سیرى در کتاب مجالس السنیه فى مناقب مصائب العترة النبویّه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


عصمت، از نگاه بزرگان شیعه، دوره اى 273 ساله است؛ از بعثت رسول اعظم، حضرت محمدمصطفى(ص) مى آغازد و تا غیبت مهدى موعود(عج) ادامه مى یابد. در این دوره، سیره معصومان، سرمایه ارزش مند شیعیان راستین و عالمان شیعه به شمار مى آید. این دوره را باید یک پروسه قلمداد کرد و کردارها، گفتارها و تقریر هریک از چهارده معصوم را یک متن واحد دانست که یک (سیاق) را تشکیل مى دهد. از این روى، جنگ و صلح، سکوت و خطابه، عبادت و کار، زندگى و شهادت، موقعیتها و موضع گیریهاى سیاسى، معنایى دقیق و راهى روشن و زنجیره اى پى گیر و گسست ناپذیر است که چهارده بخش این کتاب نمونه را دربر مى گیرد. هر برگ و بخش این چهارده فصل را اصحاب رسول اکرم(ص) و اصحاب ائمه اطهار(ع) دیده و یا شنیده اند، در دلها پنهان داشته؛ سینه به سینه روایت کرده اند تا عصر تدوین فرا رسید و در کتابهایى چند به رشته تحریر کشیده شد. اما گاه، این برگها، دستخوش تحریفهایى بوده که گروهى آگاهانه و گروهى ناآگاهانه، بدین کار دست یازیده اند. عدم درک و فهم ژرفا، گستره گفته ها و رفتارهاى معصومان، جهل به گزاره ها و موضوعها، درنگ نورزیدن روى بسترهاى تاریخى و جغرافیایى و واژگانى سخن و سکوت و رفتار و تقریر، و پنداشتها و برداشتهاى نادرست از یک سو و دشمنى با اهل بیت از دیگر سو، تحریفهایى معنوى و لفظى در پى داشت و این مسائل، یعنى عشق کورکورانه و کم سوادى و دشمنى، ارزشهاى والا، رخدادهاى سرنوشت ساز و عبرت انگیز و سرشار از معنویت و انسانیت را فربه و یا نزار مى کنند و میوه کال تحریف را به بار مى آورند. علامه فقیه و مجتهد توانا، سیدمحسن الأمین، فرزند سیدعبدالکریم الأمین حسینى عاملى، در کتاب: المجالس السنّیة فى مناقب ومصائب العتره النبویة، در پنج بخش، براى جلوگیرى از ورود تحریفها در تاریخ اسلام و بویژه حادثه کربلا، با یارى گرفتن از روایات و راویان معتبر، به جمع آورى و بازنویسى تاریخ درست اسلام همت گماشته است.

درآمد قرآن صامت، کتابى یکپارچه و یکدست است و تفسیر و تبیین هر یک از واژگان، آیه ها، فرازها و جمله هاى آن، در گرو فهم و تفسیر و تبیین واژه، آیه، جمله و عبارتى دیگر از آن است. غافل ماندن از (وحدت قرآن) و در نظر نداشتن (سیاق) و (هارمونى) یکان یکان آیات و تصویرهاى قرآنى، برخى از پژوهشگران اسلامى و مترجمان متن قرآن را از درک حقایق راستین این سفر الهى دور ساخته، تأویل را به بار آورده است. معصومان، که قرآن ناطق الهى و کان بى پایان پروردگار در شماراند، بى گمان یک کلّ تمام و کامل را پدید مى آورند و گزینش بخشى از شما و نماى زندگى (قول، فعل، تقریر) ایشان، بدون در نظر داشتن این کلِ کامل، درست و ممکن نیست. فهم هیچ متنى با حذف و اضافه و تغییر، راه به سر منزل مقصود نمى برد و اهمیت رفتار و پندار و کردار معصومان تا جایى است که باید بر هر تغییر و تعبیر نادرست و نقل نیم بند، نام تحریف نهاد. تمام عملکرد و اندیشه معصومان را باید یک مکتب دانست که به فراخور تاریخ و جغرافیا تکامل یافته است. همگان یک هدف را فرادید داشته اند. از این رو، پرده بردارى از قرآن، سخن و سیره پیامبر و ائمه اطهار، بدون نگهداشت این چارچوب، دفاع از مقدس با ابزارى نامقدس است. سخن از نادرستى همه برداشتها، نوآوریها، کشف و استنباط ها و یا کشیدن خط بطلان بر تأویلها نیست، بلکه آن چه در نظر بوده، بدعتهایى است که تحریف را به همراه مى آورند؛ آن چه واقعیت را (ناواقع) کند و از مسیر واقعى اش دور سازد؛ آن چه فهم را به گرداب تغییر فرو برد و به آرایش و یا به کریه جلوه دادن چهره واقعى واقعیتها بینجامد. این چارچوب، در آیات و سخنان پیامبر و ائمه اطهار، به روشنى بیان شده است. سیر عملى معصومان بیان گر دورى گزیدن از هرگونه تحریف و تغییر و تدلیس است. حرف تحریف به معناى طرف (سو، سمت و جهت) یک شىء است و تحریف کلام، بردن یک مفهوم به گوشه اى که احتمال به دست آمدن دو معنى و دو تصویر امکان پذیر شود. به دیگر سخن، معناى صریح را در سایه قرار دادن و بر معناى احتمالى پرتو افکندن. چنان چه این جابه جایى از سرِ عقل و آگاهى جامه عمل پوشد، خطر و خطا بزرگ تر خواهد بود. پرده برداشتن از تحریف رخدادهاى کهن تاریخى، دینى، مذهبى و ملى کارى بس سترگ و درخور ستایش است. عالمان و صاحب نظران، از دو راه به این مهم دست مى یازند: نمایاندن افزوده ها و کاستیهایى که بر یک متن، تاریخ و رخداد صورت پذیرفته است، کارى که عالم نامور استاد شهید مرتضى مطهرى، در کتابهایى همچون: سیره نبوى، حماسه حسینى، اصل اجتهاد در اسلام، بیست گفتار، حق و باطل و احیاى تفکر اسلامى انجام داده است. شاید بتوان گفت که استاد مطهرى، باتوجه به نیاز زمانه اش، یکسره درگیر نمایاندن سره ها و جدا کردن ناسره ها و وصله هاى ناجور تاریخ اسلامى بوده، تا جایى که وى ناچار شده، در مَثَل براى ارائه معناى اسلامى زهد، از زهدنمایى و زاهدانى که در زیر خرقه درویشى جامه هاى زربفت به تن مى کردند، سخن به میان آورد و هر موضوع و واژه و ایماژ اسلامى را باتوجه به موضوعات، مسائل و شبهه هاى مطرح درباره آنها، در این حوزه به بوته بررسى نهد و دست آخر، فراورده ناب اسلامى را از زیر خروارها تحریف و تصحیف بیرون آورد. شمارى دیگر از عالمان و حاملان رسالت اسلامى و انسانى دین، به دیگر گونه عمل کرده اند و با تبیین چارچوبهاى واقعى و قالبهاى راستین و بى کم و زیادِ بخشهایى از تاریخ اسلامى، در واقع، الگوى درست را آشکار ساختند و بدین سان از نگاه ایشان، هرگونه حذف و هر نوع افزایش، خارج شدن از نص واقعى و ناب بوده، تحریف است. علامه، سیدمحسن الامین، در کتابِ (المجالس السنیة فى مناقب ومصائب العترة النبویة)، راه دوم را پیشه ساخت. تحریفهاى لفظى و معنوى در زمانه او چنان بالا گرفته بود که وى نمى توانست خروارها باطل را کنار بزند و میوه جان بخشِ حق را عیان سازد؛ از این رو، به نمایاندن حق و تاریخ واقعى معصومان، از خاتم تا قائم کمر همت بست، تا با آوردن سره هاى تاریخى، ناسره ها خود، رخت بربندند. علامه فقیه، سیدمحسن الامین، در این کار برجسته و بزرگ، از منابع مورد اعتماد علماى شیعه و سنى سود جسته، با دقت و درنگ و احتیاط به سراغ متون کهن تاریخى رفته، با تأمل و تأنى، خواننده  کتاب در (المجالس السنیة) و شنونده خطبه ها را به صدر اسلام مى برد، مکارم اخلاق اهل بیت و اخلاص یاران شان را از یک سو، و نامردمى هاى جاهلان و کینه ورزان را از دیگر سو، به تصویر مى کشد و باشیوه اى ساده و نغز، دشمنى با پیامبر و خاندان پاکش را ریشه یابى مى کند. کتاب ارزش مند (المجالس السنیة فى مناقب ومصائب العترة النبویة)، تلاشى است براى سامان دادن به زندگى مسلمانان و گامى بلند به سوى صلاح و اصلاح امت محمد(ص)؛ چرا که سیره اهل بیت و از آن شمار، شهادت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت در عاشوراى 61 هجرى، با زندگى یکایک مسلمانان گره خورده، هر روزِ روز نوتر مى شود. المجالس السنیة، در پنج جزء، فضائل و مصائب خاندان پیامبر را به تصویر مى کشد. این اثر آیینه اى است براى بازتاباندن بخشى از رفتارهاى والاى آن والاگوهران و نمایى از رفتار و کردارشان با مردمان و سختیها و دشواریهایى که در این راه پر سنگلاخ، نابخردان و کژاندیشان براى این بزرگواران به بار مى آوردند. این کتاب، در دو مجلد به چاپ رسیده است. کتاب نخست، از چهار جزء تشکیل مى شود و درباره تاریخ صدر اسلام، بویژه مصائب و عبرتها و درسهاى حکایت ماندگار عاشورا، حسین بن على بن ابى طالب(ع) شیردلان و شیرزنان نینواست. نویسنده، جلد دوم کتاب را به احوال و سرگذشت و کردوکار پیامبر بزرگ اسلام(ص)، حضرت زهرا، امام على و فرزندان آن بزرگواران ویژه ساخته است. در جزء اول از ولادت، شهادت، عمر پربرکت، مدت امامت، کنیه، لقب و هر آن چه به شناسایى هرچه بهتر امام حسین(ع) یارى مى رساند، سخن به میان آمده است. دویست و هفتاد خطبه با محوریت عاشورا و حماسه ساز بزرگ کربلا به رشته تحریر کشیده شده است. سیدمحسن الامین، در این اثر، آیات، احادیث، اشعار، تاریخ، دعاها و هر آن چه را که در زندگى تا شهادت امام حسین(ع) و تا بازگشت اهل بیت به مدینه و زندگى تا شهادت دیگر ائمه اطهار(ع) را دربرمى گیرد، بیان داشته است. البته نویسنده ناچار شده، بخشى از سوگواره هاى حسینى را در کتاب: الدُّر النضید فى مراثى السبط الشهید گردآورد، تا اهل منبر و فن خطابه را به هنگام وعظ به کار آید. جزء دوم و سوم و چهارم، مناقب اهل بیت، پاره اى از غزوه ها، پندها و پندارها، اخلاق و اخبار نیک سلف صالح است که از یک سو، با ایجاز همراه است و از دیگر سو، بر کتابهاى تاریخى مورخان معتبر اسلامى تکیه شده است. گریز این خطبه هاى پربار، اشاره اى ست به بخشى از تراژدى جاودانه کربلا. وى، چهره درخشان و واقعى کربلا را، به دور از خرافه ها، حاشیه ها و حشورهاى بى فایده، و گاه زیانبارى که از رخساره آسمانى حقیقت نینوا تصویرى آشفته به دست مى دهد، ترسیم نموده است. اما براستى، مجتهد بزرگ، علامه سیدمحسن الامین، در چه فضایى مى زیسته که ناگزیر شده، در کنار مسند فقاهت و فتوا به منبر بپردازد و خطبه هاى فراوانى از دل تاریخ کهن بیرون بکشد تا مرشد راه و مشعل طریق ره پویان صراط مستقیم باشد؟ بى گمان، این عالم بصیر پابه پاى زمانه خویش، روزگار مى گذراند و از حال و روز و هواى حاکم بر اندیشه و روان مردم عصر خود آگاه بود که این گونه موشکافانه، آسیب شناسى و راهکار عملى ارائه کرده است. علامه سیدمحسن الامین عاملى، در دیباچه و یا مؤخره هاى کوتاهى که بر هریک از اجزاى پنج گانه المجاس السنیة نگاشته، بر این نظر است که: اهل منبر و خطبه و خطابه و مصیبت خوانان و مرثیه سرایان و نویسندگان و شاعران، در باب مصایب اهل بیت عصمت و طهارت، بویژه حماسه کربلا، هرکس از زعم و ظن خود، راهى را درست مى پندارد و مى پیماید و چیزى بر این واقعیت تاریخى مى افزاید و در ساز و کار جعل و نقل احادیث دروغین شرکت مى جوید. کسى که مطلبى بر حدیث، تاریخ و… مى افزاید و یا نکته مهمى را نادیده مى گیرد، با این کار، به جانِ رویداد و روایت آسیب مى رساند و صحت و سقم و هدف حدیث را در نظر ندارد. اگرچه مراد این خطیبان و سخنرانان، تأثیر هرچه بیش تر بر نفوس افراد ناآگاهى است که به درستى اخبار و استناد به کتابهاى معتبر و نویسندگان موثق، وقعى نمى نهند، اما باید گفت که هرگونه افزایش و کاهش و فربه و نزار کردن سخن و تاریخ و عمل اهل بیت، ایشان را مى آزارد و دروازه انتقاد ناقدان را فراخ تر مى کند. شک نیست که پیامبر اعظم(ص) از نسبت دادن هر عمل دروغین، ناخرسند مى گردد؛ او که از پیروانش مى خواهد زینت اسلام و نماد تمام عیار مسلمانى باشند. نسبتهاى دروغین به آل الله، خشم و ناخشنودى خداوند متعال را در پى خواهد داشت، و نه یک کار ناپسند، که گناه به شمار مى آید؛ چرا که نمى توان از رهگذر گناه خداوند را پرستش نمود و پروردگار دو جهان، تنها و تنها عمل متقیان را پذیراست و دروغ ـ که کلید همه پلیدیهاست ـ از گناهان کبیره است، چه رسد که این دروغ به پیامبر اکرم و اهل بیت نسبت داده شود. فقیه هوشیار، سیدمحسن الامین، قمه زدن و سینه زنیهایى که به جسم زیان وارد مى سازد، حرام و از دام افکنیها و فریب کاریهاى شیطان قلمداد مى کند که پلیدى را به دیده انسان، نیکو جلوه مى دهند و چشم دل را مى بندند و دل مولاى مان حسین بن على(ع) را اندوهگین مى سازند. امام حسین(ع) در راه احیاى دین جدّ بزرگوارش به شهادت رسید و جدّ حسین، انسانها را از این کارهاى ناشایست و ضرر و اضرار به خود و دیگران، پرهیز داده است. نه زینب کبرى(س)، که هیچ بانویى از حرم حسینى، پیشانى به محمل نکوبید و خون از بدن خویش جارى نساخت. این ادعا، که دستاویز نادانان شده، دروغى بیش نیست. اینها، همه هتک حرمت حریم پاک اهل بیت است؛ اما متأسفانه امروزه شبیه خوانیها و تعزیه ها و منبرها، سرشار از بهتانها و ادعاهاى واهى و محرمات و خرافه ها شده که چهره منبر را در محاق فرو برده است. آن که براستى بر آن باشد تا به خدا و پیامبر خدا و اهل بیت رسول اللّه(ص) نزدیک شود و گریه و اندوه بر مصیبت عظماى حسینى را پیشه سازد، نباید از چارچوبى که امام رضا(ع) از پدر بزرگوارش نقل فرموده، فراتر رود: (چون محرم فرا مى رسید، خنده را بر لبان پدر نمى دیدم. اندوه بر ایشان چیره مى گشت، تا ده روز محرم پایان یابد؛ روز دهم، روز حزن و اندوه پدر بود. ) علامه سیدمحسن الامین، بر این باور است که: هرکس پا از این چارچوب معقول و منقول فراتر نهد، تلاش دنیوى او بیهوده است و نباید گمان برد دست به کار بزرگى زده که خیر جهان فانى و باقى را در پى خواهد داشت. پانوشتهاى مؤلف المجالس السنیّة، براى ترجمه واژگان دیریاب، اختلاف نظر وى با علماى اعلام، نقل بیش تر سخنان و دیدگاه هاى بزرگان فریقین، حرکت علمى و دقیق دیگرى است که بدان همت گماشته است. وى، گاهى از زمخشرى مناقب اهل بیت را نقل مى کند. گاه واژه اى را به لحاظ صرفى و نحوى مى شکافد و گره از تلفظ و معنایش مى گشاید. گاهى نیز، دیدگاه عالمى را به بوته ى نقد مى سپارد و سره از ناسره را باز مى نماید و براى رأى خویش برهان مى آورد. همچنین، براى ارشاد خطیبان و منبریان راهکارى ارائه مى دهد که در مَثَل براى افزایش حجم یک سخنرانى، بخشى از خطبه هاى دویست و هفتادگانه جلد نخست را بر بخش دیگرى بیفزایند و یا فلان شعر را در آخر خطبه اى دیگر بیاورند. نیز، در همین حاشیه ها، روایتهاى نادرست از حادثه کربلا، براى نمونه چگونگى شهادت حضرت ابوالفضل(ع) را بیان مى دارد. سیدمحسن الامین، با امانت مى نگارد و دیدگاه خود را در پانوشتها، با آوردن واژه (مؤلف) و نظرگاه دیگران و یا نقل قول از کتابها را با بیان نام مؤلف و یا کتاب تبیین مى کند. بى گمان، این کار، عالمانه و آگاهانه، الگویى است براى اهل منبر تا سخن بى کم و کاست و راست بگویند. در اجزاء پنج گانه المجالس السنیة، مى خوانیم:

* جزء نخست پایانِ نگارش این بخش، بامداد شنبه، دوازدهم ذى القعده سال 1343 هجرى قمرى در شهر دمشق شام بوده است. بازنگرى براى چاپ دوم، در بامداد جمعه، پانزدهم ذى الحجه 1350 هـ در شهر شقراءِ جبل عامل صورت پذیرفته است. بازنویسى و حذف و اضافه سوم، چهاردهم رمضان 1364 هـ در دمشق انجام گرفته که کتاب حاضر؛ یعنى چاپ پنجم به سال 1382 هـ. به همت سیّدحسن الامین، فرزند سیدمحسن الامین، جان به چاپ سپرده است. این کاستیها و افزوده ها، دلیلى روشن بر دقت این فقیه وارسته است. جزء نخست، 95 خطبه، از صفحه 8 تا 163 را دربر مى گیرد. علامه، سیدمحسن الامین، براى رفع هرگونه شبهه و شک، از ولادت حسین بن على مى آغازد تا تاریخ ولادت، تفاوت عمر ایشان با امام حسن مجتبى(ع) و هر آن چه به امام حسین بستگى دارد، از پرده ابهام بیرون رود. مؤلف، در این راه، روایاتى که از فرزندان بزرگوار ایشان نقل شده، به شهادت مى طلبد تا عمر دقیق، مدت امامت و سالروز ولادت و شهادت را بررسى کند. و نیز وفادارى این امام همام را به صلح نامه امام حسن(ع) با معاویه یادآور مى شود، کنیه ها، القاب و شاعران امام حسین(ع) را برمى شمارد و شمار فرزندان پسر و دختر و محل شهادت و یا وفات، اختلاف نظر علما و روایات را یادآور مى شود. در آغاز، خود، دیدگاه اش را بیان مى دارد و پس از آن، قول بزرگانى همچون شیخ مفید را مى آورد و چنانچه اختلاف نظرى در میان باشد، در پانوشت و یا متن بدان اشاره مى کند و چه بسا علت این اختلاف نظر را بیان مى دارد. آغاز کردن کتاب با واقعه کربلا و حسین بن على(ع)، خود اشاره اى است ضمنى به اهمیت واقعه سرنوشت ساز کربلا. سیدمحسن الامین، به دور از تعصب و لعن و جانبدارى و نفرین، روایات را یادآور مى شود که آدمى، بى هیچ شائبه و شبهه اى با کاروان کربلا و قافله سالار آن همسفر و همداستان مى شود. حتى در اعلام براءت از کُشندگان حسین(ع) بیرق آیات را برمى افرازد تا منکران، حقانیت اهل بیت را در آیینه تمام نماى آیات نظاره گر باشند. نیکى پیامبر اکرم(ص) به حسنین(ع)، از اخلاق نیک پیامبر امین است که نویسنده، اگرچه در قالب روایت مى آورد؛ اما ارشادى است به مهربانى با فرزندان و احترام به کودکان. سیدمحسن الامین، براى بیان چگونگى شهادت امام على(ع) و دو فرزندش، شِکوهِ گونه افعال را به صورت مجهول مى آورد و یا فاعل را به صورت ضمیر ذکر مى کند: (فأخوک وابن عمّک علّیِ قتلوه وهو یصلى فى محرابه… وولداک الحسنان اللذان فدیتهما بابیک وامک قُتِلَ احدهما وهو الحسن بالسّم الذى دُسَّ الیه… واخوه الحسین قُتِلَ بضرب السیوف وطعن الرماح ورمى السهام… ) مبهم ماندن نام قاتلان، افزون بر رساتر شدن صداى انفجار فاجعه و بلاغت ادبى و اثرگذارى بیش تر، مى تواند حال و هواى حاکم بر دمشق را نشان دهد. تصویرى که از خواندن و شنیدن این خطبه ها به دست مى آید، حکایت از التزام عملى انسانهاى پاک نهادى است که چونان انسانهاى دیگر مى زیستند؛ اما چنان وارسته بودند که بایسته است هر کار و سخن ایشان را فراروى داشت و از آن، الگو گرفت. فاطمه زهرا(س)، فرزندانش را مى نوازد؛ براى شان شعرهاى کودکانه مى خواند، با آنان بازى مى کند و… . نویسنده با هوشیارى و امانت، تصویرسازى مى کند. این کودکان، همان فرزندان رسول خدا به روز مباهله اند؛ آنان که هل أتى در حق شان نازل شده است. ولى به خشم و کینه کسانى که خود را مسلمان مى دانند، به شهادت رسیده اند. سیدمحسن الامین، در لابه لاى پندآموزى و حکایت و عبرت آورى، به تاریخ و اعداد و آمار دقیق اشاره مى کند. براى نمونه، شمار کینه توزانى را که رودرروى امام حسین(ع) صف آرایى کرده اند، سى هزار نفر مى داند و بدین سان، روى عددها و رقمهاى نادرست و گاه باور نکردنى، خط بطلان مى کشد. گاه، به فراخور، شعرهاى پایانى خطبه اى را در آخر خطبه اى دیگر مى آورد. او در پى اشک نیست، که سرمشقهاى زندگى را نشان مى دهد. نویسنده با بیان مکارم اخلاق اهل بیت، و از آن شمار، از بخشندگى، آزادگى و دلیرى الگوسازى مى کند. با برجسته ساختن این سجایا، ارزشهاى اهل بیت را آشکار مى سازد، تا خواننده خود، به سنجش بپردازد و شیوه درست زیستن را از دلِ رفتار و گفتار بزرگان دین بیرون آورد. سلوک نیک ائمه اطهار(ع) با کودکان، جوانان، پیرمردان و پیرزنان، غلامان، اعراب و… را باید سرلوحه کار خویش قرار داد. امام حسین(ع)، از یک اعرابى تهیدست، مطالبى را مى پرسد و در برابر هر پاسخ درست، گرهى از گره هاى زندگى اش را مى گشاید. دست آخر، اعرابى لب به سخن مى گشاید: (اللّه أعلمُ حیثُ یجعل رسالته ) دهان کودکى که سوره فاتحه را از بَر مى خواند، پر از دُر مى کند، تا جایگاه آموزش و تربیت اسلامى کودکان را گوشزد کند. کنیزى را که چیز کم ارزشى به امام هدیه مى دهد، در راه خدا آزاد مى کند: (انتِ حرّةُ لوجه اللّه) آرى ایشان پرورش یافتگان مکتب قرآن و دامن رسول خدا هستند نیکى را جز به نیکى پاسخ نمى گویند. (و إذا حییتم بتحیةٍ فحیوا بأحسن منها أو رُدّوها. ) پس از یادآورى این مطالب ارزش مند و پیامهاى پربار است که علامه سیدمحسن الامین گریزى به کربلا مى زند. از سخاوت مندى امام حسین همین بس که در راه کربلا، به حربن یزید ریاحى و یک هزار سرباز، که راه را بر امام و یارانش بسته بودند، نیکى مى کند؛ به سربازان و اسبان آنها آب مى دهد. و این جاست که با یک پرسش ما را به روز واقعه مى برد: اما در کربلا چه گذشت؟ مجلس دهم، خواننده المجالس السنیة را به کوه نفس گیر عاشقى مى برد؛ امام حسین(ع) از معاویه درخواست مى کند تا حاجت یک اعرابى را برآورده سازد! آن چه امروزه منبر ما از آن غافل مانده، بلاغت و شیوایى خطابه هاى حسین بن على(ع) است. سیدمحسن الامین، با آوردن بخشهایى از خطبه هاى بلند امام حسین(ع) گو این که بر آن است تا ما را با جنبه هاى دیگرى از زندگى سرشار از آموزه حسین(ع) آشنا سازد. حسین(ع) نه تنها سخاوت و شجاعت را از جدّ و پدر به ارث برده، که نکته دانى و فن بیان و برهان را به خوبى فرا گرفته بود زندگى آن بزرگوار تنها به ده روز محرم الحرام سال 61 هجرى محدود و محصور نمى شود. خطبه شانزدهم کتاب، نامه اى است که معاویه به امام حسین(ع) مى نویسد و امام را تهدید مى کند و پس از پاسخ شجاعانه و دندان شکن امام به وى، معاویه، به مناقب و جایگاه خاندان رسول اللّه(ص) اعتراف مى کند. سیدمحسن الامین، از رهگذر مقایسه هاى متقن، بزرگى اهل بیت و خُردى آل ابى سفیان را نمایان مى سازد. محرم ماهى است که مردم عصر جاهلى آن را پاس مى داشتند؛ اما چه بى حرمتیها، قتلها و یغماگریهایى که در این ماه بر اهل بیت نرفت. اما در سیره و سخنى که نویسنده مى آورد، جزع و فزع جایى ندارند و اندوه، به زیان رسانى به تن و جان نمى رسد. امام صادق(ع) براى کسانى که قبر جدش حسین را زیارت کنند، دست به دعا برمى دارد. از پیروانش مى خواهد از راه دور و نزدیک بر حسین شهید سلام گویند. گریه امام صادق(ع)، تنها در روز عاشوراست. نویسنده با امانت دارى تمام نام و شمار کشته شدگان را مى آورد و با دقت، از کتابى که منبع وى است، نام مى برد و چنانچه اختلافى در میان باشد، از کتابى دیگر یاد مى کند؛ در مَثَل یک بار داستان مسلم بن عقیل را از ابن شهر آشوب مى آورد و آن جا که اختلاف دیدگاه و روایتى باشد، مى نویسد: وفى روایة المفید أنه… . نیز، سیر تاریخى حوادث را رعایت مى کند و از شاخه اى به شاخه دیگر نمى پرد. خواننده را آرام آرام با رخداد سترگ عاشورا آشنا مى سازد. مختصر و پر اثر روایت مى کند، گو این که سریالى پایان ناپذیر است که باید با تأنى و تأمل نگریست و عبرت گرفت. به صَرفِ واژه ها اهمیت شایانى مى دهد؛ چرا که قرار است روایت درست را نقل کند و چنان چه به لحاظ صرف و یا نحو و وزن اشکالى ببیند، در پانوشت گوشزد مى کند. همچنین، اشتباه هایى که شمارى از مورخان داشته اند، بیان مى کند. براى نمونه یادآور مى شود که پاره اى از مورخان، میان داستان قیس بن مسهر صیداوى، فرستاده امام حسین، و عبداللّه بن یقطر، فرستاده مسلم بن عقیل به نزد امام حسین(ع) اشتباه نموده، هردو را یکى پنداشته اند. سیدمحسن الامین، در نقل اشعار و رجزهایى که امام و یارانش خوانده اند، حساس و امین و دقیق است. درستى روایت، یا نقل از کتاب معتبر، با رعایت امانت، کارى است که وى پیش مى گیرد و با این روایات، چونان مسائل فقهى برخورد مى کند و عباراتى چون: (الأظهر)، (واللّه اعلم) و جز اینها مى آورد؛ گو این که درصدد صادر کردن فتوایى است که معاد و معاش آدمیان در گرو آن است و البته براستى کربلا و آموزه هاى حسینى و اهل بیت، در نگاه وى چنین است که هر افزودن و یا فروکاستنى، روح پیام ملکوتى و انسانى اهل بیت را زیر سؤال مى برد و انسان را از رسیدن به کنه عمل و گفته ایشان باز مى دارد. علامه سیدمحسن الامین جبل عاملى، از نگاه دقیق به ریزه کاریهاى کردار و رفتار امام حسین(ع) دریغ نمى ورزد. شاید ـ براى نمونه ـ تیزکردن شمشیر براى جنگ، در نگاه مردمان اهمیت چندانى نداشته باشد که چه کسى بدین کار مبادرت مى ورزد، اما وى از این کار کوچک هم، نکته اى آموزنده بیرون مى کشد و فرادید اهل دقت، قرار مى دهد، و به معالجه و معاینه و کالبدشکافى روایتها و راویان و علتها و عاملها و فضاى روایت مى پردازد، تا حقیقت امر را آشکار سازد. هر کار کوچک و بزرگى که در راه رسیدن به کربلا انجام پذیرفته، بهانه اى است براى یافتن و دریافتن حقیقتى که ما را به نور اهل بیت نزدیک تر کند. امام حسین(ع)، زنان اهل بیت را با نام مى خواند و از یکایک ایشان مى خواهد مبادا دست به کارى زنند که زیبنده اسلامیت و انسانیت و نام رسول اللّه نباشد: (اى خواهر، اى ام کلثوم، با شما هستم اى زینب و اى فاطمه، و تو اى رباب! چون کشته شوم، مبادا پیرهنى چاک کنید و یا گونه خویش بخراشید؛ زبان به بدگویى مگشایید!) و در جایى دیگر از زینب مى خواهد: (مبادا فریب شیطان را بخورید و بردبارى از کف بدهید. به گونه اى عزادارى کنید که از حدود الهى فراتر نرود که هیچ چیز جز خدا باقى نمى ماند؛ مسلمان باید رسول اللّه را اسوه خود قرار دهد. ) بى گمان، مراد نویسنده نه تنها نشان دادن فضایل اهل بیت، که معین کردن مرز عزادارى بر مصیبت ایشان است براى پیروان راستین. نویسنده، حتى تلفظ درست نامها را ضبط مى کند. شَمِر بر وزن کَتِف به کسر است و پس از آن، سکون و گویا تلفظ عامه مردم (شِمر) نادرست باشد. حکایتى که سیدمحسن الامین از نبرد جانانه هریک از یاران جان نثار و وفادار امام حسین مى آورد، کوتاه، پندآموز، اثرگذار و بى کم و کاست است. از بزرگ نمایى دور مى شود و ایشان را در هیأت انسانهایى وارسته به تصویر مى کشد، نه موجوداتى فرازمینى.

* جزء دوم سیدمحسن الامین، نگارش جزء دوم (المجالس السنیة) را به سال 1340 هجرى قمرى، در دمشق به پایان رسانید. در 21 شوال 1353، در روستاى شقراء از توابع جبل عامل، بازنگرى کرد. این بخش در 134 صفحه، شامل 54 خطبه است. چندین نکته در این بخش، داراى اهمیت است: 1. پاره اى از مطالب، همان است که در بخش نخست آمده است و اندکى اختلاف دیده مى شود. این مسأله را باید نشانه دقت نویسنده، رعایت امانت و خارج نشدن از نقل قولهاى شایسته و خردمندانه دانست. سیدمحسن الامین، با هرگونه تحریفى مخالف بوده، بر آن نیست با حاشیه پردازیها و شاخ و برگ دادن و تصویرسازیها، واقعه کربلا را به دیگر گونه تعریف و تحریف کند. 2. منبر، مدرسه است و خطبه مى تواند مفاهیم بنیادین دین مبین اسلام را به شنوندگان بشناساند. نویسنده در بخش دوم، به واژه ها و مفاهیم کلانِ اندیشه، تاریخ و فرهنگ اسلام و قرآن، بیش از جزء نخست نظر افکنده است. 3. حضور چشمگیر زنان در صدر اسلام و رخدادها، غزوه ها و جنگها بیش تر شده، نقش برجسته ترى به خواننده منتقل مى شود. 4. داستانهاى قرآن، مقدمه اى براى مقایسه تاریخ اهل بیت(ع) با تاریخ پیش از آن است. شرح آیات و واژه هاى مشکل قرآن، نگهداشت پیوستارى و تسلسل داستانها و دورى گزیدن از پراکنده گویى، این خطبه ها و گفتارها را پربارتر کرده است. براى نمونه داستان گم گشتگى یوسف در پنج گفتار آمده است. خواننده و شنونده، یک دوره مختصر از حساس ترین رخدادهاى تاریخ انبیا و اسلام را پیش روى خویش مى بیند. به دیگر سخن، موعظه ها و سخنرانیها، جز از طریق آشنایى درست با تاریخ انبیا و رسولان ـ که دیباچه هاى شکل گیرى اسلام اند ـ و حوادث مهم تاریخ صدر اسلام و سلف صالح، امکان پذیر نیست. باید در آغاز به تاریخ درست مسلح شد و از آن پس به موعظه پرداخت تا چیزى به گزاف نگفت. سیدمحسن الامین، براى پیوند دادن تاریخ اسلام با حادثه عاشورا، مقدمه بافى نمى کند. وقتى در خطبه ى یکصد و دهم، لیلة المبیت را یادآور مى شود، به یاد کربلاییان مى افتد: (ذکرّنى هجوم قریش على علّی(ع) بمکة، حین أباته ابن عمه رسول اللّه(ص) على فراشه هجوم اصحاب ابن زیاد على مسلم بن عقیل بالکوفة حین ارسله ابن عمه الحسین(ع) لیأخذ البیعة على اهلها.) هر واژه و عبارت این خاطره ـ که گویى سید آن را زیسته و از نزدیک لمس کرده، هشدارى است که ما را به فضاى حسینى مى برد. واژگان به خوبى انتخاب شده اند. (امام حسین(ع) و مسلم پسرعموى یکدیگرند چونان محمدمصطفى(ص) و على(ع). مسلم، نائب حسین است، بسان على بن ابى طالب که نائب حضرت ختمى مرتبت بود. دشمن، همان گونه که به مسلم یورش آورد بر على هجوم آورد.) ثبت و شرح دقیق نامها و مکانها، گاه مؤلف را بر آن مى دارد تا در یک صفحه، بیش از بیست پانوشت بیاورد. نویسنده، به طور ضمنى، ریشه هاى فساد بنى امیه را که در قتلگاه کربلا به اوج رسید، بررسى مى کند. با آوردن رخدادهایى که از نابکارى و کارشکنى و کفر و الحاد مشرکان عصر پیامبر اکرم(ص) و گره زدن آن با بخشى از حادثه کربلا، به این کار، جامه عمل مى پوشاند. درگذشت ابوطالب، لیلة المبیت، هجرت پیامبر به مدینه، غزوه بدر و احد زمینه هاى پیدایش کفر و نفاق و کینه توزى دشمنان انسانیت علیه اسلام است که اینها همه، خود را در روز واقعه هویدا ساختند. یادآورى و مقایسه حماسه کربلا با قضایاى صدر اسلام، سیدمحسن الامین را بر آن داشته، گاهى در میانه گفتارها، گریز زند و به همانندى عملکرد غیرانسانى مشرکان صدر اسلام و منافقان عصر حسین اشاره کند. مجتهد بزرگ، در نقل روایات تاریخ صدر اسلام، به درستى سند، نقل از فریقین، معقول بودن و اعداد و رقم مى نگرد. وى مى توانست قضیهُ کنده شدن دَرِ قلعه خیبر توسط مولاى متقیان را آب و تاب بدهد و به نقل از روایات، شمار کسانى که این دروازه را باز و بسته مى کردند، به چهل نفر برساند؛ اما روایتى را نقل مى کند که خردمند را مقبول افتد: (قال ابورافع مولى رسول اللّه(ص) فلقد رأیتنى فی سبعة نفرٍ أنا ثامنهم بجهدٍ أن نقلب ذلک الباب فما نقلبه. )  شمارى بر این پندارند که علماى جبل عامل، خطیبان و علماى لبنان با دید تسامح به پاره اى از رخدادهاى اسلامى مى نگردند. طبیعت آن سامان و یا هم زیستى با اقوام و ادیان دیگر، آنان را نسبت به نقل احادیثى که به چالش و نزاع دامن مى زنند، به وادى و عرصه مسامحه و تساهل کشانده است. اما این دیدگاه، دست کم در مورد علامه سیدمحسن الامین درست نمى نماید. روایاتى که وى از برخى از صحابه نقل مى کند، گویاى روى گردانى ایشان از نص قرآن و فرمایش رسول خدا، بى ایمانى، کم ایمانى، نفاق و بى اعتمادى به وحى و پیغامبر است که بى هیچ شائبه اى، دیدگاه یادشده را باطل مى کند. علامه سیدمحسن الامین، دست به خودسانسورى نمى برد و تاریخ را به خاطر خوشایند و بدآیند این و آن، دگرگون نمى کند. افزون بر دقت در درستى روایت، هر روایتى را کامل نقل مى کند و تنها به رساندن پیام و نادیده گرفتن سیاق و بستر تاریخى بسنده نمى کند. امروزه، بسیارى از اهل منبر و بحث و نظر، روایت را از میانه نقل مى کنند و به رخدادهاى پیشینى و پسینى نظر نمى افکنند و بدین سان به دل خواه خود، نتیجه هایى به دست مى آورند. این نقلهاى ابتر و گزینشى، جان روایت را مى ستاند. سیدمحسن الامین اما پیام روایت را در کلیّت آن مى بیند؛ از این روى روایت را بى کم و کاست مى آورد و اقوال دیگران را در پرانتز مى آورد. براى نمونه، بارها و بارها حدیث منزلت را شنیده ایم؛ اما حوادث پیش از آن، تاریخچه حدیث، موضع و اسباب و افراد مورد عتاب و خطاب را، که از فرمان رسول خدا سرپیچى کرده اند، کم تر شنیده ایم و از این روى، ناچار شده ایم براى جبران بخشهایى که نقل نمى کنیم، از مقدمات ارزش مند روایت بکاهیم و به جاى آنها (یاعلى) بیاوریم در حالى که ساختار و مقدمه چینیهاى حدیث بسیار گویاست. اگرچه (یاعلى) و (أنت) ندارد. پیامبر اکرم، در یکى از واپسین غزوه ها، یعنى تبوک، به همراه پانزده هزار تن از مسلمانان، که در تنگناى اقتصادى به سر مى بردند و از این رو، بر آنان لشکر تهیدستان (جیش العسرة) نام نهاده اند، به همراه شمارى از بردگان و پیروان در این جنگ شرکت جستند. پیامبر(ص)، على(ع) را به عنوان نماینده خود در مدینه برمى گمارد تا ام القرى را، که فاصله زیادى با میدان جنگ داشت، از گزند منافقان در امان بدارد. خداوند به پیامبر وحى فرموده بود: جنگى در میان نخواهد بود. منافقان شایعه کردند که بودن على بن ابى طالب در این جنگ، بر پیامبر(ص) گران آمده، او را از میدان کارزار دور ساخته است. چون على(ع) این سخن شنید، سلاح برداشت و خود را به پیامبر رسانید و سخن منافقان را نقل کرد. این جاست که این گفت وگو، که حامل پیامهاى فراوانى است، صورت مى پذیرد. دروغ گویى منافقان آشکار مى شود: (انما خلفّتک لما ورائى فارجع فاخلفنى فی اهلى واهلک فإن المدینة لاتصلح إلاّ بی أو بک فأنت خلیفتى فى اهل بیتى ودار هجرتى. أما ترضى أن تکون منى بمنزله هارون من موسى، إلاّ أنه لانبى بعدى. ) روایت پایان نیافته، امام على(ع) که گوش به فرمان وحى خدا و سخن رسول خداست؛ باز مى گردد و فریضه جانشینى پیامبر را عهده دار مى شود. کارشکنیهاى منافقان و یا مؤمنانى که تحت تأثیر شایعه پراکنى منافقان قرار گرفته بودند و آهنگ مخالفت جنگ مى کنند، تا این که پیامبرا کرم باز مى گردد. نقش زنان در این روایت ستودنى است که با شوهران خویش، که نافرمانى کرده بودند، لب به سخن نمى گشاید و بدون این که کلامى میان زنان و این سه تن: الکعب بن مالک، مرارة بن الربیع، هلال بن امیه رد و بدل شود، براى شان غذا مى آوردند و این سه تن، به یکى از کوه هاى اطراف مدینه مى روند و ادعا مى کنند که پیامبر از همسران شان خواسته تا با آنان سخن نگویند و سوگند یاد کردند، تا زنده اند با یکدیگر سخن نگویند، مگر این که خداوند، توبه ایشان را بپذیرد. پس از پنجاه شب، آیه نازل مى شود: (وعلى الثلاثة الذین خلفوا حتى إذا ضاقت علیهم الارض… ثم تاب علیهم. ) این تازه بخشى از روایت است و حوادث دیگرى در پى دارد که سیدمحسن الامین، با دقت از نفاق منافقان پرده برمى دارد و حق بودن على بن ابى طالب را آشکارتر مى کند. این بیان دقیق کجا و آن بخش کوتاه شده روایت کجا! جالب این که مؤمنانى بسان ابوخیثمه و ابوذر غفارى نیز، براى یارى پیامبر به سوى میدان جنگ مى روند؛ اما چون رسول خدا از نیت و صدق عمل ایشان نیک آگاه بود، آنان را آب مى نوشاند و براى شان دعا مى کند. على بن ابى طالب(ع)، در چنین فضایى جانشین رسول اللّه(ص) شد و گمان نمى رود بتوان جایگاه و عظمت این جانشینى را جز با نقل یکپارچه روایت آشکار ساخت. جالب این که علامه سیدمحسن الامین، براى نمایاندن غزوه سرنوشت ساز تبوک، به یک گفتار بسنده نکرده، خطبه ها و صفحه هاى بعدى کتاب تاریخى ـ روایى (المجالس السنیة) را نیز به این رخداد اختصاص داده است. خطبه ارزش مند پیامبر اکرم به هنگام رهسپار شدن به سوى غزوه تبوک را یادآور مى شود که پرده بردارى از کردوکار منافقان است و نمودنِ جایگاه اصحابى همچون ابوذر، و ذکر فضائل این اصحاب از زبان على بن ابى طالب و امام صادق(ع) و نیز یادکرد احادیثى که ابن ابى الحدید و دیگران درباره مناقب ابوذر نقل کرده اند و بیان برخورد تلخ و نارواى عثمان بن عفان و معاویه بن ابى سفیان با این صحابى بزرگوار؛ صحابى حق گوى و حق شناسى که حسین بن على(ع) سالار شهیدان او را عمو مى نامید. براساس این روایتها، که سیدمحسن الامین به دقت برگزیده و درخور مقام و مقال به کار برده و با واقعه کربلا درآمیخته، نقشه تاریخى و جغرافیایى و قیام و قعود و صلح و جنگ و خموشى و فریاد ائمه اطهار و پیروان شان به نمایش درآمده که همه و همه، براى حفظ کیان اسلام و روشن نگاه داشتن مشعلِ فروزان دین است. این روایتها، از دل کتابهاى معتبر اهل سنت بیرون کشیده شده: صحیح مسلم، شرح ابن ابى الحدید، الاصابة فى تمییز الصحابه اثر ابن حجر عسقلانى شافعى، ارشاد السارى الى شرح صحیح البخارى قسطلانى، سنن ابن ماجه قزوینى، سنن ابى داود، سنن نسائى، سیره ابن هشام، السیرة النبویة نوشته مفتى شافعیه زینى دحلان، شرح صحیح مسلم نووى، الفائق زمخشرى حنفى معتزلى، کفایة الطالب فى مناقب على بن ابى طالب اثر محمدبن یوسف کنجى شافعى، مسند احمد بن حنبل، ینابیع المودة نوشته قندوزى حنفى. نیز بر این تعداد باید افزود کتابهایى را که نویسنده در اختیار نداشته، با واسطه به نقل روایت از آنها پرداخته است: ربیع الابرار زمخشرى، صحیح ترمذى، الفرائد فى فضائل المرتضى و الزهراء والسبطین شافعى خراسانى و کتاب المناقب ابى المعالى فقیه مالکیه. شأن نزول آیات و احادیث بنیادین تاریخ اسلامى از منظر سیدمحسن الامین، از جایگاه بلندى برخوردار است: غزوه ذات السلاسل، مباهله، قضایاى حجة الوداع، جنگ جمل و جز اینها، با همه مسائل پیرامونى و درونى شان، دیباچه اى براى انقلاب شکوه مند حسینى مى شوند، تا حقایق این راه و علل این قیام و انقلاب روشن گردد. زنان در این آیات و روایات، حضورى فراگیر دارند که در کم تر کتابى مى توان دید: خدیجه همسر گرامى پیامبر، فاطمه ى زهرا(س) اسماء بنت یزید از انصار به عنوان نماینده زنان دیگر که رسول زنان عرب به پیامبر(ص) نام گرفت، و سفانه دختر حاتم طائى، تمهیدى براى بیان عظمت و ایستادگى زنان تاریخ ساز کربلا مى شوند. گفتار شماره 145 در آخرین چاپ اضافه شده است. جالب این که چند گفتار و خطبه دیگر بر چاپهاى پیشین افزوده شده که به قلم سیدمحسن الامین نیستند، بلکه این بزرگوار، براى پر کردن خلأهاى احتمالى کتاب، نویسندگان دیگر را به یارى طلبیده، نکته ها و دیدگاه هاى ارزنده آنان را درباره حادثه کربلا و سایر رخدادهاى اسلامى، در کتاب (المجالس السنیة) به چاپ رسانده است. این کار، بر ارزش کتاب و پدیدآورنده اش، مى افزاید؛ چرا که این واقعه را چنان بزرگ و کلیدى و پیونده خورده با حوادث صدر اسلام مى دانست که باید گروهى براى ثبت واقعیتهاى آن، دوشادوش یکدیگر تلاش کنند. مجلس 146 را استاد محمد شراره، و مجالس 147، 148، 149 و 150 را استاد احمد عباس صالح بر جلد دوم افزوده اند و اگرچه نحوه بیان ایشان با مؤلف متفاوت است؛ اما همان چارچوب نظرى و دورى گزیدن از تحریفات لفظى و معنوى و کم و زیادیها را پیشه ساخته اند، تا گوشه اى از تاریخ اسلام را نمایان سازند. در این پنج گفتار، گریز و شعر دیده نمى شود؛ خطابه هایى تاریخى و بلند براى پرده برداشتن از حقایقى دیگر پیرامون شکوه انقلاب حسینى، مدینه در عصر امویان، انقلاب امام حسین(ع) و حکومت ستم پیشه عصر وى، عوامل انقلاب حسینى و نخستین درگیریهاى امام و یارانش در راه رسیدن به کربلاست.

* جزء سوم این بخش، در ربیع الثانى 1343، در شهر دمشق به تحریر درآمده، بازبینى و حذف و اضافه و تغییر دادن جاى خطبه ها، در سیزدهم رمضان 1362، آماده سازى براى چاپهاى بعدى در نیمه جمادى الاول 1969 در اطراف بیروت صورت پذیرفته است. در این جزء، دو اشتباه در شماره مجالس صورت پذیرفته است: خطبه هاى افزوده شده (145 تا 150) در نظر نیامده، این شماره ها دوباره به چشم مى خورند. شماره خطبه 144 نیز تکرار شده است. پس شمار مجالس چهار جزء جلد اول، 270 است نه 263 که در آخرین شماره جلد اول آمده است. جزء سوم، با تاریخ جنگهاى امام على(ع) مى آغازد و به فراخور، مؤلف رابطه هر واقعه را با رخدادهاى کربلا یادآور مى شود: داستان ورود امام على(ع) و یارانش به بصره، و آمدن امام حسین(ع) و یارانش به کربلا، بستن آب بر على بن ابى طالب و جنگاوران دیگر در جنگ صفین و منع آب از امام حسین(ع) و اصحاب و خاندان و کودکانش،.فرمانبردارى یاران مخلص على و وفادارى بى دریغ ابوالفضل و لشکریان حسین. دعاى امام على(ع) در حق آل حمدان و دعاى امام حسین(ع) در حق ایشان. شباهت بر سر نیزه کردن قرآن صامت در صفین و قرآن ناطق در کربلا. علامه، چون به جنگها مى رسد، شمار و شماره کشته شدگان لشکر دشمن توسط امام على، یا امام حسین را یاد نمى کند و به (حتى قَتَل منهم مقتلةً عظیمة) اکتفا مى نماید و این امر، از احتیاط او در مسأله برمى خیزد تا درباره اهل بیت عصمت و طهارت، سخن گزاف نگوید. سلسله بى انتهاى جوانمردیها و مقاومت و کشته شدن در راه خدا و جان فشانیهاى رسول گرامى اسلام از یک سو، و بى حرمتیها و ناجوانمردیها و دین و عقبى فروشى امویان از دیگر سو، بى پایان است. یزید، هتک حرمت زنان و غارت و چپاول را از پدرش معاویه به ارث برده، حسین، ایستادگى و جان بر کف نهادن را از على(ع) وام گرفت. مُثله کردن حسین بن على(ع) ریشه در مُثله کردن یاران على(ع) در جنگ صفین دارد. کشتار بى رحمانه حسین و هفده تن از بنى هاشم، کارى است که پیش از کربلا، بنى امیه در جنگهاى نابرابر انجام داده بودند. ددمنشیهاى دشمن و پایمردى هاى اهل بیت، سیدمحسن الامین را برآن نمى دارد تا دست به تحریف برد و یا از منابع غیر موثق نقل کند؛ زیرا تحریف در قاموس فکرى او، خدشه وارد ساختن بر منطق جانبازى حماسه آفرینان عاشورا و اهل بیت است. بر آن نبود که با آوردن مسائل احساسى و دور از منطق و عقل بشرى، مویه و لابه شنوندگان را به اوج برساند. از این روى، در کتاب المجالس السنیّة، حتى در شعر، که قلمرو آن خیال و خیال پردازى است، تحریف معنوى و لفظى واقعه کربلا و رخدادهاى پیش و پس از آن، که بدان گره خورده، راه ندارد و به هیچ رو از این دست مسائل، دیده نمى شود. رجزخوانیها و اشعار پایانى گفتارها، براساسِ شواهد تاریخى، کتابها و روایتهاى متقن نقل شده، از اشعار براى برهان آورى استفاده نشده است؛ چرا که نمى توان و نباید، با زبان استعاره و تمثیل و خیال و دیگر عناصر شعر و نظم، اقامه دعوى کرد و برهان و دلیل و حجت آورد. در جزء سوم، خواننده با ریشه هاى دشمنى با اهل بیت آشناتر مى شود. اگردر جنگ نابرابر کربلا، یزیدیان از ریختن خون کودکان ابایى ندارند، پیش از این امویان در جنگ صفین، و حتى پیش تر در جنگها و کشتارهاى مدینه و مکه و یمن، خون شیعیان على بن ابى طالب را به جرم شیعه على بودن ریخته اند. اگر لشکر کینه توز یزید بن معاویه، دست خویش به خون بى گناهان و پاکان و کودکان آلودند و امام آزادگان را بى هیچ عذاب وجدانى سربریدند، پیش از این، امویان در صفین از هچ ترفند و کار ناشایستى فروگذار نکردند و مسلمانان و صحابه و مؤمنان را از دم تیغ گذرانده اند. نیز، باید نیک رفتارى و حسن خلق امامان را دید که چگونه به مسکین و درمانده و زنان ستمدیده و مستمند یارى مى رساندند، اما زنان اهل بیت چه تازیانه ها و سیلیها و داغها که متحمل نشدند. حضور پرشکوه بانوان آزاده را در جاى جاى رویدادهاى بزرگ تاریخ اسلام مى توان دید. زنان شاعر و مدافع خاندان رسول اکرم(ص) که چکامه ها در ستایش اهل بیت و نکوهش امویان دارند و در مجلس معاویه، مروان، یزید و عمروبن عاص و سعید بن عاص، از گفتن سخن حق هراسى به دل راه نمى دهند. زنانى همچون سودة بنت عمارة ابن الاشتر الهمدانیه، بکارة الهلالیه، الزرقاء بنت عدى، ام سنان خثیمه المذحجیه، عکرشة بنت الاطرش، دارمیة الحجونیه، ام الخیر بنت الحریش بن سراقه البارقى، أروى بنت الحارث بن عبدالمطلب، بانویى از بنى ذکوان، غانمة بنت غانم، آمنة بنت الرشید همسر عمرو بن الحمق که در راه اعتلاى کلمة اللّه و پاسدارى از آیین نو و مبارزه با نمادهاى کفر و ستم به زندان رفتند، در رکاب على بن ابى طالب(ع) جنگیدند، رو در روى طاغوتهاى زمانه خویش ایستادند و جز سخن حق بر زبان نیاوردند. باتوجه به اثرگذارى و اهمیت شعر نزد عرب آن مرز و بوم در نکوهش خاندان جور شعرها سرودند و نداى حق را به گوش دیگران و از آن جمله ستمگران، رساندند. علامه سیدمحسن الامین، در پایان داستان هریک از این شیرزنان، از بانوان پاک نهاد حادثه کربلا یاد مى کند. شعر رباب همسر حسین(ع)، خطبه زینب و پاسخهاى متین سکینه دختر امام حسین(ع)، و کلثوم را به یزید بن معاویه یادآور مى شود. نویسنده، همچنان در نقل ا شعار، احتیاط مى کند. براى مثال، شعرى که همسر حجر بن عدى ـ صحابه ى بزرگوارى که به دست معاویه کشته شد ـ نقل مى کند و در پاورقى مى آورد که بیت سوم را مرزبانى نیاورده و ابن اثیر به جاى واپسین بیت، بیت دیگرى یاد کرده است. درست همین جانبازیها و رشادتها از سوى دوستان مخلص اهل بیت در دربار معاویه، یزید و مروان، دیده و شنیده شده است و نیز همین جفا و ستم و ناجوانمردى از دنیامداران دین فروش بر مؤمنان حق گوى رفته است. احنف بن قیس تمیمى در دربار معاویه از امام على(ع) دفاع مى کند و زهیر بن القین در دشت کربلا از پسر على. ابوطفیل عامر بن وائله از شاعران و رزمندگان سپاه على در صفین، در بارگاه معاویه و در کنار دنیاپرستانى چون مروان بن الحکم و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حکم جانانه به دفاع از على(ع) برمى خیزد. در این میان، نباید قیس بن سعد بن عبادة انصارى، ولید بن جابر بن ظالم طائى، عمرو بن حمق خزاعى، عدى بن حاتم طائى، ضرار بن ضمرة، صعصعة بن صوحان و عقیل بن ابى طالب را فراموش نمود که هریک مى تواند مبناى منبرى باشد و یادآور ایثار مسلم بن عقیل و حبیب بن مظاهر و عباس بن على(ع) و قاسم بن الحسن(ع). در این راستا، حدیث کساء، آیه تطهیر، حدیث غدیر، پلیدى زبیر، حقانیت على بن ابى طالب(ع) از زبان صحابه پیامبر رحمت و به شهادت ایشان و کتابهاى اهل سنت استخراج شده است. به دیگر سخن، اسناد روایات و تفسیر آیات، به اقوال و کتابهاى ابن عباس، ابن ابى الحدید، احمد بن حنبل، ابن عبدربه، ابن صباغ مالکى، مرزیانى و ابن قتیبه باز مى گردد. سبک و ساختار پاره اى از مجالس جزء سوم، با خطبه هاى پیشین متفاوت است. پاره اى از این خطبه ها به یازده صفحه مى رسد و آغاز و پایان دیگرى یافته اند. از این جمله مى توان به مجلس یکصد و نود و یک (المجالس السنیة) (در واقع یکصد و نود و هفت) و دویست و یازده اشاره کرد. از مجلس شماره یکصد و نود و یک کتاب به بعد، صفات پسندیده، دانش، بردبارى، شجاعت، حکمت، دادگسترى، فصاحت و قناعت مولاى متقیان و على بن ابى طالب(ع) آمده است و شهادت دوست و دشمن، اشعار و آیات و روایاتى که درباره ایشان است، نگاشته شده است. این مناقب را حسین بن على(ع) در روز کربلا به دشمنان گوشزد کرد، اما آنان وقعى ننهادند و جگرگوشه محمد مصطفى و على مرتضى را به خاک و خون کشیدند. بنى امیه، بنابر نقل سیدمحسن الامین از اسناد معتبر تاریخى، از سر اِکراه، اسلام آوردند و کینه جنگ بدر و فتح مکه را در دل نگه داشتند و چون به مسند قدرت رسیدند، دشنام دادن به على و فرزندانش را از واجبات منبر و نماز عید و جماعت و جمعه، قلمداد کردند. این جریان خباثت آلود، ادامه داشت، تا این که عمر بن عبدالعزیز، ناسزاگویى به على(ع) را ممنوع کرد و فدک را به اهل بیت بازگرداند. المجالس السنیة، از کارشکنیها و خُلف وعده هاى دیرینه یهودیان در صدر اسلام و عصر پیامبر اکرم(ص) پرده برمى دارد که چگونه به جنگ احزاب (خندق) منجر شد و چسان، تدبیر سلمان فارسى، مسلمانان را پیروز گردانید. علامه سیدمحسن الامین، نه تنها به ذکر مناقب و مصائب اهل بیت همت گماشته، که ویژگیهاى شیعه راستین را برمى شمارد. ویژگیهایى که بازتاب بخشى از صفات اسلامى و انسانى اهل بیت بشمارند. تقوا، روزه دارى، نماز، تعهد نسبت به همسایگان تهیدست، بیچاره گان، وامداران، یتیمان و سخن نیک گفتن از اخلاق پسندیده ى ائمه اطهار است که هر شیعه اى باید آنها را به کار بندد و خود را بدانها بیاراید. مؤلف، در آخرین خطبه جزء سوم، ویژگیهاى نیک دین مبین اسلام را مى آورد و با جهان عرب پیش و پس از اسلام مى سنجد تا نعمت بزرگ این دین حنیف را یادآور شود. پیش از اسلام، بسیارى از مردم در شرک روزگار مى گذراندند. گروهى آتش پرست بودند. شمارى به پرستش ستارگان، ماه، خورشید، فرشتگان، آدمیان و بتان روى آورده بودند. به سراى پسین و دنیاى پس از مرگ، اعتقادى نداشتند. پیامبر اسلام، ارمغان آور برابرى، برادرى، بخشش، دانش، برهان و نوآورى و تلاش و پاسدارى از مال و جان و ناموس مردم و پاکیزگى و دورى گزیدن از ربا و زنا و پلیدى و شراب خورى و قمار و غیبت و جاسوسى و چاپلوسى و حسد و دروغ و سرقت و قتل و اسراف بود. پیامبر، زن را ارج گذارد و احکامى آسان و بى پیرایه بنیاد نهاد و به نیکى فرمان داد. اهل بیت رسول خدا، آیینه نیک خویى و دورى از بدیها بودند و دوست و دشمن به این حقیقت اعتراف کرده است. اهل بیت رسول اللّه، که نیکى کردن به ایشان پاداش پیامبر بود، نه تنها رفتار نیک به چشم ندیدند که در نماز به شهادت مى رسیدند و یا به زهر کین از پاى درمى آمدند و یا در کارزار کربلا به خاک و خون غلتیدند و خانواده هاى شان در چنگال و اسارت مدعیان مسلمانى گرفتار آمدند.

* جزء چهارم این بخش در ذى القعده 1343 تحریر، در رمضان 1362، حک و اصلاح و در 16 جمادى الاول 1373 بازبینى و تصحیح شده است. مؤلف، در مؤخره کوتاه کتاب مى نویسد: (در جزء پنجم، که در یک کتاب جداگانه به چاپ رسیده است. دیگر از مصائب کربلا سخن به میان نخواهد آمد.) در جزء چهارم، خطبه ها بلندتر و استفاده از شعر بیش تر شده است. یکى از خطبه ها، شعر مؤلف است و شرح وى بر این شعر که درباره حرکت کربلاست. رعایت ادب، یکى دیگر از محاسن کار مؤلف است و الگویى براى اهل منبر و خطبه و ارشاد. وى، از نقل واژگانى که حامل معنایى قبیح و تصویرى رکیک اند، إبا دارد و مثلاً مى نویسد: (فى کلامٍ آخرٍ قبیح… . ) موضوع آخرین خطبه هاى این کتاب، مفاهیم کلیدى اندیشه اسلامى است. ارزش دانش، بردبارى، مکارم اخلاق و توبه. نویسنده اینها را از این روى یادآور مى شود و درباره آنها به بحث مى پردازد تا نشان دهد رعایت نکردن آنها، از جمله علتهایى است که به فاجعه کربلا انجامید و پاى بند نبودن به آنها از سوى لشکریان یزید، سبب رقم خوردن آن فاجعه بزرگ شد. علامه سیدمحسن الامین، جزء چهارم را با داستان موسى(ع) مى آغازد و هراس وى از فرعون را با هراس حسین بن على(ع) از فراعنه بنى امیه همانند مى داند که هر دو مى گفتند: (خدایا ما را از این قوم ستم پیشه رهایى بخش) داستان هاشم، جدّ پیامبر(ص) و على و حسین(ع) و کینه امویان از بنى هاشم و دست آخر، وفادارى بنى هاشتم به حسین در روز عاشورا، محتواى خطبه هاى بعدى را تشکیل مى دهند. این در حالى است که آن دسته از نصرانیانى که ایمان آورده بودند و هیچ گونه خویشاوندى با پیامبر نداشتند، مقام و جایگاه على بن ابى طالب و حسین بن على را ارج مى نهادند و در رکاب على بن ابى طالب در جنگ جمل و در کنار سالار شهیدان در کربلا شمشیر زدند و به شهادت رسیدند. حتى بت پرستان جاهلى که اسلام را برگزیدند، از جایگاه اهل بیت آگاه بودند و آن را پاس مى داشتند. پاره اى از خطبه ها، به چگونگى شهادت امیرمؤمنان، على(ع) پایان مى پذیرند. کینه توزى آل ابى سفیان، چنان فراگیر بود که به زیاد بن ابیه و فرزندش عبیداللّه منتقل شد که نه تنها جان، مال و ناموس شیعیان على را به بازیچه گرفتند و خون پیروان آنان را بى رحمانه ریختند، بلکه عزیزترین عزیزان رسول خدا را از دم تیغ خود گذراندند. میثم تمار، سعید بن سرج، به جرم پیرو على بودن از دم تیغ گذرانده شدند و یا خانه بر سرشان ویران شد و همسر و فرزندان شان زندانى شدند. سیدمحسن الامین، حتى براى پلیدکارى و شراب خوارى یزید بن معاویه که بر کسى پوشیده نبود و نیست، مصادر و منابع بسیارى مى آورد: (تنقل هذه الواقعه عن تاریخ الطبرى وکامل بن الأثیر والفخرى والإمامة والسیاسة والأخبار الطوال والعقد الفرید والأغانى وغیرها.) اگرچه شمار اشعار جزء چهارم بیش تر شده، اما شعر نه در مقام برهان، که براى بیان و بسط آمده است. اشعار فراوانى، بارها و بارها، تکرار شده، که البته این تکرار نشأت گرفته از دقت مؤلف است که حتى شعر باید منبع موثق و گوینده مشخص داشته باشد. اشعارى که اهل بیت در مقام شرح حال و با شاهد مثال و مصیبت آورده اند. اندوه زین العابدین بر پدر، پارسایى و فضل این امام همام، عزادارى تابعین بر شهیدان کربلا، کشتن زید بن على(ع)، سوگوارى زنان بنى هاشم بر حسین و یارانش، کشتار نوادگان امام حسن(ع) به دست منصور، یادآورى بخشهایى از تاریخ امام زین العابدین، امام محمدباقر، امام جعفر صادق، امام موسى کاظم، امام على بن موسى الرضا، امام محمدجواد، امام على الهادى(ع)، اشعار ابى فراس و بنوحمدان به عنوان پیروان مخلص اهل بیت، فرزدق، خشم و کینه عباسیان نسبت به اهل بیت و هموار کردن راه کشتن ایشان و دعبل خزاعى، که در کنار این تاریخ موجز و دقیق، از فضل و دانش و بردبارى و مکارم اخلاق و توبه و مرگ و پلیدى حسد گفته شده، گو این که این نیکیها، همه، همراه جدایى ناپذیر اهل بیت اند و آن پلیدیها، یکسره از ساحت ملکوتى ایشان دور است. دو مجلس واپسین جزء چهارم کتاب، به زنان داغ دیده اختصاص یافته که در جاهلیت و اسلام داغ برادر دیده اند، چکامه ها سروده و یا سخنان حزن انگیزى بر زبان جارى کرده اند. براستى که غم زینب بر داغ برادرش حسین شهید، در هیچ ساحلى پهلو نمى گیرد و از این رو، بزرگ ترین اندوه جهان باید شمرد.

* جزء پنجم این بخش، جلد دوم (المجالس السنیّة فى مناقب ومصائب العترة النبویه) است. موضوع این کتاب، زندگى و سرگذشت پیامبر اکرم(ص)، دخت گرامى اش حضرت فاطمه زهرا(س) و سایر معصومان است. احوال، مناقب، براهین امامت، حکمتها و اندرزهاى قصار در قالب منبر آمده است. احوال، غیبت و اشعارى که درباره امام زمان(عج) سروده شده، براساس روایتها و کتابهاى معتبر، با ذکر اختلاف اقوال و روایات بیان شده است. در بخش آخر این جزء، براساس روایتهاى مشهور، سال و ماه و روز درگذشت و شهادت چهارده معصوم آمده است. نویسنده بر چاپ دوم (کتاب حاضر) مجالسى افزوده است. در جزء پنجم پانوشتهاى درازدامن براى روشن گرى دیدگاه اهل سنت، اشاره تفصیلى به برخى از منابع، گره گشایى از واژگان سخت، تبیین اختلاف روایتها و روشن کردن خطبه هایى که بر چاپ نخست افزوده شده، از امانت دارى مؤلف نشان دارد. پس از دیباچه اى کوتاه (2 و 3)، مجلس نخست به پیامبر اعظم(ص) اختصاص یافته که تا مجلس هشتم (46) ادامه مى یابد. در پایان، پاره اى از سوگواره هایى که شاعران در رثاى نبى امین اسلام سروده اند، آمده است. سیدمحسن الامین، با نشان دادن اختلاف روایات و دیدگاه ها درباره ولادت و عمر و شهادت هریک از بزرگان معصوم، گویى بر آن است تا اهل منبر و خطابه و تاریخ را از جزم اندیشى دور سازد؛ چرا که بیش تر این تاریخها و رخدادها، راویان و روایتهاى گوناگونى داشته اند و نمى توان تنها یک روایت را برگزید و روایتهاى دیگر را نادیده انگاشت. اهتمام ورزیدن علامه سیدمحسن الامین به این تاریخها و دقت در ثبت رویدادها و شرح تفاوتها، چنان است که خواننده گمان مى برد با یک متن فقهى محقق سروکار دارد: قال، إن قلت، قیل، واللّه اعلم، در این اثر فراوان به چشم مى خورد که بر ارزش متن مى افزاید. بى هیچ شک، کار دقیق و عالمانه نویسنده، ما را با یک متن سترگ و پژوهشى درخور شأن اهل بیت مواجه مى کند که باید با دقت و امانت به دیگران منتقل سازیم.