اصول نوشتار اخلاقى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


از سرمایه هاى ارزشمند دینى و پایه هاى بناى رفیع فرهنگ اسلامى آثار گرانبهاى اخلاقى است که زائیده و تجلى فکر روشن و نبوغ درخشان نیاکان و گذشتگان ماست . دانایان با فضیلتى که آثار مهمى از خود به یادگار گذاردند. و در معارف و تعالیم دینى با گستردگى و عمق به بررسى و تحقیق پیرامون اخلاق اسلامى پرداختند.

آثار گرانبارایشان همواره چونان ستارگان فروزان در آسمان معارف اسلامى درخشیدند. و نسلهاى مشتاق را در عصرهاى گوناگون به مقصود و مطلوب رهنمون گشتند.این گنجینه هاى انسانى فرایند همت دانشورانى است که بخاطراهمیت دادن به ارزشهاى اخلاقى و باور به نقش شگفت انگیز آن در ساختن آدمى بخش عمده اى از آثاراسلامى را بدین جهت اختصاص داده و کتابهاى فراوان یا فصلهایى در ضمن کتابهاى دیگر به رشته تحریر در آوردند.

ازاین روى بر هر محقق پاک اندیش و روشن دل واجب است که براى آشنایى با تاریخ تربیت وانسان سازاسلام دراین آثار گرانبها و ذخائر گرانسنگ غور و بررسى کند تا بدین و سیله پیوندى ناگستنى بین خود واین معارف در فکر و    ضمیر خویش پدید آورد و به درجه عظمت مقام و نقش این آثار و صاحبانشان پى برده تا خود را نیز در پرتو هدایت آنها قرار دهد.

بایداقرار کرد که که اگر چه کوششهاى ثمربخش و کتابهاى ارجمندى در این زمینه نگارش یافته است .اما کارهاى ناکرده و راههاى طى نشده بسیاراست که باید کارهاى انجام نشده به مدد حوزه هاى علمى و نیروهاى روشن متعهدانجام گیرد و راههاى ناسپرده پیموده شود.

ما دراین نوشتار برآنیم که پیرامون کتابها و نوشته هاى اخلاقى (در حد توان ) به نقد و بررسى پرداخته و دورنمایى از آنچه که هست و هر آنچه که باید باشد نشان دهیم . 1

ناگزیر براى معیار و محور یافتن بحث نخست به شمارش برخى از ویژگیهاى لازم براى یک نوشته و کتاب اخلاقى مى پردازیم و سپس به مدداین ویژگیها به نقد و بررسى آن کتابها مى نشینیم .

لازم به یادآورى است که برخى ازاین ویژگیها براى هر نوشته و کتاب مذهبى شایسته است و برخى از آنها صرفا بایسته کتابهاى اخلاقى است .اما شیوه ما دراین نوشتار شمارش هر ویژگى است که براى نوشته اخلاقى ضرورى به نظر مى رسد.امید که خداوند متعال راهنمایمان باشد ما رااز لغزشها برهاند و خامه ما را سودمند و راه گشا بگرداند.

اى دو جهان از قلمت یک رقم بى رقمت لوح دو عالم عدم در کف من مشعل توفیق نهره به نهانخانه تحقیق ده 1شمع زبانم سخن افروزساز شام من از صبح سخن روزساز 2 روى هم رفته مى توان ویژه گیهایى را که شایسته و بایسته یک نوشته اخلاقى است به دو گونه تقسیم کرد:

 

الف : ویژگیهاى صورى :

1- شیوایى و رسایى : نوشته اى که پیرامون ارزشهاى اخلاقى به نگارش در مى آید (چه فارسى یا عربى )   

باید بدرستى رساننده پیام خویش به خواننده باشد. و نیازمند به بازخوانى و دوباره کارى نگردد.

زبان فصیح آن شیواتر و چیره زبان تراز آن باشد که در کارانتقال افکارش به خواننده دچارابهام و نیازمند به تاویل و توجیه گردد.

به روشنى خود حقیقت (که تعالیم انسان سازاسلام است ) باید گویا باشد چرا که پردازنده حقیقت است . و در پى شیواترین گنجینه هاى بشریت یعنى قرآن و سنت مى رود که نیمى از رمز و راز جاودانگى پایدارى و نفوذ آنان در فصاحت و شیوایى شگفت آورشان نهفته است . زیرا:

!اندیشه گر بلند و زبان گر رسا بود هر گفته اى بلند و گرانسنگ مى شود پس از یک اثراخلاقى باید با نثر بلیغ و رسا یعنى روشن و زیبا با جمله هاى کوتاه و خوش آهنگ به صید دلها و سیراب گرى تشنه ها بپردازد. هر موضوعى را در نهایت تمامى و روشنى بیان کند نه چیزى زاید و نه کم . آن چنان رسا و گویا باشد که هر خواننده هنگام نظرافکندن در آن از کنه مفاهیم و مقاصد نویسنده با خبر شود. واز طراوت و لطافت نوشت لذت برد. 3

امیرالمومنین (ع) مى فرمایند:

آیه البلاغه قلب عقول ولسان قائل 4  نشان شیوایى و رسا بودن کلام دو چیزاست : دلى آکنده از خرد و هوشیارى و زبانى رسا و توانا بر گفتار .

2- سادگى و روانى :  توفیق و توانایى هر بحث و نوشته اى به دو چیز بستگى دارد:

1 نویسنده مطلبى را که مى نویسد خو حس و لمس کند.

2 به روشنى و سهولت خواننده را در جریان موضوع و پیام نوشته قرار دهد. یک نوشته ممکن است که رسا باشد (مخصوصا براى اهل فن و خواص )اما ساده روان و   همه کس فهم نباشد. ازاین روى نوشته اخلاقى که براى تربیت مردم به نگارش در مى آید باید براى تمامى طبقات واصناف قابل استفاده باشد. و عموم آسانى که مى توانند مخاطب آن قرار گیرند و بر حسب ذوق واستعداد فطرى جویاى آموختن ارزشهاى اخلاقى هستند بتوانند مطالب را پیش خود بفهمند واز پیام آن بهره برگیرند. چنانکه امیرالمومنین[ ع] مى فرمایند:

احسن الکلام مازانه حسن النظام ه وفهمه الخاص والعام 5  نیکوترین سخن آنست که ترکیب و چینش نیکو آن را آراسته کرده و خاص و عام آن را دریابند.

زیبایى خاصى که در سادگى و روان نویسى نهفته است بر هیچکس پوشیده نیست . چرا که با بکار گرفتن کلمات و ترکیبات رایج و تمثیلهاى ساده و همه کس فهم مى توان مسائل ه پیچیده و دقیق فکرى واخلاقى را مفهوم و مشهود کرد و نکات بسیار ظریف دقیق و حتى اصول مهم اخلاقى را بصورت محسوس و روشن در پیش چشم خواننده مجسم نمود به گونه اى که هر کس بااندک تاملى به منظور نویسنده پى برد.امیرالمومنین (ع) پیرامون سخن بیلغ و شیوا که آسان ادا مى شود و ساده دریافت مى گردد مى فرمایند :

البلاغه ما سهل على المنطق وخف على الفطنه 6 :  سخن روان و بلیغ آن است که در گفتار آسان و بر دریافت سبک آید

ازاین روى بایداز نثرهاى فاضلانه خودنمایانه و گرفتار قیود واصطلاحات زیاد پرهیز کرد. تا بتوان قدرت پرواز و راه جستن به افقهاى بلند و باز را گشود و مطالب را قابل فهم عموم مردم گردانید.

بدیهى است کسى که براى مردم مى نویسد باید با زبانى که مردم مى فهمند و آن را مى یابند بنویسد. یعنى : با جمله هاى روان و نزدیک به فهم که در گوش شنونده خوش آیند و به مقصود نویسنده وافى و رسا باشد از کلمات نامانوس دوراز ذهن و ناخوش آهنگ پرهیز کند واز کلمات ناآشناى عربى الفاظ غریب فرنگى و لغات مهجور فارسى ( اگر بفارسى نگارش مى یابد) که معانى آنها جز    به مدد فرهنگ معلوم نمى شود دورى جوید. و حتى از کلمات گران آهنگ که تلفظ آنها بر زبان دشوار باشد پیراسته گردد

از بکارگیرى کنایه ها مجازها و تشبیه هایى که به فهم مقصود و مضمون کلام ضربه مى زند و دوراز ذهن مى باشد نیز پرهیز کند.

سخن سلیس و روان نباید گرفتار فضل فروشى و تفننهاى ادبى گردد که این گونه بند و بیلها به درد حاکمان فاجار و صفویه و یا طبقات مرفه ممتاز واشرافى مى خورد که همواره دنبال تجمل مى روند.از هر نوعش ولو کتاب و نوشته باشد. که کتاب را به سانت و رنگ مى خرند و خون نامه هاى فرهنگ ما را به تجمل و دکورسازى مى برند.

پس باید این گونه تکلفات ادبى واصطلاح بافى فضل فروشانه و کناى (حتى از نوع جدید و روشنفکریش ) را بیکسو نهاد و مانند قلمهاى بى مسوولیت و صاحبان بى مسوولیت ترشان به دیار نیستى فرستاد.

و بااستمداداز زبان و تعبیرات رساى مردمى نثرى ساده زنده گرم و پرتوان پدید آورد وانواع معانى وارزشهاى انسان سازاسلامى را بى پیرایه روشن و زیبا بیان نمود. 7

3- لطف بیان و حسن تعبیر: آثار جاویداخلاقى آثارى است که معانى بلند را در بهترین و مناسب ترین قالب بیان داشته و زیباترین گنجینه هاى تربیتى را براى آدمى پدید آورده باشد. چرا که تعابیر براى معانى بسان زمین برا بذراست .اگر معنایى شریف و عالى درالفاظى زیبا مناسب و دل انگیز نیایند مانند تخمى است که در شوره زارى بکارند یا نهالى که در آن بنشانند. و یا همچون آب گوارا و زلالى است که در ظرفى کثیف و چرکین ریخته شود.

لفظ درشت دشمن معناى نازک استاز باد سخت آب پرآژنگ مى شود   

 چه بسا تعبیر ناهنجار و لفظ نامناسب موجب شود سخنى ازاوج به حضیض آید و مبتذل گردد. و بجاى آن که (بخاطر اهمیت معنا و بلندى اندیشه و بمدد لطف تعبیر) دست به دست گردیده و چراغ راه شود به دیار فراموشى سپرده مى گردد. 8

هر چه اندیشه و معنایى بلندتر و لطیف تر و دقیق باشد به زیبایى و دقت بیشترى در بیان نیاز دارد. چرا که آدمى از شنیدن تعبیرات زیبا دچار شگفتى و تحسین مى شود و با لبخند آرامى که بر لبانش نقش مى بندد و چهره اش را طراوت مى بخشد قلب خود را نیز به آهنگ پیام نوشته مى سپارد و بااین کلام خوش همراه گشته با اشتیاق و کشش درونى نوشته را به پایان مى برد. و درپایان حسرتها مى خورد که چرا پایان یافت ؟

واینک بایدانصاف داد که در عالم معنا و فرهنگ چه کلام و پیامى گرانسنگ تر و لطیف تر از معارف و تعالیم تربیتى اسلامى است که زیبنده چنین قالب و لباسهاى دلپذیر باشد.

هنگامى که نوشته اى اخلاقى از چنین زیبایى و محتوى برخوردار شد براى هر زبان و فرهنگى که نوشته شود تمام آن جامعه را فرا مى گیرد. و همچون گلستان سعدى که در جامعه فارسى زبان[ فارسى گیر] آن نوشته نیز در محیط خود فراگیر مى شود یعنى : جمله به جمله اش در یاد و زبان مردم مى ماند و تکیه گاه کلام ایشان مى گردد.

4- تنوع : آدمى همواره دنبال تنوع و رنگارنگى است .از یک نواختى خسته و ملول مى شود.ازاین روى نثر یکنواخت نیز مانند غذاى مکررى است که اشتها و شیفتگى را کور مى کند.

نقش این کار هنرمندانه نثرى (یعنى تنوع در کلام که اگر نیک انجام گیرد هنگامى روشن تر مى شود که حساسیت و دشوارى ه دریافت و فراگیرى مطالب   

اخلاقى را که با روح و ملکات آدمى سروکار دارد پیش چشم و ذهن قرار دهیم .

چرا که هرگاه یک تعبیر ضرب المثل شعر تشبیه حکایت آیه حدیث و یا هر یک از صنایع لفظى و معنوى دیگر بجار و بموقع و هنرمندانه بکار رود و با حسن ترکیب نیکو بهم بافته گردد اضافه بر پروراندن ه فکراصلى و رسایى مطلب چاشنى و زیور لام گشته و نثر را شیرین و نمکین و دلپذیر مى کند.

خداوند سخن یعنى امیرالمومنین[ ع] را دراینجا کلامى است که پیش روى مى نهیم :

ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغووا لها طرائف الحکمه(9) دل نیز همانند کالبد ملول گردد پس براى زدودن ملالت دل در پى حکمتهاى طرفه و نو برآیید .

یعنى دلها در فکر واندیشه پیرامون یک موضوع که یک نواخت و غیر ذوقى باشد بستوه آمده و خسته مى شوند.ازاین روى براى زدودن خستگى دل حکمتها و دانشهاى تازه و شگفت آور که به دل لذت و خوشى مى دهند دست و پا کنید و به کمک ذوقیات و تعابیر سرحال آور و نشاط برانگیز و مطابق کشش و خواسته خواننده بحث اخلاقى را زنده و گرم گردانید.

بااین آب و رنگها و تنوعهاست که خواننده با شادابى به پى گیرى وادامه مطلب کشیده مى شود. و پیام نوشته براى وى دلپذیر مى گردد. در میان مسلکهایى که به القاء و طرح مطالب اخلاقى پرداخته اند عرفا و متصوفه را مى بینیم که سخنانشان از حکماى اهل حدیث و دیگر علماَ بیشتر به میان مردم راه یافته با فرهنگ ایشان آمیخته گشته و تکیه کلامشان گردیده است . زیراایشان با آمیختن مطالب خود به حکایات جذاب مطالب شگفت آور نشان دادن معنا در حدیث دیگران ضرب المثلها تشبیهات شعرها و نثرهاى موزون و مسجع توانستند چنین فراگیرى را براى سخنان خود بدست آورند.

 

 

5- پرهیزاز دراز گویى :

کم گوى و گزیده گوى چون در تا زاندک توجهان شود پر-یک دسته گل دماغ پرور از خرمن صدگیاه برتر 10 سزاواراست که یک نوشته اخلاقى مطلب خود را بى پیرایه بیاغازد از معناى اندک باالفاظ فراوان به پرهیزد. بدون پرسه و معطلى بدون طى بیراهه و پریدن ازاین شاخ به آن شاخ بگونه اى مستقیم به وى هدف بتازد. تا گرفتار ملالت و دلزدگى خواننده نگردد. نویسنده آنچه را که در ضمیر دارد و قصد تفهیم آن را کرده است در عبارتى کوتاه والفاظ اندک با فصاحت و بلاغت چنان بپروراند که تمام مقصود خود را آسان به خواننده تفهیم کند.

از قیل و قال بیهوده جدال الفاظ و بافتن اصول نظرى و عملى (که ضرورت نداشته باشند) و خستگى و فرسودگى خواننده را به دنبال آورد پیراسته باشد. چرا که این گونه قیدها مانع تاثیرگذارى و تاثیرپذیرى مى شود و پیامدهاى ناگوارى را به دنبال خواهد داشت :

چو گفتار بیهوده بسیار گشت سخن گوى در مردمى خوار گشت  امیرالمومنین (ع) پیرامون دراز سخن مى فرماید:

المکثاریزل الحکیم و یمل الحلیم فلاتکثر فتضجر و تفرط فتهن . 11  درازگویى حکیم و دانشمند را مى لغزاند ( از نغز و پرمغز گویى باز مى دارد) و بردبار راافسرده مى کند پس درازگوى و پرسخن مباش که دلگیر کنى و کوتاه مکن (مطلب را نامفهوم مگذار) که خوار شوى ( و متهم به عجز و نادانى گردى) 12

پس اگر بنا را براختصار گذاشتیم و هر نکته اى را بصورتى جاندار و پرمغز (بگونه اى که تمهید و مقدمه اش اگر ضرورى است - کوتاه باشد و فقط در حد لزوم و آماده کردن ذهن انجام بیابد) بیان داشتیم و سپس جان کلام را بصورتى گفتیم که نیازمند کلمه اى دیگ نشد و چیزى بر آن افزوده نگردید نوشته دلپذیر و خواننده دلشاد   

مى گردد و دقت بایسته را برخود لازم مى دارد.

همانگونه که پرگویى و بیهوده رانى در سخن ناپسنداست در نوشته که زحمت فزونترى را مى طلبد ناپسندیده تراست . و خلاف آن چیزى است که مى گویند[ سخن هر چه کوته بود خوشتراست] . پس :

6سخن کم گوى نیکوگوى در کارکه از بسیار گفتن مرد شد خوار 13  واز دیرباز گفته اند: [خیر الکلام ما قل و دعل ولاتمل] .

6- زیبایى و تناسب در فرم و صفحه پردازى :  آنسان که سخن نیکو صیاد دلهاست خط و نگار زیبا نیز نزهت چشمهاست . هنگامى که نوشته اى از چاپ کاغذ صحافى حروف چینى فهرست بندى و نقش و نگار شایسته برخوردار شد (نه عامل رغبت و اشتیاق فزونتر خواننده خواهد بود.

چرا باید ارزشمندترین ره آوردهاى انسان سازاسلامى به گونه اى محنط و غیرفنى عرضه شود. مگر ما پیرو آن امامى نیستیم که براى زیبایى و دل انگیزى خط بهترین و فنى ترین آموزش هنرى را به دبیر خود عبدالله ابى رافع تعلیم مى دهد و مى فرماید:

الق دواتک واطل جلفه قلمک و فرق بین السطور و قرمط بین الحروف فان ذالک اجدر بصباحه الخط. 14 در دواتت لیقه بگذار (تا مرکب شایسته نوشتن گردد) زبانه قلم دراز بتراش میان خطها را گشادگیر و حرفها را نزدیک هم بنویس که این گونه نوشتن خط را زیباتر و شاداب تر مى کند.

میراثهاى بسیار گرانقدر وارجمندى را مى شناسیم که بخاطر بدى چاپ و عرضه ناپسند به دست فراموشى سپرده شده یا در گوشه مخازن کتابخانه ها گرد گرفته و جاى خود را در میان نسل نیازمند پیدا نکرده است . 15

 شاهد نوشته هاى بى ارزش و گاهى ضدارزشى فراوان هستیم که بخاطر چاپ فرم و عرضه مناسب نام و آوازه اى پیدا کرده و جاى آثار گرانسنگ را به ناروا گرفته است امروزه بر نویسندگان روشن و متعهداست که ناشرین را وادار به چاپ و عرضه آبرومندانه کنند و نگذارند آثارشان مهجور گردد.

البته معناى این سخن آن نیست که نوشته هاى اخلاقى (یا هرگونه اثر دیگر فرهنگى ) به گونه اى تجملى اشرافى و گران قیمت عرضه شود. چرا که اگر ناشرین و دست اندرکاران عرضه توقع سودجویى را کم کنند واحساس مسوولیت نمایند و سامانى نیز به وضع انتشارات داده شود امکان نشر و گسترش معارف اسلامى به صورتى آبرومندانه وارزان پدید مى آید.

 

ویژگیهاى معنوى :

1- راه برى و تاثیرگذارى : اساس کار در راهنمایى تربیتى بر دو محور استوار است :

1-شناخت دقیق و همه جانبه از درد و بازگو کردن بایسته آن .

2 -دست یابى صحیح به درمان و نشان دادن کامل آن .

یک نوشته یا بحث اخلاقى و تربیتى که داعیه اصلاح نفوس و تظهیر قلوب را دارد کمترین انتظارى که از آن مى رود راه گشایى و راهنمایى است . یعنى در هنگامه سرگردانى ها تضادها و نااستوارى ضابطه ها دستى گیرد. یعنى در هنگامه سرگردانى ها تضادها و نااستوارى ضابطه ها دستى گیرد. چراغى فرا راه گمشده اى در تیرگیها بنهد واندرزى دلیرى بخش بدهد. نه آن که دلهره بیافریند و بلاتکلیفان را سرگشته تر سازد.اطمینانى به بخشد و پریشانیها را بزداید. بر گرمى محبت و عشق واستوارى کاشانه اى سازد پیوندها رااستوارتر و دلهاى پژمرده را طراوت بخشد.

بدیهى است که چنین راه برى نیازمند کنکاش در تار پود نیازها سنت ها دردها و مشخصات گناگون مردم آن عصراست . تا در توصیف مرضهاى روحى و درمانهاى آن هیچ چیز رااز دید نکته بین پنهان ندارد. و آنچه را دیدنى یا درک کردنى است با  ترسیم نگارگیر خود پیش چشم و ذهن خواننده قرار دهد.

با قدرت توصیف با نظر دقیق و به مدد نثر گویا و پرتوان بدانسان روحیات اشخاص واحوال ایشان را ترسیم کند که اگر خواننده مصداق کلام اوست خود را در فضاى گفتار بیابد با توجیه گرى توان نجات یا فریب خود را نداشته باشد.

تصویرگیرى مطلب به گونه اى باید باشد که گویا نویسنده از زبان عموم مردم از جمله خواننده سخن مى گوید و وصف مى کند. خواننده نداى کلام را در درون خود هم صدا با وجدان و روح خدایى خویش حس کند. به پندارد که آن نیروى درونى به فصاحت زبان گشوده است . و با وى سخن مى گوید.

این گونه است که نوشته مى تواند در روح خواننده تاثیر گذارد چندانکه موجب انقباض یاانبساط او گردد و خاطراو را برانگیزد. و تا حالتى را که منظور و مقصود نویسنده هست :از غم و شادى مهر و کین رحم و عطوفت انتقام و کینه جویى خشم و عتاب عفو واغماض سکون و سکوت جهش و پویش و هر معناى دیگر در خواننده پدید آورد. :

دستوراهل حال و صاحبدلان باشد. آدمى رااز عالم کدر و تیره مادى و گل و آب بیرون برد و در محیطى روشن و فرح انگیز وا دارد. شورانگیز و داعیه ساز باشد هر جان آشفته دل شوریده واندیشه مشتاق را به کمند خود آرد. و بقول مولى امیرالمومنین (ع) :

انفع المواعظ ما ردع. 16 : سودمندترین پندها آنست که در مخاطب تاثیر گذارد واو رااز کجى باز دارد .

با یک سخن آتش عشق به درستکارى را در دل وى برافزود و با سخن دیگر آتش افروخته را دامن زند و شعله ور سازد.از گلستان ه جانفزاى تربیت گلبوته هایى بچیند که مشام جان ره نورد را معطر سازد. براساس کلام مولى که مى فرماید:

ورب قول انفذ من صول 17 :  بسا گفتارى که از حمله و شمشیر نافذتراست .

دلهاى سخت و سنگین (به مانند سندان ) هنگامى که به کمند وى در آمد مانند حریر نرم گشته و براه آیند و عواطف عالى انسانى در آنها برانگیخته گردد. جذبه اى   

بیافریند که هیچ تندباد حادثه و طوفان آز و اندوه کاخ رفیع آن را در نیفکند.

پس یک نوشته اخلاقى حتى براى نیکان که شورى در سر و آتشى در دل دارند و جامعه از عشق حق چاک کرده اند نیز باید زمزمه گفتارش را لطیف ترین ترجمان احساسات درونى خویش بیابند.

بدین نکته نیز بایداشاره کرد که تفاوت اساسى نوشته هاى تربیتى اخلاقى با سایر نوشته ها و بحثهاى دیگر در همین تاثیرگذارى نهفته است که در عین دلپذیرى (مانند برخى از دستورالعملهایى که در همین مجله آمده اند) شلاق گونه است و نفس آدمى را مى نوازد و قلب وى را شکوفا مى گرداند. چنانکه امیرالمومنین (ع) مى فرمایند:

المواعظ صقال النفوس وجلاءالقلوب 18 :  سخن خیرخواهانه صیقل جانها و شکوفا کننده دلهاست .

2- تاثیرگذارى بنیادى (ملکه پرورى ): دانشوران علم اخلاق در تفاوت میان دو صفت[ حال و ملکه] فرموده اند:

[ اعراض و کیفیات غیر راسخه را[ حال] مى گویند. و کیفیات راسخه را [ملکه] مى نامند... حال یکى از کیفیات نفسانى است . و هیاتى بود که عارض شود و هنوز راسخ نشده باشد. و چون راسخ گردد ملکه باشد. و بالجمله کیفیات نفسانى را حال و ملکه خوانند. مانند علوم واعتقادات و ظنون و عدالت و عفت و شجاعت و سخاوت واضداد آنها که آنچه سریع الزوال بود حال خوانند و آنچه بطئى الزوال بود ملکه خوانند] 19

ازاین روى هر مبحث اخلاقى باید در پى دواصل پیش رود:

1- بکوشد تا صفات اخلاقى بگونه ملکه و ساختار درونى گردیده و حالات تبدیل به ملکات شوند.

2- این کوشش - ملکه پرورى - پیرامون ارزشهاى اصولى و مبنایى اخلاق انجام    پذیرد.ارزشهایى که اساسى و سرچشمه فضایل دیگر بشمار مى آیند. مانند ملکات : تعبد نیت خالص تقوى عزم کرامت نفس زهد خودشناسى و خودآگاهى و ... 20

اگراین گونه ارزشهاى اصولى به صورت ملکه و سرشت در جان آدمى پدید آید دیگر صفات اخلاقى نیز - به گونه اى طبیعى - در پى آنها شکوفا مى گرددد. واز آنجهت که نفس بدین مرتبه از کمال راه یافته دگرگونى و کاستى این صفات نیز بسیاراندک و دور خواهد بود.

3- شایسته حال خواننده بودن :

درس ادیب اگر بود زمزمه محبتىجمعه به مکتب آورد طفل گریز پاى را 21 هر نویسنده اى (مخصوصااگر پردازنده اخلاقیات باشد) نخست باید شناخت و دریافتى صحیح از حالات و کششهاى فطرى و متنوع آدمى داشته و سپس معرفتى دقیق از حال هوا و ذوق ه خواننده خویش داشته باشد. و افزون براینها لازم است که شناختى از جامعه و عوامل انحراف کشش هاى سیاسى واقتصادى بسوى مسائل غیراخلاقى بدست آورد تا با واقعیات آنان را تبیین کند.اگر چنین شد تیرى به تاریکى نینداخته و مى تواند سخنى بگوید که در حوصله فهم خواننده بگنجد و در خور درک او باشد و مقتضاى حال وى را در نظر گیرد.اینجاست که در خواننده تاثیر مى گذارد مزه گفتارش به کام وى مى نشیند واو را مشتاق پى گیرى مطلب مى گرداند. چنانکه امیرالمومنین[ ع] مى فرمایند:

من اشتاق ادلج 22 هر که مشتاق چیزى گردد براى فراچنگ آوردن آن مى کوشد و شبانه براه مى افتد .

اگر شیوه بیان یا سطح مطلب بگونه اى باشد که روح خواننده را خسته کند واز توان و کشش او بیگانه باشد کوشش نویسنده نافرجام گشته و چه بسا تاثیر معکوس بجاى گذارد.

 امیر المومنینى (ع) مى فرمایند:

ان للقلوب شهوه واقبالا فاتوها من قبل شهویها واقبالها فان القلب اذااکره عمى 23 : دلها میلها و ناخواستیهایى دارند پس از راه کشش هاى وارد شوید چرا که اگر به آنچه میل ندارند مجبور گردند خسته و نافرجام مى گذارند .

4- واقع گرایى : دراین فصل مى پردازیم به ویژگى دیگرى (که یک مبحث اخلاقى بایداز آن بهره مند باشد). و آن [ در نظر گرفتن طرفیت کشش و توان فکرى و فرهنگى مخاطب و مردم] است . بقول ناصرخسرو:

بقدر عقل هر کس گوى با وىاگراهلى مده دیوانه رامى 25  آدمى در هر مرتبه روحى و فکرى که قرار گیرد و تحت هرگونه شرایطى که باشد پذیرش توان و گنجایش ویژه خود را دارا مى گردد.از این روى باید در تربیت آدمى و رساندن ه پیام ارزشهاى انسانى به وى واقع بینانه و دقیق عمل کرد.

امام سجاد (ع) مى فرمایند:

حدثواالناس بمایعرفون ولاتحملوهم ما لایطیقون فتغرونهم بنا 26  آنچه را که مردم توان فهمش را دارند برایشان بگویید و چیزى که تحمل آن را ندارند براندیشه ایشان بار نکنید که دراین صورت آنان را به وسیله مغرور و فریفته خواهید ساخت .

آن که نفسش در مرتبه محسوسات و جهان برون مى زند توان کشش و پذیرش مراتب و مطالب بلند سیر و سلوک را ندارد. آن که اندیشه اش در ادراک بدیهیات مى لنگد نیروى تحمل افکار پیچیده را ندارد.

از سخن پر در مکن همچون صدف هرگوش راقفل گوهر ساز یاقوت زمرد پوش را  

 :در جواب هر سوالى حاجت گفتار نیست چشم بینا عذر مى خواهد لب خاموش را 27 همه مردم که بوعلى نمى شوند که اگر سخنى براوهامشان سنگین آمد واندیشه شان از پذیرش آن سرباز زد بگویند: (کلما قرع سمعک من الغرائب فذره فى بقعه الامکان) : آنچه از سخنان عجیب گوش ترا نوازش داد آن را به بایگانى امکان بسیارى پس: [رخش مى خواهد تن رستم کشد].

روح آدمى تا به مرتبه بایسته از شناخت تعبد وادارک حقایق غیبى و نیروهاى پنهان ملکوتى نرسیده است عرضه مسائل سنگین دشوار متشابه و پیچیده معنوى و مذهبى بر روى خطاست . واگرانکارى ازاو سرزند و پرسش برایش پدید آید عرضه کننده بازخواست خواهد شد. و مسئول گفته هاى خویش خواهد بود.اما على (ع) مى فرمایند:

لاتحدث بما تخاف تکذیبه . 28 زبان به گفته اى که بیم دارى دروغ پندارندش (بخاطر غرابتى که دارد) مگشاى .

بایداین سخن را باور داشت : گفتن یک حقیقت (که اگر حقیقت باشد زیرا بسیارى این گفته هاى نادر و شگفت صحت و یا نادرستى شان براى خود آن گویندگان و نویسندگان روشن نیست .) آنگاه که در مخاطب توان و حالت پذیرش نیست به ابتذال کشاندن آن حقیقت است . پس هر مبحث تربیتى واخلاقى باید سنجیده و در خورد گنجایش و توان خواننده مطرح شود. و شرایط گناگون فرهنگى اجتماعى و غیره در نظر آید.

نظر کردم بچشم راى تدبیر ندیدم به زخاموشى خصالى3نگویم لب به بند و دیده بردوز و لیکن هر مقامى را مقالى . 29  سعدى

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هرکسى بر حسب فکر گمانى دارد :باخرابات نشینان زکرامات مگوى هر سخن وقتى و هر نکته مکانى دارد 30  حافظ چه بسا یک مطلب دشوار و سنگین (که در جاى خود شاید حق باشد و براى   اهلش سزاوار هضم )اگر سنجیده عرضه نگردد پیامدهاى ناگوارى را به دنبال آورد و دست آویزى به ماجراجوها بدهد شبهه بیافریند و زمینه تهمت را به معارف اسلامى فراهم آورد. چنانکه امروز شاهد دهها الغاى شبهه خرده گیرى انکار حربه هاى اغواگرانه و تهمت زا با توسط مغرضین یا کوتاه اندیشان هستیم . چه خون جگرها که افراد مذهبى در مراکز فرهنگى مدارس دانشگاهها زندانها و ... نمى خورند. و صبح تا شام باید جواب گوى گفته هاى نسنجیده دیگران باشند که به نام اسلام مطرح کرده اند.

نکته ها چون تیغ پولاداست تیز گر ندارى تو سپر واپس گریز پیش این الماس بى اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا6زین سبب من تیغ کردم در غلاف تا که کژ خوانى نخواند بر خلاف 31  پرمغزى و گرانبارى :  یک مبحث اخلاقى بایداز آموزش و آرمان گرانبار باشد بگونه اى که از فراز شاخ سار آن به تندى نتوان گذشت بلکه با آنها باید زیست و در آنهااندیشید.از حقایق قابل لمس آن چنان پربار باشد که جوینده حقیقت خواه خرسند و سبک روح سازد. و همواره سرچشمه تشنگان مشتاق باشد.

3سخن گفتن نغز و کردار نیک نگردد کهن تا جهان هست ریک 32 فردوسى چنانکه پیش ازاین اشاره رفت اساس جاودانگى و فراگیرى یک نوشته بر دو چیزاستواراست :

1- شیوایى و فصاحت .

2- پربارى و بلندى معنا.

ازاین روى یک نوشته اخلاقى باید عصاره مدتها زحمت مطالعه و تحقیق را به گونه اى رسا و فصیح به خواننده عرضه کند و دهها بار فرصت بیش از آنچه خواننده  براى خواندن صرف مى کند نویسنده باید در پاى نوشته ایثار کند. تااثرش مانند کاهدانى نگردد که گه گاهى دانه اى در آن پیدا شود. چنانکه سوگمندانه امروز شاهد چنین نوشته و کتابهایى در بازار آشفته مطبوعات هستیم . کتابهایى که ره آوردى جز خستگى دلمردگى و سرخوردگى خواننده چیزى براى فرهنگ اسلامى ندارند. کتابهایى که با نام هاى پر طمطراق و بلند بالا هر روز یکى پس از دیگرى پیدا مى شود. یکى از عواملى که باعث شده تیراژ کتابهاى مذهبى کم شود و خوانندگان آنها کاستى گیرند. همین کمبودى یا بى محتوایى است که در برخى از نشریات و کتابهاى مذهبى هست .از دیر باز گفته اند: للملان فیضان :[ پیمانه چون پر شود لبریز گردد]. یعنى اندیشه نویسنده بایداز مطالب گسترده و تحقیق بایسته اخلاقى فیضان کند تا خامه اش پربار و کلامش درافشان شود. که به قول مولى على(ع):

(جمیل القول دلیل وفور العقل) 33 نیک گویى نشانه پرفکرى و بلنداندیشى است .

دیگراز مطالبى که در پى این فصل شایسته یادآورى است ضرورت استناد به مدرک صحیح در پرداختن به موضوعات اخلاقى است . یعنى یک نوشته و مطلب اخلاقى باید به منابع و کتابهاى معتبر مشهور و قابل اطمینان متکى باشد واصول و مبانى اسلامى را پشتوانه خود داشته باشد. سوگمندانه آنچه را که امروزه در کتابها و نوشته هاى اخلاقى شاهد هستیم سهل انگارى و بى توجهى در نقل و پرداخت مسائل اخلاقى است .

6- پرهیزاز کلى گویى : کلى گویى بهمان سان که بهره از جهل وابهام دارد طعم تلخى است که کام خواننده حقیقت جو را آزار مى دهد. تنها بهره آن یادآورى اشاره گونه ایست از کلیات و عناوین ارزشها. که بیشتر مردم - بگونه اى طبیعى - درنگ وانکارى پیرامون آن ندارند.   

اما اساس بحث و نظر آنجاست که نمونه ها جزئیات و واقعیات ریز روشن گردد و عوامل و ریشه هاى ارزشها و ضدارزشها پیدا شود.

کلى بافى براى آنهایى سودمنداست که دصت به عصا راه مى روند. و زبان به گفتارى مى گشایند که همه کس را خوشنود سازند. دردى را نشان ندهند تا دردمندى بخود آید ودردآفرینان رسوا گردند. درمانى نمى گویند تا کوششى برانگیزند. خواننده را به فضاى مطلب نمى کشانند تا به جراحى وى بپردازند. به درد و داغ و دریغ خلق دستهاى پینه بسته از رنج پاهاى خسته از راه چشمهاى بى نور و فروغ لبهاى خشک و دستان تهى از هر درمان و طرح نجات بخش فرهنگ خشک و بى روح سنتهاى تارعنکبوتى باورهاى جان کاه دستان پلید و ناپاک دیوان و ددان و صدها نابسامانیهاى فرهنگى و سیاسى واجتماعى دیگر که هر یک عامل نیرومندى براى صدهاانحراف اخلاقى و ناکامى کوششهاى انسانى است باخبرند و پرده بر نمى کشند.

کلى گویى امام زاده کاهگلى را مى ماند که نه تنها کر و کورى را شفا نمى دهد بلکه هنوز هم که هنوزاست دراندیشه کورى و کرى خود درمانده است .

و متاسفانه بیشترین مباحث اخلاق که امروز در مجامع مردمى رسانه هاى عمومى و مطبوعات کشورى مطرح مى شوند و یا در منابر و کلاسها بدان پرداخته مى شوداز فت وابهام کلى گویى بى بهره نیستند.

7- فراگیرى و همه جانبه بودن : نمى توان یک پدیده یا صفت اخلاقى را - خوب یا بد - مجرداز شرایط فردى اجتماعى خانوادگى یا هر مرتبه روحى که دارنده آن صفت در آن مرتبه زیست مى کند مورد نگرش قرار داد. و آن شرایط را در پدیدآمدن این صفت بى نقش دانست .

آدمى ازابعاد گوناگونى ساخته شده است واز آنجا که خلقت الهى بى حکمت نیست پس باید نیازها و ویژگیهاى هر بعد (جسمى عقلى روحى اجتماعى  سیاسى فرهنگى هنرى فردى خانوادگى و ...) مورد توجه قرار گرفته و به تناسب هر یک دست به پرورش و تربیت وى زد. پرداختن به یک جنبه بدون توجه به ابعاد دیگر نابود کردن این بعد و مهجور ساختن ابعاد دیگراست . و در مجموعه ضربه زدن به شخصیت آدمى که پدید آمده از تمامى اینهاست . پس این ابعاد باید هم سان و هماهنگ با هم و در محدوده خود رشد کنند. چرا که همه در منطق اسلام محترم وارزشمند است . همانسان که به پرورش روح یا عق (که مرتبه بالایى از حقیقت و جوهر آدمى یعنى نفس هستند) پرداخته مى شود به جسم (که مرتبه پایین تر از نفس آدمى است ) نیز باید پرداخته شود.انسان به گل بوته فرشى مى ماند که دست هاى گوناگونى به بافتن و ساختن آن باید به پردازندو مواد مختلفى را به کار گیرند.

همانگونه که نغمه [ جدایى دین از سیاست] شوم و چندش آوراست اخلاق اسلامى و مسائل معنوى را پیرامون چند موضوع باطنى فردى و برهنه از دیگر مسائل چرخاندن نیز نامربوط و عوامانه است .اندوه مندانه همیشه دراین میان (مخصوصا پس ازانقلابها و جنبشهاى اجتماعى ) گروهى توهم مى کرده اند که پرداختن به مسائل باطنى بیگانگى از دیگر موضوعها را مى لبد. و با پرداختن به برخى از مسائل باطنى از جامعه خانواده و واقعیات و شرایطاجتماعى و سیاسى بیگانه مى شده اند.

امام خمینى (مدظله ) مى فرمایند:

اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسى است . در قرآن است که: [مومنین با هم برادر هستند] این یک حکم اخلاقى اجتماعى و سیاسى است 34

اینان توجه ندارند که هدف ازارسال پیامبران و کوشش پاک سیرتان ساختن[ انسان کامل و خلیفه الله] بوده است . وانسان کامل نیز کسى است که[ با خدا در میان خلق] باشد. 35 نه به خدا در میان خلق یا بى خلق با خدا بودن . پس یک کوشش ارشادى و سازنده هنگامى موفق است که درارشاد و پرداختن به مسائل اخلاقى ناظر به تمامى : نیازها پیوندهاى گوناگون و واقعى انسان عوامل بازدارنده یا مددکار و شرایط اجتماعى سیاسى فرهنگى اقتصادى و .. باشد.

 8- پرهیزاز مبالغه گویى :  نباید در بیان ره آوردها یا پیامدهاى صفات اخلاقى به مبالغه و گزافه گویى پرداخت . و براى وادارسازى به ارزشها و بازداشتن از ضدارزشها به ذکرارقام و آمارهاى فوق العاده و بدوراز واقعیت و حقیقت دست یازید. خاصیتها آثار ثوابها و یا عقابهاى اغراق آمیز را به روى صفحه ریخت . و زمینه ناباورى تجرى و یا یاس و نومیدى را براى خواننده فراهم آورد.

امام باقر[ ع] پیرامون فقیه اسلام شناس و واقع بین مى فرمایند:

الااخبرکم بالفقیه حقا؟ من لم یقنطالناس من رحمه الله و لم یومنهم من عذاب الله ولم یویسهم من روح الله ولم یرخص فى معاصى الل ... 36 [ آیاازاسلام شناس راستین سخن بگویم ؟: کسى است که مردم رااز رحمت ایزدى نومید نسازد.از عذاب الهى آسوده خاطرشان نکند.از نسیم رحمت خدایى مایوسشان نگرداند. و در سرپیچى از دستورات الهى رهایشان نسازد].

بایستى سخت گیرى دراحکام خدایى یا مسامحه وایجادامیدواریهاى نابجا عامل افسردگى رمیدن با جسارت مردم نشود. پرداختن به اثر فلان صفت اخلاقى به گونه اى اغراق آمیز و بدون توجه و بررسى بایسته در حل تضادها واختلافاتى که در زبان روایات هست چه اندیشه و تصورى را در ذهن خواننده پیدا مى آورد؟

بحث کردن از یک عمل اخلاقى بصورتى که خواننده تمامى ارزشها یا تباهى ها رااز رهگذر آن جستجو کند چگونه جمع بندى را با دیگر مسائل اخلاقى براى وى ایجاد مى کند؟.

نوشتن اینکه فلان نتیجه اخلاقى گناهان را مى شوید اگر چه به عدد قطره هاى باران برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد یا بیان مجازات یک خلاف اخلاقى که شقاوت و تبه کارى ابدى را به دنبال دارد چه تاثیرى را در خواننده نکته بین و حساس بجى مى گذارد؟

 اگر چه این گونه مطالب در جاى خود و براى اهلش توجیه و تحلیل درستى دارد اما هنگامى که براى مردم نوشته مى شود و در دسترس همه اقشار باافکار و سلیقه هاى متفاوت گذاشته مى شود کارى ثمربخش و شایسته نیست .

چرا که با نقل یا ترجمه ساده و بدون پرداختن به تحلیل و بررسى و تحقیق کافى نتیجه مناسبى را نمى بخشد. که چه بسااثر بدى را به بار مى آورد.

9- التزام و صلاحیت تقوایى : شیوه مردان الهى همواره چنین بوده است که پیش از دیگران راستى پیشه مى کردند و سپس به دیگران راستى مى آموختند.این مقدار تاثیرى که از دعوتهاى اخلاقى مى یابیم صرفا برخواسته از نوشته ها و نظریات علمى نیست . بلکه روحیه شخصیت نویسنده است که تاثیراساسى را در جذب دلها به خیر و نیکى دارد. وازاین رواست که شرط کرده اند باید واعظ و پندآموز خود متعظ باشد. شهرت واهمیت کتابى : مانند: [جامع السعادات] یا[ مجموعه ورام] از جهات فنى و رنگ و روى آنها نیست . بلکه بخاطراین است که از دلى صادق و قلبى نورانى برخواسته است و آن آراستگى و طهارت درونى بود که بر خامه ایشان نیز سارى گشته است .

سخن را چو با دل بود راستى ببندد زهر سو در کاستى  [فردوسى]  نویسنده اى که پردازنده ارزشهاى اخلاقى است خود به آنچه مى نویسد باید آراسته شده و آنها را یافته باشد. بزرگى روح و صفاى نیت از خلال کلماتش جلوه گر باشد. تااین کلام در تار و پود خواننده اثر کند.

ه صاحب درد را باشداثرگر بود در ماتمى صد نوحه گر عطار والا:

پزشکى که باشد بتن دردمندزبیمار چون باز دارد گزند  

 امیرالمومنین[ ع] مى فرمایند:

[ اذا طابق الکلام نیه المتکلم قبله السمع واذا نیته لم یحسن موقعه من قلبه] . 37  [ هرگاه سخن گوینده با آهنگ درون وى برابرى کند شنونده آن را مى پذیرد و به دل مى گیرد واگر مخالف شد جایگاه متزلزل و نامناسبى در قلب خود به آن مى دهد].

سخن کز دل برون آید نشیند لاجرم بر دل . و گرنه :

چکد گرآب ازاو آبى ندارد 38سخن کز سوز دل تابى ندارد آدمى که دل ندارد والتزام به هر آنچه مى نویسد نداده است هر چند گفتارش نغز خوش آهنگ علمى و فنى باشد خشک و بى روح خواهد بود و تاثیرى روبنایى و زودگذر خواهد داشت . پس اگر در پى آنیم که تاثیرى گذاشته شود و پندى بدل گرفته آید باید زبان کردار را گشود تا بگوش گیرند و پندآموزند چنانکه مولى على[ ع] مى فرمایند:

[ ان الوعظ لا یمجه سمع و لا یعد له نفع ما سکت عنه لسان القول و نطق به لسان الفعل] 39 [پندى که گوش برونش نمى نهد - و آن را مى پذیرد - و سودى با وى همطاق نمى گردد موعظه ایست که زبان گفتاراز آن ساکت شود و زبان کردار گویا گردد].

*** باید یادآور شد که : آنچه تاکنون از ویژگیهاى صورى یا معنوى برشمردیم نیمى از حقیقت را مى سازند و آنچه اکنون طرح مى کنیم نیم دیگر را زیرااساس نوشته هاى اخلاقى بر همین صلاحیت تقوایى والتزام نویسنده استواراست . چنانکه مولى امیرالمومنین[ ع] مى فرمایند:

من نصب نفسه للناس امما فلیبدا بتعلیم ه نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه ومعلم نفسه و مودبهااحق بالاجلال معلم الناس 48 و مودبهم .  آن که خود را راهنما و پیشواى مردم قرار دهد پیش از پرداختن به آموزش دیگران به تعلیم خود به پردازد. و پیش از تادیب مردم به زبان با درون و کردار خود نان را مودب   

سازد. بزرگداشت آن کس که بخویشتن تعلیم داده و دراصلاح خود کوشیده است سزاوارتراز بزرگداشت آن کسى است که به آموزش مردم اشتغال دارد

اینک که به پایان این نوشتار رسیدیم با بازدیدى از آنچه که پیرامون ویژگیهاى صورى و معنوى ى نوشته اخلاقى برشمردیم راه براى بررسى و نقد کتابها و بحثهاى اخلاقى گشوده شد. و کاوش و کنکاش ما معیار و محور یافت . که ان شاءالله - در نوشتار پسین با چراغ این معیار در پى کاستیها و برتریهاى آثاراخلاقى مى رویم .امید که خود شایسته بیابیم و رضایتبخش بنمایانیم .


پاورقى ها:
1. مقصود مااز نوشته هاى اخلاقى آنهایى هستند که براساس معارف اسلامى در پى تربیت و پرورش آدمى مى روند. نه آن گونه کتابهاى اخلاقى که پیرامون فلسفه اخلاق یا علم اخلاق و یا دیگر مسائل مربوطه به نگارش در آمده اند. که آنها نیز ویژگیهاى خاص خود را دارند و بایسته است که جداگانه بحث شوند. و نیز پیرامون کتابهاى متنى و درسى اخلاقى در حوزه یا جاى دیگر. و نیز پیرامون درسها کلاسها منبرها و دیگر پندهاى اخلاقى و ویژگیهاى خاصشان در فرصت دیگرى باید به بحث بنشینیم .
2. فنون بلاغت و صناعات ادبى صفحه سیزده
3. متاسفانه برخى از کتب اخلاقى که امروزه به زبان فارسى نگارش یافته اند دچار آنچنان نثر سنگین تلگرافى عبارات مغلق جمله هاى نامفهوم و پر دست اندازند که به دشوارى مى توان چند صفحه اى از آن را مرور کرد.
.4 غررالحکم (چاپ دانشگاه ) ج 1.386 و نیز پیرامون این موضوع رجوع کنید به : بحارالانوار ج292.78 .
5. همان مدرک ج463.2 .
6. همان مدرک ج 2.70 و نیز صفحه464 .
 
 
7. تذکراین نکته لازم است که همانگونه که نثرهاى متفاضلانه و گرفتار تکلفات ادبى ناپسنداست نثرهاى زهوار در رفته ناهنجار سست پیوند و پردست انداز (که اندوهمندانه در میان قلم به دستان حوزه فزونترند ناگوارتر و چندش آورتراست . که : نه به آن شورى شور و نه به این بى نمکى .
8. چنانکه متاسفانه آثار بسیار بلند وارزشمندى بخاطر همین گونه نارسائیها در گوشه کتابخانه ها گرد گرفته و شمع نورانى شان به خاموشى گرائیده است .
9.نهج البلاغه (فیض ) حکمت : 89 و 188 صبحى صالح حکمت : 91 بحارالانوار ج 70.61 و ج 77.166 و غررالحکم 2.544 و نیز مراجعه کنید به غررالحکم ج539.4 .
10. نظامى امثال و حکم ج52.1 .
11. غررالحکم 109.2 .
12. ممکن است کلمه تفرط را تفرط ( از باب افعال ) بخوانیم که تاکید جمله پیشین باشد یعنى درازگویى رااز حدمگذران که خوار مى شوى .
13. ناصر خسرو امثال و حکم ج222.1 .
14. غررالحکم ج 2.232 نهج البلاغه (صبحى صالح ) حکمت 315 و نهج البلاغه فیض حکمت307 : .
15. متاسفانه بایداعتراف کرد که ما در راه نشر و گسترش معارف دین (بگونه اى رضایتبخش ) دهها سال از دشمنانمان پس افتاده ایم . که گناه این نابسامانى را بیشتر باید به گردن ناشرین کاسب کار سودجو و ناواردى گذاشت که بخوداجازه داده اند براى گذران چند روز زندگى حرمله وار به جان معارف و آثار فرهنگى اسلام بیفتند و هرگونه استحکام و درستکارى را فراموش کنند.ایشان توجه ندارند که ازامام صادق ع نیز روایت شده که پیغمبر ص در هنگام دفن معاذ فرمود :خدا بنده اى را دوست دارد که چون کارى انجام دهد محکم کارى کند و آن را درست واستوار به انجام رساند و سرسرى نگیرد واز سرباز نکند. (تمام این روایت را در گزیده فارسى الحیاه ج 1.336 ملاحظه فرمایید.) و ما که پیرو آن حضرت هستیم باید همه کارهاى خود را محکم واستوارانجام دهیم مخصوصااگر کارى فرهنگى و مربوط به معارف بلنداسلامى باشد.
16. غررالحکم ج298.2 .
17. نهج البلاغه (فیض ) حکمت : 388 و صبحى صالح حکمت394 : .
18. غررالحکم ج357.1 .
19.فرهنگ علوم عقلى ج 2.224 به نقل ازاساس الاقتباس خواجه نصیر صفحه44 .
20. لازم به یادآورى است که اصل دوم جزءاساس واصول کوششهاى تربیتى به شمار مى رود و بسیار شایسته دقت وارزشگذارى است .
به عنوان نمونه :اگر یک نوشته و بحث اخلاقى بتواند ملکه تعبد و ایمان را (که گرایش آگاهانه و تسلیم گونه در برابر حق تعالى است و سرمنشا فضائل وارزشهاى اخلاقى به شمار مى آید) در خوانده پدید آورد سیر تربیتى واخلاقى وى را تضمین کرده و پشتوانه اى براى اخلاق و ارزشهاى اخلاقى وى مى گردد. (پیرامون نقش ایمان دراخلاق رجوع کنید به مقاله: ایمان پشتوانه اخلاق در شماره 15 همین مجله ).
بنا به گفته مرحوم مطهرى (ره ) در کتاب: فلسفه اخلاق 141 ایمان دژى را درباب اخلاق و تربیت فتح مى کند که در قلمرو علم نیست . و آن دژ درون خودانسان و نقس است ... خیال نکنید که با فکر و عقل و فلسفه و علم 
 
 
مى توان دژ نفس را تسخیر کرد بلکه ایمان مى خواهد.
بنابر نظریه ایشان: ایمان از مقوله عبادت و پرستش است .انسان تا هر حدى که خدا را ناآگاهانه پرستش مى کند ناآگاهانه هم یک سلسله دستورات الهى را پیروى مى کند. و وقتى که شعور ناآگاهش تبدیل به شعور گاه بشود (که پیامبران براى همین هدف آمده اند تاانسانها را به فطرت خودشان سوق بدهند و آن امر فطرى را تبدیل به یک امر آگاهانه بکنند) آن وقت است که تمام کارهاى انسان اخلاقى مى شود. نه فقط یک سلسله کارهاى معین بلکه خوابیدن و غذا خوردن ما هم کاراخلاقى مى شود. یعنى وقتى برنامه زندگى انسانها براساس تکلیف و رضاى حق پایه گذارى شود آن وقت خوردن و خوابیدن و حرف زدن و زنده بودن و مردن ما و همه و همه یکپارچه اخلاق و قداست خواهد بود و همه چیز لله مى شود. فلسفه اخلاق .79
21. امثال و حکم ج791.2 .
22. غرر الحکم ج487.5 .
23.نهج البلاغه فیض حکمت 184 غررالحکم 2.602 نهج البلاغه صبحى صالح حکمت 193 بحارالانوار ج 70.61 و ج 71.217 پیرامون این موضوع مراجعه کنید به : شرح ابن ابى الحدید ج 19.219 و 11 نهج البلاغه صبحى صالح حکمت 312 بحارالانوار ج 70.60 و ج 78.289 353 357
24. براى نمونه مراجعه کنید به : حکمت 304 از نهج البلاغه فیض و غررالحکم ج603.2 .
25. امثال و حکم ج1229.3 . تحقیق غفارى ) 35 والحیاه ج151.1 .
26. کتاب الغبیه للنعمانى (با
27. اسفار ج7.1 .
28. غررالحکم ج264.6 پیرامون این موضوع مراجعه کنید به : نهج البلاغه صبحى صالح حکمت 382 و381 و الحیاه ج151.1 .
29. امثال و حکم 1393.3 .
30. دیوان حافظ (دکتر قاسم غنى ) 85 .
31. مثنوى کلاله خاور 16 .
32. جاذبه هاى فکرى فردوسى 244..
33. غررالحکم 369.3 .
34. اخلاق از دیدگاه قرآن و سنت .
35. چنانکه وقتى سیرصعودى و تکاملى انسان را مى شمارند آخرین مرتبه را (که پس از دهها سال ریاضت و تمرین اگر خدا بخواهد و همت و عزم بایسته باشد) سیر مع الله فى الخلق مى شمارند. بدین گونه : السفر من الخلق الى الحق من الحق الى الحق بالحق من الحق الى الخلق بالحق من الخلق الى الخلق بالحق اسفاراربعه ج 1.13.
36. الحیاه ج293.2 .
37. غررالحکم ج 3.193 و نیز مراجعه کنید به ج429.5 .
38. وحشى بافقى عارفانه ها 344 .
39. غررالحکم ج540.2 .
40. نهج البلاغه (صبحى صالح حکمت 73 و نهج البلاغه (فیض ) حکمت 70