نوع مقاله : مقاله پژوهشی
سخن از مسولیتهاى عظیمى بود که در عصر حاضر متوجه حوزه هاى علمیه و سازمان روحانیت شده است و یادآور شدیم: حوزه هاى علمیه و محیطهاى روحانى ما مسوول پاسدارى ایمان جامعه اسلامى و دفاع از اصول و فروع دین مقدس اسلام از دیدگاه مذهب شیعه و تعلیم و تبلیغ آنها و عهده دار پاسخگویى به نیازهاى مذهبى مردم مسلمانند.
و آنچه که بیشتر مورد توجه ما بوده و هست واهمیت و حساسیت و نقش آفرینى آن مى طلبد که نگاهى ژرف تر و واقع بینانه تر بدان داشته باشیم اینستکه: دشوارى و سنگینى این مسئولیتها در همه زمانها یکسان نیست بستگى دارد به درجه تمدن و سطح فرهنگ جامعه و میزان آگاهى مردم به مسائل مختلف از یک طرف و درجه فعالیت نیرهاى مخالف از طرف دیگر. 2
حوزه و روحانیتى که قرنها دستش ازامکانات مادى وسیع و وسایل تبلیغى گسترده کوتاه بوده است و خمواره از سوى طاغوتها و مستکبران و دولتمردان جامعه تهدید مى شده است و براى ارشاد جامعه وابلاغ رسالت اسلامى خویش و بیدارگرى امتها با محدودیتها و فشارهاى زیادى روبرو بوده است !
حوزه اى که در مراکز فرهنگى جامعه اجازه ورود نداشته است وا اگر وارد مى شده زمینه براى فعالیتهایش مساعد نبوده است حوزه اى که در اثر نداشتن امکانات تبلیغى پیشرفته و نیز دراثر حضور فعال و بنیانکن تبلیغات مسموم بیگانگان در جامعه خویش از سوى ناآگاهان و گول خودگان واغفال شدگان مورد بى مهرى واهانت بوده است !
حوزه اى که در گذشته ارزشهاى والاى اسلامیش برابر دیدگانش درمسلخ فرهنگهاى استعمارى بیگانه قربانى هواپرستى حکام جور و غفلت زدگى توده ها مى شده است واو را جز فریاد سلاحى نبوده است .
روحانیتى که در امان خانواده خویش هماهنگ ترین شعر غربت و تنهایى را مى سروده است !
امروز به حاکمیت رسیده است همه جا راه دارد بر هر بلندایى که بایستد میلیونها نفر به قیام قامت اندیشه اش نماز مى بندند جوهر قملش چون به اصلاحگرى جارى شود خون هزاران رشید سر به خدا باخته به جوش مى آید و چون لب به هدایت گشاید صدایش از مرزها گذشته و دورترین سرزمینهاى اسلامى را در زیر بارش رحمت خویش به حاصل بیدارى مى نشاند و در کوتاه سخن میلیونها مسلم چشم براه کلام و پیام و قیامش بسر مى برند!
این همه امکانات پدید آمده را تعبیرى نمى توان کرد جزاینکه امانتى است بیمانند که خداوند دراختیار حوزه و روحانیت قرار داده است . و براستى این امانت سنگین همان امانتى است که پشت زمین از تحملش مى شکند و دل آسمان از پذیرش آن مى لرزد واین مائیم که آنرا بر دوش کشیده و تحمل کرده ایم 3 !
واین فرصتى است مبارک که مانند هر فرصت دیگر زودگذراست و دیر عودت ! 4
مهلتى است که روزگار پس از قرنها تلخى تدارک دیده است و باید به فرموده ( امام على بن ابیطالب[ ع] ) ازاین مهلتها بهترین خوشه را برگیریم 5 چرا که اگر تشنه بر چشمه اى گوارا دست یابد و بتواند خود رااز آن سیر آب نماید و آن را غنیمت نداند بى تردید قشنگى دوباره به سراغش خواهد آمد در حالیکه دیگر آن چشمه را نباید. 6
آرى این مهلت تاریخى واین فرصت استثنایى و این امانت الهى اگر به بایستگى قدر نهاده شود رشد یافتگان حوزه ها عالمانى خواهند بود که پیامبراسلام[ ص] در حقشان فرمود[ علماءامتى کانبیاء بنى اسرائیل] 7 وامام صادق[ ع] در منزلتشان فرمود[ ان العلماء ورثه الانبیاء] 8 . و دراینصورت است که فقهاشان امین پیامبرند 9 و گسترش دهنده حکومت الهى و حاکمیت اسلام در جوامع بشرند 10 و صلاحیت دارند که مجارى اموراحکام خدا در دست آنان باشد 11 . و چون ستاره هایى در آسمان جوامع فرهنگى واخلاقى جهان جلوه کنند و به اصلاح اجتماعات بشرى بپردازند. واینجاست که افول ستاره اى بلند افق در آسمان حوزه رخنه اى سخت دراسلام پدید آمورد آنگونه که هیچ چیزى خلاش را پر نخواهد کرد! 12
ولى اگر مهلت از دست رود و فرصت ضایع گردد وامانت بزرگ خداوندى به شایستگى ارج نهاده نشود وامینانه تحمل نگردد! بر دوش دارندگان این امانت مخاطبان اصلى[ انه کان طلومان جهولا] 13 خواهند بود و در آن صورت نه امانتدارى امینند و نه وارثانى از قبیل ونجیر گشایان رهائى بخش . 14 بلکه بى شک کشتى شکسته اى را مانند کو خود وامتى را غرق سازندو تباه کنند! 15 واینان به آتش گداخته عقوبت خواهند سوخت قبل از آنکه آتش سراغ کاخ مستکبران واستعمارگران رود. 16 چرا که ! بیت المال به مصرف رسانده اند و کارى شایسته و بایسته براى امت اسلام انجام نداده اند. 17
و در آنصورت است که دیگر خاموش شدن چراغ عمرى هرگز! رخنه و شکاف دراسلام پدید خواهد ورد! زیرا به فرموده امام امت :
اینکه مى فرماید فقیه مومن اگر بمیرد خلایى جبران ناپذیر درجامعه اسلام به وجود مى آید مردن بنده است که در خانه نشسته ام و کارى جز مطالعه ندارم !از رفتن من چه خلایى در جامعه اسلام ایجاد مى شود!اسلام وقتى امام حسین ( ع ) را از دست مى دهد خلایى جبران ناپذیر در آن به وجود مى آید... من و جنابعالى براى اسلامى چه کرده ایم که اگر مردیم مصداق این روایت باشد! هزار نفراز ما بمیرد هیچ خبرى نمى شود ما یا فقیه نیستیم حق فقه و یا مومن نیستیم حق ایمان18 !
البته آنروز که امام بزرگواراین فریاد را برآورده است موضوع سخن و کاربرد آن با زمان حاضر متغایر بوده است اگر چه حکم در دیروز وامروز یکى است . آنزمان خطاب امام به غفلت زدگانى بود که سکوت ورخوت را پیشه ساخته و مبارزه با طاغوت و قیام براى اسلام را ازاحکام منسوخ و متروک اسلام مى شناختند و به فرموده امام دو روایت ضعیف رااخذ نموده و ده ها آیه و صدها روایت قطعیه را به دست فراموشى سپرده بودند. 19 و شعارشان جدایى دین از سیاست و بالاترین هنرشان تغییر ( على الاحوطى ) به ( على الاقوائى ) بود.
ولى امروز هدایتگرى هاى امام تاثیر خود را گذارده است و شرایط را بشکلى عمیق تغییر داده است . و روحانیت و حوزه ها با قرار گرفتن در صفوف مقدم مبارزه با طاغوت و حضور فعال در همه صحنه هااجتماعى مسلمین و حتى حضور موثر در صحنه هاى جهانى راه زیاد و دشوارى را به سوى مقصود پیموده اند و تااین مرحله امانت الهى را به شایستگى ارج نهاده و قدر دانسته انداما مهم این است که کار بدینجا خاتمه نیافته است . ماموریت الهى پایان نگرفته وامانت به مقصود نهایى نرسیده است . هنوز باید قیام به وظائف کرد هنوز باید تلاش و کوشش راادامه داد ولى قیام امروز وظیفه امروز شکلش با دیروز فرق مى کند. دیروز باید حرکت را آغاز مى کردیم وامروز باید مى کردیم وامروز باید حرکت راادامه دهیم .
دیروز مى بایست بت را بشکنیم وامروز مى بایست مسجدى براساس تقوا بنیان نهیم دیروز مى بایست پایه هاى حکومت بیگانگان را خراب کنیم و امروز مى بایست اصول اسلام را پیاده نمائیم دیروز مى بایست قدرى آگاهى از حال مردم و جریانهاى مملکتى داشته باشیم ولى امروز باید حال جهان اسلام مطلع باشیم و با جریانهاى عظیم تبلیغى جهانى مبارزه کنیم . دیروز مى بایست به مردم خویش بگوییم که بیگانگان نمى گذارنداسلام پیاده شود ولى امروز باید خود اسلام را درابعاد مختلف نیازهاى جامعه پایده کنیم . دیروز مى بایست امکانات غصب شده رااز غاصبان پس بگیریم وامروز باید بدانیم بهترین و شایسته ترین راه بهره بردارى از این امکانات سرشار کدام است ؟
و چه بسا قیامگر دیروز در مرحله تداوم حرکت امروز به (قعود) کشیده شود و چه بسا طراح و جریان آفرین دیروز امروز طرحى نداشته باشد و چه بسا راست اندیش دیروز که امروز کج بیندیشد و موضوع شناس دیروزامروز موضوع را به شایستگى نشناسد!
این است که باز هشدار لازم است و ضرورى است که دراین مقطع حساس تر از دیروز خروش برآریم که :اى راهپویان استقلال و شرافت و هویت اسلامى ! واى جویندگان روز گار عظمت اسلام واى بزرگ دارندگان شعائر خداوندى ! رهى دشوار آمده اید و مشکلات فراوان پشت سر نهاده اید ولى هان ! به پایان راه منگرید که چقدر آمده اید! به قله بیندیشید که چقدر فاصله دارید! با خود مگوئید که بت شکستیم و مسجد ساختیم به خود بباورانید که این مسجد باید به وسعت زمین باشد! با خود مگوئید که توانسته ایم میلیونها نفررا دراین مسجد گردآوریم به خود بقبولانید که یک میلیارد مسلم و میلیاردها مستضعف زمین باید در صفوف منظم این پرستشگاه مقدس گرد آیند و به سوى کعبه نمازاعتلاى کلمه توحید گذارند و برگرد کعبه طواف عدالت کنند.
حقیقت این است که اگر حوزه بخواهد در همین نیمه راه بایستد و شعاع هدایت و بیدارگرى خویش را گسترده و منسجم و هماهنگ و حساب شده تر نکند و با همان سیستمى به کارش ادامه دهد که صدها سال قبل ادامه داده است توان تحمل بار مسوولیت عظیم خویش را نخواهد داشت واز حرکت باز خواهدایستاد وایستادنش در وضعیت حاضر خود سقوط است !ا
حوزه در بستر تحول زمان نظیر چنین هشدارهایى را متفکر شهید مطهرى (ره ) که شاهد واقعیتهاى زمان بوده به روحانیت و حوزه ها داده است و با تیزبینى و واقع نگرى خاصى شرائط موجود را پیش بینى نموده و گفته است :
[روحانیین بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که ...امروز آنها در مقابل ملتى نیمه بیدار قرار گرفته اند که روزبروز بیدارتر مى شود انتظاراتى که نسل امروزاز روحانیت واسلام دارد غیرازانتظاراتى است که نسلهاى گذشته داشته اند بگذریم ازانتظارات خام و نابخردانه اى که بعضى دارنداکثریت آن انتظارات مشروع و بجاست اگر روحانیت ما هر چه زودتر نجنبد و گریبان خود رااز چنگال عوام خلاص و قواى خود را جمع و جور نکند و روشن بینانه گام برندارد خظر بزرگى از ناحیه رجال اصلاح طلب بیعلاقه به دیانت متوجهش خواهد شد.امروزاین ملت تشنه اصلاحات نابسامانیهااست و فردا تشنه تر خواهد شد ملتى است که نسبت به سایر ملل احساس عقب افتادگى مى کند و عجله دارد به آنها برسد از طرفى مدعیان اصلاح طلبى که بسیارى از آنها علاقه اى به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساسات نو و بلند نسل امروزند اگراسلام و روحانیت به حاجتها و خواسته ها واحساسات بلنداین ملت پاسخ مثبت ندهند بسوى آن قبله هاى نوظهور متوجه خواهند شد فکر کنید آیااگر سنگراصلاحات رااین افراداشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به خطر نخواهدافتاد؟]! 20
آنچه باید در کلام استاد مورد توجه بیشتر قرار گیرداین است که (فرداى ) پیش بینى شده و (فرداى ) حساس و سنگینى که بدان هشدار داده شده است همین امروز ماست و شاید یک روز هم از آن (فردا) گذشته باشد و تکلفها و مسئولیت هااز آنچه استاد یادآورى نموده است مشکل تر و حساس تر شده باشد. واگر ما بخواهیم کلام استاد را در قالب لحظه هاى موجود بریزیم و به مقتضاى حرکت زمان تعبیر نماییم و پیش نگرى کنیم باید بگوییم :
روحانیین بزرگ ما باید در مقطع کنونى به واقعیتهاى موجود جامعه و مقتضیات زمان توجه داشته باشند امروز آنها باید پاسخگوى نیازهاى گوناگون و بحق ملتى بیدار شده و بپاخاسته باشند ملتى که خون داده است تااسلام ببه شکل صحیح در همه شراینهاى جامعه جارى شود ملتى که بهترین ملتها و باوفاترین وایثارگرترین امتهاست .امروز روحانیت علاوه بر ملت خویش در برابر بقیه جوامع اسلامى مسوولیت دارد انتظاراتى که نسل امروزازاز حوزه و روحانیت واسلام دارد غیرازانتظاراتى است که در گذشته داشته است انتظارها هم از جهت کیفى تغییر کرده است و هم کمى .اگر چه ممکن است برخى انتظارها خام و سطحى باشد اما بایداذعان کرداکثر آن توقعها مشروع و بحق است .
اگر روحانیت ما هر چه زودتر به حسابرسى ننشنید و گریبان خویش را از چنگال ضوابط ساختگى و محصور کننده و کوتاه نگرانه و روشهاى منسوخ گشته تحقیقى و علمى و متون زنگ زده و غیر منطبق با نیازهاى مشروع زمان رها نسازد و قواى خود را سامان ندهد و مدبرانه و روشن بینانه طرحى فراگیر و جامع براى حال و آینده حوزه ارائه ننماید و بکار نگیرد خطر بزرگى از ناحیه عناصر در کمین نشسته و مدعیان حکومت غیراسلامى و دشمنان خارجى و داخلى متوجهش خواهد شد بدیهى است که صبر و تحمل و روحیه انقلاب داراى مرزى است که اگراز آن تجاوز شود احساسها فروکش کرده و یقینها به شک خواهد گرایید و آنگاه است که دلها به قبله هاى دیگر روى خواهد نهاد و ما را کارى جز مرثیه خواندن بر غفلتها و بى توجهى میسر نگردد! و آنروزاست که براستى موجودیت اسلام و روحانیت به خطر خواهدافتاد.
چه باید کرد؟ آنچه را تا بدینجا آوردیم در حقیقت تاکیدى بر شناخت مسوولیتها و فرصتها و نگاهى دوباره واز زاویه اى دیگر به نگرانى ها بود! واگر بنا باشداین مسیر راادامه دهیم سخن بیش از آن است که در چندین مقاله بگنجد و مسئله ازابعاد گوناگونى قابل طرح و بررسى است ولى ما به همین تکرار کوتاه بسنده کردیم تا زمینه اى زنده و نوین در ذهن خواننده فراهم آید و بتوانیم پاسخى قانع کننده و راهگشا به این پرسش دلواپسانه بدهیم که (پس چه باید کرد؟)
ضرورت مدیریتى صالح و شایسته همانگونه که قبلا یادآور شده ایم معتقدیم آنچه نطفه نگرانیها را دراندیشه هاى بیدار منعقد ساخته است و آنچه زنگ خطر را در دلهاى آگاه بصدا در آورده است فقدان مدیریتى کامل و همه سونگر و سیستم آفرین و نظام سازاست . واگر سازمان روحانیت و حوزه هاىعلمى بخواهد در جهت کمال و هماهنگ با نیازهاى راستین جامعه و جهان و همپاى مسئولیتهاى گسترده و سنگینش گام بردارد ضرورى ترین حرکت و تحولى که باید در آن رخ دهد شکل گرفتن مدیریتى است مبتنى براصول اسلامى و ارزشهاى فرهنگى و روشهاى علمى پیشرفته جهانى که به دوراز شائبه تنگ نظرى کوتاه نگرى گروه گرایى خودمحورى و طبقه سالارى باشد و بتواند از نیروهاى سرشار معنوى وانسانى وامکانات وسیع موجود بهترین بهره را در جهت اعتلاى کلمه توحید واحیاى مبانى تفکراسلامى در سطح جهان وابلاغ رسالت الهى و هدایت جوامع انسانى و بازگرداندن مجد و عظمت تمدن علمى و فرهنگى اسلام به محیطهاى اسلامى سود جوید.
بى شک در حال حاضر چنین مدیریت و نیروى تشکل دهنده و هدایت کننده و تکامل بخشنده اى براى کل نظام حوزه و روحانیت در سطح جامعه ما وجود ندارد. واگراحیانا مدیریتهایى در گوشه و کنار با
دیدگاههاى مختلف و کاربردهاى گوناگون وجود دارد. اولا هرگز جایگزین کلیت و سیستمى که ما در مقام طرح آن هستیم نبوده و نخواهد بود و ثانیا بااصول و ضوابط ملاکهایى که تبیین خواهیم نمود باید کیفیت و موجودیت آنها مورد بررسى قرار گیرد و نقاط قوت و ضعف آنها خود بخود - بى آنکه ما تصریحى کرده باشیم - در ذهن ترسیم شود.
ولى قبل ازاینکه مشخصات مدیریت علمى و سیستمى و صالح و شایسته را بررسى کنیم ابتدا به توضیح این موضوع مى پردازیم که چرا ما تحقق یافتن (مدیریت صالح ) را ضرورى ترین واولین گام مورد نیاز درراه اصلاح و تکامل نظام حوزه و روحانیت معرفى کرده و مى کنیم ؟
ملاک ضرورت مدیریت بدیهى است که وقتى سخن از مدیریت به شکل مطلق به میان مى آید هرگز بدین معنى نیست که (مدیریت مطلق ) مورد نظر ماست بلکه مدیریت مورد قبول ما داراى مشخصات و نوع و کیفیت و ضوابط و قیدهاى خاصى است که در جاى خود تبیین خواهد شد و چون ما هر مرتبه که لفظ مدیریت را تکرار مى کنیم نمى توانیم همه آنها قیدها را به دنبالش ذکر کنیم در این جا یادآور مى شویم که هرگاه مدیریت مطلق را نام مى بریم در معین مطلق نیست واگر ضرورت مدیریت را مطرح مى کنیم منظور همان مدیریت مورد نظراست
اکنون به ملاک ضرورت مدیریت مورد نظر خویش مى پردازیم :
امروز در همه جوامع صنعتى و تولیدى و علمى و فرهنگى و سیاسى به ثبوت رسیده است که موسسات و سازمانها و نهادها وارگانهاى گسترش یافته جوامع امروز با توجه به پیچیدگى روابط انسانى و سیستمهاى اجتماعى و نیز پیشرفت حیرت انگیز دانش بشرى و گام نهادن سیستمهاى کامپیوترى و فرمولهاى ریاضى دراداره زندگى و روابط اجتماعى انسان بدون داشتن مدیریتى علمى و سیستمى براساس دانش پیشرفته مدیریت موفق نخواهد بود و به ورشکستگى کشیده خواهد شد.
امروز سخن گفتن از لزوم[ اصل مدیریت] شاید سخنى بسیار بدیهى باشد چرا که (مدیریت ) و سرپرستى یکى از بدیهى ترین اصول یک اجتماع کوچک و حتى بى مقداراست چه رسد به اجتماعات و سازمانهاى عظیم فکرى و فرهنگى !
مدیریت از خانواده شروع شده و به قبیله و قبیله ها رسیده واز آنجا به دیگراجتماعات گوناگون بشرى راه یافته است و حتى مدیریت در زندگى حیوانات به صورت سرپرستى و چوپانى وجود دارد منتهى به فرموده استاد شهید:
[نیاز به مدیریت انسانها بیش از حیوانهاست . گله گوسفنداداره اش با یک چوپان بى سواداست که مراتع را بشناسد آبخورها را بشناسد مانع تفرق شود مانع گرگ شود احیانااگر گوسفندى مریض شد معالجه کند اما گوسفند دنیاى مرموز روحى ندارد گوسفند نیروهاى سرگردان ذخیره شده ندارد گوسفند قوانین پیچیده روحى که لازم است شناخته شود ندارد گوسفند خلیفه الل و مظهراسماء و صفات الهى و داراى احسن تقویم نیست . به همین دلیل بیش از آنچه گوسفند نیازمند به چوپان است انسان نیازمند به رهبراست21 ].
سخنى که باید درادامه کلام استاد گفت این است که همان فرق بزرگى که میان گله حیوانات و اجتماعات بشرى وجود دارد نظیر همان فرق در مراتب و مراحل درونى و سیستمى جوامع بشر و نیز در دورانهاى مختلف تکامل تمدن انسان وجود دارد.
مثلا نیاز یک خانواده به سرپرست و منع سرپرستى یک خانواده کوچک با نیاز یک قبیله به مدیریت و نوع مدیریتى که نسبت به آن بایداعمال شود متفاوت است . همچنین هر چه در یک جامعه سازمانها بزرگتر و حساستر مى شود ضرورت مدیریت آن بیشتر و نوع مدیریتش نیز پیچیده تر مى گردد. و البته بزرگى اجتماعات همیشه از نطقه نظر کمى مورد توجه نیست بلکه اجتماعات فکرى و فرهنگى و علمى از نقطه نظر کیفى داراى حساسیت و موقعیت خاصى است . و بى شک هر چه اجتماعات ارزشمندتر و سرنوشت اسزتر باشد فقدان مدیریت صحیح آن فاجعه آمیزتر است . و چه بسا فقدان آن سبب اضمحلال و نابودى اجتماع انسانى شود واگر در روایت آمده است که[ لابد للناس من امیر براوفاجر] 22 نظر به این قانون طبیعى واجتماعى دارد که سازمانها و مجموعه هاى تشکل یافته از نیروهاى انسانى بدون رهبرى و مدیریت تداوم نخواهد یافت .
نقش مدیریت در کارآیى سیستمها سیستم مفهومى است غنى تراز مفهوم سازمان و مجموعه و به تعبیرى ساده سیستم عبارت است از: مجموعه واحد یا کل متشکل ازاجزاى مربوط به یکدیگر. 23
نقش مدیریت در سازمانها و سیستمها در طول تاریخ متفاوت بوده است واصولا دانشمندان تاریخ راازاین جهت به سه بخش تقسیم کرده اند.
1 تمدن قدیم
2 قرون وسطى
3 دوره آگاهى سیستماتیک امورادارى و مدیریت
در تمدن قدیم و نیز قرون وسطى مدیریت داراى پیچدگى هاى زیادى نبوده است . و بیش از آنکه مبتنى براصول علمى و نظرى واکتسابى باشد هنرى ذاتى بشمار مى آمده است . و محدود بودن امکانات وابزار و نیز روابط و نیازمندیهاى انسان دراین دوران سبب آن بوده است که مدیریت کارى چندان سرنوشت ساز و تحول آفرین و دشوار و پیچیده نباشد ولى با آغاز قرن هفدهم وانقلابهاى صنعتى و علمى و پژوهشى مدیریت وارد صحنه نوینى شد و بیشراز آن که هنر بودن خود را بنماید به صورت یک فن و دانش در آمد. و همزمان با موفقیتها و سودهاى کلان و بى سابقه اى که در مسایل اقتصادى نصیب شرکتها و صاحبان صنایع دراین عصر گردید نویسندگان و علماى مدیریت توانستند سیستم هاى خام اولیه مدیریت را مورد تجزیه و تحلیل و موشکافى بیشترى قرار داده و در نتیجه به تئوریها و نظریات ادارى جدیدى برسند و بعنوان اهل فن مدیریت تئوریها و نظریات خود راارائه دهند.
اواخر قرن نوزدهم را باید سرآغاز و منشااشاعه افکار مدیریت علمى دانست و در قرن بیستم اداره امور سازمانها تکامل چشمگیرى پیدا کرد واز سال .1950 به بعد موضوع مدیریت به صورت یک موضوع همگانى در تمام رشته هئا علمى و فنى مطرح و مورد بحث قرار گرفت . 24
عصر مدیریت [عصرامروز آنچنان براى - مدیریت اهمیت قائل است که به قول آقاى دکترابوطالب مهندس : عصر ما را عصر مدیریت مى نامند]. 25
در تاریخچه فعالیتهاى مدیریت سه مکتب بیش از همه در تکوین تئورى مدیریت شاخص بوده اند: نهضت علمى تیلور مکتب روابط انسانى روند سیستم ها در مدیریت (ویا مدیریت کمى ) 26
اینکه تا چه اندازه رشد دانش مدیریت و کاربرد آن تحولات علمى و اقتصادى و تربیتى و آموزشى را به دنبال داشته است بررسى آن بطور کامل کار آسانى نیست و نیاز به مدارک و منابع و پژوهشهاى فراوانى دارد ولى ما به جهت آنکه قدرى پرده از راز کارآیى حیرت انگیزاین دانش دراجتماعات بشرى برداریم ناچاریم براى نمونه هم که شده موردى را یادآور شویم .
اکنون(مدیریت علمى ) که از جانب شخصى بنام[ تیلور] مطرح شده است در دو مرحله دیگر تکامل یافته تا به صورت مدیریت کمى و سیستمى در آمده است . ولى جالب است که بدانید همین مدیریت مهجور و منسوخ چه نقشى را بر دوش داشته است :
(تیلور) در کشتى مشغول خدمت بود که مى بایست نزدیک به هشتاد هزار قطعه آهن موسسه را با سرعت به بازار فروش منتقل نماید و براى اینکار نزدیک به 75 کارگر که متوسط کار روزانه هر کدامشان 5.12 تن بود آن قطعات را بدرون واگن ها حمل مى کردند و تیلور بهتر دانست که تحقیقات مورد نظر خود را در زمینه همین کارانجام دهد. براى این منظوراو باید به دقت در روشهاى مختلف بارگیرى به بررسى مى پرداخت وبا تجزیه و تحلیلشان و با حذف کارهاى تکرارى و زاید بهترین طریقه بارگیرى را که متضمن وقت و حرکات کمترى بود پیدا مى کرد. و بااینکاراز طریق بالا بردن متوسط کار هر کارگر از هزینه هاى مربوط به بارگیرى مى کاست .
او پس از محاسباتى توانست کارآیى هر کارگر رااز 5.12 تن به 5.47 تن در روزافزایش دهد! و به این ترتیب در حدود 381% هزینه امر بارگیرى براى موسسه کاهش یابد! 27
این نمونه اى بسیار کوچک وابتدایى و ناچیزاز نقش مدیریت نوین در کارآیى و بهره ورى از نیروهاى انسانى است و بى تردید آنچه امروز امپریالیسم جهانى را به صورت غولى جهان خوار در آورده است بکارگیرى همین شیوه هاى مدیریت بوده است .
واین گونه مدیریتها که در جهان سرمایه دارى و غرب مطرح است گر چه به لحاظ هدفهاى استثمارى وانگیزه هاى غیرانسانى آنان از نظر ما مطرود و ممنوع و غیر مجازاست ولى باید توجه داشت که اینان تنها چنین روشهایى را در زمینه اقتصاد واستعماراقتصادى بکار نگرفته اند. بلکه نظیر چنین مدیریت و سازماندهى و تشکیلات حساب شده اىرا در زمینه مسایل سیاسى و علمى و فرهنگى نیز بکار گرفته اند و براى سرکوبى نهضتهاى رهایى بخش مستضعفان و مقابله با جریانهاى فکرى مخالفت خویش از همین شگردهااستفاده مى نمایند و ما به عنوان حامیان محرومان و مستضعفان و بر دوش دارندگان رسالت اسلامى و به عنوان روحانیت و حوزه هاى علمى باید در چنین میدانهایى به مصاف با دشمنان خویش برخیزیم و ما به عنوان اعلام کنندگان جامعیت اسلام باید در چنین شرایطى گوى به یغما رفته مجد و شکوه علمى و فرهنگى و دانش خویش را باز پس گیریم . واین ممکن نیست مگرآنکه سلاحمان را همانند صلاحمان برتر و کارآتر و براتر سازیم . زمان را به شوخى نگیریم و خطر را احساس کنیم و بدانیم که با شمشیر زنگ زده نظمى بى نظام و مدیریتى بى ضابطه و سیستمى غیر فنى و غیر منطبق با زمان به رزم سیستمهاى پیچیده و مدیریتهاى کمى بکار گرفته شده در خدمت استثمار واستعمار و سلطه گرى نرویم بلکه ابتدا نهایت توانمان را در راه کسب ابزار علمى نوین و قدرت و قوت مورد نیاز بکار گیرم واین واقعیت را باور کنیم که در عصر حاضر[ قدرت مدیریت است که از ضعیف ترین ملتها - و سازمانها - قویترین ملتها مى سازد]! 28
ایمان و تقوا خلا مدیریت را پر نمى کند ممکن است در پستوى تاریکخانه ذهن برخى از چنین گمانى حضور داشته باشد که اگر حالى باشد نیاز به این همه قیل و قال نیست واگر معنویتى باشد احتیاجى به این روشها و شیوه ها و متدهاى نوین مدیریت نخواهم داشت و از آنجا که حوزه ها گسترشگاه معنویت و تقواست همواره حقیقت و معنویت حوزه ها خلا مدیریت راجبران مى کند و بهتراست تدبیر مدیریت براى سازمانهاى صرفا مادى اندیشیده شود!
در زدایش این ابهام به استضائه از پرتو کلام شمع شاهد تاریخ بسنده مى کنیم:[ ممکن است خواننده محترم تصور کند که ما در حسابهاى گذشته اثر شگفت انگیزایمان و تقوا را دراصلاح ارها فراموش کرده ایم همه گفته هاى گذشته فقط در مورد سازمانهاى اجتماعات مادى صادق است نه در مورد سازمان روحانى که ازافراد منزه ومتقى تشکیل شده و سر و کارشان با معنویات است . در سازمانهاى روحانى روح ایمان و معنویت جاىنظم و تشکیلات و سازمان مرتب و هر نوع محکم کارى را مى گیرد! - عرض مى کنم - چنین نیست من به اثر شگفت انگیزایمان و تقوا معترم ایمان و تقوا بسیارى از مشکلات را حل مى کند و جاى بسیارى از محکم کارى ها را مى گیرد... قدرت دین و معنویت است که بااین همه بى نظمى و بى حسابى ! بهمین اندازه روحانیت ما را نگهدارى کرده و منانع متلاشى شدنش شده است ... ما معترفیم که هیچ چیزى جاى تقوا وایمان را نمى گیرد ولى از طرف دیگر بنا نیست که ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم از هر چیزى فقطاثر خودش را بایدانتظار داشت نه معنى جاى ماده را بطور کامل پر
مى کند و نه ماده جاى معنى را ... نظم وانضباط و تشکیلات هم یکى ازاصول مقدس زندگى بشرى است]. 29
گریزاز مرکز مدیریتها سلطه گر جهانى این یک قانون طبیعى واجتماعى است که یک موجود یا باید جریان آفرین باشد و دیگران را بر محور خویش بچرخاند و یا به ناچار خود در جرگه و مدار جاذبه اى دیگر و جریان آفرینى و دیگر قرار خواهد گرفت .
همین اصل رااستاد شهید به بیانى دیگر مطرح نموده است
[ آنکه رشد مالى ندارد برایش قیم و ولى معین مى کنند. ملتى هم که رشد نداشته باشد فورا ملت دیگر مى آید بى پرده یا در زیر پرده قیم و ولى او مى شوداستعمار کهنه قیمومت بى پرده واستعمارنو قیمومت زیر پرده است .این قیمهاى تسخیرى که آمدند هم چیزش را مى برند و حتى اسلامش را مسخ شده به او تحویل مى دهند].
تطبیق این اصل بر نظرگاه ما چنین است که : قدرتهاى سلطه گر جهانى امپریالیسم غرب و کمونیسم شرق - با پى ریزى دقیق تشکیلاتى منسجم به وجود آوردن مدیریتى سیستماتیک و پیچیده هر کدام به صورت مرکزى جریان آفرین و جهت دهنده و پرکشش در آمده اند که بسیارى از کشورهاى جهان سوم را بر مدار سیاستها و بینشها و خواسته هاى خود به حرکت در آورده اند. کشورهاى جهان سوم و تضعیف شدگان سلطه هاى جهانى دراین مدار سنگین است که استقلال فکرى و فرهنگى واخلاقى واقتصادى و نظامى و حقوقى ... خود را ا دست مى دهند و قیامگران و بپاخاستگان این جوامع بیشترین کارى که مى توانند بکنند آن است که همواره حالت تدافعى به خود گرفته واز سرعت حرکت جامعه در مداراستکبار بکاهند.
آنچه مى تواند مستضعفان و بپاخاستگان رااز حالت تدافعى به نقطه جریان آفرینى بکشاند و آنان رااز مدار سرطانى مدیریتهاى مرکزى سلطه گر جهانى رها سازد این است که خود مرکزى دیگر شوند خود مدیریتى جریان آفرین مبتکر جهت دار و جهت دهند پدید آورند و با گسترده کردن دایره فعالیت و تدبیر و همه سونگرى خویش مدیریتهاى مرکزى سلطه گر جهانى رااز جایگاه مرکزیت بیرون کشیده وابتدا آنان را در موضع تدافع و سپس انعطاف پذیرى قرار دهند.
واین ایده که در نوید[ لیظهره على الدین کله] نهفته است تحقق نخواهد یافت مگر زمانى که جاذبه حکومت و حاکمیت مستضعفان بر سیستمهاى پیچیده روابطاستعمارى فائق آید و آنها را در خود هضم نماید.
انواع مدیریت همچنانکه اشاره شد بشراز دورترین روزگارى که قدم در سیستم زندگى اجتماعى و گروهى نهاده است همواره از نوعى مدیریت و رهبرى و حکومت برخوردار بوده است . و در طول تاریخ کیفیت و شکل مدیریت دستخوش تغییرهایى قرار گرفته است .
تنوع مدیریتها و رهبریها را مى توان هم اکنون در حکومتهاى حاکم بر جهان مورد بررسى قرار داد: حکومتهاى استبدادى سلطنتى تئوکراسى ریاست جمعى فئودالى نژادپرستى سرمایه دارى سوسیالیستى کمونیستى دموکراسى و جمهورى و ... که البته این اقسام همیشه قسیم یکدیگر نیستند بلکه چه بسا دو عنوان و یا بیشتر بر یک نوع مدیریت انطباق پیدا کند. مهم این است که حکومتها و مدیریتها در هر شکل و با هر عنوان همواره در فاصله میان دو قطب (دیکتاتورى - کرامت انسان ) در نوسان بوده گاهى به دیکتاتورى نزدیکتر و زمانى به ارزشهاى واقعى و کرامت انسان و آزادنگرى و آزاداندیشى متمایل تر بوده است .
بى تردید روزگار عنوانها و نام هاى مستعار نمى توان خود را گرفتار تعبیرها والفاظ فریبنده کرد چرا که امروز مبانى منحط[ ماکیاولیسم] در زیر نقاب حمایت از پرولتاریا بکار گرفته مى شود و خودکامه ترین چهره هاى مغولى در زیر تابش نورافکن هاى تبلیغاتى وانتخاباتى غرب چون ستاره اى اقبال آفرین نمایش داده مى شود و خودکامگى و خودسالارى از خواب خرفتى بیدار شده و هر لحظه نامى را دستاویز قرار مى دهد! و آنگاه که مدیریت علمى - تیلوریسم از حد کارآیى لازم نزول مى کند - نهضت روابط انسانى - براى حفظ منافع غارتگران مطرح مى شود تا با نوازش و محبت شیرهااز پستان سازمانهانى بشرى دوشیده شود!
در هر حال مااکنون دربرابر خویش سه گونه مدیریت را به عنوان واقعیتى خارجى مى توانیم ترسیم کنیم : 1- مدیریت خودکامه مستبد خشن خودسالار 2- مدیریت مرموز استبداد مخفى خود سالارى و جریان سالارى و گروه سالارى پوشیده شده در زیر عنوانهاى زیبا. 3 -مدیریتى شایسته صالح انسانى و بحق شورایى عادلانه
نوع اول ظاهرا هیچ جاذبه اى ندارد و نوع دوم نیز جاذبه اى ندارد البته بشرط آنکه شناخته شود!
و مشکل همین جاست که انسان براستى بتوان میان نوع دوم و سوم مدیریت فرق بگذارد البته فرق گذاردن در ذهن آسان است ! آنچه مشکل است یافتن عینیتهاى تحقق یافته آن است .
حیاتى ترین مسئله درمقطع کنونى براى حوزه هاى علمى و سازمان روحانیت بازشناختن واقعى هر یک ازاین دو سیستم است .
الف : سیستمى که به ظاهر عمومى و همگانى است و بر مبناى شور و همیارى تصمیم مى گیرد ولى در واقع متکى بر یک تن یا یک جریان و یا یک نوع تفکر فرعى و قشرى است !
ب : سیستمى که مبتنى بر شوراست واز همه اندیشه هاى صاحب صلاحیت و همه صاحب نظران دست اندرکار و همه کسانى کهبه نوعى در رابطه موثر و سازنده با سازمان قرار دارند بهره مى گیرد و مصالح تصویب شده بر طبق ارزشهاى اخلاقى اسلامى بدون هیچگونه سانسور واعمال نظر و جریان آفرینى به مرحله اجرا در مى آید.
شیوه اول سیستمى است بسته مدیریتى است فردى قشرى باندى و خطى که ایده دیگران و بینش اندیشمندان در آن تاثیرى ندارد.
و شیوه دوم سیستمى است آزاد - به مفهوم متعالى آن - و مدیریتى است محبوب وایده آل که ما دراینجا نامش را (شیوه مدیریت شورایى فراگیر و غیرانحصارى ) مى گذاریم .
مدیریت شورایى فراگیر قبول داریم که این عنوان بیانگر همه ابعاد مورد نظر ما نیست . و براى روشن تر شدن زوایاى آن باید توضیحى را بدان ضمیمه کرد.
ابتدا باید منظورمان رااز کلمه[ فراگیر] و[ غیرانحصارى] توضیح دهیم .
وقتى مى گوییم شورا باید داراى سیستم باز باشد وانحصارى نباشد معنایش این است که همه نیروها و همه کسانى که از جهتى در ساختار پایه هاى اصلى سازمان موثرند و فکر واندیشه و نظر آنان داراى ارزش واهمیت است درارکان مدیریت شورایى صاحب تاثیر و داراى راى باشند. و بدیهى است که شوراى فراگیر و ( غیرانحصارى ) حوزه آن نیست که مثلا صنف نانوایان و نجاران و ... و یا باغبان مدرسه و راننده مسوولان هم در مدیریت حوزه نقش آفرین باشند!
ارکان اصلى مدیریت شورایى فراگیر اکنون که در آستانه اصلى ترین و حساسترین کانال اساسى بحث ایستاده ایم و بایدارکان اصلى تشکیل دهنده مدیریت شورایى را تبیین نماییم . و ما قبل از بیان برهانى و مستدل این ارکان به اجمال آنها را مشخص مى کنیم .
همانگونه که به تفصیل توضیح داده خواهد شد در مدیریت حوزه باید چهار رکن اصیل داراى تاثیر باشد.
1- ولى فقیه - یا شوراى رهبرى -
2- فقهاء و مجتهدان حوزه .
3- مدرسان متعهد و آگاه و پر بینش .
4- طلاب و فضلاى جوان و خوشفکر و پر تلاش و حرکت آفرین .
اهمیت و ضرورت بحث از[ ارکان مدیریت حوزه] بحدى است که در پایان این نوشته نمى توان حقش را به شایستگى ادا نمود. بدینجهت بررسى تفصیلى و همه جانبه این ارکان را به نوشته اى دیگر وا مى نهیم و در این فرصت از همه صاحب نظران و متفکران مى خواهیم کهطرحها وایده هاى خوى را دراختیار مجله حوزه قرار دهند تا گامى استوارتر در مسیر تکامل این بحث برداشته شود.