نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
از نکتههاى درسآموز و درخور مطالعه در سیره آخوند خراسانى، شیوه رفتار وى با مخالفان فکرى و سیاسى خود بود. عالمى چون خراسانى با آن نوآوریهاى اصولى و فقهى و موضعگیریهاى سیاسى و اجتماعى، افزون بر موافقان و پیروان، بىگمان مخالفانى نیز داشت. هریک از مواضع فکرى و رفتارهاى اجتماعى وى، شمارى را جذب مىکرد و شمارى را مىرماند.
مخالفان آخوند از پایگاههاى فکرى و اجتماعى متفاوتى با وى مقابله مىکردند: شمارى از آنان از طرفداران نظام گذشته بودند و افزون طلبیها و بى دستوریهاى دوره پیش از مشروطه را نمىتوانستند ادامه دهند. این کسان آخوند را از مهم ترین دشمنان خویش به حساب مىآوردند و با همه وجود در تلاش بودند وى را از صحنه سیاست به دور نگهدارند.
غربگرایان از دیگر مخالفان وى بودند. کسانى که در پوشش نوجویى و تحول، اندیشهها و برنامههاى غربى را دنبال مىکردند و اسلام و روحانیت را مزاحم برنامههاى خود مىانگاشتند.
کسانى از جایگاه فقهى با آخوند از در ناسازگارى برآمدند. دیدگاه فقهى اینان، در امور اجتماعى و عرفى، با دیدگاه آخوند ناسازگار بود و یا در بازشناسى نمونهها، مصداقها و گزارههاى خارجى با آخوند همراه نبودند. این گروه، مهم ترین مخالفان وى در دوره مشروطه بودند.
در این میان، شمارى نا آگاه نیز در صحنه بودند که خود مایهاى نداشتند و با اثرپذیرى از دیگران، با آخوند دشمنى مىورزیدند و براى وى و نمایندگانش مشکل مىآفریدند.
در این میان، از فتنه گریهاى بیگانگان نیز نباید غافل بود. ایادى روسیه تزار و انگلیس نیز در کار دامن زدن به اختلافات موجود بودند. ایادى بیگانه براى نفوذ در بیوت علما و اثرگذارى در سیر کارها، از عوامل نفوذى خود کمک مىگرفتند. به نظرسید هبةالدین شهرستانى، ابوالقاسم شیروانى از حیلهگرانى بود که از سوى روسیه تزار، به وى سمت کنسولگرى افتخارى در نجف داده شده بود. وى در بیوت علما رفت وآمد داشت و بویژه ذهن آیت الله سید محمدکاظم یزدى(1338) را مشوب کرده و اورا از نفوذ انگلیسیها در میان مشروطه طلبان و به خطرافتادن دین ترسانده بود.1 انگلیسیها هم در کار فتنهگرى بودند. آنان در بغداد، کارگزاران حکومت عثمانى را علیه ایرانیان برمىانگیزاندند تا افزون بر درگیر کردن دولت ایران و عثمانى، بین شیعیان عراق و اهل سنت عثمانى اختلاف بیندازند.2
خراسانى براى هر یک از این مخالفان و گروههاى فکرى و سیاسى پاسخى درخور داشت. و خود را براى پاسخگویى و رویارویى، با دشواریها و بازدارندههاى راه، آماده کرده بود.
به وى نسبت دادهاند که از سر ملاحظه کارى از مشروطه جانبدارى کرده و با سخنان مبهم و غیرروشن، مردم را در تاریکى رها کرده است.3
آخوند این گفته را بهتان خواند و به شدت آن را رد کرد و گفت: جانبداریهایى که از مجلس شورى و رویارویى که با مخالفان مجلس دارد، از سر تقویت اسلام و اصلاح امور و امر به معروف است:
»خداوند متعال گواه است ما با بُعدِ دار، غرضى جز تقویت اسلام و حفظ دمأِ مسلمین و اصلاحِ امور عامه نداریم. علیهذا، مجلسى که تأسیس آن براى رفع ظلم و اغاثه مظلوم و اعانت ملهوف و امر به معروف و نهى از منکر و تقویت ملت و دولت و ترفیه حال رعیت و حفظ بیضه اسلام است».4
و یا گفتهاند: امضاى حکم مشروطیت از سوى آخوند شتابزده بود، وى در این کار دچار غفلت شد و فریب خورد.5
حال آن که همراهىها و مخالفتهاى آخوند با اندیشهها و یا افراد، مبناى قرآنى داشت و در حوزه هدایتگرى و امر به معروف و نهى از منکر انجام مىگرفت. وى بیش از هر کار درصدد بر مىآمد انگیزه مخالفتها را پیدا کرده و با روشنگرى و رفتار درست آنها را علاج کند. در مواردى مصلحت را در آن مىدید با تسامح و رحمت با افراد رفتار کند و در مواردى که راه هرگونه اصلاح و ترمیم و بازگشت را به روى جریانها و کسان بسته مىدید، با قاطعیت و شدت با آنان روبهرو مىشد و تلاش داشت بازدارندهها را از سر راه حرکت بردارد و جریانها و کسان ناباب را از پیکره جامعه اسلامى جدا سازد، گرچه تا مرز تکفیر دین ستیزان پیش برود.
1. رفتار آخوند در حوزه نقد و انتقاد علمى
ملامحمدکاظم خراسانى، فقیهى حکیم بود. وى بسیار خودساخته، خردورز و بردبار بود. از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى به شمار مىآمد. شیخ محمدحرزالدین مىنویسد:
»میرزا ازمیان انبوه تلامذه براى مرحوم آخوند و محمدتقى شیرازى و خاقانى اهمیت بالاترى در نظر داشت».6
میرزا، به شاگردان خود آموخته بود: اندیشه، با نقد و گفت وگو، تازه و شاداب مىماند و مىتواند به حیات خود ادامه دهد. راهِ نشر اندیشههاى ناب و به حاشیه راندن و از میدان به در کردن اندیشههاى ناباب طرد و تفسیق دارندگان آن اندیشهها نیست، بلکه باید با خرد ورزى و نقادى فضاى روشنى را پدید آورد که افراد در فضاى روشن، رشد مىکنند و از اندیشههاى ناباب دورى مىگزینند. در پرتو ارزیابى و بررسى عالمانه نظریهها، نظریه درست خود را مىنمایاند. از این روى، روش تدریس آخوند، روشنگرانه و حقیقتجویانه بود و از هرگونه نفى و طرد به دور بود. انصاف و سعه صدر وى به حدى بود که موافق و مخالف را در یک ترازو مىگذاشت. در نقل آراى دیگران، امانت دار بود. آراى دیگران را با همه جوانب و دلائل بیان مىکرد، سپس به بررسى، نقد و رد و یا قبول آنها مىپرداخت.
آخوند خراسانى از ارکان درس میرزا در نجف بود. وى، نکتههاى تازهاى را در درس میرزا مطرح مىکرد و سخنانش استاد را به تأمل، تکاپو و اندیشه وا مىداشت.7
بسیارىِ اشکالها و پرسش و پاسخهاى علمى میان میرزا و آخوند، گاه چنان به درازا مىکشیده که شِکوَه دیگران را بر مىانگیخته است.8
شیخ عبدالکریم حائرى درباره این گفت و گو، گفته است:
»آخوند سالى یک مرتبه به سامرا مىآمد و در درس مرحوم میرزا شرکت مىکرد. آخوند که اشکال مىکرد، خیلى با مقدمات مطلب را بیان مىداشت. ما مىگفتیم دیگر مطلب میرزا بعد از این مقدمات قیمتى ندارد و باطل شد. بعد مرحوم میرزا که مشغول جواب مىشد، دیگر حرف مرحوم آخوند، کانَّ اصلاً حرفى نبود. »9
شیوه تدریس آخوند، همانندیهاى بسیارى با استادش میرزا داشت. او خود درس را آغاز مىکرد و تحقیق درباره موضوع مورد بحث را به پایان مىبرد، پس از آن به شاگردان میدان مىداد گفتههاى وى را نقد کنند، سخن تازه خود را بدون دغدغه بر زبان آورند. سپس، با خونسردى بدانان پاسخ مىداد. پیش از آخوند، طلاب کمتر در مجلس درس سخن مىگفتند و مطلبى را بر زبان جارى مىکردند. در درسها آن چه مجال طرح مىیافت، منحصر بود به کتابهاى گذشتگان، ولى آخوند، به آنها بسنده نمىکرد، در درس مطالب و تحقیقات نو مطرح مىکرد. و این فکر شاگردان را باز مىکرد و به جولان وا مىداشت. و راه تفکر و اندیشهورى را باز مىکرد و به افراد میدان مىداد تا بیندیشند و سره از ناسره را جدا سازند و در نتیجه، جامعه علمى از رکود و سکون و جمود در مىآمد و اندیشهها به رشد و پویایى و حرکت در مىآمدند و راه تولید علم و اندیشه گشوده مىشد. اگر کسى به آخوند مىگفت آقا این سخن شما غیرمشهور، است در پاسخ مىگفت:
»هر مشهورى اولش غیرمشهور بوده، اولش نادر بوده. شاید این حرف ما هم یک وقتى مشهور بشود، حالا تو بگو غیرمشهور، ولى احتمال وجیهى این حرف دارد یا نه؟ اگر دارد ما این را مىگذاریم جزو احتمالات وجیهه. »10
2. آخوند و تکفیر دینى
مبناى آخوند در مرز اسلام و کفر بر آیات روشن قرآن و روایات معتبر معصومین استوار بود. وى در اظهارنظر و داورى درباره افراد، بسیار احتیاط مىورزید و در نسبت کفر و بى ایمانى به دیگران شتاب به خرج نمىداد. در نظر آخوند، هر آن کس که به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر شهادت مىداد، مسلمان بود. بر این اساس، وى همه فرق اسلامى را مسلمان و داراى حرمت مىشمرد و ذبیحه آنان را پاک مىدانست.11 همه مسلمانان را برادر مىخواند و از آنان مىخواست که برادرى را پاس بدارند و با تمسک به اصول اسلام در حفظ حقوق یکدیگر، اهتمام ورزند.12 در آن روزگار تندروى در حوزههاى علمیه جهان اسلام در حال گسترش بود. حوزههاى شیعه نیز از وجود چنین تفکراتى به دور نبود. کسانى بودند که یافتههاى خود را وحى منزل مىپنداشتند و هرکسى با فکر و عقیده آنان ناسازگار بود، او را از حوزه دین و مذهب خارج مىانگاشتند. حملهها و یورشهاى پیاپى کارگزاران حکومت عثمانى به مراکز مذهبى شیعه در عراق و لبنان، در گسترش تفکرات تند و شکلگیرى گروههاى تندرو، بسیار اثرگذار بود. روشن است که این نگاه و کارکرد، راه وحدت و همبستگى با دیگر مذاهب را مسدود مىکرد و در این گیرودار، منادیان وحدت و الفت اسلامى از میداندارى باز مىماندند. آخوند، با تکیه به اصول کلى و مرزهاى اصلى اسلام و کفر بر آن بود، ابراز شهادتین در حکم به اسلام فرد کافى است، گرچه افراد به همه آنچه در نظر ما مهم و مقدس است باور نداشته باشند، یا به پارهاى از واجبات عمل نکنندو یا پارهاى از کراماتى را که ما به آنها باور داریم (به جز معجزه پیامبران) قبول نداشته باشند.
سید هبة الدین شهرستانى در جریده العلم نجف، استفتایى از آخوند خراسانى را درباره مرز اسلام و کفر، و حدود باور اشخاص به اعتقادات را به چاپ رسانده که براى ما درس آموز است:
»نظر حضرت حجةالاسلام و رئیس شیعه، ارواحنافداه، درباره حکماى فرنگ و دیگرانى که به عقائد پنجگانه زیر ایمان دارند چیست؟
1. خداوند آفریننده جهان و یکتایى است که شریک ندارد و در عبادت توجه به غیر او روا نیست.
2. تثلیث و اقانیم نصارا، مطلبى است که عقل و کتب بر حق آسمانى آن را برنمىتابند، یا نسبت به آن ساکتاند، یا بر بطلان آن گواهى مىدهند.
3. محمد(ص) مانند عیسى و موسى پیامبر خداست و خداوند به حضرت ایشان مانند پیامبران دیگر، وحى نمود و او را جز خداوند براى هدایت خلق نفرستاد.
4. کتاب محمد(ص) به نام قرآن برترین کتاب موجود آسمانى و غنىترین آنها از نظر علوم حقیقى و قوانین صحیح موافق با تمدن صحیح است.
5. شریعت محمد(ص)، یعنى اسلام، برترین ادیان موجود و متناسبترین آنها با نظام اجتماعى و کارآمدترین آنها در تهذیب نفوس و تکمیل اشخاص است. به رغم اعتقاد آنان به امور یاد شده، به دو دلیل ما آنان را در زمره مسلمانان نمىدانیم:
نخست این که: برخى از کراماتى را که ما بدان معتقدیم قبول ندارند، جز معجزه پیامبران و دیگرى تسامح آنها در فروع و عدم التزامشان به اعمال شرعى، اعّم از شریعت ما و شرائع پیشین، آیا عقائد پنجگانه فوق کافى است که ما آنان را مسلمان شمرده و پاک بدانیم و با ایشان معاشرت نموده و ازدواج کنیم و صرفا احکام مسلمانان فاسق رابر آنان جارى سازیم؟»
آخوند خراسانى پاسخ مىدهد:
»بسم الله الرحمن الرحیم. لاشبهه فى اسلام من اظهرالشهاده بالعقائدالخمس المذکوره فى السئوال وصدقّ بالمعاد انّ ما جاء به نبینا محمد(ص) هومن عندالله ولو بتصدیق اجمالى ولایضراسلامه انکارخوارق العادات ماعدا الاعجازالثابت حال الاعواز ولایضّراسلامه ایضا مسامحته فى الفروع وبمثل هذاالاکتفاء قامت دعائم الدین المبین وقُبل اسلام اکثرالمسلمین قال الله عزّوجل: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»13
تردیدى نیست در مسلمانى کسى که شهادت به اعتقادات پنجگانه که در پرسش آمده را اظهار دارد و معاد را تصدیق کند و آنچه را پیامبر ما حضرت محمد(ص) آورده از جانب خداوند بداند ولو به اعتقاد اجمالى، انکار امور خارق العاده جز معجزه ثابت براى تحّدى به اسلام وى ضررى نمىزند. با همین نگاه در باب مسلمانى پایههاى دین مبین ثابت مانده و اسلام اکثر مسلمانان پذیرفته شده است خداوند عزّوجل در قرآن فرموده است: به کسى که نزد شما (اظهار) اسلام مىکند نگویید: تو مومن نیستى.»14
خراسانى، در ثبوت ولایت پیامبر و ائمه بر امور جزئیه و مربوط به زندگى خصوصى افراد به یقین نرسیده بود و منکر آن را منکر ضرورى دین نمىشمرد، تا کسى بتواند منکر این مقام را تکفیر کند و یا مرتد بشمرد.
درباره ولایت معصومین دو دیدگاه کلى وجود داشت: نخست دیدگاه مشهور، که پیامبر و ائمه معصومین هم بر امور شرعى حق ولایت تصرف دارند و هم بر امور اجتماعى و مسائل مربوط به امور عامه و هم بر امور خصوصى زندگى مردم.
شیخ انصارى از آیه شریفه »النَّبِیّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»15 استفاده کرده است: ائمه همان گونه که در باب احکام حق تصرف و ولایت دارند و در امور عامه و مسائل اجتماعى حق امر و نهى، در مسائل جزیى و امور خصوصى مردم نیز داراى حق اولویتاند. درمَثَلْ، معصوم ولایت دارد تا به افراد فرمان دهد، حتى در غیرمصالح عامه خانهاش را بفروشد و یا زوجهاش را طلاق دهد.16 امّا آخوند، ولایت معصومین را تنها در دو بخشِ نخست مىپذیرد و در اختیارات معصومین در امور جزیى، تردید مىکند و تاکید دارد دلیلِ »النبى اولى بالمومنین من انفسهم» دلالت ندارد که معصومین، بر امور جزیى و شخصى نیز اولى باشند. درمَثَلْ پیامبر از وارث میت، به ارث سزاوارتر بوده و یا ولایت ائمه برمردم از ولایت آنان بر همسرانشان پیشتر باشد.17
خراسانى، تکفیرِ بى منطق را حربه افراد ناتوان مىشمرد. از این روى سعى داشت در ضمن بحث و انتقاد علمى، ظرفیت و قدرت تحمل شاگردان خود را بالا ببرد. در آن روزگار، در حوزه نجف افراد پرهیزکار، امّا کمظرفیت بودند که به آسانى، کسانى را که با دیدگاه و راه و رسم آنان همسو نبودند، از حوزه مذهب بیرون مىانگاشتند. نقل کردهاند: شیخ کاظم شیرازى، از علماى نامور و پرهیزکار نجف، چون فرزندانش را براى تحصیل طّب، به خارج از بلاد اسلامى فرستاد، مورد تکفیر قرار گرفت و از جایگاه شایسته خود فرو افتاد. از جمله کسانى که با وى درافتاد شیخ محمد على خراسانى واعظ بود.18 روشِ آخوند خراسانى بر شنیدن سخن مخالف استوار بود. از کنارِ انتقادهاى گزنده مخالفان، کریمانه مىگذشت.19 و به شاگردان خود سفارش مىکرد سخن مخالف رابشنوند، آن را به درستى بفهمند و از تکفیر دیگران بپرهیزند. وى حتى به سخنانى که کفرآمیز مىنمودند، اگر راهى براى تاویل آنها وجود داشت، بى گمان به توجیه مىپرداخت و گوینده را تکفیر نمىکرد. در رساله میرزاى شیرازى که آخوند برآن حاشیه زده است، نوشته شده است:
»مساله: شخص اعتقاد به خدا دارد، امّا از نفهمىاش خیال مىکند که عرش مثلا تختى است و خدا در آن جاست، اما اگر حالىاش کنى که این سند چیزى است که کفراست، انکار آن مىکند بر مىگردد به این اعتقاد حکم به کفر برآن نمىتوان کرد.»20
از جمله نمونهها مىتوان به موضعگیرى آخوند در برابر تکفیر شیخ هادى تهرانى اشاره کرد:
شیخ هادى تهرانى از شاگردان شیخ انصارى و از مدرسان حوزه نجف بود. وى افزون بر تدریس علوم عقلى و فقه و اصول، رسالههاى سودمندى در حوزه فقه و حکمت نوشته است، مانند: اتحادالوجود والماهیه، الاتقان در اصول فقه، شرحى بر شرائع تعارض الادله مناسک حج.
تهرانى اهل بحث و جدال و گفتوگو بود.21 صراحت لهجه و طرح نظریات شاذّ و انتقادهاى تند وى بر شیخ انصارى در مجلس درس، سبب شد یکى از مشایخ نجف، به تکفیر وى برخیزد و در نتیجه، بر جایگاه اجتماعى وى خدشه وارد آید22 و به شیخ هادى مکفّر شهره گردد. آخوند خراسانى با نقد و بررسى عالمانه از شبهههاى شیخ هادى پاسخ مىگفت.23 به نقلى روزى شیخ هادى با آخوند درباره یکى از مسائل اصولى مورد اختلاف وارد بحث شد. در ضمن نقد و بررسى، علیه آخوند، سخنان درشتى بر زبان راند که آخوند کریمانه از کنار آنها گذشت و در نهایت، به شبهههاى شیخ هادى پاسخ گفت و مواضع خود را در مسائل مورد بحث استوارتر کرد24 و به گونه غیر مستقیم از جایگاه مذهبى شیخ هادى نیز دفاع کرد و وى را سزاوار تکفیر نشمرد. آخوند در تشیع جنازه شیخ هادى شرکت کرد.
نکته درخور یادآورى این که شیخ محمد حسین کاظمى، و فاضل ایروانى، آشکارا به پشتیبانى از شیخ هادى تهرانى برخاستند و تکفیر را در حق وى ناروا دانستند.25
البته ناگفته نماند که آخوند، در مواردى که همه شرائط تکفیر دینى از جهت احکام اولى و یا ثانوى در فرد و یا افرادى جمع بوده، از تکفیر خوددارى نکرده و شجاعانه در این راه گام گذارده است. و با فتاوى راهگشا، افراد ناب را از پیکره امت اسلامى جدا کرده و راه را بر مفسدهانگیزى آنان، بسته است از جمله نمونههاى روشن، مورد زیر است:
على اصغر اتابک(1325-1274) ملقب به امین السلطان، از رجال سیاسى ایران بیش از ربع قرن در امور داخلى و خارجى ایران ذى نفوذ بود. در ادبیات، تاریخ و ریاضیات صاحب نظر و از جایگاه ویژهاى برخوردار بود. با این ویژگیها، به گواه تاریخ و شاهدان عینى آن روزگار که دیدگاهشان در تاریخ بازتاب یافته است، وى در عمده خرابیهاى ایران در دوره ناصرى و مظفرى سهیم بوده است. قرارداد ننگین لاتارى به سال 1306، قراردادِ انحصار تنباکو به سال 1308 گوشهاى از زدوبندهاى وى با انگلیسیهاست.
وى به نزدیکى با روسیه تزار علاقه مندى بسیارى از خود نشان مىداد. از جمله به سال 1321 در ازاى گرفتن وام از روسیه، امتیازهاى بسیارى به روسیه و رقیب آن، انگلستان، داد و ایران را بیش از بیش وابسته به بیگانگان کرد. از جمله آن واگذارى گمرکات شمال ایران به روسیه بود.26 شگفت این که مخبرالسلطنه هدایت، وى را به بلند همتى و سیاست مدارى ستوده است! امّا واقعیت را اعتمادالسلطنه بر زبان جارى ساخته و وى را طاعون و وبایى دامنگیر ایران معرفى کرده است. کسى که کارهایش جز زیان براى ایران حاصلى دربرنداشته است:
»نمىدانم طاعون مصرش خوانم یا وباى هند. بلایى است که به جان دولت و ملت ایران افتاده و ایران را به باد فنا داد و جامع تمام رزائل و فاقد کلیه فضائل است. »27
و مستوفى نیز از هرج و مرج ادارى و بى عدالتى در دوره وزارت وى نوشته است.28
امین السلطان، از یکسو به انجام وظایف دینى تظاهر مىکرد;29 از سوى دیگر، در تضعیف پایههاى دین و روحانیت مىکوشید.
سفر به اروپا، افکار وى را به غربیان متمایل کرد. با دیدن پیشرفتهاى صنعتى بریتانیا مرعوب تمدن غرب شد. مفاسد اجتماعى و گناهان در زمان ریاست وى رواج یافت. دین ستیزان میدان فعالیت یافتند. بهائیان در این میدان بیشتر از دیگران مىتاختند. علما و واعظانى که به روشنگرى مىپرداختند از کارهاى خلاف شرع و قانون اتابک پرده برمىداشتند، دستگیر و زندانى مىشدند.30
وى سیاستمدارى دورو بود، در عین تظاهر به شعائر مذهبى در دیدار با انگلیسیها از اصلاح امور ایران و کاستن و کمرنگ کردن نفوذ عالمان دین سخن مىگفت.31
عالمانِ دین، بارها به وى اندرز دادند و پیامدهاى تباهىزاى کارهایش را برشمردند. آخوند و دیگر علماى دین بارها به دولتمردان قاجار هشدار دادند که کشور در آستانه سقوط است و هرج و مرج و فساد و تباهى در همه جاى آن رخنه کرده است و بیگانگان ثروت آن را به تاراج مىبرند.
آیات نجف: آخوند، شربیانى، مامقانى و میرزا حسین تهرانى در نامهاى به مظفرالدین شاه، از نابسامانیها، ناهنجاریها و گسترش فساد و بیگانه پرستى، سخن به میان آوردند و نگرانى خود و جامعه اسلامى را به وى گوشزد کردند. از جمله مسائلى که روى آنها در این نامه تأکید شده و اصلاح آنها به طور جدّ از شاه خواسته شده عبارتاند از: 1. بى کفایتى وزیران (امین السلطان); 2.سپردن امور مالى و ضرب سکه به بیگانگان; 3. هرج و مرج در گرد آورى و پخش مالیات; 4. بى توجهى به امورامنیتى و مرزها; 5. استقراض از خارجه; 6. بىتوجهى به بستن سّدِاهواز; 7. دادن امتیاز گمرکات کشوربه بیگانگان; 8. رواج مذاهب باطله; 9. اشاعه مشروبات الکلى و شراب; 8. ظهور ملاعب و فواحش و دهها مورد دیگر که عمده اینها از بى کفایتى و وابستگى صدراعظم برمى خیزد.32
مراجع نجف، که از نامه نگارى به شاه، راه به جایى نبردند در نامهاى دیگر به ولیعهد محمد على میرزا، که در تبریز مستقر بود، مفاسد یاد شده در نامه قبلى را یاد آورى کردند و از وى خواستند هنوز که فرصت در دست است کارى انجام گیرد.
با همه تلاشها، کارى انجام نگرفت و بر دامنه استبداد، ستیز و رویارویى وى با دین روز به روز افزوده شد، تا سرانجام آخوند خراسانى و دیگر بزرگان نجف، وقتى که به اطمینان رسیدند صدراعظم، با رویگردانى از دین و آیین جعفرى زمینههاى استیلاى بیگانگان را نیز فراهم آورده و با تمام توان در هدم دین و فروپاشاندن کشور اسلامى تلاش مىکند، در 21 جمادى الثانى 1321 حکم به ارتداد ملى وى دادند:
»باسمه تبارک و تعالى: برقاطبه اهل اسلام، سیمّا ساکنین ایران، مخفى نماند که تسلیط کفر و استیلاء اجانب بر نفوس محترمه اسلامیه و بخشیدن حریت به فرقه ضاله بابیه، خذلهم الله، و اشاعه منکرات و اباحه بیع مُسکرات در ایران به حّدى رسیده که جاى توقف و مجال تامل باقى نمانده و یوما فیوما، در تزاید و آنچه در مقام تدبیر و دفع این عوامل هائله شده، اثرى ندیدیم. و این نیز، بر ما ثابت و محقق گردید که تمام این مفاسد مستند به شخص اول دولت علیّه ایران، میرزا على اصغرخان صدراعظم است و پادشاه اسلام، اعلى حضرت مظفرالدین شاه ایران، خلدّ الله ملکه، در نهایت دین دارى و رعیت پرورى و غایت اهتمام را در حفظ حدود مسلمین داشته و دارد و تمامى این مفاسد را این شخص خائن دولت و ملت اسلام برآن ذات اقدس اغفال نموده، چاره جز اظهار مافى الضمیر ندیدیم. لهذا، برحسب تکلیف شرعى و حفظ نوامیس اسلامى، که بر افراد مسلمین فرض عین است، به خباثت ذاتى و کفر باطنى و ارتداد ملى او، حکم نمودیم، تا قاطبه مسلمین و عامه مؤمنین بدانند که از این بعد، مّس با رطوبت میرزا على اصغرخان جایز نیست و اوامر و نواهى او، مثل اوامر و نواهى جِبت و طاغوت است و در زمره انصار یزیدبن معاویه محشور خواهد بود. قوله تعالى: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا33 إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا.»34
برابر پارهاى از گزارشها، حکم تکفیر اتابک در نتیجه پىگیریهاى شیخ عبدالله هراتى به ثمرنشسته است.35
3. برنتابیدن بیدادگران
رویارویى با ستم و غارتگرى قاجاریان، از مهم ترین عوامل روى آوردن آخوند خراسانى به جنبش مشروطه بود. رژیم استبدادى قاجار، براى توده مردم ارزش و کرامتى قائل نبود و همه چیز در خواست شاه و درباریان خلاصه مىشد. آنان بیت المال را ملک شخصى خود مىانگاشتند. آخوند مقابله با بیداد و ستم به مردم را وظیفه شرعى خود دانست و با همه وجود، به مقابله ستمکاران برخاست. محمد على شاه قاجار، پس از مشروطه نتوانست خود را با برنامههاى مجلس شورى هماهنگ کند و آن را با افزون طلبیهاى خود در تعارض دید. از این رو، با همه توان به نابودى مجلس کمر بست. و در 23 جمادى الاولى 1323 مجلس به توپ بسته شد. وى نمایندگان مجلس را با کمک لیاخوف روسى، قلع و قمع کرد. شمارى از نمایندگان مجلس کشته شدند و شمارى به زندان افکنده شده و یا تبعید شدند. به سید محمدطباطبایى و سید عبدالله آزار فراوان رسید. امیربهادر وزیر جنگ شد. کارگزاران ستمکار قاجار نیز برنامههاى گذشته خود را از سرگرفتند. مردم تبریز، که از مهم ترین حامیان مشروطه بودند، بیش از دیگر مردم کشور مورد ستم واقع شدند و جان و مالشان در خطر قرار گرفت.36 آخوند در آغاز براى تغییر مسالمت آمیز شرائط به سود ستمدیدگان رفتارى ملایمت آمیزى را در پیش گرفت. تلاش کرد با آگاهى بخشى و اندرز، شاه را به راه آورد. دهها نامه مسالمت جویانه براى شاه جوان فرستاد و از او خواست سربه فرمان عدالت و قانون فرود آورد. ولى محمدعلى شاه، سرمست از باده پیروزى بر رفتارهاى ستمکارانه خود افزود. آخوند با بیانیههاى روشنگر چهره واقعى زورمداران را به مردم شناساند و رفتار شاه را ضد دینى خواند و به مردم هشدار داد، با کودتاگران همکارى نکنند. خراسانى، در بیانیهاى گویا، شاه را محارب با خدا و امام زمان خواند و کمککاران به وى را در شمار لشکر یزید. و فتوا داد که مردم از کمکهاى مالى به وى خوددارى کنند و با همه وجود با وى بستیزند. وى در بیانیهایى، خطاب به عشایر، بویژه ایل بختیارى آنان را به نبرد با شاه جائر فراخواند و سکوت و بى تفاوتى را در حکم همکارى با ستمکاران خواند.37 بیانیههاى شورانگیز آخوند، هزاران مجاهد و شهادت طلب را به صحنه آورد و کسانى چون ستارخان و باقرخان، که هماره گوش به فتواى مجتهد خود داشتند،38 در رأس سپاهى بزرگ راهى تهران شدند و در نبردى جانانه راه را بر استبداد و خشونت بستند و مجلس شورا را دوباره سامان دادند. به گزارشى، آخوند خود نیز در نظر داشت براى استقرار مشروطیت روانه تهران گردد که با رسیدن خبر سقوط شاه و پیروزى مشروطه طلبان از رفتن منصرف گردید.39
4. موضعگیرى در برابر مطبوعات فتنه انگیز
از سالها پیش از مشروطه، جریان غربزدگى در ایران پا گرفته بود. قانون اساسى مشروطه، قانونى دینى بود و این افراد که به تعبیر آخوند »عشاق آزادى [به شیوه] پاریس40» بودند، جامعهاى به آن سبک را آرزو داشتند که با وجود برنامههاى دینى، نمىتوانستند به اهداف مورد نظربرسند. از طرفى، فضاى مذهبى جامعه بدانان اجازه نمىداد آشکارا با احکام دین بستیزند، از این روى تلاش مىکردند که ذهن نسل نوخاسته را نسبت به آن بدبین سازند و در اجراى احکام حیات بخشى چون قصاص و حدود، تردید افکنند و با قلم پردازى و با استفاده از ادبیات جدید و روز پسند آن را نوعى خشونت بنمایانند. در دوره مشروطیت، دو حزب در جمع مشروطه طلبان پاگرفت. حزب دموکرات و حزب اعتدالیون. در حزب دموکرات که بیشتر افراد تندرو در آن حضور داشتند، افراد متمایل به غرب، بیشتر دیده مىشدند جریده ایران نو، ناشر افکار دموکراتها، در شماره 121، در مقالهاى به امضاى آقاى »نیش»41 احکام قصاص را به استهزاء گرفت و آن را غیرقابل اجرا دانست. این نوشته در جامعه اسلامى ایران بازتابى گسترده یافت. مؤمنان و عالمان دین، آخوند را در جریان واقعه قراردادند و از وى درباره حکم شرعى توهین کنندگان به آیین اسلام استفتا کردند. آخوند شتاب نورزیده و بدون تحقیق درباره عاملین آن حکم صادر نکرد، بلکه درخواست کرد که جریده ایران نو را برایش به نجف بفرستند:
»جناب مستطاب حجة الاسلام بهبهانى و سایر آقایان حجج الاسلام دامت برکاتهم. به موجب مکاتیب متکثره واصله در شماره 121 جریده ایران نو حکم قصاص را خلاف سیاسى و حکمت شمرده به آیه مبارکه »وَ لَکُمْ فِى الْقِصاصِ حَیاة یا أُولِى الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»42 که حُکما و فلاسفه غیرمسلمان هم به حِکمتهاى مودعه در آن کریمه مبارکه اقرار و به فهم آن افتخاردارند استخفاف نموده. البته چگونگى را اعلام بلکه عین همان شماره را عاجلا ارسال دارید تا در صورت صدق حکم الهى به عموم مسلمین اعلام شود ان شاء الله. »43
این نامه براى سید عبدالله بهبهانى فرستاده شد و بهبهانى آن را به میرزا محسن خاتون آبادى برادر صدرالعلما داد تا به مستشارالدوله برساند. برروى پاکت جمله »فورى خصوصى» قید شده بود.44 این جریده به نجف فرستاده شد و روزنامه نجف آن را به چاپ رساند و با برهان و منطق، به آن پاسخ گفت.45 جریده درة النجف نیز به طورمفصل مقاله را مطرح و فصل به فصل از نگاه دینى و اجتماعى، آن را به بوته نقد گذارد و به همگان نمایاند که فلسفه قصاص نه انتقام و تشفى که حیات اجتماعى جوامع بدان بسته و موجب سلامت فرد و جامعه است.46
با این حال، مردم بر خواسته خود پافشارى کردند و خواستار برخورد آخوند با توهینکنندگان به شریعت شدند. شواهد نشان مىدهد که آخوند خراسانى براى مجازات نویسنده دستور صادر کرده و نیز براى راه بستن بر فتنه گرى و نشر مطالب گمراه کننده خواستار نظارت بیشتر بر مطبوعات شده است. به متن اصلى نامه آخوند دست نیافتیم. ولى نامههاى دیگرى در دست است که آخوند از این که از اجراى حکم به وسیله مستبدى انقلابى نما جلوگیرى شده، شِکوَه کرده است:
»محض غرض شخصى و یا به داعى ابقاء دو دستگى و عدم اتحاد کلمه ملیه، حتى با حکم داعیان هم ممانعت ورزند و حتى از انتشار احکام صادره از این خادمان شرع انور درباره جریدتین شرق و ایران نو و غیره هم به پارتى جلوگیرى کنند و محض عدم خروج قشون اجانب از مملکت، اینکه قریب به فعلیت بود، این انقلاب متعاقبه را برپا و هر روز فساد جدیدى احداث نمایند.»47
و نمونه دیگر از موضع آخوند در برابر فتنه انگیزیهاى مطبوعاتى بدین شرح است:
در اوج پیروزى مشروطه طلبان روزنامه حبل المتین به مدیریت سید حسن حبل المتین مقالهاى تحریک کننده علیه علما و بزرگان دین منتشر ساخت و در لواى نوطلبى، مطالب و سخنهاى فتنه انگیز در جامعه مىپراکند. این نشریه در شماره 66 رجب 1327، مقالهاى تحت عنوان: »اذا فَسدالعالِم فسدالعالَم» منتشرکرد. نویسنده مقاله نورالدین فرزند سید اسدالله خرقانى بود. وى ضمن ستایش از نظام پادشاهى ایران، علیه مسلمانان صدراسلام، دست به اراجیف پراکنى زده بود. و عربهاى مسلمان را سوسمارخوار و بى لیاقت خوانده و علیه آخوند ملاقربانعلى زنجانى، از مجتهدین پارسا، ولى مخالف با مشروطه، سخنان سخیفى بر قلم جارى ساخته بود.48 این مقاله، خشم مؤمنان را برانگیخت و مردم مسلمان از این که مىدیدند در لواى دفاع از ناسیونالیسم و ایرانى گرى، تاریخ و تمدن اسلامى آشکارا در سرزمین اسلام مورد حمله قرار مىگیرد، سخت نگران شده بودند. علما، جریان را به آخوند مخابره کردند. آخوند در این باره به کارگزاران مشروطه هشدار داد و پاسداشت کیان اسلام و عظمت مسلمین و احترام علماى پارسا را وظیفه همه شمرد. به گزارش ملکزاده:
»پس از قراءت تلگراف آیت الله خراسانى و شکایات جمعى از روحانیون مقاله فوق در هیأت مدیره و شکایات رسمى به مقامات قانونى روزنامه حبل المتین براى همیشه توقیف و مدیر آن سید حسن براى دوسال محبوس گردید. »49
5. اهمیت به جایگاه مجلس و نمایندگان
بنیانگذارى مجلس از مهم ترین دستاوردهاى مشروطه بود. آخوند، به مجلس بسیار اهمیت مىداد و از نقش کلیدى نمایندگان اطلاع دقیق داشت. از این روى، هماره به مردم سفارش مىکرد در گزینش وکلاى مجلس دقت کنند و از انتخاب افراد دین گریز و متهم به فساد عقیده و نیز صاحبان زور و زر و تزویر براى نمایندگى مجلس بپرهیزند. آخوند در طى نامههاى روشنگر به مردم آگاهى داده که سرنوشت خود را باید خود بسازند، از بى تفاوتى بپرهیزند و در صحنه حضور داشته باشند و در گزینش نمایندگان خود براى مجلس دقت کنند. خراسانى در یکى از بیانیههاى خود پس از لزوم بصیرت و دقت در گزینش نمایندگان شایسته، پرهیز از گزینش افراد ناشایسته را مایه سعادت مملکت و انتظام دین و ابناى ملت مىشمارد:
»و چون مفتاح سعادت مملکت و انتظام امور دین و دنیاى ملت، فقط منحصر به حسن انتخاب و بالعکس اساس تمام خرابیها هم منتهى به سوء انتخاب است، لهذا دقت کامله در اهمیت منتخبین براى چنین مقام رفیع و امین بودن آنها بر دین و دنیاى مسلمین، از اهم تکالیف اسلامى است و دراین باب و تجافى عقلا و متدینین مملکت از دخول در امور انتخاب و تفویض این امر خیربه مردمان بى مبالات در دین و متهمین به فساد عقیده و حاکمیت بر امور مسلمین را به غیر امین در دین و دنیا واگذاردن بزرگ ترین معانده با صاحب شریعت مطهره، علیه و آله افضل الصلوات والسلام و خصومت با امام زمان، ارواحنا فداه، و بالاترین عداوت به دین اسلام و خیانت به مملکت و ملت اسلامى و حوزه مسلمین است. ندامتِ بعد هم سودى نخواهد داشت و خودکرده را تدبیر نخواهد بود وما علینا الاّ البلاغ المبین وقد ادیناّ ما علینا. »50
6. روى برگردانى از مشروطه طلبانِ تندرو
مبناى آخوند در مبارزات عدالت خواهانه و ضد استعمارى، حرکت در قانون و حدود شریعت بود. بر این نظر بود که نهضت باید بر محور اسلامیت وتعادل پیش برود و حرکت به دست تندروان نیفتد و عِرض، مال و جان مسلمانان در غوغاى انقلابى گرى پایمال نگردد; چه در آن دوره کسانى بودند که هیچ گونه حرکتى را علیه جنبش مشروطه تحمل نمىکردند و خواهان مقابله و شدت عمل با مخالفان مشروطه بودند. این کسان به سادگى علیه دیگران زبان به انتقاد مىگشودند و چه بسا در گفتوگوها و برخوردها، آبرو و عِرض شخصیتهاى بزرگى بر زمین ریخته مىشد. در این میان، بدخواهانى نیز بودند که همه توان آنان در ایجاد تفرقه و فتنه انگیزى بین گروههاى مسلمان، دستاندرکاران و مشروطه، رهبران و مجتهدان بزرگ، به کارگرفته مىشد طرفداران رژیم قاجار سخت در تکاپو بودند تا علما را به هم بدبین سازند و با تضعیف رهبران مشروطه بویژه آخوند و ملاعبدالله مازندرانى،51 صحنه را به سود خود دگرگون ساخته و مردم را از حرکتى که در پیش گرفتهاند، پشیمان سازند. در این میان استفاده خود را نیز ببرند.52 و چه کارى از این ویرانگرتر که گروهى از روحانیان و علما را علیه گروهى دیگر به بهانههاى مختلف برانگیزانند.
آخوند از درایت و سعه صدر شگرفى برخوردار بود و تلاش داشت به جاى طرد مخالفان، آنان را جذب کند و دیگر آن که اختلاف خود را با آنان، اصولى نمىشمرد و از باب اشتباه در مصداق (و به تعبیر دیگر: امورجزئیه) به حساب مىآورد و یاران را از طعنه و عیب جویى مخالفان بازمى داشت.
در این باره نمونههایى را مىتوان ارائه داد که در این جا، به دو نمونه بسنده مىشود:
الف. در شهر نجف روزنامهاى به نام نجف، به وسیله یکى از هواداران مشروطه منتشر مىشد. نامهاى از مدیر این روزنامه به دست آمد که در آن سفارش شده بود براى بازکردن راه مشروطه، مىبایست شمارى از علماى مخالف مشروطه، از میان برداشته شوند. آخوند خراسانى از ماجرا آگاه شد و به سرعت در برابر آن واکنش نشان داد و خواستار بازداشت و محاکمه مدیر نشریه نجف شد. در یکى از اسناد دولت عثمانى در محرم 1328ق. در این باره آمده است:
»به وزارت داخله. نامه مدیر روزنامه نجف، شیخ حسین، مبنى بر این که تأسیس مشروطیت در ایران، با از میان برداشتن بعضى از مجتهدان میسر خواهد شد و این کار باید به وسیله چند فدایى و یا با ارسال اسلحه گرم از بوشهر، که توسط دوستانش در بوشهر توسط وى صورت خواهد گرفت، این کار را انجام خواهد داد، به دست افتاده است. با مراجعه مجتهدملاکاظم خراسانى، مدیر (جریده) شیخ حسین از سوى عدلیه توقیف شده است و در حال بازجویى است».53
ب. سید حسن تقى زاده نماینده تبریز در مجلس شورى، از سوى آخوند رد صلاحیت و از مجلس اخراج شد. وى در حوزه علمیه تبریز درس خوانده بود و لباس آخوندى بر تن داشت. کم کم، بر اثر نشست و برخاست با غربزدگان و مطالعه کتابهاى روشنفکرانى چون ملکم، طالبوف و آخوندزاده، به اندیشههاى غیر دینى و فرهنگ غربى گرایش پیدا کرد. و نجات کشور را در فرنگى شدن مىدانست و آن را پنهان نمىکرد. پیوند نزدیک وى با سفارت انگلستان که جاى تردید نیست. در شعبان 1324 قمرى مردم تبریز در قونسولگرى انگلیس یک هفته متحصن شدند. تقى زاده در این باره مىگوید:
»در این یک هفته مردم به قدرده سال پیشرفت کردند و در مدرسه قنسولخانه تربیت شدند.» 54
تقى زاده با انجمن تبریز ارتباط نزدیک داشت. این انجمن که افراد تندروى در آن عضو بودند، در تبریز بلوا آفرینى مىکرد. و میرزا حسن مجتهد که بیشترین رأى را براى احراز نمایندگى مجلس به دست آورده بود، با هوچى گرى این انجمن به عنوان مخالف مشروطه از شهر اخراج گردید و نیز با مانع تراشى تندروها و اعضاى این انجمن، ثقةالاسلام تبریزى (1330) نتوانست به مجلس برود و در مقابل، تقى زاده که شرایط لازم را براى نمایندگى مجلس نداشت، به مجلس راه یافت.55 چنانکه ثقةالاسلام تبریزى در یکى از نامههاى خود، پرده از لایههاى پنهان پشت این ماجرا بر مىدارد و مىنویسد:
»چرا نمىپرسند اشخاصى که نه تبریز را دیده بودند و نه کسى اسم آنها را شنیده بود به چه علت وکیل مىشوند و کدام قوه خفیه مروج آنها مىشود اشخاصى که شرائط انجمنى نداشتند که از جمله صاحب ملک بودن بود، به چه دلیل مدتى وکیل انجمن شدند؟»56
کار نابایست تقى زاده پافشارى در تصویب ناتمام قانون اساسى بود; چه در سال 1324 انجمنى مرکب از تقى زاده، مشاورالملک، امین الضرب، حاج نصرالله تقوى و مستشارالدوله براى تدوین متمم قانون اساسى تشکیل شد. این کمیسیون، متنى را براساس قانون اساسى بلژیک، در دستور کار گرفت و براى جلوگیرى از بدگمانیهاى مردم به این کار، مقرر کرد که شمارى از علما آن را اصل به اصل بررسى کنند و موارد مخالفت آن را با اسلام اعلان دارند.57
تقى زاده، درپى آن بود که تصویب قانون به دلخواه وى پیش برود و بدون دخل و تصرف، همان قانون اساسى بلژیک، مبناى کار قرار بگیرد. از این روى، از هواداران خود در تبریز خواست با تجمع در تلگرافخانه از نمایندگان بخواهند قانون را به سرعت تصویب کنند. این کار انجام شد. عدهاى در تبریز در تلگرافخانه جمع شدند و در تلگرافى به تهران، خواستار اجراى قانون اساسى گردیدند که به ادعاى آنان در کمسیون کار آن تمام شده است.58 در حالى که علماى دوراندیش بر آن بودند که باید این قانون مورد ارزیابى و تصویب مجتهدان و حجج اسلام قرار گیرد و فضاسازیها مانع از بررسى همه جانبه آن نگردد. سرانجام شیخ فضل الله نورى، اصلى را به متمم قانون اساسى افزود، که بر مبناى آن، باید پنج نفر از علما بر مصوبات مجلس نظارت داشته باشند و مواردى را که با شرع مخالفت دارد، رد کنند. این اصل، که دست غربگرایان را مىبست و تضمین اسلامیت مصوبات مجلس بود، با مخالفت شدید غربگرایان روبهرو گردید. گروه تقى زاده مىگفتند که قانون اساسى نیازى به تصویب این اصل ندارد. یحیى دولت آبادى که در پارهاى از کارها با آنان هم فکر بوده اعتراف مىکند:
»در مجلس شوراى اول، فرقه نافذى بود از تندروان که با وجود اقلیت بودن در هر کار مداخله نموده رشته امور را به دست خود گرفته بودند پیشقدمان آن فرقه چند نفر بودند که از آنها بود آقا سید حسن تقى زاده. وى، پس از خرابى مجلس در سفارت انگلیس متحصن و در تحت حمایت انگلستان به اروپا رفت. »59
سرانجام بر اثر پاى فشارى شیخ فضل الله و دیگر علما، کارشکنیهاى تقى زاده به جایى نرسید و قانون اساسى تصویب شد. سفارت انگلیس عقب نشینى تقى زاده را تاکتیکى و براى به دست آوردن موقعیت بهتر خواند و اظهار امیدوارى کرد که پس از به قدرت رسیدن روشنفکران، این اصل ملغى گردد.
سِر اسپرنیک رایس، وابسته سفارت انگلیس، پس از شنیدن سخنان نمایندهاى از تبریز در مخالفت با اصل متمم و نظارت علما، نوشته است:
»آزادیخواهان مىدانند که دست کم تا چندسالى نمىتوانند علنا خصم را مورد حمله قرار دهند; از این رو، امتیازات بزرگى به روحانیون دادهاند واحترام اغراق آمیزى نسبت به هیأت علما نشان مىدهند. نتیجتاً ماده اضافى که در بالا به آن اشاره شد با همین روح آشتى جویانه و با وجود مخالفت مصمم نمایندگان تبریز به ریاست تقى زاده و میرزا فضل على آقا مجلس به آن راى داد. به طورى که حوادث بعدى ثابت کرد این شاهد یعنى تصویب این ماده در واقع یک اقدام مدبرانه سیاسى بزرگى تشخیص داده شد. بدیهى است به محض این که آزادیخواهان زمام امورا به دست بگیرند مسلم است این ماده کهنه پرستانه به طور دایم در حال تعلیق قرار خواهد گرفت. »60
فتنه انگیزیهاى تقى زاده، ادامه یافت. هیچ فرصتى را براى به کرسى نشاندن اهداف خود از دست نمىداد. روزنامه ایران، ارگان دموکراتهاى مجلس، در اختیار وى بود. در مجلس دوم بر دامنه فتنه انگیزیهاى وى افزوده شد. ثقةالاسلام تبریزى، در پشت همه فتنهها و برنامههاى ضد دینى، دست سیاه تقى زاده را مىدید و آشکارا کژرویهاى وى را به مردم گوشزد مىکرد و بدون پرده پوشى وى را طرفدار انگلیس مىنامید61 ثقةالاسلام مورد خشم هواداران تقى زاده قرار گرفت. آنان افشاگریهاى وى را برنمى تابیدند; از این رو به تخریب شخصیت وى در میان مردم پرداختند. ثقةالاسلام در انظار مردم متهم به مشروطه ستیزى شد. ایادى تقى زاده درباره وى نوشتند وى قصد نفاق دارد و براى بدبین کردن علماى نجف علیه تقى زاده به آنان نامه مىنویسد.
شیخ محمود برادر ثقةالاسلام، که در نجف درس مىخواند در نامهاى که به وسیله زوّار عتبات به ایران فرستاده، از فتنهانگیزیها و تحریفگریهاى ایادى تقى زاده در تبریز و در نجف پرده برمىدارد، از جمله مىنویسد:
»پریروز یکى از آقایان نجف، که با مخلص ربط خاص دارد راپورت داده بود قریب به این مضمون که: پارتى تقى زاده در تبریز بالا گرفته است خواهانش در تخریب و تضییع و نفوذ حضرت آقاى اخوى، روحى فداه، خیلى مىکوشند. شهرت دادهاند که: فلان کس برخلاف مشروطیت مشى مىکند و بین سردار ملى و ایالت را به هم مىزند، حتى بعضى مطالب جعلى را کتبا و تلگرافا به طهران رساندهاند و ذهن حضرت وزیر جنگ را مخدوش کردهاند. شخصى از تبریز بعضى مطالب را علیه حضرت آقا، محضر حضرت آیة الله خراسانى، دام ظله، نوشته و براى اثبات مطلب خود، مکتوب حضرت سپهدار را هم در جوف گذاشته بود. »
شیخ محمود در ادامه نامه افزوده است:
»اگرچه تاحال وجود مقدس حضرت خدایگانى، روحى فداه، را با تراکم آن همه شدائد و اعادى، خداوند عالم و نظر مقدس حضرات انوار طاهره، سلام الله علیهم، حفظ فرموده است، ولى انسان نباید از سّد راه صدمه هم غفلت نموده و کوشش ننماید. این جوان مغرور، تیشه به ریشه اسلام مىزند، خداوند ان شاء الله علاجش فرماید. مَثَل این نادان با ملت ایران، مضمون این شعراست:
اعلمته الرمایه کل یوم فلما اشتّد ساعده رمانى62
هرروز به وى تیراندازى آموختم چون بازوانش سخت شد، به من تیرانداخت.»
تقى زاده با ستارخان نیز میانهاى نداشت. ستارخان از مراجع نجف حرف شنوى داشت. پس از فتح تهران، ستارخان پیش از زمانى که در تبریز به سر مىبرد، به فتنه گریها و اسلام ستیزیهاى تقى زاده پى برد. از این رو ستارخان و باقرخان طى نامهاى به عضدالملک خواستند چند نفر از جمله تقى زاده از مملکت تبعید و دور نگه داشته شوند.63
تا آن که کمیته مجازات در دوره مجلس دوم شکل گرفت64 و سران آن که فعالیتهاى پنهانى داشتند، کشتن مخالفان خود را در دستور کار قرار دادند. سیدعبدالله بهبهانى و سید محسن صدرالعلما نخستین هدف بودند. این ترورها، ضربه سنگین بر اسلام خواهان وارد ساخت; چه بهبهانى از مردان قدرتمند و کارساز مجلس بود، دغدغه اسلامیت قوانین داشت. و غالب اوقاتِ وى در مجلس سپرى مىشد و نظارت و حضور مداوم وى در صحنه، موجب نگرانى تقى زاده بود. از این روى علیه وى شایعهها پراکندند. ترور شخصیت بهبهانى نیز نتوانست، از جایگاه معنوى وى در میان مردم بکاهد; از این روى وى را کشتند.
تقى زاده از بنیانگذاران حزب دموکرات، متهم به قتل شد. نام وى در این ماجرا بر سر زبانها افتاد و عبارت »تقى زاده گفت و شقى زاده کشت» مربوط به ماجراى قتل بهبهانى است.65
پس از این ماجرا، گزارشهاى گویا و آگاهى بخشى در فساد مسلک سیاسى تقى زاده به علماى نجف رسید. آخوند در اطراف نامههاى رسیده به دقت مطالعه مىکرد و جوانب کار را مىسنجید. وى تشخیص داد که وجود این جوان شهرت طلب، فتنهانگیز و دینستیز تبریزى در مجلس براى ایران و آذربایجان، جز زیان چیزى دربر ندارد. از این روى، در بیانیهاى به طور آشکارا حکم کرد، مسلک سیاسى تقى زاده فاسد است و وى باید مجلس شورى را ترک کند.66
در بیانیه دیگر آخوند با اشاره به دور نگهداشتن تقى زاده از ایران آمده است:
»... و عشاق آزادى پاریس را قبل از آن که تکلیف اللهیه عز اسمه درباره آنها طور دیگر اقتضا کند، به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتى را آسوده و این مملکت ویرانه را به غم خوارانش واگذارند. »67
7. توصیه به رفتار انسانى با مخالفان مشروطه
جنبش مشروطه در کنار موافقان، مخالفان سرسختى داشت. عدهاى از مخالفان تنها با زبان و قلم اندیشه و عملکرد مشروطه طلبان را نقد مىکردند، ولى شمارى دیگر دست به سلاح بردند و خون هزاران نفر را در تهران و تبریز بر زمین ریختند. مجلس شورى را به آتش کشیدند. رفتار پر از مهر خراسانى به عنوان رهبر معنوى جنبش مشروطه در برابر مخالفان آن شکوه ویژه داشت. آخوند پس از پیروزى به کارگزاران دولت توصیه مىکرد، با مخالفان مشروطه تا آن جا که دست به سلاح نبردهاند و خونى نریختهاند، با مدارا برخورد کنند. وى تلاش داشت، اختلاف دیدگاههاى فکرى و سیاسى درباره مشروطه و قانون به نزاع و تشنج نیانجامد و راه تفاهم میان جریانهاى متعارض اسلامى بسته نشود.
خراسانى حکیم و اهل انصاف بود، رفتار افراد را در ترازوى نقد قرار مىداد و سره را از ناسره جدا مىساخت. میان کسانى که از سر انجام وظیفه و تکلیف با مشروطه مبارزه کرده بودند با معاندان و بدخواهان تفاوت مىگذاشت و همه را یکسان نمىدید.
آخوند پیش بینى مىکرد که پس از پیروزى مشروطه طلبان بر مستبدین، عدالت و آزادى جاى خود را به خشونت بدهد و بویژه بازماندگان کسانى که در تهران و تبریز به دست سربازان محمدعلى شاه کشته شدهاند دست به انتقام برند و خون را با خون بشویند. و همدلى و برادرى براى حل مشکلات، جاى خود را به ترس و تجاوز و تحقیر و قتل بسپارد. در هنگامه انتقام، آن هم به نام انقلابىگرى، نه فریاد کسى به کسى مىرسد و نه کسى گوش به فرمان عدالت مىسپارد از این روى، آخوند هوشیارانه در تلگرافى به ناصرالملک نایب السلطنه، ضمن قدردانى از مجاهدتها و رشادتهاى مجاهدین و علماى دین در احیاى مجلس، به دولتمردان هشدار داد که مبادا استبداد به گونهاى دیگر سر برآورد و زحمات مجاهدان و علماى دین برباد رود. وى در همین تلگراف از پارهاى تندرویهاى انجام گرفته به دست مجاهدان انتقاد کرد.
آخوند با تأکید برضرورت عفو عمومى، دولتمردان جدید را از اعمال هرگونه خشونت درباره مخالفان مشروطه بازداشت و درخواست کرد افرادى که در این ماجرا گرفتار شدهاند آزاد شوند; چه با رعایت قانون و برادرى در میان مردم، دلها به همدیگر نزدیک شده و زمینه اختلاف و دشمنى و کینه جویى از میان مىرود.
او، به سیره رسول خدا(ص) در فتح مکه و به سیره امیرالمؤمنین(ع) در فتح بصره اقتدا کرد و پس از پیروزى در مشروطه، رایَتِ »الیوم یوم المرحمه» را برافراشت.
مشرکان مکى، سالها با اسلام به رویارویى برخاستند و خون مسلمانان را ریختند و بدنهاى شهیدان را مثله کردند. در سال هشتم هجرى مکه به وسیله سپاه اسلام فتح شد. برخى از رزمندگان مسلمان شعار انتقام »الیوم یوم الملحمه» سردادند و مشرکان نیز در انتظار مجازاتى سنگین بودند که به فرمان پیامبر عفو عمومى اعلام شد و فرمود »الیوم یوم المرحمه» جاى شعار انتقام، شعار عفو بدهید. در آن روز، به جز چند نفر از مفسدان و خبیثان بقیه آزاد شدند.68 و نیز امیر مومنان(ع) پس از آن که بر شورشیان بصره و طلحه و زبیر پیروز شد همه را عفو کرد. نه از آنان اسیر گرفت و نه به دنبال فرارى رفت و نه زخمیها به شمشیر انتقام کشته شدند. سران فتنه چون عبدالله بن زبیر و مروان و دیگران که در اختیار بودند، مورد عفو کریمانه حضرت قرار گرفتند و امالمومنین عایشه نیز با احترام به خانه خود در مدینه بازگردانده شد.69
آخوند نیز به رزمندگان سفارش کرد: پس از اعاده مشروطه به سیرت پیامبر و امام على اقتدا کنند و عفو و گذشت کریمانه را درباره شکست خوردگان در پیش گیرند. بر نیروهاى رزمنده و مسلح خود دقیقا نظارت کنند و کارها به دست خردمندان سپرده شود. مال افراد غارت نشود و جانها در امان باشد و زنان و کودکان به هراس نیفتند. و به جز کسانى که به دست آنان کسى کشته شده است، کسى از دستگیرشدگان کشته نشود و اگر قرار است مجازاتى در حق سران مخالف اعمال گردد، به تبعید آنان بسنده شود تا از دسترس دور شوند، تا کسى را علیه نظام نوپاى مشروطه نیاغالانند. متن این پیام به این شرح است:
»مجلس محترم، عالى جنابان مستطابان اجلّ اشرف وزیر جنگ و وزیر داخله، عموم سرداران عظام ملىّ، دامت برکاتهم. بحمدالله این موفقیات الهیه عزّاسمه اعظم موجبات شرف تاریخى و حیات ملى است. لکن با کمال تحفظ از مداخله هنگامه طلبان فتنه جو و تحذرّ از افساد دشمنان دانا و دوستان نادان و مراقبت کامله از حفظ اتحاد کلمه سرداران عظام و تمام طبقات، معلوم است رفع وحشت و جلب قلوب رمیده، خصوصا در چنین حال، که دشمن خارجى حاضر و اندک انقلاب را مترصد است اهمّ وظایف ممالکت دارى و رفتار حضرت سید الانبیاء و سردار اوصیاء، صلوات الله علیها وآلهما الطاهرین، بعد از فتح مکه و بصره و سرمشق امراء اسلام و محض سکونت مملکت، چنانکه سابقا هم عرض شده، لازم است که نسبت به ما عداى مباشرین اتلاف نفوس و اموال از کلیه مخالفین با اساس قویم مشروطیت به عفو عمومى و اغماض از سرگذشت گذشته اعلان شوند و چنان چه باز هم از افساد بعضى مواد ایمنى نباشد جز تبعید به محلى که مسلوب الاثر شوند، مجازات دیگرى نشوند ان شاء الله تعالى»70
مخالفان مشروطه به سعه صدر آخوند در برخورد با عموم طلاب و مردم با هراندیشه و تفکر اذعان کردهاند. که در این جا به چند نمونه بسنده مىکنیم.
× آیتالله زنجانى مىگوید:
»پدر همسر مرحوم آقاى مفتح همدانى، مرحوم آقا حیدر، از مشایخ علماى همدان بود. من او را درک کردم، پیرمردى بود. در ذهنم است که او از مخالفان مشروطه بود; یعنى فکرا معتقد به این چیزها بود. خود او مىگفت: مرحوم آخوند با طلبهها خیلى نرم و عاشقانه مشى مىکرد. »71
× محمدباقر الفت فرزند آقا نجفى تقواى دینى و سیاسى آخوند را مىستاید و شیوه برخورد آخوند را براى جامعه درس آموز مىداند:
»الحق راد مردى نهایت پاکدل، شریف و ظریف است که قریب هشتاد سال از عمر خود را با کمال نزاهت و نظافت صورى و معنوى گذرانده، هرگز به کوچکترین اندیشه و یا کردار ناپسند آلوده نگردیده با دوستانش رفیقى شفیق بود و درباره دشمنان و رقیبان خود جز با جوانمردى و نیک خواهى رفتارننمود. در دل پاکش یک سرموى حقد و حسد یا تزویر و ریا راه نداشت سادگى و سلامت رفتار خوى طبیعىاش بود. نگارنده که دقایق علم اصول او را موهوم و بیهوده یافتم، تنها خصال و اخلاق و رفتار به غایت پاک و پسندیده او را مىستایم. »72
× امام جمعه تهران، سیدابوالقاسم،73 در مخالفت با مشروطه کوشش بسیار به خرج داد. وى داماد ناصرالدین شاه بود در انتظار مجازات شدید نیز بود. وى پس از فروکش کردن انقلاب، به قصد زیارت سوریه و عتبات وارد کاظمین شد. ولى به علت پیشینه ضدانقلابى و همکارى با مستبدین با بى اعتنایى مردم و کارگزاران دولت ایران در عراق روبهرو گردید. آخوند از سفر وى به عتبات مطلع گردید و به وى پیشنهاد کرد به نجف سفر کند و مهمان وى باشد. در یکى از گزارشها چنین آمده است:
»از قرار تحقیقات، از طرف حضرت مستطاب شریعتمدار آقاى آیت الله فى الانام آقاى ملامحمدکاظم خراسانى، دام ظله، به ایشان تلگراف شده بود که با کمال آسودگى و احترام از طریق شطِ فرات عازم نجف اشرف شوند و در خانه خود حضرت آیت الله ورود نمایند به این معنى که به کربلا هم نروند شاید در آن جا اسباب توهین براى ایشان فراهم شود. »74
× ضیاء الدین، نایب الصدر زنجانى (1348) از مخالفان سرسخت مشروطه بود. نایب الصدر، پس از پیروزى مشروطه دوم براى دور ماندن از مجازات مشروطه طلبان، راهى عتبات گردید. وى در عراق شناسایى شد و از طرف کارگزاران نظام نوپاى ایران سخت در فشار قرار گرفت. ایرانیان در پى آن بودند که وى را دستگیر و محاکمه کنند. آخوند و فرزندانش درصدد برآمدند تا به وى آزارى نرسد و با آسودگى زیارت خود را به انجام رسانده و به ایران برگردد. وى سراى آخوند را مطمئن ترین پناهگاه خود مىدانست. از این روى به نجف سفر کرد و به آخوند پناهنده گردید »و از قرار مسموع تقصیرات او را عفو و اطمینان به او دادهاند. »75
× اختلافهاى کهنه میان دولت ایران و روسیه تزارى، کم کم این دو کشور را تا مرز رویارویى پیش برد. روسیه تهدید کرد که ایران را اشغال خواهد کرد. فضاى ایران از اقدامات مرزى روسها متشنج شد. محمد على شاه فرارى که در پناه روسها زندگى مىکرد، آماده بازگشت به ایران بود. عدهاى از طرفداران وى، نیّات درونى خود را براى بازگشت دوباره به قدرت پنهان نمىکردند. اختلافات داخلى عرصه را براى دشمن هموار ساخته بود و ترس از انتقام جوئیها به بازار آشفته داخلى دامن مىزد. آخوند خراسانى، ضمن اطلاعیهاى در ضرورت مقابله با روسهاى متجاوز، مردم ایران را به الفت و همدلى فرا خواند و از دولتمردان خواست که دَرِ انتقام و قصاص از مخالفان مشروطه را ببندند و با عفو عمومى از مخالفان آنان را به همکارى با نظام نوپاى مشروطه امید وار سازند و دشمن را از طمع بستن به نیروهاى داخلى نا امید سازند:
»امروز به حکم عقل و شرع عفو عمومى و جلب قلوب (توده مردم) لازم است البته مبادرت به اعلان آن فرموده. »76
تعامل آخوند با سیدکاظم یزدى
سید محمد کاظم یزدى (1337-1247) از فقهاء نامور نجف و از شاگردان میرزاى شیرازى با آخوند خراسانى رفیق و همدرس بود.77 یزدى سالها پیش از مشروطه، به همراه آخوند، از اقدامات ضد استعمارى شرکت اقتصادى اسلامیه اصفهان جانبدارى کرده و از مردم خواسته بودند: مهما امکن از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند. و نیز در آستانه مشروطه در اطلاعیهاى مشترک با آخوند، خواستار عزل میسیو نوژ بلژیکى شده بودند.78 سیّد یزدى، وقتى میدان دارى سکولارها و دین ستیزان را در عرصه مشروطه دید، از آن روى برگرداند. مشروطه را با این ویژگیها و با این سمت و سویى که گرفته بود، »نشر کفر و زندقه و حریت موهومه و روزنامجات ملعونه و مکاتیب خبیثه» مىنامید79 با این حال، در برابر آخوند و میرزا حسین خلیل از رهبران مشروطه، موضع نگرفت. یزدى منشاء اختلاف علماى نجف را اشتباه در مصداق و شیوه سؤال و تنظیم استفتاءات مردم ایران از مراجع، درباره مجلس و مشروطه مىدانست.80
با همه احترامى که سید یزدى به آخوند مىگذاشت و تفاوت دیدگاهها را اشتباه در مصداق و شیوه پرسشها و استفتاءات مىدانست، فتنهانگیزان و بلوا آفرینانى به طرفدارى از این مجتهد بزرگ، عرصه را بر آخوند و یاران وى تنگ کردند و زبان به شماتت، سب و لعن آخوند گشودند. حتى وى را تهدید به قتل کردند. چنان فضا را علیه آخوند غبارآلود کردند که آن دریاى بردبارى، بى تاب شد و در سر درس خود از شرائط دشوار حاکم بر فضاى نجف گریست و به طلاب حوزه درساش گفت:
»آخر نمىبینید که سبّ و لعن من و کلیه اهل علم چگونه در میان اراذل و جهال شیوع دارد و از آن طرف متصل شش نفر و هشت نفر از تهران براى قتل من روانه مىشوند و از این طرف از سلطان عثمانى هم احساس مخالفت مىشود. »81
از آن سو، سیّد یزدى نیز در نجف از سوى افراد تندرو و یا فتنهگران، مورد تهمت و افترا قرار گرفت و متهم به استبداد طلبى شد. علیه او شبنامه و اعلامیههایى پخش مىشد و در پارهاى از اعلامیهها و شبنامهها تهدید به قتل شد.82 این فتنه انگیزیها و لجن پراکنیها در حالى به نام مشروطه و طرفدارى از آخوند انجام مىگرفت که آخوند، سید یزدى را از این که با مستبدان همراه باشد، کاملاً مبرا مىدانست. آخوند به طباطبایى بسیار احترام مىگذاشت و روابط وى با سید حسنه بود.
نمونههایى وجود دارد که به روشنى گویاى این معناست:
× گاه پیش مىآمد که هنگام رفتن به درس، در بین راه با سیّد یزدى روبهرو مىشد، خیلى با احترام و با بشاطت با او سخن مىگفت و جویاى احوال ایشان مىشد و از وى تفقد مىکرد.
روزى شمارى از طلاب از آخوند درباره آقاى طباطبایى یزدى مىپرسند.
»مرحوم آخوند که مىخواسته درس اصولش را بنویسد، کاغذ و قلم را بر زمین مىگذارد و فورى مىگوید: من از درس برمىگشتم (ویا به درس مىرفتم) توى راه خدمت آیة الله طباطبایى شرفیاب شدم. جویاى حال شدم و الحمدلله حالشان خوب بود. »
آخوند که دستهاى فتنهگر را در پشت سر این ماجرا مىدید، به طلاب جوان هشدار مىداد مواظب باشند که همه مخالفان از سرعناد با مشروطه مخالفت ندارند، چه بسا مخالفت آنان از سر اسلام خواهى باشد. خود اینان افراد پرهیزکار باشند و بشود در پشت سر آنان نماز گزارد، گرچه در عمل و مصداق اشتباه مىکنند. وى به روشنى به یاران و شاگردان خود مىگفت:
»اگر ما تأیید مشروطه را بر خود لازم مىدانیم و آقاى طباطبایى هم حرام مىداند، دو اختلاف نظر است، مثل سایر امور جزیى. معنى ندارد در اختلاف بین دو فقیه شما بیایید دخالت کنید. این جهت ندارد. این اختلاف نظرى است. شما به چه مناسبت دخالت مىکنید؟»83
آخوند در این ماجرا همان راهى را طى مىکرد که صاحب حدائق اخبارى در برابر رقیب اصولىاش وحید بهبهانى (1206) در پیش گرفت.84 به طلاب درس و دوستان خود سفارش مىکرد احترام طباطبایى را پاس دارند. با مشى و روش و دقتى که آخوند داشته و احترامى که براى علما قائل بوده، اگر در ماجراى مشروطه، کسانى به ناروا سخنى درباره طباطبایى بر زبان راندهاند، روشن است از حدود اختیارات و حوزه نفوذ آخوند بیرون بوده است.
× سید هبة الدین شهرستانى، جریانى را نقل کرده که به روشنى آن چه را یادآور شدیم، تأیید مىکند. ایشان مىگوید:
»روزى در بیرونى مرحوم آخوند در نجف در خدمت ایشان نشسته بودیم و این در ایامى بود که نهضت مشروطیت در ایران شروع شده بود و ما بین علما افتراق افتاده بود. آن روز سیدى به منزل آخوند آمد و به ایشان عرض کرد من مقلد سید کاظم یزدى هستم و مىخواهم با فلان کس فلان معامله را بکنم و من مهر و امضاء و اجازه سید کاظم یزدى را براى خریدار بردهام، ولى چون خریدار مقلد شماست قبول نکرده و به من مىگوید برو و اجازه آقاى آخوند را بیاور. استاد ما حرف او را قطع کرد و فرمود: برو از قول من به او بگو: آخوند گفت: اگر تو واقعا مقلد من هستى باید مهر و امضاى آقاى سید کاظم یزدى را روى سرت بگذارى و فورى اطاعت کنى. »85
در همین راستا، آن چه را آیت الله مشکوه اصفهانى در مصاحبه با مجلّه حوزه نقل مىکند، بسیار درسآموز است:
»یکى از روحانیون، خیلى نسبت به مرحوم آخوند بدبین بوده و به ایشان بد مىگفته است، روزى از محل این فرد مقدارى پول براى تحویل به مرحوم آخوند به او داده بودند. این فرد که مرید مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى بوده، سعى بسیار کرده بود که صاحبان پول را راضى کند و پول را تحویل آقا سید محمدکاظم بدهد. اما صاحبان پول نپذیرفته بودند و گفته بودند: ما مقلد آقاى آخوند هستیم. این فرد پول را براى مرحوم آخوند فرستاده بود و به نحوى به ایشان داده بود که مقدارى به وى برگرداند. مرحوم آخوند، کل پول را براى او برگردانده بود. اطرافیان مرحوم آخوند، بسیار ناراحت شده و گفته بودند: این فرد به شما بد مىگوید، اکنون مىبایست گوشمالى مىشد، ولى شما تمام پول را براى وى فرستادید. مرحوم آخوند فرموده بودند شما دو اشکال دارید: یکى این که چرا او به من بد مىگوید و دیگر این که چرا من به او پول دادهام. او که به من بد مىگوید مرا مستحق بد گفتن مىداند من که به او پول مىدهم او را مستحق پول گرفتن مىدانم و جزو شرائط استحقاق، محبت آخوند خراسانى نیست. »86
این رویه آخوند با اصحاب سید یزدى، تا روزهاى آخر عمر وى نیز ادامه داشت و حتى در روزهاى تنگ دستى آخوند که گفته شده خانه خود را براى کاستن از مشکلات طلاب فروخته بود، از کمک به پیرامونیان مجتهد یزدى که عدهاى از آنان از مخالفان سیاسى وى بودند، دریغ نمىورزید و به حل مشکلات اقتصادى آنان مدد مىرساند.
× نمونه دیگرى از احترام این دو بزرگوار به یکدیگر و رعایت شؤون مرجعیت و وحدت و انسجام مسلمانان در برابر کفار:
روسیه که در پى قرار داد 1907 خود را در ایران فعال مایشاء مىشمرد، در سال 1329ق. ایران را تهدید به اشغال کرد. در برابر این خطر بزرگ، همدلى رهبران دینى مهم ترین عاملى بود که مىتوانست خطر را برطرف کند; چه این کار افزون بر اقتدار حوزه و کشور، مردم را دلگرم کرده و بر توان معنوى آنان براى مقابله با دشمن مىافزاید. سید اسماعیل صدر از کربلا طى نامهاى از علماى نجف درخواست کرد، با همدیگر متحد شوند. و اختلافهاى گذشته را درباره مشروطه، کنار بگذارند. عبدالرحیم محمد على نویسنده المصلح المجاهد، در این باره گزارشى دارد که بسیار درسآموز است:
»آخوند، در مجلس فاتحهاى نشسته بود87 که این نامه [نامه سیداسماعیل صدر] را نزد وى آوردند.
آخوند گفت: »بروید خدمت آقاى یزدى هم عرض کنید به آن چه امر کنند حاضریم. »88
سید کاظم در ابتداى کار، به دلیل بدبینى از مشروطه طلبان حاضر به همراهى با آنان نبود، ولى با محرز شدن خطر روسیه براى اسلام و ایران، به میدان آمد و نماز جماعت خود را تعطیل و به جمع یاران آخوند پیوست و در این باره اعلامیه مشترکى را با آخوند منتشر ساخت و تا پایان کار در کنار مجاهدان ماند. 89 دولت روسیه که منافع خود را در ایجاد تفرقه در میان حوزویان جستوجو مىکرد از این تفاهم و همدلى در واهمه افتاده و از نتایج این اتحاد مقدس براى آینده تسلط خود بر مسلمانان قفقاز ابراز نگرانى کرد.»90
خراسانى و شیخ فضل الله نورى
شیخ فضل الله نورى، از بنیانگذاران اصلى مشروطه بود و بخش بزرگى از بار جنبش و تشکیل مجلس شورى بر دوش وى قرار داشت. شیخ تا مرحله تأسیس مجلس اول با مشروطه همراه بود و بدان کمک کرد. و به تصریح خود شیخ و نیز تأیید سید محمدعلى شوشترى از معاصران شیخ، ورود آخوند خراسانى نیز به نهضت عدالتخواهى صدر مشروطه، معلول نامه نگارى شیخ به علماى نجف بوده است.91 با پایمردى شیخ فضل الله نورى، پیشنهاد هیأت نظارت بر قانون اساسى در متمم قانون گنجانیده شد. این پیشنهاد، با استقبال آخوند روبهرو گردید و ماده ابدیه نامیده شد.92
میان آخوند و شیخ فضل الله نورى از دوره شاگردى آن دو در نزد میرزا، دوستى پایدارى وجود داشت و بویژه دوستى میان آن دو در سالهاى آغاز جنبش مشروطه، موجب غبطه دیگران بود93 شیخ پس از درگذشت فاضل شربیانى، ازمرجعیت آخوند جانبدارى کرده است و به گزارشى موثق، میرزاى شیرازى، کفایه آخوند را براى ارزیابى به شیخ فضل الله نشان داد و شیخ ارزش علمى آن را ستود و آخوند نیز متقابلا بر دانش والاى نورى ارج مىنهاد.94 اختلاف میان آخوند و شیخ چنانکه غربزدگان مىنمایانند،95 نبرد بر سر قدرت نبود. عمده تعارض بر سر تشخیص موضوع و روشن بودن هدف و یا کارنامه شمارى از دست اندرکاران مشروطه و نمایندگان مجلس بود. افزون بر این تفاوت در دیدگاههاى فقهى و فکرى میان آن دو مجتهد را در قانون گذارى96 نیز از نظر نمىتوان دور داشت.
انحرافات مشروطه طلبان در نظر شیخ، وى را واداشت که در برابر مشروطه بایستد و آن را اصلاح ناپذیر قلمداد کند و مبارزه با آن را وظیفه خود بشمرد.
شیخ فضل الله نورى، براى تکمیل قانون اساسى97 و جلب پشتیبانى مردم به حرم عبدالعظیم مهاجرت کرد و جمع درخور توجهى از علماى تهران و شهرستانها با وى همراه شدند. و 98سید محمد کاظم یزدى نیز، که بر همین دیدگاه بود، به حرمت مشروطه فتوا داد.
آخوند که به وسیله نمایندگان و شاگردان و فرزندان خود با ایران در ارتباط بود، به آینده مشروطه و مشروطه طلبان خوش بین بود. و بر آن بود که مجلس موجود و مستقر در بهارستان مىتواند مجرى قوانین اسلام باشد و ریشههاى ستم و بیدادگرى را بسوزاند. و همه احکام عرفى صادره از نمایندگان مجلس و تأسیس نهادهاى جدید، همه، در راستاى استقلال کشور و حفظ بیضه اسلام است و بس.99
آخوند حمایت از مشروطه را واجب دانست و مخالفت با آن را در ردیف همکارى با جیش یزید و در حکم محّاده با امام زمان شمرد.
آخوند هیاهوى مخالفان مشروطه را در (در خطر قرار گرفتن دین و بازگشت استبداد) توطئه مستبدین خواند که با اغواى افراد ساده دل، سعى دارند ذهن مردم را از مشروطه منحرف و دولت و مجلس را به سقوط بکشانند.
از آن سو، مخالفت شیخ فضل الله با مشروطه و مجلس نیز به خاطر مسائل شخصى نبود و از اخلاص و دلسوزى وى نسبت به اسلام و کشور نشأت مىگرفت.
شیخ میان برخى از مصوبات مجلس مشروطه با مبانى دین تعارض مىدید و سکوت مجلس در برابر آزادیهاى بى حد و مرز جرائد و کهنه شمردن احکام دین به وسیله روزنامهها را برخلاف آئین نامه مجلس مىشمرد و بر این نظر بود که مشروطه از مسیر خود، که عدالت طلبى و اسلام خواهى بوده، منحرف شده و فساد و تباهى در بدنه آن نفوذ کرده است.
شیخ اصرار داشت هنوز که ریشههاى مفاسد استوار نشده، باید آنها را اصلاح کرد وگرنه فردا دیراست.
آخوند و دیگر رهبران مشروطه، منکر نابسامانیهاى موجود نبودند و به صراحت از وجود استبداد در میان مشروطه طلبان و وجود رشوه در میان کارگزاران نظام انتقاد مىکردند100 ولى مىگفتند: بخش بزرگى از مشکلات راه، از کارشکنیها وآتش افروزیهاى طرفداران محمدعلى شاه برمى خیزد. و وجود شورشهاى پیاپى در سرتاسرایران علیه مشروطه را شاهد مىآوردند.
خراسانى، خوش بین بود، آینده را تیره و تار نمىدید و بر این نظر بود که اصلاحات به تدریج انجام مىگیرد و مشکلات راه کم کم دامن بر مىچینند و با کارشکنى بردامنه دشواریها افزوده مىشود و علما در صورت همکارى و امر به معروف و نهى از منکر خواهند توانست حکومت را به سوى صلاح هدایت کنند و در پرتو آن، به احکام و شرائع دین جامه عمل پوشانند و تمامیت ارضى ایران را در سایه قانون و تشکیل مجلس حفظ کنند.
آخوند بر این نظر بود که با تدبیر، پشت کار دارى و برادرى و همدلى، مىتوان فتنهها را مهار کرد و نهضت را به سمت اسلامیت پیش برد به قدر مقدور، مردم را هدایت و عدالت نسبى برقرار کرد.
آخوند بر این نظر بود که مفاسد در حکومت استبداد ده برابر دوره مشروطه است و بازگشت به گذشته، دفع فاسد به افسد است:
»و به تجربه و تدقیقات صحیحه مبرهن شده که نه عُشر تعدیات دوره استبداد در دوره مشروطیت کمتر مىشود و دفع افسد و اقبح به فاسد و به قبیح واجب است. »101
از آن طرف، شیخ فضل الله به هدف اصلاح مجلس به عبدالعظیم مهاجرت کرد تا با تحصن در آن جایگاه معنوى، بسان دوره اول مبارزه، بتواند توجه حوزه و مردم را به این امر مهم جلب کند. تحصن کنندگان طى تلگرافى علت تحصن خود را طغیان زنادقه و تزلزل دین در جامعه اعلام کردند.102
سید محمد طباطبایى و جمعى دیگر براى گفت وگو به عبدالعظیم رفتند. شیخ فضل الله نورى سه پیشنهاد ارائه داد: 1. نمایندگان مجلس باید صالح باشند. 2. قوانین مجلس برابر آیین اسلام تنظیم گردد. 3. از آزادیهایى که روزنامهها دارند، تا آن جا که بىباکانه به مقدسات اسلام و ائمه اطهار توهین مىکنند، جلو گیرى شود.
سید محمد طباطبایى در پاسخ مىگوید:
»مطالبى که فرمودید تماما بیان واقع است، اما امروز کار این طور پیش آمد چون اول کار ماست اگر ما امروزه در مقام اصلاح برآییم و بخواهیم این را دفع دهیم، هیچ وقت نمىشود. بلکه فتنه و انقلاب بزرگى حادث خواهد شد که دولت و ملت دچار محنت و مخاطرات شوند. پس بر ما لازم است که به مرور زمان با معاونت یکدیگر رهبرى کرده این معایب را رفع نماییم و رفع شرّ این مردم از ما بشود. »103
در نظر آخوند در صورت شکست مشروطه طلبان، ستمکاران گذشته بر سر کار خواهند آمد; کسانى که برمال و جان مردم رحم نمىکنند و هماره دست نشانده خارجیان بودهاند.
از آن جا که آخوند در جایگاه مرجعیت دینى و رهبرى سیاسى مردم نشسته بود و براى خود حق حاکمیت و ولایت مىشناخت، تکلیف خود مىشمرد که با تمام توان از این مولود جدید حمایت کند و آن را از گزند مخالفان مصون نگهدارد. اگر حمایتهاى وى نبود، اساس مشروطیت دگرگون مىشد. از این روى، از جایگاه ولایى و به عنوان امر به معروف و نهى از منکر بر آن شد، شیخ فضل الله نورى را از مخالفت باز دارد و اگر بتواند وى را با مشروطه طلبان همراه سازد. آخوند در پاسخ نامه شیخ على، مدرّسِ مدرسه معیرالممالک تهران، ازشیخ فضل الله خواست با مجلس همکارى کند. و در نهایت به مسؤولین دولت مشروطه، بویژه سید محمد طباطبایى سفارش کرد که با شیخ فضل الله نورى با مدارا رفتار و از مخالفتهاى گذشته وى با مجلس چشم پوشى کنند:
»در عقیده حقیر لازم است که آقایان علما و مجلس محترم نیز قدرى مسامحه و اغماض کرده جناب ایشان و همراهانشان را به راه بیاورند، نه این که وحشت بدهند »عفى الله از ما سلف» به قدر امکان موافقت در این هنگام بهتر و صلاح است. »104
صدور این حکم از آخوند مورد اتفاق است. ولى شیخ فضل الله نورى از مواضع خود کوتاه نیامد و بر اجراى اصلاحات بنیادین در قانون و پاکسازى مجلس از نمایندگان بى صلاحیت پاى فشرد. کارگزاران دولت، حکمى را به علماى سه گانه عتبات نسبت دادند که در آن شیخ فضل الله نورى مفسد خوانده شده بود:
»حجه الاسلام بهبهانى و طباطبایى تلگراف ثانى واصل، نورى چون مخّل به آسایش و مفسد است تصرفشاش در امور حرام است. »105
گرچه به نوشته کسروى از این تلگراف در مرکز اسناد و یا مجلس اثرى به دست نیامده است.106
در این میان، دربار برفشار خود بر مجلس افزود و جرائد تندرو آتش معرکه را تیزتر کردند و دامنه فتنه همه چیز را تحت الشعاع قرارداد و راه بر تفاهم بسته شد. کودتاى خونین محمد على شاه و بستن مجلس، آخوند را در صداقت مخالفان مشروطه به تردید افکند و حمایت مستبدینى مانند رحیم خان و صمدخان و قوام السلطنه از مشروطه مشروعه، آخوند را در راه خود استوارتر مىساخت; چه قوام که دستش به خون مردان و زنان متدین شیرازى آلوده بود و با نیروى بزرگى که در اختیار داشت، فارس را غارت کرده و بسیارى را به خاک و خون کشیده بود،107 به صراحت مىگفت:
»من با مشروطه مشروعه همراهم و از شریعت اسلام پیروى مىکنم، ولى نمىگذارم مردم سر خود برخلاف آیین اسلامى رفتار کنند. »108
و صمدخان در تبریز، هزاران نفر از مشروطه طلبان تبریز را به خاک و خون کشیده بود و هر روز فریاد استغاثه مردم تبریز به نجف مىرسید و چشمان طلاب را گریان مىساخت109 و همه این قانون شکنیها با انتساب به شیخ فضل الله انجام مىگرفت و یا غوغا سازان، واقعه توپخانه را به شیخ منتسب ساختند، در حالى که به گواهى اسناد، شیخ به زور به آن اجتماع برده شد و از آن ابراز تنفر کرد و آن را به هم ریخت.110 علماى نجف پس از اتمام حجت با محمدعلى شاه مردم را به دفاع از عدالت و مجلس برانگیختند و در رجب 1327 محمدعلى شاه فرار کرد و تهران به دست مشروطه طلبان افتاد. شیخ فضل الله بدون پشیمانى از کارنامه خود در خانه نشست، تا آن که به وسیله مشروطه طلبان دستگیر شد. حکم علماى عتبات در مفسد خواندن شیخ مورد استناد شیخ ابراهیم زنجانى قاضى محکمه قرار گرفت و با شیخ شدت عمل به خرج داد. صدوقى سها مىنویسد:
»معروف است که فتواى قتل شیخ فضل الله را از آقا سید ابوطالب زنجانى گرفتند و به نام صاحب کفایه شهرت دادند و او چون بر این امر مطلع گردید عمامه بر زمین زد ولیس هذا اول قاروره کُسرت فى الاسلام. »111
آخوند هیچ گاه به اعدام شیخ رضایت نداشت. وى پس از پیروزى مشروطه طلبان بر محمد على شاه به دولتمردان توصیه کرد که عفو عمومى اعلان کنند112 و بدون دلیل شرعى خونى ریخته نشود. وانگهى میرزاى نائینى از آخوند درخواست کرده است که براى حفاظت از جان شیخ فضل الله اقدام شود که آخوند تلگرافى به همین منظور به تهران روانه کرد، ولى کار از کار گذشته بود و مشروطه طلبان تندرو بدون خبر از نامه آخوند و یا با پنهان کردن آن، شیخ را کشتند.113
آخوند از اعدام شیخ ناخرسند و محزون شد. و آن را تندروى و برخلاف آیین شمرد. و از رفتار خشونت آمیز آنان به شیخ شهید ابراز ناخرسندى کرد.
ملاعبدالله مازندرانى، صریحا آن را محکوم کرد و در نامهاى از نفوذ افراد شرور در میان مشروطه طلبان به شدت انتقاد کرد، همانان که به تعبیر وى از نفوذ آخوند خراسانى و وى استفاده نا بجا کردهاند114 آخوند از نخستین کسانى بود که براى شیخ شهید مجلس یادبود برگذار کرد. به گزارشى:
»وقتى در وقایع مشروطیت مرحوم آیة الله شیخ فضل الله نورى را در تهران به دار آویختند، چون این خبر به آخوند در نجف رسید، بسیار متاثر و متألم گردید به نحوى که گریه کرد و مجلس فاتحهاى در منزل خود براى او ترتیب داد. »115
قضات محکمه نه تنها گوش به فرمان آخوند نبودند که از دور بودن علماى نجف از حوادث جارى سوء استفاده کردند. کشندگان نورى صلاحیت نداشتند وى را محاکمه کنند. آنان بیش از آن که در پى اجراى احکام الهى باشند در پى تثبیت وضع سیاسى و نیز انتقام از روحانیت بودند وگرنه اینان کسانى مانند عین الدوله و رحیم خان را، با آن همه خونریزیها و ستمکاریهاى آشکار، بخشیدند. و شگفت تر آن که پس از تشکیل مجلس دوم، بیشتر کرسیهاى مجلس به وسیله طرفداران محمدعلى شاه پرشد. و همه این وقایع مرتبط به هم، این گمان را تقویت مىکند که مستبدین با نقاب انقلابى گرى به میدان آمده و با چهره به ظاهر مشروطه خواه موقعیت خود را حفظ کردند و در این میان، عناصر عدالت خواهى مانند شیخ فضل الله، بهبهانى و... هریک به شیوههاى به قربانگاه رفتند. و عدهاى از افراد بى صلاحیت مانند یپرم خان ارمنى، که هیچ گاه مقبول علماى عتبات نبودند در رأس قدرت قرارگرفتند. علماى عتبات به صراحت نوشته بودند که با شیخ فضل الله نورى به مدارا رفتار کنند و اگر بتوانند وى را به نجف روانه کنند، تا در عتبات، علما با گفتوگو بتوانند به اختلافات موجود پایان دهند. ولى عناصر تندرو با فضاسازى و با تشکیل محاکمه فرمایشى وى را محکوم به اعدام کردند.
عین السلطنه در بخش خاطرات خود، در رجب 1327، شش روز پس از کشته شدن شیخ فضل الله، به نقل از محمد حسن میرزا، مىنویسد:
»تلگرافى از عتبات آمده که شیخ را محترمانه روانه عتبات کنید. حالا متحیر ماندهاند چه جواب بدهند. پسر بزرگ شیخ »آقا ضیاءالدین» آن جاست، باطنا هم از این کارپشیمان شدهاند.»116
شیخ حسین لنکرانى در پاسخ این سؤال که چرا آخوند خراسانى و علماى عتبات براى جلوگیرى از اعدام شیخ اقدامى نکرد، گفته است:
»آنها، نوشتهاى به تهران فرستادند که از اعدام شیخ جلوگیرى شود و آن نوشته به ایران هم آمد. آمّا آن را گم و گور کردند و از دیگر نزدیکان به آخوند نیز نقل شده است که »بعد از شهادت شیخ، کسى خنده از مرحوم آخوند ملاکاظم خراسانى ندید تا از دنیا رفت. »117
از میان بردن شیخ فضل الله نورى، به سود مشروطیت و قیام بزرگ مردم و آخوند، که رهبرى حرکت را در دست داشت، نبود. همه علما و نظام نوپاى مشروطه از آن زیان دید و بیش از همه افراد، خراسانى از آن متاثر شد و آن را خسارتى بزرگ براى مشروطه و از دست رفتن دستاوردها به حساب آورد. آیت الله طالقانى در این باره نوشته است:
»پس از تشکیل مجلس... طرفداران استبداد کرسیهاى مجلس را پر کردند و انگشت بیگانگان نمایان شد. کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضل الله نورى بدون محاکمه و به دست یک نفر ارمنى لکه ننگى در تاریخ مشروطیت نهاد. »118
دیگر افراد مطلع از جمله تقى زاده در زندگى طوفانى119 و دکتر رضوانى و دیگر مورخان، به ساختگى بودن این محکمه تصریح کردهاند.120
سفارش آخوند درباره ملاقربانعلى زنجانى
آخوند ملاقربانعلى زنجانى، از شاگردان برجسته شیخ انصارى و از مراجع صاحب رساله بود. وى افزون بر مرجعیت علمى، در بَست و گشاد کار مردم و امور اجتماعى نقش داشت.
ملاقربانعلى، در آغاز از حامیان مشروطه بود، ولى به همان دلایلى که شیخ فضل الله از جنبش روىگردان شد، از مشروطه طلبان روى برگرداند. و تلاشهاى ابوالمکارم زنجانى 1330-1255) از شاگردان میرزاى شیرازى121 و از رهبران مشروطه زنجان، براى همسو کردن وى با مشروطه به جایى نرسید.122
زنجان حلقه وصل تهران و آذربایجان بود و براى کارگزاران دولت مشروطه قابل تحمل نبود که این شهر به پایگاه معارضان مشروطه تبدیل گردد. کارگزاران دولت، در این باره با علماى عتبات مذاکره کردند. از برخى از گزارشها به دست مىآید که افزون بر تفاوت آخوند و زنجانى در شناخت مصادیق و نیز تفاوت در دیدگاه فقهى درباره اختیارات مجلس، سوء استفاده خوانینى مانندامیرافشار، در مخالفت وى با مشروطه و نمایندگان دولت بىنقش نبوده است.123
مشروطه طلبان براى سیطره کامل بر شهر استراتژیک زنجان، قوایى را با فرماندهى عظیم زاده اردبیلى، روانه زنجان کردند. این گروه، وارد شهرشد و با به نتیجه نرسیدن گفتوگوهاى دولتیان و مخالفان مشروطه، با یکدیگر درگیر شدند و جمعى از دو طرف، از جمله عظیم زاده اردبیلى کشته شدند. تندرویهاى کسانى مانند سپهدار تنکابنى در زنجان به نام مشروطه، در این رویارویى خونین، بى نقش نبوده است.124
در پى این ماجرا، یپرم خان به زنجان آمد و پس از درگیرى خونین با مخالفان مشروطه، شهر را به تصرف در آورد. ماجرا به عتبات منعکس شد و در نهایت شیخ عبدالله مازندرانى و آخوند، طى حکمى، از ملاقربانعلى خواستند که در امور جارى دخالت نکند و مردم را از فرمانبرى از وى پرهیز دادند. درباره حکم صادره از مراجع عتبات، چندین متن در دست است. در یکى از احکام مندرج در روزنامه رسمى، احکام صادره از ملاقربانعلى غیرقابل اجرا و حرام و اطرافیان ایشان مفسد شمرده شده است:
»خدمت عموم آقایان عظام علماى اعلام و قاطبه ملت ایران، دامت تاییداتهم، کثرت سن و عدم معاشرت و اجتماع اشرار و مفسدین وطن فروش در اطراف ایشان موجب اغتشاش مملکت و اختلال اساس و مداخله اجانب و اعدام اسلام است و تفریق تمام مفسدین که دور ایشان را گرفتهاند، بر اولیاى دولت و قاطبه مسلمین واجب فورى و اتباع و احکام و آراء منسوبه به ایشان مطلقا حرام است و اعتناء به آنها دشمنى به دین اسلام است. اعاذ الله المسلمین عن ذلک محمدکاظم خراسانى، عبدالله المازندرانى. »125
کسروى در بخش اول تاریخ هیجده ساله آذربایجان، این تلگراف را با تغییراتى دیگر نقل کرده است. با بررسى بیشتر و شرح گفتوگوهایى که در منزل آخوند، منجر به صدور حکم علیه ملاقربانعلى شده است، به دست مىآید که این حکم، حکم اصلى خراسانى نیست و تزویرگرانى در آن دست بردهاند. این تحریف، یا از سوى برخى از افراد بیت آخوند واقع شده و یا اولیاى دولت تلگراف را به سود خود تحریف کردهاند.
گزارش مکتوبى که از میرزا یوسف اردبیلى، از نزدیکان آخوند در دست است که به روشنى نشان مىدهد، آخوند جلسه مهمى براى رایزنى درباره دور کردن ملاقربانعلى از حوادث زنجان تشکیل داده است. شمارى از افراد حاضر در جلسه، خواستار شدت عمل و از میان بردن ایشان مىشوند که آخوند به شدت با آنان برخورد مىکند و شمارى دیگر از مشاوران آخوند، خواستار حل مسالمت آمیز قضیه مىشوند که آخوند آن را تایید کرده و دستور مىدهد این حکم را درباره آخوند ملاقربانعلى به ایران مخابره کنند. میرزا یوسف اردبیلى از نزدیکان آخوند تلگرافى به عبارت زیر تقریر کرد:
»طهران جنابان مستطابان اجل اشرف رئیس الوزراء و وزارت جلیله داخله، دامت تاییداتهما، چون جناب آخوند ملاقربانعلى به سبب شیخوخیت و عدم معاشرت از نوع امور بىخبر و معذورند، لهذا باید شخصا محترم و مفسدین و اشرار از مراوده با ایشان و اشاعات موجبه فساد مملکت و اختلال آسایش به کلى ممنوع باشند. ان شاء الله تعالى. »126
به گزارش شریعت اصفهانى:
»بعد از آن که مرحوم آخوند زنجانى گرفتار مجاهدین گردید، در باب او به مرحوم آخوند ملاکاظم خراسانى مخابره کرده بودند که تکلیف چیست؟ آن مرحوم بعد از مشاوره مراجعه به استخاره کرد این آیه آمد: هذه ناقة الله لکم آیه. این بود که مخابره کردند او را به کاظمین بردند. »127
در هر حال، آخوند خراسانى ملاقربانعلى زنجانى را سلیم النفس و ساده مىدانست و نهایت احترام را درباره وى مبذول داشت و پس از این که زنجانى وارد عتبات شد، مورد احترام و تکریم آخوند قرار گرفت. آقاى محسنى ملایرى دراین باره گفته است:
»مرحوم آخوند ملامحمدکاظم، رضوان الله تعالى علیه، بعد از این که آخوند ملاقربانعلى را از زنجان تبعید کردند و ایشان را آوردند به کاظمین، وقتى ایشان وارد شدند به کاظمین، آقاى آخوند ملاکاظم به اندازهاى از ایشان تجلیل کرد که فوق نداشت و فرمود: ما کشمش ریختیم که سرکه بشود چرا شراب شد. و قصد داشت که به ایران تشریف بیاورد براى جلوگیرى از این حوادث، ولى آن بزرگوار را مسموم کردند. »128
در درگیرى میان قواى دولتى و طرفداران ملاقربانعلى، شمارى کشته و جمع انبوهى بى خانمان شده بودند و فضاى شهر زنجان به شدت متشنج و ناآرام بود. کسان بسیارى بر اثر حمایت از ملاقربانعلى در اضطراب و تشویش به سر مىبردند. کارگزاران دولت مشروطه براى بازگشت آرامش به زنجان عفو عمومى اعلان کردند و آوارگان به خانههاى خود بازگشتند. و از هرگونه انتقام جویى پیش گیرى شد. این عفو، به سفارش علماى عتبات انجام گرفت. میرزا ابوالمکارم زنجانى، در ایجاد آرامش و امنیت به زنجان و پیش گیرى از هرج و مرج و غارتگرى و انتقام جویى مردم از همدیگر بسیار نقش آفرین بود.
8. حمایت از غیرمسلمانان
در دوره مشروطه، گروه درخور توجهى از مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان در کنار مسلمانان ایران زندگى مىکردند. بویژه زرتشتیان که با مسلمانان خویشاوندى داشتند و از دیگران مسالمت جوتر بوده و دلبستگى بیشترى به هموطنان خود نشان مىدادند. شرائط انقلابى حاکم بر ایران در مشروطه به گروههاى فرصت طلب میدان مىداد که گاه به سراغ غیر مسلمانان بروند و اموال آنان را غارت کنند. خراسانى متوجه این نکته بود. از این رو، به انقلابیون سفارش کرد که افزون بر کمال یگانگى و اتحاد مسلمین و حمایت مسلمانان غیر شیعه و تأدیب متجاسرین و مفسدین129 غیرمسلمانان نیز در پناه اسلام بوده وجان و اموال آنان را محافظت کنند. آخوند در پاسخ استفتاء شیخ حسن تبریزى به سال 1327 درباره اذیت و تحقیرطایفه زرتشتیه که در حمایت اسلاماند نوشت:
»بسم الله الرحمن الرحیم. ایذاء و تحقیر طایفه زرتشتیه و سایر اهل ذمه که در حمایت اسلاماند حرام و برتمام مسلمین واجب است که وصایاى حضرت خاتم النبیین صلى الله علیه وآله الطاهرین را در حسن سلوک وتألیف قلوب و حفظ نفوس و اعراض و اموال ایشان را، کما ینبغى، رعایت نمایند و سرمویى تخلف نکنند. إن شاء الله تعالى. »130
9. رفتار آخوند با مخالفان نا آگاه
در نگاه آخوند، تحجر و جهالت، مهمترین خطر براى پیشرفت حوزه بود; چه جهالت افزون بر آن که حوزه را ایستا کرده و مانع رشد و پویایى آن مىشد، مهم ترین بستر ایجاد تفرقه و نفوذ مستبدین در بدنه حوزه نیز بود. بیگانگان و نیز درباریان محمد على شاه، که سفره رنگینى را از دست داده بودند، براى نزدیک کردن خود به حوزه نفوذ و اختیارات علماى دین، از هیچ کوششى دریغ نمىورزیدند. آنان با ایجاد شایعه درباره علما، بیمارى بدبینى را به بدنه حوزه سرایت مىدادند و مدرسههاى علوم دینى را در برابر یکدیگر به صف آرایى وا مىداشتند. آخوند براى مقابله با این ورطه هولناک، بیش از هر راه دیگر از بردبارى و گذشت سود جست. وى سرشتى نرم داشت و بردبارى را با دانش در هم آمیخته بود. از ظرفیت و قدرت تحمل فوق العادهاى برخوردار بود. دریا دل بود، به اندک ناگوارى و موجى، دریاى دلش لبریز نمىگردید. طلاب و فضلاى حوزه را فرزندان خود مىشمرد. و اگر احیانا در مسالهاى با او همراه نبودند، آنان را از حوزه طرد نمىکرد، بلکه با لطافت و مهربانى زمینه بازگشت آنان را به دامن حقیقت فراهم مىآورد.
پس از شهادت شیخ فضل الله نورى، فضاى حوزه نجف به شدت ناآرام گردید. مخالفان مشروطه چنین رواج مىدادند که آخوند در به شهادت رساندن شیخ فضل الله مقصر است. اگر وى به تأیید مشروطه برنمىخاست، این حوادث رخ نمىداد. دستهایى در کار بود که افزون بر منزوى کردن رهبر اصلى و مغز متفکر جنبش مشروطه، روحانیت را رویاروى هم قرار دهند و با به مقابله واداشتن آنان به نام دفاع از دین، روحانیت را تضعیف کرده و در نتیجه از صحنه خارج سازند. آنان این نقشه شوم را در تهران و نجف و تبریز به اجرا درآوردند.131 روحانیان ناآگاه هم پیروى کردند و نقشه آنان را به اجرا درآوردند. بدخواهان، در میان مردم عوام، شایع کردند که آخوند نماز نمىگزارد. برخى از افراد نا آگاه و فتنه گر آخوند را فرنگى و حتى بابى مذهب مىخواندند132 این شایعه در میان عشایر عراق موثر واقع شده بود، چنانکه برخى از آنان که آخوند را در حال نماز مىدیدند، شگفت زده مىشدند. عربى بیابانى به نجف آمد و دید آخوند نماز مىخواند، با شگفتى گفت: مگر این شیخ نماز هم مىخواند بعد گفت: والله عده کثیرى آمدند و گفتند: »هذا الشیخ لایصوم ولایصلى. »133 و شگفت تر آن که »کربلاییها در فوت میرزا حسین میرزا خلیل جشن گرفتند»134 وى از رهبران مشروطه و از همراهان آخوند بود و مدرسهاش در نجف پایگاه انقلاب مشروطه به شمار مىرفت و نخستین جشن پیروزى مشروطه در این مدرسه گرفته شد.
با همه این فضاسازیها و آلودهگریها، آخوند، هوشیارتر از آن بود که چشم از هدف بردارد و وقت خود را به پاسخ گویى به تکفیرها و سب و لعنهاى ناآگاهان مشغول بدارد; چه او مىدانست هدف دشمن آن است که رهبران دینى را به این گونه مسائل، مشغول کند و مقصد قربانى گردد. آخوند به این نکته توجه داشت که اینان نا آگاه هستند و جهالت اینان را به مقابله واداشته است. آخوند این افراد را خودى مىدانست و میان اینان و فتنه انگیزان پشت پرده تفاوت مىنهاد، تا مبادا میان روحانیت شیعه اختلاف درگیرد و دستاوردهاى مشروطه در هیاهوى غوغا طلبان نابود گردد. و این از بزرگترین درس آخوند به حوزویان بود. در برخى از نوشتهها به آخوند نسبت داده شده که حرام است کسانى که قائل به مشروطه نیستند به درس ما بیایند135 ولى این گفته نه با روح و منطق آخوند سازگار است و نه مشى عملى وى آن را تایید مىکند. افراد گوناگون و با پایگاههاى فکرى متفاوت در درس آخوند شرکت مىکردند. محمد حسین کاشف الغطاء، از مخالفان مشروطه بود، از شاگردان اصلى درس آخوند به شمار مىرفت و اختلاف دیدگاههاى سیاسى وى با آخوند، مانع از شرکت وى در درس آخوند نمىشد. آخوند عدهاى از مخالفان خود را افراد ساده و با اخلاصى مىدانست که از سرِ وظیفه با وى مخالفت مىکنند و در واقع، این کسان به وظیفه خود عمل مىکنند. وى با روشنگرى و رفتار مناسب، سعى داشت مواضع آنان را تعدیل سازد.
شیخ محمد حسین تهرانى که در آغاز از مخالفان آخوند بود، بر اثر رفتار و اخلاق نیک آخوند از هواداران وى شد و دربارهاش گفت: آخوند تالى تلوِمعصوم بود» و یا سیدابوالقاسم لواسانى، با این که در طیف مخالفان مشروطه قرارداشت، به آخوند علاقه مند بود و وى را مىستود.136
آنچه مهم است این نکته است که قتل شیخ فضل الله و بهبهانى و سید محسن صدرالعلما137 و دیگر علما با همه عظمت این شخصیتها و اندوهى که از این حوادث ناگوار بر جام جاناش فرو ریخته بود، موجب نگردید که آخوند به انکار اساس مشروطه برخیزد و گذشته خود را انکار کند و دست از همه وظایف پیش رو بشوید. برخى از معاصرین گفتهاند: آخوند پس از مشروطه از حرکت خود پشیمان شد:
»پس از استقرار مشروطیت و تشکیل مجلس، نامهاى سرّى از طرف مرحوم آخوند خراسانى حامى مهم مشروطیت به مشهد رسید. آن نامه حدود 6 ماه در راه بوده تا به دست علماى مشهد رسیده بود. من آن نامه را دیدهام... آخوند در آن نامه نوشته بودند: هدف ما از مشروطیت برقرارى عدالت و ترویج اسلام بود، نه این که مالیاتهاى سنگینى براى مردم وضع کنند و... بنابراین، بر هر مسلمانى واجب است که با مشروطیت مبارزه کند. »138
ولى شواهد گویاى این مطلب است که خراسانى اعدام شیخ شهید را اشتباه در اصول و اساس مشروطه تلقى نکرد و لحظهاى در راهى که در پیش گرفته بود، دچار تردید نشد. وى این ماجرا را اشتباه بزرگ و فاحش مشروطه طلبان شمرد و به همکارى خود با مجلس و دولت ادامه داد، تا کارها سامان یابد و جامعه دچار هرج و مرج نشود. خراسانى با مجلس دوم نیز همکارى کرد و شاگردان برجسته آخوند در شهرها در رأس انجمنهاى ایالتى و ولایتى قرار گرفتند و به خدمت مشغول شدند; زیرا مىدیدند کناره گیرى و مبارزه کار را خرابتر مىکند و اوضاع یک سره به دست مفسدان مىافتد و همین قانون اساسى که بر مبناى قوانین اسلامى تدوین شده نیز، ملغى خواهد شد.
شیخ اسماعیل محلاتى از همفکران و شاگردان آخوند با همه وجود به مشروطیت کمک کرد. درباره مبناى مشروطیت مجلات سودمند و آگاهى بخشى را منتشر ساخت و در آنها افزون بر نشر مقالههاى اسلامى، اخبار مشروطیت را به مردم مىرساند. در ضمن نوشتهها و مصاحبهها، به طور مرتب مشروطه را آسیب شناسى و کارگزاران نظام نوپاى مشروطه را راهنمایى مىکرد. اسلامیت قوانین مشروطه و برنامههاى آن را دستاورد بزرگ حضور علما مىدانست:
»و اگر علما در مشروطه شرکت نمىکردند، سیاسیات مملکت اسلامیه برطبق ممالک اروپا معمول مىشد. بنابراین، بر علما واجب مىآمد که به اخوان سیاسیون مملکت همدست شده قواعد تمدن و سیاسات منظم را با مراعات، تطبیق آنها به سیاسیات حقه اسلامیه و مدنیه که در کتاب و سنت معنى شده جارى و معمول دارند. »139
شیخ على اکبر تربتى از شاگردان آخوند یکى از این کسان بود وى به اوضاع نابسامان منطقه سامان داد و با مفاسد به مبارزه برخاست. از جمله کارهاى وى مبارزه با افراد بهایى بود که به سرعت در کار پیشبرد کیش خود بودند.140
از همه مهم تر در این میان، دیدگاه مدرس است. شهید مدرس در عین آن که از شهادت شیخ فضل الله متاثر شد و آن را پیامد بى تفاوتى و کم کارى علماى حوزه شمرد، حمایت و کمک به نهادینه کردن قوانین را وظیفه حوزویان شمرد و خود به عنوان نماینده مجلس از اصفهان به تهران رفت و در چندین دوره مجلس در سمت قانون گذارى، به تلاش گسترده برخاست و در همین راه مقدس به شهادت رسید. او هم نماینده بود و هم به وظایف نظارتى خود عمل مىکرد. علما و مراجع بزرگ وى را براى نظارت بر قانون اساسى تعیین کرده بودند; از این روى به طور جدّ بر اجراى قوانین نظارت مىکرد. یک بار در پاسخ مشیرالدوله، که از مدرس مىخواست در اسلامى کردن محاکمات پافشارى نکند، که دولتهاى غربى قوانین خود را بر ما تحمیل خواهند کرد گفت:
»شما فرنگى مآبها فریفته اروپاییها هستید و الان شما قوانین اروپا را بر ما تحمیل مىکنید وظیفه من این است که هر قانونى را مخالف شرع بدانم ردّ کنم و غیر از این تکلیفى ندارم. »141
حضور فعال مدرس نه پا گذاشتن بر خون شهیدان که پاسدارى از خون شهیدان مشروطه بود و اگراین حضور که به قیمت جان وى تمام شد، نبود امروز اثرى از اسلام و قوانین اسلامى در ایران نبود و ایران بسان ترکیه کشور لاییک و از اقمار غرب به شمار مىرفت.
نتیجه
1. روشن شد موضع گیریهاى فکرى و سیاسى آخوند در برخورد با مخالفان، از مبانى عمیق دینى برخاسته و ریشه در قرآن و سنت دارد
2. غربگرایان، طرفداران محمد على شاه و مخالفان مشروطه سه گروه مخالف آخوند را تشکیل مىدادند.
3. آخوند فقیهى بود حکیم و همه خصلتهاى یک حکیم از دانش و خردورزى و مدارا در وى گرد آمده بود و این ویژگیها او را در نقد و بررسیهاى علمى موفق داشته و در پیروزى بر مخالفان یارى مىرساند.
4. در دیدگاه خراسانى، شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر مرز اصلى اسلام و کفر بوده و حکم به ارتداد امین السلطان، حکمى بود حکومتى و در راستاى دور کردن این ماده فساد از جمع کارگزاران حکومت مظفرى انجام گرفت.
5. با دین ستیزان و مستبدان میانهاى نداشت و با استفاده از جایگاه مرجعیت آنان را به حاشیه مىراند.
6. آخوند، عالمى متعادل و مستقیم بود، با مشروطه طلبان تندرو به شدت مقابله مىکرد و کسانى از آنان چون تقى زاده و سید حسن کاشانى را با فرمان ولایى و امر به معروف و نهى از منکر، از جامعه اسلامى تبعید و یا دستور به بازداشت داده است.
7. آخوند در عین موافق نبودن با راه و روش مبارزاتى شیخ فضل الله، با کشتن ایشان هیچ گاه رضایت نداشته و محاکمه وى در نظر آخوند، غیرقانونى بود و از این رویداد سهمگین ابراز تاسف کرده است.
8. رفتار وى با مخالفان ناآگاه و تحریک شده، همراه با درایت و سعه صدر و بزرگوارى بوده و با گذشت و مدارا در آرام کردن شرایط و از گسترش یافتن دامنه اختلافها کاسته است.
9. انبوه مشکلات و دشواریهاى راه مشروطه و فتنهها و سنگ اندازیهاى مخالفان و دوستان نا آگاه و اغفال شده، وى را از ادامه راه مأیوس نکرد و تا آخرین روز زندگى با همه وجود در صحنه ماند و در جهت نگه داشتن اسلام در صحنه و جلوگیرى از به قدرت رسیدن مفسدین و به دست گرفتن اوضاع، با دولتمردان مشروطه همکارى کرد.
10. شاگردان آخوند نیز راه استاد را در برخورد با منتقدان و مخالفان ادامه دادند و بخش بزرگى از دست اندرکاران مشروطه از دست پروردگان خراسانى بودند.