تاریخنگارى دربارى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


جریان شناسى تاریخنگارى ها درایران معاصر(3)
در دو شماره پیشین[ حوزه] درباره آشفتگى وضع تاریخنگارى و رواج هرز نویسى در تاریخ معاصرایران بگونه گذرا واشاره وار سخن گفته و حالت[ جریانى] داشتن شیوه هاى مختلف تاریخنگارى در عصر کنونى در به معرض بحث گذاشتیم .

و نیز در ضمن بحث[ تبین ضرورت شناخت جریانهاى تاریخنگارى] ماهیت و اهداف سوء تاریخنگاریهاى رسمى دو بلوک شرق و غرب را مورد بررسى قرار داده و در حدامکان نقاب از چهره آنان برگرفته شد.

واینک بعداز آن مقدمه به اصل و متن بحث پرداخته و تک تک جریانهاى تاریخنگارى نفوذ یافته و رایج درایران معاصر را مورد بررسى قرار مى دهیم . نخستین و قدیم ترین جریان جریان تاریخنگارى دربارى است که این مقاله اختصاص بان دارد.

الف - زمینه سخن:
چنانکه پژوهشگر و نویسنده نامدار سده هشتم هجرى[ جلال الدین سیوطى] گزارش کرده مورخ نامدار[ ذهبى] در مقام توصیف و سیمانگارى واقعیت تاریخنویسى و نوشته هاى تاریخى موجود چنین گفته است :

[ اصحاب جرح و تعدیل - مورخین و زندگینامه نویسان از روشن ساختن وضع و چگونگى حال و زندگینامه گروهى از مردم و رجال خوددارى ورزیده اند واین
 

بخاطر ترس از کتک و شمیر بوده است .این شیوه در زمان همه حکومتها همچنان برقراراست که مورخین صرفا به بازگوئى محاسن حکومت و حکومتگران پرداخته واز نگارش زشتى ها و زشت کاریهاى آن خوددارى مى کنند.

تازه این شیوه در صورتى است که مورخ و شرح حال نویس از دین وایمان و نیکى بهره اى داشته باشدامااگر مورخ آدمى ستایشگر و چاپلوس باشد مسلما ملاکهاى تقوى را رعایت نخواهد کرد و بلکه بالاترازاین او زشتى و ناروائیهاى بزرگ جامعه خود و حکام آن را با تبدیل و تحریف بصورت محسنات و مکارم اخلاق و بزرگوارى در آورده و در نوشته خود نقل خواهد کرد 1 . و...]

اگر ما یک سیر مطالعاتى در محتواى کتابهاى تاریخى و شرح حال موجود و نگارش یافته در طول سده هاى گذشته عالم اسلام داشته باشیم بطور مسلم اگر مورخ معروف[ ذهبى] را در کلامش کاملا تایید نکنیم درباره اغلب مورخین و زندگینامه نویسان کملاش را قرین حقیقت خواهیم یافت و انبوهى از مورخین و نویسندگان چاپلوسى و تحریفگر را در حالى که براى پیشکش کردن نوشته هاى تاریخى خود به حکام وامیران راهى دربارها شده و یا موجب رونق محافل تقریح سلاطین شده اند مشاهده خواهیم کرد.البته همانگونه که دیگران و حتى پژوهشگران غیر مسلمان نیز قبول دارند در مقایسه مورخین جهان اسلام با مورخین غیرمسلمان نسبت تاریخنگار متملق بسیار کم و درصد عوامل جلب کننده اعتماد و اطمینان در کتب مورخین اسلامى بسیار بالاست چرا که آنان گاهى توانسته اند بى طرفى را رعایت کنند. محقق معروف تاریخشناسى اسلامى [فرانتس روزنتال] نیز به این مطلب اعتراف دارد. 2 و نیز رجال نویسان و مورخین وارسته اى که در منقولات و تحقیقات تاریخى خود تقوى را میزان و ملاک قرار داده باشند کم و بیش مشاهده مى شوند. برخى از مورخین مسلمانان را مى بینیم که اگر چه درحوزه قدرت و حکومت برخى حکومتگران مى زیسته واحیانا مراواداتى نیز با آنان داشته اند لکن مجذوب را روایت کرده و بسیار بى طرفانه و آزاد تاریخنگارى کرده اند. 3

روى این اصل شاید تکلف و یا حتى امرى فوق تکلف باشد که انسان خواسته باشد مورخینى از قبیل مسعودى ابن طقطقى ابن مسکویه وامثال آنان را نویسنده اى بى تقوى فرمایشى و دربارى بشمار بیاورد. چنانکه مورخینى مانند
 

لوط بن بحیى ( ابومخنف ) سلیم قیس کوفى سیدبن طاووس اربلى (صاحب کشف الغمه ) در قدیم و در زمانهاى متاخر و معاصر میرحامد حسین آقا بزرگ تهرانى علامه امینى سیدمحسن امین زرکلى عبدالفتاح عبدالمقصود دکتر حسن ابراهیم حسن وامثال اینان را بطور مسلم و بدون هیچ تردیدى مى توان مورخى خارج از حیطه اعمال قدرت دربارها به حساب آورد. در طول تاریخ ازاین نمونه ها نیز در هر مقطعى از مقاطع وجود داشته اند که احیانا نوشته هاى کلامى یا تاریخى آنان موجب شهادت واز دست دادن جانشان گردیده است .

مانند فقیه و مورخ شهید[ قاضى نورالله شوشترى] مولف کتابهاى [ احقاق الحق] [ مجالس المومنین] و غیره . 4

این قبیل افراد خارج از فرمان و سلطه سلاطین وامراء و قدرتمندان زمان خود تاریخ مى نوشته اند - گواینکه ممکن است برخى شان اشتباهات شخصى نیز داشته باشند - هر چند که بیرون از حیطه قلم شکنى آنان که خواه و ناخواه جو تقیه و مخفى کارى و یا نوعى مسالمت جوئى و محافظه کارى را بر نویسندگان تحمیل مى کرده نبوده باشند. لکن بااین همه چنانکه گفتیم اغلب مورخین با دربارها روابط دوستانه داشته و هماهنگ با منافع و مصالح آنان تاریخ مى نوشته اند. براى همین هم هست که تعدادى از کتابهاى تاریخى که همراه با جعل تحریف و تزویر نوشته شده اند و یا دستکم یک طرفه نگارش یافته اند یعنى فقط به بازگوئى و گزارش نیکى و محاسن موجود پرداخته واز گزارش زشتى ها و مظالم دستگاههاى حکومتى چشم پوشیده اند. مجموع این آثار تاریخى که از صدر اسلام تاکنون در گوشه و کنار جهان پهناوراسلام نگارش یافته و براى نسلهاى آینده به ارث رسیده است [ تاریخنگارى دربارى] نامیده مى شوند.

تاریخنگارى دربارى کهن ترین جریان تاریخنگارى در جهان اسلام و ایران مى باشد بگونه اى که مى توان گفت در همه سده هاازاین نوع نوشته هاى تاریخى بوفور مى توان یافت .

در عصر حاضر و درایران معاصر نیز شیوه تاریخنگارى دربارى به صورت یک جریان حساب شده و تحت برنامه کاملا مصداق خارجى داشته است و بنابرامکانات نوین و موقعیتهاى زمانى و مکانى ویژه حتى شیوه برنامه ریزى وارائه آن بسیار پیچیده تر و مرموزتراز گذشته بوده است .

این نکته نیز شایان توجه است که منظور مااز[ تاریخ معاصرایران] از آغاز سرکار آمدن سلسله سلطنتى قاجار ببعد مى باشدو در مجموع شامل دوره قاجاریان و پهلویان مى گردد.

دراین نوشتار مى خواهیم درباره این نوع تاریخنگارى به مطالعه و بررسى پرداخته و با مفهوم دقیق خصوصیات و ممیزات این شیوه تاریخنویسى درابعاد گوناگون و در عین حال فشرده آشنا شویم تاازاین طریق بتوان براى کسانى که مى خواهند در تاریخ معاصرایران مطالعه و پروهش کنند ملاکهائى جهت منبع شناسى وارزیابى و نقد کتب تاریخى ارائه داد.

فایده شناساندن جریان تاریخنگارى دربارى براى دانشجویان و پژوهشگران تاریخ معاصرایران این است که پژوهشگر در پرتو آن تا حدودى قادر خواهد شد تا با توجه به وابستگى جریانى مولفین و نویسندگان کتابهاى تاریخى بدر بارها واهدافى که از تالیف چنین کتابهائى داشته اند مقاصد پشت پرده را بفهمد و مطالب سره رااز ناسره بهتر تشخیص بدهد و بطور کلى با معیار مطالعاتى و تحقیقى و آگاهى قبلى به سراغ تاریخ برود تا فریب فریب هیچ دروغ حقیقت نمائى را نخورد.

براى رسیدن به این مقصود ضرورت دارد نخست[ مفهوم] دقیق تاریخنگارى دربارى و تعریف روشن آن را بدست آورده و آنگاه ریشه ها و سابقه تاریخى آن در فرهنگ کشورمان را جستجو کنیم . پس ازاین مراحل نبوت مى رسد به این که ویژگیهاى تاریخنگارى دربارى مورد شناسائى قرار بگیرند. به دنبال این مباحث چند عدداز کتابهاى تاریخى را به عنوان نمونه برگزیده و به آنالیز علمى و تجزیه و تحلیل آنها پرداخته شود تاازاین طریق شیوه تطبیق اصول و موازین بر مصادیق بدست بیاید.

ب- مفهوم تاریخنگارى دربارى:
[تاریخنگارى] از مقوله هاى فرهنگى است بنابراین تاریخنگارى دربارى نیز خود بازتابى از فرهنگ و شیوه هاى تفکر و زندگى حاکم بر دربارها و محافل قدرت و سلطنت بشمار مى آید و رسالت آن نیز عبارتست ازانجام دو عمل زیر:

1. توجیه وضع موجود و مشروع نشان دادن آن در سایه توسل به تاریخ و بازگوئى دلبخواه حوادث گذشته بمنظور تثبیت پایه هاى فکرى و فرهنگى قدرت حاکم با کشف و یا جعل ریشه هاى تاریخى و تبارنامه هاى فکرى و سیاسى براى این قدرتها.

2. گزارش حوادث و رخدادهاى معاصر براى آیندگان بگونه سانسور شده و یا آمیخته به تحریف . مورخ دربارى با بیادگار گذاشتن چنین نوشته درباره تاریخ رژیم و جامعه معاصر خود اذهان نسلهاى آینده را فریب مى دهد و نوعى تقدس و یا خدمت شیفتگى دروغین براى حکام زمان خود مى تراشد و فضایل و مکارم فراوانى براى آنان مى بافد. 7

مورخ دربارى این همه را باالهام از فرهنگ دربارى به انجام مى رساند. بنابراین براى تعریف هر چه دقیق تر تاریخنگارى دربارى و تبیین و تحصیل مفهوم درست آن بایسته است ابتدا[ فرهنگ دربارى] شناخته شود در سایه آن تعریف تاریخنگارى دربارى نیز خود بخود حاصل خواهد شد.

درایران معاصر بطور کلى چهار جریان فرهنگى نفوذ و رواج داشته و دارد:

1-فرهنگ سنتى: که خود آمیزه و معجونى از آداب و رسوم محلى خرافات ظواهر جزئى و ناچیزى از آداب زندگى و معاشرت اسلامى بطور قشرى بریده بریده و ناپیوسته مى باشد.اکثریت مسلمانان تحت تاثیر چنین فرهنگى بوده و هستند لکن ناآگاهانه و به غلط آنرا فرهنگ اسلامى پنداشته اند! برخى ها نیز آن را [فرهنگ ملى] مى نامند.

2-فرهنگى اسلامى: منظوراز آن مجموعه اندیشه ها و تفکراتى است که داراى پیکره اى استوار و پیوسته همچون یک منظومه قانونمند بوده و از تمامیت اسلام برخاسته باشد و توانا باشد تااسلام را درابعاد مختلف ببیند و نه در یک بعد ویره و محدود. مصداق خارجى و تبلور عینى چنین تفکرو فرهنگ سالم و جامع کسانى همچون:[ سیدجمال الدین اسدآبادى] [ سیدحسن مدرس] [ علامه طباطبائى] [ استاد مطهرى] [آیه الله العظمى منتظرى] و در مرحله بالاتر و جامع تر[ امام خمینى] و دست پروردگارن ره یافته ایشان مى باشند .

3- فرهنگ وارداتى :منظوراز آن مجموعه تفکرات آداب و رسوم وارزشهاى
 

فکرى و فرهنگى است که بصورت مهاجم از خارج مرزهاى جهان اسلام و آن سوى دنیا ( غرب ) به میان مسلمانان وارد شده که از خصوصیات آن ناسازگارى ماهوى با فرهنگ اسلامى و ناسازگارى صورى و موقتى با فرهنگ سنتى مى باشد.این فرهنگ فرهنگ غربى فرهنگ استعمارى و یااستکبارى نیز نامیده مى شود.اندیشمندانى چون جلال آل احمد وروداین نوع فرهنگ به ایران و شرق اسلامى را نوعى آفت و بیمارى به حساب آورده و درنتیجه مجذوبین آن را[ غرب زده] نامیده اند که با کلماتى همچون[ و بازده] و غیره قابل مقایسه مى باشد. 5

4-فرهنگ دربارى: درایران معاصر مفهوم فرهنگ دربارى نسبت به گذشته ها متفاوت است .اگر چنین فرض شود که در قرون گذشته فرهنگ حاکم بر دربارها داراى عناصر به وجود آورنده بومى و در نتیجه انسجام و پیوستگى ظاهرى بوده است در مورد فرهنگ دربارى معاصر رایج درایران (و یا حتى تمام جهان اسلام ؟) مسئله کاملا خلاف آن است.

منظوراز فرهنگ دربارى مجموعه آداب و رسوم سنن مقاصد معیارها وارزشهائى است که بر درون دربارها و شوون زندگى درباریان و وابستگان آنان سارى و جارى بوده باشد. 6

درایران معاصر واقعیت چنین فرهنگى کاملا مختلط و ناخالص بوده است . فرهنگ دربارى معاصرایران آمیزه اى از سه فرهنگ جداگانه[ سنتى] [ وارداتى] و[ دربارى] بوده است . منظوراز واژه[ دربارى] که یکى از رئوس این مثلث را تشکیل مى دهد مجموعه فرهنگى به ارث رسیده از سلاطین و درباره هاى قدیم از ما قبل اسلام و عصر بنى امیه تاکنون - مى باشد.

این سه عنصراساسى تنها عناصر تشکیل دهنده فرهنگ دربارى معاصر ایران مى باشند و با تجزیه و تحلیل و شناخت اینهاست که مى توان تاریخنگارى دربارى و مورخ دربارى را شناخت . بدون شناخت همه جانبه فرهنگ دربارى معاصر درایران مورخین دربارى قابل شناسائى نمى باشند. اما با شناختن این فرهنگ و تطبیق آن بر آثار و تالیفات تاریخى معاصر مى توان مورخین و کتابهاى تاریخى دربارى را به راحتى تشخیص داد.

دربارهاى قاجار و پهلوى، با توجه به این که بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به مراکز قدرت خارجى وابسته بودند، و یا دستکم مى‏توان چنین گفت: که قدرتهاى استعمارى بر شؤون فردى، تصمیمات و اراده آنان، چیره بودند. لذا خواه نا خواه، مدافع و حافظ آنان و مروج فرهنگ مورد نظرشان بودند. به اصطلاح غربى کردن شیوه‏ها و مظاهر زندگى فردى و اجتماعى در جهان اسلام از نوع آتاتورکى، امان اللّه خانى و رضا خانى آن، کاملاً نشانگر رسوخ فرهنگ وارداتى در تمام زوایاى دربارها و مغزهاى درباریان مى‏باشد.

روى همین اصل است که بطور طبیعى مساله (استقلال) و حساسیت داشتن نسبت به حضور و یا فعالیت بیگانگان در داخل کشور از آن نوع که حکام و ساطین قدیم داراى آن بودند در کلام سلاطین جدید خودبخوداز بین مى رود 7 و در نتیجه ارزشهاى فرهنگى وارداتى سلطه گران خارجى همسان و همپایه ارزشهاى فرهنگى سنتى که طبق مقتضاى سیاست دربارها ملزم به رعایت و حراست آن بودند مى گردد. و زمانى که این دو عنصر - فرهنگ وارداتى و فرهنگ سنتى در کنار [تاج و تخت] و آداب و رسوم دربارى به اصطلاح دو هزار و پانصدساله قرار بگیرد مجموعا معجون و آمیزه شگفت انگیز نوینى را به نام [فرهنگ دربارى معاصر] بوجود مى آورد که در درون چهارچوب گشاد آن هم فرهنگ سنتى ( اعم از خرافات و مذهب تحرف شده ) هم فرهنگ وارداتى و تحمیلى اربابان آزمند خارجى و هم فرهنگ دربارى - بومى و خالص باستانى و قدیم - گرد هم آمده و ببه هم مى آمیزند.

شخص[ شاه] جسم کامل و تمام نماى این فرهنگ مختلط و بى قواره بوده است . لذا مشاهده مى کنیم که شخصى مانند ناصرالدین شاه چگونه توانسته است مى خوارگى افراطى استبداد دهشتناک هرزه گرائى بى مرز روشن فکر مابى ملکم گونه و غربگرایانه را با تظاهر به شریعت گرائى توسل و تعزیه در تکیه دولت و بالاخره سفرهاى زیارتى و مداحى امام حسین[ ع] جمع کند!اجتماع متناقضاتى که از عهده هیچ هنرمند و هنر پیشه دیگرى بر نمى آید 8 و نیز با توجه به تعریف یاد شده از فرهنگ دربارى است که مى توان شخصى مانند محمدرضا پهلوى معدوم را مورد روان شناسى قرار داد و درباره رفتارهاى ضد و نقیض و مالیخولیائى اواظهار نظر کرد.او شخصى است که در عین غرق بودن در خوشگذرانیهاى عجیب و غریب از نوع آمریکائى و غربى آن در تفریحگاههاى اروپا و حضور در میهمانى هاى مختلط
 

کذائى کاخ سفید و غیره و سردادن شعارایجاد[ تمدن بزرگ] از نوع انگلیسى و آمریکائى آن یک ناسیونالیست دو آتشه و باستان ایرانى ! و ىک[ حاجى] و یک فردى که از کوچکى مورد لطف ائمه اطهار بخصوص حضرت قائم[ ع] بوده و بارهاى بار به لطف آنان از حوادث جان سالم بدر برده نیز هست ! 9

همانگونه که دربار سلطنتى حکام سعودىدر حال حاضر داراى چنین فرهنگ مختلطى هست . وابستگان این دربار درعین حفظ سمت[ خادم الحرمینى] و داشتن غبغب پر باد ناسیونالیسم عربى از حضور در میکده ها و ...ى اروپا غفلت نمى ورزند! هیچکدام ازاینها بى دلیل نیستند. هر یک ازاین حرکات و رفتارهاى به اصطلاح شاهانه جلوه یکى از سه ضلع مثلثى هستند که ذکر کردیم . فرهنگ دربارى معاصر با توجه به ماهیت مختلط و غیر منسجم خود در عالم سیاست موجودى جز این قبیل[ خارق العاده ها]! نمى تواند تحویل بدهد .

چنانکه محصولات فرهنگى این فرهنگ نیز موجودات و پدیده هائى از همین قماش توانند بود. لذا مى بینیم مورخین دربارى معاصر نیز که خودالهام گرفته ازاین چنین فرهنگ در هم آمیخته و سه ضلعى مى باشند درست داراى همین شخصیت و بینش در مسائل فرهنگى و تاریخى هستند که ارباب شان داراى آن در زمینه هاى مسائل سیاسى واجتماعى است .

این مساله تصادفى نیست که نویسندگان و مورخینى که فارغ التحصیل مراکز علمى غرب هستند و داراى ادعاهاى روشنفکرانه و علم گرایانه مى باشند در عین ستایشگر بودن براى فرهنگ اسارت آور واستعمارى غرب مدافع دو آتشه ناسیونالیسم و قومیت گرائى بمفهوم فرهنگ سنتى و یک اسلام ستیز تمام عیار مى باشند. خرافات مذهبى زردشتى و یا به اصطلاح اسلامى ستیز تمام عیار مى باشند. خرافات مذهبى زردشتى و یا به اصطلاح اسلامى غیر مربوط به اسلام را تحت عنوان حمایت از فرهنگ ملى و فرهنگ سنتى مى ستایند اما عناصر بالنده و نورخبش اصیل تفکراسلامى را ببهانه هاى واهى دفع مى کنند و شعوبیگرى را نه دربرابر خلفاء بلکه در برابراصل اسلام علم مى کنند و در همان حال خود را یک فرد پرورش یافته فرهنگ غرب بشمار مى آورند.

امواج گسترده و پر حجم باستان گرائى و باستان ستائى که همراه غربى کردن مظاهر زندگى در زمان معاصر (بویژه دوران حکومت پهلوى ) بوجود آمد ناشى از همین فرهنگ بود که انبوهى از تالیفات تاریخى و تحقیقات باستان شناسى جهت دار را نیز در همین راستا پدید آورد.

لذا مورخین دربارى معاصر و آثار و تالیفات تاریخى آنان را باید بااین علامت بازشناسى کرد که نوشته هاى آنان در مسیر تایید و تقویت سه ضلع فرهنگى یاد شده قرار داشته باشد.

عدم تمکین فرهنگى روشنفکران به خودآگاهى رسیده و آزاده اى همچون مرحوم جلال آل احمد وامثال او در برابر فرهنگ دربارى معاصر نیز به دلیل عدم انسجام درونى این فرهنگ بوده است . آنان نتوانستند خود را پاى بند فرهنگ خرافه آلود سنتى جامعه نموده و در کنار آن مبلغ فرهنگ وارزشهاى دربارى (به عنوان سمبلها وارزشهاى ملى ) باشند و در عین حال با فرهنگ مهاجم استکبارى و وارداتى بجنگند. چرا که مشاهده کردند این معجون صرفا براى تزریق بمردم جهت فلج ساختن حافظه تاریخى آنان ساخته شده است . لذا در نهایت سه فرهنگ رایج[ سنتى] [ وارداتى] و[ دربارى] را که این آخرى خود جامع دو فرهنگ قبلى نیز هست دفع کرده و خود را به فرهنگ اسلامى نزدیک کردند و کتابهاى[ خسى در میقات] و[ خدمت و خیانت روشنفکران] آل احمد نشانگراین تحول مترقى است.

در هر حال ویژگیهاى عمده فرهنگ دربارى معاصر را مى توان بدینگونه خلاصه بندى کرد:

1.حاکمیت رابطه بندگى و خدائى بین شاه و درباریان و درباریان و مردم که نتیجه عملى ن نفى وانکار مردم واخراج آنان از صحنه مى باشد.

2.دروغ و دوروئى .

3.قشرگرائى ظاهرپسندى و حاکمیت تشریففات و رسمى برخورد کردن بر کردار و رفتارافراد.

4.تملق و چاپلوسى .

5.اتراف و خوشگذرانى همه جانبه و بدون حد و مرز.

6.بیگانه خواهى و عدم حساسیت در برابر دخالتهاى خارجیان در امور داخلى و تمکین همه جانبه سیاسى اقتصادى و فرهنگى واجتماعى در برابر آنان .

7. سود پرستى .

8.خرافه تزریقى :درباریان خود نه معتقد به خرافه و نه خرافه پرست مى باشند لکن براى مصالح سلطنتى از ترویج و تزریق آن باذهان ابائى ندارند. لذا
 
مجموعه اى از خرافات را تحت عنوان[ میراث فرهنگى باستان] و یا[ آداب و رسوم ملى کهن] وامثال اینها تروج و تقدیس مى کنند .

اینها (وشاید برخى از عناصر ناشناخته دیگر) مجموعا تشکیل دهنده خصوصیات اصلى فرهنگ سه ضلعى دربارئم عاصر هستند. و با توجه به همه آنچه که تاکنون گفته آمده مى توان در مقام جمعبندى مطالب و تعریف فشرده تر فرهنگ دربارى معاصر چنین گفت :

[مجموعه ارزشها آداب و رسوم مقاصد و مواضعى که بنا به اقتضاى مصالح و منافع سلطنتى و حکومتى در یک رژیم محترم شمرده مى شوند و خود معجونى از فرهنگ وارداتى دربارى موروثى سنتى و خرافات بومى است در مجموع فرهنگ دربارى معاصر نامیده مى شود].

حال که تااندازه اى با مفهوم و معناى فرهنگ دربارى آشنا شده و مقصوداز آن را دریافته ایم و نیز میزان رابطه واثرپذیرى تاریخنگارى دربارى از فرهنگ دربارى معلوم گشته است بهتراست ببینیم تاریخنگارى دربارى با توجه به فرهنگى که از آن نشات گرفته چه معنا و مفهومى دارد و تعریف دقیق آن چیست ؟

همانگونه که زندگى دربارى عینا بازتاب و تبلور فرهنگ دربارى است تاریخنگارى دربارى نیز بازتاب همان فرهنگ در قالب ادبیات و نوشته هاى تاریخى و شرح حالى مى باشد.

مورخ دربارى معاصر مى کوشد باالهام از مقاصد منافع وایده آلهاى ارباب واللاگوى خود یعنى شخص شاه و درباراو تحقیقات تاریخى خود را در سه ضلع یاد شده مثلث فرهنگ دربارى جهت بدهد.

لذا تحت عنوان مردم شناسى فولکوار فرهنگ ملى آداب و رسوم سنتى وامثال اینها و بنام تحقیق تاریخى و باستان شناسى دست به احیاء و انتشار خرافات مدفون در گذشته ها مى زند و سنن و مفاهیم مرده و ارتجاعى را نبش قبر مى کند.انبوه تحقیقات داخلى و خارجى مربوط به موضوعاتى همچون میترائیسم سرو پرستى درایران قدیم و بحثهاى تورم زده مربوط به افسانه هاى رستم واسفندیار سیاوش بااهداف غلط و بالاخره نامهاى افسانه اى و آیینهاى منسوخ باستانى ره آورد چنین انگیزه اى مى باشند. مورخ دربارى معاصر این همه را به عنوان [ افتخارات ملى] شایسته تحقیق تلقى مى کند و چنین وانمود مى نماید که در پناه آن مى توان هجوم خارجى درامان مانده و به نوعى استقلال ملفى دست یافت غافل ازاین که خالى کردن سنگر فرهنگ ملى استوار کنونى یعنى فرهنگ اصیل اسلامى و پناه بردن به سنگرباستان گرائى و باستان ستائى خود به معناى واگذار کردن خاکریز دفاعى اول به دشمن مهاجم و عقب نشینى به سنگر بسیار سست تراز آن است واین نخستین تمکین مابه دشمن مهاجم جهت اتمام فتوحات فرهنگى او مى باشد.

بهرحال این نوع با فرهنگ مهاجم وارداتى از جانب برخى از نویسندگان مشکوک از باب تعمدى هدایت یافته است امااز جانب برخى دیگر ساده لوحى واغفال فرهنگى است جهت ملاحظه مستقیم حجم کارانبوه جهت دار دانشمندان و نهادهاى دربارى معاصر در زمینه هاى باستان شناسى با سلیقه شاه پسندانه به منابع آمارى و به گزارشهاى فرهنگى آندوره مراجعه شود.از جمله منابع ذیل دیده شود:

کتاب[ کارنامه ده سال خدمت سازمان ملى حفاظت آثار باستانى ایران] [ راهنماى طرحهاى پژوهشى علوم انسانى واجتماعى در سال]2534 صفحات 10381 جزوه [برنامه هاى دهمین جشن فرهنگ و هنر در تهران] آبانماه 2536.

و دراثر همین مساله است که عمر گرانبهاى بسیارى از نویسندگان و محققین نسل معاصر صرف نبش قبر و باز زنده سازى افسانه هاى رستم واسفندیار و آرش و سیاوش و بالاخره تفاخرات ایران و توران و بازى بااستخوانهاى عفونت گرفته فرهنگ شاهنشاهى منقرضه پیش ازاسلام گردیده است . براى نمونه فهرست بلند بالاهاى نوشته هاى دکتر محمد محمدى رئیس اسبق دانشکده الهیات در مقدمه کتاب او بنام [فرهنگ ایرانى پیش ازاسلام و]... از صفحه یازده - شانزده دیده شود. در حالیکه این نویسندگان در صورت انتخاب یک راه درست تر مى توانستند براى ملت خود بسیار مفیدترازاین باشند.

البته ما هرگز دراین صدد نیستیم که از مقام والاى حکیم ابوالقاسم فردوسى - که اکثراین افسانه ها در کتاب او آمده است - به عنوان یک شاعر وادیب آزاده بکاهیم و یا هر نوع مطالعه درباره افسانه ها و روایات تاریخ ایران باستان و سمبلها و قهرمانان آن دوره را تحریک کنیم بلکه لولیدن در لابلاى مباحث تورم زده مربوط به این قبیل موضوعات و غافل ماندن از نیازهاى تحقیقى ضرورى تر جامعه را تقبیح مى کنیم .

 

بعد دیگراز کار مورخ دربارى معاصر عبارت است از تعبد و تملق دربرابر سلاطین و تعریف و تمجید آنان بدون آن که حتى اشاره اى به مظالم انبوه و تبهکاریهاى فزون از شمارش آنان کرده باشند.

[سلطان ستائى] و شخص محورى امرى است که خود بخود در قمام تاریخنگارى به نفى وانکار مردم و حذف آنان از صحنه هاى تاریخ مى انجامد. پادشاهان حکام وامراء به تنهائى همه فضاى خالى تاریخ را پر مى کنند درست همانگونه که یکى از چهره هاى داستان[ شازده کوچولو] با دامن خود فضاىخالى یک کره و یک ستاره را پر کرده است . لذا در تواریخ سلطنتى هرگز به مردم اجازه حضور داده نمى شود تا بخشى از نقشى را که در صحنه هاى جامعه و تاریخ خود بازى کرده اند بازگو کنند. آن فرهنگ زاییده استبداد سیاسى حاکم بر دربار استبداد فرهنگى را نیز بدینگونه عملى مى کند.

چنانکه در متون تواریخ دربارى مردم نقشى ندارند و یااساسا حق حضور ندارند حوادث نیز طفیلى حکام وامرا هستند و سایه وار بدنبال آنان مى دوند تازه اگراز طرف مورخ قاطع !اجازه معیت به آنها داده شود. طبیعى است که چنین تاریخى پراز جعل و تحریف و دروغ نیز خواهد بود.

روى همین اصل است که شما وقتى کتاب[ ناسخ التواریخ] سپهر مجلدات ضخیم مربوط به دوره قارجاریه را مى بینید بالاى سر هر صفحه از آن این قبیل عبارات جلب توجه مى کند:

شرح حال سلطنت و جهانگیرى آقامحمدشاه قاجار... شرح سلطنت و جهانگیرى فتحعلى شاه قاجار... شرح حال سلطنت و جهانگیرى محمدشاه قاجار... شرح سلطنت و جهانگیرى ناصرالدین شاه قاجار 10 و... و...

چنانکه مى بینید مردم و حوادث تاریخى اصل نیستند واهمیتى ندارند و اگر هم ذکرى از آنها رفته باشد تنها در سایه این سلاطین است . جالب توجه است که اعطاءاین القاب دروغین (سلطنت و جهانگیرى ) به این پادشاهان خوشگذران و غیر متعهد در حالى از جانب مورخ صورت گرفته است که بجز آقا محمدخان قاجار بقیه آنها نه تنها یک وجب از سرزمینى را نگشوده اند بلکه اراضى مراتع شهرهاو روستاهاى فراوانى که زمانى جزء خاک ایران بوده به بیگانه ها واگذار کرده و ذلیلانه از دست داده اند. نمونه آن همه سرزمینها و شهرهاى مسلمان نشینى است که
از قفقاز و ماوراء قفقاز گرفته تا آسیاى مرکزى هرات و قندهار و بلوچستان و غیره در زمان زمامدارى این سلاطین ازایران تجزیه شده انداما بااین حال به عنوان یک[ فاتح]! و[ جهانگیر]! معرفى شده اند.

نمونه هاى مشابه این قبیل مجعولات و دروغهاى آشکار تاریخى را در کتاب موسوم به[ بنیادهاى ملى در شهریارى رضاشاه کبیر]! تالیف ابراهیم صفائى نیز مى توان یافت که عناوینى همچون ارتش ملى فرهنگ ملى حکومت ملى جهش ملى رفاه ملى وامثال آنهارا در کتاب خود وارسته ساخته و بنیادگذارى شان را با شرح و تفصیلى دیدنى به رضاخان نسبت داده است . 12

تحریفهاى آشکارترازاینها را در کتاب دیگراین نویسنده و یا به اصطلاح مورخ در کتاب دیگراو بنام[ کودتاى 1299 و آثار آن] ملاحظه بفرمائید. 13

در مجموع خصیصه[ سلطان ستائى] در تاریخنگارى دربارى موجب پیدایش جعل و تحریف در تاریخ و رواج چاپلوسى و دروغ وانکار نقش مردم و حتى عوامل طبیعى واجتماعى و تاریخى در تاریخ مى گردد و بدینوسیله ضلع دیگرى از مثلث فرهنگ دربارى در تاریخنگارى خودنمائى مى کند و تبلور مى یابد.

از آنجا که فرهنگ مهاجم خارجى که مااز آن[ فرهنگ وارداتى] نام بردیم یکى از سه عنصراساسى بوجودآورنده فرهنگ دربارى معاصر مى باشد مورخ دربارى نیز هماهنگ باارباب خود کوشش مى کند در نوشته خوداین تعدى و تهاجم ظالمانه را بروى خود نیاورد و بقول معروف با شیوه[ شتر دیدى ندیدى] چنین تهاجم خصمانه را کاملانادیده بگیرد.

او گاهى گام راازاین هم فراتر گذاشته و در صدد توجیه تهدى متجاوزین و زورگویان[ متمدن] خارجى و تبرته آنان برمى آید و کوشش مى کند حتى در آنجائى که فرزندان ایرانى قربانى سلامت و یا تحصیل خرسندى زعماى کشورهاى متجاوز و بیگانه اى مثل آمریکا شده باشند مساله را بنحو مبهم و مرموزى رفو کرده واز لودادن ردپاى متجاوزین خارجى حتى باامتناع از ذکراسم هم که شده خوددرى بورزد.

یکى ازاین مورخین در مقام نگارش حوادث دانشگاه تهران در خلال سالهاى 1327 1332ه.ش . که در یکى از حوادث آن (16 آذرماه سال 1332) چند تن از جوانان معترض این مرز و بوم مظلومانه زیر پاى آمریکائیها قربانى شدند چنین نوشته است :

[...واخجلتا که از جهت ذکر حوادث نامطلوب واسف بار هم که محیط پاک و آرام دانشگاه را بهم زده و موجب تاسف بسیار گردیده است نخست بایداشاره بواقعه 15 بهمن 1327 بشود که از جهت اهمیت سر دفتر حوادث نامطلوب دانشگاه و مایه تکدر خاطر شاهنشاه شد بطورى که ذات همایونى !؟ پس از آن چند سال بدانشگاه تشریف نیاوردند تااین که در اول مهر 1335 باز بر سر مهر آمدند و به جشن دانشگاه تشریف فرما شدند. و ... پنج سال بعداز حادثه 15 بهمن حادثه تاسف آور دانشکده فنى روى داد که در آن سه تن از دانشجویان آن دانشکده : مصطفى بزرگ نیا احمد قندچى مازندرانى و شریعت رضوى به شهادت رسیدند...این واقعه چنانکه در خبرهاى دانشگاه ذکر شده است دراثر تیراندازى مامورین انتظامى در دانشکده فنى و سهل انگارى در بردن مجروحین به بیمارستان روى داده بود .

شوراى دانشگاه نیز در چهارصد و هشتاد و سومین جلسه خود مورخ 25 آذر 32 مراتب زیر را تایید و تصویب نمود:

حادثه اسف انگیز 16 آذرماه که دانشکده فنى منجر به قتل سه تن از دانشجویان گردید عموم دانشگاهیان را بسیار متاثر و جریان عادى تعلیم و تعلم را در دانشگاه چندین روز مختل ساخت واین وضع غیرعادى بهیچوجه جنبه سیاسى نداشته است]... 14

چنانکه همه مى دانند واقعه 16 آذرماه سال 1322 ه.ش دانشکده فنى دراثراعتراض مردم و دانشجویان نسبت به سفر نیکسون معاون ریاست جمهورى رفت آمریکا به ایران صورت گرفت و در ضمن آن شهادت و قتل سه تن دانشجوى یاد شده به دستور خود به اصطلاح فرمانده کل و بزرگ ارتشتاران یعنى شاه صورت گرفت اما نویسنده و مورخ درباریى به نام [محبوبى اردکانى] آن را بهمان صورتى نقل کرده که ملاحظه فرمودید. و کلمه[ شهادت] را نیز براى انحراف اذهان از عمال اصلى قتل که دربار باشد ذکر کرده و بقیه قضیه را نیز تحریف شده نقل کرده است .

اولا:انگیزه تظاهرات و عامل اصلى وقوع حادثه که اعتراض به سفر نیکسون باشد مورداشاره قرار نگرفته است .

ثانیا: طورى وانمود شده است که گویا رژیم شاه و گردانندگان اصلى آن از جریان خبر نداشته اند و فقط برخى از مامورین جزءانتظامى آن را پدید آورده اند! و ... و لذا کلمه[ شهید] را به کار برده است .این است واقعیت تاریخنگارى
 

دربارى : جعل و تحریف و دورغ و تبرئه مجرمین و بیگانگان و حق کشى در گزارش تاریخ . یعنى درست نقطه مقابل تاریخنگارى علمى و مردمى . تاریخنگارى دربارى از لحاظ مفهوم و واقعیت خارجى خود درست در مقابل تاریخنگارى آزاد علمى و مردمى بشمار مى آید.اهل قلمى در مقام تبیین مفهوم تاریخنگارى دربارى چنین گفته است :

فلسفه تاریخنگارى دربارى انجام ماموریت هاست و فلسفه تاریخنگارى مردمى اداء رسالت ها. تاریخنگارى دربارى در کجراهه توجیه و تزویر مى لولد و تاریخنگارى مردمى در راستاى تحقیق مى پوید تاریخنگارى دربارى بر حقایق حجاب مى کشد و تاریخنگارى مردمى از حقایق پرده بر مى گیرد ثمره تاریخنگارى دربارى سرگرمى ست و ثمره تاریخنگارى مردمى آگاهى تاریخنگارى دربارى خواب آوراست و تخدیرگر و تاریخنگارى مردمى آگاهى بخش و بیدارگر مخاطب هاى تاریخنگارى دربارى واپسگریان بى خیالند و مخاطب هاى تاریخنگارى مردمى نیروهاى بلنده پیشتاز فضاى رشد تاریخنگارى دربراى فضاى سکوت و وحشت و اختناق است و فضاى رشد تاریخنگارى مردمى فضاى فریاد و آزادى و انقلاب ادبیات تاریخنگارى دربارى چاپلوسى و قهرمان پرورى و بت سازى ست وادبیات تاریخنگارى مردمى صداقت و صراحت وانتقاد سازنده تاریخنگارى دربارى بیشتر با شیوه وقایع نگارى و گزارشگرى سازگاراست و تاریخنگارى مردمى بیشتر شیوه اجتها و تحلیل را پذیراست قلمداران تاریخنگارى دربارى نوکر صفت هاى مزدور و جوپذیر و بله 15قربانگویند و قلمداران تاریخنگارى مردمى آزادگان جوشکن و سازش ناپذیر.

اکنون که تااندازه اى با مفهوم و تعریف تاریخنگارى دربارى و عناصر تشکیل دهنده آن آشنا شده ایم باسته است نگاهى گذرا به سابقه و سیر تاریخى آن در میان مسلمانان نیز داشته باشیم تا چگونگى تحول و تطور آن تا عصر حاضر به دست بیاید.

ج -سابقه تاریخنگارى دربارى:
پیش از پرداختن به اصل مطلب باید به این نکته اعتراف کنیم که موضوع[ سابقه تاریخنگارى دربارى] یک موضوع بحث نشده پر مساله و دامنه دارى
 
است و شایسته آن مى باشد که یک کتاب مستقل دراین باب نوشته شده و جزئیات مساله را تبیین و تشریح کند. لکن ما دراین نوشته از پرداختن به آن معذوریم و فقط بطور فشرده مى خواهیم تبیین تاریخنگارى دربارئم عاصر و تفاوتهاى عمده آن با تاریخنگارى هاى دربارى رایج در طول زمان بپردازیم لذ بناچار نگاهى گذرا نیز به انواع تاریخنگارى هاى دربارى در طول تاریخ در بین ایرانیان انداخته ایم .

طبق قرائن و شواهد قطع آور تاریخى نخستین تاریخنگارى درایران باستان تاریخنگارى هاى رسمى مربوط بدر بارها بوده است .اشخاص و افراد ناوابسته بدربارها در آن زمان نه انگیزه اى براى چنین کارى داشته اند و نه امکانات اولیه آن را که عبارت باشداز سواد خواندن و نوشتن و تهیه نوشت افزارهاى معمول آن زمان .

نخستین تاریخنگارى ایرانیان قدیم را مى توان در شکل سالنامه هاى رسمى سلاطین گل نوشته هائى از نوع آنچه که در خرابه هاى تخت جمشید به دست آمده و کلا به آمریکا منتقل گردید و نیز سنگ نوشته هائى از نوع آنچه که بر صخره سنگهاى بیستون الوند همدان و غیره نقر شده است شمرد. سپس بمرور زمان تاریخنگارى دربارى شکل و شمایل آراسته تر و کامل ترى بخود گرفته و بصورت کتابهائى از نوع[ خداینامه] [ آئین نامه] [ تاجنامه] وافسانه هائى همچون[ هزارافسان] و غیره در آمده است که خوداینها باضافه برخى متون دیگراز قبیل[ سیرالملوک] ابن مقفع منابع اصلى[ شاهنامه] فردوسى قرار گرفته اند که علیرغم ظاهر نامش نمى توان آن را جزء کتب دربارى بشمار آورد. 16البه این قبیل منابع تاثیر قابل ملاحظه اى بر روى تاریخنگارى مسلمانان درایران و همه جهان اسلام گذاشته است .

شاهان ایران کهن مى خواستند با نوشتن و بیادگار گذاشتن اعمال و مدایح خود که معمولا با غلو واغراق آمیخته بدروغ همراه است و مسکوت گذاشتن نقطه هاى ضعف حکومتشان خود را در آینده ها نیز حاکم و محبوب قلوب مردم قرار بدهند. بنابراین دسته اى از مورخین و دبیران را همیشه در دربار خود نگه مى داشتند تا وقایع مورد نظر آنان را ضبط نمایند و ظفرنامه ها را بپردازند. روى همین اصل آنان را در جنگلها نیز بهمراه خودشان مى بردند تا بگونه مستقیم صحنه ها را مشاهده کرده و مطالب مورد نظر را یادداشت کنند.این مطالب حتى از متون یونانى نیز بدست مى آید.

پلوتارخ که در سده اول میلادى مى زیسته (41 تا 45 - 120 م ) در گذشت تمیستوکلس جائى که نبرد دریائى ایرانیان و یونانیان را در سالامیس شرح داده مى نویسد:

[خشارشا بر تختى از زر نشسته بود و عده اى از دبیران نیز براى نوشتن تفصیل آن نبرد در خدمت او حضور داشتند]. 17

شاهان ایران به ثبت و ضبط وقایعى که موجب شهرت و بلند آوازگى نامشان مى گردیده علاقه بسیار داشته اند واین دبیران و یا مورخان مورداشاره چنین وظیفه اى را بعهده داشته اند. آنان تواریخ و سالنامه ها را که در آنها وقایع و شرح حال ساطین نوشته شده بود در گنجها نگهدارى مى کرده اند.

[ آگاتیاس] مورخ رومى که در سال 582 میلادى درگذشته در گنجینه دولتى تیسفون توسط مترجمى بنام[ سرجیوس] ازاین تواریخ و سالنامه هااستفاده کرده و شرح حال شاهان ایران و حوادث و کارهاى بزرگ مربوط بانان را بر آن اساس نوشته است . 18

چنانکه از محتواى سنگ نوشته گل نوشته و روایات و قصه هاى تاریخى بر مى آید محتواى تواریخ و سالنامه هاى دربارى درایران باستان بر محور بیگانه ستیزى وطن دوستى شاه محورى و مردم انگارى دور مى زده است . نسبها جنگها شکارها و بطور کلى زندگى سلاطین و قهر و غضب آنان نوشته مى شد.امااز مردم و نقش فوق العاده اى که آنان در جنگها داشته اند هیچ خبرى ارائه نمى شد. بقول شادروان دکتر على شریعتى در شاهنامه فردوسى که علیرغم ماهیت و سبک غیر دربارى خود بر منابع تواریخ دربارى باستانى مثل خداى نامه نوشته شده تنها یک باراز مردم و یا مردى از میان مردم بنام[ کاوه آهنگر] نام برده شده است و نه بیشتر. آنهم قبل از طلوع افول کرده و قدرت و مدیریت را بدست فردى از [بهنژادان] منتسب به سلاطین داده است !

لکن در تاریخنگارى دربارى قدیم ایران از تاثیرگذارى عنصر فرهنگ خارجى و وارداتى که پیشتراز آن سخن گفتیم خبرى نیست بلکه اساس آن را دو پایه فکرى شاه ستائى و مردم انکارى تشکیل مى دهند و شاید بتوان گفت بیگانه ستیزى نیز که بصورت نقل حماسه هاى جنگى ضدرومى یونانى و تورانى و غیره متبلوراست پایه دیگر فرهنگ تاریخنگارى دربارى ایران باستان را تشکیل مى دهد واین تنهاامتیاز
 

تاریخنگارى دربارى قدیم نسبت بنوع معاصر آن است .اما راجع به سابقه تاریخنگارى دربارى در جهان اسلام وایران بعدازاسلام باید گفت :

سابقه این نوع تاریخنگارى به همان سده نخستین اسلام و عصر خلفا مى رسد. نخستین دخالت رسمى خلفاء و حکام وقت درباره تاریخنگارى اسلامى را مى توان دراتخاذ سیاست نادرست و زیرکانه آنان که بنام[ منع حدیث] شناخته شده مشاهده کرد. در زمان خلیفه اول و دوم که تاریخ اسلام بیشتر جنبه[ شفاهى] داشت و بصورت نقل حدیث و روایت منتشر مى گردید خلفا تصمیم گرفتند به بهانه این که کتاب خدا ما را بس است (کفانا کتاب الله ) و چیزى بجز آن نیابد نوشته شود جلو نقل و روایت و کتابت حدیث واخبار مربوط به ظهور و فعالیتها و دستورالعملهاى پیامبر و سرگذشت بزرگان اسلام را بگیرند. بدین وسیله جلو مکتوب شدن حدیث و تاریخ اسلام را گرفتند و حتى بالاترازاین ابوبکر مجموعه حدیثى و روایتى دستنویس خود را آتش زد تاالگوئى براى دیگران باشد!افراد مقاومى مانندابوذر وابن مسعود و غیره که همچنان بطور شفاهى به نقل احادیث پیامبر واخبار دیگر درباره ظهور وانتشاراسلام مى پرداختند تبعید و یا زندانى شدند. 19

و دراین میان گر مى بینیم چند کتاب حدیثى و یا حدیثى - تاریخى توسطافرادى همچون سلیم بن قیس کوفى هلالى عبدالله بن ابى رافع سلمان فارسى (آنهم بگونه بسیار مختصر) نوشته شده بعداز سقوط خلیفه سوم و در زمان حکومت على بن ابى طالب[ ع] بوده است . که عملا دراین زمینه سیاستى خلاف سیاست خلفاى پیشین داشت . 20

بعدازاین مرحله که امیرالمومنین على[ ع] به شهادت مى رسد و حکومت امویان کاملا مستقر مى گردد جعل و تحریف در تاریخ بگونه دیگرى شروع مى شود که مشابهت هاى زیادى با تاریخنگارى دربارى پادشاهان ایران باستان و تاریخنگارى دربارى معاصر دارد.

[معاویه بن ابى سفیان اموى] نخستین سلطانى است که دراسلام براى جعل و تحریف در حقایق تاریخ و زندگینامه هاى رجال برنامه ریخته و به جاعلین[ پول] جایزه داده است.[ سلیم بن قیس کوفى] متوفاى سال 90 هجرى و مولف کتاب[ السقیفه] که معاصر معاویه بوده دراین زمینه چنین نوشته است :

معاویه قاریان و قاضیان شام (یعنى علماء وابسته و دربارى آن زمان ) را فراخواند و
 

به آنان ثروت زیاد عط کرد و سپس در نواحى مختلف شام (قلمرو حکومت معاویه ) پراکنده شان ساخت .اینان ماموریت داشتند که روایات دروغى را که جعل نموده و برایش سلسله سند ساخته بودند براى مردم بخوانند.

هدف اساسى و محتواى اصلى این روایات واخبار دروغ عبارت بوداز طعن و لعن على[ ع] و تبرئه تکریم خلفاى دیگر معاویه به این قبیل از عمال خود زمین اقطاع مى کرد واز لحاظ شکم کاملا سیرشان مى کرد تا جائى که مردم شام ناآگاهانه به جاى لعن شیطان على را لعن مى کردند.21

و نیز نقل شده : سلیمان بن عبدالملک به برخى از تاریخنویسان عصر خود دستور داد اخبار و داستانهائى را که بنفع انصاراست در نوشته خود درج نکنند. و بدین وسیله در تحریف تاریخ دخالت کرد 22 .

این دو نمونه است که بیان شد وازاین نمونه ها در منابع اسلامى فراوان است که وجود تاریخنگارى دربارى در میان مسلمانان و کیفیت آن را نشان مى دهد واکنون مجال پرداختن به آنها نیست . نکته اى که درباره این نوع تواریخ دربارى که ابتداء بیشتر جنبه شفاهى و خطابى داشته و بتدریج جنبه کتابى بخود گرفته است مى توان گفت سادگى و بساطت بیش از حد آن است . سلطانى با استفاده از بیت المال و پولى که دراختیار دارد به افراد بخصوصى پول مى دهد و به آنان فرمان صادر مى کند که علیه جریان فکرى و سیاسى مشخص و رجال آن مطلب تاریخى جعل کرده و در بین مردم رواج بدهند لکن این بساطت چندان بطول نیانجامید و بتدریج گسترده و پیچیده تر گردیده و از جنبه هاى مختلف براى نویسندگان جذبه هاى خاصى پدید آورد تا خود بخود جذب دربارها شده و طبق میل و در چهارچوبه فرهنگ و خط فکرى مورد قبول خلیفه و یا سلطان تاریخ بنویسند. صاحب قلمى دراین باره چنین مى نویسد: .

[ از آنجا که تاریخ علم مستقلى به شمار نمى آمد ناگزیر مورخ مستقل و[ تمام وقت] نیز کمتر وجود داشته است . مورخان حرفه اى بیشتر منشیان و دبیران دستگاههاى حکومتى بودند که کار گزارش نویسى و وقایع نگارى بیشتر زیبنده آنان بود تا تاریخنویسى علمى در واقع مورخان مستقلى نظیر یعقوبى مسعودى و طبرى که مستقیما وابسته به دربارى نباشند بسیار نادر بود]. 23

از جمله نقاط پیچیده اى که در تاریخنگارى سده هاى بعدى و در زمان امویان و
 

بیشتر عباسیان پدید آمد استفاده غیرمستقیم دربارهااز اختلافات مسلکى و فرقه اى مسلمانان به نفع خود و فرهنگ مورد قبولشان بود. گاهى دیده مى شد که یک مورخ هیچگونه وابستگى ظاهرى به دربار خلفا و سلاطین ندارد اما آراء و نوشته هاى او بنحو قابل ملاحظه اى مورد ترویج این دربارهاست .این مساله براى این بود که آنان احساس کرده بودنداز طریق این نوع تاریخنگارى منافع واهدافشان تامین مى شود بدون آن که مثل معاویه مجبور باشند براى اعمال جعل و تحریف در تاریخ بخشنامه هاى رسمى صادر کنند. خلفاى روشنفکر نماى عباسى بیشتر ازاین روش استفاده مى کردند.امویان اندلس و سلاطین فاطمى مصر نیز توجه ویژه اى به تاریخ داشته اند. بویژه خلفاى فاطمى که گنجینه بزرگى از کتابهاى تاریخى را پدید آورده و مورخین را تشویق به مطالعه و نگارش مینمودند.

تاریخنگارى فاطمیان و عباسیان دو نوع متمایزاز تاریخنگارى دربارى هستند که با همدیگر در تضاد و تناقض آشکار مى باشند. مدح و ذمها و حذف وافزایشها در متون وابسته به هر یک ازاین دو جریان نقطه مقابل هم هستند.

اساسا تاریخنگارى دربارى و غیر دربارى مغرب اسلامى با تاریخنگارى شرق اسلامى به مرکزیت بغداد تفاوتهاى اساسى دارند. یک مقایسه میان تاریخ طبرى و تاریخ العبرابن خلدون و نیز تاریخ طبرى با تاریخ ابن طولون وامثال آن مى تواند موجب روشن شدن این تفاوتهاى عمده باشد. فاطمیان و عباسیان تخاصمات سیاسى روز خود را بیشتر با حربه تاریخ پیش مى بردند. عمده کتابهاى تاریخى تالیف شده در حوزه و قلمرو قدرت بنى عباس یک گرایش هاشمى ضد آل ابوطالب داشته اند. دراین میان افرادى مانندابوالفرج اصفهانى (و گویا معتزلى ؟) مولف[ مقاتل الطالبیین] افراد بالنسبه میانه روى هستند که وضع استثنائى دارند.

این نکته نیز قابل توجه است که خلفاى روشنفکر نماى عباسى مانند مامون بیشتر با حربه فلسفه و کلام مقاصد سیاسى خود را پیش مى بردند تا فن تاریخ واین شاید یک وضعیت استثنائى در کل تاریخ اسلام و مسلمانان تاکنون باشد.

از قرائن چنان بر مى آید که بعداز سقوط بنى عباس و حاکمیت مغولان در عالم اسلام آنان درابتدا هیچ توجهى به تاریخ و کارآئى اجتماعى تربیتى و سیاسى آن نداشته اند. آنان از میان همه علوم و معارف موجود ستاره شناسى و نجوم را ترجیح داده و ترویج مى کردند واین خودبخود موجب تقویت و رشد فن تقویم و گاه شمارى
 

براساس اصول علمى گردید که خود یکى از بازوها و یا حتى پایه هاى استوار علم تاریخ بشمار مى آید.

لکن مغولها نیز بعدها متوجه اهمیت و نقش علم تاریخ گشته و مورخینى را بسوى خود جلب کردند تا در نوشته هاى خود سپاه جرار و ویرانگر مغول را فرستادگان خدا و چنگیزخان خون آشام را فردى خردمند و ممتاز به هوش و فراست و برتراز[ اکاسره و قیاصره] و سکندر بنامند. چنانکه مورخ دانشمندى چون[ عطاء ملک جوینى] مولف[ تاریخ جهانگشا] و امثال او چنین کرده اند. جوینى درباره چنگیز مى نویسد:

حق تعالى چون چنگیزخان را به عقل و هوشمندى ازاقران او ممتاز گردانیده بود... تا آنچه از عادت جبابره اکاسره مذکور بود واز رسوم و شیوه هاى فراعنه و قیاصره مسطور بى تعب مطالعه اخبار و زحمت اقتضا به آثار از صحیفه باطن خویش اختراع مى کرد...

که اگر سکندر بااستخراج چندان طلسمات و حل مشکلات که بدان مولع بودست در روزگار او بودى از حیلت و ذکاوى او تعلیم گرفتى ... و حدیثى است منقول از اخبار ربانى :اولئک هم فرسانى به انتقم ممن عصانى . ( ایشان سواران منند یعنى سواران خدا و بواسطه ایشان از کسانى که نسبت به من نافرمانى مى کنند انتقام مى گیرم] . و در آن شک و شبهت نیست که اشارت بدین جماعت فرسان ( اسب سوار) چنگیزخان بوده است ...ان یطش ربک لشدید 24.

ملاحظه کنید کدام سیاستمدار ورزیده و یا نظامى رزم آشناى مغولى مى توانداینگونه مردم را تحمیق و ساکت کند که قلم این مورخ دربارى کرده است ! بطور تقریب دراواسط ایام حکومت مغولان درایران تاریخنگارى دربارى رشد بسیار زیادى کرد و براساس آن ادبیات تاریخنگارى فارسى بویژه گسترش چشم گیرى پیدا کرد.

سلاطین محلى و یا غیر مستقل ایران و جهان اسلام مانند سلجوقیان غزنویان آل بویه و غیره توجه خاص و علاقه وافرى به تاریخنگارى داشته اند وانگیزه اصلى آنان دراین علاقه توجه به نقش تربیتى و اخلاقى معارف تاریخى و نیزانگیزه هاى قومى و سیاسى بوده است چنانکه پیروان نهضت شعوبیه چنین انگیزه اى در توجه به تاریخ و تاریخنگارى داشته اند.

هر چند که حکیم ابوالقاسم فردوسى در آفرینش هنرمندانه[ شاهنامه] بطور عمده انگیزه هاى تاریخى ادبى و هنرى واحیانا معیشتى داشته است و لذا کتابى که پدید آورده از بسیارى جهات فاقد خصوصیات یک کتاب تاریخى دربارى است لکن بنابر بعضى از روایات [ بانى] و مشوق اصلى آن سلطان محمود غزنوى بوده است . وازاین نمونه ها در بین سلاطین محلى فراوان است .

سلاطین صفویه نیز منشیان و مورخین رسمى در دربار خود داشته اند.[ اسکندر بیگ منشى ترکمان] از جمله این مورخین است که[ عالم آراى عباسى] را نوشته است .

[ نادرشاه افشار] نیزاز وجود مورخین به نفع خود و دربارش سود زیاد مى برده است .او[ میرزا مهدى خان استرآبادى] را در سفرها و جنگها به همراه خود مى برد. تا کشتارهاى او را ببیند و برایش [ظفرنامه] بنویسد. همین میرزا مهدى یاد شده پس از سقوط نادرشاه به دربار زندیه راه یافته و منشیگرى آنان را مى کرد چرا که شاهان همیشه به تیز قلمان هنرمندى نیاز داشته اند که بتواند با مواد و مطالب یک[ کشتارنامه] [ ظفرنامه] بنویسد و با جعل و تحریف پرونده سیاه آنان را تغییر دهد.

در تواریخ دربارى دوران افشاریه و زندیه انحرافات اخلاقى و شرح و تفصیل خوشگذرانیهاى شاهان و درباریان کمتر روى کاغذ آورده شده برشمردن فتوحات و مفاخر نظامى بیشترین سهم را دارند بویژه در کتب مربوط به نادرشاه .البته در لابلاى سطوراین کتابها جسته و گریخته نمونه هائى از مظالم و ستمکاریهاى آنان را نیز مى توان ملاحظه کرد. واز[ منارهائى که از کله کشته ها] مى ساختند ردپائى پیدا کرد. در تواریخ دربارى ایران تا زمان قاجاریه که مبداء آغاز[ تاریخ معاصر]است از ستایشگرى و یا تملق و بى تفاوتى نسبت به خارجیان و بى واکنش ماندن در برابراندیشه ها و فرهنگ بیگانه و وارداتى هیچ خبرى نیست .

از زمان قاجاریه به این طرف که پاى استعمار کاملا به جهان اسلام و ایران باز مى شود و بدنبال روابط سیاسى واقتصادى روابط فرهنگى و اعزام دانشجو به خارج و نیز رایج و مد روز مى شود فرهنگ تاریخنگارى دربارى نیز دچار یک دگرگونى و تحول منفى بنیادین مى گردد. در کتابهاى اجتماعى اخلاقى و تاریخى حساسیت نسبت به فرهنگ بیگانه و اندیشه هاى ناسالم وارداتى از بین مى رود. واحساس حقارت فرهنگى و فکرى در برابر خارجیان - بویژه اروپائیان - بوضوح در
 
کتابهاى ایرانى جاى ویژه اى پیدا مى کند . بویژه با پایان یافتن جنگ خانمان سوز ایران و روس در زمان فتحعلى شاه و تحقیر همه جانبه ملت مسلمان ایران با تجزیه نزدیک به یک سوم از خاک ایران والحاق آن به متصرفات کشورهاى فاتح متجاوز روحیه احساس حقارت و خودکم بینى در تمام زمینه هااز جمله در زمینه فرهنگى و فکرى در مردم سرخورده و مغلوب ایران سرطان وار رشد مى کند. پادشاهان عیاش ایران نیز به پوج بودن و دروغ بودن منصب و لقب[ قدر فدرت قوى شوکت ابدمدت سلطان سلاطین جهان شیرپادشاهان جهانگیر دوران واسکندر زمان و]...! در مورد خود بیش از پیش واقف شده و دراثر فاصله وحشتناکى که میان آنان و ملت بود خود را نیازمند پشتیبانى یک قدرت خارجى دیدند. ( داستان قول تایید گرفتن عباس میرزاازز روسها براى ولایت عهدى خود نمونه زنده دراین باره مى باشد.) لذا در مجموع زمینه[ تسلم فرهنگى] در برابر بیگانگان آماده گردید و حساسیتهااز بین رفت و در نتیجه تاریخنگارى دربارى نیز کاملا متفاوت با تبار خود [ دورگه] شد! یعنى توام با ترویج عیاشى و خوشگذارنى وافتخار به زن بارگى و شراب خوارگى شاه محورى و سلطان ستائى باستان گرانى و باستان ستائى خرافات زدگى غرب زدگى و بیگانه ستائى نیز وارد فرهنگ رسمى کشور گردید.البته این همه تغییر و تحول بتدریج صورت گرفت تااین که در دوران پهلوى - بویژه محمدرضا به اوج انحراف خود رسید.

و چنانکه قبلا گفتیم شخص شاه مجمع تضاد فرهنگى و نمونه اى از یک شخصیت بیمار و دچار تشتت و[ چندسوگرائى] گردید در واقع شخصیت او تبلور عینى[ فرهنگ دربارى معاصر] بود. مورخ دربارى نیز کارى جز منعکس ساختن همان فرهنگ[ سه ضلعى دربار] در قالب تاریخ وادبیات انجام نمى داد.

دراین دوره دربار سرمایه هاى مالى و نیروى انسانى کلانى را جهت رسمیت و تعمیم بخشیدن به فرهنگ سه ضلعى دربار در زمینه هاى تاریخى و اجتماعى به هدر داد که نمونه هائى از آمار آن را در آرشیوهاى وزارت فرهنگ و هنرى اطلاعات و جهانگردى و ... سابق مى توان خلاصه کرد. ما دراینجا یکى از قراردادهائى که عوامل فرهنگى دربار با یکى از مورخین دربارى معاصر براى[ تدوین شاه پسندانه] برخى ازاسناد تاریخى بسته اند مى آوریم تا نمونه اى براى پى گیرى مطالعات خوانندگان دراین زمینه گردد :

 

عنوان طرح : بررسى اسناد تاریخى

مجرى طرح : صفائى ابراهیم پژوهشگر

محل اجراى طرح : با همکارى وزارت فرهنگ و هنر

رشته تخصصى : تاریخ

خلاصه طرح :
گردآورى و مطالعه اسناد سیاسى و تاریخى مربوط به قرن نوزدهم و قرن بیستم ایران و پژوهش روى اسناد مربوطه و تععین خصوصیات گوناگون هر یک ازاسناد و تطبیق مفاد آن اسناد با واقعیتهاى تاریخى و تنظیم توضیحات و حواشى روشنگر براسناد مزبور و سپس تنظیم اسناد بصورت کتاب و چاپ نشر آن اسناد به منظور فراه آوردن زمینه تحقیقات براى یک مستند و مورداعتماد.

تاریخ شروع طرح : مرداد ماه 2534

منبع تامین اعتبار: صندوق توسعه پژوهشهاى علمى کشور

اعتبار طرح : 750.000ریال 25

اگر خواننده محترم توجه داشته باشد که این طرح در سال 1354بسته شده و در آن زمان قدرت خرید 75هزار تومان باندازه تقریبى ده برابراکنون بود و نیز در کتاب[ راهنماى طرحهاى پژوهشى علوم انسانى واجتماعى سال 2534 شاهنشاهى] که این طرح در آنجا چاپ شده دیگر طرحهاى مربوط به باستان شناسى و تاریخ رااز صفحه 81 -103 ملاحظه کرده و بودجه انبوه این نوع طرحها را که تقویت کننده فرهنگ سه ضلعى دربار بودند با [طرحهاى بدون اعتبار پژوهشهاى تکنولوژى] از صفحه 107 -109 همان منبع مقایسه کنند به اهمیت نقطه نظر ما پى خواهند برد که دربار چگونه در نقویت تاریخنگارى دربارى مى کوشیده است .

دربار پهلوى براى ترویج[ فرهنگ مختلط و سه ضلعى] بى قوراه خود علاوه براین که دسته اى از دانشمندان ضعیف النفس را با طرق مختلف جذب کرده بود از طریق وساطت برخى از عناصر وابسیته خود که نقش [دلالهاى فرهنگى] براى دربار را بازى مى کردند مانند سیدحسین نصر احسان نراقى وامثال آنان کوششها بخرج مى داد تا نیروى فکرى دربار را نیز بنحوى جذب و یا دستکم تعدیل و ساکت نماید.

مثلا[ احسان نراقى] که تئوریسین نیمه مخفى دربار و حتى ساواک بود در یک تلاش هماهنگ شده با[ ساواک] مى کوشید با کشاندن پاى مرحوم دانشمند و نویسنده آزاده[ جلال آل احمد] به بستن یک قرارداد غیر مستقیم فرهنگى و تاریخ نویسى و یا جامعه شناسى با عوامل دربار او را به موضع سکوت و سازش و یا دستکم[ تعدیل] بکشاند. مفصل داستان ازاین قراراست که[ نراقى] با هماهنگى قبلى با ساواک از طریق تماس تلفنى به مرحوم آل احمد پیشنهاد مى کند که تعطیلات تابستانى را با هزینه پرداختى او و به معیت همسرش[ سیمین] به افغانستان برود و یک مطالعه تحقیقاتى درباره اوضاع اجتماعى و یا تاریخ آن سرزمین انجام بدهد و کتاب را نیز براى خود چاپ کند!البته طبیعى است با فراستى که آل احمد داشته نراقى و ساواک دراین توطئه ناکام مانده اند و آل احمداین طرح را نپذیرفته است .

هدف اصلى ازاین توطئه ها و فرستادن [مجانى] آل احمد به افغانستان فقیر بى نفت واستعمارزده این بوده است که به اصطلاح عظمت ایران و ترقى و پیشرفت آن که خود حرفى زده باشند او را قانع کنند که در مقایسه باافغانستان وضع ایران ما زیاد بدکى هم نیست ! و بدینگونه ازاو یک متفکر و مورخ دربارى و یا بى تفاوت بسازند.

با توجه به این حقایق است که جریان تاریخنگارى دربارى معاصر بسیار پیزیده است و هر کس قادر به شناخت آن نیست . تجارب استبداد داخلى و استعمار خارجى به اضافه هنر هنرفروشان نامتعهد در آن امتزاج یافته است .اگر تاریخنگارى دربارى قدیم داراى ویژگى مردم انکارى بود نوع معاصر آن داراى ویژگى مردم فریبى و بیگانه پرستى در کنار شاه محورى و سلطان ستائى است .

 
پاورقى ها
1. اعلان بالتوبیخ لمن دم اهل التاریخ جلال الدین سیوطى ضمیمه کتاب[ علم التاریخ عندالمسلمین] .489 فرانس روزنتال چاپ بیروت .
2.نشر دانش سال 7 شماره 1.33. دراینجا مناسبت دارد که به این سخن[ دکتر سعید عاشورى مصرى] نیز توجه کنیم :
 
[ این مساله که مورخین اسلامى در گزارش واقعیات و حقایق تاریخى کوشش کرده اند و گاهى براى به دست آوردن مطلبى فرسنگها راه پیموده اند به دوراز حقیقت نیست واین میراث تاریخى عظیم اسلامى فعلى مولود زحمات آنان مى باشد که هیچ امتى در روى زمین همانند آن را ندارد لکن معناى این حرف این نیست که تاریخ ازاول کاملا درست نوشته شده واز عیوب و نواقص منقح بوده است بلکه در متون تاریخ اسلام اغراض مختلف و گرایشهاى سیاسى نیز وجود داشته است].
3. به عنوان نمونه فرانس روزنتال درباره ابن طقطقى و کتاب محققانه او[ الفخرى فى آداب السلطانیه والدول الاسلامیه] چنین مى گوید:
[ابن طقطقى کتاب فخرى خویش را براى صاحب منصبى والامقام نگاشت بااین همه مى توان این تاریخ مربوط به پیشواى علویان را دست آورد یک دوستکار (یعنى مورخ غیر حرفه اى و آماتور) به حساب آورد.ابن طقطقى در نگارش آن تا جائى که به سنت تاریخى مربوط مى شد چون ناظرى وارسته و بى طرف به تاریخ نگریسته است و...]
[تاریخ تاریخنگارى دراسلام] .7170 فرانس روزنتال ترجمه فارسى دکتراسدالله آزاد. چاپ آستان قدس رضوى 1365.
4. زرکلى صاحب قاموس رجالى[ الاعلام] مى نویسد:
نورالله بن شریف الدین ... شوشترى از نسل امام زین العابدین واز علماء و مجتهدین امامیه مى باشد.اوازاهالى شوشترى بود که به هندوستان مهاجرت نموده و در آنجااز طرف[ اکبرشاه] قاضى القضاه لاهور گردید. به او گفته شد که فقط بر وفق احکام ذاهب اربعه اهل سنت حکم صادر کند...او را در زیر ضربات شلاق کشتند. شوشترى نویسنده 97 عنوان کتاب مى باشد (که برخى از آنها به حدود بیست مجلد بالغ مى شود) که معروفترین آنها[ احقاق الحق] است و نوشتن همین کتاب باعث قتل او گردید. و... [ الاعلام] ج 8.52 بیروت دارالعلم للملایین .این کتاب در زمینه تاریخ صدراسلام واثابت مساله خلافت بلافصل وامامت حقه امیرالمومنین على[ ع] نوشته شده و دراین اواخر در قم از طرف کتابخانه آیه الله نجفى به چاپ رسیده است .
5. مرحوم جلال آل احمد در کتاب غربزدگى ذیل بخش مستقلى که تحت عنوان[ طرح یک بیمارى] آورده راجع به هجوم فرهنگى غرب به شرق اسلامى و تسلیم بى قید و شرط شرقیان در برابر آن چنین مى نویسد:
غرب زدگى مى گویم همچون وبازدگى واگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم همچون گرمازدگى یا سرمازدگى .اما نه دستکم چیزى است در حدود سن زدگى . دیده اید که گندم را چطور مى پوساند؟از درون پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است عین همان پوستى که از پروانه بر درختى مانده . بر هر صورت سخن از یک بیمارى است عارضه اى از بیرون آمده . و در محیطى آماده براى بیمارى رشد کرده . مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را واگر دست داد راه علاجش را و ... [ غربزدگى] .21 انتشارات رواق (تهران ) 1356.
6. آقاى مهدى کلهر یکى ازاعضاى هیئت علمى بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى ایران پژوهش جامع و
 
گسترده اى را درباره این چهار جریان فرهنگى درایران معاصر در دست انجام دارند که در صورت توفیق بانجام وانتشار آن تاثیر مثبتى دراصلاح اندیشه هاى مربوط به تاریخ فرهنگ و هنر معاصر خواهد داشت .
7. دراین رابطه داستانى که[ مارکو پولو] درباره کیفیت برخورد سلطان و حاکم مغولى آذربایجان با برخى از بازرگانان[ ونیزى] که قطعه اى و تپه اى را خریدارى کرده و قصدایجادابنیه و ساختمان در آن را داشته اند قابل توجه است بویژه اگر مقایسه شود با حاتم بخشیهاى شاه سابق و معدوم ایران و سران دیرگ ممالک اسلامى در حال حاضر که خارجیان را براى ایجاد تاسیاست سیاسى نظامى واقتصادى و تجسسى و فرهنگى در تمام نقاط کشور آزاد گذاشته بوده و گذاشته اند نتیجه بیشترى خواهد بخشید. مارکوپولو مى گوید :
[در قسمت رشته کوههاى یسار (شهر تبریز) قله اى وجود دارد که توسط ژنى ها خریدارى شده است .
اما موقعى که بازرگانان ونیزى خواستند دراین محل قصر و قلعه اى بنا نمایند خان (مغول ) آنها رااحضار کرد و چنین گفت :
در کشور من رسم نیست که تجار و بازرگانان استحکاماتى بنا نمایند. شماهااین کوه رااز من خریده اید والبته متعلق بشماست و شما مى توانید آن را بکشور خود ببرید و در آنجا هر بلائى که خواستید بسرش بیاورید.
چون ژنى ها خواستند در مذاکرات خود تجدید مطلع نمایند لذا خان دستور داد که سر آنها رااز تنشان جدا سازند].
[ جهانگردى و مارکوپولو] .125 پیستان روستى سین وش . ویکتور تهران انتشارات افشار 1363.
8. درباره شرح حال ناصرالدین شاه و مطالعه مستقیم انحرافات اخلاقى او به کتاب[ شرح حال رجال ایران] ج 4 ذیل حرف نون همان کتاب ج 3 ذیل حرف غین[ غلامعلى خان عزیزالسلطان] تالیف مهدى بامداد انتشارات زوار. و نیز کتاب[ پشت پرده حرمسراها] .408 492. ض آزاد ارومیه انتشارات انزلى دیده شود
بویژه در[ شرح حال رجال ایران] ج 4 صفحات 256 257 260 عکسهائى وجود دارد که ناصرالدین شاه را در حال مستى نشان مى دهد.
اعتمادالسلطنه روزنامه خوان و گزارش نویس مخصوص او مى نویسد: امروز جمعه روز عید مولود حضرت امیرالمومنین علیه السلام است . و ... چرچیل از طرف انگلیس به نزد شاه آمده است ... یک بار هم از مشروبات فرنگى پیشکش آورده نمى دانم براى شاه است یا امین السلطان.[ شرح جال رجال ایران] ج 4.301 در جائى دیگر مى گوید:
....بعداز ناهار تمام شاهزاده ها به قمار در حضور مبارک (ناصرالدین شاه ) مشغول شدند. [. همان کتاب] .313. در جاى دیگر مى گوید:
[ شب درب خانه (دربار) رفتم ملیجک دوم (پسر بچه نابالغ مورد عشق ناصرالدین شاه ) با یک
 
دسته خانه شاگرد و خواجه وارد شد آفتابه لگن واسباب آبخورى او را تعاقبش آوردند در این بین ادرارش گرفت . گلدان نقره مخصوص همایونى را که در آن ادرار مى فرمایند آوردند با دست مبارک (!) آلت ملیجک را بیرون آوردند میان گلدان گذاشتند که بشاشد[ [... همان کتاب] ج 3.34 ص
حال لازم است خوانندگان محترم این همه اعمال انحرافى ناصرالدین شاه وامثال اینها را در منابع یاد شده بخوانند و آنگاه تظاهر به شریعت گرائى و مسلمانى او را در نظر بگیرند تا تضاد را در منابع یاد شده شده بخوانند و آنگاه تظاهر به شریعت گرائى و مسلمانى او را در نظر بگیرند تا تضاد موجود در شخصیت او را بخوبى دریابند که جلوه اى از فرهنگ مختلط دربارى است .
9. شاه در مصاحبه با[ اوریانا فالاچى] درباره الهاماتى که به او شده است اینگونه سخن مى گوید:[ در کودکى دوبار به من الهام شده است . یک بار در پنج سالگى و بار دوم در شش سالگى . در نخستین بار من حضرت قائم را دیدم که بنابر مذهب ما غیب شده است تا روزى بازگردد و جهان را نجات دهد. در آن روز من دچار یک حادثه شدم و روى یک صخره افتادم . واین او بود که مرا نجات داد.او خود را در میان من وصخره جا داد. من این را مى دانم زیرااو را دیده ام من در رویا واقعیت واقعیت مادى مى فهمید؟ من او را دیدم زیرا... آه مى ترسم منظورم را درک نکنید.[ مصاحبه با تاریخ] ج 2.6 ترجمه پیروز ملکى .
10. ناسخ التواریخ تالیف محمدتقى سپهر مجلدات مربوط به تاریخ قاجاریه دیده شود. نگارنده این سطور فقط چاپ قدیم و سنگى این کتاب را دیده است که در سال 1319 ه.ق به چاپ رسیده است .
11. جهت رویت برخى ازاین قراردادهاى ننگین و تحمیلى و مناطق و شهرهائى که براساس آنهاازایران گرفته شده است به کتاب[ قرارها و قراردادها - دوران قاجاریه] .3735 10689 و غیره مراجعه شود. که به اهتمام دکتر وحیدنیا در سال 1362 ه.ش توسط موسسه مطبوعاتى عطائى (تهران ) به چاپ رسیده است .
12. کتاب موسوم به[ بنیادهاى ملى در شهریارى رضاشاه کبیر] تالیف ابراهیم صفائى در سال 2535 به اصطلاح شاهنشاهى توسطاداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر به چاپ رسیده است .
13.کودتاى 1299 و آثار آن به قلم ابراهیم صفائى در مورخ 35/12/17 توسط شرکت افست (سهامى خاص ) به چاپ رسیده است .
14.تاریخ تحول دانشگاه تهران و موسسات عالى آموزشى ایران در عصر خجسته پهلوى .223 تالیف حسین محبوبى اردکانى 1350 (چاپ بمناسبت جشنهاى منحوس دو هزار و پانصدساله .) دکتر شریعتى درباره واقعه 16 آذرماه (که از قربانیان آن بنام آذر شریعت رضوى برادر خانم او بود) چنین نوشته است :
[ اگراجبارى که بزنده ماندن دارم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش مى زدم همنجائى که بیست و دوسال پیش آذرمان (آذرشریعت رضوى ) در آتش بیداد سوخت او را در پیش پاى[ نیکسون] قربانى کردند!
این[ سه یار دبستانى] که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند هنوزاز تحصیلشان فراغت نیافته اند
 
نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانى بگیرند واز پشت میز دانشگاه به پشت پاچال بروند و سر در آخور خویش فرو برند.از آن سال چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند امااین سه تن ماندند تا هر که را مى آید بیاموزند هر که میرود سفارش کنند آنها هرگز نمى روند همیشه خواهند ماند آنها [شهیدند].این[ سه قطره خون] که بر چهره دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است . کاشکى مى توانستم این سه آذراهوارئى را با تن خاکستر شده ام بپوشانم تا دراین سموم که میوزد نفسرند!اما نه باید زنده بمانم واین سه آتش را در سینه ام نگاه دارم]...
[با مخاطبهاى آشنا] .256 از سرى مجموعه آثار شماره 1 حسینیه ارشاد.
15. فصلنامه یاد شماره 6.8 (حرف اول ) به قلم عبدالمجید معادیخواه ازانتشارات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى .
16. براى کسب آگاهى بیشتر درباره خداى نامه آیین نامه و تاجنامه به کتاب[ فرهنگ ایرانى پیش ازاسلام و آثار آن در تمدن اسلامى و ادبیات عربى] .165 - 185 محمد محمدى چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران (1609) 2536 همچنین[ دیباچه شاهنامه فردوسى] توسط[ ژول مول] ترجمه جهانگیرافشارى چاپ تهران شرکت سهامى کتابهاى جیبى 1363 دیده شود.
17. همان مدرک .161.
18ر. ک.[ همان مدرک] .162.
19. براى آگاهى بیشتر به منابع ذیل مراجعه شود.[ سیرى در صحیحین - مقدمه] محمدصادق نجمى انتشارات اسلامى [ سنت - تحقیقى درمنابع ایدئولوژیک اسلام] از صفحه 103تا 125ابوالفضل شکورى نشر حر قم [ اضواء على السنه المحمدیه] محمودابوریه (مصرى ) چاپ بیروت وافست ایران.[الغدیر] ج 8.292 به بعد متن عربى چاپ دوم دارالکتاب العربى بیروت . .
20. السقیفه تالیف سلیم ابن قیس کوفى بارها در نجف ایران (قم تهران ) به چاپ رسیده و یک ترجمه نامطلوب و یا نادرستى نیزاز آن به زبان فارسى منتشر شده است . نام کتاب عبدالله ابن ابورافع که از اصحاب على[ ع] مى باشد [ تسمیه من صحب امیرالمومنین[ ع] بجمل و صفین و نهروان] بوده که اصل آن به صورت مستقل اکنون در دست نیست در واقع زندگینامه فشرده و فهرست وار یاران على[ ع] بوده است . ولکن مطالب آن در کتب رجالى دیگر باقیمانده است .
21. کتاب[ السقیفه] .173 سلیم بن قیس چاپ جدیدایران . و نیز بخشنامه اى از معاویه بفرماندارانش وجود دارد که جالب است براى مطالعه آن ر.ک:[ سنت - تحقیقى در منابع ایدئولوژیک اسلام] .142.
22. الاخبارالموفقیات .332 و 333 به نقل از کیهان اندیشه .83 شماره 11 مقاله دکتر شهیدى .
23.نشر دانش .33 سال هفتم شماره اول آذر و دى 1336 مقاله کامران فانى .
24.تاریخ جهانگشا ج 1.13 عطاء ملک جوینى چاپ خاور .به نقل از گزینه مقاله ها .194 محمد پروین گنابادى کتابهاى جیبى .
25.راهنماى طرحهاى پژوهشى علوم انسانى واجتماعى سال 2534 شاهنشاهى. .101 ازانتشارات شوراى پژوهشهاى علمى کشور 2535 گردآورى و تنظیم على اکبر بیهقى .