ساده زیستى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی



مساله دیگر مساله تشریفات حوزه هاى روحانیت است که دارد زیاد مى شود. وقتى تشریفات زیاد شد محتوى کنار مى رود. وقتى ساختمانها و ماشین ها و دم و دستگاه ها زیاد شد موجب مى شود بنیه فقهى اسلام صدمه ببیند. یعنى بااین بساطها نمى شود شیخ مرتضى و صاحب جواهر تحویل جامعه داد.این موجب نگرانى است و واقعا نمى دانم بااین وضع چه کنم !این تشریفات باعث آن مى شود که روحانیت شکست بخورد زندگى صاحب جواهر را با زندگى روحانیون امروز که بسنجیم خود مى فهمیم که چه ضربه اى بدست خودمان به خودمان مى زنیم .

امام خمینى 1363/06/12

بدون شک ساده زیستى یکى ازارزشهاى والا در فرهنگ اسلامى است که در تعالیم اسلامى زیر عناوین : زهد اعراض از دنیا و دورى ازاسراف و تجملات و در جوامع روائى با عبارت هاى: [ الیسر فى المونه] [ التزهد فى المعشه] [ اول الزهدا التزهد] آمده است .از طرف دیگر هم اکنون یکى از حادترین مسائل جامعه اسلامى پس ازانقلاب مى باشد. زیرا با توجه به هدف انقلاب که دعوت به معنویت و کاستن امور مادى و زرق و برق تجملات وایجاد خودکفایى و مبارزه با وابستگى به کشورهاى خارجى و مبارزه با گرایش فزاینده جامعه بسوى مصرف گرایى است دعوت جامعه به ساده زیستى امرى حیاتى و ضرورى به نظر مى رسد به ویژه که شیوه زندگى رهبران اسلامى الگوى جامعه مى تواند باشد. 4

امام خمینى در سخنان یاد شده روى آوردن به تجملات را خطرى عظیم براى حوزه هاى علمیه مى شمارد و روحانیون را به ساده زیستى دعوت مى کند.

از آنجا که امام این خطر را بگونه اى بیان کردند که فرمودند: [واقعا نمى دانم بااین وضع چه کنم] و نشانگر نگرانى فزاینده امام بود سرمقاله این شماره را به این موضوع اختصاص دادیم :امیداست که مورد توجه خوانندگان قرار گیرد.

ساده زیستى چیست و مرز آن کدام است ؟
ساده زیستى شاید مرحله اى از زهد باشد زیرا زهد دورى گزیدن و بى میلى روحى با عقلى و یا قلبى ازاشیاء و امورى که مورد تمایل و کشش طبع انسان است و ساده زیستى بنابراین کلام امام على[ع]: التزهد یودى الى الزهد] آغازین زهد مى باشد و بدون ساده زیستى امکان زهد نمى باشد

اکنون با توجه به معناى فوق که یک فرد مومن در سیر زندگى خود انتخاب مى کند و در دل و عمل خود بان پایبنداست ساده زیستى یک حالت روحى خواهد بود که به مظاهر مادى زندگى بى اعتنااست .این بى اعننایى و بى توجهى تنها در فکر واندیشه واحساس و تعلق قلبى نیست بلکه درزندگى عملى خویش ساده گى و قناعت را پیشه مى سازد واز تنعم و تجمل و لذت گرایى پرهیز مى نماید.

از طرف دیگر بهره گیرى انسان براساس این شیوه از دنیا بر طبق ضرورت و نیاز و به عنوان وسیله است و تا آنجا که از دنیا بهره گیرى مى کند که به مقصد برسد.

البته فرق است بین ساده زیستى و نامرتبى و ولنگارى و بى نظمى و نیز منافاتى بین ساده زیستى و برخوردارى از عزت و کرامت نفس نمى باشد.

انسان مسلمان همچنانکه زندگى بى آلایش و پاکیزه و منظمى راانتخاب مى کند از وقار و هیبت و عزت مومنانه اى برخورداراست .

ساده زندگى کردن با مسائل امنیت نیز منافاتى ندارد چون قلمروىمسائل امنیتى به استفاده ضرورى ازامکانات حفاظتى محدود مى شود و تشریفات ادارى و آرایشهاى مرکبى و مسکنى و دیگراسراف کارى هاى نامشروع را در بر نمى گیرد. بنابراین باید مرز ساده زیستى را به درستى شناخت تا تجمل گرایان مسائل امنیتى را سپر بلا نسازند و دشمنان انقلاب به بهانه ساده زیستى مسائل امنیتى رهبران را که ضرورتى بایسته دارد سئوال نبرند .

با توجه به آنچه گفته شد مطالب زیر در زمینه دلایل واثرات ساده زیستى بحث خواهد شد.

سیره معصومان و عالمان

اثرات معنوى

اثرات اجتماعى

اثرات منفى ترک ساده زیستى

سیره معصومان و عالمان
زندگى پیامبران وائمه معصومین همیشه همراه با زهد و بدور از تجمل و گرایش به مادیات بوده است . آنان با زندگى ساده دعوت خود را آغاز واین نوع زندگى را ترویج مى کرده اند. على[ ع] بطور مبسوط این داستان ساده زیستى و دورى از دنیا را شرح مى دهد و چنینى مىفرماید:

ولقد کان فى رسول الله - صلى الله علیه و آله - کاف لک فى الاسوه و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و ساویها ... وان شئت ثنیت بموسى کلیم الله - صلى الله علیه و سلم ... وان شئت بداوود... وان شئت قلت فى عیسى بن مریم...

براى تو پیامبراکرم[ ص] الگوى بسیار خوبى است که بدانى و بر مذمت دنیا و معیوب بودن و بسیارى رسوائیها و بدیهاى آن دلیل و راهنما باشد. (سپس حضرت پیامبران را یاد مى کند): موسى[ ع] براى یک قرص نان مانده داوود[ ع] سبد مى بافد و بفروش مى گذارد که قرص نان جوئى تهیه کند عیسى بالشتش سنگ و خورشتش گرسنگى و چراغش ماه و پیامبراسلام[ ص] بر حمار برهنه سوار مى شود و کفشش را با دست نازنین وصله کرده و پرده گل دوزى شده را حاضر نمى شود بر دیوار به بیند.

آرى این پیامبرانند که چنین زندگى مى کنند و دنیا را رها کرده اند. البته دراین باره سخن بسیاراست و نمونه ها و موارد تاریخى آنچنان فراوان که بااندک مراجعه به سیرهااو تاریخ ها به حوبى شیوه زندگى آنان روشن مى شود. و آنچنان در زهد واعراض از دنیا فرا مى رفته اند که مورد ملامت اصحاب و یاران خود قرار مى گرفته اند. در روایتى آمده است چون حضرت على[ ع] مورداعتراض دراین باره واقع مى شود مى فرماید:

[پیامبر نانش ازاین نان خشک تر و لباسش خشن تر بود واگر من چنین نکنم مى ترسم که به او ملحق نشوم]2

و چنین بوده است سیره عالمان سلف که همگى در ساده زیستى و کمال قناعت و زهد بسر مى برده اند و آن را شعار خود قرار داده بودند و در این روش به رهبران معصوم خوداقتدا مى ورزیده اند.

شیخ انصارى آن فقیه متبحر و مرجع آن عصر مى فرماید:

[من یک فقیر هستم باید مانند یکنفر فقیر زندگى کنم]

امام خمینى درباره شیخ انصارى مى فرماید:

زندگى شیخ انصارى را بسیارى شنیده اند چه وضعى داشته است . در زهد اگر نبود آن وضع نمى توانست آن شاگردهاى بزرگ را تربیت کند. و نمى توانست آن کتابهاى ارزنده را تحویل بدهد

البته چنین روشى بیشتر براساس آگاهى به بى ارزشى دنیا بوده است زیرا آنان که از فلسفه زهد آگاهى ندارند به خیال خود معامه اى انجام مى دهند کالاهاى آخرت را با کالاى دنیا معاوضه مى کنند از تمتعات دنیا دست مى شویند که در عوض از تمتعات اخروى بهره مند گردند ولى زاهد آگاه و آشنا به فلسفه آن از آنجهت پشت به دنیا مى کند که نمى خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد. چنین شخصى شخصیت خویش را گرامى مى دارد و جز خدا چیز دیگرى را کوچکتراز آن مى داند که خود را بدان مشغول سازد.

على[ ع] دراین باره مى فرماید:

البته روشن است این ساده زیستى به معناى رهبانیت و دورى گزیدن از مسئولیت ها نیست بلکه بخشى ازاحساس مسئولیت انسان مومن زهداوست . اینست که وقتى ازامیر مومنان على[ ع] درباره جامه کهنه مندرسش سئوال مى کنند مى فرماید:

یخشع القلب بلبسه و یقتدى به المومن اذا رآه على
دل به خاطر پوشیدن چنین لباس نرم مى گردد مومنان اقتدا مى کنند آن هنگام که بر من مشاهده کنند.

یعنى چون رهبر مسلمین را با سادگى و در کمال زهد مشاهد کنند به اواقتدا مى کنند و مستمندان اگر جامه نو ندارند از پوشیدن جامه کهنه ناراحت نمى شوند.

یکى دیگراز آثار ساده زیستى و ترک تجملات ایجاد روحیه ایثار درانسان است که بدون وابستگى به آن فراهم نمى گردد زیرا یکى از فلسفه هاى زهدایثاراست وایثار به معناى ترک خود براى دیگران و خود را براى آسایش دیگران به رنج افکندن است .

در صورتى انسان ایثارگر مى شود که روحیه زهد را در خود به وجود آورده باشد و زندگى ساده و بى تکلف و در کمال قناعت را فراهم کرده باشد. واین جز با تمرین ممارست حاصل نمى شود ممکن است کسى چنین تصور کند: وابسته نبودن به دنیاامرى آسان است در صورتى که چنین نیست انسان در صورتى مى تواند دراین راه موفق شود که با ترک دنیا وزرق و برق آن و تمرین و ممارست این روحیه را در خودایجاد کند.

البته دراینجا سخن ازاهمیت ایثار نیست که از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و تنهاانسانهاى بسیار بزرگ به این قله شامخ صعود مى کنند اما براى رهبران جامعه که در مقام مسئولیت و هدایت جامعه قرار گرفته اند بدون ایثار واز خودگذشتگى نمى توانند به مدارج عالى برسند و مسئولیت خود راایفا کنند واین جزاز طریق خودسازى و گرایش به زهد ممکن نیست .

ازاین روى نمونه هاى عالى ایثار در زندگى پیامبر وائمه معصومین دیده مى شود و آنان با تفاوت شرایطاجتماعى از نظر فزونى محرومیت و کاستى آن هر یک بگونه اى ایثارگران واقتى عصر خود بوده اند تا آنجا که قرآن سوره[ هل اتى] را دراین باره نازل مى کند.

و همچنین است زندگى عالمان گذشته که بودن چنین روحیه اى به موفقیت هاى شایان و خدمت به جها بشریت نرسیده اند:

 

یکى دیگراز ثمرات ساده زیستى ایجاد روحیه آزادى و آزادگى است . نیاز و وابستگىانسان به دنیا او را برده و مطیع خود مى سازد. زیراانسان براى اینکه به زندگى خویش رونق و صفا بخشد به تنعم و تجمل رو مى آورد و تدریجا به آنچه آنها را وسیله تنعم و تجمل و یاابزار قوت و قدرت خویش قرار داده خو مى گیرد و عادت مى کند و شیفته مى گردد و رشته هایى نامرئى او را به آن اشیاء مى بندد و عاجز و زبون و ذلیل آنها مى سازد.

و در نتیجه او را در برابر مسئولیت ها و مشکلات بزانو در مى آورد.

برعکس آنانکه سبکبال و سبکباراز دنیا و زخارف آن باشند احساس آزادى مى کنند و خود را برده و مملوک دنیا و وابستگى هاى آن نمى دانند زیرا خویشتن خویش راازاین ضعف و زبونى رها ساخته اند.

على(ع) دراین باره چنین مى گوید:

الدنیا دار ممر دار مقر والناس فیها رجلان رجل باع فها نفسه فاوبقها و رجال ابتاع نفسه فاعتقها. 
دنیا گذرگاه است نه ایستگاه و مردم دراین گذرگاه دو دسته اند: برخى خود را مى فروشند و برده آن مى سازند و در نتیجه خویش را تباه مى کنند و برخى دیگر خویشتن را مى خزند و آزاد مى سازند.

آرى مومن چون وابستگى به دنیا و تشریفات او را ناتوان و زبون مى کند و آزادگى درونى او را سلب مى کند نه تنها آن را رها مى کند بلکه کوشش در پرهیزاز عادت به دنیا مى کند زیرا زهداز دنیا راحتى قلب و بدن اواست .

ساده زیستى واثرات اجتماعى آن
یکى از مسائل مهم در ساده زیستى همدردى و شرکت عملى در غم مستمندان و محرومان است .

مستمند و محروم آنگاه که در کنارافرادى برخوردار و مرفه قرار مى گیرد رنجش دو چندان دارد از طرفى رنج ناشى از تهیدستى و تنگدستى واز طرف دیگر رنج احساس عقب ماندگى از دیگران .

افراد جامعه بالطبع نمى توانند تحمل کنند که دیگرانى براو مزیت دارند آنان بخورندو بنوشند و بپوشند و در عیاشى و سرمستى بسر برند واینان نظاره گر باشند.از طرف دیگر چون روشن است دراین کلام حضرت تنها مسئله ساده زیستى مطرح نیست بلکه تطبیق دادن با طبقه ضعیف و شریک شدن در محرومیت و رنج مستمندان و مستضعفان به عنوان یک فرض است به همین دلیل در سخنى دیگر مى فرماید:

اقنع من نفسى بان یقال : هذاامیرالمومنین ولااشارکهم فى مکاره الدهراواکون اسوه لهم فى جشوبه العیش .
آیا با عنوان و لقب امیرمومنان که روى من نهاده شده و مرا به آن خطاب مى کنند خودم را قانع سازم و در سختى هاى روزگار با مومنان شرکت نداشته باشم و یا در ساده زیست کردن امام و پیشواى آنان نباشم .

و در همین نامه است که حضرت مى فرماید:

چگونه ممکن است هواى نفس بر من غلبه کند و مرا به سوى انتخاب بهترین خوراکها بکشاند. در صورتى که شاید در حجاز و یا یمامه افرادى یافت شوند که امید همین یک قرص نان را هم ندارند و دیر زمانى است که شکمشان سیر نشده است آیا سزاواراست شب را با سیرى صبح کنم در صورتى که دراطرافم شکمهاى گرسنه و جگرهاى سوزان قرار دارد.

راه دستیابیشان به امکانات فراهم نیست احساس رنج و ناراحتى مى کنند گر چه رهبران و زمامداران عادل در پى ایجاد شرایط خوب براى این گروه مى باشند واحساس مسئولیت مى کنند اما روشن است که ایجاد چنین شرایطى بسادگى ممکن نیست و زمان لازم دارد دراینصورت آنان براى التیام درد آنان باید همچون آنان زندگى کنند زیرا هم رنج و درد و محرومیت را لمس کنند تا همیشه در ذهن خود به آنان توجه داشته باشند واز طرفى دیگر با آنان همدردى نشان دهند و در غم آنان شریک شوند چون همدردى و همسطحى و شرکت عملى در غم مستمندان بر زخمهاى آنان مرهم مى گذارد و آنا نرا به زندگى امیدوار مى سازد و سختى هاى آنان را آسان مى کند.

امیر مؤمنان على[ ع] چون تنها معصومى است که افزون بر مسئولیت هدایت فرصت زمامدارى یافت ازاین رو دراین باره سخنان بسیار مهمى دارد.

از آنجا که توقع جامعه و چشمداشت مردم از رهبران و روحانیون در امر ساده زیستى برخاسته ازاین تعالیم گرانبهااست ما آن سخنان را مطرح مى کنیم :

على[ ع] مى فرماید:

ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدرواانفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقر فقره .
خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگى خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر مستمندان را ناراحت نکند.

 

یزهدالدنیا من لایعرف الاخره 
کسى که ارزش آخرت را نمى شناسد چگونه در دنیا زهد مى ورزد!

ساده زیستى واثرات معنوى آن
فلسفه ساده زیستى در مرحله اول برخوردارى از مواهب معنوى و روحى است .انسان تااز قید زندگى تجملاتى و دنیاگرایى آزاد نگردد و تا خود رااز مسائل مادى رها نسازد اندیشه هاى تابناک و عواطف ملکوتى آماده نمى گردد.از پیامبر نقل شده است :

یااباذر ما زهد عبد فى الدنیاالاانبت الله الحکمه فى قلبه و انطق بها لسانه و یبصره فى عیوب الدنیا و داء ها و دواء ها واخرجه منها سالماالى دارالسلام .
اى اباذر: هرگز بنده اى ازدنیا دورى نجست مگر آنکه خداوند حکمت را در قلبش رویانید و زبانش را به حکمت جارى ساخت چشمانش را به عیوب دنیا باز نمود تا دردها و درمان دنیا را ببیند تا آنکه او رااز خطرات رسته به بهشت گسیل دارد.

بدون شک حق پرستى و محبت در خدمت حق بودن و یاداو را همیشه در دل داشتن با تجمل پرستى واسیر زرق و برق و خدم و حشم بودن به هیچ وجه سازگار نیست و بر عکس آنان که دنیا را رها کرده اند چشم آنان باز و گوش آنها شنوا و دل آنها روشن باشد لذت ایمان را مى چشند امام صادق در روایتى مى فرماید:

حرام على قلوبکم ان تعرف حلاوه الایمان حتى تزهد فى الدنیا 
محروم از درک شیرنى ایمان خواهید بود مگر آنکه دنیا و لذت هاى آن را رها سازید.

بنابراین امکان ندارد قلبى دنیا را در خود جاى دهد و فکر و اندیشه او در زخارف دنیا باشد و در کنار کانون عشق الهى باشد واز عشق الهى برافروخته باشد و محل الهام واشراق خدایى باشد.

و در روایتى دیگر امام این همسانى و ساده زیستى را به عنوان یک وظیفه براى رهبران جامعه معین مى کند:

ان الله جعلنى اماما لخلقه ففرض على التقدیر فى نفسى و مطعمى و مشربى و ملبسى کضعفاءالناس کى یقتدى الفقیر لفقرى ولایطغى الغنى غناه.

خداوند مرا پیشواى خلق قرار داده است و به همین سبب بر من فرض کرده است که زندگى خود را در خوراک و پوشاک در حد ضعیف ترین اقشار جامعه قرار دهم تااز طرفى مایه تسکین دردهاى مستمندان واز طرف دیگر سبب جلوگیرى از سرکشى ثروتمندان گردد.

البته روشن است که این ساده گرایى و ساده زیستى باید برخاسته از علاقه به محرومان باشد زیرا بدون چنین علاقه اى واقعى امکان ساده زیستى عملى نیست . چه بسا کسانى شعار مستضعفان و محرومان ندا مى دهندولى خود در زندگى همچون اشرافان و مستکبران زندگى مى کنند. و یا کسانى باشند که زندگى ساده اى داشته باشنداما هرگز رنج محرومان و گرسنگى مستمندان آنان را به درد نیاورده است .امام صادق[ ع] - بنابر نقلى که شده - روایتى رااز پدرانش ازامیرمومنان[ ع] از پیامبر نقل مى کند که به على[ ع] فرمود:

یاعلى ان الله وهب لک حب المساکین والمستضعفین فى الارض فرضیت بهم اخواتا و رضوا بک اماما. 
خداوند به تو دوستى محرومان و مستضعفان عطا فرمود تو به دوستى آنان و آنان به رهبرى تو خشنودند.

چنین شیوه اى در شرح حال عالمان گذشته همچون شیخ انصارى و میرزاى قمى نوشته شده است که مااز یاد آن دراین نوشته جهت اختصار خوددارى مى کنیم .

بنابراین ممکن نیست کسى خود را پیروامامان معصوم بداند مستضعفگرا و یاور محرومان بداند اما خود در خانه هاى اشرافى و تجملات طاغوتى زندگى کند او هرگز نمى تواند راهروى واقعى امامان معصوم باشد.

پیامبر در روایتى مى فرماید:

قال ابوذر:اوصانى رسول الله بسع اوصافى ان انظرالى من هو دونى ولاانظر من هو فوقى واوصانى بحب المساکین والدنو منهم .

ابوذر نقل مى کند که پیامبر در هفت چیز مرا وصیت کرد: وصیت کرد که همیشه به پائین دست هاى خود نگاه کنم نه به آنان که بالا دست من قرار گرفته اند. وصیت کرد که مستمندان را دوست بدارم و با آنان نزدیک باشم .

آرى تنها دوست داشتن کافى نیست نزدیک شدن و رنج آنان را لمس کردن و مرهمى بر زخمهاى آنان نهادن مطرح است .

اثرات منفى ترک ساده زیستى در جامعه
همیشه پس از هرانقلابى و دگرگونى در وضعیت اجتماعى و سیاسى و اقتصادى مردم ثروتهایى جابجا مى شود واموالى از حکومتگران گذشته به دست انقلابیون مى افتد.

این خطر همیشه زمامداران و رهبران جدید را تهدید مى کند که مبادا چشم طمع به آن اموال دوزند و به مصرف عمومى نرسانند و تبدیل به اموال شخصى کنند.

از طرفى دیگر براى رهبران جدید شرایط آسایش و راحتى بیشتر فراهم مى شود وامکانات جدید دراختیار آنان قرار مى گیرد در اینصورت زمینه گرایش به تجمل پرستى و کنار گذاشتن روحیه انقلابى و سجایاى شجاعت وایثار و فداکارى فراهم شده است . در چنین شرایطى خطر انحطاط هرج و مرج و شورش بر سر فرمانروایان وجود دارد. براى نمونه این حادثه در آغازاسلام و پس از فوت پیامبر به وجود آمد زیرا فتوحات بزرگى نصیب مسلمانان گشت .

این فتوحات مال و ثروت فراوانى را به جهان اسلام سرازیر کرد ثروتى که به جاى اینکه به مصارف عمومى برسد و عادلانه در میان مسلمانان تقسیم شود غالبا دراختیارافراد و شخصیتها قرار گرفت مخصوصا در زمان عثمان .این جریان فوق العاده قوت گرفت .افرادى که تا چند سال پیش فاقد هرگونه ثروت و سرمایه اى بودند داراى ثروت بى حساب شدند در کناراین افراد عده اى دست بگریبان گرسنه و بى مسکن نظاره گر چنین وضعى بودند.

امیرالمومنین[ ع] درباره چنین شرایطى پس از به خلافت رسیدن خود مى فرماید:

کافر نعمت یا ممسکى که امساک حق خدا را وسیله ثروت اندوزى قرار داده است و یا سرکشى که گوشش به اندرز بدهکار نیست

در چنین شرایطى اولین خطر سکر نعمت است که انسانها رااز خدا و تعالیمش فراموشى مى دهد و آنان را به دنیا و زراندوزى ها و زندگى در خانه هاى اشرافى و غذاها و لباس هاى فاخر مشغول مى سازد.امیرمومنان در کلمات خود نکته اى را یادآورى مى کند و آن[ سکر نعمت] یعنى مستى ناشى از رفاه است که به دنبال آن بلاى انتقام را در پى دارد:

ثم انکم معشرالعرب اغراض بلایا قداتربت فاتقوا سکرات النعمه و احذروا بوائق النقمه
شما مردم عرب هدف مصائبى هستید که نزدیک است . همانااز مستى ها نعمت بترسید واز بلاى انتقام بهراسید.

در چنین صورتى است که عواقب شومى را در بر خواهد داشت از طرفى عده اى در نهایت عیاشى و زراندوزى بسر مى برند و مست دنیا شده اند و در طرف دیگر محرومان و گرسنگان چشم به آنان دوخته اند و آنان را نظاره مى کنند.

على[ ع] در چنین شرایطى براى مسلمان آینده وخیمى را پیشگویى مى کند:

ذاک حیث تسکرون من غیر شراب بل من النعمه والنعیم در هنگامى است که شما مست مى گردید اما نه از باده بلکه از نعمت و رفاه .

آرى دنیا زدگى و رفاه زدگى این خطر بزرگ آرمانهاى اسلامى را تهدید مى کند مردم بیکدیگر و به مسئولین خود بى اعتماد مى شوند ایثار و فداکارى و جانبازى از مردم رخت مى بندد مبارزه و مقاومت در برابر دشمنان داخلى و خارجى ممکن نخواهد بود شور و هیجان مردم فروکش خواهد کرد.

نتیجه گیرى
ساده زیستى در حوزه هاى قدیم به عنوان یک فرهنگ پذیرفته شده بود و همین حالت عامل ابتکارها و خلاقیت هاى علمى گشته بود. بنابراین ما اگر بخواهیم حوزه ها در رشد و شکوفائى و تکامل فرهنگ اسلامى قرار بگیرند بایداز راه و روش پیامبران وائمه اطهار و زندگى عملى عالمان بزرگ دور نشویم والا آینده تاریک را در پیش خواهیم داشت و خطر دنیا طلبى ریاست خواهى حرص به مال دنیا جامعه ما را تهدید مى کند.

[ حوزه]


پاورقى 1 غررالحکم بنابر نقل میزان الحکمه ج 4.255.البته در روایت در غررالحکم دیگر آمده است : اول الزهدالتزهد.
2 نهج البلاغه خطبه 160.
3 بحارالانوار چاپ اسلامیه ج 40 ص 331.
4 زندگى شیخ انصارى . تالیف مرتضى انصارى .86.
5 زى طلبگى ج اول /07
6اشارات بوعلى سینا نمط نهم به نقل از سیرى در نهج البلاغه .155.
7 میزان الحکمه ج 4.258 به نقل از غررالحکم .
8 میزان الحکمه ج 4.259 نقل از بحارالانوار ج 78.80.
9 میزان الحکمه ج 4.263 به نقل از بحارالانوار 73.49.
10 بحارالانوار ج 40.334.
11 نهج البلاغه کلمات قصار حکمت 133.
12 میزان الحکمه ج 4.264 به نقل از بحارالانوارج 78.240.
13 نهج البلاغه خطبه 207.
14 نهج البلاغه نامه 45.
ج 40 چاپ اسلامیه حدیث 17.336.
15 بحارالانوار
16الحیاه ج 2.51 به نقل از بحارالانوار ج 39.306.
17 تاریخ روابطایران و عراق مرتضى مدرسى . 200.
18 قصص العلماء میرزا محمد تنکابنى . 201 سیرى در نهج البلاغه
.147.
19 بحارالانوار ج 69.388 به نقل ازالحیاه ج 2.51.
20 نهج البلاغه خطبه 127 به نقل و ترجمه از سیرى در نهج البلاغه .166.
21 نهج البلاغه خطبه 149 به نقل از مدرک سابق .
22 مدرک سابق .