اسلام و تکفیر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


 حربه تکفیر

در شماره هاى پیشین حربه تکفیر و پى آمدهاى سوء و ریشه هاى آن را مورد بررسى قرار دادیم روشن شد که جواتهام و تکفیر در جامعه بسان سم مهلکى است که آن رااز درون دچار آشفتگى و تفرقه و نفاق نموده و به پرتگاه هلاکت سوق مى دهد. و نیز روشن شد که دشمنان اسلام ازاشامخ این جو براى استقرار سلطه شوم و پلید خود بر ممالک اسلامى بیشترین استفاده را نموده اند.اینک دراین نوشتار برآنیم که دیدگاه اسلام و راه حل پیشنهادى آن را براى رفع این مشکل مورد بحث و بررسى قرار دهیم.

جواتهام و تکفیر در جامعه بیانگر نوعى رابطه سوء در برخورد و معاشرت است رابطه اى که در آن بدبینى و بدگمانى حق دوکینه و ... جایگزین اخوت و یگانگى عطوفت و مهربانى گشته و رابطه بین افکار و آراء در جامعه بر بدترین پایه هااستواراست به جاى اینکه بر منطق و استدلال تکیه شود تا روح تفاهم و حقیقت جوئى زنده گردد به چماق تکفیر واتهام براى کوبیدن طرف مقابل واشباع روح تفوق طلبى روى آورده مى شود. بنابراین قبل از آنکه موضع   صریح اسلام را در رابطه با جو تکفیر بیان کنیم نخست باید روابط اجتماعى اسلام را بصورت گذرا مورد بررسى قرار داده تا ببینیم رابطه بین افراد جامعه بر چه اصولى استواراست ؟

آیا در تعالیم اسلام زمینه اى براى بروز و ظهور یک چنین جوى در جامعه اسلامى وجود دارد یا نه ؟

و بدیگر بیان میزان مخالفت اسلام بااین مساله تا چه اندازه است ؟ آیا مخالفت اصولى و زیربنائى است ؟

اسلام و روابط اجتماعى :  بدون تردید هیچ مذهب و مسلکى پیوند میان افراد جامعه را به اندازه اسلام اهمیت نداده و بااحکام و قوانین خود حلقه هاى اجتماعى را بقدراسلام مستحکم ننموده است .ازاینرو قرآن پیوندهاى اجتماعى را بعنوان یکى از نعمتهاى بزرگ الهى یاد کرد و مى گوید:

[واذکروا نعمه الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا]. 1  بیاد آورید نعمت هاى خداوند را به شما زمانى که دشمنان یکدیگر بودید پس خداوند میان دلهاى شماالفت ایجاد کرد و شما در سایه نعمت هاى او برادر گشتید.

و در جاى دیگر بعنوان معجزه اى از معجزات پیامبر[ص] از آن یاد مى نماید:

[ هوالذى ایدک بنصره و بالمومنین والف لین قلوبهم].... 2 .  [خداونداست که با یارى خود و مومنان تو را تایید کرد و میان دلهاى ایشان الفت افکند].

و در مقابل پراکندگى و نفاق و درگیریهاى داخلى را در ردیف عذابهاى آسمانى قرار داده :

[قل هوالقادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم اومن تحت ارجلکم اوبلبسکم شیعا وبذیق بعضکم باس بعض] . 3  بگو خداوند قادراست که از آسمان و زمین بر شما عذاب فرو فرستد و یا لباس اختلاف و پراکندگى بر شما بپوشاند و بدست یکدیگر شکنجه شوید.

اسلام در یک کلام رابطه بین افراد مسلمان را همان رابطه اخوت و برادرى مى داند که از نزدیکترین و مستحکم ترین روابط خویشاوندى است . و مى فرماید:

[ انماالمومنون اخوه]... 4 . [ همانا مومنان برادران یکدیگرند].

امام صادق ( ع ) مى فرماید:

[ المسلم اخوالمسلم هو عینه ومراته ودلیله لایخونه ولایخدعه ولایظلمه ولایکذبه و لایغتابه] 5 .  [مسلمان برادر مسلمان است چشم و آئینه و راهنماى اواست نسبت به او خیانت و نیرنگ و ستم نکند واو را تکذیب ننماید وازاو غیبت نکند].

این ارزشمندترین ره آوردهایى است که اسلام براى جهان بشریت به ارمغان آورده واز پیروان خود خواسته که با یکدیگر همچون برادر زندگى کنند البته برادرى دراسلام فقط جنبه عاطفى ندارد بلکه پیمانى استپایدار و ناگسستنى که ریشه درایمان ضخص دارد واز عمق جان بر مى خیزد و تمام ابعاد زندگى فردى واجتماعى امت را فرا مى گیرد و سایراصول روابط اجتماعى همچون محبت و دوستى تعاون و همکارى مساوات و برابرى و ...از همین اصل اخوت سرچشمه مى گیرد. و هر مسلمانى موظف است که در راه حفظ واجراى آن تلاش و کوشش نماید .

امام صادق[ ع] مى فرماید:

...بحق على المسلمین الاجتهاد فى التواصل والتعاوون على اتعاطف والمواساه لا هل الحاجه وتعاطف بعضهم عى بعض حتى تکونوا کماامرکم الله عزوجل رحماء بینهم]... 6 .  [بر مسلمانان لازم است کوشش کنند تا دلهاى خود را به یکدگیر نزدیک سازند واز تعاون آمیخته به محبت فروگزار ننمایند نسبت به نیازمندان مواسات نمایند و نسبت به یکدیگر ابراز عاطفه کنند تا مصداق گفتار خدا[ رحماء بینهم] گردند].

این اصول تنها بعنوان یک وظیفه و دستور بیان نشده بلکه براى بثمر رساندن آن طرحهاى جامعى نیز ریخته شده است از طرفى تمامى علل و اسبابى که منجر به تحکیم وحدت و مودت واعتماد متقابل و ... مى گردد مانند حسن ظن به یکدیگر اصلاح ذات البین کوشش درانجام حاجات یکدیگر تا مصافحه و معانقه و تزاور (دید و بازدید) وامثال آن را بسیار ستوده واجر و پاداشهاى فراوانى مقرر نموده است واز طرفى کلیه عوامل و مسائلى که به اصول این رابطه خدشه وارد ساخته و موجب تفرقه و نفاق و پراکندگى گردد. همانند: غیبت تهمت  سخن چینى تمسخر عیب جوئى برترى طلبى سوءظن و مانند آن بشدت از آن نهى شده و بر آن کیفر و عقوبت مقرر گردیده است .

در دستورات اسلام کمتر گناهى به پایه ایجاد عداوت و تفرقه میان مردم مى رسد همانطور که کمتر کار و عمل نیکى به پایه ایجادالفت و مهربانى در میان مردم مى رسد. بعنوان نمونه[ سحر] دراسلام حرام و برخى از روایات هم ردیف کفر آورده شده ولى در روایتى امام صادق[ ع] سخن چینى رااز بزرگترین نوع سحر ( از نظر تاثیر) شمرده و نقش ویرانگر سخن چینى در پیوندهاى اجتماعى رااینگونه بیان مى کند:

[ ان من اکبرالسحرالنمیمه یفرق بهابین المتحابین و یجلب العداوه ععلى المتصافیین و یسفک بهاالدعاء و یهدم بهاالدور ویکشف باالستور والنمام اشرمن وطى ءالارض بقدم].7 [مهمترین سحر ( از نظر تاثیر در تفرقه افکنى ) سخن چینى است که میان دوستان ایجاد تفرقه و جلب عداوت مى کند و خونها بواسطه آن ریخته مى شود و خانه ها ویران مى گردد واسرار و رازهاى مردم فاش خواهد شد. سخن چین بدترین کسى است که قدم بروى زمین گذارده است].

و در همین رابطه[ ع] براى کوبیدن افکاراقلیت تفرقه افکن خوارج چنین مى فرماید:

والرمواالسوادالا عظم فان یذالله على الجماعه وایاکم والفره . 8  [به جمعیتهاى بزرگ به پیوندید واز پراکندگى بپرهیزید زیرا دست خداوند با جماعت است] .

تا بدینجااشاره اى به گذرا به موضع اسلام در رابطه با پیوندهاى اجتماعى طبیعى است در نظامى که رابطه بین افراد براساس اخوت و برادرى پایه ریزى شود جواتهام و تکفیر که بدترین نوع رابطه و برخورداست مردود و بااصول اولیه روابط اجتماعى اسم سازگار نیست .

اسلام و برخورداندیشه ها:  علاوه براین در خصوص رابطه بین آراء واندیشه هاى گوناگون در جامعه اسلامى که سرمنشااصلى اتهامات و تکفیرهااست اسلام نظر خاصى داشته واصول و مبانى ویژه اى جهت سالم سازى رابطه اندیشه هاارائه مى دهد که با وجوداین اصول و مبانى زمینه اى براى جواتهام و تکفیرها و نسبتهاى ناروا باقى نمى ماند.

اسلام بهمان اندازه که به دانش و تحقیق ارزش داده و همواره انسانها را دعوت به تدبر و تفکر و نتیجه گیرى فکرى مى نماید بیش از آن سعى دارد که محیطى سالم براى برخورد صحیح افکار واندیشه ها در جامعه فراهم آورد تا در سایه آن تبادل افکار و نظریات صورت پذیرفته و اندیشه ها بارور گشته و دست یابى به حق و حقیقت که هدف اصلى است آماده تر گردد   

اصول و مبانى ارزشى اسلام دراین رابطه بدینقراراست .

حق جوئى :  حق مقدسترین واژه هااست دراسلام حق اساسى ترین معیارهاى ارزش قرار گرفته ارزش دهنده همه چیز حق است وارزش هر چیز به اندازه نزدیکى آن به حق است لا شخصیت شخصیتها به ق سنجیده مى شود بیش از هر چیز بحق سفارش گشته واز حق جو ستایش بعمل آمده حق گمشده مومن است گر چه از دهان منافق بیرون آید حق خواهى و تواضع در برابر آن از نشانه هاى ایمان است حق را بگوى گر چه به ضرر تو باشد حق را بپذیر گر چه خوشایند تو نیست و تکذیب حق در ردیف افتراء به خدااست

من اظلم ممن افترى على الله کذبااوکذب بالحق لماجائه... . 9  [چه کسى را مى توان ظالم تراز تکذیب کننده خداوند و تکذیب کننده حق بر شمرد].

بنابراین از نظراسلام هیچ چیز نباید مانع از حق جوئى و حق گوئى و حق پذیرى انسان گردد.

این اساسى ترین اصل دراین باب است و نقش مهم واصلى را در سالم سازى محیط اندیشه و فکر در جامعه بعهده دارد.اگر همه انسانها با تمامى اختلافات فکرى و نظرى که یک امر طبیعى در هر جامعه اى است هدف آنان رسیدن بحق و حقیقت باشد. نه تنها موجب برخورد نامطلوب و بروز جواتهام نمى گردد بلکه در رشد و تکامل جامعه سهم بسزائى دارد. حق جوئى و حقیقت طلبى زاینده وارزش دهنده به اصولى است که در ذیل مى آید. بدین معنى که چون امکان رسیده به حق و حقیقت بودن رعایت این اصول میسر نیست ازاینرواین اصول موردارزش خاص قرار گرفته است .

1- گزینش بهترین : قرآن کریم دراین رابطه مى فرماید:

[ بندگان مرا بشارت ده آنهائى که به سخنان این و آن بدون در نظر گرفتن گوینده و و خصوصیات او گوش فرا مى دهند و با نیروى عقل و خرد بهترین آنها را بر مى گزینند و هیچگونه تعصب و لجاجتى در کار آنها نیست آنان جویاى حقند و تشنه حقیقت]... . 10 بنابراین باارزش دادن به این اصل مسلمان نباید هرگز درباره آراء وافکار خود بدون اینکه بررسى لازم را بناید تعصب ورزد و نظریه خود رااز نظریات دیگران برتر بداند این سخن تنها در مورد اصول دین نیست بله همه مسائل فکرى را در بر مى گیرد وانسان مسلمان باید با سعه صدر تمام به ددوراز زدن اتهام و تکفیر به شنیدن نظریات گوناگون و گزینش بهترین آنها بپردازد.

[فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه] .  

 اسلام آنچه را که مانع از تفکر و تعقل انسان گردد بعنوان یک ضدارزش در مسائل فکرى بدان نگریسته است لذااز پیروان خود مى خواهد که عقل خویش رااز هرگونه قید و بند بیجا وا رهانند و هرگزاز کسى کورکورانه تقلید نکنند. سرزنش صریح قرآن از کسانى که بخاطر تقلیداز پدران و نیاکانشان آئین بت پرستى را برگزیده اند گویاى این واقعیت است که شارع مقدس اسلام هرگونه تقلید متکى بر نادانى را نفى و با آن به مبارزه برخواسته است .

2- آزاداندیشى :

[...قالوا نتبع ماالفینا علیه آبائنااولوکان آبائهم لایعقلون شیئا ولایهتدون] . 11  و آنگاه که ایشان را به تبعیت خداوند فرا مى خوانیم : گویند پیروى مى کنیم از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم . گر چه پدرانشان از عقل نهى بوده و راه را در نیابند!

و مى گوید هیچ کسى حق ندارد مطلبیرا بدون استدلال و برهان بپذیرد و ازاین و آن تقلید نماید.امام صادق[ ع] مى فرماید:

[من دخل هذاالدین بالرال اخرجه منه الرجال ومن دخل هذاالدین بالکتاب والسنه تزول الجبال ولایزول] . 12  [ هر کس با تقلیداز مردم به دین داخل شود همان مردم او رااز دین بیرون خواهند کرد. و هر کس بر مبناى کتاب و سنت دین را بپذیرد کوهها مى لرزند ولى او برجاى خوداستوار خواهد ماند].

3- تحقیق و مسائل :  ارزش تحقیق و نقش آن در مسائل فکرى و سالم سازى محیط و روابط اندیشه ها با یکدیگر بر کسى پوشیده نیست آشنائى با تاریخ دانش و فرهنگ بشرى این حقیقت را به ما مى فهماند که علت اساسى خطها و دوگانگى ها و نظریات غیر علمى و منطقى به این مساله برگشت مى کند که بسیارى ازافراد پیرامون مسائل جستجو و کندو کاو لازم را نکرده و در نتیجه به توجیهات نارسا و غیر منطبق با علم روى مى آورند وافکار دیگران را متهم مى نمایند بهمین دلیل اسلام با پافشارى تمام از پیروان خود مى طلبد که انسانهائى حق جو و واقع بین باشند و شایعات و پندارها واندیشه هاى سخیف را ملاک قضاوت قرار ندهند:

[ولاتقف مالیس لک به علم ان السمع   

والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا]. 13

[ هرگز آنچه علم واطمینان ندارى دنبال مکن که در پیشگاه خداوند چشم و گوش و دل همه مسئولند].

4-احترام متقابل اندیشه ها:  وقتى در جامعه اى حق جوئى انتخاب احسن ( انتخاب بهترین اندیشه ها) و تحقیق آزاداندیشى و ... موردارزش قرار گیرد طبیعى است که در کناراینها بایداترام متقابل به اندیشه هاى افراد نیزازارزش و مقام والائى برخوردار باشد چون در غیراین صورت رسیدن به آن ارزشها غیرممکن و یا مشکل بنظر مى رسد.

لذا دراسلام خوداین روحیه ( احترام به اندیشه دیگران ) ستوده شده و مى فرماید:[ فبشر عبادى الذین یستمعوالقول فیتبعون احسنه]... و پیامبر گرامى اسلام که عقل کل است آن قدر به سخن و فکر دیگران احترام مى گذاشت و گوش فرا مى داد که از طرف بعضى از نادانان مورد سرزنش قرار گرفته تا بدانجا که به حضرتش مى گفتند:[ هواذن] او گوش است !! و قرآن هم در پاسخ آن مى فرماید:

قل اذن خیرلکم 14 .[ بگو نیکو گوشى است براى شما].

5- سعه صدر: آن کسى مى تواند به سخن دیگران احترام گذارده و گوش فرا دهد که خود تحمل شنیدن سخن مخالف را داشته باشد و با سعه صدر به افکار و آراء و عقائد دیگران نظر کند.

اسلام بالاترین سعه صدر را در مقابل آراء واندیشه هاى مخالف از خود نشان داده و نه تنها سخن مخالف را مى شنود بلکه خود به بهترین وجه ممکن به نقل آن مى پردازد در بسیارى از موارد قرآن کریم سخن مشرکین و مخالفین انبیا واستدلالهاى آنان را نیز ذکر نموده از جمله این آیه شریفه :

[وقالوا ماهى الاحیواتناالذنیا نموت و نحیا و مایهلکناالا الدهر].... 15  [و کافران گفتند که زندگى جز همین نشاه دنیا چیز دیگر نیست مى میریم و زنده مى شویم کسى جز روزگار ما را نمى راند].

و بقول استاد مطهرى:

[ اگر مادیین و غیرخداپرستان افکارى داشته اند واستدلالهائى کرده اند همان  است که در کتب مذهبى آمده و برزبان ائمه[ ع] جارى شده و بدینوسیله به ثبت رسیده والا خودشان کتبى مکتوب نداشته اند].... 16

اسلام مسلمانان را به داشتن سعه صدر توصیه مى نماید و بیش از همه براى رهبران فکرى و مذهبى آن را لازم مى داند اولین خواسته حضرت موسى بعدازابلاغ رسالت بوى شرح صدراست :

[رب اشرح لى صدرى و یسرلى امرى] . 17  [خداوندا شرح صدرم عنایت فرما وامر مرا بر من آسان بنما].

و در حدیث آمده است :

[آله الریاسه سعه الصدر].... 18 [ شرح صدر وسیله موفقیت در ریاست است] .

این سعه صدر را در فقه و برخوردها فقهاء با نظریات مخالف بخوبى مى توان دید بعنوان نمونه[ شیخ اعظم انصارى (ره)] نسبت به نظریه مخالف راى خود آنچنان با سعه صدر مى نگرد که وقتى نظریه مخالف را نقل مى کند بهتر از خود صاحب اندیشه به بیان واستدلال مى پردازد بگونه اى که انسان گمان مى کند نظر خود شیخ هم همین است . سپس به نقد و بررسى آن مى پردازد.

و علاوه براصولى که تاکنون بیان کردیم اینکه دراسلام فقط به علم و دانش به طور مطلق ارزش داده نشده بلکه همواره آن را در کنار عناوین دیگرى گذاشته و به آن ارزش داده است مانند:[ علم توام با حلم] علم همراه با تزکیه و تهذیب نفس علمى که راس آن تواضع و فروتنى است علمى که غرض از آن فهمیدن باشد و ... بى جهت نبوده و در خصوص بحث ما که[ سعى اسلام در سالم سازى محیط اندیشه هااست] نقش بسزائى دارد چرا که هر یک ازاین عناوین بگونه اى محیط اندیشه را سالم واز برخوردهاى غیر صحیح باافکار واندیشه هاى مختلف جلوگیرى مى نماید. و دراین مورد بهمین اندازه اکتفا مى نمائیم و بسیار واضح است در محیطى که به این چنین اصولى براى رسیده به حق ارزش داده مى شود دیگر جائى براى متهم نمودن افکار و آراء باقى نمى ماند.

این نمونه اى از دستوراتى که اسلام براى سالم سازى محیط و برخورد آراء وافکار با یکدیگر براى ما بیان نموده است و در همین رابطه علاوه براین دو گام مهم واساسى دیگر نیز برداشته است .

1- زدودن موانع : دراین رابطه اسلام کلیه عواملى را که ممکن است مانع از بوجود آمدن چنین جو سالمى شود با آن به مبارزه برخاسته مانند:[ هى از تکیه بر ظن و گمان به جاى علم و یقین] [ نهى از دخالت میلها و هواهاى نفسانى در شناخت حق] [ نهى از سنت گرائى] [ نهى از شخصیت گرائى] [نهى از مرء و جدال] که براى دورى   ازاطاله کلام به مهمترین مانع که مان مراء وجدال باشد مى پردازیم .

ستیزه جوئى در بحث : بحث و گفتگو (مناظره ) در موضوعات عقیدتى علمى اجتماعى سیاسى اخلاقى یکى از مسائل موردابتلاءاست و کمتر کسى است که گرفتار آن نباشد و در عین حال یکى از دامهاى بزرگ شیطان براى ایجاد تفرقه و نفاق در محیط فکرى جامعه واز لغزشگاههاى مهم انسان است . و بدتراز آن وقتى است که این بحث ها ز حالت مناظره و بگومگوهاى رو در رو و متقابل خارج گشته و به روزنامه ها و مجامع عمومى کشانیده شود. زیرا دراین صورت قدرت دفاع و مقابله از طرف مقابل محدود گشته و طبعا بر جو تشنج واتهامات و شایعات افزوده مى گردد

ازاین رو دراسلام بطورکلى آن دسته از بحثها و مناظراتى که جنبه حقیقت جوئى در آن نباشد تحت مراء و جدال بشدت از آن نهى شده است .

شهید ثانى مى گوید:

[بدان اى عزیز که اگر مناظره را به این قصدانجام دادى که به طرف مقابل پیروز گردى واو را در پاسخگوئى عاجز کنى و مباهاتى نمائى و فضل خود را بر دیگران ظاهرسازى یک چنین مناظره اى سرچشمه همه اخلاقهائى است که در نزد خداوند تعالى ناپسنداست ولى در نزد دشمن خدا شیطان لعین پسندیده است]... .

سپس براى این گونه مناظرات دوازده تا آفت بر مى شمرد مانند: کینه توزى حسد قطع روابط گرفتار شدن به سخنان ناروا عیب جوئى کبر و غرور خودستائى نفاق و دوروئى خوشحالى از شکست دیگران و ...

پیداست وقتى روح حاکم بر مناظرات و گفتگوهاى علمى توفق طلبى باشد نه حقیقت جوئى این آفات را هم بدنبال دارد. و حرمت شرعى آن هم مسلم است زیرا علاوه بر روایات متعددى که از آن نهى کرده ایذاء واهانت و تحقیر غیر و تزکیه نفس و هر یک ازاین آفتها که ذکر شد خود به تنهائى براى اثبات حرمت کافى است . و روایاتى که از مراء و جدال نهى نموده بسیاراست .از جمله پیامبراکرم[ ص] مى فرماید:

[لایستکمل عبد حقیقه الایمان حتى یعدع المراء وان کان محقا]. 20  [ هیچکس حقیقت ایمان را تکمیل نمى کند مگراینکه ترک جدال نماید هر چند حق بااو باشد].

و نیز على ابن ابیطالب مى فرماید:

[یا کمیل ایاک والمراء فانک تغرى بنفسک ع السفهاءاذا فعلت و تفسد الاخاء]. 21 [ اى کمیل از مجادله بپرهیز که بدست خود جاهلان را بر ضد خود مى شورانى و برادرى را   نابود مى سازى]...

و در قرآن کریم از جدال نهى شده مگراینکه بصورت احسن انجام گیرد.[ شهید ثانى ره] براى مناظره هشت شرط ذکر مى کند از جمله :

[ غرض از مناظره اثبات حق باشد نه اثبات حقانیت خود. باید در جستجوى حق همچون کسى باشد که گمشده اى دارد و به دنبالش در جستجواست که هر جا و در دست هر کس گمشده خود را یافت خوشحال و سپاسگزار باشد بنابراین طرف مقابل مناظره را رفیق راه و یار و مددکار خویش بداند نه آنکه او را دشمن خود پندارد]... 22

بنابراین از آنجا که مراء و جدال محیط سالم برخورداندیشه ها را که مورد توجه اسلام است آلوده مى نماید بیش از سایر عوامل مورد نهى و مذمت قرار گرفته است .

2- کیفیت ارائه اندیشه :  از طرف دیگر کیفیت ارائه اندیشه را که خود نقش مهمى در بسیارى از اتهامات و سوء ظن ها دارد اسلام مورد توجه خویش قرار داده و دستورات بسیارارزنده اى دراین زمینه صادر نموده از جمله :

سنجش ظرفیتها از آنجا که استعدادها و ظرفیتهاى اشخاص متقاوت است باید آنکس که فرى واندیشه اى راارائه مى دهد سعى کند میزان فهم و درک شنونده را در نظر گرفته و مطابق آن سخن بگوید و در غیراین صورت یا صاحب اندیشه متهم مى شود و یااینکه در شنونده تاثیر سوء مى گذارد.

بنابراین هر مطلبى را در هر جا و براى هر کسى نباید مطرح نمود در حدیث آمده است:[ که اگراز آنچه در قلب سلمان بودابى ذر مطلع مى شد که کافر مى شد]. لذااسلام این مساله را بسیار مورد توجه قرار داده است پیامبر گرامى اسلام مى فرماید:

[ اناامرنا معاشهرالانبیاءان تکلم الناس بقدر عقولهم...] . 22 [ما پیامبران فرما نداریم که با مردم به اندازه خردهاى ایشان سخن بگوئیم] .

و در روایت از على[ ع] آمده :

[ اتحبون ان یکذب الله و رسوله ؟ حدثوالناس بمایعرفون وامسکوا عماینکرون]... 24 .  [آیا دوست دارید که خدا و فرستاده خدا مورد تکذیب واقع شوند با مردمان از چیزهائى سخن   گوئید که مى توانند بفهمند واز سخن گفتن درباره چیزهائى که نمى توانند بفهمند خوددارى کنید].

2- رعایت شیوه هاى مختلف : همانگونه که طرفیتها واستعدادها متفاوت است روحیات افراد نیز متفاوت است بعضى روحیه افراد نیز متفاوت است بعضى روحیه استدلال و برهان منطقى باشد بعضى بر عکس روحیه عاطفى و موعظه پذیرى دارند. باید براى اینان مطلب را در قالب موعظه و پنداندرز بیان کرد. و بعضى دیگر روحیه[ جر و بحث] در آنها شکوفااست ازاین راه باید اندیشه را به آنان ارائه داد. بنابراین رعایت این روحیات نقش مهمى در سلامت محیطاندیشه ها دارد. لذا قرآن کریم در مقام دعوت مى فرماید:

[ ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتى هى احسن] .  [با حکمت و موعظه نیکو و جدال احسن بسوى خدایت دعوت کن] .

بااینکه همه را به یک چیز دعوت مى نماید لکن همه را به یک شیوه نمى خواند.

3- بصیرت و آگاهى : آنکس که فرى و نظرى راارائه مى دهد باید خود تسلیم آن فکر گردیده و بصیرت کامل نسبت به آنچه ارائه مى دهد داشته باشد. در غیراین صورت نه در مقام ارائه بخوبى مى تواندارائه دهد و نه در مقام دفاع مى تواند خوب از عهده برآید در نتیجه موجب بروزایرادها واتهامات مى شود. لذا قرآن کریم دعوت به توحید را بر پایه بصیرت و آگاهى کامل دعوت کنندگان استوار ساخته و مى فرماید:

[قل هذه ادعواالى الله ععلى بصیره انا و من اتبنى] . 25 .  بگو روش من و پیروانم همین است که مردم را بخدا با بینائى و بصیرت دعوت کنم .

تا بدینجا بخوبى روشن شد که برخورداسلام با مساله جو تکفیر و [اتهام] در جامعه یک برخورد ریشه اى واصولى است . چون وقتى که در نظام کامل و جامعى همچون اسلام که روابط بین افراد جامعه را بر پایه اصولى همچون اخوت و برادرى تعاون و همکارى و ... بنا نهاده و علاوه در خصوص سالم سازى رابطه افکار واندیشه ها در جامعه که محط اصلى ( منشااصلى )   

بروزاتهامات و تکفیرهااست نهایت دقت را مبذول داشته طبیعى است در یک چنین نظامى جا براى بروزاتهام و تکفیر باقى نمى ماند واگر در جوامع اسلامى این پدیده شوم وجود داشته و دارد بخاطر جدائى مسلمانان ازاین تعالیم ارزشمند بوده است.

تا بدینجا موضع اسلام را در رابطه با تکفیر و تفسیق و نسبتهاى ناروا از راه تطبیق و مقایسه با روح تعالیم اسلام بیان کردیم ولى بر آن دسته از کسانى که موضع اسلام را در هر مساله و موضوعى درامر و نهى صریح جستجو مى کنند لازم است که برخیا ز آیات و روایات و فتاواى علماء مذاهب دراین متذکر شویم خوشبختانه در متون اسلامى ما آیات بویژه خوشبختانه در متون اسلامى ما آیات بویژه روایات و فتاوى دراین زمینه بسیاراست ببرخى از آنهااشاره مى کنیم .

موضع صریح اسلام : با توجه به متون اسلامى این مطلب بدست مى آید که اگر کسى شهادتین گفت وادعاى مسلمانى داشت نمى توان او را تکفیر کرد در منابع اصلى فریقین روایات زیادى دراین زمینه داریم که دراین روایات تکفیر مورد نکوهش قرار گرفته واز آن منع شده است و حتى دربرخى از روایات تکفیر کننده خود کافر قلمداد شده است . که ما در ذیل به برخى از آیات و روایات اشاره مى کنیم .

خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:

[ولاتقوا لمن القى الیکم السلام لست مومنا]. 26  به کسانى که اظهاراسلام مى کنند نگوئید مسلمان نیستند.

در شان نزول این آیه آمده که :

[ پیامبرگرامى اسلام [ص] اسامه ابن زیدرا بسوى یهودیانى که در یکى از روستاهاى فدک زندگى مى کردند فرستاد تا آنها را به اسلام و یا قبول شرائط ذمه دعوت کند یکى از یهودیان بنام[ مرداس] به استقبال مسلمانان شتافت در حالیکه به یگانگى خدا و نبوت پیامبر[ص] گواهى مى داد ولى اسامه به گمان اینکه این یهودى اسلامش زبانى است او را کشت واموالش را به غنیمت گرفت خبر که به پیامبر[ص] رسید سخت ازاین جریان ناراحت شد و فرمود تو مسلمانى را کشتى ؟اسامه عرض کرداین مرداز ترس جان و براى حفظ اموالش اظهاراسلام کرد. پیامبر[ ص] فرمود:[ فهلا شققت قلبه] تو که از درون او آگاه نبودى چه مى دانى ! شاید براستى مسلمان شده باشد]. 27

روایتى به همین مضمون در صحیح بخارى و مسلم آمده است .اسامه بن زید مىگوید:[ رسولخدا[ ص] ما را به[ حرقه] فرستاد صبحگاه را مردم آنجا مواج شدیم و چون آنها را شکست دادیم من و شخصى ازانصار یکى از آنها و تعقیب کردیم همین که براو دست یافتیم   گفت:[ لااله الالله] انصارى ازاو دست برداشت ولى من با نیزه براو تاختم واو را کشتم چون برگشتیم جریان به پیامبر[ ص] رسیده بود حضرت فرمود:اسامه تواو راکشتى پس ازاینکه به یکتائى خدا شهادت داد. عرض کردم او مى خواست بااین گفتاراز کشته شدن نجات پیدا کند. حضرت مکرر مى فرمود بااینکه[ لااله الاالله] گفت او را کشتى ؟! آنقدر تکرار شده که من آرزو کردم اى کاش قبلا مسلمان نشده بودم 28 .

تلقى اسامه از برخورد رسول خدااین است که تمام اعمال او از نماز و روزه و جهاد و ...این گناه را جبران نمى کند مى ترسد که گناهش بخشوده نشود.ازاین رو آرزو مى کند که اى کاش مسلمان شدنش پس ازاین حادثه بود.

مفاد آیه و روایت این است که :اگر کسى اظهاراسلام کند (یعنى شهادتین بگوید) مسلمان است و نمى شوداو را تکفیر کرد. تنهااگر ما همین آیه و روایت را داشتیم براى منع از تکفیر واحترام اهل مذاهب و فرق اسلامى به یکدیگر کافى بود چون در صورتیکه شخصى شهادتین را پناهگاه خود قرار دهد این قدراحترام دارد. بدون تردید کسانیکه بدون این انگیزه شهادتین گفته و مى گویند ازاحترام والاتر و بالاترى باید برخوردار باشند و عناد و دشمنى و سب و لعن و طرد و تفسیق و تکفیر آنها جایز نخواهد بود. و حال آنکه این گونه روایات بلکه صریح ترازاینهااز طریق فریقین بسیار داریم از جمله رسول خدا[ ص] فرمودند:

[من کفر مومنا صار کافرا[ 29 [ هرکسى مومنى را تکفیر کند خود کافر مى شود].  وامام باقر[ ع] مى فرماید:

[ماشهد رجل على رجل بکفر قطان کان شهد به ) على کافر صدق وان مومنا رجع الکفرالیه فایاکم والطعن على المومنین] . 30 [ هیچ کس بکفر کسى شهادت نمى دهد جز آنکه یکى از آن دو سزاور کفر است اگر شهادت نسبت به مومن بوده خودش کافر مى شود پس پرهیز کنید از طعن زدن بر مومنین .

و بهمین مضمون در کنزالعمال آمده که رسول خدا فرمود:

[ ایماامرء قال لا خیه کافر فقد باء بهااحدهماان کان قال والا رجعت علیه] . 31  [ هر کس به برادر دینى خود کافر خطاب کند یکى از آن دو سزاوار کفر است .اگراو کافر بوده راست گفته واگر دروغ گفته باشد خودش کافر مى شود].

واز جمله ازامام صادق[ ع] است که مى فرماید:

ملعون ملعون من رمى مومنا بکفر و من رمى مومنا بکفر فهو کقتله 32  ملعون است ملعون است هر کسى مومنى را متهم بکفر کند و هر کس چنین اتهامى وارد کند مثل این است   که او را کشته است .

و نیز بهمین مضمون در کنزالعمال آمده رسول خدا فرمود:

[ اذا قال الرجل لا خیه کافر فهو کقتله و لعن المومن کقتله] 33 هر کسى به برادر دین خود کافر خطاب کند مثل این است که او را کشته است . و همچنین لعن مومن مثل کشتن اواست . اگر به گذشه برگردیم و تاریخ مسلمانان و مذاهب اسلامى را مورد مطالعه قرار دهیم مى یابیم که چه بسا تفسیق و تکفیرى که باعث کشته شدن بى گناهى یا بى گناهانى شده .

در روایت داریم که روز قیامت فردى را مى آورند که اعمال خود را در دنیا خوب انجام داده ولى در موقع حسابرسى در پرونده عمل خود گناهى عظیم را مشاهده مى کند و وقتى اعتراض مى کند گفته مى شود که این سهم تواست از خون فلانى مى گوید من دستم به خون کسى آلوده نشده است . جواب مى رسد که جمله اى را درباره فلانى از مردم شنیدى و سپس به نقل آن پرداختى و همان کلام درباره امو موثرافتاد و سرانجام به قتل وى انجامید بنابراین تو با گفتن آن حرف در قتلش شریک هستى34 .

با توجه به روایات فریقین که برخى از آنها را ذکر کردیم به این نتیجه مى رسیم که تفسیق ها و تکفیرها سب و لعن ها و بغض هاى جاهلانه و جنگ هاى فرقه اى که در میان مسلمانان و مذاهب اسلامى از صدراسلام تاکنون رواج داشته ناروا و حرام و بر خلاف صریح مبانى اسلام و روایات فریقین بوده است با توجه به این آیات و روایات بسیار جرات مى خواهد که مسلمانى مسلمان دیگر را به انگیزه عدم گرایش قلبى به اصول و معتقدات دینى و یا نیک و بد دانستن اعمال بعضى از سحابه و حتى بالاتر اختلاف مواضع در زمینه مسائل سیاسى و یااقتصادى و برداشتهاى علمى ازاسلام متهم به تفسیق و تکفیر و گرایشهاى انحرافى ازاسلام نماید.

ولى متاسفانه پیروان اسلام براثر جهل به مبانى واصول رفتار و ناهنجارى با هم داشته دارند. واین رفتار غیر منطقى باعث تفرقه و پراکندگى و شعبه شعبه شدن مسلمانان گشته بطورى که ره شعبه و گروه گروه دیگر را دشمن خود دانسته و سب و لعن و تکفیر مى کند.

 روایات غیرمستقیم : علاوه براین روایات که بطور صریح و مستقیم مسلمانان را تکفیر یکدیگر باز مى دارد و مضرات واثرات منفى آن را متذکر مى شود عناوین دیگرى هم داریم که حررمت آنهااز نظراسلام مسلم است و تکفیراز مصادیق بارز هر یک از عناوین بشمار مى آید. مانند: هتک شخصیت مومن تهمت بمومن سب و لعن مومن تحقیر مومن اهانت و آزار واذیت مومن استهزاء مومن هجو مومن سرزنش کردن مومن عیب جوئى مومن دشمنى با مسلمانان و ... داریم که همگى غیرمستقیم بر حرمت مساله مورد بحث دلالت دارند که به برخى از آنها به طوراجمال اشاره مى کنیم .

هتک شخصیت مومن : آبرو و حیثیت یک فرد مسلمان بسان جان و مال او دراسلام محترم است پیامبر گرامى اسلام[ ص] مى فرماید:

ان الله حرم على المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به سوالظن35 [ خداوند بر هر مسلمانى جان و مال و عرض مسلمان دیگر و بدگمانى درباره او را حرام کرده است] .  کسى که مرتکب این عمل شود گناه کبیره اى انجام داده که وعده عذاب بر آن داده شده است . خلاصه هتک عرض مومن بهر نحوى که باشد جایز نیست خواه بوسیله استهزاء و مسخره کرده باشد و خواه بوسیله سرزنش و سبک شمردن و یااهانت و یا لعن و تکفیر که بارزترین نمونه هتک شخصیت است .

قال الصادق(ع) [ من روى على مومن روایه یرید بها شینه و هدم مرونه لیسقط من اعین الناس اخرجه اله من ولایته الى ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان] . 36 [ امام صادق[ ع] مى فرماید: کسى که به منظور عیب جوئى و آبرو ریزى مومنى سخنى بگوید تااو رااز نظر مردم ساقط کند خداوند وى رااز ولایت خود بسوى ولایت شیطان بیرن مى راند و شیطان هم او را نمى پذیرد].

چه سخنى بدتراز تکفیر که شخصیت اعتقادى و معنوى او را لکه دار مى نماید.

اتهام بمومن :  تهمت یعنى دیگران را به آنچه در آنها نیست نسبت دادن دراسلام از این عمل   

 

بشدت نهى شده و جزء گناهان کبیره بشمار آمده است .اتهامات و نسبتهاى نارواانواع واقسام دارد که در هر صورت اتهام به بى دینى از بدترین نوع آن است که روایات تهمت شامل آن است .

قال النبى[ ص] من بهت مومنااومومنه او قال فیه مالیس فیه اقامه الله عزوجل یوم القیامه على تل من نار حتى یخرج مما قال فیه. 37 کسى که به مردم یا زن مومن بهتان وارد سازد و یا چیزى بگوید که دراو نیست خداونداو را در روز قیامت بر تلى از آتش نگه مى دارد. تااز عهده آنچه گفته بر آید.

قال الصادق( ع) : من اتهم اخاه فى دینه فلا حرمه بینهما و من عامل اخاه بمثل ما عامل فهوبرى مما ینتحل 38 .[ هر کس برادر دینى خود را تهمت زنداحترامى بین آن دو بجا نماند و هر که با برادر دینى خود مانند سایر مردم برخورد کنداواز آنچه خود را بدان بسته (مذهب ) برکنار شده است].

سب و لعن مومن :  نسبتهاى زشت و ناروا به یکدیگر دادن و کلمات ناگوار به یکدیگر گفتن از قبیل:[ خائن فاسق فاجر ملعون ... بالاتراز همه مشرک کافر مرتد و ... و ماننداینها که متضمن تحقیر مسلمانان باشد حرام است . و روایات زیادى بشدت از آن نهى کرده است .

قال الباقر( ع) :[ سباب المومن فسوق و قتاله کفر ماله کحرمه دمه] 39 دشنام دادن به مومن فسق و جنگ بااو کفر و مال او بسان خونش ارزش دارد. [و لعن المومن کقتله] 40 (لعنت کردن بر مومن همچون کشتن او است).

فتاواى علماء به عدم جواز تکفیر مسلمان :  دراینجااجمالى از فتاواى ائمه مذاهب و علماء بزرگ اسلام را مى آوریم تا روشن شود که جو تکفیر واتهام در بین جوامع اسلامى هیچ گونه مبناى اسلامى ندارد. چون نه با روح تعالیم حیاتبخش اسلام سازگاراست و نه با آیات و روایات و نه با نظرات و فتاواى علماء اسلام .

علماء شیعه : در مذهب شیعه عالمان بزرگى همچون[ شیخ صدوق ره] در هدایه 41 و [شیخ مفید ره] دراوائل المقالات و[ محقق ره] درشرایع و صاحب جواهر در جواهرالکلام 42 . و[ آیه الله حکیم ره] در مستمسک 43 و[ آملى ره] در مصباح الهدى . 44 و[ علامه مجلسى ره] در بحارالانوار. 45 و [حاج آقارضا همدانى ره] در مصباح الفقیه مى گویند: کسى که شهادتین را اظهار کند مسلمان است واحکام اجتماعى حقوقى جزائى اسلام بر آنان مترتب مى شود

بعنوان نمونه:[ شیخ صدوق ره] در کتاب   هدایه مى فرماید:

[ الاسلام هوالاقرار بالشهادتین و هوالذى یحقن به الدماء والا موال و من قال لااله الا محمد رسول الله(ص) فقد حقن مانه ودمه .اسلام عبارت است از گواهى دادن به شهادتین و بوسیله آن جان و مال از تعرض مصون مى ماند و هرکس بگوید لااله الاالله محمد رسول الله[ص] جان و مالش محفوظ خواهد ماند]. 6

بدون شک با وجوداین فتاوا اجازه نمى دهند که گوینده شهادتین تکفیر گردد.

علماء تسنن : فتواى اشعرى: احمدابن زاهر سرخى که از شاگردان بزرگ[ امام ابى الحسن اشعرى] است مى گوید: نزدیک وفات ایشان بود که در منزل من در بغداد بودند و بمن دستور داد تا همه یاران و شاگردان او را در کنار وى جمع کنم وقتى همه جمع شدند آنها را مورد خطاب قرار داد و گفت :

اشهدوا على لااکفرا حدا من اهل ه القبله بذنب الانهم یشیرون الى معبود واحد والاسلام یشملهم و یعمهم]. 46 شما گواه باشید که من هیچ کس ازاهل قبله را بخاطرارتکاب گناه تکفیر نمى کنم زیرا همه آنها بسوى یک معبود (در عبادت )اشاره مى کنند واسلام شامل آنان است و عموم آنان را در بر مى گیرد.

فتواى شافعى:[ شیخ الاسلام مخزومى] در[ الرساله] تصریح کرده که اهل اهواء کافر نیستند و من حتى یکنفراز آنان را بخاطر گناهى تکفیر نمى کنم. [ لااکفراهل الاهواء بذنب] و در جاى دیگر مى گوید:

لا اکفر احدا من اهل القبلة بذنب هیچ کس ازاهل قبله را تکفیر نمى کنم . 47

و حتى بالاتر فرقه شافعیه بر عدم کفر خوارج اتفاق نظر دارند اگر طائفه خوارج که ریختن خون مسلمانان را حلال واموال آنان را مباح دانسته و صحابه پیامبر[ ص] را تکفیر نموده مسلمان باشند حساب پیروان بقیه مذاهب روشن است[ ابن عابدین] در کتاب[ ردالمختار] با کمال قاطعیت به مسلمان بودن افرادى که از روى اجتهاد صحابه را لعن مى کنند حکم کرده و صریحا مى گوید:

تکفیراین افراد مخالف اجتماع فقهاءاست و با آنچه در نوشته هاى فقهى خود آورده اند منافات دارد و سخنانى که در تکفیرایشان رسیده از ناحیه فقهاء نیست بلکه از طرف دیگران بوده لذا فاقدارزش است . 48

فتواى ابى حنیفه و...  قال ابن حزم:[ وذهب طائفه الى انه لایکفر ولا یفسق مسلم بقول قاله فى اعتقاداوفتیا.. وهذا قول ابن ابى لیلى وابى حنیفه والشافعى و سفیان الثورى و داودابن على و هو قول کل من عرفنا له قولا فى هذه   

 المسئله من الصحابه ولا نعلم فیه خلافا فى ذالک]... 49 .

ابن حزم که از پیشوایان ظاهریه است مى گوید :جمعى از علماء بر آنند که مسلمان را بواسطه اعتقاد یا فتواى بر خلاف مشهور نمى توان تکفیر یا تفسیق کرد و همى نظریه ابن ابى لیلى (معاصرابن حنیفه ) و ابوحنیفه شافعى سفیان ثورى (فقیه معاصرابین حنیفه ) و داودابن على ( امام ظاهریه ) و هر کس را که مااز صحابه درانى نظر دیدیم و مخالفى دراین مسئله نیافتیم .

وقتى که از[ شیخ الاسلام تقى الدین سبکى] در مورد تکفیراهل هوى و بدعت 50 سوال مى شود وى در جواب مى نویسد:

[بدان اى برادر اقدام واظهارنظر درباره تکفیراهل ایمان کار سخت و مشکلى است . و هر کس در قلب خودایمان داشته باشد براى او کار بزرگ و خطرناکى است که اهل هوى و بدعت را تکفیر نماید با وجود اینکه آنان لااله الاالله محمدرسول الله[ ص] مى گویند و تکفیر کردن دیگران کار هولناک و خطر عظیمى دارد]... 51

و در جاى دیگر در رابطه باغلات و بدعت گذاران واهل هوى و متکلمین و فلاسفه ازاو سوال مى کننداو در جواب مى گوید:

[بدان هرکس از خداوند عزوجل بترسند هرگز جرات نمى کند به تکفیر کسى که لااله الاالله و محمدرسول الله[ ص] مى گوید زبان بگشاید... و درادامه مى گوید هرگز کسى حکم به تکفیر کسى نمى کند مگراینکه خود ازاصول دین بیرون رود و منکر شهادتین باشد و بالاخره از دین اسلام خارج شود].

اوزاعى مى گوید:

[به خدا سوگنداگر پاره پاره شوم زبان به تکفیراحدى ازاهل شهادتین نمى گشایم]. 52 .

از حسن بصرى درباره اهل اهواء سئوال شد وى گفت :

[ همه اهل توحیدازامت پیامبر[ ص] هستند و حتما داخل بهشت خواهند شد]. 53

زهرى سفیان ثورى سعیدابن مسیب و ... همگى به حرمت تکفیر مسلمان و عداوت آنها فتواى داده اند.

اکنون که بى پایه گى اتهام و تکفیر ثابت شد و مخالفت اسلام از هر جهت بااین موضوع به وضوح روشن گردید بر همه مسلمانان بویژه علماء اسلام که حافظ دستوارت و تعالیم آنند   

لازم است که با تمام توان براى زدودن این لکه ننگ و وصله ناچسب از دمن جوامع اسلامى اقدام نمایند بویژه با توجه به ریشه هاى این موضوع که مهم آنها را در شماره هاى پیشین برشمردیم در جهت ریشه کن نمودن این پدیده شوم برآیند و مسلمانان را که سالهاازاین ناحیه رنجها و مشقتها جدائیها و کدورتها دیده اند براى همیشه آسوده خاطر نمایند. و با تکیه براصول اسلامى دراعتقادات و فروع روابطاجتماعى پیوندهاى اخوت و برادرى اسلام را دوباره مستحم نموده و مسلمانان رااز هر فرقه و نژاد به اعتصام به حبل الله دعوت نمایند وازاین طلیعه الهى که درایران اسلامى دمیده قدردانى نموده والهام بگیرند که مى توان کینه ها و کدورتهاى بى جا را کنار گذاشت و همه در صف واحد همچون ید واحد برگرد وجوداسلام حلقه زنند و تار و پوداستعمار وایادى آنان رااز بین ببرند به امید آنکه در سایه این نعمت الهى اتحاد و یگانگى همه مسلمانان حاصل گردد و مسلمانان در سایه اتحاد و برادرى اسلامى دوباره مجد و عظمت خود را بیابند.

والسلام

پاورقى ها
  1. آل عمران .99.
2.انفال .64.
3.انعام .65.
4. حجرات /11
5.اصول کافى باب اخوه المومنینى بعضهم لبعض روایت 5.
6. وسائل ج 8.552.
7.احتجاج 82/2.
8. نهج البلاغه خطبه 127.
9. عنکبوت .69.
10. زمر.20.
11. بقره .166.
12. نظام تربیتى اسلام .166 باقر شریف قرشى .
13.اسراء.39.
14. توبه .61.
15. جاثیه .24.
16. پیرامون انقلاب اسلامى .
17. طه .25.
 18. میزان الحکمه ج .4 به نقل از بحارالانوار ج .75 .357.
19. تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانى وامام خمینى .98.
20. سفینه البحار ماده مرء.
21. همان مدرک .
22. تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانى وامام خمینى .92 96.
23.الحیاه .ج 1.146 به نقل از بحارالانوار ج 2.69.
24. همان به نقل از غیبت نعمائى .36.
25. یوسف .108.
26. نساء.94.
27. مجمع البیان ج 3.95.
28.الفصول المهمه به نقل از صحیح بخارى صحیح مسلم .
29. موطا مالک .
30.اصول کافى ج 2.360.
31. کنزالعمال 8272.635. به نقل از صحیح مسلم و روایت 8266 8273 8278 8282 و 8281 8270 براین مضمون دلالت دارند.
32. سفینه البحار ماده کفر.
33.کنزالعمال 8264.635.
34. بحارالانوار ج 7.86 چاپ بیروت .
35. محجه البیضاء ج 5.268.
36.اصول کافى ج 2.358.
37. بحارالانوار ج 16.170 و[ کنزالعمال] ج .566.
38.اصول کافى ج 2.361.
39.اصول کافى ج 2.360. و[ کنزالعمال] ج 2.592.
40.کنزالعمال ج 3.616.8181.
41. جوامع الفقیهه .47.
42. جواهر ج 6.58.
43. مستمسک العروه ج 2.123.
44. مصباح الهدى ج 1.361.
45. بحارالانوار ج 68.
46. فصول المهمه .29.
47. همان مدرک .
48. همان مدرک .67.
49. همان مدرک .29.
50. منظورازاهل اهواء و بدع به زعم برخى ازاهل سنت در درجه اول شیعه مى باشد که مااینجا در مقام ابطال این اندیشه نیستیم ولى در هر صورت بااینکه بنظر برخى ازاینان شیعه اهل بدعت است !! تکفیراو را جایز نمى دانند.
51. فصول المهمه به نقل از طبقات شعرانى .
52و53. همان مدرک .