مصاحبه با حضرت آیت الله حاج آقا رضا بهاءالدینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


آیت الله حاج آقار رضابهاءالدینى از معدود فقهاى استخوان دارى است که تمام ابعاد وجودى انسان راارج نهاده و به پرورش و تربیت همه جانبه استعداد این ودیعه - پرداخت است .

اشتغال به فقه واصول وى راازاهمیت اخلاق دور نساخته و توجه به تربیت انسانى او را به انزواى کشنده نکشانده است .

اگر چه از تعلقات مادى خویش را بدور ساخته لکن گریزاز تعلق را با بى توجهى و بى تعهدى نسبت به سرنوشت جامعه اشتباه نگرفته است .

اندیشه راارج نهاده و تفکر را پیشه ساخته دل را جلا داده واز جلال و جمال الهى سیرابش ساخته است . هیچکس گمان نمى برداین عارف متخلق گوشه گیر در کوچه پس کوچه هاى شهر قم این همه از وقایع روز و جریانات زمان آگاه باشد و چنان به تحلیل حوادث بپردازد که تو گویى مسوول تیزبینى به تفسیر سیاسى نشسته است .

چه انگیزه اى جز تعهد توام با آگاهى این زاهد  رهیده از رنگ تعلق را راهى دیار رهروى رهیده از بند حیات درشهر دورافتاده کاشمر مى کند و به زیارت مزار مدرس - مرد ذکاوت دیانت و شجاعت - در دل خراسان مى کشاند راستى کدامین عارفى است که به مردان دین و سیاست این همه ارج نهد و کدامین سیاست دان دین آشنایى است که چنین دراخلاق و عرفان غرق شود.

وقتى سخن از دین آشنایان ستم ستیزى چون : شهید مصطفى خمینى پیش مى آید بیان را وافى به مقصود نمى داند و با قلم به وصف آن دلدادگان مقرب مى پردازد.

آیت الله بهاءالدینى فقیه خود ساخته اى است که سعادت جامعه را در توجه مبلغان به سازندگى خویش مى داند و تمام موفقیتها را در گرو آن مى بیند و بى جهت نیست ک هبه توصیه حضرت امام درس اخلاق این درس اصلى بفراموشى سپرده شده - را در حوزه مى آغازد.

نشستن در کناراین بزرگ مرد و گوش کردن به سخنان نغزوى لذتى وصف ناکردنى دارد لکن افسوس که صفحات محدود مجله این لذت رااز ما و خوانندگان دریغ مى دارد و مجبورمان مى سازد که بهمین مقدار بسنده کنیم بااین همه آنچه که از سخن نیک واندیشه هاى ناب مى توان سراغ گرفت دراین مجموعه فراوان یافت مى شود.

مصاحبه اگر چه کم حجم است لکن بسیار پربار مى باشد و جمله جمله آن پیامى ژرف در بردارد و نیازاندیشیدنى است در خور.امید که بهره اى شایسته گیریم .

[حوزه]

 

یادآورى :  برخى ازاین فرزانگان دانش و تقوى که توفیق دیدارشان را پیدا مى کنیم بخاطر فروتنى و حساسیت فراوانى که از خودستایى و نام و آوازه دارند به دشوارى مى توان   

کلامى را پیرامون زندگى و ویژگیهاى شخصى ایشان از زبانشان شنید.

ازاین روى داشتن شرح زندگى که از زبان خودایشان مطرح شده باشد (با همه اهمیتى که این گونه شرح حالها دارند) بسیار کم و نادراست .

و علت گمنامى بسیارى از بزرگان شخصیتهاى اسلامى نیز نشات گرفته از همین موضوع است . ما نیز در خدمت استاد از تاریخ زندگى ایشان جویا شدیم که با سکوت معظم له روبرو گشتیم قرائن چنین نشان مى داد که کوشش فزونتر نیز بى حاصل است . لذا لب فرو بستیم و پیرامون این موضوع از سوى دیگرى به کنکاش پرداختیم که کم بهره اى آن از پیش روشن بود.

استاد در حدود سال 1287 ش در خاندانى پاک و متدین در شهر قم چشم به دنیا گشودند.از آغاز نوجوانى به تحصیل و فراگیرى معارف اسلامى پرداخته و مورد توجه مرحوم آیه الله شیخ ابوالقاسم قمى و دیگر بزرگان قرار گرفتند.

ضمن ارتباط با مرحوم آیه الله میرزاجواد آقاى ملکى تبریزى نزد استادانى مانند: آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حایرى حاج شیخ محمدتقى بافقى آیه الله شاه آبادى آیه الله حجت و دیگر بزرگان به بهره ورى دست یازیدند.

با دوستانى مانند: آیه الله سیداحمدزنجانى و مرحوم زاهدى هم درس و بحث بودند. آشنایى طولانى ایشان باامام خمینى[ مدظله العالى] توفیق دیگرى است که نصیب ایشان شده و بخاطر تناسب فکرى و روحى هم دم و هم نواى دیرین مرحوم آیه الله حاج سیدمصطفى خمینى بوده اند.

سالهاى متمادى بتدریس سطح و خارج پرداخته و صدها نفرازاندیشه ایشان سود جسته اند.

واینک با کهولت سنى که دارند ضمن تدریس بحثهاى عمیق فقهى براى برخى از شاگردان قدیمى شبهاى جمعه از سرچشمه زلال قرآن جام حیات مى گیرند و برخى از شبهاى دیگر بر کناره کوثر روایات به شرح و تحلیل مى نشینند.

نوشته هاى ارزشمندى پیرامون برخى از مسائل اسلامى دارند که امیدواریم به همت همت دارانى به زیور طبع آراسته گردد.

 

حوزه : با تشکراز لطف شما که وقت خود را دراختیار ما گذاشتید اگراجازه فرمایید گفتگو را آغاز کنیم ؟ استاد:انشاءالله که مقصودازاین مصاحبه ها و دیگر زحماتى که شما در راه انتشار مجله مى کشید ساخته شدن طلبه هاست .

براى رسیدن به این مقصوداول باید خودتان را بسازید. قدم اول در سازندگى ساختن خودانسان است .اگرانسان خودش را نساخته باشد در ساختن دیگران موفق نمى شود. نه اینکه کار شما تنهااین خصوصیت را   داشته باشد. هر تبلیغى اینگونه است . مبلغ باید به آنچه مى گوید رسیده باشد. مانند پیامبران الاهى که اول خود ساخته شده بودند بعد به سازندگى دعوت مى کردند.

اگر پیامبر مى گویدامین باشید.اول خودش امین است واگر مى گوید صادق باشید اول خودش صادق است . هر مبلغى باید بعداز پرداختن به خود به دیگران بپردازد. در غیراین صورت هیچ فایده اى ندارد. کسى که مى خواهد مصلح جمعیت یا منطقه اى بشود اول باید خودش رااصلاح کند این یک قاعده کلى است واستثنا هم بر نمى دارد.

اگراصلاح خوب است اول خودت رااصلاح کن اگر خودسازى خوب است اول خودت را بساز اگر حرام بداست اول خودت ترک کن . چطور شده که همه باید تطهیر شوند ولى خودت نباید تطهیر شوى ؟!

حوزه : چگونه واز کجا باید خودسازى را آغاز کرد؟  استاد: پایه واساس تمام کمالات انسان توحید و منشاء تمام بدبختیهاى انسان شرک است . درابتداى امر باید تمام کوششمان براین باشد که موحد شده و خودمان رااز هرگونه شرک تزکیه کنیم . توحید و برائت از شرک در لفظ بسیار ساده است و با بهترین صورت با بیانى خوش مى توان از آن صحبت کرد.اما در عمل چنان مشکل است که نمى شود آنرا تصور کرد.ازاین رو موحد و مومن کم داریم . موحد و مومنى که از مرحله لغلغه زبان گذشته و توحید وایمان را وجدان کرده باشد. که از تمام معارف اسلام بالاتراست .البته معارف اسلام و مدارج ایمان ذات تشکیک داراى درجات است مانند نور مراتب مختلفى دارد. مرتبه اعلاى آن مخصوص پیامبر واولیاء خداست و ما نمى توانیم به آن برسیم . ولى نبایداو تلاش غفلت کنیم باید در همان مسیر بکوشیم تا هر چه بیشتر به اولیاء خدا نزدیک شویم .

پیامبراکرم به مرتبه اقامه صلات معراجیه رسیده است صلاتى که در [ ایک نعبد وایاک نستعین] آن حصر عبودیت خدا و سلب استعانت از ماسوى حق است .انقطاءاز ما سوى الله است .

 این صلاه منتهاى تکامل بشرى است .انسان باید در نتیجه معارف عبادات و ترک محرمات به این صلات برسد صلاتى که با یک شرک هم منافات دارد. و با تشبثات به زید و عمر نمى سازد. ما که تااین اندازه در امورمان به غیر توجه داریم به لحاظ فاصله با[ ایاک نعبد وایاک نستعین] است . باید سعى کنیم هر چه این فاصله کم شود و در عمل به حصر عبودیت خدا و سلب استعانت از غیر خدا برسیم . آنگه تمام امورمان اصلاح مى شود.

حوزه : آمادگى انسان براى خودسازى در کدام مرحله از عمر بیشتراست ؟ استاد: به این سوال بایداز دو نظر جواب داد. طبیعى اجتماعى .از نظر طبیعى انسان تا حیات دارد فرصت خودسازى رااز دست نداده و هیچگاه نبایداز خود فراموش کند. در لحظه لحظه عمرانسان باید به فکر خویشتن خود باشد.البته ایام جوانى غنیمتى است که نبایدازاو غافل ماند و به سادگى او رااز دست داد. چون دراین ایام نفس براى ساخته شدن مستعدتراست و قواى انسان توان کامل دارد.

وامااز نظراجتماعى انسان باید تا قبل ازاینکه دراجتماع قبول مسولیتى بکند خودش را بسازد. زمانى باید شخص مسولیت اجتماعى قبول کند که خود را کاملا ساخته و به اجتماع نظر غیرالهى نداشته باشد. چرا که همراه با داشتن پست و مقام خودسازى بسیار مشکل است . و شخص غیر خود ساخته هم بدرداجتماع نمى خورد. کسى مى تواند به اداى وظیفه بپردازد و به حال مردم مفید باشد که هیچگونه طمعى نسبت به اجتماع نداشته باشد.ازاجتماع مقام موقعیت و منصب نخواسته باشد.

مردم هم از چنین شخصى استقبال مى کنند. و به خوبى میان او و کسى که براى اکتساب پا به جامعه گذاشته است فرق مى گذارند.

اگراینگونه باشد. ما در جامعه تنازع و مزاحمت نخواهیم داشت . البته میان افرادیکه قصداکتساب ندارند ممکن است اختلاف سلیقه و راى باشد اما منازعه و مزاحمت نیست .

 

حوزه : شما مى فرمایید: روحانیت اول باید خود را بسازد سپس وارداجتماع شده و به تبلیغ یا پذیرش مسوولیتى به پردازد در حالیکه انسان دراجتماع و برخورد با مردم و حوادث گوناگون اجتماعى بهتر به ضعفهاى خود پى مى برد و بیشتر به فکر درمان مى افتد. استاد: من نگفتم که انسان موقعى که مى خواهد خود را بسازدازاجتماع فاصله بگیرد وانزوااختیار کند. نه در حال خودسازى هم انسان باید دراجتماع باشد. همانگونه که مى گوئید انسان دراجتماع و مراوده با دیگران بهتر به ضعفهاى خود مى رسد. آنچه من گفتم اینست که تا قبل از خودسازى و فراغت از خودایام تبلیغش رسیده نباید پست قبول کند. طلبه باید دراجتماع باشد بااموراجتماعى سروکار داشته باشد اما دوران تبلیغ یا قبول مسولیتش زمانى است که براى اینکار آمادگى کامل پیدا کنداگر ما خود را بسازیم تمام تعارضان و تزاحمات میان روحانیت از میان مى رود. چرا که منشا تمام اینها شرک به خداوند متعال است . دستگاه خدا بااین رقابتها نمى سازد.اگر شخص تسلیم شخص دیگرى را تضعیف کند. مگراینکه آن شخص نااهل باشد واین بخواهد به وظیفه امر به معروف و نهى ازمنکراقدام کند .

اگر ما قبل از تبلیغ خودمان را ساخته باشیم . واز خویشتن خود رها شده باشیم هرگز تبلیغ ما براى تامین زندگى نمى شود و مردم هم از دعوت ما تنهااجراى مرسوماتشان راانتظار ندارند.

تبلیغ جان مى گیرد. و به همان که باید باشد تبدیل مى گردد.

اگر قبل از قبول مسئولیت اجتماعى خودمان را ساخته باشیم هرگز در مسئولیت نان و آب نفوذ و قدرت جستجو نمى کنیم . واین نه بدان معنا است که ریاضت بکشیم نه انسان خود ساخته مى داند که زید و عمر و تمام روابط اجتماعى محکوم نظر خداوند متعال است .اوازاینها چیزى نمى خواهد.البته خدا هم چنین فردى را به احسن و جه تامین مى کند به گونه اى که گویاافراد ماور مى شوند که کارهاى او راانجام بدهند. بدون آنکه او دنبال افراد بدود. والتماس و خواهش کند افراد به سراغش مى آیند. نباید تصور کرد که برآورده شدن احتیاجات تابع روابط اجتماعى است . و با روابط حل مى گردد نه اینگونه نیست روابط اجتماعى خود محکوم حکومت الهى است .اگر شخص خود را بسازد والهى شود بدون  اینگونه روابط افراد مانند یک مامور کارهاى او راانجام مى دهند این را خیال نکنید حرف است .این مطلب اضافه بر مذاکره و بیانات علمى مورد تجربه ما هم هست . یعنى ما تجربه کردیم و دیدیم چنین است .

آن روزى که آدمى مرد خدا بشود علوم که در غیر دستگاه الهى نیست یعنى در دانشگاه فیضیه نیست فقط دستگاه خداونداست که توان چنین فیضى را دارد.

پس مطلب اینگونه شد که دورانى که انسان در جامعه توجه به نواقص و معایب خود مى کند.این دوران دوران تبلیغ نیست بعداز فراغت از اینهاایام تبلیغ مى رسد.انسان باید در هر حال مرداجتماعى باشد. منتهى دوران سازندگى و تبلیغاتى او دورانى است که خودش ساخته شده باشد. و آزادىواستقلال از تشبثات به نفوس دراحتیاجات شخصى پیدا کرده باشد.

این مرد خود ساخته کالجبل الراسخ مى شود. و دیگر توطئه هاى رنگارنگ و حوادث گوناگون اجتماعى دراواثر نمى کند.

 

حوزه : کسانیکه خود را تا حدودى ساخته انداگر بخواهند تا همان حد دیگران را بسازند چگونه بایداینکار راانجام دهند و قدم اول چیست ؟ استاد: هیچ چیز به اندازه عمل انسان در ساختن دیگران موثر نیست . رفتار و حرکات یک انسان وارسته خود تبلیغ به وارستگى است:[ کونوا دعاه الناس بغیرالسنتکم] .اینکه تمام روحانیت نسبت به حضرت امام مدظله توجه دارند وایشان را به عنوان الگو پذیرفتند.این بخاطر دعاوى امام نیست بخاطر عمل ایشان است . آنچه به ایشان این جنبه را داده داست اعمال و رفتارایشان است . ما بیش از شصت سال است که امام را مى شناسیم .ایشان ازابتداى امر متعبد بودند. در پنجاه سال پیش شایع بود که ایشان استاد فلسفه اند و براى افرادى مثل مرحوم مطهرى و آقاى منتظرى تدریس مى کردند در عین حال همه مى گفتند ما چنان مرد حکیمى که تااین اندازه نسبت به مسائل ائمه[ع] واوضاع امور باشد سراغ نداریم بى جهت نیست که چنین توفیقاتى نصیب امام شده است . واز نظراخلاق هم ایشان بى نظیر بودند. شاید حدود 30 تا 25 سال ایشان با مرحوم زنجانى   در جلسات فیضیه شرکت داشتند همواره پشت سرایشان حرکت مى کرد. حتى یک مرتبه دیده نشد که برایشان پیشى بگیرد.

جلسات نشست امام هم با شاگردانش تشکیل مى شد. مساله استاد و شاگرد اصلا براى امام موضوع نداشت .ایشان نمى گفت :اینها شاگردان من هستند نباید بااینها بنشینم نه این حرفها نبود. گاهى ریاست جلسه هم به دست شاگردان مى افتاد امام استاد جلسه بود اما جلسه را دیگران اداره مى کردند.

از نظر سیاست و بینش اجتماعى هم که جاى حرف نیست .اشاره مى کنیم : اینکه زعامت و مرجعیت عامه به دست آیت الله بروجردى افتاد تا حدود زیادى مرهون زحمات امام بود.ایشان صلاح مى دیدند که باید مرجعیت در دست یکنفر متمرکز باشد. روى همین اصل دراین جهت زیاد کوشیدند.

خلاصه کنم ازابتداى تاسیس حوزه علمیه قم تاکنون ما براى امام مدظله نظیر نیافتیم .

حوزه : به نظر شما درسهاى اخلاقى که اساتید حوزه در گذشته داشتند و از آن جمله درس اخلاق خود حضرتعالى (که با توصیه امام مدظله - در مدرسه فیضیه - آغاز شد ) تا چه حد در تربیت نفوس موثراست ؟ استاد:البته تذکر و گفت و شنود مسائل اخلاقى در سازندگى موثراست [ ان الذکرى تنفع المومنین] .

اما آنچه دراین باب مهم است قابلیت افراداست .افراد باید استعداد پذیرش حقایق را داشته باشد. چون به همین میزان مى توان بهره مند گردد. حتى انذار و بشارت انبیاء هم در تمام افراد موثر نبوده نبوده تنها طائفه بخصوصى استعداد پذیرش این حقایق را داشتند. پیامبراکرم[ ص] نسبت به همه افراد یک نسبت تبلیغى داشت . کتاب هم یکى بود. ولى هر کس به میزان استعداد خود بهره برد. کتاب هم [ هدى للمتقین] و[ شفاء للمومنین] بودالبته بااستمداد از خداوند متعال واجتناب از معاصى مى توان استعداد فهم حقایق راایجاد کرد. و افزایش داد. ولى قاعده کلى این است که مظروف بیش از قابلیت ظرف امکان ندارد. کسانیکه در پى فراگیرى و درک معارف و حقایقند باید قابلیت و طرفیت خود راافزایش دهند. تا هر چه بیشتر   بهره مند گردند.

و کسانى هم که به عنوان استاد در یک درس اخلاق حاضر مى شوند باید حضورشان حضورانسان خود ساخته و وارسته اى باشد که اعمالش گفتارش را تائید مى کند و بر قلبها مى نشاند.

 

حوزه : شما فرمودید:ابتدائى ترین گام ساختن خودانسان است .ازاین روى آشنائى به زندگى انسانهاى وارسته و خودساخته مى توان ما را در این راستا - به عنوان الگو - زندگى بزرگانى که شما موفق به درک حیات آنان شده اید اشاره اى داشته باشید مفیداست .  استاد: مساله اصلى تصمیم خود شخص است . هر کس باید به فکر خود باشد. و بداند که پرونده حیاتى او را روزى بررسى خواهند کرد.

البته ما بزرگانى داشتیم که بعداز زندگى ائمه معصومین[ ع] مى توان به عنوان اسوه و نمونه روى خصوصیات زندگى آنها تکیه کرد. راجع به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى موسس حوزه علمیه قم و مرحوم شهید مجاهد حاج آقا مصطفى خمینى که من سالیان دراز با آنها بودم دوس دارم چند سطرى خودم بنویسم زیرا آنچه پیرامون شخصیت این دو برزگوار مى دانم جزء وجدانیات من است و به آن معتقدم بودن کم و کاست :

باسمه تعالى  حضرت آیه الله الشیخ عبدالکریم الحائرى موسس الحوزه العلمیه بقم فقیه بصیر استاد محقق فى الفقه والاصول والاخلاق فى قرب 1340 قمرى هجرى .

وکان علیه الرحمه روفا باهل العلم والطلاب مشفقا علیهم کالاب المشفق لولده حافظا لمصالح اهل العلم والمحصلین .

فمن کان له حرکه علمیه یشوقه على البقاء من لیس له ذلک یشوقه على الترویج فى منطقه مناسبه له .

و کان علیه الرحمه یبدء بنفسه فى شعائرالمذهبى و المراسم الدینیه واقامه مجالهس التوسل والذکرلاهل بیت العصمه و الطاهره حتى فى مجلس بحثه صابرا مجاهداالطواغیث اهل زمانه فجزا هم الله بشراعمالهم واحلهم دارالبوار جهنم یصلونها و بئس القرار.

و کان له علیه الرحمه فراسه بمعرفه النفوس فى بدایه الامر مع ها ما جر بناه فى صدق کلامه و مقاله بحیث یسکن الیه النفوس و له کمال الاتصاف فى   

معاشره الناس و لوکان له خادما متواضعا فى مشیه و کان مشیه عادیا فى مسیره یتجنب التشریفات الوهمیه والخیالیه المتعارفه .

و کان ذاکرا سبحانه و تعالى فى جمیع الاحوال والازمان . و کان صائنا لنفسه و تارکا لهواه کماهوشان الفقیه البصیر بفقه الاسلام .

و قدابتلى فى زمانه بمشکلات و حوادث کماهوداب الازمان والاعصار بمهاجره العلماء والروحانیین من بلادهم لاجل مبارزه طواغیت العصر ولا زمان و کان خفیف المووته فى العیش والاقتصاد.

و کان بصیرا بعواقب الامور صابرا حتى مات تدریجا من طغیان الطواغیت . حشره الله مع اهل بیت العصمه والطهاره الذین هم مبدء التحول الفکرى لنفوس البشر من انحطاط الفکرالى العروج الهى فى المعارف والاخلاق والفقه والسیاسه الدینیه والاخلافه الاسلامیه التى هى مبدءالحرکه الاجتماعیه ق و علوالاسلام والدین على جمیع الادیان والمذاهب بحسن التفاهم الذى لابد منه فى الحیاه الانسانیه .

و هذا هوالوعدالموعود لامازعمه الرق والغرب من تقویه التجهیزات الناریه والصنایع المستحدثه الجدیده وان بلغ ما بلغ .

ولاجل ذلک کانت الهجره مبدا تاریخیا للاسلام والمسلمین و طلوع الانوار والهدایه 1

ما مبدا تاریخ را هجرت نوشته ایم زیرا پیدایش تحول فکرى در نفوس بوده است . یعنى : نفوس بت پرست و مشرک و ... تحول یافتند.این تحول را پیغمبر[ ص] ایجاد کرد لذا هجرت النبى مبدا تاریخ اسلام شد. و باید هم بمدا تاریخى این باشد زیرا مبداانسانى سازى است .

بسمه تعالى الحاج آقا مصطفى آیه الله جمع بین المعقول والمنقول والسیاسه الاسلامیه والدینیه فى شبابه و بلغ مابلغ من نوادر زماننا بل من نوادرالاعصار والازمان صادق القول مع حسن النیه بصیر بالنفوس مع کمال الفطانه والدهى وله سهم وافر فى الانقلاب و حوادثه .

صابر فى المشکلات و نوائب الدهر.

این الامام بل هوالامام بل له اب مثل الامام شدیدالحب بالامام لالاجل الابوه والامام شدیدالحب لالاجل البنوه بل لجهات اخر لامجال لذکرها 2 .

استاد: آنچه من دراینجا نسبت به حاج آقا مصطفى آوردم هیچ مبالغه و گزاف نیست .اگر کمى به ذهن بعید به نظر مى رسد. به علت این است که ما حاج آقامصطفى را نمى شناسیم .او براستى یکى از شخصیتهاى بزرگ اما گمنام ماست . کسى نتوانست خوب او را بشناسد. و بشناساند.

من معتقدم که هیچکش هب اندازه خودامام (مدظله ) حاج آقامصطفى را نمى شناخت .افسوس که ایشان هم به لحاظهاى گوناگون نمى توانند به معرفى چهره تابناک آن شهید برآیند.

به نظر من از جمله کسانیکه مى تواند به عنوان الگو و نمونه براى حوزه هاى علمیه و طلبه ها مطرح باشد شهید مطهرى[ ره] است .او را به عنوان محصول نمونه حوزه و فردى که در حوزه موفق بوده است مى توان به عنوان الگو برگزید. عنصرى که در شهید مطهرى چشمگیر بود خستگى ناپذیر بودن ایشان در کار و تقوا بود. مطهرى براستى مرد کار و تلاش بود. به جرات مى توان گفت از 24 ساعت شبانه روز 18 ساعت کار و تلاش داشت در تقوا هم مرد کم نظیرى بود.از جلسات کم فایده بشدت پرهیز داشت . رفت و آمدهاى معمولى دیگران را نداشت . و بیشتر به کار خود مشغول بود.ایشان قبل از آیت الله منتظرى قم بودند. بعد که آیت الله منتظرى قم آمدند با هم آشنا شدند و بینشان گرم شد و با یکدیگر هم حجره شدند. دراینجا بد نیست این نکته را هم تذکر بدهم که آیت الله منتظرى هم ازابتدا مرد بااستعداد و خوش ذوقى بودند. یادم هست مباحثه رسائلى داشتیم . که ایشان هم شرکت مى کردند. من در آن مباحثه رسائلى داشتیم . که ایشان هم شرکت مى کردند. من در آن مباحث آنقدر که حساب ایشان را داشتم حساب دیگران را نداشتم . زیرا مرد فهیم خوش ذوق و بااستعدادهاى بود بر روى درس هم حسابى زحمت مى کشید. شاید همین خصوصیات در آشنائى والفتى که میان ایشان و شهید مطهرى برقرار بود نقش اساسى داشت .

 

حوزه : لطفااشاره اى نیز به زندگى و ویژگیهاى مرحوم میرزا ابوالقاسم قمى و مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى بکنید. استاد: زهد و تقوا مرحوم میرزاابوالقاسم قمى 3 نمونه بود.ایشان با تمام محبوبیت و نفوذى که داشت تنها با سادات اهل علم و طبقه ضعیف خوب بود و به آنها روى خوش نشان مى داد. با متنفذین هیچ خوب نبود. به گونه اى که هیچیک از آنها جرات نداشتن براى او هدیه اى بفرستند. میرزااجازه نمى داد متنفذین در کارهاى او دخالت کنند. زندگى کاملا درویشى و بى آلایشى داشت . حتى خادمى نداشت که به کارهاى بیرونى او برسد. یکى از سادات فقیر بود که میرزااز سهم سادات به او کمک مى کرد او هم گاهى در بیرونى چاى و غلیانى درست مى کرد. مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى 4 نیزاز نوادر زمان زمان بوداو در تاسیس حوزه قم سهم بزرگى داشت . طهارت نفس او فوق العاده بود. به صورتى که محرز و مسلم بود شیخ در کارهایش به چیزى جز رضاى خدا نظر وابستگى ندارد. نسبت به روحانیت بسیار خدوم و به کرامت طلبه ها بسیار توجه داشت . در آن اوایل تاسیس حوزه . دراول هر ماه حدود هزار تومان پول (سکه ) که و زنش هم زیاد مى شد درون کیسه اى مى ریخت و به سراغ تک تک حجره هاى فیضیه مى آمد و شهریه طلبه ها را مى داد.

نسبت به طلبه اى که مى فهمید کوششى در درس وامور تقوائى دارد خیلى احترام و تواضع مى کرد. هنگام تعطیلى تابستان که طلبه ها مسافرت مى رفتند شهریه چندماه را یکجا پرداخت مى کرد که مبجور نباشند هر ماه براى گرفتن شهریه رنج مسافرت را تحمل کنند.

مرحوم بافقى آنگونه صادق بود که دوست و دشمن به صداقتش ایمان داشت . خواهر رضاخان که فوت کرده بود رضاخان گفته بود مرحوم بافقى براو نماز میت بخواند! شیخ مى گفت : ما در حضرت عبدالعظیم بودیم که گفتن بیانماز بخوان من گذاشتم همه که جمع شدند گفتم نمى آیم .

مرحوم بافقى مرد مبارزى بود به مبارزه با رضاخان برخاست بعد هم تبعید شد و به زندان افتاد اما آنگونه محکم و پا برجا بود که حرفهاى بعداز زندانش با قبل از زندان هیچ فرقى نکرد. خانه ایشان در حضرت عبدالعظیم در خیابانى واقع شده بود که رفت و آمد نظامیان در آن خیابان زیاد بود.

درب اتاقى هم که ایشان در آن مى نشست درست مقابل درب حیاط بود شیخ براین موضوع که او را مى بینند و هر آن ممکن است مزاحمش شوند. هیچ توجهى نداشت . بى اعنا به همه چیز در همان اتاق جلسات گفت و شنود داشت . من خودم مکرر در همان جا خدمت ایشان رسیدم .

 

حوزه : حضرت عالى چه تفاوتى میان طلبه هاى امروز و گذشته مى بینید؟ استاد: من امروز بین طلبه ها نیستم . یک وقتى بود با آنها محشور بودم ولى الان بخاطر کسالت مزاج کمتر با طلبه ها هستم .

دوره اول فیضیه خیلى طلبه ها با صفا بودند. یادم هست یکروز در ایام البیض ازحجره خارج شدم دیدم بجز یک حجره همه مشغول عبادات مخصوص بودند فقط یک حجره ترک کرده بود. در صورتیکه حاج شیخ نگفته بود. بلکه خودشان همت داشتندو شبها تا نیمه شب مى دیدیم که طلبه ها کنار چراغهاى لامپهاى نفتى مشغول مطالعه هستند و روحیه خیلى روحیه سرشارى بود این وضع پیش از حکومت و قدرت پهلوى بود.امااو که سرکار آمد همه را حتى خود حاج شیخ را بزحمت انداخت . نسبت به امور مادى - طلبه هاى گذشته نسبت به امروزیها - قانع تر بودند. گاهى مى شد چهارتا طلبه با یک دیزى آبگوشت بسر مى بردند.

این را عرض کنم که کلا حرکت انسانى والهى در حوزه و در مسیرانبیاء با چلوکباب آماده نمى سازد کسى که همه چیزش آماده باشد پیشروى نمى کند تکامل در نتیجه فشاراست .اگر پیشروى مى خواهید باید سختى بکشید.

واما طلبه هاى امروز با واقعیت هاى اجتماعى بیشتر سر و کار دارند و بهتر به درداجتماع مى خورند. واین همه از برکات وجودامام (مدظله ) است ایشان این حرکت راایجاد کرد. و به حوزه ها حیات داد. واقعا ایشان بر گردن حوزه ها حق حیات دارند. شاید علماء سابق خیال مى کردند همینکه یک درسى بگویند و شهریه اى هم بدهند دیگر وظیفه راانجام داده اندالبته این غیراز نوادرى است که همواره در شیعه بودند مثل بحرالعلوم و شیخ انصارى و دیگران ازاین افرادالهى داشتیم اما کم بودند.

نوعا در زمانى که ما هم تحصیل مى کردیم . خیال مى کردنداگر تدریسى بکنند و پولى به طلبه ها بدهند و جماعتى برگزار کنند وظیفه راانجام داده اند. در حالیکه اینگونه نیست روایات خودمان داریم:[ بتى الاسلام على خمس ... ولم یناد بشى کمانودى باالولایه]... . 5

البته این تذکر را هم داشته باشیم . که طلبه اى باید وارد مسائل اجتماعى بشود که خوب درسهایش را بخوانده باشد.ایام تحصیل نباید زیاد خود را مشغول کرد. طلبه ها باید حداقل 10 سال خوب درس بخواند. و تحصیلات خود را کامل کند. بعداگر خواست به سراغ مسائل اجتماعى برود مانعى ندارد در غیراینصورت خسران کرده و به حال اجتماع هم زیاد نافع نیست .

 

حوزه : چند ماه پیش از مسافرت کاشمر برگشته بودید کسى سوال کرد که : به چه منظور به کاشمر رفیتد؟ شما فرمودید: براى زیارت مرحوم مدرس . سوال کننده تعجب کرد. سپس شما به شخصیت و عظمت مدرس اشاره کرده و محبوبیت او را در حوزه بیان داشتید. پرسیده شد که احترام مرحوم مدرس نزد حاج شیخ عبدالکریم چه اندازه بود؟ فرمودید: مرحوم مدرس یک رجل علمى دینى و سیاسى بود واین گونه فردى مهم تراز رجل علمى و دینى است . زیرااین مظهر ولایت است که در روایت مى فرماید: بن الاسلام على خمس ... که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمى یابند. استاد: بله مرحوم مدرس را نمى شناسند. مدرس مرد فوق العاده اى بود. نمونه اى از یک روحانى واقعى .اگراز یک مرجع بالاتر نبود کمتر نبود. این مرد در مقابل طغیان رضاخان ایستاد. رضاخان دیکتاتور عجیبى بود. شما فقط وصفش را شنیده ایند یک وقت آمده بود قم . روساى ادارات قم رفته بودند که اگر عقرب به آنان نیش مى زد تکان نمى خوردند.اینچنین در مقابل او بى چاره و ذلیل بودند. واما مرحوم درس براى او هیچ ارزشى قائل نبود و در مقابلش ایستاد. در مرحوم مدرس سه خصوصیت جمع شده بود: زکاوت دیانت و شجاعت . هیچگاه از مسیر دیانت خارج نشد. مسائل سیاسى را خوب مى فهمید. و درامور سیاسى اجتماعى صاحب نظر بود. با شجاعتى هم که داشت مى توانست اندیشه اش را به کرسى بنشاند. .

یک وقت حاکمان آنروز زمزمه سر داده بودند که نماینده هر منطقه باید مشهورترین فرد منطقه باشد. مرحوم مدرس گفت :این حرف اشتباه است نماینده هر منطقه باید بصیرترین شخص نسبت به اوضاع منطقه باشد. مشهورترین را مى خواهیم چه کنیم ؟

اینکه ما به زیارت مرحوم مدرس رفتیم اگر هزار نفراز ما مى خواستنداینکار را نکنیم شاید حریف ما نبودند.امااین خود سید و وضع سید بود که   

ما را به آنجا کشاند. قبرایشان هم اکنون در آنجا مزاراست . خودش هم به رضاخان فرموده بود مرا هر کجا دفن کنند مزار مى شود.

 

حوزه :امام (مدظله ) در یکى از پیامهاى اخیر خود قشرى را - که نوعا با انقلاب و جنگ و مبارزه با طواغیت مخالف هستند و در عین حال خود را اهل ولایت مى دانند - موردانتقاد قرار داده و فرمودندایشان اهل دیانت هم نیستند چه رسد به ولایت به نظر شما ولایت حقیقى است ؟  استاد: قبلا هم عرض کردم که معارف اسلام مقوله ذات تشکیک است . مانند نور مراتب مختلفى دارد. مرتبه کامل آن مخصوص پیامبراکرم و اولیاء خداست . و کسى نمى تواند به آن برسد. واما مراتب پائین تر را هر کسى به اندازه استعداد و لیاقتش مى تواند درک کند. در همین مراتب پائین هم درجاتى داریم . درجاتى عالى آن مخصوص نفوس مهذب و مذکى است . آنهاییکه از حب و بغضها خود را تزکیه کرده باشند. درک و وجدانى معارف عالیه اسلام مشکل است . و تقریبااختصاص به همین نفوس دارد. کسانى هستند که مى گویند چون درک معارف اسلام بسیار مشکل است واز طاقت ما خارج است ما تنها[ ولى] را مى شناسیم چرا که او را مى شود شناخت واز راه شناخت ولى مى خواهند به قرب الهى نزدیک شوند. خوب این هم یک مرتبه اى ازاسلام است بشرطاینکه با حرکتهاى اصیل اسلامى مخالفت نکنند. مرتبه ضعیفى ازاسلام را دارند بیش ازاین هم از آنها توقع نیست زیرا توان درکش را ندارند ولى اگر به مزاحمت حرکتهاى اصیل اسلامى به پردازند این محل اشکال مى شود. چرا که ایمان واقعى مانع ازاخلالگرى است . حالا که اینها بیش زاین هنر ندارند و نمى توانند جز مبادى اولیه اسلام را درک کنند یا قدرت حرکت ندارند نباید هم اخلالگرى و مانع تراشى بکنند.البته اسلام واقعى هم در یک سطحى است که نمى شود مذمت کرد چرا نمى فهمى ؟ سطح معارف بالاست به گونه اى که از آن بالاتر نمى شود.انسان دراین مکتب زیاداوج گرفته است . در عین حال مانع رسیدن به حقایق هم خودانسان است هوس ها قومیت ها عصبیت ها جهل ها اینها مانع رسیدن به حقایق مى شود.

 

حوزه :اینک که خداوند متعال با فتح مهران 6 توسط رزمندگان اسلام مومنین را شاد کرده است نسبت به جنگ و تقویت جبهه ها چه توصیه اى براى طلبه ها دارید؟  استاد:استقلال و آزادى کشور چه در زمینه نظامى چه در زمینه فرهنگى و چه در زمینه اقتصادى وابسته به پیروزى دراین جنگ است .   

خداوند متعال کمک کند که هر چه زودتر با توان رزمندگان اسلام این پیروزى بدست بیاید واستقلال و آزادى کشور بیمه گردد.

بعداز پیروزى دراین جهاداصغر ما مى توانیم و جهاداکبرمان پیروزى دراین جهان مقدمه براین مى شود که ما به فکر استقلال و آزادى نفوس خود بیفتیم و فکرى به حال خودمان بکنیم تااین تعارضات و تزاحمات و جناح بندیهااز میان برود.

این اشکالات تا زمانیکه ما پیروزى در جهاداکبر نصیبمان نشود و نتوانیم به استقلال و آزادى از غیر خدا برسیم از میان نمى رود واگر به حول و قوه الهى و همت خودمان به این پیروزى برسیم آنگاه نفس ما منشا آثارى مى شود که هم به حال خودمان و هم به حال جامعه ما مفید خواهدبود.

حوزه : در پایان اگر توصیه و پیامى براى حوزه طلاب و دست اندرکاران مجله دارید بفرمایید.  استاد:از جمله اشکالاتى که به ما حوزئیان وارداست اینست که : ما نسبت به فروع زیاد زحمت مى کشیم و کار مى کنیم تا به استنباط مى رسیم .اما دراصول ضعیف هستیم .استدلال در فروع و تقلید دراصول یا تردید دراصول بر یک فقه عیب است و جاى اشکال مى گردد.

با کمال تاسف باید عرض کنم که حوزه اصول اعتقادات را علم نمى داند. و تنها بحثهاى متداول فقه واصول را علم مى شمارد. در صورتیکه اصول سازنده نفوس است . عبادات و فقه هم مقدمه بر سازندگى انسان است . انسان در فقه هم اگر به مراتب عالى برسد اما خودش را نساخته باشد فایده اى ندارد. در روایت داریم که درون انسان آتشى است که با هر مرتبه و مقام علمى که انسان داشته باشد. بازآن آتش شعله وراست . و چه بسا مقام و موقعیت علمى آنرا شعه ورتر نیز مى کند. مگراینکه انسان قبل از هر چیز به فکر خود و نفس اماره اش باشد. و به فکراصلاح خودش باشد.

البته این بدان معنى نیست که نسبت به علوم بى توجهى شود.نسبت به علوم هم باید توجه کامل داشت ادبیات فقه اصول و فلسفه را باید خوب خواند.امااصل را هم نباید فراموش کرد. ظاهرا قضیه دو جهت دارد: علم بدون تقوا بدرد نمى خورد. تقواى بدون علم هم کافى نیست .

اگر فرد عامى متقى باشد مورد عنایت خداوند قرار مى گیرد اما نمى تواند آنچه به او رسیده نشر و گسترش دهد قدرت استدلال ندارد. علوم به انسان قدرت استدلال و نشر مى دهد اگر چه نورانیتش را بایداز جاى دیگر گرفت . نسبت به دوستان طلبه هم توصیه مى کنم : بعداز خودسازى زیاد فکر کنند در تمام امور بیندیشند واز روى تفکر واندیشه چیزى را بپذیرند. زیرا تعبدیات زیاد کارساز نیست . و دوامى ندارد.

تفکر منشاءاثراست واین اثر حتى در تتبع هم نیست . چرا که با حفظ تمام کتب رفع شک و شبه نمى شود.اما با تفکراین کار مى شود.در خاتمه از خدوند متعال مى خواهم به همه ما توفیق دهد که عالمان عامل باشیم . و به ما حسن عاقبت عنایت کند. من نسبت به شما دعا مى کنم که خداوند شما را موفق کند که همواره در پى رضاى او باشید. و توفیقات الهى نصیب شما گردد.

 

حوزه :از لطف و عنایت شما بسیار سپاس گذاریم که دراین مصاحبه شرکت فرمودید.

 

 

پاورقى :
1. ترجمه : حضرت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى . بنیان گذار حوزه علمیه ( در حدود سال 1340ه.ق ) فقیهى اندیشمند استادى کنکاش گر در فقه اصول واخلاق بود.
آن مرحوم همواره بااهل علم و طلاب مانندپدرى مهربان نسبت به فرزند مهربان بود. پاسدار مصالح علم و محصلین بود. بودن هر یک از طلاب را حوزه - که براى تحصیل سودمند مى دید ترغیب به ماندن وى مى کرد. و هر که را در حوزه منشااثر نمى یافت در جایگاه مناسبى به تبلیغ وادارش مى کرد.
در برپایى شعائر مذهبى مراسم دینى مجالس توسل و یادآورى اهل البیت ( ع ) خود مى کوشید و حتى هنگام درس نیز به آن اقدام مى کرد.
همواره در برابر ستمگران زمانش مبارز و مقاوم بود - خداى این ستمگران را به کیفر کردارشان رسانده وادى هلاکت و جهنمش را نصیب ایشان بگرداند جهنمى که در آن فروافکند شود که بدجایگاهى است - (سوره ابراهیم[ ع] 14 -29-28.)
ازابتداى کار شناخت اشخاص واستعدادها فراست و زیرکى خاص داشت . ( که این حقیقت رااز راستى گفتارش دریافتیم و تجربه کردیم ) بگونه اى که افراد به وى انس و آرامش مى یافتند. در نهایت انصاف با مردم مدارا مى کرد اگر چه آن طرف خادمش بود.
در رفتار فروتن بود. درایاب و ذهاب خودمانى بود تشریفات و بلندپروازیهاى خیالى را به کنارى گذاشته بود. همواره و در همه حال به یاد خداوند بود.
 
 
نگهبان نفس و رهاکننده هواهاى نفسانى بود چنانکه شان فقیه اسلام شناس چنین است .گرفتار مشکلات و حوادث ناگوار زمانه بود. زمانه اى که همواره چنین دشواریهایى را دارد مشکلاتى که با مهاجرت علماء و روحانیون از شهرهاى خود براى مبارزه با ستمگران پدید آمده بود.
درامور زندگى میانه رو و کم موونه بود.
در سرانجام کارها درست مى ندیشید.
همواره بر دشواریها و ستمگرى ستمگران پایدارى کرد تا وفات یافت .
خداوند با خاندان عصمت و طهارت محشورش گرداند! آن خاندانى که منشا تحول فکرى براى نفوس آدمى هستند. تحولى که ازانحطاط فکرى به اوج معارف الهى - فقه اخلاق سیاست و خلافت اسلامى پیدا شد.
خلافت اسلامى که مبدا حرکت اجتماعى و سرافرازى اسلام بر تمامى ادیان و مذاهب گردید. سرافرازى که با حسن تفاهم انجام گرفت آن حسن تفاهمى که در حیات انسانى ضرورى است .
این تحول فکرى است که آرزوى دیرینه آدمى است نه آنچه که شرق و غرب از تجهیزات مدرن (اگر چه به آنچه برسند رسیده باشند) گمان مى کنند.
ازاین رواست که هجرت مبدا تاریخى براى اسلام و مسلمین گشته و منشا درخشش انوار و هدایت شد.
2. ترجمه: آیه الله حاج آقامصطفى خمینى (ره ) دانشهاى عقلى نقلى سیاست اسلامى و دینى را در جوانى فراهم آورده بود. و به آنجا که باید برسد رسیده بود.
از نخبگان زمان ما بلکه عصرها و زمانها بود.
درست گفتار و نیک پرست بود.
با کمال زیرکى و هوشیارى به نفوس آگاهى داشت .
سهم فراوانى درانقلاب و حوادث آن مى برد.
فرزندامام بود بلکه خودامامى بود. پدرى مانندامام داشت .امام را دوست مى داشت نه بخاطر فرزندبودنش واو نیزامام را دوست مى داشت نه بخاطر پدربودنش بلکه بخاطر کمالات وانگیزه هاى دیگرى که جاى بیان آنها نیست .
3. مرحوم سید محسن امین دراحوالات ایشان چنین مى نویسد:
شیخ ابولقاسم قمى[ ره] دراواسط سال 1353ق حدود هفتادسالگى وفات یافت و در قم نزدیک قبرحاج شیخ عبدالکریم مدفون شد.ایشان دانشمندى فاضل پژوهشگر فقیه اصولى باتقوى زاهد مشهوربه فضل گستردگى اطلاعات و دقت نظر بود.
از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (که رئیس حوزه علمیه بود) برتر شمرده مى شد. هر دودر یک زمان مى زیستند اما ریاست با مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بود.
در برخوردى که بین من وایشان پدید آمد پیرامون برخى مسائل فقهى گفتگو کردیم واو را به فضل و دقت نظر یافتم .
سپس در باختران خبر فوت ایشان را شنیدم . فضلاء قم و غیره وى را مى ستودند.
 
 
از خدمات استادانى مانند: شیخ محمد جواد قمى (که از بازرگانان قم بود) شیخ میرزا حسین تهرانى نجفى واز خدمت استاد ما: آقارضاهمدانى (ضاحب مصباح افقیه ) و شیخ ملاکاظم خراسانى و سیدکاظم یزدى و غیرایشان بهره برد.
ازایشان تالیفى پیرامون اصول باقى مانده است .[ اعیان الشیعه جزء 7.86 ( شماره 874) و چاپ جدید ج]410.2 .
4. مرحوم شیخ محمدبافقى . در سال 1250شمسى در روستاى بافق (ده فرسنگى یزد) بدنیا آمد. پس از 14 سال تحصیل در حوزه علمیه یزد راهى نجف شد و از محضر آخوند ملامحمدکاظم و آقاسیدکاظم یزدى بهره برد. و دراین زمان نزداستاداخلاق سیداحمدکربلایى به خودسازى پرداخت .
در سال 1286ش به قم آمد و در سال 1301ش (یعنى : دوسال پس از کودتا)پیش نهاداقامت و بازسازى حوزه قم را به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم داد و خود بااراده بخشى از حوزه به مدد وى شتافت .مرحوم بافقى همراه بااین خدمات مبارزه دلاورانه و نهى از منکر را علیه رضاخان آغاز کرد. و با سخنرانى نامه نویسى اعلانیه و غیره به افشاگرى توطئه هاى رضاخان دست مى یازید.
ازاین روى توسط خود وى دستگیر شد و به زندن شهربانى تهران افتاد پس از چند ماه به شهررى تبعید گشت که در آنجا نیز به مبارزه دلاورانه خویش ادامه داد.
در سال 1314ش پس از واقعه گوهرشاد براى مشاهده جنایات و همدردى با شهید دادگان ( على رغم ممنوعیت ) راهى مشهد شد. پیرامون شخصیت وى نقل شده است که :
امام خمینى (مدظله ) در درس اخلاق هرگاه مى خواستند یک مرد مجاهد و یک مومن خقیقى و یک انسان نمونه و آدم واقعى و پرهیزکار باحقیقت را معرفى کنند مرحوم بافقى را نشان داده و مى فرمودند: هر کس بخواهد دراین عصر مومنى را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او و بدست وى ایمان مى آورند مسافرتى به شهررى نموده و بعداز زیارت حضرت عبدالعظیم ( ع ) مجاهد بافقى را به بیند. و گاهى شهر معروف را که براى همین موضوع سروده شده بود مى خواند:
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دوکار زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار امام از مریدان و علاقمندان خاص ایشان بود بسیار مواقع در نماز به ایشان اقتدا مى کرد. ماهى یکى دوبار به دیدارشان مى رفتند. و خود ایشان نیز خاصى به امام داشته و سفارش ایشان را به مرحوم حایرى و دیگران مى کردند.
به سال 1322ش در تعبیدگاه خود (شهررى ) به لقاءالله پیوست و در کنار مرقد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم - در حرم حضرت معصومه ( ع ) - مدفون شد.
برگزیده از:[ شهداى روحانیت شیعه] ج 1.155 و نهضت روحانیون ایران 2.156 و گنجینه دانشمندان .
5. اصول کافى - با تصحیح و تعلیق از على اکبر غفارى - ج 2.18 باب دعائم الاسلام .
6. لازم به یاآورى است که برخى ازاین مصاحبه پس از پیروزى دلاوران اسلام در منطقه مهران انجام گرفت