مصاحبه با استاد هاشمى رفسنجانى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


در پى تصمیم به مصاحبه با آگاهان مسائل حوزه دراین شماره پاى سخن حضرت حجه الاسلام والمسلمین جناب آقاى هاشمى رفسنجانى نشستیم . مردى با کوله بارى از تجربه تحصیل تحقیق مبارزه و مدیریت . دانشمندى فقیه با دیدگانى ژرف آگاه به زمان . آن سان که در شب تار بیم هیچ موجى و فشار هیچ گردبادى ساحل زمین آب را در ذهنش مخدوش نمى گرداند و آن سوى هر پدیده را به روشنى این سوى پدیده مى بیند. مردى که چون با مردم سخن مى گوید مهربان تراز پدر و آن گاه که با دشمن به مقابله بر مى خیزد سخت تر واستوارتراز کوههاى سر به فلک کشیده است : [ اشداء على الکفار رحماء بینهم] .

استاد هاشمى رفسنجانى دراین گفتگو از تجربیات و خاطرات و دست آوردهایش سخن مى گوید واز کمبودها و کاستیهاى نظام تحصیلى حوزه مى نالد و طرح هایى را براى بهبودى نظام تحصیلى و بالا بردن کارآیى حوزه هاارائه مى دهد.

ازاینرو گوش فرا دادن به دست آوردهاى وى و بکارگیرى رهنمودهایش مى تواند روش تحصیل حوزه را دگرگون سازد و[ فقه مغلوب] ما را به[ فقه غالب] رهنمون گردد.

امید آنکه دست اندرکاران اداره حوزه هاى علمیه از تجربیات استاد هاشمى سود جویند و نظام آموزشى و تربیتى حوزه را آن گونه جهت دهند که در آینده اى نه چندان دور با تحویل فارغ التحصیلان آگاه به[ تمامیت اسلام] تحولى در فرهنگ جامعه اسلامى ایجاد نمایند و کمبودهاى نیروهاى کیفى نظام اسلامى را تامین نمایند. 

 

حوزه : جناب استاد!!انگیزه شماازانتخاب رشته روحانیت چه بوده است ؟
استاد: در حال حاضر دقیق نمى توانم بگویم انگیزه انتخابم در آن زمان چه بوده است .این موضوع به تلقى خانواده مان از دین و روحانیت بر مى گردد.اصولا زندگى من در یک خانواده نیمه روحانى و نیمه کشاورز در روستائى به نام [بهرمان] در جلگه[ لوحقره] از جلگه هاى رفسنجان بود. پدرم - خدا رحمتشان کند - مقدارى در حدود سیوطى و مغنى درس طلبگى خوانده بود ولى چون بر قرآن ادبیات عرب واحادیث علاقه مند بود تادوران پیرى هیچ گاه مطالعه این امور را رها نکرد. بااینکه شغل روحانى نداشت و کشاورز متوسطى بود از مطالعه و خواندن احادیث و عربى به مقدارى که مى فهمید - دست نمى کشید.

عموى من مرد فاضلى بود ایشان صرف را خوانده و خوب فهمیده بود. وى تنها روحانى روستاهائى که ما بودیم مثل : محمودآباد بهرمان و قاسم آباد بود. در چنین محیطى بطور طبیعى با عربى و بعضى چیزها مقدارى آشنا بودیم و چون آن جا مدرسه دولتى نبود مااز 5 سالگى تا سیزده سالگى به مکتب مى رفتیم . کتابهاى مدرسه کتابهایى مثل : گلستان سعدى معراج نامه و حافظ را مى خواندیم این اواخر پیش پدرم شروع بخواندن نصاب الصبیان کردم این اولین مرحله از ورود من به عالم طلبگى بود .

پسر عمویم حاج شیخ محمد هاشمیان امام جمعه رفسنجان که بزرگتر از من بودند امثله و مقدارى از صرف میر را خوانده بودند و همراه پدرشان که با سواد بود مکتب داشتند. وى مرا تشویق کرد که به قم بروم و طلبه شوم چون آن جا نمى توانستم درس بخوانم و آن مقدار که در مکتب درس مى دادند خوانده بودم .

پدرم ازاین پیشنهاداستقبال کردند و قرار شد به قم بیایم . در حدود چهارده سالگى بود که وارد طلبگى شدم واز همان سال اول هم لباس پوشیدم .

اصولا از آن جا که خانواده ما علاقه مند به امور مذهب قرآن دعا روضه واینطور چیزها بودند وافرادى که دراین قبیل خانواده ها زندگى مى نند داراى چنین انگیزه هایى هستند در من نیزاین انگیزه بود.

علاوه بر آن راه دیگرى هم در پیش روى من نبود یا باید در ده مى ماندم و همان کارهاى توى ده و کشاورزى را مى کردم یااین که به قم مى آمدم چون آن جا درس طلبگى بیش ازاین مقدور نبودالبته عموى من مى توانست درس بدهداما نه طلبه اى بود و نه جاذبه اى . به همین خاطر تشویق شدم که به قم بیایم .

در آن سال پدرم و عمویم عازم سفر کربلا شدند و من و پسر عمویم در آوردند قم و طلبه شدیم .ازامثله و شرح امثله طبق رویه اى که در قم بود شروع کردیم و مشغول درس خواندن شدیم .

بنابراین انگیزه همان انگیزه اى بود که در خانواده ما بود و جاذبه اى که روحانیت براى ما داشت .افراد روحانى به یک حالت ملکوتى در ذهن ما جلوه داشتند. گاهى که از بیرون آخوندى روضه خوانى به ده مى آمد براى من خیلى جاذبه داشت . در جلسات روضه شرکت مى کردم و گاهى هم نوحه خوانى مى کردم . بطور کلى رشته براى من یک رشته بسیار مقدسى بود.

حوزه : چرا قم را براى ادامه تحصیل انتخاب نمودید؟

استاد: علت این که به قم آمدم و به شهرهاى دیگر نرفتم این بود که اخوان مرعشى در قم بودند واز طلاب فاضل هم بودند و ما باایشان قوم و خویشى داریم .این امر باعث مى شد که به قم بیایم واز موقعیت آنها در قم استفاده کنم . بهمین جهت ابوى و عمویم من و آقا محمد را به قم آوردند. و در منزل آقایان مرعشى گذاشتند و خود به کربلا رفتند.

 

حوزه : شیوه برخوردتان با مشکلات و رنجهاى دوران طلبگى چگونه بود؟ 
استاد: مشکلات چندانى نداشتم و قم در زندگى بهتراز روستا داشتم . در حال حاضر که روستاها پیشرفت کرده اندچقدر با زندگى شهر فاصله دارند؟ خوب آن موقع خیلى بیشترازاینها بود. روستاى ما طورى بود که تا سن 14 سالگى به قم آمدم یکى دو بار بیشتر در روستا ما طورى بود که تا سن 14 سالگى که به قم آمدم یکى دو بار بیشتر در روستا ماشین ندیدم یکبار ماشین سوارى و یک بار ماشین بارى ! گاهى هم دوچرخه و موتورسیکلت در آن جا پیدا مى شد. ما براى این که به قم بیاییم هفت فرسخ باالاغ مى آمدیم تا سر جاده مى رسیدیم و دو سه روزى در آنجا منتظر مى ماندیم تا ماشین بارى پیدا مى شد. وقتى به قم آمدم تحولى برایم محسوب مى شد. علاوه بر آن در خانه آقایان مرعشى که ما در آن زندگى مى کردیم زندگى نسبتا مرفهى بود و در آن خانه مشکلاتى از لحاظ امکانات نداشتیم . تنها مساله غربت و دورى از خانواده بود که البته بزودى با دوستان طلبه در قم انس گرفتیم وازاین جهت هم مشکل نبود.از لحاظ زندگى هم ماهى 50 تومان از طریق پدرم مى آمد و پنجاه تومان آن روز براى زندگى کافى بود. بخصوص که کرایه منزل هم نداشتیم و در آن منزل احساس کمبود نمى کردیم مثل منزل خودمان بود و مشکلى نداشتیم . وقتى پول دیر مى رسید بدهکار مى شدیم و بعد که مى رسید مى پرداختیم .البته زندگى من اینطور بودو گرنه طلبه ها در آن زمان مشکلات فراوان داشتند.افرادى که از طریق خانواده خانواده شان امکاناتى براى تهیه وسائل زندگى نداشتند یا در قم منزل از خودشان نداشتند بویژه آنهایى که اوائل وارد قم مى شدند بسیارى زندگى سختى داشتند. به طلبه هاى مبتدى شهریه نمى دادند و حجره گیرشان نمى آمد.امکانات کم بود و باید بانهایت فقر و تنگدستى زندگى مى کردند. مشکلات سرما گرما مرض تهیه مسکن مسافرت و ... هم بود.

طلبه هاى زیادى را که الان از شخصیتهاى کشور هستند مىشناسم که در آن زمان براى معیشت خود رنجهاى زیادى داشتند .

 

حوزه : شما چه درسهایى را خوانده اید واساتید شما چه کسانى بودند؟
استاد:در آن دوره معمول این بود که همین امثله شرح امثله تصریف عوامل انموذج صمدیه و تقریبا همه مقدمات و منطق کبرى خوانده مى شد. من هم به همان ترتیب خواندم و سریع هم خواندم . بعد سیوطى مغنى بخشى از جامى حاشیه ملا عبدالله در منطق بخشى از شمسیه در منطق معالم و مطول را به طور کامل خواندم . قسمت عمده اینها درس اصلى ادبیات بود. من تقریبا در دوالى سه سال اینها را خواندم . بعد لمعتین را به طور کامل قوانین جلداول رسائل و مکاسب و کفایتین را بطور کامل خواندم . و در کناراینها منظومه منطق و منظومه فلسفه سبزوارى و قسمتى ازاسفار را خواندم .

اساتید دوران مقدمات آنطور که در حوزه مرسوم بود اساتید خیلى مشخص و معروفى نبودند. وقتى طلاب وارد حوزه مى شدند از طلبه هائى که درس آنها بالاتر بود درس مى گرفتند و با کسانى که جدیدالوارود بودند مباحثه مى کردند. من هم مثل همه آنها همینگونه با مقدمات برخورد کردم ولى در درس خارج درس آیت الله بروجردى را تا وقتى در قید حیات بودند تقربیا همه را مى رفتم درس خارج مهم درس امام بود. یک دوره و نیم اصول خدمت ایشان خواندم و درس فقه هم به موازات این داشتم . در شش هفت سالى که خدمت ایشان بودم فقه واصول را با پسر عمومى خودازایشان درس مى گرفتیم . درس تفسیرى در حاشیه آن بود که آقاى علامه طباطبائى مى گفتند. مدتى هم درس آیت الله گلپایگانى در فقه رفتم . درس مرحوم آیت الله داماد زیاد رفتم . و گاهى هم پاى درس مدرسین دیگر درس خارج مى رفتم لکن نه زیاد و نه در سطح بالا

مهمترین استفاده هائى که من در طول تحصیلم کرده ام از درسهاى حضرت امام بود که هم از درسشان استفاده زیادى برده ام و هم از روحیه وافکارشان سود جستم . و ضمن این که خدمت ایشان درس مى خواندم سعى مى کردم روزهاى تعطیلى یااعیاد و روزهایى که درس نداشتند خدمت ایشان بمانم واز حرفهاى ایشان لذت ببرم . 

 

حوزه : حال که از تحصیل واساتیدتان فرمودید از خاطرات این دوره هم اگر چیزى دارید بفرمائید؟

استاد: خاطرات دوران تحصیل زیاداست براى من دوران طلبگى دوران خاصى بود.از دوران ادبیات وقتى که سیوطى مى خواندم خاطره شیرینى دارم : حافظه من خوب بود واشعارالفیه و متن اصلى حایه ملا عبدالله را حفظ کرده بودم با حفظ کردن اشعار سیوطى و آن متن حاشیه یعنى آدم بر منطق و نحو بخوبى مسلط مى شود. در آن زمان به طلبه هاى مبتدى تا حدود لعمه شهریه نمى دادند.البته گاهى فوق العاده اى تقسیم مى کردند. من به فکرافتادم براى تامین نیازهایم خدمت آیت الله بروجردى بروم . خیلى به وى علاقه مند بودم . هر جاایشان بودند حالا چه توى درس یا جلسه تاایشان بودند من مى ماندم . درس ایشان را نمى فهمیدم ولى پاى درسش مى رفتیم . عاشق ایشان بودم و همینطور نگاه مى کردم .

در آن زمان مقدراى قرآن بخشى از سوره بقره را حفظ کرده بودم - ازاول به فکر حفظ قرآن بودم - نامه اى خدمت آیته الله بروجردى نوشتم و در آن نامه متذکر شدم که من بخشى از سوره بقره متن الفیه و متن منطق را حفظ دارم وازایشان استمداد نمودم . توى نامه نوشتم که آمادگى دارم امتحان بدهم .ایشان ایام وفیات مجلس روضه مى گرفتند و آقاى فلسفى منبر مى رفتند. نامه را توى مجلس روضه به ایشان دادم . ایشان خواندند - مرحوم فاضل قفقازى پدر آقاى محمد فاضل هم کنار ایشان نشسته بودند - بعداز خواندن نامه - فرمودند: حاضرى امتحان بدهى ؟ گفتم : بلى . بچه طلبه اى بودم دو زانو خدمت ایشان نشستم . یکى حداقل شهریه که 9 تومان بود همان جا گرفتم واین اولین شهریه من بود. بعداز آن به مقسم ایشان آقاى شیخ محمد حسن احسن گفتند: جایزه اى به من بدهند. ما رفتیم جایزمان را بگیریم .ایشان یکدست لباس (قبا و عبا...) کهنه داد. خیلى به من برخورد چون حالت گدائى پیدا کرد من گریه ام گرفت و آنها را نگرفتم . آمدم بعد یک جیز نقدى به من دادند و آن طورى تمام شد.

 

حوزه :که براى ما طلبه ها جالب است بدانیم اینست که چه چیزهایى در ساخت موضوعى شخصیت شما تاثیر داشت ؟
استاد: پایه عقیدتى من از همان خانواده بود. خانواده ما عقاید مذهبى و محکم و سالمى داشتند که همه اعضاى خانواده همان جور هم ماندند. پدرم خیلى متعبد بود. و معمولا سپیده صبح بلند مى شد و قرآن مى خواند تا آفتاب بالا مى آمد. صبح ما با صداى قرآن ایشان بلند مى شدیم .از بچگى ما را براى نماز خواندن بیدار مى کردند و بر نماز خواندن ما مواظبت مى کردند. خوب مکتبى هم که مى رفتیم جنبه مذهبى داشت روستا هم مذهبى بود هنوز هم همانطور مانده . روستاى ما مرکز پخش مذهب در آن جلگه بود. و ما که طلبه شدیم و آنجا رفت و آمد داشتیم و مبلغ بودیم آن قداست روستاها هنوز هم مانده . در قم هم حضور آقایان مرعشى براى ما مغتنم بود چون آنها در قم از طلبه هاى فاضل و شاگرد آقاى بروجردى بودند واین باعث مى شد که ما با چهره هاى متشخص حوزه قم آشنا شویم . تقریبا همه موجهین قم از خود آیت الله بروجردى گرفته تا سطوح پائین همه خانه ایشان مى آمدند و رفت و آمد داشتند. توى مهمانیها با آنان آشنا مى شدیم حرفهایشان را مى شنیدیم . این موقعیت هم باعث شد که ما بیشتراز سطح معمولى طلبه ها با سطح بالاى حوزه تماس داشته باشیم . واین هم کمک کرد به تحقق شخیت وجودئمن . وقتى تحلیل مى کنم اینطور به نظرم مى رسد. !

اما پایه فکر سیاسى من به دوران مبارزات آیت الله کاشانى بر مى گردد که البته این ها را مى توان بعنوان خاطرات سیاسى هم تلقى کرد. من متولد یک هزار و سیصد و سیزده هستم و آن سالى که من آمدم سال هزار و سیصد و بیست و هفت بود سال بیست و هفت اوج مبارزات سیاسى آیت الله کاشانى فدائیان اسلام و جبهه ملى بود. جریانات سیاسى براى من که از روستا آمده بودم و آن حوادث عجیب و غریب را مى دیدم جالب بود. آن میتینگها سخنرانیهاى مرحوم واحدى نواب صفوى و شمس قرارآبادى و آن چیزهائى که پیش مى آمد سخنرانیهایى که جبهه ملى ها در قم مى کردند برخوردهایى که دوران مصدق پیش مى آمد کم کم خودمان سیاسى شده بودیم توى این جریانها حرکت مى کردیم . یکبار بعنوان اعتراض به جریان سید معممى که توده اى شده بود و در مسجدامام نماز مى خواند به شهربانى رفتیم . تیراندازى شد و گازاشک آورانداختند.

این چیزها را تازه مى دیدم .اینها خاطره مى شد والبته براى من سازنده همبودازاینرو باید بگویم آن جنبه سیاسى و مبارزاتى خودم رااز همان سالها دارم از مبارزات فدائیان اسلام جبهه ملى آیت الله کاشانى و آن حوادث سال هزار وسیصد و بیست و هفت به بعد تا تشیکل دولت مصدق و سقوط آن .این دوره براى من بسیار بسیار سازنده بود البته اطلاعات مبهمى دارم چون آن موقع تشخیص زیاد نبود ولى پایه سیاسى فکر ما را همان سالها محکم کرد.

حوزه : از چه زمانى شروع به تلیغ نمودید و چه خاطراتى دراین رابطه دارید؟ 
استاد: یک کمى که درس خواندم احساس تبلیغ کردم . همه طلبه ها مى دانند که دوران اول طلبگى یک حالت مقدسى و وارستگى دارد. زود احساس کردم باید آن مقدار که یاد گرفتم تبلیغ کنم . سال سوم و چهارم طلبگى بود که شروع کردم . آن موقع براى تبلیغ مشکلاتى داشتیم . من اصل تبلیغ را روستاى خودمان شروع کردم واز آنجا که مردم من را مى شناختند و مجانى هم تبلیغ مى کردم مساله اى نبود و مردم استقبال مى کردند.اصولا خانواده ما آن جا طورى بود که برخورد مردم با ما خیلى خوب بود و بسیار موثر و مورداستقبال بودیم . من هم چیزى یاد مى گرفتم و مى رفتم براى مردم مى گفتم . 

کم کم یک مقدارمخارج زندگى زیاد شد و در آمد کافى هم نداشتیم به فکرافتادم براى تبلیغ به جاهاى دیگر هم بروم تا درآمدى هم داشته باشم و بتوانم زندگى کنم . در ضمن برادرهاى دیگر هم بعداز من به قم آمدند و دو سه نفر شدیم و آقاى مرعشى هم از قم رفتند و ما رفتیم خانه گرفتیم چون اوائل مدرسه گیرمان نیامد واین موضوع باعث شد خرجمان زیاد شود. از یک طرف وظیفه تشخیص مى دادیم واز طرف دیگر نیاز مالى هم داشتیم بنابراین تبلیغ رفتیم . تبلیغ مشکلاتى براى ما داشت بخاطر همان قضیه خانوادگى که داشتم از یک عزت نفسى برخوردار بودم وازاین که این طور معلوم شود به تبلیغ مى رویم و پول مى گیریم ناراحت مى شدیم و تحملش براى من سنگین بود. بعلاوه تبلیغ را هم با توجه به تعلیمات اولیه مان بعنوان وظیفه مى خواستم انجام دهم مزد گرفتن براى مان دشوار بود. ولى ضرورت این را بر ما تحمیل مى کرد.

اما خاطرات تبلیغ :اولى خاطره اى که دارم مربوط مى شود به یکى از روستاهاى خمین بنام[ کمره] هم مباحثه اى داشتم اهل آنجا که مرا تشویق کرد براى دهه اربعین به آن جا بروم . آدرسى داد. سوار ماشین شدم و با یک چمدانى از کتاب آن جا رفتم . کنار جاده لب قهوه خانه پیاده شدم خیلى سخت گذشت .اصلا خجالت مى کشیدم . خیال مى کردم . که حالا همه مردم تشخیص مى دهند براى گدایى آمدم . یک حالت ورشکستگى احساس مى کردم . شب توى قهوه خانه ماندم . صبح آمدند و مرا بردند. توى یک خانه اى روضه بود که مرا آن جا بردند. لابد قصد آزمایش داشتند. در آن جا یک سخنرانى کردم . طبق معمول طلبه ها اول آیه شریفه:[ الم اعهد الیکم یابنى آدم ان تعبدواالشیطان انه لکم عدومبین]. (یس36 60) را مطرح کردم و درباره عبادت شیطان و عبادت خدا حرف زدم . یک مقدار با لحن تند با مردم برخورد کردم . بعضى ها حرفهاى من را پسندیدند و بعضى ها هم نپسندیدند. منبرم خیلى نگرفت غریبى هم فشار آورد برگشتم . و به عنوان اینکه چمدان رااز قهوه خانه بیاورم به قهوه خانه آمدم . حالم پریشان بود منبرم نگرفته بود و جاى درستى هم نبود.استخاره کردم که بیایم یا بمانم این آیه شریفه آمد که:[ ... لواطلعت علییم لولیت منهم فرارالله] کهف (18).18. فورى سوار ماشینى شدم که به طرف قم بر مى گشت . واین تبلیغ یک روز طول کشید.

در سفر دیگرى که سفر بعدى بود همراه آقایان ربانى املشى و حسن صانعى به طرف شیراز رفتیم رفتیم فسا. در درآمد هم شریک شدیم قرار شد هر چه گیرمان آمد تقسیم کنیم . در راه خیلى سختى کشیدیم . بااین که خاطرات شیرین طلبگى داشتیم واز یک نوع آزادى برخوردار بودیم ولى خوب سختى خیلى کشیدیم بعداز سه چهار روز جائى گیرمان نیامد بعد به کى روستایى به نام[ وهمیز] رفتیم . اول رفتیم به اصطهبانات آن جا کارمان نگرفت . بعد رفتیم[ وهمیز] یک چند روزى آنجا بودیم . آنجا هم بند نشدیم رفتیم[ نى ریز] و در آن جا ماندم

دراین دوره که بخاطراحساس وظیفه نمى توانستیم در قم بمانیم و به تبلیغ نرویم مشلاکت زیادى داشتیم .البته مى توانستیم به روستاى خودمان برویم ولى آنجا درآمدى نداشت و فکر مى کردیم که ترقى منبر و قدرت و عظمان در غریبى بهتر مى شود.ازاین رو دوره سختى برایم بود. البته در همین دوره چیزهاى شیرینى هم براى ما وجود داشت . رنجها را تحمل مى کردیم ولى دست آوردهاى خوبى نصیبمان مى شد شناسائى و تجرب خوبى بدست آوردیم .

حوزه : چه نوع فعالیت فرهنگى یا تحقیقاتى داشتید؟ 
استاد: در آن دوره روى چیز خاصى تحقیق نمى کردیم بلکه نیاز مهم ما آن موقع منبرهایمان بود که براى آن مطلب جمع مى کردیم و روى مطالعه تاریخ نفسیر روایات اشعار و رفتن پاى منبرها و دیدن اساتید خطابه کار مى کردم .

آن موقع احساس مى شد نیاز به علوم جدید و دانستن زبان خارجى داریم و فرصتى پیدا کردیم که تابستانها به مدرسه علوى در تهران بیاییم . در آن جا تحت عنوان تربیت مبلغ براى خارج دوره هایى براى آموزش زبان و علوم جدید گذاشته بودند که براى ما مفید بود.

یکى از کارهایى که همراه آقاى باهنر و بعضى دوستان شروع کردیم نشریه اى بود به نام [مکتب تشیع] سلسه انتشاراتى بود که هفت یا هشت سالنامه و چهار فصل نامه در آمد.این یک کار مفیدى بوداولا مقالات بسیار خوبى منتشر کردیم مقالات تحقیقى که از نویسندگان و محققان مى گرفتیم . و ثانیا براى خودمان هم مفید بود چون تهیه کردن مقالات ما را با مسائل مهمى آشنا مى کرد و همچنین با محققان و روشنفکران آشنا مى ساخت . بعلاوه شبکه توزیعى درست کرده بودیم که در سراسر کشور پخش بود و نمایندگانى داشتیم .

نمایندگانى که نوعا آدمهاى مخلص و فعال مذهبى بودند.این شبکه در کارهاى سیاسى خیلى به درد ما خورد یعنى بصورت یک شبکه در سراسر کشور چهره هاى فعالى داشتیم که اسم آنان را مى دانستیم و نامه هایى از آنان داشتیم و کارهایشان را مى دانستیم با بعضى که به قم مى آمدند آشنا بودیم و مذاکره مى کردیم . واین شبکه در وقتى که مبارزه را علیه شاه شروع کردیم در موفقیت ما تاثیر داشت . براى پخش اعلامیه و ارتباطات ازاین شبکه خیلى استفاده کردیم .

تحقیقات عمیقى در آن دوره براى مسائل خاص اجتماعى نداشتیم غیراز همانها که در مکتب تشیع منتشر شد.البته براى آن زمان به نظر من کار بسیار موثر و مفیدى بود و در شد حوزه و طلبه ها نقش اساسى داشت چون مهمترین مسائل فکرى آن زمان را در رابطه با تبلیغات علیه اسلام که در دانشگاهها یا در سطح روشنفکران و غربزده ها و مجامع مارکسیستى مطرح بود در آن مجله به صورت مقالات تحقیقى مطرح مى کردیم وازاسلام دفاع مى نمودیم .

نشریه ما امتیازى داشت نسبت به[ مکتب اسلام] . مکتب اسلام مقالاتى کوتاه و سطحى داشت واین مجله مقالات عمیق و طولانى مى نوشت . فکر مى کنم در آن موقع گام موثرى در رشد طلبه ها بود. تیراژش زیاد بود و در سراسر کشور پخش مى شد. در ضمن به درد وعاظ هم مى خورد. و طبعا در افکار منبرى ها تاثیر داشت و تحولى در جامعه مذهبى آن روز بود آن نشریه بایداز کارهاى موثر حوزه به حساب آید.

اینها بیشتر مربوط به آن دوره اى است که در قم بودم . وقتى از قم بیرون آمدم در موارد زیادى تحقیقاتى داشتم که با پیروزى انقلاب ناتمام ماند. و دراثر گرفتارى نتوانستیم تمام کنیم . یکى از آن موارد زندگى ائمه بود. ما آن موقعى که مبارزه مى کردیم احساس کردیم که زندگى ائمه براى مردم روشن نیست و به خاطر ابهامائى که در زندگى ائمه است آدمهاى ضد مبارزه و مخالفان انقلاب و منزوى ها همیشه براىتوجیه خودشان تاریخ زندگى ائمه را تحریف کنند و براى سکوت و بى تحرکى خودشان به چیزهایى استدلال کنند.این بود که به فکرافتادیم در زندگى ائمه تحقیق کنیم و آن را بازنویسى نمائیم . با بودجه اى که از طرف یکى از دوستان دراختیار ما گذاشته شد کار را شروع کردیم بودجه اى در حدود سى هزار تومان . موضوعاتى براى تحقیق مشخص کردیم در حدود ده پانزده فصل و حدود یکصد و چند موضوع بین طلبه هاى فاضل خوش ذوق و مبارز تقسیم کردیم کتابهاى را مشخص کردیم تا زندگى ائمه را یکبار دیگر مطالعه کنند. بعضى ها مجانا کار مى کردند و بعضى دیگر به خاطر زندگى مجبور بودند چیزى بگیرند. آن موقعها براى تحقیق ساعتى پنج تومان مى دادیم .

یادداشتهاى نسبتا خوبى به دست آمد.از همکاران نزدیک ما دراین راه آقاى موسوى خوئینى ها آقاى معادیخواه وافرادى دیگر بودند. در آخرین بارى که بازداشت شدم رابطه من بااین گروه تحقیقاتى قطع شد. خوشبختانه چون از ترس رژیم یادداشتها سالم ماند.البته نرسیدیم تعقیب کنیم اخیرا شنیده ام آقاى موسوى تعقیب مى کنند و براى تکمیل آنهااز طلبه هاى قم استفاده مى کنند.اگراین کار تمام بشود مى تواند منبع خوبى براى تحقیق باشد .

در مورد دیگرى در رابطه با قرآن یک تحقیق انفرادى کرده ام . تنظیم یک فهرست معنوى براى قرآن . لازم است تا مطالبى که در قرآن آمده فیش بشودالمعجم المفهرس براى الفاظ قرآن نوشته شده اما براى معنائى قرآن تا به امروز در کتابخانه هاى دنیا چه به زبان فارسى چه عربى چه زبانهاى دیگر چیز جامعى وجود ندارد. براى این کاراز مدتى پیش برنامه ریخته بودم ولى هیچ وقت فرصت پیدا نمى کردم آخرین بارى که به زندان افتادم در زندان اوین محیط خوبى داشتم کتاب وامکانات بود فرصت زیادى هم پیش آمد.ازاین رو کار را شروع کردم و پایه یک کار بسیار ضرورى و مادرى را دراین باره ریختم .. قرآن را یکى دو بار با دقت مرور کردم و همراه با تفاسیرى که داشتم آیات را تجزیه کردم . هر مطلبى که فکر مى کردم از آیه به صورت صریح یا ظاهر یا اشاره یا تفسیرهایى که در روایات بود استفاده مى شود یادداشت مى کردم بعد که اینها را توانستم از زندان بیرون بیاورم محصول کار متراکم دو سال و نیم را در بیست و چند دفتر دویست برگى که به صورت غیر منظم و به ترتیب ترتیل قرآن ثبت شده بود دراختیار عده اى از جوانان گذاشتم تا آنها را تبدیل به فیش کنند. وامروز در حدود صد هزار فیش مى شود که اگر روى آن کار شود انشاءالله - گنجینه بسیار خوبى خواهد شد که هر کس بخواهد روى هر مطلبى در قرآن کار یا تحقیق کند با مراجعه به آن مى توان آیات مربوط به مطلب را پیدا کند.

الان محققان راجع به هر موضوعیى که مى خواهند کار کنند باید یک بار قرآن را به خاطر یک موضوع بخوانند ولى اگراین کار کامل بشود. البته چون کارمن کامل نیست زیراانتقال فیشها را خودم انجام نداده ام و باید خودم دخالت کنم به علاوه چیزهایى به ذهن من نرسیده که طبعا ممکن است به ذهنهاى گوناگون دیگران برسد.

بعدازانتشاراینها لابد مستدرک برایش نوشته مى شود و شاید ده نا بیست سال بعد جاى این مرجع که اکنون توى کتابخانه ها دنیا و محققان خالى است پر شود.ان شاءالله توفیق پیدا کنم این کار را تمام کنم یا دوستانى پیاد شوند و کمک کنند و وقت بگذارند.

روى اخلاق هم یک کار تحقیقى دارم . آن موقع من یک از موانع مبارزه را برداشتهاى انحرافى ازاخلاق اسلام مى دیدم . نوعا واژه هاى اخلاقى اسلام مثل : صبر زهد تقیه و ... طورى در جامعه تفسیر مى شد که به بى حالى و سکوت وانزوا منجر مى شد واین مانع مبارزه بود. در صورتى که دراخلاق اسلام مایه هاى تحرک و مبارزه و جهاد را بیشتراز هر چیز مى بینیم .ازاین رو به فکرافتادم تحقیقى روى علم اخلاق بکنم و یک نوع برداشتهاى تحرک آور و نشاط آورى که واقعا توى این عناوین وجود دارد مشخص کنم یک کار نسبتا طولانى روى این جریان کردم البته این مباحث بیشتراز روى سخنرانى هایم در آن موقع نتیجه مى داد.این کار هم باز ناقص است .اکنون نیازى که در آن زمان مى دیدم نمى بینم لکن خوب است این کار بشود.البته این کارى نیست که من کرده باشم آدم وقتى به کتابهاى اخلاقى مراجعه مى کند مى بیند در نوشته هاى دیگران برداشتهاى اینگونه اى زیاداست . ولى یک کار متمرکز لازم است که اخلاق اسلامى هم یکبار بازنویسى شود. و آن نیروى سازنده و خلاق که انسانها را باید عابدان شب و شیران روز بسازد نقش خودش را بدست آورد نه این که انسانهایى تو سرى خور منزوى ضعیف بى تحرک و ساکت در مقابل ظلم به جود آورد.

 

حوزه : به نظر شماامروز روحانیت چه وظایفى دارد و در رابطه با به دست گرفتن وظائف خویش چه آمادگیهایى لازم است و آیا ضرورت دارد درارتباط با وظائف روحانیت متون درسى متحول شود؟
استاد: سئوال بسیار مهمى است در رابطه با نیازهاى فکرى و عملى جامعه اسلامى [ جمهورى اسلامى] نیازمند به افکاراسلامى است . تفاوت اساسى که بین این زمان و زمان تحصیل ما وجود دارد دراین است که در زمان حاضر همه مسائل جامعه جواب اسلامى لازم دارد یعنى اسلام متن زندگى مردم شده است آن موقع بیشتر همت ما صرف این مى شد که لحاظ ایدئولوژیکى و فکرى عقاید مردم را آن قدرى که دستمان مى رسید در مساجد حسینیه ها و ملاقاتها حفظ کنیم .اصلا کار دست مسلمانها نبود نه اقتصاد نه مملکت نه ارتش نه انتظامات نه بازار نه آموزش و پرورش نه نشریات و نه رادیو و تلویزیون و حتى نماز جمعه . همه اینها خارج از حوزه ما بود. بنابراین ما در حاشیه زندگى مردم بودیم . و نیازهایى که مردم پیش ما مى آمد بسیار محدود بود.الان در مقابل همه چیز باید جواب اسلامى داشته باشیم و راه اسلامى مشخص کنیم . در زمان ما بیشتر مسائل صلاه طهارت مقدارى خمس و زکات حج و نکاح مورد بحث بود قضاوت را کمى مى خواندند و بقیه کتب فقهى تقریبا متروک بود اولا نمى رسیدیم . در موقع خواندن سطح یک دوره لمعه را همه مى خواندند یا مثلا در مکاسب محرمه و بیع خوانده مى شد 

اما وقتى که جنبه عملى براى ما نداشت توى جامعه مطرح نبود. و طبعا نیاز زیادى هم به کتبى که باید نظام اقتصادى را مشخص کند یا دستگاه قضایى را تعیین کند و حتى امر به معروف و نهى از منکر جهاد احساس نمى شد مگر در همان سطح مدرسه که باید یک نفر مجتهد بداند. در رساله ها هم اینها به همان سطح محدودى که مى دانید تنزل کرده است . به نظر من الان باید معکوس بشود. در کتب عبادى به اندازه کافى تحقیق کرده ایم .این مقدار که در کتاب طهارت صلاه و کتب دیگرى که نام بردم تفریع فروع شده حتى فروعى که بسیار بسیار بعیداست در عمل بیاید بحث شده و کافى است جزوه هاى بسیار نوشته شده و کتابها و تقریرها به وجود آمده و کم نداریم . مراجع ما فقط باید براى عمل نظر بدهند که مى دهند .

اما آنهایى که ماالان کمبود داریم بخشى از کتب فقهى است که متروک یا نیمه متروک بوده و باید مثل آتب صلاه و طهارت با همین گستردگى مطرح شود و تفریع فروغ گردد و تمام احتمالات آنها مورد بحث قرار گثرد و آیات و روایات آن بحث شود.ازاینرو درستها قاعدتا باید در این مسائل باشد نه مثلا در عبادات. که تحقیق شده است . آنها که تحقیق نشده اولویت دارد و ما الان توى مملکت نیاز به آنها داریم . باید طلبه ها جوابگو باشند. در بخش عقیدتى هم نیازالان وسیع تراز آن موقع است .الان صدا و سیما روزنامه ها وانتشارات دست ماست باید این مسائل را بطور وسیع مطرح کنیم . آن موقع جرئت نمى کردیم این مسائل را مطرح کنیم لکن الان سراسر دنیاى اسلام و غیراسلام در رابطه باحکومت اسلامى سئوالات زیادى دارند که باید جواب آنها را بدهیم . طلبه ها بایداینها را بخوانند.اگر در آن موقع فلسفه در یک محدوده کمى استفاده مى شد اکنون باید جوابگوى سئوالات سراسر دنیا باشد. فلسفه اسلام باید جهان بینى مشخص اسلام را به دنیا عرضه کند بنابراین باید حسابى روى فلسفه کار بشود .

در دانشگاههاى ما همه دانشگاهها نیاز به معارف اسلامى است نیاز به معلمان عالى رتبه روحانى است که نداریم . طلبه هاى با سواد که در گذشته تحصیل کرده اند تحصیلاتشان طورى است که غیراز بخش ناچیزى توى دانشگاه نمى تواند مطرح شود. نمى تواند نیازهاى دانشگاه را تامین کند. بایداین چیزها را تحصیل کنند. در همه سطوح حتى سطوح ابتدائى احتیاج به معلم روحانى داریم . در نهادها وازرتخانه ها ارتش سپاه ژاندارمرى شهربانى کارخانه ها همه جا به طلبه هاى فاضل احتیاج است که نداریم . والان طلبه هایى که مى آیند باید غیراز طلبه هاى گذشته باشند باید مسلح به اطلاعاتى باشند که بتوانند نیازهاى اینها را جواب دهند.الان سئوالها بر محور حقوق سیاسى اقتصادى روابط بین المللى حقوق بشر وامثال آنهاست . طلبه ها بایداین امور را بدانند. بنابراین در حوزه باید به این گونه چیزهااهمیت داده شود.

در حال حاضر طلبه ها نمىتوانند از جامعه منفک باشند جامعه در همین دوران که اینان درس مىخوانند به آنها احتیاج دارند نهادهاى انقلابى مردم ادارات همه جا احتیاج به اینها دارند و باید در جامعه حضور داشته باشند. ما مثل محصلان عادى مدارس و دانشگاه نیستیم. ما بخاطر مسئولیتى که مىخواهیم به عهده بگیریم و هم به خاطر نیازى که جامعه دارد باید ضمن تحصیل به سطحى از کار که قدرتش را داریم بپردازیم تبلیغ برویم در نویسندگى در گفتن در عمل و برخورد با جامعه سعى کنیم توى متن جامعه باشیم. چون سازندگى دوران تحصیل بسیار مهم است و ما از این سازندگى دوران تحصیل بسیار مهم است و ما از این سازندگى دوران تحصیل در دوره هاى گذشته استفاده مىکردیم. به هر حال باید سعى شود کیفیت زیست از لحاظ عادى مثل گذشته و حال متوسط باشد. و از لحاظ روحى اخلاص آن عنصر اصلى موفقیتها باید حفظ شود.

رابطه اى که بین استاد و شاگرد در حوزه ها بود حفظ شود. آن رابطه بسیار صمیمى و خوب است که معمولا بین مدرسان و شاگردان در دانشگاهها نیست. آن رابطه باید باقى بماند و عظمت استاد در نزد شاگرد حفظ شود. مباحثه به نظر من خیلى مهم است و باید باقى باشد. روش تدریس حوزه اى که معمولا طلبه ها در موقع تدریس به پایین تر آموخته ها را براى خودشان ملکه مى کردند و تمرین مى نمودند و مطالعه براى تدریس در موقع درس گفتن که موجب هضم مطلب مىشود باید باقى باشد. اینها از امتیازات حوزه است و باید نگه داشته شود.

در خصوص شیوه هاى تبلیغى و تفهیمى قلم بیان و هنر باید یک مقدار از وضع گذشته خودمان را به وضع روز تطبیق دهیم . در گذشته بیشتر به سخنرانى و وعظ اهمیت مىدادیم و نوشتن بیشتر به صورت کتاب و خیلى کم بصورت مقالات دینى مرسوم بود. این اواخر مجلات دینى مرسوم شده بود که آن هم تعداد کمى از طلبه ها مقاله مىنوشتند. من خیال مىکنم که در حال حاضر کار قلم و بیان در سطح وسیعترى باید تفهیم شود.

مهمترازاینها توجه به هنرهاى دیگراست . به هنرهاى تصویرى آن چیزهاى که در سیماى جمهورى اسلامى مى شوداز آنهااستفاده کرد نظیر: فیلمها تئاترها و نمایشها کاربرد آنها خیلى زیاداست . حوزه ازاین مساله خالى بود در حوزه اگر بشود - شاید هم هست من نمى دانم - رشته هاى هنرى همه ابعاد هنر را براى کسانى که درس مى خوانند تنظیم مى کردند و طلبه ها را با آنها آشنا مى ساختند به نظر مى رسد که در آینده خیلى مى توانستیم استفاده کنیم . دنیاى امروز بیشتر روى هنرهاى تصویرى و نمایشى مى گردد تبلیغات خیلى موثراست ظرافت در نوشتن داستانها و قطعات کوتاه ولى موثر و قلمهاى روان که در مطبوعات پر تیراژ باید به کار گرفته شود.ازاینها بایداستفاده کرد.البته از فن سخن نباید غفلت کرد که مبادا در جامعه افت کند.این ازافتخارات حوزه در گذشته بود والان باید محفوظ بماند.

متون درسى حوزه همانطور که گفتم باید وسیعتراز متون قدیم باشد یعنى اولویت به متونى که قبلا تحقیق نشده داده شود. منتهى در جنب این تحصیلات آن گونه مسائلى که اشاره کردم باید به شدت رسیدگى شود. طلبه اى که متون درسى را خوب نخوانده باشد در تبیین مسائل جنبى هم موفق نخواهد شد.اما طلبه اى که متون درسى را خوانده در مسائل جنبى هم موفق مى شود. نباید روزى پیش آید که طلبه هاى خوب مااز متون درسى ضعیف و علوم جنبى شان قوى باشد یعنى اولا مقدور نیست کسى در متون درسى فاضل نباشد و در علوم جنبى قوى باشد. ثانیا مفید هم نیست . چون آن چیزى که در رابطه با نیاز مردم مى باشد همان متون درسى است که مى خواندیم . حتى ادبیات عرب منطق و فلسفه که جزء متون درسى است ضرورت دارد باشد و خوب هم باشد و طلبه ها باید حسابى درس بخوانند. منتهى باید جوامع باشند. یک سرى تحصیلات هست که بچه ها در مدارس مى خوانند نظیر علوم طبیعى وامثال آن .

در حال حاضر زیبنده نیست طلبه اى که به اسم اسلام حرف مى زندازاین علوم بااطلاع نباشد یعنى حداقل اطلاعات در حدود دیپلم براى طلبه هاى حوزه لازم است .اگرابتدااز دیپلم پذیرفته شود چه بهتر. و اگرافرادى هم بدون دیپلم آمده باشند باید در حد دیپلم اطلاعات لازم را تحصیل کنند تا در برخورد باافراد تحصیل کرده خیلى بیگانه از علوم واصطلاحات آنان نباشد چون بى اطلاعى ازاینها تاثیر منفى دارد.

 

حوزه : وضع حوزه را در حال حاضر چگونه مى بینید؟ 
استاد: من الان زیاد با وضع حوزه آشنا نیستم . تحقیقا خود شما که آنجا هستید بیشتراز من حوزه ها را مى شناسید. یک مقدار تماسى که با روحانیون دارم امیدوار کننده است .طلبه ها وضع خوبى دارند در کل جامع تراز گذشته فکر مى کننداما یک رگه هاى ناجورى هم مى بینیم یعنى کسانى بادیدهاى بسته در مقام مدرس محصل و حتى بالاتراواسنها توى حوزه ها خزیده اند که باز به زندگى منزوى گذشته روحانیت فکر مى کنند و راحتى را در آن مى بینند یعنى حاضر نیستند توى جامعه مسئولیت قبول کنند. زیرا کارهاى فعل توى جامعه و وارد مسائل جدى جامعه شدن مسئولیت دارد گاهى بدنامى و گاهى خوش نامى مى آورد و آدم به زحمت مى افتد.از آن زندگى یک نواخت طلبگى و روحانى که قانع بودندبه کنج خانه اى و نام محدودى خیلى تفاوت دارد. بعضى ها هم به خاطر سوابق ناجورى که دارند و نمى توانند توى جامعه امروز هضم شوند این گونه زهد را مدعى هستند.

در حوزه ها بخاطر محیط آزاد و بى حساب و کتابى که دارد طورى که هر که مى خواهد بیاید و هر که مى خواهد برود هر جورى مى خواهد زندگى کند هر جورى درس بخواند هر جورى درس بدهد مى تواندانجام دهد و مى شود چنین افرادى زندگى بکنند.

این خطر وجوددارد که نیروهایى اینجا جمع بشوند و روزى تبدیل به یک جریان نیرومندى بشود. خطرانحراف ازاین ناحیه است . طلبه ها باید مواظب باشنداین گونه جریانها راه ندهند واگر مى شود هدایتشان کرد هدایت کنند. والا باید طلبه ها را حفظ کرد و نگذاشت محصلینى که با روحیه سالم توى حوزه ها مى آیند در دام اینها بیفتد. طلبه به خاطر روحیه زهد گونه اى که دارد در دوران تحصیل آمادگى پذیرش این گونه القائات را دارد واین خطرى است که باید مواظبش بود. باید مواظب بودافکار غیراجتماعى اسلام افکار صوفى منشانه اى که در بخشى از جهان اسلام همیشه حاکم بود واکنون خطر برگشت آن است پیش نیاید. دخالت طبقه روحانیت در سیاست یکى ازاصول اسلامى است . در زمان حضرت پیامبر که بیشترین سنداسلام اعمال پیامبر مى تواند باشد این طورى بود که مسائل سیاسى واقتصادى و...از روحانیت جدا نبود. در زمان حاکمیت على[ ع] هم این طور بود. همچنین در زمان خلفاء راشدین . بعداکه حکومتهاى اموى و عباسى به نام اسلام حاکم شدند این بدعت را گذاشتند و روحانیت را همان روحانیت که خودشان تحمل مى کردند کم کم از نظام جدا کردند و بعد در طول تاریخ اکثراین طور بود.این انحراف است بدعت است .

براى طلاب یک مساله درس خواندن است درس خواندن تحصیل است و تحصیل شغل خاصى است .اما بعنوان روحانیت که بحث مى کنیم واز وظائف آن حرف مى زنیم دخالت در سیاست جزء مهمترین اهداف یک روحانى مى تواند باشد. طبعا مسائل سیاسى و سایر مسائل اصولى جامعه جزءاهداف تحصیل باید باشد. به همان مقدار که در طول تحصیل وارد جامعه مى شوند باید مسائل سیاسى اقتصادى نظامى فرهنگى واخلاقى جامعه را مورد نظر داشته باشند هیچ گونه مرزى این جا وجود ندارد. کسانى که مى خواهند مرز درست کنند خیانتى به اسلام مى کنند یعنى این انحراف قطعى ازجامعه نمونه اسلامى که در صدراسلام بود مى باشد. و تبعیت از نظامهاى اموى عباسى و طاغوتهاى به نام مسلمان در تاریخ اسلام است . حتى تحصیل هم باید طورى باشد یعنى ما وقتى درس مى خوانیم براى طلبه اى که به هر حال بعدا مى خواهد یا مرجع تقلید یا پیشنماز یا قاضى یا واعظ یا مدرس یا محقق یا معلم یا هر چه مى خواهد باشد باید تحصیلات و برنامه هاى کارش شامل همه اینها باشد. و همان جامعیتى که در فقه اسلام است باید به روح طلبه ها منتقل بشود. مااین مشکل را در دوران مبارزه با طاغوت داشتیم . عده اى دین رااز سیاست جدا مى دانستند و حتى جاضر نبودند روزنامه بخوانند.البته ریشه این انزوا قهراز حکام ظلم بود که در روحانیون پیدا شده بود. ریشه ریشه درستى است یعنى سیاست منفى در برابر حکام ظلم .ولى متاسفانه امروزاین ریشه بااهداف خاص خودش در غیر شرائط خود مى خواهد عمل کند .

اگر منظور قهر با حکام ظلم بوده است وقتى حکومت اسلامى برقرار شد باید درست معکوس آن عمل شود واگر برایشان مبارزه جدى با حکومت طاغوت در بقعه اى از بقعات اسلام مطرح است آن جا با تناسب واقتضاء شرائط باید مسلح به افکار سیاسى و سایرافکاراجتماعى که در جامعه لازم است بشود. بله آنانى که مایوسند و چاره اى جزانزواء ندارند باید گونه اى رفتار کنند که خشم و قهر خودشان را باانزوا و فاصله گرفتن از سیاست حاک بر جامعه نشان بدهند که خوب آن زمان دیگرى دارد.

 

حوزه : در مورد خودسازى طلبه ها چه نظرى دارید؟ 
استاد: خودسازى طلبه ها را من یک ضرورت مى دانم طلبه ها باید در دوران تحصیل کیفیت زندگى طلبگى و برخورد با مسائل اطراف خودشان را طورى تنظیم کنند که برایشان دوران سازندگى باشد. طبعا زندگى طلبگى از لحاظاقتصادى یک زندگى متوسط یا پایینتراز متوسط خواهد بود. اینکه بگوییم رفاه طلبه ها را منحرف کند یا مانع سازندگیشان بشود در این دوران خیلى بعیداست مگرافراداستثنایى که خودشان امکاناتى داشته باشند و تازه آنها را هم محیط زندگى طلبگى تحمل نمى کند. ولى به هر حال یک مواظبتى لازم است یعنى در مقطعى که زندگى مى کنیم و روحانیت وضع زندگى خوبى نسبت به سایر مقاطع دارد و براى زندگى طلبگى حسابى جدید باز شده است خیلى مواظبت لازم است تااین شرایط باعث نشود آن مایه سلامت و خودسازى که در زندگى گذشته طلبه ها بوده از دست برود. شاید براى خیلى هااین امکان باشد که خودشان را از سطح زندگى طلبگى بالا بیاورند حداقل از زندگى طلبه در گذشته .این مساله نباید طورى باشد که باعث تغییر روحیه سالم دوران تحصیل طلاب بشود. بعلاوه مساله اى که مهم است این است که ما در گذشته وقتى درس مى خواندیم معمولاانگیزه هاى مادى نمى توانست محرک تحصیل ما باشد چون آینده روشن نبود و ممکن بود تا آخر عمر توى حوزه با همام فقر زندگى کنیم یعنى هیچ تضمینى نبود که وقتى به یک سطحى رسیدیم در جایى شغلى بدست آوریم حتى شغلى مثل پیشنمازى . چون این طور نبود که پستهاى خالى پیشنمازى منتظر ما باشد حتى براى منبر هم هیچ تضمینى نداشتیم که بتوانیم به منبر برویم چون روزهایى که حوزه وارد سیاست شده بود منبر هم زیاد نبود. شانسى بود که منبر کسى بگیرد یا نگیرد یا بتواند بیشتراز روضه خوانها و واعظان محلى موقعیتى بدست آورد. و وقتى شرایط طور دیگر شد ممکن بود طلبه هاى خوب از منبر ممنوع بشوند در مسجد هم همین وضع بود ممکن بود دستگاه شاه مانع ازاین بشود که مسجدى را دراختیار طلبه هاى مفید و موثر بگذارد یااصلا ممکن بود مسجدى گیر نیاید.ازاین رو آینده مادى طلبه ها در دوره اى که ما تحصیل مى کردیم بسیار مبهم بود. وانگیزه هاى تحصیل بیشتر معنوى احساس وظیفه وارزش خود علوم بود.اکنون این خطر وجود دارد که کسانى باانگیزه هاى مادى بدست آوردن مشاغلى مانند قضاوت سیاسى ایدئولوژیها دانشگاهها که منتظرند طلبه فاضل تحصیل کرده پیدا کنند و دیگر جاها... وارد حوزه بشوند. بطور کلى به خاطراینکه روحانیون در مشاغل حساس قرار مى گیرند ممکن است ضمن اینکه امید و نشاطى به زندگى طلبگى مى دهد و استعدادهاى خوبى را جلب مى کند و صحیح هم هست 

که آینده روشن وامید بخش باشد انگیزه هاى مادى ایجاد کند و به آن خلوص تحصیلى که در گذشته بود صدمه وارد بیاورد. و من تاکیدم این است که مربیان حوزه معلمان اخلاقى حوزه و مدرسان حوزه باید دائما مواظب باشند و زنگ خطرى را براى طلبه ها به صدا در آورند تا خلوص براى خدا واخلاص در عمل که عنصراصلى سازندگى تحصیلات حوزه است مخدوش نشود .

 

حوزه : در خصوص سازماندهى حوزه چه پیشنهادى دارید؟
استاد: دراین مساله نظر من نمى تواند خیلى مفید باشد. کسانى که توى حوزه هستند و مشکلات جارى تشکیلات حوزه را مى بینند و دستشان در کاراست بهتراز من مى تواند صاحب نظر باشند.افکار من مقدار زیادى مربوط به دوران تحصیل خودم است و در حال حاضر هم اطلاعاتم به اندازه آقایانى که در حوزه تشریف دارند نیست ولى کلیاتى از سابق و نیز ایده هایى داشتیم و حالا هم داریم و آن رااین که بى در و دروازه ئى و بى پایانى تحصیل نمى تواند همیشه مقبول باشد. یک وقتى بود ما درس مى خواندیم و هیچ پیش بینى نمى کردیم توى جامعه چه کار خواهیم کرد و وضعمان روشن نبود حکومت هم اجازه وارد شدن بجاهاى حساس مملکت را نمى داد این بود که ما براى خود تحصیل تبلیغ مى کردیم و در همان سطوحى که بدستمان مى رسید براى باقى نگه داشتن فقه اسلام و تحقیق بر مسائلى که پیشرفت زمان بوجود آورده بود درس مى خواندیم . لکن اکنون این طور نیست حوزه مسئولیت خاص خود را دارد و باید جامعه را تغذیه کند ونیازهاى نیروى انسانى روحانى جامعه را تامین کند ماامروز در جامعه مان کمبود خیلى شدیدى داریم که در بخشى دیگراز حرفهایم گفتم : بنابراین باید حد و حدودى براى تحصیل قرارداد پایه هایى درجدهایى رشته هایى تکمیلى کارآموزهایى در جامعه واین قبیل چیزها را باید تنظیم کرد.از شیوه هاى موجود در تحصیلات جدید بایداستفاده کرد.اینها متکى به تجربه است یعنى نظامها براى تامین نیازهاى خودشان مدارس مدارس متوسطه هنرستانها انستیتوها دانشگاهها برنامه هاى فوق لیسانس و... را با نیازهاى جامعه خود تنظیم کردند. الان جامعه ما در مورد تجصیل طلاب هم چنین وضعى دارد همه آن تجربه ها باید مورد توجه قرار گیرد و کن قسمتهایى که براى طلبه ها کاربرد دارد مورداستفاده قرار داده شود. باید دوره قرار داد حدى براى هر مقطعى از تحصیل و نیزامتیازاتى معین نمود و براى هر دانشنامه اى در هر مقطعى ارزش کارى قرار داد تا رشته هاى تربیت طلاب براى نیازهاى خاص جامعه تامین شود براى امامت جمعه قضاوت پیشنمازى معلمى در دبستانها و دبیرستانها ماموریتهاى خارج از کشور شرکت در کنفرانسهاى بین المللى و... باید به طور خاصى تربیت کرد. در حوزه باید آزمایش استعداد بشود و در مسیرى که استعدادها است تحصیلات تنظیم شود. که اگر به آن مقطع رسیدند و نخواستندادامه بدهند مشخص شود جایشان کجا خواهد بود. بعضى ها تا پایان مى خواهند بیایند و توى حوزه بمانند براى همانها هم شرایطى درست بشود چون آنهایى که مى خواهند بمانند یا باید مدرس موثرى در حوزه باشند و یا محقق خوبى .این طورى نباشد که هر کس خواست بیاید درس بخواند واز سهم امام از فضاى مدرسه وازامکانات کم استفاده کند و بعد به میل خودش همانطور بماند تا پیر شود واز بین برود و در همان جا دفن شود. این دیگر درست نیست . یک موقعیتى نفس بودن[ حوزه ها] هدف بود البته این الان هم هست ولى نیازى نداریم براى این هدف بخصوص تلاش کنیم . در حال حاضر نیازهاى جامعه مطرح است وامکانات هم مال همه است .این طور نیست که شخصى که باامکانات بیت المال تحصیل کرده آزاد باشد. به هر نحوى خواست کار کند و فقط براى خودش باشد. تحقیقا باید براى همه این مسائل را در نظر گرفت .

 

حوزه : به نظر شما چه خطراتى حوزه را تهدید مى کند؟ 
استاد: یک بحث که براى حوزه خیلى صرورى است همین است و باید توجه داشته باشیم .سى الى چهل سال پیش بخاطر منزوى بودن ما جاسوسهاى دنیا مراکز جاسوسى و قدرتهاى استعمارى دنیا خیلى لازم نمى دیدند که توى حوزه ها نفوذ کنند. لکن در حال حاضر تحقیقا اینها به فکر نفوذ در حوزه ها هستند.این خیلى خامى است که ما فکر کنیم اینهایى که در همه مجامع کوچک الان جاسوس تربیت مى کنند در حوزه هاى علمیه آنهم درایران و در حوزه تشیع که احتمالا در آینده منشا آثار فراوانى در کل دنیا خواد بود به فکر تربیت عانل و جاسوس نباشند. ممکن است از همین حالا بچه هائى را وادار کنند توى حوزه ها بیایند یا مدرسینى رااز گوشه و کنار دنیا یااز حوزه کشورها بخرند و توى حوزه بفرستند و کانونهایى براى خودشان درست کنند. و در مراجع مدرسین طلاب و کلاسهانفوذ کنند و ضمن اینکه احاطه داشته باشند بر مسائل حوزه براى حرکات مخصوصى که در شرایط خاص لازم دارند آماده باشند. وقتى به زمان مشروطه و آن دورانهایى که روحانیت نفوذ قوى پیدا کردند برمى گردیم مى بینیم که جاسوسهاى نیرومندى هم از شرق و هم از غرب توى حوزه پیدا شدند. همین ادیانى که در آن موقع اختراع شد نظیربهائیها مشایخ شیخیها و بعضى از رشته هاى تصوف و چیزهایى ازاین قبیل . تازه آن زمان روحانیت آن قدر موثر نبود وامکانات جاسوس پرورى هم آن قدر قوى نبود. در حال کنونى ما روى محاسبه باید معتقد باشیم که اینها به فکر نفود توى جامعه و جامعه روحانیت هستند. و ممکن است طرق مختلفى هم براى نفوذ داشته باشند. مسئولان حوزه باید یدار باشند. الان ما گزینش لازم داریم واین طور درست نیست که هر کس خواست آن جا بیاید. ضمن این که آزادى در لباس هست باید بپذیریم که بایداین آزادى تحت شرایطى باشد. هرکس خواست لباس روحانى بپوشد نباید آزاد باشد شرایطى باید براى لباس روحانیت قرار داد.

حجره هاى مدرسه ها مراکز دینى حتى امام زاده ها و مساجد و خدمه اینها و کسانى که آن مراکز رااداره مى کنند مدیران آن جا همه باید زیر نظر گرفته شوند. باید با شرایط خاص وانصباط جدى مواظبشان باشیم زیر نظر گرفته شوند.باید با شرایط خاص وانصباط جدى مواظبشان باشیم که مباداازاین ناحیه ضربه اى به اسلام وانقلاب اسلامى بخورد.اگراین بى نظمى کنونى ادامه داشته باشد قابل پیش بینى است که ما در سالهاى آینده شاهد ظهور آدمهاى خطرناکى در جامعه روحانیت باشیم . و مى بینید آدمهاى خیلى بى ارزش را مى آیند پر وبال مى دهند رادیوها را دراختیارش مى گذارند بزرگشان مى کنند پول هم در اختیارشان مى گذارند و بچه ها را فریب مى دهند خوب آنهاامکانات بسیار زیادى براى بزرگ کردن این گونه آدمها دارند. خداى نکرده اگر روزى این گونه مسائل به سطح مرجعیت وامثال آن برسد و بتوانند با امکانات فراوان طلاب زیادى دور بعضى ازافراد نامناسب جمع کنند و حوزه تشکیل بدهند و آن کانون گسترش پیدا کند و بتوانند در سراسر کشور جاى پایى باز کند ممکن است مااز درون آسیب ببینیم یا منفجربشود.ازاین رو روى مساله حفاظت سیاسى حوزه ها باید خیلى توجه بشود. حفاظت اخلاقى هم ازاین کمتر نیست .اگر در روحانیت عیبى پیدا شد عیب اخلاقى اجتماعى به انقلاب و جامعه اسلامى به شدت ضربه مى زند. یک آخوند پیدا مى کند و بدنامى برایش درست کنند واین بدنامى را علم کنند پایه هاى اعتقاد مردم را به روحانیت سست مى کنند مخصوصا اگراین آدم آدم به ظاهر خوبى هم باشد.

الان مثل گذشته نیست که روى این مساله بى توجه باشیم .البته در گذشته هم نمى بایست بى توجه مى بودیم ولى الان حساسیت بیشترى دارد. در جامعه ما باید شرایطاخلاقى فراهم شود. به افرادى که حسابى حفظ ظاهر ندارند یا باطن ناسالمى دارند نبایداجازه داده شوداز لباس روحانیت استفاده کنند.این مخالفت آزادى هم نیست . هر نظام و تشکیلاتى مى تواند براى خودش شرایطى داشته باشد.اگرارتش براى خودش شرایطى داشته باشد هیچ کس نمى تواند بگویداین خلاف آزادى است اگر هر صنفى شرایطى براى خود بگذارد یا دولت شرایطى بگذارد نمى توانیم بگوئیم خلاف آزادى است .

 

حوزه : آیا در مورد تحصیل حوزه اى خانمها نظر خاصى دارید؟ 
استاد: حضور خانمها و دختر خانمها در حوزه و درس خواندن آنان یک پدیده جدیدى است .این کار باید خیلى زودترازاین مى شد. خانمها وقت زیادى براى تحصیل و تدریس و گفتن دارند.اینان مى توانند نیروى بسیار عظیمى براى جامعه اسلامى باشند. 

ازاین جهت اینها در تاریخ مظلومند و کمتر میدان تحصیل برایشان داده شده است . جامعه ما در حال حاضر به[ خانم طلبه هاى] فاضل که بتوانند توى حوزه ساخته بشوند و بعد توى جامعه براى خانمها معلم استاد و مرشد باشند خیلى نیاز دارد. نصف جامعه ما خانمها هستند. و دلیلى ندارد که کمتراز مردهااز بین خانمها طلبه داشته باشیم .اگر این سطح تحصیل علوم دینى که الان در مردها هست در خانمها هم باشد مى توانند تحول عظیمى در جامعه به وجود آورند. در آینده در داخل خانه هاشان در بچه ها و خانواده هاى خودشان دامنهاى اینها قهرمانان اسلامى خواهد پرورید. به اضافه در فامیل اطراف خودشان در محیطى که هستند خیلى مى توانند موثر باشند. باید تشویق کرد خانمها در حوزه هاى علمى تحصیل کنند و تا آن سطوح بالا پیش بروند. چون خانمها وقتى هم که کامل مى شوند ازدواج مى کنند باز بیشتراز آقایان توى خانه وقت دارند. مردها وقتى ازدواج مى کنند اداره زندگى تامین معاش و کارهاى بیرونى خیلى از آنها را گرفتار مى کنند. ولى خانمها در هر حال در حالى هم که بچه دارى مى کنند خانه دارى مى کنند وقتى برایشان باقى مى ماند.

ما باید توصیه کنیم مخصوصا در محیط خانه که خانمها بیشتراز آقایان هستند براى مطالعه و خودسازى چون وقتى که باسواد باشند میدان مطالعه برایشان بازاست .

من تبریک مى گویم به خانمهایى که آمده اند و تشویق مى کنم کسانى که نیامده اند به حوزه ها بیابند. مسئولان حوزه ها هم باید راه را براى آنها باز کنند وامکانات را برایشان تامین کنند. 

 

حوزه : مى خواستیم نظرتان را درباره مجله حوزه بدانیم ؟
استاد: من زیاد موفق نمى شوم مجله را بخوانم عناوین مطالب را مى بینم اگر نقطه قابل توجهى بود مى خوانم . بطور کلى من نظرم در مورد مجله این است که این مجله باید جدى باشد یعنى به کلیات اکتفا نکنید. و به سوى مسائل جزئى بروید. مسائل عملى نیازهاى حوزه را بطور صریح مطرح کنید ممکن است این کار بحث انگیز هم باشد لکن اگر سالم مطرح شود و موضع گیریهاى متعصبانه جریانى در بین نباشد و منصفانه باشد عیبى ندارد بلکه ممکن است حلال مشکلات بشود و خیلى چیزها را اصلاح کند.

نیازها دردها پیشنهادهاى خوب کمبودها امتیازات واین طور چیزها باید مطرح شود. یک قسمتهایى از مسائل که تحقیق نشده مطرح کنید زمینه باز کنید مقاله بخواهید مسابقه بگذارید جایزه بدهید. افراد خوب و گمنام که باید مجله جدى باشد. مطالب و مسائل اخلاقى و عملى در سطح کلیات خوب است ولى نمى تواند سازنده و موثر باشد. به آن شکل . کلیات را مى شود همه جا دید. ع

 

حوزه : در پایان اگر پیامى و راهنمائى خاصى براى حوزه و طلبه ها دارید بفرمائید؟ 
استاد: حرفهایى که توى همین مصاحبه زدم مخاطب خیلى از قسمتهایش غیرمستقیم طلاب هستند. و نکته اى که فکر مى کنم باید تاکید کنم این است که باید روحیه ساده زیستى و طلبگى را به معناى واقعى تاریخى اش حفظ کنیم مخصوصا طلبه هاى جوان مواظب باشند و واقعى تاریخى اش حفظ کنیم مخصوصا طلبه هاى جوان مواظب باشند و متوجه باشند که یک مقدار شئونات و پیرایه هایى که براى آدم پیدا مى شود یا مطابق شئون قیودى براى خودش درست مى کند محدودیتهایى براى فعالیتها و اقدامات و خدمات درس مى کنند. باید روى طلبه هاى جوان خیلى تکیه کرد. نسل بى پیرایه نوعا طلبه هاى جوان هستند که خیلى هم موثرند. پیروزى مبارزه را بعداز آن ثارى که ازامام عظیم الشانمان داشتیم مرهون طلبه هاى جوان هستیم . یک عده از مدرسین خیلى موثر بودند و طلبه ها را راهنمایى مى کردند ولى لشکراصلى دراین کار طلبه هاى بودند .

آن قشر محروم مخلص با سواد بدون تعلقات و وابستگیها خیلى مى تواننداثر داشته باشند.اگراحیانا بعضى از شخصیتها و بزرگان مى خواستند با مبارزه مخالفت کنند اینها به منزله عصاى اژدهاى امام بودند.اینان واقعا لشکر بودند. در حال حاض هم باید همین ها را حفظ کرد.اگر قشر محروم طلبه ها میدان داشته باشند و توى صحنه باشند و این حالت را هم حفظ کنند حوزه مى تواند صلابت و سلامتش را پاسدارى کند. ولى اگر آن قوتهاى علمى یا مالى یااصلى و نسبى بتواننداین طلبه ها را مهار و سرکوب کنند و میدان رااز آنان بگیرند به نظر مى رسد که ضرر کنیم .سلامت حوزه تا حدود زیادى متکى به آن طلبه هاى خوب و سالم و بى پیرایه است .البته این معنایش بى نظمى نیست . باید نظم و انضباط در حوزه حاکم باشد. و حدود مقررات بویژه حدوداسلامى و شرایط دینى باید قاطعانه حاکم باشد.امااین خاصیت حوزه را نبایدازش گرفت . طلبه هااگراین حالت را پیدا کنند حوزه همیشه طرفدار محرومان جامعه مى شود.امروز آن که در سراسر دنیا نیاز به کمک و حمایت دارد قشر محرومان است .انقلاب اسلامى تا آن موقعى انقلاب است که جهتش جهت محرومان باشد.

اگر در حوزه این جهت را عوض کردند و حوزه به محافظه کارى گرائید و خواست قشر حاکم دنیا با قشر سرمایه دار در داخل خودمان را راضى نگه دارد حوزه دیگر آن خاصیت انقلابى را ندارد و آن روح اسلامى اش را هم از دست مى دهد. چون ما وقتى تاریخ اسلام معارف قرآن و برخورد رهبران اسلام را مى بینیم متوجه مى شویم که همه جهتشان حمایت از محروم و مظلوم و مبارزه با ظلم و متجاوز بوده است .این جهت را باید در حوزه حفظ کرد.

خطرناکتراین است که خود قشر روحانیت به قشر حاکم مترف مسرف تبدیل شود.اگر چنین چیزى پیش بیاد قضیه معکوس مى شود و باید کسانى پیدا شوند که علیه روحانیت انقلاب کنند که در آن صورت بسیار خطرناک مى شود و براى اسلام خیلى ضرر دارد.

تاکید دیگرى که قبلا هم گفتم تاکید روى درس خواندن است . مطمئن باشندافراد بى سواد هر چند خوش صدا و خوش ذوق براى هنر وامثال آن باشند اگر سوادشان کم باشد تاثیر روحانیشان در جامعه کم است . طلبه ها هر چه بیشتر در سخوانند وازاین فرصت حوزه استفاده کنند و بخوانند. با سواد شدن با حفظ آن روحیات انقلابى واسلامى انسانى مى تواند سرمایه بسیار خوبى باشد.

حضور طلبه ها در جبهه جنگ یکى از پیامهاى مقطعى من است .امروز رفتن طلبه ها به جبهه جنگ خیلى مهم است اولا رزمندگان وقتى طلبه ها را در کنار خودشان ببینند روحانیت را ببینند خیلى دلشان محکم مى شود و به راهشان اعتماد بیشترى مى کنند.

و ثانیا پایه روحانیت محکم مى شود. نیروهاى اصلى جامعه همانهایى هستند که توى میدان هستند و باید رابطه آنها با روحانیت قوى باشد. علاوه بر آن خود میدان جنگ براى طلبه ها و براى حوزه خیلى سازنده است . خاطرات و مشاهداتشان از میدانهاى جنگ از سنگر از صحنه هاى نبرد و پشت جبهه یک ذخیره عظیمى است که تاثیرش در حوزه هااز هر پایه سازنده دیگرى بیشتراست . من نمى دانم آیا در جامعه مان جریان سازنده اى مثل جریان روحیاتى که از جبهه مى شود به حوزه ها آورد مى توانیم پیدا کنیم . فکر مى کنم چنین جایى نباشد.ازاین سفره اى که الان بخاطر شرایط خاص بر خلاف میل ما پهن شده وامام فرمودند براى ما نعمت است استفاده کنیم جنبه هاى نعمتى این جنگ قسمت عمده اش همین روحیاتى است که از جبهه ها به جامعه آورده مى شود. و سازندگى است که این جبهه ها و شهادتها به جامعه آورده مى شود. و سازندگى است که این جبهه ها و شهادتها و خونهاى مقدس براى جامعه دارد.البته پیروزى ها آثار دیگرى خواهد داشت .

خداوند به شما و ما و همه رزمندگان راه اسلام توفیق عنایت کند.

حوزه با تشکرازاستاد عزیز جناب آقاى هاشمى رفسنجانى که دراین مصاحبه شرکت کردند و با راهنمایى و تذکرات خود مجله را دراهدافش یارى کردند.