پیوند مردم و حکومت اسلامى در اندیشه امام خمینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار دانشگاه فردوسى مشهد

چکیده

امام خمینى، مهم‏ترین شخصیت تأثیرگذار در قرن حاضر است که با اتکا به خداوند و حمایت مردم، توانست وابسته‏ترین حکومت را به نظام استکبار جهانى در منطقه خاورمیانه، سرنگون سازد و نظام اسلامى براساس نظریه ولایت مطلقه فقیه را جایگزین آن کند و انقلاب اسلامى را تا مرحله تمدن‏سازى به پیش ببرد و تأثیر عمیقى در کشورهاى اسلامى و آزادى خواهان جهان بگذارد. سؤال اساسى مقاله این است که پیوند مردم و حکومت اسلامى در نگاه امام خمینى چگونه است و چسان مى‏توان این پیوند را حفظ کرد و توسعه داد. نگارنده با بررسى سخنان امام خمینى در سه محور:
- عوامل پیوند مردم و حکومت با انگیزه‏هاى دنیوى - معیشتى و انگیزه‏هاى دینى - معنوى
- نمودهاى پیوند مردم با حکومت
- راهکارهاى حفظ پیوند مردم و حکومت
به این نتیجه رسیده است که پیوند مردم و حکومت، بسته به ویژگى مردمى مسؤولان و کارکرد ایشان، و حرکت درمسیر انقلاب و خط امام خمینى است که شرح مباحث و مستندات آن در متن مقاله آمده است.

کلیدواژه‌ها


تعریف مسأله

امام خمینى، با رهبرى داهیانه، مدیریت و هدایت بى‏مانند خود، انقلاب اسلامى را به پیروزى رساند و نظام حکومت ایران را بر اساس اندیشه دینى پایه‏گذارد و با گذار از مرحله تثبیت نظام، آن را به مرحله تمدن‏سازى رساند.

امام خمینى، بدون یارى گرفتن از قدرتهاى منطقه‏اى و فرامنطقه‏اى بر اساس اندیشه‏هاى ناب و ارائه آنها به مردم، مردم را به دنبال خود کشاند.

او، تمام تحولات و دگرگونیهاى شگفت را چه در ایران، چه در منطقه و جهان، با کمک مردم و تکیه بر آنان ایجاد کرد. سؤال اساسى این مقاله آن است که در اندیشه سیاسى امام خمینى، پیوند مردم و حکومت اسلامى چگونه است؟ و چگونه مى‏توان این پیوند را تقویت و ماندگار کرد؟

 

مقدمه

انقلابها، از جمله تحولات اجتماعى - سیاسى هستند که در بسترى خاص و با توجّه به شرایط جامعه به وجود مى‏آیند و متناسب با تلاش طرفداران آن، ممکن است تکامل یافته و ممکن است در یک مرحله، از حرکت بازمانند و یا شکست بخورند; زیرا انقلاب از آغاز تا رسیدن به اهداف خود، باید مراحل چهارگانه را طى کند، این مراحل عبارت‏است از:

1. مرحله نهضت: اولین مرحله انقلاب، نهضت است. نهضت به معناى حرکت و جنبش براى اهداف اجتماعى - سیاسى است.1 این مرحله از انقلاب، تحولى در ذهن یک شخص پدید مى‏آید و براى تحقق آن، او را وادار به تلاش و کوشش مى‏کند که شمارى نیز با او همراه مى‏شوند. در این مرحله، حرکت بسیار محدود خواهد بود و ممکن است نظام حاکم در همان مرحله با ایجاد بازدارنده‏هایى از قبیل: دستگیرى، تبعید، زندانى و اعدام رهبر و... حرکت را بازایستاند، یا نابود کند.

2. مرحله انقلاب: اگر نهضت بتواند به راه خود ادامه دهد و با طرح شعارهاى همه پسند، اکثر جامعه را با خود همراه سازد و نظام سیاسى حاکم را بدون استفاده از قدرت خارجى و کودتا سرنگون کند، در چنین شرایطى به این تحول اجتماعى، انقلاب گفته مى‏شود. در این مرحله انقلاب، طرفداران نظام حاکم، با به کار بستن تمام تواناییها و ابزار از سرنگونى نظام جلوگیرى مى‏کنند و با کشتارهاى گسترده، تبعید و... مانع از سقوط نظام مى‏شوند. بسیارى از انقلابها در این مرحله شکست مى‏خورند.

3. مرحله نظام سازى: اگر انقلاب بتواند بازدارنده‏ها را پشت سر بگذارد و نظام حاکم بر جامعه را از هم فرو پاشاند، باید اقدام به ایجاد نظام حقوقى بر اساس اهداف و اندیشه‏هاى خود نماید و قانون اساسى کشور را بر این اساس تدوین و براى تحقق اهداف قانون اساسى، همه نهادهاى سیاسى، نظامى، حقوقى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و... مورد نیاز خود را بنیان بگذارد و نیروهاى سازوار با اندیشه‏ها و اهداف را در این نهادها جاى دهد، تا در مدیریت جامعه توفیق یابد.

4. مرحله تمدن سازى: اگر انقلاب بتواند مرحله نظام سازى را پشت سر بگذارد، براى ماندگارى در تاریخ، نیازمند به تمدن سازى است، یعنى باید اندیشه‏هاى خود را در تمام زمینه‏هاى مورد نیاز بشر، در معرض دید جهانیان قرار دهد و با تلاشهاى علمى، فرهنگى حساب شده این اندیشه‏ها را در بقیه کشورها تبلیغ و رفته رفته آنها را نهادینه کند تا براى حفاظت از نظام انقلابى در برابر دشمنان داخلى و بین المللى خود، به یک عمق استراتژیکى دست یابد که دشمنان از هجوم و نابودى آن مأیوس شوند.

 

تفاوت و امتیاز انقلاب اسلامى

گرچه روند مراحل انقلاب اسلامى، همانند دیگر انقلابهاست، اما از نظر ماهیت، اهداف، سیاستها، انگیزه‏ها و... تفاوت جدّى با دیگر انقلابها دارد.

امام خمینى، با توجّه دادن به این که انقلاب اسلامى ایران تحفه الهى و هدیه غیبى از جانب خداوند بوده است،2 حکومت اسلامى را داراى ویژگیهاى متفاوت دانسته است:

»حکومت اسلامى، یک نوع حکومت مشروطه است، مشروطه از این جهت که حکومت‏کنندگان در اجرا و اداره، مقیّد به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنّت رسول اکرم(ص) معیّن گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود، از این جهت حکومت اسلامى حکومت قانون الهى بر مردم است.»3

و نیز قانون گذارى در چهارچوب شریعت اسلامى را از ویژگیها و تفاوتهاى نظام اسلامى با دیگر حکومتها شمرده است4 و تکامل و پیشرفت را در پیروى از آنها مى‏داند:

»معتقدیم که قانون‏گذارى براى پیشرفتها در اختیار خداى تعالى است، همچنان که قوانین هستى و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع، تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیاء به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادى او و تسلیم او در برابر سایر انسانهاست.»5

در اندیشه سیاسى امام، ویژگى دیگرى که حکومت اسلامى را در میان حکومتها ممتاز نموده، مردمى بودن و شکل گیرى حکومت به دست مردم است:

»به مجلس و دولت و دست‏اندرکاران توصیه مى‏نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمت‏گزارى به آنان، خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستم‏دیدگان، که نور چشمان ما و اولیاء نعم همه هستند و جمهورى اسلامى ره‏آورد آنان و با فداکاریهاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاء آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید.»6

 

انگیزه مردم در همراهى با انقلاب

گرچه نهضت اسلامى، از حوزه علمیه قم و به رهبرى امام خمینى آغاز شد، ولى در مرحله تبدیل شدن به انقلاب و مرحله نظام‏سازى، همراهى اکثریت مردم ایران را با خود داشت. از طرفى باتوجّه به تنوع ادیان، مذاهب و اقوام در ایران، نمى‏توان تصور کرد که آنان همه، یک انگیزه داشته‏اند، بلکه انگیزه‏هاى مختلفى در همراهى مردم با انقلاب دخالت داشته است. اکنون شناخت این انگیزه‏ها براى همراه بودن مردم و پیوند آنان با حکومت اسلامى، ضرورى است. امام خمینى، انگیزه‏هاى مردم را چنین تحلیل نموده است:

»اساس این نهضت )اسلامى( از دو جا سرچشمه گرفت: یکى از شدّت فشار خارجى و داخلى و چپاولگریهاى خارجى و داخلى و اختناقهاى فوق‏العاده که ظرف پنجاه و چند سال، ایران، ملت ایران یک روز خوش ندید... و یکى دیگر، آرزوى ما براى یک حکومت اسلامى و یک حکومت عدل که یک رژیمى در مقابل رژیمهاى طاغوتى باشد، و ما مسائل اسلامى را مثل صدر اسلام در ایران پیاده کنیم.»7

بنابراین، پیوند مردم و حکومت در سه بخش درخور بررسى است.

 

بخش اول: عوامل پیوند

مقصود از عوامل پیوند مردم و حکومت، همان انگیزه‏هاى همراهى آنان در انقلاب است که مى‏توان آنها را در دو بخش بررسى کرد:

 

1. عوامل دنیوى - معیشتى

با توجّه به این‏که حکومت پهلوى، حکومتى وابسته به بیگانه و استبدادى بود و آزادیهاى مردم را سلب کرده بود و انواع ستمها از قبیل: ستم سیاسى، ستم اقتصادى، ستم اجتماعى، ستم فرهنگى و... را نسبت به مردم روا مى‏داشت، عوامل دنیوى پیوند و همراهى مردم با انقلاب را مى‏توان چنین بیان کرد:

 

1 .1. برقرارى عدالت اجتماعى

ضرورت تعامل و همکارى میان انسانها سبب شده است، تا انسانها به تنظیم مقرراتى نیازمند باشند که با رعایت آنها هرکسى به حق خودش برسد. به چنین شرایطى که حق هرکس رعایت بشود، عدالت مى‏گوییم. عدالت، یعنى قانع شدن به حق خود و دست‏اندازى نکردن به حقوق دیگران. این همان اعتدال است که در واژه عدل آمده8 و در قرآن برقرارى این گونه عدالت در جامعه از جمله وظایف پیامبران الهى برشمرده شده است.9

بر همین اساس در اندیشه سیاسى امام خمینى، نیز فلسفه تشکیل حکومت، اجراى عدالت میان مردم مى‏باشد:

»این‏که در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر اَزَش تجلیل کرده‏اند، نه از باب این‏که حکومت یک مسأله‏اى است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن‏عباس مى‏گوید; ارزش حکومت به قدر این کفش بى‏قیمت هم پیش من نیست، آن‏که هست اقامه عدل است.»10

در این سخن، اشاره امام خمینى، به گفت‏وگوى ابن عباس و امام على(ع) است که در توضیح آن باید گفت: ارزش هر پدیده‏اى را با نقشى که آن پدیده در راه رساندن انسان به اهداف خود دارد مى‏سنجند. بنابراین، در نگاه امام على(ع) حکومت ارزش ذاتى ندارد تا براى نفس رسیدن به قدرت و حکومت، تلاش شود، یا این‏که براى حفظ قدرت به هر قیمت کوشش شود، بلکه حکومت ارزش مقدمى و ابزارى دارد، یعنى حکومت تا هنگامى ارزش‏مند است که از طریق آن بتواند حق از دست رفته‏اى را باز ستاند، یا ظالم و متجاوزى را سر جاى خود نشاند. در نگاه امام على(ع) فلسفه حکومت در دو هدف کلى خلاصه مى‏شود، یکى احقاق حق و دیگرى از بین بردن باطل.

ابن‏عباس نقل مى‏کند: هنگام حرکت به سوى بصره براى سرکوبى تجزیه طلبان در منطقه ذى‏قار وارد خیمه امام على(ع) شدم، دیدم حضرت مشغول دوختن کفش خود است. عرض کردم: کارهاى مهم‏ترى داریم؟ به من اعتنا نکرد، تا این‏که لنگه کفش را دوخت و کنار هم گذاشت و پرسید:

»ماقیمة هذا النعل فقلت: لا قیمةَ لها! قال: والله لَهِىَ أَحَب إِلىَّ من إِمرَتِکم، إِلاّ أَن أُقیم حقّاً، أَوأَدفع باطلاً»11

بهاى این نعلین چند است؟

گفتم: بهایى ندارد.

فرمود: به خدا این را از حکومت شما دوست‏تر دارم، مگر آن‏که حقّى را برپا سازم یا باطلى را براندازم.

باید توجّه داشت عدالت ابعاد گسترده‏اى دارد: عدالت در گفتار12، عدالت در رفتار، بویژه با مخالفان خود13، عدالت در شهادت دادن14، عدالت در برقرارى صلح15 و... ، ولى عدالتى که بیش‏تر مورد توجّه مردم است و سبب پیوند آنان با حکومت مى‏شود، عدالت اجتماعى است که در موارد زیرنمود پیدا مى‏کند:

1 .1 .1. عدالت در تقسیم امکانات

یکى از ابعاد عدالت اجتماعى که مردم انتظار اجراى آن را دارند این است که سرمایه‏ها و ثروتهاى کشور عادلانه تقسیم شود و در استفاد از ثروتهاى عمومى تفاوتى میان مردمان گذاشته نشود. شمارى با نام خواص، بهره مند و دیگران محروم نباشند. تفاوتى بین پایتخت نشین و روستا نشین نباشد، زیرا این امکانات، ثروت عمومى و خزانه ملى است، بنابراین باید بدون تبعیض، همه مردم از آنها برخوردار باشند وهر نوع برخورد تبعیض گونه با آن ظلم و دست اندازى به حقوق دیگران به شمار مى‏آید. دغدغه امام، نسبت به تقسیم عادلانه امکانات کشور به اندازه‏اى است که تأکید مى‏کند:

»حق ندارد حاکم و ولى امر، یک ناحیه را بیش‏تر به آن توجّه کند تا ناحیه دیگر. حق ندارد یک طرف کشور را زیادتر از طرف دیگر کشورآباد کند و حق ندارد حتى یک جایى را کم‏تر از جاى دیگر، فرض کنید که خیابان کشى یا آسفالت کند.»16

با به قدرت رسیدن امام على(ع) شمارى از یاران آن حضرت چنین پیشنهادى را به آن حضرت دادند که بخشى از بیت‏المال را در اختیار خواص جامعه، که از مخالفان حضرت بودند، قرار دهد، تا آنان مخالفت نکنند و پس از تثبیت حکومت، عدالت را اجرا کند.17 ولى امام على(ع) در برابر این نظریه ایستاد و آن را چنین نقد فرمود:

»أَتَأْمُرُونِّى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ! وَاللهِ ما أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیر، وَمَا أَمَّ نَجْمُ فِى السَّمَاء نَجْماً. لَوْ کَانَ الْمَالُ لِى لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ، فَکَیْفَ وَإِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللهِ. أَلاَ وَإِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِى غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرُ وَإِسْرَافُ، وَهُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِى الدُّنْیَا وَیَضَعُهُ فِى الآْخِرَةِ، ویَکْرِّمُهُ فِى النَّاسِ ویُهِینُهُ عِنْدَ اللهِ. وَلَمْ یَضَعِ امْرُؤ مَالَهُ فِى غَیْرِ حَقِّهِ وَلاعِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ إِلاَّ حَرَمَهُ اللهُ شُکْرَهُمْ وَکَانَ لِغَیْرِهِ ودُّهُمْ. فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدِینً وَالْأَمُ خَلیلً»18

مرا فرمان مى‏دهید تا پیروزى را با ستم کردن به کسانى که والى آنان هستم، به دست آورم؟ به خدا قسم که این کار را نخواهم کرد تا آن‏که جهان به پایان رسد و ستاره‏اى در آسمان به دنبال ستاره‏اى دیگر بر آید. اگر مال از آن من بود همگان را برابر مى‏داشتم )که چنین تقسیم سزاست( تا چه رسد که مال، مال خداست. بدانید که بخشیدن مال به کسى که مستحق آن نیست، با تبذیر و اسراف یکى است، قدر بخشنده را در دنیا بالا برد و در آخرت فرود آرد. او را در دیده مردمان گرامى کند و در نزد خدا خوار گرداند. هیچ‏کس مال خود را آن‏جا که نباید نداد و به نامستحق نبخشید، جز آن‏که خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود و دوستى‏شان از آن دیگرى بود. پس اگر روزى پاى او لغزید و به یارى آنان نیازمند گردید، در دیده ایشان بدترین یار است و لئیم‏ترین دوستار.

1 .1 .2. عدالت در واگذارى فرصتها

یکى دیگر از ابعاد عدالت اجتماعى مورد انتظار، عدالت در واگذارى فرصتهاست، مانند: استخدام در ادارات دولتى، واگذارى پستها و مسؤولیتهاى حکومتى، گزینشها و واگذارى فرصتهاى اقتصادى از قبیل: موافقتهاى اصولى در ایجاد کارخانه، واردات و صادرات کالا و... رعایت عدالت در این امور نقش بسزایى در پاسداشت حقوق مردم از ناحیه حکومت دارد.

مسؤولان باید توجّه داشته باشند که افراد براى به دست آوردن فرصتها و تضییع حقوق دیگران، به ظاهرسازى روى مى‏آورند و دست به فریب کارى مى‏زنند، از همین روى، امام على(ع) به مالک اشتر هشدار مى‏دهد که فریب این ظاهر سازیها را نخورد:

»ثُمَّ لاَیکُنِ اخْتِیارُکَ إِیّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِکَ وَاسْتِنَامَتِکَ وَحُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ، فَإِنّ َالرِّجَالَ یتَعَرَّضونَ لفِرَاسَاتِ الْوُلاَةِ بِتَصَنّعِهِمْ وَحُسْنِ خِدْمَتِهِمْ.»19

در گزیدن این کاتبان تنها به فراست و اطمینان، و خوش‏گمانى خود اعتماد مکن که مردم براى جلب نظر والیان، به آراستن ظاهر مى‏پردازند، و خوش خدمتى را پیشه مى‏سازند.

امام راحل، همواره بر این نکته تأکید داشت که توصیه و سفارش، از هیچ یک از منسوبین ایشان پذیرفته نخواهد بود. به همین منظور، به مسؤولان هشدار مى‏دهد که مبادا عدّه‏اى به دلیل انتساب به ایشان در واگذارى فرصتها و پستها دخالت کنند و حقوق دیگران را به خود اختصاص دهند. در نوزدهم اسفند57، در حالى که کم‏تر از یک ماه از پیروزى انقلاب گذشته بود، در نامه‏اى کوتاه; اما بسیار پرمعنى به نخست‏وزیر دولت موقت اعلام کرد:

»منسوبان و نزدیکان رهبر انقلاب، حقّ هیچ‏گونه سهم‏خواهى و دخالت در امور جارى کشور را ندارند. جناب آقاى نخست‏وزیر، لازم است به جمیع وزارتخانه‏ها و ادارات دولتى اخطار نمایید; کسانى که از منسوبین و یا اقرباى این‏جانب هستند و براى توصیه اشخاص و یا نصب و عزل اشخاص به مراکز مربوطه مراجعه مى‏کنند، به هیچ وجه به آنان ترتیب اثر ندهند. منسوبین و نزدیکان مطلقاً حقّ دخالت در این‏گونه امور را ندارد. والسلام.»20

1 .1 .3. اجراى قانون براى همه

اجراى قانون به گونه یک‏سان براى همه مردم وتفاوت نگذاشتن میان قانون شکنان، یکى از مسلمات شریعت اسلامى است که در آیات قرآن بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. به این معنى که هیچ‏کس مصونیت اجتماعى ندارد، تا قانون شامل او نشود. خداوند حتى به شخص پیامبر(ص) هم هشدار مى‏دهد که چنانچه خط قرمزها را رعایت نکند، او هم مؤاخذه مى‏شود:

»وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ.»21

به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زیانکاران خواهى بود.

در این‏جا، براى روشن شدن مسأله مساوات در برابر قانون و بیان این که چگونه حکومت موفق به تحقق عدالت در اجراى قانون مى‏شود، در سه محور مساوات را شرح مى‏کنیم:

 

3 .1. فراتر از قانون نبودن خواص

درنگاه امام راحل، حکومت اسلامى، حکومت قانون و بر پا کردن عدل و ایجاد برابرى میان تمام افراد است. هیچ فردى اجازه ندارد که به خاطر موقعیت و یا به خاطر برخوردارى اش، خود را فراتر از قانون بداند:

»ما عدالت اسلامى را مى‏خواهیم در این مملکت برقرار کنیم، اسلامى که در آن هیچ ظلم نباشد، اسلامى }که در{ آن شخص اولش با آن فردِ آخر، همه، على السّوى در مقابل قانون باشند.»

در روایات بر این مسأله تأکید شده است که جایگاه اجتماعى شخص، مانع اجراى قانون نمى‏شود، بلکه باید قانون را براى همه اجرا کرد.

امام صادق(ع) فرمود:

»انّ رسولَ الله(ص) أتى بِأمرأة لَها شرف فى قومِها، قد سرَقت، فأمَر بِقطعِها، فَاجتَمع ألى رسول الله(ص) ناسُ مِن قریش، و قالوا: یا رسول الله تقَطع أمرَأة شریفة مِثل فُلانة فى خطَرً یسیر، قال: نعم، انّما هلک مَن کان قبلکم بمثل هذا، کانوا یقیمون الحدود على ضُعفائهِم و یترَکون أقویاءُهم و أشرافهم فهَلکوا»22

زنى با شخصیت در قبیله‏اش را نزد رسول خدا آوردند که دزدى کرده بود. رسول خدا دستور اجراى حد سرقت داد. عدّه‏اى از قریش نزد رسول خدا جمع شدند و گفتند: اى رسول خدا! دستِ زن با شخصیتى مثل فلانى را به خاطر شیى‏ء ناچیزى قطع مى‏کنى؟ رسول خدا فرمود: بله! پیشینیان شما به خاطر همین نوع کارها نابود شدند. آنان حدود را براى ضعیفان اجرا مى‏کردند و قدرت‏مندان و بزرگان را رها مى‏کردند که نابود شدند.

بنابراین، به خوبى روشن است که در حکومت اسلامى برخوردار بودن از جایگاه اجتماعى سبب نمى‏شود که شخص حقوق بالاتر و بیش‏ترى از دیگران داشته باشد و مصونیت اجتماعى پیدا کند.

 

23. نپذیرفتن میانجى گرى در اجراى قانون

یکى از نمودهاى روشن عدالت در اجراى قانون آن است که قانون به خاطر سفارش و توصیه از سوى اشخاص متوقف نگردد. امام، براى آن که این گونه میانجى‏گریها را از ساحَتِ حکومت اسلامى دور کند، و این کارها را از ریشه بخشکاند، یادآور شد:

»اگر چنانچه نخست وزیر هم یک وقت ظلمى کرد، ملت به دادگاه شکایت مى‏کند و او را به دادگاه مى‏برند و جرم او اگر ثابت شد به جزاى اعمال‏اش مى‏رسد.»23

در زمان رسول الله(ص) همین گونه مسائل، اتفاق افتاد که چنین گزارش شده است:

امام باقر(ع) مى‏فرماید:

»کان لأُمّ سلَمة زوجة النبى(ص) أمَة فسرَقَت مِن قوم فاُتى بهاَ النّبى(ص) فکلّمَته أمّ سلَمة فیها، فقال النبّى(ص): یا أمّ سلَمة هذا حدّ مِن حدوُدِالله عزّ و جلّ لایضیع، فَقَطعها رسول الله)ص»(24

همسر رسول خدا، ام سلمه، کنیزى داشت که دزدى کرده بود، او را نزد پیامبر آوردند. امّ‏سلمه درباره او پادرمیانى کرد، رسول خدا فرمود: اى ام‏سلمه! این قانونى از قوانین خداوند است که نباید ضایع شود و حدّ را اجرا کرد.

بنابراین، در اجراى قانون و یا چگونگى آن، هیچ‏کس حق پادرمیانى ندارد، حتى اگر نزدیک‏ترین فرد به رهبر جامعه باشد.

 

3 .3. اجراى دقیق قانون

براى پیاده سازى عدالت میان مردم، باید در اجراى قانون از تفریط و افراط پرهیز شود. مجریان قانون، حق ندارند، نه چیزى از دستور قانونى کم کنند و نه چیزى بر آن بیفزایند; زیرا حکومت، نگهبان حقوق قانونى تمام مردم است. امام خمینى، طبق قانون فقه اسلامى به مجریان قانون هشدار داد که اگر در اجراى قانون، کم و زیادى انجام دهند و سبب ظلم بر کسى گردند، باید مجازات شوند:

»در اجراى حدود نباید از آن حدودى که حق تعالى فرموده است پایین‏تر عمل بشود و نباید زیادتر. حتى آن کسى را که الآن محکوم به قتل شده است و دارند مى‏برند در جایش که او را بکشند، هیچ‏کس حق ندارد، حتى یک کلمه درشت به او بگوید، اجراى حکم خداست. اگر کسى یک سیلى به او زد، او حق دارد در همان‏جا یک سیلى به او برگرداند و باید دیگران هم کمک کنند تا او قصاص بکند. اگر یک درشتى کرد آن کسى که یک درشتى کرده است، تعزیر لازم دارد، باید قوه قضائیه تعزیر کند او را.»25

مبناى این سخن امام، روایاتى است که روشن مى‏کند براى حفظ حقوق مردم باید در اجراى قانون دقت شود، حتى ذرّه‏اى از آن چه که شخص مستحق پیامدهاى قانونى است نباید بیش‏تر در حق او اجرا شود و اگرکسى فراتر از حدّ قانونى مؤاخذه شود، او حق دارد که تقاص کند، براى نمونه:

امام باقر(ع) فرمود:

»انّ امیرالمؤمنین: أمَرَ قنبراً أن یضرِب رجُلاً حدّاً فغَلظَ قنبَر فَزادَه ثلاثة أَسواط فاَقادَه على(ع) مِن قنبر ثلاثة أسواط»26

امیر المؤمنین به قنبر دستور داد درباره مردى حدّ را اجرا کند. پس قنبر عصبانى شد و سه تازیانه بیش‏تر زد! امام على(ع) آن شخص را نشاند و آن سه تازیانه را درباره قنبر اجرا کرد.

بنابراین جاى هیچ عذر و توجیهى براى این که مجریانِ قانون، خود را فراتر از قانون بدانند و به حقوق دیگران تعدى کنند، باقى نمى‏گذارد. بى تردید، رعایت نشدن این امور از سوى حکومت سبب مى‏شود حکومت از حمایت و همراهى مردم نیز بى بهره بماند.

1 .1 .4. برخورد با غارت گران اموال عمومى

یکى دیگراز ابعاد عدالت اجتماعى، برخورد با افرادى است که به اموال عمومى دست اندازى مى‏کنند. مردم انتظار دارند دستگاه‏هاى نظارتى به گونه‏اى عمل کنند که از حق کشى و چپاول بیت المال جلوگیرى شود و اگر در موردى خیانتى انجام گرفت، چنان قاطع و سریع برخورد شود که تأثیر بازدارندگى داشته باشد. با این کار، مردم حکومت و مسؤولان را مدافع حقوق خویش مى‏بینند ودل گرم مى‏شوند و پیوند بیش‏ترى پیدا مى‏کنند.

در این باره، امام خمینى، همواره به مسؤولان کشور سفارش مى‏کرد. در روز عید غدیر، خطاب به کارگزاران، از سیره حکومتى امام على(ع) این نمونه را بیان مى‏کند:

»از ایشان }على (ع){ نقل شده است که حساب بیت‏المال را مى‏کشیدند. چراغى روشن بود، شمعى روشن بود و کسى آمد با ایشان حرف دیگرى مى‏خواست بزند، شمع را خاموش کردند و فرمودند که: این مال بیت‏المال است، تو مى‏خواهى حرف دیگرى بزنى. ما چه کنیم به بیت‏المال مسلمین؟ وظیفه حکومتها چیست با بیت المال مسلمین؟ مسأله این نیست که در آن وقت و در حکومت حضرت امیر باشد، این دستور است در طول تاریخ براى کسانى که متکفّل حکومت هستند که تا اندازه ممکن در بیت المال تصرف نکنند، یک درهمش در آن طرف حساب دارد.»27

دقیق بودن در مصرف بیت‏المال در اندیشه دینى یک مسأله نهادینه شده است. آن چه امام راحل براى حفظ بیت‏المال و جلوگیرى از غارت آن بیان کرده است، در روایات فراوانى مورد تأکید قرار گرفته است. در یک مورد گزارش‏گران ویژه امام على(ع) درباره یکى از مدیران او گزارش دادند که نسبت به گرفتن مالیات کوتاهى کرده است. امام(ع) در نامه‏اى به او نوشت:

»وَ إِنِّى أُقْسِمُ بِاللهِ قَسَماً صَادِقاً، لَئِنْ بَلَغَنى أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَى‏ءِ الْمُسْلِمِینَ شَیئاً صَغِیراً أَوْکَبِیراً، لَأَشُدَّنَّ علیک شَدةً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ، ثَقِیلَ الظَّهْرِ، ضَئِیلَ الْأَمْرِ»28

و همانا من به خدا سوگند مى‏خورم، سوگندى راست. اگر مرا خبر رسد که تو در فَیى‏ء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده‏اى، چنان برتو سخت گیرم که اندک مال مانى و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان‏حال شوى.

موارد دیگرى نیز درباره برخورد امام على(ع) با والیانى که دست اندازى به اموال عمومى کرده بودند، گزارش شده است.29

1 .1 .5. حفظ اموال مردم و دورى از اسراف

از عوامل مهم پیوند مردم با حکومت، نوع برخورد مسؤولان با اموال و امکانات حکومتى است. به این معنى که مردم اموال و امکانات حکومت را که در اختیار مسؤولان است از خود مى‏دانند و دولتمردان را حافظ و امانت‏دار آن اموال و امکانات. بنابراین، هیچ نوع اسراف و زیاده روى در مصرف این اموال و امکانات را برنمى‏تابند و بى شک اگر آگاه شوند ویا گمان ببرند که این اموال به دست آنان حیف و میل مى‏شود، از عاملان آن به شدّت به خشم مى‏آیند و حالت انزجار و تنفر پیدا مى‏کنند. از این روى دقت کارگزاران در حفظ اموال عمومى و پرهیز از اسراف و تبذیر، به گونه طبیعى، انگیزه مردم را در حمایت از حکومت بالا مى‏برد و پیوندشان را با نظام بیش‏تر مى‏کند.

امام خمینى، ضمن یک آسیب‏شناسى جدّى در این زمینه مى‏گوید:

»حتى مطبوعات باید این توجّه را داشته باشند که چیزهایى که براى ملت مفید نیست در روزنامه‏ها ننویسند، کاغذ مصرف این نکنند، وقت صرف این نکنند. باید رادیو، تلویزیون، توجّه به این معنى داشته باشد که این از بیت المال مسلمین است... باید اشخاصى که مقاماتى که هستند ملاحظه کنند که به اندازه ضرورت خدمت‏گزار بگیرند، نه به اندازه دلخواه و این معنى را باید همه ما بدانیم که دلخواه‏هاى ما آخر ندارد.»30

اسراف، در آیات31 و روایات زیادى مورد نکوهش قرار گرفته است. براى نمونه: راوى از امام صادق(ع) درباره کم‏ترین اندازه اسراف پرسید و امام(ع) این چنین جواب فرمود:

»قلتُ لأبى عبدِ الله: أدنى ما نهى عَن حدِّ الإسراف؟ فقال: إِبذالُکَ ثوب صونِک، و إهراقُک فَضل إنائک، و أکلُکَ التّمر و رَمیکَ النّوى هاهنا و هاهنا.»32

به امام صادق(ع) عرض کردم: کم‏ترین حدّ اسراف چیست؟ فرمود: دورانداختن جاى عطرت، ریختن آب اضافه آشامیدنى‏ات، و دور انداختن هسته خرمایى که خورده‏اى.

و نیز در ذیل آیه:

»یَا بَنِى آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدً وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبّ الْمُسْرِفین»33

اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! و ]از نعمتهاى الهى[ بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد.

امام صادق(ع)فرمود:

»آیا تصور مى‏کنى که خداوند به کسى ثروت داده است از باب احترام و توجّه ویژه به اوست و به کسى که نداده است از باب تحقیر و توهین به اوست؟ نه! چنین نیست، بلکه ثروت مال خداوند مى‏باشد و به عنوان امانت در اختیار انسان مى‏باشد و به آنان اجازه داده است معتدلانه بخورند، معتدلانه بنوشند، معتدلانه بپوشند، معتدلانه ازدواج کنند و معتدلانه مرکب سوار شوند و مازاد آن را به فقیران مسلمان بدهند و کمبودهاى آنان را جبران کنند. بنابراین، کسانى که چنین مى‏کنند آن‏چه مى‏خورند و مى‏نوشند و سوار مى‏شوند و ازدواج مى‏کنند حلال است و بیش‏تر از آن براى آنان حرام است.»

سپس امام(ع) فرمود:

»اسراف نکنند که خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد. آیا چنین تصور مى‏کنى خداوند کسى را با مالى که به عنوان امانت در اختیارش گذاشته است، حق دارد اسبى با ده هزار درهم بخرد، با این که اسب بیست درهمى او را کفایت مى‏کند؟»34

 

1 .2. تأمین نیازها و حقوق اولیه مردم

یکى از عوامل مهم پیوند مردم با حکومت این است که حکومت، نیازها و حقوق اولیه مردم را از قبیل: کار، اشتغال، دارو، درمان، تغذیه، مسکن و... را به اندازه معقول و منطقى تأمین کند نه در حدّ ایده‏آل.

امام خمینى، درباره این مسائل که به معیشت و زندگى مردم مربوط مى‏شود بسیار حساس و دغدغه مند بود و اگر نادرستى‏اى در این زمینه مشاهده مى‏کرد، به سختى برمى آشفت و هشدار مى‏داد:

»از قرارى که مکرر به من گفته‏اند، الآن یک دسته‏اى سودجو در بازار هستند که اینها قیمتهاى بسیار گران روى اجناس گذاشته‏اند. این یک مطلب غیرانسانى است... . این ملت که اکثرشان عبارت از این طبقه پایینى است که نمى‏توانند خودشان را اداره کنند، اینها بودند که ما را رساندند به این پیروزى. حالا نباید آن تاجر معتبرى که دخالت در این امور نداشته است، براى اینها ایجاد مزاحمت کند.»35

امام على(ع) در نامه به مالک اشتر، پس از دستوراتى راجع به طبقات محروم جامعه و... . نسبت به کسانى که با معیشت مردم بازى مى‏کنند، چنین دستور مى‏دهد:

»وَاعْلَمْ - مَعَذلِکَ - أَنَّ فِى کَثِیًرمِنْهُمْ ضِیقاً فَاحِشاً، وَشُحّاً قَبِیحاً، وَاحْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَتَحَکّماً فِى الْبِیَاعَاتِ، وَذلِکَ بَابُ مَضَرَّةً لِلْعَامَّةِ، وَعَیْبُ عَلَى الْوُلاَةِ. فَامْنَعْ مِنَ الْإِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) مَنَعَ مِنْهُ. وَلْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعاً سَمْحاً: بِمَوَازِینِ عَدْلً، وَأَسْعَارً لاَتُجْحِفُ بِالْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ، فَمَنْ قَارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْیِکَ إِیَّاهُ فَنَکِّلْ بِهِ، وَ عَاقِبْهُ فِى غَیْرِ إِسْرَافً.»36

و با این همه، بدان که میان بازرگانان بسیار کسان‏اند که بدمعامله و بخیل‏اند و در پى احتکارند و به دنبال سود خود هستند و کالا را به هر قیمتى که خواستند مى‏فروشند. این سودجویى و گران‏فروشى زیانى است براى همگان و عیب است بر والیان. پس باید از احتکار جلوگیرى کنى که رسول خدا(ص) از آن منع فرمود و باید خرید و فروش آسان صورت پذیرد و با میزان عدل انجام گیرد، با نرخهاى )رایج بازار( نه به زیان فروشنده و نه خریدار و آن‏که پس از منع تو دست به احتکار زند، او را کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او اسراف مکن.

آرى وقتى فقر و نیاز به زندگى مردم سرایت کرد، نباید از مردم انتظار دیندارى داشت، تا چه رسد به حمایت و دفاع از حکومت. در روایات اسلامى درباره فقر و پیامدهاى آن بسیار هشدار داده شده است، به عنوان نمونه امام على(ع) خطاب به فرزندش مى‏فرماید:

»یا بُنَىَّ إِنِّى أَخَافُ عَلَیکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ - فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةُ لِلدِّینِ مَدْهَشَةُ لِلْعَقْلِ دَاعِیةُ لِلْمَقْتِ.»37

پسرم از فقر بر تو ترسانم، پس از آن به خدا پناه ببر، زیرا فقر موجب ضعف دیندارى و ناکارآمدى عقل و برانگیختن دشمنى مى‏شود.

بله، روشن است که یکى از انتظارهاى مهم مردم از حکومت و حاکمان، برآوردن نیازهاى زندگى است. مردم با حکومت چنین عقدى نبسته‏اند که در هر شرایطى پشتیبان باشند. از همین روى، کارگزاران نظام، در هر شرایطى باید نگاه جدّى امام راحل به تأمین معیشت مردم، بویژه قشر آسیب پذیر را به خوبى مورد نظر داشته باشند، تامردم به روشنى دریابند اگر کارگزاران در مواردى هم نمى‏توانند راه زندگى آسان و راحت را براى آنان هموار کنند، امّا پى‏گیر و پرتلاش‏اند، تا مردم به زندگى آسان و رفاه معقول و منطقى دست یابند:

»دولت، واقعاً باید با تمام قدرت، آن طورى که على(ع) براى محرومین دل مى‏سوزاند، این هم با تمام قدرت دل بسوزاند براى محرومین مثل یک پدرى که بچه‏هایش اگر گرسنه بمانند چطور با دل افسرده دنبال این مى‏رود که آنها را سیر بکند. یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید این‏طور باشد.»38

سخن امام راحل درباره دل سوزى حضرت على(ع) اشاره به این جریان است که گزارش‏گران ویژه و عیون حضرت در بصره به امام گزارش دادند که استاندار آن حضرت، عثمان‏بن حنیف، به مهمانى فردى رفته است که غذاهاى متنوع سر آن سفره بوده است. امام(ع) ضمن توبیخ استاندار خود و توصیه به این‏که در زندگى خود ساده باشد و براى حل دشواریها و گشودن گره‏هاى زندگى مردم تلاش کند، فرمود:

»أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِى بِأَنْ یُقَالَ: هذا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ، وَلاَ أُشَارِکُهُمْ فِى مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِى جُشُوبَةِ الْعَیْشِ»39

آیا بدین بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان گویند و در ناخوشایندهاى روزگار شریک مردم نباشم؟ یا در سختى زندگى - نمونه‏اى - برایشان نشوم؟

وقتى مردم وضع زندگى و معیشت کارگزاران را بسان وضع زندگى و معیشت خود ببینند، تحمّل سختیهاى معیشتى بر آنان آسان مى‏شود; زیرا بر صداقت و دل سوزى مدیران آگاه مى‏شوند و بر پیوند و همکارى با حکومت تلاش مى‏ورزند.

 

1 .3. حفظ کرامت انسانى مردم

از عوامل مهم پیوند مردم با حکومت، حفظ کرامت انسانى آنان از سوى حکومت است. کرامت واژه‏اى عربى است که در فارسى معادل مناسبى براى آن نیافته‏اند. مقصود از کرامت این است که انسان داراى حرمت است و حق دارد در جامعه محترمانه زندگى کند و مدیران و مجریان حکومت، حق ندارند با گفتار و یا رفتارشان، حیثیت و حرمت او را که حق انسانى اوست، با خطر مواجه سازند. همان گونه که پیش‏تر، سخن امام خمینى را یاد کردیم که شخص مجرمى که براى قصاص مى‏برند نباید سخن ناروایى به او گفته شود.40

1 .3 .1. کرامت ذاتى

کرامت انسانى داراى مراتبى است که اولین مرتبه آن، کرامت ذاتى است; یعنى همان چیزى که سبب برترى او از سایر موجودات شده است. در قرآن از آن این گونه یاد شده است:

»وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرً مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً.»41

ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم; و آنها را در خشکى و دریا، )بر مرکبهاى راهوار( حمل کردیم; و از انواع روزى‏هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده‏ایم، برترى بخشیدیم.

مفسران، این برترى را به سبب دارا بودن عقل، قدرت سخن، صورت زیبا، بدن معتدل، توانایى بر تدبیر زندگى دنیوى و اخروى و تسلط بر آن‏چه بر زمین است، به خدمت درآوردن بقیه حیوانات و توانایى بر اختراعات و امورى از این دست دانسته‏اند.42

1 .3 .2. کرامت اکتسابى

اما مرتبه برتر کرامت انسان، کرامت اکتسابى است. مقصود از کرامت اکتسابى، احترامى است که انسان با اختیار و تلاش خود آن را به دست مى‏آورد. در فرهنگ اسلامى، کسب کردن امورى مانند: علم،43 ایمان،44 تقوا45 و ارزشهاى اخلاقى - الهى، به معناى دست یافتن به کرامتهاى برتر انسانى است.

البته روشن است که کرامتهاى اکتسابى، سبب هیچ گونه امتیاز حقوقى و اجتماعى براى دارنده آن نیست. شخصى که به چنین کرامتى دست یابد، موجب برترى و امتیاز او از نظر حقوقى نسبت به دیگران نمى‏شود; زیرا در جامعه اسلامى، همه افراد در برابر قانون و حقوق اجتماعى، برابرند. آیات قرآن نیز، درصدد بیان امتیاز معنوى نزد خداوند است، نه درصدد بیان امتیاز حقوقى و اجتماعى آنان.

1 .3 .3. کرامت حقوقى

منظور از کرامت حقوقى، آن چیزى است که انسان با پذیرش عضویت در یک جامعه و کشورى از تمام حقوق زیستى در آن بهره مند مى‏گردد; مانند انسانى که عضو کشور اسلامى است تمام حقوق شامل او مى‏شود. در بهره مندى از این نوع حقوق، میان مسلمان و غیر مسلمانى که تابعیت نظام اسلامى را پذیرفته است و یا اگر تابعیت نظام اسلامى را ندارد، هم‏پیمان با نظام اسلامى است، تفاوتى نیست. در روایات اسلامى، کرامت حقوقى غیر مسلمان در جامعه اسلامى نیز، مورد تأکید قرار گرفته است، از جمله:

رسول خدا(ص) فرمود:

»مَن ظلَم مُعاهِداً أو إنتقَصهُ أو کلّفَه فوق طاقتِه أو أخَذ منهُ شَیئاً بغَیر طیبِ نفسً فإنّا حَجیجهُ یومَ القیامة»46

هرکس به معاهدى47 ستم روا دارد، یا از او عیب‏جویى کند و یا بیش از توان‏اش به او تکلیف کند، یا از او چیزى بدون رضایت‏اش بگیرد، در روز قیامت من دشمن او خواهم بود.

در روایت دیگر از آن حضرت آمده است:

»مَن قذَف ذِمّیاً حدَّ لَه یوم القیامة بِسیاطً مِن النّار»48

هرکس به ذمى49 تهمت بزند در روز قیامت با تازیانه‏هاى آتشین مجازات خواهد شد.

نیز رسول خدا(ص) فرمود:

»مَن آذى ذِمّیا فإنّا خَصمُه و مَن کُنتُ خَصمه خَصَّمتُه یوم القیامه»50

هر کس به ذمى آزار رساند، پس من دشمن او خواهم بود و هرکس من دشمن او باشم، روز قیامت دشمنى خود را نسبت به او آشکار خواهم کرد.

امام خمینى، در ابتداى انقلاب اعلام کرد که اقلیتهاى مذهبى در حکومت اسلامى، آزادند و مى‏توانند آزادانه اعمال مذهبى خود را انجام دهند.51 و بالاتر از این یادآور شد:

»اقلیتهاى مذهبى، نه تنها آزادند، بلکه دولت اسلامى موظّف است ازحقوق آنها دفاع کند.»52

تأمین آزادیهاى قانونى در زندگى شخصى و اجتماعى مردم در شمار حقوق اجتماعى و حفظ کرامت حقوقى آنان است و در موارد لزوم، تنها قانون محدودکننده آزادى مردم مى‏تواند باشد، نه سلیقه افراد و مأموران دولت. از همین رو امام خمینى، در فرمان هشت ماده‏اى خود آورده است:

»هیچ‏کس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار شخصىِ کسى، بدون اذن صاحب آنها وارد شود، یا کسى را جلب کند، یا به نام کشف جرم، یا ارتکاب گناه، تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبت به فردى اهانت نموده و اعمال غیرانسانى - اسلامى مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا براى کشف گناه و جرم، هرچند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید، یا اسرارى که از غیر به او رسیده، ولو براى یک نفر، فاش کند. تمام اینها جرم ]و[ گناه است... . آن‏چه ذکر شد و ممنوع اعلام شد در غیر مواردى است که در رابطه با توطئه‏ها و گروهک‏هاى مخالف اسلام و نظام جمهورى اسلامى است که در خانه‏هاى امن و تیمى براى براندازى نظام جمهورى اسلامى و ترور شخصیتهاى مجاهد و مردم بى‏گناه کوچه و بازار و براى نقشه‏هاى خرابکارى و افساد فى‏الارض اجتماع مى‏کنند و محارب خدا و رسول مى‏باشند که با آنان در هر نقطه که باشند و همچنین در جمع ارگانهاى دولتى و دستگاه‏هاى قضایى و دانشگاه‏ها و دانشکده‏ها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدّت عمل، ولى با احتیاط کامل باید عمل شود.»53

 

1 .4. رعایت حقوق و رضایت مردم

حکومتى که حقوق مردمان را مورد توجّه قرار دهد و مردم نیز خدمات حکومت را در جهت بهره مندى از حقوق خویش در زندگى ببینند، با رضایت از آن حمایت و پشتیبانى مى‏کنند. امام خمینى، از همین نگاه به کارگزاران نظام توصیه مى‏کند که با توجّه به حفظ حقوق و منافع مردم، سعى کنند رضایت مردم را به دست آورند تا همواره از حمایت آنان برخوردار باشند:

»توجّه دارند آقایان که تا ملت در کار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران هم، کارى بر نمى‏آید. یعنى همه دستگاه‏هاى دولتى به استثناى ملت، از او کارى بر نمى‏آید. از این جهت، همه‏مان و شما آقایان همه و آنهایى که در اختیار شما هستند، همه، باید کوشش بکنید که رضایت مردم را جلب بکنید در همه امور.»54

جلب رضایت مردم از جمله عوامل مهم براى حفظ پیوند مردم و حکومت است. براى آن که این مهم اتفاق بیفتد، حکومت باید در جهت حفظ حقوق فردى و اجتماعى مردم بکوشد و از امورى که سبب ایجاد زحمت و فشار بر مردم مى‏شود، بپرهیزد. امام خمینى، به کارگزاران توصیه مى‏کند:

»ایجاد زحمت براى مردم و مخالف وظیفه عمل کردن، حرام وخداى نخواسته گاهى موجب غضب الهى مى‏شود. همه شما به پشتیبانى ملت احتیاج دارید. با پشتیبانى مردم، خصوصاً طبقات محروم بودکه پیروزى حاصل شد و دست ستمشاهى ازکشور و ذخایر آن کوتاه گردید. واگر روزى از پشتیبانى آنان محروم شوید، شماها کنار گذاشته مى‏شوید و همچون رژیم شاهنشاهى ستمکار، به جاى شما ستم پیشگان پستها را اشغال مى‏نمایند. بنابراین حقیقت ملموس، بایدکوشش درجلب نظر ملت بنمایید واز رفتار غیر اسلامى انسانى احتراز نمایید.»55

در نگاه امام، بهترین راه براى حفظ حقوق اجتماعى مردم آن است که حاکمان خود را خدمت‏گزار مردم بدانند و با چنین انگیزه و هدفى بر آنان حکومت کنند:

»خدمت‏گزار باشید به این ملتى که آن دستهاى خیانتکار را قطع کرد و این امانت را به شما سپرد. شما الآن امانت بزرگى از دست این ملت تحویل گرفتید... مادامى که این طور باشید، ملت پشت شماست و مادامى که ملت همراه شما باشد، هیچ آسیبى به شما و به کشور نمى‏رسد... روزى که شما احساس کردید که مى‏خواهید فشار به مردم بیاورید بدانید که دیکتاتور دارید مى‏شوید، بدانید که مردم معلوم مى‏شود از شما رو برگردانده‏اند»56

امام خمینى خود نیز در سراسر زندگى براى خدمت به مردم و احقاق حقوق فردى و اجتماعى آنان، زندان، تبعید و سختیهاى بسیارى را تحمّل کرده بود و بعد از پیروزى انقلاب، همه تلاش خود را براى همین منظور به کار گرفت. با این حال، در خدمت به آنان احساس کوتاهى مى‏کرد و در وصیت‏نامه خود از مردم این‏گونه عذرخواهى کرد:

»از خداى رحمان و رحیم مى‏خواهم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهى‏ها و قصور و تقصیرها بپذیرند»57

امام، خدمات حکومت به مردم را افزون بر آن که سبب پیوند قلبى مردم با حکومت و رضایت مردم از دست‏اندرکاران نظام مى‏داند، از دیدگاه ارزشى و معنویت دینى، آن را در افق رضایت و خشنودى الهى، که عالى ترین هدف براى هر مسلمان است، مى‏نگرد و عامل بقاى حکومت معرفى مى‏کند:

»کارى بکنید که دل مردم را به دست آورید، پایگاه پیدا کنید در بین مردم، وقتى پایگاه پیدا کردید خدا از شما راضى است، ملت از شما راضى است، قدرت در دست شما باقى مى‏ماند و مردم هم پشتیبان شما هستند»58

امام، یکى از راه کارهاى به دست آوردن رضایت مردم را این گونه بیان کرده است:

»کوشش کنید که پایگاه ملى براى خودتان درست کنید. این، به این است که گمان نکنید که شما صاحب مقام هستید، منصب هستید و باید به مردم فشار بیاورید. هر چه صاحب منصب ارشد باشد باید بیش‏تر خدمت گزار باشد، مردم بفهمند که هر درجه‏اى که این بالا مى‏رود، با مردم متواضع تر مى‏شود... ملت ادراک کند که ما خیر او را مى‏خواهیم، وقتى آن را ادراک کرد، ملت هم پشتیبان ماست... و در این خدمت گزارى بدانید که هم رضاى خدا را تحصیل کردید و هم رضاى ملت، که رضاى خداست، تحصیل کردید.»59

 

1 .5. پاسداشت عزّت و غرور ملى

در تفکر امام، احترام به ارزشهاى ملى در راستاى اسلام و دین دارى مورد توجّه است و حکومت اسلامى، موظّف به پاسداشت آن است. عزّت داشتن اجتماع و عزیز بودن آن چه که از افتخارات انسانهاى یک جامعه به شمار مى‏آید، هرگز نباید از سوى حکومت نادیده گرفته شود; زیرا عزّت و ذلّت، همان گونه که درباره افراد جارى است درباره جامعه نیز جارى است. انسان مؤمن، نباید کارى بکند که به ذلّت و حقارت‏اش بینجامد; چون مؤمن با خداوند پیوند مى‏خورد و از این پیوند به عزّت مى‏رسد، و از آن‏جا که ذلّت مؤمن نوعى ذلّت براى دین خداوند است، پذیرش ذلّت بر مؤمن روا نیست.

امام صادق(ع) فرمود:

»إِنَّ اللّه فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ کلَّها وَلَم یفَوّض إِلَیهِ أَن یکونَ ذَلیلاً»60

بى‏تردید خداوند عزّوجل تمام امور مؤمن را به او واگذار کرده است، ولى این مسأله را به او واگذار نکرده است که ذلیل باشد.

همین گونه حکومت و مدیران جامعه باید به اجراى سیاستهایى بپردازند و دل‏مشغولى آنها باشندکه عزّت اجتماعى و غرور ملى مردم و شهروندان از میان نرود; زیرا پاس عزّت اجتماعى مردمى که از عزّت اسلامى نیز برخوردارند، افزون بر وظیفه ملى، مسؤولیتى دینى و الهى است. در فرهنگ اسلام، عامل عزّت، خداى عزیز است و اطاعت از او و اجراى دستورها و آموزه‏هاى عزّت بخش او، که در آخرین پیام وَحیانى‏اش، یعنى قرآن بیان شده است. رسول خدا(ص) در تبیین این واقعیت فرموده است:

»إنّ ربّکم یقوُل کلّ یومً: أنَا العَزیز، فمَن أرادَ عِزَّ الدّارَین فَلیطعِ العَزیز»61

بى‏تردید پروردگارتان هر روز مى‏فرماید: تنها عزیز و شکست ناپذیر من هستم; پس هرکس مى‏خواهد در دنیا و آخرت عزیز باشد، تنها باید از عزیز اطاعت کند.

البته افراد ممکن است براى رسیدن به عزّت اشتباه بکنند; به دنبال غیر خدا راه بیفتند و ا ز هرکس اطاعت کنند، تا شاید به عزّت دست یابند، ولى در نهایت ذلیل مى‏شوند نه عزیز; چون دیگران هم هرچه دارند از خداوند است و آنان فقیر محض مى‏باشند. امام سجاد(ع) این واقعیت را چنین بیان مى‏فرماید:

»وَ رَأَیتُ أَنّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَه مِنْ رَأْیهِ وَضَلّة مِنْ عَقْلِهِ. فَکمْ قَدْ رَأَیتُ یا إِلَهِى مِنْ أُنَاسً طَلَبُواالْعِزّ بِغَیرِک فَذَلّوا»62

و مى‏دانم که تقاضاى نیازمند از نیازمند، لغزش فکرى و کم‏عقلى است. اى خداى من چه بسیار دیدم انسانهایى را که عزّت را از غیر تو طلب کردند، ولى خوار شدند.

بنابراین، سیاست‏مداران و مدیران جامعه، چنانچه به خاطر اهداف شخصى یا برترى جوییهاى جناحى و یا به سبب تشخیص نادرست به راه خطا بروندوبه عزّت اجتماعى مردم و جامعه لطمه بزنند، بدون شک هم حقوق اجتماعى مردم را پاى مال کرده‏اند و هم سبب دورى مردم از حکومت مى‏شوند و باید پاسخ گو باشند.

 

2. عوامل دینى - معنوى

آن‏چه تاکنون بیان شد عوامل دنیوى و معیشتى بود که تأمین آنها مردم را با حکومت پیوند مى‏داد. اما عوامل دیگرى نیز در پیوند مردم با حکومت نقش دارد که از آنها با عنوان عوامل دینى - معنوى یاد مى‏شود.

 

2 .1. پیاده کردن ایده‏هاى اسلامى

گرچه پیش از انقلاب، اسلام در اعتقادات مردم حضور داشت و مردم مسلمان بودند، ولى دین حاکمیت نداشت. یکى از انگیزه‏هاى اصلى مردم در انقلاب استقرار حاکمیت دین و پیاده شدن آموزه‏هاى حیات بخش و عزّت آفرین اسلام بود. بنابراین، به حقیقت پیوستن این ایده‏ها، که احساس دینى ملت را سرشار مى‏کند، نقش مهمى در پیوند مردم با حکومت دارد. حال اگر حکومت گران، دست به اجراى برنامه‏ها و سیاستهایى بزنند که به کم رنگ شدن مهم ترین ایده اجتماعى مردم، یعنى اسلامیت نظام بینجامد، بى تردید، مردمى که با اعتقاد به دیانت اسلام و با هدف اعتلاى دین در جامعه تمام مشکلات و سختیها را تحمّل کرده‏اند، دل سرد مى‏شوند و انگیزه خود را در همراهى و پیوند با حکومت از دست مى‏دهند. از همین روى، تلاش و دل مشغولى مدیران نظام، به پیاده سازى روشهایى که تحقق ایده‏هاى دینى مردم را در پى داشته باشد، به پیوند مردم و حکومت و استوارى آن کمک مى‏کند.

امام، در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى محمد على رجایى، بر این نکته تأکید کرد که رئیس جمهور کشور اسلامى، باید عمل‏کردش در پیاده سازى اسلام به گونه‏اى باشد که بتواند به تمام افرادى که به او رأى داده‏اند، پاسخ گو باشد:

»اگر آراى شما پنج میلیون بود مسؤولیت‏تان کم‏تر بود، حالا که سیزده میلیون بیش‏تر است مسؤولیت شما، حجم‏اش زیادتراست، براى این که شما جواب یکى یکى از این افرادى که به شما رأى دادند و شما را به عنوان رئیس جمهور اسلام، رئیس جمهورى کشور اسلامى تعیین کردند، هر یک از اینها فردا مى‏آیند شما را مى‏گیرند، جواب از شما مى‏خواهند }که{ من شما را تعیین کردم رئیس جمهورى اسلامى باشید و اسلام را در این کشور تأیید کنید و پیاده کنید.»63

امام خمینى، به کارگزاران هشدار مى‏دهد که از کشمکشهاى حزبى بپرهیزند تا هم بتوانند در پیاده کردن اسلام موفق گردند و هم خود حفظ شوند:

»امروز براى حفظ اسلام باید ما از همه چیزهایى که در ذهن‏هاى‏مان هست و کدورتهایى که فرض کنید یک وقتى داریم، دست برداریم. براى خدا باهم باشیم. اگر این‏طور شد، شما حفظ خواهید شد.»64

و نیز هشدار مى‏دهد:

»مقصود این است که در حکومت اسلام، اسلام و قانون اسلام حکومت کند، اشخاص براى خودشان و به فکر خودشان حکومت نکنند»65

 

2 .2. حفظ ارزشهاى دینى

عملیاتى شدن ایده هاى اسلامى در جامعه، بدون پاسدارى از ارزشهاى دینى کفایت نمى‏کند. اسلامى شدن نهادهاى اجتماعى وقتى نتیجه بخش خواهد بود که در میان مرد م و متن جامعه آموزه‏ها و الگوهاى اسلامى مورد عمل باشد. این کار نیاز به برنامه‏ریزیهاى فرهنگ ساز از یک سو و تلاشهاى پى‏گیرانه براى جلوگیرى از عوامل مخرّب و رصد کردن شگردها و ترفندهاى فرهنگى، از سوى دیگر دارد. بى تردید انجام این امور بر عهده حکومت و مدیران فرهنگى جامعه است. چنانچه از طرف دست‏اندرکاران، بى توجهى به آن دیده شود، چهره مردمى نظام کم رنگ خواهد شد.

امام خمینى، یکى از مهم ترین اهداف حکومت اسلامى، که کارگزاران باید به سمت و سوى آن حرکت کنند و براى دست یابى به آن برنامه ریزى نمایند، گسترش فرهنگ ارزشى معنوى اسلام مى‏داند:

»اسلام، براى تأمین معنویات آمده است. معنویات اگر تحقق پیدا کرد، مادیات معنوى مى‏شود و به دنبال‏اش هست. اسلام مادیات را به تبع معنویات قبول دارد. مادیات را مستقلاً قبول ندارد. اساس، معنویات است. یک کشور با معنویات‏اش کشور است.»66

از نگاه امام، فلسفه اجراى قوانین اسلامى در جامعه، اصلاح شدن انسانها و ساخته شدن انسانهاى ارزشى و معنوى است و حکومت اسلامى، براى مردم باید چنین خدمتى را ارائه کند:

»فرق ما بین حکومتهاى دیگر با حکومت اسلامى این است که آنها حکومت را مى‏خواهند براى این که غلبه کنند بعضى بر بعضى و سلطه پیدا کنند یک عده بر عده‏اى دیگر. اسلام این منظورش نیست. اسلام نمى‏خواهد کشور گشایى کند. اسلام مى‏خواهد که همه را بِکِشد طرف یک عالم دیگرى، همه را تربیت انسانى بکند.»67

2 .3. مبارزه با فساد

از جمله امورى که در رژیم منحط گذشته اسباب ناراحتى و نارضایتى مردم مسلمان شد، فساد در ابعاد گسترده آن بود; فساد سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و... البته آن چه مردم بیش‏تر از آن آگاه بودند، فساد فرهنگى بود که مظاهر مبتذل آن را با چشم مى‏دیدند.

امام، با انگشت گذاشتن بر عامل اصلى در این فسادها، یعنى دستگاه حاکم و در رأس آنها شخص شاه و نیز بى مسؤولیت نشان دادن مجریان رژیم در مبارزه با فساد، مردم راآگاه کرد و خشم خاموش مردم را نسبت به آن رژیم بر انگیخت.

تأمل در فرایند شکل گیرى انقلاب، نشان‏گر آن است که در جامعه اسلامى ایران یکى از عواملى که مى‏تواند مردم را از حکومت جدا کند و یا بر عکس سبب پیوند مردم با حکومت گردد، روشن بودن موضع نظام و کارگزاران با مسأله فساد است. اگر مردم تلاش مسؤولان را در مبارزه با فسادهایى که با باورها و ارزشهاى اسلامى در تعارض است، مشاهده کنند، به خاطر باور و احساس دینى خود پیوند خود را با نظام حفظ و استوارتر مى‏کنند. برعکس، بى توجهى به این مهم موجب آزرده شدن مردم و بریدگى از نظام و مسؤولان مى‏شود. در این‏جا درباره هر یک از فساد سیاسى و فرهنگى و مالى، به سخنانى از امام اشاره مى‏کنیم:

2 .3 .1. فساد سیاسى

فساد سیاسى، وقتى به وجود مى‏آید که کارگزاران حکومت، مسؤولیت خود را در برابر مردم فراموش کنند. در این صورت، به واقع براى مردم کار نمى‏کنند، بلکه همه توجّه و کارکردشان در جهت کسب منافع و دست یابى به امیال و خواسته‏هاى شخصى و یا حزبى خودشان است.

امام حکومت را آن گاه در خط درست و اسلامى مى‏داند که با کارکردش بتواند رضایت مردم را کسب بکند. ولى اگر چنین نباشد، مبتلا به فساد و انحراف سیاسى است و نوعى طاغوت است و مردم از آن دور مى‏شوند:

»اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتى باشد، براى خود باشد نه براى ملت، دعوا کنیم سر خودمان نه مصالح ملت، این همان طاغوت است; منتهى به یک صورت دیگرى درآمده، امّا طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد; یک طاغوت مثل رضا خان و محمد رضا خان و امثال آنهاست و یک طاغوت هم مثل ماهاست»68

2 .3 .2. فساد فرهنگى

امام خمینى، معتقد است که در گذشته، حوزه فرهنگ باآفت غرب زدگى و فساد غربى از یک سو و تحجر اندیشى متدیّنانه، از دیگر سو، روبه‏رو شده است و به همین سبب، خسارت سختى بر آن وارد آمده است. پس باید با کنار زدن سلطه فرهنگى غرب و نقد فرهنگ، به اصلاحات فرهنگى دست بزنیم:

»تا حالا همه چیزمان تقریباً غربى بود. بر همه ماست که از این غرب زدگى بیرون آییم; افکارمان را عوض کنیم، تا وضعیت فرهنگى مان عوض بشود»69

از دیدگاه امام، براى مبارزه با فساد فرهنگى، بهترین راهکار، ایجاد تحول فرهنگى است; یعنى بازگشت به فرهنگى اصیل که هویتى اسلامى - انسانى دارد. احیاى این فرهنگ، با گوهر اسلامى و انسانى و عقلانى، که بر پایه آموزه‏هاى وَحیانى اسلام استوار است، تجلّى بخش و ظهور ساز امورى، مانند: استقلال و نفى هرگونه سلطه، خودباورى و حفظ ارزشهاى اصیل انسانى، پیشرفت و تمدن سازى واقعى و... مى‏گردد.

»باید ایرانى بسازیم که بتواند بدون اتکا به آمریکا و شوروى و انگلستان، این جهان خواران بین المللى، استقلال سیاسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى خویش را به دست گیرد و روى پاى خود بایستد و هویت اصلى خویش را به جهان عرضه کنند. افسوس که هنوز عده‏اى از روشنفکران نمى‏توانند دست از غرب یا شرق بکشند و این دو را سرمشق کارهاى خود قرار داده‏اند. امیدواریم با تحول فرهنگِ حاکم اسلامى، این گروهِ به خود مشغول و از مردم بریده به خود آیند و اصالت خویش را دریابند و از وابستگى نجات پیدا کنند»70

امام خمینى، براى رسیدن به فرهنگ اصیل یاد شده، مبارزه با انحرافات فرهنگى را نیز ضرورى مى‏داند. فسادها و انحرافاتى که بیش‏تر بر اثر هجوم فرهنگى غرب، بر جامعه ایران تحمیل شده است. از همین روى، به مسؤولان نظام چنین وصیت کرد:

»اکنون وصیت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آینده و رئیس جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضایى و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاه‏هاى خبرى و مطبوعات و مجله‏ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و باید همه بدانیم که آزادى به شکل غربى آن، که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است، و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح کشور حرام است. و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیرى از آنها واجب است. و از آزادیهاى مخرب باید جلوگیرى شود. و از آن‏چه در نظر شرع حرام و آن‏چه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف با حیثیت جمهورى اسلامى است، به طور قاطع اگر جلوگیرى نشود، همه مسؤول مى‏باشند.»71

2 .3 .3. فساد مالى

به همان اندازه که نظم و پاکى و سلامت دست اندرکاران نظام به لحاظ مسائل مالى و اقتصادى، سبب دل گرمى مردم به حکومت مى‏شود، به همان اندازه فساد مالى، عامل تنفر و دور شدن مردم از حکومت است. بویژه براى مردمى که وضعیت معیشتى سختى دارند، به هیچ روى، براى‏شان قابل تحمّل نیست، تا آن‏جا که به فرموده امام، چنین حکومتى باید منتظر شکست و نابودى خود باشد. ایشان در دیدار بارئیس جمهور، وزرا و نمایندگان مجلس، خطاب به آنان مى‏گوید:

»آن روزى که هر یک از شماها را ملت دید که از مرتبه متوسط مى‏غلطید به طرف مرفّه و دنبال این هستید که یا قدرت پیدا کنید یا تمکن پیدا کنید، ... و آن روزى که دیدید و دیدند که انحراف در مجلس پیدا شد، انحراف از حیث قدرت طلبى و از حیث مال طلبى، در کشور در وزیرها پیدا شد، در رئیس جمهور پیدا شد، آن روز بدانید که علامت این که شکست بخوریم، خودنمایى کرده ]است[»72

دل نگرانى امام از این مسأله، به اندازه‏اى بود که هر گاه دست اندرکاران حکومت، بویژه روحانیان به محضر ایشان مى‏رسیدند، امام، به آنان هشدار مى‏داد و از فرو غلطیدن به سمت و سوى قدرت خواهى و مال طلبى برحذرشان مى‏داشت:

»از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسأله‏اى است که به همه روحانیت و دست اندرکاران کشور مربوط مى‏شود و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند... اگر خداى نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده‏اند، عمارت درست کرده‏اند و... ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشته‏اند و بعد هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به این است که زندگى ما عادى باشد.»73

 

2 .4. حفظ آرمانهاى انقلاب

حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش، عدم سلطه پذیرى، آزادى، استقلال سیاسى، فرهنگى و... از آرمانهایى است که مردم به خاطر آنها به انقلاب روآوردند. حفظ این آرمانها، بویژه براى نسل اول و دوم، یعنى کسانى که انقلاب را جلو بردند و دفاع مقدس را به پایان رساندند، بسیار مهم است; زیرا براى به دست آوردن و حفظ آنها زندان رفتند، شکنجه شدند و در جبهه‏ها تا پاى جان ایستادند و خون دادند. اکنون اگرمشاهده کنند که نهادهاى نظام درباره این دستاوردهاى انقلاب، بى برنامه و یا کم توجّه‏اند، نسبت به حکومت دچاروادادگى و بى‏تفاوتى مى‏شوند و در نتیجه، نسل سوم و چهارم، که باید به دست این نسلها تربیت شوند، از شور و نشاط اجتماعى و احساس مسؤولیت در برابر حکومت دینى و مردمى خالى مى‏شوند و به گونه طبیعى، این فرایندبه کم رنگ شدن صبغه مردمى حکومت مى‏انجامد. از همین روى، امام خمینى، در این زمینه مى‏گوید:

»و وصیت من به همه آن است که با یاد خداى متعال، به سوى خودشناسى و خودکفایى و استقلال، با همه ابعادش، به پیش بروید... و این‏جانب با آن‏چه در ملت عزیز از بیدارى و هوشیارى و تعهّد و فداکارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مى‏بینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال، این معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل، بر آن افزوده گردد.»74

 

2 .5. حفظ نظام جمهورى اسلامى

اقتدار حکومت به مقبولیت سیاسى آن است; یعنى برخوردار بودن از جایگاه اجتماعى و پیوند حداکثرى با مردم. راهبرد اساسى براى برآمدن به چنین جایگاهى آن است که مدیران حکومت، سیاستهاى نظام را در ساحَتِ فرد و اجتماع، با درایت و مدیریت صحیح و قوى، به اجرا درآورند و اهداف تعیین شده را محقق سازند. در این صورت، پیوند مردمى شکل مى‏گیرد و در نتیجه، نظام حفظ مى‏شود. بنابراین، رویه نخست حفظ نظام، صالح بودن نیروهاى نظام - شایسته سالارى - و کارکرد درستِ آنان است.

اما پیوند و حمایت و دفاع مردم از نظام، رویه دوم حفظ نظام است. یعنى از آن‏جا که نظام جمهورى اسلامى، نظامى برآمده از عمق باور مردم است و واگذارى مسؤولیتها، بر اساس شایسته سالارى و انتخاب مردم انجام مى‏شود و نیز خط و مشى و سیاستهاى کلى نظام، به نظارت و اشراف عالمى صالح، مدیرو بصیر و برخوردار از مقبولیت مردم واگذار شده است، حفظ نظام، نه تنها وظیفه شهروندى است، بلکه مسؤولیت دینى و ایمانى مردم مسلمان است. توصیه‏هاى امام به مردم براى حفظ نظام به همین جنبه باز مى‏گردد:

»امروز بر ملت ایران، خصوصاً، و بر جمیع مسلمانان عموماً، واجب است این امانت الهى را که در ایران به طور رسمى اعلام شده و در مدتى کوتاه نتایج عظیمى به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجاد مقتضیات بقاى آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند.»75

در اندیشه فقه سیاسى امام، این جنبه از حفظ نظام به اندازه‏اى اهمیت دارد که هر شهروند مسلمان، باید با هر وسیله ممکن با انگیزه دینى انجام دهد:

»لو غشى بلاد المسلمین أو ثغورها عدوّ یخشى منه على بیضة الاسلام و مجتمعهم یجب علیهم الدفاع عنها بأیة وسیلة ممکنة من بذل الأموال والنفوس. لا یشترط ذلک بحضور الامام علیه السلام و أذنه ولا إذن نائبه الخاص أو العام، فیجب الدفاع على کلّ مکلف بأیة وسیلة بلا قید و شرط.»76

اگر دشمن به کشورهاى اسلامى یا نوار مرزى آنها هجوم آورد، به گونه‏اى که ترس به خطر افتادن اصل نظام و جامعه اسلامى باشد، بر مسلمانان واجب است به هر وسیله ممکن، چه با مال و چه با جان، از آن دفاع کنند. دفاع از نظام اسلامى، مشروط به زمان حضور امام، یا اجازه او یا اجازه نائب خاص او و یا نائب عام او نیست، بلکه بر هر مکلّفى واجب است به هر وسیله ممکن از نظام اسلامى دفاع کند.

بى‏گمان، در این‏جا مهم‏تر از دفاع از نظام، شناسایى حرکتهاى تهدیدکننده نظام اسلامى است که گاهى دشمن آن را طراحى کرده و به دست خودیها به اجرا مى‏گذارد. این توطئه را با قدرت تحلیل سیاسى مى‏توان خنثى کرد. یکى از مصادیق روشن این قضیه، سرکوبى خوارج است.

کارگزاران اصلى جریان مارقین، از قبیل: اشعث‏بن قیس، شبث‏بن ربعى و ابن‏الکواه بودند که پشت چهره قاریان قرآن و آنان که پیشانى‏شان از زیادى سجده پینه بسته و سیاه بود، پنهان شده بودند. آنان قصد براندازى نظام اسلامى را داشتند، ولى این ساده‏لوحان مى‏پنداشتند به وظیفه شرعى خود عمل مى‏کنند و باتوجّه به این‏که این گروه در جامعه به عنوان سنبل دیندارى و پیروى از سنت رسول خدا(ص) مشهور شده بودند، کسى جرأت نمى‏کرد علیه آنان دست به اقدامى بزند.

امام على(ع) اقدام خود علیه این گروه شب‏زنده‏دار، قارى قرآن، روزه‏دار و... را از افتخارات خود مى‏داند و مى‏فرماید:

»أَیهَا النَّاسُ فَإِنِّى فَقَأْتُ عَینَ الْفِتْنَةِ، وَلَمْ یکُنْ لِیجْرُأَ عَلَیهَا أَحَدُ غَیرِى بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیهَبُهَا، وَاشْتَدَّ کَلَبُهَا»77

اى مردم، من چشم فتنه را در آوردم، بعد از آن‏که تاریکى فتنه همه‏جا را گرفته بود و همه را در معرض خطر قرار داده بود. کسى غیر از من جرأت چنین کارى را نداشت.

ابن‏ابى‏الحدید مى‏گوید:

»فلولا أنّ علیاً إجتَرأ علَى سلّ السّیف فیها ما أقدَم أحدُ علیها»78

اگر على جرأت نمى‏کرد در برابر این گروه شمشیر بکشد، هیچ کسى چنین کارى نمى‏توانست بکند.

هنگامى که حکومت امام على(ع) از طرف تجزیه طلبان مورد تهدید قرار گرفت، آن حضرت ضمن نامه‏اى به مردم کوفه از آنان براى حفظ نظام کمک خواست و حرکت تجزیه طلبان را چنین تحلیل نمود:

»وَقَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ، فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِیرِکُمْ، وَبَادِرُوا جَهَادَ عَدُوِّکُمْ، إِنْ شَأَ اللهُ عَزِّوَجَلَّ.»79

فتنه، اساس نظام را تهدید مى‏کند، پس به سوى رهبرتان بشتابید و در مبارزه با دشمنان‏تان پیش‏قدم شوید، اگر خدا بخواهد.

 

بخش دوم: نمودهاى پیوند مردم و حکومت

پیوند حکومت و مردم مسأله‏اى عاطفى و قلبى نیست که کشف آن مشکل باشد، بلکه نمودها و جلوه‏هاى عینى دارد و مى‏توان از طریق آنها این پیوند را کشف کرد. به بعضى از نمودهاى پیوند مردم و حکومت، که درکلام امام خمینى آمده است، اشاره مى‏کنیم.

 

1. مشارکت در انتخابات

یکى از نمودهاى پیوند مردم و حکومت در کلام امام، حضور مردم در انتخابات است. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از سال 57 تا کنون، مردم ایران سى و دو مرتبه پاى صندوقهاى رأى آمده اند; انتخابات ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى، خبرگان رهبرى و شوراها. تأملى اندک به این همه مراحل انتخاب و نیز میزان مشارکت مردم در هر یک از آنها، نمودى شفاف و روشن از پیوند مردم با حکومت و پشتوانه مردمى نظام اسلامى است:

»ملت را ببینید که چگونه پشتیبان شماست. به انتخابات نظر کنید مى‏فهمید که ایران پایدار خواهد ماند. ممکن است عده‏اى در خارج مفت بگویند، ولى ملت واقعیتها را مى‏بیند. این مردم هستند که در صحنه‏اند و نباید کارى بشود که مردم متزلزل گردند.»80

امام خمینى، براى آن که چهره مردمى نظام و پشتیبانى مردم از حکومت همچنان استوار و پایدار بماند و این پیوند تداوم یابد همواره بر حضور مردم در انتخابات تأکید داشت و حتى در وصیت نامه خود براى آینده نیز بر این موضوع اصرار ورزیده است:

»وصیت من به ملت شریف آن است که در تمام انتخابات، چه انتخاب رئیس جمهور و چه نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و چه انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصى که انتخاب مى‏کنند، روى ضوابطى باشد که اعتبار مى‏شود; مثلاً در انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر، توجّه کنند که اگر مسامحه نمایند و خبرگان را روى موازین شرعیه و قانون انتخاب نکنند، چه بسا که خساراتى به اسلام و کشور وارد شود که جبران پذیر نباشد. و در این صورت همه در پیشگاه خداوند متعال مسؤول مى‏باشند. از این قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماى بزرگ تا طبقه بازارى و کشاورز و کارگر و کارمند، همه و همه مسؤول سرنوشت کشور و اسلام مى‏باشند; چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آتیه، و چه بسا که در بعضى مقاطع، عدم حضور و مسامحه، گناهى باشد که در رأس گناهان کبیره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد و الاّ کار از دست همه خارج خواهد شد. و این حقیقتى است که بعد از مشروطه لمس نموده‏اید و نموده‏ایم. چه هیچ علاجى بالاتر و والاتر از آن نیست که ملت در سرتاسر کشور در کارهایى که محول به اوست بر طبق ضوابط اسلامى و قانون اساسى انجام دهد.»81

در سخنان امام، درباره انتخابات بر این نکته نیز تأکید شده است که انتخاب شوندگان، باید افرادى از میان مردم و دلسوز براى مردم باشند:

»اکنون که با عنایت پروردگار وهمت ملت عظیم الشأن، سرنوشت کشور به دست مردم افتاد و وکلا از خود مردم و با انتخاب خودشان، بدون دخالت دولت و خانهاى ولایات به مجلس شوراى اسلامى راه یافتند، و امید است که با تعهد آنان به اسلام و مصالح کشور جلوگیرى از هر انحراف بشود. وصیّت این‏جانب به ملت در حال و آتیه آن است که با اراده مصمم خود و تعهد خود به احکام اسلام و مصالح کشور در هر دوره از انتخابات وکلاى داراى تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى، که غالباً بین متوسطین جامعه و محرومین مى‏باشند، و غیر منحرف از صراط مستقیم به سوى غرب یا شرق و بدون گرایش به مکتبهاى انحرافى و اشخاص تحصیل کرده و مطلع برمسائل روز و سیاستهاى اسلامى، به مجلس بفرستند. و به جامعه محترم روحانیت، خصوصاً مراجع معظم، وصیّت مى‏کنم که خود را از مسائل جامعه، خصوصاً مثل انتخاب رئیس جمهور و وکلاى مجلس، کنار نکشند و بى‏تفاوت نباشند.»82

با در نظر گرفتن همین ویژگى است که مى‏تواند برگذارى انتخابات، بیان‏گر پیوند مردم با حکومت و پشتوانه مردمى آن باشد. زیرا اگر مانند رژیم گذشته، افزون بر نمایشى بودن انتخابات، منتخبین نیز افرادى بودند که ارتباطى با متن جامعه و مردم نداشتند، بلکه تمام فکرشان کسب موقعیت براى خود و خوش خدمتى به نظام شاهى و اربابان خارجى بود، بى شک چنین انتخاباتى هیچ نشانى از پیوند مردم با حکومت نمى‏تواند داشته باشد. زیرا به فرموده امام، در آن رژیم، فلان السلطنه‏ها و فلان الدوله‏ها و یا اشخاصى که از آمریکا یا از فرانسه آمده بودند، در یک انتخابات فرمایشى وارد مجلس مى‏شدند و مردم را از خودشان جدا مى‏دانستند.83

سخنان امام خمینى در تأکید بر مشارکت مردم در انتخابات بر اساس آموزه‏هاى دینى است که در متون اسلامى، از هر فرد مسلمان خواسته شده است مراقب اوضاع سیاسى جامعه‏اى که در آن زندگى مى‏کند، باشد و در هر تحولى که در جامعه رخ مى‏دهد احساس مسؤولیت کند. درباره مسائلى که سرنوشت زندگى اجتماعى او را رقم مى‏زند، بى‏تفاوت نماند و در تعیین خط و مشى سیاسى مطلوب و مورد نظر خود مشارکت کند. از باب نمونه، امام على(ع) در نامه‏اى این احساس مسؤولیت و ضرورت مشارکت در امور اجتماعى و سیاسى را چنین بیان کرده است:

»الواجبُ فى حُکم اللهِ و حُکمِ الإسلام علَى المسلمینَ بعدَ ما یموتُ إمامهُم أو یقتَل، ضالا کان أو مُهتدیاً، مظلوماً کان أو ظالماً، حلالُ الدّم أو حرامُ الدّم، أن لایعملوا عمَلاً و لایحدِثوا حدَثاً، و لایقدّموُا یداً و لا رِجلاً، و لایبدَؤا بشى‏ءً قبلَ أن یختاروا لأنفسِهم أماماً; یجمعُ أمرهم عَفیفاً عالماً ورِعاً عارفاً بالقضأِ و السّنةِ یجمعُ أمرهُم.»84

یکى از واجبات الهى و اسلامى بر مسلمانان این است که بعد از مرگ رهبرشان یا کشته شدن او، چه آن رهبر گمراه باشد یا هدایت شده و چه ظالم باشد و چه مظلوم، چه ریختن خونش حرام باشد و چه حلال، این‏که اقدام به هیچ کارى نکنند، هیچ حادثه‏اى نیافرینند، در کارى پیش‏قدم نشوند، مگر آن‏که براى خودشان رهبرى بزرگ و برجسته انتخاب کنند، رهبرى که عالم و پاکدامن باشد، رهبرى که آشنا به قضاوت اسلامى و سنت نبوى باشد، تا یک‏پارچگى آنان را حفظ کند.

 

2. حضور در نماز جمعه

اگرچه نماز جمعه باتوجّه به شرایط آن، یک تکلیف شرعى است، ولى چون در ایران اسلامى برپایى نماز جمعه با این گستردگى از برکات انقلاب اسلامى است، جنبه سیاسى بودن آن به گونه کامل ظهور پیدا کرده است. امام خمینى، از آن این گونه تعبیر کرده است:

»نماز جمعه عبادت است، لکن عبادتى که مدغم در سیاست است.»85

و در اهمیت و نقش آن مى‏گوید:

»اسلام مردم را براى مقاصد بزرگ به این اجتماعات دعوت کرده است»86

در زمانى که نظام حکومت اسلامى در جامعه بر پاست و حاکم عادل و حق در رأس نظام حضور دارد، اقامه نماز سیاسى - اجتماعى جمعه دستور دینى است و حضور یافتن مسلمانان در آن یک تکلیف واجب شرعى است. و در روایات معصومین(ع) تا آن‏جا بر این حضور تأکید شده است که امام باقر(ع) فرمود:

»مَن تَرکَ الجمعة ثلاث جُمعً متوالیةً طبَع اللَّهُ عَلى قلبِه»87

هر کس سه جمعه پشت سر هم ]از روى بى اعتنایى[ نماز جمعه را ترک کند، خداوند بر قلب او مهر مى‏زند.

این همه تأکید و اهمیت از آن روست که حضور در نماز جمعه افزون بر انجام تکلیف شرعى و ارتقاى رشد سیاسى - فرهنگى مردم، نوعى مشارکت در تأیید هفتگى حاکمیت سیاسى اسلام است; و در حقیقت، پیوند مردم با حکومت به نمایش در مى‏آید و به این وسیله نظام عادل اسلامى تحکیم مى‏شود. حتى از نگاه مخالفان نظام و انقلاب نیز، حضور مردم در نماز جمعه نشان وفادارى آنان به نظام است; از همین روى، گروهک منافقین که اوایل دهه شصت سوداى براندازى نظام را داشت، یکى از برنامه‏هاى این گروه مخوف ضربه زدن به پایگاه مردمى نظام; یعنى اجتماعات نماز جمعه بود و به شهادت رساندن امامان جمعه تبریز، کرمانشاه، شیراز و یزد، با همین راهبرد بود. با این تحلیل غلط که اگر این شخصیتهاى محبوب، از دور امامت جمعه خارج شوند، حضور مردم کم رنگ مى‏شود و این پایگاه مردمى فرو مى‏ریزد. اما سرانجام خواست خداوند غالب شد:

»وإذ یَمکُرُ بکَ الّذین کفروُا لیُثبِتوُک أو یَقتُلوک أو یُخرِجوُک و یَمکرونَ و یَمکُرُ اللهُ و اللهُ خیرُ الماکرین»88

]به خاطر بیاور[ هنگامى را که کافران نقشه مى‏کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا ]از مکه[ خارج سازند، آنها چاره مى‏اندیشیدند ]و نقشه مى‏کشیدند[ و خداوند هم تدبیر مى‏کرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیر کنندگان است.

به خاطر همین نقش و ظرفیتى که نماز جمعه در اعلام موضع سیاسى مردم و در تعیین و تأیید حاکمیت دارد و پیوند مردم و حکومت را نشان مى‏دهد، امام به مردم سفارش مى‏کند:

»از نماز جمعه و جماعت که بیان‏گر سیاسى نماز است هرگز غفلت نکنند، که این نماز جمعه، از بزرگ ترین عنایات حق تعالى بر جمهورى اسلامى ایران است.»89

 

3. مشارکت در حل مشکلات نظام

مردم ایران، نظام اسلامى را نتیجه مجاهدتهاى خود و ثمره خون شهیدانى مى‏دانند که براى شکل گیرى آن جان خود را تقدیم کرده‏اند. از این روى، از سر تکلیف دینى پاى صندوقهاى رأى مى‏روند و مسؤولان مؤمن، متعهد و کاردانى را انتخاب مى‏کنند که علاوه بر نگهبانى از حقوق مردم، بتوانند پاسدار نظام و ارزشهاى آن باشند. بنابراین، طبیعى است که در رفع گرفتاریها، برداشتن بازدارنده‏ها و حل دشواریهایى که براى نظام به وجود مى‏آید و یا دشمنان به وجود مى‏آورند، مشارکت کنند. گرفتاریهاى بزرگى مانند: شورشها و ناآرامیهاى داخلى، کودتاى نظامى، محاصره اقتصادى، جنگ تحمیلى و قائله‏آفرینیهاى دیگرى که هر یک از آنها براى به زیر کشیدن حکومت کافى بود، امّا مشارکت مردم تمام این مشکلات را حل و توطئه‏ها را خنثى کرد:

»شما دولتهاى خارج از ایران مى‏بینید که آن قدر مشکلات براى ما، ابرقدرتها پیش آوردند و ما را محاصره اقتصادى کردند و کمک همین ملت، آن توطئه‏ها را خنثى کرد»90

به هر اندازه مشارکت مردم براى همراهى و پشتیبانى از حکومت و پیشبرد اهداف آن بیش تر باشد، وجهه مردمى حکومت و پیوند مردم و حکومت بیش‏تر آشکار مى‏شود و ماندگارى و موفقیت آن افزون‏تر مى‏گردد. از همین روى، امام به مردم توصیه مى‏کند:

»اما به ملت عزیز ایران توصیه مى‏کنم که... درمشکلات دولت جمهورى اسلامى با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید، و دولت و مجلس را از خود بدانید، و چون محبوبى گرامى از آن نگهدارى کنید.»91

و در موردى دیگر، وظیفه مردم مى‏داند که با مشارکت خود در عرصه‏هاى گوناگون، حکومت را یارى کنند:

»در این حکومت اسلامى; کمک به متصدیان امر و دولتمردان وفادار به جمهورى اسلامى نیز، یک وطیفه اسلامى، انسانى، ملى است که امیدوارم ملت شریف و بیدار از آن غفلت نکنند.»92

اجراى این دستور، همچنان که براى مردم وظیفه ساز است، دولتمردان را نیز موظف مى‏کند تا مردم را از مشکلاتى که در اجراى برنامه‏ها پیش مى‏آید آگاه سازند و براى برون رفت از آنها، از تواناییهاى مردم کمک بگیرند. و امّا بیش از همه، باید کارکرد و سلوک دولتمردان به گونه‏اى باشد که در مردم احساس مسؤولیت براى مشارکت با حکومت از بین نرود. به همین خاطر، امام، در نصیحتى پدرانه همراه با هشدارى دل سوزانه به مسؤولان مى‏گوید:

»باید جورى باشید که مردم مثل مادر شما را در آغوش بگیرند. الآن این جورند مردم، این را حفظاش کنید. مملکت‏تان با این ترتیب حفظ خواهد شد. هر روزى براى مملکت مشکل پیدا مى‏شود، حلاّل‏اش خود مردم ]اند[... این پشتیبانیهاى عظیمى که مردم مى‏کنند، و آن حضورى که خودشان دارند و خودشان هست. از خودشان مى‏دانند همه چیز را. ارتش را از خودشان مى‏دانند. همه چیز را از خودشان مى‏دانند. این باید حفظ بشود، تا حفظ بشویم، تا کشورتان حفظ بشود. و اگر خداى نخواسته، این از دست ما برود، ما برمى‏گردیم به آن طورى که اوّل بودیم. و من خوف این را دارم که ما نعمتى را که خدا به ما داده است، و همه اینها از جانب خداى تبارک و تعالى بوده است ما کُفران این نعمت را بکنیم، و عنایت خدا از ما منحرف بشود. ما خودمان اسباب این بشویم و ما بدتر از آن‏که بودیم بشویم»93

 

4. پشتیبان ولایت فقیه

نظریه سیاسى امام خمینى، ولایت مطلقه فقیه است. اصل بنیادینى که امام توانست در پرتو آن انقلاب را مدیریت و به پیروزى برساند و کشور را در برابر همه توطئه‏هاى داخلى و خارجى به سلامت به ساحل نجات راهنمایى کند. ولایت فقیه، ستون خیمه انقلاب است، به گونه‏اى که اگر این از بین برود، دیگر از انقلاب اسلامى جز اسم چیزى نخواهد ماند. از این روى، از همان روز اول، دشمنان نظام تلاش گسترده‏اى انجام دادند که آن را از بین ببرند. زمانى در یک تلاش هماهنگ به مردم القاء مى‏کردند که ولایت فقیه در اسلام سابقه ندارد، بلکه مجلس خبرگان آن را به وجود آورده است که امام خمینى در برابر این هجمه‏ها موضع گرفت و گفت:

»قضیه ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است، همان ولایت رسول الله است و اینها از ولایت رسول الله هم مى‏ترسند. شما بدانید که اگر امام زمان، سلام الله علیه، حالا بیایند باز این قلمها با او مخالف‏اند و آنها هم بدانند که قلمهاى آنها نمى‏تواند مسیر ملّت ما را منحرف کند.»94

و زمانى نیز بر بوق و کَرنا دمیدند که ولایت فقیه دیکتاتورى است که امام خمینى در برابر این هیاهو و حرکت نابخردانه ایستاد و گفت:

»اشخاصى که اطلاع ندارند بر وضعیت برنامه‏هاى اسلام، گمان مى‏کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه در قانون اساسى بگذرد، این اسباب دیکتاتورى مى‏شود، درصورتى که ولایت فقیه است که جلو دیکتاتورى را مى‏گیرد. اگر ولایت فقیه نباشد، دیکتاتورى مى‏شود.»95

امام، به مردم توصیه اکید کرد که:

»پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبى به مملکت شما نرسد»96

بنابراین پشتیبانى و حمایت مردم از ولایت فقیه و التزام به موضع‏گیریهایى که از سوى رهبرى براى پیشبرد اهداف و پیشرفت در سیاستهاى کلى نظام ارائه مى‏شود، نماد آشکار از پیوند مردم با نظام است.

 

بخش سوم: راهکار حفظ پیوند

همان گونه که نقش مردم در پیدایش نظام اسلامى بسیار کارساز بود و تعیین کننده، ادامه این نقش براى حفظ نظام ضرورى و بسیار کارساز است; از این روى، به بعضى از راهکارهاى حفظ پیوند مردم با حکومت در نگاه امام خمینى اشاره مى‏کنیم.

 

1. حضور حوزویان در صحنه اجتماع و حکومت

حوزویان و در رأس آنان امام، که خود از متن مردم برخاسته‏اند، آغازگر حرکت انقلاب و پایه گذار حکومت اسلامى و موتور پیش برنده آن بودند. این نیز روشن است که اساس و رمز موفقیت و پیروزى انقلاب، اقبال مردم مسلمان به حرکت انقلاب بود و این اقبال به خاطر اعتماد مردم به نهاد دینى مردمى حوزه و حوزویان شکل گرفت. ازهمین رو، به اعتراف دوست و دشمن، نقش روحانیت در نهضت اسلامى نقشى محورى بوده است. اینان بودند که توده‏هاى مردم را به صحنه مبارزه آوردند. البته روحانیت تنها دعوت‏گر نبوده است، بلکه در هر نهضت و انقلاب مردمى، این مرز و بوم، همواره علما و روحانیان، پیشگام مردم و حاضر در صحنه و مرد جهاد و مبارزه بوده‏اند. به فرموده امام راحل:

»در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماء اسلام اولین کسانى بوده‏اند که بر تارک جبین‏شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیشکسوت شهادت نبوده‏اند و بر بالاى دار نرفته‏اند و اجساد مطهرشان بر سنگ فرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است. در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین از کدام قشر بوده‏اند. خدا را سپاس مى‏کنیم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه و از کوچه و خیابان، تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت، تا خطوط مقدم جبهه‏ها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است.»97

ویژگى جهاد و ایثار و پیشگامى و برانگیختن و بسیج کردن مردم علیه ظلم داخلى و خارجى، اختصاص به روحانیت ایران ندارد، بلکه به فرموده امام خمینى، در سراسر جهان اسلام چنین است; همیشه روحانیت در معرض حمله و در تیررس دشمنان اسلام بوده و هست:

»امروز نیز، همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضى اشغالى، به سراغ شیردلان روحانیتِ مخالف شرق و غرب و متکى به اصول اسلام ناب محمدى(ص) رفته‏اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهان خواران علیه یک روحانى پاک باخته است.»98

امّا اکنون با توجّه به این که حوزویان در میان مردم هستند، مى‏توانند نقش بسزایى در پیوند مردم با حکومت ایفا کنند وحلقه وصل میان مردم و حکومت باشند. روحانیان در متن مردم زندگى مى‏کنند، در میان مردم نفوذ و طرفدار دارند، مردم به آنان اعتماد دارند، سخنان آنان براى مردم روشن‏گر است. این امور از جایگاه مردمى علما و روحانیان حکایت مى‏کند. از سوى دیگر، در بدنه حکومت و نظام نیز، حضور دارند. قرار گرفتن در چنین موقعیتى، این فرصت را به آنان مى‏دهد که از یک سو صداى مردم براى دولتمردان باشند و از سوى دیگر، درباره سیاستها و برنامه‏هاى نظام روشن‏گرى کنند. این راه‏کارى مؤثر و کارآمد براى حفظ پیوند مردم با حکومت است.

بنابر این، وظیفه امروز حوزویان حضور در صحنه است. امام خمینى، باتوجّه به همین نقش حساس و بى بدیل، از روحانیت مى‏خواهند که به هیچ رو، و هیچ گاه، صحنه اجتماع و حکومت را ترک نکند:

»نکته آخرى که توجّه به آن لازم است این‏که روحانیون و علماء و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خود یک امر مقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امتیازى قائل بشوند که در حوزه ننشسته‏اند، بلکه براى اجراء حکم خدا، راحتى حوزه را رها کرده و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شده‏اند.

اگر طلبه‏اى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالى ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسؤولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ، یقیناً مؤاخذه مى‏شود و هرگز عذر او موجه نیست. ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بى‏سابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتر از این نخواهیم داشت.»99

شخص حوزوى در هر مرتبه از مراتب حوزوى که هست اگر بخواهد برابراین سخن امام، التزام خود را به پیروى از ولایت فقیه بیازماید باید ببیند چنانچه مخیر شود میان فعالیت و نشاط علمى در حوزه، که ارتقاى شخصى و شخصیتى او را تضمین مى‏کند و یا به مقتضاى نیاز جامعه و حکومت، در صحنه اجتماع و خدمت به نظام اسلامى حضور یابد، کدام را برمى گزیند.

 

2. بصیرت سیاسى مردم

بدون تردید یکى از راهکارهاى پیوند مردم و حکومت اسلامى آن است که مردم آگاهى و بصیرتى درخور به اوضاع و احوال جامعه و مسائلى که حکومت با آنها روبه‏رو است، پیدا کنند. مردمى که بصیرت سیاسى دارند، خطرهایى که حکومت را تهدید مى‏کند بهتر تشخیص مى‏دهند و کسانى را که آگاهانه و یا از روى نا آگاهى براى نظام خطر آفرینى مى‏کنند، به درستى باز مى‏شناسند. و همین گونه براى رویارویى با خطرهایى که از سوى دشمنان خارجى آفریده مى‏شود، آمادگى کامل ترى پیدا مى‏کنند; زیرا روشن است که انقلاب اسلامى، منافع قدرتهاى استکبارى را به خطر انداخته و در مواردى آنها را نابود کرده است، بنابراین، طبیعى است که با همکارى عوامل منطقه‏اى و یا داخلى خود، تمام تلاش خود را براى ضربه زدن به نظام اسلامى به کار گیرد. آن چه مى‏تواند توطئه‏هاى پیچیده و خطرناک آنان را خنثى کند، دشمن شناسى است که با بصیرت سیاسى به دست مى‏آید. امام خمینى، حمایت خداوند را نیز مشروط به شناخت حیله‏هاى دشمن مى‏داند:

»به راستى اگر کسى فکر کند که استعمار روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ، تعقیب نکرده و نمى‏کند، ساده اندیشى نیست؟ مسأله کتاب آیات شیطانى کارى حساب شده براى زدن ریشه دین و دیندارى و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً، اگر جهان خواران مى‏توانستند ریشه و نام روحانیت را مى‏سوختند، ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان‏شاء الله، از این پس نیز خواهد بود به شرط آن‏که حیله و مکر و فریب جهان خواران را بشناسیم. البته این بدان معنى نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند در حوزه‏هاى علمیه.»100

از سوى دیگر، مردمِ با بصیرت سیاسى، نقطه ضعفها و قوّتها و مصالح حکومت را به خوبى در مى‏یابند و با حضور به موقع در صحنه، از حکومت پشتیبانى مى‏کنند، چنانکه تا کنون این گونه بوده است. به هر اندازه بصیرت سیاسى مردم بیش‏تر باشد، بر قدرت و توان همکارى به موقع و به جاى آنان با حکومت افزوده مى‏شود و به همین میزان نیز از خطا و اشتباه و حرکتهاى نسنجیده که به ضرر نظام مى‏انجامد، دور مى‏شوند.

بنابراین، مسؤولان نظام به منظور بالا بردن پیوند و همکارى مردم، لازم است هر آن چه که سبب آگاهى و بصیرت افزایى ملت مى‏شود، در برنامه‏ریزیها به کار بگیرند.

 

3. مردمى بودن مسؤولان

مردمى بودن، براى مردم کار کردن و دل سوزاندن و در خدمت مردم بودن، از جمله ویژگیهایى است که در سخنان امام راحل براى مسؤولان بسیار تکرار و تأکید شده است:

»حکومت اسلامى که ما مى‏خواهیم یک چنین چیزى ما مى‏خواهیم که آن کسى که در رأس است، او هم با مردم رفیق باشد و بنشیند و خودش را نگیرد، در بین مردم بنشیند با آنها صحبت بکند»101

پیوند مردم با حکومت، وقتى به درستى شکل مى‏گیرد که دولتمردان از ویژگى مردمى بودن برخوردار باشند، خود را آقاى مردم نپندارند و در خیال آقایى کردن نباشند و قرار گرفتن در پست و مقام اجتماعى را فرصت براى خدمت به مردم بدانند. اگر این گونه شد، دیگر هیچ دولتمرد و کارگزارى خود را از مردم جدا نمى‏بیند و از آن طرف، مردم نیز، او را از خود مى‏دانند و براى هرگونه پشتیبانى و همکارى با او آماده مى‏شوند:

»اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند، دوست باشند، اینها خودشان را خدمت گزارآنها بدانند آنها خودشان را پشتیبان اینها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بکنند، یک همچو ملت و دولتى، هیچ وقت شکست نخواهد خورد.»102

براستى، اساس استمرار و اقتداریک حکومت به پیوندى است که مردم با آن دارند و رمز برقرار شدن چنین پیوندى در همین ویژگیها نهفته است که امام براى دولتمردان و کارگزاران نظام بیان کرده است.

 

نتیجه

انقلاب اسلامى، پدیده‏اى متفاوت از بقیه انقلابها، از حیث انگیزه‏ها، اهداف، روشها و... مى‏باشد که بدون حمایت بیرونى و تنها با تکیه بر خداوند و حمایت مردم به پیروزى رسیده و در ادامه نیز، تنها با تکیه بر حمایت مردم مى‏تواند به راه خود ادامه دهد و حمایت و پیوند مردم با حکومت، در صورتى ادامه خواهد داشت که دولتمردان و کارگزاران حکومتى در شیوه حکومت‏دارى، با ویژگیهایى که در رهنمودهاى امام راحل بیان شده است، خود را بیارایند و درمسیراهداف مردمى و اسلامى انقلاب حرکت کنند.

- قرآن کریم.
- آئین انقلاب اسلامى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378 ش.
- اصول کافى، محمدبن‏یعقوب کلینى، مترجم، مصطفوى، اسلامیه، تهران، 1393ش.
- بحارالانوار، محمد باقرمجلسى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1403ق.
- البرهان فى تفسیر القرآن، سیدهاشم بحرانى، مؤسسه دارالمجتبى، قم، 1428ه.
- تحریرالوسیله، امام خمینى، اسماعیلیان، قم، 1401ه.ق.
- تهذیب الاحکام، محمدحسن طوسى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1364ش.
- جامع احادیث الشیعه، سید حسین بروجردى، مهر، قم، 1410 ق.
- دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضا یا والاحکام، قاضى نعمان المغربى، دارالمعارف، مصر، 1383ق.
- شرح نهج‏البلاغه، عزالدین، ابوحامد، ابن ابى‏الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل، ابراهیم، دارالکتب، بیروت.
- الصافى فى تفسیر القرآن، محسن فیض کاشانى، اسلامیه، تهران، 1393ق.
- صحیفه امام، روح‏الله موسوى‏خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1378ش.
- صحیفه سجادیه، تحقیق، نبیل شعبان، نشرالهدى و ارشاد، قم، بى‏تا.
- صحیفه نور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1959م.
- فرهنگ معین، محمدمعین، چاپ چهارم، تهران، 1386ش.
- کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین هندى، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409ش.
- مجمع البیان لعلوم القرآن، فضل‏بن‏حسن طبرسى، اسلامیه، تهران، 1390ق.
- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، مؤسسه آل البیت، قم، 1408ش.
- مصادر نهج‏البلاغه و اسانیده، السید عبدالزهراء الحسینى الخطیب، دارالاضواء، بیروت، 1405ق.
- المصباح المنیر، احمد فیومى، مؤسسة دار الهجرة، قم، 1425ق.
- المفردات فى‏غریب القرآن، حسین راغب اصفهانى، تحقیق: صفوان عدنان، طلیعه نور، قم، 1426ق.
- المقنعة، محمدبن نعمان، مفید، مؤسسة النشرالاسلامى، قم، 1410ق.
- منشور روحانیت، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ دوم، 1369ش.
- النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، مبارک بن محمد ابن اثیر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1985م.
- نهج‏البلاغه، سید رضى، دار الهجرة، قم، 1427ش.
- الوافى، محسن فیض کاشانى، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(ع)، اصفهان، 1412ق.
- وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن الحسن حر عاملى، مؤسسة آل البیت، قم، 1412ق.
- ولایت فقیه، حکومت اسلامى، امام خمینى، امیرکبیر، تهران، 1375ش.
پى نوشتها:
× دانشیار دانشگاه فردوسى مشهد.
1. فرهنگ معین، ج 4869/4.
2. وصیت‏نامه سیاسى - الهى/ 7.
3. ولایت فقیه/5352.
4. همان / 5554.
5. صحیفه نور، ج4/ 166167.
6. وصیت نامه / 14.
7. آئین انقلاب اسلامى / 160.
8. النهایة، ج190 / 3; المصباح المنیر / 396; مفردات الفاظ القرآن / 551.
9. سوره حدید، آیه 25.
10. صحیفه امام، ج112/20.
11. نهج البلاغه، خطبه33.
12. سوره انعام، آیه 152.
13. سوره مائده، آیه 8.
14. سوره طلاق، آیه 2.
15. سوره حجرات، آیه 9.
16. صحیفه نور، ج 26/11.
17. نهج البلاغه، خطبه126.
18. همان.
19. همان، نامه53.
20. صحیفه امام، ج365/6.
21. سوره زمر، آیه 65.
22. مستدرک الوسائل، ج7/18; دعائم الاسلام، ج442/2.
23. صحیفه نور، ج 238/5.
24. الوافى، ج541/15; التهذیب، ج124/10.
25. صحیفه امام، ج326/19.
26. کافى، ج 260 / 7; بحارالانوار، ج 312/40; مستدرک الوسائل، ج 18/10; وسائل الشیعه، ج 17/28.
27. صحیفه امام، ج 396/19.
28. نهج البلاغه، نامه 20.
29. همان، نامه 40 و 5.
30. صحیفه امام، ج375/19.
31. سوره انعام، آیه141; سوره غافر، آیه43 و28.
32. البرهان فى تفسیر القرآن، ج151/3.
33. سوره اعراف، آیه 31.
34. البرهان فى تفسیر القرآن، ج151/3.
35. صحیفه امام، ج339/6.
36. نهج البلاغه، نامه/ 53.
37. همان، حکمت 319.
38. صحیفه نور، ج159/18.
39. نهج البلاغه، نامه/ 45.
40. صحیفه امام، ج326/19.
41. سوره اسراء، آیه 70.
42. تفسیر صافى، ج1980/1.
43. سوره زمر، آیه 9; سوره مجادله، آیه 11.
44. سوره سجده، آیه 18.
45. سوره حجرات، آیه 13.
46. کنزالعمال، ج367/4.
47. غیرمسلمانانى که بر اساس پیمانى که با دولت اسلامى دارند در کشور زندگى مى‏کنند که حقوق شهروندى آنان شرایط مندرج در پیمان نامه مى‏باشد.
48. کنزالعمال، ج5/ حدیث13361.
49. شخص ذمّى یعنى فردى یهودى، مسیحى و زرتشتى که در پناه دولت اسلامى است.
50. کنزالعمال، ج362/4.
51. صحیفه نور، ج 98/6.
52. همان ج 251/5.
53. صحیفه امام، ج141140/17.
54. همان، ج378/18.
55. وصیت نامه/ 22.
56. صحیفه امام/ 8078.
57. همان، ج451450/21.
58. همان، ج512/7.
59. صحیفه نور، ج 6/7.
60. جامع احادیث الشیعه، ج68/14.
61. مجمع البیان، ج420/8.
62. صحیفه سجادیه، دعاى 28.
63. صحیفه نور ج 79/15.
64. صحیفه امام، ج283/17.
65. صحیفه نور، ج 201/7.
66. همان، ج 17/7.
67. همان، ج 83/8.
68. همان، ج 75/13.
69. صحیفه امام، ج 501/9.
70. صحیفه نور، ج91/8.
71. وصیت نامه/27.
72. صحیفه نور، ج 31/16.
73. همان، ج 188/19.
74. وصیت نامه/35.
75. همان /8.
76. تحریرالوسیله، ج485/1.
77. نهج البلاغه، خطبه93.
78. شرح ابن ابى الحدید، ج45/7.
79. نهج البلاغه، نامه1.
80. صحیفه نور، ج 175/15.
81. وصیت نامه /19.
82. همان/18.
83. صحیفه نور، ج 87/15 و ج 253/7.
84. مستدرک الوسائل، ج14/6; بحارالانوار، ج144/33.
85. صحیفه نور، ج 121/3.
86. همان، ج264/8.
87. تهذیب الاحکام، ج238/3 ح14; المحاسن برقى، ج85/1; المقنعه/163; بحارالانوار، ج 163/86.
88. سوره انفال، آیه 30.
89. وصیت نامه/5.
90. صحیفه نور، ج 164/16.
91. وصیت نامه/1413.
92. صحیفه امام، ج 224/16.
93. همان، ج 388/13.
94. همان، ج308/10.
95. همان، ج22/11.
96. همان، ج58/10.
97. منشور روحانیت /43.
98. همان / 4.
99. همان / 19.
100. همان/ 5.
101. صحیفه نور، ج 242/7.
102. همان، ج 159/8.