مرجعیت متمایز

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


آخوند خراسانى، سرحلقه جدید از عالمان دینى است. در او، ترکیب واره‏اى از دو استاد بزرگوارش شیخ انصارى و میرزاى شیرازى را مى‏توان دید. از یک سو، دقت و تیزبینیهاى فقهى و اصولى شیخ انصارى را در او مى‏توان یافت; چه این که ژرف کاویهاى شیخ اعظم در او تجلى یافت و در تدریسها و نگاشته‏هاى عمیق فقهى و اصولى او ظاهر گشت، از سوى دیگر درایتها و حضورهاى اجتماعى میرزاى شیرازى در آخوندخراسانى جلوه‏اى بارز یافت. او، چونان میرزاى بزرگ، به اوضاع و شرایط اجتماعى جوامع اسلامى، بویژه ایران و عراق توجه جدى مبذول داشت و بالاخره، بسان میرزاى شیرازى که با جنبش تنباکو، فصل جدید در جنبشهاى اجتماعى ایران و اسلام گشود. او نیز با رهبرى دینى جنبش مشروطیت، اثر بسزایى در تاریخ ایران و اسلام گذاشت.

بدین گونه آخوند خراسانى، آغازگر مرجعیتى نو در جهان تشیع شد. او بود که مرجعیت علمى و ژرف کاوى علمى و فقهى را با مرجعیت سیاسى - اجتماعى در آمیخت و آن دو را موازى با یکدیگر پیش برد، مسیرى که در روزگار معاصر با امام خمینى، قدس سره، کمال و ارتقا پیدا کرد و باز تعریفى نو یافت.

در این مختصر، به گوشه‏هایى از راز و رمز مرجعیت متمایز آخوندخراسانى خواهیم پرداخت.

 

جدیت علمى

مرجعیت علمى آخوندخراسانى، دستاورد جهاد علمى او بود. جهادى که در آن پشتکار با زهد و قناعت در آمیخته و یک زندگى طلبگى - علمى را به تصویر درآورده و نمایانده بود. آن چه در خاطره نامه‏ها از حیات علمى او یادکرده‏اند، حتى اگر مبالغه آمیز بنماید، درس آموز و تکان دهنده‏اند، نکته‏هایى از این سان:

- چهل سال نه گوشت خوردم و نه آرزوى خوردن گوشت داشتم و تنها خوراک من فکر بود.

- خواب من، بیش از شش ساعت نبود، چون با شکم خالى خواب آدمى عمیق نمى‏شود، بیش‏تر شبها را بیدار بودم.

- سى سال تمام، داغى و گرمى نان، تنها نان خورش من بود.

- من با همه تنگدستى و بیچارگى احساس مى‏کردم که فکرم به عالمى بلندتر پرواز مى‏کند.

- تنها چیزى که مى‏توانستم مالک آن هستم، یک قباى پاره بود با یک عباى کهنه و یک جفت کفش که آن هم ته نداشت و با زحمت پاى خود را بالاتر مى‏گرفتم و به رویه کفش مى‏چسباندم که پایم بر زمین کشیده نشود که نجس یا کثیف نشود، تا آن جا که یک روز مجبور شدم، سه بار پاى خود را بشویم و یکى از طلاب... . مرا دید و به حالم رقت آورد و کفش مندرسى به من داد، در این وقت چنان بود که گفتى دنیا را به من داد.

- شیخ [انصارى] پس از مجلس درس از برهنگى من آگاه گردید و فهمید که پیراهن به تن من نیست و به این جهت قباى خود را سینه‏ام کشیده‏ام و مى‏نماید که مؤدب نشسته‏ام، امر کردند پیراهن به من دادند.1

نکته‏هاى یاد شده، در زمانه ما، که رفاه و آسایش طلبى، مقوم و رکن حیات شده و بر حیات علمى نیز سایه افکنده است، باور نکردنى و اغراق گونه مى‏نماید، امّا در دوره‏هاى عسرت اجتماعى (که طالبان واقعى دانش در عسرت مضاعف بودند) واقعیتى انکارناپذیر مى‏نماید و آخوندخراسانى، در آن‏چنان زمانه‏اى زیست و در تنگناى معیشت، باب دانش اندوزى و حقیقت جویى را براى خویش گشود و در آسمان معرفت به پرواز درآمد.

 

جامعیت عقلى و نقلى

آخوندخراسانى، ترکیبى از نگرش عقلى و دانش نقلى را در خویش داشت.

او، چه در شاگردیهاى کوتاه در محضر اساتید علوم عقلى: ملاهادى سبزوارى، میرزاابوالحسن جلوه و... و چه در تأملات و مطالعات متون حکمى، توانست راه‏هاى میان رشته‏اى علوم عقلى و نقلى را تقویت کند و روابط این دو مجموعه را در پیوندهاى وثیق‏تر قرار دهد. با تلاشهاى او (و کسانى از شاگردانش پس از او: محمدحسین اصفهانى، معروف به کمپانى و... ) بود که دانش اصول و علم فقه با نگرشهاى قویم تر عقلى در هم آمیخت و در این دانشها، تأملات عقلى در کنار برداشتهاى عرفى قرار گرفت. بدین گونه او پایه گذار و یا دست کم، گسترش بخش، نگاه‏هاى عقل گرایانه فلسفى در دانشهاى اصول و فقه بود. مسیرى که گرچه مخالفانى داشته و دارد، اما بدون تردید، به عنوان شاخه اى از پویش دانشهاى اصول و فقه نمى تواند مورد انکار و یا تردید قرار بگیرد.

 

تدریس و شاگردپرورى

آخوندخراسانى، در شاگردپرورى ممتاز بود. او شاید در چندى و چگونگى شاگردان در تاریخ حیات عالمان شیعى بى مانند بود. شمار شاگردان او را تا 2200 نفر نیز برشمرده‏اند.2

و در میان شاگردان او، صدها عالم بنام دیده مى‏شود، از جمله: آقاسیدابوالحسن اصفهانى، آقاضیاء عراقى، میرزا محمدحسین نائینى، شیخ عبدالکریم حائرى، حاج آقا حسین بروجردى، شیخ محمد جواد بلاغى، حاج آقا حسین قمى، سیدعبدالهادى شیرازى، سیدحسن مدرس، سیدحسن حمامى، آقا بزرگ تهرانى، سیدصدرالدین صدر، سیدمحمدتقى خوانسارى، سیدمحمد شاهرودى و صدها مرجع و عالم بزرگ تشیع.

این که چگونه او توانست در آن اندازه و شمار و با آن ویژگیها، شاگرد بیابد و آنان را در سطح بزرگان جهان شیعى پرورش دهد، پرسشى اساسى است. چه این که حیات استادى آخوند، مى‏تواند پرسشهاى اساسى را در فراراه اساتید دانش، بویژه، دانشهاى دینى ایجاد کند که رمز و راز موفقیت او در چنان گستره و اعماق چه بود؟ بى گمان، چیرگى علمى او در دانشهاى فقه و اصول، جوهره اصلى این توانایى بود، امّا آیا تمامى پاسخ در همین است. آیا در حوزه‏علمى شیعى، قبل و پس از او، در مهارت علمى چون او نبودند و نیستند؟

این جستار کوتاه، نمى تواند پاسخ به این پرسش ژرف و همه سویه را ارائه کند، امّا به اشاره یادآور مى‏شود که ترکیبى از ویژگیهاى فیزیولوژیک: جوهره صداى جذاب و طنین خوش آهنگ آن (که مى‏توانست در دوره‏اى که وسائل صوتى جدید نبود، هزار شاگرد را در زیر چتر نگاه خود نگهدارد دارد و با صداى طبیعى، آنان را تعلیم دهد) ویژگیهاى مهارتى تدریس: ایجاز و اختصار در ارائه، نظم منطقى در ذهن، ادبیات ارائه، مهرورزیهاى استادانه در حاشیه جلسه‏هاى درس، با شاگردان خویش، به گونه‏اى که تنها شاگرد درس او نبودند، بلکه در ارادت و عشق به او مى‏زیستند. ارادت و شیفتگى که در آثار و خاطرات صدها شاگرد او مى‏توان دید و از جمله خاطرات شاگرد دانشمند و ادیب او، آقانجفى قوچانى، که در سیاحت شرق او، مى‏توان ردپاى این دلدادگى را به روشنى دید و چشید.

 

مکارم اخلاقى

بخش مهمى از ماندگارى بزرگان انسانى، در ابعاد اخلاقى ایشان است; چه این که عام و خاص، با این ابعاد ارتباط مى‏یابند و خود کمال یافته خویش را در این بزرگان متجلى مى‏بینند. در آخوند خراسانى نیز، جلوه‏اى این سان دیده مى‏شد. او، با آن که از مراجع بزرگ و بنام عصر خویش بود، زندگى ساده و بى‏پیرایه‏اى داشت و با قناعت مى‏زیست. در این باب، نمونه‏هاى بسیار مى‏توان فرا روى خوانندگان گذارد; امّا در این جا به یک مورد بسنده مى‏کنیم و از شاهد فرنگى، نمونه مى‏آوریم که محضر او را درک کرده بود. وى، درباره نجف آن روزگار و خاطره آن دیدار چنین مى‏نویسد:

»در حال حاضر در نجف، چهار مجتهد معروفى در قید حیات هستند، آخوند ملاکاظم خراسانى که اصلاً مشهدى است... حاجى میرزاحسین فرزند میرزا خلیل تهرانى، آقا سید کاظم یزدى و چهارمى که یک مجتهد عرب، موسوم به آقا سیدمحمد بحرالعلوم. در میان آنان برترى بلامنازع با آخوند ملاکاظم خراسانى است که در واقع عالم تشیع و در نتیجه بزرگ‏ترین شخصیت مذهبى سرتاسر خاورمیانه محسوب مى‏شود. او در خانه کوچکش که بسیار نزدیک به بارگاه است، مرا به حضور پذیرفت. «3

بدین گونه او، در روزگارى که متنفذترین مرجع تشیع بود، از خانه اى کوچک رسالت بزرگ هدایت و رهبرى جامعه شیعه ایران، عراق و... را بر عهده داشت.

بخش مهمى از مکارم اخلاقى آخوندخراسانى را در گونه ارتباط با کسانى باید دید که از نظر فکرى و سیاسى، به گونه دیگرى مى‏اندیشیدند و موضعى مخالف با او داشتند و از آن درس آموخت. در حوزه‏هاى دینى، شاگردان آزادانه حلقه‏هاى درس متفاوتى را برمى‏گزینند و همین نکته، گاه رقابتهاى علمى را مى‏آفریند. این نکته در شرایطى که اساتید به مرجعیت دینى دست یابند، چند برابر مى‏شود. در حوزه نجف آن روزگار، آخوندخراسانى و سیدمحمدکاظم یزدى، دو مرجع برجسته و دو استاد بنام بودند که حلقه‏هاى درسى متفاوتى داشتند. با حوادث مشروطه و مشروعه، این دو مرجع دینى، در دو جبهه و با دو نگرش متفاوت قرار گرفتند. در نتیجه، حساسیت دیگرى نیز بر حساسیتهاى گذشته افزوده شد. بخش زیادى از خاطرات اخلاقى آخوندخراسانى معطوف به نوع رویارویى با این حساسیتهاست. تعبیرهاى ارجمند که در خلوت و جلوت از سیدیزدى داشت و هیچ‏گاه از تکریم او نکاست، برخوردهاى اخلاقى که با شاگردان تندرو (و گاه هتاک) سید داشت و...

سید هبةالدین شهرستانى، از شاگردان آخوندخراسانى، نقل مى‏کند:

»در منزل ایشان نشسته بودم و هنگامى بود که انقلاب مشروطه در ایران آغاز شده بود، شخصى وارد شد که من با فردى از مقلدان شما معامله‏اى را مى‏خواهم انجام دهم، براى آن شخص مهر و اجازه سیدکاظم یزدى را آورده‏ام; اما او چون از شما تقلید مى‏کند، مهر و اجازه سید را قبول نمى‏کند و مى‏گوید: باید براى من اجازه آخوند را بیاورى. در میان صحبت او، استاد ما، آخوندخراسانى کلام آن شخص را قطع کرد و گفت: به او بگو که آخوند مى‏گوید که اگر واقعاً تو مقلد من هستى، بر تو واجب است که مهر و امضاى سیدکاظم یزدى را بر سرخود بگذارى و فوراً اطاعت او را بکنى. «

از این گونه خاطرات در سرگذشت آخوندخراسانى بسیار مى‏توان دید، خاطراتى که ادب تربیتى را در برخورد با مخالفان فکرى و سیاسى نشان مى‏دهند و صدها تذکر و رهنمود ماندنى را براى این روزگاران و دیگر روزگارها، داشته و دارد.

 

توسعه و پیشرفت جوامع اسلامى

آخوندخراسانى، در دوره افول تمدنى مسلمانان مى‏زیست. گرچه مقدمات آن، از قرنها قبل آغاز شده بود، اما عصر او، زمانه عیان این نزول تاریخى بود.

او، پروژه‏هاى توسعه مدنى جوامع مسلمان را در چند نکته دید و پى گرفت:

 

الف. توسعه اقتصادى:

فاصله اقتصادى این جامعه‏ها با کشورهاى غربى، در بزرگانى چون آخوندخراسانى ضرورت حمایت از صنایع داخلى را پدید آورد. ایشان به همراه عالمان دیگر، به حمایت از شرکتهاى داخلى پرداختند و صنایع نوپاى ایرانى را مورد حمایت قرار دادند. حمایت از شرکت اسلامیه که در سال 1316 ق در اصفهان تاسیس شد، با این نگرش رخ نمود. همچنین تشویق جدى از پوشیدن لباسها و پارچه‏هاى ایرانى و حتى دعوت از پادشاه که با پوشیدن لباسهاى ایرانى، زمینه گسترش اجناس وطنى را فراهم آورد. ایشان در نامه به مظفرالدین شاه مى‏نویسد که شایسته مى‏داند که شخص پادشاه در لبس البسه مصنوعى اسلامیه، مقدم گردد.4

آخوندخراسانى و مراجع هم گام او، در گام دیگر، در سال 1329 به تحریم کالاى اجنبى پرداختند و آن را جهاد اقتصادى دانستند که به منزله جهاد و شهادت در رکاب امام زمان(ع) است.5

 

ب. توسعه سیاسى:

نظام استبدادى در جوامع اسلامى - و از جمله جامعه ایرانى - تعالى و پیشرفت اجتماعى را با بن بست مواجه ساخته بود. بزرگانى چونان آخوندخراسانى، از این منظر (و مناظرى دیگر) به نقد و مقابله با استبداد پرداختند و از مشروطیت به عنوان نظام بدیل - که با مشکلات استبداد مواجه نبود، یا کم تر مواجه بود - به دفاع برخاستند.

به نظر مى‏رسد که آخوندخراسانى و همفکران او، از زاویه نظریات سیاسى، به اندیشه مشروطیت نرسیدند، بلکه از دریچه پیشرفت و توسعه اجتماعى، با مانع بزرگى استبداد رو به رو شدند و مشروطیت را (که در آن روزگار نظریه‏اى بدیل مى‏نمود) به عنوان راه برون رفت دانستند و به ترویج آن پرداختند.

در این نوشتار کوتاه، نمى‏توان به مؤلفه‏هاى نظرى آخوندخراسانى در توسعه سیاسى مورد نظر ایشان پرداخت و پاره‏اى از نوشته‏هاى این شماره و شمارگان دیگر نشریه حوزه (و نگاشته‏هاى دیگر) به این موضوع پرداخته‏اند.

 

ج. توسعه اجتماعى، فرهنگى:

آخوندخراسانى، مى‏دانست که توسعه‏هاى اقتصادى و سیاسى، بدون توسعه اجتماعى - فرهنگى ناممکن است. از این رو، به روشنى حمایتهاى او را از تاسیس نشریات و یا مدارس جدید مى‏توان دید. مجلات الغرى، درّةالنجف و النجف توسط شاگردان او و با پشتیبانیهاى مادى و معنوى ایشان منتشر مى‏شدند و مدارس جدید تاسیس در عراق و ایران از حمایتهاى مالى و فکرى او برخوردار بودند، از جمله: مدرسه الاهلیه المرتضویه الایرانیه، که شیخ عبدالرحیم بادکوبه اى تاسیس کرد.

 

استقلال گرایى و استعمار ستیزى

آخوندخراسانى، در زمانه بسط استعمار کهن مى‏زیست و در دغدغه مندى در مورد استقلال جوامع اسلامى به سر مى‏برد. او، به روشنى مى‏دید که مغرب اسلامى و شبه قاره مسلمان هند، زیر سلطه استعمارگران انگلیسى و فرانسوى است و کشورهاى آسیاى میانه و... زیر سلطه روسیه تزارى‏اند و یا فتور و ضعف عثمانى کشورهایى چون لیبى و شامات و... در خطرند و ایران نیز در معرض حضور مستقیم و غیر مستقیم دولتهاى غربى و روسى است.

مواضع استقلال طلبانه آخوندخراسانى، از این درک برخاست که جامعه‏هاى اسلامى در دوره تاریخى خطرناک، به سر مى‏برند، دوره‏اى که مى‏تواند سرنوشت تمدهاى امریکاى لاتین تکرار شود و دولتهاى غربى و روسى، با بسط سلطه سیاسى مستقیم، بقایاى تمدن اسلامى را از مغرب اسلامى تا آخرین مرزهاى شرق اسلامى در اختیار گیرند و این پهنه تمدنى را به تاریخهاى تمدن منتقل کنند.

موضع گیریهاى قاطع آخوند خراسانى در برابر هجومها و یورشهاى تجاوزکارانه روس تزارى به ایران، با این درک وثیق پیوند داشت. اشغال بخشهایى از سرزمین ایران توسط روس تزارى، مقدمه‏اى براى اشغالهاى وسیع تر تلقى مى‏شد. فرمانروایان روسى تزارى در رؤیاهاى پترکبیر، در رسیدن به آبهاى گرم خلیج فارس بودند و شرایط ضعیف ایران، این رؤیا را متصورتر مى‏ساخت و آخوندخراسانى و دیگر طلایه داران و عالمان بودند که با اعلان فتاوى و بسیج عمومى در برابر این توطئه‏هاى استعمارى ایستادند و از استقلال و وحدت ارضى ایران پاسدارى کردند. درخور ذکر است که او حیات خویش را در حمایت از این آرمان نهاد و پس از اشغال بخشهایى از ایران توسط دول استعمارى، فرمان جهاد داد و خود اقدام به هجرت از نجف نمود و در 20 ذى الحجه 1329 با مرگ مشکوک درگذشت.

خلاصه این مقاومت آن است که در سال 1329، دولت روس به ایران اولتیماتوم داد و به مناطق شمالى کشور ایران وارد شد و انگلیسیها نیز به بهانه عدم امنیت، به تشکیل نیرویى در جنوب پرداختند.

در چنان شرایطى، در نجف و در منزل آخوندخراسانى تصمیمات مهم زیر صورت گرفت:

1. ایشان با همه علماى نجف براى جهاد به سوى ایران حرکت کند.

2. به رؤسا و عشایر و ایلات فتوا دهند که خود را براى نبرد و دفاع از خاک ایران آماده سازند.

3. عموم مسلمانان در یک روز (درهند، قفقاز و... ) به عنوان همدردى اعتصاب کنند و دست از کار بکشند.6

در این برهه خاص، آخوندخراسانى به اقدامات گوناگون علنى و سرى پرداخت که در کتابهاى مبسوط موجود است و بالاخره، قرار شد که ایشان و علماى نجف در روز سه شنبه 20 ذى الحجه به مسجد سهله بروند و سپس به کربلا و بغداد عزیمت کنند و به سوى ایران بشتابند. اما در نیمه شب همان شب، آخوند خراسانى به مرگى ناشناخته در مى‏گذرد.

کسروى پیامد این فوت (و یا شهادت) را چنین مى‏نویسد:

»از این پیشامد جنبش عراق فرونشست و پس از او کسى که جاى او گیرد، نبود. از این سوى در ایران نیز در همه جا این خبر پرو بال مردم را شکست و شاید از آن روز بود که جوش و خروش رو به کاستن گذاشت.«7

 

مقابله با انحرافات اجتماعى

آخوندخراسانى، با دقت و تیزبینى، رویدادهاى ایران مشروطه را رصد و پى‏گیرى کرد. او، چه در دوره مشروطه اول و چه در دوره مشروطه دوم، با نظارت و جدّیت، با انحرافهاى جارى و یا محتمل، برخورد مى‏کرد. در این زمینه، نکات بسیارند و تنها به نامه ایشان به ناصرالملک نایب‏السلطنه وقت اشاره مى‏کنیم که در 29 جمادى الثانى 1328 نگاشته است و خطرهاى موجود در مشروطه را پس از استبداد صغیر بیان مى‏کند. آخوندخراسانى در این نامه، به پنج نکته اساسى اشاره دارد:

نخست، به نام مشروطیت، اداره استبدادى جدید تاسیس نشود.

دوم، این مخاطره که مستبدان جدید (با لواى مشروطه) گروه خود را در جمع ادارات داخل کنندو طبقه جدیدى از قدرت سیاسى شکل گیرد.

سوم، موضوع تشکیل یک ارتش قوى نظامى که از اهم و فورى ترین تکالیف است، جدى گرفته نشود.

چهارم، به جاى تحقق بند سوم، به تکثیر ادارات و توسیع دوائر غیرضرورى و مفسد روآورده شود و منابع مالى کشور در آن هزینه شود.

و پنجمین و آخرین نکته، که شاید مهم ترین آن باشد، با این تذکر و هشدار صورت گرفته است.

و در عوض اجراى تمدن اسلامى... علنا به ضدیت مذهب و اعدام جامعه ملیت همت گمارند.

حساسیت آخوندخراسانى و مراجع هم گام او در باب نکته اخیر، موجب شد که با روشنى در برابر دیدگاه‏هاى ضداسلامى غرب زدگان موضع بگیرند و در برخوردى شفاف و قاطع، چنین اظهار دارند:

»عشاق آزادى پاریس... به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتى را آسوده و این مملکت ویران را به غمخوارانش واگذارند.«8

محورهاى یاد شده، گوشه‏هایى از مرجعیت علمى - سیاسى آخوندخراسانى را باز مى‏نمایاند و پرتوى از این حیات سرشار را بازگو مى‏کند. زندگانى علمى و اجتماعى که هنوز مى‏تواند بازخوانیهاى جدید داشته باشد و درسهاى نوى را براى دانشوران و پژوهندگان داشته باشد.

پى‏نوشتها:
1. وحید، دوره چهاردهم، خرداد 1355، آخوند خراسانى، حبیب‏اللّه نوبخت/135- 136.
2. مرگى در نور، عبدالحسین مجید کفائى/128، زوّار.
3. ایران امروز، اوژن اوبن[سفیر فرانسه در ایران در آستانه جنبش مشروطیت]، على اصغر سعیدى/404، کتابفروشى دشتى زوار، تهران، 1362.
4. اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، دارالتعارف، بیروت 1403.
5. اندیشه تحریم در تاریخ سیاسى ایران، موسى نجفى/159، آستان قدس مشهد 1371.
6. مرگى در نور/255.
7. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، احمد کسروى/313.
8. تاریخ تحولات سیاسى ایران، موسى نجفى/308.