مصاحبه با استاد آیت الله محمد تقی جعفرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


قسمت اول این بار پاى سخن فقیهى نشستیم که اراده و کار مستمر تار و پود زندگیش را شکل مى دهد. همت والا و عزم راسخش آرزوهاى او را در سایه سار لطف بیکران الهى به گل مى نشاند و پشت کاراعجاب انگیز وى شکوفه هاى اراده و تصمیم را به ثمر مى رساند.

استاد جعفرى غواص پولادین اراده خطرخواهى است که بى محابا به دریاهاى معارف مى زند و سر بلند بیرون مى آید. پاى نهادن در میان امواج خروشان[ مثنوى معنوى] جلال الدین رومى و سرافراز بیرون آمدن کار هر کسى نیست . چه بسیار صاحبان فضلى که در برابرامواج پیل افکن آن زمین گیر گشته اند واز مولوى بتى ساخته اند واز[ مثنوى] کتابى آسمانى واز خود عبدى درمانده ! و چه بسیار کوته بینان کم ظرفیتى که کودکانه[ مولوى] را ماتریالیست دانستند و به تلاشى بى ثمر دست یازیدند.

استاد جعفرى مردانه گام دراین دریا نهاد و زوایاى آن را در نوردید و بى آنکه خویش را درامواج آن گم کند راهى از[ دریا به دریا] گشود.

مولوى استاد را عاشق و شفته نساخت و همانگونه که خود مى گفت : تنها خیره کرد:استاد نیز مولوى را کم بها نداد واگر چه گه گاه توسن انتقاد را بر دشت مثنوى مى راند اما در جاى جاى تفسیراشعارش به عظمت وى گواهى مى دهد.

 استاد جعفرى وقتى دریاى مثنوى را در نوردید شیفته شگفتیهاى اقیانوس گشت و به دنیاى عظیم[ نهج البلاغه] سخن على[ع] فرزند کعبه گام نهاد. دراینجاست که استاد سخن اندیشمندان غرب را در شعاع درخشش کلام على[ ع] قرار مى دهد تا همه را در برابر عظمت سخن مولانا[ ع] به زانو در آورد و چه در نیک از عهده بر مى آید.

استاد جعفرى بیشتر به عنوان یک فیلسوف شناخته شده است و کمتر به عنوان فقیه ! واین نه تفصیر جامعه است که از آثار شعاع آگاهیهاى فلسفى استاد و بازتاب کارهاى تلیفى وى در زمینه فلسفه است .

خوانندگان محترم دراین مصاحبه با چهره دیگراستاد آشنا خواهند شد. چهره فقیهى که وقتى از نجف بر مى گشت بزرگى خطاب به وى مى گوید: [جعفرى ! درایران فقط فقه واصول لازم نیست باید مطالب دیگر هم بلد باشى] .

استاد جعفرى در حوزه هاى مختلفى به تحصیل پرداخته است واز چند و چون آنها بدقت آگاه است .اساتید فراوانى دیده واز کم و کیف درسهاى زیادى مطلع است خاطرات فراوانى از فقهاء و بزرگان حوزه هاى نجف سامراء تبریز قم و مشهد به خاطر دارد که صفحات مجله آوردن همه آنها را بر نمى تابد همانگونه که[ ضیق محل] فرصت آن را نمى دهد که استاد در هر مورد توضیح بیشترى دهد و به ناچاراز مقوله هاى مختلفى گذرا مى گذرد. بااین همه صرف جوئى اجبارى دراین شماره بخشى از گفتگو بااستاد را چاپ مى کنیم و بخش دیگر آن را به آینده موکول مى کنیم .

امید که سیره سالکان و کلام صالحان ره توشه راهمان باشد.

[مجله حوزه]

 

حوزه : درابتداى این گفتگو آشنایى با زندگانى پر بار تحصیلى و تدریسى حضرتعالى براى حوزه هاى علوم دینى جالب توجه وارزشمنداست . آنچه به این آشنایى ضرورت مى بخشد شهرت استاد در تحقیقات فلسفى و مسائل اعتقادى اجتماعى است که موجب شده است تا زوایاى دیگرى از زندگانى علمى شمااز جمله بخش تحصیلات فقهى واصولى و تحقیقات دراین زمینه چندان آشکار نباشد. استاد: من در حدود سال 1304 در تبریز متولد شدم . تحصیلات مقدماتى را همان شهر گذراندم و بعد براى ادامه تحصیل به تهران آمدم . مقدارى از متن رسائل  مکاسب مانده بود که در تهران خواندم . همچنین در درس مرحوم آیت الله آقاشیخ محمدرضا تنکابنى ( ابوى آقاى فلسفى ) نیز شرکت مى کردم . دراین زمان مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى در مدرسه مروى معقول تدریس مى کردند که من بااشتیاق کامل و میل فراوان در این درس نیز حضور داشتم .

البته من از همان ابتداى تحصیل علاقه زیادى به معقول داشتیم و در وجودم میل به هستى شناسى موج مى زد چند روز پیش یکى از همدروه هاى گذشته این جا آمده بود در ضمن صحبت مى گفت شمااز همان دوران سیوطى و مغنى علاقه به معقول داشتید. به خاطرم مى آورد که پیش چه کسانى براى درس مى رفتیم و چه مباحثه هایى داشتیم بعداز تهران مشرف شدم به قم زمان آقایان اربعه بود آیات عظم مرحوم صدر مرحوم خوانسارى مرحوم حجت و مرحوم فیض رحمت الله علیهم جمیعا حدود یکسال از آمدن به من قم گذشته بود که نامه اى از تبریز آمد که مادرتان مریض است من برگشتم تبریزالبته ایشان فوت کرده بودند. در تبریز مرحوم آیت الله میرزا فتاح شهیدى صاحب حاشیه برمکاسب به من اصرار زیاد کردند که نجف بروم و مى فرمودند نه تهران بمان نه قم . بروید نجف . مقدار زیادى از مقدمات سفر را هم ایشان تهیه کردند و رهسپار نجف شدیم .

زمانى که من وارد نجف شدم یى دو هفته بعداز فوت دو بزرگوار مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى و مرحوم آقاضیاء بود. این موقع زمان مرحوم شیخ محمدعلى کاظمینى واواخر دوران آقا شیخ موسى خوانسارى بود. من یکبار دیگر جلد دوم کفایه را در نجف خواندم و بعد رفتم درس خارج .اولین درس خارج من درس مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازى بود. مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازى بسیار مرد مربى و فقیه با اخلاقى بود. بااخلاق و فقیه ازاینرو درس بیار سازنده اى داشت ایشان بسیار مورد توجه آیات و مراجع عظم به خصوص مرحوم آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى بودند. مقدار زیادى از طهرات و مکاسب محرمه رااز حضورایشان استفاده کردم بعدها نیزایشان یک دوره طهارت در مدرسه قوام فرمودند که من حضور داشتم . همزمان با دروس فقه در درس اصول آیت الله خوئى شرکت مى کردم . همچنین دراصول خارج مقالات آقا ضیاء را خدمت مرحوم آقا میرزا حسن یزدى خواندم چرا که به دقت هاى محروم آقاضیا دراصول علاقه مند بودم .ایشان براستى دراصول مرد دقیقى بودند.

یک درس هم خدمت آیت الله سیدمحمود شاهرودى مى رفتم که مکاسب محرمه  بود یک مقدارى از خیارات را نیزاز حضورایشان بهره مند گشتم .

حدود یکسال و نیم خدمت مرحوم آیت الله حکیم بودم که ایشان عروه مى فرمودند - همین مستمسک که نوشتند - در ماه هاى مبارک هم درسهاى ایام تعطیلى داشتم از جمله قاعده فراغ و تجاوز را یک ماه خدمت مرحوم آیت الله سیدجمال گلپایگانى خواندم . و کتاب رضاع را در یک ماه مبارک خدمت آیت الله سیدعبدالهادى شیرازى بودم در فقه مدت هفت سال من خدمت آیت الله آقاسیدعبدالهادى شیرازى بودم و در جلسه حاشیه بر عروه ایشان حضور داشتم که بسیاراز نظر فقاهى پر برکت بود یکى از عالى ترین ایام زندگانى من همین مدت هفت سال است که خدمت ایشان بودم مرحوم آقاسیدعبدالهادى مرد علم و عمل و براستى تجسمى از معرفت و تقوى بود. در علم اصول مدت یازده سال من خدمت آیت الله خوئى بودم که تقریبا دو دوره میشد چرا که هر دوره درس اصول ایشان در آن زمان حدود 5 تا 6 سال طول مى کشید .

مقدارى هم درس اصول مرحوم آیت الله آقا سیدمحمدهادى میلانى شرکت کردم و همچنین در فقه کتاب اجاره را خدمت ایشان خواندم . فقه واصول ما در نجف به خوبى پیش رفت . خداوند به ما اساتید خوب و کم نظیرى عنایت کرده بود و من توانستم از حضور آنها بهره ها ببرم .

واما کارهائیکه در فقه واصول انجام داده ام تقریرات دو دوره اصول را که خدمت آیت الله خوئى بودم نوشتم که جزواتش در نجف دست به دست دوستان مى گشت اکنون هم بعضى از جزواتش پیش من نیست ازاین میان بحث [ الامربین الامرین] چاپ شد واولین نگارش من به زبان عربى است . در فقه هم رساله رضاع را نوشتم و حواشى کم و بیش نیز بر بعضى ازابواب فقه دارم مدت سه سال آخراقامت در نجف نیز درس خارج مى گفتم در مسجد هندى خارج مکاسب شروع کردم بودم . ( ازابتداى آشنایى با مکاسب من خیلى به این کتاب علاقه پیدا کرده بودم کتاب عجیبى است عظمت شیخ انصارى (ره ) به خوبى دراین کتاب متجلى شده است )از خارج اصول همه مى گفتم که عمده نظر من بر کفایه مرحوم آخوند بود. واما فلسفه و معارف دیگر - باید عرض کنم پس از تحصیلات فلسفه و معارف مربوطه در خدمت مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى در تهران و مرحوم آقا شیخ صدراقفقازى و آقا یخ مرتضى طالقانى در نجف اشرف که البته سالهاى زیادى طول کشید دراین مقوله چه در نجف و چه در تهران تدریسهائى فراوان داشته ام .

 اما درباره فلسفه ها و علوم انسانى از دیدگاه هاى متفکران جوامع خارجى خلاصه مى کنم اگر چه من در نجف از طریق کتابهایى که از مصر و ایران و ترکیه و لبنان وارد نجف مى شد با معارف و علوم مغرب زمین آشنا شدم ولى بعدها با شدت تلاش دراین مقوله مجبور شدم مخصوصا در تهران از آشنایان کامل بزبانهاى خارجى درباره ترجمه هااستفاده کنم دراینجا یک نکته را هم متذکر مى شوم و آن این است که چون بعضى از ترجمه ها قابل اعتماد نیست لذا چنانکه در مجلد 14از تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى در خاتمه بیان کرده ام در آن موارد که چاره اى جز رجوع به ترجمه مشخصى نداشتم مطالبى را که آن ترجمه ارائه کرده است مورد بررسى قرار داده ام بدون اینکه آنها را بطور یقین به متفکرى که مترجم مطالب او را ترجمه کرده است نسبت بدهم . و به موازات کار بر روى اصول و فلسفه اسلامى به فراگیرى این علوم و معارف نیز مى پرداختم اما تلاش و کار در فقه واصول را هرگز رها نمیکردم . به خاطر دارم آنگاه که مى خواستم از نجف به یاران باز گردم یکى از بزرگان به من فرمود ( جعفرى ) درایران فقط فقه واصول نیست مردم به مطالب دیگر هم نیاز دارند بعضى ها هم به من گفته اند: جعفرى مردم به فلسفه و علوم انسانى از دیدگاههاى متفکران نیزاحتیاج دارند!!

اکنون نیز من اگر این نوشته ها و تحقیقاتم را ضرورى و لازم ندانم و پرداختن به آنها را واجب نشمارم قطعا مى پردازم به تدریس فقه واصول و درسهاى رسمى حوزه . ولى من این ها را واجب مى دانم چون جاى آنها رااجتماع خالى است . واجتماع ما به آنها نیازمنداست .

حوزه : با توجه به تماسى عینى که حضرت عالى با حوزه هاى گوناگون داشته اید و تلاش مستمرتان در حوزه هاى مهمى همچون حوزه علمیه تبریز قم و مشهد و نجف اشرف اگر یک مقایسه اى میان این حوزه ها داشته باشید و کاستى وامتیازات هر یک را بیان بفرمائید مفید و سودمند خواهد بود. استاد:این مساله را من چندین مرتبه در جلساتى که براى طلاب یا دانشجوها داشتم مطرح کردم و به این مقایسه مى پرداختم ولى اینکه شما به صورت سوال از من مى پرسید جالب است .

 حوزه نجف از نظر مسائل فقه واصول امتیاز داشت . مى توان گفت مسائلى که در آنجا مطرح مى شدازاین نظر بسیار پرداخته شده بود. بویژه دقت در مسائل اصولى زیاد بود.اگر ما نسل گذشته این حوزه را در نظر بگیریم بزرگانى مانند مرحوم کمپانى و میرزاى نائینى را مى بینم که دراصول واقعا صاحب نظر واستاد بودند. مرحوم میرزا واقعا مطلب داشت و صاب نظر بود. مطالب نائینى دراصول استنساخى از مطالب مرحوم شیخ انصارى و صاحب کفایه نبود. نائینى فرد صاحب نظر و دقیق بود.

بیشترین همت حوزه نجف بر فقه واصول متمرکز بود. علوم و معارف دیگر هم وجود داشت اما شیوع و رواجش به اندازه فقه واصول نبود بزرگانى مانند آقاشیخ صدرا قفقازى آقاشیخ مرتضى طالقانى آقاشیخ محمد جوادجزایرى و آقاشیخ محمدحسین کاشف الغطا و آقاسیدجوادعینکى بودند که در معقول واخلاق و عرفان کار مى کردند حتى بعضى از بزرگان بودند مانند آقا میرزا على قاضى استاد مرحوم علامه طباطبائى که در کمال و اخلاق درجاتى رفیعه پیموده بودند.

وقتى من وارد حوزه نجف شدم هیجده تا درس اخلاق در این حوزه تدریس مى شد بزرگانى از جمله اخلاف صدق مرحوم آقا سیداحمد کربلائى یا آخوند ملاحسینقلى همدانى به تربیت طلبه ها مشغول بودند و به این کاراهتمام کامل مى ورزیدند.

من در عدد هیجده تاکید دارم چون ازایشان شنیدم و درست مستند به ایشان است و عرض مى کنم احتمالا حداقل پنجاه درس اخلاق در حوزه نجف بوده است که هجده تاى آن توانسته بود بروز و ظهورى پیدا کند مى توان گفت هیجده درس از درسهاى درجه دو و درجه سه بوده است که توانسته بروز نمودى داشته باشد. در عین حال فقه واصول قوى تر و شایع تر بود.

در میان علماء سامرا البته علماء نسل قبل از ما - یک روش درسى خاصى بوده است معروف به نهج سامرائى دراین شیوه تدریس استاد مساله را مطرح مى کرد و تمامى حضاراظهار نظر مى کردنداستاد راهنمائى مى کرد و مساله با یک حالت بحث و مباحثه پخته مى شد و نتیجه نهایى رااستاد بیان مى داشت مرحوم آیه الله آقاسیدمیرزاحسن شیرازى و آقاسید محمدفشارکى این گونه درس مى دادند این روش در کربلا بیش از نجف توانست مرسوم شود و دوام بیاورد. شیوه تدریس نجف به گونه سامرائى نبود بلکه مانند حوزه قم بود بعضى ازاساتید مااین روش را نقل مى کردنداز جمله آقاشیخ   

 

کاظم شیرازى از بقایاى علمایى بود که آن روش را (روش سامرائى ) دیده بودند و ما در مجلس درس ایشان بااین روش آشنا شدیم اگر چه شیوه درسى نجف به گونه استاد و شاگردى بود در عین حال زمینه براى بحث انتقاد و نظر باز بود.مشکلات درسى یا در همان جلسه درس و یا بعداز آن توسط استاد حل مى شد و مشکلى باقى نمى ماند. در نجف حالت خودمانى شدن بااستاد زیاد بود شاگردها با اساتید رفت و آمد داشتند گاهى با هم پیاده کربلا مى رفتند و بطور کلى در هر فرصتى بحث میان شاگرد واستاد برقرار بود. گاهى در یک مجلس فاتحه بحث فقهى یااصولى در مى گرفت و تا مساله روشن و حل نمى شد بحث پایان نمى یافت .البته البته تمام این خصوصیات که من براى نجف شمردم مربوط به حداقل 25 سال پیش است چرا که من حدود بیست و پنج سال است که از نجف برگشتم واز وضع کنونى آن اطلاعى ندارم .

واما حوزه مشهداین حوزه قبل از زمان مرحوم میلانى و زمان ایشان یک شکوفائى خاصى داشت فقه واصول و حکمت در آن قوى بود درادبیات هم که مشهد زبانزد دیگر حوزه ها بود و معروف بود که طلبه هاى مشهدى در ادبیات قوى هستند. در حوزه مشهد مکتب آقا میرزا مهدى اصفهانى رواج یافت زیرا که عده اى ازاشخاص بسیار وزین وارسته و بافضل درس ایشان شرکت مى جستند و مطالب ایشان را به گونه خوب و مفیدى کسب کردند. من خودم ایشان را دیدم و چندین جلسه نیز در درس ایشان شرکت کردم .ایشان با فلسفه مخالف بودند.البته به نظر من با نظر به مجموع مطالبى که ایشان ابراز داشته اند مخالفت ایشان با فلسفه مخالفت بجهت تقید به فلسفه بدانجهت که فلسفه است و بجهت تقید به اصطلاح بود یعنى اینکه هر چه فلان فیلسوف گفته است چون فیلسوف است بایداو را پذیرفت . و گرنه ایشان نمى گفت :اگر فلسفه مى گوید 2#2 میشود بگوئیم خیر مى شود 5. به عقیده من نزاع ما بین ایشان و فلسفه را نباید زیاد حاد بکنیم چرا که ما هم که فلسفه را وسیله رسیدم به واقعیات و تماس با حقایق مى دانیم خود آن را معشوق با لذات نمى دانیم و نمى گوئیم که تمام آن چه فلاسفه گفته اند درست است و واقعیت است . نه البته نه مطالب نادرست هم در فلسفه ها وجود دارد. خود من هیچگاه نتوانستم به فلسفه بدانجهت که فلسفه است جذب بشوم گر چه در معقول من چهار نفراستاد بسیار جامع و دقیق و قوى دیدم دراین زمینه طلبگى بسیار کرده ام . بعضى مسائلى که فلاسفه مسلم گرفته اند براى من جاى بحث دارد. وانگهى آیا میتوان دو فیلسوف پیدا کرد که نه تنها در همه مسائل   

بلکه حتى در مقدارى معتدبه از مسائل فلسفه با پاسخ به چون و چراهاى مربوطه داراى نظریات متحد بوده باشند.

ما مطیع واقعیات و حقایق هستیم فلسفه واگر بخواهیم بااصطلاح مناسبترى بگوئیم حکمت وسیله خوبى براى رسیدن به آنهااست .

در همین زمان که آقا میرزا مهدى اصفهانى در مشهد تدریس مى کردند حکمت و معقول هعم درس داده مى شد.

در حوزه تبریز هم ادبیات قوى بود چند نفراستاد قوى درادبیات داشت از جمله مرحوم آقا میرزا على اکبراهرى . فلسفه در تبریز رواج چندانى نداشت گر چه بودند اساتیدى مانند آقا سید عبدالعظیم و دیگرانى که حکمت مى گفتنداما در زمان ما فلسفه به اندازه حوزه تهران و مشهد واصفهان رونق نداشت . با کمال تاسف باید عرض کنم که درس تفسیر نه در حوزه تبریز و نه در حوزه مشهد رواج چندانى نداشت و آنگونه که باید به این مهم پرداخته نمى شد.

واما حوزه قم امتیازى که این حوزه بر سایر حوزه ها حتى حوزه نجف داشت این بود که پرداخت به علوم عرضى در آن بیش از سایر حوزه ها بود مثلااگر در زمان ما در حوزه نجف دو یا سه درس معارف اسلامى گفته مى شد در قم زیادتر بوداطلاعات طلبه ها هم دراین زمینه بیشتربود. همچنین طلبه هاى قم از طلبه ها نیزار قم مى آمدند تهران در دانشگاه شرکت مى کردند و پس ازاخذ لیسانس یا دکترى به قم بر مى گشتند.

از آن زمان که علامه طباطبائى رحمت الله علیه در قم شروع به تدریس کردند و به فلسفه هاى روز پرداختند در حوزه نهضتى بسیار بااهمیت شروع شد. در همان موقع بود که در نجف اشرف اینجانب با مشورت با مراجع عظم از آنجمله مرحوم آیه الله آقاسیدعبدالهادى شیرازى اشتغال به معارف اسلامى و فلسفه جدید و علوم انسانى که بطرز جدید سرازیر دانشگاه ها شده بود جدى گرفتیم و با چندنفر دیگر شروع کردیم . پیش از نهضت مرحوم علامه طباطبائى واشتغال جدى طلبه هاى نجف به امور مزبوره در سالیان گذشته شخصیت هاى بزرگى مانند مرحوم آقاشیخ جواد بلاغى مولف انوارالهدى والرحله المدرسیه والهدى الى دین المصطفى (ص ) و آقاى حاج آقارضا مسجدشاهى که فلسفه نشو وارتقاء شبلى شمیل را موردانتقاد قرار داده بود شروع به کار کرده و نتایج بسیار خوبى هم گرفته بودند و جریانى که من عرض کردم پس از دوره کوتاهى   فترت بود . خوب یادم مى آید که من خدمت آقا سیدعبدالهادى شیرازى که بسیار مرد متفکر و روشنى بود و یکى دیگراز مراجع پیشنهاد کردم که مسائل روز را شروع کنیم و گفتم حوزه نباید تنها منحصر به فقه واصول باقى بماند چرا که مسائل از سراسر دنیا به کشورهاى اسلامى سرازیر شده است و دنیا دارد کم کم حکم یک خانواده را پیدا مى کند آن دو بزرگوار تایید کردند. و ما مطالعه فلسفه ها و علوم انسانى روز را شروع کردیم و دراین زمینه درسى هم مى گفتیم که اساس و بنیاد همین کتاب ارتباط انسان و جهان و وجدان و جبرواختیار شد .

حوزه :حضرت عالى که موفق به درک محضراساتید بزرگ و فرزانگان وارسته اى شده اید. با نقل گوشه اى از خاطرات آن روزهاى حضور ما را نیز دراین بهره مندى شریک گردانید.  استاد: براستى آن روزها به خصوص در حوزه نجف بزرگانى بودند که لحظه هاى بودن با آنها تمامى خاطره است و دلنشین . بزرگانى در فقه و اصول بزرگانى در فلسفه و عرفان واخلاق که به اقتضاى حال و هواى این بحث باید گزیده از آن را برگزید.از جمله خصوصیات خوبى که دل شیوه تدریس مرحوم آقاشیخ کاظم شیرازى دیده مى شداین بود که به طلبه میدان مى داد تا بحث کند دامنه بحث را باز گذاشته بود واجازه نقد و انتقاد واشکال را مى دغاد هیچگاه کسى را نمى کوبید. فراموش نمى کنم . روزى در درس ایشان یکى از طلبه هایى که تازه آمده بوداشکال کرد اشکال وارد نبود. خوب طلبه تازه واردى بود. یکى از آن طلبه هاى با سابقه گفت آقا بى ربط صحبت نکن . آقاشیخ کاظم رحمه الله علیه ناراحت شد و گفت آقا مگر شمااز وقتى که شروع به صحبت واشکال کردید همه با ربط بود؟ صبر کن این طلبه هم تدریجا به با ربطش مى رسد .

مرحوم آقاسیدعبدالهادى شیرازى نیز مردى بود که هر چه به او نزدیکتر مى شدم علاقه ام به او بیشتر مى شد من ندیدم کسى را که اینمقدار مقام دنبال او بدود واواز مقام فرار کند. مرحوم آقاسیدعبدالهادى واقعااز مقام گریزان بود بیاد دارم آنموقع که آیت الله بروجردى (ره )از قم براى طلبه هاى نجف شهریه فرستادند براى بعضى مشکل بود بپذیرند و نمى خواستند مرجعیت ایشان را قبول کنند. در حالیکه آقا سید عبدالهادى   شیرازى به آقا شیخ نصرالله خلخالى که مسول توزیع شهریه ایشان بود فرموده بود چرا سهم مرا نیاوردى هر چقدر سهم و شهریه ما مى شود بفرست و بااینکار عملا مرجعیت آیت الله بروجردى را پذیرفتند.

از جمله الطاف خداوندى که شامل حال من شداین است که موفق شدم یکسال و نیم محضر مقدس فقیه عارف و حکیم متاله جناب آیت الله شیخ مرتضى طالقانى را درک کنم این ایام ازایام پر برکت عمر من بود و خاطره هاى بیاد ماندنى ازایشان دارم از جمله خاطره اى است که قبلا نیز در بعضى مصاحبه ها نقل کردم و چاپ شده است . .

حوزه :اگراستاد میل دارید براى ما هم بازگو فرمائید. استاد:

اعد ذکر نعمان لناان ذکرههوالمسک ما کررته یتضوع یکى از آخرین روزهاى ذى الحجه که براى درس خدمت ایشان رسیدم فرمودند براى چه آمدى عرض کردم براى درس فرمودند درس تمام شد و من تصور کردم مقصودایشان فرا رسیدن تعطیلات محرم است عرض کردم دو روز به محرم مانده و هنوز درسها تعطیل نشده است ایشان فرمودند مى دانم درس تمام شده است خر طالقان رفته پالانش مانده . روح رفته جسدش مانده . من فهمیدم که ایشان خبر رحلت خود را مى دهند خدا را شاهد مى گیرم که هیچ گونه علامت بیمارى درایشان نبود بسیار منقلب شدم و خواهش کردم نکته اى را به عنوان یادگار بفرمائید.ابتدا کلمه لااله الاالله را با یک حالت روحانى و رو به ابدیت فرمودند و بعد در حالیکه اشک بر محاسن شریفشان جارى بود در حال عبوراز پل زندگى فانى به سراى ابدیت و باقى این بیت را زمزمه کردند:

تا رسید دستت به خود شو کارگرچون فتى از کار خواهى زد به سر  بار دیگر کلمه لااله الاالله را فرمودند هر چه تلاش کردم دست مبارکشان را ببوسم موفق نشدم .با قدرت زیاد مانع مى شدند. پیشانى و محاسن مبارک ایشان را چند بار بوسیدم اثر قطرات اشکهاى مقدس آن مسافر دیارابدیت را بر صورتم احساس کردم و رفتم دو روز بعد خبر رحلت آن عالم ربانى را شنیدیم در مراسم تدفین اواغلب مراجع و بزرگان حوزه شرکت داشتند هنگامى که بدن مطهراو را غسل مى دادند چنان بوى عطر دل انگیزى به مشام مى رسید که هر کس از دیگرى سوال مى کرد شما عطر زدید   

جوابها منفى بود و من تا کنون هیچگاه دیگر چنان بوى دل انگیزى که آنروز در فضاى روحانى آنجا به مشامم خورداستشمام نکردم .

وقتى من از نجف برگشته بودم مرحوم آیت الله بروجردى ازاساتید من پرسیدند گفتم یکى ازاساتید ما مرحوم شیخ طالقانى بود ایشان خیلى منقلب شدند و به شیخ اظهارارادت کردند و من یکمقداراز خصوصیات شیخ را براى ایشان نقل کردم .

دراین جا باید یادى نیزاز مرحوم آیه الله آقاى حاج میرزا فتاح شهیدى صاحب [حاشیه برمکاسب] داشته باشم چرا که یکى از کسانیکه من واقعاازاو استفاده کردم ایشان بود. مرحوم شهیدى مردى پخته واستاد دیده بود بعضى به استعداد خود تکیه دارند و زیاد به استاداعتنائى نمى کنند. اما مرحوم شریعت اصفهانى بود مردى فقیه صاحبنظر و در عین حال ایشان واقعا مردى بودالمعرض عن الدنیا و طیباتها شهیدى واقعااینگونه بود وقتى از دنیا رفت ما ترک ایشان مققدارى کتاب و وسائل معمولى زندگى بود و خانه هم ملک ایشان نبود .

از جمله خاطرات من یک داستان شخصى است که با مرحوم آقاسید عبدالهادى شیرازى داشتم زمانى که من از نجف برگشته بودم به ایران بعداز دو سه سال دو مرتبه به نجف برگشتم و نظرم این بود که آن جا بمانم آن زمان آقاسیدعبدالهادى مریض بود رفتم دست بوس ایشان دیدم در بستر بیمارى ناله مى کنند. عرض کردم آقا چیزى نیست انشاءالله هر چه زودتر بهبود مى یابید.ایشان با یک حالت خاص فرمودند:

جان عزم رحیل کرد گفتم که مروگفتا چه کنم خانه فرو مى آید  باایشان مشورت کردم که مى خواهم نجف بمانم چگونه است فرمودنداگر نجف بمانید براى شما راهى هست ولى من معادش را نمى دانم فرداى آنروز آیت الله خوئى ما را به نهار دعوت بمانم ایشان نیز فرموداگر بمانید براى شما راهى هست ولکن نمى دانم معادش چه مى شود.ازاین رو من نود درصد تصمیم بازگشت گرفتم در عین حال گفتم خوب است بروم کربلا تا در ضمن زیارت یک استخاره هم بکنم رفتم کربلا هنگام اذان صبح مشرف شدم حرم اباعبدالله ( ع ) و مطلب را باایشان در میان گذاشتم و خواستم از خداوند بخواهند تا در یک استخاره امر را بر من روشن کنند استخاره کردم آیه شریفه ى آمد که بطور شگفت انگیزاشاره به حرکت از عراق داشت .

 فهمیدم که خداوند سرنوشت مرااینگونه قرار داده است که برگردم به ایران و برگشتم وابتدا رفتم مشهد زمان مرحوم آیت الله میلانى بود در جلسه استفتائات ایشان شرکت مى کردم و همچنین یکى از درسهاى عمومى ایشان نیز مى رفتم لکن چون آب مشهد به من نمى ساخت آمدم تهران واکنون حدود 25 سال است که در تهران هستم .

حوزه : حضرت عالى حدود 25 سال است که از نجف برگشته و در تهران سکونت گزیده ایداز شما خواهش مى کنیم ما را با گوشه هایى از فعالیت هاى مستمر و تلاشهاى خستگى ناپذیرتان در طول این 25 سال آشنا بفرمائید.  استاد: درابتداى ورودم به تهران در مدرسه مروى شروع به تدریس کردم . مکاسب کفایه و همچنین درس خارجى داشتم که متن آن عروه مرحوم آیه الله آقاسیدکاظم یزدى بود کتاب اسفار و منظومه را نیز تدریس مى کردم همراه بااین تدریس جلسات عمومى نیز براى مردم داشتم که در آن بخشهایى از معارف اسلامى را مطرح مى کردم . بعداز مدتى به این نتیجه رسیدم که این جلسات ضرورت ندارد چرا که بحثهایى را که مردم مى خواستند و مایل بودندافراد زیادى مى توانستند مطرح کنند و این افراد بودند واین بحثها کم و بیش جریان داشت ازاین رو من بفکر افتادم که باید همان طلبگى خود راادامه دهم و مشغول تحقیق و تالیف واین قبیل امور باشم این بود که در کنار تدریس در مدرسه مروى ذهنم متوجه این امور بود و به آن نیز مى پرداختم بعداز پنج شش سال تصمیم گرفتم جهت عمق بخشیدن به فعالیتها کارم را به منزل منتقل کنم .ازاینرو دیگر به مدرسه نرفتم و تدریس در آنجا نیز ترک شد. .

آن زمان بعضى از دانشگاههاى کشور اصرار زیادى داشتند که تدریس در آنها را بپذیریم .اما من به جهت اینکه تردید داشتم با جو آنروز دانشگاههاى من مى توانم تاثیر دلخواه را بگذارم یا نه نپذیرفتم ولى جلسه مستمر و مکررى با بعضى از دانشمندان و همچنین بعضى ازاساتید که انسانهاى فاضل و دانشمندى بودند داشتم . دوستان دانشجو هم هر چندگاه یکبار با مشکلات زیاد در یکى از دانشکده ها کنفرانس برگزار مى کردند که من پیرامون موضوعات گوناگون در آن به بحث مى پرداختم در طول این سالیان چند بار به کنفرانسهاى خارجى دعوت شدم که در آنجا شرکت کردم .

یکبار هم به صورت آزاد مسافرتى به خارج داشتم واز بعضى از دانشگاهها و   مراکز علمى و فرهنگى آنجا دیدار کردم همچنین اندیشمندان و متفکران زیادى از خارج به اینجا آمده اند که بااینجانب مصاحبات و مذاکراتى داشته اند شاید بتوان گفت در طول این 25 سال با حدود صد نفراز دانشمندان بزرگ مذاکره و مصاحبه داشتم که صورت بعضى از آن مذاکرات نیز محفوظ است ولى با کمال تاسف تمامى حفظ نشده و من به لحاظهاى گوناگون کمتر به حفظ صورت مذاکرات توجه مى کردم . ولى آنچه براى خود من اهمیت دارد وازاین نظر صورت مذاکرات توجه مى کردم . ولى آنچه براى خود من اهمیت دارد وازاین نظر خداوند منان را همواره شکرگزار هستم این است که در طول بیست پنج سال هیچگاه از تدریس و تحقیق و تالیف باز نایستادم و همواره مشغول طلبگى بودم درست مثل اینکه در حوزه نجف یا قم باشم ایام بیکارى من دراین سالها منحصر است به ایام بیمارى یا مسافرتهاى کوتاه و ضرورى در غیراین صورت هیچ کارى نداشتم ازاینرو بسیارى راضى و خوشحال هستم و نسبت به خداوند سپاسگزارم . که به من عشق و علاقه به کار را عنایت فرموده است .

حوزه :از جمله تالیفات شما در طول این بیست و پنج سال[ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى] است . گر چه شما قبلاز در فرصتهاى مختلف انگیزه و چرائى پرداختن به این تالیف را فرمودید. در عین حال مایلیم این انگیزه و چرائى رااز شما بشنویم . استاد:اصل پرداختن من به مثنوى از آنجا آغاز مى شود که جمعى از دوستان تحصیل کرده دانشگاهى از من خواستند یک درس مثنوى برایشان بگویم . در طول این درس من عمق مضامین عالى آن را بیشتراحساس کردم . دیدم ملاى رومى دراین کتاب یکنگرش قوى عرفانى و حکمى و روانى و اخلاقى دارد.استناداو دراین کتاب به آیات و روایات هم که خیلى زیاداست و همچنین مى دیدم که این کتاب در فرهنگ ما مطرح است و جایگاه ویژه اى دارد.از طرف دیگر آن را در عین داشتن مضامین عالى و بلند داراى اشتباهات و تناقضاتى یافتم ازاین رو گفتم این کتاب که در فرهنگ انسانى جایگاه ویژه اى دارد و به او مراجعه واستناد مى شود بایداز نظر یک روحانى شیعه مورد تفسیر نقد و تحلیل قرار گیرد. تا این کار مقدارىازافراط و تفریطها را بزداید. چرا که نسبت به این کتاب افراط و تفریط زیادى هست . بعضى به صورت مطلق آن را مى پذیرند و بعضى به صورت مطلق آنرا رد مى کنند در   حالى که مطلق نیست . مطلب خوب و مضامین عالى زیاد دارد. اشتباه و تناقض هم دارد من کوشیدم ضمن شرح و تفسیر آن صحیح رااز ناصحیح بازشناسم . ودراین راه کوشش بسیار کرده ام گر چه امکان دارد موردى از قلم افتاده باشد. همانگونه که عرض کردم من براى این تالیف احساس وجوب کردم چرا که این کتاب قرنهااست در فرهنگ انسانى مطرح است و مى تواند مورداستفاده یا سوءاستفاده هائى واقع شود. چنانکه شده است بعضى آن را در ردیف کلام انبیا مى خوانند. بعضى دیگر آنرا مبتنى براندیشه هاى غیراسلامى مى دانند.

این مرد بزرگ در کتابش به بیش از دو سوم قرآن استناد مى کند او محصول مکتب اسلام است آنچه داردازاسلام دارد در یک مجلس کسى مى گفت ملاى رومى بزرگترازاسلام است اسلام نمى تواند چنین اندیشه اى بپرورد من در مقام جواب گفتم تو ملاى رومى را خوب شناخته اى اما متاسفانه اسلام را نمى شناسى .اگراسلام را مى شناختى چنین نمى گفتى .

آنچه من دربارگاه خداوند متعال نسبت به این تالیف خواهم گفت واز آن دفاع خواهم کرداینست که من در پى این شعار رفتم[ فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه] با عمل به این شعار خواستم سدى محکم برافراط و تفریط ببندم . واین اصل اساسى را هم فراموش نکنیم که اگر خویش را گفتى و پذیرفتى آنگاه که بدش را بگوئى از تو مى پذیرند.

حوزه : شیوه کار شما در[ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه] چگونه است و چه ویژگیهائى براى این اثر خود قائل هستید. استاد:

سخن هر چه گویم همه گفته اندبر باغ دانش همه رفته اند از زحمات همه شارحین نهج البلاغه باید قدردانى کرد. هر یک در جهتى کوشیده اند و تمام جهات هم لازم و مفیداست آنچه من دوست داشته و مایلم دراین شرح پى گیرى کنم مشروح و تطبیقى بحث کردن است . براین باورم که هر جا مطلب نیاز به شرح و بحث دارد بقدرامکان توانم بحث کنم و دراین بحث یک حالت تطبیقى با مسلک ها و معارف دیگر به ویژه معارف غربى داشته باشم . تا با روشن شدن عظمت    معارف نهج البلاغه این خام اندیشى را بزدایم که بعضى خیال مى کنند به موازات پیشرفتهاى صنعتى غرب در معارف نیزاز ما برتراست . پیشرفتهاى علمى صنعتى حسابش کاملااز هستى شناسى و معارف الاهى انسانى جداست .

البته من نمى خواهم قدر و منزلت معارف انسانى دیگران را پائین بیاورم . چرا که غربى ها هم دراین زمینه مطالب خوبى دارند. آنها که زحمت کشیده و رنج برده اند به جائى رسیده اند چرا که اون لیس للانسان الا ما سعى خداوند در نظام هستى کوشش هیچ کسى را بى بهره نمى گذارد و با هیچ کس هم قوم و خویشى ندارد.

دراین مقایسه تا جائى که روح مقدس امیرالمومنین علیه السلام یارى و کمک کند در حدود مقدورم مى خواهم ذخائر گرانبهاى ما در معارف و علوم انسانى نمایان شود تا فکراستفاده چگونگى بهره بردارى از آنها برایمان روشن گردد.

حوزه :از جمله توفیقاتى که خداوند متعال به شما عنایت کرده اینست که همراه با فراگیرى فلسفه اسلامى موفق به فرا گرفتن فلسفه هاى دیگر نیز شده اید. به نظر جنابعالى فراگرفتن فلسفه غرب در حوزه هاى کنونى تا چه حد لازم و ضرورى است .  استاد: به نظر من اگر ما خصوصیات و مشخصات اقلیمى و فرهنگهاى رسوبى مغرب زمین را کنار بگذاریم فلسفه اى بنام فلسفه مغرب زمین نداریم چنانکه اگر همین خصوصیات و مشخصات رااز هستى شناسى مشرق زمین حذف کنیم فلسفه اى بنام فلسفه مشرق زمین نداریم . آنچه که حقیقت دارد مسائلى است که براى انسان در رابطه با خدا و در رابطه با جهان هستى و دررابطه با همنوع خودانسان مطرح است خواه آن کسى که مسائل مزبور براى او بر نهاده میشود شرقى باشد و خواه غربى خواه دیروز و خواه امروز.البته همانگونه که بالااشاره کردیم هراقلیمى با نظر به فضاى علمى و خصوصیات محیطى و عناصر فرهنگى ثابت و ریشه دار آن در طرح مسائل و تعریفات درباره مفاهیم و روش استدلال مثلا تعریف با خواص فقط استدلال حسى و تجربییا عقلانى محض و غیر ذلک قطعا تاثیر میگذارد.اماازاین تاثیرات طبیعى که بگذریم هستى شناسى و مسائل ارتباط انسان با جهان شرقى و غربى ندارد هر دو بایداین مسائل را حل کنند.اگر براى انسان مطرح است که آیا جهان واقعیت و هدفى دارد این براى انسان مطرح است چه شرقى چه غربى پاسخ آن را بایدانسان بیابد   

گر چه وسائل رسیده به این پاسخ به لحاظ حاکمیت فرهنگهاى گوناگون ممکن است متفاوت باشد.

دراین موقعیت کنونى اگر بخواهیم دو سرزمین شرق و غرب را در نظر بگیریم میتوانیم بگوئیم : فلسفه در شرق اسلامى که به یک معنى عبارتست از نگرش در هستى واصول و مبادى عالیه آن اگر چه از فعالیت عقلانى بیشتر برخورداراست . 1 ولى این بان معنى نیست که جمیع معارف و علوم و فلسفه هاى اسلامى مشرق زمین عقلاى محض بوده و کارى با حس و تجربه ندارد زیرا کاروان علوم مسلمین در تاریخ گذشته از سواحل خزر تا کرانه هاى اقیانوس اطلس در حرکت و تکاپو بوده و مخصوصا در قرن 3 و 4 و مقدارى از قرن پنجم هجرى علم رااز سقوط نجات داده است و پس از آن نیز که مسلمین با نگرش هاى علمى سطوح و روابط عینى انسان و طبیعت را مورد توجه قرار داده اند براى هیچ احدى قابل تردید نیست . و مى دانیم که معارف علمى همانطور که مستند به مشاهدات تجارب تحصیل مى شود دانشمندان اسلامى در آنموقع با همین روش به تکاپوى علمى پرداخته اند.

اگر مى گوییم شیوه نگرش عقلانى در شرق اسلامى قوى تر بوده است این به آن معنى نیست که متفکران اسلامى از جهان علوم قهر کرده اند بلکه دانش و گرایش هاى حسى تجربى در میان مسلمین آنقدر نیز قوى بوده است که پرچم علم و دانشهاى تجربى در قرن 3 و 4 به دست مسلمین بوده است .اکنون هم اگر کسانى در هستى شناسى و شناخت مبادى کلى هستى نگرشى فلسفى دارنداین به معنى عدم اعتقاد به اینکه مسائل علمى را باید در آزمایشگاه یا با روش هاى مخصوص علمى فهمید نیست .اما در مغرب زمین پس از سپرى شدن قرون وسطى و ظهور طلایه قرون نهضت عین گرائى در معرفت و علم شروع و تدریجا به اوج خود مى رسید که حتى گاهى فلسفه ها را هم تحت تاثیر قرار مى دهد واصرار در عین گرائى فلسفه بحدى شایع مى شود که فلسفه علوم بوسیله اگوست کنت وارد میدان مى شود.البته مى دانیم که این حماسه ها و عین گرائى فلسفه بحدى شایع مى شود که فلسفه علوم بوسیله اگوست کنت وارد میدان مى شود.البته مى دانیم که این حماسه ها و عین گرائى که از قلمرو علوم سرچشمه مى گرفت دراین عین گرائى (پوزیتیویسم )افراطى به بن بست رسید و در نتیجه نگرش هئا فلسفى جامع و داراى نظم کلى (سیستماتیک )ازافق مغزهاى متفکرین تقریبا ناپدد شد مگر یک مقدار مطالب متفرقه .

این سرنوشت امروز فلسفه مغرب زمین است .اینکه مى گوئیم طلبه ها باید فلسفه   

مغرب زمین رایاد بگیرند یا نه باید ببینیم چه چیز را؟

غربى ها فلسفه را داشتندامااز چند قرن پیش با شروع قرن نهضت چنان حالت تجربه گارئى در غرب غلبه پیدا مى کند که همه چیز رااز میان مى برد تا جائى که مى گویند آنچه را که نمى بینم نمى پذیرم این طرز فکر باعث از میان رفتن هستى نگرى مى شود و باعث نابود شدن فلسفه مى گردد. در تاییداین مطلب باید عرض کنم تقریبا دو سال پیش چند نفراز محققان فلسفه و علوم انسانى آلمان که براى شرکت در سمینارى درانجمن اسلامى حکمت و فلسفه به ایران آمده بودند روزى بهمراه دانشمند محترم آقاى فلاطورى به منزل اینجانب آمدند. پس از مقدارى مذاکرات اینجانب به آقایان آلمانى گفتم : فلسفه در سرزمین شما (آلمان ) عمیق تر و گسترده تر و سیستماتیک تراز فلسفه هاى دیگر جوامع مغرب زمین حداقل در سه قرن اخیر بوده است شما به چه دلیل آن ژرف نگرى و هستى شناسى هاى منظم (سیستماتیک ) را کنار گذاشته و به عین گرائى (پوزیتیویسم ) روى آورید؟ایشان پاسخ دادند: ، امروز محققان فلسفه در سزمین ها ما کارمندان فلسفه مى باشند! دریغا. یعنى دیگر با نگرش هستى شناسى نگاه نمى شود. کارمندى است که به او گفته مى شود نگاه کن تحقیق کن ببین فلان فیلسوف چه گفته است اما خودش مى خواهد رابطه انسان با هستى را کشف کند؟ نه و به این مطلب هم هیچ احساس نیاز نمى کند. درباره فلسفه مغرب زمین و مقایسه آن با فلسفه مشرق زمین به یادنامه علامه طباطبائى نخستین کنگره فرهنگى بمناسبت سالگرد رحلت مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبائى - موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى از صفحه 59 تا صفحه 86 مراجعه فرمایید.

اما درباره لزوم آشنائى طلاب محترم با فلسفه غرب . بنظر مى رسداگر جریان روش تخصص در حوزه عملى شود. پس از فراغت از دوره عمومى تحصیلات حوزه مثلا پس از تمامى متن نخست مقدارى معتدبه تحصیل منطق و فلسفه مشرق زمین فرا گرفته شود وسپس گروهى از طلال علاقمند رشته فلسفه مغرب زمین را براى تحقیق جدى انتخاب نمایند.اعلم الناس من اضاف علم غیره الى علم نفسه (داناترین مردم کسى است که علم دیگرى را بر علم خوداضافه کنند)اطلبواالعلمم ولوبالصین (طلب کنید علم را اگر چه در چین باشد) واطلاق الفقیه کل الفقیه من کان عارفا بزمانه (تمام فقیه کسى است که عارف به زمان خود باشد)این سه جمله از آن منقولات است که دلالتها تغنى عن السند (دلالت یعنى مدلول و مفاد آنها از سند بى نیاز مى نماید) زیرا مطابق   

عقل و دریافت فطرت سلیم است . بالاترازاینها فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه (پس بشارت بده به بندگان من کسانى که سخن را مى شنوند واز بهترین آن سخن تبعیت مى کنند) دراینجا یک مسئله مبنائى بسیار مهم وجود دارد که عرض مى کنم و آن این است که :

آیااصلا فلسفه چه شرقى و چه غربى باید خوانده شود؟  بنظر مى رسداگر مااز مفاهیمى که کلمه فلسفه باردار آنها است صرف نظر کنیم و حقیقت امر را مورد توجه قرار بدهیم بشر چنانکه برقرار کردن تماس علمى با جهان هستى را ضرورى احساس کرده و همواره بقدرامکاناتى که داشته است از تماس و نگرش هاى علمى بجهان هستى استفاده کرده و همواره بقدرامکاناتى که داشته است از تماس و نگرش هاى علمى بجهان هستى استفاده کرده است همانطور در مسیر شناخت و دریافت اصول و مبادى عالى هستى نیز تکاپوها داشته و نام آن را نگرش هاى فلسفى نامیده است .از طرف دیگر خداوند سبحان در قرآن مجید آموختن حکمت راازاساسى ترین اهداف رسالتها بیان فرموده است که بدون درک موقعیت مجموعه ابعاد مادى و معنوى انسان در جهانى معنى دار که رویه قابل مشاهده اش طبیعت و مافوق آن ماوراى طبیعت نامیده مى شود بدست نمى آید .

اصول کلى حکمت در دین اسلام بیان شده و در خصوصیات و تطبیقات و دیگرابعاد هستى دستور به تدبر و فهم و تفکر و تعقل داده شده است . خداوند متعال به ما عقل واندیشه داده است تا با آن بسراغ هستى رفته واو را بشناسیم .او لم ینظروا فى ملکوت واندیشه داده است تا با آن بسراغ هستى رفته واو را بشناسیم .او لم ینظروا فى ملکوت السموات والارض .این استفهام توبیخى چه چیزاست غیراینکه به ما مى گوید از عقلت استفاده کن و بشناس وقتى بمایتدبرون و یتفکرون مى گوید مى خواهد بما فهماند که هستى را به کمک عقل سلیم واحساس برین باید بشناسى . هر دو رویه هستى را رویه قابل مشاهده طبیعت و رویه غیر قابل مشاهده ماوراى طبیعت .البته قبل ازاینکه به سراغ شناخت برویم بایداندیشه را بسازیم واز نادرستى ها برهانیم . قرآن اینکار را به عهده گرفته است . قرآن کتاب انسانى سازى است انسان را مى سازد آنگاه به انسان ساخته و پرداخته شده مى گوید تو خود طبیعت و روابط و فرمولهاى آن را بشناس چرا که شناساندن ذرات موجود در طبیعت یااتم شناسى کار قرآن نیست . قرآن کتاب انسان سازى است . در شناخت ماوراى طبیعت قرآن نیز بابیان اصول کلى راه شناخت را براى ما باز کرده یعلمهم الکتاب والحکمه بقیه راه با خودمان است قرآن مبادى عالى را داده و فرموده است با عقل سلیم و فطرت پاکیزه که به تو دام برو سراغ   هستى و هستى را بشناس فقط مواطب باش اسیراصطلاحات گول زننده و قشنگ نشوى .

بنابراین فلسفه نه بدانجهت که یک مقداراصول پیش ساخته و تعریف ها و روش هاى استدلالى در بر دارد باید مورد مطالعه و تحقیق قرار بگیرد بلکه بدانجهت که مغزهاى بشرى بوسیله معارف فلسفى مطالب بسیار متنوعى صحیح و باطل و حقیر و با عظمت و سازنده و ویرانگر را براى ما مطرح مى نماید و مسلم است که فلسفه با در آمیختگى باامور مزبوره عده اى فراوان را با زیبائى اصطلاحات و جاذبیت مفاهیمش از حکمت اصلى دور مى سازد. لذا بنظر مى رسد اساتید عالیقدر حوزه در هر زمانى با نظارت عالیه براصول و مسائل فلسفى متون صحیحى از آنها را که کمترین مخالفتى با مبانى اسلام نداشته باشد دراختیار طالبان حکمت و فلسفه بگذارند.این شرط که اصول و مسائل فلسفى باید مخالفتى با مبانىاسلام نداشته باشد براى محدود کردن اندیشه هاى طالبان هستى شناسى نیست بلکه براى انى است که این طالبان در فروغ فطرت اصلى و عقل سلیم واحساس برین که اساسى ترین عوامل معرفت دراسلام مى باشند حرکت کنند بدون قرار گرفتن در جاذبه شخصیت هاى معروف به تفکرات فلسفى اعم از شرقى و غربى و قدیم و جدید.این حقیقت را هم دراین مورد باید بدانیم که ضرورت حرکت فلسفى و حکمى بااساسى ترین عوامل معرفت دراسلام (فطرت اصلى و عقل سلیم واحساس برین ) مستند به تعبد محض بمعناى اصطلاحى آن نیست بلکه مستند به دلائل عقلى و تجربى قابل قبولى است که با یک تفکر بیطرفانه و سالم بدست مى آید. چنانکه ملاحظه مى کنیم این روش به نفى فلسفه و حکمت منتهى نمى گردد بلکه نهضتى در جهان بینى و هستى شناسى بر مبناى عوامل معرفتى مورداطمینان در نظام باز فکرى نه نظام بسته بوجود مى آورد.

بااین روش که عرض کردم علم کلام و فلسفه و حکمت در یک وحدت عالى هماهنگ مى شوند و طاب علم رااز گرفتاریها واضطرابات فکرى و تردد در انتخاب یکى از معارف مزبوره نجات مى دهد. واگر در متون انتخاب شده یا تالیف شده براى این منظور مباحث اخلاق نظرى و عملى اسلامى نیز گنجانده شود عرفان مثبت اسلامى هم در وحدت عالى فوق شرکت مى نماید. لازم به تذکراست که اینگونه حرکت فلسفى و حکمى و عرفانى که براى همه طلبه هاى حوزه ضرورت دارد غیراز روش تخصصى است که افراد متخصص است که افراد متخصص در معارف مزبوره بایدانجام بدهند. آنان در هر رشته اى از معارف مزبوره که به فعالیت تخصصى خواهند پرداخت باید تا حدامکان همه آثار موجوده در معارف مزبوره را در رشته انتخابى خود مورد بررسى و تحقیق قرار بدهند.

حوزه : با توجه به تغییرات زمان و تحولات اجتماعى به نظر حضرت عالى چه میزان تغیر و تحول در متون درس حوزه ها ضرورى و لازم است . استاد: چند مطلب مهم دراین مورد بنظر مى رسد که عرض میکنم : مطلب یکم - تاامکان دارد متون درسى بطورى انتخاب شود که فهم معانى از عبارات آن متون بصرف وقت و صرف نیروى مغزى زیاد نیازمند نباشد. مانند منطق مرحوم مظفر که خوش عبارت و سهل التناول است واحتیاج به آشنائى بالغات غریب و حل پیچیدگى ها و معضلات ترکیبى ندارد. همچنین کتابهائى که مرحوم آقا سیدمحمدباقر صدر دراصول تالیف کرده است و بدایه الحکمه و نهایه الحکمه مرحوم علامه طباطبائى .

براى ورزیدگى ذهن باید معانى متین و وزین باشد نه عبارات سنگین و ناموزون . به میزانى که وقت وانرژى فکرى ما در فهم لغات غریب وحشى یا ترکیبات ناموزون صرف شود خسارت کرده ایم وقت را باید در گسترش معانى گذراند.

ممکن است گفته شوداگر عبارات ساده و آسان شود در مدت سه سال یک دوره اصول تمام مى شود. خوب چه اشکال دارد مى پردازیم به تاریخ به تفسیر و به ضرورتهاى دیگر. ضرورتهایى که اجتماع ما به آن نیاز دارد.

مطلب دوم - به نظراینجانب در مقدمات اولیه پس از صرف و نحو ابتدائى خواندن تحقیقى باب اول و باب رابع مغنى اللبیب و باب مسند و مسندالیه مطول ضرورى است . در مراحل متن فوق مقدمات معالم یااصول مظفر (یا معالم واصول مرحوم صدر) در مراحل بالاى متن رسائل و مکاسب مرحوم محقق بزرگ شیخ انصارى قدس سره نباید ترک شود و همچنین اگر آراء و نظرات مرحوم نائینى از تقریرات ایشان در مباحث الفاظ و مباحث عقلى جمع آورى شود میتوان آنها را با کفایه مرحوم آخوند خراسانى رحمه الله تعالى علیه مورد تخییر قرار داد .

مطلب سوم -این ترتیب را که عرض کردم براى تحصیلات عمومى است واگر دوران تخصص را در نظر بگیریم چنانکه عرض خواهم کرد پس از آموزش   کتابهاى متنى مقرر کتابهاى دیگر باید مورد تحقیق قرار بگیرد مثلا براى کسى که مى خواهد در منطق تخصص پیدا کند از منطق قدیم حتما باید حاشیه شمسیه الجواهرالنضید منطق ابن سینا (منطق صورى ارسطوئى ) واز منطق جدید منطق علامات (رمزى یا سمبولیک ) و منطق ریاضى را مورذ مطالعه و تحقیق قرار بدهد. واگر تخصص دراصول را مى خواهد حتما باید فصول ضوابط قوانین هدایه المسترشدین و تقریرات علماى دورانهاى اخیر را مورد مطالعه و تحقیق قرار بدهد.

مطلب چهارم - درباره تخصص . بنظر مى رسد روش تخصص در دوران ما ضرورى است . زیرا گسترش موضوع ها و مسائل در هر بابى ازابواب فقه و کلام و حکمت و منطق وادبیات و تفسیر قرآن مجید واخبار مربوط به معارف اسلامى بقدرى زیاداست که مى توان گفت فراگیرى محققانه هر یک از آنهایک عمر معمولى را بپایان مى رساند بعنوان مثال : در زمانهاى گذشته مسائل ربا با آشنائى اجمالى با دو فلز معروف (طلا و نقره ) و بعضى ازاشیاء که بطور قراردادى پول تلقى مى شد با آسانى و در وقت محدودى حل و فصل مى گشت .امااگر شماامروز بخواهید درباره پول مثلا (از نظر ماهیت خواص اولیه خواص ثانویه لوازم عینى لوازم ناملموس ارزشها سیاست پول و پول در سیاست ) کار کنید حداقل صد مجلد کتاب را باید مورد توجه و تحقیق قرار بدهید باضافه لزوم آشنائى با آن اصول و مسائل اقتصادى که مستقیم یا غیرمستقیم با پول ارتباط دارند.اینجانب چند سال پیش در موقع نوشتن رساله اى درباره ربا در یکى از کتابها خواندم که در پنج سال اخیر درباره پول در کشورهاى خارج بیش از سه هزار مجلد کتاب نوشته شده است . و مسلم است که کسى که امروزاز قواعد واصول و مسائل مربوط به پول مطلع باشد واحکام فقهى مربوط به پول را چه بعنوان فتوى و چه بعنوان حکم صادر نماید خیلى آگاه تر و به واقعیات نزدیکتراز آن کسى است که بدون شناخت آن قواعد واصول و مسائل وارد میدان شود.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله آقاسیدعبدالهادى شیرازى بسیار مرد روشنى بود آنزمان در نجف من خدمت ایشان مسئله تخصصى شدن ابواب فقه را عرض کردم ایشان فرمود: درست است باید دنبال مطلب را گرفت و تعقیب کرد.

من خدمت ایشان عرض کردم امر دایراست بین اینکه شخصى در تمام ابواب فقه مجتهد شود.اما دراین اجتهاد فقط به روایتهاى دم دستى اکفتاء کند و بین اینکه در یکبخش مثلا مکاسب یااراضى مجتهد شوداما پیرامون آن کاملا فحص کند و   نگذارد چیزى باقى بماند کدامیک ازاین دواقرب به واقع است ایشان فرمود مسلم این دومى .

مطلب پنجم - تخصص در دو مورداساسى قابل عمل است : مورد یکم - در علوم اختصاصى حوزه که تقسیم مى شود به علوم مقدماتى اولیه مانندادبیات عربى و منطق و مقدماتى عالى مانند علم رجالواصول فقه و علوم اصلى مانند فقه تفسیر حکمت بمعنائیکه عرض کردم و تاریخ اسلام علم الحدیث و علم اخبار معارف اسلامى و غیر ذلک . تخصص دراین علوم پس ازاتمام دوره متن یا باضافه دوره اى از خارج آغاز مى شود. باید در نظر گرفت که تخصص در هر یک از علوم مقدماتى موجب عمق و گسترش اطلاعات و تحقیقات طلاب محترم درباره همین علوم باشد که از جنبه مقدمى بسیار مفید خواهد بود.

واما تخصص در علوم اصلى مانند فقه و تفسیر امروز گسترش مسائل و ابعاد موضوعات فقهى و مفاد آیات قرانى و غیرذلک بقدرى زیاداست که واقعا یک عمر معموملى براى بررسى و تحقیق صاحبنظرانه و همه جانبه در بعضى از مسائل وابعاد موضوعات علوم مزبوره سپرى مى شود. لذا اینجانب روش تخصصى قطعى باید تلقى شود.


پاورقى ها 
1. در تعریف بسیار جامعى که از صدرالمتالهین رحمه الله علیه درباره فلسفه آمده است این معنى با صراحت کامل مشاهده میشود: [اعلم ان الفلسفه استکمال النفس الانسانیه بمعرفه حقائق الموجودات على ماهى علیها والحکم بوجودها تحقیقا بالبراهین لااخذا بالظن و التقلید بقدرالواسع الانسانى وان شئت قلت : نظم العالم نظما عقلیا على حسب الطاقه البشریه]... اسفارالاربعه السفرالاول المسلک الاول ج 1ص 20 (بدانکه فلسفه عبارتست از طلب کمال نفس انسانى با معرفت حقائق موجودات آنچنانکه هستند و حکم به وجود (واقعیت ) آنها بر مبناى تحقیق با براهین نه گرفتن معرفت باظن و تقلید بقدر قدرت انسانى واگر بخواهى اینگونه تعریف کن : فلسفه عبارتست از نظم عقلانى عالم بر حسب طاقت چنانکه ملاحظه مى شود در تعریف دوم فعالیت عقلى را در فلسفه مورد تصریح قرار داده است .