فات علم 2

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


.. در قسمت اول این نوشته ضرورت شناخت و بحث از[ آفت هاى علم] مطرح شد تا علم بجاى[ آفت زدائى] [ آفت زا] نشود.

و...اشاره اى گذرا به سخنان و رهنمودهاى اولیاء دین در بیان جایگاه علم و طالبان علوم به دنبال آن بود.

[ غرور] اولین آفتى بود که براى علم عنوان شد. و نیز معنایش نمودهایش و آثار سوءش واینکه[ غرورعلمى] هم[ داشته ها] را بى ارزش و هم از رسیدن به[ نداشته ها] باز مى داشت ... واینکه[ لاادرى] چه سپر نگهدارنده خوبى است و گفتنش نشانه شجاعت و تواضع !

نمونه هائى هم از کلام و خصوصیات بزرگان از نظرتان گذشت .اینک دومین آفت علم مطرح است .

یعنى[ کبر] ...

1-کبر
عیساى مسیح[ع] فرمود:

[گیاه در زمین هموار و نرم مى روید نه در سنگلاخ !

حکمت هم در قلب متواضع آباد مى گردد نه در قلب متکبر.

آیا نمى بینید که هر کس سربرافرازد تا سقف سرش مى شکند ولى ... آنکه گردن را پائین بگیرد در پناه و سایه سقف قرار مى گیرد؟]! 1

سخن از آفات علم است .

از[ غرور] گذشتیم انشاءالله به سلامت .

واینک[ ... کبر] پیش روى ماست به عنوان خطرى در کمین و دامى فرا روى و غده اى چرکین در درون و بیمارى مهلکى در قلب .

[علم] تیغ دو دم است . علم همچنانکه[ تواضع] مى آورد [ کبر] هم مى آورد. تا بر قلب که وارد شود!

تواضع [ ثمر] علم است و تکبر [ شرر] آن .

آن مى سازد واین مى سوزد.

آن بالا مى برد واین بر زمین مى زند.

آن رشدآوراست واین مانع رشد.

در هر دو صورت علم بر قلب عالم نشسته است . دل ظرف دانش گشته لیکن همه دلها در برابر علم یکسان نیستند.

اگر ظرف علم سالم و پاک باشد [ خوف] و[ خشیت] مى آورد.

اگر نفس غیر مهذب باشد [ تجبر] و[ تکبر] مى آورد.

[خشیت] میوه درختى است که علم نام دارد اگر در[ نفوس مهذب] و جان هاى پاک کاشته شود.

[تفرعن] حنظل تلخى است که از بذر علم در قلوب آلوده مى روید.

خداوند در بیان خویش با مفهوم حصر بیان مى کند که :

[ انما یخشى الله من عباده العلماء] 2
فقط دانشمندان از میان بندگان خدا از پروردگار مى ترسند:

واگر علم خشیت آور نبود یا علم علم نیست یا قلب از سنگ است و سختتراز سنگ .

[کبر] چیست ؟
کبر یعنى خود بزرگ بینى خود بزرگ پندارى بزرگى فروختن .

کبر یکى از آفات علم است و بازتاب عینى وانعکاس خارجى غرور... که گفتیم غرور هم از آفات علم است و کبر و غرور هر دو زائیده یک احساس غلط و پندار موهوم درونى است .

حقارت نفس داشتن و خود را بزرگ نشان دادن شخصیت خیالى داشتن است .

کار آنکس که بدون کالا به بازار فروش مى رود و با دست خالى جنس و متاع نداشته مى فروشد طبل تهیى کوبیدن است واز دور آواز دهل بر آوردن .

نقش بر آب زدن است و خط بر دریا نوشتن !

این احساس کاذب بزرگى و عظمت که زائیده علم درانسانهاى کم ظرفیت است .

یک حس و خصلت درونى است که نمود ظاهرى آن به شکلهاى گوناگون دیده مى شود.

آنچه در مرحله درونى است [ کبر]است . به مرحله بیرون که مى آید [تکبر]است . پس تکبر ثمره آن کبر درونى است .

بخاطر دانائى و آشنائى به یک سرى اصطلاحات و مباحث علمى و مسائل فنى و تخصصى آنکس که خود را بالاتراز دیگران مى بیند و دیگران را پائین تر و کمتراز خود او گرفتار کبراست .

کبر نوعى تورم شخصیت است .

آنکس که خود را نمى شناسد یا خود را فراموش مى کند و نمى داند که چیست و چه دارد و غافلست که هر چه دارداز خداست چون رابطه اش با مبدا قطع مى شود. - حتى در مرحله توجه و آگاهى - سر مى کشد باد مى کند متورم مى شود خود بزرگ بین مى گردد کبر در دلش خانه مى سازد خانه دلش جاى کبر مى شود و دراین صفت و آثار سوء آن به ابلیس اقتدا مى کند.

کبرازالقائات شیطانى است شیطانى که بخاطر همین کبر هلاک شد و اعمالش تباه گشت و خودش رانده درگاه حق و مغضوب خالق و منفور خلق گردید. دیگران را هم در همین برهوت مى کشد وازارتفاع خطرناک[ کبر] به پرتگاه هلاکت بار[ تکبر] پرتاب مى کند. متکبران سرانجامى جز آنچه که پیشوایشان ابلیس گرفتارش شد ندارند.

براى یک فرد احساس عظمتى که دراو نیست کبراست .

تصور مقام و موقعیتى که برتراز شان اوست و توهم جایگاهى والا براى خویش بدون شایستگى آن تکبراست .

و قرار گرفتن در محلى و موقعیتى که لایقش نیست استکباراست . و ... چه دردناک است که آنچه طبیعتا تواضع آفرین و خشیت آوراست مایه تکبر و تفرعن و تجبر گردد.

البته ایرادى به[ علم] نیست ... گیر کار واشکال مساله در قلب صاحب علم است .

به قول سعدى :

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس

و به قول فیض کاشانى[ ره] در تمثیلى که نقل مى کند:

[علم همچون بارانى است که از آسمان فرود مى آید. شیرین و صاف ! ریشه درختان از آب باران مى نوشند و براساس طعم درختان آب هم دگرگون مى شود میوه تلخ تلختر مى شود و میوه شیرین شرین تر. علمى را هم که افراد فرا مى گیرند همینگونه است و به اندازه و به حسب همت ها و خواسته هایشان دگرگون مى شود. در متکبر کبر مى افزاید و در متواضع تواضع و فروتنى]...

منشا و ریشه کبر:
زیبائى کبرآوراست

کینه و حسد هم همچنین .

خودپسندى و ثروت هم همینطور.

عبادات و نوافل و ... هم کبر مى آورد.

طرفدار و پیرو و مرید و غلام دربان و محافظ و منشى ... داشتن هم انسان را دچار کبر و تورم شخصیت مى کند و خیلى چیزهاى دیگر. پس عوامل کبرآور و ریشه هاى تکبر درانسان متعدداست و هر کدام موضوع بحثى مستقل مى تواند قرار گیرد و هر یک در جاى خود در مباحث اخلاقى و اجتماعى بسیار مهم و قابل بررسى و شناخت و رفع و دفع است .

حسب ونسب واصل و ریشه و تبار وایل و عشیره هم .

اما یادمان نرود که مااز[ علم] بحث مى کنیم و[ کبر علمى] را ریشه یابى مى کنیم نه ریشه ها و عوامل دیگر کبر را. به نمونه زیر دقت کنید:

حذیفه با گروهى به جماعت نماز خواند.

همینکه سلام آخر نماز را گفت روبه مردم کرد واظهار نمود: یا پیشنمازى غیراز من پیدا کنید یا که نمازتان را تنهایى (وافردى ) بخوانید زیرا به هنگام امامت جماعت در خودم احساس کردم که در میان این جمع کسى برتر و شایسته تراز من نیست ! 4

هدف از نقل این قطعه چیست ؟

این است که کبر از[ خودبینى] سرچشمه مى گیرد.

ریشه کبر عجب و خودپسندى است .

هر چیز که درانسان نوعى برترى وامتیاز نسبت به دیگران ایجاد کند زمینه پیدایش[ کبر]است . علم هم یکى ازاین عوامل است .

احساس استقلال در داشته ها عامل بروزاین خصلت است .

مگر قارون نسبت به ثروت هاى افسانه هاى و گنج هاى فراوان خود نمى گفت :

[ انمااوتیته على علم عندى] 5

[ این ثروت ها را براساس علم و دانشى که[ نزد من] است بدست آورده ام]

غافل از آن بود که زمینه واستعداد آن توانائى مالى را بخشنده اى دیگر به او بخشیده است واز[ خود]ش نیست .

علم نیز چنین است .

علم اگر رنگ الهى داشته باشد نه تنها غرور نمى آورد بلکه عامل فروتنى و[ خفض جناح] مى گردد زیرا عالم امانت دار خدااست و علم موهبتى است که پروردگار به انسان داده و[ آدم] کسى است که از خداوند تعلیم گرفته است:[ علم الانسان مالم یعلم] 6

[خداوند به انسان آنچه را نمى دانست آموخت]

این یک ریشه براى کبر علمى .

منشا دیگر را مى توانى[ کمبود شخصیت] به حساب آورى .

آنکس که کمالات انسانى ندارد.

آنکس که ازارزش هاى معنوى تهى است

آنکس که از حیث[ عمل] ضعیف است قدرت خود را در[ علم] به نمایش مى گذارد تا آن کمبود را - به گمان خود - جبران کند.

کسى به خاطر علمش خود را بالا مى گیرد و بالا مى کشد که وزن محتوائى و وزنه عملى ندارد.

کسى به[ نمود علمى] بها مى دهد که از[ محتواى ارزشى] پوچ باشد. یک شاعر عرب مى گوید:

[تواضع کن تا همچون ستاره باشى .

[که گر چه در چشم بیننده بر صفحه آب ظاهر مى شود.

[ولى رفیع وافراشته است .

[و... هرگز همچون دود مباش که خود را بالا مى کشد

[و خود را به آسمان مى رساند

[ولى ... پست و پائین است - و بالاخره دود دوداست . 7

و به قول شاعر خودمان :

چه شود گر نشینداهل ادب
زیر دست کسى که بى ادب است ؟!
[!قل هوالله] بین که در قرآن
زیر[ تبت یداابى لهب] است

و... بالاخره اینکه :

من از روئیدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمى گردد به این بالانشینى ها

گفتیم : کمبود شخصیت . یا شاید عقده حقارت فرقى نمى کند. هر دواز یک خانواده اند.احساس نوعى ضعف درونى و ضعف شخصیت انسانى .انسان را وا مى دارد تا براى جبران آن خلا و کمبود داشته هایش را - واز جمله علم - به رخ بکشد و به آنها بنازد و آنها را وسیله برترى طلبى و خود بزرگ نمائى قرار دهد تا شایدازاین رهگذر آن حقارتها و زبونى هاى درونى را جبران کند.

دراین باره امام صادق[ ع] مى فرماید:

[ هرگز کسى تکبر نمى کند و خود را بزرگ و قدرتمند نشان نمى دهد مگر بخاطر[ ذلت] زبونى که آن را در خویش مى یابد]. 8

چه شگفت و ژرف سخنى است !...

شگفت تر این سخن مولا على[ ع] است که فرموده است :

[بسیاراندک مى یابى کسى را که نسبت به پائین تراز خود تکبر مى کند الااینکه به همان مقدار نسبت به مافوق خود ذلت نشان مى دهد]. 9

چه رابطه اى نزدیک بین[ تکبر برونى] و[ ذلت درونى] !

درخت هر چه پر بارتر باشد سر به زیرتراست .

و شاخه هر چه بى بارتر و بى ثمرتر باشد خود را بالا مى کشد!

انسان آن درخت است و علم آن میوه .

ولى ... چه مى تواند کرد گاهى میوه پوک و گندیده است و آفت زده . پس نباید فریب حجم چشمگیر را خورد بلکه باید به مغز پر بارنگریست .

نمودها و نشانه ها:

خوب تااینجاى اره را آمدیم باید توقفى کرد و درنگى و تاملى آنهم نه در دیگران بلکه در خود. مى خواهیم خود را بیازمائیم و بشناسیم که آیا کبر از رهگذر علم در ما رخنه کرده است یا نه ؟

پس باید دید نمودها و نشانه هاى عینى و خارجى[ کبر علمى] چیست ؟

باید نشانه ها رااز راه رفتگان پرسید که به همه پیچ و خم ها و گذرها و خطرها و کمین ها آگاهند.

باید نمودها رااز طبیبان روح فرا گرفت که نبض در دستشان است و به مرض ها و دردها و درمان ها آگاهند.

کبرى که بخاطر علم در دل پدید مى آید و تکبر مى آورد. در همه چیز خود را نشان مى دهد.

در قیافه گرفتن و روبرتافتن .

در چهره برگرداندن و با گوشه چشم نگاه کردن .

در آهنگ سخن و تن صدا و لحن کلام و شیوه جواب دادن !

حتى در راه رفتن با تکبر و تبختر در حرکات و سکنات

دوست داشتن اینکه به احترامش بلند شوند و سرپا جلوى او بایستند

علاقه به اینکه همیشه کسانى همراه او و پشت سراو راه بروند...

ادعاهاى متکبرانه داشتن منم منم گفتن در بحث و مجادله و مباحثه

فخر به معلومات تحقیر طرف بحث و نمونه هاى دیگر...

بگذارید کلام بزرگان را نقل کنیم .

مرحوم[ سیدعبدالله شبر] در آزمودن خود براى کشف اینکه داراى کبر هستیم یا نه چند راه حل نشان داده است تا یکنفر خیال نکند که متواضع است در حالیکه در واقع گرفتاراست . میزان شناخت تکبر و تواضع :

1 -در هنگام بحث و مناظره اگر سخن حقى بر زبان حریفت آمد اگر قبول حق و پذیرفتن آن تسلیم شدن و سپاس ازاو برایت مشکل باشد بدان که کبر و خودخواهى در تو هست .

2- هنگام حضور در مجالس و محافل و در میان همقطاران آنها را بر خود مقدم داشته و زیر دست آنان بنشین اگر چنین کردى متواضعى واگر برایت دشوار آمد متکبرى .

3-اگر پذیرفتن دعوت تهیدستان و رفتن در کوچه و بازار براى انجام کار دوستان و نزدیکان براى تو مشکل باشد داراى کبر هستى .

4-اگرانجام کارهاى خود و خانواده ات در بازار و میان مردم و حمل وسائل خانه برایت مشکل باشد در تو کبرهست . 10

از زبان[ فیض کاشانى] بشنویم که در بیان نمودهاى تکبر اوصاف واعمال زیر را مى شمارد:

[چهره برتافتن سربالا گرفتن چهار زانو نشستن و تکیه دادن مستکبرانه و مغرورانه حرف زدن و راه رفتن همراه و ملازمان رکاب داشتن به دیدار دیگران نرفتن جلوگیرى از نشستن دیگران نزداو از همنشینى با بیماران و معلولین پرهیز داشتن در خانه دست به کارى نزدن اجناسى را با خود به خانه نبردن] .

در جاى دیگر مى گوید (در حالات متکبر)

... خود را بزرگ مى بیند و دیگران را حقیر مى شمارد دیگران را طرد و نفى مى کند واز خود مى راند و با آنان همنشین و هم غذا و هم صحبت نمى شود توقع دارد که دیگران پیش او بایستند در راه ها و گذرگاههاى تنگ پیشدستى گرفته و پیشقدم مى شود در مجالس بالا دست مى نشیند انتظار سلام از دیگران دارد دراحتیاجات و بحث هااز جواب رد شنیدن آزرده مى شود موعظه از دیگران قبول نمى کند در موعظه کردن دیگران عتاب و تندى مى کند اگر جواب برگردانند خشمگین مى شود به شاگردان نرمش و مدارا ندارد و آنان را خوار و تحقیر مى کند کوچک مى شمارد منت مى گذارد آنان را به کار مى گیرد مردم را مانند حیوانات مى نگرد .

مرحوم[ شیخ عباسى قمى] هم عین مطالب فوق را بعنوان اوصاف کسانى که نسبت به بندگان خدا تکبر مى ورزند بیان مى کند. 13

تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل .

کلا در آنچه در حرکات و برخوردهاى روزمره پیش مى آید موارد زیادى مى توان یافت که نوع برخوردها و عکس العمل ها قابل دقت است .

مى توانید برخورد قشرهاى مختلف مردم را زیر نظر بگیرید.

رفتار کارمندان و مسئولین با مراجعین

برخوردامام جماعت با مامومین و مریدان

موضع مرجع تقلید با مقلد

رفتار شخصیت ها با محافظان

رابطه صاحب خانه با مستاجر

میزبان با میهمان

معلم با شاگرد راننده با مسافر قاضى با متهم مامور با زندانى کاسب با مشترى .

در معاشرت ها سلام واحوالپرسى ها تفقدها رفت و آمدها همکارى ها سوال و جوابها درس خواندن و درس گرفتن ها فرمان ها واطاعت ها مدیریت ها و تبعیت ها و ... بسیارى از جزئیات دیگر.

ولى ... باز فراموش نکنیم که بیشتر سخن ما در زمینه[ استکبار علمى] و کبر و خود بزرگ بینى و تکبر ورزیدن از سوى عالمان و دانایان نسبت به بى علم ها و یا عالمانى همطراز خود و یا شاگردانى زیردست و پاى درس و یا مریدانى هوادار عالم است .

درد آنست که کسى که علم دارد در بحث حق را نپذیرد و زیر بار نرود تا مبادا به وجهه و پرستیژ و عنوانش لطمه بخورد.این یکى از نشانه هاى کبر علمى است که پیشترازاین هم به آن اشاره شد.

بااسوه ها و میزان ها: 
الگوهاى ما پیامبران وامامان اند.

میزان ها و معیارهاى ما عالمان ربانى هستند.

اسوه هاى ما کسانى هستند که تنهااهل[ علم] نیستند بلکه اهل [عمل] هم هستند.

انبیاء اوصیاء اولیاء اینگونه اند.

ربانیون از علماء نیز چنین اند و طلاب و دانشجویان نیز باید چنین باشند.

فخر خود را در[ عبودیت] دانستن .

عزت خویش را در[ بندگى] دانستن .

عظمت را در[ تواضع] جستن .

[کبر] را صفت شیطانى دانستن و متکبر را مطرود دستگاه خالق و منفور دیدگاه مخلوق دیدن .

اولیاء دین که تجسم عینى اخلاق اسلامى هستند در عمل و رفتار خویش گرانبهاترین درسها را به ما مى دهند.

پس براى آشنائى بااسوه ها والگوها باید سراغ آنان رفت و براى یافتن[ میزان] در برخوردها باید[ سیره عملى] آنان را ملاک قرارداد.

اینک گذرى کوتاه دراین مسیر:

از رسول خدا بیاموزیم که آنحضرت [ هرگاه به جائى مى رفت و همراهش جمعى ازاصحاب مى رفتند معمولا پشت سر آنان بود نه جلوتر 14

به همه سلام مى کرد حتى به کودکان 15

از حال اصحاب خویش مى پرسید و آنان را تفقد مى کرد.

با حوصله به سخنان هر گوینده گوش مى کرد] 16 - هنر خوب گوش دادن ! -

[وقتى سواره بود نمى گذاشت کسى پیاده همراهش حرکت کند یااو را با خود سوار مى کرد یا اگر طرف قبول نمى کرد - مى فرمود: جلوتر برو و در فلان مکان منتظر باش] 17

[در کارهاى خانه کمک مى کرد به علوفه حیوانات مى رسید شتر را مى بست خانه را تمیز مى کرد گوسفند مى دوشید به کفش پینه مى زد لباس را وصله مى کرد با خادم خود غذا مى خورد از بازار شخصا جنس مى خرید و بدست گرفته به خانه مى آورد با دارا و فقیر با کوچک و بزرگ دست مى داد به اهل نماز که مى رسید چه کوچک و چه بزرگ چه برده چه آزاد ابتدا به سلام مى کرد و دعوت همه را مى پذیرفت] . 18

دست پروردگان مکتب آنحضرت نیز چنین بودند.

از على[ ع] بیاموزیم :

دو نفر به خانه آنحضرت آمدند پدر و پسر حضرت در مقابل آنان نشست و پس از صرف غذا حضرت امیر بااصرار فراوان آب بر دست پدر ریخت و آن مرد بسیار شرمنده و ناراحت ازاین رفتار حضرت !

امام مجتبى[ ع] که راوى سخن است فرموده است : هر کس از على پیروى کند شیعه حقیقى هموست ! 19

عالمان ربانى چنین بوده و هستند.

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى - موسس حوزه علمیه قم - چه روف و مهربان بود براى طلاب و بر آنان پدرى مى کرد.

مرحوم علامه طباطبائى با آن مکانت علمى و روحیات متعالى متواضعانه به سوالات طلاب جوان و دانشجویان و حتى افراد عادى سوال کننده با صبر و حوصله و متانت پاسخ مى داد فرشته خوى بود که بال فروتنى پیش طالبان علم مى گسترد.

اینها هم عمل اولیاء دین است و هم توصیه آنان .

معلم امت حضرت رسول فرموده است :

نسبت به آنکس که ازاو علم مى آموزید یا به او علم مى آموزید متواضع باشید و دانایان بزرگ طلب نباشید:

[تواضعوا لمن تعلمون رمنه و تواضعوا لمن تعلمونه و لا تکونوا جبابره العلماء] 20

 

این روحیه بى شک در کسى یافت مى شود که دانش اندوزى و علم آموزى اش براى خدا باشد نه براى فخر و مباهات و به رخ کشیدن و مجادلات ریائى کردن .

علمى که انگیزه الهى و صبغه و رنگ خدائى داشته باشد بدون شک تواضع آفرین و فروتن سازاست .

باز کلام عطرآگین پیامبر را بشنویم که فرموده است :

[من طلب العلم لله لم یصب منه باباالاازداد به و فى نفسه ذلا و فى الناس تواضعا ولله خوفا وفى الدین اجتهادا و ذلک الذى ینتفع بالعلم فلیتعلمه]... . 21
هر کس براى خدا طلب علم کند با هر فصل و بابى که از علم فرا مى گیرد در ذات خویش کوچکى مى افزاید و در میان مردم تواضع و در برابر خداوند خوف و در دین تلاش واجتهاد چنین کسى است که از دانش سود مى برد پس بیاموزد آنرا.

لابدازاین حدیث شریف شما هم این نتیجه روشن را مى گیرید که اگر کسى علم بجوید

ولى نه احساس کوچکى در خود کند

نه تواضع در برابر مردم

نه پیدایش خوف خدا در دل

نه تلاش و کوشش در دین

چنین کسى براى خدا علم نیاموخته واین گونه فراگیرى علم سودى ندارد.

درک عمیق و صحیح از هستى و جایگاه انسان در مجموعه آفرینش و رابطه انسان با خدا و با مردم طبیعتااین حالت را فراهم مى آورد.

مغروران و متکبران دچاراشتباه و خطاى در درک و شناختند عوضى گرفته اند

البته که بایداز خدا هم مدد خواست .

آنگونه که امام سجاد علیه السلام فرموده است :

[خدایا!

[ هرگز رتبه ام را در میان مردم بالامبر

[مگر آنکه به همان اندازه مرا در نظر خودم پائین آورى .

[خدایا!

[ هرگز عزت ظاهرى برایم پدید نیاور.

[مگراینکه به همان اندازه در باطن خودم احساس کوچکى و حقارت پدید آورى ؟ 22

لازم به تذکراست این غیراز آن احساس حقارتى است که قبلا بعنوان ریشه کبر از آن یاد شد.

این احساس شناخت دقیق[ خود] در برابر[ خدا]است .

و...اما چاره :
علاج کبر نیاز به بحثى جداگانه ندارد

وقتى معلوم شد که سبب رانده شدن ابلیس از درگاه خدا[ کبر] بود 23

وقتى روشن شد که کبر مانع آموزش و تعلیم وارتقاءاست و در نتیجه کبر علمى خود جهالت زاست - پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است - و چه بسیاراتفاق افتاده که علت افتاده که علت نپرسیدن مجهولات فقط و فقط روحیه کبر بوده است

وقتى انسان بداند که اول هیچ نمى دانست و خدا توفیق آموختن علم به او داد

وقتى توجه داشته باشد که اولش نطفه اى بد بو بود و آخرش جیفه اى متعفن است و در فاصله این دو پرانتز... معذرت مى خواهم .

وقتى به یاد داشته باشد که موقعیت و مقام علمى خود را باید با داناتران و با داناى مطلق که خداست بسنجد که[ والله یعلم وانتم لاتعلمون] و[ علمکم ما لم تکونوا تعلمون] 24 - خدا مى داند و شما نمى دانید خدا آنچه را نمى دانستید به شما آموخت - محدوده دانش اندک خود را با علم نامحدود و دانش بى پایان خدا مقایسه کند. نه با جهله و سفله و بیسوادان .

این توجه والتفات کبر را مى زداید. وانسان را به کوچکى خویش آگاهى مى بخشد.

واما در عمل

باید سخن حقى را که بر زبان حریف و رقیب جارى مى شود پذیرفت و اعتراف کرد و حتى به خطاى خوداعتراف کردن واشتباه خویش را در مقابل هم بحث پذیرفتن وازاو بخاطراین استفاده علمى تشکر و ستایش و تعریف کردن در مجالس و محافل دیگران را بر خود مقدم داشتن و پائین تراز دیگران نشستن در صحنه هاى بروز کبر با نفس جهاد کردن و تواضع نمودن

و ...اینها همه مى تواند چاره اى عملى و علاجى ملموس براى[ کبر]ى باشد که از طریق علم مى آید.

بحث از آفت[ کبر] به طول انجامید. باشد که همین اندازه مفید واقع شود.امید آنکه آفتى دیگر را در مقالى دیگر بیان کنیم .انشاءالله .