روحانیت، آخوند خراسانى و نهضت مشروطه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

نهضت مشروطه‏خواهى در ایران، پس از قرنها حاکمیت استبداد و درپى آن استعمار خارجى، برهه‏اى پر شور در تاریخ ملت ایران است که در این نهضت، روحانیت، در دو طیف، پیشگام آن بودند، طیف عالمان داخل کشور، نظیر طباطبایى، بهبهانى و شیخ فضل‏الله نورى و طیف عالمان فرهیخته نجف، نظیر آخوند ملامحمد کاظم خراسانى، شیخ عبدالله مازندرانى و حاجى میرزا حسین تهرانى که اگر پیشگامى آنان نبود، نهضت مشروطیت رقم نمى‏خورد و به پیروزى نمى‏رسید.
دلایل پیشگامى روحانیت و ورود آنان در نهضتى بزرگ فراوان بود، از جمله عدم اجراى احکام شریعت و حضور استبداد و استعمار در قلمرو حاکمیت. این نقش سترگ را نویسندگان عصر مشروطه، حتى مخالفان روحانیت اذعان نموده و مورد تأیید قرار داده‏اند.
آخوند خراسانى، که شخصیتهاى فرهیخته‏اى در مکتب علمى‏اش پرورش یافته‏اند، در نهضت مشروطیت نقشى پیش برنده را ایفا نمود; اعلامیه‏ها، مواضع سیاسى، راهنماییها، تصمیمها و اقدامهاى‏اش اثر گذار بود. پس از شکست مشروطه، حکم جهاد علیه روس و انگلیس را صادر نمود که نقش بارزى در مبارزه علیه استبداد و استعمار خارجى داشت. اما سوکمندانه به دلیل حضور لیبرالها در درون نهضت و فرصت‏طلبان وابسته و عواملى دیگر، نهضت به شکست منجر شد که مى‏توانیم در ماجراى شکست، روحانیت و عمل‏کرد آنان را مورد ارزیابى و نقد قرار دهیم. در این ارزیابى و نقد، چند مسأله دردآور، مانند عدم انسجام و فقدان رهبرى متمرکز و نبود طرحى جامع و فراگیر و... در درون روحانیت و عالمان پیشگام نهضت مشروطه ملاحظه مى‏گردد.

کلیدواژه‌ها


درآمد

نهضت مشروطه‏خواهى در ایران، پس از قرنها حاکمیت استبداد و درپى تاریخى آن، استعمار خارجى، یکى از برهه‏هاى حساس در تاریخ معاصر شمرده مى‏شود، نهضتى که جریان مذهبى و پیشگام آن، هم استبداد داخلى را نشانه رفت و هم استعمار خارجى را.

این نهضت، در بخش مذهبى و استعمار و استبداد ستیزش، با رهبرى روحانیت متعهد رقم خورد. روحانیت شیعى در این نهضت، به دلیل پذیرش مردمى و وجاهت اجتماعى بى‏بدیلى که داشت، نقش حساس و مهمى را در برانگیختن توده مردم ایفا نمود. عالمان شیعى، با مردم ارتباط تنگاتنگى داشتند. در متن مردم و توده‏هاى اجتماعى و در رهبرى افکار آنان، تلاش ورزیدند و سهم بزرگ و قابل توجهى را ایفا نمودند. به گونه‏اى که اصطلاح »علماى ملت« در مقابل »اولیاى دولت« در آن دوران، از کاربرد فراوانى برخوردار شد که در واقع، نوعى تقابل را در صحنه اجتماعى، بین روحانیت و دولت مستبد و وابسته و مزدور نشان مى‏داد. عالمانِ حاضر در نهضت مشروطیت، دو طیف عمده که در واقع هدفى راهبردى داشتند، شامل مى‏شد; طیف روحانیون مقیم در ایران، مانند میرزا عبدالله مازندرانى، میرزا خلیل تهرانى، سید عبدالله بهبهانى، سید محمد طباطبایى و شیخ شهید فضل‏الله نورى، ثقة الاسلام تبریزى، حاج آقا نورالله اصفهانى و...

و طیف روحانیون نجف، که در رأس آنان ملامحمد کاظم خراسانى، قرار داشت. نفوذ عمیق و همه جانبه این بزرگان و شخصیتهاى فرهیخته علمى، فقاهتى و اصولى در قلوب مردم ایران، نقش غیر قابل انکارى را در بارورى هدفها و راهبردهاى این عالمان، در صحنه اجتماعى ایفا مى‏نمود، به گونه‏اى که این مهم مورد تأیید و تأکید مخالفان سرسخت روحانیت، نظیر احمد کسروى قرار گرفت. او، اذعان به نقش بى‏بدیل روحانیت در رهبرى نهضت مشروطیت داشت و چنین نگاشت:

»این نکته را نباید فراموش کرد که مشروطه را در ایران، علما پدید آوردند. در آن روزها که در ایران، غول استبداد، درفش افراشته، کسى را یاراى دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانیده، گاهى سخنانى مى‏گفتند: نمى‏گویم که دیگران چیزى نمى‏فهمیدند. مى‏گویم یاراى دم زدن نداشتند، شماره‏هاى حبل‏المتین را بخوانید. در آن زمان که توده‏هاى انبوه، در بستر غفلت خوابیده و هرگز کارى به نیک و بد کشور نداشت و بسیارى از شهرها علما پیش‏قدم گرویدند، بنیاد مشروطه را علما گذاردند. «1

نهضت مشروطیت با رهبرى عالمانى فرهیخته، به پیروزى مهمى که تا تاریخ آن روز ایران بى‏سابقه بود، دست یافت. تأسیس عدالت‏خانه و اعلام پیروزى مشروطه‏خواهان و شکست استبداد و تأسیس نظام مشروطه در ایران، مسأله کمى نبود، مسأله‏اى بود که همگان با مشاهده آن، دچار شگفتى و حیرت گردیدند. اما با کمال تأسف، این حرکت سترگ را یک‏باره رو به دگردیسى، استحاله و عقب‏گرد و قهقراى سیاسى مشاهده مى‏کنیم. شکست در پى شکست، عقب‏نشینى روحانیت، حضور سمپاتهاى انگلیسى و غربى و بهره‏ورى از فضاى آماده و تصاحب مناصب قدرت و حاکمیت و غلبه غرب‏زدگان را مى‏بینیم. بدون شک، این وضعیت پدیدار شده، معلول کاستیهاى گسترده دامنى است که روحانیت درگیر آن شده است. این حادثه، درس عبرتى پر نمود در تاریخ سیاسى ایران است که آن را به معرض بررسى نهاده و کارکرد روحانیت را به بوته نقد مى‏سپاریم، باشد که درسهاى عبرت‏آموز آن را معیارى براى پویشى قاعده‏مند، فرا راه‏مان قرار دهیم.

 

روحانیت و نهضت مشروطیت

در دوران معاصر، عالمان دینى، پیش‏قراول و پیشگام حرکتهاى سیاسى علیه استبداد داخلى و استعمار خارجى قرار گرفتند و مردم، خط اصلى مبارزه را از آنان مى‏گرفتند و به دلیل آن که عالمان دینى را زبان دیانت و شریعت خود مى‏دانستند، سخنها، اشارات و تصمیمات آنان را سخن و اشاره و تصمیم دین مى‏دانستند و براى خود، تکلیف تلقى مى‏نمودند.

حرکت بیدارگرانه و پرهیمنه روحانیت در مشروطه را که در مقطعى حساس و پر افت و خیز، روى داد، مى‏توان نقطه عطف تاریخ مشروطه دانست. این حرکت، واقعیتى را به تاریخ سیاسى ایران مى‏نمایاند که علماى دین در رأس و در جلوى قافله حرکت مشروطیت قرار داشتند و عمیقاً مورد توجه توده مردم و نخبگان فکرى جامعه بودند. در این دوره، روحانیت از سردرگمى ناشى از تلاطم‏هاى سیاسى خارج شد و توانست نقش و موقعیت مشخصى را در قبال حاکمیت تحصیل کند.

زمینه‏ها و دلایل اصلى روحانیت در ورود به صحنه سیاست را مى‏توان چند نکته مهم دانست: تعارض جوهرى دیانت با استبداد، حاکمیت خارجیان، وابسته شدن کشور به بیگانگان، دفاع از منافع ملت اسلام، حاکمیت سیاسى اسلام، مسأله دیگر. بى‏توجهى به ستم شاه‏زادگان در ولایات، ضرب سکه‏هاى کم‏عیار در دارالضرب حکومتى و فتنه بابى‏گرى و بهائیت و فرق صوفیه که از جانب دولت، مورد حمایت قرار مى‏گرفتند و... همگى انگیزه‏هاى مهمى بودند و در برانگیخته شدن روحانیت و ورود آنان به صحنه مبارزات سیاسى، سهم قابل ملاحظه‏اى داشتند:

»در ایران، بیش‏ترین نقش را در مبارزه با غرب‏زدگى و حتى ایجاد نهضت بازگشت به خویشتن، روحانیت و علماى اسلامى داشتند. روحانیت شیعه در ایران، به مراتب نیرومندتر و مستقل‏تر از روحانیت سایر مناطق و کشورهاى اسلامى بود. اینان همانند سدى در برابر طوفان غرب‏زدگى ایستادند و سرانجام آن‏گونه که ما شاهد آن هستیم، آن را با شکست مواجه ساختند. «2

این واقعیت غیرقابل انکار را، نویسندگان بسیارى، از جمله کسانى مانند کسروى و تقى‏زاده مورد تأیید و اشاره قرار داده‏اند.

تقى‏زاده، از نقش روحانیت، بویژه سید عبدالله بهبهانى، به عنوان ستون اصلى حرکت مشروطه‏خواهى نام برده و این نقش پررنگ را مى‏ستاید.3

سرجان مالکوم مى‏نویسد:

»روحانیت، با توجه به نفوذ اجتماعى گسترده، تنها قدرتى بود که مى‏توانست در مقابل حکام و دولت‏مردان مقاومت کند. علما در طول دوران استبداد، تنها پناه‏گاه مردم در برابر ظلم و ستم حاکمان به شمار مى‏رفتند. «4

محبوبیت مردمى روحانیت و اقتدار مذهبى آنان، نفوذ خارق‏العاده‏اى را در جامعه سیاسى آن روز داشت و مهم‏ترین منبع قدرت سیاسى بود; زیرا مرجعیت در وجود شخصیتى وارسته تمرکز یافت و این تمرکز، قدرت بى‏بدیلى را به روحانیت مى‏داد. آن شخصیت بزرگ، شیخ انصارى بود که به روحانیت تشکل و سازمان خاصى بخشید و از همین رهگذر، روحانیت مورد توجه جدى قشرهاى مختلف قرار گرفت.

»تمرکز مرجعیت، در دوره شیخ انصارى، قدرت سازمانى و انسجام روحانیت را افزایش داد و زمینه فعالیت گسترده سیاسى را فراهم کرد. در فقدان احزاب و سازمانهاى سیاسى، روحانیت به عنوان تنها نیروى منسجم سیاسى عمل مى‏کرد و با تکیه بر نفوذ اجتماعى و محبوبیت مردمى، از امکان بسیج مردم نیز برخوردار بود. از نیمه دوم سلطنت ناصرالدین شاه، گسترش نفوذ بیگانگان و اعطاى امتیازات، علما را نسبت به رژیم سیاسى ناراضى کرد. علما، نگران تسلط کفار و نیز رواج فرهنگ غربى و اندیشه‏هاى الحادى بودند. ضعف و فساد دستگاه قاجارى نیز، که ایران را هر روز به سوى انحطاط بیش‏ترى سوق مى‏داد، در افزایش نارضایتى علما از دربار قاجارى نقش داشت. «5

در واقع، مهم‏ترین عامل قدرت سیاسى روحانیت، پایگاه مردمى آنان بود و مردم، روحانیت را مظهر دیانت و تدین خویش مى‏دیدند، بر خلاف حکومت که مردم فقط با مأموران مالیاتى ارتباط داشتند. اما تماس دائمى روحانیت با مردم، نفوذ و اقتدار مهمى را به آنان بخشیده بود.

اعطاى امتیازات به دولتهاى خارجى توسط دولت، باعث ایجاد شکاف عمیقى گردید و روحانیت در برابر آن به واکنش قهرمانانه و فعالى پرداخت. در این میان، شخصیتهاى وارسته‏اى همچون سید جمال‏الدین اسدآبادى، اندیشه‏هاى نوینى را ابراز داشتند. تنبیه‏الامه مرحوم نائینى و ده‏ها نوشته و مقاله که سید جمال‏الدین اسدآبادى نگاشته بود، نقش بى‏بدیلى را در تحرکات اجتماعى و انگیزه بخشى به نخبگان مى‏داد.

احمد کسروى، درباره نقش علما در نهضت مشروطیت مى‏نگارد:

»آن‏چه مشروطیت را نگه داشت، پافشاریهاى مردانه دوسید و آخوند خراسانى و حاجى شیخ مازندرانى بود. اینان با فشارهایى که دیدند و زیانهایى که کشیدند، از پشتیبانى به مجلس و مشروطه باز نایستادند و آن را نگه داشتند.«6

و نیز از نظر تئوریک و مبنایى، استوارترین متن سیاسى در حمایت از مشروطه‏خواهى را میرزاى نائینى نگاشت. یعنى کتاب تنبه‏الامه و تنزیه المله وى، به حرکت مشروطه‏خواهى، مشروعیت دینى داد، زیرا ایشان مبانى مشروطه، مثل آزادى، مساوات، تفکیک قوا، مشورت و پارلمان را به بحث گذاشت و مشروعیت این دو را اثبات نمود.

 

آخوند خراسانى و نهضت مشروطه

آخوند ملامحمد کاظم خراسانى که مى‏دید در دوره قاجاریان، احکام اسلامى به بوته فراموشى سپرده شده و استبداد بر تمام ارکان جامعه سیطره یافته است و از طرف دیگر، دشمنان سوگند خورده اسلام (روس و انگلیس) و مزدوران داخلى آنها (لیبرالهاى وابسته) با تحمیل معاهدات و قراردادهاى خفت‏بار، سعى در استثمار ایران و سلطه بر آن را دارند، با درک وظیفه الهى و رسالت خویش، طرح مشروطه‏خواهى و مقید بودن رژیم را به قانون مطرح ساخت که البته روشن است منظور آخوند، هرگز قوانین برگرفته از کشورهاى اروپایى و بیگانه نبوده است، زیرا او فردى الهى و عالمى اندیشمند بود که سالیان دراز عمر پربرکت خویش را صرف اعتلاى فرهنگ اسلامى کرده بود و توانسته بود فرهیختگانى همچون آقاى بروجردى، آقا ضیاء عراقى و نائینى را تربیت کند، بلکه منظور او قانونى بود که علماى اسلامى هم در آن نظر داشته باشند و به حق این گامى بزرگ بود که توسط این عالم فرهیخته و وارسته برداشته شد. از نوشته‏هاى او، پى به بعد سیاسى این عالم وارسته الهى مى‏بریم.

علماى مشروطه‏خواه، یعنى سه مرجع بزرگ تقلید: حاجى میرزا حسین تهرانى و آخوند ملامحمد کاظم خراسانى و شیخ عبدالله مازندرانى و هم‏فکران ایشان، مانند میرزاى نائینى، هدف‏شان جلوگیرى از استبداد و حفظ آداب و احکام شریعت اسلامى بود، تا مردم مسلمان اسیر دست قدرتهاى شیطانى و اهریمنى قرار نگیرند. چون همان‏گونه که روشن است، در دوره قاجار، عدالت، آزادى، ، احکام شریعت و زندگى مردم، همه دستخوش امیال شیطانى رژیم و در دست قدرت‏مندان بود. لذا این عالمان فرهیخته، احساس مسؤولیت کردند و همگامى با مشروطیبت را با جهاد در راه خدا، یکسان دانستند.

حرکت علماى نجف، بخصوص آخوند خراسانى و حمایت فراوان ایشان از خیزش مردمى در ایران، سبب شد که مظفرالدین شاه، به طور رسمى، فرمان مشروطیت را امضا کند و پس از عزل عین‏الدوله، شخصاً فرمان تأسیس دارالشورى را صادر نماید.

 

نقش روشنگرانه آخوند خراسانى پس از مشروطیت

آخوند خراسانى، با روشنگریهاى خود، از فرو افتادن مردم در گردابهایى که دشمنان آن به آن بر سر راه نهضت پدید مى‏آوردند جلوگیرى مى‏کرد. اندرزنامه‏ها، نامه‏ها، توصیه‏ها و اعلامیه‏هاى فراوان این رهبر بزرگ دینى - سیاسى و آگاه به زمان، راه را از بى راه نشان مى‏داد و در طول حرکت، جایگاه والاى او را مى‏نمایاند.

به دلیل حضور آخوند خراسانى در نجف، حوزه نجف، کانون فعال مبارزه سیاسى گردیده بود و علماى بزرگ نجف، به پیروى از وى، در حمایت از مشروطیت، تلاش و مساعدتى بلیغ ورزیدند.

پس از پیروزى مشروطه، هنگامى که دارالشورى تأسیس گردید، آخوند خراسانى، با ارسال نامه‏ها و تلگرافهاى زیادى، مردم را نسبت به حرکتهاى مشکوک آگاه ساخت. ایشان در نامه‏اى به مردم که در حکم بیان وظیفه شرعى آنان بوده است، بیان مى‏دارد: همان‏گونه که در به دست آوردن پیروزى، مبنى بر گرفتن فرمان مشروطیت تلاش کردید، در تنظیم قوانین مقید باشید که قانون اسارت‏بارى براى شما وضع نگردد و علما را براى وضع قوانین انتخاب نمایید. به همین جهت، وقتى خبر افتتاح مجلس اول را مى‏شنود، نامه‏اى به مجلس مى‏نویسد و نمایندگان را براى به اجرا درآوردن قوانین اسلامى تشویق مى‏کند و به آنان رهنمود مى‏دهد:

»والله دول و ملل عالم در این موقع، نگران حال مایند تا از این اتفاق ملى و مجلس شورى که آخرین علاج امراض مزمنه مهلکه است، چه نتیجه بگیریم... ان‏شاءالله تعالى، هیچ دقیقه‏اى را فروگذار نفرموده، قوانین محکمه دین مبین را که ناموس اکبر و از اسباب اعظم ترقى و نفوذ است و فقط رسمى از آن باقى است، صحیحاً به موقع اجرا درآورید. «7

به سبب زمینه مساعدى که بر اثر انقلاب مشروطیت مهیا شده بود، حدود سى نفر از علما در مجلس حضور داشتند. آخوند خراسانى در جواب نامه‏اى که شمارى از طلاب تهرانى براى ایشان فرستاده بودند و درخواست کرده بودند که ماده‏اى در قانون اساسى، مبنى بر حضور علما در مجلس به تصویب برسد، آخوند خراسانى مى‏نگارد:

»مردم مى‏توانند علماى بزرگ را وکالت داده و به مجلس بفرستند، باید اطلاع مردم بالا باشد، تا علما را به مجلس بفرستند. «8

در تلگرافى به مردم مشهد چنین توصیه مى‏کند:

»خدمت عموم آقایان و علما و اعلام و رؤساى عشایر و کلیه غیرت‏مندان اسلام، ایدهم الله تعالى بنصره، براى برانداختن سلطنت قدیمى ایران و(برپا ساختن نظام جدیدى که) محو آثار اسلام (کند)، محمدعلى میرزا به ایران فرستاده شده است. «9

با این تلگراف به مردم مشهد هشدار مى‏دهد که هوشیار باشند و فریب توطئه‏ها را نخورند.

 

آخوند خراسانى و اخراج تقى‏زاده از مجلس

آخوند، هوشیارانه مسائل کشور و بویژه آن چه در مجلس مى‏گذشت، زیر نظر داشت. وقتى که بر او محرز شد تقى زاده، راه افساد را در پیش گرفته و قصد خدمت به مردم را ندارد و بر آن است که زمینه‏هاى محو احکام اسلامى را مهیا سازد، حکم به اخراج او از مجلس داد. این، موفقیت بزرگى براى جبهه حق و مسلمانان انقلابى، به رهبرى آخوند خراسانى محسوب مى‏گردید.

حکم آخوند خراسانى بدین شرح است:

»چون ضدیت مسلم سیاسى سیدحسن تقى‏زاده که تاکنون جداً آن را تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه، بر خود و اعیان ثابت شده است. و از مکنونات فاسده‏اش علناً پرده برداشته است لذا از عضویت مجلس مقدس ملى و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع باالکلیه خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است. «10

 

ایستادگى آخوند در برابر اشغال ایران

چند سال پس از پیروزى مشروطه، در جنگ بین‏الملل اول، ایران به دو بخش، تقسیم شد. بخشى تحت نفوذ استعمارگران روس و بخشى زیر سلطه انگلیس درآمد. آخوند خراسانى، از یک سو به دولتهاى روس و انگلیس تلگراف فرستاد و به تهاجم آنها اعتراض شدید کرد و از سوى دیگر، براى بیرون کردن متجاوزان از ایران، حکم جهاد صادر کرد:

»بسم الله الرحمن الرحیم، بر کافه مسلمین واضح است که نفاق و اختلافات داخلیه ایران، عبَده ى صلیب را کامیاب نموده و براى محو توحید و نبوت حضرت ختمى مرتبت، که اهمّ مکنونات دیرینه آنها است، کاملاً موقع یافته، از یک طرف ایتالیا به طرابلس غرب و از طرف دیگر روس و انگلیس به شمال و جنوب قشون وارد نموده‏اند. اندک تسامح، موجب ذهاب اسلام است. اعاذالله المسلمین من ذالک. على هذا بر قاطبه مسلمین و صاحبان فطرت اسلامیت و عِرق دیانت، خصوصاً عشایر ایلات با جمعیت، واجب عینى است که در مقام دفاع از بیضه اسلام و رفع حملات ظالمانه صلیبیان که بالضرورة الدینیه، از اهم فرایض دینیه است; اتفاق و اتحاد حقیقى نموده، از تمام اغراض شخصى که منشأ همه این خرابیهاست، اغماض نمایند و دعوت اسلام را اجابت، و استغاثه شریعت محمد(ص) را لبیک گویند ان‏شاءالله تعالى و ثبت الله الجمیع بالقول الثابت و جعلکم من انصار دینه و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. الاحقر محمد کاظم خراسانى. «11

از آن‏جا که آخوند خراسانى، این اشغال‏گرى را پیامد تلخ نفاقها واختلافات داخلى در ایران مى‏دید، خود تصمیم گرفت که براى مبارزه با روس و انگلیس به ایران بیاید و جریان مبارزه را با حضور خود ادامه دهد. او از این واقعه چنان خشمگین شده بود که گویا به زودى اسلام از بین خواهد رفت که البته چنین هم بود، لذا به یاران خود در جلسه‏اى چنین گفت:

»بهتر است شب چهارشنبه در مسجد سهله باشیم و از حضرت ولى عصر، عج الله تعالى فرجه الشریف، کمک بگیریم... . حسب القرار یوم سه‏شنبه دیگر، با آقایان کربلا، دسته جمع و بالاتفاق از کربلا حرکت و به کاظمین مشرف و از سر من رأى (سامرا) هم، آقاى شیرازى ، به موجب وعده و خواهش خود در کاظمین آمده، پس از اجتماع در آن‏جا، به آن‏چه تکلیف اقتضا کند، عمل و رفتار خواهد شد، فعلاً تکلیف همین است که عرض شد و خوب است به عموم خبر داده شود. «12

با این تصمیم قطعى بود که روس و انگلیس و دولت مزدور و وابسته قاجار، براى او مشکل ایجاد کرده و درصدد از میان برداشتن وى برآمدند.

»در 12 دسامبر، مجتهد پیشگام نجف، ملامحمد کاظم خراسانى، درگذشت، هنگامى که آهنگ حرکت به تهران را داشت، تا به نحوى که شایع بود اعلام جهاد مذهبى علیه روسیان را بدهد، ناگهان در شرایطى بسیار مشکوک درگذشت. عموماً بر این عقیده بودند که عمال روسى او را مسموم کرده‏اند. «13

 

جدایى مشروطه از دیانت

کارهاى مزورانه روشنفکران دل باخته و وابسته غرب و شرق که آخوند خراسانى آن را نفاق مى‏نامد و سبب اختلافهاى داخلى و نقش آفرینى لاقیدها، لامذهبها و بى اعتقادان به دین و مذهب در عرصه‏هاى گوناگون جامعه، مجلس و در ساحَتِ مطبوعات، کار را به جایى کشید که بخشى از آن در این فراز از روزنامه شیخ فضل الله نورى، بازتاب یافته است:

»و بعد همین که مذاکرات مجلس شروع شد و عناوین دایر بر اصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد، از اثناء نطق‏ها و لوایح و جراید، امورى به ظهور رسید که هیچ کس منتظر نبود و زایدالوصف، مایه وحشت و حیرت رؤساى روحانى و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد، از آن جمله در منشور سلطانى که نوشته بود: مجلس شوراى ملى اسلامى دادیم. لفظ اسلامى گم شد و رفت... و دیگر، در مواقع اصدار دستخط مشروطیت... ، در حضور هزار نفس بلکه بیش‏تر، صریحاً گفتند که ما مشروعه نمى‏خواهیم. و دیگر به رأى‏العین همه دیدیم و مى‏بینیم که از بدو افتتاح این مجلس، جماعیت لاقید لاابالى لامذهب، از کسانى که سابقاً معروف به بابى بودن بوده‏اند، و کسانى که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند، همه در حرکت آمده و به چرخ افتاده‏اند، سنگ‏ها است که به سینه مى‏زنند و جنگ‏ها است که با خلق خدا مى‏کنند و دیگر روزنامه‏ها و شب‏نامه‏ها پیدا است که اکثر مشتمل بر سب علما و طعن احکام اسلام و این که باید در این شریعت تصرفات کرد و حروفى از آن را تغییر داد و تبدیل به احسن و انسب نمود... و این که امروز در انگلستان، فیلسوف‏ها هستند خیلى از انبیاء و مرسلین آگاه‏تر و داناتر و بزرگ‏تر و نستجیربالله، حضرت حجة بن الحسن العسکرى (عج) را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجید را در مقواهاى اوراق قمار به کار بردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آیات سماویه را در صحن مجلس شورى دریدن و پاشیدن و... . «14

این گونه زمینه‏هاى جدایى مشروطه از دین فراهم آمد و روز به روز بر دامنه آن افزوده شد و لیبرالها، بابیها و لائیکها و بى قیدها میان دار شدند و نفوذ روحانیت در اداره جامعه کم و کم‏تر شد.

با مطالعه این سیر است که به روشنى، دانسته مى‏شود چرا شهید بزرگوار، شیخ فضل الله نورى، که در آغاز به هوادارى از مشروطه برخاسته بود، پرچم مشروطه مشروعه را عَلَم مى‏نماید و سرانجام سرنوشتى پیدا مى‏کند که پس از اندکى، آخوند خراسانى پیدا و پنهان با آن روبه‏رو شد:

»در واقع، شیخ با استناد به افکار و رفتار روشنفکران مشروطه‏خواه، مشروطه را مقدمه بى‏دینى تلقى مى‏کرد و تندروى‏هایى که در این زمان روى مى‏داد، او را بر این عقیده استوار کرد. در واقع، آن‏چه شیخ فضل‏الله نورى را از مشروطه و مشروطه‏خواهان دور مى‏کرد، نگرانى او از حاکمیت بى‏دینى و بى‏دینان بود که شیخ، طلیعه آن را در گفته‏ها و نوشته‏هاى برخى از مشروطه‏خواهان و اعمال آنان مشاهده مى‏کرد. به همین دلیل مصرانه در مخالفت‏با مشروطه کوشش کرد. بعد از فتح تهران، مشروطه‏خواهان، شیخ را که از پناهنده شدن به سفارت‏خانه‏هاى خارجى خوددارى کرده بود، دستگیر کردند و سپس به اتهام حمایت از استبداد، به دار آویختند. «15

اینها همه نشان مى‏داد که سران لیبرال مشروطه، عناصرى معاند و مخالف اجراى شریعت در مشروطه بودند. شیخ، به لحاظ جایگاه و موقعیتى که داشت، انحراف روشنى را در مشروطه مى‏دید. او، شمّ قوى ضد انگلیسى داشت و لذا دستهاى مرموز انگلیسیها و روشنفکران وابسته به آنان را رو کرد. مدعیان لیبرال مشروطه‏خواهى را، عناصرى وابسته و غیر وطنى معرفى نمود. او فریاد زد:

»اسلام، دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل از پاریس برسد و نسخه شوراى ما از انگلیس بیاید؟«16

نتیجه قهرى و طبیعى اعدام شیخ شهید، تضعیف شدید همان روحانیتى بود که پیشگام انقلاب بودند، روحانیتى که به نیکى خطر را فهم نکرد و به عمق فاجعه پى نبرد و در حمایت از مشروعه‏خواهى شیخ شهید کوتاهى بسیار کرد.17

علماى نجف، که از عمق جریانهاى سیاسى بى‏خبر بودند، در برابر این جریان، حالت انفعال عجیبى یافتند و دچار حیرت شدند.

»آخوند خراسانى پس از خبر به دار آویخته شدن شیخ که مورد انتظار نبود، مجلس بزرگ‏داشتى در منزل خود ترتیب داد و از چنین رویدادى اظهار تأثر و تأسف نمود و متعاقب آن، تشنج اجتماعى فراوانى رخ داد. به عنوان نمونه سید محمد کاظم یزدى که در نجف از موضع‏گیریهاى شیخ فضل‏الله حمایت مى‏کرد، پس از این واقعه، به حدى از مشروطه‏خواهان متنفر گردید که بیش‏تر اوقات از ملاقات با ایرانیان خوددارى مى‏کرد. و تا آخر عمر هم با مشروطه موافقت نکرد!«18

در هر حال، پس از این ماجرا، روحانیت، به شدت ضربه دید. مخالفان زمینه‏را فراهم دیدند و روحانیت را نقطه مرکزى حمله قرار دادند و متأسفانه مورد قبول توده عوام جامعه قرار گرفت.

 

رویکردى به نقد

مطالب پیش نگاشته، در واقع زمینه‏اى بود جهت درک اهمیت این مقوله که اگر روحانیت به عنوان پیشگام در نهضت نبود، امکان آن پیروزیها هرگز وجود نداشت. امّا این نکته را هم غمگنانه باید تکرار نمود و باز گفت که اگر روحانیت، هشیارتر، منسجم‏تر و با استراتژى واحدى، نهضت مشروطه را رهبرى مى‏کرد، هرگز امکان نداشت که شخصیتهاى والا و بلندمرتبه‏اى چونان شیخ فضل الله و آخوند خراسانى و... با سرانجامى چنان جانکاه روبه‏رو شوند و قربانى امیال عده‏اى لیبرال و وابسته گردند. بدین روى، کارکرد روحانیت را پس از مشروطه، مورد نقد و ارزیابى قرار مى‏دهیم و در واقع، چند نقد عمده و مهم بر عمل‏کرد روحانیت به معرض بازگویى و تحلیل مى‏نهیم.

 

1. ناهماهنگى در مطالبه مشروعه‏خواهى

چنان که در مطالب پیش نگاشته دانستیم، مشروعه‏خواهى مورد وفاق همگان نبود و در این مقوله، اختلافى بس نمایان و آشکار، موجود بود که این اختلاف، خود سبب شکستن و شکسته شدن آن اقتدار اجتماعى شد و سر انجام ضربه سنگین و شکننده‏اى بر پیکر مشروطیت وارد کرد. عرصه‏هاى اختلاف و عدم انسجام و وفاق روحانیت در این دوره را مى‏توان در موارد زیر مورد اشاره قرار داد.

1-1. اختلاف در تنظیم و تدوین قوانین

اختلاف علما و روحانیون، ناشى از تفاوتهاى دیدگاهى و مبنایى و فکرى آنان بود. علما به دو گروه تقسیم شده بودند، چنانکه در خلال نوشتار به آن اشاره داشتیم. گروه اول: مشروطه‏خواهان بودند که طیف بزرگى را تشکیل مى‏دادند و در رأس ایشان آخوند خراسانى بود. گروه دوم: اقلیتى بودند که در رأس آنها شیخ شهید قرار داشت. اینان مشروطه‏اى را مى‏خواستند که قوانین آن بر مبناى شریعت باشد »مشروطه مشروعه«.

گروه نخست، راه حفظ اسلام را در گرو مسلح شدن به عقاید و افکار جدید و پاسخ متقن به شبهات درباره شرع و اجراى احکام سیاسى و اجتماعى آن مى‏دیدند و بر آن بودند که شرع، باید پاسخ لازم را براى معاندین آماده داشته باشند.

»روحانیون مشروطه‏خواه که هر لحظه نگران بازگشت استبداد محمدعلى شاهى و رجال خودخواه استبداد که اگر عالم را بچاپند سیر نمى‏شوند، بودند. از هیچ‏گونه حمایت معنوى از مشروطیت کوتاهى نکردند اصول و فروع آن را از قواعد شریعت استخراج، و »نمایان‏گر امر به معروف و نهى از منکر«19 دانستند، که مى‏تواند قلبهاى مؤمنین را به خود جلب نموده و حافظ اساس مذهب باشد. «20

روحانیون مشروطه‏خواه، حمایت از مشروطه را اظهر ضروریات دین مبین اسلام مى‏دانستند.

اما مشروعه‏خواهان، نظیر شیخ فضل‏الله نورى تنها راه اجراى اسلام را مشروطه‏اى مى‏دانستند که از متن آیات و روایات و شریعت برآید و با معیارهاى اصیل شریعت انطباق ساختارى داشته باشد، آن هم باید توسط مجتهدان انجام پذیرد:

»مشروعه‏خواهان مى‏خواستند آرزوهاى‏شان را در پارلمانى واقعیت بخشند که با وجود حساسیت بر اسلامى بودن، از نظر تاریخى نه در اسلام و نه در ایران، هیچ پیشینه‏اى نداشت. گویا آنها مى‏خواستند در یک جامعه استبدادزده تعریف دیگرى از مشروطه ارائه دهند; زیرا معتقد بودند مشروطه‏اى که در فرنگستان سارى و جارى است با  مشخصات قانونى که دارد، شایسته اجرا در ایران نیست  و مفاهیمى مانند قانون، آزادى عقایدو... آثار پارلمنت پاریس و انگلیس است. وقتى که ما در مذهب خودمان هم عدل داریم و هم شورا، چه نیازى به فرانسه و انگیس است. «21 و لذا شیخ فضل‏الله فریاد مى‏زد. »اى برادر نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه، لکن اسلامى، اسلامى، اسلامى. «22

1-2. اختلاف در شاکله نظام سیاسى

علما و روحانیون در شاکله نظام سیاسى، دیدگاه‏هاى متفاوتى داشتند. گروهى نظام سیاسى عصر غیبت را به گونه‏اى تحلیل مى‏کردند که رهبرى آن به دست علما و مجتهدان باشد، زیرا نظام سیاسى در عصر غیبت را مقدمه ورود به دوران حضور مى‏دانستند و معتقد بودند که باید نظام سیاسى اسلامى تشکیل داد و این نظام سیاسى را مقدمه ظهور، بقیةالله اعظم دانست. امّا مشروطه‏خواهان، چنین امرى را در دوره غیبت ناممکن دانسته و شاکله موجود را با قید مطابقت با قوانین اسلامى، کافى و قابل اجرا مى‏دانستند.

 

2. میدان دادن به عناصر لیبرال

پس از صدور فرمان مشروطیت، عضدالملک رئیس ایل قاجار، براى بازگرداندن علما که از تهران به قم مهاجرت کرده بودند، به قم رفته و آنان را به تهران آورد. مجلس افتتاح شد و به تدوین قانون اساسى پرداخت. به خاطر سستى بیش از حد روحانیت، قانون اساسى مورد نظر و دلخواه لیبرالها وضع گردید واگر پافشارى شیخ فضل‏الله نورى نبود، در متمم قانون اساسى، ماده‏اى باعنوان نظارت پنج تن از علماى هر عصر، بر مصوبات مجلس، اضافه نمى‏شد. بدین صورت قانون اساسى که اصل آن از بلژیک اقتباس شده بود، به تصویب رسید.

به دلیل فاصله گرفتن جدى مشروطیت از دیانت و آشکار شدن گرایشهاى شدید غربى و دغل‏کاریهاى لیبرالهاى درون مشروطه، و حاکمیت یافتن آنان بر امور کشور و بویژه تصویب قوانین، رفته رفته رهبران روحانى از صحنه سیاست عقب نشستند. شگفت این که چرا روحانیت بعد از آن همه مبارزه با استعمار و استبداد، پس از پیروزى، عقب نشست.

عقب‏نشینى روحانیان از صحنه، به اندازه‏اى پررنگ شد که حتى شخصیتى بزرگ همچون میرزاى نائینى، تصمیم گرفت که کتاب »تنبیه‏الامه و تنزیه‏المله« خویش را جمع آورى نماید.

همین مسائل سبب شد که شخصیتهاى روحانى و رهبران بزرگ مشروطه، مانند نورى توسط عده‏اى ارمنى و مزدور و وابسته به دار آویخته شوند و یا محبوس و ترور گردند مانند بهبهانى و طباطبایى و یا شخصیتى همچون آخوند خراسانى در مرگى نامعلوم، شبانه ترور و یا به سم کشته شود و بالاخره مرگى مبهم بیابد.

 

3. نبودن طرح فراگیر

مشکل دیگر روحانیت، آن بود که نتوانست طرحى فراگیر براى اداره آینده نظام اجتماعى ارائه دهد. البته نظریه‏هایى ابراز شده بود، ولى دیدگاه‏هاى شخصى بود، نه طرحى همه جانبه و مورد اجماع که بتواند نقشه جامع آینده و استراتژى حرکت اجتماعى را مشخص نماید. کلیاتى درباره حکومت، عدالت، مساوات و آزادى گفته شد، اما در درون یک سیستم و طرح مشخص قرار نداشت.

»رهبران مذهبى در ابتدا، هیچ ایدئولوژى ارائه نمى‏کردند، زیرا هدف آنها اجراى عدالت و براندازى استبداد با فشار بر حکومت بوده است، امّا آهسته آهسته »مشروطیت« ایدئولوژى قابل قبول عالمان دین شد و تلاش کردند تا مشروطیت را تحت توجیهات شرعى اسلامیزه کنند، نماینده افکار علما و مراجع طرف‏دار مشروطیت، آیت الله نائینى است که اندیشه‏هاى جناح مشروطه‏خواه را تئوریزه و مدوّن کرده است. «23

میرزاى نائینى حکومت اصلى و دلخواه را همان حکومت اسلامى مى‏داند که رهبران دینى و علما و مراجع در رأس آن باشند و به واقع، معتقد به ولایت فقیه است، ولى مى‏گوید در این شرایط ناممکن است:

»در این عصر غیبت که دست امت از دامان عصمت کوتاه و مقام نیابت و ولایت نواب عام دراقامه وظایف مذکوره هم منصوب و هم انتزاعش غیر مقدور است. «24

رهبران روحانى مشروطه، دچار دو غفلت مهم شدند: یکى این که در تبیین شفاف اهداف انقلاب و تفسیر ایدئولوژى آن، اقدام شایسته‏اى انجام ندادند، دوم آن که در برابر اندیشه‏هاى بنیان برانداز لائیسم و لیبرالیزم، کم‏ترین مقاومت استراتژیکى را از خود نشان ندادند. یعنى در برابر این گونه افکار به جز اطلاعیه‏هایى که البته لازم بود، افکار روشنگرانه و اصول راهبردى در حوزه سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى ارائه نشد.

این مسائل، سبب بزرگ‏ترین بحران و عمیق‏تربن شکاف و واگرایى در میان روحانیت گردید و به تبع آن، عوام دچار سردرگمى عقیدتى، مرامى و سیاسى گردیدند و در نتیجه هم‏گراییهاى اجتماعى به واگراییهاى اجتماعى مبدل گردید.

4. نبود رهبرى متمرکز

در جریان نهضت مشروطه، اگر چه آخوند خراسانى در راس عالمان مشروطه خواه نجف بود، ولى انقلاب از تعدد رهبرى و متمرکز نبودن آن، به شدت رنج مى‏برد:

»هر بخشى و فردى از رهبران، بر تشخیص خود اصرار داشته و هیچ کدام قادر به اقناع دیگرى نشدند، سیر حوادث نشان داد که بهره‏بردارى نهایى از این وضع، استعمار غرب و جریان سکولار غرب‏گراى داخل کشور بود، بدین معنى که اینان پس از حذف هر دو گروه از رهبران انقلاب که با اعدام نورى و ترور مرحوم بهبهانى و انزواى مرحومان طباطبایى و علماى نجف انجام گرفت، در نتیجه مردم را از انقلاب گرفتند و شاید ناخواسته، اما عملاً آن را از میان بردند. «25

بدین صورت، مى‏توان اشاره نمود که نهضت مشروطیت، دچار بحران شدید رهبرى گردیده بود و همین موضوع اساس بحرانهاى سیاسى - اجتماعى را فراهم آورد و رهبران روحانى گرفتار فتنه‏هاى پیچیده‏اى گردیدند.

 

5. پیوند ناکارآمد با توده مردم

اختلاف دیدگاه‏ها و قطب‏هاى متعدد رهبرى در نهضت مشروطیت، سبب شد که ارتباط علما با مردم، به صورتى ناکارآمد و نامطلوب درآید و سبب شدت یافتن مشکلات گردد. براى نمونه، افرادى به ظاهر ملبس به لباس روحانیت در منابر به علماء و روحانیت اهانت مى‏نمودند و مردم هم در پاى منبر، به حرفهاى آنان، که در قالب تمسخر و استهزا بود مى‏خندیدند و آنان را به جهت والایى نطق و سلامت بیان‏شان مى‏ستودند که چه زیبا سخن مى‏گویند:

»سزاوار است که پیشوایان و مجتهدین دین شریف اسلامى، پاى منابر حاضر باشند و یک نفر واعظ متهم فاسدالعقیده بالاى منبر، هزاران ناسزا نسبت به علما بگوید؟ و شما مردم در پاى منبر گوش کنید و خنده نمایید و از نطّاقى و لفّاظى او تعریف و تمجید نمایید؟«26

نمونه دیگرى که این پیوند نا کارآمد در روزگار مشروطه را نشان مى‏دهد، آن که شیخ فضل‏الله نورى متهم به کفر و زندقه شد، ولى از سوى علما و مردم، هیچ دفاع و حمایتى انجام نگرفت و یا امکان نداشت که به حمایت برخیزند! او بر سر عقیده و آرمان و ایمانش ایستاد و با دستهاى مرموز و خبیث دشمن به شهادت رسید و مردم و متأسفانه علما، تماشا کردند و یا کار به جایى رسیده بود که نتوانستند غیر از تماشاگرى کارى انجام بدهند.

اکنون، مى‏توان به خوبى پیوند امام خمینى و علما را در عصر شکوه‏مند انقلاب اسلامى مقایسه کرد که چگونه به دفاع از آرمانهاى امام خمینى پرداختند و چگونه، تن به حادثه‏ها و بلاهاى مهم دادند و درخت تناور انقلاب اسلامى را با خون صدها هزار شهید بالنده کردند و به ثمر نشاندند.

و نیز وقتى که خبر رحلت امام به مردم رسید، گویى زلزله‏اى عظیم رخ داده است، بغض‏ها ترکید و سرتاسر ایران و همه کانونهایى که در جهان با نام و پیام امام خمینى آشنا بودند، یک‏پارچه گریستند و بر سر و سینه زدند.

 

6. غفلت از رخنه فرصت طلبان

روحانیت، سنگینى نخستین نهضت و سختیهاى مبارزه را به دوش کشید، اما به تدریج جاى پاى خود را خالى کرد و صحنه را وا نهاد و در نتیجه راه براى نفوذ دیگران و صدارت نشینى آنان باز شد. رخنه فرصت‏طلبان در درون مشروطه، نشانه روشنى بود که از ناحیه غفلت روحانیت، بر جامعه آن روز عارض شد. این واقعیت را شهید مطهرى به زیبایى بیان کرده است:

»رخنه و نفوذ افراد فرصت‏طلب در درون یک نهضت، از آفتهاى بزرگ هر نهضت است وظیفه بزرگ رهبران اصلى این است که راه نفوذ و رخنه این گونه افراد فاسد را سد نمایند. هر نهضت، مادامى که مراحل دشوار اولیه را طى مى‏کند، سنگینى‏اش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است، امّا همین که به بار نشست و یا لااقل نشانه‏هاى بار دادن آشکار شد و شکوفه‏هاى درخت هویدا شد، سر و کله افراد فرصت‏طلب پیدا مى‏شود. روز به روز که از دشوارى‏ها کاسته مى‏شود و موعد چیدن ثمر نزدیک‏تر مى‏گردد، فرصت‏طلبان محکم‏تر و پرشورتر پاى عَلَم نهضت سینه مى‏زنند، تا آن جا که تدریجاً، انقلابیون مؤمن و فداکار اولیه را از میدان به در مى‏کنند. این جریان، تا آن جا کلیت یافته که مى‏گویند: »انقلاب فرزند خور است« گویى خاصیت انقلاب این است که همین که به نتیجه رسید، فرزندان خود را یک یک نابود سازد، ولى انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت‏طلبان است که فاجعه به بار مى‏آورد. جاى دور نمى‏رویم، انقلاب مشروطیت ایران را چه کسانى به ثمر رساندند و پس از به ثمر رسیدن، چه چهره‏هایى پستها و مقامات را اشغال کردند و نتیجه نهایى چه شد؟ سردار ملى‏ها و سالار ملى‏ها و سایر قهرمانان آزادى‏خواه، همه، به گوشه‏اى پرتاب شدند و به فراموشى سپرده شدند و عاقبت با گرسنگى و در گمنامى مردند. اما فلان‏الدوله‏ها که تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلاب مى‏جنگیدند و طناب به گردن مشروطه‏چیان (شیخ شهید) مى‏انداختند، به مقام صدارت عظمى رسیدند و نتیجه نهایى استبدادى شد به صورت مشروطیت. «27

 

نتیجه

با آن که نهضت مشروطیت به پیشوایى و پیشگامى عالمانى برجسته چونان آخوند خراسانى، شیخ فضل الله نورى و... آغاز گردید و توده‏هاى مردم، با رهبرى علما وارد صحنه شدند و نهضتى فراگیر را پدید آوردند، اما به تدریج بر اثر عواملى مانند ناهماهنگى روحانیت، میدان دادن به عناصر لیبرال، غفلت علما و رخنه فرصت طلبان و... سر انجام روحانیت دچار شکستى گردید که تا امروز تلخى آن احساس مى‏شود.

منابع
1. انقلاب اسلامى ایران، جمعى از نویسندگان، دفتر نشر معارف، قم، 1384.
2. اختناق در ایران، مورگان شوستر، ترجمه حسین افشار، نشر ماهى، تهران 1386.
3. تاریخ مشروطیت ایران، احمد کسروى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1369.
4. تاریخ کامل ایران، سرجان مالکوم، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، دنیاى کتاب، 1380.
5. تاریخ انقلاب طوس تا پیدایش مشروطیت ایران، محمدحسن خراسانى، تهران، علمى، بى‏تا.
6. تشیع و مشروطیت در ایران، حائرى، امیر کبیر، 1388.
7. تاریخ سیاسى تشیع، روح الله حسینیان، کتاب اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380.
8. تنبیه الامه و تنزیه الملّه، آیت الله میرزا حسین نائینى، به کوشش آیت الله طالقانى.
9. رسائل مشروطیت، غلامحسین زرگرى‏نژاد، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1363.
10. شیخ فضل الله نورى و مشروطیت، مهدى انصارى، چاپ سپهر، 1369.
11. علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، م  - جرقدقانى، نشر معارف اسلامى، قم 1364.
12. اللئالى المربوطه فى وجوب المشروطه، محمد اسماعیل غروى محلاتى، بوشهر، چاپ رنگى، مطبوعه اداره مظفرى، 1327.
13. مرگى در نور زندگى آخوند خراسانى، عبدالحسین مجید کفایى، تهران، 1358.
14. مجموعه رسائل، اعلامیه‏ها و لوایح شهید فضل‏الله نورى، محمد ترکمان.
15. مکتوبات، اعلامیه‏ها و تاریخ سیاسى تشیع، محمد ترکمان، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1363.
16. نقش سیاسى عالمان شیعى در پیدایش انقلاب اسلامى، فرهاد شیخ فرشى، مرکز اسناد، 1379.
17. نهضت‏هاى اسلامى در یک‏صد سال اخیر، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1368.
 
پى‏نوشتها:
1. تاریخ مشروطیت ایران/434.
2. شیخ فضل الله نورى و مشروطیت/18.
3. تاریخ مشروطیت ایران /460.
4. تاریخ کامل ایران/728.
5. انقلاب اسلامى ایران/61.
6. تاریخ مشروطیت ایران/461.
7. مرگى در نور، زندگى آخوند خراسانى /163.
8. همان، ص165.
9. تاریخ انقلاب طوس تا پیدایش مشروطیت ایران / 371.
10. مرگى درنور / 168.
11. تشیع و مشروطیت در ایران/ 148.
12. اختناق در ایران / 178.
13. علماى بزرگ شیعه / 342.
14. رسائل مشروطیت، رساله تذکرة الغافل /180.
15. انقلاب اسلامى ایران / 6.
16. مجموعه رسائل، اعلامیه‏ها و لوایح شهید فضل‏الله نورى /191.
17. شیخ فضل‏الله نورى و مشروطیت/ 263.
18. همان / 260.
19. اللئالى المربوطه فى وجوب المشروطه /19.
20. نقش سیاسى عالمان شیعى در پیدایش انقلاب اسلامى، فرهاد شیخ فرشى /20.
21. همان / 22.
22. رسائل مشروطیت، رساله تذکره الغافل.
23. تاریخ سیاسى تشیع/ 327.
24. تنبیه الامه و تنزیه الملّه / 41.
25. نقش سیاسى عالمان شیعى در پیدایش انقلاب اسلامى / 42.
26. مکتوبات، اعلامیه‏ها و تاریخ سیاسى تشیع، ج 307/2.
27. نهضتهاى اسلامى در یک‏صد سال اخیر / 128، صدرا، 1368.