امام و رعایت حقوق مردم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


از مردم بود، با مردم. آنى از مردم جدا نشد و از آنان نگسست و نبرید.

در اوج قدرت و اقتدار، همان سان با مردم بود و در کنار مردم و غمگسار آنان و دردمندانه رنج و دردشان را فریاد مى‏زد که در دوران مبارزه، تنهایى، غربت و تبعید.

قدرت، اقتدار و اریکه فرمانروایى، بین او و مردم، جدایى نیفکند که او این جایگاه را براى خدمتِ به مردم، گسترش دامنه مِهرورزى و رحمت و احقاق حقوق ولى نعمتان خود برگزید.

در دوران بسط ید، با همان شدّت، حدّت، کوبندگى و بُرّایى از حقوق مردم سخن مى‏گفت و پى گیرانه آن را از دست اندرکاران و کارگزاران مطالبه مى‏کرد و کوچک‏ترین کوتاهى، نادیده‏انگارى و اهمال‏کارى را برنمى‏تابید که در دورانِ رویارویى با رژیم دست نشانده پهلوى و رایَت افرازى و جلودارى پابرهنگان، مستضعفان، حقوق پایمال شدگان و ستمدیدگان.

با مردم بود، در هنگامه‏هاى هراس‏انگیز، در روزگاران سیاه و دودآگین و درگاهِ برخاستن و فراگیرشدن گردبادهاى درهم کوبنده، زیر و زِبَرکننده و بنیاد برافکن.

هیچ‏گاه مردم را در این وادیهاى دهشت افزا، تنها نگذارد و خود به کُنج عافیت نخزید و با توجیه‏هاى به ظاهر، به شرع، خِرَد و مصلحت آراسته، از همراهى و همگامىِ با مردم، سرباز نزد.

دیده بان و نگهبان تیزنگر، هشیار و همیشه بیدارِ باروى کرامت مسلمانان بود. هیچ‏گاه و در هیچ شرایطى، خدشه و آسیبى را به این بارو و دست‏اندازى به این ساحَتِ مقدس را برنمى‏تابید، مى‏خروشید و خشمگینانه و غیرت مندانه، در برابر یورش گران و حرامیان مى‏ایستاد و با نهیبهاى رعد آساى خود، لرزه بر اندام یورش گران و حرامیان بیگانه و یا پشت گرمِ به بیگانه مى‏افکند و به مردمان حیات مى‏بخشید که به پا خیزند و در دفاع از باروى کرامت خود، حماسه بیافرینند.

امام، حق مردم مى‏دانست که از حقوقِ خویش آگاه شوند و کرامت و جایگاه انسانى - اسلامى خود و زوایاى آن را به درستى بشناسند.

و بیاموزند، چسان ممکن است در فراز و نشیبهاى زندگى، این گوهرهاى گرانبها و عناصر حیات، تاراج شوند، پایمال گردند و آسیب ببینند و از سوى چه کسانى، چه دستهایى، با چه هدف و نیّتى؟

و به پایگاهى از رشد و کمال، عقل و خرد برسند که عالمانه و بِخرَدانه به رویارویى با حرمت شکنان و پایمال کنندگان حقوق و کرامتِ انسانى خود برخیزند و با روشهاى دقیق، به پاس آنها بپردازند و از تاراج و پایمال شدنِ مایه‏هاى حیات و ارکان زندگى مادى و معنوى خود جلوگیرى کنند.

آن مرد الهى، براى این که انسان مسلمان را به این پایگاه و جایگاه برساند و پولاد آبدیده‏اش کند، مِهرورزانه و دلسوزانه او را به آموزه‏هاى وَحیانى فرا مى‏خواند و پاى بندى به ارکان و اصول، دژهاى استوارى که او را از یورشهاى پیاپیوسته حرامیانِ حرمت شکن و کرامت بر باددِه، در امان مى‏دارند و بر مى‏انگیزانند که شور انگیزانه، حقوق، حرمت و کرامت و پایگاهِ انسانى خود را پاس بدارند و آن به آن رفتار دشمن را رصد کنند و برنامه‏ها، دسیسه‏ها و دستانهاى او را خنثى سازند.

او، در پى جلب رحمت الهى بود. چون ایمان داشت، ایمانى ژرف و کران ناپیدا که بدون رحمت الهى، نمى‏توان گام از گام برداشت و از گردنه‏هاى دشوار گذر، گذر کرد و به مقصد رسید. و از آموزه‏هاى وَحیانى آموخته بود که رحمت الهى ساحَتِ وجودى کسانى را در برمى‏گیرد که در باطن به همه مردم مِهر بورزند. به فرموده مولاى متقیان على(ع):

»اَبْلَغُ ما تستَدَرُّ به الرَّحمَةَ أن تُضْمَرَ بجمیع الناسِ الرَّحمة»

غرر الحکم، ج 476/2.

رساترین چیزى که به وسیله آن مى‏توانى رحمت الهى را به خود جلب کنى این است که در باطن به همه مردم عطوف و مهربان باشى.

امام، چون به این حقیقت ایمان داشت، در همه حال، در سَرّا و ضرّا، به آن پاى‏بند بود، چه در دوران غربت، تنهایى و تبعید و چه در دورانِ اقتدار که این رفتار ضابطه‏مند، دقیق و سازوار با آموزه‏هاى وَحیانى را در سیره آن مرد الهى به روشنى مى‏توان دید و به تماشا نشست.

در این شماره، آن چه فراروى دارید، شمّه‏اى است از سیره تابناک امام، در نگهداشت حقوق مردم، که از زبان آیت الله قاضى زاده، از شاگردان برجسته آن عالم ربانى در حوزه نجف، شنیده‏ایم و براى بهره‏مندى خوانندگان بازتاب مى‏دهیم. به امید آن که مفید افتد و در فراز و فرودهاى زندگى به کار آید.

»حوزه»

 

حوزه: با تشکر از حضرت عالى که گفت و گو با مجلّه حوزه را پذیرفتید. در ابتدا از چگونگى آشنایى خود با حضرت امام خمینى بفرمایید و این که چه مدت و چه درسهایى را از محضر ایشان استفاده کرده‏اید.

استاد: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. آشنایى بیش‏تر و از نزدیک باحضرت امام خمینى، رضوان الله علیه، به دورانى بر مى‏گردد که در حوزه علمیه نجف، به تحصیل مشغول بودم.

این جانب در اوایل سال 1344 ه.ش. به حوزه نجف مشرف شدم و آن سال همزمان شد با پایان دوره تبعید امام در ترکیه و ورود ایشان به نجف اشرف.1

امام، پس از مدتى، در مسجد شیخ انصارى درس خود را شروع کرد.2

حدود شش، یا هفت سال در درس مکاسب معظّم له شرکت کردم. در ضمنِ این درس بود که مبحث ولایت فقیه را به طور مشروح مورد بررسى قرار دادند.3

 

حوزه: در حوزه نجف اشرف، افزون بر شرکت در درس حضرت امام، از محضر چه کسانى از آیات عظام بهره بردید و در چه مباحث و دانشهایى؟

استاد: در دوران تحصیل در نجف، دروس فقه، اصول، درایه و رجال را در نزد حضرات آیات عظام: سیدابوالقاسم خویى، شهید سیدمحمدباقر صدر، میرزا باقر زنجانى، سید عبدالاعلى سبزوارى، میرزا حسن بجنوردى، سید نصرالله مستنبط، سیدعلى سیستانى تلمّذ کردم و فلسفه، کلام، عرفان و تفسیر را از محضر حضرات آیات: حاج شیخ عباس هاتف قوچانى و حاج شیخ حسنعلى نجابت بهره بردم.

 

حوزه: چه شد که حوزه نجف را با آن همه زمینه‏هاى مناسب براى کسب فیض و دانش و بهره‏هاى علمى و معنوى ترک کردید.

استاد: رژیم بعث، در سال 1350، بر سخت گیریها، فشارها و آزارها و اذیتهایش بر ایرانیان، و بویژه طلاب، فضلا و علما افزود و بر حوزه نجف سخت گرفت. تا آن جا که بسیارى از فضلا و علما را اخراج کرد.4 بنده هم جزو کسانى بودم که مى‏بایست عراق را ترک مى‏کردم; از این روى، نجف را به مقصد حوزه قم ترک گفتم.

در حوزه قم هم، توفیق یافتم محضر بسیارى از بزرگان را درک کنم. در فقه و اصول از حوزه درسى حضرات آیات عظام: سیدمحمدرضا گلپایگانى، سیدشهاب‏الدین نجفى مرعشى، سیدکاظم شریعتمدارى، میرزا هاشم آملى، حاج شیخ مرتضى حائرى بهره‏مند شدم و بیش‏تر در درس آیت الله العظمى وحید خراسانى، متمرکز شدم. به مدت هفده سال از محضر ایشان بهره‏مند گردیدم.

در ضمن، در بحثهاى فلسفى شهید آیت الله شیخ مرتضى مطهرى و آیت‏الله حسن زاده آملى، شرکت مى‏کردم.

 

حوزه: همان گونه که مستحضرید، این شماره مجلّه، ویژه »امام خمینى و حقوق مردم» است. حضرت‏عالى که سالها در حوزه نجف، از نزدیک شاهد رفتار ایشان بوده‏اید، حضرت ایشان را در رعایت حقوق شاگردان و دیگران چگونه دیدید.

استاد: درباره حضرت امام و دقت ایشان نسبت به حقوق دیگران، مطالب بسیارى را مى‏توان طرح کرد و از آنها سخن گفت. امّا به نظر من رفتار ایشان در رعایت حقوق افراد در دوره نجف از اهمیت خاصى برخوردار است. در آن سالها در نجف، شرایط خاصى حاکم بود. شرایط به گونه‏اى بود که مردم و حتى شاگردان خیلى نمى‏توانستند با امام مراوده و معاشرت داشته باشند. ملاقات و بهره مندى طلبه‏ها از محضر ایشان، یا درمجلس درس بود که پیش از درس، چند دقیقه‏اى پاى منبر مى‏نشستند و یا بعد از نماز مغرب و عشاء، وقتى که به منزل بر مى‏گشتند، تقریباً نیم ساعت در بیرونى مى‏نشستند.

شب در مدرسه آیت الله بروجردى، که نزدیک حرم بود، نماز مى‏خواندند و روزها در مسجد شیخ انصارى، که درس هم همان جا مى‏گفتند.

البته در رفت و آمدها، آقاى رضوانى، همیشه همراه امام بود و بعضى وقتها، آقاى قره‏حى امام را همراهى مى‏کرد.

در این شرایط، که معاشرت با امام خیلى محدود بود، چه از جانب ایران و چه از طرف حکومت بعث، و کسانى که با ایشان ملاقات مى‏کردند، مورد آزار و اذیت قرار مى‏گرفتند و جان شان به خطر مى‏افتاد، امام سعى مى‏کرد در ملأ عام و آشکارا خیلى با کسى تماس نداشته باشد. حتى بعضى وقتها، کسانى از ایران مى‏آمدند و توى خیابان به ایشان سلام مى‏کردند و مى‏گفتند: از ایران آمده‏ایم و مى‏خواهیم خمس خدمت‏تان بدهیم، چه وقت بیاییم؟ ایشان مى‏فرمود: با من تماس نگیرید، بروید به فلان جا، خمس خودتان را تحویل بدهید، آنها به ما مى‏رسانند.

حتى بعضى وقتها، به بیت آیت الله خویى حواله مى‏کردند و بعد دست اندرکاران امور بیت ایشان، به دفتر امام تحویل مى‏دادند.

این ارتباط را ما بعدها فهمیدیم. یعنى در پشت صحنه ارتباط این گونه بود; ولى در بیرون، مردم و طلبه‏ها برداشت دیگرى در ذهن داشتند.

این مسائل، دقت امام را نشان مى‏دهد که به خاطر تماسِ با ایشان حق کسى سلب نشود و افراد، مورد آزار و اذیّت قرار نگیرند.

امام، برابر اصل »تقیه» که در آیات5 و روایات6 بر آن تأکید شده و سیره معصومان(ع)7 در طول مبارزات، بیان‏گر آن است، رفتار مى‏کرد. برابر این اصل، حفظ نیروها ضرورى است و باید چنان رفتار بشود که مردم از آزار، اذیّت و آسیب در امان بمانند و بویژه نیروهاى کارآمد، با کم‏ترین آسیب، به مبارزه ادامه بدهند. این موضوع، چنان اهمیّت دارد که در روایات تقیّه، مواردى را مى‏بینیم که معصوم(ع) براى حفظ جان یاران، مؤمنان و اصحاب سرّ، گاه لازم مى‏دانسته حکم واقعى را بیان نکند و خلاف آن را دستور بدهد:

»احمد بن ادریس، عن محمد بن عبدالجبّار، عن الحسن بن علىّ، عن ثَعْلَبَة بن میمون، عن زرارة بن أعین، عن ابى جعفر(ع) قال: سألته عن مسألة فأجابنى. ثمَّ جاءه رجل فسأله عنها فاجابه بخلافِ ما اجابَنى. ثمَّ جاء رجل آخر فأجابَه بخلاف ما اجابَنى و اجابَ صاحبى. فلمّا خرج الرجلان، قلت: یا ابن رسول الله رَجُلان من اهل العراق من شیعتکم قَدِما یسألان فأجَبتَ کلَّ واحدً منهما بغیرما أجبتَ به صاحبَه؟

فقال: یا زرارة! انَّ هذا خیر لنا و أبقى لنا و لکم. و لو اجتَمَعتُم على امرً واحدً لَصَدَّقَکُم الناسُ علینا و لکان أقلَّ لبقائنا و بقائکم.»8

زرارة مى‏گوید: از امام باقر(ع) سؤالى کردم و پاسخى شنیدم. یک تن دیگر آمد و همان سؤال مرا تکرار کرد و پاسخى غیر از پاسخ من دریافت کرد و رفت. یک نفر دیگر آمد و باز همان سؤال مرا مطرح کرد و جواب دیگرى شنید و رفت.

من گفتم: اى پسر رسول خدا! این دو تن از پیروان شمایند، از عراق آمده‏اند، تا تکلیف خود را بشناسند; از چه رو باید دو پاسخ متفاوت دریافت کنند؟

امام فرمود: اى زرارة، این شیوه براى ما و شما بهتر است، چون بقاى ما و بقاى مکتب ما را تضمین مى‏کند. اگر متفق و یک رأى باشید، مردم از ارتباط ما و شما آگاه مى‏شوند. آن وقت جان ما و شما به خطر مى‏افتد و دیر یا زود منقرض مى‏شویم.

»على ابن ابراهیم، عن ابیه، عن عثمان بن عیسى و الحسن بن محبوب، جمیعاً عن سماعة عن ابى عبدالله، قال: سألته عن رجل اختلف علیه رجلان من اهل دینه فى امرً کلاهما یَرویه: احدهما یأمر بأخذه و الآخریَنها عنه، کیف یصنع؟

فقال(ع) یُرْجِئُهُ حتى یَلقى مَنْ یُخْبِرُهُ فهو فى سَعةً حتى یُلقاه.»9

سماعه مى‏گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: مردى است از شیعیان شما که دو تن از هم مذهبان‏اش، نسبت به مطلبى، دو روایت مختلف از شما برایش نقل مى‏کنند: یکى امرش مى‏کند و دیگر نهى‏اش مى‏کند، او چه کند؟

امام فرمود: تأخیرش اندازد، تا آن که خبر قطعى را کسب کند. اگر کار واجب باشد، در تأخیر عمل معذور است.

و امام موسى بن جعفر(ع) به على بن یقطین، وزیر هارون‏الرشید، امّا شیعه و در پنهان مرتبط با امام، براى این که بتواند در دستگاه حکومت بماند و به مردم خدمت کند و جان‏اش به خطر نیفتد و آسیبى به او و شبکه ارتباطى امام و یارانش نرسد، دستور مى‏دهد مانند آنان وضو بگیرد:

»... فکتب علىّ بن یقطین الى ابى الحسن موسى(ع): جعلت فداک انّ اصحابنا قد اختلفوا فى مسح الرِّجلین فان رأیت ان تکتب الىّ بخطک ما یکون عملى علیه، فعلت ان شاءالله تعالى.

قکتب الیه ابوالحسن(ع): فهمتُ ما ذکرتَ من الاختلاف فى الوضوء. والذى آمرک به فى ذلک أن تتمضمض ثلاثاً و تستنشق ثلاثاً و تغسل وجهک ثلاثاً و تخلّل شعر لحیتک و تغسل یدک من اصابعک الى المرفقین و تمسح رأسک کله و تمسح ظاهر اذنیک و باطنهما و تغسل رجلیک الى الکعبین ثلاثاً، و لا تخالف ذلک الى غیره.

فلمّا وصل الکتاب الى علىّ بن یقطین تعجّب ممّا رسم له فیه ممّا اجمع العصابة على خلافه. ثمَّ قال: مولاى اعلم بما قال و أنا متمثل أمره.»10

على بن یقطین به امام موسى بن جعفر(ع) نوشت: قربان‏ات گردم. اصحاب ما، درباره مسح پا اختلاف کرده‏اند. اگر صلاح بدانید، به خط خود کیفیت وضو گرفتن را مرقوم بفرمایید، تا ان شاءالله طبق آن عمل کنم.

امام(ع) در پاسخ نامه على بن یقطین نوشت: آن چه درباره اختلاف در وضو نوشته بودى فهمیدم. و آن چه من در این باره به تو دستور مى‏دهم، این است که سه بار آب در دهان بگردانى و سه بار آب در بینى بکشى و سه بار روى خود را بشویى و آب را به لابه‏لاى موهاى صورت برسانى و دستان خود را از سر انگشتان، تا مرفق بشویى و همه سر را مسح کنى و رو و توى گوشهایت دست بکشى و پاهاى خود را تا بلنداى مفصل، سه بار بشویى. و به جز آن چه نوشتم، به کیفیت دیگرى وضو نگیرى و از این دستور تخلّف نکنى.

چون نامه امام به على بن یقطین رسید، در شگفت شد از آن چه حضرت در باب وضو براى وى نوشته بود و شیعه بر خلاف آن قائل بودند.

ولى با خود گفت مولا و آقاى من داناتر است به آن چه دستور داده و من نیز فرمانبردار اویم.

البته وقتى خطر از ابن یقطین برطرف مى‏شود و موقعیت خاصى پیش مى‏آید، امام در نامه‏اى به وى مى‏نویسد:

»من الآن یا على بن یقطین، توضاً کما امراللّه، اغسل وجهک مرّة فریضة و اخرى اسباغاً و اغسل یدیک من المرفقین کذلک و امسح مقدّم رأسک و ظاهر قدمیک من فضل نداوة. فقد زال ما کان یخاف علیک. والسّلام.»11

از این ساعت به بعد، چنانچه خداوند دستور داده، وضوء بگیر. روى خود را براى وجوب، یک بار بشوى و بار دیگر براى شادابى. و دستهاى خود را دوبار همچنان از مرفق بشوى و پیش سر، با روى دو پا را با زیادى آب وضوء مسح کن; زیرا آن چه بر تو ترسیده مى‏شد، از بین رفت.

امام خمینى برابر این تعالیم عمل کرد و تلاش مى‏ورزید با به کار بستن اصل »تقیّه» و پنهان کارى از حساسیتها بکاهد، تا یاران، نزدیکان، دوستان و انقلابیون آسیب نبینند.

از این روى، در روزگارى که امام در نجف و تحت نظر جاسوسان ایرانى و عراقى بود، یکى از وظایف آقاى قره‏حى این بود که از طلبه‏ها و شاگردانِ امام احوال پرسى کند و اگر مشکلى دارند، آن را به امام منتقل کند و اگر مطلب و سخنى دارند، آن را بشنود و با امام در میان بگذارد.

و با غیر شاگردان و با افراد متشخص حوزه نیز، به همین نحو در ارتباط بود. به منزل این آقایان مى‏رفت پیامى را مى‏رساند و یا سخن و مطلبى را مى‏شنید و به امام مى‏رساند.

ارتباط با امام سخت بود و براى افراد ارتباط گیرنده مشکلات و گرفتاریهایى را به وجود مى‏آورد و موجب سلب حقوق‏شان مى‏شد، از این روى امام از این طریق ارتباط خود را با بزرگان و افراد متشخص حوزه، حفظ مى‏کرد.

این گونه ارتباط، که آقاى قره‏حى، واسطه آن بود، بهترین نوع ارتباط بود. هم ارتباط حفظ مى‏شد و هم افراد آسیب نمى‏دیدند و خطرى آنان را تهدید نمى‏کرد.

امام، با برنامه ریزى و حساب شده، براى حفظ نیروهایى که در شکل‏دهى حرکت انقلابى موثر بودند، کار مى‏کرد و ارتباط برقرار مى‏ساخت.

در این جا، خاطره‏اى از شهید سیّد محمدباقر صدر، رحمةالله علیه، نقل مى‏کنم که روشن شود حفظ نیروها و جان افراد، تا چه پایه براى بزرگان ما اهمیّت داشته است.

در روزهاى آخرى که ما ایرانیها قرار بود به اجبار عراق را ترک کنیم و در حالى که مردم عراق نیز، بسیار زیر فشار و ستم حکومتِ بعثى عراق بودند، در مسیر خیابان، من و چند تن از دوستان، با شهید صدر روبه‏رو شدیم. با این که ایشان ذهن قوى علمى و فلسفى داشت، خیلى عاطفى بود. همین که ما را دید، اشک در چشمانش جمع شد و گفت:

»حالا که شما اخراج مى‏شوید، من مى‏مانم و یک بدنِ بدونِ روح. ]تعبیر ایشان این بود[ أنَا أبقى جثّةُ بلاروح.» ]مى‏خواست بگوید که طلبه‏هاى ایرانى هستند که سخنان مرا به دقت بررسى مى‏کنند و خوب در مى‏یابند. [

]بعد فرمود: [ من الآن هیچ مانعى نمى‏بینم و ترسى ندارم که از مردم دعوت کنم و در حرم امام على(ع)، یک سخنرانى علیه نظام بکنم و همه چیز را رو کنم. ولى احساسم این است که من کشته مى‏شوم، امّا اثرى نمى‏گذارد.»

منظور ایشان این بود که باید کار را یک وقتى انجام داد و به گونه‏اى که مؤثر باشد و نیروها هدر نروند. امام نیز بسیار دقّت داشت که نیروها به خوبى حفظ شوند و ارتباطات به نحوى باشد که کسى آسیب نبیند و تا حدّ ممکن، از گرفتارى افراد جلوگیرى شود.

 

حوزه: تا آن جایى که ما اطلاع داریم، امام خمینى در نگهداشت احترام، حرمت و کرامت افراد، بویژه بزرگان حوزه، بسیار دقّت داشتند و حساس بودند و کوچک‏ترین بى حرمتى را بر نمى‏تابیدند. حضرت عالى اگر در این باره موردى را شاهد بوده‏اید، بفرمایید.

استاد: احترام به افراد و حفظ حرمت و کرامت آنان، در رفتار امام به خوبى دیده مى‏شد و گفتارشان نیز بیان‏گر این موضوع بود.

خاطره‏اى که دارم و موردى که در یادم هست، مربوط مى‏شود به اتّفاقى که در درس مرحوم شهید مدنى افتاده بود.

شهید مدنى، شرح لمعه و تفسیر تدریس مى‏کردند. یک روز در درس شرحِ لمعه ایشان، یکى از طلاب، از آیت الله سیدمحسن حکیم، از مراجع بزرگ، نام مى‏برد و به ایشان اعتراض مى‏کند و مى‏گوید:

»چرا ایشان از آقاى خمینى حمایت نمى‏کنند و انقلابى نیستند»

طلبه دیگر در جواب مى‏گوید:

»شما هنوز سن و سالى ندارى و قضایا را درست تشخیص نمى‏دهى.»

بگو مگو و بحث بالا مى‏گیرد. این خبر به امام مى‏رسد و بسیار ناراحت مى‏شوند. فرداى آن روز وقتى امام به مجلس درس آمدند، معلوم بود ناراحت هستند و چهره‏شان عادى نیست و گرفته است. روى منبر که نشستند، بعد از حمد بارى تعالى، سخن خود را این گونه شروع کردند:

»براى چه درس مى‏خوانیم؟ براى چه فقه مى‏خوانیم؟ اینها براى آن است که آدم بشویم. طلبه‏اى که هنوز ابتداى راه است و هنوز نتوانسته خود را تربیت بکند و آدم بشود، چگونه به خودش اجازه مى‏دهد که به دیگران اعتراض بکند؟ این چه جور طلبه‏اى است که نمى‏داند:

»من آذى مؤمناً ولو بشَطر کلمةً جاء یوم القیامة مکتوباً بین عَینَیه آیساً من رحمةِ اللّه و کان کمَن هدم الکعبه...»12

هرکس انسان مؤمنى را، حتى به بخشى از کلمه‏اى بیازارد، روز قیامت، در حالى محشور مى‏شود که میان دو چشم‏اش نوشته شده است: از رحمت خدا دور و ناامید است. و همانند کسى است که کعبه را خراب کرده است.

امام، رضوان الله علیه، با آن آهنگ سازنده خودشان این حدیث را خواندند و سپس فرمودند:

»تا چه رسد که آن مؤمن فقیه باشد، مرجع تقلید باشد.»

تعبیر »مرجع تقلید» را که به کار بردند، ما فهمیدیم که کسى به یکى از مراجع، چیزى گفته است.

خلاصه آن روز، تمام درسِ امام درباره همین موضوع بود و هشدار به طلبه‏ها که:

»مواظب شیطان باشید. ما که نمى‏توانیم موقعیت دیگران را درست درک کنیم و یا از مشکلات آنان خبر نداریم، و از وظیفه آنان اطلاعى نداریم، چه حقى داریم به آنان اعتراض کنیم و به آبروى آنان تعرّضى بکنیم.»

امام، چنان از اعتراض آن طلبه به مؤمن فقیه ناراحت و در خشم شده بودند که به روشنى، انسان احساس مى‏کرد که آن بزرگوار درد مى‏کشد و از روى درد این سخنان بر زبان‏شان جارى مى‏شود، مصداق این سخن زیباى امام صادق(ع):

»المؤمن اخ المؤمنِ کالجسد الواحد اذا شتکى شى‏ءُ منه و جدأَلَم ذلک فى سایر جسده لأنّ ارواحَهُم من روح الله و انّ روحَ المؤمن، اشّدُ اتصالاً بروحِ الله; اتصال الشعاع الشمس بها.»13

مؤمن، برادر مؤمن است، مانند شى‏ء واحد که اگر جزئى از آن به درد آید، دیگر اجزاء دردمند شوند; زیرا روح مؤمن از روح خداوند گرفته شده و اتصال‏اش به خداوند، از اتصال نور خورشید به خورشید، بیش‏تر است.

 

حوزه: امام، بجدّ، به محرومان و مستضعفان توجه داشت و بیت الغزلِ رهنمودها و سخنان آن بزرگوار به کارگزاران نظام، دولتهایى که روى کار مى‏آمدند و کارها را به عهده مى‏گرفتند و قانون گذاران، رعایت حقوق مردم و هموارسازى راه‏ها براى رسیدن آنان به حقوق‏شان بود. حضرت عالى این نگرش، دغدغه و تاکیدهاى بسیار را برخاسته و نشأت گرفته از چه تفکر، بینش و آموزه‏اى مى‏دانید.

استاد: امام خمینى، رضوان الله علیه، معارف و تعالیم دین را خوب فهمیده بود و خوب درک کرده بود. یکى از آموزه‏هاى قرآن این است که چرا شما براى نجات مستضعفان جنگ نمى‏کنید:

»و ما لکم لا تقاتلون فى سبیل الله و المستضعفینَ من الرّجال والنساء والوِلدان...»14

چرا شما در راه نجات مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید.

در این آیه شریفه گفته نشده است که چرا به محرومان، مردان، زنان و کودکان مستضعف، کمک نمى‏کنید و به آنان پول، غذا، پوشاک و مسکن نمى‏دهید، بلکه مى‏گوید:

چرا براى رهایى آنان از چنگ فقر و فاقه و کسانى که آنان را در فقر نگهداشه و به استثمارشان مى‏پردازند و حقوق‏شان را سلب مى‏کنند، پیکار نمى‏کنید؟

و مى‏گوید: اگر لازم شد باید براى رهایى و نجات و احقاق حقوق مستضعفان، بجنگید و جان نثار کنید و اگر این کار را نکنید، سزاوار سرزنش هستید. یعنى براى رهایى و احقاق حقوق مستضعفان هرکارى را که مى‏توانید، باید انجام دهید، بَلَغ ما بَلَغ. البته به شرط آن که حرکت و اقدام شما به سود آنان باشد، زمینه‏هاى رهایى آنان را آماده سازد و به حقوق‏شان برسند، نه این که حساب نشده و بى برنامه‏ریزى اقدامى کنید و دست به حرکتى بزنید.

امام، تابع دستورات و آموزه‏هاى اسلام بود. تمام تلاش و تکاپویش این بود که این دستورها و آموزه‏ها اجرا شوند. براى اجراى دستورها و آموزه‏هاى دین، خود را موظّف مى‏دانست که از ضایع شدن حقوق محرومان، جلوگیرى کند و به دفاع از آنان برخیزد. کسى که به این چنین آموزه‏هایى پاى بند است، چگونه مى‏تواند در برابر تضییع حقوق مردم، بى‏تفاوت بنشیند و فریاد نزند و تا پاى جان نایستد.

بنابراین، رعایت حقوق مردم و توجّه و دغدغه و تلاش براى احقاق حقوق و رهایى مستضعفان برخاسته و نشأت گرفته از چنین آموزه‏هایى است که امام با تمام وجود، به آنها ایمان داشت و پاى‏بند بود.

امام، این آموزه‏ها را هضم کرده بود و جزو ذات‏اش شده بود، نه این که خوانده باشد. بر اساس این دستور قرآنى که از آیه شریفه یادشده، استفاده مى‏شود، اگر ما وظیفه داریم که در برابر تضییع حقوق دیگران بجنگیم و به دفاع برخیزیم، پس به طریق اولى، خودمان نباید حقوق دیگران را نادیده بگیریم.

امام، قدس سره، حقایق دینى را از عمق جان باور داشت و با تمام وجود عقیده داشت که سخن پیامبر اعظم (ص) که فرموده است:

»من سرّ مؤمناً فقد سرّنى و من سرّنى فقد سرّالله»15

هرکس مؤمنى را شاد و خوشحال سازد، پس براستى که مرا خوشحال ساخته و هرکس مرا خوشحال سازد، براستى که خدا را خوشحال ساخته است.

حقیقت محض است.

الگوى امام، همان الگوى تمام بشریّت است که در کلمات نورانى خود، انسانهاى نمونه را این گونه معرفى مى‏کند:

»و إنّى لَمِن قوم لاتأخذهُمْ فى الله لَومةُ لائم، سیماهُم سیَما الضِّدَ قین و کلامُهُم کلامُ الأَبرار. عُمَّار اللّیل و مَنارُ النَّهار. مُتَمسِّکون بحَبل القرآن. یُحیون سُنَنَ الله و سُنَنَ رسولِهِ. لا یَستکبرون و لا یعلُونَ و لا یَغُلّونَ و لایفسِدونَ. قُلُوبُهم فى الجنان و أَجسادُهُم فى العَمَل.»16

من از مردمى هستم که در راه خدا، از سرزنش ملامت کنندگان باکى ندارند. نشانه‏هاى آنان، نشانه راست کاران و سخنان‏شان، سخن درست‏کاران. زنده داران شب‏اند - با عبادت - و نشانه‏هاى هدایت‏اند در روز. چنگ در ریسمان قرآن زده‏اند و سنت خدا و فرستاده او را زنده کرده‏اند، نه بزرگى مى‏فروشند و نه برترى جویى دارند، نه خیانت مى‏کنند و نه تبهکارند، دلهاى‏شان در بهشت است و تن‏هاى‏شان را به کار و عبادت وا مى‏دارند.

یادداشتها:
1. در روز سه شنبه 13 مهرماهِ 9) 1344 جمادى الثانى 1385) هواپیماى حامل امام و شهید حاج سیدمصطفى خمینى، از ترکیه به سوى عراق پرواز کرد. در ساعت 2 بعد از ظهر، در باند فرودگاه بین المللى بغداد بر زمین نشست و مسافرین پیاده شدند.
در تاریخ 44/7/15 به سامرا مشرف شدند و در تاریخ 44/7/16، عازم کربلا شدند. پس از یک هفته اقامت در کربلا، روز جمعه 44/7/23 به سوى نجف حرکت کردند و مقارن ساعت 4 بعد از ظهر در برابر صحن امیرالمؤمنین(ع) از ماشین پیاده شدند.
نهضت امام خمینى، سیدحمید روحانى ج122117/2.
2. امام در 23 آبان 20) 1344 رجب 1358) در مسجد شیخ انصارى براى تدریس حاضر شدند و به مناسبت آغاز درس، به سخنرانى پرداختند. در این سخنرانى، ابتدا در قالب دعا، نکته‏هاى هشدارآمیزى را به طلاب و فضلا یادآور شدند، سپس از رنجهاى پیامبر اکرم(ص) براى ابلاغ اسلام سخن به میان آوردند و از محورهاى مهم این سخنرانى این بود که اسلام برنامه حکومتى دارد و مسجد پایگاه سیاسى و نظامى اسلام است. و نیز از نکته‏هاى در خور توجّه این سخنرانى، نمایاندن مسؤولیت علما و طلاب بود که امام به شرح در این مقوله‏ها سخن گفتند.                                      صحیفه امام، ج29/2.
3. حضرت امام، در خلال تدریس درس خارج مبحث بیع، از اول بهمن 1348، تا بیستم بهمن، در 13 جلسه مبحث ولایت فقیه را به شرح، مورد بررسى قرار دادند.
امام طرح بناى عظیم حکومت اسلامى را در آن روزگار سیاه و خفقان آلود ریخت، روزگارى که کسى امید نداشت به زودى طلسم شب درهم شکند و سپیده چشم بگشاید. امّا امام امیدوارانه گام در راه گذارد و طرح حکومتى خود را که بر آمده از آموزه‏هاى وَحیانى و مبانى اسلامى بود، نه تنها براى آینده نزدیک که انتظارش را مى‏کشید، بلکه براى دورانهاى بسیار دور، به روشنى ارائه داد و هدف خود را از طرح چنین مقوله‏اى در آن شرایط، این سان بیان کرد:
»... مردان بزرگ، که داراى سطح فکر وسیعى مى‏باشند، هیچ گاه مأیوس نگردیده، به وضع فعلى خود، که در زندان و اسارت به سر مى‏برند و معلوم نیست که آزاد مى‏شوند، یا نه، نمى‏اندیشند و براى پیشبرد هدف خویش در هر شرایطى که باشند، طرح نقشه مى‏کنند که بعداً اگر توانستند شخصاً آن طرح را به اجرا در آورند و اگر خودشان فرصت نیافتند، دیگران، هرچند بعد از 200 سال، 300 سال دیگر دنبال آن طرح بروند و اجرا نمایند و اساس بسیارى از نهضتهاى اشخاص بزرگ هم، به همین صورت بوده است.»
ولایت فقیه، امام خمینى /135، مؤسسه نشر و تنظیم آثار.
4. دولت عراق، در ماه‏هاى آبان و آذر 1350، اقدام به اخراج ایرانیان مقیم عراق و از جمله طلاب حوزه علمیه نجف کرد. حضرت امام خمینى، طى تلگرافى، دولت عراق را از این رفتار غیرانسانى برحذر داشت:
»در این عصر که تمام دولتها، حتى دول بزرگ، کوشش مى‏کنند که جلب انظار ملتها را بنمایند و براى خود و ملت خود، وجاهت تحصیل کنند و صوت عدالت خود را به اسماع عالمیان برسانند، مصلحت نیست دولت عراق دست به کارى بزند که در بین ملتهاى آزاد جهان، خصوصاً مسلمین، انعکاس ناروایى داشته باشد.»                                    صحیفه امام، ج403/2
أ.
»لا یَتَّخذ المؤمنونَ الکافرینَ أولیآءَ من دونِ المؤمنینَ و من یفعل ذلکَ فلیسَ من اللهِ فى شى‏ءً الاّ أن تَتَّقوا منهم تُقاةً و یُحذِّرُکُمُ اللهُ نفسهُ والى الله المَصیر.»                                                       آل عمران، آیه 28
مؤمنان، نباید کافران را به جاى اهل ایمان، سرپرست و دوست بگیرند; و هر کس چنین کند، در هیچ پیوند و رابطه‏اى با خدا نیست، مگر آن که بخواهید به سبب دفع خطرى که متوجّه شماست، از آنان تقیّه کنید. خدا شما را از عذاب خود، برحذر مى‏دارد و بازگشت همه به سوى خداست.
»من کفرَ باللهِ من بعدِ ایمانِهِ الاّ مَن اُکرِهَ و قَلبُهُ مطمئنّ بالایمان... .»
نحل، آیه 106
هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود ]به عذاب خدا گرفتار آید[ مگر کسى که به کفر مجبور شده باشد ]امّا[ دلش آرام به ایمان است.
»و قال رجل مؤمن من آل فرعونَ یَکتُمُ إیمانَهُ... .»          غافر، آیه 28
و مرد مؤمنى از خاندان فرعون که ایمان‏اش را پنهان مى‏داشت.
6. امام صادق(ع) مى‏فرماید:
»اِنَّ التقیّةَ تُرسُ المؤمن و لا ایمان لِمَن لا تقیّةَ لَه.»
بحار الانوار، ج394/75
تقیّه سپر محافظ مؤمن است و کسى که تقیّه را رعایت نکند، ایمان ندارد.
و از ایشان روایت شده است:
»علیکُم بالتقیّةِ فإنَّهُ لیسَ مِنّا من یَجْعَلَهُ شعارهُ دِثارهُ مع من لایأمنهُ لِتکون سَجیّتَه مع من یُحذِّرَهُ.»                                                       همان /395
بر شما باد رعایت تقیّه، و هرکس آن شعار و دثار خود نسازد، از ما نیست و باید در قبال کسانى که از آنان باک و پرهیز ندارد، چنین شیوه‏اى را رعایت کند، تا تقیّه به صورت سجیّه او در قبال کسانى که از آنان برحذر است، در آید.
امام باقر(ع) مى‏فرماید:
»انّما جُعلتِ التَقیّةُ لِیُحقِنَ بها الدِّماءُ فاذا بَلَغ الدَّمُ فلا تقیّة.»
همان /399
تقیّه براى آن گذارده شده تا از خون ریزى جلوگیرى شود و چون پاى قتل کسى به میان آید، دیگر تقیّه موردى ندارد.
و از آن امام همان روایت شده است:
»التقیّةُ فى کل شى‏ءً یُضطَرُّ الیه ابنُ آدم فقد احلَّهُ الله له.»
همان /435
تقیّه در هر چیزى است که انسان در آن درمانده شود که در این صورت خداوند آن را بر او حلال گردانیده است.
و نیز مى‏فرماید:
»التقیّة فى کل ضرورةً و صاحبها اَعلَمُ بها حین تَنزِلُ به»
همان /410
تقیّه در هنگام هر ضرورتى جایز است و صاحب آن بهتر مى‏داند که چه وقت باید به آن بپردازد.
7. امام صادق(ع) براى این که جاسوسان حکومت پى به عمق رابطه وى با یاران و پیروان نبرند و شبکه ارتباطى را شناسایى و کشف نکنند، افراد را گاه به ملایمت و گاه به عتاب از خود دور مى‏کردند.
به سفیان ثَورى مى فرماید:
»انت رجل مطلوب و للسلطان علینا عیون فاخرج عنّا غیر مطرود».
مناقب ابن شهر آشوب، ج4 /
248تو مورد تعقیب دستگاهى، و پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند. تو را طرد نمى‏کنم، ولى از نزد ما برو.
»عن احمد بن محمد، عن الحسن بن علىّ بن فضّال، عن حمّاد بن اللَّحّام قال: استقبلت اباعبداللّه(ع) فى طریق فأعرضتُ عنه بوجهى و مَضَیتُ، فدخلتُ علیه بعد ذلک، فقلتُ جُعِلتُ فداک إنّى لألقاک فأصرِفُ وَجهى کَراهة ان أشقَّ علیک.
فقال لى: رحمک الله و لکنَّ رجلاً لَقینى أمسِ فى موضعً کذا و کذا
فقال علیک السلام یا اباعبداللّه، ما أحسن و لا أجمل»
اصول کافى، ج219218/2
حمّاد بن واقد لحّام مى‏گوید: با ابوعبداللّه صادق(ع) رو به رو شدم و روى خود را برگرداندم و رفتم. بعداً که خدمت امام شرفیاب شدم، گفتم: قربانت گردم، من با شما رو به رو مى‏شوم و روى خود را بر مى‏گردانم و مى‏روم که مبادا مایه گرفتارى و سختى شما گردم.
امام گفت: خدایت رحمت کناد. ولى دیروز با مردى در فلان جا رو به رو شدم که گفت: درود بر تو اى ابوعبداللّه. کار خوبى نکرد.
8. اصول کافى، ثقةالاسلام کلینى، ج 65/1، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
9. همان /66.
10. ارشاد، شیخ مفید، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى 221220، علمیه اسلامیه، تهران.
11. همان.
12. ارشاد القلوب دیلمى، ج74/1، شریف رضى، قم، چاپ دوم، 1374.
13. بحار الانوار، ج268/47.
14. سوره نساء، آیه 75.
15. اصول کافى، ج 188/2.
16. نهج البلاغه، خطبه 192.