سازوکار پیدایى خرافات در جامعه امروز

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


بشر از دیرباز هماره در پى این بوده است که کاستیها، کمبودها و آسیبهاى حیات اجتماعى و فردى خویش را به گونه‏اى بزداید. در این راستا و براى دستیابى به این مهم، به تولید، گزینش و کاربرد روشهاى گونه‏گون دست یازیده است. و این پویش و کوشش همچنان ادامه دارد.

زندگى و حیات آدمى، از راه‏هاى گوناگون و به وسیله عوامل بس جورواجور، با آفتها دست به گریبان و رو به رو و آسیب‏پذیر مى‏گردد، که چه بسا درمان پاره‏اى از آنها پرهزینه، دشوار و گاهى ناممکن است. پاره‏اى از این عاملهاى مرض‏زا و آفت‏خیز، تنها به سیستم نورولوژیک، فیزیولوژیک و آناتومیک انسان آسیب نمى‏رسانند. بلکه روان و روح آدمى را مورد حمله‏هاى کشنده و ویران‏گر قرار مى‏دهند که هم برآیندهاى منفى اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى آن خطرآفرین و سنگین است و هم راه درمان آن بسى طولانى، پرسنگلاخ و نفس‏گیر است. از این روست که در تفکر و فرهنگ اسلامى، سلامت جسم و روح خواسته شده است. چنانکه على(ع) در فرازى از درخواستهایش از خداوند، همان را مى‏طلبد:

»ونسأله المعافاة فى الادیان کما نسأله المعافاة فى الابدان.»1

و از او مى‏خواهیم تا دین‏مان را به سلامت دارد، آن چنانکه از او مى‏خواهیم تا تن‏هامان درست ماند.

از شمار مهم‏ترین مرض و آف‏تى که روح و روان آدمى را رنجور و اندیشه‏اش را ویران و سپس رفتارش را به کژراهه مى‏کشاند، همانا »خرافات» است. به طور طبیعى درمان و پیشگیرى از آن، مانند دیگر بیماریها، آسیبها و آفتها، در گرو شناخت عامل مرض و ساز و کار پیدایى، اثرگذارى و درایش آن است. و چون در جهان امروزین و مدرن به سر مى‏بریم که با جهان گذشته و سنتى ناسانیهاى زیاد و اساسى دارد، نوع و ساز و کار پیدایى خرافات را باید در همین سپهر بازشناسى و بازیابى نمود. از این روى، جُستار حاضر در پى این مهم گام برمى‏دارد.

 

الف. تعریف و معناى خرافه

در باب خرافه از زوایاى گوناگونى مى‏توان نگریست و آن را به باور، رفتار، شناخت و یا امر دیگرى نسبت داد. چنانکه در تعریفهاى زیر این واقعیت به نظر مى‏رسد.

علامه طباطبایى، نفس باور به این‏که: »هر آن‏چه از سوى حس و تجربه تایید نگردد و در دام آن‏دو نیفتد، وجود ندارد» را از آشکارترین خرافه‏ها مى‏داند:

»فالاعتقاد بانتفاء مالا تناله الحس و التجربه من غیر دلیل من اظهر الخرافات.»2

یاد کرد این نکته لازم به نظر مى‏رسد که هرچند در بیش‏تر انگاره‏ها، ماهیت و هویت خرافات از گونه اعتقاد و باور دانسته شده است. ولیکن در نوع و متعلق باور و اعتقاد، ناسانیهاى درخور درنگ وجود دارد، مانند:

»باور به این‏که ذهن جهان ماده را آفریده است و کنترل و هدایت نیز مى‏کند. و یا باور به این‏که عالم به وسیله شانس و اتفاق و یا از روى میل و هوس اداره و تدبیر مى‏شود.»3

در این سه تعریف از خرافه، گونه باور و اعتقاد به طور کامل، با یکدیگر فرق دارند.

در انگاره دیگر آن را در حوزه شناخت مورد ارزیابى قرار داده‏اند. منتهى با دو رویکرد:

یک. آن را نوعى شناخت یابیده‏اند. پوپر مى‏گوید:

فیزیک‏دانان معیّنى‏گر (tsinimreted)، نگره و شناخت نامعیّنى‏گرانه (citsinimretednI) از جهان را )یک نظریه علمى - فیزیکى است( نوعى خرافات مى‏دانند. همو مى‏گوید:

»در واقع اغلب فیزیک‏گران تمایل به آن دارند که به جهان فیزیکى که از لحاظ علیتى باز )وبنابر این نامعیّنى‏گرانه( است - مثلاً جهان فیزیکى که براى تأثیر جهان دو ]جهان احساس، امید، آمادگى براى برخاستن به عمل، هرگونه آزمایشها و فعالیت ذهنى[ باز باشد - همچون یک خرافه نگاه کنند که تنها بعضى اعضاى روحى انجمن پژوهشهاى روانى به آن معتقدند. تنها بعضى از فیزیک‏دانان نامدار این نظریه را جدى تلقى مى‏کنند.»4

دو. آن را ضد شناخت یا به تعبیر گویاتر نفى شناخت ویژه که گویا علمى یا فلسفى باشد، مى‏دانند. روبرت انگر سول، این انگاره را به گونه زیر بازگو کرده است:

»خرافات همانا نادیده گرفتن و بى‏اعتبار پنداشتن نسبت و روابط حقیقى میان اسباب و علل، با نتایج و معلولهاست.»5

روشن است که علم و فلسفه نمى‏توانند چنین پیوندها و پیوستگیهایى را نادیده انگارند. چون در واقع، کارکرد و وظیفه گوهرى علم و فلسفه کشف و تحلیل چنین پیوندهایى است.

در نگره دیگر، خرافه در حوزه رفتار درخور پى‏گیرى است. و آن هنگامى است که شخصیت فرد با مجموعِ عاملهاى پیرامونى به دلیل نامساعد بودن آنها، ناسازگارى تحمل‏ناپذیر پیدا مى‏کند که برآیندش گسست شخصیت، اختلاف اندیشه و تولد خرافه و اوهام مى‏باشد:

»واکنش اسکیزوفرنى نوع دیگر جنون کنشى را تشکیل مى‏دهد عوارض اصلى آن عبارت‏اند از اختلال در اندیشه، تضاد و تردید و... و عوارض ثانویه آن به شرح زیراند: اوهام و تخیلات....»6

بنابراین نگاه، خرافات، گونه‏اى از رفتار غیر عادى است.

به نظر مى‏رسد: خرافه برساخته هر سه عامل یا عنصر باشد. یعنى خرافات مجموعه‏اى از باورها، رفتارها و حتى شناختى است که از حیث منطقى و عقلانى استدلال‏پذیر نیست و ریشه الهى نیز ندارد.

 

ب. ساز و کار پیدایى )زایش و رویش( خرافه‏ها در جامعه مدرن امروز

جُستارِ این نوشتار را، تحلیل و روشن‏گرى ساز و کار رویش و زایش خرافات در جهان امروزى و مدرن مى‏سازد; چرا؟ چون انگار غالب آن است که گویا در این سپهر و مرحله، ریشه و بیشه خرافات خشکیده و ویران گردیده و یا در حال فروریختن است; اما این نگارش نشان مى‏دهد که واقعیت غیر از آن است. و در جهان مدرن و فرامدرن نیز صداى پاى خرافات گوش هوش را برانگیخته و به شنیدن و هشیارى فرا مى‏خواند، چگونه؟

جهان امروز و دیروز، مدرن و سنتى، نوین و قدیم در بسى امور با هم اشتراک دارند که مهم‏ترین‏شان، همانا زیستن، هستن )بودن( و اندیشیدن است. ولیکن چنین اشتراکى گویا بیش از شباهت فامیلى و لفظى چیزى را به اثبات نمى‏رساند. و اثرى از همگامى و همیارى به چشم نمى‏آید، تو گویى در دو دنیا و مرحله‏اى ناسان و مختلف به سر مى‏بریم. آرى واقعیت و تجربه زیستى همین را مى‏رساند. روش، مبنى، زبان و هدفهاى زیستن، بودن و اندیشیدن در عالمِ مدرن کنونى، بسى ناهمسان از جهان و مرحله سنتى و پیشامدرن گردیده است. به همین جهت، ناگزیر از بیان مؤلفه‏هاى سپهر مدرن زیستى هستیم، تا با روشنى بیش‏تر بتوان مسأله این جستار را پى‏گیرى نمود.

به نظر مى‏رسد که مؤلفه‏هاى اساسى جهان مدرن، همانا مولدیت )تولید(، رقابت و بهره‏ورى، و هویت‏یابى است. البته مولدیت، رقابت و بهره‏ورى به معناى بسى فراگیرتر از آن‏چه در ادبیات اقتصادى محض است، در نظر گرفته مى‏شود; بلکه به عنوان فرهنگ عمومى تثبیت شده در تمامى حوزه‏هاى زیستى‏دگر منظور است. و در واقع، ویژگیهاى زیستن، بودن و اندیشیدن آدمیان در جهان مدرن را مى‏سازد. نمونه و شاهد زنده و مهم این ایستار فرهنگى، همانا نقش و سهم بس مهم نیروى انسانى آموزش‏دیده، متخصص، صاحب دانایى و دانش است. به گونه‏اى که ورود و پذیرش نیروى انسانى در چنین جامعه و جهانى، بدون آموزش دیدن، ورزیده شدن و کسب مهارت و دانشهاى لازم، کم و بیش، ناممکن به نظر مى‏رسد. و این نیست مگر همان مؤلفه مولدیت و بهره‏ورى. توجه به حقوق آدمیان، انسان‏گرایى و قرار گرفتن انسان در مرکز تعاملات و معادلات )البته با حذف مسائل حاشیه‏اى و استفاده‏هاى ابزارى و سیاسى زورپرستان از حقوق و انسان‏گرایى(، حرکت و خیزش برخاسته از هویت‏یابى آدمیان است که از شمار شاخصه‏هاى جهان نوین است.

مؤلفه‏هاى یاد شده براى دگرشدن به ذهنیت چیره و فرهنگ عمومى به زیرساختها، ابزارها، روشها و اندیشه‏هاى خاصى نیازمند بودند )هستند( که کم‏کم آنها فراهم گردیده و آفریده شدند. و پاره‏اى آنها عنصرهاى بنیادین و گوهرى جهان مدرن را ساختند که از شمار مهم‏ترین عنصرهاى گوهرى، همانا علم و تکنولوژى نوین است. به این ترتیب، علم و تکنولوژى از سویى و هویت‏یابى از سوى دیگر مؤلفه‏هاى ساختارى و کاربردى جهان مدرن را ساخته و مى‏سازند. و اینها، صورت دیگرى از همان مؤلفه‏هاى پیش گفته‏اند. اینک که به مؤلفه‏هاى جهان امروزى دست یازیدیم، به بازکاوى ساز و کار رویش و زایش خرافات در آن مى‏پردازیم.

 

علم و تکنولوژى نوین

همان‏گونه که بیان گردید، علم و تکنولوژى، دو پایه اساسى در تمدن و فرهنگ جهان مدرن و پیشرفته امروزى است. هرچند با پیدایى آن دو فرصت و ساحت خرافات، تنگ‏تر شده است; لیکن پایان نپذیرفته و از بین نرفته است و زمینه‏هاى رویش خرافات، به گونه‏هاى دیگر، همچنان وجود دارد که پاره‏اى از آنها به شرح زیر است:

1. هرگاه انسان به هر چیزى وابستگى شدید پیدا کند، در پیوند با آن، حالت جانبدارانه شدید مى‏یابد. این حالت جانبدارانه شدید و تعصب‏ورزى سبب مى‏شود تا شعاع فکر و اندیشه‏اش و نیز رفتار و داوریهایش در قلمرو همان چیز مورد علاقه زندانى گردد. برآیند طبیعى این ایستار، آن است که از یک سوى تمام داده‏ها و نهاده‏هاى آن چیز را مطلق، حقیقى و واقعى بینگارد. و آن را فراهم آورنده تمامى خواسته‏ها و نیازهاى خویش بپندارد. و از سوى دیگر، هرگونه انتقاد و ارزیابى آن را نادرست و بدعت بخواند. گذشته از این‏که حالت خودش خرافه است، چون تنبلى و تعطیلى خرد آدمى را به همراه دارد، سبب مى‏شود که آن چیز به اسطوره و افسانه تبدیل گردد و به این ترتیب، افسانه‏گروى در جامعه سرایت و عمومیت مى‏یابد. این واقعیت آزمون شده رفتارشناسى است که رفتارشناسان به آن رسیده‏اند.

اسکینر مى‏گوید:

»هر اندازه شخص به صورت شدیدترى تحت تأثیر یک نوع وابستگى قرار گرفته باشد، به همان نسبت گرایش به رفتار خرافى نشان مى‏دهد.»7

علم و تکنولوژى در جهان مدرن، چنین جایگاهى در اندیشه و رفتار آدمیان پیدا کرد. گویا خدایى نوین سر بیرون آورده است. جبریت و معیّنى‏گرى علمى، پوزیتویسم در قراءتهاى اولیه آن، پسامدرنیته به عنوان پروژه ناتمام مدرنیته همه گواه همین واقعیت هستند. در دو قسم اولى قطعیت، اعتبار و انحصار شناخت و داورى در علم جدید و روشهاى تجربى - آزمونى آواى بت شدن دانش نوین را به گوش مى‏رسانند که خود پندار و اوهام باطل بیش نیست. چون سخنى است بیهوده، غیرتجربى و آزمون‏ناپذیر; یعنى بدون تکیه‏گاه علمى و منطقى که این برابر است با همان خرافات. چیزى که واقعیت دارد; اما حقیقت ندارد ولیکن مورد ایده‏آل بشر بوده است. به گفته برلین فیلسوف سیاسى:

»تلاش جدى و وظیفه‏شناسانه براى استفاده از شیوه‏هاى علمى در تنظیم امور بشرى، بى‏تردید خیرهاى بسیارى به بار آورد، رنجهاى بسیارى را تسکین داد، از بى‏عدالتیهاى بسیارى پیشگیرى کرد و جهل‏هاى بسیارى آشکار ساخت... اما رؤیاى اصلى، اثبات و نشان دادن این‏که همه چیز در جهان حرکت مکانیکى دارد، و همه شرهاى جهان را مى‏توان با گامهاى تکنولوژیک علاج کرد و مى‏توان مهندسانى داشت که هم مهندس روح انسان باشند و هم مهندس جسم انسان، رؤیاى وهمى و خرافى از کار درآمد.»8

وقسم سوم; یعنى روانه‏اى پسامدرنیته در واقع کنشى است در مقابل بُت‏وارگى علم، نقد وضعیت موجود و بازیابى و برگردان علم در ایستار واقعى و نه خیالى و خرافى آن.

2. احساس توانایى بیش از حد و مهارناپذیر، فرآیند شخصیت‏سازى را به کژراهه مى‏کشاند. در نتیجه شخصیت دروغین در آدمیان به وجود مى‏آورد که بیش‏تر به صورت همه چیز فهم، مرجعیت نهایى، ابدیت و جاودانگى، و زوال‏ناپذیرى قدرت نمود مى‏یابد. سرریز چنین شخصیتى در جامعه از یک سوى اسطوره سازى و تبدیل شدن‏اش به اسطوره و از سوى دیگر، گسترش ذهنیت اجتماعى توهم‏گرا و خیال‏پرداز است که پایانه هر دو برآیند همانا پیدایى و پویایى خرافات بیش نیست. زدودن این‏گونه شخصیت و ذهنیت اجتماعى بسى دشوار و پرهزینه است. چون عصاى موسوى مى‏طلبد تا خرافه )انا ربکم الاعلى... ( فرعونى را بزداید و ریشه‏اش برکند.

دانش و فن‏آوریهاى نوین، از آن‏جایى که دو عامل و منبع کلیدى توانایى و قدرت در جهان امروزى به شمار مى‏روند، طبعاً در دارندگان‏اش احساس قدرت و توانایى پدید آورده و زنده نگه مى‏دارد و در صورتى که مدیریت سالم، انسانى و اخلاقى نگردد ناگزیر شخصیت دروغین به وجود مى‏آورد. و در این‏جاست که آواى مالکیت جهان و هستى در سر پرورانده و در جامعه پراکنده مى‏شود. وآن‏گه دیگران را دنباله خویش و براى خویش مى‏خواند و تا جایى که اگر در این دنباله بمانند، از مزایاى حاشیه‏نشینى انسانیت، نه متن آن، آن هم از باب تفضل و نه استحقاق، از تکه پاره آن مى‏توانند هر از گاهى بهره‏مند شوند. و به تنهایى، نقشه فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، حقوقى و... جغرافیاى جهان را در جهت هدفها و برنامه‏هاى خویش و نه مصالح آدمیان و بدون کم‏ترین توجه به حقوق و خواست دیگران، مى‏خواهند تغییر بدهند. خرافات بدتر از این در جهان مدرن که از سوى قدرت‏پرستان، به کار بسته و توزیع مى‏شود نمى‏توان سراغ گرفت. و این خرافه، همان احساس قدرتى است که از توانایى یاد شده برخاسته است. بنابراین، این ایستار از دو زاویه به گسترش خرافات در جامعه مى‏انجامد; از زاویه روان‏شناسى و از زاویه جامعه شناختى. از زاویه روان شناختى تیپ شخصیتى )شخصیت کاذب( بود که احساس قدرت آن را به وجود مى‏آورد، که در بالا، به شرح از آن سخن رفت. اما از زاویه جامعه شناختى، چون افراد و جامعه‏ها که به فقر قدرت و توانایى گرفتارند، در برابر دشواریها، گرفتاریها و بحرانهاى گوناگون بسیار آسیب‏پذیرند و در کاربرد قاعده‏ها و روشهاى منطقى و خردمندانه حل و مدیریت بحرآنهاو بازدارنده‏ها، ضعیف و کم‏تجربه بوده و نگه داشته شده‏اند، بیش‏تر به خرافات )اعتقادى - رفتارى( پناهنده مى‏شوند. و به این ترتیب زمینه زایش و رویش خرافات در میان این صنف فراهم مى‏آید.

3. در این‏که علم و تکنولوژى نوین، خیرات و آثار سازنده و حیاتى را براى انسانها به همراه داشته و دارد، و ادامه زندگى سالم، و کارآمد همچنان در گرو آن دوست، نمى‏توان تردید روا داشت. و نیز این‏که دانش و فن آورى جدید، بشر را در برداشتن بازدارنده‏هاى زیستى و نیز استفاده بهینه از عوامل حیاتى و بهره‏ورى گونه‏هاى تلاشهاى انسانى بسى توانا ساخته است، غیر درخور انکار است ولیکن، هر چیز خوب، بزرگ و مهم، زمینه و بستر آسیب‏زایى و آفت‏پذیرى را نیز به دلیلهاى مختلف فراهم مى‏سازد. از شمار آنها دو مورد را نام مى‏بریم:

یک این‏که: تنها راه شناخت و معیار حقیقت را منحصر به معرفت علمى و فنى بدانیم. همان‏گونه که چنین گردید و تاریخ تطور و تکامل گواه بر این است و در بخش پیش شمه‏اى از آن گفته شد.

و دوم این‏که: این پیشرفت و توانایى علمى و تکنولوژیکى، انتظارها و چشمداشتهاى بزرگى را در انسانها و جامعه‏ها، در حوزه‏هاى گوناگون زیستى پدید آورده و مى‏آورد که پاره‏اى از انتظارها مجازى است و بخش دیگر واقعاً فراتر از توان و قلمرو علم و فن هستند. به طور طبیعى، هنگامى که چنین انتظارها، خواسته‏ها، نیازها و... از سوى علم برآورده نگردید، و آن‏گه واپس‏زنى نسبت به آن دو و برگزیدن جایگزین در شخصیت فردى و اجتماعى پدید مى‏آید و از این روى که فرآیند گزینش دشوار و سازوار با گزینه‏هاى فراروى و آماده پذیرش انجام مى‏پذیرد و از سویى در ایستار پیش آمده، صورت و سیرت گزینه‏ها، غیرعادى و فراطبیعى‏اند، چون که گزینه‏هاى عادى و طبیعى پیش گفته پاسخ نداده‏اند، طبعاً رهیافت پاره‏اى از گزینشها در چنین حالتى، همانا باور به نیروهاى نامرئى، غیرواقعى و شیوه‏هاى نابخردانه‏اى چون جادو، طلسم و خرافات و... است. به این ترتیب، خرافات در جامعه پیدا و پویا مى‏شود و در بینش، منش و باور مردم نمودار مى‏گردد. و در صورت پاسخهاى تصادفى تبدیل به تکیه‏گاه نیز مى‏شود. این واقعیت، یعنى تفسیر و تصویر ویژه‏اى از علم و تکنولوژى و انتظارهاى غیر خردمندانه و غیر واقع‏گرایانه از آن دو، به گسترش و پیدایى خرافات مى‏انجامد. این مقوله، در مقاله ویندل بیرى، با عنوان »خرافات مدرن - nredomnoititsrepus» این‏گونه تحلیل شده است:

»در سالیان اخیر وابستگى و ارتباط میان علم، هنر و دین رشد و نمو نموده است و مباحثى زیادى در این مورد مطرح مى‏شود. یکى از خرافه‏ها، خرافه این است که معرفت تجربى علمى تنها راه درست معرفت است. همین سرمایه‏دارى جهانى و وعده‏هایش و این‏که هرگونه تغییر در جهان همان است که اندیشمندان، بانکداران و سرمایه‏دارى و تجار مى‏گویند.»9

در سخن ایشان مى‏توان رد پاى دو عامل پیش گفته گسترش خرافات را از تفسیر خاص از علم و کاربرد آن یابید.

4. بشر از دیرباز بدین سوى شوق و علاقه درونى و گویا فطرى نسبت به آگاه شدن از آینده خویش و پیش‏بینى آن داشته است. و کسانى‏که از آتیه خبر مى‏دادند و رویدادهاى آن را پیشگویى مى‏کردند، افراد برتر و آدمهاى برجسته‏تر از همه و فوق‏العاده به شمار مى‏آمدند. حتى نسبت به پیامبران، گروهى از آدمیان، تنها به خاطر همین ویژگى به آنان روى آورده و از آنان درخواست پیش‏گویى حوادث و یا سرنوشت آینده خویش مى‏کرده‏اند.

طالع‏بینى، تنجیم، تعبیر خواب، همه، حکایت از همان احساس و اشتیاق تاریخى و ریشه‏دار آدمیان دارد. با پیدایش علم و تکنولوژى مدرن، این خواست و اشتیاق گسترش پیدا کرده است. پیش‏گویى و پیش‏بینى دو رویه دارد. رویه‏اى که در آن رویدادهاى طبیعى و انسانى به طور منطقى و عقلانى پیش‏بینى و پیش‏گویى مى‏شوند، یعنى رویدادها و رفتارهاى پیش‏بینى‏پذیر از پیش‏بینى‏ناپذیر جدا مى‏گردند. و پیش‏بینى پذیرها نیز نه به طور قطعى و یقینى، بلکه با احتمالهاى مدرج پیش بینى مى‏شوند. و رویدادها و رفتارها به عاملها و علتهاى سازوار و مربوط هرکدام نسبت داده شده و بر مبناى آنها ارزیابى و تحلیل مى‏گردند. طبعاً این رویه، خرد آدمى را پویا ساخته و حرکت و جنبش را در سیستم زیستى احیا و توسعه مى‏دهد. اما در رویه دیگر آن، که رفتارها و پیشآمدها و رویدادها را به علتها و عاملهاى غیرواقعى، که هیچ‏گونه پیوستگى علّى و سببى میان‏شان وجود ندارد، نسبت مى‏دهند و به داورى، تصدیقها و تصورهاى مجازى مى‏رسند و مى‏پردازند و رویدادها و رفتارها را از قبل معین و تعیین شده مى‏دانند و امور پیش‏گویى‏ناپذیر را به گونه قطع و یقین پیش‏بینى‏پذیر مى‏خوانند و مى‏نمایند، چنان‏که در ستاره‏شناسى و معینى‏گرى علمى شاهد این روانه هستیم. رهیافت این رویه همانا سلب اراده آزاد انسان، تنبلى، جهل و تسلیم شدن است که در واقع، مهم‏ترین بستر زایش و رویش خرافات و خرافه‏پرستى است.

امروز این باور در جامعه‏هاى مدرن رو به گسترش است که انسان مى‏تواند سیماى فرشته و سرشت ملکى بیابد، اما نه به خاطر منشأ و مرجع الهى و روحانى و تلاش پیوسته تعالى طلب آدمیان، بلکه در اثر مهندسى شیمى - ژنتیکى و جراحیهاى پلاستیکى که برآیندش موجودى انسانى است که نه زن و نه مرد، بلکه تو گویى موجودى است فراانسان که در نگاه عامه مردم، چونان فرشته مى‏آید و به او عشق مى‏ورزند:

»مایل جاکسون، پس از عمل جراحى پلاستیک و دگردیسى‏هاى دیگر ]تغییر جنسیت[... در نظر عامه غربیان به سیما فرشته و ملک مقرب )دروغین( جلوه مى‏کند... یعنى مظهر پاکى و معصومیت کودکانه و آمیزه از مواریث کاتاریسم و تانژیسم تروبادورها. »10 هنوز در اروپا، صدها جلد کتاب قضایى در مورد ساحرگى، تشخیص دروغین آن از حقیقى‏اش و نیز کافر اعلام کردن ملخ‏ها و دیگر آفات نباتى رایج بوده و وجود دارد.»

11هرگاه کسى در خواب عسل بخورد آن را پیش‏گویى از توفیق و دستیابى به عشق و ثروت و دارایى مى‏دانند.

یا ساختن، خوردن، داد و ستد بستنى براى فرد را نشانه و دلیل احساس قناعت، رضایت و خرسندى او در زندگى مى‏دانند.

یا در خواب، دیدن منظره شلوغ هواپیما را نشانه و علامت میل و آرزوى آزادى و سفر کردن، مى‏دانند.

دیدن هواپیماى خالى، ویران و متروک را پیش‏گویى از این پیشآمد مى‏دانند که طرح و برنامه‏اى سفر شخص تغییر مى‏کند و یا به تأخیر افتاده و مى‏افتد.

ازدواج و جشن عروسى در خواب نشانه‏اى از وقوع مرگ در میان اعضاى فامیل است.

و نیز خرافات در مورد حرف m و z.

و نیز استفاده از داروهایى که محبت و دوستى را میان دو نفر بیش‏تر مى‏سازد و یا این‏که فرد را در امتحانات دانشگاه و مراحل آموزش موفق نموده و ارتقاى شغلى و درآمدى‏اش را تأمین مى‏کند.

ارتباط با آدمهاى فضایى و اثرگذارى آنها بر سرنوشت آدمیان زمینى.

کارل ساگان ستاره‏شناس معروف در سال 1996 کتابى با نام »دنیا جن‏زده، علم، شمعى در تاریکى» نوشت که در آن به وجود بشقاب‏پرنده )یو،اف، او( و درمان معجزه‏آساى بیمارى لاعلاج و بسیارى از ادعاهاى شگفت‏انگیز غیر قابل اثبات مى‏پردازد.

پیش‏گویى و تعیین قطعى و یقینى سرنوشت آتیه انسانها به وسیله مهندسى ژنتیک و شبیه سازى انسان.

و در انگلستان شمار زیادى از مجله‏ها، پاسخ‏گویى به گرایشهاى مختلف در عرصه پیش‏گویى و غیبدانى هستند.

و در آمریکا در دهه 60 بیش از 1000 نشریه با 20 میلیون خواننده، ستونهاى طالع‏بینى و کف‏بینى داشتند.

خانمِ نخست وزیر اسبق فرانسه »ژوسپین» نزد کف‏بین مى‏رود تا از انتخاب شدن همسرش براى دوره بعد نخست‏وزیرى اطلاع یابد و... .

12این نمونه‏ها که اندکى از بسیارند، بخشى از ذهنیت و وضعیت جهان مدرن و امروزى را مى‏نمایانند. و در همه آنها از یک سوى آینده‏نگرى، پیش‏بینى و پیش‏گویى موج مى‏زند; و از سوى دیگر در آن پیش‏گوییها، تعین‏شدگى تقدیر رفتارها و رویدادها، با ساز و کارى ترسیم و تصویر گردیده است که تکیه‏گاه و مبناى منطقى، عقلى و دینى ندارد. یعنى رویدادها و رفتارها به علتها و سببهایى پیوند داده شده است، که یا چنان عاملهایى وجود ندارند. و یا این‏که این پدیده‏ها، رفتارها و رویدادها از آن عاملها و علتها برنمى‏آیند و برساخته آنها نیستند. به این ترتیب اشتیاق و انگیزه آینده‏نگرى که در جهان مدرن و پیشرفته امروزى بیش از هر زمان دیگر گسترش یابیده و اوج گرفته است )به جهت توانایى و ابزارهاى لازم(، به گسترش و تولید خرافات و پیش زمینه‏هاى رویش آنها، در صورتى‏که سطح و سقف خرد معرفتى و ابزارى درست تفسیر و مدیریت نگردد، یارى رسانده و به آن مى‏انجامد.

5. پیوند قدرت و سود با خرافات، از دیگر سببها و ساز و کارهایى است که در فرآیند زایش و رویش خرافه، نمى‏توان آن را نادیده انگاشت. این عامل در گذشته بوده و در حال و آینده نیز همچنان حضور فعال خواهد داشت. باتوجه به این‏که در هر مرحله و عصرى، چهره، زبان، عناصر و ساز و کار خرافات ناسان و سازوار با همان عصر است.

زرسالاران و زورمندان، جهت دستیابى به سودها و هدفهاى خود، بیش‏تر به ساز و کارهایى از گونه زیر روى مى‏آورند:

1. پدیدآورى ترس و ناامنى در افراد جامعه.

2. اضطراب و تشویش در اجتماع.

3. دامن زدن به ناامیدى به آینده و به بن‏بست رسیدن.

4. بزرگ‏نمایى کمبودها و نیز عامل تهدید و... .

البته گاه‏گاهى و در حالتهایى هم به ساز و کارهاى مخالف آن‏چه گفته شد، تمسک مى‏جویند و پناه مى‏برند. بنابراین، گزینش راهکارها به تبع ایستارهاى رساننده به هدفها انجام مى‏گیرد. گرچه در هر دو ایستار و سیاستهاى سازوار با آن دو، زمینه و بستر زایش و رویش خرافات وجود دارد. ولیکن در ایستار و ساز و کارهاى پیش‏گفته، این زمینه پررنگ‏تر و آماده‏تر به نظر مى‏رسد. چون در این چگونگى، شخصیت روانى و اجتماعى افراد و در پى آن جامعه، به هم پیوستگى و هماهنگى را از دست مى‏دهد و یا بسیار شکننده مى‏شود. اعتماد فردى و جمعى کاهش یابیده و بى‏فروغ مى‏گردد. به طور طبیعى، در این حالت بحرانى، توان تصمیم‏گیرى، مدیریت و برنامه‏ریزى بر اساس ساز و کارهاى عقلانى; گنجایى و منابع انسانى، مالى، علمى و فنى و... از افراد جامعه گرفته مى‏شود. و مردم بیش‏تر انتظار رویداد معجزه و اثرگذارى عامل و نیروى غیرعادى را در بیرون‏رفت از چنین بحرانى مى‏برند. و به گونه‏اى این حالت، چنین انتظارى را به وجود مى‏آورد. روشن است که در این چنین وضعى، پناه بردن به خرافات، یکى از گزینه‏ها و پاسخهاى قانع کننده و آرام بخش مردم است. و در آن‏سوى، دولتها و صاحبان زر نیز که به خوبى از این حالتها و زمینه‏ها آگاه هستند، در راستاى برآوردن هدفها و سودهاى خویش، فرایند زایش و رویش خرافات را در جامعه، تقویت و توسعه مى‏بخشند:

گویند: »در دوران امیرکبیر در میدان گاوکشان یزد ]یا تبریز[ گاوى از دست قصاب فرار مى‏کند. و در آن سوى میدان، به بقعه صاحب الامر، پناه مى‏برد. قصاب در پى‏اش رفته تا او را از پناه بیرون آورد. بدین منظور تلاش زیاد نموده و گاهى از دم و گاهى از پاى و گاهى از سر و گردن گاو گرفته و با زور و فشار تمام مى‏خواهد آن را با خود ببرد. در این کشاکش، نیروى قصاب تمام و قلب‏اش از تپش باز مى‏ایستد و مى‏میرد. مردم هنگامى که این حادثه را مى‏بینند و مى‏شنوند ،در میدان مى‏ریزند و مى‏گویند این گاو مورد تآیید صاحب الامر واقع شده است و از آن پس، مردم به بوسیدن و لیسیدن آن پرداخته و هر چیزى گرانبها و ارزش‏مند که داشتند مى‏آوردند و بر پشت و گردن و صورت گاو مى‏آویزند و حتى بول و غائطاش را نیز مبارک و پاک مى‏دانند و... این خبر و جریان به گوش کاردار سفارت انگلیس در ایران مى‏رسد و او نیز، بدون اتلاف زمان این حادثه را به اطلاع مقامات بلند پایه کشورش در انگلستان مى‏رساند. مسؤولان مدرن انگلیس با این پدیده خلاف عقل مدرن، نه تنها برخورد بازدارنده نکرده، بلکه به شدت از آن استقبال مى‏نمایند. و بدین منظور چلچراغ بسیار گرانبها و قیمتى را به ایران فرستاده تا به آن گاو هدیه ]به تعبیر ما وقف[ نموده و در شمار املاک حیوان قرار گیرد.»

این جریان به روشنى دست سیاست و قدرت را در گسترش خرافات به نمایش مى‏گذارد.

سایه خدا دانستن شاه و سلطان در روى زمین براى به بند کشیدن و ناآگاه نگهداشتن مردم، قربانى کردن آدمیان در پیش پاى شاه، جهت بیمه عمر سلطنت، دیدن چهره سلطان در مهتاب، همراهى و دربر گرفتن و حمایت هاله‏اى نورانى، مقدس و الاهى از شاه در مجالس و... خرافاتى است که از سوى دستگاه قدرت براى دوام قدرت شاهان و زورگویان تولید و توزیع شده و مى‏شود.

در دوران صفویه، قاجاریه و رژیمهاى بعدى، گاه و در جاهایى از سوى دستگاه قدرت، سیاستهایى به کار بسته مى‏شد که اعتماد به خرد و دامنه آن را محدود و سست مى‏کرد. به طور طبیعى این روش به وضعیتى مى‏انجامید که از نادانى و احساسات مردم به سادگى در جهت منافع قدرت استفاده مى‏شد. و با گستراندن خرافات و افسانه‏هاى خرافى، بر مشروعیت حاکمیت مى‏افزود. تجربه تاریخى و آثار برون آمده از آن دورانهاى پیشین، سر نخهایى از خرافه‏گستریها را بازگو مى‏نمایاند.

بازار خرافات پس از حادثه 11 سپتامبر و فروریزى برجهاى دوقلو، گرم‏تر و پررونق‏تر گردید. دیدن صورت شیطان در دود و آتش ناشى از سوختن برجها، اهمیت یابیدن و سرنوشت‏ساز شدن عدد »11» و ارتباط دادن و پیدا نمودن بسیارى از حوادث با آ، مثل این‏که کد بین‏المللى بین عراق و ایران 9+1+1=11 است. نیویورک یازدهمین ایالت اضافه شده است و انگلیسى 11 حرف دارد، و اولین هواپیماى اصابت کرده به برج، شماره 11 داشته است و نیز تقویت و گسترش باور به پیش‏گویى پیشگوها; چنانکه در کم‏تر از 12 ساعت پس از حادثه، نامه‏هاى الکتریکى فراوانى بین مردم رد و بدل گردید که همه به درستى پیش‏گوییهاى نواستراداموس اقرار کرده بودند.

اینک و امروز گفته مى‏شود که با علم و تکنولوژى مدرن، مى‏توان تمامى شرور جهان را علاج کرد و با مهندسى ژنتیک و فرآیند شبیه‏سازى انسان، نسل آتیه بشر، همه آدمهاى فوق العاده هشیار، پراستعداد، مبتکر و خلاق، خیرخواه و نوع دوست خواهند گردید و ارتش جهت حفظ صلح بین‏المللى مجهز به چنین آدمهایى مى‏شود.

و نیز در غرب مدرن و پیشرفته امروزى، شبکه‏هاى تلویزیونى برنامه روان‏شناسى را پخش مى‏کنند که کار ویژه‏اش به گریه انداختن مردم است. و ارائه آموزشهایى که آدمها را به فراسوى زمان مى‏برد و با تبدیل شدن جسم مادى و عنصرى او به موج، قدرت نفوذ در هر چیزى را پیدا مى‏کند. فروش و تولید اشیاء، افسونها و طلسمهایى که خوشبختى و سعادت را برآورده مى‏سازند.

و نیز موسسه‏ها و انجمنهایى که با گرفتن پول و یا حق عضویتهاى کلان و هنگفت از مردم، مدعى هستند که آنان را بر اسرار کیهان، غیب، امور و نیروهاى نامرئى آشنا و مرتبط مى‏سازند. در تمامى موردها و نمونه‏هاى خرافه، که در بالا اندکى از آنها بازگو شد، رد پاى علم و تکنولوژى نیز به گونه‏اى در آنها دیده مى‏شود. برآیند استفاده سوء و نادرست سیاستمداران قدرت‏پرست و صاحبان شرکتهاى بزرگ، تاجران و سرمایه‏داران سودجو و ثروت‏اندوزان بى‏درد، از دانش و تکنولوژى، سرچشمه گرفته از نادانى و نیاز مردم است.

6. رقابت که یکى از مؤلفه‏هاى جهان مدرن امروزى است، هم بمثابه پیش زمینه دانش و فن‏آورى و هم چونان لوازم و تبعاتى، بویژه مدیریت آن دو نیز مى‏تواند در مواردى به زایش و رویش خرافات بینجامد و این به طور معمول از سه سوى ممکن است:

1. رقابت همیشه همراه با هیجان و نگرانى است و این حالت روانى بسى زمینه‏ساز رشد و پرورش خرافات است; زیرا افراد در این حالت روانى، به آسانى باورها و رفتارهاى خرافى را پذیرفته و به آن روى مى‏آورند و همانا آن را آسایشگاه و آرامشگاه خویش مى‏یابند.

2. در فرآیند رقابت، پیروزى بر حریف و رقیب از شمار چشم‏اندازها و هدفهاى اساسى آن شمرده مى‏شود.

3. جبران ناکامیها از دیگر لوازم رقابت است. این دو سوى اخیر نیز زمینه نفوذ و چنگ زدن به خرافات را در مقام رفتار و باور فراهم مى‏سازد. چون هم به عنوان ابزار و هم بمثابه مرجع آرامش‏زا و اعتمادساز در فرآیند دو حالت اخیر کاربرد دارد.

»قدرى عمیق‏تر و بامعنى‏تر، اسطوره‏ها ]خرافه‏ها[ تجسم پندارگونه احساساتى است که ندانسته بعضى افراد براى تقلیل رنج و اعتراض بر امور نامطلوب و غیرعادلانه که در سازمانهاى قبیله یا جامعه خود مشاهده مى‏کنند، بیان مى‏نمایند... که چون آن را کراراً نقل کنند و پیاپى بازگویند یک نوع آرامش فکرى در ذهن آنها ایجاد مى‏کند. »

13به این ترتیب، خرافات در جهان علم و فن‏آورى نوین نیز از ناحیه پاره‏اى از تفسیرها، رویکردها، پیامدها و کاربردها و... ممکن است روى دهد.

 

هویت‏یابى

انسان امروزى به شدت در پى هویت‏یابى، آن‏هم هویتهاى فراگیر و ماندگار است. )هرچند در انتخاب روش و یا مرجع تأمین کننده آن ممکن است به خطا روند. ( و در این زمینه به شیوه‏ها و ابزارهاى گوناگونى روى آورده و به تجربه آنها مى‏پردازند. در این میان از دو عامل و عنصر هویت‏ساز، یکى دین )به گفته بعضى از دانشمندان قرن 21، قرن دین و زنده شدن گرایشهاى دینى - مذهبى و معنویت‏گرایى است( که در مردم پیشرفته امروزى براى پناهگاه مطمئن هویت، به جست‏وجوى آن برخاسته‏اند:

»شوق خداجویى سبب شرکت هرچه بیش‏تر مردم در تظاهرات مذهبى شد و به همین ترتیب، بر میزان توجه آنان به مسائل مذهبى، چه به طور فردى و چه از لحاظ اجتماعى افزوده شد. این امر، بدون شک مشهودترین رویداد دو دهه هفتاد و هشتاد در آمریکا است. و اگر بگوییم که این جریان مى‏رود تا همه جامعه آمریکا، رفتار مردم و فرهنگ کشور را در سالهاى آینده این قرن تحت تأثیر قرار دهد، حرفى به باطل نگفته‏ایم. »

14و دیگرى ایدئولوژى و جهانگریهاى بشرى است. البته رویکرد به این دو عامل در این بخش از جستار حاضر همانا از زاویه خرافات و نسبتى که زایش و رویش خرافه در بستر آنها پیدا مى‏کنند، مى‏باشد.

اول. دین: در درازاى تاریخ پاره‏اى از مولفه‏هاى ساختارى و کارکردى ادیان به گسترش و تولید خرافات در جامعه یارى رسانده است. این نسبت در مورد پاره‏اى از دین‏ها برمى‏گردد به ویژگیهاى درونى و ساختارى آنها. اما در مورد پاره‏اى دیگر مثل دین اسلام، مربوط به تفسیر و فهم خاصى از دین مى‏شود. ولیکن در مجموع رویش خرافات همانا برمى‏گردد به تفسیر و فهم دینى از مؤلفه‏هاى ساختارى و کارکردى دین، که مهم‏ترین آنها به شرح زیر است:

1. باورها: در ادیان، باورهاى مشترک و اختصاصى وجود دارد که بیش‏تر در فرآیند فهم و تفسیر ویژه‏اى که از آنها انجام مى‏گیرد، صورت خرافى گرفته و در مقام رفتار به گسترش خرافات دامن مى‏زند. تقدس‏گرایى و مقدس شدن بعضى از امور، دخالت عوامل و نیروهاى فوق و فرابشرى، به طور پیوسته یا گسسته در آدم و عالم، معجزه و پدیده‏ها و رویدادهاى شگفت‏انگیز و غیرعادى ]مشترکات[، ارواح‏گرایى، اعتقاد به سحر و جادو و طلسم و تفأل ]اختصاصى[ و... از امورى است که در ادیان به گونه‏هاى اشتراکى یا اختصاصى دیده مى‏شوند.

جان بى ناس در کتاب معروف خود: تاریخ جامع ادیان، شمار مشترکات ادیان را »11» چیز مى‏داند که امور پیش گفته نیز، از آن جمله‏اند.

15افزون بر این، وى بسى فراتر گام برمى دارد; از یک سوى خرافه و افسانه را از مشترکات مى‏یابد و از سوى دیگر، گویا به پندار او، تمامى مشترکات، از جمله افسانه‏ها و خرافه‏ها از ویژگیهاى ذاتى و درونى ادیان است، نه این‏که مربوط به تفسیر و فهم دینى بوده باشد.

البته یادکرد دو نکته لازم به نظر مى‏رسد:

یکى این‏که: همه آن امورى که جان بى ناس، از مشترکات خوانده است، چنان نیست. در مَثَل در اسلام افسانه و جادو مورد انکار واقع شده است.

و دیگر این‏که: این مشترکات و اختصاصات در مقام فهم و معرفت دینى نمود مى‏یابد.

به طور طبیعى این‏گونه باورها، به زایش و رویش خرافه‏ها در جامعه، یارى رسانده و مى‏رساند. در مَثَل، دخالت عاملها و نیروهاى فوق بشرى، به طور پیوسته در کار عالم و آدم این ذهنیت را تولید و تقویت نموده و مى‏نماید که انسان در تعین سرنوشت و آینده خویش و در پدیدآورى دگرگونیهاى محیط پیرامونى هیچ سهمى ندارد. رهیافت چنین ذهنیتى، همانا یکى تعطیلى خرد آدمیان; همان ارزش‏مندترین موجود نزد خداوند و نقش‏آفرین‏ترین عامل در فرآیند حیات بشرى است. و دیگرى از بین بردن حس مسؤولیت‏پذیرى و پویش در پیوندها و پیوستگیهاى اجتماعى است. روشن است که تعطیل شدن خرد و تنبلى و نابودى مسؤولیت‏پذیرى، بهترین مجال براى خرافه‏گرایى است و در اساس، خرافه‏ها در چنین بستر و زمینه‏اى مى‏رویند و رشد مى‏کنند.

واجب بودن پیروى از امیر و پادشاهِ ستمگر و فاسدى که دستش به خون مردم آغشته است و براى حفظ و ادامه قدرت‏اش، هماره به زدن و دشنام دادن و حقیر و پست شمردن مردم و غارت اموال و دارایى آنان مشغول است. و نیز واجب بودن به جماعت خواندن نماز، به امامت هر امامى، خواه فاسق و خواه عادل16 و نیز دم بر نیاوردن، حرکت و قیامى نکردن، نهضتى به راه نیانداختن و روشنگرى نکردن در برابر ظلم، نادیده‏انگارى آزادى، عدالت، حقوق، دین و اخلاق و معنویت و همه ارزشهاى انسانیت که انبیاء الهى و پیشوایان راستین دین، به خاطر آنها رنج برده و سختیهاى جانفرسا کشیدند، آن هم به امید این‏که روزى موعود خواهد رسید و در آن روز، همه چیز راه اصلاح خواهد پویید و اکنون تکلیفى متوجه ما نیست و... 17 همه خرافاتى است که در اثر مقدس ساختن امور نامقدس، تعطیل نمودن عقل و خرد آدمى، نابودى مسؤولیت‏پذیرى و انتظار ویرانگر، دخالت عوامل و نیروهاى فوق بشرى با ساز و کار غیرعادى و طبیعى، در جامعه و فرهنگ دینى به وجود آمده بودند و هر از گاهى باز احیا نیز مى‏شوند.

2. پاره‏اى از تفسیرهایى که از مفاهیم و آموزه‏هاى دینى چون قناعت، قیامت، زهد، تقوا، دعا، توکل، انتظار، صبر، ولایت، کرامت و... انجام گرفته و بویژه هنگامى که آن صورتها به سیرت اجتماعى درمى‏آیند و چونان هنجارها عمل مى‏کنند، تیپ یا تپیهاى شخصیتى و حتى جریانهایى را به وجود آورده و مى‏آورند که رویش خرافات در آن تیپها و زایش خرافه از آنها بسى فراهم است. شخصیتهاى متعصب، روان رنجور، درونگرا و انزواطلب، تیپهاى شخصیتى‏اند که به طور معمول برساخته‏هاى چنان تفسیرهایى هستند. از سوى تحقیقات و آزمون‏هاى روانشناسى )شخصیت - اجتماعى(، جامعه‏شناختى و حتى مردم‏شناسى نشان داده و ثابت کرده است که چنین تیپهاى شخصیتى از دیگر تیپها، خرافى‏تر اند و زمینه رشد و پرورش خرافات در میان آنان بیش‏تر است. در جامعه امروز ایران، تیپهاى متعصب و درونگرا، مجالسى را تحت عنوان مذهب و دین برپا مى‏دارند که بروندادش جز توهین و سب شخصیتها بیش نیست، در حالى که این عمل با دستورها و اصول بیان شده در قرآن و اسلام ناسازگار مى‏باشد.

و با این گونه خرافات، چهره نورانى، ظلم‏ستیز، انقلابى، اصلاح‏طلب و خردورز شیعه را تاریک و سیاه جلوه‏گر مى‏سازند.

و یا مجالسى برپا مى‏شود و در ظرف بسیار کوچکى آب گوشت تهیه مى‏گردد که به طور طبیعى تنها براى سه تا چهار نفر بسنده است، ولیکن جمعیت بس بزرگى را پذیرایى و از همان آب گوشت به همه مى‏دهند و کم نمى‏آورند.

با الگوگیرى از کارى که پیامبر(ص) در آغاز دعوت به اسلام انجام داد و مى‏گویند: این، به جهت نظر خاص امام زمان)عج( است. گویا امام زمان)عج( به این ظرف توجه ویژه‏اى داشته که با آب گوشت بسیار کم، جمعیت انبوهى سیر شده‏اند. مردم نیز به این باور هم رسیده بودند! تا این‏که کشف مى‏گردد به این ظرف کوچک از جاى دیگر، پیوسته آب‏گوشت افزوده مى‏شده است. یا شمارى بین مردم پراکنده بودند که امام زمان)عج( در ساعتى از شب به منزلى وارد مى‏شود و از یکى از اتاقها، مى‏گذرد. جمعیت زیادى وارد همان اتاق مى‏شوند و در انتظار امام لحظه‏شمارى مى‏کنند. یکباره بوى بسیار خوشى به مشام همگان مى‏رسد و همزمان چراغهاى اتاق خاموش شده و گفته مى‏شود آقا آمدند و مى‏خواهند بگذرند. صداى گریه و مویه مردم بلند مى‏شود و تا دقایقى ادامه مى‏یابد، سپس چراغها روشن شده و مى‏گویند »آقا» برگشت و این بوى خوش آثار وجود نازنین ایشان است. تا این‏که بعدها روشن مى‏شود از کانال کولر، بوى خوشى را در فضاى اتاق افشانده‏اند. به این ترتیب، در اثر کج‏اندیشى و کج‏فهمى از آموزه‏هاى رستاخیزى و پویا، برون‏زا و اجتماعى دین، رفتارها و جریانهاى خرافاتى را مى‏سازند که برآیندش همان محدود و بسته شدن شخصیت آدمیان است.

از دهه هشتاد بدین سوى، در ایالات متحده آمریکا، که یکى از پیشرفته‏ترین کشورهاى صنعتى جهان و فرازگاه و فرودگاه جامعه مدنى و نظم دموکراسى )به گمانى و در انگاره‏اى( به شمار مى‏رود، بر اساس آموزه‏هاى دینى )مسیحیت( بویژه باور به آخرت و حیات جاویدان و پایان جهان و نیز شرایط اجتماعى - فرهنگى جامعه، نهضتهاى جدید مسیحى شکل مى‏گیرد که به گونه‏اى تعصب و درونگرایى در رفتار و تعاملها و خرافات در باور و کردارشان موج مى‏زند. »سرواى والیسم» یکى از این نهضتهاست که باور دارد فیض الهى و رستگارى کاملا فردى و غیر درخور سریان دادن آن به دیگران است. خیر و سعادت عمومى دست نیافتنى است و هیچ‏کس نمى‏تواند و حق ندارد در پى خیر عموم مردم برآید و از ناداران و ناتوانان دست‏گیرى کند و با گروه‏هاى دیگر تعامل داشته باشند.

»مسیحیت بنیادگرا وجوه مشترکى با فِرَق مذکور دارد. نخست اندیشه آخرت‏نگرى یا عنقریب پایان گرفتن کار دنیاست... و بعد مسأله ادامه حیات - یا بهتر بگویم وسوسه باقى ماندن - است; همان چیزى که پیش‏تر تحت عنوان »سرواى والیسم» از آن نام بردیم... در این‏جا نیز مى بینیم... که زیست‏گرایى، خودنگر شده و در لاک خویش فرو رفته است، تمایلى به پیوند با گروه‏هاى دیگر نشان نمى‏دهد، دست‏گیرى از ضعفا را خوار مى‏شمارد، و رستگارى کسانى را که متعلق به گروه، سازمان یا کلیساى آنان نیستند، بى‏اساس مى‏داند. به اعتقاد این نهضت، رستگارى عمومى غیرممکن است، زیرا تنها آنان که فعالانه براى خودشان کار مى‏کنند و مى‏خواهند از این طریق رستگار شوند، نجات خواهند یافت... فیض را موضوعى فردى مى‏داند که کسى بدان نائل مى‏شود و نمى‏تواند آن را به دیگران اعطا کند... به اعتقاد یک سرواى والیست، به هنگام بروز واقعه‏اى چنانچه ایجاب نماید سلاحها به کار مى‏افتند، تا از ورود دیگران به پناهگاه او جلوگیرى کنند... . مواد غذائى نباید در اختیار کسانى قرار گیرد که از پیش به فکرش نبوده‏اند... مى‏بینیم که بار دیگر، اندیشه قریب الوقوع بودن آخرت از طریق فرهنگ سرواى والیسم مورد قبول قرار مى‏گیرد. »

18روشن است که باور به فیض فردى و رستگارى فردى و انتقال‏ناپذیرى آن به دیگران - عموم و زیست‏گرایى خودنگر و نیز رفتارها و داد و ستدهاى بسته‏بندى شده بالا، همه خرافاتى است برآمده و برساخته انزواطلبى، تعصب و درون‏گرایى نهضت مذهبى - دینى یاد شده است.

3. بخش دیگرى از دین، که به گونه‏اى خرافه‏پرور و خرافه‏پذیر است، پاره‏اى از احکام، شعائر و آداب دینى است. در باب احکام، بویژه در مورد اسلام، حوزه مباحها و تا حدودى مستحبها، بیش‏تر به این آفت و آسیب گرفتار آمده و مى‏آیند. چون در حوزه واجبات و محرمات، میزان دغدغه، دقت، احتیاط و باریک‏بینى علما و محتهدان و اسلام‏شناسان و خود مردم مؤمن، بسى فراوان بوده و هست که زمینه ابتلاى به ویروس خرافات را به طور چشمگیرى کاهش مى‏دهد. ولى در حوزه مباحها و مستحبها و شعائر و آداب چنین دغدغه، دقت و منطقى، کم‏تر دنبال شده و مى‏شود، به همین جهت آفت‏پذیرى و آسیب‏زایى آنها بیش‏تر است. متأسفانه در دوره‏هاى مختلف، و بویژه در دوران معاصر و مدرن امروزى، همین بخش از دین، در بین مردم بیش‏تر برجستگى یابیده و استقبال مى‏گردد. و در روانه تاریخ دین نیز، همین بخشها خرافه‏زا و خرافه‏پذیر بوده است. آداب و شعائر مراسم عزادارى، عروسى، مسافرت، ولادت فرزند، صدقات و... بیش‏تر این امر را به نمایش مى‏گذارند.

توسل به قدیسیان و انحصار صدور جواز ورود به بهشت از سوى آنان و رستگار شدن از طریق غسل و روغن مالى در مراسم ویژه.

پارس سگ، باریدن باران، ریختن نمک و بیرون آمدن انگشتر نامزدى از دست عروس در شب زفاف و عروسى که برابر با بدبخت شدن عروس خانم دانسته مى‏شود.

و یا شیطان‏گروى که براساس آن شیطان برابر برنامه‏اى از قبل تعیین شده از خانه دروغین‏اش برآمده و براى ایجاد شرارت ویرانى به کالبد انسانى نیاز دارد و بدین منظور، گاه در بدن سیاستمدار و گاه در بدن طفل یا بزرگ وارد مى‏شود و هرگاه آن کالبدها از بین رفت، دست شیطان از اذیت آدمها کوتاه شده و دوباره به زندان باستانى‏اش برمى گردد و در انتظار فرصت دوباره مى‏ماند.19 و... از خرافات در مسیحیت غربى است که هم اکنون نیز ادامه دارد. همچنین کسانى هستند که در طول سال از انجام محرمات الهى دریغ نورزیده و در کار پایمال نمودن حق مردم هستند، اما در ایام عاشورا و تاسوعا از همه بیش‏تر به سر و صورت مى‏زنند. گویا از دین رسیده است که این عزادارى، پالایش از هرگونه آلودگى است. بى‏خبر از آن‏که، این باور خرافه‏اى بیش نیست. چون روشن است دینى که مى‏گوید در مقام اداى حقوق، باید نخست حق الناس داده شود و آن‏گه حق اللّه. خدا نخواسته بدون رضایت آنان از حقوق‏شان بگذرد و عفو کند و این را در اختیار خود مردم گذارده است که از حق خود درگذرند یا نه. پس اسلام، به هیچ روى، این نگاه، تفسیر و برداشت را از تعالیم خود روا نمى‏داند. و نمى‏پذیر.د کسى نماز نخواند، روزه نگیرد، حج نگزارد و... اما بخواهد با به سر و سینه زدن در روز عاشورا و... اینها را جبران کند زیرا کسى که نماز نخوانده و روزه نگرفته و حج نگزارده باید آنها را انجام دهد و با هیچ کار دیگر نمى‏تواند آنها را جبران کند و... به سینه زدن و سوگوارى کردن براى امام حسین(ع) اشک ریختن، ثواب دارد; اما جبران بى‏نمازیها و روزه نگرفتها و... را نمى‏کند. یا براى پاک شدن از گناه باید توبه کرد و آن گناه را تکرار نکرد، نه این که گناه را تکرار کرد به امید آن که با سینه زدن و عزادارى، انسان گناه‏آلود را بسان روزى که از مادر متولد شده پاک کند!

در اندونزى، هر سال در »بنگکولو» در عزادارى امام حسین(ع) مراسمى با نام شستن انگشتان انجام مى‏گیرد. در این مراسم از طلا یا برنز و برنج نمادى از پنج انگشت، مانند دست انسان مى‏سازند و با آب لیمو مى‏شویند. و باور دارند که این دست داراى عنصر مغناطیسى و نیروى فوق بشرى است.20 سرایدن و خواندن اشعار کفرآلود، داستان پردازیهاى دروغین نسبت به رویدادها و شخصیتهاى دینى و تاریخى و... همه از شمار خرافاتى‏اند که در دامنه شعائر، مناسک، آداب، مستحبات و مباحات رویش و زایش داشته‏اند.

امروز بر علماى راستین است که در برابر آن بایستند و چون محقق کرکى که قصه‏خوانى را در این باب به خاطر همان خرافات تحریم کرد،21 حکم به حرمت آنها صادر کنند. چون خرافات ویران‏گرترین دشمن دین است که آن را از درون نابود مى‏کند. به گفته ولتر:

»خرافات بدترین دشمن عبادت حقیقى خداوند متعال است... . خرافات مانند افعى به دور مذهب پیچیده است، ما باید سر این افعى را بکوبیم بى‏آنکه صدمه‏اى به مذهب برسانیم. »

22به این ترتیب، به این نتیجه مى‏رسیم که رویش خرافات در ساحتهاى گوناگون دین مربوط به معرفت و فهم نادرست دین، در همان ساحتهاست. و راهکار سالم‏سازى و زدودن خرافه‏ها از ساحت دین نیز، همانا برمى‏گردد به فهم و معرفت روش‏مند، عقلانى و منطقى دین.

دوم. ایدئولوژى: یکى از ساز و کارهایى که جهت ترسیم موقعیت انسان در جهان مدرن و فرآیند زیستن و سامان‏مندى پیوندها و پیوستگیها، و نیز تعریف و تصویر هویت آدمیان کاربرد دارد، همانا ایدئولوژیها و مکتبهایى است که از سوى انسانها ساخته و عملیاتى مى‏شوند. به طورى که گویا از ویژگیهاى آن به شمار مى‏رود. اندکى درنگ در حجم ایدئولوژیها و مکتبهایى که در 400 سال اخیر در حوزه‏هاى مختلفى زیستى به وجود آمده‏اند، و مقایسه آنها با ایستارهاى پیش از آن، گواه روشنى بر این واقعیت است.

ایدئولوژیها و مکتبها به گونه‏هاى زیر ممکن است به تولید و توسعه خرافات کمک کنند:

1. از ناحیه مدعا و محتوا. ایدئولوژیها و مکتبهایى که ادعاى برترى و بهترى در تمام ساحتهاى زندگى را نسبت به رقبا و یا همگنان دارند، راه و شیوه تکامل و توسعه و پیشرفت را همان مى‏دانند که خود معرفى و عرضه داشته‏اند و بازماندگان از این راه و رسم را غریبه، طفیلى و در نهایت بیرون از دائره انسانیت مى‏خوانند. یک گزینه را پایانه انتخاب بشر مى‏دانند و بس. به طور طبیعى چنین ایدئولوژیهایى، از آن‏جایى که هیچ‏گاه لباس واقعى و بیرونى به تن نخواهند کرد و اساس عقلى، تجربى و تاریخى نداشته، ارزشها و روشهاى‏شان، وعده‏هاى داده شده را چنانکه ادعا کرده‏اند، کار را به سامان نخواهند رساند. گذشته از آن‏که خود این ادعاها افسانه‏اى بیش نیست، سبب مى‏شود تا پاره‏اى از ارزشها و مفاهیم خویش را به صورت شى‏ء مقدس درآورده و ذهنیت سنگواره اجتماعى را نسبت به آنها به وجود بیاورد. مانند پیشرفت، توسعه، برابرى، آزادى، عدالت، امنیت، حقوق و... که از سوى طبقه بورژوا، سرمایه‏دارى لیبرال، نئولیبرالسم، لیبرال دموکراسى، سوسیالیسم و... چنان حالت و هویتى پیدا کرده‏اند. و گویا ارزشها و نیازهاى حقیقى آدمیان، جز از سوى آن ایدئولوژیها برآورده نخواهند شد. و در چنین فضا و ذهنیتى، خرافه‏ها حتى نسبت به باارزش‏ترین چیزها زایش و رویش مى‏یابد:

»خرافه‏هاى مربوط به آزادى و برابرى، صرفاً نتیجه نه، و بلکه تا حدى عامل بى‏نظمى کلى و عمومى است. زیرا هرکدام به شیوه خود عصیانى علیه سلسله مراتب و ارزشهاست و چون در اصل از دو انگیزه والاى انسان ناشى شده و بعد به راه بد افتاده‏اند از همین رو بس خطرناک‏اند. »

23و مهم‏ترین خطر و یا خطرآفرینى، همانان دو خرافه بس کشنده و ویران‏گر زیر است که در روانه چنان ذهنیت بر هویت‏یابى خود را تحمیل و نشان مى‏دهد.

یک. هرکه همانند مانیست و در سپهر ایدئولوژیکى ما گام برنمى دارد و رفتار، گفتار و کردارش برساخته و برآمده از ایدئولوژى نیست، پس واقعى و حقیقى نیستند و حق زیستن و انتخاب نمودن، تصرف و تملیک، دارا و دانا شدن و... را ندارند. این تصویر مجازى از شیوه زیستن و هویت یابیدن، بدترین خرافه قرن 21 است که نئولیبرالیسم حاکم مبلغ و مجرى آن به شمار مى‏رود.

دو. اختیارزدایى و تقلیدزایى، نابود کردن خردورزى به وسیله خرد )عقل علیه عقل(، خرافه دیگرى است که از آن مى‏روید.

2. فهم نادرست. یکى از زوایایى که ایدئولوژى به زایش و رویش خرافات یارى مى‏رساند، در کنار نادرستى پاره‏اى از ایدئولوژیها، همانا کج فهمى و فهم ناصحیح از آنهاست. از شمار ایدئولوژیهاى نوین امروزى، مى‏توان از »فمنیسم» یاد کرد که کج‏اندیشیهایى درباره آن انجام گرفته است. زنان در طول تاریخ در ساحتهاى مدنى، کیفرى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و... مورد تهاجم تبعیض جنسیتى و گونه‏هاى ستم و نادیده انگارى حق آنان، قرار گرفته‏اند. حتى تا نیمه‏هاى قرن بیستم، زن در قانون مدنى فرانسه حق تصرف و تملک در اموال و داراییهاى خود و نیز انتخاب شغل را به طور مستقل نداشت و همه در اختیار شوهر بود. و پس از 1965 استقلال زن در حقوق و حوزه‏هاى یاد شده به تصویب نهایى رسیده و جنبه اجرایى و عملیاتى یابید. این جفاها، ستمها، حق کشیها و طفیلى و سربار انگارى زنان، زمینه‏ساز ایدئولوژى و در پى آن جنبش زنان، به نام »فمنیسم» گردید. هرچند این ایدئولوژى صورتها و قراءتهاى گوناگونى برتابیده است، مثل فمنیسم مارکسیستى، لیبرالى، رادیکال، اسلامى و... اما به نظر مى‏رسد که همه در نقد ایستار گذشته و پیش‏نویس براى صورت و سیرت آینده زنان مشترک باشند. به طور دقیق در همین دو مرحله )نقد گذشته و پیش نویس آینده( پاره‏اى کج‏اندیشى و کج فهمى‏هاى »از» و »در» فمنیسم انجام گرفته است که برآیند و نتیجه آن، همانا یک سرى داده‏ها و نهاده‏هاى خرافى بیش نیست. به طور نمونه، فمنیستها رادیکال در مقام نقد گذشته بر این باورند که دانش و معرفت مردانه بوده است. و در فرآیند پیش نویس آتیه پیشنهاد مى‏کنند که این ایستار باید دگرگون گردد و وارونه شود. یعنى دانش و معرفت و شیوه‏هاى زیستى زنانه گردد. این پیشنهاد روشن‏ترین خرافه مدرن است که جهت دستیابى به هویت ویژه به آن پناه برده شده است. چون هیچ مبناى علمى، عقلى و دینى ندارد و براى آن نمى‏توان یابید. و از سوى دیگر علتها و سببهاى جامعه‏شناختى، روان‏شناختى و معرفت‏شناختى زایش و رویش خرافات مانند تعصب، انزوا، درونگرایى، کمبود و... در فرآیند یاد شده حضور و اثرگذارى روشن دارند. در متن زیر خرافه پیش گفته بازتاب یافته است:

»یکى از اقسام خرافات رایج و فراوان در فمنیسم رادیکال پذیرفتن این است که بخش بزرگى از علم، همانا راه و شیوه مردانه معرفت است. یعنى علم روش شناخت مردانه است. اشتباه علم این است که در آن عقل برتر از عاطفه و احساس، عینیت‏گرایى برتر از ذهنیت‏گرایى، میکانیک‏گرایى برتر از ارگانیک‏گرایى نشسته است. و همه چیز براى پیدایى علم و دانش زنانه جدید و دلسوز که همه را وارونه و برعکس مى‏خواهد، فراهم است. »

24نتیجه: با وجود این‏که علم و تکنولوژى مدرن، مکتبهاى فلسفى و فکرى نوین در زدودن جهل و نادانى، تولید و پیدایى روشهاى مناسب و کارآمد برداشتن بازدارنده‏ها و مدیریت بحرانهاى گوناگون، درمان بسیارى از نابسامانیهاى اجتماعى، شناخت و استفاده بهینه و بهره‏ورانه از عوامل و منابع زیستى و حیاتى و... بسى پیشگام و کامیاب بوده است، عوامل، ذهنیت و فرهنگ خرافه‏پرور را محدود و مهار نموده است; ولیکن هنوز نیز مجارى نفوذ و ساز و کارهاى روان‏شناختى، جامعه‏شناختى، مردم‏شناختى، معرفت‏شناختى، سیاسى و ایدئولوژیکى در جهان پیشرفته امروزى وجود دارند که به زایش و رویش خرافات یارى مى‏رسانند. که در این نوشتار، ساز و کارآنها به شرح، تحلیل، روشن‏گرى و بازگو گردید.

پى‏نوشتها:
1. نهج‏البلاغه، شیخ محمد عبده، ج 191/1، دارالمعرفه - بیروت، صبحى صالح، خطبه 99.
2. المیزان، علامه طباطبایى، ج 422/1، موسسه نشر اسلامى، قم.
3. برگرفته از سایت gro.sledifnI.WWW/yrarbil/lacirotsih نوشتار آقاى treboR.MneerGllosregnI.
4. جهان باز، برهانى در تأیید نامعیّنى‏گرى، کارل ریموند پوپر، ترجمه احمد آرام/133، سروش، تهران، 1375.
5. برگرفته از سایت gro.sledifnI.WWW/yrarbiL/lacirotsih.
6. روان‏شناسى عمومى، سیروس عظیمى/538 - 534، صفا، تهران، 1372.
.7ecneics.rennikS.f.Bdna.ruoivaheB:kroyeNnellimcaM
.-pp.81953350351. فلسفه سیاسى آیزیابرلین، جان گرى، ترجمه خشایار دیهیمى، تهران، طرح نو، 1379.
.9lledneWyrreBnredom.noititsrepusnotgnihsaw:C.D
.tniopretnuic200010. اسطوره در جهان امروز، جلال ستارى/61، نشر مرکز، تهران، 1376.
11. شگردها، امکانها و محدودیتهاى بحث با بنیادگرایان، شلایشرت هربرت، ترجمه محمدرضا نیکفر/180، طرح نو، تهران.
12. برگرفته از سایت:
oTaivirT-moc.tenisroc.wwwmaerdfognitaeyenohslleteroftahtuoylliwniattahtlaewdna.evolgnitaEصgnikamصgnillesrognivreseci maercstseggustahtuoyeragnileeftnemnetnoCdnanoitcafsitasniruoy
gnimaerD.efilfoaegairramrogniddewsiehtngisfohtaednieht.ylimaffIehtegairramsawneewtebsregnarts nehtehthtaednImaerdehtsniatrepottonaootesolcecnatniauqcaro
thgis.dneirffoaysubtropriastneserperehterisedrofmodeerfdna/ro.levartfIehttropriasiytpmednadertesedruoy tevartnwosnalplliweblliwebdegnahcruo
.deyaledو نیز ر. ک: روان‏شناسى خرافات، گوستاو جاهودا، ترجمه محمدتقى براهنى/30 - 42، نشر نو، تهران، 1363.
13. تاریخ جامع ادلیان، ناس، جان‏بى، ترجمه على اصغر حکمت/26، آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1370.
14. خدا در آمریکا، فوریو کلمبو، ترجمه محمد بقائى )ماکان(/242، حکمت، تهران 1371.
15. تاریخ جامع ادیان/26 - 13.
16. صحیح مسلم، ج 20/6، دارالفکر، بیروت.
17. وسائل الشیعه، حر عاملى، ج 11، کتاب الجهاد، باب 42 - 35/13، مکتبه الاسلامیه، تهران.
18. خدا در آمریکا/227 - 226.
19. سلطه رسانه‏هاى صهیونیزم در آمریکا، زهرا سماواتى/88، عروج، تهران 1383.
20. نشریه ایران 1383/12/28.
21. صفویه از ظهور تا زوال، رسول جعفریان/104، کانون اندیشه جوان، تهران.
22. تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب/219، علمى فرهنگى، تهران، 1373.
23. باورهاى کهن و خرافه‏هاى نوین، لینگز مارتین، ترجمه کامیز گوتن/60، حکمت، تهران.
42. regoR:lladnasecneicsdnanoititsrepus برگرفته از سایت:
moc.tlucerutluc.www/ecneicsitna/noititsrepus.