نوع مقاله : مقاله پژوهشی
وعده داده بودیم که به دنبال داستان کوتاه بحثى نیز درباره داستان بلند داشته باشیم .اینک بحث ما به اختصار:
داستان بلند (رمان= Roman) یکى ازانواع ادبى است به نثر شامل حوادث رویدادهائى واقعى یا خیالى که خواننده را سرگرم و مجذوب سازد واو را به هدفى که مورد نظر نویسنده است رهنمون شود. نویسنده با درونمایه داستان که درانیشه اوست و آن را به داستان مى دهد و طرح کلى حوادث و گزینش شخصیت هایى واقعى یا خیالى ازاجتماع یعنى کسانى را که قبلا دیده و شناخته و با خصوصیات اخلاقى آنها آشنا شده است یا کسانى را که خود برگزیده و آنان را در ذهن خلاق خود آفریده است مقدمات داستان را فراهم مى کند. نویسنده علاوه بر شخصیت هاى واقعى یا خیالى به توصیف صحنه ها و مناظر نیز مى پردازد. سپس با بیان گفتگوهایى متناسب با هر شخصیت در موقعیت هاى خاص گوشه هایى از جامعه را مجسم مى سازد و آنها را با عناصر خیال انگیز یا واقعى اجتماع چنان در هم مى آمیزد که خواننده با خواندن آن سلسله حوادث مدتى از [خود] جدا مى شود و به آن اجتماع خیالى یا واقعى پیوند مى خورد. گویى خواننده، خود را فراموش کرده و در کنار آن [شخصیت] هاى داستانى و در همان حال و هوا زیست مى کند در غم و شادى آنها صمیمانه شرکت مى جوید غم آنها را غم خود و شادى و رهایى آنها رااز گرفتاریها شادى و رهایى خود مى انگارد.
نویسنده هنرمند داستان پرداز از یک حادثه بظاهر ساده که در روزنامه یا جایى خوانده و یااز کسى شنیده و[ ماده خام] داستان است چنان شخصیت ها گفتگوها حوادث و صحنه ها را با توجه به علل و معلولها مى پرود و آرایش و نظم مى دهد که
بتوانداندیشه هاى خاص خود را در آن بگنجاند و هدفى که مورد نظراوست در آن بیاورد. نویسنده داستان گاه مقصداخلاقى فلسفى مذهبى سیاسى تاریخى علمى و.. دارد واین اهداف و مقاصد را در داستان مورد نظر خود مى آورد و خواننده را در داستان مورد نظر خود مى آورد و خواننده را - تحت تسلط خنر خاص خود - بسویى مى کشاند که خاطرخواه اوست . به همین جهت داستانها را بر حسب همین مقاصد مى توان به : رمانهاى اخلاقى فلسفى مذهبى سیاسى تاریخى علمى خیالى واقعى عشقى و ... تقسیم کرد. 1
کشش یا عمل داستانى (Actin)از آغاز داستان که شخصیت ها در کنار هم قرار مى گیرند و به سوى حوادث رانده مى شوند و گره خوردگى و بحران در داستان پیش مى آید و کم کم به بحرانها واوج مى رسد تا جایى که گرهگشایى داستان آغاز مى گردد وازاوج به حضیض فرو مى آید و به پایان مى رسد همه جا حاکم بر حرکت داستان است . در داستانهاى بلند که گاه با شور واحساس همراه است ممکن است این بحرانها واوج حضیض ها بیش از چند بار باشد ولى در هر حال باید آن چنان داستان با حقیقت نمایى و هنرمندى پیشرفت کند و به طور طبیعى به اوج حضیضى برسد که خواننده آن راباور کند و بدان تسلیم گردد.
نویسنده داستان در هر حال بایداز حوادث که در داستان مى آورد و از شخصیت هایى که مى آفریند واز صحنه هایى که مجسم مى نماید واز حرکتى که با گفتگوها و تسلسل رویدادها در داستان بوجود مى ورد به گونه اى بهره ببرد که خواننده اش در جو کلى داستان به حقیقت نمایى، آنها پى ببرد. نویسنده باید حوادث و گفتارها را طورى منظم و منطقى در پى هم قرار دهد که خواننده آنها را واقعى بپندارد. نویسنده مى توان ازانبوه وقایع به گزینش بپردازد و تنهااز حوادثى سود جوید که بهتر مى توان منظوراو را حاصل کند .
نبایداز داستان نویس توقع [وقایع نگارى] داشت. [وقایع نگارى] کار داستان نویس نیست . و نیز نباید پنداشت که تنها جاى حوادث استثنایى و عجیب در داستان است . ممکن است در داستان بویژه داستانهاى خیالى حوادث عجیب واستثنایى باشد و یا تنها به ذکر حوادث واقعى اکتفا شوداما همیشه چنین نیست . داستان نویس در عین اینکه از هر دو نوع حوادث سود مى جوید ولى هنراصلى اش دربازآفرینى حوادث و شخصیت ها و دادن نظم منطقى بدانهاست . هنرمندى در آرایش صحنه ها و گفتارهاى بجا و به موقع است که منتهى به نتایج و مقاصد مورد نظر نویسنده مى شود.
معیارهایى که در داستانها مى آید گاه خاص زمان و مکانى معین است و ممکن است براى برخى از خوانندگان عجیب نماید ولى این امر غیراز حوادث استثنایى است که افراط در آوردن آنها در داستان آن رااز مسیر[ حقیقت نمایى] خارج مى کند.
بطور کلى اجزاء مهم داستان به شرحى است که در زیر مى آوریم و غفلت از آنها داستان رااز گیرایى و حاذبه دور مى نماید:
مقدمه تنه داستان اوج و گرهگشایى و بخش پایانى آن است . ولى این اجزاء آن چنان در هم آمیخته است که نمى توان فصل ممیزى براى هر یک قائل شد. داستان نویس هنرمند داستان را چون زنجیرى پیوسته از نخستین حلقه تا آخرین حلقه که معمولا پس ازاوج و گرهگشایى داستان مى آید در هم یافته مى آورد.
عناصر دیگر داستان عنوان است که در داستان وانگیزه اش رغبت از خواننده بسیار تاثیر دارد. عنوان شاه بیت و نقطه حساس داستان است .
[اوج داستان] کار بسیار دشوارى است و شاید دشوارترین قسمت ه کار نویسنده است زیرااوج داستان باید واجد خصوصیاتى باشد و مسائل و مشکلاتى که در متن داستان است حل کند واحتیاجاتى را تامین نماید.اوج داستان نتیجه منطقى آکسیون ("عمل داسانى ) داستان و خلف صدق رشته حوادث داستان است .اوج باید با بحرانهایى که مقدم بر آن آمده اند وابستگى و مناسبتى داشته باشد.اوج باید گیرا و مختصر و مفید باشد و تا خواننده به آن نرسیده است آن را نبیند و پیش بینى نتواند کرد.
علاوه براوج گاه طرح داستان ایجاب مى کند که گرهگشایى و نتیجه گیرى جداگانه اى نیز به اوج اضافه گردد.اینکه[ اوج] نقطه پایانى داستان هم باشد مانند داستان[ گردن بند] که خلاصه آن را قبلا آوردیم یا اینکه پس ازاوج حضیض و فرود هم داشته باشد و داستان با نتیجه گیرى بپایان رسد بسته به طرح داستان و شیوه کار داستان نویس و ذوق و سلیقه اوست . بطور خلاصه نمودار داستان چنین است .