حوزه هاى علمیه و ادب فارسى ایران معاصر(حوزه علمیه مشهد)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

در کارنامه حوزه‏هاى علمیه، افزون بر کارکرد دینى، خدمات و کارکردهاى دیگر نیز دیده مى‏شود. یکى از آنها، بویژه در تاریخ معاصر، تلاش در راه شکوفایى ادبیات و شعر و ادب فارسى است. در ساحَتِ پژوهشهاى حوزوى تا کنون از این نوع کارکرد و تلاش، سخنى به میان نیامده است و پژوهشى دیده نمى‏شود. این نوشتار مى‏کوشد تا از باب نمونه، از نقش و کارکرد حوزه علمیه مشهد در پرورش شاعران و ادیبانى که در تاریخ معاصر ظهور یافته‏اند و ادبیات فارسى را در مسیر تکامل پیش برده‏اند، سخن به میان آورد و شمه‏اى از آن را بنمایاند. در این مقال از این حوزه بزرگ و کهن، تنها به بازنمود گوشه‏هایى از کارنامه ادبى سه شخصیت ادبى برجسته بسنده شده است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

بسیارند کسانى که حوزه‏هاى علمیه را تنها با خدمات و کارکردهاى دینى مى‏شناسند; حوزه‏ها را به عنوان مراکز آموزشى در عرصه علوم و معارف دینى و حوزویان را در چهره دین شناسانى که به امور دینى مردمان مشغول هستند. اگر چه این مهم وجهه غالب حوزه و حوزویان است; امّا افزون بر کارکردهایى از این دست، خدمات در خور توجه دیگرى نیز، که در راستاى نیرومندسازى شالوده‏هاى دینى مرامى مردم است شکل گرفته و گسترش یافته، در کارنامه حوزه‏هاى علمیه دیده مى‏شود، مانند: خدمات سیاسى، اجتماعى، آموزشى، اقتصادى، امنیتى، بهداشتى و درمانى، قضایى، ادبى و فرهنگى. از این میان درباره کارکردهاى سیاسى - اجتماعى حوزه‏ها، کم و بیش، واکاویها و بازنمودهایى انجام شده است، امّا درباره دیگر محورهاى یاد شده، یا پژوهشى دیده نمى‏شود و یا کار برجسته‏اى به چشم نمى‏آید.

از جمله عرصه‏هاى خدماتى حوزه‏هاى علمیه در ایران، بویژه در تاریخ معاصر این مرز و بوم، که به بوته فراموشى سپرده شده است، حوزه ادبیات و شعر و ادب فارسى است. بسیار اندک و کم شمارند کسانى که این گونه کارکرد تاریخى حوزه را به خوبى بشناسند و از کم و کیف آن آگاهى داشته باشند; زیرا درباره آن یا کاوشى نشده و یا کم‏تر مورد توجه و گفت و گو بوده و در نتیجه، شرح و بازنمودى نیافته است.

این موضوع، که یکى از عرصه‏هاى خدماتى فراموش شده حوزه‏هاست، به خاطر نبود مآخذ و منابعى که بتواند آنها را به شکلى همه جانبه باز نماید، حتى بر نسل امروز حوزه پوشیده مانده است و چه بسا ایشان نیز کم‏تر از کم و کیف آن آگاهى دارند. متأسفانه این بى‏خبرى و ناآگاهى، سبب شده است تا حوزه‏هاى علمیه امروز از مهم ترین عامل جامعیت علمى و فرهنگى گسسته شوند.

این نوشتار مى‏کوشد تا نقش و سهم حوزه‏هاى علمیه را، در پرورش و ظهور شاعران و ادیبانى بررسى کند که در دوره معاصر، در پرتو خدمات و تلاشهاى علمى، ادبى و فرهنگى آنان، ادبیات معاصر ایران شکل گرفته و به کمال رسیده است. پیش از آغاز بحث، شایسته است به اختصار به مفهوم »ادبیات معاصر» اشاره شود، تا موضوع و عنوان بحث، بهتر روشن گردد.

 

مفهوم ادبیات

ادبیات، جمع ادب است که دانشهاى ادبى و آثار ادبى را در برمى گیرد.1 عالمان قدیم، علم ادب را دربرگیرنده این علوم مى‏دانستند: لغت، صرف، نحو، معانى، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین خط، قوانین قراءت و انشاء و تاریخ را نیز جزو علوم ادبى مى‏شمردند.2 امروز ادبیات و دانشهاى ادبى مصادیق گسترده‏اى دارد: شعر، نثر، نقد ادبى، داستان، رمان، فیلم نامه، نمایشنامه، سفرنامه، شرح حال، ترجمه، تحقیق متون، واژه نگارى و فرهنگ لغت. البته براى ادبیات تعریفهاى دیگر گفته شده است که در حقیقت شرح و بیان براى همین مصادیق است، مانند این تعریف که ادبیات مجموعه آثار مکتوبى است که نمایان‏گر بازتاب‏هاى عاطفى، مانند غم و شادى و مانند آنها باشد و به شیوه‏اى هنرى در قالب شعر، داستان، نمایشنامه، شرح حال، مقاله و جز آنها در آمده باشد.3 و یا این نگاه که ادبیات را به سه بخش تقسیم کرده است: 1. ادبیات غنایى - شعر و نثر - 2. ادبیات داستانى 3. ادبیات نمایشى4

در طرح واره این مقال، ادبیات به مفهوم گسترده آن منظور شده است; یعنى آن چه امروز ادبیات و دانشهاى ادبى گفته مى‏شود. از همین رو، شخصیتهایى که در کار ترجمه یا تحقیق و احیاى متون ادبى تلاش درخورى کرده‏اند و بزرگانى که در جهت فرهنگ مکتوب و ارتقاى قلم و نگارش فارسى گام برداشته‏اند، تلاش در عرصه ادبیات محسوب مى‏شود; لکن چون در این نوشتار مجالى براى بیان آن همه تلاش و معرفى تمام تلاش‏گران حوزوى این عرصه نیست، تنها به اشخاصى پرداخته خواهد شد که در ادبِ نظم و نثر معاصر نام آورند.

 

ادبیات معاصر

ادبیات معاصر نثر و نظم - با دوره‏اى آغاز مى‏شود که پایان حکومت قاجار و همزمان با نهضت مشروطه است. در این روزگار، سازوار با دگرگونیهاى سیاسى و اجتماعى، دگرگونیهایى در فرهنگ و ادب فارسى پدید آمد که تا به امروز سیر تکاملى آن ادامه یافته است. از همین رو، دوره‏هاى میراث کهن ادب فارسى، که در تاریخ ادبیات ایران به »ادوار ادبى»5 معروف است، آغاز پنجمین دوره آن، همزمان با نهضت مشروطیت است و از آن با عنوان »ادبیات معاصر» یاد مى‏شود.6

مفاهیمى چونان: ایستادگى در برابر ظلم، مبارزه با استعمار، شهادت، توجه به ستم دیدگان، قانون، آزادى، عدالت، ترقى، تمدن و دانش، ویژگیهاى محتوایى است که براساس تحولات اجتماعى آن عصر، بناگزیر ادیبان و شاعران، درصدد بیان چنین مضامینى، متناسب با زمان، برآمدند. و به لحاظ سبک نوشتارى نیز به واقع گرایى و ساده نویسى در نثر و نظم رو آوردند. البته این ویژگیهاى شکلى و ماهوى در نثر و نوشتار اشخاصى همانند سید جمال الدین اسدآبادى، پیش از مشروطیت نیز دیده مى‏شود، ولى در ادبیات مشروطه بود که این سبک فراگیر شد و تداوم پیدا کرد.

 

شناسایى شخصیتهاى ادبى حوزه

شخصیتهاى حوزوى ادب فارسى معاصر در سه گروه درخور شناسایى هستند:

1. نامورانى که در زى وکسوت حوزه باقى ماندند و یا این که حداقل‏هاى رفتارى و سلوک حوزوى خود را رعایت کردند.

2. کسانى که کم کم از فضاى حوزه و کسوت حوزوى خارج شدند و رفتار، زى و سلوک حوزوى را نیز کنار گذاشتند; امّا به ارزشهاى هویتى حوزه پاى بندى نشان دادند.

3. افرادى که با فاصله گرفتن از حوزه، نه تنها از همه چیز روگرداندند; بلکه با صد و هشتاد درجه چرخش و فراموش کردن و زیر پا گذاشتن پیشینه حوزوى، برگذشته فکرى و فرهنگى خود تاختند و در مخالفت و ضدّیت با ارزشهاى حوزه، هیچ حریمى را نگه نداشتند.

برابر سازى و بیان نمونه براى هر یک از این گروه‏ها در میان شخصیتهاى ادبى که پس از این یاد خواهند شد، به خواننده واگذار مى‏شود.

گروهى نیز شاید بشود گفت گروه چهارم - از ادیبان معاصر - کسانى هستند که اگر چه از مسیر حوزه به عرصه علم و ادب فارسى راه یافته‏اند و یا با استفاده از فضاى علمى و بهره ورى از درس و محضر استادان حوزه‏هاى علمیه به مراحلى از بالندگى علمى و ادبى رسیدند، امّا در اساس حوزوى نیستند و به عنوان اشخاص حوزوى شمرده نمى‏شوند. از این روى، در این مقال از آنان یاد نمى‏شود. براى نمونه شاعر پرآوازه و آغازگر شعر نو; نیما یوشیج (13381276ش( اگر چه به تمام، دانش آموخته حوزه نبوده; امّا تحصیلات اولیه خود را نزد استاد حوزوى زادگاهش آموخته است و در تهران، همزمان با تحصیلات کلاسیک، علوم متداول حوزه را در مدرسه علمیه خان مروى، نزد شیخ هادى یوشى تحصیل کرده است. و در ادامه علم آموزى خود نیز، در درس آیت الله محمد صالح علامه حائرى شرکت کرده و علم حکمت را فراگرفته است.7 همین گونه دکتر محمد معین (13501297ش(، که ادبیات معاصر وامدار اثر گرانسنگ اوست، نوه شیخ محمد تقى معین العلماست. او در زندگى نامه خودنوشت، نقش بزرگ ایشان را در تربیت و علم‏آموزى خود بیان کرده است. براى ادامه تحصیل نیز، از سوى این عالم حوزه به تهران فرستاده مى‏شود و با اندرزهاى بجا و شایسته او، عزم دانش جویى‏اش استوار مى‏گردد و سرمایه‏اى براى رشد و بالندگى‏اش مى‏شود. در تاریخ معاصر از این دست شخصیتها، بسیار یافت مى‏شوند که هرچند حوزوى نیستند; امّا مقام علمى و ادبى آنان مرهون فضاى علمى حوزه‏ها و اساتید و عالمان حوزه است. از این نمونه‏ها در تاریخ گذشته این سرزمین نیز مشاهده مى‏کنیم.  ادوارد هرن آلن ; مستشرق انگلیسى، که دیوان بابا طاهر را تنظیم و نشر داده و به زبان انگلیسى نیز ترجمه کرده است، در احوال بابا طاهر (410326ق( به نقل از محقق هم وطن خود;  کاپیتن چارلس کمبلد  نوشته است:

»بابا طاهر شخص هیزم شکن بى سوادى بود و عادت داشت که هر روز در مدرسه طلاب رفته به درس و بحث آنان گوش بدهد. و طلاب او را استهزاء مى‏کردند. روزى از طلبه‏اى پرسید که چگونه شما این درسها را مى‏توانید بخوانید؟ طلبه گفت: این طلاب نیم شبان، یک یک یخ حوض مدرسه را شکسته و برهنه شده زیر آب مى‏روند. بدین سبب مى‏توانند این همه درسها را بیاموزند. بابا طاهر باور کرده و در شبى بسیار سرد این کار را انجام داد. روز دیگر به مدرسه آمد، در مباحثات فلسفى و غیره بر تمام طلاب غلبه کرد. »8

اکنون سخن در درستى یا نادرستى این گزارش نیست; امّا این نکته درخور یادآورى است که این گونه مطالب، دست کم روشن‏گر این واقعیت هست که حوزه‏هاى علمیه در تمام روزگاران مراکزى براى استعداد یابى اشخاصِ با استعداد و زمینه سازِ رشد استعدادهاى آنان بوده است. بى گمان خدمات حوزه‏ها به ادبیات این مرز و بوم، همانند این است که کشاورزى بذرى مى‏افشاند و یا باغبانى نهالى مى‏نشاند و مى‏گذرد. پس از چندى محصولى به دست مى‏آید و یا درختى تنومند به برگ و بار مى‏نشیند، امّا کشاورز یا باغبان فراموش مى‏شود. امروز کسى که از غناى ادبى این سرزمین به شعف مى‏آید، شاید هیچ به خاطر نیاورد و یا از اساس نداند که براى این عظمت ادبى، چه عالمان صاحب نام و یا گمنامى در گوشه و کنار حجره‏ها و مدرسه‏ها، بخشش گرانه و بى منّت، همه توان‏مندى علمى و ذوقى خود را در اختیار نهاده، ولى حتى نامى از خود برجاى نگذاشته‏اند.

 

ادیبانِ حوزوى معاصر

به هر روى در کارنامه آموزشى حوزه‏هاى علمیه، شخصیتهاى برجسته، با اندیشه‏ها، گرایشها و سلیقه‏هاى گوناگونى یافت مى‏شوند که سهم بسزایى در ادب فارسى معاصر داشته‏اند. اکنون در یک نگاه کلى و جست جوى اجمالى و سریع، اگر بخواهیم نام این شخصیتها را، که در حوزه رشد و نمو کرده و به کمال رسیده‏اند و یا شالوده و بنلاد رشد و نمو آنان در حوزه ریخته شده، فهرست وار برشماریم، این نامها به چشم مى‏آید:

میراز حبیب الله مجتهد خراسانى، عبد الجواد ادیب نیشابورى - ادیب اول شیخ عبدالجلیل بشرویه‏اى خراسانى، معروف به بدیع الزمان فروزانفر9، محمد تقى ادیب - ادیب دوم -10 محمد تقى بهار - ملک الشعرا - سید احمد کسروى، محمد قزوینى11، شیخ احمد بهار12، سید اشرف الدین حسینى -نسیم شمال -13 سید حسن تقى زاده14، على اکبر دهخدا15، جلال الدین همایى16، مجتبى مینوى17، احمد بهمنیار18، مهدى الهى قمشه‏اى19، سیدعباس زریاب خویى20، محمد پروین گنابادى21، جلال آل احمد22، سید جعفر شهیدى23، استاد محمدرضا حکیمى، عبدالحسین زرین کوب24، محمدرضا شفیعى کدکنى25 و... .

اینان شخصیتهاى مشهور ادبیات معاصرند که نگارنده برابر استقراء غیر تامّ و جست و جوى شتاب زده، بدانها دست یافته است و چه بسا اشخاصى دیگر که در این زمره‏اند، ولى یاد نشده‏اند. این نیز روشن است که به جز شخصیتهاى یاد شده، که به گونه مستقیم و بى واسطه در کارنامه پرورش یافتگان حوزه مى‏گنجند، باز اشخاص بسیار دیگرى هستندکه از شاگردان اینان هستند و در محضر علمى و ادبى ایشان دانش آموخته‏اند و اکنون از ادیبان برجسته معاصر به شمار مى‏آیند; یعنى پرورش یافتگان غیر مستقیم حوزه‏اند.26

این نکته درخور یادآورى است که در این پژوهش، شخصیتهاى یاد شده صرفا از جهت جایگاه و برجستگى در دانشهاى ادبى مورد توجه‏اند و هیچ گونه ارزیابى و سنجش دیگر در باره آنان مطرح نیست. این حقیقت برنگارنده روشن است که بعضى از ایشان به لحاظ نمود شخصیتى و یا به لحاظ کارکردهاى سیاسى - اجتماعى به هیچ رو در جدول ارزشى شخصیتهاى حوزوى جاى نمى‏گیرند، بلکه نظر بر آن است که نشان داده شود یک بخش از کارنامه خدمات حوزه‏هاى علمیه در تاریخ معاصر ایران، پرورش دادن و به ثمر رساندن اشخاصى بوده است که حرکت و جریان ادب و ادبیات فارسى را در یکصد و پنجاه سال اخیر در ایران، رقم زده‏اند.

امّا از آن جا که شرح و تبیین این موضوع و بررسى نقش و جایگاه یک یک این اشخاص، به مجال و فرصتى بیش از یک مقاله نیاز دارد و در حقیقت، به شکل یک کلان پروژه قابل تعریف و اجراست، در این نوشتار تنها به گوشه‏اى از آن، یعنى بازخوانى سهم و نقش ادبى یکى از مراکز حوزوى ایران، یعنى حوزه علمیه مشهد مى‏پردازیم. و باز با رعایت این تقلیل در دامنه موضوع، از میان تمام شخصیتهاى ادبى که در این حوزه به رشد و بالندگى رسیده‏اند و در تاریخ ادبیات معاصر ایران برجستگى و امتیاز درخورى یافته‏اند، تنها به بازخوانى زندگى علمى و کارنامه ادبى سه شخصیت بسنده مى‏کنیم. و صد البته که این نوشتار در معرفى ادیبان تاریخ حوزه، مصداق روشن این بیت مولاناست که:

گر بریزى بحر را در کوزه‏اى

چند گنجد؟ قسمتِ یک روزه‏اى27

 

1. فقیه و شاعر معاصر میرزا حبیب‏الله مجتهد خراسانى

میرزا حبیب الله خراسانى (13271266 ه ق( فقیه و شاعر نامى حوزه مشهد در اواخر عصر قاجار و سالهاى نخست مشروطیت بود. از محضر درس فقیهان بزرگى مانند میرزا حبیب الله رشتى و میرزا حسن شیرازى بهره برد و با کسب درجه اجتهاد درسال 1299 قمرى به مشهد بازگشت. او به خاطر جایگاه علمى که داشت مورد توجه مردم قرار گرفت. و چون دانش ادیان، فلسفه، عرفان و ادبیات را در کنار علوم متعارف حوزوى نظیر فقه و اصول و کلام و تفسیرآموخته بود، نزد افراد هوشمند و خواص حوزه نیز از مقامى بلند برخوردار شد. امّا در اوج شهرت و نفوذ مردمى و نیز ارجمندى نزد علماى ایران و عراق، به یکباره مرجعیت دینى را رها کرد و به خلوت و عبادت و ریاضت و سلوک رو آورد. از همین رو، مقام شاعرى او براى بسیارى از دوست داران شعر و ادبیات فارسى پوشیده ماند، ولى به گواه اشعارى که در دیوانش گرد آمده است، و نیز به گواه ادب شناسان معاصر، در ادبِ شعر برجستگى درخور توجهى دارد، بویژه در سرودن شعر عرفانى او را از سرامدان این عصر دانسته‏اند.

ادیب دانشور، دکتر شفیعى کدکنى مى‏نویسد:

»حبیب خراسانى... یکى از مراجع تقلید شیعه بوده است و این جالب است که یک مرجع تقلید شعر عرفانى بگوید، آن هم شعرى که در میان اشعار صوفیانه این عهد، یک استثناء باشد. استثناء بودنش نه به خاطر این است که او آیت‏الله بوده، بلکه پدیده‏اى جدا از تمام این عناوین عارضى است. چون او در بسیارى از غزل‏هایش لحظه‏هایى را ثبت کرده که از نوع لحظه‏هاى مکرر دیگران نیست. به هر حال، او تحت تأثیر لحظه‏هاى شخصى خودش شعر گفته است و تصوف او هم از نوع تصوف حاکم بر شعر این دوره نیست.

میرزا حبیب خراسانى یکى از بزرگ‏ترین شعراى عارف در طول دوره مغول به این طرف است و مى‏توان گفت که از عصر مولانا به بعد، یکى از معدود شاعران عرفانى است; حتى در شعر شاه نعمت‏الله ولى ماهانى کرمانى هم، با آن خانقاه‏ها و دم و دستگاه‏اش، هیچ لحظه‏اى از تجارب شخصى او مطرح نیست، بلکه شاه نعمت‏الله تکرارکننده افکار محیى‏الدین ابن‏عربى و اقماراوست.

یک غزل از نوع غزلِ:

امروز امیرِ درِمیخانه تویى تو

فریادرس ناله مستانه تویى تو

از حبیب خراسانى، بر بسیارى از دیوان‏هاى شعراى عرفانى بعد از حافظ ترجیح دارد»28

غزلهاى میرزا حبیب اوج سروده‏ها و از شاهکارهاى شعر این فقیه ادیب و شاعر است. بعضى او را از چهره‏هایى دانسته‏اند که شورانگیزى غزلیات وى، بویژه آن‏جا که روح مولانا را در غزلهاى خویش مى‏دمد، نمى‏توان نادیده گرفت، زیرا شیدایى و شیفتگى در بعضى غزلیات او از همان دست مایه‏هایى است که در غزلیات شمس، در اوج ممکن جلوه‏گرى کرده است. و پاره‏اى از غزلهاى او گویى ترکیبى از شوریدگى مولانا و رندى حافظ است،29 مانند این غزل:

نیمه هشیاریم و یک نیم دگر مستانه‏ایم

لطفى‏اى ساقى که ما محتاج یک پیمانه‏ایم

بیم رسوایى مده اى شیخ ما را بعد از این

سالها شد ما به رندى در جهان افسانه‏ایم

عقل اگر با ما بود از عهد دیرین آشنا

بگذر از ما، گو که نیز از خویشتن بیگانه‏ایم

هر کجا زلف بتى، در تار او بند و شکن

هر کجا شمع رخى، برگرد او پروانه‏ایم30

مرحوم استاد سیدجلال‏الدین آشتیانى، اشعار عرفانى حبیب خراسانى را فتوحاتى عرشى دانسته است:

»برخى از اشعار و غزلیات او حاکى از حال و شوق و جذبه و فتوحات غیبى است که از ملکوتِ وجود نصیب او شده است.»31

و نیز قصایدش روشن‏گر این حقیقت است که او با اشعار شاعران قدیم در همه ادوار شعر فارسى به خوبى آشنا بوده و سبک شعرى خود را بر بناى سنّتهاى دیرپاى ادبى، استادانه پى نهاده است. میرزا حبیب، چنان تسلطى بر مضامین و قالبهاى شعرى داشته که در اغلب شیوه‏ها و وزن‏ها، شعر سروده و همه اشعارش از زیبایى و تازگى خاصى برخوردار است. حتى در وزن‏هاى کم کاربرد، کوتاه یا بلند، غزلهاى زیبا گفته است. افزون بر آن، ابداعاتى در قالبهاى شعر دارد که این نیز از چیرگى او بر فرم و اوزان شعر فارسى حکایت مى‏کند. براى نمونه اگر منظومه »افسانه» اثر نیما یوشیج را آغاز شعر نو قلمداد کنیم، مى‏توان ابداع فرمِ شعر در اشعار حبیب خراسانى را فهمید; زیرا دکتر شفیعى‏کدکنى درباره سابقه وزن و فرمِ »افسانه» مى‏نویسد:

»افسانه  به لحاظ آهنگ هم نوعى تازگى داشت; وزنى مترنّم و خوش که قبل از نیما فقط دو شاعر - ادیب نیشابورى و حبیب خراسانى - از آن استفاده کرده بودند و از قدما، در شعر رسمى، کسى به آن توجه نکرده بود»32

شاعر معاصر; مهدى اخوان ثالث - م. امید - در سروده‏اى بلند با عنوان »پناهنده»، حبیب خراسانى را چنین ستوده است:

نجواکنان به زمزمه سرگرم،

مردى‏ست با سرودى غمناک

خسته دلى، شکسته دلى، بیزار

از سر فکنده تاج عرب بر خاک

این شرزه شیرِ بیشه دین، آیت خدا.33

و نیز غزل معروف این فقیه شاعر را کم‏تر کسى است که نخوانده و یا نشنیده باشد; شعر عرفانى که با هنرِ آهنگ و خوانندگى عرصه موسیقى ایرانى نیز آمیخته و عرضه شده است:

امروز امیرِ در میخانه تویى تو

فریادرس ناله مستانه تویى تو

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد

آرام تویى، دام تویى، دانه تویى تو

آن غُل که ز زنجیر سرِ زلف نهادند

بر پاى دلِ عاقل و دیوانه، تویى تو

ویرانه بود هر دو جهان نزد خردمند

گنجى که نهان است به ویرانه تویى تو

در کعبه و بت خانه بگشتیم بسى ما

دیدیم که در کعبه و بت خانه تویى تو

آن راز نهانى که به صد دفتر دانش

بسیار از او گفته شد افسانه، تویى تو

بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم

کس نیست به غیر از تو در این خانه، تویى تو34

 

2. ادیب نیشابورى

شیخ عبدالجواد، متخلص به ادیب، معروف به ادیب نیشابورى (1305 1242ش(، روحانى شاعر، ادیب و مدّرس حوزه علمیه مشهد است. او در سنین نوجوانى تنها دیوان قاآنى در دسترس داشت، مى‏خواند و حفظ مى‏کرد و خود نیز به سبک آن، قصایدى مى‏سرود.35

تا شانزده سالگى در نیشابور تحصیل کرد، سپس به مشهد رفت36 و در مدارس علمیه این شهر درسهاى حوزه را ادامه داد37 تا آن که دروس ادبیات، فقه، اصول، حکمت و کلام را نیز به کمال فرا گرفت.38

ادیب با آن که به سبب مشکل چشم )به گفته خودش از ربع چشم
بهره داشت(، هرگز از مطالعه دست برنمى داشت، حتى از مدرسه خیلى کم خارج مى‏شد39. روزها مشغول تدریس و شبها به مطالعه و سرودن شعر مى‏پرداخت. البته شعر گفتن او در حاشیه تدریس بود. او در ادب فارسى و عربى و دانشهاى حوزوى و در رشته تخصصى خود; یعنى ادبیات عرب و حفظ اشعار عربى تبحرّى ویژه داشت40. افزون بر سرودن شعر، در خواندن شعر نیز تبحرّ داشت. هر شعر را با توجه به حال و هواى آن مى‏خواند. او معتقد بود که شعر خواندن کار آسان و ساده‏اى نیست; بلکه دشوار است و باید به آن اهمیت داد41. به گفته دکتر شفیعى کدکنى:

»بسیارى از شاگردان او هم اکنون تقلید خواندن او را مى‏کنند»42

 

موفقیت ادیب در تدریس و پرورش شاگرد

ویژگى ادیب نیشابورى در تدریس و توفیق او در پرورش شاگردانى بسیار در حوزه ادب و شعر فارسى، آن گونه بالاست که شعر و شاعرى او را در حاشیه قرار داده است. به گفته یکى از شاگردانش:

»خدمت مرحوم ادیب منحصر به شعر او نیست. بلکه عمده، مسأله تدریس است که متجاوز از چهل سال، لاینقطع، مشغول درس گفتن بود. و ذوق ادبى را در طلاب و محصلینى تا درجه مهمى ایجاد و تقویت کرده. سبک شعر ترکستانى را، که قریحه خراسانى طبعاً به آن متمایل است، منتشر و شعرشناسى که رکن عمده فن ادب است، رواج داده است. »43

نقش ادیب نیشابورى در پرورش شاگرد و اثرگذارى او بر فرهنگ و ادبیات ایران تا اندازه‏اى است که محمدتقى بهار مى‏گوید:

»ما هر چه داریم از او داریم. آقاى ادیب اگر شاعر بزرگى نیست ولى مربّى بسیار بزرگى است که قرنها ایران چنین مربّى عالى قدر و بزرگى به خود ندیده و نخواهد دید. »44

ادیب به جز تدریس رسمى، که در بیش‏تر جلسه‏هاى درس او، بیش از سیصد طلبه حاضر مى‏شدند45، در روزهاى تعطیل نیز تدریس ادبى داشت، ادیب نامور، بدیع الزمان فروزانفر مى‏نویسد:

»در ایام تعطیل شرح معلّقات سبْع و مقامات حریرى و مقامات همدانى و نهج البلاغه و عروض و قافیه به اقتضاء وقت و خواهش تلامیذ خود درس مى‏فرمود. الحق در احاطه بر لغت و اشعار عرب و فارسى و نوادر ادبى نظیر او کم‏تر دیده شده است.»46

ادیب به جز پنج شنبه و جمعه، هیچ روز تدریس را تعطیل نمى‏کرد. البته به گفته شاگردش ادیب دوم )محمد تقى ادیب( اگر در شبى فرصت نمى‏یافت درس فردا را مطالعه کند، درس را تعطیل مى‏کرد که بسیار کم پیش مى‏آمد. استاد مى‏گفت:

»سى سال این متن‏ها )شرح نظام، مغنى، مطول( را درس داده ام و هنوز هم اگر شبى نتوانم متن و حاشیه و شرحهاى آنها را مطالعه کنم، درس را تعطیل مى‏کنم. »47

به گفته شاگردانش، ادیب با تسلّطى که بر اشعار فارسى و عربى داشت، در درس وقتى به مقایسه شعر فارسى و عربى و شاعران این دو زبان آغاز مى‏کرد، آن اندازه از ادبیات آنان با تفسیر و بیان مشکلات، باز مى‏گفت که انسان را به حیرت فرو مى‏برد. یاد داشت کردن عناوین مطالب درس او چندین صفحه مى‏شد و در هر درس، شاگردان را به بسیارى از کتابهاى مهم ادب فارسى و عربى و شرحها و حاشیه‏هاى گوناگون آشنا مى‏کرد و دقایق و ظرایف ادبى را مى‏شکافت. از ساعت پنج و نیم بامداد به شاگردان خصوصى خود، که بیش‏تر اهل ذوق و شاعر و دوست دار ادب فارسى و عربى بودند، متنهایى مانند: مقامات بدیع الزمان همدانى، مقامات حریرى، معلقات سبع، حماسه ابوتمّام و عروضى درس مى‏داد و نیز اشعار فارسى از رودکى تا صفاى اصفهانى و لطیفه‏هاى ادبى بیان مى‏کرد. استاد حافظه بسیار قوى داشت; تمام قاموس و برهان قاطع و هزاران شعر فارسى و عربى را از حفظ داشت. درباره سبک شعر فارسى و عربى تبحرّ بسیار داشت و ویژگیهاى دقیق سبکهاى خراسانى و عراقى و هندى را با بیان شواهد گوناگون آموزش مى‏داد.48 ملک الشعراى بهار که در تاریخ ادبیات فارسى آغازگر سبک شناسى شعر است، تربیت و آشنایى خود را با سبک شناسى شعر، مرهون ادیب نیشابورى مى‏داند.49

 

روش تدریس

ادیب پیش از شروع درس یا پس از آن، با آهنگ خاص اشعارى از شاعران خراسان مانند: فردوسى، فرخّى، عنصرى، سنایى، خیام، جامى و دیگر شاعران ایران و نیز از شاعران عرب مانند: متنبّى، ابوالعلاء، ابوتماّم و ابو العتاهیه مى‏خواند و شاگردان را به نگاشتن آنها وا مى‏داشت.50

روش تدریس ادیب، منحصر به خود او بود; نخست متن درس )شرح نظام، مغنى، مطول( را مى‏خواند و با روشنى و شمردگى خاصى عبارتها را معنى مى‏کرد و در لابه‏لا، حواشى و تعلیقات را شرح مى‏کرد و اشعار فارسى و عربى و آیات قرآن و احادیث و امثال و حِکَم گوناگونى به عنوان شاهد و مثال مى‏آورد. شاگردانى که تندنویس بودند آنها را مى‏نوشتند.51

 

شاگردان ادیب

ادیب دوران تدریس، شاگردان برجسته و نام آورى پرورش داد که در عرصه ادبیات معاصر ایران، خوش درخشیدند. با نگاه اجمالى به زندگانى و کارنامه کسانى که در حلقه درس او به رشد و بالندگى ادبى دست یافتند، به روشنى این نتیجه به دست مى‏آید که در میان ادیبان و شاعران بزرگ تاریخ معاصر ادبیات ایران، هیچ شاعر و ادیبى در پرورش شاگردانى با این جایگاه در ادبیات - نظم و نثر - توفیقى به پایه توفیق ادیب نیشابورى نداشته است. از همین رو، اگر چه او شاعر بوده است و دیوان شعر دارد، امّا اثر گذارى حوزه درس و تعلیم او سبب شد تا شخصیت و نبوغ واقعى او بیش‏تر به عنوان مدرس ادبیات آشکار شود. بعضى از شخصیتهاى مشهور ادبى ایران که از محضر او بهره برده و به کمال رسیده‏اند، عبارت اند از:

ملک الشعراى بهار، بدیع الزمان فروزانفر، محمدتقى ادیب نیشابورى )ادیب دوم(، محمد پروین گنابادى، محمدعلى بامداد، محمود فرخ52، حاج مرتضى میرزا قهرمان متخلّص به »شکسته»، محمد تقى مدرس رضوى53، سید جلال الدین تهرانى54، مهدى آذر55، محمد امین ادیب طوسى56، مجدالعلا بوستان57، عبدالحمید اشراق خاورى، سید هدایت الله شهاب فردوسى.58

اینان از چهره‏هاى برجسته در ادبیات فارسى معاصرند که هر کدام به نوبه خود، توفیق یافته‏اند شاگردانى برجسته، نامور و اثرگذار بپرورند و به جامعه ادبى ایران تقدیم کنند.

»اینها شاگردان بلاواسطه ادیب‏اند که مستقیماً از محضر او دانش آموخته‏اند; امّا کسانى که شاگردان با واسطه اویند و از محضر شاگردان او، همچون بهار و فروزانفر و مدرس رضوى و ادیب ثانى و دیگران دانش آموخته‏اند، بسیارند و در زمره آنها شاعران و ادیبان نام آور امروز ایران قرار دارند. »59

بدیع الزمان فروزانفر (13491276ش( در مقدمه کتاب »مدینة الادب»، ادیب نیشابورى را یکى از فحول ادباى این عصر نام مى‏برد که امروز به اعتقاد تمام دانایان، مانندش فاضلى در تمام ایران نیست. او مى‏نویسد:

»من نیز أخذ علوم أدبیه و فنون عربیه را از وى نمودم»60

ادیب نیشابورى تا واپسین روز عمر خویش، در حجره‏اى از مدرسه نوّاب زندگى را گذراند و وضع زندگى او به اندازه‏اى ساده و بى آلایش بود که به گفته شاگردانى که همواره با او بوده‏اند، اگر لازم مى‏شد از کسى براى یکى دو روز پذیرایى کند، بسیار دشوار بود. در عین حال، سى سال پیاپى تدریس کرد و به جز حق مدّرسِ ناچیزى که از طرف مدرسه به او مى‏پرداختند، هیچ پولى بابت تدریس از کسى توقع نداشت، حتى اگر شاگردى براى وى هدیه‏اى مى‏برد او را از اتاقش مى‏راند; زیرا تدریس در برابر پول را ناروا مى‏شمرد.61 در عین حال، با همین وضعیتى که در مدرسه طلبگى برایش فراهم بود، توانست ذوق و طبع افراد بسیارى از صاحبان استعداد و ذوق را شکوفا سازد و کانون درس او به مثابه دانشکده ادبیاتى باشد که بیش‏ترین ادیبان و استادان ادب این عصر مستقیم و غیرمستقیم، بى واسطه و باواسطه، از حلقه درس وى به ظهور برسند و تمام سالهاى معاصر در دانشگاه‏ها، آموزش و پرورش و در فضاهاى علمى، آموزشى و پژوهشى کشور، آموخته‏ها و اندوخته‏هاى ادبى خویش را عرضه کنند.

 

تأثیر ادیب بر ایرج میرزا

ایرج میرزا از وقتى که به مشهد پا نهاد و شخصیت بارز ادبى ادیب را شناخت، بناى همدمى گذاشت و با ادیب رابطه برقرار کرد و در مدت پنج سالى که در مشهد بود، دست کم، هفته‏اى یک روز - روزهاى تعطیل - از او در منزل پذیرایى مى‏کرد.62 و روزهاى تحصیل در حجره مدرسه به خدمت استاد مى‏رسید.63 درباره بهره ایرج میرزا از این پیوند و رفت و آمدها، سید هدایت الله شهاب فردوسى مى‏نویسد:

»]ایرج میرزا[ قبل از آمدن به خراسان این قدرها شهرت و اهمیت نداشت; ولى پس از درک محضر ادیب و رهبرى‏هاى آن استاد بزرگ، بر مقامى از ابتکار و ادب رسید که او را از حیث سلاست و لطف بیان »سعدى ثانى» لقب دادند. »64

محمد جعفر محجوب نیز درباره اثرگذارى ادیب نیشابورى بر مقام ادبى ایرج میرزا و نیز استادان امروز ادب فارسى این گونه نوشته است:

»وى ]ایرج میرزا[ در خراسان با استاد معروف ادب فارسى و عربى در آن عصر، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى، بسیار مأنوس و همدم بود و ادیب، که بسیارى از استادان امروزى ادب فارسى، محضر او را درک کرده‏اند، در شعر ایرج اثر فراوان کرد. »65

اثر گذارى ادیب بر ایرج میرزا، تا آن اندازه است که او پس از آشنایى و ارتباط با ادیب نیشابورى، از طرز شاعرى و اشعار پیشین خود بیزارى مى‏جوید و مکرر به ادیب مى‏گوید:

»من شاعر خراسانم و هر چه دارم از محضر شما دارم. »66

ایرج میرزا، در مقام احترام و ارادت به ادیب نیشابورى اشعارى نیز سروده است و ضمن آشکار کردن بزرگى ادیب، مقام وى را از سید احمد ادیب پیشاورى (13491260ق(شاعر هم عصر او برتر دانسته است:

برادر جان! خراسان است این‏جا

سخن گفتن نه آسان است این‏جا

خراسان مردم با هوش دارد

خراسانى دو لب، ده گوش دارد

همه طلابِ او داراى طبع‏اند

نه تنها پیروِ قرّأِ سبْعَند

نشسته جنبِ هر جمعى ادیبى

ز انواعِ فضایل با نصیبى

خراسان جا چو نیشابور دارد

که صد پیشى به پیشاوُور دارد67

 

ادیب خراسانى و شعر

همان گونه که گذشت، تدریس و تربیت شاگردانى سرآمد در عرصه ادبیات، جنبه شاعرى ادیب را در حاشیه قرار داده است، امّا در شاعرى نیز دست داشت; در ابتدا به شیوه قاآنى شعر مى‏سرود، امّا در اواخر عمر، اشعارى در عرفان به شیوه مولوى و حکیم صفاى اصفهانى سروده است. او این اشعارش را بیش‏تر مى‏پسندید و بیش‏تر مى‏خواند.68 در قصیده سرایى، بیش‏تر پیرو عنصرى، فرّخى و منوچهرى است و بر این باور که:

»به عقیده ما، سخن این استادان باستان در اعلى درجه است و هر کس هم از متأخرین قادر بر اقتفاء آثار آنان باشد، اول شاعر است.»69

ادیب به خاطر مشکل دید چشم، نتوانست آثارى از خود برجاى گذارد. اشعار او نیز به گونه کامل جمع آورى نشده است. در این باره، عبد الحمید اشراق خاورى، از شاگردان وى، چنین نوشته است:

»به اشاره ادیب، اشعار پارسى او را جمع نموده و دیوانى مرتب بساختم که قریب به شش هزار شعر است و اکنون در خراسان در میان ترکه آن مرحوم است و اینک جز آن یک نسخه، به طور کمال نسخه دیگرى بدان گونه یافت نگردد. »70

سپس عبرت نایینى اشعار ادیب را در دو تذکره: »مدینه الادب»71 و »نامه فرهنگیان»72 گردآورى کرد73 و بعدها نیز بخشى از اشعار پراکنده ادیب با نام »لآلى المکنون»74 منتشر شد.75

در سالهاى اخیر، آقاى یدالله جلالى پَندَرى مجموعه اشعار ادیب را از منابع یاد شده و نیز اشعارى که از او در نشریات و در جُنگها و یادداشتهاى خطى بوده، جمع آورى نموده است و در سال 1367 با عنوان »زندگى و اشعار ادیب نیشابورى» چاپ و منتشر کرده است.76

 

ویژگى شعر ادیب

دکتر شفیعى کدکنى، که خود از شاگردان با واسطه ادیب نیشابورى; یعنى شاگرد ادیب دوم، محمد تقى ادیب است و تحصیل کرده حوزه، درباره شیوه شعر ادیب نیشابورى بر این نظر است که: ادیب، اگر چه در عصر مشروطیت زیسته است، ولى رنگ و بوى ادبِ مشروطیت در شعرش بسیار کم است، بیش‏تر کوشیده است تا ارزشهاى لفظى و معنایى و سنّت قدما را حفظ کند. البته شعر ادیب به لحاظ مسائل مربوط به فرم شعر هماهنگى سنتّى در نظام الفاظ، موسیقى عروضى شعر، توجه به اصول سنتى سبک، طنطنه کلمات - از نوعى امتیاز نسبى برخوردار است. ادیب توان شعرى خود را در »چگونه گفتن» به‏کار گرفته است نه در »چه گفتن». به همین سبب اگر چه شعرهاى او با ضعف معنوى همراه است; امّا در شعرهاى برجسته عرفانى او، اصطلاحات صوفیانه محى الدین، که بسیارى از شاعران متصوف قرنهاى اخیر در شعرشان با زبان بى رمق و سست آورده‏اند، ادیب توانسته در زبان فاخر و استوار خراسانى قدیم، ذوب کند و گاه که این کار با موسیقى تازه‏اى - از لحاظ عروض و قافیه‏هاى میانى - همراه شده است، تشخص بیش‏ترى به شعر او داده است. در این موارد، جذبه فرم شعر گاه تا اندازه‏اى است که خواننده بى‏اختیار لذت مى‏برد، هر چند به لحاظ معنایى درک درستى به دست نمى‏آید. ادیب به مسأله تنوع اوزان شعرى و جست و جوى وزنهاى خوش آهنگ و کم استعمال، بیش از دیگران توجه نشان داده است، از همین رو:

»دیوان موجود و چاپ شده ادیب، با در نظر گرفتن حجم بسیار کوچکى که دارد، به لحاظ تنوع اوزان در عصر خود، کم نظیر و شاید بى نظیر باشد.»77

نمونه اشعار

بیش‏ترین اشعار ادیب غزل و قصیده است. امّا قطعه، ترکیب بند، مسمّط، رباعى و اشعارى به زبان عربى نیز سروده است. اشعار زیر نمونه‏اى از غزل‏هاى اواست:

همچو فرهاد بود کوه کنى پیشه ما

کوهِ ما: سینه ما، ناخنِ ما: تیشه ما

شور شیرین ز بس آراست رهِ جلوه گرى

همه فرهاد تراوَد ز رگ و ریشه ما

بَهر یک جرعه مى، منّت ساقى نکشیم

اشکِ ما: باده ما، دیده ما: شیشه ما

عشق شیرى ست قوى پنجه و مى‏گوید فاش:

»هر که از جان گذرد، بگذرد از بیشه ما»78

× × ×

دل به زلف تو رفت و نامد باز

چه کنم، خسته بود و راه دراز

خواستم تا نهان کنم غم دل

چه کنم؟ آب دیده شد غمّاز

گفتمش سوختم در آتش عشق

گفت اگر عاشقى بسوز و بساز

مفتى شهر آگه است که من

رندم و باده نوش و شاهد باز

بشنو از »ادیب» نیشابور

نغز شعرى ز »سعدى»79 شیراز:

»هر که را با گل آشنایى بود

گو برو با جفاى خار بساز»80

***

گر جام مى‏اوفتد ز دستم

عذرم بپذیر سخت مستم

پیرى کهن و شکسته حالم

اى تازه جوان! بگیر دستم

آن جذبه کجاست تا به یکبار

بِرهاند ازین بلند و پستم

من بنده پیرِ مى‏فروشم

زاهد! به خدا خداپرستم

پنهان شدم از هیولى تن

پیدا شد صوت ألستم81

دکتر شفیعى کدکنى این نوع تغزلهاى ادیب را یادآور تغزلهاى سعدى دانسته و بر آن است که بسیارى از تغزلهاى دیگر او، مانند غزل زیر، تغزلهاى شاعران عصر سامانى و غزنوى; یعنى فرّخى و منوچهرى را به یاد مى‏آورد:

تا چند خو به خلوت و خاموشى

چندى به باغ چم به قدح نوشى

ساقى کجاست کز مى‏پیرارى

از من بَرَد خمار پرندوشى

ما گرم تُرک چشم قو و ساقى

ایران به کین خون سیاووشى

آهوى مشک مویى و با آهو

همواره بینمت به خطا کوشى

سوى »ادیب» بین و دل پاکش

و آن فره ى فروزه ى فرهوشى82

 

3. محمد تقى بهار

محمد تقى بهار (13301265ش( مشهور به ملک الشعرا، از طلاب مدرسه علمیه نوّاب مشهد و از شاگردان ادیب نیشابورى و دیگر استادان آن مدرسه است. او در خاطراتش نوشته است:

»من اصول ادبیات را در نزد پدرم83 آموخته بودم. به هنگام مرگ وى هیجده سال داشتم. در این وقت تحصیلات خود را در نزد ادیب نیشابورى که از أدبا و شعراى مشهور مشهد بود، دنبال کردم و مقدمات عربى و اصول کامل ادبیات فارسى را، نخست در پیش پدر و سپس در مدرسه نواّب در خدمت اساتید آن زمان تکمیل نمودم. »84

ملک الشعراى بهار، با استاد خود، ادیب نیشابورى، بسیار احترام‏آمیز رفتار مى‏کرد، به گونه‏اى که اگر انتقادهایى از سوى استاد به او مى‏شد، نه به خودش و نه به دیگران اجازه اعتراض به استاد را نمى‏داد:

»قدر استاد )ادیب نیشابورى( را بدانید و دیگر حتى به اشاره از ایشان انتقاد نکنید که خلاف حق شناسى و مراعات مقام استادى است. من خودم بارها شنیده ام که استاد نسبت به من اظهار بى لطفى مى‏کنند، ولى هرگز راضى نشده‏ام، یک کلمه که حاکى از خرده گیرى و عیب جویى باشد درباره ایشان بگویم; زیرا او استاد است و پدر، هر چه بفرماید مختار است و آزاد. امّا بنده و سرکار باید همواره متوجه این فرموده مولاى مؤمنان، حضرت امیر باشیم: »مَن علَّمنى حرفاً فقد صَیرنى عَبداً... همواره در مقام ثنا و ستایش نسبت به استاد باشید که ما هر چه داریم از او داریم.»85

بهار از جوانى در شعرسرایى آن چنان استادى از خود نشان داد که پس از درگذشت پدر، لقب ملک الشعرایى آستان قدس رضوى به او اعطا شد.86 او آخرین استاد بزرگ شعر کهن فارسى به شمار مى‏آید.87 استاد قصیده است و در قصیده سرایى، راه استادانى چونان رودکى، عنصرى، فرخى، ناصرخسرو، سنایى و انورى را ادامه داده است.88

بهار، با آغاز انقلاب مشروطه، به فعالیتهاى سیاسى - فرهنگى رو آورد و با نگاشته‏ها و سروده‏هاى خود به دفاع از مشروطیت برخاست و آنها را در روزنامه خراسان با نام مستعار »رئیس الطلاب» بازتاب مى‏داد.89

در این دوران، او طلبه معمم جوانى بود که با تثبیت عنوان ملک الشعرایى آستان قدس رضوى براى خود، در صف مشروطه خواهان حوزوى قرار گرفت. در این باره او سروده است:

شور و شرّى ناگه اندر توس زاد از انقلاب

فکرتِ من نیز بى رغبت به شور و شرّ نبود

در صف طلاب بودم، در صف کُتّاب نیز

در صف احرار هم، چون من یکى صفدر نبود90

بهار، در انتقاد از بعضى جزم اندیشان آن روزگار در حوزه مشهد، که تحول و دگرگونى در درون حوزه یا اجتماع را بر نمى‏تافتند و با مشروطه و مشروطه خواهان نیز مخالفت مى‏ورزیدند، قصیده‏اى سروده که بخشى از آن چنین است:

ترسم من از جهنم و آتش فشان او

و آن مالکِ عذاب و عمودِگران او

آن عقربى که خلق گریزند سوى مار

از زخم نیشِ پرخطرِ جان ستانِ او

جز چند تن ز ما علما جمله کاینات

هستند غرق لُجّه آتش فشان او

و ز شیعه نیز هر که فَکُل بست و شیک شد

سوزد به نار، هیکلِ چون پَرنیان او

و آن کس که با عمامه سر، موى سر گذاشت

مَندیلِ اوست سوى دَرَک، ریسمانِ او

و آن کس که شد وکیل و ز مشروطه حرف زد

دوزخ بوَد به روز جزا پارلمان او

و آن کس که روزنامه نویس است و چیز فهم

آتش فتد به دفتر و کِلک و بَنان او

و آن عالمى که کرد به مشروطه خدمتى

سوزد به حشر جان و تنِ ناتوان او

تنها براى ما و تو، یزدان درست کرد

خُلد بَرین و آن چمنِ بى کران او91

با توجه به آثار بهار در رشته‏هاى گوناگون: نظم، نثر، روزنامه نگارى، ترجمه، تحقیق، تاریخ نویسى و نیز مو ضوع‏هاى دیگر، باید گفت برجستگى او تنها در یک رشته نبوده است.92 البته نثر نویسى او اگر چه ادیبانه است; امّا به پایه اشعارش نمى‏رسد. درباره ویژگى نگارشهاى بهار، دکتر غلام حسین یوسفى نوشته است:

»مقالاتش از حاشیه نویسیهاى زاید دور و دراز و فضل فروشى معهود معاصران خالى است. جملات غالبا ساده و کوتاه است و معنى خود را زود به ذهن خواننده منتقل مى‏کند... وقتى اسلوب جمله بندى و کلمات و ترکیبات و طرز بیان بهار با بسیارى از معاصران و نویسندگان نسل او... سنجیده شود آن گاه تحولى که به‏واسطه نهضت مشروطه در نثر فارسى و گرایش آن به سادگى پدید آمد، به طرز برجسته‏اى نمودار مى‏گردد»93

 

دفاع از شهید مدرس

بهار وقتى خبر تبعید شهید مدرس را شنید، برآشفت و بى هیچ اندیشه‏اى از خطر رضا شاه، با سرودن شعرى بلند، به روشنى او را پادشاهِ مهترى خواند که از اصطبل بیرون آمده و به تخت نشسته است و در چنین شرایطى مدرّسها مى‏باید به تبعید بروند:

تا تاختند بى هنران در مصافها

زد زنگ تیغهاى هنر در غلافها

نامردى زمانه نگر کز بُنِ صطبل

بر قصرها شدند فَراجاف جافها

آزاد جاهلان و گشاده زبان، خران

بسته مدرّسان و فقیهان به خوافها94

شه بوفها شدند مهاجم به قصرها

سى مرغ‏ها شدند گریزان به قافها95

و نیز به مناسبت شهادت مدرس، در آن فضاى اختناق رضا شاهى، این شعر را سرود:

تا بخل و حسادت به جهان راهبر است

آزاده ذلیل و راستگو در خطر است

خون تو مدرّسا هدر گشت، بلى

خونى که شبى گذشت بر وى، هدر است96

 

شعر و نثر خوب از نگاه بهار

بهار خود نیز بارها به خاطر روح آزادگى‏اش، که میراث فرهنگ حوزوى او بود، در رژیم پهلوى; پدر و پسر، به زندان رفته است.97 و در عرصه ادبى نیز کو شیده تا از آموخته‏ها و یافته‏هاى دوران طلبگى و روحیات مثبت حوزوى خود به خوبى بهره ببرد. شاخص‏هاى اخلاق حوزوى مانند: قناعت پیشگى، تنگدستى همراه با مناعت طبع، فروتنى عالمانه و به دور از اظهار فضل، دارا بودن روح کنجکاوى و پژوهندگى از سر اخلاص و عشق به علم و معرفت، در فعالیت‏هاى علمى و اجتماعى او دیده مى‏شود. هم از این روست که »تعالى روحى» و »اخلاق شاعر» را دو مبنا و اساس براى تمییز شعر خوب معرفى مى‏کند:

» اساس شعر خوب ِ عمومى، احساسات شدیده و اخلاق عالیه شاعر ست، و براى این که بفهمیم که شعر کدام شاعر بهتر است، مى‏رویم شرح حال او و شرح اخلاق اورا به دست مى‏آوریم... محال است کسى که داراى اخلاق حمیده و صفات پسندیده از قبیل: بى طمعى، حرّیت فکر و عقیده، رحم و عدالت طبیعى، استغناى روحى، صحت مزاج و صحت دماغ و امثال اینها نباشد، بتواند شعرى بگوید که همه کس آن را خوب بداند... هر چه هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر، یا ساختن یک غزل، قوى تر و نجیب تر باشد آن شعر بهتر و خوب تر خواهد بود. »98

بهار با زبانى ساده و عبارتهایى کوتاه و روشن، نثر و شعر صادقانه و متعهدانه را چنین شرح کرده است:

»تا شما را یک هیجان و حسى حرکت ندهد، بیهوده شعر نگویید. اول فکر کنید که چه چیزى سائق شما ست; آیا کسى را دوست دارید، کسى را دشمن دارید، مظلومید، فقیرید، شجاعید و مى‏خواهید تشجیع کنید، گله دارید، امتنان دارید، خبر تازه یا سرگذشت قشنگى به خاطر دارید، نکته حکیمانه و فلسفه خوش و دقیقى در نظر گرفته اید؟ چه چیزى است که شما را و طبع شما را مى‏خواهد به خود مشغول کرده و به لباس یک یا چند شعر خودش را نشان دهد؟ هر چیزى که هست همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقى که دارید همان طور که هست بدون گزافه و با حقیقت و صدق به نظم درآورده، یا به نثر بنویسید. »99

همان گونه که مى‏نگرید، نثر نویسى را نیز با چنین انگیزه‏ها و هدفهایى، صادقانه و متعهدانه مى‏داند. این نگاه بهار به نویسندگى، با بسیار نویسى نویسندگانِ امروز و برخى نوشتارهایى که نه با انگیزه روحى و باطنى نویسنده همراه است و نه هدف مشخص و والایى را نشان مى‏دهد; یعنى نه از سوزى مى‏کاهد، نه دردى مى‏افزاید، نه عزمى را استوار مى‏کند، نه شوقى مى‏آفریند، نه معرفتى مى‏آورد، نه افقى را روشن مى‏کند، نه محبتى و نه خشمى برمى انگیزد، بلکه »خنثاى مشکله» است، تفاوت روشن دارد. حتى او براى شعر خواندن و شعر شنیدن نیز معیار تعیین مى‏کند:

» هر شعرى که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید، هر شعرى که شما را نخنداند و یا به گریه نیندازد، آن را دور بیندازید. هر نظمى که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید، بدان اعتنا ننمایید. »100

بنا براین، از نگاه بهار هر که شعرى سرود یا نثرى نگاشت، شاعر و نویسنده به شمار نمى‏آید، بلکه باید افزون بر شوریدگى و احساس عاطفى، از کمالات اخلاقى و تعالى روحى بالاترى نسبت به دیگران برخوردار باشد تا حقیقتى را آشکار سازد و شعر و نثرش جهانى و ماندگار شود:

» شعر حقیقى را باید براى دنیا گفت و براى دنیا به یادگار گذاشت... شاعر رودکى است، فردوسى است، منوچهرى است، سعدى است. شاعر ویکتورهوگو است، ولتر است که در مشرق و مغرب، همه جا و همه وقت، زنده‏اند. فردوسى و خیام شاعر دنیا و مال همه جهانند... ایران، فرانسه، آلمان نمى‏توانند آنها را به خود اختصاص دهند. چنان که انگلیس نمى‏تواند شکسپیر را مختص خود بداند و عرب هم ابوالعلاى معرّى را باید شاعر و فیلسوف روى زمین بشناسد. »101

 

نتیجه

در تاریخ معاصر ایران، خاستگاه بسیارى از شخصیتهاى ادبى، حوزه‏هاى علمیه بوده است. در این دوره فقیهِ شاعر; میرزا حبیب الله مجتهد خراسانى در سرودن اشعار عرفانى سرآمد است و به گواه صاحب نظران ادب معاصر برخى غزلهاى او بر بسیارى دیوانهاى شعراى عرفانى پس از حافظ برترى دارد. عبدالجواد ادیب نیشابورى; استاد ادبیات حوزه علمیه مشهد، در سى سال تدریس توفیق یافت شاگردان بسیارى را بپروراند، از میان آنان ملک الشعراى بهار از طلاب و دانش آموختگان حوزه علمیه مشهد و از شاعران و ادیبان توان‏مند معاصر نقش بسزایى در تحول و دگرگونى ادبیات فارسى داشته است.

- ادوار شعر فارسى از مشروطیت تا سقوط سلطنت، محمد رضا شفیعى کدکنى، سخن، تهران، چاپ دوم، 1383
- ادبیات فارسى و تحولات آن، دکتر سوزان گویرى، بهجت، تهران، چاپ اول، 1386
- از چشم برادر، شمس آل احمد، سعدى، قم، چاپ اول، 1369
- از صبا تا نیما، یحیى آرین پور، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، تهران، چاپ پنجم، 1353
- از کاروان حلّه - دیدارى با نثر معاصر فارسى -، دکتر داریوش صبور، سخن، تهران، چاپ اول، 1384
- اسنادى از: مشاهیر ادب معاصر ایران، گرداورى و پژوهش: على میر انصارى، سازمان اسناد ملى ایران، پژوهشکده اسناد، انتشارات سازمان اسناد ملى ایران، چاپ اول، 1377
- ایرج و نخبه آثارش، غلامرضا ریاضى، تهران، ابن سینا، 1342
- بهار )محمد تقى، ملک الشعراء(، محمد على سپانلو، طرح نو، تهران، چاپ اول، 1374
- بهار و ادب فارسى، مجموعه 100 مقاله از ملک الشعراء بهار، به کوشش محمد گلبن با مقدمه دکتر غلام حسین یوسفى، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، تهران، 1371
- پایان حیرت، سید هدایت االله شهاب فردوسى، چاپخانه نبرد ما، مشهد، 1341
- پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، فرهنگ معاصر، تهران، 1378
- تاریخ ادبیات ایران ) بعد از اسلام تا پایان تیمو ریان (، بدیع الزمان فروزانفر، با گفتارى از دکتر عبدالحسین زرین کوب، به کوشش عنایت الله مجیدى، سازمان چاپ و انتشارات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1383
- تاریخ تذکره‏هاى فارسى، گنجینه فهرست و کتابشناسى، احمد گلچین معانى، انتشارات دانشگاه تهران، 1350
- تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، محمد جعفر محجوب، نشر اندیشه، تهران، چاپ سوم، 1353
- تاریخ ادب پارسى، مکتبها، دوره‏ها، سبکها و انواع ادبى، دکتر احمد تمیم دارى، انتشارات بین المللى الهدى، چاپ اول، 1379
- جشن نامه پروین گنابادى، زیر نظر: محسن ابوالقاسمى، توس، تهران، 1352
- حبیب خراسان، گزیده اشعار حاجى میرزا حبیب خراسانى، پژوهش و گزینش: ساعد باقرى و سهیل محمودى، امیر کبیر، تهران، 1390
- حکیم الهى قمشه‏اى، نغمه حسینى، با مقدمه دکتر حسین الهى قمشه‏اى، به تصحیح و پاورقى سید محمدرضا غیاثى کرمانى، پارسیان، قم، چاپ اول، 1380
- دانشوران خراسان، غلامرضا ریاضى، باستان، مشهد، 1336
- دیار فرزانگان، با مقدمه: دکتر محمد ابراهیم باستانى پاریزى، به کوشش: عباس یزدى نژاد، دکتر على یزدى نژاد، دکتر آرزو مرادى، انتشارات میرماه، چاپ اول، 1386
- دیوان بابا طاهر عریان همدانى، تصحیح وحید دستگردى، ابن سینا، چاپ چهارم، 1347
- دیوان ایرج میرزا، به کوشش دکتر محمد جعفر محجوب، نشر اندیشه، تهران، چاپ سوم، 1353
- دیوان حاج میرزا حبیب خراسانى، به سعى و اهتمام على حبیب، زوار، تهران، چاپ دوم
- دیوان اشعار شادروان محمدتقى بهار )ملک الشعرا(، به کوشش چهرزاد بهار، انتشارات توس، چاپ دوم، 1380
- الذربعه الى تصانیف شیعه، آقا بزرگ طهرانى، بیروت، دارالاضواء
- زمستان مجموعه شعر، مهدى اخوان ثالث )م. امید(، مروارید، تهران چاپ ششم، 1356
- زندگى و اشعار ادیب نیشابورى، با گفتارى از دکتر محمدرضا شفیعى کدکنى، به کوشش یدالله جلالى پَندَرى، چاپ و نشر بنیاد، تهران، 1367
- سبک شناسى، محمد تقى بهار، کتابهاى پرستو، تهران، چاپ چهارم، 1355
- شعر معاصران ایران از بهار تا شهریار، حسن على محمدى، چاپ اول، 1372
- شمیم نسیم زندگى و شعر سید اشرف الدین حسینى گیلانى ) نسیم شمال( دکتر فریده کریمى موغارى، نشر ثالث، تهران، چاپ اول، 1382
- فرهنگ اعلام سخن، دکتر حسن انورى، سخن، تهران، 1378
- فرهنگ فارسى، دکتر محمد معین
- غزلیات سعدى، کاظم برگ نیسى، فکر روز، تهران، چاپ نخست 1380
- کتاب ماه ) تاریخ و جغرافیا ( سال سوم، شماره یازدهم
- کلیات مثنوى معنوى، نیکلسون، نشر طلوع
- گزیده داستانهاى کوتاه جلال آل احمد، محمد باقر نجف زاده بارفروش، نشر بنیاد، چاپ اول، 1376
- لآلى مکنون: دیوان اشعار میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى، به کوشش عباس زرین قلم خراسانى، مشهد، 1333
- مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، خان بابا مشار
- مجله ارمغان، سال هفتم، شماره چهاردهم
- مجله دبستان، سال دوم شماره دوم، دى ماه 1305
- مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى، شماره دوم، سال یازدهم، 1354
- مجله سخن، شماره 12 بهمن 1353
- مجله یادگار، شماره 6 و 7، سال پنجم، بهمن و اسفند 1327
- مدینه الأدب، محمد على مصباحى نائینى )عبرت(، کتابخانه مجلس شوراى ملى شماره 26449
- مشاهیر ادب معاصر ایران، دفتر دوم: ملک الشعراى بهار، گردآورى و پژوهش: على میر انصارى، سازمان اسناد ملى ایران، 1377
- مقاله‏هاى بدیع الزمان فروزانفر، با مقدمه: دکتر عبد الحسین زرین کوب، به کوشش عنایت الله مجیدى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1382
- منتخب اشعار حجه الحق شیخ محمد تقى ادیب نیشابورى )دوم(، آهنگ قلم، مشهد، 1380
- نام‏هاى مستعار نویسندگان و شاعران معاصر ایران، عباس مافى، امیر کبیر، تهران، 1381
- نامه شهیدى: جشن نامه استاد سید جعفر شهیدى، به اهتمام على اصغر محمد خانى، طرح نو، تهران، چاپ اول، 1374
- نامه فرهنگیان، محمد على صاحبى نائینى )عبرت(، کتابخانه مجلس شوراى ملى شماره: 11335
- یادنامه ادیب نیشابورى، به اهتمام مهدى محقق، موسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل شعبه تهران، 1365
- یکى قطره باران ) جشن نامه استاد دکتر عباس زریاب خویى (، به کوشش: احمد تفضلى، تهران.
پى‏نوشتها:
1. فرهنگ فارسى، دکتر محمد معین، واژه ادبیات.
2. همان، واژه ادب.
3. فرهنگ اعلام سخن، دکتر حسن ا نورى، واژه ادبیات.
4. ادبیات فارسى و تحولات آن، دکتر سوزان گویرى / 7.
5. سبک شناسى، بهار، ج2839/1 به نقل از تاریخ ادب پارسى / 52.
6. تاریخ ادب پارسى، مکتبها، دوره‏ها، سبکها و انواع ادبى، دکتر احمد تمیم دارى/ 78
7. دیار فرزانگان، ج376365 /1.
8. دیوان بابا طاهر عریان همدانى، تصحیح وحید دستگردى / 22- 21.
9. تاریخ ادبیات ایران ) بعد از اسلام تا پایان تیمو ریان (، بدیع الزمان فروزانفر، با گفتارى از دکتر عبدالحسین زرین کوب، به کوشش عنایت الله مجیدى / 17; پژوهشگران معاصر ایران، ج 5 / 313 - 317.
10. یادنامه ادیب نیشابورى، به اهتمام: مهدى محقق; منتخب اشعار حجة الحق شیخ محمد تقى ادیب نیشابورى )دوم(، به اهتمام فرزندان.
11. پژوهشگران معاصر ایران، ج 1 / 20 - 23.
12. مشاهیر ادب معاصر ایران، ج1 / 565.
13. شمیم نسیم زندگى و شعر سید اشرف الدین حسینى گیلانى ) نسیم شمال ( دکتر فریده کریمى موغارى / 90 - 41.
14. پژوهشگران معاصر ایران، ج1 / 143.
15. پژوهشگران معاصر ایران، ج1 / 267- 269.
16. کارنامه همایى، عبد الله نصرى، دانشگاه علامه طباطبایى تهران، 1367; پژوهشگران معاصر ایران، ج 8 / 302 ج 308.
17. از کاروان حلّه - دیدارى با نثر معاصر فارسى -، دکتر داریوش صبور / 662; پژوهشگران معاصر ایران، ج 9 / 114 ج 120.
18. پژوهشگران معاصر ایران، ج355 - 359 / 1 .
19. حکیم الهى قمشه‏اى، نغمه حسینى، با مقدمه دکتر حسین الهى قمشه‏اى، به تصحیح و پاورقى سید محمدرضا غیاثى کرمانى/ 24 - 17.
20. یکى قطره باران ) جشن نامه استاد دکتر عباس زریاب خویى (، به کوشش: احمد تفضلى / 8 - 1; پژوهشگران معاصر ایران، ج332330/ 10 و 371 - 370.
21. جشن نامه پروین گنابادى، زیر نظر: محسن ابوالقاسمى / هفت - نه.
22. از چشم برادر، شمس آل احمد; گزیده داستانهاى کوتاه جلال آل احمد، محمد باقر نجف زاده بارفروش / 209.
23. نامه شهیدى: جشن نامه استاد سید جعفر شهیدى / 47.
24. کتاب ماه ) تاریخ و جغرافیا ( سال سوم، شماره یازدهم / 61 - 57، گذرى بر زندگى و آثار زنده یاد دکتر عبد الحسین زرین کوب; پژوهشگران معاصر ایران، ج146145/ 12.
25. از کاروان حلّه - دیدارى با نثر معاصر فارسى -، دکتر داریوش صبور/746.
26. امروز نیز در حوزه‏هاى علمیه شاهد دو نسل ادبى هستیم، نسلى که از پیش از انقلاب اسلامى نامدار بوده‏اند و در تکاپو براى اعتلاى زبان و ادب فارسى و ارائه معارف و آموزه‏هاى دینى، اخلاقى و اجتماعى در قالب نثر و شعر و نسل شاعران جوانى که از رویشهاى شعر و ادب حوزه، پس از انقلاب هستند و مدافع سرسخت اسلام و انقلاب اسلامى، اهداف امام خمینى و ارزشهاى دفاع مقدس و روشن‏گریهاى دقیق. هم اینک انجمن شعر حوزه دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، بیش از دویست عضو دارد.
27. کلیات مثنوى معنوى، نیکلسون / 4، نشر طلوع.
28. ادوار شعرفارسى / 26.
29. مجله حکمت و معرفت، سال پنجم، شماره دهم، مقاله: »ختم غزل قلندرى»، سید مسعود رضوى، این مطلب را از دکتر داریوش صبور نقل کرده است.
30. دیوان حاج میرزا حبیب خراسانى، به سعى و اهتمام على حبیب / 152.
31. مجله حکمت و معرفت، سال پنجم، شماره دهم، مقاله: »ختم غزل قلندرى»، سید مسعود رضوى.
32. ادوار شعر فارسى /110.
33. زمستان مجموعه شعر، مهدى اخوان ثالث )م. امید( / 126.
34. حبیب خراسان گزیده اشعار حاجى میرزا حبیب خراسانى، پژوهش و گزینش: ساعد باقرى، سهیل محمودى / 104.
35. پایان حیرت، سید هدایت ا... شهاب فردوسى، به نقل از زندگى ادیب/18.
36. زندگى ادیب/19.
37. پایان حیرت/32.
38. نامه فرهنگیان، محمدعلى مصباحى نائینى )عبرت( /185.
39. به یاد ادیب نیشابورى، غلامحسین یوسفى، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى، شماره دوم سال یازدهم، تابستان 154/1354.
40. استادم ادیب نیشابورى، محمد تقى ادیب نیشابورى )ادیب دوم(، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى، شماره دوم، سال یازدهم، 160 159 /1354.
41. دانشوران خراسان، غلامرضا ریاضى/142، باستان، مشهد، 1336.
42. به نقل از: یادداشت دکتر شفیعى کدکنى بر نسخه‏اى از »لآلى مکنون» متعلق به کتابخانه مهدى اخوان ثالث.
43. مجله دبستان، شماره دوم، سال دوم، دى ماه 1305، مقاله: »بزرگان عصر، ادیب نیشابورى»، سید حسن مشکان طبسى/ 57.
44. پایان حیرت / 57.
45. مجله سخن، شماره دوم، بهمن 1353، مقاله: »مدارس قدیم مشهد و شیوه تدریس آنها»، محمد پروین گنابادى.
46. مجله یادگار، شماره 6 و 7، سال پنجم، بهمن و اسفند 1327، مقاله: »یادداشتهاى تاریخى )وفیات معاصرین( »، بدیع الزمان خراسانى )فروزانفر( / 134.
47. استادم ادیب نیشابورى/159.
48. مجله سخن )دوره 24، شماره 12 بهمن 1353، مقاله: »مدارس قدیم مشهد و شیوه تدریس آنها»، محمد پروین گنابادى/166163; پژوهشگران معاصر ایران، ج367/5.
49. سبک شناسى، محمد تقى بهار، ج1/ »یب».
50. پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، ج 367/5.
51. زندگى و اشعار ادیب / 39 - 33.
52. مجله آینده، سال 1360، شماره چهارم / 328 - 321، مقاله: سید على مؤید ثابتى.
53. جشن نامه استاد مدرس رضوى، زیر نظر ضیاءالدین سجادى، تهران، انجمن استادان زبان فارسى.
54. مجله آینده، سال سیزدهم - 1366 -، شماره 6 و 7، مقاله ایرج افشار; مؤلفین کتب چاپى - فارسى و عربى -، خان بابا مشار، ج261 259 /2.
55. پژوهشگران معاصر ایران، ج 407403/5.
56. مجله آینده، سال سیزدهم 1366، شماره‏هاى3 1 مقاله حسن امداد/ 199 - 189.
57. مجله آینده، سال دوازدهم، شماره چهارم، مقاله بهمن بوستان; نام‏هاى مستعار نویسندگان و شاعران معاصر ایران، عباس مافى / 229.
58. پژوهشگران معاصر ایران ج367/5.
59. زندگى و اشعار ادیب نیشابورى / 5150، به کوشش یدالله جلالى پَندَرى.
60. مقاله‏هاى بدیع الزمان فروزانفر / 2220، با مقدمه دکتر عبد الحسین زرین کوب، به کوشش عنایت الله مجیدى.
61. پژوهشگران ج368366/5.
62. ایرج و نخبه آثارش، غلامرضا، ریاضى/31.
63. مجله ارمغان، سال هفتم، شماره چهاردهم/237، ادیب نیشابورى، عبدالحمید اشراق خاورى/237.
64. پایان حیرت/48.
65. تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، محمد جعفر محجوب، مقدمه/40،
66. از صبا تا نیما، یحیى آرین پور، ج391/2،
67. دیوان ایرج میرزا، به کوشش دکتر محمد جعفر محجوب/92،
68. مجله دبستان، سال دوم شماره دوم، دیماه 1305، مقاله: »بزرگان عصر، ادیب نیشابورى» سید حسن مشکان طبسى/56.
69. مجله دبستان، سال اول، شماره اول، » شعر گفتن و شعر شناختن »، عبدالجواد ادیب نیشابورى/36.
70. مجله ارمغان، سال هفتم، شماره چهارم، »ادیب نیشابورى »، عبدالحمید اشراق خاورى/236.
71. مدینه الأدب، محمد على مصباحى نائینى )عبرت(، نسخه خطى کتابخانه مجلس شورا به شماره 26449.
72. نامه فرهنگیان، محمد على صاحبى نائینى )عبرت(، نسخه خطى کتابخانه مجلس شورا به شماره: 11335.
73. تاریخ تذکره‏هاى فارسى، گنجینه فهرست و کتابشناسى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1350، احمد گلچین معانى، ج202/2 به بعد.
74. لآلى مکنون: دیوان اشعار میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى، به کوشش عباس زرین قلم خراسانى.
75. الذربعه الى تصانیف شیعه، آقا بزرگ طهرانى ج263/18.
76. زندگى و اشعار ادیب نیشابورى، با گفتارى از دکتر محمدرضا شفیعى کدکنى، به کوشش یدالله جلالى پندرى/102100.
77. همان / 76.
78. همان / 126.
79. غزلیات سعدى، کاظم برگ نیسى / 352، فکر روز، تهران، چاپ نخست، 1380.
80. زندگى و اشعار ادیب نیشابورى / 152151.
81. همان /156.
82. همان /179.
83. پدر محمد تقى بهار به نام حاج میرزا محمد کاظم صبورى از فضلاى مشهور زمان خود و در علوم ادبى و فقه و حکمت و شعر استاد بود.
84. دیوان اشعار شادروان محمدتقى بهار )ملک الشعرا(، به کوشش چهرزاد بهار، ج26/1.
85. زندگى و اشعار ادیب نیشابورى/ 47.
86. اسنادى از: مشاهیر ادب معاصر ایران، گرداورى و پژوهش: على میر انصارى، ج 3/2.
87. بهار )محمد تقى، ملک الشعراء(، محمد على سپانلو/134.
88. همان/7.
89. خاطرات بهار، مقدمه دیوان بهار، چاپ پنجم، توس.
90. دیوان اشعار بهار، ج368/1.
91. همان / 200199.
92. شعر معاصران ایران از بهار تا شهریار، حسن على محمدى، ج118117/1.
93. بهار و ادب فارسى، مجموعه صد مقاله از ملک الشعراء بهار، به کوشش محمد گلبن با مقدمه دکتر غلام حسین یوسفى، ج1 / مقدمه: سى و چهار و سى و پنج.
94. مدرسان اشاره به سید حسن مدرس است که در آن زمان در شهرستان خواف تبعید و حبس شده بود.
95. دیوان اشعار بهار/513.
96. بهار، محمد على سپانلو/100.
97. زندگانى و آثار بهار، الف نیکو همت / 31، آباد، چاپ دوم، 1361.
98. بهار و ادب فارسى، ج3 / 1.
99. همان، ج17 / 1.
100. همان.
101. همان، ج1817/1.