برگى زرین از تاریخ معاصر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

عضو هیأت علمى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى

چکیده

در هنگامه قیام و خیزش علماى بزرگ اصفهان، به رهبرى حاج آقا نوراللّه، علیه رضاخان، علماى نجف، بویژه آیات عظام: سیدابوالحسن اصفهانى و میرزا محمدحسین نائینى به حمایت از آن حرکت برخاستند و با بیانیه و نامه اعلام پشتیبانى کردند.
آیات عظام نجف، در نامه‏اى که در این هنگام به شاه نوشتند و بنا بود دو تن از علما: آیت اللّه بروجردى و شیخ احمد شاهرودى، به نمایندگى از آنان به وى تحویل بدهند، ضمن تأیید حرکت علماى اصفهان، مواردى را که شاه، در جلسه قم متعهد مى‏شود به آنها جامه عمل در پوشاند، یادآور مى‏شوند.
در جلسه و نشست قم، که بین رضاخان و علماى ثلاث: اصفهانى، نائینى و شیخ عبدالکریم حائرى در هنگام مهاجرت آیات نجف: اصفهانى و نائینى به قم، برگذار مى‏شود و به لغو جمهوریت مى‏انجامد و حمایت علما از رضاخان، درصورت پاى بندى به شرع و اجراى دستورات شرع و بند مترقى متمم قانون اساسى: انتخاب و برگمارى پنج تن از علماى طراز اول براى نظارت بر قوانین مجلس شوراى ملى، آن چه مهم است و روشن‏گر نقش و جایگاه علما و مراجع و خواسته‏هاى مترقى و والاى آنان، به درستى بازتاب نمى‏یابد و از موارد یادشده و مورد توافق دوطرف، در کتابهاى تاریخى معاصر، بویژه دوران پهلویها، سخنى به میان نمى‏آید; امّا مسأله‏اى مجعول، پررنگ و با آب و تاب بسیار مجال طرح مى‏یابد و آن این که:
»حمایت علما از رضاخان، براى این بوده که حکومت ایران، زمینه بازگشت علماى تبعیدى را به نجف فراهم آوَرَد و با ملک فیصل وارد گفت و گو بشود، تا موافقت وى براى بازگشت محترمانه علما به عتبات، جلب شود. »
در حالى که علما در آن جلسه، مخالفت خود را، با طرح رضاخان براى جمهوریت به گونه شفاف و جدى اعلام مى‏دارند و اجراى متمم قانون اساسى را قاطعانه مى‏خواهند که در این نامه منتشر نشده، که اکنون فراروى دارید، زوایاى آن جلسه و آن چه را رضاشاه بر عهده مى‏گیرد که عملى کند، به روشنى بیان مى‏شود.

کلیدواژه‌ها


تاریخ معاصر ایران، بویژه دورانِ پهلوى، به جهت خفقانى که حاکم بوده، آکنده از ابهامهاست، بخشى از آن ابهامها پس از سقوطِ رضا شاه، روشن شد، ولى با ادامه حکومت پهلوى، باز بخشى از آنها باقى ماند. مى‏توان گفت، از بخش مربوط به علما و موضع گیریهاى سیاسى اجتماعى آنان ابهام زدایى نشده است. زیرا تاریخ نگاران دوران پهلوى، انگیزه‏اى براى این کار نداشتند، یا خود مخالف علما بودند و یا دربار به کسى اجازه نمى‏داد که حقایق و زوایاى تلاشها، حرکتهاو رویاروییهاى عالمان و پیروان آنان روشن شود.

پس از انقلاب اسلامى، تلاشهایى صورت گرفت و اسنادى از منابع گوناگون منتشر شد، اما باز کارهاى زیادى است که باید انجام پذیرد و کسانى که مى‏توانند و شمّ تاریخى قوى دارند، ضرورى است که گام در این عرصه بگذارند، به تحلیل بپردازند و یا آن چه را از رویدادها دیده و شنیده و با منابع موثق در ارتباط بوده‏اند، بازگویند و به روشن گرى بپردازند.

اکنون به دو رویداد مهم، که به گونه‏اى به روشن شدن زوایاى نامه دو تن از آیات عظام نجف به رضاشاه کمک مى‏کند، اشاره مى‏کنیم:

1. جریان جمهوریت: احمدشاه قاجار پیش از ترک ایران، سردار سپه )رضاخان( را به نخست وزیرى گمارد.

سردار سپه، پس از مدتى شعار جمهوریت را به میان آورد. وى بر این قصد بود که پس از افتتاح مجلس پنجم، در زمستان 1302 شمسى و در آغاز 1303، رئیس جمهورى خود را اعلام کند که با مخالفت علما، بویژه مدرس روبه‏رو گردید.

در یازدهم فروردین به قم رفت تا با علماى تبعیدى از عراق: سید ابوالحسن اصفهانى و میرزاى نائینى، و زعیم حوزه علمیه قم، شیخ عبدالکریم حائرى، دیدار کند.

پس از این دیدار و جلسه‏اى که با علما داشت، به تاریخ 12 فروردین 1303، در اعلامیه‏اى به مسأله جمهوریت پایان داد و خواستار رفع موانع براى اصلاحات و ترقیات مملکت گردید. به تاریخ 13 فروردین 1303، علماى سه گانه: سید ابوالحسن اصفهانى، نائینى و حائرى در بیانیه‏اى اعلام کردند: در دیدار نخست وزیر از قم و جلسه‏اى که بر گذار شد، چون جمهوریت مرضى عموم نبود و با مقتضیات مملکت، مناسبت نداشت، الغاء آن خواسته شد.1

و در همین جلسه، علما از نخست وزیر مى‏خواهند که هرچه زودتر زمینه اجرایى اصل دوم متمم قانون اساسى فراهم آید و پنج تن از علماى طراز اول، براى نظارت بر قوانین مجلس، معرفى شوند. و نیز ناظر شرعى بر مطبوعات، تعیین شود.2

2. قیام علماى اصفهان به رهبرى حاج آقا نوراللّّّه و خواسته‏هاى آنان: 1.اصلاح نظام اجبارى. 2. انتخاب پنج تن از علماى طراز اول براى نظارت بر قوانین مجلس. 3. تعیین ناظر نشریات. 4. جلوگیرى از منهیات. 5.جلوگیرى از نشریات مضر و تعطیل مدارس بیگانه. 6. احیاى محاضر شرعى.3

یکى از برهه‏هاى مهم تاریخ معاصر، که زوایاى ناگفته‏اى دارد و روشن شدن آنها مفید و کارساز است، قیام حاج آقا نوراللّه و مهاجرت وى به قم است که امام خمینى از آن بارها یاد مى‏کند.4 شهید بهشتى معتقد است که این جریان، در روحیه مبارزاتى امام خمینى تاثیرى ژرف داشته است.5

علماى نجف بر آن شدند که همراهى و موافقت خود را با این قیام نشان دهند. در این هنگام، دربار به تلاش برخاست که به گونه‏اى نگذارد این صدا و اعلام همراهى به ایران برسد. یکى از آقازادگان در این دسیسه، به دربار یارى رساند و حمایت علماى نجف را ناکام گذارد. گواه بر موافقت علماى نجف با قیام حاج آقا نوراللّه، نامه منتشر نشده‏اى است که از آیات عظام: اصفهانى و نائینى به جاى مانده است. در این نامه بخشى از تعاملات علماى نجف با رضاشاه در جریان جمهورى، روشن مى‏شود و این تصور را که علماى نجف، فقط به خاطر حمایت سردار سپه از آنان براى بازگشت به نجف، وى را در قضیه جمهورى حمایت کرده و با دیدار و دادن اطلاعیه وى را یارى داده‏اند که از مخمصه جمهوریت نجات یابد، نادرست مى‏نماید. علما خواهان اجراى قوانین اسلام و عمل به اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه بودند که این مطلب به روشنى در نامه حضرات آیات اصفهانى و نائینى که قرار بوده در هنگام قیام حاج آقا نوراللّه6، به دست شاه برسد، بازتاب یافته است.

 

زمان نگارش

قبل از آوردن متن نامه، لازم است نکاتى را درباره زمان نگارش و این‏که چه شد این نامه به ایران نرسید، باز گوییم:

1. در پائیز سال 1306، همزمان با قیام حاج آقا نوراللّه، علماى نجف، نشستهایى داشته‏اند که در آن نشستها، سخن از عدم حضور پنج مجتهد در مجلس شوراى ملى بوده است و در نتیجه همگان بر این راى بوده‏اند، قوانینى که تاکنون به تصویب رسیده، جنبه قانونى ندارد و خلاف است.

قونسول ایران در نجف در 12 آذر 1306 در تلگرافى به وزارت خارجه،  این مطلب را گزارش کرده است.7

2. در این برهه زمانى، آقا سید ابوالحسن اصفهانى و میرزاى نائینى، جلسه‏هایى داشته و درباره مسائل روز ایران به بحث و تبادل نظر مى‏پرداخته‏اندکه در پاره‏اى از آنها آیت اللّه بروجردى که از سفر حج برگشته و در نجف چند مدتى اقامت گزیده بوده، شرکت مى‏کرده است. در یکى از این جلسه‏ها، با توجه به نفوذ آقاى بروجردى در منطقه لرستان، پیشنهاد مى‏شود از مردم لرستان خواسته شود که در مخالفت با حکومت قیام کنند.8

3. آقا سید ابو الحسن اصفهانى، در آغاز قیام حاج آقا نور اللّه، به تاریخ 12 ربیع الثانى 1346، نامه‏اى در حمایت از قیام حاج آقا نور اللّه به قم ارسال مى‏کند. از این نامه بر مى‏آید که گویا ایشان به رضاخان هنوز اعتماد داشته است و مشکل را از پیرامونیان وى مى‏دانسته است.9

به همین جهت و با توجه به اخبارى که به آنان مى‏رسید، تصمیم گرفتند دو نماینده به ایران بفرستند تا همراه با نامه، مسائل را به روشنى بیان نمایند.

مخبر السلطنه، نخست وزیر وقت رضاخان، این موضوع را از قول وى نقل کرده است.10 قرار بوده دو نماینده از طرف آیات نجف، براى مذاکره به ایران بیایند و این نامه را نیز به رضاخان تحویل بدهند.

 

دو نماینده آیات نجف

برابر سندى در کنسول‏گرى ایران در بغداد به تاریخ 12 آذر 1306ش. این دو نماینده اعزامى، آیت اللّه سید حسین بروجردى و حاج شیخ احمد شاهرودى بودند. اینان قرار بود از طریق قصر شیرین به ایران بیایند که دستور بازداشت آن دو و گرفتن مدارک همراه‏شان و بازگرداندن آنان به نجف صادر شد.11

آیت اللّه بروجردى، به سال 1345، به سفر حج مشرف مى‏شود و پس از انجام مناسک حج، به سال 1306 / 1346 شمسى در بازگشت، به زیارت عتبات عراق مى‏رود. حضور وى در نجف، هشت ماه طول مى‏کشد.12 این حضور، همزمان مى‏گردد با مهاجرت علماى اصفهان به رهبرى آقا نور اللّه اصفهانى به قم. در جلسه‏اى که آیات عظام در نجف،داشته‏اند، پیشنهاد مخالفت مردم لرستان با حکومت مطرح مى‏شود و با توجه به نفوذ آقاى بروجردى در میان مردم لرستان، این وظیفه متوجه ایشان مى‏شود.13 گزارشهایى از آن جلسه و دیگر جلسه‏هاى آیات عظام، به دربار رضاخان مى‏رسد. از این روى، پس از مرگ حاج آقا نور اللّه )دى ماه 1306)، آقاى بروجردى هنگام ورود به ایران، دستگیر و در ستاد ارتش )ارکان حرب( در تهران، به مدت دو ماه زندانى مى‏شود. در همین زمان امیر لشکر عبد اللّه طهماسبى در فروردین 1307ش. در منطقه لرستان کشته مى‏شود.14

در مجلس ختم وى، در بروجرد، رضاخان شرکت مى‏کند. در آن مجلس، رضاخان، یه یکى از بزرگان خاندان طباطبایى، مى‏گوید: سیدحسین بروجردى کیست؟

وى مى‏گوید: به این نام کسى را نمى‏شناسم. رضاخان، دوباره تکرار مى‏کند.

وى مى‏گوید ما یک آیت اللّه آقاسیدحسین بروجردى داریم که از مراجع بزرگ و فقهاى نامدار و علماى طراز اول است!

از این جاست که رضاخان پى به عظمت و بزرگى آیت اللّه بروجردى و نفوذ او در منطقه لرستان مى‏برد، از این روى، خیلى سریع دستور آزادى ایشان را مى‏دهد.

آقاى بروجردى، پس از آزادى، به زیارت حضرت رضا(ع) مى‏رود و در بازگشت، چند ماهى در قم رحل اقامت مى‏افکند و سپس رهسپار بروجرد مى‏شود.15 حضرت ایشان، در قم به موضوع دستگیرى و... به طور سربسته و اختصار اشاره کرده است. در مصاحبه مجلّه حوزه با آقاى واعظ زاده خراسانى و دیگران16 و یاداشتهاى شهید مطهرى، اشاره‏اى به این موضوع شده است:

»مرحوم آیت اللّه بروجردى مى‏گفت: وقتى مرا پیش پادشاه وقت بردند به عنوان یک مقصر، هرچه در دلم فکر کردم دیدم عظمت او مرا نمى‏گیرد و تحت تأثیر قرار نمى‏دهد. »17

در باره دستگیرى شیخ احمد شاهرودى گزارشى در دست نداریم. ایشان مؤلف کتاب مدینة الاسلام روح التمدن است.18 جز این که شاهرودى، به نقل کمره‏اى، در دیدارى که با مرحوم حائرى پس از بازگشت از نجف داشته است، از شیوه برخورد ایشان با موضوعات اختلافى بین روحانیون و دربار، انتقاد کرده و حائرى نیز به اشکال وى پاسخ داده است.19

 

تلاش دربار براى جلوگیرى از حرکت نمایندگان آیات به سوى تهران

در برابر تلاش علماى نجف براى اصلاح امور ایران و لغو نظام اجبارى و تأیید حرکت و قیام حاج آقانوراللّه و فرستادن نماینده به ایران، و تشکیل جلسه‏هایى در این باره، دربار نیز به تلاش بر مى‏خیزد که به گونه‏اى علماى نجف را از این کار بازدارد و بین آنان و علما و مردم ایران فاصله بیندازد. در همین راستا کسانى را به کار مى‏گیرد، تا به اهداف خود برسد. از جمله محمود، فرزند میرزا مهدى آیت اللّه زاده خراسانى را به نجف مى‏فرستد. آقا میرزا مهدى خراسانى که در نجف بوده به پسرش کمک مى‏کند، تا این مأموریت را به خوبى انجام دهد و بتواند با هماهنگى با دربار، مانع فرستادن نماینده از سوى آیات عظام نجف، به تهران شود.

پیش از این که گزارش مختصرى از اسناد این جریان را ارائه کنیم، یاد آورى این نکته مهم است که میرزا مهدى، فرزند آخوند خراسانى در جریان بازگشت آیات اصفهانى و نائینى از ایران به عراق نقش داشته است. وى، با شیخ جواد جواهرى به نمایندگى از حضرات آیات اصفهانى و نائینى به بغداد مى‏روند تا پیام آنان را به ملک فیصل برسانند و از وى بخواهند وسائل بازگشت آنان را به عراق فراهم سازد. ملک فیصل در 26 رجب 1342 نامه‏اى براى آقایان اصفهانى و نائینى، به وسیله همین دو تن مى‏فرستد. به هر حال، این دو تن تلاش مى‏کنند و زمینه بازگشت آیات عظام را به عراق فراهم مى‏سازند.20

محمود خراسانى، گزارش تلاشهاى خود و پدرش را به وزیر دربار، عبدالحسین تیمور تاش، مخابره مى کند.21

 

ورود فرستاده دربار به نجف

محمود آیت اللّه زاده خراسانى، بعد از ورود به نجف، در 7 آذر 1306، در تلگرافى به وزیر دربار مى‏نویسد: روز شنبه اول جمادى الثانى برابر با 4 آذر 1306 به سلامتى وارد نجف اشرف شده و لدى‏الورود، آیتین اصفهانى و نائینى را محرمانه دیدار کردم و رفع نگرانى و الغاء شبهه شد.22

سه روز بعد، در 10 آذر 1306، در نامه‏اى دیگر به وزیر دربار مى‏نویسد:

»در این دو روزه، مکتوبى از حضرت آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى، دامت برکاته، زیارت گردید که بسیار مؤید عرایض فدوى بود و تعریف مراحم همایونى23... از قرار مسموع، آقایان اصفهانى و نائینى قاصدى محرمانه با مکاتیبى، ارسال نجف اشرف نمودند. آن‏چه تفحص کردیم، مطالب مکاتیب، هنوز مفصلاً کشف نگردیده و هر چه هست استغاثه و بد گویى از حضرت اشرف عالى است. و حضرتین آیتین، بعد از رسیدن قاصد و مکاتیب تصمیم اتخاذ فرموده‏اند که: آقاى حاج آقا حسین بروجردى را با آقاى حاج شیخ احمد شاهرودى، نماینده به طرف تهران بفرستند. چون مکاتیب بر وفق مرام نیست، فورى به کارپرداز بغداد اطلاع داده که تلگرافاً عرض نماید چنانچه صلاح نمى‏دانید، آمدن حاج آقا حسین بروجردى را، فورى یا توسط کارپرداز اطلاع داده شود که نگذارد حرکت نمایند... »24

در 12 آذر ژنرال قونسول‏گرى دولت ایران در بین النهرین بغداد، طى دستورى محرمانه از قواى سرحدى قصر شیرین مى‏خواهد چنانچه این دو نفر عازم ایران شدند، آنها را دستگیر و جمیع نوشتجات را ضبط و آنان را به بین النهرین اعاده نمایند.25

در نامه‏اى محمود خراسانى در 13 آذر 1306 به وزیر دربار از تلاشهاى حضرت آقا - یعنى پدرش میرزا مهدى - براى قانع کردن آیتین سخن گفته است و این که آقایان مکاتیب را تغییر دهند و پذیرفتند »آن‏چه را که راجع به نظام اجبارى مرقوم داشته‏اند الغاء نمایند»26

قونسول‏گرى ایران در نجف، در تلگرافى به وزارت خارجه به تاریخ 15 آذر 1306 اطلاع مى‏دهد:

»قرار بود روز دهم آذر، دو نماینده آیات عظام حرکت کنند که به حاجى آقا حسین بروجردى رسانیدند که دولت از رفتن شما به ایران ناراضى است و ایشان هم گفتند: من حاضر نیستم بروم. از این جهت حرکت آنها به تأخیر افتاده است. »27

محمود خراسانى، در تلگرافى به وزیر دربار به تاریخ 17 آذر 1306 مى‏نگارد:

»دیشب قبله گاهى، روحى فداه، ]یعنى پدرش[ توانست آیت اللّه اصفهانى را قانع کند که ارسال نماینده به صلاح نیست و ایشان تلگرافى به قم ارسال کنند که علماى قم متفرق شوند.»28

با این حال، ژنرال قونسول‏گرى دولت ایران در بغداد، در نامه‏اى به وزارت خارجه مى‏خواهد که از آمدن آیت اللّه بروجردى و شیخ احمد شاهرودى به ایران جلوگیرى کنند.29 چون معتقد است گرچه نوشته‏هاى آنان تغییر کرده است، امّا همراه آنان اسناد و نوشتجاتى است.

با این همه تلاش که دربار انجام مى‏دهد، تا از حرکت دو نماینده آیات عظام به سوى ایران جلوگیرى کند، موفق نمى‏شود. حضرات آیات اصفهانى و نائینى نمایندگان خود را با نامه به سوى ایران گسیل مى‏دارند که آیت اللّه بروجردى دستگیر مى‏شود. از این روى، نامه آقایان به دربار نمى‏رسد، امّا متن آن در خاندان آیت اللّه اصفهانى باقى مى‏ماند که بعدها، نوه ایشان سیدعبدالحیمد اصفهانى، در اختیار برادر فرهیخته جناب آقاى غلامرضا جلالى مى گذارد و آقاى جلالى آن را به کتابخانه آستان قدس اهدا مى کند. متنى را که اکنون ملاحظه مى‏کنید کُپى از روى نسخه اصلى است که آقاى جلالى، از نویسندگان ، اعضاى هیأت تحریریه مجلّه حوزه، در اختیار مجلّه گذارده است:

 

متن نامه علماى نجف

بسم اللّه الرحمن الرحیم

فرصت وصول مستدعیات دولت خواهانه به حضور مبارک ملوکانه، ادام اللّه تعالى سلطانه.

البته باید اجمالاً به عرض حضور مبارک رسیده باشد که هر یک از سلاطین با اقتدار عصر، که نواهاى ضد استقلال، ممالک شان را فاسد نکرده، براى جلوگیرى از سرایت این فساد و شقاقلوسى× در چه زحمت‏اند.

و البته به اقتضاء فرط نباهت و دوربینى و عاقبت اندیشیهاى اعلى حضرت همایونى، ذخیره فرمودن یک قوه کافیه ایمن از تزلزل براى آینده مملکت، مدّ نظر مبارک خواهد بود.

بحمداللّه تعالى، خداوند عالم عزت کبریائه، بالاترین قوه کافیه دائمیه ایمن از نقص و قصور به اعلى‏حضرت کرامت فرموده و آن قوّه مقدسه دیانت است که در مقابل این نواها، سنگى است دندان شکن و براى حفظ استقلال سلطنت در اعقاب لاحقه پشتیبانى است بس قویم و این قوه مبارکه را به ذات اقدس سپرده حفظ آن را به کفایت کافیه و فطرت طیب و طاهر اسلامى اعلى حضرت موکول فرموده‏اند. و با این که حفظ این امانت الهیه، عزّ اسمه، از اهم مکنونات ملوکانه بوده و هست، مع هذا، آزادى در منکرات اسلامیه و اجتماعات بر ضدّ دیانت و نشر مقالات مضرّه در جرائد و تجرّى به هر جسارت، حتى به اقامه عزاى حضرت سید الشهداء، صلوات اللّه و سلامه علیه، که در تمام عالم بزرگ‏ترین شعار مذهب تشیع است و امثال اینها و انضمام آنها به اغفالات اخیر و منع کلیه مبلغین دیانت از تبلیغات شرعیه اسلامیه، مملکت را مشرف به اضمحلال نموده، حتّى حکّام و نظامى‏هاى بعض بلاد محروسه چنین گمان کرده‏اند که باید از شعائر دینیه اسمى هم برده نشود.

البته به اندک توجه خاطر مبارک به این پیش آمدها و تذکّر بعض قضایاى سابقه حضور مبارک واضح خواهد شد که مقصد اصلى در این اغفالات و فعالیت‏هاى مجدّانه در محو اسلامیت تمکّن در آینده از مکنونات دیرینه و رفع این مانع قوى و هدم این پشتیبان قویم استقلال سلطنت است و به اقتضاى تکلیفى که درحفظ و تقویت آن قوه موهوبه الهیه، عزّ اسمه، در عهده ذات ملوکانه است، عنایات دین پرورانه در اجراء مهّمات اساسیه معروضه مبذول و اسلامیت مملکت را احیاء خواهند فرمود، إن شاءاللّه.

اوّل: اصدارِ اوامر اکیده تخلف ناپذیر به اجراء دست خطهاى مبارکه صادره در جلوگیرى از منکرات اسلامیه و منع از کلیه اجتماعات بر ضد دیانت و نشر مقالات مضرّه در جرائد. منع از ورود جرائد و مجلّات متضمنه چنین مقالات که در خارجه طبع و به ایران حمل مى‏شود و اصدار امر متّحد المآل به جمیع حکّام و عسکریه بلاد محروسه درتعظیم شعائردینیه وتدارک بعض سوء تفاهمات إن شاء اللّه‏تعالى.

دوّم: اجراء فصل دوّم قانون اساسى که انتخاب پنج نفر از مجتهدین عظام را براى عضویت مجلس به طور قانونیت ابدّیه غیر قابل نسخ مقرر داشته و اساس حفظ اسلامیت مملکت متوقف بر این فصل است. و در موقع حرکت از دار الایمان قم، آن‏چه وظیفه داعیان در معرّفى بیست نفر مقتضى بود، اقدام شد. مع ذلک، تاکنون معوّق مانده، معلوم است حفظ اسلامیت مملکت را شخص اعلى حضرت به اقتضاء مقام سلطنت اسلامیه و اجراء قانون اساسى را هم رسماً در عهده دارند و با صدور مرحمتى غیر قابل تخلف به اجراء این فصل قانون اساسى خاطر مبارک در آینده از کلیه پیش‏آمدهاى سوء، آسوده خواهد بود إن شاء اللّه تعالى.

سیم: بذل توجهات دین پرورانه به اصلاح دائره معارف به طورى که ابناء مسلمین، که با فطرت پاک اسلامى پرورش یافته‏اند، با عقائد صحیحه به این مکاتب و مدارس داخل مى‏شوند، بى دین و ضد مذهب و فاسد العقیده خارج نشوند.

و همچنین در علاج خرابیهاى حاصله از مدارسى که اجانب فقط براى افساد عقائد ابناء مسلمین و نصرانى کردن آنها احداث کرده‏اند. سابقاً هم این معنى استدعى شده بود و وعده فرموده بودند. اینک بر حسب بعض مراسلات واصله از طرف وزارت جلیله معارف، در هر دو امر اقدامى شده است. بدیهى است تکمیل این اقدامات به طورى که ابناء مسلمین از ورود به این مدارس فاسد نشوند، از اهمّ مبانى حفظ اسلامیت مملکت است و إن شاء اللّه تعالى به گماشتن معلّمین مذهبى در کلیه مدارس و تهذیب اصول تدریسات از موجبات فساد و سدّ ابواب فسادهاى مدارس اجنبیه اوامر دین پرورانه شرف اصدار و این ابواب فساد را به کلّى مسدود و دین و دولت و ملت و مملکت را از تبعات آنها آسوده خواهند فرمود إن شاء اللّه تعالى.

چهارم: از آن جائى که وظیفه مقامیه نوع علماء اعلام، مراقبت در حفظ شعائر و نوامیس اسلامیه و موجبات توجه خاطر مبارک به دین پرورى و بذل رأفت و عطوفت پدرانه نسبت به عموم ملت را مقتضى است و براى حفظ قوه مبارکه دیانت که پشتیبان استقلال سلطنت است به منزله حاملین لواء آن قوّه‏اند، لهذا کسانى که اعدام آن قوه و برانداختن ریشه دیانت از مملکت اهمّ مکنونات‏شان است تمام همّ‏شان به انفصال روحانیت از سلطنت و خوابانیدن لواء آن قوه مبارکه مصروف و پیوسته به هر وسیله که از دست‏شان بر آید در موجبات منفوریت آن طبقه جلیله و انفصال شان از مقام اقدس کوتاهى ندارند و چنانچه خاطر مبارک را از معروضات متعرضین تجرید فرموده، به فراست و کیاست ملوکانه تأمّلى فرمایند، حضور مبارک مکشوف خواهد بود که آن معروضات خائنانه از چه سرچشمه تلخ آب خورده و مى‏خورد و عیاناً مشاهده خواهند فرمود که نوع علماء اعلام مرکز و بلاد جز توجه خاطر مبارک به دین پرورى و بذل رأفت و عطوفت پدرانه نسبت به طبقات ملّت و محبوبیت کامله اعلى حضرت در قلوب عموم ملت ایران و قاطبه مسلمین عالم و تاریخ احیاء دین و دولت شدن سلطنت میمونه پهلویه در نظر ندارند و به رغم معاندین دیانت، که دشمن ترین دشمنان استقلال سلطنت‏اند در حفظ مقام و موجبات تشویق‏شان در قیام به وظائف دولت خواهانه معروضه و استحکام روابط روحانیت به مقام منیع سلطنت بذل عنایت دین پرورانه خواهند فرمود إن شاء اللّه تعالى.

در خاتمه مستدعیات دولت خواهانه که مبنى بر اکتفاء به مهّمات اساسیه است چون علّو مقام آقایان عظام علماء اعلام اصفهان، دامت افاضاتهم و محّل توجه عمومى بودن ایشان، خلفاً عن سلف، البته حضور مبارک واضح است و به موجب مرقوماتى که سابقاً از ایشان رسیده بود به واسطه کثرت تجرّیات بر ضد دیانت براى جلب توجّهات مبارک به استحضار از حالت مملکت و استدعاء اصلاحات دینیه چنین مسافرتى در نظر داشته‏اند و به واسطه این پیش آمد اخیر نظام اجبارى و کثرت ضجّه و ناله اهالى، قرار و ثبات از ایشان سلب شده، از روى فرط امیدوارى به دین پرورى و رأفت ملوکانه اعلى حضرت به عموم ملت اقدام نموده‏اند. معلوم است مأیوسى ایشان، نه تنها یأس علماء اعلام و اهل اصفهان است، بلکه موجب مأیوسى عموم علما و قاطبه ملت ایران و مؤدى به مفاسدى است که اجمال آنها على حده معروض و بذل عنایت ملوکانه و رأفت پدرانه به قلع این مادّه فساد و مزید امیدوارى بخشیدن به عموم قاطبه ملت را سریعاً امیدواریم. ان شاء اللّه تعالى. ایام تاجدارى مستدام.

سلخ جمادى الاولى 1346

الداعى محمد حسین الغروى النائینى

الداعى ابوالحسن الموسوى‏الاصفهانى.

این نامه به خط و انشاء آیت اللّه میرزا محمدحسین نائینى است، چون اول ایشان امضا کرده و وجود عبارات مشابهى مانند »شقاقلوسى» که در دیگر نامه‏هاى وى دیده مى‏شود، مانند نامه ایشان به تاریخ 7 ربیع الاول 1347/ اول شهریور 1307 که به رضا شاه نوشته سه نکته را یاد آورى مى‏کند:

»اول. خطر »فساد شقاقلوسى جمهوریت و بالشویکى به ملل مختلف...»

دوم. فتور و تزلزل در قوه مقدسه دیانت اسلامیه که براى حفظ استقلال سلطنت مهم است.

سوم. چون وظیفه حکومت حفظ دین و دنیاى مسلمین است، حفظ دین به غیر روحانیت باعث سقوط و بى عنایتى به طبقات روحانیین، اهم آمال کسانى است که خواهان نابودى عهد همایونى و مملکت هستند. »30

یک نکته از این سه نکته در نامه مشترک ذکر شده و مضمون نکته دوم هم در نامه آمده و نکته سوم راجع به مدارس جدیدى بوده است که خارجیان تأسیس مى‏کردند و در بهمن 1301 استفتایى از مرحوم نائینى شده و ایشان در پاسخ نوشته‏است:

»صلیبیان براى محو کلمه طیبه اسلام و قرآن مجید» در این مدارس تلاش مى‏کنند»

و در نامه مشترک نیز این خطر را گوش زد مى‏کند.31

درخواستهاى متعددى که از رضاخان دارند: نظارت بر مطبوعات و تعیین پنج مجتهد، که در هنگام حضور در قم آنان را معرفى کرده‏اند و دیگر خواسته‏ها در این نامه و نامه نائینى بى پاسخ مى‏ماند و رضاخان به تلاشهاى خود براى نابودى مظاهر اسلامى، ادامه مى‏دهد.

نتیجه

از آن چه ذکر شد، چند مطلب استفاده مى‏شود.

1. تاریخ نگاران، گزارش درستى از رویدادهاى تاریخى و مسائل مطرح شده در دیدار رضاخان با علماى سه گانه، نداده‏اند; از این روى، تحلیل‏هاى انجام گرفته در این باره، نادرست و غیر واقعى است که نمونه آن جریان جمهورى خواهى رضاخان و اعلامیه وى و علماى تبعیدى به قم و شیخ عبدالکریم حائرى، در الغاء آن است که هیچ اشاره‏اى به خواسته‏هاى علما و معرفى بیست مجتهد، براى تعیین پنج تن از میان آنان، به عنوان علماى طراز اول ناظر بر قوانین مصوب مجلس نشده است.

2. علما، بارها، بر تعیین ناظر بر مطبوعات و جلوگیرى از انتشار مجلات و روزنامه‏هاى گمراه کننده و زیانبار داخلى و خارجى پاى فشارى داشته‏اند و همین طور حساسیت نسبت به مدارسى که توسط بیگانگان بنیاد و راه اندازى شده بود، که تعطیلى آنها را بارها خواستار شده بودند.

3. علماى اصفهان در مخالفت با نظام اجبارى و جلوگیرى از منهیات شرع و گسترش فرهنگ دینى و اسلامى به قم مهاجرت کردند که حرکت آنان مورد استقبال شیخ عبدالکریم حائرى و علماى شهرهاى مختلف قرار گرفت.

4. علماى نجف تلاش کردند که دو تن از علما را: آیت اللّه سیدحسین بروجردى و شیخ احمد شاهرودى، به نمایندگى از خود، به همراه نامه‏اى براى حمایت از نهضت علماى اصفهان و خواسته‏هاى آنان به ایران گسیل بدارند که با تلاش محمود خراسانى، فرزند میرزامهدى خراسانى، این حرکت ناتمام ماند و به سرانجام نرسید و آیت اللّه بروجردى، در مرز ایران و عراق دستگیر و مدتى در ستاد ارتش، تحت نظر قرار گرفت.

1. تاریخ بیست ساله ایران، ج520/2.
2. معارف الرجال، ج49/2.
3. همان.
4. صحیفه امام، ج45/7; ج294 /8 و 452; ج399/9.
5. مجموعه جاودانه تاریخ، ج3، گفتارها1، شهید سید محمدحسین بهشتى/15.
6. اندیشه‏هاى سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نور اللّه اصفهانى، موسى نجفى.
7. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، اسناد و گزارش‏هایى از آیات عظام نائینى، اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى، 13391292 شمسى، سیدمحمدحسین منظور الاجداد/146 145، سند 15.
8. مجلّه حوزه، ش32/4443، مصاحبه با آیت اللّه سید محمدباقر سلطانى طباطبایى.
9. اندیشه‏هاى سیاسى و تاریخى نهضت بیدارگرانه حاج آقا نور اللّه اصفهانى/406.
10. خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه، مهدیقلى هدایت/378.
11. بررسى عملکرد سیاسى آیت اللّه حائرى، فرزانه نیکو برش، سند 1514; مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست/143 148و 152; مفاخر اسلام، على دوانى، ج 12، ص 117.
12. مجله حوزه، شماره 333/44- 43.
13. همان، شماره 32/4443.
14. شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج282/1.
15. مجلّه حوزه، شماره 30/4443 و 334.
16. همان، شماره 41; شماره 277/43 و 336.
17. یاداشت‏ها، شهید مرتضى مطهرى، ج 273/7.
18. رسائل حجابیه، رسول جعفریان، ج591537/1. در این مجموعه، این اثر شاهرودى منتشر شده است.
19. بررسى عملکرد سیاسى آیت اللّه حائرى، فرزانه نیکو برش/312.
20. لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، دکتر على الوردى، ج273 271/6. تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادى حائرى/182.
21. آقاى واعظ زاده خراسانى در مصاحبه با مجله حوزه )شماره 39/41. ) یادآور مى‏شود:
»میرزا مهدى پسر آخوند خراسانى که به شدت زیرک و هوشیار بود در جلسات علماى نجف شرکت داشته است. اسناد این را تایید مى‏کند و نشان مى‏دهد پسرش محمود اطلاعات جلسات نجف را به دربار ایران گزارش مى‏کرده است. »
22. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست/139 سند 11.
23. البته ارسال چنین نامه‏اى از سوى شیخ عبد الکریم حائرى بعید است و ممکن است جزو ساخته‏هاى دربار باشد براى تحت تاثیر قرار دادن علماى نجف. شاید بر خورد تند شیخ احمد شاهرودى با مرحوم حائرى، که کمره‏اى گفته است، بى‏ارتباط با این مکتوب نباشد.                    بررسى عملکرد سیاسى آیت اللّه حائرى/312.
24. همان/142 سند 13.
25. همان/145 144، سند 14.
26. همان/147، سند 16.
27. همان/148، سند 17.
28. همان/151، سند18.
29. همان/152، سند 19.
30. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست/61، سند 30.
31. همان/6059.