و نزاع خروسى چند حاکم وامیر وامیرزاده قدرت پرست و حقیر.
روش یک مورخ باید مبتنى براین پایه باشد که موضوع تاریخ را[حادثه هاى تاریخى] بمعنائى که یاد گردید قرار بدهد و با دیدى جامع واقع بین و نگرشى ژرف حادثه ها را مورد کنکاش قرار بدهد لکن مورخان دربارى با به کار گرفتن یک روش کاملا غیرعلمى و غیرمنطقى درست خلاق این را عمل مى کنند. یعنى در حقیقت موضوع واقعى واصلى تاریخ را نادیده گرفته و از نزد خود براى آن موضوع مى تراشند.
مورخان دربارى به جاى پرداختن به حادثه هاى تاریخى بیوگرافى سلاطین و حکام را موضوع تاریخ قرار داده و در آن محور و با آن معیار حوادث تاریخى را به چهارمیخ کشیده و براساس خواستهاى دربارها قالب گیرى کنند. به عبارت دیگر نان به جاى تاریخنویسى به معناى اصطلاحى واژه در حقیقت شرح حال نویسى سلاطین امراء و حکام را مى کنند. آن هم نه به نام شرح حال نویسى و بیوگرافى بلکه با تمام پرروئى به نام تاریخ یک ملت در حالیکه حوادث اصلى تاریخ یک ملت در میان مردم و در کوهپایه ها جلگه ها مسجدها مدرسه ها بازارها و کارخانه ها به وقوع مى پیوندند و جریان دارد.
روى همین اصل است که در تاریخهاى دربارى در زمینه هائى مانند حوادث فرهنگى مسائل بازرگانى و مالى اوضاع اقتصادى واشکال تولید و بالاخره مسائل فرهنگى واجتماعى وامثال اینها کمترین اطلاع واشاره را مى توان به دست آورد که گاهى بصورت طفیلى و غیرمستقیم آورده اند. آنان صرفا قلمهاى خود را وقف گزارش و نگارش مسائلى از قبیل طغیان فلان امیر و محکوم و مکحول شدن دیگرى جلال و شکوه دربار و مسافرتهاى تفریحى و شکار شاه زائیدن فلان السلطنه و زاده شدن فلان شاهزاده و لقب نشان گرفتن بهمان سخن گفته اند آ نقدر بى محتوا و سطحى که حتى نخواسته اند به این مساله که طغیان یک امیر و حاکم محلى وایلخانى فلان قبیله بر ضد حکومت مرکزى تحت تاثیر چه عوامل وانگیزه هائى صورت مى گرفته است به پردازند.
چرا که در بستر تاریخ حق و باطلى را تصور نمى کردند که در صدد تجزیه و تحلیل و ترکیب قضایا واخذ نتیجه اى منطقى از آن برآیند تا در پرتو آن بتوانند جریان حق رااز جریان باطل تمیز بدهند. مورخان دربارى دراین بینش انحرافى نسبت به موضوع تاریخ راهى را در پیش گرفته اند که صدرصد خلاف مشرب و مرام قرآنى دراین زمینه مى باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم تاریخ را صحنه برخورد و تخاصم آشتى ناپذیر دو جبهه و دو جریان حق و باطل معرفى مى کند که در همه وجوه زندگى جمعى گروه هاى بشرى واقع مى شود. خداى بزرگ و یکتا این موضوع را با دو مثال عینى و قابل درک همگان بیان فرموده است :
1.اول تاریخ را به بستر رودخانه هائى تشبیه فرموده که با نزول باران از آسمان بناگاه پراز آب گردید و سیلى بنیان کن و مخوف در آنها راه مى افتد در چنین رودخانه اى آب ناب با خس و خاشاک در هم آمیخته و یک قشر کف و حباب رویه آب را پوشاننده است و همه این محتوا بى وقفه در معیت هم در حال جریان هستند مردم ظاهربین خس و خاشاک و کفهاى پوشاننده رویه آب را مى بینند و در آن حال از آب ناب تصورى ندارد لکن در نهایت این حرکت پرخروش همه کفها و آلودگیها نابود شده و آب زلال و پاک که مى تواند مورداستفاده خلق خدا باشد در جاى مى ماند. دراینجا آب مظهر حق و کفها و آلودگیهاى رویه و درون آن مظهر باطل در بستر تاریخ تلقى شده اند.
2. مثال دوم مواد کانى مانند طلا و فلزات دیگر مى باشد که در طبیعت بصورت خالص وجود ندارد بلکه بصورت سنگى که مواد زاید طبیعى نیز به آن آمیخته است وجود دارد.
مردم آنها را در کوره ذوب فلزات مى ریزند و بجوش مى آورند و در حال جوشیدن مواد زاید آن در دیگ جوش رویه مواداصلى را پوشانده و به تنهائى عرض وجود و خودنمائى مى کنند. لکن در نهایت همه این مواد زاید بدور ریخته مى شوند و فلزات اصلى که در تزیین مظاهر زندگى مى توانند موثر بوده و به مردم نفع برسانند ("ماینفع الناس ) در جاى مى ماند.
حق و باطل نى زچنین اند آن دو بصورت دو جریان آشتى ناپذیر در کوره تاریخ بهم مى خورند و در حال غلیان بالا و پایین مى روند و بیشترین جلوه ظاهرى نیز با جریان باطل است اما در نهایت این جبهه حق است که به پیروزى خواهد رسید و به نفع مردم عمل خواهد کرد.
اکنون بعدازاین توضیح ترجمه اصل آیه شریفه را بیاوریم و سپس به نتیجه گیرى بپردازیم .
پروردگار متعال در سوره رعد چنین مى فرماید:
خداونداز آسمان آبى فرو فرستاد و دره ها به میزان طرفیت شان از سیل آکنده شدند سیل کفى پف کرده با خود به همراه آورد و نیزاز آنچه که از مواد کانى براى به دست آوردن زیور و کالا وابزار در آتش مى گدازید کف و مواد زایدى مانند آن دارد خداوند حق و باطل را نیزاینگونه درهم مى زند.اما آن کف ها و مواد زاید به دور ریخته شده و نابود مى گردد ولکن آنچه مردم را سود رساند در زمین باقى مى ماند خداونداینگونه مثل مى زند.
این آیه شریفه در درجه اول درصدد سیمانگارى بینش و نگرش توحیدى تاریخ و در مقام تبیین فلسفه تاریخ است و نه تاریخنگارى . لن بااین حال شیوه تاریخنگارى بویژه این که موضوع تاریخ چه چیزى مى باشد نیز رهنمود مى دهد. وقتى تاریخ داراى آن ماهیت و سیماى ویژه اى است که دراین آیه مبارکه اشاره شده پس تاریخنگارى اصیل نیز آن نوع تاریخنگاریى است که جلوه کامل و مکتوب این حرکت و تخاصم حق و باطل در همه ابعاد زندگى جماعات بشرى باشد [ قدرتها] و[ حکومتها] و طواغیت دراین آیه موضوع تاریخ معرفى شده اند بلکه
موضوع تاریخ دو جبهه گسترده حق و باطل معرفى شده اند که در همه شوون و وجوه زندگى جمعى جریان دارند. درست مانند سیلى که ظرفیت رودخانه را پر کند. مورخ دربارى درست خلاف این جهت حرکت مى کند.
3.ادخال عنصر نژادگرائى در تاریخ اسلام و ملل مسلمان
در سراسر جهان مسلمانان از هرایل و تبار واز هر ملیت و منطقه و با هر زبان و گویشى که باشند در مجموع[ امت محمدى] وامت واحده اسلام را تشکیل مى دهند واجزائى از یک پیکره تجزیه ناپذیر مى باشند. چرا که داراى عقاید و رسوم و فرهنگ و تمدن مشترک یکهزار و چهارصدساله هستند امکان ندارد که یکى ازاین قبایل نژادها و ملتهاى مسلمان مسلمان باقى بمانند و در عین حال بتوانند تاریخشان رااز تاریخ فرهنگ و تمدن کلیت اسلامى جدا کنند.اگر جائى دست به چنین کارى زده شود نتیجه آن علاوه بر تحریف حقایق تاریخى نامفهوم بودن آن قسمت از تاریخ خواهد بود که با چنین سبک غلطى نوشته شده است .
از دوران بنى امیه و بنى عباس که تفاخرات جاهلى عربى و برترى دادن نژاد عرب بر دیگر نژادهاى مسلمان عملا در دربارها و محافل شعر وادب آن روزگاران سکه رایج گردید در مقابل [ نهضت شعوبیه] با تکیه بر اصالت هر یک از نژادها واقوام غیر عربى و حتى برترى آنان بر نژاد عرب نیز پدید آمد.
این مسائل زمینه پیدایش یک بینش و روش انحرافى در تاریخ اسلام و مسلمانان گردید و در دورانهاى بعدى دربارها و سلاطین جور بیشترین استفاده هاى شخصى رااز آن بردند. چرا که آنان در سه حوزه متمایزایرانى و ترک و عرب تاریخ اسلام و مسلمانان رااز پیکره واحد کلیت اسلامى جدا کرده و تواریخ جداگانه اى براى هر یک از آنها بافتند بدون آن که دستکم زمینه هاى واقعى و تاریخى را نیز آن ملحوظ بدارند.
این شیوه تاریخنگارى درایران دوره عزنویان رواج کامل داشت . و در کلیت جهان اسلام هم رشد سرطانى آن را در دوره حکومت آل عثمان در آسیاى صغیر و مناطق عربى و پادشاهى صفویان درایران مى توان مشاهده کرد.این شیوه نادرست و شوم بعدها با ظرافت و دقت بیشترى در ترکیه آتاتورکى وایران عصر مشروطه و بعداز آن پیگیرى گردید. و دراین اواخر با حمایت دربار پهلوى - با توجه فرهنگ
دربارى سه ضلعى خود که یکى ازاضلاع فرهنگ وارداتى غربى بود - . دانشمندانى مغرض دست به قلم بردند کوشش کردند تااصولا وروداسلام به ایران را یک[ فاجعه] جلوه داده واصطلاحاتى از قبیل[ دو قرن سکوت] اولیه و نضهت ضعوبیه و فلسفه بافى دراین زمینه ها و مسائل دیگرى مانند[ مقاومت ایرانى] و موضوع شاهنامه و حکیم ابوالقاسم فردوسى و شیخ شهاب الدین سهروردى و غیره قلم فرسائى کنند تا در نهایت زمینه ذهنى و فرهنگى مناسب و مورد نظر خود را براى تفکیک نهائى تاریخ ایران از تاریخ اسلام درست کرده و بقول استاد شهید مرتضى مطهرى رضوان الله علیه لزوم[ نزدیکى و خویشاوندى با غرب آریائى استعمارگر و بریدن از همسایه هاى مسلمان غیر آریائى رااز آن نتیجه بگیرند]. واین مساله از جمله موارداتفاق واهداف مشترک دو جریان تاریخنگارى دربارى مدرن معاصر درایران و خاورشناسى بلوک غرب مى باشد.
این انحراف بسیار خطرناک موجود در شیوه تاریخنگارى دربارى رااولین بار فیلسوف بیدارگر شرق مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادى دریافته و دراین باره به روشنفکران زمان خود هشدار داد. یکى از نویسندگان ایرانى دراین باره مى نویسد:
[... دیگر کسى که از سنت تاریخنگاران مشرق (ترک عرب وایرانى ) سخت انتقاد مى نمود سیدجمال الدین اسدآبادى بود. نخستین کسى است در دنیاى جدیداسلامى که تاریخ اسلام را در قالب واحد تمدن و فرهنگ اسلامى عنوان کرد. نظرگاهش مقتبس از[ گیزو] مورخ و سیاستمدار فرانسوى است که مدنیت مغرب را در جهان نصرانیت مورد تحقیق قرار داده بود.اسدآبادى شیخ عبده را واداشت که بر ترجمه کتاب گیزو تقریظى بنویسد]. 9
هر چند مرحوم اسدآبادى این انحراف را در تاریخنگارى رایج عصر خود دریافته بود لکن نتوانست یک اثر مکتوب درانتقاد آن و یا پر کردن خلا موجود بااتخاذ یک روش تاریخنویسى دیگر از خود بر جاى بگذارد.
دومین کسى که این انحراف روشى موجود در تاریخنگارى معاصر را (که درباریان و غربزدگان متفقا و به روشهاى مختلف به ترویج آن کمر بسته بودند) هوشیارانه دریافت استاداندیشمند و فیلسوف ژرف اندیش زمان ما شهید مطهرى بود.اواین انحراف و فاجعه را بوضوح دریافته بود. او درک کرده بود که روشنفکران ناآگاه و یا خائن و وابسته زمانه چگونه در پناه سنگر[ ملیت] دست به اسلام زدائى
زده اند تاایران را ازاین رهگذر با غرب استعمارگر پیوند خویشاوندى و هم نژادى داده و از جهان اسلام جدا کنند. لذااحساس مسوولیت فرموده و کتاب پر محتوا وارزشمند[ خدمات متقابل اسلام وایران] را براى آگاهاندن ناآگاهان و رسوا کردن اسلام ستیزان وابسته و آگاه به رشته نگارش کشید و ثابت کرد که تاریخ اسلام وایران از یکدیگر تفکیک ناپذیرند.
هر چند که با توجه به جواختناق سیاسى حاکم به آن روزگار این کتاب از لحن وادبیات محتاطانه و کلى برخورداراست لکن بااین همه استاد محترم و خاطرات فرهنگى و سیاسى واجتماعى ناشى ازاتخاذ چنین بینش و روش تاریخنویسى در سایه تفسیر غلظ از ملیت ایرانى کاملا آگاه بوده و در پیشگفتار کتابش آنها را گوشزد کرده است :
[ ناسیونالیسم یا ملیت خواهى رایجترین و پرخریدارترین مکتب روز گردیده حتى ایدئولوژیهاى اجتماعى و سیاسى که دراصل مغایر با رنگ ملى بوده اند اگر حرکت و جنبشى را پایه گذارى کرده اند باز به نهضت خود رنگ ملى و ناسیونالیستى مى دهند.
براى ماایرانیها نیزاز طرف دیگر مساله ملیت یک موضوع روزاست . ما گر چه ملیت وطنمان در معرض هجوم و تجاوزى قرار نگرفته است معذلک اختلاف و تناقضى در تلقى افراد نسبت به ملیت ایرانى وجود دارد. در حال حاضر دو عنصر نژادى واسلامى مربوط به ما قبل چهارده قرن اخیر و دیگرى عنصر فکرى و مذهبى و سنن اجتماعى و فرهنگ مربوط به این چهارده قرن . ما به لحاظ ریشه هاى طبیعى و نژادى به اقوام آریایى وابستگى داریم واز لحاظ ساختمان فکرى و فرهنگى و سنن و نهادهاى اجتماعى به اسلام که ناحیه اى غیراز نژاد آریایى آمده است . اگر قرار باشد که در تعریف و تمایز یک ملیت به عنصر نژاد واسلاف دور اصالت بدهیم : راه و روش و آینده ملت ما در شرایط حاضر چیزى خواهد بود واگر عنصر نهادهاى اجتماعى و نظام فکرى چهارده قرن اخیر را در تعریف ملیت اولویت دهیم خط مسى و آینده ما چیز دیگرى خواهد بود.اگر در تعیین حدود ملیت ایرانى عنصر آریایى اساس قرار گیرد نتیه و حاصلش در آخرین تحلیل نزدیکى و خویشاوندى با جهان غرب است واین خویشاوندى و نزدیکى براى خود آثار و تبعاتى در خط مشى ملى و سیاسى ما دارد که عمده آن بریدن از همسایگان و ملل اسلامى غیر آریایى و گرایش به سوى اروپا و غرب است دراین صورت غرب استعمارگر
براى ما خودى میشود واعراب مسلمان نسبت به ما بیگانه و نه عکس اگر نظام فکرى و مسلکى و نهادهاى اجتماعى چهارده قرن اخیر را ملاک ملیت خود قرار دهیم تکلیف و خط مشى دیگرى برایمان پیدا مى شود. و آن وقت عرب و ترک و هندو واندونزى و چینى مسلمان نسبت به ما خودى و غرب غیرمسلمان بیگانه مى شود.
پس بحث در ملیت یک آکادمیک خالص نیست بحثى است واقعى و مرتبط با رفتار و خط مشى و سرنوشت و آینده یکواحد اجتماعى و سیاسى که امروزه ملت ایران نام دارد و جا دارد که مطرح گردد و دنبال شود]. 10
اندیشه ور فیلسوف و شاعر بیدار جهان اسلام در زمان ما یعنى مرحوم [ اقبال لاهورى] نیزاز جمله معدود کسانى است که مسلمانان راازاین که[ ملیت خود را] درپناه ناسیونالیسم و نژاد وطن و محدوده هاى جغرافیائى جستجو کنند به سختى نهى کرده و تشکیل ملت وامت را در پرتو[ وحدت عقیدتى اسلامى] و برمحور فرهنگ و تمدن اسلامى امکان پذیر مى داند و هر سخنى جزاین را دراین زمینه انحراف خطرناک و مهلک مى شمارد. جلوگاه این بینش تاریخى دکتراقبال منظومه شکوهمنداو به نام[ اسرار بیخودى] مى باشد:
جوهر ما با مقامى بسته نیستباده تندش به جامى بسته نیست هندى و چینى سفال جام ماست رومى و شامى گل اندام ماست قلب مااز هند و روم و شام نیست [مرزبوم] او بجز[ اسلام نیست] و...
آنگاه ضمن اشاره به فلسفه هجرت پیامبراسلام[ ص] از زادگاه خود مکه به یک سرزمین بیگانه چنین مى گوید:
پس چرااز مسکن آبا گریخت ؟توگمان دارى که ازاعدا گریخت ؟قصه گویان حق زما پوشیده اند معنى هجرت غلط فهمیده اند هجرت آئین حیات مسلم است این زاسباب ثبات مسلم است
آنگاه به گونه آشکار ره رد تز[ وطن اساس ملیت] پرداخته و پاره پاره کردن تاریخ پیکره واحد فرهنگ و تمدن اسلام بر مبناى قوم پرستى و نژادگوئى را تقبیح مى کند:
آنچنان قطع اخوت کرده اند بر وطن تعمیر ملت کرده اند
تا وطن را شمع محف ساختند نوع انسان را قبایل ساختند جنتى جستند در بئس القرار تا[ احلوا قومهم دارالبوار] مردمى اندرجهان افسانه شد آدمى از آدمى بیگانه شد 11
و...
این هممه ناله اقبال ازاین است که تحت نام ملیت و وطن نه تنها استعمارگران و دربارهاى سلاطین محلى پیکره فرهنگ و تمدن اسلامى را تجزیه کرده اند بلکه در سایه شوم ناسیونالیسم دنیا را جهنمى براى کل بشریت ساخته اند.
4. سیاست زدگى
یکى دیگراز ویژگیهاى روشى تاریخنگارى دربارى پرداختن و یا گرایش انحصارى به موضوعات و مسائل سیاسى و نظامى است که مااز آن به نام آفت[ سیاست زدگى] یاد مى کنیم . با توجه به مطالبى که ذیل عنوان[ تغییر موضوع تاریخ] گفته شد منظوراز آفت سیاست زدگى باید به خودى خود روشن شده باشد.این نوع تاریخنویسى فقط به مسائل نظامى و سیاسى جامعه مانند جنگها کودتاها عزل و نصبها بالاخره فرامین و شوونات توجه دارد واز پرداختن به گزارش و تحلیل مسائل دیگر مانند جریانها و حوادث اجتماعى فرهنگى تربیتى نظام تولید و حتى مسائل مذهبى به نحوى خوددارى مى ورزد. واگر مورخان دربارى جائى به این مسائل پرداخته باشند اولا جنبه استثنائى دارد و درثانى حالت تضمنى نسبت به موضوعات واهداف سیاسى و نظامى دارد. یعنى براى رسیدن به یک هدف سیاسى یک موضوع فرهنگى و یا آموزشى واجتماعى مورد توجه مورخ قرار گرفته است . چنانکه افراد منحرفى مانند على دشتى در کتاب موسوم به[ پنجاه و پنج] وابراهیم صفائى در کتابهاى متعدد خوداز جمله کتابهاى[ بنیادهاى ملى در شهریار رضاشاه کبیر] 12 . و زمینه هاى اجتماعى کودتاى]1299 13 و غیره و نیز محبوبى اردکانى در کتاب[ تاریخ تحول دانشگاه تهران و]... داراى چنین شیوه وانگیزه اى بوده اند.
کتاب[ ناسخ التواریخ] مجلدات مربوط به عصر قاجار ازاین پیچیدگى و گرایشهاى پنهان خالى است و یک تاریخ دربارى خشک مى باشد.
5. برخورد منفرد ومنجمد با قضایاى تاریخى
حوادث تاریخى یک دسته قضایاى به هم پیوسته زنجیره اى و على هستند. در تاریخ دست یافتن به یک حادثه منفرد خارج از جریان علیت غیر ممکن است .اعم ازاینکه علل قضایا مادى و محسوس باشند و یا معنوى و غیبى و یا مجموعه علتهائى از هر دو نوع در هر صورت قضایاى تاریخى منفرد وابتر دست نیافتى است .
. اگر براستى نگارش تاریخ بااین مبنا و شیوه صورت بگیرد یعنى مورخ قضایا را بصورت على و به هم پیوسته مورد توجه قرار بدهد حقیقت قضایا قابل فهم خواهد بود در غیراینصورت مورخ هرگز قادر به درک واقعى مفهوم حوادث تاریخى نخواهد گردید.
مورخین دربارى با توجه به ماهیت وابسته خودشان به حکومتهاى استکبارى محلى و یا جهانى فاقد آن واقع بینى لازم هستند که بتوانند چنین شیوه علمى را در تاریخ در پیش بگیرند. آنها قضایا و حوادث واقعه را بگونه منفرد و منجمد - درست مانند یک پزشک تشریح که جنازه مرده اى را بخواهد کالبد شکافى کند - مى بینند و تاثیر و تاثرهاى محیطى را در آن ملحوظ نمى کنند همه تحولات مربوط به شئوون مختلف جامعه را بگونه منفرد و حتى بى جان و منجمد در نظر گرفته و وقوع آن را به[ اراده شخص سلطان] نسبت مى دهند. مورخ دربارى با خصیصه محافظه کارى احتیاط و تحلیل گریزى که در مورد قضایاى تاریخى دارد همه آنها را بصورت ناپیوسته و منفرد فرض کرده واز هرگونه تحلیل و ترکیب قضایا واستنتاج تاریخى خوددارى مى ورزد. اگر فتح و ظفرى در کار باشد آن را ناشى ازاراده ملوکانه جلوه داده واگر شکست اضمحلالى پیش بیاید آن را هم به[ مشیت و تقدیر] الهى نسبت مى دهند و هرگز در صدد کشف علل مباشر فتح و شکست و ارزشگذارى حرکتهاى انجام گرفته بر نمى آیند. واین نیست مگر بخاطر وابسته بودن مورخین دربارى فقدان یک اندیشه مستقل تحلیل گر دراین قبیل مورخان.
مطالعه کتابهائى مانند عالم آراى نادرى 15 رستم التواریخ 16 ناسخ التواریخ 17 و صدرالتواریخ از کتابهاى عصر قاجار و بنیادهاى ملى در شهریارى رضاشاه کبیر کودتاى 1299 و آثار آن از صفائى وامثال اینها در تاریخ دهه هاى اخیر کشور واقعیت یاد شده را بر هر خواننده اى آشکار خواهد
ساخت . و خوانندگان با مراجعه به آنها درخواهند یافت که همه فتح و فیروزى ها اگر وجود داشته باشد؟ - به سلاطین و به اصطلاح[ اعلیحضرت همایونى] ! نسبت داده شده و مسائل دیگر نیز به[ تقدیر] غیبى . و تنها چیزى که قابل ذکر نبوده تحلیل و علت یابى هاى تاریخى و همچنین نقش مردم است . واگر گاهى شبه تحلیل هائى هم مورخین دربارى انجام داده باشند در جهت منحرف کردن قضایااز مسیراصلى بوده است . مانند على دشتى در[ پنجاه و پنج] وابراهیم صفائى در[ زمینه هاى اجتماعى کودتاى]1299 و[ کودتاى 1299 و آثار آن] که بمنظور کور کردن و کم کردن ردپاى انگلیس در قضایاى رضاخان انجام داده و موفق هم نشده اند.
6. برخورد میکانیکى و حوادث تاریخى
یکى دیگراز ویژگیهاى برجسته و قابل توجه تاریخنگارى دربارى در ناحیه روش کارش چیزى است که مى توان آن را[ برخورد میکانیکى و تک عاملى با حوادث تاریخى] نامید.
به عنوان توضیح بایداضافه کنیم همانگونه که پیشتر هم گفته شد روى دادها و حوادث تاریخى را نمى توان بصورت منفرد و منجمد فرض کرده و مورد کاوش قرار داد بلکه باید توجه داشته باشیم که حوادث تاریخى نیز مانند حوادث طبیعى داراى علل و عوامل واقعى هستند. برخى از آنها علت تامه و برخى دیگر علت ناقصه و برخى علل معده و غیر مباشر و برخى دیگر علل موجده و مباشر و بالاخره برخى از علتها داخلى وبرخى دیگر خارجى هستند اما در هر صورت حوادث تاریخى داراى علل مختلف مى باشند و در پیدایش آنها هرگز یک عامل بصورت انحصارى موثر نبوده و نخواهد بود. مورخین واقع بین و علم گرا همیشه کوشش مى کنند در حد توان خود همه عوامل و علل قضایا و حوادث تاریخى را کشف کنند.
دراین میان مورخین دربارى روش تاریخنگارى دیگرى دارند. آنان اولا کوشش مى کنند از برخورد تحلیل با قضایاى تاریخ بپرهیزند و در محدوده مورد نظر و مجازشان واقعه نگارى کنند و نه تاریخنگارى . دوم این که اگر تحت شرایط ضرورى و لازم مورخین دربارى تن به تحلیل و علت یابى در قضایا هم داده اند براى رسیدن به اهداف از پش تعیین شده و خاصى بوده است . یعنى اگر به تحلیل و ترکیب واستنتاج در قضایا و حوادث تاریخى هم زده اند این تحلیل آنان
کاملا جنبه[ تک عاملى] و [مکانیکى] داشته است . آنان به جاى در نظر گرفتن همه زمینه ها عوامل و علل موثر در پیدایش حوادث فقط یک عامل و یا علت ناقصه رااز میان مجموعه علل و عوامل برگزیده و آن را طبق میل خود پرورش داده و علل و عوامل دیگر نادیده مى گرفته اند.
این[ تک عامل] هیچوقت عاملى از متن و درون خود جامعه نبوده است همانگونه که گفتیم یااراده شخص سلطان بوده که بصورت[ من حکم مى کنم] به جامعه ابلاغ و علت تامه همه حوادث مى گردیده است 18 و یا این که یک عامل برون مرزى و خارج از حیطه اختیار مردم درون مرزها بوده است که بصورت[ میکانیکى]در سرنوشت مردم اثر گذاشته و حوادث تاریخى را شکل مى داده است . دراین زمینه نمونه ها و مثالها فراوان است :
1. داستان رضاخان سردار سپه :
هر کس در تاریخ معاصرایران اندک دقتى داشته باشد به سادگى قادر به درک این حقیقت خواهد شد که نه به سرکار آمدن رضاخان سردار سپه و خاندان پهلوى درایران ناشى از لیاقت شخصى وابتکار و توانائى او بوده و نه شکل گیرى سیاستهاى ارعابى ویژه رضاخان و نه ورود مظاهر جدید زندگى به ایران از دست آوردهاى این فرد بوده است . همه این ها تحت تاثیر مجموعه اى علل و عوامل درونى و زمینه هاى فرهنگى واجتماعى ایران به علاوه مقتضیات سیاستهاى روزاستعمار بریتانیا و ناآگاهى و ساده لوحى برخى از علماء و بى تفاوتى و گوشه نشینى قشر دیگرى از آنان بوجود آمد. و ربطى به توانائى قدرت وابتکارات شخصى فلان زید ندارد. وقتى شرایطاجتماعى سیاسى فرهنگى و سیاسى وقوع یک حادثه تاریخى (مثلا یک کودتا) در یک جامعه به مرور زمان آماده گردد از میان ده ها مهره مناسب بالاخره یکى قدرت را به دست خواهد گرفت . و جریان رضاخان نیز درست این چنین بود. واگر رضاخانى در میان نمى بود نقى خان دیگرى این نقش را باز مى کرد. چنانکه در ترکیه مصطفى کمال پاشا ( آتاتورک ) درافغانستان امان الله خان در تاشکند و بخارا صدرالدین عینى و در قفقاز و بادکوبه امثال باقروف و درجاهاى دیگر کسان دیگراین ماموریت استکبارى واسلام زدائى را برعهده گرفتند. لکن مورخین دربارى از همه علل و زمینه هاى داخلى و خارجى این
حادثه چشم پوشیده و همه چیز را به توانائى وابتکار عمل شخص مهره مورذ نظر نسبت داده اند هر چند که نتوانسته نقش بسیارى چیزها و بسیارى کسان واز جمله ردپاى استعمارانگلیس را دراین قضیه کاملا گم و گور نمایند
براى نمونه کتاب[ پنجاه و پنج] 19 دشتى و کودتاى 1299 و آثار آن و ...از صفائى مورد مطالعه قرار بگیرد.
2. ماجراى جنگ ایران و روس و تجزیه خاک ایران :
یکى از قضایا و حوادث بسیاراندوهبار و تلخ ایران در تاریخ معاصر جنگى است که در زمان فتحعلى شاه قاجار بین ایران و روس واقع شد و در نتیجه آن جنگ خائنانه و شوم قسمتهاى زیادى از قلمروایران از خاک این کشور تجزیه و طبق معاهده هاى گلستان و ترکمنچاى به روسیه منضم گردید و ملیونها نفوس مسلمان تحت حاکمیت کفر مطلق قرار گرفتند.
این شکست تلخ که آثار فرهنگى روانى و سیاسى آن بعداز سالهاى طولانى هنوز در روحیه ملت مسلمان ما باقى است علل مختلف سیاسى نظامى اجتماعى و فرهنگى و حتى تاریخى داشته است . چنانکه عل و عوامل درون مرزى و بورن مرزى و برخى مسائل فرقه اى و مذهبى نیز داشته است که در مقام گزارش و نگارش تاریخ آن دوره و آن جنگ به شکست انجامیده مجموع آنها باید مد نظر قرار بگیرند.
اما مورخان درباریى مانند لسان الملک سپهر در ناسخ التواریخ و محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ و دیگران درست خلاف این روش را در پیش گرفته و بطور تصرحى و تلویح مجموعا علت این شکست را در خیانت و عهد شکنى ناپلئون و نفاق و دو روئى دولت انگلیس و سفیر او[ سرگراوزلى] معرفى کرده اند. آنان هرگز فساد درون دربار و درباریان و بى لیاقتى مسئوولین امور آن روزایران و تخاصمات فرقه اى سیاسى ایران و عثمانى وضعیت دقیانوسى و عهد بوقى ارتش ایران و ... را به عنوان عوامل موثر و بخشى از علل معده و یا موجده این شکست دهشتناک مورد توجه قرار نداده اند. یعنى فقط یک عامل خارجى ( عهدشکنى ناپلئون و نفاق بریتانیا) را علت اساسى معرفى کرده که بطور میکانیکى از خارج روى حوادث این چنین اثر گذاشته است20 .
3.انقلاب مشروطیت :
نمونه دیگرى که مى تواند شاهد ما در مقام اثبات و تبیین روش برخورد میکانیکى و تک عاملى مورخین دربارى با حوادث تاریخى باشد ماجراى پرجنجال مشروطیت است .
انقلاب مشروطیت را مورخین غرب زده و دربارى هر دو (که دراین مورد تلاقى واشتراک نظر دارند) یک پدیده و سوغات صد درصد غربى معرفى مى کنند و زمینه هاى درون جامعه ایران و دربار آن را هیچگونه در نظر نمى گیرند.البته هر کدام ازاینان انگیزه خاصى در کار خود دارند.
مورخین ایرانى غرب زده و یا غربگرا آن را به عنوان یک هدیه و سوغاتى قابل شایسته اى که به اصطلاح مردم نجیب و متمدن غرب به ما داده اند واگر آنان این لطف را در حق ما روا نمى داشتند ما هنوزاز جنگل نشینان آمازون و استرالیا نیز عقب مانده تر و وحشى تر بودیم به رخ مردم کشور ما مى کشند. آنان باالقاء چنین حرفهاى بى پایه اى در جامعه و تاریخ معاصر ایران دو هدف عمده را تعقیب مى کنند:
اول این که ازاین رهگذر غرب و کالاى غربى را مورد ترویج و تقدیس قرار داده و با نظریه[ غربزدگى] که از عوامل فکرى و فرهنگى باز دارنده حضور سلطه گرانه دو بلوک همنژاد شرق و غرب درایران است مقابله و مبارزه کنند. برخى ازازاینان بطور وقیحانه ماهیت این نظریه را تحریف کرده و چنین وانمود مى کنند که اعتقاد به[ غربزدگى] به معناى[ تحریم ماشین و صنعت] مى باشد پس اگر ما خواهان صنعت پیشرفته و ماشین تکامل یافته هستیم نباید بانظریه غربزدگى مبارزه کنیم . دوم این که مورخین غربزده مى خواهند بدینوسیله بااسلام و همه عناصر مقاوم فکرى و فرهنگى بومى در برابر فرهنگ مهام و سلطه جوى و اندیشه هاى زاییده باختر زمین مبارزه کنند و چنین وانمود کنند که هر چه اندیشه انقلابى اصلاح طلبانه و یا عدالتخواه و مردمى است لزوما ریشه غربى دارد واگر آن ریشه براى ما معلوم هم نباشد باید بگردیم و آن را پیدا کنیم . لذا مى بینیم که همه جا کوشش مى کنند براى اندیشه انقلابیون مسلمان و متعبد و متشرع نیز یک ریشه و تبارنامه غربى بیابند از میرزاى شیرازى گرفته تا سیدجمال الدین اسدى آبادى و از میرزا رضا کرمانى - طلبه
شاه کش - تا میرزا کوچک جنگى هر چند که اینان خود قربانى توطئه هاى غربى ها شده باشند.
با توجه به این مسائل است که غربزدگان انقلاب مشروطه را با هویت غربى معرفى مى کنند. یعنى با آن شیوه مکانیکى برخورد مى کنند.
مورخین دربارى معاصر را نیز مى توان به دو گروه متمایز تقسیم کردالبته هر دو گروه کوشش داشته انداندیشه مشروطه خواهى و خودانقلاب مشروطه را صد درصد غربى معرفى کنند گروه اول مورخین وابسته به دربار قاجار هستند که بدلیل مخالفت دربار قاجار با مشروطه طلبى اینان نیز خواسته اند مشروطه را به عنوان یک توطئه خارجى که روس وانگلیس و بطور عمده انگلیس راهش انداخته اند و دراین میان مردم هیچگونه نقش اساسى نداشته اند معرفى کنند.
این نوع مورخین خواسته اندازاین طریق دامن آلوده و ناپاک دربار قاجار رااز مفاسد واستبدادگرى تبرئه و تطهیر کنند که البته با آب حوض کوثر نیز تطهیر پذیر نمى باشد. که کتاب[ اسناد سیاسى دوران قاجاریه] ازابراهیم صفائى و مجموعه موسوم به[ مشروطیت مسجد بى محراب] از حمید حمید دراین راستا قرار مى گیرند 22 .
دسته دوم مورخین دربارى وابسته به خاندان پهلوى به خاندان پهلوى هستنداینان نیزاز غربى معرفى کردن پدیده مشروطه خواهى درایران بطور مشخص دو هدف دربار پسند را تعقیب مى کردند.
هدف اول این بود که به قشر وسیعى از مردم و طیف گسترده اى از روشنفکران زمان که غربگرائى و کلا پیروى از مظاهر زندگى غربى براى آنان هیچگونه قباحتى نداشته و ندارد چنین القاا کنند که[ نظام مشروطه موجود چیز بدى نیست و نباید با آن مبارزه کرد چون از دستاوردهاى سیاسى اجتماعى همان تمدن غربى است که شما شیفته آن مى باشید هدف دوم :این بود که به عامه مردم ایران - یعنى اکثریت ملت که زمینه ذهنى خوب از غرب و غربگرایان ندارد چنین وانمود کنند که در تاریخ معاصر ما هیچ فرداصلاح طلب ناوابسته به خارج و هیچ نهضت و انقلاب ملى و یااسلامى نشات گرفته از مردم وجود نداشته است همه رجال حقوق بگیر خارجیان وانگلیس ها بوده اند و همه تهضتها توسط خارجیان طرح ریزى شده اند.اگر نمونه مى خواهید؟اگر نمونه مى خواهید؟ نمونه کامل آن انقلاب مشروطه و رجال مشروطه خواه
و ...
از نمونه این نوع نویسندگان و تالیفات آنان مى توان اسماعیل رائین و کتابهاى او بنام[ حقوق بگیران انگلیس] 23 . و تاریخ فراماسونرى درایران و نیزابراهیم صفائى و کتاب[ رهبران مشروطه] 24او را نام برد. دربار پهلوى ازاین طریق با یک تیر دو نشان مى زد. هم با ژست روشنفکر مابى و مشروطه خواهى روشنفکران ضعیف النفس را بخود جذب مى کرد و هم با بدبین ساختن مردم نسبت به هرگونه حرکت اصلاح طلبانه وانقلابى آنان را در جهت رضایت به وضع موجوداقناع کرده واز پیوستن به هرگونه قیام و حرت ضد دربار باز مى داشت .
وکتاب[ حقوق بگیران انگلیس] درس به همین انگیزه شیطانى بعداز قیام خونین 15 خرداد سال 1342 عرضه شد (و ناشراین کتاب در چاپ جدید ضمن مقدمه کوتاه و دو پهلوئى که بر آن نوشته به این موضوع اعتراف کرده است )این تیپ قلم فروخته مى خواستند چنین وانمود کنند که خارجیان مانند روس و وانگلیس و غیره در مسائل سیاسى جهانى بسیار نیرومند و مسلط هستند و هر کس از مردم شلاق خورده و مظلوم ایران بخواهد فریاد دادخواهى و نظامى بلند کند و علیه دیکتاتورى درباریان سخنى بگوید بدون تردید حقوق بگیر بیگانه است . این بود نمائى ازانگیزه و آثار برخورد میکانیکى و تک عاملى مورخین دربارى با مسائل و موضوعات تاریخى .
متاسفانه باید به این نکته اذعان کرد که یکى از آثار نامطلوب این جو فرهنگى مسموم عکس العملى کردن برخى از نویسندگان مذهبى صادق بوده است که آنان نیز بنحوى ازانحاء باانقلاب مشروطیت بگونه تک عاملى و میکانیکى برخورد کنند به جستجوى یافتن رد پاى عوامل بریتانیا و[ نقش انگلیس درانقلاب مشروطه] ایران بپردازند و بطور ناخودآگاه غولى توانا و بسیار موثرازاو ترسیم کنند. شاید به انگیزه دفاع از بزرگانى همچون شیخ شهید فضل الله نورى[ ره] غافل از این که امثل شیخ شهید را تاریخ خوبخودازاتهامات ناروا پیراسته است و نیازى به این تمسکات نمى باشد و نیز غافل ازاین که این نوع برخورد با قضایاى تاریخى - یعنى اثبات یک جریان و نفى نقش جریانها و عوامل دیگر - هم به تحریف تاریخ مى انجامد و هم به متهم شدن دامن پاک رجالى بس بزرگتراز شیخ شهید امثال مرحوم آخوند خراسانى ها و غیره واین خود براى این تیپ تاریخنویسان نقض غرض مى باشد.
در نگارش تاریخ هر دوره بویژه دوره معاصر باید نقش عوامل درونى و بیرونى
فراوانى را که ره کدام عامل و موثر بوده اند پى گیرى و کشف کرد. بااین اندیشه ها و شیوه هاى بسیط میکانیکى که جنبه هاى به اصطلاح حسى گرى تاریخى در آن بسیاراست نمى توان قضایاى تاریخى را بررسى علمى کرده و کشف حقیقت نمود.
تااینجا از مجموعه سه دسته ویژگیهاى تاریخنگارى دربارى یک دسته آن را تحت عنوان[ ویژگیهاى روشى تاریخنگارى دربارى] بطور اجمال بحث کردیم در شماره بعد دو ویژگى دیگر آن[ ویژگیهاى شکى و ادبى] و[ ویژگیهاى محتوائى] تاریخنگارى دربارى را به اضافه منبع شناسى توصیفى مهمترى کتابهاى تاریخ دربارى معاصر مورد بررسى قرار خواهیم دادانشاءالله .
ادامه دارد