امام خمینى و اهمیت کرامت انسانى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

انسانها در نزد خداوند متعال، به گونه تکوینى، داراى کرامت‏اند، کرامتى که مى‏توانند با رفتار اختیارى خود، آن را استوار و یا سست سازند. در دنیاى کنونى، بعد از پشت سر گذاردن تجربه‏هاى تلخ و شیرین بسیار دولتها و مردمان، به بخشى از این کرامت پى برده شد. شمارى از دولتها، سیاستمداران و... به تلاش برخاستند، تا آن چه را از سوى قدرتها نادیده گرفته و پایمال مى‏شود، احیا کنند و در چارچوب پیمان جهانى آن را به رسمیت بشناسانند، و براى رعایت و پاى بندى به مواد آن، آن را در قالب حقوق بشر مطرح کنند.
امّا اسلام، قرنها پیش، این کرامت ذاتى انسان را مورد تأکید جدّى قرار داد و راه‏هایى را براى حفظ آن، فراروى انسانها نهاد. امام خمینى، رهبر فقید انقلاب اسلامى ایران، همواره به مسؤولان نظام، رعایت مردم را سفارش مى‏کرد و عهدنامه مالک اشتر را نمونه‏اى از برنامه حکومت دینى مى‏دانست.
سفارشهاى اخلاقى - سیاسى حضرت على(ع) در این فرمان، شایسته توجه ویژه است. دستورالعمل امیرمؤمنان(ع) براى حکومت، سرشار از فرمانها و سفارشهایى است که وجه مشترک همه آنها، اهمیت حرمت انسانها و تأکید بر رعایت حقوق آنان از سوى حاکمان است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

مقصود از توجه به کرامت انسانى، بزرگ و گرامى داشت انسان و نگاه داشتن حرمت و اهمیت دادن به شرافت و حقوق اوست. در منابع دینى، کرامت انسانى مورد توجه قرار گرفته و خداوند متعال در بین آفریده‏هاى خویش، براى انسانها حرمت ویژه‏اى قائل شده است. حال این نکته مطرح است که اعتقاد به کرامت انسانى، مستلزم چه تکالیفى براى اهل ایمان، نسبت به انسانهاست و پیامد حرمت نهادن به انسان در سطح روابط اجتماعى چیست؟ به دیگر سخن، کرامت انسانى اقتضاى چه نوع رفتارى را با انسانها دارد و بویژه در سطح روابط قدرت و اداره اجتماع، حاکمان جامعه، چگونه باید عمل کنند، تا کرامت انسانىِ مردم را پاس داشته باشند؟

در پاسخ به این گونه پرسشها، مى‏توان رویکردى فلسفى در پیش گرفت و یا از اخلاقِ محض سخن گفت، ولى ما در این نوشتار، همان گونه که از نوع پرسشهاى مطرح شده در بالا روشن مى‏شود، به دنبال پاسخهاى دینى هستیم. به همین جهت و به عنوان پیش‏درآمدى براى این مقصود، نامه حضرت على(ع) به مالک اشتر را، که فرمانها و سفارشهایى ارزش‏مند براى حاکمان در باره حفظ کرامت انسانى دارد، و بنیان‏گذار حکومت اسلامى در ایران نیز، بسیار بر آن تأکید ورزیده است، از همین نگاه بررسى مى‏کنیم. در این میان، به‏رهنمودهاى امام خمینى، نیز اشاره خواهد شد.

 

کرامت انسانى در قرآن

آفریننده هستى، انسان را ارج نهاده و براى او مقام و موقعیت خاصى در بین آفریده‏هاى خویش قائل شده است. این مقامِ والا، نتیجه خلقت ویژه انسان است، خلقت ویژه‏اى که خودِ وحى از آن چنین تعبیر مى‏کند:

»لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمً»1

براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.

چه امتیازى بالاتر از این که خداوند در خلقت انسان، از روح خود در وى دمیده و بدین ترتیب، او را سزاوار و شایسته تقدیس و تکریم فرشتگان ساخته است:

»فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ»2

پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.

و به جهت همین‏گونه ویژگیهاست که مى‏فرماید:

»وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى‏آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرً مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً»3

و براستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا ]بر مرکب‏ها[ برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم و آنان را بر بسیارى از آفریده‏هاى خود برترى آشکار دادیم.

اینها نمونه‏اى از آیات بسیارى است که کرامت انسانى را در قرآن و در نزد خداى متعال بیان مى‏دارند. البته، آدمى به جهت همین خلقت ویژه، قادر است در جهتى موافق، یا مخالف با این کرامت تکوینى رفتار نماید; زیرا عقل و اراده و اختیار از امتیازهاى برجسته این آفریده است که وى را مستعد پذیرش تکالیف الهى مى‏سازد:

»إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الإِنسَانُ... »4

ما امانت ]الهى و بار تکلیف[ را بر آسمانها و زمین و کوه‏ها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و ]لى[ انسان آن را برداشت...

آدمى دو راه دارد:

»وَ هَدَینَاهُ النَّجْدَینِ»5

و هر دو راه ]خیر و شر[ را بدو نمودیم.

مى‏تواند با درپیش‏گرفتن تقوا، بر کرامت خویش در نزد خداوند بیافزاید:

»إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»6

براستى که ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.

همچنان که مى‏تواند با ارتکاب گناهان و منهیات الهى به جایى برسد که خداوند او را در نداشتن ادراک و نشناختن راه درستِ زندگى، از چهارپایان پست‏تر شمارد:

»أَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیهِ وَکِیلاً، أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً»7

آیا آن کس که هواى ]نفس[ خود را معبود خویش گرفت، دیدى؟ آیا ]مى‏توانى[ ضامن او باشى، یا گمان دارى که بیش‏ترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‏ترند.

آن چه در این جا بایسته است از آن سخن به میان آید این است که اگر انسان از نوعى کرامتِ تکوینى در نزد خداوند برخوردار است - گر چه این کرامت به اختیار خود او، قابل تقویت یا تضعیف باشد - چه سیاستى را مى‏توان براى اداره جامعه انسانى در بُعد روابط فردى درپیش‏گرفت و آن را به خداوند نسبت داد. به بیان دیگر، حاکمان جامعه در روابط خود با مردم، مى‏بایست چه اخلاقى را پیشه کنند تا از کرامتِ انسانها در نزد خداوند، سرنپیچیده باشند؟

نخست بهتر است اشاره‏اى کوتاه داشته باشیم به کرامت انسانى در دیدگاه کسانى که تنها با تفکر بشرى خود خواسته‏اند راه حلّى براى این مسأله بیابند و پیشنهاد کنند - هر چند ممکن است در مقام عمل موفق نبوده باشند.

 

کرامت انسانى در تفکر بشرى

انسانها راهى بس طولانى را در تاریخِ رویدادها، فراز و نشیبها و تجربه‏هاى تلخ و شیرین روزگار پیموده‏اند تا در دادن پاسخى مثبت به این نداى عقل عملى خویش که ظلم نکن و حرمت انسانها را نگه دار، به یک توافقِ درخور توجه برسند. داستان این راه پرفراز و نشیب از حوصله این اشاره کوتاه خارج است، ولى مى‏توان اعلامیه جهانى حقوق بشر را نخستین دستاورد مهمِ این تجربه‏هاى طولانى دانست که موردِ وفاقِ بسیارى از صاحب‏نظران، سیاست مداران و اندیش‏مندان جهان قرار گرفت و در دهم دسامبر 1948 میلادى در مجمع عمومى سازمان ملل متحد، به تصویب رسید. در این اعلامیه، از کرامت ذاتى انسانها نام برده شده، و به رسمیت شناختن آن، پایه و اساس تحققِ والاترین آرمانهاى بشرى دانسته شده است. در بخشهایى از مقدمه اعلامیه حقوق بشر آمده است:

»از آن‏جایى که به رسمیت شناختن کرامت ذاتى، و حقوقِ مساوى و تفکیک‏ناپذیرِ همه اعضاى خانواده انسانى، زیربناى آزادى، عدالت و صلح در جهان است، نظر به این‏که نادیده‏گرفتن و تحقیر حقوق انسانى به اعمال وحشیانه‏اى منجر شده که وجدان بشرى را آزرده است و ظهور دنیایى که انسانها در آن از آزادى بیان و عقیده لذت برده و از ترس و فقر رها باشند، به عنوان بالاترین آرمان عامه بشر اعلام گردیده است... اکنون مجمع عمومى این بیانیه جهانى حقوق بشر را به عنوان یک معیار مشترک براى پیشرفت و کامیابى همه مردم و همه ملتها اعلام مى‏کند... . »8

در مقدمه کنوانسیون منع شکنجه، که مجمع عمومى سازمان ملل متحد، آن را در سى و نهمین اجلاس خود در تاریخ دهم دسامبر 1984 میلادى به تصویب رساند، به روشنى آمده است که حقوق مساوى و تفکیک‏ناپذیر)یا انتقال‏ناپذیر(9 انسانها از کرامت ذاتى ایشان سرچشمه مى‏گیرد10. بنابراین، جامعه بشرى بعد از پیمودن مسیرى طولانى و پشت سر گذاشتن حوادثى بس ناگوار، بالاخره، به این نتیجه رسید که به‏رسمیت شناختن کرامت انسانى، مبناى سعادت و رفاه بشر در دنیاست و براى نگه‏داشت این کرامت، کسانى از جامعه بشرى همت گماردند و منشورى ارائه دادند که در آن حقوقى لاینفک و مساوى براى همه اعضاى جامعه بشرى پیشنهاد شده بود، حقوقى مثل حق زندگى، برده نبودن، آزادى عقیده و آزادى بیان، امنیت، قرار نگرفتن تحت رفتار ظالمانه، برابرى در مقابل قانون، حق تشکیل خانواده، مالکیت، داشتن شغل، اوقات فراغت، آموزش و دیگر حقوقى که در بندهاى مختلف اعلامیه جهانى حقوق بشر یاد شده است11.

یکى از این حقوق که در بند بیست و یکم اعلامیه توضیح داده شده، حق مشارکت در اداره امور عمومى کشور است12 و آخرین پیشنهاد عقل بشرى براى تضمین این حق، ایجاد وضعیت مردم‏سالارانه در تصمیم‏گیریهاى جمعى بود. به دیگر سخن، در دیدگاه بشرى، رعایت کرامت و حقوق برابر انسانها، در سامان بخشیدن به امور عمومى جامعه، مستلزم تحقق وضعیت مردم‏سالارانه است. این وضعیت در سطح کلانِ اداره جامعه، به صورت یکى از اقسام نظام مردم‏سالارى)دموکراسى( جلوه‏گر شد.

انتخابات آزاد و منصفانه، منابع متعدد اطلاع‏رسانى، تشکلات مستقل و دیگر نهادهاى سیاسى، که کم و بیش، در کشورهاى به اصطلاح دموکراتیک وجود دارند، براى حفظ حرمت انسانى و رعایت حقوق برابر در تصمیم‏گیریهاى جمعى ایجاد شده‏اند. البته این که این نهادها در عمل، براى حفظ کرامت انسانها و تأمین سعادت او تا چه اندازه موفق بوده‏اند، بحث دیگرى است. مقصود در این جا، تنها بیانِ چند و چون توجه عقل بشرى به مسأله کرامت انسانى و توجه به تضمین آن در سطح کلان اداره جامعه است.

 

رهنمودهاى امام خمینى براى حفظ کرامت انسانى

امام خمینى که با تلاش گسترده حکومت اسلامى را در ایران بنیان گذارد، همواره به مناسبتهاى مختلف، اهمیت مردم و لزوم رعایت حال ایشان را به مسؤولان و کارگزاران گوشزد مى‏کرد. از میان مطالب زیادى که امام در این موضوع در سخنرانیها یا نامه‏ها بیان کرده است، نخست، به دو مورد تعیین‏کننده اشاره مى‏شود، و موارد بعدى در ضمن توصیه‏هاى اخلاقى - سیاسى حضرت على(ع) یادآورى خواهد شد.

 

نمونه حاکم دینى

نخستین رهنمود امام خمینى را اشاره ایشان به یک حاکم نمونه اسلامى قرار مى‏دهیم. ایشان، حضرت على(ع) را بهترین حاکم بعد از پیامبر(ص) مى‏داند و به سخنان و سیره حضرت ارجاع مى‏دهد:

»بهترین حاکمى که در اسلام بعد از رسول‏اللَّه(ص) پیدا شد، حضرت امیر، سلام‏اللَّه علیه، بود و مع الأسف حکومت کوتاهى داشت و ما وقتى که سیره ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه‏ها، در نامه‏ها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایى که مى‏فرستادند در اطراف... سفارشهایى که مى‏کردند نسبت به این که چه جور باید رفتار بکنید، و چه جور هم رفتار مى‏کردند آنها، و مردم با آنها چه وضعى داشتند، اینها همه در تاریخ هست. زندگى خود امیرالمؤمنین که معروف است همه مى‏دانند. »13

 

برنامه حکومت دینى

امام خمینى، از میان سخنان حضرت على(ع)، از عهدنامه مالک اشتر به عنوان برنامه حکومتى امیر مؤمنان نام مى‏برد، و آن را الگوى حکومت‏دارى در جامعه اسلامى مى‏داند:

»روز عید غدیر روزى است که پیغمبر اکرم، صلى اللَّه علیه و آله و سلم، تکلیف حکومت را معین فرمود و الگوى حکومت اسلامى را تا آخر تعیین فرمود... و البته پیغمبر اکرم این را مى‏دانستند که به تمام معنى کسى مثل حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، نمى‏تواند باشد، لکن نمونه را که باید نزدیک به یک همچو وضعى باشد از حکومتها، تا آخر تعیین فرمودند. چنانچه حضرت امیر خودش هم برنامه‏اش را در آن »عهدنامه مالک اشتر» بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصى که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند، تکلیف‏شان در همه جهات چه هست»14

به همین جهت، نگارنده، نکته‏هاى مهمى را در باب بحث کرامت انسانى، از نامه حضرت على(ع) به مالک اشتر بیرون آورده و رهنمودهاى امام خمینى را در ضمن بررسى سخنان حضرت على(ع) یادآور مى‏شود.

 

سفارشهاى اخلاقى - سیاسى امام على(ع) به مالک اشتر

دیدیم که در دیدگاه دینى، انسان داراى نوعى کرامت تکوینى در نزد خداوند متعال است و مى‏تواند این کرامت را با رفتار خویش استوار و یا سست سازد. گفتیم که مسأله ما این است که چه سیاستى را باید براى اداره جامعه انسانى در سرلوحه کار قرار داد و پیش گرفت، تا کرامت و حقوق انسانى پاس داشته شود و گزندى به آن نرسد.

در خور یادآورى است که آن چه در متن مقاله آمده، برداشت و تفسیر نویسنده از جمله‏ها و کلمه‏هاى نامه امام به مالک اشتر است و عبارات مورد استشهاد در پى‏نوشتها آورده مى‏شود.

 

1. رسیدگى به مردم

حضرت على(ع) در مقام بیان هدفهاى اصلى واگذارى حکومت مى‏فرماید:

»تو را براى گرفتن خراج مصر و محافظت از مردم و به صلاح آوردن امور ایشان و آباد کردن آن دیار ]و در نتیجه، به آسایش رساندن مردم‏اش[ به حکومت برمى‏گمارم.»

توجه به این نکته، خالى از فایده نیست که استصلاح اهل در فرمایش امام(ع) ظاهراً به معناى گسترده سامان دادن به همه جنبه‏هاى مهم زندگى مردم است که به صلاح آمدنِ حیات معنوى و دینىِ ایشان، تنها یکى از این جنبه‏ها - و البته از مهم‏ترین آنها - است. در هر صورت، خواه مقصود، معناى گسترده باشد و خواه معناى محدود، روشن است که صالح شدن انسانها در زندگى معنوى خویش، از طریق تحمیل قوانین و احکام الهى - بدون در نظر گرفتنِ خواست و اراده ایشان - حاصل نمى‏شود. بنابراین، اهدافى که امیرالمؤمنین(ع) براى حکومت بیان مى‏فرمایند همه در جهت رعایت کرامت انسانهاست.15

به طور کلى، جامعه‏هاى بشرى را به لحاظِ نسبتى که حاکمان جامعه با مردم دارند، مى‏توان به دو قسم بسیار کلى تقسیم کرد:

در قسم اول، حاکمانِ جامعه خود را از حیث نژاد، یا شأن، یا درک و تشخیص مصالح زندگى آدمیان، برتر از مردم، و ولى نعمت ایشان مى‏دانند. حاکمان، کرامتى براى مردم قائل نیستند، بلکه ایشان را موظّف به پیروى بى‏قید و شرط از خویش مى‏شمارند. حاکمان این گونه جامعه‏ها، اگر هم خود را در برابر مردم مسؤول بدانند، حدود و ثغور آن مسؤولیت را نیز، یا خود تعیین مى‏کنند و یا قانونى را به اجرا درمى‏آورند که خواست عموم مردم نیست. این گونه جامعه‏ها، بیش‏تر از سوى حکومتهایى اداره مى‏شوند که همه آنها را مى‏توان در وصف اقتدارگرایى مشترک دانست. انواع حکومتهاى استبدادى )مبتنى بر خواست فردى( و دیکتاتورى)مبتنى بر قانون فرد یا گروه خاص( در این قسم قرار دارند.

در قسم دوم، حاکمان جامعه خود را بسان دیگر مردم و در ردیف آنان و تنها فرقى که بین خود و دیگران مى‏گذارند، وظیفه‏اى است که از سوى مردم، بر دوش آنان در انجام امور عمومى جامعه گذارده شده است. البته مبناى این احساس مسؤولیت ممکن است، در جامعه‏هاى مختلف بسیار متفاوت باشد; یک ایدئولوژى خاص، اخلاق، دین و یا دست‏کم انگیزه پیروزى در انتخابات و کسب قدرت سیاسى - با همه تفاوتهایى که دارند - ممکن است مبناى این احساس مسؤولیت واقع شوند. حکومت در این جامعه‏ها را - با وجود تفاوتهاى بسیار در جنبه‏هاى دیگر - به لحاظ صفت مشترک‏شان مى‏توان حکومت مردمى نامید.

امام خمینى، نسبتِ حاکمان حکومت اسلامى با مردم را از نوع حکومتهاى مردمى مى‏داند، آن هم بر مبناى توجه به خدا و برادرى اخلاقى. روى همین مبنى خطاب به کارگزاران نظام، فضاى آرمانى کنش سیاسى و روابط قدرت را ایجاد یک محیط برادرانه اعلام مى‏کند:

»جدیت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با اینها رفتارتان خوب باشد. همه جا، همه کس، همه مردم با هم، جدیت بکنند که همه با هم خوب باشند، یک محیط برادرى ایجاد بشود.»16

و در مناسبتهاى گوناگون، از نسبت و رابطه حاکم اسلامى با مردم تعبیر به خدمت‏گزارى کرده است:

»هر یک از این ادارات دولتى که هست که مى‏خواهند خدمت کنند به مردم، از آن کسى که دم در هست، پیشخدمت هست تا آن‏جایى که - مثلاً - جاى رئیس هست، باید توجه داشته باشند که همه خدمت‏گزار این مردم هستند، همه اجیر این مردم هستند، اجرت از اینها دارند مى‏گیرند براى خدمت و باید با مردم رفتارشان رفتار انسانى، اسلامى باشد.»17

همچنین، امور دنیایى و معاش مردم مورد تأکید امام است. شاید پنداشته شود، یگانه هدف مهم حاکم اسلامى عملى کردن دین و رسیدگى به امر دیندارى مردم است. امّا امام بر خلاف این پندار، اهمیت مسائل اقتصادى و سایر جنبه‏هاى زندگى دنیوى مردم را یادآورى کرده، رسیدگى به معاش مردم را از وظایف مهم حاکم و حکومت اسلامى برشمرده است:

»این مستمندها، فقیرها، عیال خدا هستند، اداره باید اینها بشوند. فقرا را خداى تبارک و تعالى امر کرده است که اداره‏شان باید بکنیم... آقا این نمى‏شود که همان مسائل زمان طاغوت، حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مُرفَّه و هر چه بخواهند هرزگى بکنند، یک دسته هم این زاغه‏نشینهاى تهرانى، که همه‏تان مى‏بینید و در شهرهاى خودتان هم هست امثالش... من اخطار کردم، این یک خطرى براى مردم هست. اگر خداى نخواسته جمهورى اسلامى نتواند جبران کند این مسائل اقتصادى را، که اول مرتبه زندگى مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهورى اسلامى و مأیوس بشوند از این که اسلام هم براى آنها بتواند در این‏جا کارى انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود... انفجار اگر در متن اسلام حاصل بشود، مردم با یأس از جمهورى اسلامى منفجر بشوند، دیگر قابل مهار نیست.»18

برنامه‏ریزى حاکمان و دست اندرکاران براى رسیدگى به نیازهاى دنیوى و جسمانى مردم در حکومت دینى نباید مغفول بماند. تا جایى که امام در جمع استانداران سراسر کشور، سفارش مى‏کند که حتى در تجلیات بیرونى امور معنوى نیز آسایش و رفاه حال مردم را در نظر داشته باشند:

»در مراکز خودتان، هر چه مى‏خواهید دعا بکنید، هر چه مى‏خواهید تبلیغ کنید، هر چه مى‏خواهید شعار بدهید، لکن ملاحظه مردم ضعیف را، مردمى که روز کار کردند و حالا مى‏خواهند استراحت کنند... ]بکنید[ این فریادهاى شما نمى‏گذارد آنها استراحت کنند.»19

 

2. ارزیابى مردم از حاکم، معیار تعیین کننده

امام على(ع) در مورد والیان و حاکمان مى‏فرماید که نیکوکارانِ ایشان را نیز مى‏توان از آن چه خداوند بر زبان مردم جارى ساخته، شناخت. البته نه این که با فریب، یا روشهاى دیگر، خرسندى مردم را به هر صورت فراهم آورده باشد، بلکه با عمل صالح و چیرگى بر هواى نفس و مالکیت بر آن، خرسندى مردم را جلب کرده باشد. حاصل این که حاکم باید با رعایت تقواى الهى و در چارچوب مقررات دینى، طورى عمل کند که مردم از وى در مقام یک حاکم، به نیکى یاد کنند و در واقع از او راضى باشند. به بیان دیگر، در کلام امیرالمؤمنین(ع)، حکومت‏دارى، فقط انجام یک وظیفه شرعى براى حاکم یا اقامه تکالیف شرعى بندگان، با قطع نظر از خواست و رضایت ایشان انگاشته نشده است، بلکه حکومت‏دارى، بیش‏تر، جلب رضایت مردم بر مبنى و پایه عمل صالحِ خودِ حاکم و سخت گرفتنِ وى بر نفس خویش است.20

همیشه، جاى این پندار وجود دارد که حاکمان در حکومت اسلامى، تنها باید به جلب رضاى خدا بیاندیشند، و به همین بسنده کنند که کارشان انجام یک تکلیف الهى است، پس دیگر اهمیتى ندارد که مردم چگونه ارزیابى کنند و چه احساس یا نظرى داشته باشند!

امام خمینى، بر خلاف این پندار و با اشاره به رفتار پیامبر و امامان(ع)، کسب رضاى الهى را در راضى کردن مردمان مى‏بیند:

»کوشش کنید که با بندگان خدا جورى رفتار کنید که امامان شما رفتار مى‏کردند، پیغمبر شما رفتار مى‏کرد و سایر انبیا رفتار مى‏کردند... . آن که همه چیز است، به دست آوردن رضاى خداست، و آن به این است که رضاى مخلوق خدا را به دست بیاورید. با مردم که شما سر و کار دارید این مردم را باید رضایت‏شان را به دست بیاورید... . جمهورى اسلامى، رهین همین مردم عادى کشور است... با بندگان خدا رفتار خوب بکنید و پیروزى از آنها به دست ما آمده است. »21

 

3. نگه داشت کرامت مردم

حاکم باید از صمیم قلب مردم را دوست داشته باشد، و لطف و رحمت خویش را بهره‏شان سازد; زیرا مردم یا از هم‏کیشان وى هستند و یا دست‏کم در آفرینشِ انسانى همانند اویند. انسانها به‏گونه‏اى آفریده شده‏اند که به طور معمول، خالى از لغزش نیستند. تحت تأثیر شرایط خاص و با وجود برخى از علتهاى فردى یا اجتماعى، به عمد یا خطا، دچار لغزشهایى مى‏شوند. بنابراین، گر چه، شرایط و علتهاى احاطه‏کننده آدمیان اختیارشان را سلب نکند و تکلیف از ایشان برداشته نشود، در عین حال، حاکم مى‏باید ایشان را از عفو و بخشش خویش بهره‏مند گرداند، همان گونه که دوست دارد خود او نیز، که یک انسان است، مورد عفو و بخشش خداوند واقع شود.22

رهبر فقید انقلاب اسلامى نیز، خطاب به مسؤولانى که بیش‏تر با مجرمان سر و کار دارند و داراى قدرت نظامى، دولتى یا قضایى بوده و بنابراین ممکن است در نگه‏داشت کرامت کسانى به بهانه مجرم بودن‏شان، کوتاهى ورزند و ارج مقام انسانى آنان را نادیده انگارند، به مهرورزى و نگه داشت حقوق و جایگاه انسانى آنها تاکید مى‏ورزد. از باب نمونه خطاب به پاسداران و فرماندهان ایشان مى‏گوید:

»فرزندان انقلابى‏ام! مواظب باشید که با همه، با مهربانى و اخلاق اسلامى مواجه شوید.»23

یا در خطاب به قضات چنین سفارش مى‏کند:

»از طرف دیگر، دستگاه قضایى و قضات محترم توجه داشته باشند که در حساس‏ترین مکانِ نظام خدمت مى‏کنند... . سعى کنند با کمال دقت و مهربانى و قاطعیت با تمام افراد مواجه گردند، تا مردم از آنان راضى گردند; که رضایت مردم رضایت خداوند را به دنبال دارد. قضات محترم سعى کنند مردم را بى‏جهت معطل ننمایند و هر چه زودتر به کار آنان رسیدگى نمایند. »24

همچنین، در نامه به وزیر اطلاعات مى‏نویسد:

»با پیشنهاد شما مبنى بر عفو عمومى زندانیانِ گروهکى موافقت مى‏شود ... ان شاء اللَّه مسؤولین نظام اسلامى، با مهربانى و برادرى با آنها برخورد نموده، و با ایجاد تسهیلات شغلى، موجب دلگرمى آنان گردند. »25

 

4. حکومت دینى ناسازگار با اقتدارگرایى

حکومت اقتدارگرا در معنایى عام، حکومتى است که در آن، رقابت انتخاباتى و مشارکت گسترده در رأى‏گیرى وجود ندارد. آزادى به سود پیروى از یک اقتدار محدود مى‏شود و خودِ این اقتدار، با محدودیتهایى به کار بسته مى‏شود. این نوع حکومت، شامل سلطنتهاى مطلقه، امپراتوریهاى بوروکراتیک، رژیمهاى اولیگارشى، آریستوکراسى، مشروطه با حق رأى محدود، استبدادى فردى، فاشیست، کمونیست، دیکتاتوریهاى نظامى و دیگر انواع حکومتهاى تحمیل‏گر مى‏شود26. اما حکومت دینى با اقتدارگرایى سازگارى ندارد و این ویژگى از روان‏شناسى خاص حاکمِ دینى مایه مى‏گیرد: به جهت اهمیت کرامت انسانى، عفو و بخشش، اصلِ اولى حکومت است; از این روى، حاکم بر عفو و گذشتى که روا داشته است، هرگز نباید پشیمان شود، و به جهت کیفرى که - به مقتضاى قانون الهى - اعمال نموده، نباید شادمان گردد. حاکم باید هیجانهاى خود و بویژه، هیجان خشم‏اش را مهار کند و بر اساس آن تصمیم نگیرد. حاکم نباید این چنین بپندارد که من مأمورم و درمَثَل مجوِّز شرعى کذا را دارم، فرمان مى‏دهم، پس باید فرمانم اطاعت شود. چنین وضعیتى حاکى از نفوذ فساد در قلب و روانِ حاکم و پژمردگى دین و ایمان وى و نزدیک شدن رویدادهاى ناگوار است. برخوردارى از قدرت و سلطه، ممکن است زمینه چنین وضعیتى را در هر حاکمى پدید آورد، در این صورت، او باید به قدرت و برترى خدا توجه کند و به او پناه آورد تا خداوند ادراک و احساس وى را به حالت عادى بازگرداند.27

امام خمینى، مسؤولان را از زورگویى و ارعاب مردم پرهیز مى‏داد. و این رویه و روش ایشان بود. رابطه مبتنى بر رعایت کرامت انسانى، هرگز با زورگویى و ایجاد محیط وحشت و عدم اعتماد به مردم سازگار نیست. فضاى گسترده امنیتى و پلیسى را حکومتهایى به وجود مى‏آورند که از مردم خویش جدا افتاده‏اند:

»ما که مى‏گوییم انقلاب‏مان را مى‏خواهیم صادر کنیم به همه کشورهاى اسلامى، بلکه به همه کشورهایى که مستکبرین بر ضد مستضعفین هستند، مى‏خواهیم یک همچو وضعیتى پیش بیاوریم که دولت یک دولت زورگوى جبّار آدمکش - امثال ذلک - نباشد و ملت یک ملتى نباشد که دشمن با دولت است. ما مى‏خواهیم بین ملتها و دولتها آشتى بدهیم.»28

برقرارى نظم در جامعه از وظایف حاکمان جامعه است. حکومتى که خود را پاى‏بند رعایت کرامت انسانى مى‏داند براى انجام این وظیفه مهم، متکى به ایجاد محیط ترس و ارعاب مردم نیست، بلکه روش اصلى چنین حکومتى براى برقرارى نظم، نخست بالا بردن آگاهى مردم نسبت به ویژگیهاى زندگى مطلوب اجتماعى، و دو دیگر، تقویت محبوبیت خود در جامعه از طریق اجراى سیاستهاى درست فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى است:

»اگر محیط، محیط ارعاب باشد - چنان چه در حکومتهاى طاغوتى است - محیط وحشت باشد، این براى ملت و خود دولت و خود ارتش بد است... در صدر اسلام، این معانى نبوده است. ارتش اسلام از مردم جدا نبوده است. محیط هیچ وقت محیط ارعابى نبوده است.»29

 

5. بهترین روشها در تصمیم گیریهاى سیاسى

حاکم اسلامى باید میانه‏ترین روشِ ممکن را در برپایى حقیقت برگزیند، و عدالت را به فراگیرترین صورت ممکن برقرار کند، و خشنودى اکثریتِ مردم را فراهم نماید. به دیگر سخن، هر تصمیمِ حکومتى باید به گونه‏اى گرفته شود که در تثبیت حق، میانه‏ترین راه، در اقامه عدل، فراگیرترین سیاست، و در جلب رضایت مردم، گسترده‏ترین برنامه باشد. روشن است که نقطه اشتراک این سه ویژگى، حفظ حرمت انسانهاست. انسانها در رعایت آن چه حاکم دینى حق و حقیقت مى‏شمارد، در نظر، یا دست‏کم در عمل، یکسان نیستند، پس نزدیک‏ترین راه به رعایت کرامت همه انسانها، در اداره جامعه و تصمیم گیریهاى عمومى، میانه‏ترین راه است. همچنین، لازمه محترم شمردن همه مردم - مردمى با منافع مختلف و گاه متخالف - برپایى عدالت و جلب رضایتِ ایشان در عمومى‏ترین صورتِ ممکن است.30

فرض این است که هدف ویژه حاکم اسلامى از جهت انتسابى که به دین دارد، تلاش در جهت عملى کردن دین است. این هدفى است که چه بسا، ناخودآگاه تمام لوازم‏اش را از سطح زندگى فردى و شخصى حاکم، به سطح اجتماعى و روابط قدرت منتقل کند، و حاکم اسلامى همان گونه که دیندارى شخصى خود را به اختیار خود سامان مى‏دهد، بخواهد رابطه مردم با دین را نیز همان گونه در اختیار خویش بگیرد. عدم اعتدال حاکم مسلمان - از جهت انتساب‏اش به دین - در حکومت‏دارى و رفتار حکومتى به این است که یا به افراط در جهت عملى کردن دین، دین را بر مردم تحمیل کند و یا به تفریط، هیچ اقدامى براى هدایت مردم نکند. امام خمینى، از این حیث، اعتدال حاکم را در خوش‏رفتارى با مردم و نشانه آن را جلب محبت ایشان دانسته است:

»اسلام، به این است که اَعمال‏تان را تعدیل کنید، با مردم رفتار خوب بکنید، برادر باشید با مردم... . رژیمهاى سابق، مردم را از خودشان جدا مى‏دانستند، آنها در یک طرف بودند، مردم هم در یک طرف بودند. آنها مردم را مى‏کوبیدند، مردم هم آنها را اگر مى‏توانستند مى‏کوبیدند... . شما کارى نکنید که مردم از شما بترسند. شما کارى بکنید که مردم به شما متوجه بشوند. شما کارى بکنید که مردم محبت به شما بکنند، پشتیبان شما باشند. اگر مردم پشتیبان یک حکومتى باشند، این حکومت سقوط ندارد. »31

 

6. محترم بودن حریم خصوصى مردم

کرامت انسانى اقتضا مى‏کند که حریم خصوصى زندگى آدمیان محترم شمرده شود، مردم در زندگى شخصى خویش، آزاد و مختار بوده، از دخالت دیگران، ایمن، و از خصوصى ماندن آن، آسوده‏خاطر باشند. حاکم سزاوارترین شخص به رعایت حریم خصوصى مردم است. از این روى کسانى که به دنبال جاسوسى و آشکار شدن عیوب مردم هستند، بدترین مردم نزد حاکم‏اند. حکومت به دنبال کشف عیوب پنهان مردم نیست، بلکه وظیفه او فقط متوجه عیوبى است که خود آشکار شده و در عرصه عمومى مطرح گردیده‏اند. بنابراین، حاکم باید عرصه خصوصى مردم را از عرصه عمومى جامعه جدا کند. در عرصه خصوصى، وظیفه او تلاشِ وافر در حفظ حرمت انسانها و پوشاندن عیوب‏شان است. در این عرصه، خداوند، خود، ناظر و حاکم اعمالِ بندگان خویش است. امّا در عرصه عمومى، وظیفه حاکم چاره‏جویى براى عیوبى است که بدون تفحص و تفتیش، آشکار شده و از جانب عاملان آن، به حیطه عمومى جامعه رسوخ کرده‏اند.32

امام خمینى نیز بر اهمیت آبروى مردم تأکید کرده است. وقتى در یک جامعه نسبت حاکمان با مردم، مبتنى بر رعایت کرامت انسانى، و شیوه رفتار ایشان با مردم میانه‏روى و اعتدال‏گرایانه باشد، اهمیت آبروى مردم در این جامعه - حتى خطا کاران‏شان - بسیار روشن خواهد بود)البته خطاکارى خود حاکمان مسأله دیگرى است که یادآور خواهیم شد(:

»شأن امام جمعه نیست که در محضر همه مردمى که هستند - فرض کنید - حیثیت یک آدمى را که خطا کرده، اشتباه کرده، یا - فرضاً - تعمّد کرده، این را از بین ببرند. »33

 

7. تملّق‏گویى آفت حکومت‏دارى

تملّق‏گویى نشانه خوارى و ضعفِ تملّق‏گوست و با کرامت انسانىِ وى ناسازگارى دارد. از این روى حاکم اگر به کرامت انسانها پاى‏بند است، نباید مردم را تملق‏گو بارآورد. حاکم باید با پرهیزگاران و راستگویان پیوندى یکدلانه و جانانه داشته باشد و براى داشتن پیوند دوستى، ایشان را برگزیند، ولى باید آنان را طورى پرورش دهد که تملّق او را نگویند و او را فراوان نستایند. مسلم است که تکرار و کثرت ستایش و ثناء، موجب تکبّر و خودپسندى مى شود، آدمى را به سرکشى وامى‏دارد و چنین فردى کرامت انسانها را به زیر پا خواهد نهاد.34

حاکمانى که چاپلوسى و تملّق‏گویى مردم را دوست دارند و به آن میدان مى‏دهند، در وهله اول، کرامت انسانها را لگدمال کرده و ایشان را از آزادگى به سوى بندگى غیر خدا سوق داده‏اند، و در وهله دوم، ساز و کارى غلط و پر زیان براى انجام کارها و ترقى سیاسى افراد بنیان گذاشته‏اند. امام خمینى، در این باره مى‏گوید:

»ملتفت باشید که شمایى که الآن به حکومت رسیده‏اید، ]این[ حکومت نیست، خدمت‏گزار هستید... تاریخ اسلام را باید مطالعه کرد و خصوصاً حکومتهایى که در اسلام بوده است }حکومت حضرت امیر »ع»{ باید مطالعه کرد و از آن پند گرفت... اگر همه شماها، خدمت‏گزار خودتان را حساب بکنید، نخواهید که هى به شما مدح بگویند و ثنا کنند و - نمى‏دانم - فریاد بکشند... »35

 

 8. ملاک انتخاب کارگزاران: تجربه و حیاء

یکى دیگر از شؤون کرامت انسانى، اهمیت دادن به دانش افراد متخصص و باتجربه است، یا از طریق مشورت گرفتن از آنان و یا با گماردن ایشان در کارها و مناصب مناسب با تخصص‏شان. خود را از مشورتِ دانایان و بهره‏گیرى از دانش متخصصان، بى‏نیاز پنداشتن، نشانه دیگرى از خودپسندى، و بى‏اعتنایى به کرامت انسانها در اداره امور خودشان است. حضرت على(ع) خودمحورى و انانیّت)أَثَرَة( را نوعى ستم و خیانت دانسته است. کارگزاران حکومت نیز بعد از احراز صلاحیت و شایستگى در انجام مسؤولیت، به کار گمارده مى‏شوند)اِخْتِبَاراً(، و نه به جهت تمایل شخصى و دوستى با حاکم)مُحَابَاةً و به اصطلاح پارتى‏بازى( و بدون مشورت)أَثَرَة(. به علاوه، خیرخواهى و امانتدارى یک مسؤول را نمى‏توان از ظاهر نیکوى او و یا از خوش‏خدمتى‏اش براى حاکم فهمید، بلکه امیرالمؤمنین(ع) ملاک گزینش کارگزار و مقامِ حکومتى را دو چیز بیان مى‏فرماید: اول تجربه و تخصّص، و دوم حیاء. درست است که حضرت در میان عبارتهایى که براى بیان ملاکِ گزینش فرمود، در یک عبارت، به داشتن سابقه در اسلام اشاره دارد، ولى بلافاصله براى داشتن تقدّم در اسلام، علتهایى اخلاقى یادآور شده که از اسلام و مسلمانى عام‏تر است. بنابراین، به مقتضاى قاعده لفظىِ ظهورِ علت در تعمیم یا تخصیص، ظاهراً ملاک گزینش، داشتنِ شرافت اخلاقى و آبروى اجتماعى، دورى از طمع‏ورزى، و برخوردارى از مآل‏اندیشى است که همه را مى‏توان در همان واژه حیاء خلاصه نمود، و تفسیرِ جامعه‏شناختى مفهوم حیاء که برخى آن را »خوددارى از چیزى و ترک کارى به جهت ترس از سرزنش»36 معنى کرده‏اند به نظر نگارنده، چیزى جز رعایت کامل هنجارهاى عمومى جامعه نیست.37

بنیان‏گذار حکومت اسلامى، بر اهمیت تخصص و آسیبهاى غفلت از آن تأکید کرده، آن را در وهله اول، به شرط داشتن تعهد، و در صورت نبود تعهد، به شرط عدم مخالفت با حکومت مقید مى‏کند، و در هر صورت، از متخصص منحرف پرهیز مى‏دهد:

»خود نیز توجه دارند که در مسائل بسیار مشکل یک دولت... که محتاج به کارشناسان متخصص در رشته‏هاى مختلف است، نمى‏توان به طور سطحى نظر داد و بدون توجه به تمام مسائل سیاسى و اجتماعى و انعکاسات داخلى و خارجى آن، با سلیقه شخصى اظهار نظر کرد و چه بسا چنین نظرهایى و لو از چند نفر معدود، در سرنوشت امت تأثیر منفى گذارد.»38

»امیدوارم دانشگاهى داشته باشیم که به درد ملت بخورد. براى تحقق این امر، لازم است از افراد متخصص متعهد و در صورت کمبود از متخصصین غیر مخالف با جمهورى اسلامى استفاده نمایید.»39

»شما سعى کنید از متخصصین متدین و متعهد استفاده کنید. ما بارها گفته‏ایم که ما متخصص مى‏خواهیم، ولى متخصص متعهد. ولى دشمنان فریاد زدند که اینها با تخصص مخالف‏اند. البته که متخصص منحرف از هر کس خطرناک‏تر است.»40

 

9. نظارت دقیق بر کارکرد کارگزاران و مدیران

آیا مى‏توان در اداره امور مردم، به این بسنده کرد و آسوده‏خاطر بود که کارگزارانِ حکومت، داراى ملاکهاى لازمِ پیش‏گفته)تخصص و حیاء( هستند و در کارشان از طریق صواب منحرف نمى‏شوند؟ بلکه بالاتر، آیا مى‏توان در کار مردم، به تقوا و ایمان کارگزاران - در صورت نادرِ احراز دقیق و درست آن - تکیه کرد و دلخوش بود که کارگزاران ما، به طور یقین دیندارانى متّقى هستند و در مسؤولیت خویش نسبت به مردم خیانت نخواهند نمود؟ ایمان، تقوا و حیاء، امورى کاملاً شخصى و نهفته در روان آدمیان و وابسته به نیات درونى ایشان است; لذا جلوه‏هاى رفتارى این ویژگیها، یا خیلى درخور اعتماد نیست و یا در صورت اعتماد و اطمینانِ حاصل از شواهد و قرائن زیاد، حدود و ثغور آنها به طور کامل در خور شناسایى نیست، درمَثَل نمى‏توان فهمید که آیا تقواى این شخصِ خاص، در شرایط متفاوتِ آینده، چگونه و به چه میزان مؤثر خواهد افتاد. لذا براى اداره امور عمومى جامعه نمى‏توان فقط بر وجود این گونه ویژگیهاى شخصى و درونى بسنده و اعتماد کرد.

یادآورى این نکته لازم است که امروزه، عقل بشرى بعد از پشت سر گذاردن تجربه‏هاى طولانى و پرداخت هزینه‏هاى گران، راه چاره را در نظارتِ کامل بر کارکرد کارگزاران و مقامهاى حکومتى یافته است. در نظام پارلمانى، تداوم نظارت همگانى از طریق اثرگذارى مستقیمى که مردم در هنگام انتخابات بر سیاستهاى دولت و اعضاى مجلس و دولت به کار مى‏بندند، و نظارت مداوم نمایندگان مجلس بر دولت، و همچنین از طریق بازتاب سازمان‏یافته افکار عمومى از رسانه‏ها و مجراهاى مختلف دیگر - که دولت ناچار به جدّى انگاشتن آنهاست - حفظ و تضمین مى‏شود41. همان گونه که نظارت قانون بر کارهاى مردمِ عادى در هر جامعه‏اى، ناسازگارى با کرامت انسانى ایشان ندارد، بلکه براى بقاى نظم و حفظ حرمت انسانها، وضع و اجرا مى‏شود، اهمیت حفظ کرامت انسانى اکثریت مردم اقتضا مى‏کند که اقلیت صاحب منصبانِ حاکم در جامعه - که از جهات دیگرى مثل ثروت و امکانات مادى، قدرت و نفوذ، و منزلت و احترام اجتماعى، داراى امتیازهاى ویژه هستند - در انجام کارهایى که عهده شان هست، خیلى بیش‏تر و دقیق‏تر از مردم عادى تحت نظارت مستقیم قرار گیرند.

قرنها، پیش از رسیدن جامعه‏هاى انسانى به این یافته ارزش‏مند، حضرت على(ع) آن را به مالک اشتر گوشزد مى‏فرماید، و به جهت همین عدم اکتفاء بر ویژگیهاى درونى در مدیریت امور عمومى است که افزون بر آن صفات درونى، بر رسیدگى به امور مادى کارگزاران حکومت و همچنین بر نظارت دقیق بر کارکرد ایشان تأکید فرموده و - نه فقط تقوا، بلکه - تأمین بهتر امور معیشت و بویژه، نظارت دقیق را برانگیزاننده مدیران به امانتدارى در انجام کارها، و مدارا و رفتار درست با مردم مى‏شمارد.42

همچنین، امام خمینى، در پایه‏ریزى حکومت دینى، بر لزوم نظارت مردم بر کارگزاران تأکید مى‏ورزد و جالب است که نظارت را نه حق مردم، بلکه بالاتر از آن، وظیفه مردم انگاشته، و دامنه دربرگیرى آن را به هیچ مقامى محدود نکرده است. ایشان، حتى خود را، که والاترین مقام حکومت را داشت، وراى نظارت مردم به شمار نمى‏آورد:

»ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس، و همه کنار بروند و بسپارند دست اینها و بروند مشغول کارهاى‏شان بشوند، ممکن است یک وقت به تباهى بکشد... ملت باید ناظر باشد به امورى که در دولت مى‏گذرد، امورى که در مجلس مى‏گذرد.»43

»همه ملت موظف‏اند که نظارت کنند بر این امور، نظارت کنند اگر من یک پایم را کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتى، خودت را حفظ کن. مساله، مساله مهم است. همه ملت موظف‏اند به این که نظارت داشته باشند.»44

 

10. تنبیه پایمال کنندگان حقوق مردم

همان گونه که روشن شد، رویکرد دینى که براى انسانها کرامت قائل است، به حقوق مردم و رضایت ایشان بسیار بها مى‏دهد. بنابراین، بدیهى است که در این رویکرد، کسانى که از قدرت و امکانات خود، سوء استفاده کرده، حقوق مردم را پایمال کنند، در انجام مسؤولیتهاى خویش خیانت رواداشته و با ظلم و تعدّى، موجبات نارضایتى مردم را فراهم نمایند، به سختى تنبیه مى‏شوند; نه مجازاتى پنهانى و با حفظ آبروى مجرم، بلکه با اعلام عمومى خیانت وى، و نه بدون جبران خسارتهایى که وارد کرده، بلکه با گرفتن همه امتیازهایى که از این راه کسب کرده است. مگر به غیر از این روش، مى‏توان به صاحبان قدرت هشدار داد که از قدرت و امتیازهاى خود و اعتماد مردم، بهره بردارى نادرست نکنند؟ و مگر به غیر این روش، مى‏توان خشنودى آسیب‏دیدگان را جلب نمود و مدعى حفظ حرمت ایشان بود؟ و بالاخره، مگر به غیر از این روش، مى‏توان اعتماد مردم به خیرخواهى حاکم و صداقتِ حکومت را تقویت کرد؟45

در این باره، امام خمینى، دولت و کارگزاران نظام را خدمت‏گزارانى مى‏شمارد که در صورت دست‏اندازى به حقوق دیگران، مثل سایر مردم به دادگاه مى‏روند و محاکمه مى‏شوند، نه این که چون صاحب منصب هستند، وراى قانون انگاشته شوند:

»دولت در حکومت اسلامى در خدمت ملت است، باید خدمت‏گزار ملت باشد و ملت - اگر چنانچه نخست‏وزیر هم یک وقت ظلم کرد - به دادگاه شکایت مى‏کند و دادگاه‏ها او را به دادگاه مى‏برند و جرم او اگر ثابت شد، به جزاى اعمال‏اش مى‏رسد»46

 

11. مشارکت عمومى، در پرتو اعتماد به حکومت

بهترین اندوخته‏اى که یک حکومت - حکومتى با رویکرد حفظ کرامت انسانى - مى‏تواند در نزد مردمِ خویش به جاى گذارد، احساس آرامش و آسایش‏خاطر مردم در زندگى، اعتماد ایشان به عدالت‏محورى سیاستهاى حاکم، و اطمینان‏شان به مداراى حاکمان با مردم است. چنین اندوخته‏هایى سبب افزایش توان و نشاط مردم و آمادگى‏شان براى مشارکت در اداره امور و حل مشکلات اجتماعى مى‏شود و در این صورت، حکومت مى‏تواند با تکیه بر این توان و نشاط، انجام بسیارى از کارها را به خود مردم واگذارد و اطمینان داشته باشد که مردم با رضایت‏خاطر، بسیارى از امور خویش و مسائل جامعه را خود، به سرانجام مى‏رسانند.47

امام خمینى، جدایى حکومت از مردم و بدرفتارى با مردم را باعث فرار مردم از مسؤولیتهاى اجتماعى خویش دانسته است:

»لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا این طور نباشد که بروند، هر کس در هر جایى یک ریاستى داشت، بخواهد اِعمال قدرت بکند; اِعمال ریاست بکند، مردم را پایین‏تر بداند، با مردم رفتارى بکند که رفتار یک مثلاً زورمند خیلى کذاست با دیگران. اسباب این مى‏شود که مردم از آن جدا بشوند، مردم مالیات ندهند، فرار کنند از مالیات»48

 

12. سلامت جامعه، در گرو پیوند و بستگى فروتنانه با مردم

کرامت انسانها اقتضا مى‏کند که حکومت رابطه‏اى نزدیک، فروتنانه - به مثابه یک خدمت‏گزار و نه به عنوان سرور - و دائمى با مردم داشته باشد، تا از دشواریها و نیازهاى ایشان به خوبى آگاه شود و آگاهى‏هاى درستى از شرایط اجتماعى به دست آورده، بتواند روشهاى مناسبى براى اداره امور به کار بندد. انسانها در جامعه‏هاى کنونى - با تقسیم کار و ساختار پیچیده و وجود میلیونها نفر جمعیت - تلاش کرده‏اند تا از راه‏هایى مانند انتخاباتِ آزاد و عادلانه مقامهاى حکومتى، تشکیل مجلس نمایندگى، انجام نظرسنجیها براى بررسى افکار عمومى، فعالیت رسانه‏هاى مستقل، شفافیت و پاسخ‏گویى حقوقى و سیاسى دولت، و بویژه با ایجاد تشکلهاى گوناگونى که بدون اتکا به دولت اداره مى‏شوند)جامعه مدنى(، ارتباط بین دولت و مردم را بر وجهى صحیح، به‏وجود آورده، تقویت کنند. از منظر عقل بشرى، تنها در این صورت است که قدرت دولت محدود شده، زمینه خودکامگى کاهش مى‏یابد)اجبار دولت به رفتار فروتنانه!(، و افکار عمومى به جاى این که فقط از بالا سازمان یابد، از پایین به گوش دولتمردان مى‏رسد.49

امام على(ع) براى جامعه ساده‏تر آن روز، به جهت رعایت کرامت انسانى، لزوم ارتباط شخصى حاکم با مردم را گوشزد مى‏فرماید. آن حضرت، این ارتباط را، نه تنها براى آگاهى درستِ حاکمان از اوضاع مردم، بلکه براى آگاهى و رفع سوء تفاهم مردم نسبت به کارگزاران و حاکمان جامعه نیز لازم دانسته است. این رابطه مى‏باید بدون وقفه‏اى طولانى از جانب حاکم و بدون واسطه عوامل ادارى و نظامى و با ابراز فروتنى کاملِ حاکم نسبت به مردم صورت گیرد، تا اطلاعاتِ حاصل‏شده براى هر دو طرف، تا آن جا که ممکن است، مطابق واقع و به دور از ملاحظات مختلف باشد. از آن‏جایى که برخى از رفتارهاى به ظاهر فروتنانه، گاه به صورت عادت و رسمى، خالى از محتوا انجام مى‏شوند، حضرت على(ع) نشانه تواضعِ واقعى حاکم را این مى‏داند که بتواند درشتى و رفتار جاهلانه مردم را برتابد. همچنین، امام(ع) نشانه موفقیت این سیاست را در این مى‏داند که ضعیف در این جامعه، بتواند بدون ترس و لکنت زبان، حق‏اش را از قوى بستاند.50

امام خمینى، رابطه مستقیم کارگزاران حکومت را با مردم، براساس مردمى بودن و نیز رضایت‏مندى مردمان از آنان بیان مى‏کند; زیرا در این صورت است که کارگزار مى‏تواند بى هیچ پروایى در متن مردم حضور یابد و واقعیتها را از نزدیک بشنود و ببیند:

»در حکومتى که در اسلام هست این طور است که آن که رأس است، با آن که در لشکر واقع شده است و در ارتش واقع شده است، و آن که در ادارات واقع شده، همه این‏ها با سایر ملت فرقى ندارند که از هم جدا باشند... . وقتى که رئیس‏شان بیاید توى جمعیت، هیچ باکى از این ندارد که مردم با او چه مى‏کنند.»51

 

نتیجه

موارد بالا، که تنها نمونه‏هایى از بازتاب کرامت انسانى در سخنان امام على(ع) است، مى‏تواند به صورت معیارهایى روشن و گویا براى بررسى و سنجش میزان رعایت کرامت انسانى - از منظر دینى - در جامعه‏هاى مختلف به کار برده شود. جامعه‏اى که همه این گونه معیارها را به طور کامل در خود به‏وجود آورده است، در رعایت کرامت انسانى موفق‏تر عمل کرده، و از طرف دیگر، هر چقدر یک زندگى اجتماعى از معیارهاى یادشده دورتر باشد، به همان نسبت، نتوانسته در حفظ حرمت انسانها موفق باشد.

- قرآن کریم
- تبیان، جایگاه مردم در نظام اسلامى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ اول، 1379ش، تهران.
- دموکراسى چیست؟، دیوید بیتهام و کوین بویل، ترجمه شهرام نقش‏تبریزى، ققنوس، 1384ش، تهران.
- رژیم‏هاى غیردموکراتیک، پل بروکر، ترجمه علیرضا سمیعى اصفهانى، کویر، 1383ش، تهران.
- صحیفه امام)بیانات، پیامها، مصاحبه‏ها، احکام، اجازات شرعى و نامه‏ها(، امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378ش، تهران.
- المنجد فى اللغة، لویس معلوف، الطبعة الثالثة و الثلاثون، بیروت: منشورات دارالمشرق، 1992م.
- نهج‏البلاغه، الامام امیرالمؤمنین على(ع)، صبحى الصالح، دارالاسوة للطباعة و النشر، تهران، 1415ق.
-snoitnevnoCtsniagaerutroTdnarehtO
namuhnIleurCrognidargeD tnemtaerTro
detinUtnemhsinuPsnoitaN
NU()4891etisbeW :gro.nu.www/ag/hcraes/a»lobmys?psa.cod_weiv/ser/93/
-»64ehTdrihT
noitazitarcomeDevaWniehtetaLhteitnewT
leumaSyrutneC.P
:ASUnotgnitnuHytisrevinUfoamohalkO
 
-.((sserP1991ehTlasrevinUnoitaralceDfonamuH
detinUsthgiRsnoitaN
NU()8491:etisbeWgro.nu.www»/ne/stnemucod/rhdu/
»lmths.xedniپى نوشتها:
× عضو هیأت علمى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى.
1. سوره تین، آیه 4.
2. سوره حِجر، آیه 29; سوره صاد، آیه 72.
3. سوره اسراء، آیه 70.
4. سوره احزاب، آیه 72.
5. سوره بلد، آیه 10.
6. سوره حجرات، آیه 13.
7. سوره فرقان، آیه 43 و 44.
.8ehTlasrevinUnoitaralceDfonamuH
..sthgiR9
..elbaneilani01snoitnevnoCtsniagaerutroTdnarehtO
namuhnIleurCrognidargeDtnemtaerTrotnemhsinuP/
..11791ehTlasrevinUnoitaralceDfonamuHsthgiR
.12. همان.
13. صحیفه امام، ج231/8.
14. همان، ج28/5.
15. هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِى أَمیرُالْمُؤْمِنِینَ، مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الاََْشْتَرَ فِى عَهْدِهِ إِلَیهِ، حِینَ وَلّاهُ مِصْرَ، جِبایةَ خَراجِها وَ جِهادَ عَدُوِّها وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِهَا و عِمَارةَ بِلادِها.
نهج‏البلاغه /589.
16. صحیفه امام، 8/ج237.
17. همان، ج413 - 412/16.
18. صحیفه امام، ج335/10.
19. همان، ج412/16.
20. وَ أَنَّ النَّاسَ ینْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِى مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ اُمورِ الوُلاةِ قَبْلَک و یقُولون فیکَ ما کُنتَ تَقُولُ فیهم و اِنّما یُسْتَدلّ على الصّالِحین بِما یجْرِى اللهُ لَهُم على اَلسُنِ عبادِه، فَلْیکُن اَحَبَّ الذخایر اِلیکَ ذخیرَةُ العَمَل الصالِح، فَامْلِکْ هَوَاکَ، وَشُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لاَ یَحِلّ لَکَ.
نهج‏البلاغه /590.
21. صحیفه امام، ج280/18; ج513/7.
22. وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ، وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللّطْفَ بِهِمْ، وَ لاَتَکُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخ لَکَ فِى الدِّینِ، وَ إمّا نَظِیر لَکَ فِى الْخَلْقِ، یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، یؤْتَى عَلَى أَیدِیهِمْ فِى الْعَمْدِ وَ الْخَطَأ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الَّذِى تُحِبّ و ترضى أَنْ یُعْطِیکَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ.                                                        نهج‏البلاغه/590.
23. صحیفه امام، ج205/12.
24. همان، ج340/18.
25. همان، ج255/21
26. رژیم‏هاى غیردموکراتیک/49;
ehTdrihT
noitazitarcomeDevaWniehtetaLhteitnewTyrutneC/
-271213. وَ لاَتَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوً، وَلاَتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةً، وَ لاَتُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةً  وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لاَتَقُولَنَّ: إِنِّى مُؤَمَّر آمُرُ فَاُطاعُ، فَإنَّ ذلِکَ إِدْغَال فِى الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکَة لِلدِّینِ، وَ تَقَرّب مِنَ الْغِیرِ، وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِیلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللهِ فَوْقَکَ وَ قُدْرَتِهِ مَنْکَ عَلَى مَا لاَتَقْدرُِ عَلَیهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذلِکَ یطَامِنُ إِلَیکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یکُفّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، یفِى‏ءُ إِلَیکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ.                                                                       نهج‏البلاغه /591 - 592.
28. صحیفه امام، ج96/13.
29. همان، ج87/8.
30. وَ لْیکُنْ أَحَبَّ الاَُْمُورِ إِلَیکَ أَوْسَطُهَا فِى الْحَقِّ، وَ أَعَمّهَا فِى الْعَدْلِ، وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیةِ.
نهج‏البلاغه /592.
31. صحیفه امام، ج372/16.
32. وَ لْیکُنْ أَبْعَدَ رَعِیتِکَ مِنْکَ، وَ أشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ، فإنَّ فى النَّاسِ عُیوباً، الْوَالِى أَحَقّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا، فَإنَّمَا عَلَیکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ، وَ اللهُ یحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ، فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ، یَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ ما تُحِبّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیتِکَ.
نهج‏البلاغه / 593.
33. صحیفه امام، ج99/16.
34. وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یطْرُوکَ وَ لایبْجّحُوکَ بِبَاطِلً لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ و تُدْنى مِنَ الْعِزَّةِ.                                                                      نهج‏البلاغه / 595.
35. صحیفه امام، ج203/13.
36. »اِنْقِباضُ النَفْسِ مِنَ الشَّى‏ء و تَرکُهُ خَوْفاً مِنَ اللَوْم».                   المنجد فى اللغة /165.
37. وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الَعُلَمَاء، وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاء، فِى تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ.)نهج‏البلاغه / 596)
ثُمَّ انْظُرْ فِى أُمُورِ عُمَّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً و أَثَرَةًً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعُ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِیانَةِ، وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیاء، مِنْ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ، و الْقَدَم فِى الاِِْسْلاَمِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلاَقاً، وَ أَصَحّ أَعْرَاضا، وَ أَقَلّ فِى الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وَ أَبْلَغُ فِى عَوَاقِبِ الاَُْمُورِ نَظَراً.                                                                                                                               همان /602 - 601.
ثُمَّ لاَ یکُنِ اخْتِیارُکَ إِیاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِکَ وَ اسْتِنَامَتِکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ، فَإِنَّ الرِّجَالَ یتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلاَةِ بِتَصَنُعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِم، لَیسَ وَرَأَ ذلِکَ مِنَ النَّصِیحَةِ وَ الاََْمَانَةِ شَى‏ء، وَ لکِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلّوا لِلصَّالِحِینَ قَبْلَکَ.                                                                نهج‏البلاغه/605 - 604.
38. صحیفه امام، ج153/19.
39. همان، ج166/18.
40. همان، ج310/15.
41. دموکراسى چیست؟ /26 - 24.
42. ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیهِمُ الاََْرْزَاقَ، فَإِنَّ ذلِکَ قُوَّةُ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاَحِ أَنْفُسِهِمْ، وَ غِنىً لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیدِیهِمْ، وَ حُجَّة عَلَیهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ، ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ابْعَثِ الْعُیونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الوَفَاء عَلَیهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِى السِّرِّ لاَُِمُورِهِمْ حَدْوَة لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الاََْمَانَةِ، وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیةِ.                                                                                                                            نهج‏البلاغه /602.
43. تبیان، 122/26.
44. همان، 118/26.
45. وَ تَحَفَّظْ مِنَ الاََْعْوَانِ، فَإِنْ أَحَدُ مِنْهُمْ بَسَطَ یدَهُ إِلَى خِیانَةً اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَیهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُیونِکَ، اِکْتَفَیتَ بِذلِکَ شَاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَیهِ الْعُقُوبَةَ فِى بَدَنِهِ، وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ، وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیانَةِ، وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التّهَمَةِ.                                                        نهج‏البلاغه /602.
46. تبیان، 50/36.