مبانى فکرى امام خمینى در حقوق انسانها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


جام جان‏اش از اسلام ناب، لبالب بود و رواق رواق اندیشه‏اش، از پرتوهاى آن روشن.

آموزه‏هاى دلاویز وَحیانى، چون نسیم، در تار و پود جان و دل‏اش، وزیده بود.

سیّاره‏وار، آنى از این منظومه پرکشش جدا نبود، هماره برمدار آن مى‏گردید.

پیاپیوسته، لب بر لب برکه‏هاى زلال آن مى‏گذارد، برکه‏هایى که با اراده و دست قادر متعال، در جاى جاى مسیر کاروانهاى انسانى، در برهه‏هاى زمانى گوناگون، پا به عرصه گیتى گذارده بودند، تا با تفسیرهاى ناب و روح افزاى آیه‏هاى قرآنى و سنت نبوى، کام و جان تشنگان را شاداب سازند.

آن به آن، شبان و روزان، گوشِ جان به پیامهاى وَحیانى مى‏سپرد، تا آنها را بنیوشد و استوار گام در مسیر بگذارد و فرازها و فرودها، راه‏هاى دشوار و پرسنگلاخ را درنوردد و آنى خزانِ خستگى و درماندگى، به سَرابُستان وجودش راه نیابد.

در این سیر و سلوک و مطالعه ژرف و دقیق در قرآن و سنت و تلاش توان فرسا براى تراز ساختن رفتار و گفتار خود با آن دو »ثقل»، دستاوردهاى بزرگى فراچنگ آورد و فراروى جامعه بشرى گذارد که براى نسل امروز، فردا و فرداها، مى‏تواند راه‏گشا باشد و نقشه راه.

یکى از آن دستاوردهاى بزرگ، »حقوق انسانها» بود که پس از قرنها به فراموشى سپرده شدن و برکنار ماندن آن از گردونه جامعه‏هاى اسلامى، به آن حیات دوباره بخشید و رایَتِ آن را قهرمانانه برافراشت و به حقیقت پیوستن تمام زوایاى آن را در ساحَتهاى گوناگونِ اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و خانوادگى، محور حرکت، خیزش و انقلاب بزرگ اسلامى قرار داد.

در این گفت و گوى فراروى، استاد محمد حکیمى، از شاگردان امام خمینى و از پاى‏بندان به مکتب فکرى آن فرزانه بزرگ، و از محققان و نویسندگان دائرةالمعارف بزرگ الحیاة، دقیق اندیشانه و با شناختى که از قرآن و گُهر گفته‏هاى معصومان(ع) دارد، به کاووش در سرچشمه اندیشه تابناک امام خمینى، در باب حقوق انسانها پرداخته است. به امید آن که ره گشا باشد و روشنایى آفرین.

حوزه

 

حوزه: در ابتدا، شمه‏اى از دوران تحصیل و استادانى که از محضر علمى آنان بهره برده‏اید، براى ما و خوانندگان گرامى بازگویید.

استاد: این بنده، به سال 1318 شمسى در مشهد متولد شدم. دروس ادبیات عرب را نزد اخوى; استاد محمدرضا حکیمى و ادیب نیشابورى در حوزه علمیه مشهد فرا گرفتم. دروس فقه و اصول را از محضر اساتید حوزه مشهد: حاج شیخ مجتبى قزوینى و حاج شیخ هاشم قزوینى و میرزا احمد مدرس بهره بردم. کتابهاى فلسفى را نزد اخوى و شیخ مجتبى قزوینى خواندم.

پس از بیمارى پیاپى استاد علامه قزوینى، و ناامیدى از بهبود ایشان، از مشهد رهسپار حوزه نجف شدم. در همین زمان، امام خمینى از ترکیه به نجف تبعید شده بودند. چهار سال آن جا بودم و در درس امام شرکت مى‏کردم. همزمان در درس آیت الله خویى نیز حاضر مى‏شدم.

 

حوزه: درباره سیره امام خمینى، رحمة الله علیه، در رعایت حقوق انسانها، از طریق جست و جوى در لا به لا و فراز فراز سخنان ایشان، مقاله‏هاى بسیارى نگاشته شده که بسیار مفید و روشن‏گر است. به جز این روش، از چه راه دیگرى مى‏توان به این هدف دست یافت.

استاد: شیوه‏هاى رفتارى و گفتارى شخصیتها را از مبانى فکرى آنان مى‏توان به دست آورد. اگر ما به‏دست آوریم که فلان شخصیت تابع چه مکتبى است و چه مبانى فکرى داشته است، آن وقت مى‏توانیم بفهمیم که شاخصه‏هاى فکرى و رفتارى و سیره عملى او چگونه است.

امام خمینى، رحمة الله علیه، مبانى فکرى و مکتبى‏اش را از اسلام گرفته است و به معناى واقعى نیز، یک انسان دین باور و معتقدى است که بعد از معصومین(ع) شاید دوم نداشته باشد. در شناخت مکتب و تابع خط دقیق تکلیف از متن شریعت، انسانى بى نظیر، یا بسیار کم نظیر است.

ما وقتى مبانى فکرى امام خمینى را نگاه مى‏کنیم، به حقایقى مى‏رسیم که دست پرورده‏هاى مکتب اسلام در پرتو چنین حقایقى، به انسانها، حرمت بسیار بالایى مى‏گذارند; زیرا از چشم انداز ایمان به آموزه‏هاى وَحیانىِ اسلام به انسان مى‏نگرند.

 

اساس و ریشه حقوق انسان در اسلام

بنا براین اگر بخواهیم بهتر به این موضوع بپردازیم، باید ببینیم که اساساً ریشه حقوق انسان چیست؟ بعضى مى‏گویند تجربه گذشته و عملکرد اجتماعى است. گروهى مى‏گویند قوانین اجتماعى است; به این معنى که هر چه مردم بپذیرند و به آن رأى بدهند، جزو حقوق قرار مى‏گیرد. بعضى دیگر مى‏گویند ریشه، حقوق فطرى است. امّا در مکتب اسلام، ریشه حقوق انسان، حقُ الله است.

 

الف. حقُ الله

در این باره که حقُ الله ریشه حقوق انسان است، روایات فراوانى داریم و در آنها با عبارتهاى گوناگون بیان شده است. در کتاب »الحیاة» مسأله حقوق انسان و کرامت انسان در چند جا مطرح گردیده است; در یک جا »منشأ الهى حقوق»1 از امتیازهاى جهان بینى اسلام شمرده شده و آمده است که: منشأ همه حقها در جهان بینى الهى، خداى متعال است. هر حقى از حق خدا سرچشمه مى‏گیرد و به آن باز مى‏گردد، و به همین جهت، حقوق انسانها رنگ خدایى دارد، خواه حقوق اجتماعى باشد، یا حقوق فردى، یا حقوق خانوادگى، و خواه سیاسى باشد یا اقتصادى یا فرهنگى. پس انسان موحدى، چونان امام خمینى به همه حقوق به آن اعتبار مى‏نگرد که از حق خدا مایه مى‏گیرد. و به همین جهت خودش نیز در مراعات این حقوق مى‏کوشد. برخى از احادیثى که در این باره آمده، چنین است:

1. امام على(ع):

»ان الله تعالى أنزَل کتاباً هادیا...وفضّل حرمةَ المسلمِ على الحُرَمِ کلّها، وشدَّ بالاخلاص و التوحیدِ حقوقَ المسلمین فى معاقدهاَ... »2

خداى متعال کتابى راهنما فروفرستاد... و حرمت مسلمانان را بر همه حرمتها برترى داد، و در پرتو اخلاص و ایمان، رعایت حقوق مسلمانان را، در جاى جاى، براى هر یک بایسته ساخت.

2. امام على(ع):

»جعل حقَّه على العباد ان یطیعوُه، و جعَل جزاءَهم علیه مُضاعفةَ الثواب، تفضّلا منه و توسّعا بما هو مِن المزید أهلُه. ثم جعَل سبحانه مِن حقوقه حقوقاً افترَضَها لبعضِ الناس على بعضً، فَجعَلها تَتَکافاءُ فى وجوهِها و یوجِب بعضُها بعضا، و لایستَوجَبُ بعضُها إلا ببعضً... »3

خدا حق خود را بر بندگان آن قرار داد که از او فرمان برند; و پاداش ایشان را در برابر آن دو چندان کردنِ ثواب معین کرد. و این همه، بنابر تفضل او بود و بخشش بسیار او که خود شایسته آن است. سپس خداى سبحان، از جمله حقوق خود، حقوقى را قرار داد، تا برخى از آنها سبب واجب شدن برخى دیگر باشد، و پاره‏اى بدون پاره‏اى سزاوار رعایت نگردد.

از این حدیث روشن مى‏شود که از حقُ اللهِ اکبر، حقُ الناسِ اصغر به وجود مى‏آید.

3. امام سجاد(ع):

»اعلم - رحِمَک الله - أنّ لِله علیکَ حقوقا مُحیطةً بک، فى کلّ حرکةً تَحرَّکتَها، أو سَکنَةً سَکنتَها، أو منزلةً نزَلتَها، أو جارحةً قَلَّبتَها، أو آلةً تَصرَّفتَ بها. بعضُها أکبر مِن بعضً. و أکبر حقوقِ الله علیک، ما أوجَبَهُ لنفسِه تبارک و تعالى مِن حقّه الذى هو أصلُ الحقوق، و منه تَفَرّعُ. ثمّ ما أوجبَهُ علیک لنفسِک، مِن قَرنِک إلى قدمِک، علَى اختِلافِ جَوارحِک... ثمَّ جَعَل عزَّ و جلَّ، لأفعالِک علیک حقوقاً... ثمَّ تَخرُجُ الحقوقُ منک إلى غیرِک، مِن ذوى الحقوقِ الواجبهِ علیک... »4

بدان که خداى بزرگ را بر تو حقوقى است که سراپاى تو را فرا گرفته است: در هر حرکتى که انجام دهى، در هر سکونى که به آن بپردازى، در هر حالى که به آن حال درآیى، در هر منزلى که دارا شوى، در هر عضوى که آن را بگردانى، در هر افزارى که به کاربرى! البته برخى از این حقوق از برخى دیگر بزرگ‏تر است. و بزرگ‏ترین حق خدا بر تو حق خودِ خداست، که اصل دیگر حقوق است، و همه حقهاى دیگر از آن متفرع مى‏شود.

سپس حق خود توست برتو، از سر تا پایت، که خدا براى هر یک از عضوها، به تناسب، حقى قرار داده و رعایت آن را واجب کرده است... همچنین براى کارهایى که از تو سر مى‏زند، حقى بر تو لازم کرده است که باید رعایت کنى... پس از حق خدا، و حق نفس، و حق اعضا، و حق اعمال، نوبت به دیگران مى‏رسد، یعنى کسانى که برتو حقوقى واجب دارند... .

بنابراین، از نگاه مکتب اسلام، ریشه تمام حقوق، حقوقُ الله است. اگر حقُ الله نباشد، نمى‏توان براى انسانها با قانون و قرارداد حق تعیین کرد.

4. امام على(ع):

»جَعَل الله سبحانَه حقوقَ عبادِه مقدّمةً لحقوقِه، فمَن قامَ بحقوقِ عبادِ الله، کانَ ذلک مودّیاً إلى القیام ِ بحقوقِ الله. »5

خداى متعال، رعایت حقوق بندگانش را مقدمه‏اى براى رعایت حقوق خودش قرار داد، پس هر کس که به اداى حقوق بندگانِ خدا قیام کند، این خود سبب قیام به اداى حقوق خدا خواهد بود.

براین اساس، کسى که حقُ الناس را رعایت کند، در حقیقت، حقُ الله را رعایت کرده است. یعنى حق نخست و مقدّم ترین حق به گردن انسان، حقُ الناس است و این، یک اصل در حقوق اسلامى است.

 

ب. کرامت الهى انسان

اصل و اساس دوم براى حقوق اسلامى، کرامت و ارزش انسان است. باید ببینیم کرامت انسان در اسلام چگونه است؟ با نگاهى به تکالیف اسلامى، روشن مى‏شود که انسان، محور قوانین اسلامى است; یعنى به جز فلسفه واقعى آنها، بر اساس سود مندى و زیان انسانها وضع شده است. از همین روى، هر جا تکلیفى و قانونى براى انسان ضرر و زیانى در برداشته باشد، یا هر جا انسان، توان انجام دستورى را نداشته باشد، احکام برداشته شده است. براى نمونه نماز جماعت که ارزش‏مند ترین کار میان عبادات است، باید با رعایتِ توان و ناتوانى انسانِ نمازگزار انجام شود. و نیز در عبادات دیگر مانند: روزه، حج و... باید حال انسان رعایت گردد. دو نمونه زیر روشن‏گر همین مطلب است:

1. تقدم حق انسان بر روزه دارى ماه رمضان

این اصل، تا آن‏جا جلو مى‏رود که گاهى حق کرامت انسانى، بر انجام عبادتى بسیار مهم برترى مى‏یابد. مانند این که اگر مشایعت دوستى، یا برادرى دینى با روزه ماه رمضان ناسازگار باشد، با همه عظمت روزه‏دارى و اهمیت ماه صیام، مشایعت دوست برترى دارد:

زراره به امام باقر(ع) گفت: کسى برادرش را در ماه رمضان بدرقه مى‏کند)به همراه او به مقصدى که دارد مى‏رود(، یک روز یا دو روز.

فرمود: روزه را افطار مى‏کند و بعد قضاى آن را به جا مى‏آورد.

به امام گفته شد: آیا این مشایعت برتر است یا این که بماند و او را همراهى نکند؟

امام(ع) فرمود:

»یشیعُه و یفطُر، فإنّ ذلک حقُّ علیه»6

او را مشایعت کند و روزه بخورد افضل است، زیرا که این)همراهى( حقى است بر گردن او

2. تقدم حق انسان بر جهاد

در اسلام، از جهاد در راه خدا چیزى برتر نیست; حال اگر جهاد با حق و حقوق انسانى، چون »حقِ مادر» در تزاحم بود، حق انسان بر جهاد برترى مى‏یابد:

جابر مى‏گوید: مردى نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: من مردى جوان و پرنشاطم و جهاد را دوست دارم، لیکن مادرى دارم که رفتن براى جهاد را خوش ندارد؟ پیامبر(ص) به او فرمود:

»إرجِع فکُن معَ والدتِک; فَو الذى بَعثنى بالحق ]نبیا[ لاُنسُها بکَ لیلةً، خیرُ من جهادکَ فى سبیل الله سَنةً»7

بازگرد و نزد مادرت باش، سوگند به آن که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت، یک شب در کنار دل او بنشینى و همدم او باشى، بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا.8

از اینها و نمونه‏هاى فراوان دیگر روشن مى‏شود که قوانین اسلامى بر محوریت حق انسان، و بر اصل مصلحت و سامان یابى زندگى و رعایت حقوق انسانها استوار گشته است. هم از این روست که هرگاه احکام اولیه اسلامى، به گونه‏اى براى فرد یا افرادى ضرر و زیان داشت، حرمتِ حرام و وجوبِ واجب، برداشته مى‏شود.

 

کرامت انسان در قرآن

در آیات بسیارى از قرآن، کرامت انسان مطرح شده است مانند:

1. »... أنّ أکرمکم عندالله أتقاکم... »9

همانا بزرگوارتر از میان شما در نزد خدا آن کس است که پرهیزکارتر باشد.

2. »... مَن قتل نفساً بغیر نفسً أو فسادً فى الأرض فکأَنّما قتَلَ النّاس جمیعاً و مَن أحیاها فکأَنّما أحیا الناس جمیعاً»10

هر کس دیگرى را، بدون آن که کسى را کشته یا در زمین تباهى کرده باشد، بکشد، چنان است که همه مردمان را کشته باشد، و هر کس نفسى را زنده کند، چنان است که همه مردمان را زنده کرده باشد.

در تفسیر این آیه، روایتى از امام باقر(ع) آمده است که قتل فیزیکى منظور نیست، بلکه قتل حق معنوى و انسانى است.11

و نیز آیاتى که در آنها خدا و انسان در جایگاه برابر قرار گرفته‏اند، روشن‏گر کرامت الهى انسان است، مانند این آیات:

× »من ذَا الَّذى یقرضُ اللهَ قرضاً حسناً... »12

کیست آن کس که وامى نیکو به خدا دهد؟

روشن است کسى به خدا که قرض نمى‏دهد، پس منظور از قرض دادن به خدا، قرض دادن به انسان است.

* »إنّ أوّلَ بیتً وُضع للنّاس لَلّذى بِبَکَّةَ مبارکاً... »13

بى تردید، نخستین خانه‏اى که براى مردم برپا شد، همان است که در مکه قرار دارد و مبارک است.

همان گونه که مى‏نگرید، در این آیه، بیت الله، بیت الناس شمرده شده است.

* »یقولون هو اُذن، قل اُذنُ خیرُ لکم، یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین»14

مى گویند پیامبر گوش است، بگو: گوش خوبى است براى شما)و این که به سخنان شما گوش فرا مى‏دهد، به سود شما است(; او به خدا ایمان دارد، و به مومنان گرایش.

در این آیه، ایمان به خدا و ایمان به انسانهاى مؤمن در طراز هم آمده است.

 

کرامت انسان در روایات

در مجموعه‏هاى روایى، احادیث بسیارى آمده است که کرامت انسان را نشان مى‏دهد. در کتاب »الحیاة» یک فصل15 به این موضوع اختصاص یافته است. در این‏جا بعضى از آنها را یاد مى‏کنیم:

1. ظلم به انسان - ظلم به خدا

امام على(ع):

»و مَن ظلَم عبادَ الله کان اللهُ خصمُه دونَ عباده... »16

هرکس به بندگان خدا ستم کند، خداوند دشمن اوست پیش از بندگانش...

2. پرسش از خدا - پرسش از أرحام)خانواده(

جمیل بن درّاج، از امام صادق(ع) درباره این آیه: »و اتّقوا اللهَ الذى تَسائَلون بِه و الأَرحام... »17 پرسید، فرمود:

»هِى اَرحامُ الناس أمَراللهُ تبارک وتعالى - بِصلَتِها، و عظَّمَها. ألا ترى أنّه جعلَها معَه؟»18

این بستگان)و ارحام( یعنى مردم، که خداى متعال به پیوند با ایشان فرمان داده، و این بستگى)پیوندهاى خانوادگى( را بزرگ داشته است. آیا نمى‏نگرى که خداوند بستگان را)در این آیه( همطراز خود قرار داده است.

مى دانیم واو عاطفه - که در آیه آمده است - اشتراک در حکم و ارزش را مى‏رساند)مطلق الجمع(. یعنى در روز حساب، همان گونه که از خدا سوال مى‏شود از ارحام و خویشاوندان نیز سوال مى‏شود. خداوند حق ارحام را در ردیف حق خودش قرار داده است.

3. دوستى خدا - دوستى انسان

پیامبر(ص):

»... و أشدّکم حبّاً لله، أشدّکم حبّاً للناس»19

آن کس که خدا را بیشتر دوست دارد، مردم را)نیز( بیشتر دوست مى‏دارد

4. راه خدا - راه انسان:

»و مالَکم لاتقاتِلون فى سبیلِ اللهِ و المُستَضعفین مِن الرّجال و النّسأِ و الوِلدان... »20

این چه حالى است، که در راه خدا و ]براى نجات[ مردان و زنان و کودکان مستضعف کارزار نمى‏کنید.

5. حق خدا - حق انسان

امام صادق(ع):

»یا یونس ! مَن حبَس حقَّ المؤمن، أقامهُ اللهُ، عزّ و جلّ، یومَ القیامةِ خَمس مأةَ عام على رِجلَیه... و ینادى منادً مِن عندِ الله تعالى: هذَا الظالمُ الذى حبَس عن الله حقَّه... »21

اى یونس بن عبد الرحمن ! هر کس حق مؤمن را نپردازد، خداى بزرگ او را در روز رستاخیز پانصد سال ایستاده نگاه دارد... و از سوى خدا کسى فریاد مى‏کند: این شخص، ستمگرى است که حق خداوند را نپرداخته است.

این موضوع بسیار مهم است که مى‏بینیم ارزش انسان، و حقوق و مسائل مربوط به انسان، با حقُ الله در یک طراز قرار گرفته است.

6. ولایت خدا - ولایت انسان

»... فإنّ اللهَ هو مولاهُ و جبرئیلُ و صالحُ المؤمنین... »22

خداوند خود سرپرست اوست، و جبرئیل و مومنان صالح...

»النبى أولى مِن المؤمنین مِن أنفسهم»23

پیامبر نسبت به مومنان از خودشان نزدیک‏تر و سزاوارتر است.

با آن که ولایت بر انسانها، ویژه خداوند است، ولى همین ولایت براى انسانهایى که شایستگى دارند و خواست خدا را تحقق مى‏بخشند، واگذار مى‏شود، و ولایت آنان ولایتُ الله و حکم آنان حکمُ الله است. این انسانها، فقط پیامبران و معصومان‏اند. بنابراین، ولایت الهى، ولایت انسانى مى‏شود، و انسان همان گونه که خلافت الهى را دارد، از ولایت الهى نیز برخوردار است. در مراتب بعد به درجاتى کم‏تر، ولایت الهى به عادلان و مؤمنان واگذار مى‏شود، و همه مؤمنان به نوعى ولایت مى‏یابند، که در این مورد نیز ولایت از آنِ انسان و مردم است:

»المؤمنون و المؤمناتُ بعضُهم اولیاءُ بعضً»24

مردان و زنان با ایمان، ولى ]سرپرست و یاور[ یکدیگرند

شعبه‏هاى ولایت خدا، همان ولایتهایى است که در جامعه انسانها دارند. لذا سرپرستى در جامعه هم از همین آیه است که بعضى از انسانها بر بعضى دیگر، سرپرستى مى‏کنند.

7. زائر خدا - زائر انسان

پیامبر(ص):

»... رجلُ زارَ اخاهُ المؤمن فى الله فهو زَورُ الله... »25

کسى که براى خدا به دیدن برادر مومن خود برود، او زائر خداست

8. اکرام خدا - اکرام انسان

»مِن إجلالِ الله اجلالُ ذى الشَّیبةِ المُسلِم»26

»مَن اَکرمَ اَخاه ]المؤمن[ فانّما یکرمُ الله... »27

از مجموع این نمونه‏هاى قرآنى و حدیثى که خدا و انسان در جایگاهى برابر و همانند قرار گرفته‏اند، مقام و منزلت و حقوق انسان در مکتب اسلام نیک روشن مى‏شود. مقام و منزلتى که در دیگر مکاتب و ادیان به چشم نمى‏خورد. اگر چه در اسلام، بالاترین مقام و منزلت از آنِ خداست، و سرچشمه همه حقها و حقوقها خداوند است; با این همه، انسان نیز از بالاترین کرامت برخوردار است، و برترین ارزش را دارد. از همین رو، خدمت به او، خدمت به خدا، اکرام او، اکرام خدا، حقوق او، حقوق خداو... است; یعنى انسان در درون کلیت خداباورى و ایمان توحیدى قرار گرفته و منزلتى خدایى یافته است.

در مکتب اسلام، هر گونه گرایش و فداکارى براى انسان و مردمان، در حقیقت، گرایش به خداو دلباختگى به اعتقادات الهى و فداکارى در راه خداوند شمرده مى‏شود; یعنى انسان گرایى در حقیقت خداگرایى، و مردم دوستى خدادوستى به حساب مى‏آید. بنابراین، اگر انسان با نگاهى الهى و عقیده‏اى دینى توجیه شود، و در درون دل او مذهبِ خداپرستى جاى گیرد، و هم‏زمان با باور به خداوند، حق و حقوق و کرامت انسان نیز باور شود، ارزش انسان، اصالتى وصف ناپذیر مى‏یابد، و حق و حقوق او به چکادِ حق مطلق و ارزش مطلق برکشیده مى‏شود.

امام خمینى، رحمة الله علیه، تربیت شده و پرورش یافته چنین مکتب و آموزه‏هایى است. به این آموزه‏ها ایمان دارد و باورهاى او به این حقایق تنیده شده است. از همین رو، توصیه به حقوق مردم و دفاع از حقوق انسان را، توصیه و دفاع از حقوق خداوند مى‏داند.

 

حقوق اقلیتهاى دینى

در باره رعایت حقوق تمام انسانها و نه تنها انسان مسلمان، دو حدیث از حضرت رضا(ع) یاد مى‏کنیم:

1. نامه‏اى از نیشابور به مأمون رسید)به این مضمون(:

»مردى مجوسى)زردشتى( هنگام مرگ وصیت کرده است که مال زیادى را)از اموال او( میان بینوایان و تهى‏دستان تقسیم کنند. قاضى نیشابور، آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است.

مأمون به امام رضا(ع) گفت: اى سرور من، در این موضوع چه مى‏گویى؟

امام(ع) فرمود:

»انَّ المجوسَ لایتصدَّقون على فقراء المسلمین، فَاکتُب الیه أن یخرُج بقدرِ ذلک مِن صدقات المسلمین فیتصدَّق به على فقرأِ المجوس...»28

مجوسیان به بینوایان مسلمان چیزى نمى‏دهند. نامه‏اى به قاضى نیشابور بنویس، تا همان مقدار از مالیاتهاى مسلمانان بردارد و به بینوانان زردشتى بدهد.

در حقوق انسان و احترام به مذهب‏اش، حتى پس از مرگ او، از این سخن بالاتر نداریم.

2. ریان بن شبیب مى‏گوید:

از امام رضا(ع) پرسیدم: خواهرم وصیت کرده است براى گروهى از مسیحیان ]که به آنان مالى بدهم[ و من مى‏خواهم این ]مال[ را به گروهى از هم‏کیشان مسلمان بدهم.

امام(ع) فرمود:

»إِمضِ الوصیةَ على ما أَوصَت به. قال الله تبارک و تعالى: فإنّما إثمُه على الّذین یبدّلونه... 30­29

وصیت را بدان‏سان که هست اجرا کن. خداوند بزرگ گفته است: »گناه آن بر کسانى است که آن ]وصیت[ را تغییر بدهند...

در این دو سخن حکمت آمیز رضوى(ع)، عظمت وصف ناپذیر احترام به حقوق انسان شکوفا شده است. در دیدگاه امام رضا(ع) انسان حق دارد بیندیشد و انتخاب کند، و براساس اندیشه و مذهب خود کارى را انجام دهد. این آزادى و حقوق او، حتى پس از مرگ‏اش نیز محترم است، و باید از اندیشه و عمل او، گر چه با اندیشه و عمل ما ناسازگار باشد، پاسدارى شود، و نباید حقوق او را به این علت که نامسلمان است، نادیده گرفت.

آیا دفاع و جانبدارى از حقوق انسان بالاتر از این که مى‏بینیم. امام(ع) براى جبران خطاى قاضى شهر نیشابور، دستور مى‏دهد از بیت المال مسلمانان بردارند و به هم‏کیشان آن زردشتى بدهند. براستى این گونه جانبدارى اصولى و دفاع عملى از حقوق انسان، بدون توجه به عقیده و مذهب او بسیار ارزش‏مند و بى نظیر است.

 

زیربناى فکرى امام خمینى در حقوق مردم

این چنین آموزه‏هایى زیربناى فکرى امام خمینى بوده است. و براساس آنها، رفتار، اخلاق و سبک زندگى او شکل گرفته و پیوندهاى انسانى - اجتماعى خود را تنظیم کرده است. زیرا ایشان، انسانى است که در تمام مسائل، به متون دینى مقید بود. براى نمونه در مسأله پیدایش روح انسان، نظریات متفاوت است; بر اساس آموزه‏هاى قرآن و احادیث، روح انسانها، پیش از تولد در یک عالمى وجود دارد و بعد که بدنها ساخته مى‏شود به آن تعلق مى‏گیرد. و بنا بر نظریه ملاصدرا، در کتاب اسفار، روح »جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء»31 است; یعنى ما روح پیش از خلقت بدن نداریم، بلکه پس از تولد بدن، با حرکت جوهرى، به تدریج روح در انسان آفریده مى‏شود.32 او نیز گفته است که پیش از چهل سالگى مطلقاً کسى روح مستقل انسانى به گونه مجرد تام ندارد. از میان تمام انسانها، افراد خاصى مثل انبیاء و اولیاء به چنین روح انسانى مى‏رسند ودیگران در همان مراحل روح حیوانى مى‏مانند، یعنى مرتبه تخیل و توهّم، نه تجرّد.33

ولى امام خمینى، در کتاب »تحریرالوسیله» مانند تمام فقهاى دیگر بر این نظر است که اگر کسى سبب سقط جنین چهار ماهه شود، باید دیه کامل بدهد. زیرا براساس روایات، در این زمان روح انسانى به بدن دمیده مى‏شود، نه این که به تدریج از جسم پدید بیاید.

بنابراین امام، با این که در فلسفه، مشى فلسفى ملاصدرا را دارد و نظریه ملاصدرا را مى‏داند، ولى در مقام رأى فقهى، عقیده‏اى را که از روایات به دست مى‏آید، پیروى مى‏کند; چون در روایات ولوج روح در چهارماهگى بیان شده است. این نشان‏گر روح تسلیم و تعبد به آموزه‏هاى دینى و به‏کارگیرى آنها در مقام عمل است. از همین رو در مجلس درس به خاطر دارم که وقتى شخصى بر یک مبناى فلسفى اشکالى کرد، امام فرمودند: این حرفها را در این‏جا نیاورید و به این بحثها ربطى ندارد.

 در سالهایى که در نجف بودید و از محضر امام استفاده مى‏کردید، رفتار و برخورد امام خمینى را، از نظر رعایت و توجه به حقوق دیگران چگونه یافتید و در این باره اگر نمونه‏هایى به یاد دارید بیان کنید.

 

استاد: مواردى از آن‏چه که من از نزدیک در رفتار و مشى امام در رعایت حقوق دیگران دیده ام بیان مى‏کنم:

 1. عذر خواهى از طلاب

من حداقل یک بار، دقیقاً یادم هست که ایشان از طلبه‏ها معذرت خواهى کردند; که اگر چنانچه در درسها کسى سوالى یا اشکالى کرده و در پاسخ خلاف اخلاق چیزى گفته‏ام و یادر تعبیرهایم خلافى کرده‏ام، شما راضى باشید. این گونه امام از شاگردان معذرت خواهى مى‏کرد و حلالیت و رضایت مى‏طلبید. در حقیقت، این طرزى ارج گذارى به حقوق انسانهایى است که شاگرد ایشان‏اند و شاگرد بودن، مانع از احترام به حقوق انسانى آنان نمى‏گردد.

 

2. توجه به حقوقى اندک و در ظاهر کوچک

دیگر این که ایشان آن اندازه به پرهیز از تضییع حق، عنایت داشتند که در وقت ورود یا خروج از مجالس، دقت مى‏کردند که پا روى کفشهاى دیگران نگذارند. هرچند رعایت این گونه حقوق را، حتى بسیارى از بزرگان نیز چیزى به حساب نمى‏آورند.

 

3. ارزش نهادن به وقت دیگران

مورد دیگر همان چیزى که از امام معروف است; یعنى رعایت وقت و نظم ایشان در کارهاست و همیشه به طلاب سفارش مى‏کردند که طلبه‏ها نظم داشته باشید، تا وقت‏تان پربرکت شود. انضباط داشتن و منظم بودن، یک جنبه آن به خود شخص مربوط مى‏شود که همین برکت در وقت و موفقیت در انجام کارهاست; امّا از نظر اجتماعى اگر به رعایت نظم نگاه کنیم که شخصى سر ساعت درس بیاید و یا در جلسات با دیگران سر ساعت بنشیند و سر ساعت برخیزد، این کار احترام به انسانها و احترام به حق مردم است; چون اگر بى نظم باشد، وقت شاگردان و کسانى که با آنان وعده و قرارى دارد تضییع مى‏شود. مثلاً در راه آمدن به درس با کسى ملاقات کرده، یا کارى پیش آمده است، اگر مقید به نظم نباشد، شاگرد باید بنشیند تا استاد بیاید. امام، هرگز این طور نبود; سر ساعت به درس حاضر مى‏شدند، به گونه‏اى که از نظر سر وقت به درس حاضر شدن نمونه بودند.

در جاهاى دیگر نیز امام منظم بودند. خاطرم هست که بنده و آقاى سید حمید روحانى، یک شب در خیابان بودیم، نمى‏دانستیم ساعت چند است. ساعت حرم حضرت على(ع) هم بیش‏تر اوقات خراب بود. ما آن‏جا براى آن که بفهمیم ساعت چند است، گفتیم برویم از کفشدار بپرسیم که امام به حرم مشرف شدند، یا خیر، تازه آمدند یا تازه رفتند، و از این طریق ساعت را مى‏توانیم بفهمیم. شاید چند بار این کار را کردیم، چون ساعت تشرف ایشان به حرم مشخص بود.

خاطره دیگر از وقت شناسى امام این که، در نجف، در صف اول درس که مى‏نشستیم، اولین فرد در این دایره نزدیک منبر، سید محمد صدر; پسرعموى شهید صدر، نویسنده کتاب قبل از ظهور و بعد از ظهور، مى‏نشست. چپ دست هم بود، فارسى مى‏فهمید، ولى به عربى مى‏نوشت; یعنى درس امام را ترجمه مى‏کرد و مى‏نوشت و عقب هم نمى‏ماند. خیلى مرتب و زیبا هم مى‏نوشت. آن‏جایى که ایشان مى‏نشست روبه‏روى در مسجد بود و اشخاصى که وارد مسجد مى‏شدند مى‏دید. یک روز دیدم ساعتش را درآورد، نگاه کرد و به من گفت:

»شیخنا! السید یدرّسنا دَرسَین درس التَوقیت و التّنظیم، و درس الفقه»

تا این را گفت من فهمیدم که شاید او چند ماه است که وقت آمدن و لحظه ورود امام به مسجد و درس را دقت کرده است و حالا به این نتیجه رسیده که ایشان همیشه سر وقت معین وارد مسجد مى‏شوند.

این، از یک سو منظم بودن امام را مى‏فهماند، اما از سوى دیگراحترام گذاشتن به وقت و حقوق شاگرد را مشخص مى‏کند.

 

4. حقوق اشخاص مسنّ

آخوند پیرمردى در نجف بود که آدم متشخّص و مشهورى هم نبود. از این آخوندهاى مسنّ در نجف زیاد بودند. یک مورد من شاهد بودم وقتى امام به طرف درس مى‏رفتند، این پیرمرد را دیدند، دست خود را به سینه گذاشتند و به او سلام کردند.

 

5. حفظ عزّت دیگران

امام، نمى‏گذاشتند کسى پشت سرشان راه برود و به شدت مانع مى‏شدند. مرحوم عبد العلى قرهى، تنها کسى بود که همیشه با امام بود. گاهى اگر بعد از حرم، یا نماز چند تا از طلبه‏ها مى‏خواستند پشت سر امام راه بیفتند، نمى‏گذاشتند.

ما این گونه حفظ عزّت دیگران را در سیره مرحوم استاد شیخ مجتبى قزوینى هم مى‏دیدیم. در خاطرم هست که مجلس فاتحه‏اى بود، با مرحوم فردوسى پور رفتیم دَرِ منزل استاد بزرگوار که به همراه ایشان برویم. چند قدمى که با هم رفتیم ایستادند و فرمودند: من مى‏خواهم از جایى دیگر بروم، شما بروید. ما دو نفر را جواب کردند، رفتند آن طرف خیابان. ما فهمیدیم که نمى‏خواهند پشت سرشان راه برویم. سیره امام را نیز همین گونه دیدیم که به هیچ رو نمى‏گذاشتند کسى پشت سرشان راه برود. این کار افزون بر جهات اخلاقى و سلوکى، اکرام و احترام به انسان و پاسداشت حقوق انسان است.

در حقیقت این سیره، برگرفته و پیروى از همان آموزه و سخن امام على(ع) است که وقتى دهقانان شهر انبار آمدند جلو امام(ع) صف کشیدند به آنان فرمود:

»واللهِ ما ینتَفِعُ بهذا أمراؤکم، و إنّکم لتَشقّون على أنفسکم فى دنیاکم، و تَشقَون به فى آخرتِکم، و ما أخسَرَ المَشقَّةَ وراءَها العقابُ، و أربَحَ الدَّعةَ معها الأَمانُ مِنَ النّار»34

به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودى نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت مى‏افکندید، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى‏گردید، و چه زیانبار است رنجى که عذاب در پى داشته باشد، و چه سودمند است آسایشى که با آن، امان از آتش جهنم باشد.

 

6. حقوق انسان معلول

مورد دیگرى که از رعایت حقوق انسان از سوى امام به خاطر دارم و شاهد آن بودم. یک سال بعضى از حاجیان پس از تمام شدن حج، از طریق مرحوم آیت‏الله حکیم و پسر ایشان براى عراق و تشرف به عتبات ویزا گرفته بودند. دو سه روزى که در نجف بودند نماز امام خیلى شلوغ مى‏شد. اطاق من نزدیک جایگاه نماز بود. یک بار دیدم فردى که پایش مى‏لنگید پس از نماز آمد که دست امام را ببوسد. این‏جا امام، وقتى چشم شان به او افتاد جمعیت را کنار زدند و او را آوردند جلو و کنار خودشان قرار دادند. یعنى امام، چون دیدند این آقا ضعیف و معلول است توى جمعیت و شلوغى، کمک‏اش کردند که احساس ضعف و ناتوانى نکند و احترام و عزت انسانى‏اش خدشه دار نشود.

 

7. حقوق همسایگان

در پاریس امام، خیلى مقید به حفظ حقوق همسایه‏ها بودند. در آن‏جا چون رفت و آمد افراد زیاد بود، مواظب بودند که وقت و بى وقت سر و صدا نشود و مزاحمتى براى همسایه‏ها به وجود نیاید; لذا اگر کسى نصف شب یا وقت‏هاى غیرمعمول مى‏آمد، امام نمى‏پذیرفتند. روزهاى آخر هم که مى‏خواستند بیایند ایران، معروف است که فرمودند به همسایه‏ها هدیه بدهید و گل نیز بدهید، چون اینها گل دوست دارند.

 

8. حقوق خانواده

درباره حقوق خانواده، خانم دباغ گفته است: وقتى سفره مى‏انداختند، امام هیچ‏گاه پیش از خانم‏شان شروع به غذا خوردن نمى‏کردند. این کار یعنى همه حقوق و کرامتى که در اسلام براى انسان بیان شده است، امام در زندگى شخصى خود پیاده مى‏کند. این خانم انسانى است که در خانه زحمت مى‏کشد پس باید به او احترام گذاشت و حقوقش را رعایت کرد. بنابراین باید گفت امام خمینى، شخصیتى بود که تجسم تعالیم اسلام بود و در زندگى فردى و اجتماعى و خانوادگى، دقایق و ظرایف حقوق اسلامى را به کار گرفت.

 

حوزه: در پایان اگر مطلبى و نکته‏اى را از روش امام و ابتکارهاى حضرت ایشان به یاد دارید که به گونه‏اى رعایت حال و حقوق افراد به شمار مى‏آید و بیان گر دقت ویژه ایشان، بیان کنید.

استاد: امام وقتى به نجف آمدند، تعطیلى تابستان را رسم کردند. مى‏دانید در نجف گرماى تابستان گاهى به بالاتر از پنجاه درجه مى‏رسد. در چنین هوایى چه کسى مى‏تواند درس بخواند. ایشان سخنرانى کردند و فرمودند: عقلاى دنیا گرماى هوا که بالاتر از بیست و دو درجه مى‏رسد، مى‏گویند هوا گرم است و درس را تعطیل مى‏کنند. حالا ما در این گرماى بالاى 50 درجه درس بخوانیم! مرحوم آیت الله خوئى و دیگران هم تبعیت کردند و درسها را تعطیل کردند.

آن موقع در نجف، شاید سالى پنجاه روز بیش‏تر درس خوانده نمى‏شد. بیش‏تر تعطیل بود. مثلا در عرفه که زیارت عرفه است، ده روز، اربعین ده روز، عاشورا ده روز، اول ماه رجب پنج روز، نیمه رجب ده روز و... درسها تعطیل مى‏شد. آن قدر تعطیلى بود که نمى‏دانستند کى باید درس بخوانند. البته ما براى خودمان کار و برنامه داشتیم. به هر حال، امام خمینى در حوزه نجف تعطیلى تابستان را رسم کردند.

ایشان پیش از تعطیل شدن درسها در تابستان وماه رمضان، چهل یا پنجاه دقیقه سخنرانى و نصیحت مى‏کردند. درس اخلاق مانندى مى‏شد و طلاب هم حسابى تحت تاثیر انفاس امام قرار مى‏گرفتند.

1. الحیاة، ترجمه فارسى: احمد آرام، ج 660/1.
2. همان; نهج البلاغه / 544، عبده / 334.
3. نهج البلاغه / 681.
4. تحف العقول / 184; الخصال / 565; الحیاة، ترجمه فارسى، ج662/1.
5. غرر الحکم / 165.
6. وسائل الشیعه، ج514/5.
7. اصول کافى، ج163/2.
8. روشن است که این حدیث دلالت دارد بر این که پاداش خدمت به پدر و مادر براى خشنودى آنها، بر پاداش جهاد افزون است. اطلاق این حکم، پدر و مادر کافر را نیز شامل مى‏شود. فقیهان ما، توقف جهاد را بر اجازه پدر و مادر - در صورت عدم وجوب عینى جهاد - قید کرده‏اند; چون اجازه پدر و مادر در واجبات عینى اعتبار ندارد، زیرا با فرمانبرى از مخلوق، نباید خالق را نافرمانى کرد.
بحار الانوار، ج52/71، بیروت.
9. سوره حجرات، آیه 13.
10. سوره مائده، آیه 32.
11. الحیاة، ترجمه فارسى: احمد آرام، ج693/1.
12. سوره بقره، آیه 245.
13. سوره آل عمران، آیه 96.
14. سوره توبه، آیه 61.
15. الحیاة، ج 398376/7
16. نهج البلاغه، عبده، ج 88/2.
17. سوره نساء، آیه 1.
18. اصول کافى، ج199/2.
19. مستدرک الوسائل، ج358/12.
20. سوره نساء، آیه 75.
21. اصول کافى، ج367/2.
22. سوره تحریم، آیه 4.
23. سوره احزاب، آیه 6.
24. سوره توبه، آیه 71.
25. تحف العقول / 14.
26. اصول کافى، ج165/2.
27. ثواب الاعمال /96.
28. سخنان امام رضا(ع)، دفتر نخست / 92، محمد حکیمى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، چاپ چهارم، 1387، به نقل از: عیون اخبار الرضا(ع)، ج 15/2.
29. سوره بقره، آیه 181.
30. مسند الامام رضا(ع)، ج 410/2.
31. اسفار، ملاصدرا، به اشراف استاد سیدمحمد خامنه‏اى، تصحیح و تحقیق و مقدمه على اکبر رشاد ج402/8، بنیاد حکمت اسلامى صدرا. چاپ اول، 1383.
32. همان/153و172.
33. همان/434307.
ملاصدرا با آن که در مقام بحث عقلى و تأملات فلسفى چنین رأى و نظرى را ارائه کرده است; اما در مقام بررسى روایاتى که استقلال روح از بدن و چگونگى هبوط و نزول روح به بدن را آشکار مى‏کند و صراحت مضمونى آنها توجیه‏پذیر نیست، مى‏گوید:
»للنفس الآدمیّة کینونةُ سابقةُ على البدن... و الروایاتُ فى هذا الباب من طریق أصحابنا لا تحصى کثرةً، حتّى انّ کینونةَ الأرواح قبل الأجساد کأنّها کانت من ضروریات المذهبِ الإمامیة... »
براى نفس انسان)و روح( انسانى وجودى پیش از)وجود( بدن هست... و احادیث در این باب با اسناداصحاب ما از زیادى به شمارش نیاید، به گونه‏اى که ایجاد ارواح پیش از ابدان، گویى از ضروریات مذهب شیعه امامیه شمرده مى‏شود...
العرشیة، ملاصدرا، ترجمه غلام حسین آهنى/23،
انتشارات مهدى، اصفهان، به نقل از: الحیات، ج53/7.
34. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، حکمت 37.