مهندسى فرهنگ، مبناى سبک زندگى اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى.

چکیده

 پایه سبک زندگى اسلامى که در صدرِ گزاره‏هاى مدیریت فرهنگى کشور قرار دارد، مهندسى فرهنگ است. در مهندسى فرهنگ، از پیش‏فرضهاى فرهنگى، مبانى فرهنگى، اهداف فرهنگى، اصول فرهنگى و سیاستهاى فرهنگى سخن به میان مى‏آید. بررسى مبانى مهندسى فرهنگ از دیدگاه قرآن کریم، سنگ زیرین سبک زندگى اسلامى است که در فضاى کنونى کشور، از اهمیت بسیارى برخوردار است. مرحوم استاد على صفایى حائرى از قرآن‏پژوهانى است که با درک شرایط فرهنگى نظام، در آثار قرآنى خود، مستقیم و غیرمستقیم، به این مبانى پرداخته است. در این مقال، به روشن‏گرى درباره مبانى قرآنى مهندسى فرهنگ از دیدگاه ایشان و زمینه‏سازى جهت تبیینِ مبانى سبک زندگى اسلامى مى‏پردازیم.
این پژوهش، با الهام از روش توصیفى - تحلیلى، آثار قرآنىِ مکتوبِ استاد را مورد مطالعه و بررسى قرار داده و بر اساس طرح نویسنده در دسته‏بندىِ مقوله‏ها و مؤلفه‏هاى فرهنگ، دیدگاه‏هاى قرآنى - فرهنگى استاد صفایى استخراج و توصیف شده و سپس بر مبناى دیدگاه‏هاى قرآنى ایشان، این دیدگاه‏ها تبیین و تحلیل شده‏اند.
از این نگاه، قرآن کریم، نقطه آغاز و انتهاى فرهنگ جامعه را، تربیت انسان برشمرده است. باید در مهندسى فرهنگ بر تربیت انسان - چه از طریق آموزش، چه از مسیر پژوهش، چه از راه تربیت و چه از راه تبلیغ متمرکز شد تا فرهنگ جامعه تعالى پیدا کند و به دنبال آن سبک زندگى اسلامى در معناى واقعى آن، به حقیقت پیوندد. تربیت از خانواده آغاز، و با تعلیم و تربیت (مدرسه و دانشگاه) تقویت و از طریق رسانه، جهت‏دهى مى‏شود. به دیگر سخن، تربیت میان سه سطح فرهنگ، یعنى فرهنگ عمومى (خانواده) و فرهنگ تخصصى )مدرسه و دانشگاه و حوزه( و فرهنگ حرفه‏اى (رسانه) پیوند برقرار مى‏سازد.

کلیدواژه‌ها


درآمد
امروزه در فضاى علمى و مدیریتى کشور، سخن از سبک زندگى اسلامى، نسبت به گذشته، رشد چشم‏گیر یافته و بحثهاى گوناگونى درباره آن، از سوى پژوهش‏گران و متولیان فرهنگى جامعه مطرح شده و دیدگاه‏هایى نیز به بوته بحث و بررسى قرار گرفته است.
به نظر مى رسد، نه تنها مهندسى فرهنگ، که پایه و اساس سبک زندگى اسلامى است، کم‏تر مورد توجه قرار گرفته; بلکه مبانى دینى آن، و بویژه آموزه‏هاى فرهنگى قرآن کریم نیز، آن‏گونه که شایسته و بایسته است، در کانون توجه پژوهش‏گران و مهندسان فرهنگ و کارشناسان سبک زندگى اسلامى جاى نگرفته است.
در دهه‏هاى اخیر، قرآن پژوهان انگشت شمارى از چشم‏انداز فرهنگى، به قرآن کریم نگریسته‏اند و آموزه‏هاى فرهنگى قرآن کریم را از زاویه مبانى مهندسى فرهنگ و مبانى سبک زندگى اسلامى فراروى مدیران و برنامه‏ریزان فرهنگى نهاده‏اند. شایسته است با نگارش مقاله‏هاى گوناگون، زوایاى این بحث از دیدگاه قرآن کریم روشن گردد. در این میان، بررسى دیدگاه‏هاى مفسران معاصر که دغدغه‏هاى فرهنگى دارند، بیش از سایر مفسران اهمیت مى‏یابد.
مرحوم آقاى على صفایى حائرى، از جمله قرآن‏پژوهانى است که دیدگاه‏هاى قرآنى - فرهنگىِ قابل در خورى در ساحَتِ مهندسى فرهنگ دارد. با مطالعه آثار به جاى مانده از ایشان، روشن مى‏گردد که از مهم‏ترین دغدغه‏هاى ذهنى وى، حل مسائل فرهنگى جامعه - چه از جهت پیش‏گیرى و چه از جهت درمان - بر پایه آموزه‏هاى حیات‏بخش قرآن کریم بوده است. از سوى دیگر، استاد با همین دغدغه‏مندى به سراغ قرآن کریم رفته‏اند و با دقت کم نظیرى از دل عبارات و آیات، نکته‏هاى بدیع و راهگشا براى سیاست‏گذارى و مدیریتِ فرهنگى جامعه برکشیده، که توجه و به‏کارگیرى این دیدگاه‏ها براى سامان‏دهى فرهنگى امروز جامعه، بس مغتنم و ضرورى است. این مبانى، که در جایگاه بنیان و مبانى دیدگاه‏هاى فرهنگى قرار دارند و دامنه گسترده‏اى از دیدگاه‏هاى فرهنگى را در ساحت مبانى پوشش مى‏دهند، براى تبیین و تقویت مبانى سبک زندگى اسلامى نیز راه‏گشایند.

بیان مسأله
هنگامى که از سبک زندگى اسلامى سخن به میان مى‏آید، نخستین مسأله‏اى که به ذهن پیشى مى‏گیرد این است که نقطه آغازین سبک زندگى اسلامى چیست؟ از آن‏جا که مهندسى فرهنگ، پیش‏فرض سبک زندگى اسلامى است، به آسانى مى‏توانیم در پاسخ بگوییم: مهندسى فرهنگ. در برابر این پاسخ، مسأله دیگرى رخ مى‏نماید و آن این که محور کلیدى و قوه محرکه مهندسى فرهنگ چیست؟ در پاسخ به این مسأله نیز با اندکى درنگ مى‏توان گفت که نظام حاکم بر فرهنگ کشور ما، نظام اسلامى است; بنابراین، بنیاد و درونمایه مهندسى فرهنگ در این نظام نیز، باید برگرفته از آموزه‏هاى حرکت‏آفرین و زندگى‏بخش اسلام و در رأس آن قرآن کریم باشد. بنابراین مسأله پیشین را از زاویه دیگرى نیز مى‏توان بازسازى کرد: آیا در قرآن کریم، از مهندسى فرهنگ سخنى به میان آمده است؟ هر چند در پاسخ به این مسأله مى‏توان دیدگاه‏هاى گوناگونى را مطرح کرد.1 اما در این‏جا دیدگاهى را برمى‏گزینیم که معتقد است قرآن کریم داراى نگرش فرهنگى و در صدد فرهنگ‏سازى بوده و با ارائه برنامه‏ها و قواعد و قوانین و ترسیم ایده‏آل‏ها و ژرفا بخشى به آنها در ذهن و اندیشه پیروان، طرحى حساب شده و دقیق را در ساحت فرهنگ پى ریخته است.2 از سوى دیگر، در ساحَتِ مهندسى فرهنگ قرآن کریم، هم سخن از زوایاى نظرى و بنیادى است و هم سخن از زوایاى عملى و کاربردى. به دیگر سخن، گاه از پیش‏فرض‏ها و مبانى نظرى بحث مى‏شود و گاه از روشها و شیوه‏هاى اجرایى. آن بخشى از آموزه‏هاى قرآنى که فرازمان و فرامکان‏اند، ناظر به مبانى‏اند و آن بخشى که زمان‏مند و مکان‏منداند و تابع مقتضیات و شرایطاند، ناظر به روشها و شیوه‏ها.
از این رو، بحث درباره مبانى نظرى و شیوه‏هاى اجرایى مهندسى فرهنگ از دیدگاه قرآن کریم، اهمیت مى‏یابد. این پژوهش سعى دارد، با نگاهى مسأله‏محور، مبانى نظرى و روشهاى اجرایى مهندسى فرهنگ از دیدگاه قرآن کریم را در آثار مکتوب قرآن‏پژوه معاصر، استاد صفایى حائرى، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و از این رهگذر، گامى هر چند کوتاه در راه تبیین و تقویت مبانى سبک زندگى اسلامى بردارد و به این دو پرسش اصلى پاسخ دهد: مبانى نظرى مهندسى فرهنگِ قرآن کریم از دیدگاه وى چیست و بر چه مبانى‏اى تأکید دارد؟ چه مدل، روش و شیوه‏اى را براى مهندسى فرهنگ پیشنهاد مى‏کند تا مبناى سبک زندگى اسلامى قرار گیرد؟

روش پژوهش
روش این پژوهش، روشى توصیفى - تحلیلى است که بر مبناى آن، نخست آثار مکتوبِ استاد مورد مطالعه و بررسى قرار گرفته و بر اساس مدل خودساخته نگارنده، با الهام از روش تحلیل محتواى کیفى، دیدگاه‏هاى قرآنى - فرهنگى استاد صفایى در قالب مقوله‏هاى اصلى، موضوعات فرعى و ریز مؤلفه‏هاى فرهنگ، کدگذارى و دسته‏بندى شده و سپس بر مبناى روحِ نظرات قرآنى ایشان، تبیین و تحلیل شده است.

روش گردآورى داده ها
روشن است که دیدگاه‏هاى استاد صفایى حائرى در زمینه‏ى »مهندسى فرهنگ«، به صورت آشکار و یک‏پارچه در آثار نوشتارى و غیر نوشتارى وى نیامده تا پژوهش حاضر بر آن اساس شکل پیدا کند، بنابراین، آن‏چه در این‏جا گزارش و مورد بحث و بررسى قرار گرفته، تنها برداشتهاى نویسنده از آثار وى  است. به دیگر سخن، نگارنده از چشم‏انداز فرهنگ به آثار ایشان نگریسته و پاره‏اى از دیدگاه‏هاى استاد را درباره »مهندسى فرهنگ« گزارش و بحث کرده است.
نخست، آثار نوشتارى استاد به عنوان داده‏هاى پژوهش در سه دسته »قرآنى«، »مرتبط با قرآن« و »سایرآثار« تقسیم بندى شد و سپس آثار دسته نخست مانند: تطهیر با جارى قرآن: سوره بقره، تطهیر با جارى قرآن: سوره‏هاى کوچک و تطهیر با جارى قرآن (3)، روش برداشت از قرآن، صراط و رشد به صورت تفصیلى و آثار دسته دوم مانند: مسؤولیت و سازندگى، درسهایى از انقلاب، انسان در دو فصل، از وحدت تا جدایى، فقر و انفاق و... به صورت تفصیلى - اجمالى مطالعه، فیش نویسى و کدگذارى شد. در مرحله بعدى، بر اساس کدگذاریها، گزاره‏هاى فرعى و مقوله‏هاى اصلى تعیین شد و اطلاعات به دست آمده، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و بر پایه دستاوردهاى به دست آمده، مقاله حاضر به رشته تحریر درآمد.

تعریف فرهنگ
فرهنگ، نظام‏واره‏اى است از »عقاید و باورهاى اساسى«، »ارزشها، آداب و الگوهاى رفتارى« ریشه‏دار و دیرپا و »نمادها« و »مصنوعات« که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل مى‏دهد و هویت آن را مى‏سازد.
3استاد صفایى، ضمن اشاره به این نکته که فرهنگ مفهوم‏هاى گوناگونى دارد و در جریان تاریخ انسان، کم کم شکل گرفته و مفهوم آن روشن شده است:
»فرهنگ، یعنى مجموعه ارزشها و معیارهاى حاکم بر یک جامعه... فرهنگ، یعنى مجموعه سنتها و رسومى که از تجربه مایه مى‏گیرد و اساطیر و افسانه‏هایى که از تخیل و انگاره‏هاى ذهنى بارور مى‏شود و صنایع و دانشهایى که بر اساس تفکر گسترش مى‏یابد و ارزشها و معیارهایى که روابط و ضوابط اجتماعى را کنترل مى‏نمایند. «
4در این تعریف، توجه به دو نکته حائز اهمیت است; یکى این که ارزشها که در واقع هدفهاى اجتماعى و انسانى هستند و در افراد و جامعه حاکم مى‏شوند، فرهنگ جامعه را مى‏سازند و دوم این که در ارزیابى فرهنگ هر جامعه‏اى، بررسى ارزشهاى حاکم بر آن، نقش کلیدى دارند. به دیگر سخن، در این نگاه، ابتدا با تأکید بر ارزشها و آن‏گاه نیز با ذکر ارزشها، نقش جهت‏دهى و کنترلى ارزش را در فرهنگ‏سازى برجسته نمایانده شده و گویا به همین دلیل، در این تعریف، ارزش بر سایر عناصر فرهنگ سیطره دارد و بیش از سایر لایه‏هاى فرهنگ، محوریت و اهمیت یافته است.

هدف فرهنگ
نخست لازم است هدف فرهنگ را از دیدگاه قرآن کریم، بررسى کنیم تا در سایه‏سار آن، محتواى دقیق‏ترى را از فرهنگ قرآنى به دست دهیم.
هدف فرهنگ در جامعه‏هاى گوناگون متفاوت است. اگر هدف فرهنگ در پاره‏اى از جامعه‏ها آزادى یا عدالت و جامعه بدون طبقه است، در قرآن کریم این گونه هدفها، هدفهاى میانى‏اند
»لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. «
5به راستى ]ما[ پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم، تا مردم به انصاف برخیزند، ... .
اما هدف نهایى فرهنگ در قرآن کریم، خروج از تاریکى و راهیابى به نور است
»کِتَابُ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظّلُمَاتِ إِلَى النّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ. «6و
7کتابى است که آن را به سوى تو فرود آوردیم، تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آورى: به سوى راه آن شکست ناپذیر ستوده.
استاد صفایى نیز، با نگاه به این بینش قرآنى، نخست از انقلاب، که در حقیقت دگرکونى فرهنگ است، یادکرده و سپس به آرمان انقلاب که همان هدف فرهنگ است پرداخته:
»آرمان انقلابها یا آزادى است یا عدالت و جامعه بى طبقه. اسلام، آرمان بالاتر از تکامل دارد که هدى و رشد است... فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا × یَهْدِى إِلَى الرشْدِ فَآمَنَّا بِهِ... )جن، 1 - 2).»
8سپس به بیان تفاوت میان فرهنگ قرآن کریم و فرهنگ معاصر پرداخته و هدف این دو فرهنگ را جداى از یکدیگر دانسته است.
برابر دیدگاه وى فرقِ هدفِ دو فرهنگ، به فرق کامل هر دو فرهنگ، انجامیده است. به دیگر سخن، ورودیها و خروجیهاى هر فرهنگ، به طور کامل با فرهنگ دیگرى متفاوت است. از آن جا که هدف فرهنگ قرآن کریم، یک هدف متعالى است، به همین نسبت، فرهنگى که بر مبناى آن هدف شکل مى‏گیرد نیز متعالى است و در برابر آن، هدف فرهنگ معاصر که یک هدف سطحى و میانى است، فرهنگ عقب‏مانده نسبت به فرهنگ قرآن کریم، به حساب مى‏آید. نیز فرهنگ قرآن کریم ریشه در وحى دارد، اما فرهنگ‏هاى دیگر، در تخیل انسان. بنابراین، هر فرهنگى براى تکامل خود نیاز به وحى دارد، زیرا وحى است که به فرهنگ را کمال مى‏بخشد.
»فرهنگ قرآن، پس از گذشت سالها، حرفهایى دارد که هنوز فرهنگ معاصر ما از آن عقب‏تر است. تلقى قرآن از انسان و اخلاق و حکومت، به کیفیتى است که فرهنگ معاصر، آن را درک نکرده. این فرهنگ، انسان را با جبرها تحلیل مى‏کند، در حالى که انسان ترکیبى از جبرهاست. بر این اساس، آن مى‏خواهد تربیت انسان را همچون تربیت درخت و سگ در نظر بگیرد، در حالى که تربیت انسان، همان زمینه سازى حرکت اوست. و حکومت را تا سطح رفاه و تکامل مى‏خواهد، در حالى که انسانى که در هستى مطرح شده و بالاتر از تکامل، آرمان گرفته، باید به استعدادهاى تکامل یافته‏اش جهت بدهد و آن را رهبرى کند... . ریشه این فرهنگ در وحى است. و آن فرهنگ‏ها، در تجربه و تخیل و تفکر انسان ریشه دارند. درنتیجه، فرهنگ با وحى تکمیل مى‏شود، نه آن‏که بتواند وحى را تبیین کند. «

9توحید، فصل برجسته کننده فرهنگ اسلامى
مهم‏ترین باور از نگاه قرآن کریم، توحید است:
»هُوَ اَلأوَّلُ وَ اَلآخِرُ وَ اَلظّاهِرُ وَ اَلْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءً عَلِیم.«
10اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزى داناست
در اصل، قرآن کریم، انسانها را و به دنبال آن، جامعه‏ها را بر محور توحید، به سه دسته، دسته‏بندى مى‏کند: متقیان، کافران و منافقان.11 در آغاز سوره بقره این دسته‏بندى برجسته شده، به طورى که در معرفى شناساندن دسته نخست، به سه آیه و دسته دوّم به دو آیه بسنده مى‏کند، ولى در مورد دسته سوم; یعنى منافقان، به دلیل خطرى که براى جامعه اسلامى دارند، با شرح بیش‏ترى سیزده آیه را اختصاص مى‏دهد.12 بر این اساس، فرهنگ جامعه‏ها نیز به سه دسته تقسیم مى‏شوند: فرهنگ توحیدى، فرهنگ مشرکانه و فرهنگ منافقانه.
13استاد صفایى، شهادت به توحید را که نتیجه مقایسه میان اعتقادات و آموزه‏هاى فرهنگ‏هاى گوناگون است و در عبارات نخست اذان جاى گرفته، از جمله گامهاى نخستین فرهنگ‏سازى مى‏داند. در حقیقت، فصل برجسته کننده و جدا سازنده فرهنگ اسلامى را از غیر آن، توحید حقیقى برشمرده که شهادت به آن، گام نهادن در صراط مستقیمى است که همه اجزاء آن از صدر تا ذیل، جلوه‏اى از توحید است.
»در اذان، بعد از این‏که انسان تکبیرها را مى‏گوید، سنجش‏هایش را شروع کرده و به توحید مى‏رسد. پس از این‏که چهار تکبیر مطرح شد و تو را از خودت )نفس(، از دیگران )خلق(، از دنیا و از شیطان آزاد کردند، به توحید مى‏رسانند، به شهادت و شهود مى‏رسانند، آن گاه رسالت مطرح مى‏شود. این توحید، مبناى عبودیتى است که رسالت بر اساس آن شکل مى‏گیرد و امامت و ولایت را به دنبال دارد... عملى که به شرک منتهى نمى‏شود و آخر سر هم به تکبیر و تهلیل مى‏انجامد. «
14به دیگر سخن، فرهنگ متعالى، از توحید آغاز مى‏شود و با توحید به تکامل مى‏رسد و به توحید ختم مى‏شود و چیزى جز توحید نیست و آن که مى‏تواند به همه شاهراه‏هاىِ فرهنگ جامعه، حیات طیبه ببخشد و تحول بنیادین در ظاهر و باطن فرهنگ پدید آورد، توحید است.
15پیامبر اکرم )ص( نیز با دمیدن روح توحید در جامعه جاهلى، فرهنگ آن جامعه را دگرگون ساخت و به آیندگان آموخت که رمز پیروزى، کلمه توحید است: »قولوا لااله الا الله تفلحوا«.
وى، بر این باور است اگر آن گونه در فرهنگ، مهندسى کنیم که:
»»خداوند« در دل افراد جامعه، بزرگ شود قُمْ فَأَنْذِرْ × وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ )مدثر، 3) همین که خدا در دلها بزرگ شد، ناپاکى‏ها هجرت خواهند کرد وَالرّجْزَ فَاهْجُرْ )مدثر، 5). البته در این راه باید صبور و شکیبا بود وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ )مدثر، 7). »
16از این رو، مى‏توان گفت که فرهنگ‏سازى توحیدى به دلیل دگرگونیهاى ریشه‏اى در جان انسانها و لایه‏هاى تو در توى جامعه، به زمان زیادى نیاز دارد و در این راه طولانى، شکیبایى در کنار تلاش و کوشش، نتیجه خواهد داد.
استاد، روى نکته‏اى انگشت نهاده که در آیات و روایات بسیارى از آن سخن رفته است:
»عَظُمَ الخَالقُ فِى اَنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى اَعیُنِهِم«
17آفریدگار در اندیشه آنان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در دیده‏هاشان خُرد نمود.
طبیعى است که اگر خدا در درون فرد بزرگ شود، سایر چیزها در درون او کوچک مى‏شوند. باید مبناى مهندسى فرهنگ و به دنبال آن سبک زندگى اسلامى، بر این اصل کلیدى استوار باشد; زیرا در این شرایط، انگیزه‏ها، افکار، رفتار و گفتار رنگ الهى پیدا مى‏کنند و تنبلیها، ترسها، کینه‏ها، شهوتهاى آنى و دنیاطلبیهاى زودگذر، جاى خود را به تلاشها، شجاعتها، گذشتها، ایثارها، دوستیها، خدمتها و بندگى خداوند مى‏دهند و جامعه توحیدى بر مدار الله جلوه مى‏نماید:
»ایمان به خدا، دنباله ایمان به خویش است. انسانى که خودش را گم کرده، دنبال خدا نمى‏رود. و اگر خدایى هم داشته باشد، این خدا محکوم اوست و یا دکور زندگى اوست، نه در متن، و نه حاکم در وجود او و هستى او. کسى که خودش را در دنیا شاد مى‏بیند، دنیا در او حاکم مى‏شود. و آن جا که خودش را بزرگ‏تر دید به خدا ایمان مى‏آورد، و در این هنگام، خدا در او و در دنیاى او حاکم مى‏شود; نه خود را حاکم دنیا مى‏کند و نه خود را مى‏گیرد، که حکومت فقط براى خداست که آگاه است و محیط است... إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ یَقُصّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْر الْفَاصِلِینَ )انعام، 57). »


18ولایت، محور فرهنگ

قرآن کریم، از یک سو به مقومها، محرکها و بن‏مایه‏هاى فرهنگ پرداخته و از دیگر سوى، به آسیبها و آفات فرهنگ توجه داده است. یکى از آفاتى که قرآن کریم پیوسته بر دورى از آن تأکید کرده، فاصله گرفتن مردم از ولایت است. آن‏قدر قرآن کریم به این آفت پرداخته که مى‏توان گفت، محورى‏ترین آسیب فرهنگى است و سایر آسیبها از آن سیراب مى‏شوند و به وجود آن، به حیات خود ادامه مى‏دهند. اگر این آسیب در جامعه رخنه کند، فرهنگ جامعه را مانند خوره از درون پوک خواهد کرد. روشن است ساختن هر چیزى بر روى این پایه پوشالین، ویرانى را به دنبال خواهد داشت.
استاد در یکى از آثار خود به آسیب‏شناسى حکومت دینى پرداخته و حل مشکلات این نوع حکومتها را بسى سخت دانسته است:
»مشکل حکومت دینى این نیست که آدمها خوب شوند، بلکه مى‏خواهد زمینه خوب شدن آدمها را فراهم کند، تا آدمها خود انتخاب کنند و با انتخاب‏شان حرکت کنند و این خیلى سنگین است; چون آدمها انتخاب نمى‏کنند و در انتخاب‏شان سست مى‏شوند و برمى‏گردند. «
19ایشان، توجه نکردن به ولایت را مهم‏ترین آسیب فرهنگى حکومت برشمرده و میان توحید و ولایت ارتباط برقرار کرده و نوشته است:
»همه مشکلات حکومت، اساساً به مسأله ولایت برمى‏گردد که آن هم، به توحید برمى‏گردد و هر دو مسأله ولایت و توحید هم به این نکته که آدمى باید براى بیش از هفتاد سال برنامه‏ریزى کند و باید از حوزه محرکهاى خودش و از حوزه اهداف محدودى که دارد و از حوزه متغیر یا ثابتى که براى خودش انتخاب کرده است، به نوعِ انگیزه دیگرى و به نوع هدف دیگرى و به ربط و برنامه‏ریزى دیگرى براى فرصت دیگرى روى بیاورد. و این، اساس قضیه است. و اگر از این ولایت منحرف شد، همه این مشکلاتِ طخیه عمیاء، خبط، شماس، تلوّن و اعتراض، قتل و شکم‏بارگى و عکس‏العمل و فجور و... را خواهد داشت. «
20در ادامه، نتیجه دست کشیدن از ولایت را تسرى سایر آسیبهاى فرهنگى، مانند: بدعت، انحراف، گمراهى، خشونت، سرکشى، بى‏ثباتى، اعتراض، لذت‏طلبى، دنیاخواهى و مال‏اندوزى، اشرافیت، شکم‏بارگى، تنبلى و بى‏تفاوتى، غیبت، بدگویى، تهمت و... به درون فرهنگ جامعه دانسته است.21 اگر فرهنگ جامعه بر محور ولایت، که جلوه‏اى از توحید است، شکل نگیرد، طبیعى است که فاصله گرفتن از آن، نزدیک شدن به ولایت دیگرى، یعنى شیطان - نماد کفر - را رقم خواهد زد و هر گونه فسق و فجورى در ظاهر و باطن فرهنگ، جارى و سارى خواهد شد و فرهنگِ نور، جاى خود را به فرهنگِ ظلمات خواهد داد:
»اللَّهُ وَلِیّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظّلُمَاتِ إِلَى النّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النّورِ إِلَى الظّلُمَاتِ...«
22خداوند، سرور کسانى است که ایمان آورده‏اند. آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‏برد. ولى‏کسانى که کفر ورزیده‏اند، سروران‏شان همان عصیان‏گران طاغوت‏اند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‏برند... .
»پس ببینید که چگونه سیر عوض شد؟... نتیجه آن سیاهى کور و خشونت و لذت و اشرافیت و اتراف دوره عثمان، وادادگى کسانى مى‏شود که تا دیروز بیدار بودند، همان کسانى که با هم یک خرما را مى‏مکیدند، بعدها - در شرایط جدید - در به دست آوردن غنایم، همدیگر را تحمل نمى‏کردند. در جامعه‏اى که آدمها پیوندهاشان از یکدیگر قطع و تکیه‏گاه‏شان برداشته شد و کنار رفت، در چنین جامعه‏اى همز و لمز، همدیگر را تحویل نگرفتن، اشاره کردن و غیبت کردن و بدگویى شکل مى‏گیرد. در چنین جامعه‏اى به امکانات روى خواهند آورد، همان‏گونه که در سوره همزه آمده است وَیْل لِکُلِّ هُمَزَةً لُمَزَةً × الَّذِى جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ × یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ )همزه، 1 - 3). »
23استاد، ولایت‏مدارى را عامل وحدت و افزایش محبت در میان مردم دانسته است و دورى از آن را سبب گسسته‏شدن پیوندهاى میان افراد جامعه و کنار رفتن محبت و عطوفت در جامعه و به دنبال آن، داغ شدن بازار بدگویى‏ها و سخت‏گیرى‏ها و تهمتها و خودخواهى‏ها و دنیاطلبى‏ها و کم‏رنگ‏شدن ایثارها و از خود گذشتگى‏ها و انفاقها و... برشمرده و ادامه این مسیر را، علت اصلى زوال فرهنگ جامعه به حساب آورده است. روشن است که تفاوت مبنایى میان سبک زندگى اسلامى و سبک زندگى غربى، افزون بر توحیدمحورى، ولایت‏مدارى است. البته ولایت‏محورى بر اساس تعریفى که در قرآن کریم ارائه شده که با استبدادپرورى و تقلید کورکورانه، به طور کامل فرق مى‏کند.

 

انسان‏شناسىِ فرهنگ
انسان، هسته محورى فرهنگ است و همه لایه‏ها، سطحها، عناصر و اجزاى زیربنایى و روبنایىِ فرهنگ، بر مدار انسان شکل مى‏گیرد. هر فرهنگى، انسان‏شناسى خاص خود را دارد و همین تنوع دیدگاه‏ها نسبت به انسان، تا حد در خور توجهى، زمینه را براى تنوع فرهنگ‏ها فراهم ساخته است. فرهنگى که انسان را یک موجود سراسر مادى مى‏داند، عناصرش بر محور مادیات شکل مى‏گیرد و فرهنگى که انسان را خلیفه خداوند مى‏داند، هر عنصر فرهنگى را با توحید پیوند مى‏زند و انسان را در عرصه‏اى بس گسترده به فراخناى عالم هستى مطرح مى‏کند و در این فرهنگ، همه چیز معنى و مفهومى متفاوت از سایر فرهنگ‏ها پیدا مى‏کنند.
استاد صفایى از جمله فرهنگ‏شناسانى است که زیربناىِ فرهنگ را مهم‏ترین بخش فرهنگ برمى‏شمارد و هر گونه دگرگونى جزئى در زیربنا را منشأ دگرگونى‏هاى در خورِ توجهى در روبنا مى‏داند. از این رو، پیوسته بر تقویت مباحث زیربنایى فرهنگ در استحکام فرهنگ جامعه تأکید مى‏کند. از جمله مباحث زیربنایى، انسان‏شناسى است. وى، با این نگاه به سراغ قرآن کریم رفته و انسان‏شناسىِ قرآن کریم را که پایه و اساس فرهنگ اسلامى است، به عنوان مهم‏ترین اصل اساسى فرهنگ، در آثارش گزارش کرده است. ایشان در تفسیر آیات نخستین سوره »انشراح«:
»أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ × وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ × الَّذِى أَنْقَضَ ظَهْرَکَ«
24آیا براى تو سینه‏ات را نگشاده‏ایم؟ و بار گرانت را از ]دوش[ تو برنداشتیم؟ ]بارى[ که ]گویى[ پشت تو را شکست
میان فرهنگ و انسان‏شناسى پلى برقرار مى‏کند که توجه به آن، بخشى از مسائل و مشکلات فرهنگى جامعه معاصر را کاهش و در برخى موارد به صورت کامل از بین مى‏برد.
روشن است که در جامعه کنونى، انسانها از یک سو اسیر عادات و رسوم و از سوى دیگر، به دنبال خواسته‏ها و آرزوها، از صبح تا شام در تلاش‏اند، تا زندگىِ آرامش‏بخشى را براى خود رقم بزنند. در این میان، طبیعى است که دردها، رنجها، غصه‏ها، ناکامى‏ها و سختى‏ها فزونى بگیرند و این انسان دردمند و رنجور به دنبال راه چاره‏اى براى کاهش آنها باشد. گاه به عرفانهاى شرقى و یوگا روى مى‏آورد، گاه با مواد مخدر و مشروبات الکلى به صورت موقت جسم و روان خود را التیام مى‏بخشد و گاه در دام گروه‏ها و احزاب خوش خط و خال گرفتار مى‏شود و... . خلاصه بر هر درى مى‏کوبد تا راه فرارى بجوید; اما خسته و درمانده از ادامه راه مى‏ماند. غافل از آن که خداوند مهربان، درمان دردش را در درون خودش نهاده است; اگر نگاهى به کتاب وجودش و کتاب قرآن کریم که آینه وجود اوست، بیندازد، با کمى تغییر نگاه در انسان‏شناسىِ خود و تلاش و کوششِ مجاهدانه، به یارى حضرت دوست بر سختى‏ها پیروز خواهد شد.
ایشان در تفسیر آیات نخستین سوره انشراح، بزرگ‏شدنِ انسان را تنها راه چیره شدن بر سختى‏ها برشمرده و مى‏نویسد:
»هر چه قدر انسان آگاهى‏اش بیش‏تر بشود و رابطه‏ها را بیش‏تر ببیند، مسؤولیت‏اش را زیادتر مى‏بیند و بارش را بیش‏تر و دردش را زیادتر. این‏جاست که »خود« تو بزرگ شده و با آگاهى تو از رابطه‏ها وسعت گرفته و بارت را سنگین کرده... در این آیات، خداوند به پیامبر اکرم، صلى الله علیه و آله وسلم، مى‏فرماید: أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ × وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ × الَّذِى أَنْقَضَ ظَهْرَکَ )انشراح، 1 - 3) ما بارهاى سنگین، وزر و رنجهاى بزرگ تو را که کمرت را مى‏شکستند، برداشتیم. چگونه؟ آیا با کم جلوه دادن غمها؟ نه. با بزرگ‏کردن خود تو، با باز کردن سینه تو. آن وقت غمهاى بزرگ در این سینه بزرگ‏تر از هستى و عظیم‏تر از دریا، هیچ طوفانى نمى‏آورند و هیچ بحرانى نمى‏زایند. «
25قرآن کریم در این آیات، پرده از راز و رمزى مى‏گشاید که کلید حل معماى انسان دردمند دنیاى معاصر است. قرآن کریم بر خلاف سایر ادیان و مکاتب، به جاى آن که بر کاهش درد و رنج انسان تمرکز کند، بر خود انسان متمرکز مى‏شود و از او مى‏خواهد که نگاه‏اش را به حقیقت انسان، تغییر دهد. انسانى که کوچک است، در برابر سختى‏ها، نمى‏تواند مقاومت کند; اما انسانى که بزرگ شده است، نه تنها سختى‏هاى مردافکن در برابر اراده پولادین‏اش، که به توحید متکى است، به زانو درمى‏آیند، بلکه خود مشتاقانه به سراغ آنها مى‏شتابد. این انسان، نه تنها از مسؤولیت نمى‏گریزد، بلکه مسؤولیت را زیادتر نیز مى‏بیند.
»آدمهایى را مى‏بینى که کوچک‏ترین حادثه او را در هم مى‏پیچد و زمین مى‏زند; اما وجودى که با آتش عشق پخته شد و سوخت، با عالم هستى رابطه دارد. با این ارتباط و پیوند، مسؤولیت عظیمى بر دوش او مى‏نشیند و به گفته امام على، علیه السلام، حتى در برابر زمینها و حیوانات مسؤولیت خواهد داشت که آنها را بارور کند و از رکود و بى‏حاصلى درآورد. او در برابر ناس و مردم مسؤول هدایت است و در برابر کسانى که این هدایت را پذیرفتند و ایمان آورند، مسؤول نصر و یارى است و اگر هجرت کردند و راه افتادند، مسؤول ولایت آنهاست. «
26با این نگاه به انسان، فرهنگ جامعه رنگ و بویى دیگر پیدا مى‏کند. همه آحاد جامعه در پى حل مشکلات دیگران هستند; زیرا در این فرهنگ، هر فردى میان مشکل خود و مشکل دیگرى تفاوتى قائل نیست. این فرهنگ، فرهنگى پیشرو، تحول‏آفرین، منسجم، بهره‏ور و در یک کلام قرآنى است. فرهنگ، با این ویژگیها، نه تنها مى‏تواند در برابر تهاجم فرهنگى دشمنان مانند کوه بایستد و مقاومت کند، بلکه فرهنگ‏هاى بى‏مایه و پوشالى را به چالش بکشد.
شاید بتوان گفت مهم‏ترین تفاوت میان سبک زندگى اسلامى نسل سوم و چهارم انقلاب، با نسل نخست و دوم انقلاب، در همین نکته باشد. در سالهاى نخست پیروزى انقلاب اسلامى، ترجیح دادن دیگران بر خود و کشیدن بار مسؤولیت دیگران بر دوش خود، در فضاى جامعه، مشهود و محسوس بود; اما امروزه، با نگاه خوشبینانه این فرهنگ - یعنى فرهنگ ایثارگرى و مسؤولیت‏پذیرى کم‏رنگ و سست شده است و با نگاه واقع‏بینانه این فرهنگ - یعنى ایثارگرى و مسؤولیت‏پذیرى جاى خود را به فرهنگ خودخواهى و مسؤولیت‏گریزى داده است. به دیگر سخن، در فرهنگ امروز، ترجیح دادن دیگران مطرح نیست، بلکه در برابر آن، ترجیح دادنِ خود بر دیگران، امتیاز یافته و مسؤولیت‏پذیرى جمع‏گرایانه جاى خود را به فرار از زیر بار مسؤولیت‏ذیرى داده و در حال نهادینه‏سازى شدن است.
متولیان و ارباب فرهنگ، باید با به کارگیرى روشها و شیوه‏هاى گوناگون و با استفاده از رسانه‏ها، آب رفته را به جوى بازگردانند، تا فضاى فرهنگى کشور، دوباره طعم شیرین ایثارگرى و مسؤولیت‏پذیرى را بچشد، بویژه در فضاى کنونى کشور که تحریم‏ها از یک سو و تورم از سوى دیگر و جنگهاى فرقه‏اى و آشوبهاى داخلى در کشورهاى هم‏مرز ایران از سوى سوم، نیاز به نهادینه‏سازى فرهنگ ایثارگرى، از خودگذشتگى، دیگرخواهى و مسؤولیت‏پذیرى را صد چندان نموده است.
»این قرآن است که مى‏گوید هر دگرگونى در قومها و جامعه‏ها وابسته به دگرگون کردن ترکیب‏هایى است که در خویش دارد... مادام که انسان دگرگون نشود جامعه دگرگون نخواهد شد... . إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمً حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ... )رعد، 11) با این بینش، جامعه یک کل نیست که فرد را بپرورد، بلکه فرد یک کلیت است و ترکیب خاص انسان، اصل پایه است و عناصر دیگر هر کدام جزیى از این کلیت هستند.27... مادام که تلقى انسان از خودش و بینش او نسبت به خودش دگرگون نشود، بینش او نسبت به جهان و در نتیجه نسبت به تاریخ، که رابطه انسان با جهان است و نسبت به طبقات اجتماعى و حکومتها و سیاستها، دگرگون نخواهد شد. «

 

28تفکر، ریشه فرهنگ
هنگام سخن از عقاید، تفکر رنگ تازه‏اى مى‏یابد; زیرا عقاید و بینش بر پایه تفکر در درون انسان، معنى پیدا مى‏کنند. زمینه تجلى باورها، تفکر است و تا تفکرى اتفاق نیفتد، باورى شکل نخواهد گرفت و اگر باورى بدون تفکر و یا تفکر سطحى در درون انسان جاى بگیرد، با نخستین شک و شبهه، جاى خود را به باورِ دیگرى خواهد داد. باور و بینشِ بدون تفکر، سخت سست و لرزان است و نمى‏توان بر پایه آن، بنایى محکم همچون منظومه فرهنگ را استوار ساخت.
از سوى دیگر، میان فرهنگ‏پژوهان، پیوسته این بحث بوده و هست که لایه هاى پایین فرهنگ، مانند نماد و رفتارند که لایه‏هاى بالاى فرهنگ، مانند باور و ارزش را تغییر مى‏دهند یا تحول‏سازى، عکس آن است. البته در این میان افرادى نیز به تأثیر و تأثر لایه‏ها در یکدیگر، باور دارند.
شمارى بر این باورند، عاملِ تغییرِ باورها و ارزشها و در نهایت فرهنگ، جهان‏بینى است. جهان‏بینى مبدأ و منشأ فرهنگ انسانى به حساب مى‏آید، از این روى، هر گونه توسعه و تغییر در جهان‏بینى، باعث تغییر در فرهنگ مى‏گردد... فرهنگ از محیط، دانایى و خرد و تجربه بشرى و تاریخى بهره‏مند مى‏گردد و باورها و ارزشها را تولید مى‏کند. این باورها و ارزشها در عرصه‏هاى مختلف زندگى متجلى مى‏شوند و نماد بیرونى فرهنگ شکل مى‏گیرد.
29استاد صفایى، به پیوند میان بینش و تفکر و رفتار پرداخته و نقش محورىِ تفکر در فرهنگ را که از یک سو با لایه باور و بینش مرتبط است و از سوى دیگر با لایه رفتار پیوند مى‏خورد، به زیبایى تبیین کرده است.
»ادامه تفکر صحیح در خود انسان و در هستى و هست‏آفرین و در جهت حرکت هستى، انسان را به شناختها و به معارفى مى‏رساند و این شناختها هستند که در انسان عقیده‏ها را سبز مى‏کنند و این عقیده‏ها و علاقه‏ها و این حب الله است که بر تمام غرائز انسان حاکم مى‏شود و حب به نفس و حب به مال و حب به دنیا را تحت الشعاع قرار مى‏دهد. «
30پس از آن که روشن شد که تفکر، نقش کلیدى در فرهنگ دارد; نخستین سؤالى که به ذهن متبادر مى‏شود این است که براى تغییر فرهنگ جامعه از چه نقطه‏اى باید شروع کنیم؟
استاد در پاسخ به این سؤال مى‏نویسد:
»براى سازندگى و تربیت باید از اعماق شروع کرد. هنگامى که مى‏خواهیم رفتار و گفتار کسى را عوض کنیم، باید پیش از این مرحله، عشقها و علاقه‏هایش را عوض کنیم و ناچار شناختهایش را و ناچار فکرهایش را، که ادامه تفکر، شناخت است و ادامه شناخت، عشق و ادامه عشق، عمل. با این روش نتیجه‏هاى سریع‏ترى به دست مى‏آید. اگر فقط لباس کسى را عوض کردیم و چادر بر سرش انداختیم و نمازخوانش نمودیم و با شعارها و تلقینها و یا تشویقها و تهدیدها، داغش کردیم، بدون این که از درون، روشن‏اش کرده باشیم و عشقى در نهادش گذاشته باشیم، ناچار در محیطى دیگر سرد مى‏شود و یخ مى‏زند. «
31ایشان براى تواناسازى فرهنگ جامعه بر تربیت فکرى، بویژه در نسل  جوان، بسیار تأکید کرده و نقطه آغازین تغییر فرهنگ را - چه در وضعیت سقوط و چه در وضعیت صعود - ریشه فرهنگ، یعنى تفکر، آن هم تفکر سازنده برشمرده که رشد درست آن، به تعالى فرهنگ جامعه و برخورد نادرست با آن، به از هم پاشیدگى فرهنگ جامعه، مى‏انجامد; از این روى، تفکر نقش کلیدى و محورى در سبک زندگى اسلامى، دارد به طورى که هرگونه ارزش، رفتار و نمادى با آن ارتباط دارد.
استاد با مبنى قراردادنِ آیه کلیدى قرآن کریم درباره تفکر:
»قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةً أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا... «
32بگو: من فقط به شما یک اندرز مى‏دهم که: دو دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید، سپس بیندیشید أ
بر این نظر است خط اول رشد انسان به عنوان قوه محرکه فرهنگ جامعه، تفکر است، البته تفکرى که آزاد باشد و از جاذبه‏ها و کششها خلاص شده باشد )ان تقوموا( و سپس گام در راه تفکر نهد )ثم تتفکروا(.33 و در جاى دیگرى، به زیبایى نقطه شروع فرهنگ‏سازى را بر اساس عبارات اذان، مقایسه و تفکرى دانسته که به شهادت توحید منجر شود.
34در این شکل، نقش و اثرگذارى مستقیم تفکر آزاد و درست در لایه‏هاى فرهنگ به تصویر کشیده شده است:
عمل                      عشق                        شناخت                         تفکر آزاد          


     لایه رفتار              لایه ارزش                   لایه باور               زمینه تجلى لایه باور


تربیت، نتیجه فرهنگ
از مباحث فرهنگى که در نگاه استاد صفایى حائرى، اهمیت ریشه‏اى دارد، مسأله تربیت است. نگاه ایشان به فرهنگ، یک نگاه سطحى و یک سویه یا چند سویه نیست، بلکه یک نگاه جامع و فراگیر است که از صدر تا ذیل فرهنگ را به هم پیوند مى‏زند و در کانون آن، تربیت انسان و انسان تربیت‏شده قرار دارد.
معتقد است فرهنگ، بر محور انسان صعود یا سقوط مى‏یابد و تربیت است که انسان مى‏سازد و اگر روش و شیوه تربیت، بر اساس شیوه‏هاى قرآنى باشد، جامعه در برابر تهاجم فرهنگى واکسینه خواهد شد و اگر به تربیت انسان، به عنوان سلولهاى زنده ساختمان فرهنگ، کم توجهى بشود، تربیت غیر قرآنى بر مسند تربیت قرآنى تکیه خواهد زد و جامعه را از درون تهى خواهد کرد. انسانهایى که با این گونه تربیتها، که تنها واژه تربیت را یدک مى‏کشند، مأنوس مى‏شوند; به راحتى در دام فرهنگ‏هاى بیگانه مى‏افتند و خسارت خود و جامعه را به دنبال خواهند داشت. بنابراین براى تقویت سبک زندگى اسلامى در کشور، باید از ریشه‏اى‏ترین عنصر زندگى، یعنى انسان، آغاز کنیم. اگر تربیت انسان را در سرلوحه برنامه‏هاى سبک زندگى اسلامى قرار دهیم، سبک زندگى اسلامى در جامعه نهادینه خواهد شد.
و نیز به نقش مربى در هدایت و تربیت افراد جامعه پرداخته و نصرت الهى را براى مربىِ صابر، حتمى دانسته است.
»براى تربیت انسان، به تدبر و تفکر و مربى احتیاج هست و این مربى، به سه کار باید همت بگمارد: تزکیه، تعلیم و تذکر. یعنى فکر را آزاد کند و از کششها پاک کند و سپس طرز تدبر و فکر را تعلیم بدهد و سپس او را به فطرتهایش، به آن‏چه که در او نهفته است تذکر بدهد، که پیامبر این سه کار را عهده‏دار بود: یزَکِیهِم وَ یعَلِمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ )جمعه، 2)، فَذَکِر اِنَمَا اَنتَ مُذَکِر )غاشیه، 21). »
35از سوى دیگر، براى مربیان وظایفى را برشمرده که آنان به اجراى آن وظایف، براى مصونیت‏بخشىِ فرهنگ جامعه در برابر آسیبهاى فرهنگى باید کمر بندند; این‏که در برابر دشمنان بایستند و زمینه‏ها را بر باطل تنگ کنند و حق را به میدان بیاورند.
»این وظیفه ماست و این تکلیف ماست که امام و جلودار زمان باشیم و جلوتر از سنتها و مرصادها و عذاب خدا، در برابر اینها بایستیم. و زمین را بر اینها تنگ کنیم و زمینه را از اینها بگیریم... باطل رفتنى است... کار ما آوردن حق است وَقُلْ جَاءَ الْحَق× وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا )اسراء، 81). »

36توسعه فرهنگى، گام آغازین توسعه
از گزاره‏هایى که همواره در مهندسى فرهنگ مطرح بوده، پیوند میان زوایاى توسعه و فرهنگ بوده است. پرسشهایى که در این ساحت پاسخهاى ضد ونقیضى یافته است: آیا در توسعه، فرهنگ مقدم است یا اقتصاد؟ براى توسعه باید از توسعه سیاسى آغاز کنیم یا توسعه اقتصادى یا توسعه فرهنگى؟ قرآن کریم به این سؤال پاسخ داده است. در فرهنگ قرآنى، توسعه فرهنگى، خط مقدم هر گونه توسعه‏اى به شمار مى‏آید. براى توسعه، باید از توسعه فرهنگى آغاز کرد. البته بیفزاییم که سایر انواع توسعه نیز ضمن ارتباط با توسعه فرهنگى، جایگاه و اهمیت خود را دارند.
قرآن کریم، در همه مواردى که از فرهنگ و اقتصاد سخن گفته، فرهنگ را بر اقتصاد مقدم آورده است:
»الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِى الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَة الأمُورِ«
37همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم، نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و به کارهاى پسندیده وامى‏دارند، و از کارهاى ناپسند باز مى‏دارند، و فرجام همه کارها از آنِ خداست
در این آیه مى‏گوید که حکومتها باید نخست اقامه نماز را، بارزترین مصداق توسعه فرهنگى و پس از آن، پرداخت زکات را، برجسته‏ترین مصداق توسعه اقتصادى، در سرلوحه توسعه خویش قرار دهند. این نکته زمانى اهمیت دو چندان مى‏یابد که در قرآن کریم، در بیست و چهار آیه، که هم از اقامه نماز و هم از پرداخت زکات سخن به میان آمده، در همه موارد، نماز )توسعه فرهنگى( بر زکات )توسعه اقتصادى( مقدم شده است.
استاد صفایى نیز بر این نظر است توسعه فرهنگى، گام آغازین توسعه است. ایشان، بر تربیت، که نسخه پیشنهادى دین براى توسعه جوامع است، تأکید مى‏کند و مشکل جهان معاصر را انحراف از این مسیر و پرداختن به مدیریتِ اقتصادْمحور مى‏داند. به دیگر سخن، ایشان تقدم توسعه اقتصادى را آن چنان که در غرب مرسوم است، اشتباه مى‏داند و تقدم توسعه فرهنگى را بر توسعه اقتصادى - که از آموزه‏هاى وَحیانى به دست آمده - تنها راه درست توسعه و تعالى جامعه دانسته است.
»آن‏چه در بحث فرهنگ و توسعه مطرح مى‏شود، همین نکته است که ما بن‏بست فرهنگ علمى، فلسفى، عرفانى، هنرى، عامیانه و جمعى را باور کرده‏ایم و به وحى روى آورده‏ایم و باید گفت که در فرهنگ دینى، راه و روش با تربیت آغاز مى‏شود و در فرهنگ معاصر با مدیریت. «
38ایشان در جاى دیگر، هنگام سخن از توسعه فرهنگى، به این نکته اشاره مى‏کند که در توسعه فرهنگى نیز باید به نیروسازى و مدیریت نیروها توجه کامل داشت.
»هر نوع رشد و توسعه اقتصادى اجتماعى از فرهنگى برخاسته و به فرهنگى مى‏انجامد و این تحول فرهنگى، چه در فرهنگ دینى و یا غیر دینى، محتاج طرح و مدیریت و مهره‏هاى کارآمد و جایگزینى و جاسازى آنهاست. و این کار سنگین کسانى است که انتظار حجت را دارند و آدمى را با قدر و استمرار و روابطاش در نظر گرفته‏اند و براى این همه در این مجموعه برنامه‏ریزى کرده‏اند. بن‏بست فرهنگ‏هاى هنرى، علمى، فلسفى و عرفانى و جمعى و یا نارسایى آنها، خلوتى براى فرهنگ دینى مى‏آورد، تا به آدمِ آزادِ عادلِ آگاه، حلم و ظرفیت و ظرافت، و امن و فراغت و خیر کثیر و کوثر و زاویه دید و زاویه برخورد را بیاموزد.39 باید در فکر و بینش و در قلب و ظرفیت و ظرافت، و در طرح و مدیریت، و در تربیت و جاسازى و جایگزینى تربیت شده‏ها بکوشیم. «

 

40مخاطب شناسى در تبلیغ فرهنگى
از آسیبهایى که در ساحت فرهنگ، کم‏تر مورد توجه قرار گرفته و متأسفانه در حوزه‏هاى برنامه‏ریزىِ فرهنگى نیز راه یافته، سخن گفتن درباره فرهنگ، بدون توجه به مخاطب است. فرهنگ، داراى لایه‏ها و سطحها و زوایاى گوناگون است و همین گوناگونى سبب شده که مخاطبان آن، گوناگون باشند. هر مخاطبى نیز سلایق و علایق خاص خود را دارد. از این رو، هر گونه آموزش و تبلیغى در عرصه فرهنگ، باید بر اساس مخاطب‏شناسى و سطح شناختى مخاطبان شکل بگیرد. توجه به این نکته، تفاوت و تنوع نسخه‏پیچىِ فرهنگى را براى مخاطبان گوناگون در پى خواهد داشت.
استاد صفایى با توجه به این نکته، بر این نظر است که برخورد مبلغان با انسانهاى گوناگون باید به لحاظ سطح، شکل و نحوه ارتباط، متفاوت باشد و استفاده از یک نسخه در تبلیغ دینى و فرهنگى براى همگان، خطاى راهبردى است و گاه نتیجه عکس مى‏دهد.
»در برابر مؤمن سست‏عنصر و غیر مهاجر، تکلیف نصر و نصیحت هست... در برابر مؤمن غافل، تکلیف تذکر و یادآورى است وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ )ذاریات، 55) در برابر مؤمن فاسق، تکلیف امر و نهى و توجه به مراحل آن هست وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةُ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ... )آل‏عمران، 104) و در برابر مؤمن ظالم و یاغى، تکلیف قتال و کشتن است وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِى‏ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَأَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبّ الْمُقْسِطِینَ )حجرات، 9) و در برابر مؤمن طالب مهاجر، تکلیف اخوت و فنا و صفاست إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اَللّهِ وَ اَلَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیأُ بَعْضً وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءً حَتّى یُهاجِرُوا وَ إِنِ اِسْتَنْصَرُوکُمْ فِى اَلدِّینِ فَعَلَیْکُمُ اَلنَّصْرُ إِلاّ عَلى قَوْمً بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقُ وَ اَللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیر« )انفال، 72). »
41از سوى دیگر، شمارى را نصیحت کارگر نمى‏افتد و نمى‏توان با بعضى دیگر ارتباط برقرار کرد. نتیجه این‏که تنها مخاطبى را مى‏توان ساخت که خود بخواهد )مصلح( و در برابر پیامهاى دینى و فرهنگى تسلیم باشد )صالح(. ضمن توجه به سایر افراد، باید نوک پیکان تحول فرهنگى بر این‏گونه مخاطبان متمرکز شود و سرمایه‏گذارى روى این نوع افراد، نتیجه‏بخش و تحول‏گرایانه خواهد بود.
»]خداوند[ به رسول‏اش مى‏گوید: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصّمَّ الدّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ )نمل، 80; روم، 52) تو حرفت را به گوش مرده‏ها نمى‏توانى برسانى، اینها هیچ رشد نمى‏کنند. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاء عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ )بقره، 6)... یک دسته دیگر آنهایى هستند که نمرده‏اند; زنده هستند اما نمى‏توان با آنها ارتباط برقرار کرد. وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ )نمل ، 81; روم، 53) دسته سوم آنهایى هستند که زنده هستند و ارتباط هم مى‏گیرند; اما راه نمى‏افتند و کور هستند. این کورها را تو از گم شدنشان نمى‏توانى جلوگیر باشى إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ )نمل، 81; روم، 53) این جمله، حصر مى‏کند کسانى را که مى‏توان ساخت; اینها کسانى هستند با دو خصوصیت طلب و تسلیم یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ )نمل ، 81; روم ، 53) اى‏ها با تسلیم‏شان بهره‏مند مى‏شوند و ساخته مى‏شوند و صالح مى‏شوند و با طلب و گرایش و ایمان‏شان مصلح مى‏شوند و سازنده و زاینده. «

42دنیا طلبى، آفت فرهنگ
هنگامى‏که پیوندهاى میان آحاد جامعه سست گردد و پشتوانه‏ها در هم فرو ریزد، قدرت‏خواهى رخ عیان مى‏کند. انسان به دنبال دنیا راه مى‏افتد تا بتواند پاره‏اى از نیازهاى خود را برطرف سازد و براى آرامش خیال خود، پناه‏گاهى جست وجو کند و... . این جاست که ثروت‏اندوزى پاى در میان مى‏نهد و فرهنگ تکاثرى در جامعه ارزش مى‏شود. هنگامى‏که ریشه‏ها را بریدند، این جریانِ بى ریشه، گسترش مى‏یابد. در اصل باید آن ریشه - ولایت - قطع شود تا این توسعه پیدا کند.
»این‏جاست که ثروت مطرح مى‏شود و مال‏اندوزى شکل مى‏گیرد; چرا که ریشه‏ها به هم ریخته است... در جامعه‏اى که پیوندها از هم گسیخته، آدمها رو به سمت دیگرى مى‏آورند و به آتش گره مى‏خورند. در چنین جامعه‏اى که این عمود شکست و این خیمه فرو ریخت، دیگر تو دنبال این هستى که اموالى را جمع نموده و آنها را به حساب بیاورى. به دنبال الَّذِى جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ )همزه، 2) مى‏گوید: یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ )همزه، 3) و نمى‏گوید »حسب انّ ماله اخلده«. یعنى چنین گمانى در جامعه شکل مى‏گیرد، که انسانها مال را کارگشا بدانند، در حالى که قبلاً این گونه فکر نمى‏کردند. «
43استاد، نه تنها به تغییر ارزشِ ایثار و انفاق به دنیاطلبى و ثروت‏اندوزى اشاره مى‏کند، بلکه از نکته دیگرى درباره دنیاطلبى و نقش آن در فرهنگ پرده برمى‏دارد و آن این که اشرافیت و تجمل‏گرایى انسان سوز است و جز خسارت، نتیجه‏اى در پى نخواهد داشت.
این ما هستیم که ثروتها را زیاد کرده‏ایم; اما ثروتها چه؟ فقط نیروى ما را مصرف کرده‏اند و روى هم جمع شده‏اند. بر فرض این که به ما رفاه و آسایشى بدهند، بیش‏تر از اینها از ما گرفته‏اند. خلاصه عبودیت در راه نفس و خلق و دنیا و شیطان، چیزى جز از دست رفتن و چیزى جز خسارت نیست.
44انسان خاسر، همین انسانى است که به جاى پیروى از ولایت و شکوفایى استعدادهایش در مسیر تقرب به خداوند، از ولایت بریده و به دنیا و پُست و مقام پرداخته، در نتیجه استعدادهایش راکد مانده و به پَستى و سستى گراییده و عاقبت‏اش نیز آتش خواهد بود.
»انسانى که مؤثرهایش و محرکهایش را کنترل نکرده، و محاکمه نکرده. این انسان خودش را از دست داده و به خسارت وجودى رسیده است. انسان باید راکدها را به حرکت وادارد، مومن دنیا را رها نمى‏کند، که مى‏چرخاند. چون کسى که از گردونه بیرون آمده، مى‏تواند گرداننده باشد، و در پشت هر میزى و در کنار هر پستى، مى‏تواند حرکت بسازد. کسى که خودش را به سنگ و آجر تبدیل کرده، چگونه مى‏تواند راه بیفتد. «
45دنیا همچون شریکى است که بیش‏تر از آن که به فرد سود برساند، از انسان مى‏رباید. و انسان غافل، به گمان خود در مسیر درست قدم نهاده و بیش از پیش تلاش مى‏کند، غافل از آن که در راه انحرافى گام نهاده و هر چه تلاش بیش‏ترى بکند، از هدف، فاصله بیش‏ترى مى‏گیرد. در اصل، سه عامل: ظلم، جهل و غفلت زمینه‏ساز گرایش انسان به سوى دنیاطلبى‏اند.
»تو با این که نیاز به خلوت و سکوت و اشکى را احساس مى‏کنى، به برنامه‏هاى به اصطلاح علمى و اجتماعى و سیاسى روى مى‏آورى و همچون ماشینى براى ارباب تکفیر گویت، کار مى‏کنى، تا آن جا که مى‏شوى پل پیروزى و نردبان دزد. با کارهایت خودت به جایى نمى‏رسى. با عملت خودت ظرفیتى نمى‏گیرى و وسعتى نمى‏یابى، پوک مى‏شوى و همچون فانوس، در زیر بار حوادث از پاى مى‏نشینى.46 از سوى دیگر، ظلم: بَلْ هُمْ قَوْم یَعْدِلُونَ )نمل، 60) و جهل: بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ )نمل، 61) و غفلت: قَلِیلا مَا تَذَکَّرُونَ )نمل، 62)، این سه عامل شرک هستند. «

47ولایت رحمانى       
انسان
ولایت شیطانى       

راهبردها و راهکارها
از بحثهاى بالا روشن گردید که بنیاد فرهنگ بر تربیت استوار است و تربیت از خانواده آغاز مى‏شود و با تعلیم و تربیت تقویت مى‏شود و از طریق رسانه، جهت‏دهى مى‏شود. به دیگر سخن، تربیت میان سه نوع فرهنگ; یعنى فرهنگ عمومى )خانواده( و فرهنگ تخصصى )تعلیم و تربیت( و فرهنگ حرفه‏اى )رسانه( پیوند برقرار مى‏سازد.48 در این حوزه باید از هر گونه تغییر کارکردى جلوگیرى کنیم. یعنى خانواده‏ها، وظیفه تربیتى خود را به مدرسه و دانشگاه واگذار نکنند و مدرسه نیز به نوبه خود، وظیفه عمق‏بخشى به تربیت را به رسانه‏ها واگذار نکند; زیرا رسانه ابزارى است براى جهت‏دهى و نه تعمیق تربیت. اگر این گردش اتفاق بیفتد - که در حال حاضر در حال اتفاق افتادن است - آسیبهاى مهلکى بر تربیت وارد خواهد کرد که جبران‏ناپذیر خواهد بود. با اندکى دقت، نشانه‏هاى این نابسامانى در فرهنگ کنونى جامعه به چشم مى‏خورد. تربیت سطحى، تمایل به فرهنگ غرب، شکاف نسلى، ناآشنایى با تاریخ و تمدن ایرانى - اسلامى و... از پیامدهاى ناگوار این تغییر کارکردى در نهادهاى تربیتى فرهنگ است.
بنابراین، لازم است راهبردهاى فرهنگى، نخست بر تحکیم خانواده متمرکز شود و در مرحله بعد بر تقویت بُعد پرورشى در مدارس، تقویت بُعد علمى و پرورشى در دانشگاه‏ها، تقویت بُعد خودسازى معنوى، علمى و تبلیغى متناسب با نیاز روز در حوزه‏هاى علمیه و تربیت انسانهاى مستعد و سرمایه‏هاى انسانى مناسب براى تدریس و تربیت در مدارس، دانشگاه‏ها و حوزه‏ها تمرکز یابد و در مرحله سوم بر رسانه‏ها، بویژه صدا و سیما که در تغییر فرهنگ در میان کودکان، نوجوانان و جوانان، نقش منحصر به فردى دارد، تأکید شود. پالایش و افزایش اثربخشى خانواده، مدرسه، دانشگاه، حوزه و رسانه رمز تعالى تربیت و فرهنگ در جامعه است و کم توجهى به این سه نهاد، انحطاط تربیت و در نتیجه انحطاط فرهنگ را در پى خواهد داشت.

 

پیوند نهادهاى اصلى تربیت در سطوح گوناگون فرهنگ
از سوى دیگر، اگر فرهنگ جامعه را به درختى همانند کنیم، مبانى فرهنگ در حکم ریشه درخت و نهادهاى فرهنگى که وظیفه سیاست‏گذارى، مدیریت، اجرا و نظارت بر فعالیتهاى فرهنگى را به عهده دارند، به مانند تنه درخت و مظاهر عینى فرهنگ در جامعه، که همان سبک زندگى است، میوه درخت به شمار مى‏آیند. هرگونه تغییرى در مبانى، تغییر در سازمانها و نهادها، بویژه نهاد خانواده، نهاد تعلیم و تربیت و رسانه را در پى خواهد داشت و ثمره دگرگونیها، در سبک زندگى خود را نشان خواهد داد. بنابراین، سبک زندگى لایه رویین فرهنگ است که از لایه‏هاى زیرین; یعنى مبانى فرهنگ، سیراب مى‏شود. سبک زندگى اسلامى نیز از این قاعده مستثنى نیست.
براى دستیابى به سبک زندگى اسلامى پایدار، پویا و جامع، تبیین مبانى فرهنگ اسلامى اهمیت کلیدى دارد. درنگ و شرح مبانى فرهنگى قرآن کریم، از یک سو، چهارچوب اهداف، روشها و الگوهاى سبک زندگى اسلامى را ترسیم مى‏کند و از سوى دیگر، معیار و ملاکى معتبر براى جداسازى سبک زندگى اسلامى از غیر اسلامى است. نقطه اوج این مبانى، درآمیختگى منحصر به فرد آنها، با عقلانیت است که انعطاف لازم را براى جهانى‏سازى سبک زندگى اسلامى فراهم ساخته و آن را از کمند زمان و مکان و عصر و نسل خارج ساخته، تا سبک زندگى اسلامى همراه با فراز و نشیبهاى دگرگونیهاى جهانى و منطقه‏اى و فرهنگ‏هاى گوناگون بومى، همچنان پویایى و سازگارى خود را حفظ کند.
از این رو، استخراج و تبیین مبانى فرهنگ از قرآن کریم، ارتباط مستقیمى با تقویت سبک زندگى اسلامى دارد، زیرا میوه، مهم‏ترین عناصر مورد نیاز خود را از ریشه مى‏گیرد. توجه بیش‏تر به مبانى، هم سبک زندگى اسلامى را عقلانى‏تر خواهد کرد که مورد پذیرش هر عقل سلیمى قرار خواهد گرفت و هم آن را که بر پایه فطرت انسانى استوار گشته، در درون دلها جاى مى‏دهد.
امید که سبک زندگى اسلامى با پشتوانه قرآنى این دو عنصر حیاتى - عقلانیت و معنویت - روز به روز گسترش و عمق بیش‏ترى در مرحله نخست در جامعه اسلامى‏مان و در مرحله بعدى در جامعه‏هاى اسلامى و در نهایت در همه جامعه‏ها داشته باشد.

 

نتیجه
در اندیشه استاد صفایى حائرى، سه مبناى اساسى به چشم مى‏خورد که شالوده ذهنى و فهم ایشان از قرآن کریم بر آنها استوار است: توحید، ولایت و انسان. بنابراین طبیعى است که هر برداشتى از قرآن کریم، توسط ایشان در مسأله مهمى مانند فرهنگ، بویژه در ساحَتِ مهندسىِ فرهنگ که بر مبانىِ فرهنگ چشم دارد، بر این سه محور بنا شود. ایشان، انسان را در یک سوى پیوستار فرهنگ قرار مى‏دهد و در سوى دیگر آن، توحید را به در مدار و محور اصلى مى‏نهد و ولایت را حلقه واسط این پیوستار قرار مى‏دهد.

ارتباط سه محور اصلى فرهنگ از دیدگاه استاد صفایى بر اساس آموزه‏هاى قرآن کریم
انسان باید از طریق ولایت تربیت شود، تا به توحید دست پیدا کند و مدار فرهنگ بر محور انسان مى‏چرخد. اگر در این فرهنگ، انسان تربیت شود، آن فرهنگ، فرهنگ متعالى، توحیدى و ولایى است و اگر از درون فرهنگى، انسان تربیت‏شده بیرون نیاید، آن فرهنگ، یک فرهنگ منحط و سخیف است که تنها نام فرهنگ را یدک مى‏کشد. انسان تربیت شده به دست ولى، در خدمت ولى قرار مى‏گیرد و وظیفه دارد در کنار و در سایه ولى، افزون بر خودسازى به تربیت سایر انسانها نیز بپردازد و دنیا و آخرت خویش را بسازد تا از دام خسران بِرَهَد و انسانى که از تربیت بهره‏مند نگشته و استعدادهاى وجودیش را در دنیا شکوفا نساخته، یا در برابر ولى و یاورانِ ولى، قد علم مى‏کند و با آنان به مبارزه برمى‏خیزد و یا در فرهنگ و دنیاىِ پر زرق و برقى که مخالفان ولى ساخته‏اند، گرفتار شده و قدرت و یا فهم لازم را براى خروج از این دایره ندارد. از این رو، بر شیعیان ولى است که از یک سو به تربیت خود و دوستان خود بپردازند و از سوى دیگر، بر اساس طرح و برنامه و ظرافت و دقت، بر گستره تبلیغات دینى خویش بیفزایند و با نگاهى جهانى به یارى مظلومانِ گرفتار در فرهنگِ مادى بشتابند و با ارتقاء اندیشه و تبیین فرهنگِ دینى براى آنان، آنان را از بندِ مخالفان رها سازند و در تربیت آنان بکوشند.
فرهنگ قرآن کریم از دیدگاه استاد، چند ویژگى شاخص دارد که آن را از سایر فرهنگ‏ها متمایز مى‏سازد:
نخست آن که، فرهنگى جهانى است، نه منطقه‏اى، بنابراین باید با نگاه جهانى تفسیر شود.
دوم این که، محور اول و آخر آن، توحید است، بنابراین، این فرهنگ با هر عنصر غیر توحیدى ناسازگار است و در هر جزء آن، رنگ و بوى توحیدى عیان است.
سوم این که، به دلیل نگاه ویژه‏اش به انسان، جامع، فراگیر و سیستمى است، بنابراین، نگاه‏هاى تک بعدى را برنمى‏تابد.
چهارم این که، هدفِ آن، تربیت و خودسازى است، بنابراین، اثربخشىِ آن از یک سو بلند مدت و نه زود هنگام و از سوى دیگر، ریشه‏اى و عمیق است.

 

شاخصهاى مهم متمایزکننده فرهنگ قرآن کریم از سایر فرهنگ‏ها
در یک کلام، بر اساس فرهنگ قرآن کریم، تربیت انسان، نقطه آغاز و انتهاى فرهنگ جامعه است. باید در مهندسى فرهنگ بر تربیت انسان متمرکز شد، تا فرهنگ جامعه تعالى پیدا کند، چه از طریق آموزش، چه از مسیر پژوهش، چه از راه تربیت و چه از راه تبلیغ.

منابع
- قرآن کریم.
- به سوى توسعه فرهنگ دینى در جامعه ایران، محمد جواد ابوالقاسمى، عرش پژوه، تهران، 1385.
- تسنیم; تفسیر قرآن کریم، عبدالله جوادى آملى، مرکز نشر اسراء، قم، 1379.
- تطهیر با جارى قرآن، تفسیر سوره بقره، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1380.
- تطهیر با جارى قرآن، سوره‏هاى کوچک، على صفایى حائرى، هجرت، قم، 1380.
- تطهیر با جارى قرآن (3)، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1381.
- حرکت: تحلیل جریان فکرى و تربیتى انسان، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1388.
- درسهایى از انقلاب، على صفایى حائرى، هجرت، قم، 1380.
- روش برداشت از قرآن، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1385.
- صراط، تفسیر سوره حمد، نسخه دیجیتالى آغاز در نهایت، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1390.
- فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، دفتر تبلیغات اسلامى، خراسان رضوى، مشهد، زمستان 1387.
- فلسفه حقوق بشر، عبدالله جوادى آملى، مرکز نشر اسراء، قم، 1377.
- وارثان عاشورا، نسخه دیجیتالى آغاز در نهایت، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1390.
- مسؤولیت و سازندگى، على صفایى حائرى، هجرت، قم، 1379.
- مشکلات حکومت دینى، على صفایى حائرى، لیلة القدر، قم، 1388.
- نظم قرآن، عبدالعلى بازرگان، انتشارات قلم، تهران، 1372.
- نقش رسانه ملى در ترویج ارزش‏هاى انقلاب اسلامى براى کودکان، سید مصطفى احمدزاده، صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، مرکز پژوهش‏هاى اسلامى، قم، 1393.
- نقشه مهندسى فرهنگى کشور، شوراى عالى انقلاب فرهنگى، دبیرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، تهران، 1392.
- نهج البلاغه، سید رضى، ترجمه سید جعفر شهیدى، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1376.
پى‏نوشتها:
1. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 18 - 23 / 54 - 55، مقاله: قرآن و مهندسى فرهنگى، احمد ترابى.
2. همان / 21.
3. نقشه مهندسى فرهنگى کشور، شوراى عالى انقلاب فرهنگى / 16.
4. درسهایى از انقلاب / 22.
5. سوره حدید، آیه 25.
6. سوره ابراهیم، آیه 1.
7. فلسفه حقوق بشر.
8. درسهایى از انقلاب، على صفایى حائرى / 15.
9. تطهیر با جارى قرآن: سوره‏هاى کوچک / 15.
10. سوره حدید، آیه 3.
11. تسنیم، تفسیر قرآن کریم / 2 / 249.
12. نظم قرآن / 1 / 32 - 33.
13. تطهیر با جارى قرآن (150 / (3; حرکت / 132.
14. حرکت / 180 - 181.
15. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره114 - 137 / 61، مقاله: ارزش بنیادین در نظام تربیتى قرآن کریم، سید مصطفى احمدزاده.
16. روش برداشت از قرآن کریم / 125.
17. نهج البلاغه، سید رضى / 225.
18. تطهیر با جارى قرآن: سوره‏هاى کوچک / 105.
19. مشکلات حکومت دینى / 138.
20. همان / 147.
21. همان / 197.
22. سوره بقره، آیه257.
23. همان، آیه 179.
24. سوره انشراح، آیه 3 - 1.
25. تطهیر با جارى قرآن (78 - 80 / (3.
26. صراط / 95.
27. درسهایى از انقلاب / 9.
28. همان /. 31.
29. به سوى توسعه فرهنگ دینى در جامعه ایران / 20 - 21.
30. روش برداشت از قرآن / 121 - 122.
31. مسؤولیت و سازندگى / 40.
32. سوره سبا، آیه 46.
33. روش برداشت از قرآن / 120.
34. صراط / 66.
35. روش برداشت از قرآن / 121.
36. درسهایى از انقلاب / 20.
37. سوره حج، آیه 41.
38. وارثان عاشورا / 30.
39. نهج البلاغه، سید رضى / 317.
40. وارثان عاشورا / 51.
41. تطهیر با جارى قرآن: سوره‏هاى کوچک / 209.
42. مسؤولیت و سازندگى / 141.
43. مشکلات حکومت دینى / 184.
44. مسؤولیت و سازندگى / 61.
45. تطهیر با جارى قرآن: سوره‏هاى کوچک / 108.
46. صراط / 9.
47. همان / 60.
48. نقش رسانه ملى در ترویج ارزشهاى انقلاب اسلامى / 107 - 152.