دستورالعملى از جمال السالکین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


 دستور العمل ها (13) دستورالعملى از: جمال السالکین آیت الله میرزاجواد آقا ملکى تبریزى در: [آداب وعظ وامامت جماعت]  وعظ و واعظى را مقامى بس شریف والا و برخوردارازاثراتى رشد آفرین است .

اولین واعظ خدا متن موعظه او قرآن 1 مستمع وعظ و حبیب او پیامبراست .

وعظ واعظى مکتب انسانى سازى است که عالمى زبانى و نفس سیاست کرده بر منبر پیامبر در خانه خدا مى نشیند و با نفس ملکوتى و سوزالهى خود با کلمات ربوبى به تربیت حاضرین مى پردازد.

او با بیان هدف رسالت و مقامى که انسان دارد شنوندگان را به فطرت الهى خویش سوق مى دهد و با برشمارى فرجام کارهاى نیک و بد زنگارها رااز قلب زدوده و لها را صفا نورانیت مى بخشد که: [المواعظ النفوس وجلاءالقلوب] 2 با یاد مرگ و ناپایدارى زیور و زینت هاى دنیا جان هاى مرده را حیات مى بخشد واز بند بردگى مى رهاند که: [المواعظ حیاه القلوب] . 3

با ترسیم نجواى عاشقان الهى در سحرگاهان و لذت و شیرینى این رازها و نیازها اخگرى آنسویى و ملکوتى در قلب ها مى افکند و دل ها را به نور عشق حق برافروخته و منور مى کند.

روشن است که چنین واعظى باید خود شیفته و دل باخته حق باشد تا بتواند عشق و سوز   

ایجاد کند .[ ان العالم لم یعمل بعلمه زلت موعظته من القلوب کمایزل المطرعن الصفا] 4 .

از وظایف آغازین طبالبان علم خداجوى و بدایت سلوک سالکان حقیقت پوى اختصاص ساعتى از روز به پند دهى خویش مى باشد. پند دهى و پندپذیرى زمینه ساز توفیق سالک در پیمودن راه[ قرب حق] است . موعظه روزانه باایجاد نور و حالت بیدار باشى سالک رااز دم هاى مرموز و پنهان ابلیس و رنگ عوض کردن هاى شیطان بیمه مى کند.او در هر موقعیتى دست ابلیس و نقشه او را مى خواند.

این سنت نیکو با قرآن پیدایى یافت و در همان صدراول اسلام فراگیر شد. بسیارى از سخنان کوتاه رساگران معنایى که از معصومان (ع)در زمینه خود سازى و سلوک به یادگار مانده است همین موعظه ها است.

مکتب وعظ به گونه اى در آغاز اسلام رواج پیدا کرد که ریاست مداران نیز خود را اظهار با آن یى نیاز ندانسته واز وارستگان زمان خود در خواست پند و موعظه مى کردند.

خلیفه دوم به محضر حشرت امیر المومنین (ع) شرفیاب شده عرض مى کند:

عظنى یا ابا الحسن ! قال : لاتجعل یقینک شکاولا علمک جهلا ولا ظنک حقا. واعلم آنه لیس لک من الدنیاالامااعطیت فامضیت وقسمت فسویت و لبست فابلیت. 5

[یا ابا الحسن مرا پند و موعظه کن حرت فرمود: یقین خود را تبدیل به شکل مکن گمان هاى خویش را حق مپندار بدان !از دنیاى براى تو چیزى جز آنچه بخشیده و پاى آن راامضا کردى تقسیم کردى و پرداختى پوشیدى و کهنه کردى - باقى نماند].

هارون الرشید خلیف عباسى به امام موسى بن جعفر (ع) نامه مى نویسد و عرض مى کند:

عظنى واوجز فکتب الیه: [ما من شى ء تراه عینیک الا وفیه موعظه] .

مرا پندى کوتاه ده : حضرت در پاسخ مى نویسد: [هیچ چیزاز جلو دیدگان تو نمى گذرد مگر در آن براى تو پند موعظه است] .

گاهى دسته جمعى به محضرامامان معصوم[ ع] شرفیات شده درخواست موعظه مى کردند. دراصول کافى آمده است : گروهى به محضرامیرالمومنین رسیده و عرض مى کنند:

ما را پندى کوتاه ده ! حضرت در پاسخ آنان فرمود:

 تطبون مایطغیکم ولا ترضون مایکفیکم] . 7 .

[ در حلال هاى دنیا حساب و بر حرام آن شکنجه و عقوببت است . شما را با شادمانى چکار در حال که به دنبال چیزهایى مى باشید که شما را به تجاوز به حدودالهى وامیدارد و به آنچه از دنیا که کفایت شما مى کند راضى نمى شوید].

در حوزه هاى پیشین علماء بزرگ این[ سنت] را زنده نگه داشته اند نه تنها در پایان هر درس یا هر هفته به موعظه شاگردان درس حوزه خود مى پرداختند که کرسى هاى ویژه موعظه را در حوزه ها تشکیل مى دادند بسیارى از بزرگان واساتید در مجلس موعظه شاگردان خود - که برخورداراز تقوا بوده اند - مى نشستند و نفس خود را با پذیرش پندهاى دهندگان صفا و حیات مى بخشیندند.

شیخ بزرگ انصارى در محضر درس اخلاق شاگرد خود مى نشست وازاو درخواست موعظه مى کرد.

بایسته است دراین برهه زمانى که روحانیت زندگى اش بحکم وظیفه الهى به کارهاى دنیا بیشتر آمیخته شده است و با پذیرش مسئولیت هاى اجتماعى مراقبت نفس بر آنها دشوارتر گشته است اساتید در پایان هفته زنگارهاى دل را با موعظه بزدایند و راه[ قرب الهى] و دام هایى که بر سراین راه نهاده شده است فرادید شاگردان شان نهند. 6

بایسته تر آنکه در طول هفته کرسى هاى گوناگون موعظه بر پا گردد و جان هاى تشنه رااز کوثر معارف علوى سیراب سازد تا به وسیله آنها در تعطیلات عطر معنویت واخلاف و معارف قرآن واسلام در جامعه منتشر گردد و روح هاى شیفته را بخود حذب کند چنانچه امام صادق[ ع] به مفضل فرمود:

[قل لشیعتنا کونوا دعاتاالینا بالکف عن محارم الله واجتناب معاصیه واتباع معاصیه واتباع رضوانه فانهم اذا کانو کذالک کان اناس الینا سارعین] . 8 [مفضل ! به پیراون ما بگو: مردم را با نگهدارى نفس خوداز حرام ها و دورى از گناهان و جستجوى خوشنودى حق به سوى ما دعوت کنید هنگامى که منش پیروان ما چنین باشد مردم تشنه حق شتابان به[ مکتب ما] خواهند پیوست] .

گر چه در فرهنگ شیعه هستى موعظه است براى آنهایى که پند پذیرند و درس آموزند:

[ ان فى کل شى ء موعظه و عبره لذوى الب والاعبتار] 9 .  در همه چیزیند و عبرت است براى خردمندان عبرت گیر.

مرگ موعظه است[ کفى بالموت واعظا]... 10 مصیبت ها و حوادث واعظند در زندگى جنبندگان و حرکت گیاهان موعظه است ولى نزدیک ترین و کارآترین واعظ هر کس همان روح الهى اواست که به سوى بالاهااو را مى خواند و مى کشاند آنهائى که در محضراین واعظ ننیشنند واز پند نگیرند پند واعظان دیگر آنان را سودى نبخشد که :

[من لم یجعل له من نفسه واعظ فان مواعظ الناس لن تغنى عنه شیئا]  آنهائى که پند نفش لوامه را پذیرا شدند خداوند در همه حال آنها را نگهبان است :

[ من کان له فى نفسه واعظ کان علیه من الله حافظ]  در همین راستا به مناسبت نزدیکى ایتم تبلیغى دستورالعملى را در [آداب امامت جماعت و وعظ] از عارف وارسته اى که بر همه تسویلات نفس و خناس گرى هاى ابلیس آگهى یافته و بر شیطان انسى و جنى پیروز گشته است از کتاب[ اعمال السنیه] او مى آوریم تا با مراقبت بر چگونگى وعظمان هم به نواقص خویش و جایگاه وجودى خود پى بریم و هم معارف گران سنگ قرآن واسلام را آنگونه که بایسته است در دلها جایگزین سازیم ان شاءالله

بدان : مهمترین وظیفه علماء در ماه مبارک رمضان وایام تبلغى دیگر پیشنمازى و موعظه است .

عالمى که با مبارزه طولانى نفس خود را در برابر آفات اخلاقى نیرومند ساخته و دام هاى فریب هوا را نیک دریافته است بایسته است که در برپائى این دو مهم بکوشد بویژه[ موعظه کردن] که هیچ کا نیکى با آن برابرى نتواند واین مقال را گنجایش برشمارى و تبیین بهره هاى آن نیست .

بر واعظ و پیشنماز در راس همه کارها نیت پاک واخلاصى راستین لازم است تااز آفت هاى آن درامان مانند.

باید خود را بیازماید:انگیزه اوازارشاد و موعظه چیست ؟اگر دین است بکار موعظه پردازد واگر - خداى نخواسته انگیزه او آلوده به خواهش هاى نفسانى است یااخلاص کارش براو روشن نیست موعظه خلق را ترک کرده به سازندگى خویش پردازد و در پى کسب دو گوهر گرانسنگ [صدق واخلاق] بر آید. چنانچه دراین تلاش راستى و خلوص داشته باشد خداونداو را راه نماید که خود فرموده: [و من جاهد لنهدینهم سبلنا] اگر بخواهد به ارزیابى خلوص خود در پیشنمازى پردازد به بررسى نفى خویش وانگیزه او در پیشنمازى پردازد

آیا کاراو جهت مقام امامت مردم و شرف این عمل نزد مردم است یا بخاطر فرمان خدا و رضاى اواست ؟

آیا کم شدن مامومین یا شرکت نکردن علماء و طلاب در نمازاو میل او را به پیشنمازى کم مى کند واز سوى دیگر شرکت بزرگان واشراف در نمازاو او را دل خوش مى سازد؟اگر چنین بداند که پیشنمازى او فقط براى مقام است و یا آلوده به جاه طلبى است .

اگر نفس به توجیه پردازد که شادمانى من از شرکت بزرگان و جمعیت زیاد از تعظیم شعائر ترویج دین و بیشتر شدن ثواب است زینهاراز این گونه دسیسه ها.اگر بخواهى راست روى خود را دراین امر بیابى فرض کن شرایطى را که امامت تو بر یک یا دو نفر ثواب بیشترى ازامامت بر جمعیت انبوهى دارد آیا رغبت تو برامامت این دو نفر بیشتراست یا آن انبوه جمعیت ؟

افزون براین : ببین حال خود را در صورتى که پیشنمازى و پیش افتادن دیگرى واقتدا و پیروى تو بیشتر خلق راارشادو دین را ترویج مى کند آیا همانند وقتى که   خود پیشنماز باشى در شکوه این مسجد واین نماز جماعت تلاش مى کنى ؟

اگر باز هم نفس به توجیه پرداخت که: [ میل من در ترویج دین به امامت خودم براى بهره ورى ام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصیل این امور شایسته است] زینهار بدون آزمایش خود که فریفته این گونه توجیه ها گردى . بنگر که اگر ترویج دین به مامومیت تواست نه امامت باز هم با نشاط در برپائى جماعت مى کوشى ؟ .

خلاصه مسئله در صدق واخلاق از موى باریک تراست . بزرگان دراین صراط لغزیده اند چه بسا بعداز سالها عبادت بى اخلاص خویش پى برده اند. از بعضى بزرگان نقل کرده اند که :او مدت سى سال در صف اول جماعت شرکت مى جست و برانجام این عبادت شادمان بود روزى بخاطر مانعى در صف دوم قرار گرفت بناگاه حالت شرمندگى در خویش دید و براو معلوم شد که مراقبت او بر حضور در صف اول دراین سى سال آلوده به[ ریاء] بوده است همه نمازهاى سى ساله را دوباره قضا کرد.

برادرم بنگر به این عالم مجاهد و در مقام او مطالعه کن : چگونه با وجودى که خودامام جماعت نبود بر حضور در صف اول مواظبت کرد و براى تادیب نفس خود به[ قضاء نمازها] پرداخت .

دریاب عظمت اخلاص را و ببین که چگونه گذشتگان و بزرگان ما براین [ امر]اهتمام داشته اند.

از همین جا حال واعظى را بفهم افزون بر آفات یاد شده - واعظى را آفت هاى ویژه اى است فراوان و ظریف .این آفت ها همان آفت هاى زبان است که بزرگان از ترس آنها به سکوت پناه مى بردند و با وجود برترى کلام بر سکوت - چه تمام خوبى ها بوسیله کلام نازل واستوار گشته است و با کلام خوبیها در زمین منتشر مى شود - سکوت را بر کلام ترجیح داده اند.

 بر واعظ است که تمام ریزه کارى هاى بیان شده درامامت جماعت را براى کسب صدق واخلاص مراعات کند وافزون بر صدق واخلاص در وعظ مراقب زبان خویش باشد.

مطلبى را بدون دلیل به خدا نبندد بدون آگاهى و علم سخنى نگوید به هنگام موعظه دیگران خود را مبرا نسازد دیگران را نادان و خود را برتر نپندارد فتنه ایجاد نکند مردم را در جهت کشت و کشتار و دیگر چیزهائى که بر مسلمین ضرر مى زند برنانگیزد.

زینهار که سخنى گوید که باعث انحراف قید مردم شود ولو بدین صورت که شبهات ابلیس و پاسخ آنها را بازگوید ولى شنونده پاسخ شبهات را درست در نیابد.

در ترسانیدن و یاامیدوار ساختن ماینه روى را مراعات کند و مردم را به یاس یا غرور درانجام گناه مبتلا نسازد.

چیزهایى را که شنونده در غلوافتد یا عتقاداو به انبیاء و اولیاء سست مى شود نگوید.از بردن آبروى اشخاص - بویژه خواص - غیب گذشتگان افترا به پیامبران اوصیاء و دانشمندان بپرهیزد.

زینهار که با سخت گیرى بر مردم و وادر کردن آنان به پذیرش چیزهایى که ظرفیت آن را ندارند مردم را به خیر شریعت عبادت انبیاء علم و عالم بدبین سازد.از نشر بدیها با نقل داستهاى فاسقان و بدکاران بپرهیزد.

حیله هاى شرعى که بایسته نیست بر مردم نیاموزد از مانور دادن در منبر بویژه گر زنان درم جلس حضور دارند بپرهیزد و گفتار زشت یا رفتار زشت را در منبر نداشته باشد.

شنیده شده است که واعظى بر مبنر [ عمل استبراء] را بگونه اى زننده به مردم تعلیم داده است واعظى دیگر کناهکاران را بر منبر باالفاظ رکیک و زننده   

فحش مى داده است . همه این ها آفت هاى واعظى اند. موعظه را آفت هاى بسیارى دیگر نیز هست .

بر واعظ است که مراقبت کند - بعداز تکمیل مراتب اخلاص و صدق - فرمان خدا: [اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم] را.

نخست به موعظه خود پردازد آنگاه با رفق و مدارا و حکیمانه مردم را موعظه کند حالات شنوندگان را مراعات سازد.اگر شنونده ویژه اى ندارد جانب ترس را در موعظه اش بیشتر آرد واگر شنونده اى دارد که انذار و ترساندن او را مایوس مى کند یا حالت دیگر دراو پدید مى آورد مراعات حال آن شنونده را بنماید.

گفته اند حضرت زکریا[ ع] به هنگام حضور حضرت یحى[ ع] در مجلس وعظ او نامى از آتش غذاب و جهنم بمیان نمى آورد همچنین اگر شنونده هتاکى حضور داشته باشد ازامید و عفو سخن گفتن او را بر نافرماین خداوند جرئت مى دهد و به هلاکت افکند.

کوتاه سخن : واعظ با شنوندگان خود باید حالت پدرى حکیم را داشته باشد. آنچه را بر آنان سودمنداست دریغ ندارد و آنچه را زیان آوراست دفع کند.

بدان : سودمندترین و موثرترین موعظه آن است که با عمل همراه باشد لقلقه زبان نباشد چه بسا فاصله بین گفتار و رفتار واعظ مردم را برانجام گناهان جرئت داده و آنان را به علماء وانبیاء بدبین ساخته واز دین خارج کند.

از بیان امور غریبه اى که با عقل عرفى مردم سازگار نیست بپرهیزد. مثلا ثواب هاى زیادى را که در روایات بر یک کار کوچک آمده است مجرد و بدون توضیح نگوید بلکه بهمراه آن قدرت خدء و فلسفه این مقدار ثواب براین عمل را نیز بیان کند تا عقل به انکار روایات نپرداخته و وعظ او موثرافتد بویژه در دورانى که ملحدین باالقاء شکوک و شبهه ها وایرادها در پى بیرون کردن مسلمان هااز دین شان مى باشند. 3

نمى گویم که به طور کلى این اخبار را نگوید بلکه بگونه اى بیان کند که عقل آن را بپذیرد و آنچه را که سبب از بین رفتن استبعاد عقلى مى شود با آن همراه کند.

براى نمونه در تبیین ثواب دو رکعت نماز که خداوند تعالى شانه در برابر هر حرفى که مى خواند کاخى ازروز بر جد در بهشت به او مى دهد گوید: عالم خیال را بنگرید که بدون عمل پرسش در آن عالم آنچه بخواهد به او مى دهد در خیال خود مى توان در عرض یک ساعت هزار شهراز لولو و مرجان را خلق کرد. آن خدایى که به عالم خیال این قدرت را داده است قدرت آن دارد که بر عمل بظاهر کوچکى پاداش هاى بسیار عظیمى دهد و قادراست آنچه را در عالم خیال آمده است عینیت بخشد. چنانچه درباره اهل بهشت آمده است که آنان هر آنچه اراده کنند مى یابند و این برخاسته از قوت وجودى و توانائى آنها بر عینیت دادن به صورتهاى خیالى است اینکه خداوند بندگان مومن خود را در آخرت چنین توانى بخشد از عقل بدور نیست حال اینکه در همین دنیا به بعضى از بندگانش این قدرت را بخشیده است همانگونه که برخى اولیاءاى نقدرت را در موارد لازم ابراز کرده اند.

چنانچه حضرت ثامن الائمه[ ع] عکس شیر را تبدیل به شیر خارجى مى کند. حضرت موسى عصا را به اژدها تبدیل مى سازد حضرت عیس[ ع] مردگان را زنده مى کند و حبیب خدا پیامبر ما[ ص] ماه را مى شکافد مرده را زنده مى کند سنگریزه را به سخن مى آورد و بیماران را شفا مى بخشد و ...

افزون براین ها خود تو بر خلق صورت هاى بسار در عالم خواب و خیال توانائى که اگر بعضى موانع کنار رود آنها دقیقا همانند موجودات خارج اند همانطور که اگر آنچه را در خواب مى بینى دائمى باشد و موجودات خارجى را گاهى ازاوقات ببینى امر معکوس شده موجودات خارج را خیال و صورت هاى خواب را عینى مى پنداشتى .

بنابراین[ ثواب زیاد] نه نامقدوراست بر خداونه کرم او را پایانى است چگونه بر مومنان کرم و بخشش بسیار نکند آنکه کرامت و عطاهاى او بر کفار و معاندین در دنیا بى شماراست .

کوتاه سخن :ارگ واعظ ثواب عبادت ها و کارها را همراه بااین مقدمات باید کند خردهاى ناتوان این مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زیانى بر دین واعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت .

بر واعظاست : شنوندگان را بیمارانى برخورداراز مرض هاى گوناگون خود را طبیبى معالج گفتار مطالب و مواعظ را داروها و معجون هایى که با آن بیماران را معالجه مى کند بشمار آرد.

بایداحتیاط و مراقبت او طبیبى که مریض صعب العلاج را معالجه مى کند بیشتر و دقیق تر باشد چون امور روحانى والاتر و دقیق تراست و خطر آن دائمى و تباهى آن بزرگتراست .

بر واعظ است که براى انجام این امر مهم خود و کارهاى خود را به امامان معصوم[ ع] واگذار کند. بیاد آرد که موعظه او و حال او بهرگونه اى باشد به آنان عرضه و تسلیم مى شود.

پیش از شروع منبر خدا را بخواند و توجه به او داشته باشد و قبل از شروع سخن با قرائت[ بسم الله] از خداوند یارى جوید. پس از آن سپاسى کوتاه گوید و با پناه بردن از شر شیطان و هواى نفس به پروردگار موعظه را آغاز کند و سعى کند خویش راازاشتباهات حفظ کند.

بیقین خداونداو را نگاه دارد و گفتار و مواعظ او را سودمند موثر نور و حکمت قرار دهد.

هدف اواز موعظه باید:استوارى عقیده شنوندگان در دین ایجاد عشق خداوند پیامبر واولیاء[ ع] در دلها باشد و دراین راستا نعمت هاى بى پایان   الهى را بر شمارد و فرمان او را خطیر و عظیم جلوه دهد و شدت خشم و سختى عقاب او را به یادها آرد.

بر شنوندگان ادب مراقبت با خدا وانبیاء واولیاء را بیاموزد و آنان راا ززیبایى این زندگى دنیوى و زیور و زینت آن بر حذر دارد و پارسائى شان بخشد.

حالات اهل مراقبت خوفى که آنان از خداوند داشتند عبادت ها و مراقبت هاى آنان عشق و شوق آنهابه دیار خدا لطف پروردگار به آنها کرامت ها و عطاهایى که خداوند هب آنان داده است بر شنوندگان بر شمارد.

در لابلاى سخنان خود برخى از معارف بلند واستوار را با نرمى و بیان ساده در قالب الفاظى مانوس با زبان آنان و با استناد به باورهاى آنان همانند انبیا[ص] باز گوید.

 


پاورقى ها 
1. یونس .57نور.34. مولى الموحدین على ( ع ) در خطبه 176 نهج البلاغه فرمود: ان الله سبحانه لم بعظا حدا بمثل هذا القرآن .
2. غررودرر آمدى با شرح آقا جمال خوانسارى ج 1.357.
3. همان مدر ص 85.
4. میزان الحکمه رى شهرى ج 10.585.
5. همان مدرک ص 540.
6. بحارالانوار ج 78.319.
7.اصول کافى ج 2.459.
8. میزان الحکمه ج 10.585.
9. همان مدرک 542.
10. بحارالانوار ج 77.137
11. میزان الحکمه ج 10.582.
12. همان مرک ج 10.581.
 
 
امام خمینى
خیال مى شود کسى که اهل سلوک است اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد در شهر هر چه مى خواهد بگذرد من اهل سلوکم بروم یک گوشه اى درانبیاء زیادتراز دیگران بوده است لیکن نرفتند توى خانه شان بنشینند و بگویند: مااهل سلوکیم و چکار داریم که به ملت چه مى گذرد؟ و هر کس هر کارى مى خواهد بکند.اگربنا باشد که اهل سلوک باید بروند کنار بنشینند پس بایدانبیاء هم همین کار را بکنند و نکردند. موسى بن عمران اهل سلوک بود ولى معذالک رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد. وابراهیم هم همینطور رسول خدا هم که همه مى دانیم .
1365/06/02