رسالت حوزه در نهادینه سازى سبک زندگى اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

در این مقال، پس از بیان چیستى و معناى سبک زندگى و زمان‏بَرى و آهستگى به حقیقت پیوستن آن و... .
با استفاده از روش توصیفى - تحلیلى، به مهم‏ترین رسالت و وظیفه حوزه، در فرهنگ‏سازى براى پیاده شدنِ سبک زندگى اسلامى، در جامعه خواهیم پرداخت.
نمایاندن زوایاى سبک زندگى اسلامى، تلاش در جهت نمودِ خارجى دادنِ به آن، شناساندنِ نمونه‏ها و شاخصها، اصلاح رفتار متولیانِ فرهنگى، نقد الگوها و نمونه‏هاى منفى، سبکهاى ویران‏گر و تباهى‏آفرین و انگیزاندن روحها، روانها و خردها براى سرلوحه زندگى قرار دادنِِ سبکِ زندگى اسلامى و پیوند دقیق و سازنده و اثرگذار با نظام اسلامى، از رسالتهاى بَس مهمِ عالمان دین، حوزه‏ها و روحانیت است.
این رسالت و کارى که بر عهده حوزه‏ها قرار دارد، بسیار گسترده و حسن انجام آن، در گروِ نگهداشت نکته‏ها و اصولى است که پاره‏اى از آنها در این نوشتار، فرادید، نهاده خواهد شد.

کلیدواژه‌ها


سخن محورى در این مقال، نگاهى به نقش حوزه‏هاى علمیه و روحانیان و عالمان دینى، در جارى‏سازى سبک زندگى اسلامى است به آبشخور زندگیها. و چگونگى دور کردن سبکهاى نادرست و ویران‏گر، از ساحَتِ زندگى و جایگزینى سبکهاى درست و آبادگرِ سرچشمه گرفته از وحى در جاى‏جاى زندگى.
یادآورى: اشاره به نکته‏هایى، پیش از ورودِ به بحث، بایسته مى‏نماد:
1. معنى و چیستىِ سبک زندگى اسلامى: شناخت سبک اسلامى براى اداره زندگى و راه بردن و گذر دادن آن از ناهمواریها به همواریها، بستگى به این دارد که دیگر سبکها را به درستى بشناسیم.
ترکیب: سبک زندگى، در سده پیشین در غرب، طرح شد و در کانونِ توجه اهل فکر و صاحب‏نظران قرار گرفت و هر یک از زاویه‏اى آن را به بوته بحث گذاردند.
به طور طبیعى، طرح آن در فضاى مدرنیته غربى، بار معنایى خاصى را به خود گرفت و با مبانى و معیارهاى تمدن غربى و لیبرالیسم همراه شد. ورود این مفهوم به فضاى فرهنگِ دینى - اسلامى، بایستى با نگاه ویژه و برخاسته از فرهنگ دینى باشد. زیرا که مبانى و معیارهاى اسلامى، در رویارویى همه‏سویه، با لیبرالیسم و مدرنیته غربى است.
روش سبک زندگى در فضاى دینى، با تکیه بر معیارهاى شرعى و دینى، تعریف مى‏شود، تعریفى که به گونه بنیادى، با معنى و مفهوم سبک زندگى غربى تفاوت دارد.
در تعریف غرب از »سبک زندگى« بیش‏تر بر یک سرى فرایافته‏هاى فردى تکیه شده است: بهداشت، خوراک، پوشاک، آرایش، خرید، مصرف و...
این نگاه به سبک زندگى، تمامى کارها و زوایاى زندگى فرد را در بر نمى‏گیرد; در مَثَل، از اخلاق در ساحتهاى گوناگونِ فردى و اجتماعى، اخلاق در خانواده، اجتماع، در عرصه کسب و کار، بازار و... سخنى به میان نمى‏آورد، در حالى که:
»سبک زندگى اسلامى، شیوه فردى واجتماعى است که همه، یا بیش‏تر متدیّنان به اسلام، یا گروه مؤثرى از جامعه اسلامى، به آن عمل مى‏کنند و در رفتارشان منعکس مى‏شود.1»
سبک زندگى، اصول حاکم بر رفتار فرد است، در خانواده و اجتماع. اصول حاکم بر رفتار فردافرد جامعه اسلامى، اگر از ارزشهاى ناب اسلامى، سرچشمه گرفته باشد، در خانواده و اجتماع بازتاب خواهد یافت، بازتابى سازنده، بنیادى و اثرگذار. از این روى خداوند، تک تک انسانها را به انجام دستورها و فرمانهاى خود، مکلف مى‏داند; زیرا در فضاى تکلیف‏مدارى و انجام اوامر شرعى است که خانواده و جامعه، برابر نمونه سبکِ زندگى وَحیانى و دینى ساخته مى‏شود.
اگر مردمان جامعه‏اى، تکلیف‏مدار نباشند و در پرتو دستورهاى شرعى، رفتارشان را سامان ندهند، بى‏گمان سبک زندگى اسلامى در زندگى و اجتماع آنان پرتوافکن نخواهد شد.
اگر اصول و ارزشهاى سبک‏ساز، از پایگاه درستى برخاسته باشند، تمدن حقیقى شکل مى‏گیرد و گرنه، نه.
بى‏گمان، اصول و ارزشهاى اسلامى، سبک سازند و این پایگاه درست و ناب، انسان و جامعه پاى‏بند را به سوى حیات طیبه سوق مى‏دهد. حیات طیبه وقتى همه سویهاى زندگى را در بربگیرد، تمدن حقیقى پا مى گیرد، تمدن معنوى و معنویت گستره سازنده انسان و جامعه تراز اسلامى. از این روى و روى همین معیار و تراز، رهبر معظم انقلاب، مأموریت تدوین الگوى سبک زندگى اسلامى - ایرانى را به شوراى عالى انقلاب فرهنگى، واگذار کرد و به این نیز بسنده نکرد و قضیّه را با حساسیت بسیار پى گرفت.
ایشان، با سخن به میان آوردن از مقوله‏هایى همچون: توجه به معنویت و ارزشهاى اخلاقى در همه کارها و همه عرصه‏هاى فردى و اجتماعى، وجدان کارى، انضباط اجتماعى، اسوه قرار دادن پیامبر اعظم، در همه کارها و رفتارها، زندگى و سیره امام على (ع) چراغ راه قرار دادن، اصلاح الگوى مصرف و... پاره‏اى از شاخصه‏هاى سبک زندگى اسلامى را روشن و همگان را به آن توجه داد. با طرح مسائلى همچون: ازدواج، خانواده، حجاب، عفاف، تفریحات سالم، کسب و کار، معاشرتها، هنر و ادبیات، معمارى و شهرسازى، بر مدار الگوى اسلامى - ایرانى و اصلاح رفتار و رویه‏اى که در کشور حاکم و جارى است، تاکید ورزید و همگان، بویژه کارگزاران و مسؤولان را به حرکت بر مدار الگوى اسلامى - ایرانى و دورى از الگوهاى زیان‏بار و ویران‏گر، فراخواند.
2. در عصر حاضر، غرب، در اندیشه چیره ساختنِ فرهنگ و تمدن خود بر دنیا، بویژه بر جامعه‏ها و سرزمینهاى اسلامى است.
این نقشه، از آن روى براى غرب اهمیت یافته که افزون بر موج بیدارى اسلامى، در حوزه جهان اسلام، گرایش مردم مغرب زمین به اسلام، رشد روزافزونى یافته است.
ایستادن در برابر این نقشه و خنثى‏سازى آن، به جز روى‏آورى به سبک زندگى اسلامى و جارى سازى آن در همه زوایاى پیدا و پنهان زندگى، ممکن نیست.
یک بعدى نگرى به نمونه زندگى اسلامى - ایرانى، پاره‏اى از زوایاى آن را دیدن و پاره‏اى را ندیدن، یا به زاویه‏اى خاص بیش‏تر نظر داشتن، ره به جایى نمى‏برد. و با این نگاه، نمى‏توان به هدف رسید. از این روى، مقام معظم رهبرى تاکید مى‏ورزد که منظور از الگوى اسلامى - ایرانى، جامعیت آن است و در برگیرى تمامى شؤون و زوایاى زندگى، نه منحصر شدن آن در بعدى خاص، از ابعاد شوؤن بسیار.2
3. تدریجى بودنشکل‏گیرى و به حقیقت پیوستن سبک زندگى اسلامى: با الهام از قرآن و آموزه‏هاى وَحیانى، در مى‏یابیم که سبک زندگى اسلامى، به آرامى و آهسته آهسته، دامن مى‏گستراند و رفتارها را زیر پوشش خود قرار مى‏دهد و بر زندگیها پرتو مى‏افکند. و از آن طرف، اگر هشیارانه با آن برخورد نشود و در پیاده‏سازى آن سهل‏انگارى شود، به بخشى عمل و بخشى نادیده انگاشته شود، کم‏کم و آهسته آهسته، از صحنه زندگى خارج مى‏شود و ضد آن، کم‏کم پایه‏هاى خود را مى‏افرازد.
به سادگى و آسانى نمى‏توان سبک زندگى مردمان را دگرگون ساخت و تغییر داد. بر این اساس، جارى شدن و پاگیرى سبک زندگى ویژه‏اى، در خانواده و جامعه، با دستور و بخشنامه، عملى نیست، بلکه صبر، کار مدام، و برنامه‏ریزى دراز مدت و... را مى‏طلبد. در عین سختى، کارى شدنى است. اگر غیر از این بود، بسیارى از دعوتهاى پیامبران، بى‏معنى بود. در صدر اسلام، رسول خدا (ص) براى دگرگون‏سازى و اصلاح پاره‏اى رفتارها و عادتهاى زشت و ناشایست و رهاندن مردم از باتلاق جاهلیت، از شیوه تدریج بهره گرفت. البته نه در باب گناهان بزرگ، مانند شرب خمر که شمارى این گونه پنداشته‏اند، بلکه در جارى‏سازى سبک زندگى که آهسته آهسته و به مرور، با آشنا سازى مردم با این سبک، آن را با کمک خود مردم و ایمان‏آورندگان در شریان زندگیها، جارى ساخت.
بنابراین، براى رسیدن به سبک زندگى اسلامى، نباید انتظار داشت که یک‏باره، حرکت جمعى و عمومى انجام شود و همه افراد، خانواده‏ها و زوایاى پیدا و پنهان جامعه را در بربگیرد.
سبک زندگى اسلامى، کم‏کم از فردى به فرد دیگر و از خانواده‏اى به خانواده دیگر و از گوشه‏اى از جامعه به گوشه‏اى دیگر سریان مى‏یابد و جارى مى‏شود.
روشن است که دگرگونى در سبک زندگى، با دستور و فرمان انجام نمى‏گیرد. کارى است فرهنگى که در پرتو فرهنگ‏سازى، جلوه‏گر مى‏شود.
این کار، بر عهده نخبگان و فرهنگ‏سازان است و رسالت اصلى آنان.
حوزه‏هاى علمیه، عالمان دینى، در این عرصه بایستى میدان‏دارى کنند و براى دگرکون کردنِ سبک زندگى، برابر معیارها و ارزشهاى دینى، به تلاش برخیزند و تاریکیهاى سبک زندگى غربى را، با نگاه دقیق و واقعیتهاى غرب و یارى گرفتن از غرب‏شناسان متعهد، بنمایانند.
4. حوزه‏ها و عالمان دینى، باید همه سویه پاى کار بایستند و در این تلاش فراگیر، از همه نهادها کمک بگیرند و آنها را نیز به وظیفه یا مأموریت و رسالتى که دارند، آشنا سازند.
حوزه، وقتى کارشناسانه و دقیق، اصلاح و دگرکونى سبک زندگى را سرلوحه کار خود قرار دهد، با برنامه‏ریزى مى‏تواند از ظرفیت آموزش و پرورش، خانواده‏ها، رسانه‏ها و توانایى‏هاى تک تک افراد جامعه و... بهره بگیرد و نقش محورى خود را به خوبى انجام دهند.

راهکارهاى نهادینه سازى سبک زندگى اسلامى
1. تبیین
در نخستین گام، عالمان دین و حوزه‏هاى علمیه، وظیفه دارند، به شناساندن سبک زندگى اسلامى بپردازند و ژرفا و زوایاى آن را روشن کنند; چرا که بسیارى از رفتارهاى نادرست، از نبود آگاهى درباره آن رفتار ناشى مى‏شود.
روشن‏گرى، شیوه پیامبران الهى بوده است. آنان در گام نخست، به خوبى‏ها و ارزشها و دامن گرفتن از زشتى‏ها و ناشایستها فرا مى‏خوانده‏اند.
»الّذین یتبعون الرّسول النبیَّ الاُمیَ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التّوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یُحلّ لهم الطّیِّبات و یحرِّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتى کانت علیهم فالذین آمنوا به و عَزَّروه و نَصَروه و واتّبعوا النور الذى اُنزل معه اولئک هم المفلحون.3»
آنان که پیروى مى‏کنند از این فرستاده، پیامبر درس‏ناخوانده، که نزدشان در تورات و انجیل نوشته‏اش مى‏یابند.
و آنان را به کار نیک مى‏فرماید و از کار زشت بازمى‏دارد، و چیزهاى پاک را رواشان مى‏دارد و چیزهاى پلید را بر آنان ناروا مى‏دارد و بارهاى گران و بندهایى را که بر آنان مى‏بود، از آنان فرو مى‏نهد.
آنان که به وى گرویده‏اند و نیروى‏اش داده‏اند و یارى‏اش کرده‏اند و پیروى از پرتوى کرده‏اند که با وى فرود آمده است، آنان خود، آن رستگاران‏اند.
»هو الّذى بعث فى الامِّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یُعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلالً مبین.4»
اوست که در میان مردمى نافرهیخته، هم از خودشان، پیامبرى فرستاد، که سخنان او را برایشان، برمى‏خواند و پاک‏شان مى‏کند و نامه و اندرزشان مى‏آموزد و هر آینه، بیش از این در گمراهى آشکار بودند.
نکته در خور دقت این که: در قرآن کریم، و در بیان پیامبر اعظم در تفسیر آیات، به آموزشهاى کلى بسنده نشده، بلکه به گونه‏اى مصداقهاى اصول کلى، نشان داده شده است.
این روش، بعدها در بیانات ائمه اطهار (ع) به روشنى جلوه‏گر شده است. برابر این روشِ پسندیده و کاربردى و اثرگذار، بر عالمان دینى و حوزه‏هاست که براى گستراندن و نهادینه‏سازى سبک زندگى اسلامى، در خانواده‏ها و جامعه، ارزشهاى اسلامى و دستورها و بایدها و نبایدهاى آن را به گونه کاربردى و مصداقى، آموزش دهند.
اسلام، وقتى از مسائلى همچون: ازدواج، خانواده، حقوق همسران بر یکدیگر و... سخن به میان آورده، تمامى زوایا و مسائل کاربردى آنها را بیان کرده است. در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز، با همین شیوه پیش رفته و چیزى را فروگذار نکرده است.
حتى وقتى از پیوندها و پیوستگى‏ها سخن مى‏گوید، بر پیوند بین مسلمانان سخت تأکید مى‏ورزد و هر گونه گسستى را ناصواب و کژراهه روى مى‏شمارد، ولى در پیوند با غیر مسلمانان و کافران، پیوسته و فراوان، هشدار مى‏دهد و مرزها را به روشنى، روشن مى‏کند و اصول کلى را بیان مى‏کند که باید حرکت در مسیر آن اصولِ کلى باشد، از جمله، تمام راه‏هاى چیرگى و سلطه کافران را بر مسلمانان، مى‏بندد و دستور مى‏دهد، داد و ستد، قرارداد، ارتباط و پیوندى که به چیرگى کافران بر مسلمانان بینجامد، هرگز.
«لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا.5»
خداوند هرگز براى ناباوران بر گرویدگان، راهى [براى سلطه] نمى‏نهد.
همان‏گونه که خداوند هیچ حکم و قانونى را تشریع نفرموده که به چیرگى کافران بر مسلمانان بینجامد، این بشارت را هم به مومنان داده است که اگر مؤمنانه راه زندگى را پیش بگیرند و به رویارویى با کافران برخیزند، راه‏هاى چیرگى کافران بر مسلمانان به خواست و اراده او، بسته و سدّ مى‏شود و هیچ عرصه‏اى از عرصه‏هاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى نمى‏ماند، مگر این که مؤمنان راستین، همانا پولادهاى آبدیده، چیره‏اند و پرفراز.
در تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه آمده است:
»آیا هدف از این جمله ]لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا[ تنها عدم پیروزى کفار از نظر »منطق« بر افراد با ایمان است و یا پیروزى‏هاى نظامى و مانند آن را شامل مى‏شود؟
از آن‏جا که »سبیل« به اصطلاح از قبیل »نکره در سیاق نفى« است و معنى عموم را مى‏رساند، از آیه استفاده مى‏شود که کافران، نه تنها از نظر منطق، بلکه از نظر نظامى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد و اگر پیروزى آنها را بر مسلمانان در میدانهاى مختلف، با چشم خود مى‏بینیم به خاطر آن است که بسیارى از مسلمانان، مؤمنان واقعى نیستند و راه و رسم ایمان و وظایف و مسؤولیتها و رسالتهاى خویش را به کلى فراموش کرده‏اند، نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در میان آنان است و نه جهاد، به معناى واقعى کلمه، انجام مى‏دهند و نه علم و آگاهى لازم را که اسلام آن را، از لحظه تولد، تا لحظه مرگ، بر همه لازم شمرده است، دارند و چون، چنان‏اند طبعاً چنین‏اند. جمعى از فقهاء، در مسائل مختلف، به این آیه براى عدم تسلط کفار بر مومنان از نظر حقوقى و حکمى، استدلال کرده‏اند و با توجه به عمومیتى که در آیه دیده مى‏شود، این توسعه زیاد بعید به نظر نمى‏رسد...6»
حوزه‏ها، عالمان آگاه و هشیار، پیوسته باید راه‏هاى چیرگى کافران را بر سیاست، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، خانواده، آداب و رسوم، سیره و سبک زندگى، براى مردمان، مؤمنان و همه کسانى که علاقه دارند شرافت‏مندانه زندگى کنند، بنمایانند.
این رسالت مهمى است بر دوش و عهده عالمان دینى که همه گاه رصد کنند و راه‏هاى چیرگى دشمن را بیابند و براى سدّ کردن آنها از توانایى و هشیارى مؤمنانه مؤمنان بهره بگیرند که بى‏گمان، برابر تجربه تاریخى و تجربه بزرگ معاصر، همانا انقلاب اسلامى ایران، نتیجه خواهند گرفت.
یادآورى: براى این که مرحله تبیین و روشن‏گرى، به بهترین وجه نمود یابد و در گام نخست توفیق به دست بیاید، مى‏بایست به نکته‏هایى به طور دقیق توجه داشت:
الف. جامع بودن سبک زندگى اسلامى: روحانیان و عالمان دینى، با این باور ژرف بایستى وارد عرصه روشن‏گرى در سبک زندگى اسلامى شوند که سبک زندگى اسلامى جامع است و به همه زوایاى زندگى توجه دارد. همه اجزاى آن باید هماهنگ به کار گرفته شوند که هر جزئى، کامل کننده جزء دیگر است. کژراهه‏روى است اگر بخشى و جزئى از آن برجسته و به بخشهاى دیگر توجه نشود. بى‏گمان، زندگى فشل خواهد شد اگر به بخش عبادى توجه بشود و تمام زوایاى آن رعایت گردد و از بخش اقتصادى و سروسامان دادن به معیشت در زندگى، غفلت گردد و یا به عکس.
اگر با سبک زندگى اسلامى، گزینشى برخورد بشود، کارآمد نخواهد بود. سبک زندگى اسلامى وقتى کارآمد است و زمینه‏ساز جامعه متمدنانه، که یک‏پارچه به آن نگاه شود و در پیاده‏سازى آن تلاش گردد.
ب. ثابت و متغیر بودن احکام: در ادامه سبک زندگى اسلامى، عالمان دینى و حوزه‏هاى علمیه، همیشه باید این مهم را در نظر داشته باشند و در سرلوحه تلاشهاى روشن‏گرانه خود قرار بدهند که احکام اسلام، بر دو گونه است: ثابت و متغیر:
احکام ثابت، احکامى‏اند که زمان و مکان در آنها راه ندارد و هیچ‏گاه تغییرى نمى‏کنند.
زراره مى‏گوید از امام صادق (ع) درباره حلال و حرام پرسیدم، فرمود:
«حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامة و حرامُه حرامُ ابداً الى یوم القیامة...7»
احکام متغیر: این احکام، متناسب با زمان و مکان و موقعیت و شرایط مختلف و نیازهاى مردمان در ادوار گوناگون، که بى‏نهایت است و... دستخوش دگرگونى‏هایى مى‏شوند.
استاد شهید مرتضى مطهرى در این باب، دیدگاه بوعلى سینا را طرح مى‏کند که دقیق و راه‏گشاست:
«بوعلى سینا، در کتاب شفا، بحث جامعى راجع به اصول اجتماعى و اصول خانوادگى دارد. مى‏گوید: حوائجى که براى زندگى بشر پیش مى‏آید، بى‏نهایت است. اصول اسلام، ثابت و لایتغیر است و نه تنها از نظر اسلام، تغییرناپذیر نیست، بلکه اینها حقایقى است که در همه زمانها باید جزءِ اصولِ زندگى بشر قرار گیرد، حکم یک برنامه واقعى را دارد; امّا فروع الى مالانهایه.
مى‏گوید: به همین دلیل، اجتهاد ضرورت دارد; یعنى در هر عصر و زمانى، باید افراد متخصص و کارشناس واقعى باشند که اصول اسلامى را با مسائل متغیرى که در زمان پیش مى‏آید، تطبیق کنند; درک نمایند که این مسأله نو، داخلِ در چه اصلى از اصول است.8»
شناخت این دو دسته از مسائل، احکام ثابت و احکام متغیر، نیازهاى بى‏شمار بشر، و برابرسازى اصول با مسائلِ همه گاه در حال دگرگونى و تغییر، و درک این که مسأله نوپدید در چهارچوب چه اصلى از اصول جاى مى‏گیرد، رسالت بزرگى که بایستى عالمان دین، فقیهان و نخبگان حوزه، عهده‏دار آن باشند و نقش واقعى و دقیق خود را در عرصه کارشناسى و بیرون کشیدن حکم مسائل جدید و نوپیدا، از دل اصول، ایفا کنند.
ج. نمایاندن و ارائه نمونه‏هاى سبک ساز: امروزه نیاز است که براى مردم و خانواده‏ها، به درستى روشن شود که سبک زندگى انسان مسلمان، چگونه باید باشد. در دنیاى کنونى، از چه روش و نمونه و الگو پیروى کنند، تا به سبک زندگى اسلامى دست یابند. از چه چیزهایى باید بپرهیزند که براى زندگى شایسته و ترازمند و الهى، زیان‏بار است و از چه چیزهایى بهره ببرند که در دگرگونى شایسته زندگى آنها اثرگذار است.
د. توجه دقیق به باورها: سبک زندگى سرچشمه گرفته از باورهاى سارى و جارى در رفتارها و جاى گرفته در دلها و ذهنهاست. باورهایى که شیرازه کتاب جامعه است و از اساسى ترین عنصرهایى که سبک زندگى بر آنها استوار است. از این روى تواناسازى باورها، رشد و گسترش آنها، در پایدارى و رونق به سبک زندگى کمک مى‏کند. باورها هر چه ژرف‏تر، سبک زندگى پربارتر و اثرگذارتر. باورهاى دینى و ارزشهاى وَحیانى، از آن‏جا که به سرچشمه بى‏زوال و همیشه جوشان، پیوند خورده‏اند، هرچه بیش در دلها و ذهنها و بستر جامعه، نفوذ داده شوند و جاى‏گیر گردند، سبک زندگى زلال‏تر و شفاف‏تر و آرامش‏بخش‏تر خواهد شد و در خانواده و اجتماع، نقش سازنده، اثرگذار و ماندگارى از خود به جاى خواهد گذارد.
این مهم، برعهده عالمان دین و حوزه‏هاى علمیه است. حوزه‏ها و عالمان دین، باید در گستراندن و ژرفا بخشیدن به باور و ارزشها، به تلاش برنامه‏ریزى شده برخیزند و تمامى زمینه‏هاى رشد باورها را در اجتماع و خانواده‏ها و در کار و کسب مردم، مهیّا سازند و از عواملى که باورهاى ناب را کم‏رنگ و از عرصه خانواده و اجتماع و... به بیرون مى‏رانند، جلوگیرى کنند.

 

2. کاربردى کردن سبک زندگى اسلامى
در سبک زندگى اسلامى، علم به آموزه‏هاى وَحیانى، کافى نیست. حتى تبلیغ تنها نیز از سبک زندگى اسلامى، راه به جایى نمى‏برد. هدف در طرح سبک زندگى اسلامى، آگاهى از زوایاى آن نیست. هدف این نیست که مردمان به این روش آشنا شوند، بلکه آشنایى، آگاهى و دانشى هدف است که مقدمه عمل باشد و تمام تلاش مؤمنان و عالمان دین، پس از آشنایى و آشناسازى خود و کسان، زندگى کردن، برابر سبکى باشد که دین به آن امر مى‏کند و از انسان مسلمان، با تأکید و اصرار مى‏خواهد که زندگى خود را با سبکى تراز کند که قرآن و سنت به آن فرمان مى‏دهد.
روشن است که پیاده‏سازى سبک زندگى، در خانواده، اجتماع و در عرصه‏هاى گوناگون زندگى، نیاز به برنامه‏ریزى و سپس پى‏گیرى و تلاش گسترده و زمینه‏سازى دارد.
وظیفه و رسالت حوزه است که این مهم را در دستور کار خود قرار بدهد و تنها به بحثهاى نظرى نپردازد و به تبلیغ از سبک زندگى اسلامى، بسنده نکند، بلکه افزون بر آنها، که به طور جدّى بایستى سرلوحه کار خود قرار دهد، در عرصه کاربردى کردن سبک زندگى برخاسته از آموزه‏هاى وَحیانى، عالمانه و همه‏سونگرانه، به تلاش برخیزد، تا نتیجه بگیرد. در مَثَل، زندگى افراد، گروه‏هاى انسانى و سازمانها را در رصدگاه خود قرار بدهد و رفتارهاى ریز و درشت را دقیق، از نظر بگذراند و سپس روى نتیجه‏اى که به دست مى‏آورد، به مطالعه و پژوهش همه‏جانبه بپردازد.
در این بررسى اگر دیده شد زندگى افراد، خانواده‏ها و سازمانهایى، با سبک دینى ناسازگارى دارد، ضرورت دارد روى یکى از احتمالهاى زیر، که ممکن است عامل این ناسازگارى باشد، مطالعه گسترده و دقیقى انجام بدهد:
الف. ناآگاهى از آموزه‏هاى دینى.
ب. وجود آگاهى، امّا نبود زمینه پیاده‏سازى و اجرا.
ج. باورنداشتن به ارزشهاى دینى.
د. هوا و هوس، منافع شخصى و یا گروهى.
روشن است که براى همه احتمالها و احتمالهاى دیگرى که ممکن است وجود داشته باشد، نمى‏توان برنامه یکسانى ارائه داد و با یک روش کار را به پیش برد.
البته ممکن است پاره‏اى از این موردها را حوزه با توانائى‏ها و نیروهایى که دارد، بتواند از سر راه پیاده‏سازى سبک زندگى اسلامى بردارد و به سرانجام برساند، امّا بى‏گمان‏پاره‏اى از آنها، بدون کمک گرفتن از نهادها و سازمانهاى حکومتى و افراد حقیقى و حقوقى، ممکن نیست.

3. شناساندن اسوه‏ها و نمونه‏ها
شکل‏گیرى و به حقیقت پیوستنِ سبکى از سبکهاى زندگى، در میان مردم و خانواده، همیشه و همه‏جا، بر اساس اسوه‏ها و نمونه‏هایى بوده که آیینه‏سان، فراراه قرار گرفته‏اند و مردم، با نگاه به آنان، سبکِ زندگى خود را ساخته و در زندگى، پیاده کرده‏اند. سبک زندگى را، چه خوب و چه بد، چه آبادگر و چه ویران‏گر، اسوه‏ها مى‏سازند; از این روى، اسوه‏ها و نمونه‏ها در زندگى جایگاه ویژه‏اى دارند.
اسلام، روى اسوه حسنه بیش‏ترین تأکید را دارد. اسوه حسنه، افزون بر این‏که سبک زندگى را به طور عینى و عملى، نشان مى‏دهد، به بهترین‏ها هم راه مى‏نماید. سبکهاى بهتر و برتر در سیره او متجلى است و نورانیت ویژه‏اى دارد، نورانیتِ جاذبه آفرین و پرکشش. و امّا کسانى که نه‏تنها از اسوه، بلکه از اسوه حسنه بهره‏مندند، افزون بر این که از نقشه راه برخوردارند و سمت و سوى حرکت براى آنان روشن است، از درستى راه هم اطمینان دارند و با آرامش خاطر گام در آن مى‏گذارند و به سوى هدف، حرکت خویش را مى‏آغازند. این، در تقویت و گسترش سبک زندگى وَحیانى و توحیدى، که سازنده و اوج‏دهنده است، بسیار اثرگذار است.
جامعه‏ها و کسانى که اسوه ندارند، در حقیقت نقشه راه ندارند و سمت و سوى حرکت را نمى‏دانند. اسوه حسنه به ما مى‏آموزد که چسان زندگى را نیک بسازیم و به گوناگون رفتارهاى خود، به گونه شایسته و خردورزانه، شکل بدهیم در پیمودن راه و در فراز و نشیبهاى زندگى، چه نمونه و نمونه‏هایى را فرا راه بگذاریم که به کژراهه نیفتیم.
خداوند، اسوه‏هاى حسنه را براى پایه‏گذارى زندگى شایسته و نیک و به دور از اعوجاجها و کژى‏هاى در هم شکننده، این‏سان به باورمندان و خداباوران، مى‏شناساند:
»لقد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم والذین معه...9»
نمونه نیکویى بود براى‏تان در ابراهیم و آنان که با وى بودند.
«لقد کان لکم فیهم اُسوة حسنةُ لِمَن کان یرجواالله والیوم الآخر...10»
براى‏تان نمونه نیکویى است در ایشان، براى هر که به خدا و روز پسین امید مى‏دارد.
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لِمَن کان یرجوه الله و الیوَالآخِرَ و ذکر اللهَ کثیراً11. »
شما را در شیوه پیامبر خدا نمونه نیکویى است. براى کسى که به خدا و روز پسین امید مى‏دارد و یاد خدا بسیار کند.
راغب اصفهانى در باره لغت اسوه مى‏نویسد:
«أسا: الأُسوة و الإسوة کالقِدوَةِ و القُدوَةِ و هى الحالة التى یکون الانسانُ علیها فى اتّباع غیره إن حَسَناً و إن قبیحاً و إن سارَّاً و إن ضارّاَ و لهذا قال الله تعالى: »لقد کان لکم فى رسول الله اُسوة حسنة« فوصفها بالحسنة. 12»
«اسوه، بر وزن قدوه و قدوه، در جایى به کار مى‏رود که انسان در نیکى و بدى از دیگران پیروى مى‏کند، چه در شادمانى، یا در زیان‏مندى.
در همین معنى خداى تعالى فرموده: »شما را در شیوه پیامبر خدا، نمونه نیکویى است. «
و از این روى، در آیه فوق »اسوه« و نمونه را خداى تعالى، با واژه حسنه، یعنى صفت نیکو، وصف کرده است. «
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان در معناى اسوه و اسوه بودن رسول خدا(ص) مى‏نویسد:
»الاسوة، القدوة و هى الاقتداء و الاتّباع و قوله: »فى رسول الله« اى فى مورد رسول الله. و الاسوة التى فى مورده، هى تأسّیهم به و اتباعهم له و التعبیر بقوله: »لقد کان لکم« الدال على الاستقرار و الاستمرار فى الماضى، اشارةُ الى کونه تکلیفاً ثابتاً مستمراً.«13
اسوه، یعنى قدوه که عبارت است از اقتداء و پیروى کردن. و اسوه در مورد رسول خدا (ص) یعنى پیروى کردن از او. و از این که با »لقد کان لکم« که ماضى استمرارى است، تعبیر کرده، اشاره به آن است که این پیروى، تکلیفى ثابت و همیشگى است و معناى آیه این است که یکى از احکام رسالت رسول خدا (ص) و ایمان آوردن شما به او، این است که هم در گفتار و هم رفتارش به او تأسى کنید.

اسوه بودن
عالمان و روحانیان، چه بخواهند، چه نخواهند، بر پایه اسوگى ایستاده‏اند. آنان از آن روزى به این کسوت درآمده‏اند، مردم با دید اسوه، به آنان در نگریسته‏اند; از این روى، تمام حرکات و سکنات آنان زیر نگاه تیز و دقیق مردمان و مؤمنان قرار دارد و کوچک‏ترین کژى و کژراهه‏روى از نگاه مردم، پنهان نمى‏ماند و نیز به رفتارهاى زیبا، پسندیده آنان هم، قدرشناسانه در نگریسته مى‏شود.
در هر حال، اسوه‏اند، چه خوب و چه بد، چه زشت و چه زیبا. پس باید تلاش کنند، همیشه و در هر حال، اسوه نیک باشند و مردمان را با اسوه نیک بودن، به جاده نیکى و نیکویى، ره بنمایانند.
عالمان دین و نقش‏آفرینان در عرصه اجتماع، چون اسوه‏اند، اگر نیک باشند مردمان را به راه صلاح مى‏کشانند و اگر بد باشند و زشت‏رفتار، مردمان را به فساد و تباهى سوق مى‏دهند، رسول اکرم (ص) آن سرآمد و گل سرسبد اسوه‏هاى نیک، مى‏فرماید:
«صنفان من اُمّتى اذا صلحا صلحت اُمّتى و اذا فسدا، فسدت اُمّتى.
قیل یا رسول الله! و من هما؟
قال: الفقهاء و الأمراء.14»
دو گروه از امت من، هر گاه صالح، شایسته و رفتار درستى داشته باشند، امت من به پیروى از آنان، شایسته خواهند شد و راه شایستگى را در پیش خواهند گرفت. و هر گاه فاسد شوند و راه فساد را پیشه کنند، امت من به پیروى از آنان، فاسد خواهند شد.
پرسیده شد، چه کسانى‏اند، اینان؟
فرمود: فقیهان و حاکمان.
و حضرت امیر (ع) مى‏فرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم.15»
مردمان، به حاکمان خود، همانندترند تا به پدران‏شان.
پس از راهکارهاى مهم و بنیادین براى به حقیقت پیوستن سبک زندگى اسلامى و گرایش مردم به این سبک و سامان دادن رفتار خود بر این اساس، این است که عالمان دین و روحانیان، در مقام عمل، اسوه‏اى تمام عیار و نمونه‏اى شایسته و نیک، براى مردم باشند; چرا که مردم، با دیدن هماهنگى بین سخنان و رفتار آنان، به سوى رفتارِ نیک اینان گرایش مى‏یابند و رفتار خود را با رفتار عالمان، مربیان و برجستگانِ جامعه، تراز مى‏کنند و مى‏سنجند و همیشه این شاقول و تراز را فراروى خود قرار مى‏دهند.
از این روى مولاى متقیان و اسوه اسوگان، به والیان خود، از آن جمله به محمد بن ابوبکر دستور مى‏دهد، که اسوه مسلمانان باشد، چه آنان که در پیرامون اویند و به او نزدیک، چه آنان که دورند:
«وانصح بمَن استشارک واجعل نفسک اُسوةُ لقریب المسلمین و بعیدهم.16»
براى کسى که با تو به رایزنى مى‏پردازد، خیرخواهى کن و خود را اسوه و نمونه مسلمانان قرار بده، چه آنان که به تو نزدیک‏اند و چه آنان که از تو دورند.
بى‏گمان، روحانیان و عالمانى که زندگى‏شان، با سبک زندگى اسلامى برابر و هماهنگى ندارد، نمى‏توانند مردم را به سبک زندگى دعوت کنند و نمونه و اسوه منشأ اثر باشند:
ذات نایافته از هستى بخش، کى تواند که شود هستى بخش
خشک ابرى که بود ز آب تهى، ناید از وى صفت آب‏دهى
به فرموده امام على (ع):
«کیف یُصلح غیره من لم یصلح نفسه17»
کسى که نفس خود را اصلاح نکرده و از بدى‏ها نپیراسته، چگونه مى‏توانددیگران را اصلاح کند.
على (ع) که خود اسوه تمام عیار براى همه مؤمنان است، سوگند یاد مى‏کند به کارى فرمان نمى‏دهم و از کارى بازنمى‏دارم، مگر آن‏که به آن جامه عمل پوشانده و یا از آن پرهیخته باشم:
«یا ایها النّاس انِى والله ما أحثّکم على طاعة الّا و أسبِقکم الیها و لاانهاکم عن معصیة الّا و اتناهى قبلکم عنها.18»
اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى برنمى‏انگیزم، جز آن‏که خود، پیش از شما به گزاردن آن برمى‏خیزم. و شما را از معصیتى بازنمى‏دارم، جز آن که خود، پیش از شما آن را فرو مى‏گذارم.
عمل، یعنى ایمان. کسى که سخنى مى‏گوید و به آن عمل نمى‏کند، چنین مى‏نمایاند که به آن سخن ایمان ندارد و این از نگاه دیگران نیز پوشیده نمى‏ماند. عالم دینى و مبلغى که زندگى خود را بر اساس سخنان خود، تراز نمى کند، چه انتظارى دارد که دیگران زندگى خود را بر سخنان او بنا کنند.
هر اندازه که نمونه‏ها و اسوه ها از کمال و شایستگى بیش‏ترى برخوردار باشند، دایره اثرگذارى آنان در دیگران بیش تر خواهد بود. جامع بودن اسوه‏ها و نمونه‏ها، در ساحتها و عرصه‏هاى گوناگون، جاذبه‏آفرین است و سبب حرکتِ فوج فوج مردمان به سوى آنان مى‏شود.
اسوه‏هاى کامل و جامع، مردمان را از خطرها مى‏رهانند و به راه رستگارى سوق مى‏دهند. امام على (ع) اهل بیت نبى مکرم را اُسوه‏هاى کامل و جامع و کمال یافته و شایسته مى‏داند، از این روى به مردمان، باورمندان و علاقه‏مندان به راه رستگارى مى‏فرماید:
»انظروا اهل بیت نبیّکم فالزموا سَمتَهم و اتّبعوا أثرهم فلن‏یخرجوکم من هدیً و لن یعیدوکم فی ردیً فان لَبَدوا فالبدوا، و ان نهضوا، فانهضوا و لاتسبقوهم فتضلّوا و تأخّروا عنهم فتهلکوا.19»
به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که مى‏روند، بروید و پى آنان را بگیرید که هرگز، شما را از راه رستگارى بیرون نخواهند کرد و به هلاکت‏تان باز نخواهند آورد، اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید، بر آنان پیشى نگیرید که گمراه مى‏شوید و از آنان پَس نمانید که تباه مى‏گردید.

شناساندن اسوه‏ها
عالم دینى و مبلغان، افزون بر این که با رفتار نیک و شایسته و ترازمند، اسوگى خود را فرادید مؤمنان و باورمندان مى گذارند، تلاش مى‏ورزند اسوه‏هاى نیک را بشناسانند و مردم را به پیروى از سیره آنان فراخوانند. در شناساندن، گاه از اسوه‏هاى پیشین، سخن به میان مى‏آورند و جزء جزء رفتار آنان را به نمایش مى‏گذارند و سیره فردى و اجتماعى این اسوه‏هاى رخشان را مى‏شناسانند، همان سان که در قرآن و سیره و روایات اهل بیت دیده مى شود و گاه به اسوه‏هاى دوران خود مى پردازند و رفتارهاى ترازمند و برجسته آنان را، مو به مو، شرح مى‏دهندو قرآن، با روشى بسیار دقیق و سازنده به شناساندن اسوه‏ها مى‏پردازد. سیره و رفتار رسولان الهى و اولیاى بزرگ را گاه از زاویه‏اى خاص و گاه از زاویه هاى گوناگون مى‏شناساند و مردمان را به این آبشخورهاى زلال فرود مى‏آورد، تا با اسوه قرار دادن آنان در فراز و فرودهاى زندگى، به زندگى خود شادابى ببخشند و از پژمردگى و روزمرگى رهایى یابند.
خداوند، حضرت ابراهیم و پیروان آن بزرگوار را اسوه حسنه مى‏شناساند و مردمان را بر پیروى از آنان، فرا مى‏خواند.20
و آخرین فرستاده خود، محمد مصطفى (ص) را اسوه حسنه معرفى مى‏کند21، تا مردم، با اقتداى به آن اسوه نیک، هیچ‏گاه راه رستگارى را گم نکنند و به بى‏راهه نیفتند و آن به آن از آن آفتاب رخشان پرتو بگیرند و در تیرگى‏ها و تاریکى‏ها گرفتار نیایند.
خداوند، سیره و زندگانى رسولان و بندگان صالح را در قالب داستانهاى زیبا و پرجاذبه، به تصویر مى‏کشد که به روشنى مى توان دریافت در پیام آخرینِ خداوند به مردمان، اسوه ها جایگاه ویژه‏اى در هدایت، رستگارى، بهروزى، سعادت مردمان دارند و بدون پیروى از اسوه هاى نیک و جاودانه ممکن نیست، ره سعادت و رستگارى را به درستى بازشناسند و پیروى کنند.
رسول خدا که خود اسوه نیک و جاودانه است و همیشه و همه‏گاه باید چراغ راه باشد، اهل بیت خود را نیز به مردم مى‏شناساند و مى‏فرماید: راه نجات، بستگى به پیروى از آنان دارد.22
على (ع) که خود با پیروى از رسول خدا (ص) اسوه حسنه، به مقام والاى اسوگى دست یافته بود، با برشمردن ویژگى‏هاى برجسته رسول خدا، دیگران را نیز به پیروى از آن اسوه راستین و نجات‏بخش دعوت مى‏کند:
«واقتدوا بهدى نبیّکم فانّه افضل الهدى و استنوا بسنته فانها اهدى السنن23»
به هدایت پیامبرتان اقتدا کنید; چرا که آن بهترین هدایت است و از سنت )و روش( او پیروى کنید که آن، هدایت‏کننده‏ترین سنت است.
رسولان و اولیاى الهى، بهترین نمونه‏ها و اسوه‏ها براى پیروى‏اند و سبک و روش آنان در زندگى، بهترین روشها و سبکها، از این روى قرآن کریم، پس از یادآورى داستان زندگى حضرت زکریا، یحیى، مریم، عیسى، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسى، هارون، اسماعیل و ادریس (ع) و بیان ویژگى‏هاى درس‏آموز هر یک، مى‏فرماید:
«اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریة ابراهیم و اسرائیل و ممن هدینا و اجتبینا...24»
اینان کسانى که خدا بنواخت‏شان، از پیامبران و فرزندان آدم و از آنان که در کشتى با نوح برنشاندیم‏شان و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل، و از کسانى که راه را بنمودیم‏شان و برگزیدیم‏شان...
در این آیه شریفه از نواخت خود یاد مى‏کند که شامل رسولان الهى و پیروان و در کشتى‏نشینان با نوح و هدایت‏شدگان و راه‏یافتگان شده است. بى‏گمان، این ریزش نعمت و نواخت خداوندى زمان و مکانى خاص نمى‏شناسد، هر آن‏کس که گام در راه انبیاء بگذارد و از آنان پیروى کند، زیر بارش نعمت و لطف خداوندى قرار مى‏گیرد و زندگى سرتاسر از خوشبختى و نیک روزى و سعادت مندانه براى او، یا عنایات حق، رقم مى‏خورد که خداوند متعال به روشنى از نزول نعمت براى پیروان فرستادگان الهى یاد مى‏کند:
»من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیّین و الصدیقین و الشهداء و الصّالحین و حَسُنَ اولئک رفیقا.25»
کسانى که از خدا و پیامبرش فرمان برند، آنان با کسانى‏اند که خداوند بنواخت‏شان، از پیامبران و راستان و گواهان و شایستگان و آنان چه نیکو یارانى‏اند.
نعمت زندگى خوب، سالم و به دور از آلودگى‏ها، در پیروى از رسولان الهى است. خداوند نعمت زندگى شایسته و برکنار از آتشهاى خانمان‏سوز و گردابهاى در هم کوبنده، بر کسانى ارزانى مى‏دارد و شب و روز مى‏باراند که رسولان الهى را نمونه و سرمشق و اسوه خود قرار دهند، در همه حرکات و سکنات و ریز و درشت امور زندگى، در عرصه خانواده و اجتماع، سیاست و اقتصاد.

بیان ویژگى‏هاى اسوه‏ها
عالمان دینى و مبلغان، از شیوه‏هایى که براى گستراندن سبک زندگى اسلامى، بایستى در سرلوحه کار خود قرار دهند، بیان ویژگى‏هاى اسوه‏ها و نمونه‏هاى شایسته است. راستان، درست‏کرداران، رستگاران، شایستگان، پرهیزگاران و باورمندان، چه ویژگى‏هایى دارند که به قله‏ها فرارفته‏اند و به این صفتها آراسته شده‏اند.
واعظ، با بیان ویژگى‏هایى که سبب بلندى و والایى جایگاه و اثرگذارى انسانهاى شایسته شده و با بازگو کردن داستانهاى واقعى از زندگى و فراز و نشیبها و رویدادهاى روى‏داده براى آنان در ادوار گوناگون، راه را براى ورود دیگران هموار مى سازد و بر خیلِ شایستگان مى‏افزاید.
انگیزانندگى و پُرجاذبگى سرگذشت نیک‏مردان و صالحان، سبب مى‏شود که بسیارى رفتار خود را با آنان هماهنگ سازند و فضاى زندگى را عطرآگین سازند. از این روى قرآن، که کتاب هدایت است و در پى بنیان‏گذارى زندگى سعادت‏مندانه، روى ویژگى‏ها و صفتهاى برجسته مؤمنان، متقیان، صابران و... بسیار تأکید مى ورزد و با بیانهاى گوناگون و ادبیات ویژه، به شرح آن ویژگى‏ها مى‏پردازد تا کم‏کم جاى خود را در زندگیها بیابند و در رفتارها جلوه‏گر شوند.
قرآن کریم در سوره مؤمنون مى‏فرماید:
»قد افلح المؤمنون. الذین هم فى صلاتهم خاشعون. والذین هم عن اللغو معرضون. والذین هم للزکوة فاعلون. والذین هم لفروجهم حافظون. الّا على ازواجهم او ما ملکت ایمانُهُم فانهم غیر ملومین.26»
گرویدگان رسته‏اند.
آنان که در نمازشان فروتن‏اند.
و آنان که از یاوه، روى‏گردان‏اند.
و آنان که زکات را دهنده‏اند.
و آنان که زهارهاشان را نگه‏دارنده‏اند.
مگر بر جفتان خویش، یا بر کنیزانى که به دست آورده‏اند، که سرزنش نشوند.
نمونه دیگر، داستان دو برادرى است که قرآن براى عبرت‏گیرى و درس‏آموزى بیان مى‏فرماید، نمونه‏اى خوب و در خور پیروى و سرمشق قرار دادن و نمونه‏اى ناشایست و بدعاقبت، که باید از او و طرز رفتار و شیوه نادرستى که در پیش گرفته بود، پرهیخت27:
در روایات، نیز نمونه‏هاى بسیارى وجود دارد که معصوم، براى روشن کردن راه درست زندگى، به بیان ویژگى‏هاى آنان مى‏پردازد و پرده از رخسار آنان برمى‏دارد، تا همگان ببینند و دریابند که انسان، مى‏تواند با رفتار درست اوج بگیرد و زیستى شایسته را براى دیگران بنمایاند.
رسول اکرم (ص) مى‏فرماید:
»الا انبئکم بالمؤمن؟ من ائتمنه المؤمنون على انفسهم و اموالهم و ألا أنبئکم بالمسلم؟ من سلم المسلمون من لسانه و یده.28»
آیا مؤمن را به شما بشناسانم؟ کسى که مردمان او را بر جان و مال خود امین قرار دهند.
آیا مسلمان را به شما بشناسانم؟ کسى که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
على (ع) در برهه‏اى رسالت خویش مى‏داند اسوه‏اى نیک و برجسته را بشناساند و از مردم و مؤمنان و باورمندان بخواهد، برجستگى‏ها و ویژگى‏هاى نیک او را مشعل راه قرار دهند و تاریکى‏ها را در پرتو آنها بشکافند:
»کان لى فیما مضى أخ فى الله، و کان یعظمه فى عینى صِغر الدّنیا فى عینه، و کان خارجاً من سلطان بطنه، فلایشتهى ما لایجدُ و لایکثِرُ اذا وجد. و کان اکثر دهره صامتاً. فان قال بذَّ القائلین و نقع غلیل السّائلین. و کان ضعیفاً مُستضعفاً. فان جاء الجدُّ فهو لیث غابً وصلّ وادً، لایُدلى بحجّةً حتّى یأتى قاضیاً و کان لایلوم أحداً على مایجد العذر فى مثله حتى یسمع اعتذاره و کان لایشکو وَجعاً الّا عنه بُرئه و کان یقول ما یفعل و لایقول مالایفعل. و کان اذا غلب على الکلام لم یُغلب على السکوت و کان على مایسمع احرص منه على ان یتکلّم و کان اذا بَدَههُ أمران نظر اَیُّهما أقرب الى الهوى فیخالفه.
فعلیکم بهذه الخلائق فَالزموها و تنافسوا فیها فان لم تستطعوها فاعلموا أنَّ أخذ القلیلِ خیر من ترک الکثیر.29»
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود. خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت، پس آن‏چه نمى‏یافت، آرزو نمى‏کرد و آن‏چه را مى‏یافت، فراوان به کار نمى‏برد. بیش‏تر روزهایش را خاموش مى‏ماند. و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند. و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند. افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان و به هنگام کار، چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضى نمى‏رفت، حجت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت، سرزنش نمى‏نمود، تا عذرش را مى‏شنود. از درد شکوه نمى‏نمود، مگر آن‏گاه که بهبود یافته بود. آن‏چه را مى‏کرد، مى‏گفت و بدان‏چه نمى‏کرد، دهان نمى‏گشود.
اگر با او جدال مى‏کردند، خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید. بر آن‏چه مى‏شنود حریص‏تر بود، تا آن‏چه گوید، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد، مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس، نزدیک‏تر است، تا راه مخالف آن را پوید.
بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردن‏اش بر یکدیگر پیشى گرفتن. و اگر نتوانستید، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن.
و نیز امام (ع) در همین راستا، یعنى جهت دادن به رفتارها و نمودن سبک زندگى شایسته، ویژگى‏هاى متقیان را در خطبه همام، بیان مى‏فرماید30.
امام صادق (ع) نیز در روایتى، نشانه‏هاى هشتگانه مؤمن را برمى‏شمارد، نشانه‏هایى که اگرمشعل راه قرار بگیرند، جامعه‏اى با انسانهاى شایسته، صالح و نیک رفتار شکل مى‏گیرد و در پرتو آن، سبک زندگى وَحیانى، جلوه‏گر مى‏شود:
»ینبغى للمؤمن ان یکون فیه ثمانى خصال: وقوراً عند الهزاهز، صبوراً عند البلاء، قانعاً بما رزقه الله لایظلم الاعداء و لایتحامل للأصدقاء، بدنه منه فى تعب و الناس منه راحة. انّ العلمَ خلیل المؤمن و الحلمُ وزیره و العقل أمیرُ جنوده و الرفق أخوه و البرّ والده.31»
شایسته است مؤمن هشت خصلت و ویژگى داشته باشد: هنگام سختى‏ها و شدائد، باوقار، هنگام بلا، شکیبا، در گاهِ فراوانى نعمت، سپاس‏گزار، به آن‏چه خداوند روزى‏اش کرده قانع، به دشمنان‏اش ستم روا ندارد و بارش را بر دوستان نیفکند. بدن‏اش از او در رنج ]به خاطر عبادت و برآوردن نیازهاى مردم[ و مردم از او در آسایش.
همانا، علم دوست مؤمن، بردبارى وزیر او، مدارا برادر، و احسان، پدر اوست.
این سبکى که رسول خدا (ص) امام على (ع) و امام صادق (ع) در شناساندن نمونه‏هاى پیروى و سرمشق در پیش گرفته بودند و نیز دیگر ائمه که مجال ذکر و یادآورى همه آنها در این مقال نیست، سبکى زنده و گویا و سازنده است. به انسان مسلمان، به روشنى راه را مى‏نمایاند که زندگى‏اش را بر اساس نمونه و اسوه‏هاى شناسانیده شده بسازد.


4. دست رد به سینه نمونه‏هاى منفى
براى به حقیقت پیوستن سبک زندگى سالم و به دور از آلودگى‏ها، اسوه‏ها و نمونه‏هاى منفى را باید شناخت و دست رد به سینه آنان زد. این کار مهمى است که عالمان دین، با روشهایى که اسلام فراروى آنان گذارده، باید دقیق و باریک‏اندیشانه عملى کنند و به انجام برسانند.
به دو روش براى ریشه‏کن سازى نمونه‏هاى منفى در جامعه و از ساحَتِ زندگى اشاره مى‏کنیم:
الف. نمایاندن نمونه‏هاى منفى، ویژگى‏هاى ناشایست آنان را نمودن، اثر شگفتى در گرایش مردم به نمونه‏هاى مثبت دارد.
هر چه نمونه‏هاى منفى، بهتر و دقیق‏تر شناسانده شوند، در مردم گونه‏اى انزجار از آنان پدید مى‏آید، حالتى که اگر درست مدیریت شود، دورى‏گزینى از زشتى‏ها و پلیدى‏ها و رفتارهاى ناشایست و نمونه‏هایى که به این آلودگى‏ها آلوده‏اند، روز به روز دامن مى‏گستراند و نزدیک شدن به خوبى‏ها و رفتارهاى شایسته و نمونه‏هاى برخوردار از آنها، افزون‏تر.
ممکن نیست بدون شناخت نمونه‏هاى زشت‏کردار و گمراه، نمونه‏هاى درست‏کردار و هدایت شده و رستگار را شناختن و به پیروى از آنان برخاستن.
»واعلموا انکم لن تعرفوا الرّشد حتى تعرفوا الذى ترکه و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتى تعرفوا الذى نقصه و لن تمسّکوا به حتّى تعرفوا الذى نبذه و لن تتلوا الکتاب حقّ تلاوته، حتّى تعرفوا الذى حرّفه و لن تعرفوا الضّلالة حتى تعرفوا الهُدى و لن تعرفوا التقوى، حتى تعرفوا الذى تعدّى فاذا عرفتم ذلک عرفتم البِدع و التکلف...32»
بدانید تا واگذارنده رستگارى را نشناسید، رستگارى را نخواهید شناخت و تا شکننده پیمان قرآن را ندانید، با قرآن پیمان استوار نخواهید ساخت. و تا واگذارنده قرآن را به جاى نیاورید و نشناسید، در قرآن چنگ نتوانید انداخت. و هرگز قرآن را به درستى، چنان‏که سزاست، نخواهید خواند، مگر آن که کسانى را که به تحریف آن دست یازیده‏اند، بازدانید. و هرگز گمراهى را نخواهید شناخت، مگر این که هدایت را بشناسید و هرگز پى به پرهیزگارى نخواهید برد، مگر این‏که، کسى را که از مرز تقوا پافراتر گذارده و آن را نادیده گرفته بشناسید. پس چون این همه را دانستید، بدعت و زورگویى را بازمى‏شناسید.
امام (ع) یکى از راه‏هاى شناخت را، شناخت نمونه و اسوه‏هاى ناشایست، راه را براى شناخت نمونه‏ها و اسوه‏هاى شایسته، روشن و همواره مى‏کند.
وارد ساختن مردمان در راهِ مستقیم و هموار صالحان و شایستگان، بستگى به دور ساختن آنان از راه ناشایستگان دارد. هر چه از این راه دورتر شوند، به آن راه نزدیک‏تر مى‏شوند و این مهم، با بیان تک‏تک ویژگى‏هاى ناشایستِ ناشایستگان ممکن است. روشى که از سوى خداوند در قرآن و رسول خدا (ص) به پیروى از قرآن و دستورهاى خداوند، پى گرفته شده است.
آن‏چه در قرآن، درباره کافران، مشرکان، منافقان، مستکبران، ستم پیشگان، دروغ‏گویان، ناصالحان و ناشایست‏کاران و... بازتاب یافته است، در همین راستاست.
رسول خدا (ص) تمام تلاش‏اش بر این بود که چهره زشت‏کرداران را بشناساند و مردمان را از نزدیک شدن به آنان بازدارد و یا چنان نمونه‏هاى ناشایست را بنمایاند که مردم از نزدیک شدن به آنان بپرهیزند و به سوى نمونه‏هاى شایسته و شایسته‏کردار، بروند و پیرامون آنان گرد آیند و با راهنمایى آنان، راه از بى راه، بازشناسند.
رسول خدا (ص) مى‏فرماید:
»علامة الظالم اربعة: یظلم من فوقه بالمعصیة، و یملک من دونه بالغلبة و یبغض الحق و یظهر الظلم.33»
نشانه‏هاى ستم‏پیشه، چهار چیز است: با نافرمانى به مافوق خود ستم مى‏کند، با غلبه و زور، بر زیردست خود حکم راند و حق را دشمن مى‏دارد و ستم را آشکار مى‏کند.
ب. پرهیز دادن مردم از همنشینى با اسوه‏هاى منفى و ناشایست: در صورت نخست، با شناساندن نمونه‏هاى ناشایست، در مردم انگیزه دور شدن از آنان و نزدیک شدنِ به اسوه‏هاى مثبت، به وجود مى‏آید و در این صورت، به طور مستقیم مردم از همنشینى با زشت‏کرداران بازداشته مى‏شوند.
امام باقر (ع) هشدارهاى پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) را به خودش، در باب همنشینى با زشت‏کرداران، این چنین بیان مى‏فرماید:
»یا بنى انظر خمسة فلاتصاحبهم و لاتُحادثهُم و لاترافِقهُم فى طریق.
فقلت یا أبه من هم، عرّفنیهم؟
قال: ایّاک و مصاحبة الکذّاب فانه بمنزله السّراب یقرّبُ لک البعید و یُبَعِّد لک القریب.
و ایّاک و مصاحبة الفاسق فانّه بائعک بأکلَةً و اقلّ من ذلک.
و ایّاک و مصاحبة البخیل فانّه یخذُلُک فى مالِه أحوج ما تکون الیه.
و ایّاک و مصاحبة الاحمق، فانّه یرید ان ینفعک فیضُرّک.
و ایّاک و مصاحبة القاطع لِرَحمه فانّى وجدتُه ملعوناً فى کتاب الله فى ثلاثة مواضع34... »
اى فرزندم! پنج کس در نظر دار و با آنان همنشین و هم‏سخن و همراه مشو.
گفتم: پدر آنان کیانند، به من بشناسان؟
فرمود: بپرهیز از همنشینى با دروغ‏گو که او همچون سراب است، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند.
و بپرهیز از همنشینى با فاسق )بدکاره( که تو را به لقمه‏اى یا به کم‏تر از آن، بفروشد.
و بپرهیز از همنشینى با بخیل که تو را آن‏گاه به مال سخت نیازمندى، واگذارد.
و بپرهیز از همنشینى با بى‏خرد که چون خواهد به تو سودى رساند، زیانت زند.
و بپرهیز از همنشینى با کسى که از خویشان‏اش گسیخته که من او را در سه جاى کتاب خدا نفرین شده یافتم.
ثقةالاسلام کلینى، پس از نقل این روایت شریف، سخن امام را یادآورى مى‏کند:
»فانى وجدته ملعوناً فى کتاب الله عزّوجل، فى ثلاثة مواضع«
سه آیه شریفه است که خداوند به بریدگان از خویشاوندان نفرین کرده است.
سپس سه آیه مورد اشاره امام (ع) را این سان بیان مى‏کند: قال الله عزوجلّ:
»فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم، اولئک الذین لعنهم الله فأصمّهم و اعمى ابصارهم.35»
شما ]منافقان[ اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روى بتابید، تا در زمین فساد و قطع رحم کنید، باز هم امید ]نجات[ دارید؟ همین منافقان‏اند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمان‏شان را ]از شنیدن و دیدن حق[ کر و کور گردانید.
»الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فى الارض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار.36»
کسانى که پس از پیمان بستن با خدا، عهد خدا را مى‏شکنند و هم آن‏چه را خدا امر به پیوندِ آن کرده مى‏گسلند و در روى زمین، فساد و فتنه مى‏کنند، اینان‏اند که نفرین بر ایشان است و بدفرجامى دارند.
»الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فى الارض اولئک هم الخاسرون.37»
کسانى که عهد خدا را پس از محکم بستن مى‏شکنند و آن‏چه را خداوند امر به پیوند آن کرده مى‏گسلند و در زمین و میان اهل آن فساد مى‏کنند، اینان آن زیان‏کاران‏اند.
این روشها فراروى اهل اسلام و عالمان و هدایت‏گران و ترویج کنندگان سبک زندگى اسلامى است. امروزه، در سبک زندگى غربى، تمام ویژگى‏هاى نارواى کسانى را که خدا و رسول خدا (ص) و ائمه اطهار به پیروى از خدا و رسول او، از همنشینى، هم‏سلکى، همراهى هم‏سخنى با آنان، پرهیز داده‏اند، نمود ویژه‏اى دارد.
در زندگى به سبک غربى، دور، نزدیک و نزدیک، دور نمایانده مى‏شود و دروغزنى و دروغ‏گویى و دروغ‏پراکنى نهادینه شده است و انسانها به لقمه‏اى و به کم‏تر از لقمه‏اى فروخته مى‏شوند، فسق ریشه دوانیده و همه تاروپود سبک غربى را در هم تنیده و در گاه نیاز مالى، همه درها به سوى انسان بسته است و انسان، بى‏پناه و مضطر به گوشه‏اى پرتاب مى‏گردد. بى‏خردى و حاکمیت جهل، همه جا دامن گسترانده، به گونه‏اى که انسانها در این ویل جهل، به جاى سودرسانى به یکدیگر، همدیگر را لِه مى‏کنند. در این سبک، قطع رحم، بریدگى از خویشاوندان، به حالت بحران در آمده، بحرانى بَس ویران‏گر. از این روى، انسان از در آمیختگى، همراهى و به سِلک این زندگى، زندگى خود را قرار دادن، بپرهیزد تا راه رستگارى و سبک زندگى خردورزانه و انسانى را بیابد.
وقتى بر اساس آموزه‏هاى وَحیانى، انسان مسلمان از همراهى، همنشینى، گفت و گو، هم‏سخنى، با دروغ‏گویان، فاسقان، بخل ورزان، نابخردان، قطع رَحِم‏کنندگان و ناشایستگان که ویژگى‏هاى ناشایست آنان، یک به یک یاد شده، بازداشته شده اند، به طریق اولى از درآمدن و قرار گرفتن در سلک و سبکى که امپراطورى دروغ‏گو و دروغ‏پرداز، فاسق و فسق‏گستر، بخیل و بُخل‏گستر، جاهل و جهل‏گستر و گسسنده پیوندها و رَحِمها و گسترنده آن، ستم‏پیشه ستم‏گستر و... شبان و روزان در پى رواج و گسترش نهادینه‏سازى این ضد ارزشهاى ویران‏گر و تباهى‏آفرین است، باید پرهیز کرد و با تمام توان و نیرو به رویارویى با آن برخاست و راه‏هاى ریشه‏کن کردن این طاغوتِ طاعون‏گستر را پیمود.
بى‏گمان تا این طاغوتِ طاعون‏گستر شناخته نشود، رویارویى درست و دقیق، با سبکى که او در پى گسترش آن است، ممکن نیست.
و در برابر، تا مبانى سبک زندگى اسلامى، روشنایى، ژرفا، لذت‏بخشى، آرامش دهندگى آن به خوبى شرح نشود و تلاش گسترده براى چشاندن شهد شیرین آن به کامها انجام نگیرد، مردم را نمى توان به رویارویى با هر سبکى که خلاف این سبک است برانگیزاند.
فرهنگ غرب، فرهنگ مهاجم است. به شتاب در حال پیشروى و در هم شکستن سنگرى پس از سنگرى است. ایستادگى در برابر این فرهنگ مهاجم، به آگاهى و توانایى نیاز دارد که آموزه‏هاى وَحیانى اسلام، هر دو توان را دارند، هم مى‏توانند آگاهى بدهند و هم توانایى. هم مى‏توانند با روشن‏گرى‏هاى دقیق مردم را به ساحَتِ آگاهى وارد کنند و هم توانایى فوق‏العاده‏اى در تواناسازى دارند.

5. تواناسازى روحیه عزت
از جمله راه‏هاى پیاده‏سازى و به حقیقت پیوستن سبک زندگى اسلامى، تواناسازى روحیه عزت‏مندى است.
عزت، به معناى قدرت و پیروزى، نفوذناپذیرى، چیرگى، علو و بزرگى و ارجمندى است.
راغب اصفهانى، لغت‏شناس شهیر اسلامى مى‏نویسد:
»العزة حالة مانعة للانسان من ان یُغلب.38»
عزت، حالتى است که انسان را در برابر ناگوارى‏ها، مقاوم و شکست‏ناپذیر از مغلوب شدن او، جلوگیرى مى‏کند
عزت از آن خداوند است و رسول او و مؤمنان:
»و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین39. »
در حدیث شریف آمده است:
»ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عز الدارین فلیطع الله40. »
پروردگار شما، همه روزه مى‏گوید: منم عزیز. هر کس عزت در جهان خواهد، باید به پیروى از خداوند عزیز برخیزد.
انسانهاى عزیز، که عزت خود را با پیروى از خداى عزیز، به دست آورده‏اند، در برابر فرهنگ مهاجم، از هر سویى که دست به هجوم برند، با هر ساز و برگ و ترفند، نمى‏شکنند و عزت خود را به ثمن بخس نمى‏فروشند. پس باید تمام انسانهاى مسلمان، براى دورى از زبونى و به زبونى کشیدگى، کمر به پیروى از ذات بارى، عزیز و عزت‏آفرین، ببندند، تا عزت جاودانه بیابند.
ذلت، در برابر عزت است. تمام موجودات و آفریده‏ها، به خودى خود، ذلیل و مقهورند، اگر کسى خواهان رهایى از ذلت و برخوردارى از عزت است، تنها راه، چنگ زدن به عزت الهى است:
»ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا.41»
آیا عزت و توانایى را در پیش کفار مى‏جویند؟ عزت، همه‏اش، از آن خداست.
عزت، از صفاتى است که خدا، رسول خدا و مؤمنان بدان متصف شده‏اند. گرچه عزت، بالاصاله از آن خداست و خداوند بر انحصار عزت در ذات مقدس خود تصریح فرموده:
»فلله العزة جمیعاً«
قرآن کریم رسول خدا و مؤمنان را به این صفت، توصیف فرموده است.42
در دعاى عرفه امام حسین (ع) آمده است:
»یا من حص نفسه بالسمو و الرفعة و اولیائه بعزة یعتزون«
اى آن که خویش را به والایى و بلندى ویژه ساخت و اولیاى او، به عزت‏اش، عزت مى‏یابند.
بر همین اساس، اسلام، بر عزیز بودنِ مؤمنان تاکید مى‏ورزد و به آنان فرمان داده تمام زمینه‏هاى عزت‏مندى را فراهم آورند و به هیچ روى، هیچ خدشه‏اى را با روى عزت آنان نمى‏پذیرد و ذلت، در هر شکلى و رنگى ناپذیرفته و هر آن کس که تن به ذلت بدهد، از سلک مسلمانى بیرون است:
امام صادق (ع) مى‏فرماید:
»ان الله فوض الى المؤمن الامور کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلاً أما تسمع الى الله جلّ ثناؤه و هو یقول:
و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین.
المؤمن یکون عزیزاً لا ذلیلاً.
ثم قال: ان المؤمن اعز من الجبل و الجبل یستفل منه بالمعاول و المؤمن لایستفل من دینه بشى‏ء43. »
خداوند، همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده است، ولى به او اجازه نداده که خوارمایگى پیشه کند. مگر نشنیده‏اى که خداوند مى‏فرماید: عزت، از آنِ خدا و رسول او و مؤمنان است.
مؤمن، پیوسته عزیز است و هیچ‏گاه خوارمایه و زبون نیست.
سپس فرمود: مؤمن از کوه استوارتر است، چرا که کوه را با کلنگ مى‏توان سوراخ کرد و از آن چیزى کند، امّا از دین مؤمن هرگز.
عزت، قدرتى است که در درجه نخست، در دل و جان مؤمن جلوه‏گر مى‏شود و او را از تسلیم و سازش در برابر طاغوتیان بازمى‏دارد و با تمام توان تلاش مى‏ورزد و به مقاومت برمى‏خیزد که دستهاى طاغوت، زندگى‏اش را به اراده او به چرخش و گردش درنیاورند. و هرگز در برابر شهوات و هوى و هوس، عزت خویش را قربانى نمى‏کند و به دژى نفوذناپذیر در برابر زر و زور بدل مى‏شود.
امام على (ع) طلایه‏دار عزت و شکوه مؤمنان مى‏فرماید:
»کل عزیز داخل تحت القدرة فذلیل.44»
هر انسان عزیزى که تحت قدرت دیگرى، غیر از خدا باشد، خوار و زبون است.
براى جلوگیرى از ورود سبک زندگى غربى، به زندگى مسلمانان، همگان، بویژه عالمان بیدار و آگاه و دغدغه‏مند، باید همت گمارند و به تلاش برخیزند، باروى عزت‏مندى مسلمانان را با پاى بند کردن آنان به دستورات الهى و پیروى از خداى عزیز، تقویت کنند.
پیروى از خداوند متعال، عرصه گسترده‏اى دارد. به انسانى، پیرو خداوند و سر به فرمان ذات بارى گفته مى شود که در تمامى عرصه‏هاى زندگى، برابر فرمان و دستور خداوند، رفتار کند: در اقتصاد، سیاست، اجتماع، نحوه پوشش، غذا; هزینه‏کرد براى زندگى و... اگر پیروى از خداوند، در تمامى رفتار و سکنات، موضع‏گیرى‏ها، برنامه‏ریزى‏هاى انسان مسلمان جلوه‏گر شود، عزت‏مندى او تضمین شده است. خداوند، زمینه‏هاى عزت‏مندى او را پدید مى‏آورد و با قدرت و لطف خود، نمى‏گذارد غبار ذلت بر چهره‏اش فرو نشیند. رسول خدا (ص) مى‏فرماید:
»من اراد أن یکون أعزّ الناس، فلیتق الله عزّوجلّ فى سرّه و علانیته.45»
هر آن‏کس که مى‏خواهد عزیزترین انسانها باشد، تقواى الهى پیشه کند.
على (ع) مى‏فرماید:
»لا عزّ کالطاعة.46»
هیچ عزتى، بسان پیروى از خدا نیست.
انسان با تقوا، پیرو خداوند، سبک زندگى خود را به گونه‏اى پى مى ریزد که در هیچ عرصه‏اى از عرصه‏هاى زندگى، خدشه‏اى به عزت‏اش وارد نیاید.
در سبکى که چرخ اقتصاد و معیشت، با تکیه به غیر بچرخد، به عزت‏مندى انسان، آسیبهاى بَس جدى وارد مى‏آید و انسان مؤمن و متقى، تلاش مى ورزد که چرخ اقتصادو معیشت‏اش، روى ریل کار و تلاش خودش بچرخد و از هر گونه تکیه بر غیر، مى‏پرهیزد که آن را از جلوه‏هاى تقواى الهى مى‏داند. با کار، تلاش، قناعت و پرهیز از اسراف و تبذیر، رخنه‏هاى نیازِ به دیگران را مى‏بندد و از عزت خود پاسدارى مى‏کند.
رسول خدا (ص) مى‏فرماید:
»شرف المؤمن قیام اللیل و عزّه استغناؤُه عن الناس47»
شرف مؤمن در قیام شبانه و عزت او در بى‏نیازى از مردم است.
و امام على (ع) مى‏فرماید:
»و فى القناعة الحریة و العزّ.48»
آزادگى و شرافت، در قناعت است.
امام باقر (ع) در رهنمودى به جابر مى‏فرماید:
»واطلب بقاءَ العزّ بإماتَةِ الطّمع49»
با میراندن آزمندى، عزت و شرف را طلب کن.
در سیاست، انسان مؤمن، تیزهوشانه و پرهیزکارانه، پایه‏هاى سبک زندگى خود را برمى افرازد. سبک او در زندگى، بر اساس آموزه‏هاى وَحیانى، سبک در هم ریخته‏اى نیست، پایه‏هاى آن بر شالوده‏اى درست استوار گردیده است. همه پایه‏ها زیر یک چتر قرار مى گیرند و به هم کلاف مى‏گردند.
انسان مؤمن، همان‏گونه که در اقتصاد، پیرو خدا و رسول است، در سیاست نیز پیرو خدا و رسول است. با اراده خود، به جمع مؤمنان مى پیوندد و مؤمنان با دست واحد، بناى حکومت خود را بدون تکیه بر غیر، پى مى‏ریزند و انسان برگزیده‏اى را از میان خود، در رأس حکومت قرار مى‏دهند و سر به فرمان او مى‏گذارند و با این تدبیر، عزت خود را تضمین مى‏کنند:
به فرموده امام سجاد (ع):
»طاعة ولاة الامر تمام العزّة50»
پیروى از حاکمان عادل، موجب عزت است.
مؤمن، چون آشناى با آموزه‏هاى قرآنى و وَحیانى است، به خوبى مى‏داند و با تمام وجود و از بُن دندان درک کرده است که سربرتافتن از پیروى خدا و رسول و حاکم عادل، خوارمایگى و ذلت را براى او در پى دارد:
»ان الّذین یحادّون الله و رسوله اولئک فى الاذلّین.51»
کسانى که با خدا و رسول او، دشمنى کنند، در شمار خوارمایگان‏اند.
در فرهنگ، انسان مؤمن، از هر گونه پیروى کورکورانه از غیر مى‏پرهیزد. آگاهانه راهى را برمى‏گزیند که به عزت او خدشه‏اى وارد نیاید.
فرهنگ، از ارکان مهم سبک زندگى اسلامى است. کوچک‏ترین خدشه و آسیبى به این رکن، زمینه هاى خوارى و خوارمایگى را فراهم مى‏آورد. قدرتهاى بزرگ و استعمارى، از راه فرهنگ مردمان را به ذلت و خوارى مى‏کشانند که نمونه‏هاى بسیار مى‏توان نشان داد از مردمانى که با سهل‏انگارى در نگه‏دارى و پاسدارى از این رکن مهم، به گرداب ذلت و خوارى درافتاده‏اند.
یکى از راه‏هاى سلطه دشمن، فرهنگ است. دگرگونى در فرهنگ ملتى، با نقشه و خواست دشمن، آن ملت را بدون جنگ، به ذلت مى‏کشاند و زبون مى سازد و اسیر در چنگ او. همان‏گونه که غرب و قدرتهاى بزرگ، با این نقشه و رواج فرهنگ ذلت‏آور خود در بین ملتها، بویژه ملتهاى مسلمان، آنان را ذلیل و خوار ساخته‏اند.
فرهنگ دشمن، در نحوه پوشش، غذا، آداب معاشرت، کسب درآمد، هزینه‏کرد درآمد و... خود را جلوه‏گر مى‏سازد، سبک زندگى را تغییر مى‏دهد و زمینه‏هاى ورود دشمن را به قلعه و حصار خودى، آماده مى‏سازد و وقتى دشمن به درون قلعه خزید و جاى پاى خود را استوار کرد، نابودى و از هم فروپاشى و خوارى آن ملت واداده و فرهنگ را به دشمن سپرده، حتمى است.
از این روى، اسلام، به تولى و تبرى اهمیت ویژه مى‏دهد و به سرلوحه قرار دادنِ آن در همه لحظه‏ها و برهه‏هاى زندگى، تأکید مى‏ورزد.
به هیچ‏روى، نباید انسان مؤمن خود را شکل دشمن درآورد و آداب معاشرت خود را بسان او سامان دهد و در لباس و غذا و... رفتارى داشته باشد، که دشمن دارد. در این صورت، به دشمن اجازه داده است که در درون خانه‏اش پایگاه بزند و ذلیلانه در جبهه دشمن قرار گرفته است.
امام صادق (ع) مى‏فرماید:
»اوحى الله عزّوجلّ الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین:
لاتلبسوالباس اعدائى و لاتطعموا طعام اعدائى و لاتسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم اعدائى.52»
خداوند، به پیامبرى از پیامبران خود، وحى فرمود: به مؤمنان بگو: لباس دشمنان من را نپوشید و طعام دشمن مرا نخورید و راه‏هاى دشمن مرا نپیمایید وگرنه در زمره دشمنان من به شمار خواهید رفت.
در کتاب تهذیب، فعل‏ها، به صورت غایب، و به جاى »لاتسلکوا مسالک اعدائى« آمده: »لاتشالکوا بمشاکل اعدائى.53»
نهى در عبارت: »لاتسلکوا مسالک اعدائى« آداب و رسوم و نحوه زندگى را در برمى گیرد که از ویژگى‏ها و شعائر کافران است. در صورتى که شخص زیّ آنان را در پیش بگیرد، به گونه‏اى که درعرف، رهرو راه آنان به شمار آید، به گفته و برابر نظر شیخ حر عاملى، کار حرام انجام داده است.54
رسول خدا (ص) فرمود:
»لیس منا من تشبه بغیرنا.55»
کسى که خود را همانند دیگران سازد، از ما نیست.
رسالت روحانیت و عالمان دین است که با هشدار و انذارهاى پیاپى، مردم را از فرو افتادن از ورطه همانندى به دشمن بازدارند و نگذارند با شکل‏گیرى و فرهنگ شدن همانندى با دشمن، دشمن مجال بیابد به درون جامعه نفوذ کند و به یک سره‏کردن کار بپردازد.
سبک زندگى دشمن را در زندگى جارى و سارى ساختن همان، از هم فروپاشى، ذلت و از دست هویت، همان.

نتیجه
در این نوشنار، به گونه گذرا، به بخشى از رسالت عالمان دین و حوزه‏ها در باب نهادینه‏سازى سبک زندگى اسلامى اشاره شد و این نتیجه به دست آمد که اگر کوچک‏ترین سهل‏انگارى در این عرصه روى بدهد و مردم به حال خود رها شوند و از قدرت ایمانى، عِرق دینى و علاقه‏مندى آنان به سرزمین مادرى و آداب و رسوم آن، در راه اعتلاى فرهنگ دینى - ایرانى و سبک زندگى اسلامی ایرانى استفاده نشود، خطرهاى فراوانى جامعه اسلامى را تهدید مى‏کند و فرصتها از دست مى‏رود و نمى‏توان جلوى هجوم پیاپى دشمن را گرفت.
راه علاج، پیروى از خدا و رسول اوست و مقاومت در برابر فرهنگ مهاجم و سبکى که براى به زیر سلطه کشیدن ملت ما در حال پیشروى. و این مهم و طلایه‏دارى در این جبهه، از عالمان دین برمى آید و آنان توانایى آن را دارند که با قدرت وارد این میدان شوند و از سبک و فرهنگ اسلامى، با پشتیبانى و یارى‏گرى مردمان مؤمن، به دفاع برخیزند.

 

منابع:
- قرآن کریم
- نهج‏البلاغه
- اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365.
- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1367.
- بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، موسسه‏الوفا، بیروت، لبنان، 1404 ق.
- تحف العقول، ابن‏شعبه حرانى، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404.
- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، انتشارت دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1366.
- تفسیر نمونه، جمعى از دانشمندان، زیر نظر آیت‏الله مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ بیستم، 1376.
- تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1364.
- جواهرالکلام، محمدحسن نجفى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، لبنان، 1981 م.
- روض‏الجنان و روح‏الجنان، ابوالفتوح رازى، آستان قدس رضوى، مشهد مقدس، 1365- 1367.
- زبده البیان فى براهین احکام القرآن، محقق اردبیلى، احمد بن محمد، مکتبه الجعفریه لاثار الجعفریه، تهران، بى‏تا.
- سبک زندگى اسلامى، ضرورت‏ها و کاستى ها، محمدتقى مصباح، مجله معرفت، شماره 185، اردیبهشت 1392.
- علل‏الشرایع، شیخ صدوق، مکتبه الداورى، قم، بى تا. افست از: مکتبه الحیدرى، نجف، 1385 ق.
- الغارات، ابراهیم ابن محمد، تصحیح عبدالزهرا حسینى، قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1410 ق.
- غررالحکم، دارالکتاب.
- فقه‏الرضا، کنگره امام رضا، مشهد، 1406.
- القواعد و الفوائد فى الفقه و الاصول و العربیه، شهید اول، مکتبه المفید، قم، ایران.
- کافى، محمدبن یعقوب کلینى، دارالکتاب الاسلامیة، تهران، 1365.
- کنزالعرفان فى فقه القرآن، فاضل مقداد، مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، تحقیق سید محمد قاضى، 1419 ق.
- اللمعة الدمشقیه، ناشر: مطبعه حکمت، قم.
- مجموعة ورام، ورام بن ابى‏فارس، انتشارات مکتبه المفید، قم، بى‏تا.
- مسالک الافهام الى آیات الاحکام، جواد بن سعید کاظمى، کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ دوم، 1365.
- مسالک الافهام فى شرح شرایع الاسلام، عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على موسسه المعارف الاسلامیة.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین نورى، موسسة آل البیت)ع( فى احیاء التراث، قم، 1407 ق.
- مشکاة الانوار، ابوالفضل على بن حسن طبرسى، کتابخانه حیدریه، نجف، 1385 ق.
- المفردات فى غریب القرآن، ابى القاسم الحسن بن محمد، المعروف بالراغب الاصفهانى، دارالعلم، بیروت، 1412.
- من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1390 ق.
- مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن على، قم، علامه.
- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم.
- نقش دولت در برابر دین و ارزش‏هاى دینى، از نگارنده، مندرج در مجموعه مقالات کنگره بین‏المللى شهیدین، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1388.
- نورالثقلین، حویزى، عبدالعلى بن جمعه، تصحیح سید هاشم رسولى محلاتى، قم، بى‏تا.
- نهج‏الفصاحه، مجموعه کلمات قصار حضرت رسول )ص(، تهران، دنیاى دانش، مترجم و فراهم آورنده: ابوالقاسم پاینده.
- وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن الحسن الحر العاملى، موسسه آل البیت، قم، 1409 ق.
 
پى‏نوشتها:
1. مجله معرفت، شماره 185/ 5، مقاله سبک زندگى اسلامى، ضرورتها و کاستیها، نوشته استاد محمد تقى مصباح.
2. سخنرانى در خراسان شمالى، درباره سبک زندگى اسلامى 91 / 7/ 23 .
3. سوره اعراف، آیه 157.
4. سوره جمعه، آیه 2.
5. سوره نساء، آیه 141.
6. تفسیر نمونه، به قلم جمعى از نویسندگان؟زیر نظر ناصر مکارم شیرازى، ج175/4.
7. اصول کافى، ج1/ 58.
8. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 158 / 21.
9. سوره ممتحنه، آیه 4.
10. سوره ممتحنه، آیه 6.
11. سوره احزاب، آیه 21.
12. معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى/ 14.
13. تفسیر المیزان، ج 288/ 16.
14. بحارالانوار، ج 2/ 49.
15. همان، ج 46 / 75.
16. همان، ج 549/33.
17. غررالحکم و درر الکلم، ج 555/ 2.
18. نهج‏البلاغه، خ 175.
19. همان، خطبه 97.
20. سوره ممتحنه، آیه 6- 4.
21. سوره احزاب، آیه 21.
22. بحارالانوار، ج 120/ 23، روایات: 43 42 41 و...
23. نهج البلاغه، خطبه 110.
24. سوره مریم، آیه 58.
25. سوره نساء، آیه 69.
26. سوره مؤمنون، آیات 1- 6.
27. سوره کهف، آیات 44 -  32.
28. اصول کافى، ج 235/ 2، ح 19.
29. نهج‏البلاغه، کلمات قصار 289.
30. همان، خطبه 193.
31. اصول کافى، ج 47/ 2.
32. روضه کافى، ج 389/8; نهج‏البلاغه، خطبه 147; بحارالانوار، ج234/34. این خطبه را به طور کامل، کلینى در روضه کافى نقل کرده است. فرازى که ما در این مقال آورده‏ایم از روضه کافى است و بخشهایى از این فراز در نهج‏البلاغه و بحارالانوار آمده است.
33. تحف العقول/ 21.
34. اصول کافى، ج 641/ 2; تحف العقول، سخنان امام سجاد )ع(.
35. سوره محمد، آیه 22.
36. سوره رعد، آیه 25.
37. سوره بقره، آیه 27.
38. المفردات فى غریب القرآن/ 563.
39. سوره منافقون، آیه 8
40. تفسیر نمونه، ج 193/ 18.
41. سوره نساء، آیه 139.
42. سوره منافقون، آیه 8.
43. تفسیر نورالثقلین، ج 336/ 5.
44. بحارالانوار، ج 54/75; تحف العقول/ 415.
45. فقه الرضا، 381.
46. غررالحکم.
47. بحارالانوار، ج 108/ 72.
48. مجموعه ورام، ج 169/ 1.
49. تحف‏العقول/ 284.
50. بحارالانوار، ج 41/ 75; تحف العقول/ 283.
51. سوره مجادله، آیه 20.
52. بحارالانوار، ج 104/ 17.
53. تهذیب الاحکام، ج 271/ 6.
54. وسائل الشیعه، ج 972/ 3.
55. نهج‏الفصاحه/ 663.