نگاهى نقادانه به سهم روحانیان در سبک زندگى امروز جامعه ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


موضوعِ محورى این شماره از نشریه نیز، »سبک زندگى» و سهم آن در توسعه فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى، علمى، سیاسى، اقتصادى و حقوقى جامعه اسلامى است، عناصرى که مى‏توانند با اعتلاى خود، بنیان یک تمدن را پى‏ریزند و با ضعف و انحطاط خود، پایه‏هاى یک تمدن را فرو ریزند.
در دو شماره پیشین از نشریه و نیز شماره حاضر، موضوع »سبک زندگى» از زوایاى گوناگون به بوته بحث و تحقیق قرار گرفته است. در این مقال نیز، برآنیم، از مقوله‏اى سخن به میان آوریم که پیوندى ژرف و دقیق با حوزه و روحانیان دارد، مقوله‏اى که عنوان و رسالت اصلى این نشریه است.
در اساس »نگاه نقادانه به خود»، از گزاره‏هایى است که در حیات اجتماعى سیاسى و فرهنگى جامعه ما جایگاهى ندارد و به آن بهایى داده نمى‏شود. البته شعار آن، گاه، از زبان رجال سیاسى، در دو دهه اخیر شنیده شده است و به طور خلاصه انتقاد از کارکرد و بازده کارِ مدیران اجرایى و گاه فرهنگى در شمار برنامه‏هاى صدا و سیما یا نشریه‏ها قرار گرفته است; ولى هنوز، کم‏تر به چشم مى‏آید که احزاب و گروه‏ها و نهادهاى فرهنگى و سیاسى، رجال سیاسى و یا مجموعه‏هاى علمى و صنفى، به نقد خود پرداخته و کارکرد خویش را در به حقیقت پیوستن هدفها و برنامه‏ها، به ارزیابى دقیق و همه‏سویه و با بیانِ کاستى‏ها و سستى‏ها، نشسته باشند; چرا که در بسیارى از موارد، خود بزرگ‏بینى و خودخواهى، مانع دیدن کاستیها و کژیهاى خویش است و در مواردى هم افراد و احزاب و مجموعه‏ها، نگران سوء استفاده مخالفان از اقرارها و اعترافهاى آنان علیه خویش‏اند!
ما نیز، برخلاف این که نگران سوء استفاده بدخواهان و دشمنان هستیم و احتمال مى‏دهیم، این نقّادى مصلحانه و از روى خیرخواهى، از سوى آنان بمانند اعترافى علیه خود ما انگاشته شود، امّا ضرورت و ناگزیرى این نگاه مى‏طلبد، خطر کنیم و به اشتیاق رویارویى با واقعیت، خار این مسیر را بر جان بخریم.

سهم روحانیان، در مدیریت سبک زندگى مردم
اگر دین را در جامعه‏هاى بشرى، بویژه در جامعه‏هاى اسلامى، از عناصر مهم و اصلى زندگى ساز و اثرگذار بر سبک زندگى دیندارانه بدانیم، مروّجان و مبلّغان و منادیان دین، سهم بسزایى در منش و کنش شهروندان جامعه داشته و خواهند داشت و با این که جامعه‏هاى اسلامى در چند قرن اخیر، تحت تأثیر فرهنگ سلطه جو و نفوذگراى غرب، قرار گرفته‏اند; امّا همچنان تأثیرپذیرى توده‏هاى مردم از عالمان دین، سهم بسزایى در زندگى آنان دارد و بویژه رخداد انقلاب اسلامى در منطقه‏اى که جزیره امن سلطه‏هاى نظامى اقتصادى و فرهنگى شناخته مى‏شد، نشان داد که اسلام، نه تنها افیون جامعه‏ها نیست و آنان را به برتابیدن خوارى، پستى و فقر و بى‏فرهنگى تشویق نمى‏کند که نیرومندتر از هر مکتب سیاسى و انقلابى، مى‏تواند امت اسلامى را به شگفت‏ترین انقلاب اسلامى و فرهنگى فراخواند و آنان را تا رسیدن به پیروزى رهبرى کند.
رهبرى فکرى و عملى روحانیان، در به حقیقت پیوستن انقلاب اسلامى و استمرار حیات آن، نشان داد که هنوز روحانیان منادیان و مروّجان دین سهمِ بس مهم و نقش آفرین در مدیریت اندیشه‏ها، آرمانها و هدفها و زندگى مردم دارند.
هدف این نوشته از بیان نکته‏هاى یاد شده، ستایش و بزرگ شمارى روحانیان و خودستایى و فخرفروشى نیست! بلکه هدف، بیان این حقیقت است که اگر منادیان دین ومعرفت‏دینى، چنین جایگاهى در جامعه دارند، پس باید رسالت خود را نیز بشناسند و بپذیرند و حق این جایگاه و منزلت را به جا آورند.
چنانکه اگر رسول اکرم (ص) فرموده است:
« علماء امتى کأنبیاء بنى اسرائیل»
1عالمان امت من، چونان انبیاى بنى‏اسرائیل‏اند.
و یا فرموده است:
«الفقهاء اُمناء الرسول»
2فقیهان، امینان رسول خداى‏اند.
و اگر على (ع) مى‏فرماید:
»العلماء حکّام على الناس»
3عالمان، فرمانروایان مردم‏اند.
ویا امام صادق (ع) مى‏فرماید:
«الملوک حکّام على الناس و العلماء حکّام على الملوک»
4پادشاهان، فرمانرواى بر مردم‏اند و عالمان حاکم و فرمانرواى بر پادشاهان.
براى این بوده است که از یک‏سو مردمان، نقش و جایگاه بایسته عالمان را بدانند و از سوى دیگر عالمان، قدر رسالت و کارکرد خود را بشناسند و به پیامدها و ضرورتهاى آن پاى‏بند باشند. و اگر پاى‏بند نباشند، سزاوار سخت‏ترین عقوبتها و حقیرانه‏ترین عنوانها خواهند بود. چنانکه از نبى مکرّم اسلام سؤال شد، کدام یک از مردمان بدترند؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:
«العلماء اذا افسدوا»
5عالمان، آن گاه که فاسد باشند.
از امام على (ع) پرسیده شد:
»من خیر خلق الله بعد ائمه الهدى و مصابیح الدّجى، قال: العلماء، اذا صلحوا.
قیل و من شرّ خلق الله بعد ابلیس و فرعون و نمرود...
قال العلماء اذا فسدوا هم المظهرون للأباطیل الکاتِمون للحقائق و فیهم قال الله عزّ و جلّ اولئک یلعَنَهُم الله و یلعنُهُم اللّاعنون الّا الذین تابوا.»
6بهترین مردم، پس از ائمه هدى و چراغهاى روشن‏گر تاریکیها، چه کسانى هستند؟ امام فرمود: علما، آن‏گاه که راه صلاح را در پیش بگیرند.
پرسیده شد: پس از ابلیس و فرعون و نمرود و... بدترین مردم، چه کسانى هستند؟
امام فرمود: علماء، آن‏گاه فساد کنند و راه فساد را در پیش بگیرند، همانان که به آشکارسازى باطلها و کتمان‏گرى حقایق مى‏پردازند. درباره اینان است که خداوند، عزّ و جلّ، مى‏فرماید:... خداوند نفرین‏شان کند و نفرین کنندگان، نفرین کنندشان مگر این توبه کنند.
چه بسا واژه »فساد» در عرف کنونى، نمونه‏ها و مصداقهاى خاصى را به ذهن خطور دهد، مانند فساد: اقتصادى یا فساد جنسى! در حالى که فساد در این حدیث و مانند آن، بخش گسترده‏اى از دنیاگرایى، تکبّر، قدرت طلبى، فخرفروشى، بى‏مبالاتى، بى‏تعهدى، بى‏تفاوتى و... را در بر مى‏گیرد و ما در این نوشته به چند نمونه از نمونه‏هاى مهم آن اشاره خواهیم کرد.

1. دنیاگرایى
از بزرگ‏ترین تهدیدهایى که جامعه روحانیان را پس از وقوع انقلاب اسلامى و دستیابى آنان به پستهاى، قضایى، اجرایى و حکومتى، هدف گرفته بود، گرایش آنان به تجمّل، رفاه و دنیاگرایى بود که مى‏توانست خود را در موارد ذیل بنمایاند، استفاده از اتومبیلهاى لوکس و گران‏قیمت، خانه‏هاى بزرگ و مجلّل، سکونت در مناطق ثروت‏مند نشین شهرها، بهره‏گیرى از محافظان امنیتى، استفاده از امکانات دولتى در خدمت‏رسانى به خانواده و فرزندان خویش و...
اهمیت این مسأله تا آن جا بود که بنیان‏گذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى، در بسیارى از دیدارهاى خود با جامعه روحانیان، بر ضرورت پرهیز آنان از تجمل‏گرایى و دنیاگرایى تصریح و تأکید مى‏داشت و آنان را به ساده‏زیستى فرا مى‏خواند.
امام، در دیدار با ائمه جمعه وجماعات به تاریخ 21 خرداد 1362، به روشنى یادآور مى‏شود:
«اگر ما خداى نخواسته طورى رفتار کنیم که این ملت از ما جدا بشود و بگوید، شما امروز که دستتان باز است، یک نحو دیگر دارید عمل مى‏کنید... این مسؤولیت به عهده ماست، قضیه، قضیه شخصى نیست که یک شخص بگوید من کارى مى‏کنم به دیگران چه... . اگر اسلام شکست بخورد به وسیله ماها شکست خورده است. اگر شما درست بشوید اسلام شکست نمى‏خورد، با درست شدن شما، مردم درست مى‏شوند، با مهذّب شدن شما، مردم مهذّب مى‏شوند. »
7امام، در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان، به تاریخ 28 تیر 1362، خارج نشدن از زى طلبگى و ساده‏زیستى را مطرح کرده است:
«من به سهم خودم، هیچ نگرانى ندارم راجع به انقلاب... این انقلاب، ان‏شاء الله محفوظ مى‏ماند و آسیبى از خارج به او نخواهد رسید; لکن آن چیزى که انسان را قدرى نگران مى‏کند... مربوط به عموم روحانیت است... . اگر ما از زىّ متعارف روحانیت خارج بشویم و خداى نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتى که خودمان را با اسم روحانى معرفى مى‏کنیم، این منتهى مى‏شود به این که روحانیت شکست بخورد... یک وقت مى‏بینید که این طلبه زاهد عابد، که در مدرسه زندگى مى‏کرد، با آن وضعى که همه مى‏دانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتى و از آن وضع طلبگى، که مشایخ ما بر آن وضع بوده‏اند، خارج شده است و شده است انسانى که همه همّش صرف دنیاست. »
8امام، به مناسبت سومین اجلاس سالانه مجلس خبرگان به تاریخ 25 تیر 1364، با روشنى و تأکید بیش‏ترى مى‏گوید:
«از اهمّ مسائلى که باید تذکر بدهم... کیفیت زندگى اهل علم است، اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده‏اند، عمارت درست کرده‏اند و رفت و آمدهاى‏شان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دل‏شان بوده است، از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. »
9در همین دیدار، امام به این نکته تصریح کرده که ممکن است کسانى در معرض خطر و ترور باشند و لازم باشد که محافظانى داشته باشند; ولى این امر نباید به عنوان یک اصل انگاشته شود و مایه فخر و برترى جویى اجتماعى باشد:
«البته من این نکته را عرض کنم، یک دسته‏اى که در معرض خطر هستند، باید خودشان را حفظ کنند، ولى همین‏ها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه‏تان پیش مردم بزرگ مى‏شود... بزرگى شما آقایان، به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است.»
10اکنون بیش از سى‏سال از آن هشدارها و توصیه‏ها سپرى شده است، ولى اهمیت آن نکته‏ها و سفارشها هرگز کم نشده که بیش‏تر هم شده است; زیرا بیش‏تر کسانى که انقلاب را رهبرى مى‏کردند و یا در پیروزى انقلاب اسلامى سهمى بسزا داشتند و به جمهورى اسلامى رأى دادند و براى دفاع از کیان نظام اسلامى، جان خود و عزیزان‏شان را تقدیم کردند، هدف‏شان به حقیقت پیوستن آموزه‏ها و آرمانهاى دین در جامعه و دستیابى مردم به زندگى شرافت‏مندانه و عادلانه و اخلاقى و معنوى بود. در حالى که امروز ما شاهد کاستى‏ها و نارسایى‏هاى بسیار در زمینه مسائل اخلاقى، فرهنگى، اجتماعى و نهایت سبک زندگى شهروندان جامعه خویش هستیم. دشواریها و گرفتاریهایى که در بسیارى از کشورهاى حتى پیشرفته و مدرن به چشم مى‏خورد، ولى انتظار مى‏رفت که در پرتو حاکمیت دینى، جامعه ما، در امان از آن گرفتاریها و دشواریها باشد و یا از کاستى‏هاى کم‏ترى رنج ببرد.
براستى عامل این کم توفیقى چیست؟ به طور قطع، این کاستى‏ها به یک عامل باز نمى‏گردد; بلکه عوامل بسیارى دست به دست هم داده‏اند، تا ما با فرهنگ، اخلاق، روابط اجتماعى، اقتصاد، معنویت وسبک زندگى ایده‏آل اسلامى، همچنان فاصله زیادى داشته باشیم. امّا در این میان، همچنان که در آیات، روایات و سفارشها و پیش‏بینیهاى امام راحل بود، سهم رفتار و منش و زندگى و اخلاق و تعاملات اجتماعى روحانیان، سهم کوچکى نیست.
بى گمان، اگر مجموعه و گروه‏هاى دیگرى در این جامعه حکومت و مدیریت را در دست داشتند، بیش از آن‏چه امروز به عنوان کاستى و نارسایى مى‏شناسیم، با آن روبه رو بودیم، ولى سخن در این است که آن گروه‏ها و مجموعه‏ها، مدعى اسلام و اخلاق و معنویت و عدالت اسلامى و مدیریتِ متکى به آموزه‏هاى وَحیانى نبودند و آن‏چه از سوء استفاده و فرصت‏طلبى و رانت‏خوارى و اختلاس، در مدیریت آنان رخ مى‏داد، خلافِ انتظار مردم نبود و باعث سست شدن اعتقاد مردم به دین و دیانت نمى‏شد; اما در جمهورى اسلامى، که شعار اصلى آن، پیاده‏سازى هدفها و آرمانهاى متعالى اسلام، که دربردارنده عدالت، امنیت، استقلال و رفاه عمومى است، مشاهده دنیادارى و دنیاطلبى و زر و زیور پرستى و فخرفروشى و زندگى مرفه و فارغ از درد و نیازِ توده‏هاى مردم و زندگى در خانه‏هاى باشکوه و برخوردارى از ویلاها و امکاناتى فراتر از حدّ متوسط جامعه، خلاف فهم و اعتقاد و انتظار مردم است; چیزى که رهبر معظّم انقلاب نیز، بارها و بارها نسبت به آن هشدار داده است،
»عالمى که حرص به دنیا داشته باشد، مردود است... نه این که عالم نباید از تمتّعات زندگى بهره ببرد، امّا مراتبى هست که انسان در آن مراتب، باید حقاً و انصافاً، از تمتّعاتى چشم بپوشد.»
11در مجالى دیگر، مى‏گوید:
«روحانى، آن وقت سخن نافذ خواهد داشت که عملاً نشان بدهد به زخارف دنیا بى‏اعتناست و آن حرصى که بر دلهاى دنیاداران و دنیامداران حاکم است، بر او حاکم نیست. این را باید به مردم نشان بدهیم. روحانیت در سایه‏ى پارسایى بود که این حیثیت و آبرو را پیدا کرد، این پارسایى و بى‏اعتنایى به دنیا و به زخارف، باید حفظ شود. »
12این هشدارها در سالهاى آغازین انقلاب اسلامى به روحانیان و علما داده شده است. و این بدان معناست که ضرورت این هشدارها و توصیه‏ها، از همان سالهاى نخست احساس مى‏شد; چرا که نمودهاى گرایش به پُست و جایگاه وتکاثر و تجمّل و خروج از زىّ روحانى، در مواردى خود را نشان داده بود، با این که در سالهاى اول انقلاب، در اساس، روحیه قناعت و گذشت و مردمدارى و خدمت در همه گروه‏هاى اجتماعى، از قوت و شدت بیش‏ترى برخوردار بود و هنوز میدانهاى رقابت و تفاخر و دنیاطلبى، رواج نیافته بود و این بدان معناست که گذشت زمان، نه تنها این خطر را از میان نبرد که زمینه‏هاى گسترش آن را فراهم‏تر کرد!

پوزش از روحانیان وفادار به منشِ زهد و قناعت
در این مقال، از سر ضرورت و احساس مسؤولیت، سخن به نقد سبک زندگى شمارى از روحانیان و مدیران حوزوى گشوده شده است. این واقعیت را نمى‏توان نادیده انگاشت که در طول سالهاى پس از انقلاب، وضع معیشت و زندگى بیش‏تر طلبه‏ها و روحانیان، از سطح متوسط جامعه پایین‏تر بوده است، چنانکه مقام معظم رهبرى به روشنى از آن سخن مى‏گوید:
«امروز، حقیقتاً، طلاب علوم دینى از همه‏ى طبقات جامعه حتى از کارمند و از کارگر و از دیگران از لحاظ حظّ معیشتى - پایین‏ترند این یک واقعیت است در حالى که یکى از بزرگ‏ترین و شریف‏ترین کارها را اینها انجام مى‏دهند، از ظواهر هم چندان چیزى نمى‏شود فهمید. همان عزت نفس و مناعتى که طلاب علوم دینى از گذشته با آن سرافراز بوده‏اند. »
13ما خود، این واقعیت را با تمام وجود درک کرده و تمرین عزت در شدت ندارى و تلاش براى رعایت قناعت و عدم تجمّل در وقت تمکن و برخوردارى نسبى را داشته‏ایم و نمودهاى بسیارى از این منش طلبگى را در میان فضلا و علما سراغ داریم و واقعیت این است که اگر برخلاف گرایشِ شمارى از روحانیان و نخبگان و سرشناسان به رفتار دنیامدارانه، باز هم توده جامعه، همچنان به روحانیت اعتماد مى‏ورزند و به ناسازگارى و رویارویى با آنان بر نخاسته‏اند، بدان جهت است که نمود این عزت و قناعت و تقوا را در بسیارى از آنان، از نزدیک شاهد بوده و هستند; ولى مردمانى از سطح جامعه، که به دلیلهاى گوناگونى، حشر و نشر با محافل دینى و مجامع مذهبى و حوزوى ندارند، نگاه‏شان به نخبگان سیاسى و مسؤولان کشورى و مدیران دولتى و قضایى است که به دلیل جایگاه اجتماعى خود، از حقوق و مزایایى فراتر از حدّ متوسط جامعه برخوردارند و با برخوردارى از تواناییها و زمینه‏هاى مادى، از به نمایش درآوردنِ جاه و ثروت و شکوه مادى و زندگى رفاه‏مندانه ابایى ندارند! و بر این پندارند که شکوه ظاهرى و مادى خانه و ماشین و تواناییهاى مادى آنان، باعث عزت‏شان در چشم دیگران مى‏شود، غافل از این که اگر افرادى هوشیار و زیرک و نکته‏سنج و نگاه‏شناس بودند، نشانه‏هاى نفرت و خشم و بیزارى را در نگاه رهگذاران و مشاهده گران و حتى اعضاى فامیل و آشنایان خود، به روشنى احساس مى‏کردند و محبوبیت در قلب توده‏ها را بر ستودنها و ستایشهاى ساختگى پیرامونیان و طمع ورزان، برترى مى‏دادند!
این است که به خاطر بیان یک‏سویه نقدها، از گروه گسترده روحانیان مخلص و قناعت پیشه و تقوامدار پوزش مى‏خواهیم و از آنان اجازه مى‏خواهیم این نقّادى را ادامه دهیم، هر چند مخالفان ما از نقّادى یادشده خرسند شوند و همراهان، از این درد جانکاه، احساس بى‏مهرى کنند!

نقش عالمان دینى و مسؤولان حکومتى و دولتى در سبک زندگى مردم
اگر از امام على (ع) روایت شده است:
»الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم».
14مردم به فرمانروایان‏شان همانندترند تا به پدران‏شان.
حکایت از این رویداد دارد که رفتار حاکمان و سبک زندگى آنان; بویژه آن زمان که در جایگاه روحانیان و در کسوت آنان باشند، تأثیرى بسزا در سبک زندگى مردم دارد. به همین دلیل است که پیشوایان دین، در رویارویى با بى‏عدالتیها و فسادهاى اجتماعى و سیاسى، شدیدترین خطابهاى ملامت‏گرانه خود را متوجه عالمان دینى کرده‏اند.
امام کاظم (ع) به هشام مى‏فرماید:
»یا هشام! اوحى الله تعالى الى داود: قل لعبادى! لاتجعلوا بینى و بینکم عالماً مفتوناً بالدنیا، فیصدّهم عن ذکرى و عن طریق محبّتى و مناجاتى، اولئک قطّاع الطریق من عبادى».
15اى هشام! خداى متعال به داود وحى کرد:
به بندگان من بگو، میان من و خودشان عالمى را قرار ندهند که دلباخته و فریب خورده دنیاست; زیرا چنین عالمى، آنان را از یاد من و از راه دوستى و مناجات با من دور مى‏سازد، این گونه عالمان راهزنان بندگان من‏اند!
امام على(ع) در وصیتهاى خود به فرزندش حسن بن على (ع) مى‏فرمود:
»کیف و أنى بک یا بنى اذا صرت فى قوم عالمُهم خَبّ مَوّاه، مُستحوذ علیه هواه، متمسّک بعاجل دنیاه... و یطلب الدنیا بالاجتهاد... »
16چه حالى خواهى داشت آن گاه که در جامعه‏اى قرار گیرى که عالم ایشان فریبنده و ظاهرآراست و هواى نفس بر او چیرگى دارد، و سخت به دنیا چسبیده‏است، ... و در طلب دنیا سخت مى‏کوشد!
در حدیث نخست، به روشنى آمده است که هرگاه عالمان دین و روحانیان، گرایش به دنیا پیدا کنند، مردم گرفتار غفلت از خدا شده و به زندگى غیر معنوى گرایش مى‏یابند و در بسیارى از این احادیث، نقش منفى عالمان دنیاگرا در زندگى مردم، بویژه حاکمان و مدیران سیاسى و اجرایى شمرده نشده است، بلکه شاملِ عالمان و فقیهانى هم مى‏شود که بدون دخالت در امور سیاسى و دولتى و اجرایى و قضایى، دستگاه‏هاى عریض و طویل ساخته‏اند ساختمانها و مؤسسه‏هایى که چه بسا ضرورت چندانى براى جامعه و عموم مردم، ندارند.

2. رو به رو شدن با داراییهاى عمومى بسان داراییهاى شخصى
در سالهاى اخیر، با پدیده‏اى روبه رو هستیم که عالمان دینى، یا مسؤولان حکومتى، براى خدمات اجتماعى و دینى و پژوهشى، مؤسسه‏هایى را بنا مى‏نهند و دفترهایى را به کار مى‏اندازند و پس از وفات آنان، مدیریت این مؤسسه‏ها همچنان در دست فرزندان و هواداران او باقى مى‏ماند، هر چند فرزندان آنان عالم نباشند، یا فاقد جایگاه مرجعیت و شایستگى‏هاى لازم باشند.
آیا براستى داراییها و ثروتهاى یاد شده، ملک شخصى عالمان و فقیهان و مسؤولان حکومتى است که براى پس از خود، متولى و مدیر، مى‏گمارندو مدیریت آن را به وارثان خویش، ویژه مى‏سازند، یا این که امکانات یاد شده پس از وفات آنان، یا انفصال ایشان از کار، باید به مدیریت حوزه‏هاى علمى و نهادهاى ذى‏صلاح سپرده شود و رأى نظر ولىّ فقیه درباره آنها جارى گردد!
البته این مشکل فراگیر نیست، ولى خود مى‏تواند در ذهن و حافظه مردم، نوعى وراثتى شدن این اموال و مؤسسه‏ها را تداعى کند. گشوده ماندن دفترهاى شخصى مراجع پس از وفات ایشان و مراجعه مقلدان براى پرداخت وجوهات به این دفاتر، بدون این که به آنان گفته شود باید به مرجعى زنده مراجعه کنند، از دیگر مشکلاتى است که مى‏تواند رو به تزاید باشد.
بلى، در زمانى که حوزه‏هاى علمیه، داراى مدیریت متمرکز و قانون‏مند نباشند و یا در رأس جامعه، ولى فقیه حاکم نباشد، به ناگزیر همان مرجع و عالمى که مؤسسه‏ها و مرکزهایى را براى خدمت علمى یا اجتماعى بنا نهاده است، باید فکرى براى مدیریت آنها پس از خود داشته باشد و تعیین ولىّ و متولّى کند; ولى در عصرى که حوزه‏هاى علمیه، داراى مدیریت و ولى‏فقیه، مدیریت کلان جامعه را بر عهده دارد، وراثتى کردن اموال عمومى و محدود ساختن مدیریت آن در دست فرزندان و نوادگان خود، فاقد مبناى شرعى و قانونى است.
چنانکه وقتى مسؤولان دولتى و حکومتى، در پرتو مجموعه وسائل و شرایط مناسب و فرصتهاى دولتى، به ذخایر بزرگى از اموال و ساختمانها وامتیازها دست پیدا مى‏کنند، این تواناییها که نتیجه کار و تلاش فردى خود آنان نبوده است و بیش از نود و نه درصد رشد مالى و اعتبارى آن از اموال عمومى و امتیازهاى دولتى و فرصتهاى حکومتى فراهم آمده است، نمى‏تواند ملک شخصى ایشان تلقى شود و در حیطه تصمیم‏گیرى آنان و فرزندان‏شان محصور شود.
عالمان و مدیران حکومتى، وقتى با داراییهاى عمومى و امتیازهاى ویژه و رانتهاى اقتصادى، چونان اموال شخصى روبه رو شدند و آن اموال را ذخایرى براى آینده خود و فرزندان و حامیان خویش قرار دادند، از چشم مردم مخفى نمى‏ماند و مردم نیز مى‏خواهند از این قافله عقب نمانند. این است که رانت‏خوارى و فرصت‏طلبى و سوء استفاده از داراییهاى عمومى، در میان لایه‏هاى مختلف مردم، رواج مى‏یابد و با کارکَردِ عالمان و دولتمردان، توجیه مى‏شود!

3. قرار گرفتن تحت نفوذ خانواده، مریدان و هواداران
از نمودهاى منفى در زندگى عالمان و مسؤولان روحانى نهادهاى حکومتى، تأثیرپذیرى غیرمنطقى از اعضاى خانواده، مدیران و هواداران است، که این خود در گسترشِ مشکل به دیگر لایه‏هاى اجتماعى بَس نقش‏آفرین بوده است.
مطالعه در زندگى بسیارى از عالمان و رجال سیاسى، نشان مى‏دهد که آنان در دوره طلبگى و حتى قبل از دستیابى به جایگاه اجتماعى و سیاسى، داراى مشى و مرامى منطقى و قناعت ورزانه بوده‏اند و همان زى‏طلبگى و منش حوزوى را که عموم روحانیان داشته‏اند، دارا بوده‏اند; امّا پس از دستیابى به نام و عنوان، اعضاى خانواده آنان، خود را متمایز از دیگران پنداشته و سعى در تجمّل و تظاهر به مادیات داشته‏اند. عالمان دینى که حتى از سفرهاى زیارتى به خاطر تحمیل نکردن هزینه بر بیت‏المال و سهم امام پرهیز داشته‏اند، فرزندان‏شان هواى سفر به کشورهاى اروپایى و گشت و گذار در بازارهاى لوکس غربى را در سر پرورانده و براى تأمین هزینه‏هاى آن وسوسه‏هاى مختلف را آغاز کرده‏اند!
روحانیانى که همواره در طول تاریخ، سعى داشته‏اند، براى پیشبرد اهداف ارزشى خود، از عرض اندام خانواده و فرزندان‏شان در صحنه‏هاى تبلیغاتى و غیر آن، سرمایه‏گذارى نکنند، کم کم تغییر مرام داده و به ورود عنصر خانواده و خویشاوند و هواداران‏شان در تصمیم‏سازیها و تصمیم‏گیریهایى رضایت داده‏اند، این در حالى است که نیروهاى مذهبى و سنتى جامعه ایران، که بار اصلى انقلاب را در قبل و بعد از انقلاب بر دوش داشته‏اند، سبک زندگى مذهبى و دینى به آنان چنین آموزشى را نداده و چنین رفتارى را مجاز ندانسته بود!
اثرپذیرى از فرزندان و هواداران، نوعى آشفتگى در سبک زندگى مردمان مذهبى و سنتى جامعه پدید آورد. البته این آشفتگى از نگاه فرزندان و هوادارانى که بیش از هر چیز، هواى قدرت و مدیریت براى‏شان مهم بود، یک دستاورد انقلابى انگاشته مى‏شد، فرزندسالارى قدرت مى‏گرفت و جوانان مى‏آموختند که مى‏توان از سرمایه دیگران، به ثروت و قدرت و شهرت زودرس دست یافت!
عالمانى که براى رسیدن به جایگاه اجتماعى و دینى و مدیریتى خود، زحمات زیادى کشیده‏اند، ولى فرزندان و هواداران بر آن بوده و هستند از رانت نام و عنوان این بزرگان، ره صدساله را یک شبه بپیمایند و البته حسّ پدرانه و اعتماد غیرمنطقى اینان به خواسته‏هاى فزون‏خواهانه فرزندان و هواداران، چون حجابى جدّى در برابر آنان، نمى‏گذاشت با خود بیندیشند، براستى چه فرقى میان فرزندان و هواداران ما، با دیگر جوانان این مرز و بوم است؟ چرا شمارى از اینان باید بتوانند از فرصتهاى بزرگ صادرات و واردات و وامهاى کلان و غیرمنطقى بهره ببرند، در حالى که درصد بالایى از جوانان براى گرفتن وام اندک و ناچیز ازدواج، با صدها مشکل روبه رویند! و در حالى که بسیارى از سرپرستان خانواده فاقد شغل‏اند و حداقل درآمد را ندارند.
انقلابیونى که در روزگار ستم‏شاهى، رنج زندان و شکنجه و تبعید را بر جان خود و رنج محرومیتهاى اقتصادى و اجتماعى را بر خانواده خود مى‏خریدند، تا منادى دیانت و معنویت و عدالت در جامعه باشند، آیا در نهایت، رسیدن به همین نقطه را مى‏خواستند! مؤمنان و متدینانى که با آنان همراه مى‏شدند و بار مبارزه با طاغوت را بر شانه‏هاى خود مى‏کشیدند و پس از انقلاب، با جان و مال خود و خون عزیزشان از عزت و شرافت و استقلال این کشور حمایت کردند، آیا همین را مى‏خواستند.
براى توده مردم و عموم جامعه چه فرقى مى‏کند که شخصى به نام رضاخان و فرزندش از فرصتهاى ملى و ذخایر عمومى سوء استفاده کند، یا دیگرانى که دم از اسلام و عدالت و اخلاق و معنویت مى‏زنند.
مردم، از هر دو بیزار و متنفرند! بلى. قشرهاى خاصى به دلیل برخوردارى از مواهب شاهانه و جیره‏خوارى در کنار حکومت پهلوى هوادار او بودند. چنان که هواداران حزبى و جناحى امروز، در کنار این مدیران و مسؤولان، سنگ حمایت از آنان را بر سینه مى‏زنند، و متأسفانه مدیران و مسؤولان و حتى برخى عالمان حوزوى فقط پیرامونیان خود را مى‏بینند و فکر مى‏کنند همه مردم هوادار و هواخواه آنان‏اند. در حالى که اگر چند قدم از این محیط کانالیزه شده خود، پا را فراتر بگذارند، خواهند دید مردم به شدت نسبت به آنان منتقدند! و البته همان مردم به دلیل مشاهده رفتار آنان، گرفتار تناقضى در اندیشه و عمل، بازگشت از آرمانها شده‏اند و در تنظیم زندگى و تربیت فرزندان و تأمین معاش و... گرفتار اعوجاج گشته‏اند! باز هم لازم به یادآورى است که نه همه مسؤولان نظام اسلامى از نوع بالا هستند و نه مردم سرگردان و ناامید شده‏اند! ولى شمار آن مسؤولان و حجم این سرگردانى فکرى و عملى در میان مردم، به گونه‏اى هست که دلسوزان نظام اسلامى، نگران امروز و فردا باشند و هشدار دهند. و بر ضرورت یک جراحى در ساختار مدیریتى تأکید ورزند!
حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا
البته سخت و گران است، اما ضرورى و ناگزیر است.

پى‏نوشتها:
1. بحار، ج22 / 2.
2. همان، ج216 / 1.
3. همان/32.
4. همان، ج183 / 1.
5. تحف العقول/31.
6. البحار، ج89 / 2.
7. صحیفه امام، ج494 / 17.
8. همان، ج13 / 18.
9. همان، ج318 /19.
10. همان.
11. به تاریخ 1371 / 11 / 25.
12. به تاریخ 1369 / 12 / 22 در دیدار با گروهى از روحانیان
13. به تاریخ 1379 / 7 / 14، مدرسه فیضیه، در جمعِ اساتید، فضلا، طلاب حوزه علمیه قم.
14. بحارالانوار، ج46 / 75.
15. تحف العقول/ 293.
16. بحارالانوار: ج234 / 77.