نقد موضع روحانیت در برابر بر دار کشیدن شیخ فضل اللّه نورى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

شیخ فضل الله نورى، شخصیت برجسته علمى شیعه در ایران عصرمشروطه است که درجنبش تنباکو نقش اساسى داشت و نیز در نهضت مشروطه، همراه سایر علما علیه استبداد قیام کرد. او، پس از آن که دید غرب گرایان، آرمانهاى مؤمنانه مردم را نادیده مى‏گیرند و آشکارا با قوانین شریعت و ارزشهاى دینى مخالفت مى‏ورزند و تنها به فکر پیاده سازى قانونهاى کلیشه‏اى غرب هستند، مخالف سرسخت مشروطه غربى شد وهرگز نتوانست با آن کنار بیاید، تا جان بر سر این اندیشه گذاشت. عالمان مشروطه خواه، به دلیلِ دور
بودن از خاستگاه نهضت و درک دیر هنگام آمال غرب گرایان وآثار منفى مشروطه غربى، موضع جدّى در برابرِ بردار شدن شیخ نگرفتند و تنها به ابراز ناراحتى بسنده کردند.
این موضع‏گیرى ضعیف، راه را براى از میان برداشتن بسیارى از عالمان، پس از شیخ و حذف آنان از صحنه مشروطه هموار کرد.

کلیدواژه‌ها


درآمد

نهضت مشروطه، در تاریخ معاصر ایران، قیام و خیزشى فراگیر علیه استبداد بود. در نجف، عالمانى چونان: آخوند خراسانى، ملا خلیل مازندرانى، سید محمد کاظم یزدى و در ایران شیخ فضل اللّه نورى، سید محمد طباطبایى، سید عبداللّه بهبهانى، آقا نجفى اصفهانى، مجتهد تبریزى و... رهبرى آن را برعهده داشتند. این نکته‏اى است که هم کسروى بر آن اقرار دارد1 و هم ملک‏زاده پیشرفت نهضت را بدون حضور عالمان محال مى‏داند.2

به گواهى رساله‏هاى گوناگونى که عالمان همراه مشروطه نگاشته‏اند،3 همگى براساس وظیفه اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر و به حقیقت پیوستن اجراى آموزه‏هاى اسلامى، در راه مشروطه گام برداشتند. این نکته از تعریفى که علما از مشروطه به دست مى‏دهند، به روشنى فهمیده مى‏شود. آخوند خراسانى، مشروطیت را بیرون نرفتن دولت و ملت از مدار و دایره قوانین منطبق بر احکام خاصه و عامه مستفاد از مذهب4 مى‏داند و حتى مجلس شوراى ملى در پاسخ سؤال از حقیقت مشروطه مى‏نویسد:

»مراد از کلمه مشروطه در این مملکت، نمى‏تواند چیزى باشد که منافى با احکام شرعیه باشد. پس در جواب این سؤال چنین اظهار مى‏شود; یعنى مشروطیت، حفظ حقوق ملت و تحدید حدود سلطنت و تعیین تکالیف کارگزاران دولت است... مسلّم است که قوانین موضوعه در این مجلس، مخالف با قانون شریعت نبوده و نخواهد بود و چنان که در قانون اساسى ذکر شده، هر مطلبى که مخالف با قواعد شرعیه باشد، سمت قانونیت پیدا نخواهد کرد. »5

از همان آغازین گامهاى حرکت عالمان براى بنیان‏گذارى عدالت‏خانه، دستهایى خود را با عالمان دین همراه کردند. بست‏نشینى در سفارت انگلستان، که شمارى از تاریخ‏نگاران، آن را به سفارش آقاى بهبهانى دانسته‏اند،6 نخستین گام در به کژراهه کشاندن مشروطیت از مقصود عالمان دین، به قانون وآزادى و مساوات به مفهوم غربى بود و نتیجه آن کنارگذاردن روحانیت از مجلس، غلبه روشنفکرها و تندروها و مانع‏تراشى براى اسلامى شدن قوانین در آینده بود.

طرح این اندیشه‏ها در همان اوان قیام مشروطیت، شمارى از عالمان و بیش از همه، شیخ فضل‏اللّه نورى را به روشن‏گرى مراد خویش از مشروطه واداشت و در ادامه راه، مشروعه‏طلبان، راه خود را از عالمان مشروطه‏خواه جدا کردند و این جدایى، پس از پیروزى مشروطه و غلبه تندروها، تا آن‏جا پیش رفت که رهبر مشروطه مشروعه، شیخ فضل‏اللّه نورى را به دار کشیدند. مردى که در عظمت شخصیت او دوست و دشمن هم داستان‏اند و او را دلداده شریعت7 و بالاترین مقام دینى پایتخت8 و برتر از طباطبایى و بهبهانى9 معرفى نموده‏اند. نفوذ او را دشمنان او باور داشته10 و مقام اجتهادش را همگان پذیرفته‏اند.11 و طرفه آن که شیخ ابراهیم زنجانى در ادعانامه خود علیه شیخ فضل اللّه، به فتواى رهبران مشروطه‏خواه نجف دست آویخت12.

اگرچه دیدگاه‏هاى عالمان مشروطه‏خواه و مشروعه طلب، در رویارویى با مشروعیت حکومت مشروطه و چگونگى آن متفاوت بود، که در نوشتارى دیگر به آن پرداخته‏ایم،13 لکن در پاى بندى و دل مشغولى هر دو گروه به اسلام و شریعت شکى نیست. اکنون درصدد واکاوى این گزاره‏ایم که چرا شیخ فضل اللّه بردار شد و عالمان بزرگ چه باید مى‏کردند و در برابر این رخداد چه موضعى مى‏گرفتند.

براى کاوش در این موضوع، نخست به ویژگیهاى شیخ فضل‏اللّه نورى در مشروطه خواهى اشاره مى‏کنیم; ویژگیهایى که سبب شد سفارت انگلیس او را خطر بزرگ بداند14 و اعدام او مهم‏ترین آمال شمارى از مشروطه‏خواهان گردد. آن گاه بازتابها و پیامدهاى بردار شدن شیخ را مى‏نگریم و در بخش پایانى موضع عالمان حوزه به بوته نقد و بررسى گذاشته مى‏شود.

 

ویژگیهاى شیخ فضل اللّه نورى

1. درک ساختار ضد روحانیت مشروطه: از همان ابتدا، که مفاهیم آزادى و مساوات به ادبیات مشروطه خواهى وارد شد، شیخ فضل اللّه موضع انتقادى پیش گرفت;15 زیرا ساختار ضد روحانیت مشروطه را بازشناخت. البته بعدها بسیارى تاریخ‏نویسان و نظریه‏پردازان مشروطه به آن اشاره داشتند.16 شیخ فضل اللّه پاى چوبه دار نیز به این حقیقت اشاره کرد که با اساس مشروطه مخالف است و گفت:

»عمامه از سر من برداشتند، از سر همه برخواهند داشت»17

به تعبیر جلال آل احمد، شیخ مى‏دید که در این مشروطه، به جاى خلع ید از استبداد، از روحانیت خلع ید مى‏نمایند.18

2. دیدن دست بیگانه: از طرح شعارِ مشروطه خواهى به جاى عدالت‏خانه - که مقصود عالمان دینى بود - و به نقل برخى تاریخ‏نگاران با انگشت اشاره اهالى سفارت انگلستان رقم خورد و در بین بست نشینان سفارت، دهان به دهان گشت و حتى اندک اندک زمزمه کشتن علما و روحانیان براى هموار شدن راه به ثمر نشستن مشروطه به گوشها رسید.19 نقش استعمار در کژراهه کشاندن مشروطیت روشن است، لکن عالمان مشروطه‏خواه که به رویارویى با استبداد مى‏اندیشیدند، از آن غافل بودند، ولى شیخ فضل اللّه، با توجه به سابقه ایفاى نقش جدى در جنبش تنباکو و حمایت از حکم میرزاى شیرازى،20 موضع استکبار را مورد توجه قرار داد و بویژه در مرحله قانون نویسى در مجلس، رونویسى از قوانین غربى را مورد انتقاد قرار داد و فریاد برآورد که:

»علیکم بطلب القانون الاساسى الاسلامى، ثم علیکم بطلب القانون الاساسى الاسلامى، فانه مصلح لدینکم و دنیاکم. قوت اسلام در این نظامنامه اسلامى است. رفع گرفتاریهاى شما به همین نظامنامه اسلامى است. اى برادر! نظامنامه نظامنامه، لکن اسلامى اسلامى اسلامى. »21

شیخ دست بیگانه را در سایه حضور غرب‏زدگانى مانند تقى‏زاده مى‏دید که به غرب‏زدگى خود مى‏بالیدند22 و همراهان وى که در مجلس شوراى ملى، مانع تصویب قوانین اسلامى مى‏شدند. او، به خاطر این گونه موضع‏گیریها عصبانى شد و مجلس را ترک کرد.23

3. همراهى با روحانیت: شیخ فضل اللّه، از موقعیت بالاى اجتماعى خویش در نزد عین‏الدوله چشم‏پوشید و با طباطبایى و بهبهانى به طرفدارى از عدالت‏خانه همراه شد. او خطاب به آن دو عالم نوشت:

»شما را تنها نمى‏گذارم و نوع خود را ضایع و مفتضح نمى‏خواهم و توهین شریعت را بر خود نمى‏پسندم. هر زمانى که شما اقداماتى کردید، من فورى قطع مراوده کرده، با شما و در هر جا که بفرمایید، حاضرم. »24

از رهگذر این تصمیم، عین‏الدوله تضعیف شد25 و با توجه به موقعیتى که شیخ فضل اللّه میان مردم داشت، جبهه انقلابیون تقویت و بر عظمت حرکت علماى تهران افزوده شد. حتى علماى نجف را نیز او به صحنه انقلاب مشروطه آورد.26 شیخ به این وحدت تا آخر پاى‏بند ماند و حتى پس از رویارویى با مشروطه‏خواهان، دست غرب‏زدگان را در تحریف اسناد روحانیت براى ایجاد تفرقه مى‏دید و فریاد برمى‏آورد که:

»اى اهل اسلام! مگر پیغمبرتان نفرموده اهانت به عالم، اهانت به من، اهانت به من، اهانت به خداست و ردّ بر عالم، ردّ بر من و ردّ بر من، ردّ بر خداست... تابعین هوى و هوس، چرا صداى حق علما را، به باطل گوشزد مردم عوام مى‏کنید و شیاطین وار در دست و پاى مردم ابله افتاده‏اید و متصل مکاتبات علما و تلگرافات آقایان و حجج اسلامى نجف اشرف را مخفى و یا تغییر، وارد بر طبع مى‏رسانید و متصل اشتباه کارى مى‏کنید.»27

4. صراحت: شیخ از همان ابتداى همراهى، به سیدین )طباطبایى و بهبهانى( هشدار مى‏دهد که روزگار را به اندازه‏اى سخت نگیرید که اسباب توهین شرع و افتضاح نوع علما فراهم شود.28 از همین رو، به روشنى باورش را براى آنان آشکار مى‏کند و شعار آزادى و مساوات به مفهوم غربى آن را نادرست و حریت مطلقه را از اساس، غلط و باعث مفتضح نمودن علما مى‏داند.29

پس از پیروزى مشروطه و افتتاح مجلس، وقتى ابهام گویى و مخالفت ورزى نمایندگان درباره برابرى قانونها با شرع و حذف قید اسلامى از مجلس، به بهانه این که سبب تکفیر نمایندگان و غیرقانونى خواندن مجلس خواهد شد و حذف اسلام از شرایط نمایندگان و حتى جلوگیرى از افتتاح مجلس در روز پانزده شعبان30 را مى‏بیند، به منظور دفاع از اسلامیت نظام مشروطه، بر افزودن قید مشروعه به حکومت مشروطه31 و تقدیم طرح متمم قانون اساسى اصرار مى‏ورزد و تلاش بسیار مى‏کند تا قانون‏گذارى درچارچوب شریعت و نظارت عالمان اسلامى با شفافیت تمام تصویب گردد.

5. واقع‏گرایى و درک پیامدهاى عملى مشروطه: نظریه‏پردازى در خصوص مشروطیت و تلاش در جهت سازگارسازى مشروطه با آموزه‏هاى اسلامى، مورد اقبال عالمان قرار گرفت که بر تارک این نوشته‏ها، رساله »تنبیه الامة و تنزیه الملة» میرزاى نائینى مى‏درخشد. کتابى که شهید مطهرى آن را تفسیر دقیق از توحید عملى، اجتهادى و سیاسى اسلام مى‏نامد.32 ولى عالمان مشروطه‏خواه، پیامدهاى عملى مشروطه خواهى به سبک غربى و گسترش فساد در سایه قوانین مجلس را مورد توجه قرار نداده و حتى شمارى از آنان، پس از اصرار شیخ بر مقابله با آن، زمان را براى موضع‏گیرى مناسب نمى‏دانستند.33 اما شیخ، به طور جدّى، وضعیت جامعه را پس از پیروزى مشروطیت، بررسى و تبیین نمود و توهین روزنامه‏هایى همچون: کوکب درى، تنبیه، نداى وطن و... به اعتقادات دینى مؤمنین در باره امیرالمؤمنین و حضرت ابوالفضل و ائمه معصومین را محکوم کرد34 و به نقد وضعیت موجود و قانون‏مند شدن فساد در سایه آزادى مطبوعات و قوانین مصوب مجلس پرداخت و در پى به حقیقت پیوستن عملى نظریات علماى دین بود.

6. اصرار بر نظارت عالمان دینى: مهم‏ترین نظریه و اقدام عملى شیخ براى اسلامى نمودن حکومت مشروطیت، طرح نظارت استصوابى و فرا مجلسى علما بود که همانند شوراى نگهبان فعلى، قوانین، به صورت ماهوى مورد بررسى و تصویب هیأت علما قرار گیرد و حضور شکلى فقها را در مجلس کافى نمى‏دانست. اصل متمم قانون اساسى که به نظارت علماى طراز اول و قوانین مجلس اشاره داشت و به اصل طراز، معروف گردید تا اسلامیت قوانین تضمین شود این بود:

»در هر عصرى از اعصار، انجمنى از طراز اول مجتهدین و فقهاى متدینین تشکیل مى‏شود که قوانین موضوعه مجلس را قبل از تصویب در آن انجمن علمى به دقت ملاحظه و مذاکره نمایند. اگر آن چه وضع شده، مخالف با احکام شرعى باشد، عنوان قانونیت پیدا نخواهد کرد و امر انجمن علمى در این باب مطاع و متبع است و این ماده، ابداً تغییر پذیر نخواهد بود. »35

اهمیت این اصل تا آن جا بود که بارها مورد استناد فقها، در عصر بعد از مشروطه قرار گرفت. مدرس از سوى مراجع نجف، براى نظارت تعیین شد، آقا نوراللّه اصفهانى به استناد آن علیه رضاخان، عَلَم مخالفت افراشت، حاج‏آقا حسین قمى و آیت‏اللّه بروجردى، لغو منع کشف حجاب و نیز نظارت فقها بر مجلس را خواستار شدند و امام خمینى و علما لایحه انجمن ملى ایالتى و ولایتى را غیرقانونى خواندند.36

شیخ، سرآغاز ناسازگاریها و رویاروییها و توطئه‏ها علیه خود را ارائه همین طرح مى‏داند37 و نشانه درستى آن، حمله افراد مخالف به روزنامه صبح صادق است که براى نخستین بار این اسناد را منتشر کرد.38 عالمان نجف39 و بسیارى از علماى دیگر، به دفاع از این اصل پرداختند و به پشتوانه همین پشتیبانیها و همت و پشتکار شیخ، این اصل در مجلس به تصویب رسید; اما مخالفتهاى نظرى و عملى بسیارى را به همراه داشت. میرزا محمدحسین نائینى در کتاب تنزیه الامة، حضور شکلى علما را در مجلس، براى اسلامى شدن و شرعى بودن مصوبات آن کافى دانسته است40 و به شدت به طرح شیخ که نظارت علما را در خارج مجلس و به‏صورت هیأت ناظران، دنبال مى‏کرد، تاخت و در نقد آن نگاشت که:

»به اختلاف مقتضیات اوقات، هر روز نقشى تازه زدیم، گاهى به غرض استحکام اساس استعداد خود و کشتن تخم فتنه و فساد در فصل دائر به نظارت هیأت مجتهدین عظام، مسأله طراز اول را که همیشه تعیین مصداقش محل تنازع و تشاجر و مایه مخاصمه و اختلاف است، عنوان کردیم و به این هم قناعت نکرده براى اخراج مجلس شوراى ملى از تمامیت و ابطال رسمى‏اش، داستان عدم عضویت و خارج المجلس بودن هیأت نظارت را به میان آوردیم. »41

کسانى مانند تقى‏زاده42، که به حقیقت پیوستن این اصل را سدّ راه غرب‏زدگى و تصویب قوانین تقلیدى فرنگ مى‏دانستند و بر جلوگیرى از اسلامى شدن مصوبات مجلس، با نظارت عالمان اصرار مى‏ورزیدند، مانع اجراى این اصل شدند و عالمان هم، آن گونه که شاید و باید در اجراى آن نکوشیدند. با پى‏گیرى مکرر انجمنهاى ایالتى آذربایجان و خراسان، براى اجرایى شدن اصل دوم متمم قانون اساسى، نامه آخوند خراسانى و مجتهد مازندرانى، در بیست و سوم ذى القعده 1327 براى تعیین موقت بیست نفر از علما توسط مجلس، تا تعیین رسمى آنان از سوى علما قراءت شد; لکن اقدامى انجام نگرفت و با تکرار تلگراف علما در هفتم ذى الحجه، تعیین علما توسط مجلس را خلاف قانون دانستند. سرانجام در شعبان 1328 هجرى قمرى، زین‏العابدین قمى، سید ابوالحسن اصفهانى، سید على حائرى، سید حسن مدرس و امام‏جمعه خویى به قید قرعه انتخاب شدند که با فوت زین‏العابدین قمى و استعفاى حائرى و اصفهانى و شیخ محمد باقر همدانى و عذرخواهى حاج آقا نور اللّه اصفهانى و شیخ محمد هادى قایینى، که حاکى از جو فشار و ناامیدى علما بود، تنها سیدحسن مدرس و امام جمعه خویى در مجلس حاضر مى‏شدند و به این ترتیب، زمینه اجراى اصل دوم متمم از بین رفت.43

پرونده اصل متمم، اگرچه از نظر اجرایى به جایى نرسید، امّا در نتیجه اصرار شیخ و تصویب این طرح، مخالفان اندیشه اسلامى، ترور شخصیت وى را در دستور کار قرار دادند و نه فقط در فضاى آن روز که در نگارشهاى تاریخى نیز، علیه شیخ سخنان ناشایستى به کار بردند و وى را، دنیاخواه،44 مفسد و مستبد،45 شهرت طلب46 و داراى عقده برترى47 خواندند که صرفاً به خاطر دشمنى و رقابت با طباطبایى و بهبهانى به حمایت مشروطه پرداخته است48 و در عزل و نصب درباریان دخیل است49 و پول و رشوه از دربار مى‏ستاند.50 و به وى اتهام زدند قبرستان را به روسها فروخته است.51 در حالى که اسناد انتقالى توسط سید محمد صادق طباطبایى، پدر سیدمحمد طباطبایى و میرزا حسن آشتیانى، امضا شده بود52 و نیز به او نسبت دادند که طلاق همسر موقر السلطنه را به اجبار جارى ساخته و وى را به عقد امام‏جمعه درآورده است.53 و به گونه گسترده شخصیت وى را مورد هجوم قرار دادند، حتى در رویارو نمودن علماى تهران و نجف با شیخ، از هیچ دسیسه‏اى فروگذار نکردند.

پس از ترور شخصیت شیخ، ترور شخص وى در برنامه مخالفان تندرو قرار گرفت. یک نوبت کریم‏دواتگر را مأمور ترور شیخ کردند54 و نوبت بعدى به نقل ملک‏زاده، در منزل پدرش، ملک المتکلمین، طرح ترور وى مورد توجه قرار گرفت که به نقل ملک‏زاده، پدرش پادرمیانى کرده و با ذکر آثار احتمالى آن، مانع اجراى این طرح شد.55

 

نقد دو اتهام

در این جا، از بین انبوه اتهامها و نسبتهاى ناروا، به اختصار دواتهام عمده را به بوته نقد و بررسى مى‏گذاریم:

 

اتهام نخست

شمارى از روابط شیخ با دربار، چنان سخن به میان آورده که در اساس شاه را متأثر از تحریک شیخ دانسته‏اند56 و شمارى دیگر، شاه را عامل انگیختگى شیخ براى ایجاد دودستگى میان علما قلمداد کرده‏اند.57 اینان باطرح چنین رابطه‏اى، شیخ را به رشوه‏گیرى از دربار متهم ساخته‏اند.

در نقد این اتهام، نکته‏هایى در خور توجه است:

یکم. سندى درباره چنین ارتباطى با شاه منتشر نشده است. تنها اسنادى مبنى بر تأیید برخى افراد متقاضى کمک در دست است.58 وکسانى که شیخ را متهم به رشوه ستانى کرده‏اند، عبارت »گفته مى‏شود» و »گمان مى‏رود» به کار برده اند، که از شایعه و غیر مستند بودن این اتهام حکایت دارد.59

دوم. این شایعه پس از آن که شیخ را از چوبه دار آویختند، شدت یافت60 که نشانه دلیل تراشى براى به دار زدنِ شیخ است.

سوم. این نکته درخور توجه است که اگر اینان، شیخ را به جرم ارتباط با شاه به چوبه دار آویختند، پس چرا همینان براى تأمین زندگى شاهانه محمدعلى شاه، مقررى تعیین کردند! مقایسه این رفتار دوگانه براى ابطال چنین اتهامى کافى است.

چهارم. پیش‏تر گفتیم که شیخ فضل اللّه از جایگاه بالاى اجتماعى خویش در نزد عین‏الدوله چشم‏پوشید و با علماى مشروطه خواه همراه شد. در مهاجرت علما به قم نیز، به درخواست عین الدوله، هیچ توجهى نکرد و از مهاجرت دست نکشید.61 و نیز برخلاف تمایل شاه به ملاقات، شیخ از آن سرباز زد.62 این امور نشان مى‏دهدکه ارتباط او با دربار، براساس مصالح بوده است، نه منافع. دلیل روشن آن، این که مى‏بینیم به منظور همراهى با علما و پیروزى نهضت، به راحتى از این ارتباط چشم مى‏پوشد. از همین رو، در گذر زمان که دید افراد غرب‏زده نهضت را در مسیر بى دینى و مخالفت آشکار با قوانین اسلامى قرار داده‏اند، با آن که شاه به منظور حفظ سلطنت خویش دست خط اعاده مشروطیت صادر کرد، اما شیخ به انتقاد و مبارزه با فضایى که آرمانهاى اسلام خواهانه مردم را نادیده مى‏گرفت، ادامه داد.63

 

اتهام دوم

بعضى صدورحکم قتل مشروطه خواهان در باغ شاه را به شیخ نسبت داده و علت اعدام شیخ را نیز دستور قتل عام وى به شاه درشب میلاد امام على (ع) بیان کرده‏اند.64

براى پاسخ به این اتهام کافى است نگاهى به اسناد و گزارشهاى تاریخى بیندازیم. این گزارشها نشان مى‏دهد که شیخ، هیچ نقشى در حوادثى مانند اجتماع توپخانه - ذى قعده1325 و حکم قتل برجستگان مشروطه خواه در باغ شاه - جمادى الاول1326 نداشته است و او را به اجبار به این صحنه‏ها آورده‏اند. این اسناد نشان‏گر آن است که او را کشان کشان به اجتماع توپخانه بردند.65 به گونه‏اى که:

»ایشان هرقدر امتناع کردند از این که تشریف ببرند تا وسط دالان بردند به واسطه ازدحام و هجوم مردم حضرت حجت الاسلام ضعف کردند و در وسط دالان مدتى توقف نمودند، تا حال ایشان جاآمد، باکمال کراهت بردند درمیدان توپخانه. »66

در باغ شاه نیز، روز دوم و با دستور شاه او را بردند.67 از این روى، تاریخ نویسان - با آن که بیش‏تر مخالف شیخ هستند در جنایات باغ شاه، از نقش شیخ سخن نگفته‏اند.68 در این باره ملک زاده مى‏نویسد:

»نگارنده این تاریخ، به سهم خود راجع به فاجعه باغ شاه تردید دارم که حاجى شیخ فضل اللّه درقتل شهداى باغ شاه شرکت داشته است; زیرا بعد از ظهر23 جمادى الاول، آن مظلومین را به باغ شاه بردند وصبح روز فردا، آنها را شهید کردند و فرصت براى اعمال نفوذ کردن شیخ نبوده است; مگر آن که شیخ از پیش از جنگ، با محمد على شاه گفت وگو کرده باشد و یا همان شب به باغ شاه رفته باشد. »69

با این که ملک زاده، در زمان قتل شهداى باغ شاه، حضور شیخ را نمى‏پذیرد و نیز اقرار مى‏کند که شاه با توجه به ترور و کارهاى انجام شده، انگیزه کافى براى قتل داشته است و تحریک شیخ اثرى نمى‏توانست داشته باشد، ولى از صدور فتواى قتل سخن مى‏گوید، بى آن که متن آن را ارائه کند.70 در باره صدور حکم قتل از سوى شیخ، غیر از همین سخن ملک زاده چیز دیگرى یافت نمى‏شود. البته شیخ پس از آن که روشنفکران غرب‏زده، چهره و خواست اصلى خود را آشکار کردند و فضاى غیر دینى حاکم گردید، در باره حرمت مشروطه رساله‏اى نگاشته که در پایان آن به گونه کلى آمده است:

»حاصل المرام این است که شبهه و ریبى نماند که قانون مشروطه با دین اسلام حضرت خیرالانام، علیه آلاف التحیه والسلام، منافى است وممکن نیست که مملکت اسلامى در تحت قانون، مشروطگى بیاید، مگر به رفع ید از اسلام. پس اگر کسى از مسلمین سعى در این باب نماید که ما مسلمانان مشروطه شویم، این سعى واقدام در اضمحلال دین است وچنین آدمى مرتد است واحکام اربعه مرتد بر او جارى است هر که باشد از عارف وعامى یا از اولى الشوکه یا ضعیف. هذا هوالفتوى والراى الذى لااظن المخالف فیه وعلیه حکمت و الزمت. »71

در جلسه محاکمه نیز قتل مشروطه خواهان در باغ شاه به او منتسب نشده، بلکه عمده اتهامات او نهى نکردن شاه از جنایت بود و برخى قتلهاى دیگر نیز به او تفهیم شد، وى انکار کرد.72 حتى در گزارش سفارت انگلیس نیز، متهم به قتل نبودن شیخ آمده است.73

بنابراین، همان گونه که در گزارشهاى تاریخى آمده است، شیخ، قبل از محاکمه به اعدام محکوم شده بود.74 از همین روى، گزارش محاکمه او هرگز منتشر نشد.75 در حقیقت، مشروطه خواهان تندرو و غرب‏زده در اجراى سیاست کلى خود، یعنى حذف روحانیت از صحنه، این گونه اتهام‏ها و شایعه‏ها را به منظور توجیه و پیدا کردن دست آویزى براى به دار کشیدن این عالم بیدار به میان کشیدند و در اجراى همین سیاست بود که حتى دیگر عالمان مشروطه خواه را نیز که در خط خودشان بودند، ترور کردند تا بتوانند بى هیچ مانعى انقلاب را به نفع خودشان مصادره کنند و در مسیر آمال و افکار خود قرار دهند.

طرفه این که اعدام شیخ را به فتواى علماى نجف مستند کردند که وى را مفسد فى‏الارض دانسته‏اند.76 و حتى در ادعانامه دادستان نیز به این موضوع اشاره شد.77 فتوایى که برخلاف اشاره‏هاى بسیار تاریخ‏نویسان، هرگز کسى متن آن را ندیده و به روایتهاى مختلف، این فتوا ساختگى و جعلى بوده است.78

 

بازتابها و موضع گیریها در برابرِ بر دار کشیدن شیخ

شادى غرب‏گرایان و ایجاد موج ترور

هتک حرمت شیخ به سال 1334 با تحصن شیخ و همراهانش در حضرت عبدالعظیم فزونى گرفت و رویاروییهاى دو طرف جدى شد. غرب زدگانى مانند: سیدجمال واعظ، ملک‏المتکلمین، تقى‏زاده و اسداللّه خرقانى، به شدت با شیخ به مخالفت برخاستند و سرانجام شیخ در محکمه، با حضور مستر اسمارت انگلیسى، محاکمه و به اعدام محکوم شد.79 بر دار کشید شیخ خشنودى کمونیستها،80 غرب زدگان، شوروى و انگلیس را به همراه داشت81 و سفارت انگلیس، خبر اعدام شیخ فضل‏اللّه را با رضایت به کشورش اعلام نمود;82 زیرا خواسته انگلستان که حاکمیت فضاى وحشت بر روحانیت بود، عملى گردید83 و بهانه‏اى شد براى کشتن و ترورهاى آینده. مجتهد تبریزى که با شنیدن خبر شهادت شیخ گفته بود: بعد از او نوبت ماست،84 پیش بینى‏اش درست از کار درآمد، یک سال بعد، به دست روسها به دار کشیده شد. روسها، در پاسخ به اعتراضها گفتند: این کار را ایرانیها با به دار کشیدن شیخ نورى به ما آموختند.85

کم‏تر از یک سال بعد، تندروان مجلس، مانند تقى‏زاده و حزب دموکرات، بهبهانى را ترور کردند. برخى از اینان خواستار از میان‏برداشتن تمام عالمان شدند،86 حتى علماى نجف.87

آخوند خراسانى که براى دفع فتنه روسها و بنا بر برخى گزارشها، اصلاح مشروطه عازم ایران شده بود، به گونه‏اى مشکوک از میان برداشته شد.88 در مورد چگونگى مرگ وى گزارشها گوناگون است.89

حتى در گزارش رسمى، علت فوت، نامعلوم دانسته شده است.90 مسموم شدن وى را برخى نویسندگان قطعى مى‏دانند.91 و گزارشهایى در دست است که کسانى براى کشتن آخوند به نجف اعزام شده‏اند.92

حاجى خمامى در رشت، فاضل قزوینى، آقا شیخ جلیل سنقرى، آقا میرزا ابراهیم خویى و برخى سادات سرخاب و تبریز به شهادت رسیدند. میرهاشم تبریزى، مؤسس انجمن اسلامى تبریز، در میدان توپ‏خانه، به دار آویخته شد. ملا محمد آملى، که بنا بود به دار آویخته شود که به خاطر ترس از واکنش مردم تبعید شد. سید محمد یزدى و حاج میرزا على‏اکبر; نویسنده مکاتبات شیخ، زندانى شدند.93

 

موضع عالمان دینى

با کمال تأسف باید اذعان نمود، از موضع عالمان در برابر شهادت شیخ فضل‏اللّه نورى، گزارش نوشتارى در دست نیست. تنها، گزارشهاى شفاهى در دست است، با عبارات جورواجور و متناقض. البته، تا این حدّ را مى‏توان پذیرفت که علما پس از به دار آویخته شدن شیخ، سرخورده، منزوى و گاه به انتقاد از عملکرد حکومت مشروطه پرداخته‏اند.

آخوند خراسانى، مرجع بزرگ نجف، که بر اساس روایت برخى، در بیرونى منزل وى براى شهادت شیخ جشن گرفته بودند،94 به روایتهاى مختلف، خود وى از شهادت شیخ بسیار متأثر شده و با شنیدن خبر شهادت شیخ، عمامه‏اش را بر زمین کوبیده و اظهار داشته است:

»این کارها چه معنى دارد، و به دستور چه کسانى انجام مى‏دهند، چرا ایشان را کشتند و چه مقصودى داشته‏اند. »95

و گفته‏اند: پس از آن هرگز خنده شیخ دیده نشد.96

میرزاى نائینى، که بنا بر پاره‏اى نقلها، به دلیل پى‏گیرى موضوع افساد زنجانى مورد انتقاد تند آخوند قرار گرفته بود،97 با سرخوردگى از مشروطه خواهى کناره گرفت98 و خود99 و شاگردانش100 براى حفظ شخصیت و پاک کردن سابقه مشروطه‏خواهى او، نسخه‏هاى کتاب تنبیه الامه را جمع‏آورى و نابود کردند. سیدمحمد کاظم یزدى که خود مخالف مشروطه بود، با شنیدن خبر شیخ اظهار داشت: ایرانیها دین ندارند.101

چهل تن از علماى تهران که در مجلسى در شمیران حضور داشتند، با شنیدن خبر شهادت شیخ، غذا نخوردند و مجلس را ترک کردند.102

طباطبایى، در بازگشت از تبعید خراسان، در سبزوار خبر را شنید و گفت:

»با عالم چنین عملى روا نمى‏دارند. »103

بهبهانى که در عتبات تبعید بود، وقتى بازگشت، فرزندش سیدمحمد را سرزنش کرد و گفت:

»تو زنده ماندى و شیخ را در تهران به دار زدند و این ثلمه را به اسلام وارد ساختند. چرا نرفتى بند دار را بگیرى و به گردن خود اندازى که این ننگ براى اسلام پیش نیاید و این لطمه و سکته به مشروطیت ایران وارد نشود»104

اما باید پرسید، عالمان دین، جز ابراز احساسات چه کارهایى در این باره مى‏توانستند انجام دهند تا از شهادت شیخ یا ادامه موج ترور و به دار کشیدنها جلو بگیرند؟ شمارى بر این نظرند با توجه به تبعید بهبهانى و طباطبایى کارى نمى‏توانستند انجام دهند و حتى تلگراف آخوند خراسانى براى حفظ جان شیخ، راه به جایى نبرد.105 زیرا، فضا، فضاى وحشت و ارعاب بود. علما را از آمدن به مجلس منع مى‏کردند106 و هر مانعى را از سر راه برمى‏داشتند. در همین فضا، بهبهانى را ترور کردند. مازندرانى در نامه به بادامچى مى‏نویسد:

»واقعاً خسته و درمانده شده بر جان خودمان هم خائفیم»107

 

کارهاى پیش گیرانه

اگر چه حاکم شدن چنین فضایى، تا اندازه‏اى آزاد نبودن عالمان و در دست نداشتن اختیار عمل آنان را تأیید مى‏کند، لکن به نظر مى‏رسد حرکتها و کارهاى پیش‏گیرانه مى‏توانست از سوى آنان انجام گیرد، تا رهاورد مشروطه، چنین واقعه دردناکى براى حوزه‏ها و جامعه اسلامى نباشد. کارهایى مانند:

 

1. جلوگیرى از بر دار کشیدن شیخ

شیخ را با استناد به فتواى علماى نجف، بر دار کشیدند! امّا براى حفظ جان شیخ و جلوگیرى از بر دار کشیدن وى کار و حرکتى از سوى علماى نجف انجام نگرفت. هرچند پیش بینى شهادت شیخ دور از انتظار نبود و شمارى از علما و خود شیخ فضل‏اللّه، آن را پیش بینى کرده بودند.108 و علماى نجف نیز، به گونه‏اى نگرانى خود را از این موضوع اعلام داشته بودند. به روایتى، نخستین تلگراف آخوند خراسانى بعد از فتح تهران، درباره حفظ جان و حریم شیخ ارسال گردیده است;109 لکن هرگز متن این تلگراف به دست نیامده و رسیدن آن به تهران نیز، به روایتى پس از بر دار کشیدن شیخ بوده است110 و به نقلى، پیش از شهادت شیخ به ایران رسیده بوده و در مجلس شوراى ملى، تصمیم بر کتمان آن تا پس از بر دار کشیدن شیخ گرفته شده است، لکن هرگز منتشر نگردید.111

آخوند خراسانى، وقتى همراه شیخ ملا قربان على زنجانى که متوقف بر مشروطیت بود،112 در آستانه اعدام قرار گرفت، وى را به عتبات خواند و از اعدام رهانید.113 هرچند شمارى از پیرامونیان آخوند، وى را نیز سزاوار بر دار کشیدن دانسته و مفسد معرفى کردند، لکن استخاره آخوند و آمدن آیه ناقه صالح114، سبب شد آخوند براى نجات وى، دست به کار شود.115

احکام آخوند خراسانى مبنى بر دستگیرى شیخ حسین; مدیر روزنامه نجف116 و امثال آن حکایت از توان آخوند خراسانى و علماى نجف و نفوذ کلام آنان در حاکمیت پس از مشروطه مى‏نماید.

علاوه‏بر آن، نامه محرمانه‏اى که از سوى آخوند توسط فرزندش به شیخ ابلاغ شده است، طرح ادعاى افساد شیخ را مستند به فتواى علماى نجف، پذیرفتنى مى‏سازد. در آن نامه آمده است:

»محرمانه مستدعى است محض حفظ مقام خودتان و نوع علما و شرع انور زیاده بر این، ضد مجلس محترم اقدامى نفرموده، آن چه هم شده تدارک فرمایید، تا به جایى منتهى نشود که لامحاله بعضى احکام سخت، از این ناحیه مقدسه، شرف صدور یابد.»117

 

2. محکوم کردن رسمى و علنى بر دار کشیدن شیخ

اگرچه موضع‏گیریهاى شخصى و شفاهى در برابر کشتن شیخ از سوى عالمان نجف نقل شده است، لکن هیچ موضع رسمى منتشر نشده است که بیان‏گر محکوم کردن آن توسط علماى نجف، باشد.

با توجه به استناد دادگاه به فتواى علماى نجف، وظیفه آنان تکذیب رسمى فتواى نقل شده و مورد استناد بوده است. البته آخوند خراسانى در دیدارهاى شخصى، آن را تکذیب کرده است118 و بسیارى، درستى نسبت دادن حکم را به آخوند خراسانى منکر هستند; زیرا حکم افساد شیخ، از سوى سید ابوطالب زنجانى119 و یا اسداللّه خرقانى120 به آخوند خراسانى نسبت داده شده است و اسنادى نیز حکایت از جعل حکم از سوى خرقانى و عفو وى و شیخ حسین; مدیر روزنامه نجف، از سوى آخوند خراسانى، وجود دارد.121

از سوى دیگر، علماى نجف به صورت پیاپى با ایران در تماس بوده‏اند و همواره پاره‏اى از مسائل مهم را بارها مورد تأکید قرار داده‏اند، از جمله به مسمومیت مرحوم خلیلى تهرانى توجه نموده و به پاس خدمات وى در مشروطیت، خواستار حمایت دولت از خانواده وى شده‏اند،122 لکن درباره رویداد بسیار مهم و تلخِ بر دار کشید شیخ در هیچ سندى اشاره‏اى از سوى علماى نجف، دیده نمى‏شود.

 

3. تجلیل از شخصیت شیخ و پى‏گیرى آرمانهاى مشترک

شیخ فضل اللّه در تحصن حضرت عبدالعظیم، به نکته‏هاى مهمى از پیامدهاى ناگوار و ناامید کننده مشروطه اشاره نموده، از جمله در روزنامه هجدهم جمادى الثانى 1325، که در همان محل منتشر مى‏شد، دردمندانه از این گونه مسائل نوشت: تبدیل نام مجلس شوراى اسلامى به ملى، تحرکات افراد لاقید و لاابالى در مجلس، ایجاد هرج و مرج عمومى در جامعه، توهین روزنامه‏ها به اعتقادات دینى مردم، مانند: به سخره گرفتن سنت قربانى و آب زمزم آوردن از مکه و... 123 و در تاریخ بیست و دوم جمادى الثانى نیز در دیدار با آقایان طباطبایى و بهبهانى از همین امور سخن گفت.124 اگر چه این تیزبینیها و هشدارهاى شیخ در آن زمان جدى گرفته نشد; زیرا آنان تنها به برطرف شدن تدریجى کاستیها و اصلاح آنها مى‏اندیشیدند125 و علماى نجف نیز از این امور بى خبر بودند، اما دو سال بعد، در تاریخ بیست و نهم جمادى الثانى 1327 )سیزده روز قبل از شهادت شیخ(، تمام این نکته‏ها و مسائل مورد توجه قرار گرفت و علماى نجف را به واکنش واداشت. آقایان مازندرانى و آخوند خراسانى، به ناصر الملک، نخست وزیر وقت، نامه نوشتند و از بروز و ظهور استبداد مرکب، به نام مشروطیت، تکثیر ادارات مضرّ، ضدیت علنى با مذهب، بى‏توجهى به احکام علماى نجف در خصوص روزنامه‏هاى متخلف شکایت کردند و خواستار قطع مداخله وطن فروشان، تصویب قوانین، با حضور هیأت نظار، جلوگیرى از منکرات و منافیات و تشکیل هیأت نظارت بر مطبوعات و... شدند.126

بنا بر نقل شفاهى، آخوند خراسانى نامه‏اى مبنى بر پشیمانى از مشروطه خواهى نیز ارسال کرده است.127 این موضع‏گیرى در برابر عملکرد حکومت پس از مشروطه، از سوى علماى دیگر نیز تأیید و ابراز شده است.128 لکن هرگز، به پیشینه طرح این موارد از کاستیها از سوى شیخ فضل اللّه و انتقادهاى بجا و هشیارانه او اشاره نشده است.

به نظر مى‏رسد در همین نامه، اگر علماى نجف شکایتها و انتقادهاى خود را از وضعیت پیش آمده، به پیامدهاى ناگوار مشروطه در سخنان شیخ فضل اللّه و به انتقادهاى او عطف مى‏کردند و بدین سان شخصیت تیزبین شیخ را مورد اکرام قرار مى‏دادند، این به نوبه خود مانع بزرگى بر سر راه بى حرمتى و بر دار کشیدن شیخ به وجود مى‏آورد و یا دست کم، از استناد اعدام او به فتواى علماى نجف جلوگیرى مى‏کرد و در نتیجه، واکنش عمومى را به همراه مى‏داشت. ولى سوکمندانه علماى نجف در پى‏گیرى این آرمانهاى مشترکِ میان خود و شیخ فضل اللّه پشتیبان یکدیگر نشدند.

به راستى چه عاملى سبب شد که عالمان مشروطه‏خواه، در برابر بر دار کشیدن شیخ فضل‏اللّه نورى موضع‏گیرى روشن و آشکار نکنند و یا چرا با وجود عظمت علمى شیخ و دین‏مدارى وى، که مورد اتفاق بود، بزرگداشتى رسمى انجام نشد. در تبیین چرایى این موضوع، به چند نکته اشاره مى‏کنیم:

1. دودستگى علما: دسته‏بندى علما، با عنوان مشروطه‏خواه و مشروعه طلب، پس از تشکیل مجلس اول، شکل گرفت. شیخ که ابتدا با علماى تهران همراه شد و آخوند خراسانى را نیز او با مشروطه و مجلس همراه کرد;129 در ادامه راه به نقد مشروطه روى آورد و بر قید مشروعه پاى فشرد.

جبهه گیرى سیاسى علما، با ارائه استدلالهاى دینى و نظریه پردازى از سوى ایشان، شکل جدّى به خودگرفت و با حرکتها و کارهاى عملى آنان عمومى‏تر شد. حضور روشنفکران و بست‏نشینى در سفارت انگلستان، این دوگانگى را شدت بخشید. دو دستگى علما و حضور افرادى روشنفکر مآب در پیرامون علما، آنان را به یکدیگر بدبین و زمینه رواج جعل احکام و فتاوایى علیه یکدیگر را فراهم آورد. چنانکه شوشترى نماینده مجلس به سال 1330 مى‏گوید:

»اسنادى در آغاز مشروطه عده‏اى ساختند و هم‏اکنون نزد من است، به نام مرحوم آخوند خراسانى، یا میرزا حسین تهرانى، یا مازندرانى که اینها )انجمن ها( مى‏نوشتند، عکس مى‏آوردند که حضرت آیةاللّه شیخ فضل‏اللّه نورى فرموده‏اند امور حربیه حرام است، یا فلان شخص مهدورالدم است، بعد فهمیدیم تمام این اسناد از منبع خارجى است، براى این که عالم روحانیت و اسلام را تکان بدهند، رئیس اسلام را در پایتخت اسلام به دار بیاویزند.»130

این نکته بیش‏تر درخور توجه است اگر بدانیم آخوند خراسانى، بر انجام امور جنگى و آمادگى نظامى بارها تأکید مى‏ورزیده است،131 و همین مسائل و گزارشها، باعث شده بود او شیخ را خطرناک بداند.132 و بر اثر بدبینى، علماى نجف، پاسخ استفتاءهاى مشروعه‏طلبان را نمى‏دادند و به نامه‏هاى شیخ بى اعتنا بودند و به همین دلیل، در قبال بر دار کشیدن شیخ نیز هرگز موضع روشنى نگرفتند. حضور کسانى مانند اسداللّه خرقانى، که براى همراه‏کردن علماى نجف با فضاى مشروطه خواهى روشنفکرى، به عتبات اعزام شد،133 در جعل این گونه احکام مؤثر بود. همو در بیت آخوند خراسانى و علماى نجف، در بدبین کردن آنان نسبت به شیخ فضل اللّه و گستردن دامنه ناسازگارى و مخالفت آنان با شیخ، اثرگذار بود. برخى به این موضوع اشاره داشته‏اند. همچنان که در همین روزگار، در بیوت مراجعى مانند: حضرات آیات: بروجردى و میلانى نیز شواهدى از اثرگذارى افراد و بدبین کردن آنان به مرحوم حائرى و آشتیانى و شهید مطهرى به دست داده‏اند.134

2. دورى علماى نجف از خاستگاه مشروطه: علماى نجف، به دلیل دورى از فضاى ایران، تنها از طریق تلگرافها و یا کسانى که به آن‏جا گسیل مى‏شدند، بر اخبار ایران آگاهى مى‏یافتند. افراد اعزامى حکومت مشروطه نیز یک سویه مسائل ایران را به علما مى‏رساندند و به همین سبب بود که:

»قضیه شیخ را در نجف یک جور بدى منعکس کردند، و آن‏جا هم صدایى از آنها درنیامد... مردم غفلت داشتند از این عمل، حتى علما هم غفلت داشتند. »135

3. نظریه گرایى و غفلت از پیامدهاى عملى مشروطه: در تدوینِ دینى بودن حکومت مشروطه، رسائل بسیارى فراهم آمد. شمارى از علماى مشروطه‏خواه، از جمله آخوند خراسانى، اصولاً حکومت مشروع را منحصر به معصوم مى‏دانستند و از دخالت مستقیم روحانیت در حکومت براى حفظ قداست و حرمت روحانیت پرهیز داشتند136 و حکومت مشروطه را نیز از باب دفع افسد به فاسد و برترى آن بر استبداد پذیرفته و حمایت مى‏کردند137 و بودن چند فقیه در مجلس شورا را کافى دانسته و ضرورتى به نظارت استصوابى فقها نمى‏دیدند،138 هر چند با ارائه اصل متمم شیخ فضل اللّه، از آن حمایت کردند; لکن شیخ بروز پیامدهاى عملى مشروطه را خطرى جدى مى‏دید و از سوى دیگر، در عرصه حکومت در پى حاکمیت کامل اندیشه دینى بود و بر خلاف مشروطه‏خواهان، به تحقق حداقلى معیارهاى دینى قائل نبود; از همین روى، در برابر مشروطه مطلق و بدون قید و شرط ایستاد.

4. غفلت از نقش غرب و غربزدگان: علماى تهران و نجف، با دخالت بیگانه در امور کشور مخالف بودند و لکن از چگونگى دخالت غیر مستقیم و سیاست مکر و حیله بیگانگان و نفوذ در نهضت غافل بودند، از این روى، آقاى بهبهانى مردم را به بست‏نشینى در سفارت انگلیس توصیه کرد، غافل از این که موجبات انحراف نهضت، از همان محل آغاز مى‏شود. علماى مشروطه‏خواه، از منویّات و اهداف اصلى روشنفکران غرب‏زده نیز در همراهى با مشروطه غافل بودند; روشنفکرانى که پس از پیروزى مشروطه، نقش اصلى را در حاکمیت فضاى ارعاب و کنار زدن روحانیت ایفا کردند. به همین دلیل است که شمارى از تاریخ‏نویسان، علماى نجف را بى‏اطلاع از حقیقت مشروطه دانسته139 و شیخ فضل‏اللّه نورى را داناى به حقیقت مشروطه مى‏دانند.140

در بیدارى و هوشمندى شیخ فضل اللّه همین بس که مى‏بینیم انحراف مشروطه را از لحظه‏اى درک مى‏کند که شعار »عدالت‏خانه» مورد درخواست علما را به شعار »مشروطه» تبدیل مى‏کنند و او این انحراف را به علماى بلاد هشدار مى‏دهد و مى‏نویسد:

»جماعتِ آزادى طلب، به توسط دو لفظِ دل رباى عدالت و شورا، برادران ما را فریفته، جانب لامذهبى مى‏رانند... چیزى نگذرد که حریت مطلقه رواج و منکرات مجاز و مسکرات مباح و مخدرات مکشوف و شریعت منسوخ و قرآن مهجور شود... آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شوراى ما از انگلیس بیاید. »141

او، در نامه به عضد الملک مى‏نویسد:

»بعد از مدتى که اجنبى داخل شد و اغراضى مستعمل، ناچار به عزم عتبات رفتم زاویه مقدسه. »142

علماى مشروطه، این موضوع را دو سال دیرتر از شیخ درک کردند و از این روى به بیرون راندن تقى زاده از مجلس و فساد مسلک سیاسى او، که شیخ در همان ابتدا بر اخراج او تأکید داشت، فتوى دادند.143 اینان بعدها، با توجه به استبداد جدید در حکومت مشروطه، در نامه‏اى به ناصر الملک نوشتند:

»حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامى، همان تکلیفى را که در هدم اساس استبداد ملعون ِسابق مقتضى بود، در هدم این اداره استبدادیه مرکبه از مواد فاسده مملکت و دشمنان دین و وطن هم، به طریق اولى مقتضى، و عشاق آزادى پاریس قبل از آن که تکلیف اللّه - عزّ اسمه - درباره آنها طورى دیگر اقتضا کند، به سمت معشوقه خود رهسپار، و خود و ملتى را آسوده و این مملکت ویران را به غم خوارانش واگذارند، تا به جبران شکستگى و تدارک خرابى و سد ثغورش بپردازند. »144

5. کناره‏گیرى به جاى نقد و اصلاح: درک دیر هنگام عالمان مشروطه‏خواه از رویکرد ضددینى غرب‏زدگان - که حالا جزو نیروهاى اثرگذار در مجلس بودند - آنان را به همدلى و وحدت براى بازگرداندن مشروطه به مسیر اولیه واداشت. از همین روى، از مجلس کناره گرفتند و از اجراى اصل طراز، چشم پوشیدند. افرادى مانند بهبهانى نیز که با حضور در مجلس، به فکر اصلاح افتاد، تنها ماند و تهدید به قتل و سرانجام ترور شد، تا سفارت انگلیس، با کمال افتخار این خبر را مخابره کند و بنویسد:

»شهود نیز جرأت معرفى قاتلین را ندارند. »145

عالمان نجف، درستى اظهارات شیخ فضل اللّه و غلبه انجمنهاى سرى را اظهار کردند،146 چنانکه آقاى مازندرانى مى‏نویسد:

»باید عوض اشک خون گریه کنید که این زحمات را براى چه فدا کردیم، آخر کار به چه نتیجه ضد مقصودى به واسطه چند نفر خیانت کار دشمن گرفته شدیم. »147

شهید مطهرى، نقص مهم رهبرى روحانیت را رها کردن نهضت پس از پیروزى دانسته148 و مى‏نویسد:

»مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رسانید; اما آن را ادامه نداد و بهره‏بردارى نکرد و لذا طولى نکشید که یک دیکتاتورى خشن روى کارآمد و از مشروطیت جز نامى باقى نماند، بلکه تدریجاً در مردم سوءظن پدیدآمد که اساساً رژیم استبداد از رژیم مشروطه بهتر بوده است و مشروطیت گناه است. »149

 

نتیجه

بر دار کشیدن شیخ فضل اللّه، نشان‏گر موقعیت اجتماعى و نیز هوشمندى، بیدارى و آگاهى وى به حرکت مشروطه خواهى در ایران و زوایاى پیدا و پنهان آن است. اما سوگمندانه عالمان مشروطه خواه، گروهى به سبب خوش بینى و اعتماد به روشنفکران و شمارى به خاطر دل مشغولى به نظریه پردازى و تلاش براى همسو نشان دادن اصول مشروطه با اصول اسلامى و شمارى دیگر به خاطر دور بودن از متن حوادث و رویداها در ایران، نتوانستند رویکردها و زوایاى گوناگونى که در عینیت مشروطه بود، به درستى بازشناسند و با وحدت گرایى در پى‏گیرى آرمانهاى مشترک و هم گام نمودن مردم در مسیر اسلامى ماندن حاکمیت، از انحراف مشروطه جلوگیرى کنند. این کاستیها، سبب ایجاد رویداد و دستاوردى شد که خواسته هیچ یک از عالمان مشروطه خواه نبود.

- آخوند خراسانى به روایت اسناد، به کوشش على ططرى و فاطمه ترک چى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، چاپ اول، پاییز 1390
- از مشروطیت تا جمهورى، )نگاهى به ادوار مجالس قانون‏گذارى در دوران مشروطیت(، یونس مروارید، نشر اوحدى، چاپ اول، بهار 1377
- از عدالت‏خانه تا مشروطه غربى، جواد سلیمانى، مرکز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه‏هاى علمیه، 1384
- اسناد روحانیت و مجلس، تدوین: عبدالحسین حائرى، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى، چاپ اول، 1374
- انقلاب مشروطیت ایران، ادوارد براون، ترجمه مهدى قزوینى، انتشارات کویر، چاپ اول، 1376
- انقلاب مشروطیت ایران، محمد اسماعیل رضوانى، انتشارات ابن سینا، تهران، 1352
- بازخوانى روزنامه شیخ فضل اللّه نورى، ستار شهوازى، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385
- برخى مقدمات نظرى در مبحث مشروطیت، عبداللّه شهبازى )سخنرانى 85/04/16 در اجلاس جریان‏علمى فکرى مشروطیت(
- بنیاد فلسفه سیاسى در ایران )عصر مشروطیت(، موسى نجفى، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول، تهران 1376
- تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى، امیر کبیر، چاپ یازدهم، تهران 1359
- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدى ملک زاده، انتشارات علمى، چاپ دوم، تهران 1363
- تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، امیر کبیر، چاپ چهارم، 1371
- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمدعلى کاتوزیان تهرانى، شرکت سهامى انتشار، چاپ اول، 1371
- تجربه مشروطیت، روح اللّه حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران 1385
- تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادى حائرى، امیرکبیر، تهران 1364
- تنبیه الامة و تنزیه الملة، علامه محمدحسین نایینى با مقدمه سیدمحمود طالقانى، شرکت سهامى انتشار، چاپ هفتم، تهران 1360
- جریانهاى فکرى مشروطیت )مجموعه سخنرانیها و مقالات و ضمایم(، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، تهران، 1385
- حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى، گردآورى: محسن دریابیگى، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، چاپ اول، تهران 1386
- حیات یحیى، یحیى دولت آبادى، انتشارات جاویدان، چاپ اول، تهران پاییز1362
- خاطرات واسناد مستشار الدوله صادق )مجموعه دوم(، به کوشش ایرج افشار، فردوسى و ایران واسلام، چاپ اول، تهران 1362
- خانه بر دامنه آتشفشان، على ابوالحسنى )منذر(، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ نخست، تهران 1382
- دردها و دغدغه‏هاى شیخ فضل اللّه نورى، على ابوالحسنى، سایت تبیان، گفت و گوى ضیاء الدین درى با شیخ
- در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، انتشارات فردوس، چاپ سوم، تهران 1376
- رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، محمد ترکان، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران 1362
- رسائل مشروطیت، به کوشش دکتر غلامحسین زرگرى نژاد، کویر، چاپ اول، تهران 1374
- روزنامه اخبار مشروطیت وانقلاب ایران، حاجى میرزا احمدتمجیدالسلطان تفرشى حسینى، به کوشش ایرج افشار، امیرکبیر، چاپ دوم، تهران 1386
- رهبران دینى در نهضت مشروطه، ع. ن، ذبیح زاده، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، قم، پاییز 1382
- سردار )گزارش تحلیلى از بردار رفتن آیه اللّه شیخ فضل اللّه نورى در نهضت مشروطه(، به قلم تندرکیا )نوه شیخ شهید(، کتاب صبح دوم زمستان1381
- سید اسداللّه خرقانى، روحانى نوگراى روزگار مشروطه و رضا شاه، رسول جعفریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، تهران پاییز 1382
- سیرى در آراء و اندیشه‏هاى نابغه بزرگ حضرت آیت اللّه محمد حسین غروى نایینى، به کوشش امیرحسین روحانى و سیدمحسن هاشمى، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى استان اصفهان، چاپ اول، 1379
- شیخ فضل اللّه نورى در نهضت مشروطیت، على نقى ذبیح زاده، سایت تبیان
- شیخ فضل اللّه نورى انقلابى عصر استبداد، اصلاح گر عصر مشروطه، على ابوالحسنى )منذر(، سایت تبیان
- کارنامه شیخ فضل اللّه نورى، پرسشها و پاسخها، على ابوالحسنى منذر، نشر عبرت، چاپ اول، 1380
- کتاب آبى )گزارشهاى محرمانه وزارت خارجه انگلستان(، به کوشش احمد بشیرى، نشر نو، تهران، 1363
- گزارشهایى از انقلاب مشروطیت، محمد امین رسول زاده، ترجمه: رحیم رئیس نیا، نشرشیرازه، چاپ اول، تهران 1377
- نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، شهید مطهرى، صدرا، چاپ نوزدهم، تهران 1374
- نهضت روحانیون ایران، على دوانى، بنیاد فرهنگى امام رضا، علیه‏السلام
 
پى‏نوشتها:
1. تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى، ج 16/1.
2. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدى ملک زاده /1240.
3. براى آگاهى از ده‏ها رساله تألیف شده، ر. ک: 1. بنیاد فلسفه سیاسى در ایران )عصر مشروطیت(; 2. رسائل مشروطیت.
4. رسائل مشروطیت/ 485.
5. از مشروطیت تا جمهورى، )نگاهى به ادوار مجالس قانون‏گذارى در دوران مشروطیت(، یونس مروارید/ 181.
6. تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى/ 431.
7. تاریخ مشروطه ایران، ج 287/1.
8. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، / 1257.
9. انقلاب مشروطیت ایران، ادوارد براون، ترجمه مهدى قزوینى/ 118.
10. فصلنامه زمانه، شماره 23، مقاله انتقام رژى در ظهر توپخانه، على ابوالحسنى )منذر( / 11، از یفرم نقل مى‏کند که گفته است: »براى توده خلق وحى منزل است».
11. انقلاب مشروطیت ایران، محمد اسماعیل رضوانى/ 199. وى مى‏نویسد:
»شیخ فضل اللّه مقام اجتهاد داشت و این مقام، بر همه کس مسلم بود، به طورى که حتى سرسخت ترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمى او را انکار کنند و حتى بسیارى او را از بهبهانى و طباطبایى و امثال آن دو برتر مى‏دانستند. در بحبوحه انقلاب، آن‏چه امکان داشت به این پیرمرد به دروغ یا راست افترا و تهمت زدند; اما هیچ‏کس منکر مقام علمى او نشد. »
12. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، همان/ 1268 - 1261، متن ادعانامه شیخ ابراهیم زنجانى علیه شیخ.
13. مجله حوزه، شماره 115/97، مقاله: تعامل دین و سیاست در نهضت مشروطیت.
14. کتاب آبى )گزارشهاى محرمانه وزارت خارجه انگلستان(، به کوشش احمد بشیرى، ج 700/3، در گزارش 18 مرداد 23) 1288 رجب 1327) براى اعدامهاى پس از مشروطه مى‏نویسد:
»شیخ فضل اللّه براى مملکت خود خطر بزرگى بود و خوب شد که ایران او را از میان برداشت. »
15. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، محمد ترکمان، ج 173/2.
16. مجله زمانه، شماره 17/23، به نقل از: نهضت جنبش ادبى شاهین، منصوره اتحادیه / 227226; خانه بر دامنه آتشفشان، على ابوالحسنى )منذر( / 32 )به نقل از کسروى، حائرى(; تاریخ مشروطه ایران، ج 248/1.
17. روزنامه جام جم، 85/04/25، مقاله: علیرضا شیروى.
18. در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد/ 281.
19. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 322/2.
20. مجله حوزه، شماره 35/137، مقاله.
21. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 356/1.
22. مجله حوزه، شماره 401/7677، مقاله: رویارویى انگلیس و علماى نهضت مشروطه، به نقل از مقالات تقى زاده، چاپ چهارم/ 185. او مى‏نویسد:
»چنانچه اغلب مى‏دانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن غرب را چهل سال قبل من بى پروا انداختم که با مقتضیات آن زمان، شاید تندروى شمرده مى‏شد و به جاى تعبیر اخذ تمدن غربى، پوست کنده فرنگى مآب شدن مطلق ظاهرى و باطنى و جسمانى و روحانى را واجب شمردم».
23. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمدعلى کاتوزیان تهرانى /569570.
24. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 167/2.
25. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران کاتوزیان/ 182.
26. کارنامه شیخ فضل اللّه نورى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، على ابوالحسنى منذر/ 111112. مؤلف از عبدالرضا کفایى )نوه مرحوم آخوند خراسانى( از پدرش میرزا احمد نقل مى‏کند:
»با وجود تواتر شکایات و وقوع جلسات و مذاکرات بین اعلام نجف براى تصمیم‏گیرى پیرامون مسائل و مشکلات ایران، هنوز مرحوم آخوند و دیگران اقدام جدى نکردند، تا این‏که مرحوم شیخ فضل اللّه نورى به مرحوم آخوند نامه نوشتند... بعد از نامه حاج شیخ فضل اللّه، اعلى اللّه مقامه، مرحوم آخوند و حاج میرزا حسین تهرانى و سایر اعلامى که در نجف بوده و قضایا را تعقیب مى‏کردند به طور جدى در این قضیه اقدام کردند. »
27. نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج 128/1، بنیاد فرهنگى امام رضا علیه السلام.
28. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 167/2.
29. همان، ج 173/2.
30. تاریخ مشروطه ایران، ج 220/1; تاریخ انقلاب مشروطیت ایران کاتوزیان/ 479.
31. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 232/1
32. نهضت اسلامى صد ساله اخیر/ 42.
33. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 217/2.
34. همان، ج 333/1.
35. همان، ج 377/1.
36. شیخ فضل اللّه نورى، انقلابى عصر استبداد، اصلاح گر عصر مشروطه، على ابوالحسنى )منذر(، سایت تبیان.
37. دردها و دغدغه‏هاى شیخ فضل اللّه نورى، على ابوالحسنى، سایت تبیان، گفت و گوى ضیاء الدین درى با شیخ; رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 324/2.
38. تاریخ مشروطه ایران، ج 361/1.
39. تجربه مشروطیت، روح اللّه حسینیان/ 65.
40. تنبیه الامة و تنزیة المله، علامه محمدحسین نایینى با مقدمه سیدمحمود طالقانى/ 15.
41. همان/ 84.
42. تاریخ مشروطه ایران، ج 370/1.
43. اسناد روحانیت و مجلس، تدوین: عبدالحسین حائرى/ 199.
44. تاریخ بیدارى ایرانیان/ 482.
45. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 353/2، به نقل از: روزنامه اطلاعات، مورخ 20 و 21 و22 دى ماه 1327; کتاب آبى، ج 51/1.
46. تاریخ مشروطه ایران، ج 287/1.
47. انقلاب مشروطیت ایران/ 150، به نقل از دولت آبادى.
48. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران/ 1278.
49. تاریخ بیدارى ایرانیان/ 131.
50. کتاب آبى، ج 56/1 و 65.
51. تاریخ مشروطه ایران، ج 55/1.
52. مجله زمانه، شماره 64، دى ماه 28/1386، مقاله: کسروى به نرخ روز، على ابوالحسنى منذر.
53. تاریخ مشروطه ایران ج 65/1.
54. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 17/1.
55. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران/ 208207.
56. انقلاب مشروطیت ایران /180.
57. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران / 1258.
58. رسائل اعلامیه‏ها مکتوبات وروزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 171/1; خاطرات واسناد مستشارالدوله، صادق، ایرج افشار /236.
59. تاریخ مشروطه ایران، ج358/1; کتاب آبى، ج 56/1و65.
60. حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 432. آقاى على نقى منزوى فرزند شیخ آقابزرگ تهرانى نقل مى‏کند:
»مرحوم والد مامى گفتند بعد از فوت مرحوم شیخ فضل اللّه نورى ارتباط مالى غیرضرورى او با دستگاه معلوم شد که این منزلت شیخ فضل اللّه را در اذهان پایین آورد و مى‏فرمودند: شیخ فضل اللّه بعد از مرگش بیش‏تر شکست خورد تا قبل از آن، به علت معلوم شدن همین ارتباطات. »
61. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضل اللّه، ج167/2; تاریخ انقلاب مشروطیت ایران /183.
62. سردار )گزارش تحلیلى از بردار رفتن آیه اللّه شیخ فضل اللّه نورى در نهضت مشروطه(، به قلم تندرکیا )نوه شیخ شهید( /90.
63. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران / 1258.
64. روزنامه اخبارمشروطیت وانقلاب ایران میرزااحمد تفرشى حسینى191.
65. رسایل مشروطیت / 65; انقلاب مشروطیت ایران / 156; روزنامه اخبار مشروطیت وانقلاب ایران / 45.
66. سردار / 18، پاورقى )نامه محرر شیخ به پسرش آقا ضیاءالدین درنجف(.
67. رسایل مشروطیت/75.
68. تاریخ مشروطه ایران، ج647644/2; حیات یحیى، یحیى دولت آبادى، ج340337/2.
69. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران /1270.
70. همان/1269.
71. رسایل مشروطیت / 167.
72. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران /1269.
73. کتاب آبى، ج700/3.
74. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران /1260.
75. همان / 1268; کتاب آبى، ج700/3.
76. همان/ 1270.
77. همان/ 12681261.
78. شیخ فضل اللّه نورى در نهضت مشروطیت، على نقى ذبیح زاده، سایت تبیان; رهبران دینى در نهضت مشروطه، ع. ن، ذبیح زاده/ 6463.
79. مجله حوزه، شماره 365/7677.
80. گزارشهایى از انقلاب مشروطیت، محمد امین رسول زاده، ترجمه: رحیم رئیس نیا/ 271، نشر شیرازه، چاپ اول، 1377. وى مى‏نویسد:
»اگرچه ما اساساً با مجازات اعدام مخالف مى‏باشیم; اما در این‏جا ناگزیر از سکوت هستیم; زیرا که ما را قانع مى‏کنند که مشروطه خواهان ناگزیر از اجراى این مجازاتها هستند. »
81. مجله زمانه، شماره 23، مقاله: انتقام رژى در ظهر توپخانه، به نقل از شهید مدرس; روزنامه جام جم، تاریخ 85/05/16 به نقل از: مجله یاد، سال 6، شماره 21.
82. کتاب آبى، ج 700/3.
83. زمانه، شماره 23، على ابوالحسنى / 71 به نقل از: رهبران مشروطه ایران / 272.
84. روزنامه جام جم، (11/(85/05/21، به نقل از: گزارشهاى مستند تاریخى ضمیمه روزنامه اطلاعات، 54/09/13.
85. همان، به نقل از: زندگى‏نامه ثقه الاسلام، نصرت اللّه فتحى/ 705.
86. آخوند خراسانى به روایت اسناد، به کوشش على ططرى و فاطمه ترک چى/ 185. در گزارش 18 محرم 1328، نامه مدیر روزنامه نجف شیخ حسین بر این‏که تأسیس مشروطیت ایران با از میان برداشتن بعضى مجتهدان میسر خواهد شد... با مراجعه مجتهد ملا محمد کاظم خراسانى، مدیر روزنامه نجف، شیخ حسین از سوى عدلیه توقیف نشد.
87. خانه بر دامنه آتشفشان/ 4645.
88. بازخوانى روزنامه شیخ فضل اللّه نورى، ستار شهوازى/ 91، به نقل از: بحران مشروطیت در ایران/ 427.
89. حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى، گردآورى: محسن دریابیگى. در صفحه 49، عبدالرضا کفایى از نوادگان آخوند، علت مسمومیت را آبى که پیرزن به بهانه استسقا به آخوند داده بود، اعلام نموده است. و آیت اللّه سیدیوسف محسن اردبیلى از پدر بزرگوارش نقل مى‏کند که قهوه‏اى که یکى از افراد محرم اندرونى آخوند به وى داده بود، باعث مسمومیت و فوت وى شده است و از همان ظهر سه شنبه بیستم ذى الحجه 1329 آن فرد دیده نشده است.
90. آخوند خراسانى به روایت اسناد/ 261، گزارش وزارت امور خارجه.
91. حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى/ 393، مصاحبه استاد عمید زنجانى و صفحه 306، مصاحبه با استاد على دوانى.
92. آخوند خراسانى به روایت اسناد/ 15122222، در تاریخ 15 تموز 21 1326 رجب 1328 از اعزام افرادى فدایى و بهایى به قصد قتل آخوند خبر مى‏دهد.
93. رهبران دینى در نهضت مشروطه، على نقى ذبیح زاده / 77.
94. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى /410، مصاحبه استاد عبدالحسین حائرى.
95. همان، /232، مصاحبه استاد یوسف محسن اردبیلى; خانه بر دامنه آتشفشان / 199202.
96. خانه بر دامنه آتشفشان / 201.
97. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 254253، مصاحبه اردبیلى.
98. تنبیه الامه و تنزیه المله/ 16 با مقدمه سیدمحمود طالقانى.
99. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 259، مصاحبه با اردبیلى به نقل از معارف الرجال / 288284، شیخ محمد حرزالدین; مصاحبه با على نقى منزوى / 431; مصاحبه با منوچهر صدوقى سُها / 480.
100. همان/ 144، مصاحبه با حجه الاسلام عبدالرضا کفایى.
101. خانه بر دامنه آتشفشان/ 79 به نقل از رهبران مشروطه ایران/ 272.
102. همان/ 199.
103. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 602، به نقل از: مجله راهنماى کتاب سال 21 شماره 1 و 2322/ 2 مقاله حسین محبوبى اردکانى.
104. همان/ 602 )به نقل از داماد سیدمحمد بهبهانى به نام شیخ بهاء الدین نورى(; خانه بر دامنه آتشفشان، على ابوالحسنى / 205; شیخ فضل اللّه نورى در نهضت مشروطیت.
105. همان / 527.
106. خانه بر دامنه آتشفشان/ 45. پیام سپهدار تنکابنى به علما:
»یک روز براى تبریک به مجلس تشریف آوردید، بس است. دیگر مرخص نیستید هر روز مثل سابق بیایید و در کارها دخالت داشته باشید، مجلس هر وقت لازم شد شما را احضار مى‏کند، سر خود نیایید. »
107. همان/ 4847. به نقل از: روزنامه حبل المتین، شماره 28 15 رمضان 1328.
108. خانه بر دامنه آتشفشان/ 8175.
109. روزنامه جام جم، ویژه نامه ایام، شماره 88/5/8) 49)، به نقل از: تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادى حائرى/ 200.
110. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 594 مصاحبه با آقاى اکبر ثبوتى; رهبران دینى در نهضت مشروطه / 104.
111. همان/ 137، مصاحبه عبدالرضا کفایى.
112. همان/243242، مصاحبه آقاى اردبیلى.
113. همان/ 137، مصاحبه با آقاى کفایى.
114. سوره هود، آیه 64.
115. حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى/ 273272، مصاحبه آیت اللّه سیدعزالدین زنجانى.
116. آخوند خراسانى به روایت اسناد/ 185.
117. جریانهاى فکرى مشروطیت، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى/ 97، به نقل از: رسائل، اعلامیه‏ها و مکتوبات شیخ، ج 46/2.
118. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 232.
119. همان/ 255، اردبیلى به نقل از: مجله وحید، سال 10، شماره 2/ 180 منوچهر صدوقى سها.
120. برخى مقدمات نظرى در مبحث مشروطیت، عبداللّه شهبازى، سخنرانى 85/4/16 در اجلاس جریان علمى فکرى مشروطیت.
121. آخوند خراسانى به روایت اسناد/ 22) 222 رمضان 1328).
122. همان/ 293.
123. از عدالت‏خانه تا مشروطه غربى، جواد سلیمانى/ 189181.
124. خانه بر دامنه آتشفشان/ 12699.
125. همان/ 121.
126. آخوند خراسانى به روایت اسناد/ 166163
127. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 175174، مصاحبه استاد واعظ زاده خراسانى. در نامه آخوند آمده بود: بر هر که این نامه به دستش مى‏رسد واجب است تا مى‏تواند با مشروطه مبارزه کند، پدرم بالاى منبر خوانده بود.
128. همان/ 479 144.
129. همان/ 320 )آیت اللّه شبیرى زنجانى به نقل از مرحوم آیت اللّه بروجردى( و نیز روزنامه جام جم 10/ 85/5/2 به نقل از آیت اللّه شمس گیلانى به نقل از آیت اللّه بروجردى.
130. رهبران دینى در نهضت مشروطه/ 64، به نقل از: اسرار خانه سدان، اسماعیل رائین/ 94.
131. تلگرافهاى متعدد آخوند خراسانى به علماى نجف در عصر مشروطه بر این موضوع تأکید دارد. ر. ک: آخوند خراسانى به روایت اسناد.
132. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى/410 مصاحبه عبدالحسین حائرى.
133. سید اسداللّه خرقانى، روحانى نوگراى روزگار مشروطه و رضا شاه، رسول جعفریان/ 27.
134. حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 276273، مصاحبه با آیت اللّه سید عزالدین زنجانى.
135. همان / 247.
136. همان/ 135132.
137. رسائل مشروطیت/ 86.
138. تنبیه الامه و تنزیه المله/ 15، از استدلالهاى میرزاى نائینى مطالب مورد اشاره به خوبى قابل فهم است.
139. تاریخ مشروطه ایران، ج 287/1.
140. همان; حیات سیاسى اجتماعى و فرهنگى آخوند خراسانى / 462، مصاحبه با حجت الاسلام مهدى انصارى.
آن جور که مطالعه کردیم و اسنادى که در دست داریم، آن طورى که شیخ فضل اللّه مشروطه را مى‏شناخت، نه نائینى به آن رسیده بود، نه علماى نجف، نه علماى تهران، و انصافاً باید گفت شیخ فضل‏اللّه، در این واقعه مظلوم تر از هر کس بود... شخصیت او بزرگ‏تر از زمان خودش است; اما به دلیل غفلت روحانیت او را تشخیص ندادند و نشناختند. »
141. رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نورى، ج 149/1 و 151.
142. خانه بر دامنه آتشفشان/ 141.
143. سیرى در آراء و اندیشه‏هاى نابغه بزرگ حضرت آیت اللّه محمد حسین غروى نائینى/ 479، مقاله: موسى فقیه حقانى.
144. آخوند خراسانى به روایت اسناد/ 165.
145. کتاب آبى، ج 874/4.
146. مجله حوزه، شماره 27/116، مقاله: نهضت بزرگ فتوا در انقلاب مشروطه.
147. مجله حوزه، شماره 30/115، مقاله: چرایى رویارویى عالمان دین در نهضت مشروطه.
148. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر/ 92.
149. همان/ 93.