نوع مقاله : مقاله پژوهشی
بخش سوم
محمد رضا حکیمى
ز- قرآن کریم
مرحوم مطهرى با قرآن کریم انس بسیار داشت .از سخنرانیها و گفتارهاى تفسیرى وى این امر بخوبى مشهوداست . در فهم نکات تعبیرى قرآن نیز دستى داشت .این چگونگى از دقت و ممارست و ذوق نیرومند و مطالعه تفاسیر حاصل مى گردد. شاید دراین مقام تعالم و تذکرات علامه سید محمد حسین طباطبائى رحمه الله علیه صاحب تغسیر[ المیزان] نیز درایشان موثر بوده است .
هنگامى مرحوم مشغول تحقیق درباره[ فطرت] بود.ازاینرو دوست داشت نظر مکتب معارفى خراسان را که صرفا بر پایه[ قرآن] مبتنى است نیز باید بداند.
مکتبى را که من از آن به[ مکتب تفکیک] تعبیر مى کنم . 1 بارى ایشان گفتند:[ مشغول تحقیقى هستم درباره فطرت ... مى خواهم کتابهاى مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى را ببینم . شنیده ام ایشان دراین باب بحثى دارند شما دارید؟] گفتم : بله . گفتند:[ به من بدهید]. دوره کتاب[ بیان الفرقان] را براى ایشان فرستادم . بعداز مدتى که مرور کرده بودند به من رد کردند. من نیز مشغول کارى بودم در آن باره با ایشان گفتگو کردم بمناسبت از یکى کتابهاى چاپ نشده خود نام بردند و قرار شد آن را براى من بفرستند تا بخوانم . و چنین کردند. کتابى بود درباره[ قرآن کریم] و موضوعات قرآن و شناخت آن موضوعات که براى عموم تالیف شده بود. من پس از مراجعه دریافتم که در مورد آن کار خود نمى توانم ازاین کتاب استفاده و نقل کنم اما کتاب چندان خوب بود که آن را شاید همه اش را خواندم و به ایشان رد کردم . و همواره تاکید داشتم که[ این کتاب را چاپ کنید بسیار آموزنده است خوب است خیلى خوب]... واکنون نمى دانم که آن کتاب چه سرنوشتى یافته است تا کنون که چاپ شده آن را ندیده ام .
ح - سیره نبوى ( زندگانى پیامبراکرم[ ص] )
مرحوم مطرى - که روانش شاد و شادتر باد - یادداشتهاى بسیار و تحقیقاتى فراوان درباره زندگانى و سیره پیامبراکرم[ ص] داشت . یکى از مسائل بسیار غم انگیزاین است که در زبان فارسى صدها کتاب در موضوعات مذهبى کم داریم و نداریم . موضوعاتى که نداشتن کتاب خوب درباره آنها مایه زیانهاى بزرگ است ... آیا تاسفبار نیست که در زبان فارسى چند زندگینامه تحلیلى و سیره تحقیقى و خوش قلم و مستند در سطوح متفاوت درباره پیامبراکرم[ ص] نداشته باشیم ؟ زندگى پیامبراکرم که خود بزرگترین عامل سازنده و مکتب تربیت و چشمه حیات عقلى واخلاقى و روحى و تربیتى و سیاسى واجتماعى واقتصادى و ادارى و نظامى است و عظمترین نمونه واسوه است [ و لکم فى رسول الله اسوه حسنته] .
مطهرى از جمله به اهمیت این موضوع بنیکى پى برده بود و در قصد نگارش سیره نبوى بود سیره اى جامع و روشن و تحقیقى و آموزنده و درست . و پیداست که اگر مردى چون او دست به تحقیقات متنى و تاریخى و تطبیق و مقایسه و دریافت واستناد و رفع ابهام ورداتهام مى زد چگونه اثرى پدید مى آورد. دراین باره یک نمونه مقاله تحقیقى زیبا و آموزنده اوست درباره چگونگى و حکمت تعدد زوجات پیامبراکرم[ ص] [ . 2
تا آنجا که به یاد دارم مى فرمود:
[ من درباره زندگى و سیره پیامبر[ ص] چند هزار فیش و یادداشت جمع کرده ام]... و این یک بخش از کارهاى علمى و تحقیقى مطهرى بود. وى به صورتى آگاهانه و عارفانه به شخصیت پیامبراکرم[ ص] عشق مى ورزید. وازامورى که به صورتى شگفت در آگاهى متعهدانه مطهرى نقش داشت همین توجه عمیق او به شخصیت و معنویت و زندگى حضرت رسول اکرم[ ص] و شیفتگى او دراین مرحله و دراین معرفت بود. تامل در شخصیت و عظمت پیامبراکرم[ ص] در نزد بسیارى مورد غفلت است . یکى از علتهاى این امر مقام عظیم الشن و جهت نفس الرحمانى و هویت باطنه آن حضرت است واین مقام به تعبیرى و تشبیهى چنان خورشیداست که کمتر چشمانى قدرت توجه به آن وادامه نظر در آن را دارند. و دراین مقصود بیش ازاین تشبیه واشاره نشاید گفت رعایت حدوداستعدادات را
بارى مرحوم مطهرى ازاین توفیق و فیض به مقدارى قابل توجه برخوردار بود و به پیامبراکرم[ ص] توجهى خاص داشت و به تالیف و تحقیق درباره تاریخ و زندگى پیامبراکرم[ ص] بسیار مى اندیشید. و در این باره سخنى بسیار دقیق و جالب مى گفت:[ اگر کسى اگر کسى بخواهد زندگانى پیامبر را مورد مطالعه قرار دهد باید تمام دوره هاى این زندگانى را مورد دقت و تحلیل قرار دهد. سراسر زندگانى پیامبراعجاز و تربیت است و باید همه ارتباط با هم مورد مطالعه قرار گیرد. زندگانى پیامبر[ ص] 63 سال است .این 63 سال یک واحداست . من اگر موفق شوم زندگى پیامبر را زیر عنوان63[ سال خواهم نوشت[ .
درست است زندگى پیامبراکرم[ ص] 63 سال است و باید پیوسته به هم مورد شناخت و تفسیر و تبیین قرار گیرد به ویژه ه این سیره - چنانکه یاد کردیم از جهات گوناگونى براى مسلمین و بشریت مطرح است : روحى بدنى اخلاقى تربیتى رهبرى ادارى فرماندهى سیاست شناخت حکمت اخلاق رهبرى اخلاق تبلغى .اینها همه و هنوز جوانب بسیارى دیگر باید مطرح گردد. و مطهرى دراین باره در صدد کارى بود جامع و بزرگ . سخنى را هم که ازاو نقل کردیم ناظر به همین طرح و عرضه جامع بود. در آن سالها کتابى به عنوان گفتگو درباره زندگانى پیامبر از سوى ایادى خائن تهیه و تالیف شده بود ودسترس برخى قرار گرفته بود کتابى مبتنى برافترا در وقایع و تقطیع در نقل و تحریف در متن و خیانت و تدلیس در عرضه ... مرحوم مطهرى چون مومنى متعهد از آن کتاب اطلاع یافته بود و به موارد نقص و خیانت آن کتاب واغراض ساواک از تهیه و پخش آن پى برده بود ازاینرو مى خواست با کارى جامع جلواینگونه نغمه هاى شوم را که گاه گاه از سوى برخى از مستشرقان یهودى و مسیحى و دیگرایادى خیانت و فجور و جاسوسى و ضلال بود تااز چند تن دیگراز صاحبنظران نیز بخواهد که در پاسخ آن یاوه هاى مرموز و تقطیعهاى مزورانه (که بر خوانندگان بى اطلاع پوشیده مى ماند) و دروغهاى تاریخى بزرگ و به هم اندازیهاى طرارانه و تصویرگریهاى کاذب قلم کتابى بنویسند.او کسانى چند را نام مى برد از جمله آقاى دکتر سیدجعفر شهیدى و مرحوم دکترعلى شریعتى . مى گفت : اینان مى توانند آثار سوءاین نوشته مزورانه و مرموز را خنثى کنند. 3
ط - آشنایى با [نهج البلاغه]
این کتاب مظلوم و کتاب مظلوم دیگر [ صحیفه سجادیه] به صورتى عجیب در حوزه هاى ما ناشناخته اند البته به استثناى افراد یا جریانهاى استثنایى . نهج البلاغه تبلوراعلاى تعالیم اسلام است در سطح حاکمیت و صحیفه سجادیه تبلوراعلاى تعالیم اسلام است در سطح حاکمیت و صحیفه سجادیه تبلوراعلاى تعالیم اسلام است در سطح تربیت . این دو کتاب باید در حوزه هاى ما هیچگاه از دست ظالمان علم به زمین گذاشته نشود. باید بحث و درس و شناخت و تحلیل این دو زبور مقدس و صحیفه مکرم یکى ازارککان اصلى تعلیم و تعلم در حوزه ها باشد. و با کمال دردمندى و دریغ خورى اینگونه نیست .
مطهرى پس از پیشامدى که خود شرح داده است با نهج البلاغه آشنا مى شود واین آشنایى در جان او مى توفد واو را گرفتار خویش مى سازد. مطهرى از آن هنگام سر به آستان[ نهج البلاغه] مى نهد و به[ سیرى در نهج البلاغه] مى پردازد و جان جویاى خویش در مطلع انوار آسمانى کلام عظیم به فیض طلبى و نورگیرى مى برد.از آن پس نه تنها در کتاب ویژه اى درباره نهج البلاغه که بر نوشته ها و سخنرانیهاى او نیز سخنان على[ ع] پرتو مى افکند و نور مى باشد. )
بارى اثرامور یاد شده در روح و تهذیب و تکامل آن وافزایش توفیق و کامیابى در طلب جزء مسلمات و مجربات است واما پاداشهاى اخروئو مینوى آن که در جاى خود محفوظ. و دراین راه اوقات واغتنام آنها نیز نقشى عمده دارد (مانند مکان و برخى چیزهاى دیگر). شب و سحر و سپیده دم (بین الطلوعین ) از جمله مهمترین و مستعدترین اوقات کلى است :
ان المتقین جنات وعیون ... کانوا قلیلا من اللیل مایهجعون . و بالاسحار هم یستغفرون . 3
پرهیزپیشگان که - در آن جهان - در دل باغستانها وبر لب چشمه سارهاى خواهند داشت دراین جهان شبهااندکى مى خفتند و سحرگاهان به آمرزشخواهى مى کوشیدند.
مطهرى متهجد و مستغفر با لاسحار بااین عالم جانانه آشنا بود واز آن بهره مند. ایمان در مرحله کمال خویش عشق است و محبت ( الایمان هو هوالب ) و همه چیز در گرواین عشق و محبت است وانسان باید همچون دیگر کاینات ازاین آتش مقدس که در جان همه چیزافتاده است (وان من شى ء الا یسبح بحمده ) شعله اى در جان خوى بیفکند:
طفیل هستى عشقند آدمى و پرىارادتى بنما تا سعادتى ببرى
و باید تا کار جهان بر سر نیامده است (یوم نطوى السماء کطى السجل للکتب ) عاشق شد و نقش مقصوداز کارگاه هستى خواند:
عاشق شوار نه روزى کار جهان سرآیدناخوانده نقش مقصوداز کارگاه هستى
و چون کارایمان به حب رسید (وعنان عقل در دست عشق افتاد) دل دریاى راز مى گردد و به رازگویى میل مى کند. و رازگویى با مجرب خلوت مى طلبد و چه خلوتى بهتراز شب دل شب :
نباشداى پسر صاحبدلان رابجز دل در دل شبها قرینى
و چون دل عاشق گشت متنبه مى گردد و چون متنبه و بیدار گردید آنچه را مى طلبد و مى خواهد در عالم تن و طبیعت نمى یابد و دیگراز پرفشانى در قفس طبیعت و پرواز در عالم کدورت طرفى نمى بندد این است که به[ عالم جان] توجه مى یابد و روى مى آورد و براى رسیدن به عالم جان خویشتن را آماده سفر کردن از[ عالم تن] مى سازد:
در حیات تن سفر کردن زتن مى خواستم یک سراسر سیر عالم بى بدن مى خواستم
پرفشانى در قفس نتوان به کام خویش کردنیست عالم جاى پروازى که من مى خواستماز هوسها بت پرست خود پرستى گشته امعشق را در کعبه دل بت شکن مى خواستمبا وجود آنکه چیزى در نظر جزاو نبوددیده نتوانست دید آن را که من مى خواستمداشت روح امید آسایش ز[ ملک تن] نجیب !ساده لوحى بین که در غربت وطن مى خواستم(4)
آرى روح بیدار اندک اندک از عالم تن مى گسلد وامید آسایش از ملک تن بر مى گیرد واز وطن خواستن در[ غربت] دست بر مى دارد. دل بیدار نمى تواند عالم جان را نبیند و براین نابینایى بشکیبد. در یکى از سخنرانیهاازاو شنیدم که این دو بیت را - که حاکى از توجه به این مراحل است - مى خواند:
ترسم بروم عالم جان نادیده بیرون روم از جهان جهان نادیده درعالم جان چون روم از عالم تن در عالم تن عالم جان جان نادیده ؟
و مرد از سالها سال پیش خویش را براى این سفر آماده کرده بود و با توشه تهجد و مرکب شبخیزى و راهبرى فیض سحر عمرى دراین راه گام کوبید و به یقین به مقصودهایى رسید: همین آثار فراوان و خدمات شایان او نشانه فوز و توفیق اوست و همچنین کامیابى او به سعادت شهادت ...
دراین مقام اشاره به امرى دیگر نیز مناسب است . و آن امر ارادت پر عمق وى به خاندان پیامبراکرم وائمه طاهرین علیهم السلام بود. این ارادت عمیق و مبتنى بر حکمت و دانایى و متجلى در جان و روح و توام با منطق و فرزانگى در شور پر ژرفاى او به هنگام ذکر مطهر آنان نمودار مى گشت . او حتى یاد کرد نام پیامبراکرم و خاندان پیامبر [ص] را بااداى احترام توام مى ساخت و فعل را در جمله به صیغه جمع ادا مى کرد. واگر ولایت است و ولایتى مصداق درست آن از جمله این است واینچنین مردان ...
و سرانجام از همه والاتر اینکه آل محمد[ ص] او را پذیرفتند و وى را محرم حریم حرمت خویش دانستند و محرم حرم خود خواستند و با رخسار پر خون و کفن گلگون در آستان اقدس خود جاى دادند و همانسان که خواجه نصیرالدین طوسى را در حرم انور حضرت امام موسى بن جعفر [ع] پذیرفتند او را در حرم مطهر دخت اطهر آن امام همام پذیرا گشتند افاض الله علیه شابیب الرحمه والغفران و حشره مع ال محمد اولیاءالاکوان .
یا-شناخت تحلیلى تاریخ اسلام
موضوعى بسیار مهم و جهت بخش و بیدارى آموز و حرکت آفرین است .این رشته - به صورت تحقیق و تحلیل - باید یکى از درسهاى اساسى حوزه ها باشد و متخصصانى و مدرسانى داشته باشد. بسیارى از متفکران و مصلحان اسلامى مایه هاى عمده تفکر واقدام خویش را شناخت تحلیلى تاریخ اسلام و حرکتهاى اسلامى گرفته اند. مطهرى نیزاز همین رده متفکران بود.او در سخنرانیها و نوشته هاى خویش را از تاریخ تسلط خود رابر بهره گیرى از منطق حوادث نشان داده است.
- یب -اطلاع ازاحوال عالمان
مطالعه احوال عالمان گذشته و آگاه شداز چگونگى حال آنان : زهد تقوى پشتکار انسانیت عظمت و دیگر صفات برجسته آنان در سازندگى روح اثرى عظیم دارد. طلاب جوان نبایدازاین منبع عظیم انرژى و نیروى روحى غافل باشند. فواید بسیار دیگرى نیزاز مطالعه کتابهاى زندگى عالمان بزرگ به دست مى آید که همه آنها به گونه اى در وسعت دهى به معلومات و قوام بخشى به شخصیت طالب علمان جوان موثراست .از آثار مطهرى پیداست که اوازاحوال عالمان بویژه سلسله هاى آنان در طبقات استادى و شاگردى ونقل و حمل مشعل و علم و آگاهى آگاه بوده است .
یج - خوى علمى
عالمان راستین همواره در صدد آموختنند واندوختن [ منهومان لایشبعان]... دو گرسنه هیچگاه سیر نمى شوند: یکى گرسنه علم و دیگرى گرسنه مال . مرحوم مطهرى به صورتى عجیب در صدد بود که با آگاهان دیگر تماس گیرد وازاندیشه ها با خبر گردد. به ویژه علاقه داشت اگر در میان دانشگاهیان و متجددان و مولفان و مترجمان خارج از حوزه کسانى باشند که معلومات آنان براى او قابل استفاده باشد با آنان ارتباط یابد واز آنان استفاده کند و در ضمن به آنان چیزهایى بیاموزد. یکبار دراین باره از خوداینجانب کمک خواست و من آنچه را ایشان مى خواست و منظور داشت عملى کردم . واین چگونگى باید براى اسوه جویان ملاکى مهم به شمار آید. من به حضور محترم طلاب جوان بر توجه به این امر تاکید مى کنم .
از عرضه کارهاى علمى خود نیز بر کسانى که به آنان اعتقاد داشت و آنان را در خود مى دیدابایى نداشت بلکه بدین کاراقدام مى کرد. همچنین به رایزنى و مشورت درباره برخى بحثها و طرحهاى علمى و تحقیقى که به نظرش مى رسید یا مى خواست بدان دست یازد یابدان دست یازیده بود اهمیت مى داد واین کار را مى کرد.
هنگامى که من [ حماسه غدیر] بخش مدخل را نوشتم به ایشان دادم تا مرور کنند و نظر بدهند. وایشان چنین کردند.ایشان نیز در مورد برخى از کارهایشان مایل بودند که این بنده مرور کند واگر چیزى به نظرش مى رسد بگوید و گاه چنین مى شد از جمله در مورد کتاب[ خدمات متقابل اسلام وایران] (چاپ دوم ).
ید-حریت فکرى و شهامت اصلاحى
درد آشنایى روشن بینى و آرمانخواهى واصلاح طلبى انسان را حر و آزاد و با شهامت بار مى آورد.انسان دردآشنائى روشن بین آرمانخواه اصلاح طلب نخست
در آمدى و ... نیفتد.اینچنین کس سپس آنچه را دید و دانست و درک کرد مى گوید. هم درست مى فهمد و هم باشهامت ابراز مى دارد.
نمونه روحیه یاد شده در بالا در مرحوم مطهرى نیز بود. یک اثراز آثاراین واقعیت مقاله غ پر بار و بلند و آگاه کننده و حریت نشان ایشان است با عنوان[ مشکل اساسى در سازمان روحانیت] . واین نمونه اى است از آنکه گفتیم:[الرائد لایکذب اهله] . طلاب جوان که اگرامیدى به حوزه هست به دلیل وجود آنان و خودسازى و آگاهى طلبى متعهدانه و زمانمدار آنان است باید بااین مقاله واین مقوله (یعنى :اصلاح حوزه ها و تصفیه روحانیت وایجاد تشکیلات صحیح در آن ) بطور کامل و جدى و تکلیفى آشنا گردند و آن مقاله را بخوانند و براى عملى ساختن پیشنهادهاى آن فکر کنند و گامهاى مناسب بردارند. والتوفیق من الله تعالى والتایید من بقیته بین عباده و ذخیرنه فى بلادده .
یه - شناخت اقتصاد زمان و توجه به امر حیاتى عدالت اجتماعى
یکى از نقطه هاى اوج درادراک و تعهد مطهرى نظریات اوست درباره اقتصاد گوشه اى نشستن واینهمه ظلز و تفاوت را پذیرفتن واستخوان طبقات محروم را خرد شده دیدن و دم بر نیاوردن از ساحت تعهد و اندیشه این عالم آگاه بدور بود بسیار بدور. مطهرى با توجه پیدا کردن به مسائل جدید و شناختن جهان نو ماهیت سرمایه و کار دراین جهان نشان داد که عالمى است آگاه از[ حوادث واقعه] نه آخوندى غرق در[ وقایع سابقه] . مطهرى با فرق گذاشتن میان[ کارگر] در دنیاى جدید [صنعت] با[ اجیر] در دنیاى قدیم[ خدمت] فهماند که زمان را بشریت را مسائل را تحولات اجتماعى را درک مى کند خردمنداست و خردور عاقل است و بصیر مرزبان است و با عاطفه شریف است وانسان . مطهرى به نام طرفدارى از برخى امور... موجب منزوى گشتن اسلام و متهم شدن فقه اسلامى به نداشتن کتابى و باى درباره[ عدالت اجتماعى] نمى گشت و به طاغوتان مالى نمى گرایید و به بیشتر خرد شدن استخوان محرومین کمک نمى کرد و به فراوان تر دوشیدن و مکیدن این زالویان مردم محروم را مدد نمى رسانید. واین بود آنکه گفتیم : الراید لا یکذب اهله
اکنون بر طلاب جوانى که روزى عالم و مبلغ و مدیراجتماع زنده اسلامى مى گردند واجب است اینگونه آگاهیها را بخوبى دریابند وشم زنده زمانى پیدا کنند واز غرق شدن در کتاب و درس به صورتى که با واقعیات زمان و زندگى بیگانه گردند به سختى بپرهیزند و بفهمند که وقتى مطهرى از فقیه بزرگ مرحوم آسید محمدکاظم یزدى (صاحب عروه فقهى ) نقل مى کند که مى توان برابواب فقه بابهایى دیگرافزود چه منظورى دارد و مى خواهد کدام مرز جامعه را پاس دارد و کدام بعد متحرک اسلام و فقه اسلام را نشان دهد.این مطالب را بخوبى درک کنند و خود را و خرد خود را تسلیم متحجران واقع بین و واپسروان زمان نشناس نسازند. و توجه داشته باشند که اسلام منهاى عدالت اجتماعى و منهاى مبارزه بااستضعاف و تبعیض نه دین خدااست و نه فقه آل محمد[ ص] است و نه قابل دفاع است و نه قادر بر بقا بااینکه دین خدا تا قیام قیامت باقى است . واسلام منادى دفاع از محرومان است نه محرومیت آفرینان .
جالب توجه است که دراحادیث ازامام على[ ع] رسیده است :
من زاد علمه على عقله کان و بالا علیه . 6
- عالمى که علمش بیش از عقلش باشد این براى او بدفرجام خواهد بود.
این تعلیم بیدارگر براى کوبیدن عالمان ساده اندیش و کم خرد و بسته ذهن و بى تجربه و زمان نشناس و کم عقل و مرتجع است .این حدیث بیان نفى ارزش بلکه بیان زیانبخش و صدمه رسانى عالمان و واعظان و مدرسان و فقیهانى است که سالهایى چند در کنج مدارس ولاى کتاب و در حوزه هاى درس خارج گذرانده اند درس خارج دیده اند و گفته اند و مبانى واصطلاحات را فرا گرفته اند وازاین جهت قوى شده اند لیکن در جهت داشتن عقل زمانى و کسب کردن آگاهى اجتماعى و سیاسى واقتصادى و عملى و عصرى و نسلى گامى بر نداشته و کوششى نکرده اند.اینگونه کسان در هر مقام مایه افت کردن اسلام وانحطاط یافتن جامعه اسلامى و عملى ناشدن وعده هاى انقلابى و رکودپذیرى حرکتهاى مردمى و جمودگرایى جهشهاى اصلاحى و آرمانیند.اینانند که عملشان مایه و بال (بدفرجامى )است و عملشان واطلاعات واستحضارشان بدفرجام است . هم براى طلاب هم براى جامعه هم براى تاریخ و هم براى انقلاب واسلام زیرا که از دست اینان و تشخیصهاى بسته ذهنانه و موضعگیریهاى رکودآفرین اینان بر جامعه و تاریخ و نسل و عصر و اسلام وارزشها مصیبتها خواهد رفت و زیانها خواهد رسید... ولا حول قوه الا بلله اللى العظیم .
در صورت آنچه یاد شد یکى از نقطه هاى مهم بیدارى آفرینى است در طلاب جوان تا بکوشند که علاوه بر علم حوزه اى و عقل کتابى از علم محیطى و عقل حیاتى (در شعبه هاى گوناگون آن ) نیز بر خوردار باشند واین علم و عقل را نیزاز طریقهایى که دارد کسب کنند و به معلومات همواره به چشم[ کمى] ننگرند و به معلومات[ کیفى] نیز بها دهند و تنها کمیت تحصیلات و معلومات کسان و استادان و مدرسان و مربیان آنان را مرعوب یا مجذوب نسازد بلکه به کیفیت معلومات و درسها و دریافتها و عقلها و شناختها نیز بشایستگى توجه نمایند و بسختى و سرسختى با بسته ذهنى و محدوداندیشى بستیزند و خود بسته ذهن و محدوداندیش بار نیایند. عقل نعمت بزرگ خداست واجل از آن است که انسان آن را در وجود خود زندانى کند به هر نامى که باشد.
دراینجا لازم است یاد کنم که مطهرى به حوزه بسیار علاقه مند بود و طلاب را بسیار دوست مى داشت و به آنان احترام مى گزاشت آنچه هم در آن مقاله نوشته است از سر درد و درک و دید و درایت است واز باب [ الرائد لایکذب].. نه از جهتى دیگر و به دلیلى دیگر. و به کار تدریس حوزه اى دست زنم و به تربیت طلاب بپردازم ... و بقیه کتابهایم را .مرتب نم و به چاپ رسانم.
13- اشراف در مرزبانى
اکنون که به پایان این مقال نزدیک شدیم و برخى خصوصیات مرحوم مطهرى را یاد کردیم من نمى توانم از یاد کرد موضوع دیگرى چشم بربندم .
در پیش یاد شد که مرحوم مطهرى[ حضوراجتماعى] داشت و تعهدها و تکلیفها را - بسیارى را - خوب مى شناخت دنبال انجام تکلیف بود واز سختى یا دشوارى آن نمى هراسید.احساس مسئولیت او را وامى داشت تا مانند یک برجبان مراقب به همه سوى جامعه نظر بیفکند و نابسامانیهاى فکرى واعتقادى و فرهنگى جامعه را - تا آنجا که در آن روزگار در امکان او بود و چنانکه تشخیص مى داد - به سامان آورد. 7اواز نوشتن حواشى بر کتاب[ روش رئالیسم] و نوشتن مقاله[ کتابسوزى درایران و مصر] و رساله[ مسئله حجاب] گرفته تا دفاع از تحریف مقاصد عرفانى در شعر فارسى یا مقاله نویسى براى مجله[ زن روز] آنروز و تا پاسخگویى به فیلم خائنانه و مرموز و مبتنى بر کذب و تزویر [محلل] در همه جا و همهجا از روى اعتقاد و مسئولیت و درک وظیفه و اقدام به وظیفه قلم مى زد و کار مى کرد
مگر نه این است که عالم دینى راستین و آگاه مرزبان روحى جامعه و پاسدار باروى اعتقادات است ؟ و مگر براى مرزبان مسئول فرق مى کند که تانکى مجهز حمله کند یا بچه اى تیرى بیندازد در هر مورد دفاع وظیفه است .
بشرى که مى نشیند و مطالب علمى و فلسفى دقیق را بررسى مى کند على القاعده نباید ملتفت شود که فیلمى ضداسلامى و ضداخلاقى و دروغ و مرموز به نام[ محلل] به دست تهیه کننده اى .. ساخته شده و به نمایش در آمده است یا مقالاتى انحرافى در فلان مجله کذایى درج گشته است ... تا پاسخ دهد.اما مطهرى بیدار بود متوجه بود مسئول بود متعهد بود زندگى و مردم را مى دید و مى شناخت از بیرون حوزه - که مقصد اصلى حفظ آن است - نیز آگاه بود و نه تنها[ درس خارج] خوانده بود که[ خارج درس] هم خوانده بود. واین بیدارى و دیده بانى و دیده ورى او را به خروش وا مى داشت و به اقدام .
همینجا جاى یاد کردن این نکته اخلاقى و تربیتى و تاثیرى واجتماعى مهم نیز هست که اوانحراف زدایى و پاسخگویى و چاره جویى را با جنجال و هوچیگرى و عوام آشوبى همراه نمى کرد بلکه مى نشست فکر مى کرد کتاب مى خواند سند مى یافت تنظیم مى نمود. و آنگاه پاسخى متین و مقاله اى کوبنده و محکم مى نوشت و آن رخنه را مى بست . و بدینگونه او مرابط (مرزبان ) بود. در ثغر شیطان یعنى جاهایى که شیطان و پیروان از آنجاها حمله مى کنند. و مرابطه و مرزبانى در ثغر شیطان و در برابر شیطان ازاوصافى است که در احادیث درباره عالمان آگاه و متعهد رسیده است
14- یادى از مرزبانان
خوشبختانه در تاریخ[ روحانیت شیعه] چهره هایى عظیم که هر کى مى توانند براى امتى اسوه باشند فراوان ظهور کرده اند. طلاب جوان مى باید با مطالعه دراحوال آنان و شناخت درست زندگى آنان درافق همت خویش نمونه هایى قرار دهند و به سوى آن افق حرکت کنند. در همین قرن چهاردهم (1300 - 1400) نیز چه بسیار کسانى در رده مرزبانان بزرگ داشته ایم .اینان هر یک مى توانند از نظر قوام وارزش از جهتى از جهات نمونه واسوه باشند.
من دراینجا بیست تن ازاین برزگان را براى تذکر و تبرک یاد مى کنم و نام مى برم :
1 میرحامد حسین نیشابورى هندى (م 1306: ق )
2 میرزامحمد حسین شیرازى (م 1312: ق )
3 سیدجمال الدین اسدآبادى (م 1314: ق )
4 حاج آقا رضا همدانى (م 1322: ق )
5 حاج شیخ فضل الله نورى (م 1327: ق )
6 آخوند ملامحمد کاظم خراسانى (م 1329: ق )
7 میرزا محمد تقى شیرازى (م 1338: ق )
8 شیخ محمد خیابانى (م 1338: ق )
9 شیخ محمدجواد بلاغى (م 1352: ق )
10 سیدحسن صدر (م 1354: ق )
( 40 )
11 میرزامحمدحسین نائینى (م 1355: ق )
12 سیدحسن مدرس (ح 1359: ق )
13 سیدمحمدتقى خوانسارى (م 1371: ق )
14 شیخ محمدحسین کاشف الغطا (م 1373: ق )
15 سیدعبدالحسین شرف الدین (م 1377: ق )
16 سیدابوالقاسم کاشانى (م 1380: ق )
17 سیدهبه الدین شهرستاین (م 1386: ق )
18 شیخ آقا بزرگ تهرانى (م 1389: ق )
19 شیخ عبدالحسین امینى (م 1390: ق )
20 سیدمحمود طالقانى (م 1399: ق )
15- آرمانخواهى در عینیت
پس از آنچه گفته شد باید یاد کنیم که مقصوداصلى ازاینهمه تاکید برایجاد زمینه هاى پرورش و سازندگى در حوزه ها چیست ؟ چرااین تاکید به این صورت درباره دیگر بخشهاى اجتماع مطرح نمى شود؟البته همه جامعه لازم است رو به صلاح انسانى و فلاح اسلامى حرکت کنند اما نظرى که به حوزه ها هست نظر دیگرى است .
واقع این است که بسیارى از متفکران مذهبى که صلاح واصلاح جامعه ها به ویژه جامعه هاى اسلامى و جامعه ایران را در حاکمیت مذهب تشخیص داده اند 8 به حوزه هااهمیت بسیار مى دهند. آنچه هم که مى گویند و مى نویسند و پیشنهاد مى کنند به دلیل همین اهمیت دادن است .این متفکران (چه جامعه شناس آنان و چه غیرجامعه شناس - به حسب اصطلاح ) معتقدند که باید در جامعه مذهب باابعاد عمیق و وسیع آن حاکم گردد و بایداین کار به دست آگاهان مذهبى تحقق یابد. واین آگاهان باید آگاهانى زاهد و ساده زى و وارسته از مطامع و تمتع خواهى و رفاهجویى باشند.این نظریه درست است و براى احدى قابل خدشه نیست . دراین نظریه چهار جزءاخذ شده است :
1 حاکمیت مذهب
2 با همه ابعاد
3 به دست آگاهان
4 آگاهانى زاهد و وارسته .
و آیا با دید مذهبى در کجاى این چهار بخش مى توان تردید کرد؟ لیکن مسئله اى که هست - و بسیار مهم و حیاتى است این است :
1 که همه ابعاد مذهب اخذ گردد نه بخشهایى از آن قرآن کریم با تمام آیات برنامه مدیریت اجتماع باشد نه برخى آیات احوال عملى پیامبراکرم[ ص] وائمه طاهرین[ ع] نیز به حساب آید نهج البلاغه مغفول نباشد عدالت اجتماعى اسلامى طرحریزى واجرا گردد.
2اینکه دراین حاکمیت آگاهان باز فکر زمانشناس حیات آزمون واقعگراى انساندوست دردآشنائى عدالت پرور ستم ستیز دست اندرکار باشند چه کار نظرى و تدوینى و چه کار عملى واجرایى .
3 زهد و ساده زیستى و دولتمردان و مجریان حاکمیت (چه روحانى و چه غیر روحانى به ویژه روحانى ) و همطراز بودن زندگى آنان با پایین ترین قشر جامعه ومحرومترین مردم جزءاصول باشد و در عمل دیده شده شود.
و چون حوزه مدعى است که آگاهان ماییم بخوبى روشن مى شود که بار حوزه دراین راه چقدر سنگین است و به منزل رساندن این بار چقدر سخت و مشکل . امروز جهان با صدها مکتب و هزاران متفکر وانساندوست واندیشمند و مصلح و حقوقدان وانقلابى وایدئولوگ ناظر ما و جامعه ماست .اکنون آیا با توجه به این امور و واقعیات بدون اصلاحات بنیادى در حوزه بدون بها دادن به عنصر درک و شناخت و ... مى توان بى دغدغه خاطر این توقع رااز حوزه موجود داشت واو را دراین کار موفق دید؟اینها مسائلى است که مسلمان متعهد نمى تواند نسبت به آنها بى تفاوت باشد و بى تفاوت ماند!
این پیگیریها - چنانکه آشنایان و آگاهان مى دانند - همه و همه براى این است که آرمان منظوراز حوزه عینیت یابد و حوزه اییان دراین قرن پر آشوب و در کناراین بشریت متلاطم بتوانند رسالت خود را به عنوان وارثان جریان انبیایى تاریخ ادا کنند. واین جز با داشتن و پروردن انسانهاى بزرگ و بزرگ عقل و بزرگ روح میسر نخواهد بود.
امروز جامعه ما جامعه اى پیشرفته نیست . مااز نظر فرهنگى اخلاقى هنرى اقتصادى صنعتى و ... آیا در چه حدى قرار داریم ؟ آنچه مایه نگرانى عمیق دینى و تکلیفى و تاریخى وانقلابى است این است و گرنه سر سوزنى - و راى تکلیف واحساس مسئولیت - چیزى نیست و پرواى چیزى نه و علاقه به چیزى نیز نه .امید که خداى بزرگ رحمت و توفیق خویش رااز مردم ما دریغ ندارد. و وعاء مشیت مطلقه این تداوم رحمت و توفیق را براى ما بخواهد. 9
ولاحول ولاقوه الابالله العلى العظیم
والسلام على من یخدم الحق لذات الحق
ویسعى لاقامه القسط والعدل .