بایستگى خرافه‏پیرایى از روایات و اخبار

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


رواج خرافه، منطق و خردورزى را در جامعه سست مى‏کند و مردم را از اندیشه‏ورزى درست باز مى‏دارد، و آنان را به سوى اوهام، تحجر و سراب مى‏کشاند و به عقب‏ماندگى دچارشان مى‏سازد و از هر رشد و ترقى که لازمه یک جامعه اسلامى زنده و فرهنگ پویاست باز مى‏دارد. تلاشها را کند و به مرور زمان جامعه را به ایستایى وامى دارد. و به عرصه مسائل دینى و مذهبى، اگر این پدیده راه یابد، متفکران و دانشمندان را از مذهب و دین روى گردان مى‏کند و رفته رفته کار به جایى مى‏رسد که رویاروى دین قرارشان مى‏دهد.

احادیث از منابعِ مهم عقاید، احکام، اخلاق و فرهنگ و آداب دینى به شمار مى‏آیند. اگر در شناخت و فهم آنها دقت کافى نشود، خرافه، جعل و انحراف به تمام لایه‏ها و زوایاى اندیشه اسلامى راه مى‏یابد و این سبب مى‏شود که دین جایگاه خود را در بین مردم نیابد.  شاید بتوان گفت در روایات احکام، دقت کافى مى‏شود، چون همه پذیرفته‏اند که باید این روایات از سوى مجتهدان بررسى و احکام از آنها بیرون کشیده شود. و نیز تا حدودى در بخش عقاید. اما بررسى و بیان روایاتى که جنبه استحبابى، اخلاقى و ارزشى دارند، یا تاریخى‏اند و یا زندگى و سیره معصومان و بزرگان را مى‏نمایانند، قاعده و ضابطه خاصى ندارد، هرکسى به خود این اجازه را مى‏دهد که در این عرصه‏ها به اظهارنظر بپردازد و با استناد به این دسته از روایات، سخنانى بگوید و... دقت کافى در درستى و نادرستى آنها نمى‏شود. این دسته از روایات، هیچ‏گاه، با معیارهاى حدیث‏شناسى مورد ارزیابى قرار نمى‏گیرند و در مواردى برداشتهاى نادرست کسان نیز به عنوان معنى و مفهوم حدیث و سیره ارائه مى‏گردد. این در حالى است که روایات بسیارى داریم که امام على،1 امام سجاد،2 امام باقر3 و امام صادق(ع)4 مى‏فرمایند حدیث ما سخت و دشوار است )صعب مستصعب( و فقط از مردم کسانى که خداوند قلب آنان را امتحان کرده آن را مى‏شناسند:

»... عن الاصبغ بن نباته، عن امیرالمؤمنین(ع) قال سمعته یقول: إنّ حدیثنا صعب مستصعب، خشن مخشوش، فانبذوا الى الناس نبذاً، فمن عرف فزیدوه ومن انکر فامسکوا، لایحتمله الاثلاث: ملک مقرّب، او نبىُّ مرسل، او عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان»

سخنان ما، دشوار و بسیار سنگین است و درک و فهم و برتابیدن آنها سخت. از سخنان ما به مردم ارائه دهید، هر کس درک کرد و برتابید، او را بیش‏تر بهره‏مند سازید و هرکس برنتابید، از ارائه سخنان ما به او، خوددارى ورزید.

سخن ما را بر نمى‏تابد مگر سه دسته: فرشته مقرب، یا پیامبر مرسل و یا باورمندى که خداوند دل او را به ایمان آزموده است.

و در روایات، بر درایت و فهم و فقه الحدیث تأکید شده است، نه بر روایت صرف.

امام صادق(ع) مى‏فرماید:

»خبر تدریه خیر من الف ترویه»5

خبرى که بدانى و فهم و درک کنى، بهتر است از هزار خبرى که روایت کنى.

یا فرمود:

»علیک بالدرایات لا بالروایات»;6

بر شما باد به دریافت و فهم درست خبر نه نقل آن.

یا فرمود:

»أنتم افقه الناس ما عرفتم معانى کلامنا»;7

شما فقیه‏ترین مردم هستید زمانى که معانى سخنان ما را درک کنید.

بنابر این فقه الحدیث و درایت الحدیث و در اساس شناخت حدیث، کار هرکس نیست. انسانهاى توانا، داراى دانش، درک و فهم بالا بایستى به تفسیر و بیان آنها بپردازند. اگر چنین نباشد و روایات در یک چرخه درستى بررسى نشوند، خرافات رایج مى‏گردد. چون وقتى هیچ‏گونه دقتى در سند و متن این سرى از روایات نشود، تقلید و تعبد کورکورانه، جاى خردورزى را مى‏گیرد. تعبد بدون تأمل فراگیر مى‏شود. در حالى که وقتى سند و متن روایتى ارزیابى دقیق نشود، به هیچ روى نباید در کانونِ عمل قرار بگیرد و فردروى آن تعبد بورزد. تعبد پس از قطعى شدن یک حکم و سیره و روش اسلامى است. این که روایتى در منابع معتبر نقل شده باشد، موجب تعبد و پذیرش آن نمى‏شود.

گسترش و رشد اخبار خرافى و برداشتهاى نادرست در روزگار معصومان، سبب شده که آنان هشدار بدهند و تلاش ورزند تا مردم را از فرو افتادن به این باتلاق هولناک بازدارند. و از عالمان بخواهند که وظیفه خود را در دفاع از بنیانهاى دینى و مبارزه با بدعتها از یاد نبرند و مانع گسترش و رشد این گونه آسیبهاى حیرت‏افزا شوند و با هرگونه خرافه و خرافه‏گرایى در زمینه‏هاى مختلف، در عرصه دین و مذهب، مبارزه کنند. این موضوع که داراى ابعاد گسترده و مهم است باید مورد بررسى قرار گیرد.

در این نوشتار، گامى در این راستا برداشته مى‏شود و آن همانا نمایاندن بایستگى خرافه‏پیرایى از روایات است. پیش از ورود به بحث، لازم است درنگى در معناى خرافه بشود:

 

معناى لغوى خرافه

در کتابهاى لغت، بیش‏تر، یک معنى براى خرافه یاد شد و آن سخنِ جذاب دروغ است. در کتاب العین آمده است:

»الخرافه: حدیث مستملِحُ کَذِبُ وخرَّقت فلاناً، حدثته بالخرافات. »8

خرافه، سخن جذاب نمکین دروغ است. عبارت »خرّقت فلانا» به معناى بیان و حکایت خرافات براى او است.

در کتاب تاج العروس9 و معجم الوسیط10 و اقرب الموارد به مانند این عبارت )قسمت اول آن( آمده است.

»الخرافه ج خرافات... والمشهور انها الحدیث الباطل. »11

جمع خرافه خرافات است و مشهور آن است که به هر سخن باطلى خرافه گفته مى‏شود.

خرافه بدون الف و لام، عَلَم براى مردى از قبیله عذره یا جهینه است. این مرد ادعا کرد »جن»ها او را ربوده و در دست آنان مدتى اسیر بوده است. از آن پس به میان مردم مى‏رفت و آن‏چه را دیده بود تعریف مى‏کرد. مردم از آنها تعجب مى‏کردند، پس او را تکذیب کردند. از این روى بر زبان مردم رایج شد و گفتند: حدیث خرافه.

خرافات سخنان بر ساخته‏اى است که در شب‏نشینى‏ها گفته مى‏شود.12

در لغت‏نامه دهخدا آمده است:

»خرافات: حکایتهاى شب، سخنان بیهوده و پریشان که خوش‏آیند باشند، سخنان نامربوط، ترّهات، موهومات، افسانه، حدیث دروغ، کلام باطل و افسانه‏اى که اصل ندارد. عقیده خرافى عقیده باطل و بى‏بنیان و بى‏اساس. »

در کتاب النقض آمده است:

»امّا آن‏چه گفته است که پیش از قیامت یزید و ابن‏زیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند، اصلى ندارد و از جمله خرافات و ترّهات باشد، بلکه قیامت زنده شوند و جزاى اعمال به خود بستانند.»13

بنابراین، سخنان خرافى، سخنان جذاب بیهوده، بى‏پایه و نادرست است و روایتهاى دروغ و عقاید باطل را دربر مى‏گیرد. در نتیجه بایسته است که در گزاره‏هاى مختلف این تلاش انجام بگیرد، تا پیرایه‏هاى یک موضوع را زدوده و آن موضوع خالص و ناب گردد و درست و ناب آن عرضه گردد.

رهبر معظم انقلاب اسلامى، در دیدار با مهمانان شرکت کننده در چهارمین اجلاس مجمع جهانى اهل‏بیت(ع) پس از بیان این که مهم‏ترین وظیفه این مجمع، نشر معارف حقیقى اسلام است، بر لزوم خرافه‏زدایى از اندیشه دینى تأکید کرد:

»یکى از مسائل مهم کنونى جلوگیرى از آمیخته شدن معارف دین با خرافه است که علماء و برجستگان باید با تبیین صحیح معارف اهل‏بیت(ع) مانع از رسوخ مسائل خرافى شوند. »14

معرفى اسلام بدون خرافه و پیرایه، از رسالتهاى مهم علماى دین است. اینان‏اند که باید سخنان خرافى را از ساحَتِ آموزه‏هاى دینى بزدایند.

مقام معظم رهبرى، به این رسالت این چنین گوشزد مى‏کند:

»اما بعضى از پیرایه‏ها دروغ‏اند و بعضى از نقل‏ها خلاف‏اند و حتى آن‏چه که در بعضى از کتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معناى نهضت حسینى نیست. این‏ها را بایستى شناخت و جدا کرد. »15

 

منشأ خرافات روایى

احادیث و نقلهاى خرافى و اخبار غیرواقعى در جامعه، منشأها و علتهاى گوناگونى دارد. که به موارد مهم آن به طور خلاصه اشاره مى‏شود:

1. گاهى منشأ آن بى‏دقتى در نقل است. یک خبر و گزارش بدون توجه به منبع نخست، به طور شفاهى، از سوى کسانى نقل مى‏شود و به دیگران مى‏رسد و دیگران نیز آن گزارش تاریخى را با افزودنیهایى نقل مى‏کنند و جریان همین گونه ادامه مى‏یابد و هرکس چیزى بر آن مى‏افزاید. تا این رفته رفته و به مرور تحریف دامن مى‏گسترد و خبرى غیرواقعى و نادرست و خرافى ساخته مى‏شود. در کشور ما که بیان شفاهى از بیان مکتوب بیش‏تر رایج است. اگر گوینده‏اى دقت کافى در ارائه مطالب خود نداشته باشد، همیشه این خطر وجود دارد. وقتى تحریف روى داد و شنوندگان به برداشتهاى نادرستى رسیدند و آن برداشتها باور شد، خرافه به ذهنها و جامعه راه خواهد یافت. مردم و جامعه دینى ما با این پدیده روبه‏رو هستند. در بسیارى از سخنرانیها دقت کافى و لازم در نقل احادیث و تاریخ نمى‏شود و بر حافظه تکیه مى‏گردد. همین سخنرانیها، گاه بدون بررسى، دقت و ویرایش علمى دقیق و برابرسازى احادیث و نقلهاى تاریخى با منبعهاى اصلى، به صورت کتاب نیز ارائه مى‏گردد.

2. گاه انگیزه‏هاى سیاسى، فرقه‏اى و... سبب گردیده از سوى گروهى، یا کسانى، روایت و سخنى به پیامبر(ص) و یا دیگر معصومان نسبت داده شود و در زمانى کوتاه رایج گردد و در افواه بپیچد، به گونه‏اى که کسى گمان نبرد که دروغ است و آن سخن، سخن معصوم نیست تا آن‏جا که خواص و اهل علم، و توده‏هاى معتقد، بدون دقت آن را به کار ببرند و این جا و آن جا نقل کنند و به امام معصوم نسبت دهند.

این گونه روایات جدید نسبت داده شده به معصوم و بدون پیشینه تاریخى، گاه به کتابهاى مذهبى هم راه یافته و افراد بدون توجه آنها را به امام نسبت داده‏اند که نمونه‏هایى را یادآور مى‏شویم.

الف. این سخن »إنّ الحیاة عقیدة و جهاد» به امام حسین(ع) نسبت داده شده است. بویژه پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، در پلاکادرها هم نوشته مى‏شد و بارها در سخنرانیها تکرار مى‏گردید و یا نویسندگانى در آثار خود به آن استناد مى‏کردند16 در حالى که شمارى از اندیشه‏وران و علماى دین، همان زمان آن را از نظر محتوا نقد مى‏کردند که هر عقیده‏اى قابل دفاع نیست و اصل سخن هم در منابع روایى وجود ندارد و با تحقیق اهل تحقیق، روشن شد که این سخن بخشى از شعر شاعرى است که مى‏گوید:

قف دون رأیک فى الحیاة مجاهدا       إنّ الجهاد عقیدة وجهاد17

ب. شهید مطهرى به حدیثى اشاره مى‏کند که ابوالفضل گلپایگانى، مبلغ زبردست بهائیان در کتاب »فراید» خود از قول پیامبر از بحار الانوار نقل کرده و براساس آن به نفع مذهب خود بهره برده است، در حالى که برابر بررسى استاد مطهرى، در اساس چنین حدیثى در بحار الانوار نیامده است و سخن مشابهى از کعب الاحبار نقل شده است.

18این نشان مى‏دهد که گروه‏هاى منحرف درروزگار ما نیز، مانند زمان ائمه(ع) دست به جعل و تحریف حدیث مى‏زنند.

یا بنابر تحقیقى که جعفر مرتضى عاملى انجام داده ثابت کرده است که بسیارى از احادیث کتاب »بیان الائمه» ساختگى و نادرست است و در هیچ منبعى پیش از آن نیامده است. و وى، حوادث و رخدادهاى وآن‏چه بعد اتفاق افتاده، به عنوان ملاحم ذکر کرده است.19

3. احادیث و اخبار خرافى که در کتابهاى روایى تاریخى وجود دارند.

بحث و بررسى ما، شامل هر دو قسم مى‏شود، گرچه دو بند قسم دوم مهم‏تر مى‏نماید. هدف این نوشته این است که بنمایاند که پاسدارى از آثار اهل‏بیت در جبهه‏هاى گوناگون باید انجام بگیرد. هم آثار روایى قدیم به دقت مورد ارزیابى قرار گیرد و جاعلان، تحریف‏گران، خرافه‏پردازان شناسایى و شناسانده شوند و هم آثار جدید به بوته نقد گذارده شود و اگر روایت جعلى و خرافه‏آمیزى در آنها وجود دارد، اعلام گردد و از نشر و رواج آنها جلوگیرى شود. براى در امان ماندن جامعه از هجوم خرافه‏ها، نیاز است از نگارش کتابهاى سست و خرافه‏آمیز جلوگیرى شود و به نویسندگانى اجازه نشر اثر داده شود که از دانش کافى براى کارى که مى‏خواهند ارائه دهند برخوردار باشند و میزان دقت آنان در نگارش کتاب مورد توجه قرار بگیرد. در آغاز هر تحقیق و نگارش رساله، لازم است نویسنده ارزیابى خود را از منابع مورد استفاده ارائه دهد. بى‏گمان کسانى که از دانش کافى بهره‏مند نیستند، از منابع شناختى ندارند و این، براى گروه‏هاى ارزیاب، روشن مى‏شود. ما الگوهاى خوبى داریم که کار آنان باید مورد توجه قرار بگیرد. مرحوم محدث قمى، نویسنده مفاتیح الجنان، پاره‏اى از دعاهاى غیرمستند و معتبر را نقد مى‏کند و از این که شمارى به زیارت وارث، چیزهایى را افزوده‏اند سخت برمى‏آشوبد. سخنان ایشان نشان مى‏دهد که چقدر باید در نقل مطالب دقت بشود. وى مى‏نویسد:

»این زیارت، معروف به زیارت وارث است و مأخذش کتاب: مصباح المتهجد» شیخ طوسى مى‏باشد که از کتب بسیار معتبر و معروفِ نزد علماست و من این زیارت را بدون واسطه، از همان کتابِ شریف نقل کردم و پایان زیارت شهدا، همان بود که ذکر شد:

»فیالیتنى کنتُ معکم فأفوز معکم. »

پس این اضافه‏هایى که بعضى، بعد از »فأفوز معکم» ذکر نموده‏اند:

»فى الجنان مع النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحَسُنَ اولئک رفیقا. السلام على من کان فى الحائر معکم وعلى من لم یکن فى الحائر معکم الخ... »

تمامى آنها زیادى و اضافى است.

شیخ ما، در کتاب: »لؤلؤ مرجان» فرموده است که: این کلمات متضمن چند دروغ واضح است، علاوه بر جسارتِ ارتکاب بدعت، و جسارتِ افزودن بر فرموده امام، چنان شایع و متعارف شده که چند هزار مرتبه در شب و روز، در عرصه‏گاه مرقد منور ابى عبداللّه الحسین(ع) و محضر فرشتگان مقرب و مطاف پیامبران مرسل(ع) به آواز بلند خوانده مى‏شود و احدى به این خوانندگان ایراد نمى‏گیرد و از گفتن این دروغ و ارتکاب این معصیت نهى نمى‏نماید و کم کم این کلمات، در مجموعه‏هایى که در زیارت و ادعیه، نادانان از عوام جمع مى‏کنند و گاهى اسمى براى آن مى‏گذارند، راه پیدا کرده و به چاپ رسیده است و از مجموعه این نادان، به مجموعه آن نادان، نقل گردیده و کار به جایى رسیده است که بر بعضى از طلاب نیز، امر مشتبه شده است.

روزى، طلبه‏اى را دیدم که دروغهاى ناروا را براى شهداء مى‏خواند، دست بر کتف‏اش گذاشتم، ملتفت من شد، گفتم: از اهل علم، چنین اکاذیب در چنین محضرى قبیح نیست؟

گفت: مگر روایت نشده؟

تعجب کردم، گفتم: نه.

گفت در کتابى دیدم.

گفتم در کدام کتاب؟

گفت: مفتاح الجنان.

ساکت شدم، چه این که کسى در بى‏اطلاعى کارش به این جا رسد که جمع‏آورى بعضى عوام را کتاب بشمارد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نیست.»20

 

پیشینه موضوع

خطر ورود خرافه به افکار و اندیشه مسلمانان از زمان پیامبر(ص) وجود داشت. از این روى، رسول خدا(ص) تلاش کرد مردم را از هرگونه پنداربافى، افسانه‏سازى و گوش فرا دادن به افسانه‏ها، سخنان شگفت و خرافه‏آمیز و اخبار نادرست و بازگویى آنها باز دارد.

آن حضرت مى‏فرماید:

»اتقوا الحدیث عنى الا ما علمتم»21

از نقل حدیث از من بپرهیزید، جز آن‏چه مى‏دانید.

حضرت، به روشنى مى‏فرماید: حدیثى را به من نسبت دهید که به آن علم و آگاهى دارید. رسیدن به این علم، نیاز به تلاش گسترده، درک محضر استادان فن، تحقیق و بررسى دامنه‏دارى دارد.

آن حضرت بارها مسلمانان را از هرگونه جعل و خرافه به نام دین برحذر مى‏داشت. و امام على(ع) از قول حضرت نقل مى‏کند که مى‏فرمود:

»من کذب علىّ متعمّداً فلیتبَّوأ مقعده من النار. »22

هرکس به عمد بر من دروغ ببندد و احادیث نادرست به من نسبت دهد جایگاه وى در آتش است.

رسول خدا(ص) فرمود:

»من کذب علینا اهل‏البیت حشره اللّه یوم القیامه أعمى یهودیّاً و ان ادرک الدّچال آمن به فى قبره.»

23هرکس بر ما اهل‏بیت دروغ ببند و حرف دروغى را به مانسبت بدهد، خداوند روز قیامت کور و به دین یهود محشور مى‏کند و اگر دجال را درک، حتى در گور باشد، به او ایمان مى‏آورد.

»قال رسول اللّه: من روى عنىّ حدیثاً وهو یرى انّه کذب فهو احد الکاذبین. »24

کسى که از من حدیث دروغى را نقل کند جزو دروغگویان است.

آن‏چه یاد شد، نشان مى‏دهد که جعل حدیث و توجه به احادیث نادرست در آن زمان امرى رایج بوده است. از این روى، پیامبر تلاش مى‏کرد مردم را از توجه به کارهاى غیراصولى و آمیخته با اخبار نادرست، خرافى و غیرواقعى بازدارد.

امام على(ع) نیز همین روش را داشت و به همین سیره پاى‏بند بود. آن حضرت، راویان از پیامبر را به چهار دسته تقسیم کرده و ویژگیهاى هر دسته را برمى‏شمارد و یادآور مى‏شود تنها یک دسته از آنان به بازگویى درست سخنان پیامبر مى‏پردازند:

»وانّما اتاک بالحدیث اربعة رجال لیس لهم خامس:

رجلُ منافق مُظهر للایمان، مُتصنّعُ بالاسلام لایتأثَمُ ولایتخرَّج، یکذب على رسول اللّه، صلى اللّه على و آله متعمداً...

رجلُ سَمِعَ من رسول اللّه شیئاً لم یَحفَظهُ على وجهه فوهم فیه ولم یتعمَّد کَذِباً فهو فى یدیه ویرویه ویعمل به ویقول أنا سَمِعتُهُ من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله...

ورجل ثالثُ سمع من رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، شیئاً یأمربه، ثُمَّ نَهَى عنه وهو لایَعلَمُ، او سَمِعَهُ یَنهَى عن شى‏ءً ثمَّ أَمَرَبه وهو لایَعلَمُ، فَحَفِظَ المَنسُوخَ ولم یَحفظِ النّاسخ...

وآخَرُ رابعُ لم یکذِب على اللّه ولاعلى رسولِهِ، مبغضُ لکذبِ خوفاً من اللّه وتعظیماً لرسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله ولم یَهِم، بل حفظَ ما سَمِعَ على وجهه... »25

وحدیث را چهار کس نزد تو آرند:

مردى دورو که ایمان آشکار کند و به ظاهر چون مسلمان بود و از گناه نترسد و بیمى به دل نیارد و به عمد بر رسول خدا(ص) دروغ بندد و باک ندارد...

و مردى که چیزى از رسول خدا(ص) شنید و آن را چنانکه باید در گوش نکشید و به خطا شنفته و به عمد دروغى نگفته، آن حدیث نزد اوست، آن را مى‏گوید و بدان کار مى‏کند. و گوید: من این را از رسول خدا شنیدم....

و سومین، مردى است که شنید رسول خدا(ص) به چیزى امر فرمود و سپس آن را نهى فرمود و او نمى‏داند. یا شنید چیزى را نهى کرد، سپس بدان امر فرمود و او از آن آگاهى ندارد. پس آن را که نسخ شده به خاطر دارد و نسخ کننده را به خاطر نمى‏آرد.

و چهارمین آن که بر خدا و رسول‏اش دروغ نمى‏بندد، چون از خدا مى‏ترسد و رسول خدا(ص) را حرمت مى‏نهد، نیز دستخوش خطا نگردیده و آن را که به خاطر سپرده، همان است که شنیده...

یک وقتى حضرت على(ع) دید مرد قصه‏سرایى - که به آنان قصّاص مى‏گفتند - در مسجد مردم را سرگرم اخبار خرافى خود کرده است. حضرت، بر وى خشم گرفت و بر او تازیانه زد و از مسجد بیرون‏اش راند.26

ابن‏قتیبه درباره اینان مى‏نویسد:

قصه‏سرایان از روزگاران گذشته مورد توجه عوام بودند. دانش آنان آمیخته به منکر، گزاره‏هاى شگفت و احادیث دروغ بود. و از ویژگى عوام است که نزد قصه‏گو بنشینند و به سخنان او که عجیب است گوش کنند، سخنانى که خارج از فطرت عقلى است یا رقت‏آور است که قلب را محزون و چشم‏ها را گریان مى‏کند.27

 على(ع) نه تنها قصه‏سرایان را از مسجد بیرون مى‏راند، بلکه به گفته ابن‏اخوه، واعظان را امتحان مى‏کرد و پس از امتحان، به آنان اجازه سخنرانى مى‏داد. آن‏گونه که حسن بصرى را امتحان کرد:

»على بن ابى طالب(ع) حسن بصرى را که به مردمان سخن مى‏گفت بیازمود و پرسید: ستون دین چیست؟

گفت: پارسایى.

پرسید: آفت آن چیست؟

گفت: آزمندى

گفت: اکنون سخن بگوى اگر خواهى. »28

همه اینها، نشانه حساسیت حضرت نسبت به این موضوع مهم و اثرگذار بود.

دیگر امامان نیز، مؤمنان را از هرگونه جعل و خرافه پرهیز داده و یاران خود را به فراگیرى احادیث و اخبار از افراد موثق و مورد اطمینان دعوت مى‏کردند.

علماى شیعه نیز براى مبارزه با خرافات و اخبار نادرست، تلاشهاى زیادى کردند. به جرح و تعدیل راویان پرداختند. سنت اجازه نقل حدیث، براى جلوگیرى از نقل روایات نادرست و غیرمستند، پا گرفت. حتى بزرگان علمى مانند شیخ طوسى، شمار بابها و روایات کتاب استبصار29 را یادآور شده تا به مرور زمان و پس از خود، چیزى به آنها افزوده و یا از آنها کاسته نشود. شیخ مفید با اخبار نادرست و جعل کنندگان و خرافه‏گرایان و حشویه به مبارزه برخاست و کتابى در رد ابن‏کلاب از رؤساى حشویه نگاشت.30

حشویه اخبار بى‏اساس را در جمع احادیث نقل شده قرار مى‏دادند اینان قائل به جبر و تشبیه‏اند و بر این پندارند هر خبر را که عالمى نقل کند و سند آن به پیامبر برسد، حجت است.31

محقق حلى درباره این گروه مى‏نویسد:

»حشویه در عمل به خبر واحد، افراط کرده، به گونه‏اى که تسلیم هر خبرى شده‏اند و تناقضى را که در ذیل این موضوع وجود دارد، درنیافته‏اند. زیرا از جمله اخبار این سخن پیامبر(ص) است:

پس از من، کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار خواهند شد. و نیز این سخن امام صادق است: در برابر هر مردى از ما ]خاندان پیامبر[ مرد دروغزنى قرار گرفته که بر او دروغ مى‏بندد.

شمارى گفته‏اند: به هر خبرى که سندش درست باشد عمل مى‏شود و نمى‏دانند که دروغ‏گو گاهى سندسازى مى‏کند و شخص فاسق هم، گاهى راست مى‏گوید و توجه نکرده است که این کار طعنه به علماى شیعه و قدح در مذهب است; زیرا هیچ نویسنده‏اى نیست جز این که گاهى به اخبار انسانهاى جرح شده عمل مى‏کند، همان گونه که به خبر انسانهاى عادل دانسته شده عمل مى‏نماید... . »32

از کلام محقق استفاده مى‏شود که حشویه ممکن است در میان شیعیان نیز باشند، و آنها کسانى‏اند که به هر خبرى عمل مى‏کنند و سند و محتواى آن را، که آمیخته به تناقض است، به بوته بررسى نمى‏نهند و شخص بصیر باید به هر دو جهت توجه کند. بدیهى است که پذیرش اخبار افراد ضعیف با بررسى متن و قرینه‏ها خواهد بود.

شمارى مانند سیدمرتضى، براى رد این گونه اخبار، منکر حجیت خبر واحد شده‏اند، مگر خبرى که همراه با نشانه‏ها و شاهدهاى اطمینان‏آور باشد. و گروهى از علماى شیعه که بیش‏تر از شاگردان محقق اردبیلى بودند، مانند صاحب مدارک و صاحب معالم، فقط روایات صحیح را مى‏پذیرفتند و به »صحیح اعلائى» شهرت یافته‏اند و صاحب معالم در این‏باره »منتقى الجُمان فى أخبار الصحیح والحسان» را نگاشت و دیدگاه‏هاى خود را بازتاب داد.

شمارى نیز آن خبرى را صحیح دانسته‏اند که از نظر سند صحیح و از نظر متن برابر عقل و منطق باشد.

گروهى نیز به تدوین کتابهایى در جهت ارزیابى سند و متن روایات پرداخته تا اخبار نادرست و خرافى را بشناسانند و به معنى واقعى جزو نُقاد حدیث قرار گرفتند و در جهت رسیدن به منابع حقیقى تلاش کردند. در سالهاى اخیر نیز تلاشهایى صورت پذیرفت: کتاب الاخبار الدخیله، اثر محقق تسترى، الموضوعات اثر هاشم معروف حسنى، الغدیر اثر علامه امینى، آثار مرتضى عسکرى و کتاب سیرى در صحیحین، نوشته نجمى و کتابِ ابوهریره نوشته علامه شرف‏الدین دستاورد این تلاش سترگ بشمارند.

مرتضى عسکرى در اهمیت نقد کتابهاى حدیثى مى‏نویسد:

»بر ما است که تمام کتابهاى حدیث و سیره و تاریخ و همانند آنها را یکى پس از دیگرى مورد مطالعه و بحث و تحقیق و نقد و بررسى قرار داده، آنها را از نظر سند و هم از نظر متن و محتوا با همانندشان مقایسه نماییم و نتایج تحقیقاتى را که براساس موازین علمى حاصل شده است، بپذیریم و گردن نهیم. »33

و نیز نقد و بررسى اخبارِ مهم‏ترین حادثه اثرگذار در میان مردم، همانا واقعه کربلا از سوى محدث نورى و استاد مطهرى در حماسه حسینى، در همین ردیف جاى مى‏گیرند. اما به نظر مى‏رسد که امروز نیاز به تلاش بیش‏ترى در این زمینه است که حوزه‏هاى علمیه باید به آن بپردازند.

 

بایستگى بررسى احادیث در روزگار ما

باتوجه به رویکرد و حساسیتى که به دین و مذهب شیعه در گستره جهان پدیدار شده و توجهى که به اسلام و تشیع مى‏شود، کار روى آموزه‏هاى شیعه و نمایاندن زیباییهاى کلام امامان شیعه، بسیار بایسته و ضرورى مى‏نماید; زیرا که:

1. در گذشته مسلمان مساوى با عرب بود و در سطح دنیا، در بین اهل فکر، نگاه دقیقى به اندیشه‏هاى تشیع نمى‏شد. پژوهشهاى مستشرقان، گواه این مطلب است که محور کار آنان منابع وکتابهاى روایى اهل‏سنت بوده است. اما با پیروزى انقلاب اسلامى و پدیدار شدن نظام دینى - شیعى در ایران و مقاومت جنگِ هشت ساله، دانشمندان و پژوهشیان جهان، تشیع را در کانون توجه خود قرار دادند. شیعه به طور جدى در چشم‏انداز متفکران قرار گرفت و گرایش به تحقیق و شناخت درست آن در دنیا گسترش یافت. از این‏رو رسالت حوزه در شناساندن مذهب اهل‏بیت نیاز به تلاش همه‏سویه و گسترده دارد و باید با درنگ و دقت بیش‏تر در ارائه اصول و بنیانهاى آن، به دور از خرافات و اندیشه‏هاى سست تلاش نمود. آن‏گونه که رهبر معظم انقلاب اعلام کرد که معارف اهل‏بیت باید به دور از خرافات باشد و با بررسى و تحلیل درست منابع و میراث مکتوب اندیشه زلال تشیع را در اختیار حق‏طلبان قرار داد.

2. محبوبیت تشیع در گستره جهانى، با پدیدار شدن انقلاب اسلامى، مقاومت شجاعانه مردم ایران در برابر رژیم ستم‏شاهى، آمریکا و قدرتهاى بزرگ در طول دوران انقلاب اسلامى و جنگ هشت ساله و صدها توطئه و فتنه و مقاومت 33 روزه حزب‏اللّه لبنان در برابر اشغال‏گران قدس و از بین رفتن افسانه شکست‏ناپذیرى ارتش صهیونیست به جاى این که سبب خوشحالى کشورهاى عربى بشود - چرا که رژیم گذشته پشتیبان اسرائیل بود - کینه گروهى از آنها را شعله‏ور ساخته و گروه‏هاى تکفیرى و وهابیون متعصب را در جهان، علیه تشیع وارد یک نبرد پست ضدانسانى و تروریستى کرده‏اند و تلاشهاى ایزائى و تبلیغات مسموم گروه‏هاى نابخرد و آلوده به تعصبهاى کور در ایّام حج، به گونه‏اى روشن و محسوس است و تنگناهایى که در ایّام عمره علیه زائران ایرانى پدید مى‏آورند، نشانه دیگرى از این رویاروییهاى کینه‏توزانه است. طالبان را در افغانستان و فتح الاسلام را در لبنان براى رویارویى با ایران و تشیع سامان دادند.34  بخشى از کارهاى آنها در یورش به شیعه به استناد روایات و اخبار نادرست و خرافى است که در کتابهاى شیعى وجود دارد و یا گویندگان و مداحان بى‏سواد و ناآشناى با روایت و فن روایت‏شناسى در رسانه مطرح مى‏شود. این‏گونه مطالب و سخنان سست و نابخردانه، بهانه‏اى شده است در دست وهابیون و تکفیریهایى که با اندیشه‏هاى ناب تشیع سر ناسازگارى دارند و اندیشه‏هاى راهگشا و حماسى و دگرگون‏آفرین و ضداستعمارى را بر نمى‏تابند. پس نقد روایتهاى جعلى و سخنان واهى که به نام تشیع رایج گردیده و بهانه‏اى شده در دست انسانهاى نابخرد براى رویارویى با شیعه، بدان معنى نیست که جوگیر شده باشیم و کسانى بپندارند که چون آنان اشکال مى‏کنند، ما مى‏گوییم بایستى به نقد اخبار خود بپردازیم و هرچه مورد اشکال آنان است از آن دست برداریم، بلکه به این معنى است که: ما وقتى مى‏توانیم از عقاید درست و ناب خود دفاع کنیم و از آسیب در امان باشیم که اندیشه‏هاى نادرست و ناسازگار با اصول تشیع را خود به بوته نقد و بررسى بگذاریم و از عقاید و افکار نادرست دورى گزینیم. در غیر این صورت، توان دفاع از عقاید حقه خود را نخواهیم داشت.

3. استکبار جهانى و در رأس آن آمریکاى جنایت‏کار، بر اثر ضربه سختى که از ایران و تشیع خورده، و به تکاپو برخاسته تا با واهى و نادرست جلوه دادن عقاید شیعه، مگر راه گریزى از هجوم این اندیشه ناب به کیان استعمارى خود بیابد .از همه اهرمها بهره مى‏برد تا از گسترش این اندیشه ناب جلوگیرى کند. افزون بر تبلیغات گسترده سیاسى و حمایت از ضد انقلاب و تلاشهاى براندازى در جبهه فرهنگى به صورتهاى متفاوتى بروز و ظهور مى‏یابد، از جمله:

الف. یورش غرب‏گرایان و سکولارهاى داخلى به مبانى دینى است. بخشى از دست‏آویز آنان براى این گونه یورشها و نقدهاى غیرمنصفانه علیه تشیع اخبار خرافى است که در میان مردم رواج یافته و یا رواج مى‏یابد. این دسته از اخبار زمینه مناسب را به دست این افراد براى حمله به تشیع مى‏دهد. در حالى که آن‏چه آنان در بوته نقد گذارده و علیه شیعه سخن مى‏گویند، ربطى به اصول و بنیادهاى شیعه ندارد و از سوى شمارى ناآگاه مطرح مى‏شود.

ب. نویسندگان و مستشرقان وابسته به استعمار و جبهه ضد اسلامى، با بهره‏گیرى از این دست اخبار خرافى و نادرست، به لجن‏پراکنى علیه اسلام و پرداخته و تشیع مى‏پردازند. سلمان رشدى مرتد از این قسم اخبار نادرست براى حمله به اسلام بهره برد. دیگران نیز براى یورش به اسلام و تشیع از این حربه بهره مى‏برند.

ج. از سیاستها و برنامه‏هاى راهبردى که استکبار جهانى در سست کردن پایه‏هاى تشیع از آن بهره برده و مى‏برد و بر آن تأکید مى‏ورزد، گسترش خرافات و حمایت از کسانى است که به این مقوله‏ها دامن مى‏زنند. یکى از مقامات سازمان سیا گفته است:

»یکى از موضوعاتى که باید روى آن کار مى‏کردیم، فرهنگ عاشورا و شهادت‏طلبى است. ما باید با حمایت‏هاى مالى از برخى سخنان و مداحان و برگذار کنندگان این گونه مراسم مسائل انحرافى به وجود آوریم و شیعه را یک گروه جاهل و خرافى معرفى کنیم.»

یعنى سیاست راهبردى آمریکا در مبارزه با تشیع، گسترش مطالب و سخنان نابخردانه، خرافى و دگر کردن نقطه قوت و حرکت مردم باورمند، به ابتذال که دیگران را از الگوگیرى از این سرچشمه جوشان باز دارد. وقتى که یک سى‏دى مبتذل در تأیید قمه‏زنى درست مى‏شود و در گستره گسترده‏اى پخش مى‏شود، جاى تردید باقى نمى‏ماند که این کار با برنامه و پشتیبانى استکبار جهانى انجام مى‏گیرد. کارى به نام شیعه و علاقه‏مندان به باورهاى مذهبى; اما جداى از باید و نبایدهاى فقهى و عقلى و با این توجیه که شدیدتر از آن در بین مسیحیان وجود دارد و اگر قمه‏زنى و... وهن است و ما را در میان مردم انگشت‏نما مى‏کند و سبب به سخره گرفتن شیعه مى‏شود، چرا کارهاى شگفت مسیحیان در سوگ حضرت مسیح سبب وهن آنان نمى‏شود!

4. از خرافات رایج و رو به گسترش در جامعه شیعى، گزافه‏گویى و غلو درباره اولیاء، معصومان و غیرمعصومان و رها کردن معیارها، ترازها و مرزها و حدودى که شیعه به آنها پاى‏بند بوده است. به کار بردن جمله‏هایى چون »صلى اللّه علیک یا ام البنین» و چاپ آنها بر روى پوستر و نشر و چسباندن آنها بر در و دیوار خطرى است که جامعه شیعه را تهدید مى‏کند. با این که در فرهنگ شیعى، »صلى اللّه» را درباره پیامبر و »علیه السلام» درباره دیگر معصومان به کار برده مى‏شود. اما این که چرا افراد غیر معصوم، نام‏شان با واژه‏ها و جمله‏هاى غلوآمیز، پوستر مى‏شود و نشر مى‏یابد، جاى بررسى دارد که آگاهان، نویسندگان متعهد، روشنفکران باورمند و پاى بند به آموزه‏هاى شیعى و در رأس همه علماى دین، با حساسیت بیش‏ترى قضیه را دنبال کنند و به ریشه‏یابى آن بپردازند و با کسانى که با خواب و حکایت و برانگیزاندن احساسات مردم سخنان سست و واهى را مطرح مى‏کنند، برخورد کنند و ائمه نسبت به این گونه رفتارها و گفتارها حساس بودند.

امام صادق(ع) از قول پیامبر نقل کرده که فرمود:

»یحمل هذا الدین فى کل قرن عدول ینفون عنه تأویل المبطلین وتحریف الغالین وانتحال الجاهلین کما ینفى الکیرُ خُبثَ الحدید»;35

مسئولیت حفظ این دین را در هر قرن، مردمان عادلى بر دوش دارند که تأویلهاى باطل‏اندیشان و تحریفهاى غالیان و گزافه‏گویان و برساخته‏هاى نادانان را از آن دور و نابود مى‏کنند. همان‏گونه که دم آهنگر پلیدى و ناخالصى آهن را از آن دور مى‏کند.

از برنامه‏هاى امام على(ع) مبارزه با غلو بود. امام صادق(ع) با غالیان به رویارویى برخاست و آنان را به یاران خود شناساند:

»انا اهل بیتً صادقون لانخُلو من کذّابً یکذب علینا فیسقُطُ صِدقُنا بکذبِهِ علینا عند الناس... ثم ذکر المغیرةَ بن سعید وبزیعاً والسَّریَّ واباالخطاّب و مُعَمَّراً وبشارَ الاشعری وحَمزة الیزیدىَ وصائِدَ النَهدی فقال: لعنهم اللّه»36

ما خاندانى راستگوییم، ولى از شرّ دروغزنى که بر ما دروغ بندد بر کنار نماندیم و راستگویى ما با دروغهایى که به ما مى‏بندند نزد مردم از درجه اعتبار ساقط مى‏شود... آن‏گاه از مغیرةُ بن سعید و بریع و سَرِى وابوالخطاب )محمد بن مقداد( ومعمَّر وبشار أشعرى وحمزة یزیدى و صائد نهدى نام برد ]که بر او و پدرش امام باقر دروغ مى‏بستند[ و گفت خدا آنان را لعنت کند.

درباره مغیرةبن سعید فرمود:

»... کان المغیرة بن سعید، یتعمد الکذب على أبى ویأخذ کتب اصحابه وکان اصحابه المستترون باصحاب ابى یأخذون الکتب من اصحاب ابى فیدفعوها الى المغیرة فکان یدّس فیها الکفر والزندقة ویسندها الى ابى ثم یدفعها الى اصحابه فیأمرهم ان یثبتوها فى الشیعه فکلما کان فى کتب اصحاب ابى من الغلو فذاک مادسّه المغیرة بن سعید فى کتبهم.»

مغیرة بن سعید، از روى عمد به پدرم دروغ مى‏بست و کتابهاى یاران آن حضرت را مى‏گرفت و ایادى وى که خود را در ردیف یاران پدرم جا مى‏زدند و مى‏نمایاندند که از اصحاب پدرم هستند نیز، کتابها را از پیروان پدرم مى‏گرفتند و به مغیره مى‏دادند و او در آنها اخبارى را که دربردارنده کفر و زندقه بود، وارد مى‏کرد و آنها را به پدرم نسبت مى‏داد. پس کتابهاى یاد شده را به أیادى خویش مى‏سپرد و به آنان دستور مى‏داد که آنها را بین شیعیان انتشار دهند. آن‏چه اخبار غلوآمیز در کتابهاى اصحاب پدرم موجود است، از جعلیات و افزوده‏هاى مغیرة بن سعید است.

امام رضا(ع) انگیزه جعل کنندگان روایات را درباره ائمه اطهار این‏سان بیان مى‏فرماید:

»... ان مخالفینا وضعوا اخباراً فى فضائلنا وجعلوها على اقسام ثلاثه: احدها، الغلو وثانیها، التقصیر فى امرنا. وثالثها التصریح بمثالب اعدائنا. فاذا سمع الناس الغلو، کفّروا شیعتنا ونسبوهم الى القول بربویتنا واذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا واذا سمعوا مثالب اعدائنا باسمائهم سبونا باسمائنا وقد قال اللّه تعالى: »لاتسبوا الذین یدعون من دون اللّه فیسبواللّه عدواً بغیر علم.»

مخالفان ما، سه گونه خبر درباره ما جعل کرده‏اند: یک دسته احادیثى که دربردارنده مطالب غلوآمیز است. دسته دوم احادیثى که دربردارنده مطالبى است که جایگاه ما را پایین مى‏آورند. و دسته سوم احادیثى است که به روشنى از زبان ما بدیهاى دشمنان‏مان را آشکار مى‏سازند.

چون مردم سخنان گزافه‏آمیز را درباره ما بشوند، پیروان ما را کافر و از دین خارج مى‏انگارند و آنان را باورمند به ربوبیت ما قلمداد مى‏کنند و چون اخبارى را بشنوند که بیان‏گر کوتاهى‏هاى ما و پایین بودن جایگاه ماست، به آنها باور مى‏کنند و ما را این گونه مى‏انگارند.

و اگر از زبان ما، بدیهاى دشمنان ما را، با ذکر نام‏شان، بشنوند، به ما، با ذکر نام دشنام مى‏دهند و این سخن بارى‏تعالى است که مى‏فرماید: کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند، ناسزا نگویید که آنان از روى ناآگاهى خدا را ناسزا مى‏گویند.

5. شناخت مبانى خرافه‏گرایى: کسانى که به روایت ونقل سخنان خرافه‏آمیز مى‏پردازند و یا جعل خرافه مى‏کنند، به پندار خود بر اساس دسته‏اى از مبانى است که به آنها تمسک مى‏جویند که لازم است شناخته شوند و ما اینک به مواردى از آن مبانى اشاره مى‏کنیم:

الف. تسامح در ادله سنن: آنان بر اساس روایات جعلى با این مضمون:

»اگر کسى عملى به امید ثوابى که از پیامبر، یا امام نقل شده به جاى آورد، گرچه پیامبر و امام، واقعاً چنین کلامى نگفته باشند، ولى ثواب مذکور به کسى که آن کار را انجام داده خواهد رسید.»

به تحقیق درباره روایات ثواب نمى‏پردازند و مى‏پندارند وقتى خبرى در فضیلت کار و اهمیت موضوعى رسید، نیازى به بررسى و تحقیق نیست، عمل به آنها، توصیه به آنها و گسترش آنها ثواب دارد.

شیخ آقابزرگ تهرانى در معرفى »اکسیر العبادات» نوشته آقا دربندى مى‏نویسد:

»او، امورى را نقل کرده که در کتابهاى معتبر وجود ندارد و از برخى کتابهاى مجهول گرفته و در نقل آنها بر قاعده تسامح در ادله سنن اتکا کرده، با این که به صرف یابیدن به خط مجهولى بلوغ صادق نیست. »37

آیا واقعاً مفاد روایات همین است و روایاتى که در آن ثواب آمده نیاز به بررسى ندارد؟ یا نه استحباب جزو احکام خمسه است، همان‏گونه که واجب و حرام نیاز به دلیل و اثبات دارد، عمل مستحبى و نسبت آن به شرع نیاز به دلیل دارد و بدون استدلال امکان استناد و عمل به آن نیست و تعبیر »بلغه» در این‏گونه روایات; یعنى از طریق درست به وى رسیده باشد، اما ممکن است در واقع آن را نگفته باشد.

ب. توجیه وسیله براى هدف: شمارى براى انجام کارهاى بزرگى از هر وسیله‏اى بهره مى‏برند. گروهى براى انگیزاندن مردم به خواندن قرآن، به جعل حدیث در ثواب قراءت سوره‏ها مى‏پرداختند و به دیگران نیز سفارش مى‏کردند. گروهى با این پندار که چون در روایات وارد شده گریه و حتى تباکى بر امام حسین(ع) ثواب دارد، در مجلسهاى سوگوارى با زدن سنگ افراد را به گریه وامى داشتند! و گروهى نابخرد با تکیه بر همین روایات، براى بزرگداشت مقام حضرت از جعلیات گوناگون بهره برده و سخیف‏ترین تعبیرها را براى برانگیزاندن احساسات مردم درباره امام به کار مى‏گیرند که بخشى از آنها غلوآمیز و ناسازگار با مبانى دینى و از خرافات است.

از آن‏جا که هدف جلب‏نظر و برانگیزاندن احساسات است، گاه در یک سخنرانى، یا مرثیه‏سرایى به روایات مختلف و ناسازگار استناد مى‏شود در حالى که پاره‏اى از موارد آن، بى‏گمان نادرست است و به دور از شأن امام.

ج. اعتماد به شنیده‏ها: دو مبناى یاد شده، سبب گردیده افراد آن‏چه را مى‏شنوند، نقل کنند و سخنان نادرست، خرافى، از مجلسى به مجلس دیگر راه یابد و گسترش یابد و کسى به اندیشه فرو نرود که آیا آن‏چه را نقل مى‏کند، درست است یا خیر؟

د. نقل در کتاب: شمارى بر این پندارند که هر چه در کتابى نوشته شود و منتشر گردد، درست است بر این گمان‏اند که بر این کتابها نظارت کافى مى‏شود و انتشار آن، آن هم در نظام مقدس جمهورى اسلامى و از سوى نهادها و ارگانهاى معتبر و... به منزله درستى آنهاست. در حالى که چنین نیست و چه بسیار آثارى در این روزگار و از سوى ناشران، نهادها و ارگانهاى بنام نشر یافته و پر از سخنان سخیف و خرافه‏آمیز و نابخردانه‏اند. با این که وظیفه وزارت ارشاد است که آثار و کتابهاى در حال نشر را دقیق وارسى کند، به بوته نقد بگذارد و سخنان خرافى و به دور از عقل آنها را بزداید و... آن‏گاه اجازه نشر دهد. البته با فضاى باز امروز و وسائل تکثیر فراوانى که وجود دارد، زمینه را براى ایجاد محدودیت و بررسى دقیق کتابهاى در آستانه نشر، کم کرده و یا از بین برده است، با این حال، راهکارهایى وجود دارد که از این هرج و مرج تباه کننده جلوگیرى شود.

افزون بر دستگاه‏هاى مسؤول، نویسندگان متعهد و خوانندگان هشیار و مبلغان آشناى با مبانى دینى، باید دست به کار شوند و دقت و درنگ ورزند افراد جامعه را نسبت به این گونه آثار هشیار سازند و این روش را نهادینه کنند که هیچ مطلبى را جز از منابع معتبر و از زبان اهل فن نگیرند و نقل نکنند.

در همین راستاست که امام خمینى سفارش مى‏کند:

»احادیث را از کتابهاى فقهى استدلالى نگیرید حتى از کتابى مانند جواهر الکلام که یک فقیه نوشته است، بلکه از کتابهاى حدیثى بنویسید. »38

این دقت و توجه نشان مى‏دهد که براى جلوگیرى از راه‏یابى تحریف و خرافه به احادیث، باید دقت و وسواس خاصى داشت.

باتوجه به آن‏چه ذکر شد و زیانهایى که گسترش احادیث و اخبار خرافى بر کیان اسلام و تشیع وارد مى‏سازد، چه باید کرد و چگونه مى‏توان با این پدیده نابهنجار مبارزه کرد.

 

راه حل موضوع

براى جلوگیرى از گسترش خرافه و اندیشه‏هاى غیرواقعى دو راه حلّ باید در نظر گرفت و بر آن تأکید و توجه نمود.

 

1. راه حل کوتاه مدت

راه حل کوتاه مدت مى‏تواند به سرعت جلو انتشار و گسترش این گونه خرافه‏ها را بگیرد و محور مبارزه با خرافه‏گرائى باشد، از جمله:

الف. نظارت بر کار رسانه‏ها و مراسم عمومى: نظارت آگاهانه و دقیق بر صدا و سیما، روزنامه‏ها و مجله‏هاى هفتگى، ماهانه و... در جلوگیرى از نشر مطالب خرافى، بسیار اثرگذار خواهد بود. در صدا و سیما، بایستى از گویندگانى در مراسم دینى و مذهبى و سوگواریها و اعیاد استفاده شود که اهل اندیشه و در پرتو چراغ خرد در حرکت باشند. و از بیان آن‏چه شائبه خرافه و بى‏بنیادى دارد، شدیداً پرهیز کنند. مجریان نیز باید بصیرتى تام در این حوزه داشته و با مبانى اسلامى آشنا باشند و سخنان صحیح را از خرافه‏آمیز باز شناسانند، نه این که خود از مردم عامى، بى‏مطالعه و کم سواد باشند. بسیار دیده مى‏شود که افزون بر سخنرانان و گویندگان که قید و بندى در ارائه سخنان خود ندارند، مجریان نیز این گونه‏اند. روزنامه‏ها هم باید با خرافه دربیفتند و در جهت خرافه‏ستیزى گام بردارند و سره را از ناسره به مردم بازشناسانند.

نیروى انتظامى نیز با دستور العمل‏هایى که دریافت مى‏کند، بر این گونه مراسم که جنبه عمومى دارد، باید نظارتى آگاهانه داشته باشد. مجوزهاى این نیرو براى برگذارى مراسم، دقیق و با شرایط خاص باشد.

در این چند سال اخیر، ثابت شد که خواستن توانستن است وقتى که برنامه نماز ظهر روز عاشورا مطرح شد، مردم به خوبى از آن استقبال کردند و در محرم امسال، نیروى انتظامى، با همکارى مردم، تا حدودى توانست بخشى از برنامه‏ها و علائم خرافى را از دور خارج کند که این حرکت مهم اگر ادامه بیابد و با دقت دنبال شود و رسانه‏هاى گروهى، بویژه تلویزیون همان گونه که امسال در آگاهاندن مردم برنامه‏هاى بسیار خوبى را ارائه دادند، بذر آگاهى را آن به آن بیفشانند، خرافه‏ها از ساحتِ جامعه برچیده خواهد شد.

ب. آموزش واعظان و مداحان: برنامه ریزى براى آموزش واعظان و مداحان، جدى باید گرفته شود. منابعى که در اختیار آنان قرار مى‏گیرد خالى از پیرایه‏ها و اخبار نادرست و جستارهاى اختلاف برانگیز باشد و جامعه مداحان نیز همان گونه که روى شیوه‏هاى اثرگذارى کار مى‏کنند به آموزاندنِ اشعار درست، پرمحتوا، به دور از غلو و خرافه به مداحان، همت گمارند و ارزشهاى دینى را همراه با ملاکهاى شرعى آموزش دهند. در گذشته شاعران، اشعار خود را به انسانهاى وارسته و آگاه و خبره عرضه مى‏کردند و پس از تأیید به نقل آنها در جمع مى‏پرداختند وبه دیگر سخن، اشعارِ آنان توسط عالمان آگاه ویرایش مى‏شد. اما امروزه تلاش بر آن است که اشعار هرچه احساسى‏تر باشد، گرچه خلاف مبانى و اعتقادات تشیع باشد!

ج. نقد و جلوگیرى از انتشار کتابهاى خرافه‏گرا: گروه‏هاى نقد باید از سوى مراکز مسؤول تشکیل شود و با دقت تمام، هر اثرى که قرار است در دسترس مبلغان قرار بگیرد، خرافه‏زدایى شود و از مطالب سست، بى‏معنى، بى‏مدرک، یا داراى مدارک مجهول، نابخردانه، وهن‏آلود و دیریاب، پیراسته گردد. وزارت ارشاد متولى امور فرهنگى کشور است. وظیفه دارد از کتابهایى که به گسترش خرافه دامن مى‏زنند و اندیشه‏هاى سست و بى‏بنیاد را منتشر مى‏کنند، جلوگیرى کند و نگذارد فرهنگ و باورهاى روشن مردم دستخوش و مورد تاخت و تاز سخنان وهن آلود، خرافى و نابخردانه گردد.

اما در مواردى ممکن است دیدگاه‏ها متفاوت باشند و کسانى مدعى باشند که با توجه به منابع معتبر دست به انتشار کتاب، جزوه و مقاله زده‏اند. این‏جاست که حوزه علمیه به عنوان پاسدار حریم اسلام و تشیع، باید با تشکیل گروه‏هاى نقد و بهره‏گیرى از خبرگان فن، روایت‏شناسان، آشنایان به تاریخ و... به نشر کتاب سامان دهند. و در این موردها به داورى برخیزند. حوزه‏ها، علماى حوزه و محققان علوم دینى مى‏توانند در تحکیم و گسترش بنیانهاى اساسى تشیع نقش‏آفرینى کنند و با نقدهاى عالمانه چه از سوى گروه‏هاى تشکیل شده و رسمى و چه محققان و پژوهشگران آزاد، همه جانبه، آثار خرافى را بشناسانند، نقطه ضعفهاى آنها را بیان کنند و به آگاهى علاقه‏مندان برسانند و به طور مرتب در مجله‏ها و نشریه‏هایى که به این مهم اختصاص مى‏یابد، نشر دهند و به گونه‏اى حرکت کنند و با برنامه ریزى پیش بروند که عرصه بر خرافه‏گرایان و خرافه‏پراکنان تنگ شود و هرکسى جرأت نکند به این عرصه وارد شود.

 

2. راه حلّ بلند مدت

باتوجه به پیامدهایى که خرافه‏گرایى دارد و نیازى که براى مبارزه با آن احساس مى‏شود، گامهاى بلندى باید براى بیان دقیق احادیث و زدودن خرافه از ساحَتِ آنها صورت پذیرد، تا به بسیارى از شبهه‏ها و ایرادها در این بین پاسخ داده شود و منابع و متون پیراسته در اختیار افراد قرار گیرد.

اما براى این مهم، یعنى آشنایى علاقه‏مندان با روایات صحیح و دامن گسترى آنها بین مردم و هم خرافه‏زدایى از ساحَتِ روایات، چه باید کرد؟ راه حلهایى ارائه شده است: گروهى راه حل را در ارائه احادیث صحیح مى‏دانند. گروهى نیز بر حذف احادیث ضعیف و نادرست از منابع اصلى و تقریر جدید از آنها را سر لوحه کار خود قرار داده‏اند. اما مشهورترین و بهترین راه استفاده از علم الحدیث است که رجال، درایه و فقه الحدیث را دربر مى‏گیرد.

درباره هر حدیث لازم است هم سند و هم متن آن، چه تک تک واژه‏ها و چه محتوا، بررسى و مورد مداقه قرار بگیرد و کار سندى، به تنهایى کارساز نیست. بلکه لازم است باتوجه به منابع تاریخى و تواناییهاى نرم‏افزارى موجود، دوباره این دو کار مهم با دقت انجام گیرد و توجه شود که به قول محقق حلى، هر خبر ضعیفى دروغ نیست که این از راه بررسى محتوا درخور بررسى است. این نیاز به شدت احساس مى‏شود. براى توجه به اهمیت آن، از باب نمونه به یک مورد بسنده مى‏کنم:

چندسال قبل در شهر مدینه به کتابى از احسان ظهیر پاکستانى برخوردم که درباره قرآن و شیعه نوشته بود. در آن تلاش کرده بود شیعه را طرفدار تحریف قرآن قلمداد کند. در آغاز کتاب، حدیثى را از کتاب بصائر الدرجات از امام باقر(ع) نقل کرده بود:

»اما کتاب اللّه فحرّفوا»

کتاب خدا را تحریف کرده‏اند.

بعدها دیدم بله، در بصائر الدرجات این تعبیر آمده است. نیز علامه مجلسى هم با همین عبارات آن را نقل کرده است.

ذهنم مشغول بود تا این که در پى مطالعاتى به نکته‏اى پى بردم که گمان مى‏کنم در فهم حدیث یاد شده مهم مى‏نماید. نکته این است، از جمله انتقادهایى که به خلیفه سوم شده و در تاریخ بازتاب یافته است، سوزاندن قرآنهاست. وى زمانى که یک قراءت از قرآن را پذیرفت که در میان مردم روایج یابد، قراءتهاى دیگر را که در نسخه‏هایى گردآورى شده بود، از جمله قرآن عبداللّه بن مسعود را آتش زد. از این روى، وى به »حرّاق المصاحف» سوزاننده قرآنها،39 شهرت یافت.

علماى عامه توجیه‏هایى را براى برداشتن این عنوان از خلیفه به کار گرفته‏اند: این که به دستور خلیفه اول نوشته‏هاى »مصحف»ها را شسته و پاک کردند، آن‏گاه آنها را سوزاندند40 و....41

گروهى هم این رویداد را دروغ انگاشته و رد کرده‏اند.

باتوجه به این واقعه تاریخى، به گمان ما، روایت تصحیف شده است و »حرّقوا» با قاف تبدیل به فاء شده است. یعنى امام باقر(ع) مى‏فرماید: مردم حرمت کتاب خدا را نگه نداشته و آن را سوزاندند.

دقت در حدیث هم این حقیقت را تأیید مى‏کند. زیرا امام باقر از پیامبر نقل مى‏کند که فرمود:

»من در میان شما چیزهاى داراى احترام به ودیعه قرار دادم: کتاب خدا، عترت‏ام و کعبه. »

بعد امام باقر مى‏فرماید:

»اما کتاب خدا را به آتش کشیدند، خانه خدا را ویران کردند و عترت او را کشتند. »42

از واژگان پس و پیش »حرقوا» به دست مى‏آید که باید آتش زدن درست باشد; یعنى همان گونه که خانه خدا را ویران کردند و اهل‏بیت پیامبر را کشتند، قرآن خدا را هم به آتش کشیدند و حرمت هیچ‏کدام را نگه نداشتند.

موارد همانند در روایات و اخبار فراوان است که با تحقیق، تصحیفات روایات شناخته مى‏شود. بنابراین مى‏توان گفت: سخن امام باقر(ع) اشاره به رویدادهایى است که پس از رسول خدا(ص) رخ داده است، نه این‏که چیزى بر قرآن افزوده و یا چیزى از آن کاسته شده است که احسان ظهیر پاکستانى و هم فکران وى در پى نسبت دادن آن به شیعه‏اند.

سخن امام باقر(ع) افشا کننده جریانها و رویدادهایى است که هر مسلمانى باید بداند: اهل پیامبر در زمان معاویه و فرزندش یزید کشته شدند و خانه خدا در زمان یزید و عبدالملک مروان ویران شد و قرآنها در زمان عثمان، به آتش کشیده شد.

بنابراین، فقه الحدیث کارى بس مهم و لازم است که باید در حوزه روى آن سرمایه‏گذارى جدید شود و در فقه الحدیث، معیارهایى را براى بررسى احادیث و پیراستن آنها ذکر کرده‏اند که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود.

1. عرضه بر قرآن:

اولین و مهم‏ترین معیار براى بررسى درستى و نادرستى یک حدیث و نقل روایتى، کتاب خدا، قرآن است. هر آن‏چه هماهنگ با کتاب خدا باشد، درخور پذیرش و آن‏چه مخالف آن باشد، غیر درخور پذیرش است. روایات زیادى در عرضه احادیث بر قرآن وارد شده است، از جمله:

امام صادق(ع) نقل مى‏کند که پیامبر فرمود:

»أیها الناس ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه فأنا قلته وما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم أقله. »43

اى مردم! آن‏چه از من به شما رسیده که موافق کتاب خداست، من آن را گفته‏ام و آن‏چه مخالف کتاب خداست من نگفته‏ام.

و در روایتى دیگر از پیامبر نقل مى‏کند که فرمود:

»فما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. »44

آن‏چه موافق کتاب خداست بگیرید و آن‏چه مخالف است رها کنید.

امام صادق(ع) فرمود:

»وکل حدیث لایوافق کتاب اللّه فهو زخرف. »45

هر حدیثى که برابر با کتاب خدا نباشد سفال است.

از امام باقر و صادق(ع) نقل شده که فرمودند:

»لاتصدّق علینا إلا ما وافق کتاب اللّه وسنة نبیه. »46

از ما مپذیرید جز آن‏چه موافق کتاب خدا و سنت پیامبرش باشد.

بنابراین، یکى از معیارها و ترازها در بررسى اخبار و روایات، قرآن کریم است که به آن بهاى لازم داده نمى‏شود.

2. ناسازگار نبودن با تاریخ قطعى:

اگر حدیثى ناسازگار و ناهماهنگ با تاریخ مسلم بود، گرچه سند آن به ظاهر صحیح باشد، اعتبارى ندارد. مانند آن‏چه ذکر مى‏شود که اسماء بنت عمیس، در هنگام عروسى فاطمه زهرا)س( چنین کرد و در هنگام تولد امام حسن(ع) چنان!47 زیرا از نظر تاریخى، جاى شک و شبهه نیست که وى همراه شوهر و فرزندان خود، تا سال هفتم هجرى در حبشه بوده است.48 پس نمى‏تواند در حوادث سال دوم و سوم در مدینه باشد. اما متأسفانه این جریان به صرف این که در پاره‏اى از منابع، از جمله عیون الاخبار49 آمده بدون بررسى نقل مى‏شود.

یا مشهور است که موسى بن جعفر(ع) چهارده سال در زندان بوده است. در این‏باره اشعارى هم گفته شده و مرثیه‏هایى خوانده مى‏شود. . درحالى که تاریخ دستگیرى حضرت به دستور هارون در 20 شوال 179 بوده است. ابتدا در بصره نزد عیسى بن جعفر زندانى مى‏شود و در رجب سال 183 در بغداد به شهادت مى‏رسد.50 در نتیجه حضرت، چهار سال آخر عمر خود را در زندان بوده است. اما آن‏چه سبب شده که چهارده‏سال بر سر زبانها بیفتد، سخن ربیع است که به هارون مى‏گوید:

»محمّد بن علىّ بن محمد بن حاتم، عن عبداللّه بن بحر الشیبانى قال: حدَّثنى الخرزى ابوالعباس بالکوفة قال: حدَّثنى الثوبانى قال: کانت لابى الحسن موسى‏بن جعفر(ع) بضع عشر سنة کل یوم سجدة بعد ابیضاض الشمس الى وقت الزوال.

»قال: فکان هارون ربّما صعد سطحاً یُشرف منه على الحبس الذى حبس فیه اباالحسن(ع) فکان یرى اباالحسن ساجداً فقال للربیع: ماذاک الثوب الذى أراه کل یوم فى ذلک الموضع؟ قال: یاامیرالمؤمنین ماذاک بثوب وانّما هو موسى بن جعفر له کلّ یوم سجده بعد طلوع الشمس الى وقت الزوال... . »51

ثوبانى مى‏گوید: روش حضرت موسى بن جعفر در بیش از ده سال این بود که که پس از طلوع آفتاب تا هنگام زوال ظهر به سجده مى‏رفت.

ثوبانى مى‏گوید: گاهى هارون به پشت بامى مى‏رفت که به زندان مشرف بود. روزى به ربیع گفت:

آن لباس چیست که من هر روز آن در آن‏جا مى‏بینم؟

ربیع گفت: یا امیرالمؤمنین آن‏چه را مى بینى، لیاس نیست، بلکه موسى‏بن‏جعفر است که هر روز در آن مکان، پس از طلوع خورشید تا هنگام ظهر در سجده به‏سر مى‏برد....

باتوجه به این که حضرت در زندانهاى بغداد و بصره چهارسال به سر برده، این ده سال به چهار سال افزوده شده و چهارده سال گردیده است.

در پاره‏اى از منابع، فقط به این ده سال که در آغاز روایت آمده است، اشاره شده و به این که در زندان ربیع بوده اشاره‏اى نشده است، مانند وسائل الشیعه52 و کشف الغطاء53 بى‏گمان، عبارت: »بضع عشر سنه» در این روایت، تصحیف »بضع عشر شهر» است، زیرا چهارده سال با حقایق تاریخى نمى‏سازد و معناى آن این است که هارون در سال اول حکومت خویش -16ربیع‏الاول 54170 - حضرت را دستگیر کرده است، در حالى که وى در آغاز قدرتى نداشته و حتى مأمون در نقلى که مجلسى دارد، علت گرایش خود را به تشیع احترامى مى‏داند که پدرش هارون در سفر به مدینه، نسبت به حضرت ابراز کرده است.55 این در حالى است که تاریخ‏نگاران، تاریخ تولد مأمون را شب خلافت هارون دانسته‏اند.56

از آن‏جا که ما در صدد بیان مظلومیت ائمه هستیم بدون تحقیق این اشتباه را تکرار مى‏کنیم و به پیامدهاى این کار نمى‏اندیشیم.

3. توجه به عقل و علم:

در ارزیابى روایات و اخبار، عقل باید به عنوان حجت الهى، محور و مدار قرار بگیرد و درگاهِ بررسى و کالبدشکافى آنها، اندیشه‏هاى غیرعقلانى و ناسازگار با خرد دور ریخته شود و دقت شود که هیچ جمله و نکته‏اى از روایت، با دریافتهاى روشن و مسلم علمى مخالفت نداشته باشد. در مَثَل روایاتى که مى‏گویند ماه رمضان همیشه 30 روز است، نمى‏توانند درست باشند; زیرا، با مشاهده و دریافتهاى علمى، ناسازگار است. بنابراین اگر روایات ذکر شده از نظر سند هم صحیح باشند، قابل قبول نیست. ابن‏فهد حلى در نقد آن مى‏نویسد:

»این که ماه رمضان هیچ‏گاه کاستى ندارد و شعبان هیچ‏گاه کامل نیست، نظر گروهى از حشویه است که سیدمرتضى هم از گروهى اندک از شیعه نقل کرده است و این قول متروک است; زیرا حس برخلاف آن گواه است»

.57و در ادامه روایاتى را که مى‏گویند 59 روز از رجب را بشمار بعد از آن را رمضان قرار ده نقل مى‏کند.

از این‏گونه سخنان غیرعقلانى و غیرعلمى است، سخن آنان که دوران حاملگى را بیش از نه ماه مى‏دانند. شمارى از فقیهان بنام اهل‏سنت، بیش‏ترین دوران حاملگى را از دو سال تا هفت سال دانسته‏اند.58

شیخ طوسى پس از نقل این دیدگاه‏ها، آنها را خلاف عادت دانسته که در گذشته و حال دیده و شنیده نشده و روایات آن را شاذ شمرده است که قطع‏آور نیستند.

»اقلّ الحمل ستة اشهر بلاخلاف، واکثره عندنا تسعة اشهر.

وقد روى فى بعض الاخبار سنة

وذهب الزهرى و اللیث بن سعد: الى أن اکثره سبع سنین.

وعن مالک روایات، المشهور منها ثلاث

احداها: مثل قول الشافعى اربع سنین.

والاخرى: خمس سنین.

والثالثه: سبع سنین.

وذهب الثورى وابوحنیفه واصحابه: الى ان اکثر مدة الحمل سنتان وهو اختیار المزنى. دلیلنا: اجماع الفرقة والعادة وما رأینا ولا سمعنا فى زماننا هذا ولاقبله بسنین من ولد لأربع سنین، او اسبع سنین وما یدّعونه من الروایات الشاذة لایلتفت الیها، لانها غیر مقطوع بها وما ذکرناه مقطوع به بلاخلاف.»59

اینها و مانند اینها که بسیار فراوان و پرشمارند، نیاز به بررسى عقلانى علمى دارند. در بررسى هیچ روایتى نباید این اصل مهم را نادیده انگاشت. در سیرى که در بررسیهاى علمى و عقلانى علما و خردمندان حدیث‏شناس مى‏کنیم، درمى‏یابیم و به دست مى‏آوریم که در این مقوله دقت داشته‏اند و روایات را با این معیارها و محکهاى مهم و حجت الهى که در نهاد هر انسانى خداوند به ودیعه گذارده است، مى‏سنجیده‏اند که نقد و بررسیهاى شیخ طوسى و ابن‏فهد حلّى نمونه‏هایى از آن حرکت علمى و خردگرایانه بزرگ است. و در زمان ما نیز، کسانى بوده و هستند که این حرکت را دنبال کرده‏اند. استاد شهید مطهرى در جاى جاى آثارش این نگاه، نمود دارد. از جمله در بررسى روایت:

»لاتؤدّبوا اولادکم بأخلاقکم لإنّهم خُلِقوا لزمان غیر زمانکم»

نمى‏پذیرد که »باخلاقکم» در روایت آمده باشد. زیرا به باور ایشان اگر »باخلاقکم» آمده باشد، با ثبوت و جاودانگى مسائل ارزشى و اخلاقى ناسازگارى دارد. این گونه نیست که که نیکى در زمانى خوب و در زمانى دیگر بد باشد و تغییر کند. ارزشهاى اخلاقى همیشه خوب و غیر درخور دگرگونى‏اند. از این روى، اعلام مى‏کند این حدیث درست نیست جز این که بگوییم تصحیف شده و صحیح آن بوده که »لاتأدبوا أولادکم بآدابکم» آداب اجتماعى قابل تغییر است.60 اما خلق و خویها از نظر ارزشى تغییر نمى‏کند.

ابن ابى الحدید مشابه این سخن را از حضرت نقل کرده و در آن تعبیر آداب دارد:

»لاتقسروا اولادکم على آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم.»61

4. توجه به اندیشه‏هاى اصلى مذهب:

شیعیان در گفتار و رفتارشان در هر زمان و مکان، باید اندیشه‏هاى اصلى، محورى، پذیرفته شده مورد تأیید را در نظر بگیرند و هر آن‏چه برخلاف آن است طرد کنند. نگارش کتابهاى اعتقادى از گذشته دور، بر همین اساس بوده است. ممکن است عقیده‏اى کلیت آن جزو عقاید اصلى شیعه باشد، اما جزئیات آن جزو مسلمات نباشد و در بحث از آن مسأله عقیدتى نیازى به بیان جزئیات نباشد. مانند بحث رجعت که اصل آن از عقاید شیعه است; اما نکته‏ها و مقوله‏هایى در این بحث وجود دارد که مورد پذیرش همه نیست و نیازى هم نیست به آنها پرداخته و روى آنها پافشارى شود. از این روى، وقتى که از آیت‏اللّه شیخ عبدالکریم حائرى سؤال مى‏شود ایشان اصل رجعت را به اجمال از عقاید شیعه مى‏داند.62 شاید علت آن باشد که ما در عقاید نیاز به استناد و یقین داریم و تقلید در آن جایز نیست و اثبات یک عقیده باید با روایات معتبر و متعدد باشد و با خبر واحد درخور اثبات نیست.

5. شناخت یاران معصومان و عقاید آنان:

بسیارى از روایتهاى نقل شده در احکام و سیره از زبان صحابه و یاران ائمه است. شناخت درست آنان و عقاید و رفتارى که در طول زندگى خود داشته‏اند، ما را در فهم احادیث آنان و ارزیابى آنها، یارى مى‏رساند. این نکته از جهات مختلف اهمیت دارد.

الف. بسیارى از آنان در راه راست نمانده و کژراهه رفته‏اند. در طول زندگى، در مسیر حق پایدار نبوده‏اند. از این روى، شیعه همه آنان را عادل نمى‏داند، حالتهاى گوناگونى که براى آنان پدید آمده، زیر نظر دارد. بسیارى از اینان پس از به شهادت رسیدن امامى که از یاران او به شمار مى‏رفته‏اند، در شناخت امام بعدى دچار مشکل شده‏اند و حتى گروهى از آنان به مذهب‏سازى روى آورده‏اند. مانند فطحیه، ناووسیه، واقفیه و... روشن است وقتى مى‏توانیم به روایتهاى آنان اعتماد کنیم که اطمینان از سلامت دین آنان داشته باشیم. در مثل شخصى است به نام زحر بن قیس جعفى که در دوران حکومت امام على(ع) از کارمندان حضرت بوده63 و در جنگهاى: جمل و صفّین با ایشان همراهى داشته است.64 اما بعد در زمره مخالفان اهل‏بیت قرار گرفته و در جریان واقعه کربلا، سرهاى شهداء را از کوفه به شام برده است!65

و جزو مخالفان سرسخت مختار بوده است.66

از جمله راویان افسانه عبداللّه بن‏سباء، نیز به شمار است67 با حجّاج بن یوسف ثقفى در جنگ شرکت کرد و حجّاج او را به علت جراحات زیاد، شهید زنده نامید.68 اما ابن حجر در اصابه از قول على(ع) نقل مى‏کند که حضرت على(ع) وى را شهید زنده نامیده است69 که درست نیست; زیرا که در زمان حضرت، مجروح نشده است. برخى بر همین اساس دو زحر بن قیس معرفى کرده‏اند.

ب. شناخت یاران و ائمه و عقاید آنان باعث مى‏شود که روایات و راویان روایات جعلى و گزارشِ گزارش‏گران دروغزن شناخته شوند. مانند آن‏چه از قول زحر بن قیس راجع به عبداللّه بن سباء نقل شده است.70

یا اگر شناخت کافى از شعبى داشته باشند، بسیارى از گزارشهاى وى را درباره شیعیان، نخواهند پذیرفت.71

در باب شهادت امام رضا(ع) روایت مفصلى از وصیت و دفن حضرت از قول هرثمة بن اعین، به عنوان یکى از یاران خاص امام نقل شده است.72 در حالى که هرثمه، جزو سرداران مأمون و از خدمت گزاران بنى‏عباس بوده و قبل از شهادت امام رضا(ع) به دست فضل بن سهل کشته شده است.73 با نگاهى به تاریخ روشن مى‏شود که وى در سال 153 هجرى، سال مرگ منصور، حاکم خراسان بوده و از آن زمان به بعد، خدمات زیادى به دستگاه خلافت بنى‏عباس کرده است.74 اما چنین فردى جزو یاران خاص امام معرفى مى‏شود و حضرت به وى وصیت مى‏کند و از زبان او نکته‏هایى را از زبان امام نقل مى‏کنند که جنبه معجزه دارد. جالب‏تر این که او اکنون داراى مزار شده و با عنوان »خواجه مراد» جزو عرفا و بزرگان دانسته شده است به نظر مى‏رسد که جاعلان این حدیث مفصل از ذهنیت مردم خراسان استفاده کرده و نام کسى را ذکر مى‏کنند که در اذهان وجود دارد و ممکن است طرفدارانى هم داشته باشد. جالب است که بدانیم این شیوه در جریان جعل افسانه ابن سباء نیز به کار گرفته شده و نام وى در منابعى با عنوان عبداللّه بن وهب ذکر مى‏شود75 که سردسته خوارج بود و در جنگ نهروان کشته شد. البته شخصیت‏سازى و خوش‏نام جلوه دادن افراد بدکردار و بدنام براى هدفهاى سیاسى، امروزه هم در جهان رایج است.

ج. گاهى، کسانى با نیتهاى خیرخواهانه، دست به جعل حدیث مى‏زنند و به یارانِ خاص معصومان نسبت مى‏دهند و سند آن را هم کامل و درست مى‏آورند. مانند کسى که به نیت برانگیزاندن مردم به خواندن قرآن، روایتهایى را در خواص سوره‏ها جعل کرده و آنها را به صحابى رسول خدا، ابى بن کعب و دیگران نسبت داده است.76

6. تقیه:

توجه به سرمنشأ و چرایى صدور روایات که ممکن است از روى تقیه باشد. این موضوع هنوز جاى بحث دارد که آیا تقیه در مواردى است که روایتى برابر با فتواى فقیه مشهورى باشد و یا ملاک شهرت فتواى فقهى است که در زمان آن معصوم، حکومت از آن دفاع مى‏کرده است. یا تقیه در جاهایى که امام برابر اندیشه‏هاى حاکم بر فضاى جامعه و دستگاه خلافت سخنى فرموده‏اند. یعنى اگر دیدیم روایتى از امام معصوم برابر است با فتواى فقهى مشهور، یا فقیه مشهور و افکار حاکم بر جامعه و مورد تأیید دستگاه خلافت، هشیارانه با آنها برخورد کنیم که چه بسا سخن حقیقى امام نباشد و امام براى این که یاران و مکتب تشیع از گزندها در امان بماند، این شیوه را برگزیده است.

اینها و ده‏ها نکته دیگر، که جاى ذکر آنها نیست، باید در بررسى محتوایى روایات و اخبار در فرادید قرار بگیرند، تا از گزند روایت‏گران دروغزن و روایتهاى خرافى و ناسازگار با آموزه‏هاى ناب تشیع، جامعه شیعه در امان بماند.

1. بحار الانوار، ج 192/2.
2. همان/191.
3. همان/190.
4. همان/195 193.
5. همان/206، ح 96.
6. همان.
7. همان/199، ح 57.
8. العین، ج 4/ص 252.
9. تاج العروس، ج 162/12.
10. معجم الوسیط/229.
11. اقرب الموارد، ج 268/1، واژه خرف.
12. تاج العروس، ج 162/12; مجمع البحرین واژه خرف.
13. لغت‏نامه دهخدا، ج 9640/7، ویرایش سوم، واژه خرافه.
14. هفته نامه افق حوزه، شماره 28 159 مرداد 1386.
15. اشک باید راز دار باشد، سخنان مقام معظم رهبرى درباره واقعه عاشورا/75.
16. منهاج البراعه، خوئى، تدوین کمره‏اى، ج 221 /21. ذکر مى‏کند که کمیل در راه عقیده به شهادت رسید و در پایان به این حدیث بدون استناد به امام اشاره مى‏کند.
17. ترجمه و شرح نهج البلاغه، جعفرى، ج 118/8.
18. اسلام و مقتضیات زمان، مطهرى، ج 385/1.
19. جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت؟ ترجمه سپهرى/46.
20. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ترجمه و بازنویسى متن فارسى، حسین انصاریان/772، دارالصادقین.
21. بحار الانوار، ج 161/2.
22. همان/160.
23. همان.
24. همان/158.
25. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 325/210.
26. کافى، ج 263/7; تهذیب الاحکام، ج 149/10; وسائل الشیعه، ج 515/3; ج 111 /12; ج 578 /18; بحار الانوار، ج 265/69; ج 18/81 »انّ امیرالمؤمنین(ع) راى قاصا فى المسجد فضربه بالدّره وطرده. »
27. تاویل مختلف الاحادیث/255; لسان المیزان، ج 30/1.
28. معالم القربة فى احکام الحسبه، محمدبن احمد قُرشى )ابن اخوه(/271، ترجمه آن به قلم جعفر شعار، با عنوان: آیین شهردارى/181، علمى و فرهنگى، تهران.
29. استبصار، ج 343/4، پایان کتاب.
30. المقنعه/17; رجال نجاشى/400.
31. لغت‏نامه دهخدا، ج 9090/6.
32. المعتبر، ج 29/1.
33. عبداللّه بن سباء، ج 47/1.
34. روزنامه قدس شماره 5601.
35. رجال کشى، تحقیق مصطفوى/4; مقدمه لسان المیزان/211.
36. رجال کشى، 258 - 257.
37. الذریعه، ج 279/2.
38. کتب البیع، ج 102/3.
39. البیان فى تفسیر القرآن، خوئى/258; شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 46/3; تلخیص الشافى، ج 105/4.
40. السیر الکبیر، محمدحسن شیبانى، ج 105/3.
41. تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ج 995/3.
42. بصائر الدرجات/434; بحار الانوار، ج 141/23.
43. وسائل الشیعه، ج 79/18.
44. همان/78.
45. همان/79.
46. همان/89.
47. بحار الانوار، ج 238/43.
48. همان، ج 63/21.
49. عیون اخبار الرضا، ج 28/1، ح 5.
50. بحار الانوار، ج 206/48.
51. همان/220.
52. وسائل الشیعه، ج 1073/4; عیون اخبار الرضا، ج 95/1.
53. کشف الغطاء، چاپ قدیم/243; چاپ جدید، ج 214/3.
54. تاریخ الخلفاء/283.
55. بحارالانوار، ج 130/48.
56. تاریخ الخلفاء/283.
57. مهذب البارع، ج 60/2.
58. در وفیات الاعیان )ج 4، ص 137، شماره 550) دوران حمل مالک بن انس سه سال ذکر شده است.
59. الخلاف، ج 88/5.
60. اسلام و مقتضیات زمان، ج 275 /1 جلسه هیجدهم.
61. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 267/20.
62. مجله حوزه، ش 229/126.
63. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 229/4; الارشاد، مفید، ج 259/1.
64. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 147/1; المراجعات/456، نامه 107.
65. الارشاد، ج 118/2; اعلام الورى، طبرسى، ج 473/1; الکامل فى التاریخ، ج 83/4.
66. الکامل فى التاریخ، ج 235 218/4.
67. تاریخ بغداد، ج 488/8.
68. الکامل فى التاریخ، ج 409/4; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 249/4.
69. الاصابه، ج 520/2، ش 2973.
70. تاریخ بغداد، ج 488/8.
71. مجله حوزه، شماره 147/88.
72. بحار الانوار، ج 299 - 293/49، به نقل از عیون اخبار الرضا.
73. الکامل فى التاریخ، ج 347/6.
74. همان، ج 5.
75. تاریخ بغداد، ج 488/8; مجله حوزه، شماره 147/88.
76. تنقیح المقال، ج 44/1; البیان فى تفسیر القرآن، خوئى/28.