رهیافت تمدنى به آزاداندیشى اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


بر بنیاد تجربه انسانى سخنى با این درونمایه مشهور شده است: »هرکه بام‏اش بیش، برف‏اش بیش‏تر» بر این نَسَق مى‏توان گفت: هر فرد، مکتب و آیینى ادعاهاى کلان داشته باشد، بى‏گمان، رسالت و مسؤولیت بزرگ‏ترى خواهد داشت.

اسلام به مثابه یک دین زنده و پویا، این چنین بوده و هست. زیرا هماره ادعاهاى کلان را طرح مى‏کند. در روزگاران و دوره‏هاى گذشته شالوده تمدن سترگى را گذارده است که جمعیت و جغرافیاى گسترده‏اى را پوشش مى‏داده است. از این روى، انتظار مى‏رود که امروزه، به رسالت خود توجه کند و به تلاشى بزرگ روى آورد، تا آن ادعاها، که همانا برنامه داشتن بر انسان از گهواره تا گور است و برآوردن سعادت و خوشبختى او، جامه عمل بپوشند.

بویژه این که دور تا دور پیروان آن را تمدنى نوین، پرمدعا، پر نخوت و استکبارى فرا گرفته و فضاى سخت رقابت‏آمیز و پرچالشى را پدیدار ساخته است. محیط و فضایى که مى‏توان کالاهاى گوناگون چون استعمار، انکار، تهمت، برخورد، گفت و گو، تعامل، همکارى، برترى‏بینى و فروتر نشانى و... را یابید. از شمار آن کالاها و چالشها همانا بى‏فروغ نشان دادن نقش و سهم اسلام در فرایند تمدن‏سازى و بویژه مدنیت نوین است و شگفت این که، اسلام را با آن پیشینه درخشان، عامل خشونت، استبداد فکرى و عملى و عقب‏ماندگى قلمداد کردند تا جایى که شمارى از روشنفکران معاصر عرب، چون عبداللّه عروى، بار و مسؤولیت عقب‏ماندگى عربها را بر گرده اسلام مى‏نهد.1

از سوى دیگر پابرجایى هویت و روند و ادامه زندگى - در جهان کنونى، به گونه‏اى درهم تنیده است که سازماندهى‏هاى کلان و سیستمى، که تمدن مهم‏ترین جلوه آن است، گزیرناپذیر است.

بنابراین، باتوجه به علتها و ایستارهاى پیش گفته، سخن گفتن از تمدن و مسائل تمدنى و در جستار پیش روى از تمدن اسلامى و مهم‏تر از همه، ارزیابى عنصرها و عاملهاى تمدن‏ساز، بسى کاربردى و حیاتى مى‏نماید. روشن است که در میان عاملها و عنصرهاى گوناگون تمدن‏ساز »آزاد اندیشى» نقش و جایگاه ویژه‏اى دارد. از این روى، بر آن شدیم تا در این نوشتار نسبت آزاد اندیشى اسلامى، با تمدن را در بوته بررسى نهیم.

تمدن چیست؟ درباره معنى و چیستى »تمدن» سخن بسیار گفته شده است. گروهى چون اندیشمندان آلمانى سده نوزدهم، فرهنگ و تمدن را در دو مقوله جداى از هم انگاشته و بر این باورند که تمدن بیان کننده داده‏هاى مادى تلاشهاى بشرى است و فرهنگ دستاوردهاى معنوى و فکرى او.

گروهى دیگر از جمله هانتینگتون بر این باورند که تمدن و فرهنگ یکى است و به شیوه کلى زندگى گروهى از مردم اشاره دارند و تمدن همان فرهنگ است در ابعادى بزرگ‏تر.2

شمار دیگر تمدن را نتیجه و برایند تلاشهاى فرهنگى مى‏دانند و مى‏گویند:

»تمدن نتیجه فرآیند اصیل ویژه‏اى از خلاقیت فرهنگى است که محصول کار گروه خاصى از مردم باشد. »3

علامه محمدتقى جعفرى، تمدن را ریشه‏اى و بنیادین و بیان کننده تلاشهاى عوامل اصیل حیات فردى و اجتماعى مى‏داند:

»تمدن عبارت است از تشکل هماهنگ انسانها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروه‏هاى جامعه در پیشبرد اهداف مادى و معنوى انسانها در همه ابعاد مثبت. »4

حسن حنفى، دامنه تمدن را فراتر از فرهنگ مى‏بیند:

»همه فعالیتهاى ذهنى و هر آن‏چه در بیرون از ذهن در قالب فن‏آوریهاى علمى، اختراعات، اکتشافات جدید، عمران، راه‏ها، شهرها، مساجد، قصرها و قلعه‏ها دیده مى‏شود. بنابراین تمدن در این‏جا از معنى فرهنگ فراتر مى‏رود. »5

به نظر مى‏رسد که تمدن همانا روش فراگیر و سازماندهى و اداره آگاهانه تمامى کارهاى زندگى انسان در مقیاسها و اندازه‏هاى کلان است که زبان، مفاهیم، ارزشها، اندیشه‏ها، دانشها، فنها، و نهادهاى مشترک و همگانى را دربر مى‏گیرد. در واقع، به وسیله این امور همگانى و مشترک تدبیر و سازماندهى مى‏گردد.

جوهره تمدن اسلامى، به روشنى چیستى یاد شده را مى‏شناساند و باز مى‏تاباند. چون اسلام و تمدن اسلامى، بیان‏گر، یارى‏گر، توسعه‏بخش و بنیانگذار روش زیست و شیوه زندگى در درون یک سامانه بازِ دانایى محور، در جهت زایش و پرورش انسانیت است که سازه‏هاى این سامانه حیاتى، عبارت‏اند از: خدا، انسان، دنیا و آخرت.

خدامحورى و آخرت‏نگرى و پیوند انسان به خدا و دنیا به آخرت، از ویژگیهاى تمدن اسلامى است. به همین جهت قید و کار ویژه بنیانگذار را در تعریف و معناى تمدن اسلامى وارد کردیم. تمدن غربى، تنها متوجه به دو سازه میانى این سامانه; یعنى: »انسان» و »دنیا»ست و آن را با نظام ویژه‏اى براى تولید ثروت و دارایى همراه مى‏کند. همان‏گونه که تافلر به این نکته انگشت مى‏گذارد:

»تمدن... به شیوه‏اى از زندگى اشاره دارد که با نظامى ویژه براى تولید ثروت همراه است، کشاورزى، صنعتى و اکنون دانش پایه یا اطلاعاتى. »6

در برابر قید اخیر، در تمدن اسلامى، دانایى محور و پرورش دهنده انسانیت جایگزین شده است و دقیقاً همین قیود سرِّ تمایز این دو تمدن بزرگ را مى‏نماید.

این که در معناى تمدن اسلامى، قیدهاى: بیان‏گر، یارى‏گر، و توسعه دهنده آورده شده است، روشنگر این واقعیت است که تمامى دستاوردها و داده‏هاى محض بشرى در حوزه‏هاى حقوقى، مدیریت، صنعت، تکنولوژى، علم، خدمات، بهداشت، سیاست، اقتصاد و... که در خدمت بشر و در جهت رشد و تکامل جامعه بشرى باشند، مورد پذیرش اسلام بوده و در چارچوب تمدن اسلامى جذب مى‏شود و معنى پیدا مى‏کند. چون در غیر این صورت، بدنه میانى تمدن اسلامى )انسان و دنیا( حذف خواهد شد که پیامد قهرى آن نابودى تمامِ سامانه یاد شده است. برداشت و فهم یاد شده از تمدن اسلامى از ترکیب چند آیه کریمه زیر به روشنى نتیجه‏گیرى مى‏شود:

1. »ن والقلم وما یسطرون»7

به قلم و آن‏چه مى‏نویسد سوگند.

2. »اقرأ وربک الاکرم الذى علّم بالقلم علّم الانسان مالم یعلم»8

بخوان خداوند نیکوکار خود را، آن خدایى که به خامه درآموخت آدمى را آن‏چه نمى‏دانست.

3. »وابتغ فیمآء اتاک اللّه الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن اللّه الیک ولا تبغ الفساد فى الارض ان اللّه لایحب المفسدین. »9

از آن‏چه خدا به تو داده است، سراى آن جهان را بخواه و بجوى و بهره زندگى خود را در این جهان هم فراموش مکن و با مردم نیکوى کن همچنان که خداوند با تو نیکوى کرده و در زمین تباه کارى مجوى که خداوند تباه‏کاران را دوست ندارد.

در آیات مبارکه یاد شده، خداباورى، انسان‏محورى، دانش‏گرایى، دانایى محورى، دنیاگزینى، آخرت‏جویى و پیوند آنها به یکدیگر که از ستونهاى اصلى تمدن اسلامى بشمارند، به روشنى آمده است.

با انگاره‏اى که از تمدن ارائه شد، به این واقعیت راهنمون مى‏گردیم که تمدن، بسان موجود زنده است و داراى ویژگیها و مراحل زیستى که مهم‏ترین آن مراحل به قرار زیر است:

1. تولید تمدن: هر تمدنى نقطه آغازینى دارد که عاملهاى گوناگونى در شکل و هستى‏یابى آن نقش دارند.

2. مرحله پابرجایى تمدن که بیش‏تر در یک جغرافیاى مشخص و معینى انجام مى‏گیرد.

3. مرحله توسعه و گسترش آن. در این مرحله، تمدن از زادگاهش به بیرون و پیرامون سریان مى‏یابد که بیش‏تر در سیماى کمى بازتاب پیدا مى‏کند.

4. مرحله تکامل و پویایى تمدنى که به صوت محتوایى و کارکردى بازنموده مى‏شود.

5. پایایى و توان‏مندى. به ایستارى گفته مى‏شود که یک تمدن به صورت درون‏زا به بازسازى مستمر و پیوسته خویش در ابعاد محتوایى، کارکردى و کمى مى‏پردازد.

6. فروپاشى. هنگامى است که تمدنى نیروى تدبیر درون زایش را از دست مى‏دهد.

فروپاشى تمدن، گرچه بر اثر عاملها و سببهاى چندگانه ممکن است روى بدهد، ولیکن دو عامل را تجربه تاریخى، بیش‏تر نشان داده است:

یک. استبداد و آن هنگامى است که تمدنى خود را در اوج قدرت بیابد و احساس کند که حق مطلق و معیار و ملاک بودن، تنها اوست و غیر خودش دیگران را یا برنتابد و یا براى خود بطلبد. در یک کلام خود را بى‏نیاز از همه چیز و نکته پایان قدرت و کمال بپندارد. به طور دقیق از همین جا و از همین نقطه، افول و سقوط آغاز مى‏گردد. زیرا که استبداد، بسان ویروس کشنده در لایه‏هاى وجودى تمدن راه مى‏یابد و پیوسته آن را ناتوان و سرانجام نابود مى‏سازد. تمدن پویاى اسلامى از قرن هفتم به این سوى در اثر همین عامل، رکود و ناتوانى گریبان‏گیرش شد.

دو. رهایى و بى بندوبارى کردارى، اخلاقى، معنوى و معرفتى که برآیندش فساد و انحرافات اخلاقى و گسستگى اجتماعى و فرهنگى خواهد بود.

هانتینگتون مهم‏ترین چالش براندازنده تمدن غرب را، نه در مسائل و بحرانهاى اقتصادى، جغرافیایى و زیست محیطى. که در همین عامل دوم و سقوط اخلاقى و خودکشى فرهنگى مى‏یابد. همو نمونه‏هایى از هم گسستگى اخلاقى تمدن غربى را این‏گونه برمى‏شمرد:

»1. افزایش رفتارهاى ضد اجتماعى از قبیل جنایت، مصرف مواد مخدر و خشونت، به طور عام.

2. فساد در خانواده شامل افزایش نرخ طلاق، فرزندان نامشروع، حاملگى در سن جوانى و خانواده‏هاى تک والد.

3. افول سرمایه اجتماعى، بخصوص در ایالات متحده آمریکا، یعنى عدم مشارکت در نهادهاى داوطلبانه و اعتماد متقابل میان افراد که ملازم چنین مشارکتى است.

4. افت عمومى اخلاقیات شغلى و شکل‏گیرى نوعى از طغیان فردى.

5. کاهش توجه به آموزش و فعالیتهاى ذهنى... . »10

پنج مرحله زیستى دیگر )تولید، تثبیت، توسعه، تکامل و پویایى، پایایى و توان‏مندى( برساخته درهم‏تنیدگى و داد و ستد علتها و عاملهاى بس گوناگون هستند، لیکن در میان آنها »آزاد اندیشى» به مثابه نقش آفرین‏ترین عامل از جایگاه روشن و برجسته‏اى برخوردار است. از این روى، در این نوشتار سهم و نقش تمدنى آزاد اندیشى را در حوزه تمدن اسلامى، به بوته بررسى مى‏نهیم.

به دیگر سخن، رهیافت تمدنى آزاد اندیشى اسلامى را از زوایاى گوناگون در چشم انداز خود قرار مى‏دهیم. براى این هدف، بیان زوایاى آزاد اندیشى از حیث لوازم و ویژگیها ضرورى است.

آزاد اندیشى: آزاد اندیشى، بیش از آن‏که با شناسه حد و رسمى بازنموده شود، بهتر آن است تا با شناسه عملیاتى - کاربردى معرفى گردد. چون رهیافت تمدنى به آزاد اندیشى، ایجاب مى‏کند که اندیشه از سطح ذهنى صرف به درآید و در لایه‏هاى عینى و بیرونى نمودار گردد. و این مهم، با بیان ویژگیها و لوازم آزاد اندیشى ممکن مى‏گردد. از این روى، در این مقام، از چنین سیاستى پیروى مى‏کنیم و به بیان آن مى‏پردازیم:

ویژگیها و لوازم آزاد اندیشى: عنصرهاى تمدن‏ساز و تمدن‏آفرین را مى‏توان به گونه زیر تحلیل کرد و برشمرد:

1. نوآورى و ابتکار: بى‏گمان، با نبود نوآورى و ابتکار، هیچ تمدنى به وجود نیامده و نخواهد آمد و نیز توسعه، تکامل، پویایى و توانایى نخواهد داشت. نوآورى و ابتکار و خلاقیت، نه تنها در پیدایى، بلکه در پایایى و پویایى تمدن، عامل کلیدى است. این مقوله آن‏چنان در طول تاریخ، مهم جلوه کرده‏که شمارى از صاحب نظران، کشفهاى نو و ایده‏هاى جدید را از مهم‏ترین سببها و عاملهاى تشکیل دهنده تمدن دانسته‏اند و کسانى چون آرنولد توین بى، در باب نقش تمدن‏ساز این عامل، تا بدان‏جا پیش مى‏رود که به افراط مى‏گراید و مى‏گوید تمدن، دستاورد و اندیشه اقلیت مبتکر و نوآور است.11

2. دگر شدن نقد و انتقاد، به فرهنگ عمومى: روشن است تا زمانى که انتقاد و نقدپذیرى در جامعه به فرهنگ جمعى دگر نگردد، آزاد اندیشى، پدیدار نخواهد گردید. اگر نقد و انتقادپذیرى فرهنگ نشود و همگان در زیر چتر آن قرار نگیرند، سازوکار تمدن‏سازى به بحران دچار مى‏شود. این همان دغدغه‏اى است که رهبر انقلاب اسلامى ایران از آن بیمناک است:

»... و بدون فضاى انتقادى سالم و بدون آزادى و بدون آزادى بیان و گفت‏گوى آزاد... تولید علم و اندیشه و در نتیجه تمدن‏سازى ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. »12

3. استوار و سامان‏مند اندیشى: این ویژگى رکن مهم آزاد اندیشى به شمار مى‏رود. چون در فضاى نابسامان و هرج و مرج و نیز سستى و ضعف قواعد و اصول فکرى، اندیشیدن و اندیشه شکل نمى‏گیرد، تا نوبت به آزادى آن برسد. تنها چیزى که در چنان حالتى بیرون داده مى‏شود، همانا تقلید و تعصب بیش نیست. بنابراین، واقع‏نگرانه است که آزاد اندیشى برابر فرایندى اندیشیدن سامان‏مند و استوار دانسته شود.

4. جمعى‏اندیشى و اعتماد و تکیه به خردورزى جمعى: کم‏ترین و در ضمن مهم‏ترین رهیافت جمعى‏اندیشى عبارت است از:

× فراهم آورى و گسترش بخشىِ زمینه، فرصت مشارکت و داد و ستد فکرىِ همگانى.

× کمال بخشى تجربه‏ها، اندوخته‏ها و اندیشه‏ها.

× یادآورى و متوجه کردن به این نکته که تجربه‏ها و اندیشه‏هاى برتر و بهتر از آن‏چه که تاکنون انجام گرفته، ممکن است وجود داشته باشد.

× گشوده بودن باب احتمال اشتباه، خطاء و تصحیح و اصلاح آن.

× روشن کردن این نکته که حقیقت در انحصار کسى نیست.

روشن است که دستاوردى که از این راه بهره جامعه و فرد مى‏شود، اصل مهم و بسیار اثرگذار آزاد اندیشى است.

5. حاکمیت منطق گفت و گو: کم‏ترین فرایند گفت و گو، همانا احترام گذاردن به مسائل و محورهاى اختلافى و اختصاصى و تفاهم و همکارى بر اساس مشترکات است. هرگاه هریک از این دو نادیده انگاشته شود، در عمل آزاد اندیشى به بن بست مى‏رسد.

6. تحمل، بردبارى، مدارا و تنوع‏پذیرى ساختارى، نهادى و روشى از بایسته‏هاى آزاد اندیشى به شمار مى‏روند.

7. رویکرد فراگیر و کلان‏اندیشى و دغدغه هویت و حقیقت جمعى را توأمان داشتن: چون در سایه چنین رویکردى داد و ستدِ سالم اندیشه‏ها و نیز دستیابى به یک سیستم و برنامه فراگیر کردارهاى زیستى ممکن مى‏گردد. روشن است که چنین حالتى، هم دستاورد آزاد اندیشى است و هم مولد آن. از این روى، آن یکى از انگیزاننده‏هاى مهم گفت و گوى تمدنها در سطح جهانى دانسته شده است:

»زیرا از آن‏جایى که واقعیتهاى جهان موجود و انعکاس ذهنى آنها گوناگون است و رنگهاى طبیعى و فرمهاى گوناگون دارد و در عین حال تلاقى و ائتلاف این عقاید و افکار کاملا ممکن و میسور است... ولذا باید جوامع را به صورت یک سیستم به هم پیوسته‏اى درآورد و نوعى التقاط یا وحدت آرمانى مربوط به قرن 21 را تشخص و اعتبار بخشید. »13

پیداست که چنان تشخص و اعتبارى در فقدان آزاد اندیشى فراهم نخواهد آمد و تهى از معنى و واقعیت خواهد بود.

8. تفکر آزمایشگاهى داشتن و به دیگر سخن، آزمایشگاهى اندیشى از ویژگیها و لوازم روشن آزاد اندیشى است. لازمه به عمل درآمدن این مهم، آسان‏سازى ساختارى و نهادى، سازوکارهاى ابزارى، روحیه و مهارت و شجاعت به آزمون درآوردن، تجربه نمودن و مشاهده کردن، درگیر شدن و نهراسیدن است. چنین روحیه و نگرش، استاد مطهرى را بر آن مى‏دارد که پیشنهاد بدهد تا در دانشکده الهیات، »مارکسیسم» از سوى یک اندیش‏مند بى‏دین و متخصص و باورمند به مارکسیسم، تدریس گردد. و رهنمود مى‏دهد:

»از اسلام فقط با یک نیرو مى‏شود پاسدارى کرد و آن علم است و آزادى دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و شجاعانه و روشن با آنها... . »14

9. از ویژگیهاى آزاد اندیشى، همانا اعتبار و کاربرد عقل در فهم دینى و تحول‏پذیر دانستن معرفت دینى و برقرارى داد و ستدِ همیشگى میان آن و دیگر گونه‏هاى معرفت انسانى است.

اینک که تصویر و انگاره‏اى از آزاد اندیشى به دست آمده است، حضور و نقش آن انگاره را در تمدن اسلامى مى‏نمایانیم:

 

نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن

نسبت آزاد اندیشى با تمدن، بیش‏تر دو صورت مى‏تواند داشته باشد.

1. یک سویه.

2. دو سویه.

یک سویه به این معنى که آزاد اندیشى از شمار سازه‏ها و عوامل تولید و شکل‏گیرى تمدنى بوده باشد ولیکن پس از آن، تمدنِ پدید آمده به طور درون‏زا آزادى را پرورش ندهد.

دو سویه، بیان پیوند و داد و ستد زایشى و رویشى دیالکتیک آزادى و تمدن است. آزاد اندیشى از عوامل مهم در فرآیند توسعه و تولید تمدن به شمار مى‏آید و از آن سوى تمدن نیز، به زایش و پرورش درون زاى آزادى مى‏پردازد.

نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن، از گونه دوم است و در آینده نیز باید چنین باشد. از این روى نگاه به این نسبت در دو برهه زمانى راهگشا به نظر مى‏رسد. اما نگاه به گذشته، نه براى ماندن در آن و یا نگاه ابزارى به آن افکندن و به رخ دیگران کشیدن، بلکه براى پیدایى انگیزه جهت ترسیم و تولید برنامه‏هاى جامع و کارآمد براى ساختن تمدن پویا و بالنده که در سایه‏سار و پرتو رخشان آن بشریت در آینده، به سوى سرمنزل مقصود سیر کند شجاعت زیستن و بودن درون‏زا در آن.

الف. نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن در گذشته: تاریخ و تجربه‏هاى گذشته این واقعیت را به روشنى به اثبات مى‏رساند که اسلام توانست تمدن بزرگى را پایه و بنیاد بگذارد. در پیدایى و سامان‏یابى چنین تمدنى علتها و سببهاى گوناگونى نقش داشته و این تمدن برساخته مجموعه آنهاست. اما بیش از همه آنها، عنصرى که سرنوشت‏ساز و با حقیقت اسلامى سازگار مى‏نماید، همانا »آزاد اندیشى» بوده است.

نگاه به گذشته تمدن اسلامى که با پیدایش اسلام آغاز و از قرن دوم هجرى تا اواخر قرن ششم هجرى )این‏که گفته شده است اوج تمدن اسلامى بین سالهاى دوم تا پنجم هجرى بوده، بیش‏تر ناظر به مؤلفه‏هاى علمى آن، مانند ریاضیات، داروسازى، پزشکى، شیمى، فیزیک و... است. اما ادبیات، هنر و عرفان، بیش‏تر در دهه‏هاى آخر شکوفایى تمدن اسلامى شکوفا مى‏شود و به بار مى‏نشیند و تا نیمه‏هاى قرن هفت به اوج مى‏رسد و ادامه مى‏یابد( به اوج و بارآورى خویش مى‏رسد، به روشنى گواه حضور و بالندگى عنصر مهم و نقش آفرین و بنیادین آزاد اندیشى است. که در این حوزه و در زیر سقف بلندِ این بناى باشکوه، چند مؤلفه بیش‏تر نمود دارد: تحمل، تاب آوردن دیدگاه‏ها و عقاید دیگران، نوآورى، تجربى اندیشى، گفت و گوى منطقى.

1. یکى از عاملهاى مهم رشد و شکوفایى تمدن اسلامى در گذشته )در برهه زمانى مشهور که تمدن اسلامى پدید آمد و به شکوفایى رسید( همانا باز شدن باب نقد و انتقاد، باور داشتن و پشتیبانى از آن و گسترش دامنه آن بود. تا آن‏جا که اصول و باورها را دربر مى‏گرفت. در جامعه‏اى که همه مردم، باور و احساسات شدید دینى و مذهبى دارند، در مهم‏ترین مراکز دینى مانند مکه، مسجد النبى، در حضور پیشوایان دینى، کسان و گروه‏هاى دگراندیش و بى‏اعتقاد به دین، مى‏آیند و دین، و پیامبرى و عصمت انبیاء و فراتر از همه وجود خدا را به نقد مى‏کشند و انکار مى‏کنند; اما کسى مانع نمى‏شود و حکم تکفیر و بیگانه بودن صادر نمى‏کند، بلکه فضاى آزاد بحث و گفت و شنود و مناظره فراهم مى‏گردد و چه بسیارى از این راه و در آوردگاه گفت و گو، به اسلام مى‏گروند، روشن است که در پرتو این پدیده شگفت، چه انقلابى روى مى‏دهد. این ویژگى را همه اهل انصاف و آشناى با تمدنها و تاریخ مکتبها و بشر، از شاخصه‏هاى رفتار اسلامى و تمدن دینى دانسته‏اند.

»روزى مفضل )یکى از شاگردان امام صادق( در مسجد مى‏بیند کسانى درباره مسائل اساسى دین سخن مى‏گویند و آنها را مورد نقد و حتى انکار قرار مى‏دهند. مفضل با آنان تندى مى‏کند. آنان پس از گفت و گو پى مى‏برند که وى از شاگردان امام صادق(ع)( است. به او مى‏گویند در نزد جعفر بن محمد، سخنانى تندتر از این گفتیم و اصول مورد پذیرش وى را انکار کردیم ولیکن او، با آرامى و منطق پاسخ گفت. »15

در مکتب امام صادق(ع)( آزاد اندیشى به گونه‏اى بود که حتى شمارى از شاگردان ایشان، با اعتقاد به معصومیت و مصون از خطا بودن فکر و گفتار و عمل امام(ع)( با وى به بحث مى‏پرداختند، از ایشان براى سخنى که ارائه مى‏فرمود، دلیل مى‏خواستند و گاه به حضرت ایشان ایراد مى‏گرفتند.

نمونه‏هاى فراوان از فرهنگ نقد و تقلید ستیزى را در کتابهایى که در باب احتجاجها نگاشته شده‏است مى‏توان یابید.

امام خمینى با تأکید بر ویژگى انتقادى بودن تفکر اسلامى، پیشینه فرایند تمدن‏سازى را بازگو کرده و با تمدن صادراتى که برابر با تقلید و گرفتن غیرمنتقدانه است، مخالفت مى‏ورزد:

»با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است... همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده نه مطلق و رها... ما با تمدن مخالف نیستیم، با تمدن صادراتى مخالفیم، تمدن صادراتى ما را به این روز نشانده است. »16

در عرصه علوم نقلى و عقلى در تمدن اسلامى شاهد گونه‏گونى مکتبها، آراء و اندیشه‏ها هستیم; تا جایى که پاره‏اى از این اندیشه‏ها و مکتبها، به طور کامل ناسازگار با یکدیگر هستند. در ساحَت حدیث، فقه و اصول، اندیشه‏ها، و رشته‏هاى گوناگون، چون راوى شناسى، روایت شناسى، متن و مضمون شناسى، که سبب افزایش و پیدایش علوم دینى و نقلى مى‏گردد، بروز یافته است.

جریانهایى مانند: ظاهر گرایى، سلفى گرى، اخبارى گرى، مکتب اجتهادى و اصولى، فقه روایى و فقه استدلالى، اندیشه‏ها، روشها و مکتبهاى مختلف تفسیرى و تأویلى در باب متن دین، مثل قرآن )حدیث گرایى، عقل گرایى، واقعیت‏گرایى ساخت شناسى و زبان گرایى در تفسیر(، و نیز فرقه‏هاى کلامى چون اعتدال، اعتزال، اشعرى‏گرى... که در باب جایگاه و کارکرد خرد، تبیین و تحلیل مفاهیم و آموزه‏هاى اساسى دین مثل وحى، حقیقت قرآن، علم و قدرت خداوند، بایستگیها و نابایستگیهاى رفتار آدمى، نبوت و امامت و... به باورها و اندیشه‏هاى گاه ناسازگارى مى‏رسند.

و همچنین جریانهاى معنویت گرا، مانند تصوف، باطن گرایان، طریقت پویان، و حقیقت طلبان، اباحیون، عرفان گرایان نظرى... که به خرد پرورى و خرد ستیزى هر دو راهنمون و راهبرند.

و نیز اندیشه‏ها و مکتبهاى فلسفى و ضد فلسفى مختلف که همگان به گونه‏هاى تاسیسى، تکمیلى، امضایى، التقاطى و اقتباسى در دامن تمدن اسلامى پیدایى و پویایى داشته‏اند، برآیند روحیه و فرهنگ نقد و انتقاد پذیرى در تمدن اسلامى‏اند، به دیگر سخن، یکى از عاملهاى کلیدى زایش و رویش چنان اندیشه‏ها و روشها و مکتبها، همانا فرهنگ نقد و انتقاد است و اگر اسلام به آزاد اندیشى احترام نمى‏گذاشت و اعتماد نداشت، بى‏گمان، تمدن اسلامى شاهد این همه اندیشه‏ها، و باورهاى گوناگون و گاه ناسازگار و گسترش علوم عقلى و نقلى نبود.

2. از نسبتهاى ناروا و نادرستى که به اندیشه و تمدن اسلامى داده شده است، همانا عاطفى و اسطوره‏اى اندیشى و بى توجه به اندیشه‏هاى واقع‏گرایانه، عینى و تجربى قلمداد کردن آن است. با این پندار و انگار گفته‏اند: از این جهت است که دانشهاى تجربى، بویژه در سالیان و روزگاران پسینى در دامان تمدن اسلامى زایش و رویش نداشته است.

البته تفکر اسلامى شاخصه‏هاى متنوع دارد منحصر در تجربه نمى‏گردد و نیز در برهه‏هایى از تاریخ تمدن اسلامى، به دلیلهاى مختلف، چنان وضعیتى پیش آمده است. اما این‏که آن‏را از ویژگیهاى تمدن اسلامى بدانیم به هیچ وجه اثبات‏پذیر نیست و واقعیتهاى تاریخى - تمدنى و حقیقت اسلام چیزى مخالف آن را بیان مى‏دارد; چه این که پیشینه تمدن اسلامى نشان مى‏دهد که یکى از عاملهاى برجسته شکوفایى و پیشرفت تمدن اسلامى، همانا به کار بستن و اعتبار روش و شیوه مشاهداتى و به آزمون گرفتن از سوى مسلمانان بوده است که بعدها به اروپا رفته و بنیاد دانش جدید را ساخته است و به نام اروپاییان ثبت گردیده است. این واقعیت را مورخان و دانشمندان غربى و غیر مسلمان نتوانستند انکار کنند، بلکه آن را بیان کرده و به آن اعتراف داشته‏اند.

بریفو مى‏گوید:

»یونانیها، طبقه بندى کردند تعمیم دادند و نظریه‏پردازى کردند. ولى شیوه صبورانه مشاهده و پژوهش تجربى که مى‏باید به تفصیل و براى مدت زیاد پیگیرى شود، با خلق و خوى آنان کاملاً بیگانه بود. آن‏چه ما علم مى‏نامیم همان چیزى است که در نتیجه تجربه، مشاهده، و اندازه‏گیرى به وجود آمده و توسط عربها در اروپا مطرح شد... تمدن اسلامى، سهم بسزایى در علم دارد. »17

جورج سارتن، مورخ شهیر علم گفته است:

»دستاورد اصلى و ناآشکار قرون وسطى ایجاد روحیه تجربه گرایى بود و این روحیه تا قرن دوازدهم عمدتاً کار مسلمانها بوده است. »18

و باز در سخن جیبون تاریخدان معروف انگلیسى مى‏خوانیم:

»بر اثر تشویق امراى مسلمین نسبت به علم، ذوق علمى در مسافت زیادى بین سمرقند و بخارا تا فارس انتشار یافت و گفته مى‏شود که یکى از وزراى سلاطین اسلامى، دویست هزار دینار براى تأسیس دانشگاه علمى در بغداد خرج کرد و سالانه 15 هزار دینار وقف آن نمود. این دانشگاه 6 هزار نفر محصل داشت که در آن فرقى میان فقیر و غنى نبود... »19

روشن است که دانش و صنعت در گاهِ نااستوارى ناسامان‏مندى اندیشه و عمل، و نبود نوآورى و ابتکار نمى‏روید و به زایش، پویایى و بالندگى نمى‏رسد. و همه اینها در نبود آزاد اندیشى معنى و هستى نمى‏یابد. این که تمدن اسلامى )قرن 2 تا 5 هجرى( به اوج شکوفایى رسیده، از آن روى بوده که آزاد اندیشى، جایگاه ویژه داشته است.

علوم ریاضیات )مثلثات، جبر، هندسه(، علوم طبیعى - تجربى )شیمى، فیزیک، پزشکى با شاخه‏هاى گوناگون( صنایع مختلف که از فراورده‏هاى آشکار روش پیش گفته هستند که تمدن اسلامى به اوج رشد و شکوفایى‏اش مى‏رسند و امواج سازنده آن به سرزمینهاى پیرامون راه مى‏یابد و اروپا از آن خوشه‏ها برمى‏گیرد و سپس خرمن مى‏کند و بنیاد تمدن نوین غربى را مى‏ریزند.

استفاده از کاغذ، هرچند در تمدن چینى پیش از اسلام، رایج بوده; ولیکن پس از ظهور و گسترش اسلام و به اسارت درآمدن چینیها به دست مسلمانان در کاربرد و صنعت کاغذسازى دگرگونیهاى اساسى به وجود آمد و سپس این صنعت به اروپا رفت و با همکارى و نقش اثرگذار چینى‏ها، مسلمانان و سپس اروپاییها، صنعت چاپ، که نقطه عطفى در فرهنگ فکرى و تمدن بشرى به شمار مى‏رود، به وجود مى‏آید.

»مسلمانان در بسط و گسترش یکى از مهم‏ترین عوامل ارتباطى فرهنگى، یعنى کاغذ، که مى‏توان آن را اساسى‏ترین عاملِ انتقال مفاهیم انسانى و علمى دانست، نقش اساسى و بنیادى داشتند. این صنعت از طریق مصر و اندلس به اروپاییان رسید و نخستین کارخانه‏هاى کاغذسازى در ایتالیا، در حدود 1276 م. در فرانسه 1348 م. در آلمان در 1390 م و در انگلیس در 1495 م. تأسیس شد. »20

امروزه چنان به صنعت موشک سازى نگریسته مى‏شود که گویا مخترعان و پدیدآورندگان اصلى و نخستین آن آمریکاییها و یا اروپاییهایند، در حالى که با کشف فرمول باروت از سوى مسلمانان و استفاده از آن در توپها، مهندسان مسلمان بودند که صنعت موشک را پایه‏ریزى کردند.21

در دانش ستاره‏شناسى، جغرافیا و تاریخ، ریاضیات و جبر، مسلمانان پیشتاز بودند:

»جبر و مقابله خوارزمى در قرون وسطى نزد اروپاییان از اهمیت خاصى برخوردار بود. و تا زمان ویت (1540 - 1603 م. ( پایه مطالعات علمى در اروپا بود. همین گونه واژه الگوریتم به معنى فن حساب، یا محاسبه، از نام خوارزمى گرفته شده و وارد زبانهاى اروپایى گشته است. »22

مهندسان مسلمان تلاش گسترده و دقت زیادى به کار بردند تا آب را به خدمت خود درآورند; چیزى که زندگى مسلمانان بستگى زیادى به آن داشت. براى آبیارى زمین انواع چرخهاى آبى، پمپها و ماشینهایى که با روش هرمى آب را بالا مى‏کشند، و حتى دستگاهى براى بالا کشیدن آب به وسیله به کار بردن آتش ساختند... .23

در حدود 880 م یک پزشک اسلامى به نام ابن فرناس در اسپانیا، نخستین وسیله پرواز را ساخت که با پارچه و پر، آن را پوشش داده بود.

ابن فرناس )آزمایش 880 م( واقعاً موفق شد که با این وسیله زمانى طولانى خود را در هوا نگاهدارد.24

حسن بن الهیثم دانشمند معروف مسلمان که در اروپا به نام الحسن شناخته مى‏شود، کشفیات علمى آزمایشگاهى دوران سازى انجام داده است، از جمله محاسبه انکسار نور، نظریه حرکت صفحه‏اى بر روى جام نامرئى، اثبات این‏که همه کرات سماوى، از جمله ثوابت از خودشان اشعه نورى دارند و فقط کره ماه است که روشنایى خود را از خورشید دریافت مى‏کند. و نیز با آزمایش ثابت کرد شعاعى که از چشم خارج مى‏شود، سبب دیدن نمى‏شود، بلکه جسم مورد دید است که شعاعش به چشم مى‏تابد و به وسیله بدنه شفاف (ع)دسى( چشم، معکوس مى‏شود.25

على‏بن عباس نخستین کسى است که حرکات رحم را کشف کرده که بر اثر انقباض، جفت را بیرون مى‏فشارد. برخلاف گمانه و نگره پیشین که حرکت مستقل بچه را در رحم، عامل بیرون آمدن‏اش از شکم مادر مى‏دانستند و قائل به حرکت و انقباض خود رحم نبودند.

او، همچنین درباره زخم گردنه رحم و سرطان در این حدود، نوشته‏هایى به جاى گذاشته است. او هزار سال پیش‏تر از داروین از اصل انواع و ظهور آنها بر اثر دگردیسیهاى ضرورى به تناسب محیط زیست و شرایط زندگى سخن به میان مى‏آورد.26

زکریا رازى بینش علمى را به غرب آموخت و سیر بیمارى سرخک و آبله را با دقت تمام ترسیم کرد و مرض نقرس را از رماتیسم جدا دانست.27

ابن‏سینا، برخلاف اعتقاد پیشینیان که بافتهاى شل، مانند مغز و بافتهاى سفت مثل استخوان را التهاب‏ناپذیر مى‏دانستند، اثبات مى‏کند که هر دو نوع بافت التهاب‏پذیرند.

همچنین او نخستین کسى است که بین بیماریهاى التهاب کیسه )آبشامه( مغز و دیگر بیماریهاى واگیر کیسه مغزى فرق گذاشته و آن را شرح مى‏دهد و اولین دستور معاینه تجزیه‏اى براى بازشناسى بیماریهاى گنیک اشتار، التهاب غیر واگیر کیسه مغز و مننژیت را صادر و انجام داد و بهترین روش تجزیه‏اى براى بازشناسى بیمارى سینه پهلو، التهاب ریه، اینتر کوستال نویرلگى، دمبل کبد و میتل انتسوندونگ را در اختیار جامعه بشرى گذاشت و این که پیدایى سرطان در یک عضو نشانه سرطانى شدن اعضاى مختلف بدن بیمار خواهد بود، مشاهده و آزمونى است که اولین بار ابن‏سینا انجام داده است.28

ابن زهر، اولین تشریح روشن از التهاب دیافراگم و التهاب مربوط و خشک »کیسه آب شامه قلب» را ارائه و اختلاف آن را با بیماریهاى ریوى نمایاند.29

در دوران شکوفایى تمدن اسلامى )قرن 2 تا 6 هجرى/9 تا 13 میلادى( آموزش، دانایى، کتاب خواندن و کتاب داشتن، ملاک و معیار بود. در بغداد در سال 891 م. یکصد کتابخانه عمومى وجود داشت. هر شهرى براى خود کتابخانه‏اى تأسیس مى‏کرد و مسلمانان با آرامش تمام در آنها به مطالعه و پژوهش مى‏پرداختند و کتاب به امانت مى‏بردند. در کتابخانه‏ها براى مترجمان و رونویس کنندگان، محل ویژه‏اى وجود داشت و نیز سالنهاى خاص براى اجتماع، گفت و گو و مناظره فراهم بود.30

نمونه‏هاى یاد شده گواه روشنى بر فرهنگ نوآورى و ابتکار، مشاهده و آزمون، تجربى و آزمایشگاهى اندیشى و در مجموع، آزاد اندیشى اسلامى است که اسلام حقیقى و سنت رسول اللّه(ص) مهم‏ترین عامل زایش و رویش آن بوده است. اگر غیر از این بود، امکان پیدایى تمدن شکوفا و بارورى در برهه‏اى از زمان یاد شده ممکن نبود.

3. منطق گفت و گو، تحمل، بردبارى و مدارا. این دو امر بیش‏تر در زمینه و زمانه‏اى مى‏رویند که:

نخست آن که: حقیقت جویى و کمال طلبى به عنوان اصل و قاعده زیستى پذیرفته شده باشد.

دو دیگر: حقیقت و کمال منتشر و مشاع دانسته شود.

سه دیگر: انحصار گرایى مذموم و مطرود گردد.

چهار دیگر: انسان موجود خطاءپذیر شناخته شود.

پنج دیگر: شناسایى و باور به حق‏مندى انسان.

شش دیگر: کلان اندیشى و پرورش ارزشهاى عام و عمومى و انسانى چون کرامت، عدالت، حیات پاکیزه و سالم، خردورزى، تعالى انسانى، آسایش و امنیت همگانى... .

روشن است که بردبارى و گفت و گو در نبود سازه‏ها و زمینه‏هاى نامبرده عینیت نمى‏یابد.

گفت و گو و تحمل در پیشینه تمدن اسلامى )چه هنگامى که در اوج قدرت بود و چه در هنگام افول و ناتوانى( به خوبى بازتاب دارد. که در دو محور این را مى‏توان معرفى و اثبات کرد:

یک. تمدن اسلامى )نه اسلام( یک محصول خالص تأسیسى بتمامه نیست; به این معنى که این تمدن )چون دیگر تمدنها( کم کم در اثر داد و ستدها و پیوندهاى هوشمندانه و سامان‏مند با تمدنهاى پیرامونى خودش مانند تمدن یونان و روم، هند، ایران و چین شکل مى‏گیرد. و در این فرایند، عناصرى را برمى‏گیرد، پالایش مى‏کند و بر بنیاد عناصر تأسیسى خود، آنها را خودى ساخته و مجموعه‏اى را به نام تمدن اسلامى پایه‏ریزى مى‏کند و بیرون مى‏دهد. و آن‏گه این تمدن در مسیر رشدش مجموعه‏اى از محصولات نوینى ساخته و به دیگران عرضه مى‏کند. پیداست اگر شش روحیه و صفات رفتارى و ذهنى پیش گفته در تمدن اسلامى نبود، داد و ستد و پیوندى بر بنیاد گفت و گو و تفاهم اتفاق نمى‏افتاد. شاید چیزى از گونه طرد و یا زورگیرى و استعمار به وجود مى‏آمد که خوشبختانه تمدن اسلامى آن را نشان نمى‏دهد. بلکه این تمدن در پناه و پگاه اسلام با ادیان، مکاتب، اندیشه‏ها، افراد، اجتماعها، فرهنگها و تمدنهاى غیراسلامى وارد داد و ستد منطقى مى‏گردد و بر اعتلاى تمدن اسلامى مى‏افزاید. از این‏رو شایسته است که گفته بشود یکى از ویژگیهاى تمدن اسلامى در گذشته گفت و گو بوده است. به باور حسن حنفى:

»هیچ تمدنى مانند تمدن اسلامى با تمدنهاى همجوار خود به گفت و گو نپرداخته است; چه تمدنهایى که در شرق تمدن اسلامى قرار گرفته‏اند، مانند تمدن ایران و هند و چین و چه تمدنهایى که در غرب آن واقع شده‏اند، مانند یونان و روم. همچنین در شمال با تمدن غربى و در جنوب با تمدن آفریقایى، به گفت و گو پرداخته است... چه در گذشته که در موضع قدرت و پیروزى قرار داشت، چه در عصر حاضر که در موضع ضعف و حالت شکست قرار دارد. »31

دو. سعه صدر، مدارا، تساهل و تحمل باورها و اندیشه‏هاى دیگران و مخالفان و فراهم سازى محیط آرام أمن و آزاد براى زیستن و اندیشیدن و پژوهیدن آنان، بدون هرگونه تحمیل باور و پیش شرطى از سوى اسلام. بسیار افراد و گروه‏هایى بودند که در جامعه آن روز خویش امنیت نداشته، ولى در جامعه اسلامى با حفظ اعتقادات‏شان به مقامهاى بالاى علمى رسیدند:

»همین افراد غیر مسلمان که برخى از آنان مهاجر به حوزه اسلام بودند، یا به دعوت اسلام رهسپار بلاد اسلامى شدند، در دیار خود، نه تنها جایگاهى نداشتند، بلکه با مشکلاتى امنیتى هم روبه‏رو بودند. خاندان بختیشوع اگر به بیزانس یا روم شرقى برمى گشتند، به دلیل اعتقادات‏شان بر مذهب نسطوریوس، مورد تکفیر واقع مى‏شدند. این امر مسلم است که در یک فقدان امنیت، علمى رشد نمى‏کند و پزشکى این چنین پدیدار نمى‏گردد، بلکه آن‏چه اسباب تعالى و رشد شخص ایشان را فراهم آورد، سماحت و علم پرورى جهان اسلام است. »32

همچنین یکى از عوامل گسترش و پذیرش اسلام در بیرون از مرکز و در محیط پیرامونى مانند ایران، مصر، شمال آفریقا، اندلس و کشورهاى اروپایى چون اسپانیا و... همانا تسامح و تساهل، تحمل و بردبارى، احترام، تأمین حقوق، عرضه خدمات و توزیع عوامل و منابع زیستى براى همگان، بدون توجه به دین و اعتقادات، طبقه و منزلت اجتماعى آنها بود. دکتر خوزه از اساتید تاریخ در دانشگاه اسپانیا، همین عامل را در گسترش اسلام در اسپانیا و مناطق همجوار مهم دانسته و مى‏گوید:

»در دوران حکومت مسلمانان مسیحیان و یهودیان، در پناه مسلمین با آرامش زندگى مى‏کردند و تسهیلات شهرى به تساوى بین آنها تقسیم مى‏شد. در طول 800 سال حکومت مسلمانان، آثار علمى، هنرى و فرهنگى بسیارى در اسپانیا به جاى ماند.»33

دولت آل بویه در اواخر غیبت صغرى در محدوده‏هاى خوزستان، فارس، اصفهان، رى، بغداد و برخى دیگر از مناطق ایران زمین تشکیل شده و حکومت را به دست آوردند و در داد و ستد فرقه‏هاى دینى با گذشت و مدارا و سعه صدر رفتار مى‏کردند. دانش، فنون و علوم اسلامى در دوران آنها رشد خوبى داشت.

حمدانیان، که حدود نیم قرن حکومت مستقل را در موصل، حلب، شمال عراق و شامات به وجود آورده و اداره مى‏کردند، توانستند سطح بالایى از دانش و ادب را در جامعه گسترش بدهند و تفکر اهل‏بیت را در منطقه پایدار و ریشه‏دار نمایند.

فاطمیون در مصر در مدت حکومت‏شان خدمات فراوانى به دانش و اخلاق زیستى که بازنمود روحیه مدارا بود، نمودند. بنابراین بسى شایسته و واقع‏بینانه خواهد بود که گفته بشود گفت و گو و مدارا از مهم‏ترین ویژگیهاى تمدن اسلامى در گذشته بوده است. زیرا این ویژگى هم در آغاز پیدایش و هم در فرایند گسترش تمدن اسلامى، هماره با آن بوده است و به مانند یکى از عوامل پیشبرنده عمل نموده است. برخلاف تمدن مدرن کنونى غرب که از همان آغاز و بویژه در مرحله و فرآیند گسترشش روش و سازوکار خشونت، تحمیل، جنگ و استعمار را جایگزین گفت و گو و مدارا کرد و به این ترتیب، مهم‏ترین ویژگى تمدن مادر )تمدن اسلامى( را وانهاد و در ماهیت از آن فاصله گرفت. تاریخ به روشنى نشان مى‏دهد که امواج استعمار همپاى و همزاد تمدن مدرن غرب آغاز گردیده و از سوى آن عملیاتى شده است. موج اول استعمار که به استعمار »اسکانى» معروف است، از سالهاى 1415 م آغاز و به مدت 300 سال ادامه مى‏یابد. در این نوع استعمار، استعمارگر در پى جابه‏جایى و نابودى جمعیتى و تغییر نظام اجتماعى کشور استعمار شده است. موج دوم استعمار که به نام »اشغال سرزمینى» نامیده شده است و پس از موج اول آغاز و اندکى بیش از 100 سال ادامه مى‏یابد، پیش از آن‏که به دنبال جایگزینى جمعیتى و نظام اجتماعى باشد، متمرکز بر به دست‏گیرى سرنوشت سرزمینى براى هدفهاى موردنظر است. و پس از آن موج سوم استعمار که از آن به »نفوذ و وابستگى» یاد مى‏کنند، شروع مى‏شود و امروز نیز، به صورتهاى مختلف ادامه دارد. و غرض اصلى همانا نفوذ، آن هم بیش‏تر از گونه اقتصادى و سیاسى، بر کشور استعمار شده است.

باتوجه به آن‏چه گفته شد مى‏توان تمدن اسلامى را تمدن خردورزى و آزاد اندیشى دانست، به طورى که با فربهى و فعال بودن آن دو، تمدن اسلامى بالندگى و پویایى داشته است. و هنگامى که آن دو بى‏فروغ و روى به افول گذارده‏اند، تمدن اسلامى نیز پژمرده و راکد شده است.

ب. نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن در آینده: در جهان نوین و به هم پیوسته امروز، داد و ستد و پیوند به صورتها و سیرتهاى گوناگون انجام مى‏گیرد. یکى از سیماهاى کارآمد آن، همانا انجامِ داد و ستد در قالب روشها، بافتها، ساختها و کلان هویت است. بدون شک تمدن از شمار مهم‏ترین و بنیادى‏ترین روش، ساخت و کلان هویت به شمار مى‏آید که به عنوان ملاک و معیار تعامل و اجتماعى شدن در جامعه جهانى عمل مى‏کند. در این فرایند، مجموعه‏هایى که چنین کلان هویتى ندارند و یا تمدن‏شان اندوخته‏ها و داشته‏هاى هویت آفرین براى آدمیان امروزى نداشته باشد، از متن به حاشیه و از حاشیه به بیرون رانده خواهند شد. از سوى دیگر، خطر و آفتى که داد و ستد را در چنین مقیاسى تهدید مى‏کند، یک سویه شدن پیوند است که در سرانجام به استبداد مى‏انجامد. به طور معمول، هنگامى که داد و ستد به صورت یک سویه درخواهد آمد که دستاوردهاى تمدنى یک طرف داد و ستد، نسبت به طرف مقابل، تک سویه و ناکارآمد و محدود باشد. علتها، سببها و نیز راهکارهاى مختلف براى درمان آفت و تبدیل تهدید به فرصت و تأمین کارآمدى پیش گفته وجود دارد که در میان آنها آزاد اندیشى )باتوجه به ویژگیها و لوازم پیش گفته آن( نقش و قدرت درمانى و تامینى ماندگارى دارد. و هر تمدنى که بتواند این عنصر را تولید، توسعه، توزیع و مصرف نماید، هم بقا و دوام خودش را بیمه مى‏کند و هم از استبداد بازدارى به عمل مى‏آورد. از این روى تمرکز بر آزاد اندیشى اسلامى در فرایند تمدن‏سازى و پویایى آن بسى حیاتى است. افزون بر این:

1. در زمانه‏اى که هم اکنون در آن زندگى مى‏کنیم و نیز در آینده زیستى، دین، معنویت و اخلاق براى بسامان شدن حیات اجتماعى، یک نیاز و ضرورت به شمار مى‏گردد.

2. در جهان اسلام به دلیل آن‏که دین )اسلام( نقش بسیار پررنگ در زندگى فردى و اجتماعى دارد، به طور طبیعى، به عنوان مهم‏ترین سازه‏ها و عامل تمدن‏ساز و یا تمدن‏سوز )در صورت فهم و عمل نادرست( شناخته مى‏شود.

3. و از آن رو که اندیشه و تفکر و برساخته‏ها و دستاوردهاى عینى و بیرونى و اجتماعى آن بدنه وسیع از تمدن را مى‏سازد، توجه به بالندگى و خلاقیت آن که تنها از راه آزاد اندیشى به وجود مى‏آید، لازم است. بنابراین، باز احیا و شکوفایى تمدن اسلامى در آینده، سخت با آزاد اندیشى اسلامى در پیوند است، تا جایى که شهید مطهرى، تنها راه حمایت و حفاظت از اسلام را در آینده، تقویت و کاربرد آزاد اندیشى مى‏داند:

»من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مى‏دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامى، جلوگیرى از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو مى‏شود پاسدارى کرد و آن علم است و آزادى دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها... . »34

روشن است که پیاده شدن و جامه عمل پوشیدن این مهم، در گرو زمینه‏ها و عوامل آزاد اندیشى در اسلام است. یعنى بایستى اسلام چنین گنجایى و توانایى داشته باشد. که از این پس به بررسى آن مى‏پردازیم.

 

زمینه‏ها و عوامل آزاد اندیشى اسلامى

این عوامل و زمینه‏ها به شرح زیر هستند:

یک. اسلام تاریخى; یعنى پیشینه درخشان تمدن اسلامى که در بخش پیشین همین نوشتار به شرح از آن سخن رفت، بازتاب روشن از آزاد اندیشى اسلامى بود. این میراث مى‏تواند به عنوان عامل راهبردى به سوى آزاد اندیشى در آینده عمل کند، افزون، این واقعیت را نیز اثبات مى‏کند که اسلام چنین گنجایى و توانایى دارد.

دو. اسلام حقیقى، یا حقیقت اسلام، که در آیات قرآنى و سنت سالم و صحیح بازتاب دارد، نمایان‏گر مفاهیم، ارزشها، سبکهاى رفتارى و زیستى است که در نبود آزاد اندیشى، زایش و رویش نخواهند داشت. و به گونه‏اى دیالکتیک هم محصول آزاد اندیشى هستند و هم مولد آن. و از سوى دیگر، همه آنها خصلت تمدنى و تمدن‏ساز دارند. مانند:

الف. اسلام در ساحَتِ نظام اجتماعى )به معنى عام کلمه( پیدایى و پویایى، جامعه‏پذیرى و اجتماعى شدن رفتارها و هنجارها را برآمده و برساخته اراده، اختیار و آگاهى آدمیان مى‏داند و آن را تنها به عوامل اقتصادى و فنى، و یا به غرایز و ساحَتهاى فیزیولوژیکى و بیوشیمیک انسان فرو نمى‏کاهد. هرچند علتها و عاملهاى گوناگون را در بر کار بستن اراده، پیدایش و عمل‏گر شدن اختیار و آگاهى داراى تأثیر مى‏بیند. از این روى، در قرآن، کسان و جامعه‏هایى که از دائره تنگ تقلید بیرون نیامده و آینده را همان مى‏بینند که گذشتگان ترسیم کرده‏اند و بدون هر نوع باز اندیشى در آن، آن را برمى‏گیرند، سخت مورد سرزنش واقع مى‏شوند:

»وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ»35

هرگاه به آنان گفته مى‏شود: به سوى آن چه خدا فرو فرستاده و به سوى پیامبر روى آرید، گویند:

آن‏چه پدران خویش را بر آن یافته‏ایم ما را بس. هرچند پدران‏شان چیزى نمى‏دانسته‏اند و ره نمى‏شناخته‏اند.

»وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَة قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَاللّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. »36

و هرگاه کار زشتى کنند، گویند: پدران‏مان را بر آن یافته‏ایم و خداوند ما را بدان فرموده است. بگو: که خدا به زشتى نمى‏فرماید. آیا بر خدا چیزى گویید که خود ندانید.

»قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذ لِکَ یَفْعَلُونَ. »37

گفتند: نه. که پدران‏مان را دیده‏ایم که چنین مى‏کردند.

»بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةً وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُون َ، وَکَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِى قَرْیَةً مِنْ نَذِیرً إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آبأَنا عَلى أُمَّةً وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ. »38

نه. که گفتند: ما پدران‏مان را بر کیشى یافته‏ایم و ما از پى‏شان رَه بَرندگان‏ایم بدین‏سان، پیش از تو، در هیچ شهرى، بیم دهنده‏اى نفرستادیم، جز آن که شاد خواران‏اش گفتند: ما پدران‏مان را بر کیشى یافته‏ایم و ما از پى‏شان پیرویم.

موضع‏گیرى و زبان توبیخى در این آیات نسبت داشتن چنان اندیشه و کارهایى به طور کامل پیداست; چون این وضعیت، نقطه مقابل چیزى است که اسلام به آن راهنمود است و آن همانا نقش تعیین کننده اراده و اختیار انسانها در ترسیم و تعیین حال و آینده آنان است:

»لَهُ مُعَقبات مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُغَیّرُ ما بِقَوْمً حَتّى یُغَیّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمً سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والً. »39

او راست پى‏گیرانى از پیش و پس که به فرمان خدا نگاهبانى‏اش کنند. خداوند آن‏چه را که به مردمى است، دیگر نکند تا زمانى که آن چه را که در خودشان است، خود دیگر کنند. خداوند بر مردمى اگر بدى بخواهد، بازگشتى‏اش نیست و از فرو دست او کارسازى ندارند.

»ذ لِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمً حَتّى یُغَیّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیع عَلِیم.»

40این بدان است که خداوند دیگر کننده نواختى نبوده است که مردمى را بدان نواخته، تا آن‏چه را که در خودشان است، خود دیگر کنند و این که خداوند شنواست، داناست.

روشن است که مفاد این شریفه، بیان نظریه و حتى راهبردى در ساحَتِ نظام اجتماعى است که به خوبى آزمون‏پذیر بوده و تجربه‏هاى تاریخى و تمدنى جامعه‏ها، آن را تأیید کرده است. بنابراین، دو امر از آن به روشنى به دست مى‏آید:

1. اعتبار آزاد اندیشى به عنوان یک اصل اجتماعى - تکوینى. در حالى که خداوند مى‏توانست اختیار و اراده را از انسان بستاند و یا مانع عمل‏گر شدن آن گردد، امّا چنین نخواست.

2. این نظریه و راهبرد به جهت فراگیرى و بیان ویژگى انسانى آن، کارکرد تمدنى و تمدن ساز دارد.

ب. در اسلام و قرآن مفاهیمى چون جبت، طاغوت، استکبار، ظلم، جبار، جبر، اکراه، غل، غلو، تحریف، الضلاله، جهالت، تشقى، مسیطر و... مذموم و مطرود دانسته شده‏اند. چرا؟ چون روشن‏ترین پیامد و کارکرد اجتماعى و انسان‏شناختى پیوند زنجیره‏اى این مفاهیم، همانا نابودى آزاداندیشى و محدود و محصور شدن تمامى شخصیت و فعالیت آدمى است. روشن است فرد و جامعه‏اى که گرفتار چنین آفتها و بیماریهاى بازدارنده گردد، نمى‏تواند سرچشمه زایش و تحول کلان ساختارى، ارزشى و روشى، به نام تمدن باشند.

از این سوى، مفاهیمى مانند تدبر، تعقل، تفکر، تمکن، تسخر، تبیین، تعلم، بصیرت، نور، هدایت، حکمت، عدالت، قسط، احسان، سرعت، خیر و... در قرآن آمده که داراى ارزش و ستایش شده هستند. زیرا رهیافت کارکرد و عملیاتى شدن این مجموعه در زندگى اجتماعى انسان، همانا توسعه و تولید خلاقیت، ابتکار و آزادى اندیشه و عمل است. که همه عوامل و سازوکار بنیادى رویش و پویایى تمدن به شمار مى‏آیند. چون این مفاهیم، در واقعیت اجتماعى مستلزم ارزشها، نظامهاى فکرى، جهان‏نگریها، نهادها و روشهاى سازماندهى مى‏گردند که در ضمن تحول و تکامل‏پذیرى، از ظرفیت بالاى جهانى شدن نیز برخوردارند. بنابراین، مقابله و مقایسه این دو دسته مفاهیم از منظر قرآن نشان مى‏دهد که اسلام مولد و مؤید آزاد اندیشى و نوآورى است; یعنى همان ستون سترگى که هر تمدنى بالنده بر آن بنا مى‏شود. )آیاتى که این دو دسته مفاهیم و پاره‏اى از لوازم آنها را بیان مى‏دارند، بسیارند که چون سخن به درازا مى‏کشد، از ذکر آنها خوددارى شد. (

ج. پیامد و برایند ارزش داوریهایى که در قرآن انجام گرفته است، همانا نابرابر نشینى حقایق و کردارهایى، چون: دانایى، پویش و تلاش سازنده، روشنى‏زایى و روشنى گزینى، با نادانى و جهل، تنبلى و طفیلى زیستن، تاریکى گسترى و تاریکى گزینى است:

»أومَنْ کانَ مَیْتاً فَأحْیَینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارجً مِنهَا کَذَلَکِ زُیّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعمَلُون.»41

آیا کسى که مرده بود و زنده‏اش ساختیم و براى وى پرتوى نهادیم که با آن در میان کسان راه مى‏رود، چون کسى است که داستان‏اش در تاریکیهاست، و از آن برون نتواند رفتن براى ناباوران کارهایى که مى‏کنند، چنین زیور یافته است.

»أمَّن هُوَ قَانِتُ آنَأَ اللَّیلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحذَرُ الاَخِرَةَ وَیَرجُو رَحمَةَ رَبِهِ قُلْ هَلْ یَستَوِى الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذینَ لایَعلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألبَابِ. »42

یا آن‏که در دامان شب نماز کند، در سجده، یا ایستاده و از سراى پسین بترسد و امید به مهر پروردگار خویش بدارد؟ بگو: آیا کسانى که دانند و کسانى که ندانند برابرند؟ تنها خِرَدوَرزان پند گیرند.

»الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِک الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ. »

43آنان که سخن را مى‏شنوند و پیروى از بهترین آن کنند، آنان کسانى‏اند که خدا رهنمون‏شان شده است و خِرَدوَرزان آنان‏اند.

مهم‏ترین درس و واقعیتى که از این نابرابر نشاندنها مى‏توان به دست آورد، همانا خوشایند بودن آزاد اندیشى و ناخوشایند بودن بسته اندیشى است. چون پیداست که دانایى، پویش سازنده و روشنى زایى و گرایى، همان‏طورى که در دامان آزاد اندیشى مى‏رویند، در برابر آن را تقویت و توسعه مى‏بخشند. از این روى اسلام، صاحبان فکر، اندیشه، مکتب و مهم‏تر از همه، صاحبان کتاب را موظف مى‏داند که پیام و ادعاهاى خود را براى مردم با برهان و دلیل بیان کنند و آن‏گه در خدمت آنان قرار دهند، نه این که تنها به رساندن آن بسنده کنند:

»وَإِذ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَلا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرأَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ.»

44و آن‏گاه که خداوند از آنان که نامه‏شان داده‏ایم، پیمان استوار گرفت که آن را براى کسان آشکار کنید و پنهان مکنید. لیک آن را به پَسِ پشت خویش افکندند و در برابرش بهایى اندک گرفتند. پس بد سودایى که کنند.

از سوى دیگر سانسور واقعیات و حقایقى که با برهان، دلیل و علت‏آورى ثابت شده‏اند نیز، منع گردیده و ذم شده است:

»إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَنا مِنَ الْبَیّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَی‏نّاهُ لِلنّاسِ فِى الکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّ عِنُونَ. »45

آنان که نشانه‏هاى آشکار و رهنمودمان را که فرو فرستاده‏ایم - زان پس که در نامه بر مردم بازش نموده‏ایم - پنهان بدارند. خداوند نفرین‏شان کند و نفرین کنندگان نفرین کنندشان.

کامل کننده دو اصل، اصل سومى است و بر اساس آن، بایستى تمامى تلاشها و کارهاى عملى نیز، با ارزیابى دلیلها و علتها )واقع بینى، آینده نگرى، محاسبه تواناییها، برنامه‏ریزى رفتارى و... ( انجام بگیرد:

»یا أَیّها الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَی‏نُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةُ کَذلِک کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَی‏نُوا إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً.»46

اى کسانى که گرویده‏اید، هرگاه در راه خدا به سویى راهى شدید، نیک بنگرید. به هر که سوى‏تان آشتى افکند، مگویید: گرویده نئى، که کالاى زندگى فرودین جویید. در نزد خدا بسى غنیمت است. پیش از این چنین بوده‏اید و خداوند بر شما منت نهاد. پس نیک بنگرید که هر آینه خداوند بر آن‏چه مى‏کنید، آگاه‏است.

برآیند کردارى و اجتماعى این سه شریفه، روشن اندیشى، روشنایى گزینى، تلاش سازنده، آزاد اندیشى و داشتن زندگى و سامانه زیستى دفاع‏پذیر و درخور عرضه بیش نیست.

4. سیره پیامبران، آن گونه که در قرآن و سنت بازتاب یافته است، نشان مى‏دهد که مبارزه با ستم، خیانت، خشونت، جهالت، تحجر از یک سوى و راهنمایى و راهبرى به سوى عدالت، امنیت، حریت، سلامت ذهنى و جسمى، کرامت انسانى، آسایش، تأمین حقوق، مسؤولیت پذیرى، مهربانى با مردم، دانایى و توانایى، مدیریت کارآمد و انسانى و... از دیگر سوى، از شمار مهم‏ترین برنامه‏هاى آنان بوده است:

»وَلِکُلّ أُمَّةً رَسُولُ فَإِذا جأَ رَسُولُهُمْ قُضِىَ بَیْنَهُمْ بِالقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ.»47

هر مردمى را پیامبرى است. پس چون پیامبرشان بیاید، در میان‏شان داورى به داد شود و بر آنان ستم نرود.

»وَلَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلّ أُمَّةً رَسُولاً أَن اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِى الأَرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ المُکَذّبِینَ.»48

ما در میان هر مردمى پیغمبرى انگیختیم، که پرستش خداى کنید و از سرکشى دورى جویید. خدا برخى‏شان را راه نمود و بر برخى‏شان گمراهى راست آمد. اینک در زمین بگردید و بنگرید که فرجام دروغ انگاران چگونه بوده است.

»لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسُ شَدِیدُ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِىّ عَزِیز.»49

ما پیامبران‏مان را با نشانه‏هاى روشن فرستادیم و با آنان نامه و ترازو فرستادیم، تا مردم به داد برخیزند و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویى است سخت و سودهایى براى کسان، تا خداوند داند که او، و پیامبران‏اش را به ناپیدا، یارى که کند؟ خداوند نیرومند و توان‏مند است.

بویژه عاملها، عنصرها و ساز و کارهاى آزاد اندیشى و تولید و توسعه تمدن بالنده و پویا را در سیره رسول گرامى اسلام، در دوران حکومت و قدرت، به روشنى مى‏بینیم:

سیره و سبک پیامبر(ص) اسلام در مقام حاکم دینى، عنصر دانایى و زیر مجموعه‏هاى آن را )توسعه انسانى، توزیع اطلاعات در جامعه، مشاهده و آزمون، خردورزى، مشورت و مشارکت... ( به گونه‏اى بازتاب داده است. روشن است دینى که بنیاد، ابزار و هدفهاى آن بر پایه آموختن و آموزاندن، پرورش و پروراندن گذارده و چرخیده است، نمى‏تواند سبکى جز سبک دانایى محور به کار بندد.

اندک درنگ در مفاد و محتوایى پیمانها، بیعتهاى پیامبر بزرگوار اسلام(ص) به روشنى نشان از دور اندیشى، شناخت دقیق از وضعیت روانى، اقتصادى، اعتقادى و جامعه شناختى مردم و جامعه آن روز، خردورزانه و خردمندانه بودن آنها دارند.

پیامبر گرامى اسلام(ص) یکى از عوامل عقب ماندگى، پسرفت و سنگواره شدن جامعه را، همانا تدبیر غیرعلمى، فرصت و ارزش ندادن به دانایان در فراگرد سامان‏دهى و مدیریت جامعه مى‏داند.

»وقد قال رسول اللّه(ص): ما ولت امة أمرها رجلا قطّ وفیهم من هو اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوا... »

50مردمى که زمام امور خود به کسى بسپرند که داناتر از وى در میان‏شان باشد، همواره وضع‏شان رو به انحطاط و پستى خواهد گذارد، تا به گذشته‏اى که ترک کرده‏اند، بازگردند.

در پیمان عقبه دوم یکى از موارد مورد تعهد که بیعت کنندگان با پیامبر(ص) بستند این بود:

»در سختى و آسانى، خرسندى و ناخرسندى، و به هنگام برترى یافتن دیگران بر ما، گوش بر فرمان باشیم و بر سر امر رهبرى با آن کو شایسته آن است به ستیز برنخیزیم و در همه جا سخن حق بر زبان آوریم و در راه خدا از نکوهش هیچ نکوهشگرى هراسى به دل راه ندهیم. »51

در این پیمان تأمین حقوق و دفاع از حق، تلاش سامان‏مند براى رسیدن به هدف بسیار فراگیر )توحید( شایسته‏سالارى در رهبرى جامعه بازتاب دارد.

پیامبر اسلام(ص) در هنگام بیعت گرفتن، در میان مردم حاضر مى‏شود، با گروه‏هاى مختلف جامعه تماس مى‏گیرد. با آرامى و به شیوه منطقى، مطالب و رسالت خویش را بر آنان ارائه مى‏کند. و از آنان مى‏خواهد پیرامون چیزى که عرضه شده است، بیاندیشند و در نهایت آزادى و آگاهى به داورى و گزینش بپردازند. و از به کار بردن زور و فشار بپرهیزند، همان گونه که شخص ایشان از آنها، دورى گزیده است.52 و نیز در جریان بیعت در عقبه سوم، جهت انسجام و کارآمدى سامان‏دهى اجتماعى، پیامبر(ص) پیشنهاد مى‏دهد تا مردم از میان‏شان نمایندگانى را براى تدبیر بهتر مسائل و نیازمندیهاى‏شان برگزینند. تا از این راه خرد جمعى و مشارکت عمومى گسترش یابد. در کتاب عیون، با سند امام رضا(ع)( از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود:

»هرکسى از شما که در پى زدودن و گسستن همبستگى جامعه براید، حق و حقوق مردم را از بین ببرد و پایمال کند. رهبرى و مدیریت جامعه را به دور از مشورت انجام بدهد، چنین شخصى را بکشید; همانا خداوند اجازه این عمل را به شما داده است.»53

در این سخن، نهایت توجه، اعتماد و اعتبار به خردمندى و خردورزى آدمیان، حقوق و فعال‏سازى جامعه شده است.

و نیز نمونه‏هاى فراوانى از رایزنى پیامبر(ص) در هنگامه‏هاى سرنوشت‏ساز و حیاتى، به خاطر تصمیم‏گیرى کارآمد، در تاریخ اسلام، بازتاب یافته است، مانند، جنگ بدر، جنگ احد و خندق، جنگ طائف و داستان حدیبیه و... که در همه به گونه‏اى مشارکت دادن، فعال سازى، احترام و اعتماد به خرد جمعى آدمیان دنبال گردیده است.

پیامبر اسلام(ص) هنگامى که عمرو بن حزم را والى یمن قرار داد، کارهایى را در شمار رسالتهاى او برمى‏شمرد که از جمله آنها آگاه سازى مردم است نسبت به آن‏چه که خیر و سعادت‏شان را فراهم مى‏آورد و شرّ و ناگوارى را از جامعه دور مى‏سازد:

»ولیخبر الناس بالذى لهم والذى علیهم. »54

مردم را به سود و زیان‏شان آگاه سازد.

داستان فوت ابراهیم فرزند 18 ماهه حضرت یکى دیگر از این گونه کارکردها را به نمایش مى‏گذارد. روزى که ابراهیم از دنیا مى‏رود خورشید نیز مى‏گیرد. مردم مى‏گویند: سبب خورشید گرفتگى، همانا مصیبتى است که بر پیامبر(ص) وارد شده است.

پیامبر(ص) همین که چنین سخن و باورى را مى‏شنود، به سرعت مردم را در مسجد )که در آن روزگار به مثابه رسانه جمعى فراگیر عمل مى‏کرد( فرا مى‏خواند و بر بالاى منبر رفته و خطاب به مردم مى‏فرماید:

»اى مردم آگاه باشید! ماه و خورشید دو آیت از آیات الهى هستند و به خاطر مردن کسى نمى‏گیرند. »

چنین موضع‏گیرى پیامبر(ص) چند نکته را بازگو مى‏نماید: از یک‏سوى مبارزه با خرافات و جهل و نادانى مردم. از سوى دیگر تقویت و توسعه خردورزى و خردمند شدن مردم و جامعه. و از جانبى هم توزیع اطلاعات درست، واقعى و بهنگام جهت آگاه سازى همگان و حمایت از مردم در مقابل سودجویان و فرصت طلبان.

پیامبر گرامى اسلام(ص) تأکید و توجه ویژه‏اى نسبت به دانشهایى داشت که کارکرد و بازده بیرونى داشته و در واقع بهره‏ورى کارها و تلاشها را توسعه دهد. از این روى، دانشهایى را ارزش مى‏داند که در عمل به کار گرفته شود:

»تعلموا بما شئتم ان تعلموا فلن ینفعکم اللّه بالعلم حتى تعملوا بما تعلمون. »55

هرچه خواهید بیاموزید، زیرا خداوند شما را از علم منتفع نکند، مگر آن‏که هرچه را مى‏دانید، به کار بندید.

به کارگیرى دانش هنگامى عملى مى‏شود که از یک سوى صاحب علم انگیزه و ضرورتى براى آن داشته و احساس نماید. و از سوى دیگر، زمینه‏هاى بیرونى و ماهیت درونى دانش، گنجایى و شایستگى به کارگیرى را داشته باشد. آزمون پذیرى و بهره‏ورى دو عنصر و عامل کلیدى برآوردن و فراهم‏آورى آن دو مهم است; زیرا تنها با آزمون‏پذیرى است که هم گنجایى اجرایى دانشها و هم سطح و سقف بهره‏ورى آن معلوم و توسعه مى‏یابد، یعنى همان چیزى که در سخنان بالا با زبان »نفع» از آن سخن رفته است. به این ترتیب، بر دانایى جامعه افزوده مى‏گردد. و به همین منظور است که این همه در روش و سبک حکومتى - مدیریتى، پیامبر(ص) حضور پررنگى دارد.

تدبیر امور اجتماعى، اداره جامعه و در سطح بزرگ مدیریت فرهنگ و تمدن کار بس دشوار و پر مسؤولیتى است. در شیوه و سبک مدیریت، بویژه در حوزه‏هاى عمومى و کلان، بیش‏تر سه انگیزاننده نقش دارند:

1. حفظ وضعیت موجود.

2. تغییر و براندازى مدیریت موجود )سیاسى، اجتماعى، حقوقى، اقتصادى، اعتقادى و... (، بى آن‏که جایگزینى در نظر گرفته شده و یا آماده عرضه بوده باشد.

3. معطوف به تولید وضعیت جدید، تداوم و توسعه آن.

هریک ساز و کارهاى ویژه به خود را دارد و ویژگیهایى را در شخص حاکم و مدیر لازم دارد. همین چشم اندازها، سبکهاى مدیریتى خاصى را هم به وجود مى‏آورند و هم از یکدیگر برجسته مى‏سازند. البته بیان مشروح همه برجستگیهاى آنها در این مقام میسور و لازم نیست. از این روى تنها به تحلیل و بیان یکى از مهم‏ترین عناصر و ویژگیهاى سبک مدیر و مدیریت در فراگرد تدبیر معطوف به تولید و توسعه فرهنگى، سیاسى، اعتقادى و... نوین مى‏پردازیم. که با روشن شدن آن، بخش مهمى از برجستگیها معلوم و بازیابى مى‏گردد. اما پیش از انجام این مهم، لازم است تا توانایى را که در پى آن هستیم بشناسانیم.

منظور از توانایى، همانا مجموعه کارکردهایى است که با هزینه‏هاى معمول، به دستاوردهاى شایسته، بهنگام، دست یافته شود.

هرچند این تعریف، دربردارنده واژه‏هاى اقتصادى است، ولیکن محتوا و معناى آن دامنه‏اى بس گسترده دارد که بیش‏ترین ساحَتهاى زندگى را دربر مى‏گیرد. و به طور دقیق، همین معنى در این جستار مطلوب و مقصود است.

اینک باز مى‏گردیم به بیان مهم‏ترین عنصر و عامل در سبک مدیریت معطوف به تولید و توسعه وضعیت جدید که همانا بهره‏ورى فعالیت است. البته بهره‏ورى به معناى فراگیر آن، که کلیه تلاشها و تکاپوهاى آدمیان را پوشش مى‏دهد. در این تصویر، بهره‏ورى همانا این است که برونداد و دستاورد سیستم و دستگاه )سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، قضائى و... ( برتریهاى کمى و کیفى و نیز پایندانى نسبت به ورودیها و دروندادها داشته باشد.

بهره‏ورى به این معنى در دو سبکِ حاکمیت و مدیریت که در پى حفظ وضعیت موجود و تنها تغییر آن است، دیده نمى‏شود. چون در اولى هیچ تغییرى در ورودیها در فراگرد عملیات تدبیرى پدید نمى‏آید و لازم نمى‏نماید. براى این‏که با پیدایى هرگونه تغییرى در دروندادها و ورودیها، وضعیت موجود به هم ریخته و حفظ نخواهد شد. و در دومى اساساً وضعیت بعدى در برنامه نبوده، بلکه تنها تغییر و فروپاشى وضعیت حاضر است. به این ترتیب، عناصر و عوامل لازم بهره‏ورى در هر دو وجود ندارد که با تحلیل و بیان روشن بهره‏ورى، که از این پس خواهد آمد، واقعیت نامبرده و برجستگیهاى آنها بیش‏تر روشن مى‏گردد.

سازوکار و شاخصه‏هاى بهره‏ورى فعالیت )به طور کوتاه( به گونه زیر است:

1. آموزش پیوسته و فراگیر: در جهان پیشرفته کنونى و با توجه به سیر تکاملى آتیه بشر، دانایى و آگاهى زیرساخت هرگونه تحول و تکامل، پیدایى و بارورى نظم و ساختهاى گوناگون، معیار ارزشگذارى و داورى، عامل تولید و توسعه و بارآورى تمامى تلاشهاى آدمیان، ملاک و مبناى توزیع درآمدها و جایگاه‏هاى اجتماعى و... است. از سوى دیگر زایش دانایى و تداوم کارکرد و جایگاه آن، در گرو آموزش پیوسته و فراگیر است. بویژه این‏که پایندانى برونداد )توسعه وضعیت جدید( که یکى از پایه‏ها و پیامدهاى ضرورى و کارکردى تلاشهاى بهره‏ورانه است، تنها به وسیله آموزش پیوسته فراهم مى‏گردد.

2. آفرینندگى و نوآورى: بدون شک به وجود آمدن و برآمدن وضعیت نوین و نیز برتر و بهتر شدن برونداد، دستاورد و برساخته روانه خلاقیت و نوآورى است. و در نبود نوآورى، برونداد و وضعیت جدید کارآمدى و برترى خویش را فرو مى‏گذارد. به همین سبب یکى از عوامل و عناصر کلیدى در بهره‏ورى تلاشهاى آدمیان، همانا خلاقیت و نوآورى است.

3. قانون‏مندى رفتار، نقش ارزش‏مند و اثرگذار، در بهره‏ورى و بارآورى تلاش آدمیان دارد. چون بهره‏ورى در چارچوب سیستم، زایش و رویش مى‏یابد. و از سوى دیگر، هرگونه کار و تلاشى که در درون یک سامانه انجام مى‏پذیرد، بایستى قانون‏مند و منظم بوده باشد. در غیر آن، تلاش از بازده بازمانده و دست آخر به فروپاشى سامانه مى‏انجامد. بنابراین، بهره‏ورى عملیات )فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و... ( در گرو قانون‏مندى رفتار انسانهاست.

4. خودباورى: از عوامل بنیادى، بالندگى و خویش فرمانى آدمیان است. از ساز و کارهاى روانى و فرهنگى بهره‏ورى تلاشها به شمار مى‏آید.

5. گوناگونى تلاشها و کارها در درون یک جامعه.

6. توسعه و تداوم کارها و تلاشهاى مولد.

7. گردش نیروى انسانى فعال.

8. ارزش افزوده و بارآورى تلاشهاى عمومى.

9. ارزش افزوده و بارآورى عملیات تخصصى.

سبک و روش پیامبر اسلام(ص) در مقام حاکم و مدیر جامعه به روشنى توانایى و ساز و کار کلیدى‏اش، یعنى بهره‏ورى را باز مى‏تاباند، که به گونه زیر، درخور بازگویى است:

»لَقَدْ جأَکُمْ رَسُول مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزُ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصُ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُف رَحِیم. »56

همانا رسولى از جنس شما براى هدایت مردم آمد که ناتوانى، فقر و جهل، پریشانى و سرگردانى )ضرر و هلاکت( مردم برایش بسیار دشوار و ناگوار و تحمل‏ناپذیر بوده و بر نجات شما از این وضعیت بس حریص است و نسبت به مؤمنان مهربان است.

از سیاق آیه قبل پیداست که مراد از رسول در این آیه پیامبر گرامى اسلام(ص) است. مطالب گوناگون، بویژه چند مطلب زیر از این آیه شریفه استنباط و فهمیده مى‏شود:

1. پیامبرى که براى اداره و هدایت بشر آمده است، مانند دیگران انسان است، فرشته نیست. دلیل و علت آن روشن است; چون قانونها، هدفها و روشهایى که پیامبر براى مدیریت جامعه برگزیده، سازوار با جامعه انسانى است و از سوى آدمیان آزمون‏پذیر خواهد بود.

2. این پیامبر آمده است تا جامعه بشرى را توان‏مند سازد و در برابر هرگونه آسیب و عامل نابودى آن را بیمه و مقاوم بسازد )حریص علیکم(. در غیر این صورت، ضرر و هلاکت از مردم دور نخواهد شد. و دشوارى و فقر و هلاکت بر رهبر، شعارى بیش نخواهد بود. بدون تردید ساحت رسول گرامى اسلام از وعده‏هاى دروغین و تظاهر به همدردى با مردم به دور است. پس توان‏مندى و رشد جامعه بشرى و نیز زدون عوامل نابود کننده حیات آدمیان، از شمار رسالت الهى و از ویژگیهاى سبک رهبرى و مدیریتى ایشان است: (ع)زیز علیه ماعنتم حریص علیکم.(

از سوى دیگر همان‏گونه که ضرر و هلاکت مردم، گونه‏ها و صورتهاى گوناگون مى‏تواند داشته باشد، به طور طبیعى توان‏مند سازى آنها نیز چنین خواهد بود. بنابراین، عاملها و عنصرهاى گوناگون در توان‏مندى سبک مدیریت و اداره جامعه لازم و ضرورى است که از شمار مهم‏ترین آنها، همانا بهره‏ورى و بارآورى است که به گونه‏اى در شریفه زیر بازتابیده است و پیامبر(ص) را بدان سو رهنمود داده است.

»إِنَّکَ لا تُسْمِعُ المَوْتى وَلاتُسْمِعُ الصّمَّ الدّعأَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ، وَما أَنْتَ بِهادِى العُمْىِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ. »56

پس اى رسول ما، این مردم مرده را نتوانى با سخن حق و درست شنوا کنى و کران را که از آن روى مى‏گردانند به سوى آن فراخوانى. و نیز مردم نابینا و بى‏بصیرتى که نمى‏خواهند آگاه بشوند، از گرداب گمراهى و تاریکى به شاهراه رشد و روشنایى هدایت و راهنمون گردى. آرى مردمانى که ظرفیت شنیدن و باور نمودن سخن حق را دارند و در پى رشد مى‏باشند، مى‏توانى هدایت نموده و سخن را بگوش هوششان برسانى.

در این آیه شریفه، از یک سوى عاملها و عنصرهایى بازگو شده است که هم اصل تلاش و بى‏تلاشى و هم ثمربخشى و بارآورى و نیز نابارآورى آن، وابسته و برآمده از آنهاست. مرده و مردگى، نماد ناپویایى و بى‏تلاشى، کورى و کرى نشانه نابارآورى و ناکارآمدى آن در آدمى است. در برابر، حیات، برابرنشین پویایى و تحرک، بینایى و شنوایى، نشانه‏ها و عاملهاى بهره‏ورى و بازدهى تلاش و کار انسان است. چون سیاق و زبان آیه، نکوهش مردگى، کورى و کرى است. به طور طبیعى، امور مقابل آنها که در بالا یاد شد، مورد حمایت و خوشایند دین است. در غیر این صورت، کارآمدى اسلام در حوزه هدفهایى که دارد نیز مورد تردید قرار مى‏گیرد. همچنین رسالت پیامبر(ص) که در آیه پیشین بازگو شد و همانا توان‏مندى تدبیر و تواناسازى مردم بود (ع)زیز علیه ما عنتم حریص علیکم( حیثیت برونى و عملیاتى پیدا نخواهد کرد. بنابراین، شریفه یاد شده به روشنى به پیامبر(ص) رهنمود مى‏دهد که در روانه مدیریت و اداره جامعه، ساز و کارهایى که بهره‏ورى تلاش را برآورده مى‏کند، بایستى تولید و به کار بسته شود. و از عاملهاى بازدارنده این مهم جلوگیرى کند. گفته آمد که بهره‏ورى تلاش و کار، به آموزش پیوسته، قانون‏مندى رفتار، خودباورى و... برمى‏گردد و وابسته است. از این روى، قرآن کریم حضور این عاملها را در سبک مدیریتى پیامبر(ص) به گونه‏اى بازتابانده است. در سوره یوسف مى‏خوانیم که خداوند متعال به رسول‏اش دستور مى‏دهد که به مردم بگوید: سبک و روش او و امت‏اش در اداره خدا محورانه جامعه، همانا بینایى و بصیرت است. روشن است که بصیرت، بویژه در جامعه گسترده، پیچیده، پیشرفته و تغییرپذیر، هنگامى پیدا و پویا مى‏شود و مى‏ماند که آموزش نهادینه شده باشد.

»قُلْ هذِهِ سَبِیلِى أَدْعُوا إِلىَ اللّهِ عَلى بَصِیرَةً أَنَا وَمَنِ اتبعَنِى وَسُبْحانَ اللّهِ وَما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ.»58

بگو: اینک راه من. به سوى خدا مى‏خوانم از سر بینش، من و آنان که راه مرا پى گیرند. پاکا خداوند. من از انباز آرندگان‏نِیَم.

در سوره مبارکه شورى پروردگار عالم چند دستور به پیامبر بزرگوارش(ص) در مقام فراخوانى و تدبیر مردم، مى‏دهد:

1. استقامت و پایدارى: »واستقم».

2. پرهیز از رفتار تقلیدى و نامنظم: »ولاتتبع أهواءهم».

3. باور به کتاب و قرآن: »امنت بما انزل اللّه».

4. عدالت گسترى: »لاعدل بینکم».

5. آزادى مسؤولانه و این‏که تصویر آینده با سیرت فعلى آدمیان ترسیم مى‏شود: »لنا اعمالنا ولکم اعمالکم».

روشن است که پایدارى برساخته و برآمده خودباورى و آزادى مسؤولانه است که برایندش همان خودباورى مردم است. و در نبود خودباورى هرگز در جامعه استقامتى دیده نمى‏شود. و همین طور پیامد و دستاورد رفتار منظم و عقلانى، باور به مرجع و معیار در عمل و رفتار )قرآن که همان مرجع و قانون است( و عدالت‏گسترى، همانا قانون‏مندى رفتار و فعالیت مولد است. به این ترتیب، در سبک حاکمیت و مدیریتِ حضرت، سازه‏هاى بهره‏ورى، و توانایى، نقش دارند:

»فَلِذ لِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوأَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتابً وَأُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللّهُ رَبّنا وَرَبّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَلَکُمْ أَعْمالُکُمْ.»59

پس براى این، چنان که فرمان یافته‏اى بخوان و پایدار باش و خواهشهاشان را پى مگیر و بگو: من به نامه‏اى که خدا فرو فرستاده است گرویده‏ام و فرمان یافته‏ام در میان‏تان کار به داد کنم. خداوند، پروردگار ما و پروردگار شماست. کارهاى ما، ماراست و کارهاى شما، شما را.

برآورى و بازدهى کار و تلاش در گرو ارزیابى و سنجش دقیق زمینه‏ها، تواناییها، محیط، شایستگیها، برنامه‏ریزى، آینده‏نگرى و اقدام بهنگام است. در غیر این، حرکت نه به تلاش و کار مولد مى‏انجامد و نه فعال‏سازى عمومى را در پى دارد. چنین اصل و ساز و کار عقلانى - تجربى را پیامبر اعظم اسلام در دستور کار آدمیان قرار مى‏دهد و مى‏فرماید:

»خذ الامر بالتدبیر فان رأیت فى عاقبته خیرا فأمض وان خفت غیّا فامسک.»

60کار را به تدبیر بنگر. اگر در سرانجام آن، خیرى هست، قدم بگذار و اگر از عاقبت آن بیم دارى، دست نگهدار.

از سوى دیگر توسعه انسانى، تنوع و مولدیت و بارآورى تلاش و کار فردى و عمومى، خلاقیت و نوآورى به دو پیش زمینه و عامل، گره خورده است: یکى; روانى - فرهنگى و دیگرى اقتصادى. شادابى و امنیت روحى - روانى، امید و اعتماد به آینده از شمار انگیزاننده‏هاى بسیار قوى و ماندگارى در پویاسازى پایدار جامعه‏اند و همین گونه فرصت و دستیابى همگان به عوامل و منابع حیاتى - معیشتى و پرورش شایستگیهاى آدمیان در راستاى استفاده سالم و بهینه از آنها، از عوامل اقتصادى موردهاى یاد شده مى‏باشد.

در سبک و روش حاکمیت و مدیریت پیامبر اکرم(ص) دو عامل یاد شده، به روشنى به کار بسته مى‏شود: پیامبر کسانى را که به اسلام مى‏گرویدند، نه تنها، مالکیت آنان را بر داراییها و ثروت‏شان مى‏پذیرفت، بلکه داراییهاى دیگرى نیز در اختیارشان قرار مى‏داد. اقطاعات که حضرت به دیگران ارائه مى‏داشت در همین راستا تفسیرپذیر است. همین‏طور، کارهاى اقتصادى را مادامى که به گسترش فقر و نابرخوردارى در جامعه نمى‏انجامید، آزاد گذاشته و از آن پشتیبانى مى‏کرد. پى گیرانه در زدودن نابرخورداریها و توزیع عادلانه فرصت، عوامل و منابع تولیدى در میان مردم، تلاش مى‏کرد و در جهت توسعه انسانى سرمایه‏گذارى مى‏کرد.61

حضرت هنگامى که عمرو بن حزم را به کارگزارى یمن مى‏گمارد، دستورهایى به وى مى‏دهد. یکى از دستورها، عبارت است از: تولید شادابى و سرزندگى و نیز توسعه امنیت و امید به آینده در میان مردم:

»وأن یبشر الناس بالخیر ویأمرهم به. ...ویبشر الناس بالجنه وبعملها. »62

]به وى دستور داد[ به مردم مژده نیکى دهد و آنان را به انجام دادن کار نیک فرمان دهد... و مردم را به بهشت و رفتارى که موجب رفتن به بهشت مى‏گردد مژده دهد.

و به معاذ بن جبل، یکى دیگر از کارگزاران خویش دستور مى‏دهد: با مردم سخت نگیر و خوشبینى را در آنان زنده کن:

»یسر ولاتعسر وبشر ولاتنفر.»63

در این دستورها واژه‏هایى چون: »یبشر» »یأمر» »یسر» و »خیر» دلالت روشن بر مقصود دارند. توجه و به کار بستن دو عامل و صفت یاد شده در سبک پیامبر اسلام، به عنوان حاکم دینى، وان‏گه که ویژگیهاى اسلام واقعى را معرفى مى‏کند، بهتر فهمیده مى‏شود.

عبداللّه بن عمر مى‏گوید:

»ان رجلا سأل رسول اللّه(ص) اى الاسلام خیر.

قال: تطعم الطعام وتقرأ السلام على من عرفت ومن لم تعرف.»64

در این سخن عبارت »من عرفت و من لم تعرف» جامعیت و انسانى بودن این روش را مى‏رساند.

پیامبر(ص) بسیار پیش مى‏آمد مردم را در مسجد گرد مى‏آورد، تا آن‏چه جبرئیل امین به سینه او فرود آورده براى آنان بازگوید. در فراز مهمى از این رهنمودها، آن‏چه را که کارگزاران و رهبران پس از خویش، باید انجام دهند، ترسیم مى‏کند: 1. مهربانى با همه. 2. بزرگداشت بزرگان و حمایت از ضعیفان. 3. تکریم عالمان و دانایان و افزودن بر شکوه و عظمت‏شان. 4.آسیب و ضرر نرساندن به مردم و جامعه. و از این طریق آنان را ذلیل و بى‏ارزش ننمودن. 5. جامعه را فقیر و نادار و نابرخوردار نساختن که این امر مردم را به انکار و انحراف مى‏کشاند. 6. در را بر روى مردم نبستن تا آنان بتوانند به شما دسترسى پیدا کنند. که اگر دسترسى نباشد، قدرت‏مندان و ستم پیشگان ضعفا را مى‏بلعند. 7. و مردم را با زور، وادار به حرکت، انتخاب و گزینش نکردن که در این حالت جامعه دینى و امت من نابود مى‏شود:

»اذکر اللّه الوالى من بعدى على امتى الا یرحم على جماعه المسلمین فاجل کبیرهم ورحم ضعیفهم ووقر عالمهم ولم یضربهم فیذلهم ولم یفقرهم فیکفرهم ولم یغلق بابه دونهم فیاکل قویهم ضعیفهم ولم یجبرهم فى بعوثهم فیقطع نسل امتى... »65

روشن است که چنین وظیفه‏ها و مسؤولیتهایى، هنگامى سویه عملیاتى مى‏یابد که الزام قانونى، نهادى و اخلاقى وجود داشته باشد. و پیدایى این گونه الزامها در گرو حق‏مند دانستن آدمیان است. زیرا در صورت حق‏مند ندانستن آدمیان، چنین وظیفه‏هایى یا پى‏گیرى نمى‏شود و یا هر از گاهى برابر خواست سیاسى قدرت‏پیشگان به صورت مقطعى و فرمایشى دنبال مى‏گردد که برایندش همانا پیش آمدن حالتها و وضعیتهاى تخریبى است که پیامبر اکرم(ص) در سخن و دستورالعمل بالا، از آنها برحذر داشته است. و برعکس مسؤولان وکارگزاران را براى تولید ایستارهاى سازنده مکلف کرده است. و این ایستارهاى سازنده، مستلزم و یا برابر با همان حقوقى است که به عنوان لوازم و ارکان شنوایى فعال از آنها در این نوشتار یاد کردیم.

پیامبر گرامى اسلام به اندازه‏اى حقوق آدمیان را مهم مى‏شمرد که روش مدیریت و سیره حاکم را معطوف به برآوردن و فراهم کردن آن، سامان‏دهى مى‏کند. به گونه‏اى که اگر حاکمى در جهت پایمال کردن حقوق انسانها، کارهایى انجام دهد، تغییر چنین سیاست و حاکمى را ضرورى مى‏داند:

امام رضا(ع)( از پیامبر(ص) روایت مى‏کند که حضرت فرمود:

»من جائکم یرید ان یفرق الجماعه و یغصب الامه امرها ویتولى من غیر مشوره فاقتلوه فان اللّه قد اذن ذلک.»66

و نیز روى این اهمیت است که حق‏مندى و برآوردن حقوق آدمیان را از شمار سیره‏هاى ماندگارش براى نسلهاى بعدى مى‏داند و در سخت‏ترین برهه‏ها، زمینه‏ها و زمانه‏ها، به کار بستن سبک و روشى را خواستار است که حقوق آدمیان برآورده شود:

عبداللّه بن مسعود مى‏گوید:

»قال رسول اللّه(ص) انها ستکون بعدى أثره و امور تنکرونها. قالوا یا رسول اللّه کیف تأمر من ادرک منا ذلک. قال: تودون الحق الذى علیکم وتسألون اللّه الذى لکم.»67

مدارا به آن مرحله از رشد و تکامل شخصیت گفته مى‏شود که هم توانایى و هم حق رفتار جبران کننده کارهاى نادرست، بازدارنده، کرامت‏ستیز و توهین‏آمیز را که نسبت به شخصیت حقیقى و حقوقى )به عنوان فرد، در مقام حاکم و مسؤول... ( انجام گرفته است، دارد ولیکن، چنین ننموده و پاسخ‏اش را با بخشش و رفتار نیکو و سالم مى‏دهد. به طور طبیعى، در این مرحله از شخصیت، عصبانیت )خشم و غضب(، عصبیت )تعصب( و جهالت بى فروغ و بى کارکرد مى‏گردد. بنابراین، کسى که توانایى دارد، ولى حق ندارد. و یا حق دارد; اما توانایى ندارد، مدارا از سوى او به کار بسته نمى‏شود و معنى نمى‏یابد. پس سرّ این که نسبت به زبردست زورگو، مدارا مجاز نبوده و مورد ندارد، در همین دو خصوصیت نهفته است. چون نه توانایى مدارا به معناى یاد شده وجود دارد و نه حق مدارا کردن داده شده است. و بر فرض که توانایى باشد، حق آن وجود ندارد; زیرا اشک کباب دامنه طغیان و سرکشى آتش را مى‏گستراند. از این روست که در دین:

»التکبر مع المتکبر عباده یا حسنه» و »التکبر على المتکبرین هو التواضع بعینه»68

دانسته شده و دستور بر آن رفته است. به این ترتیب، مدارا در موضعى رواست که توانایى و حق هر دو حضور داشته باشند. و در این‏جا، برایند مدارا در پیوند و پیوستگیها و دادوستدهاى انسانى - اجتماعى همانا عبارت است از: 1. بخشش و گذشت. 2. نادیده گرفتن و پوشیدن عیبها و لغزشهاى آدمیان بویژه مخالفان و نیز بازدارى از اشاعه و افشاى آنها. 3. برجسته‏سازى خوبیها و حسنات دیگران. 4. خیرخواهى براى همه.

خداوند رحمان به پیامبرش دستور مدارا در روانه فراخوانى به دین مى‏دهد. این دستور، وان‏گه که مخالفان و کافران از روى جهالت و تعصب، حتى حاضر به شنیدن پیام اسلام نیستند و از حقیقت و هدایت کورکورانه روى برمى‏گیرند، تأکید بیش‏تر مى‏یابد.

»وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الهُدى لا یَسْمَعُوا وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْک َ وَهُمْ لا یُبْصِرُونَ، خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِینَ.»69

از این مبارکه سه نکته اساسى استفاده مى‏شود:

1. بخشندگى و گذشت.

2. برجسته‏سازى حسنات و مهم‏تر از آن به رویش درآوردن خیرات و نیکوى نمودن. چون »وأمر بالعرف» در نبود برجسته نمایى و رویش خیر واقعیت عینى و اجتماعى پیدا نمى‏کند.

3. محدودیت و زدودن جهالت به هر روش ممکن از جمله تحریم دادوستد با نادانان و معیار و مبنى قرار ندادن و نگرفتن جهالت براى رفتار و داورى.

در نامه پیامبر(ص) به اسقف نجران و دیگر اسقفهاى آن دیار به یک معیار تعامل توجه اکید رفته است، به طورى که هرگاه چنان معیارى در مقام عمل حضور داشته باشد، توسعه روابط مطلوب و مدارا از سوى پیامبر(ص) ضرورى است. و آن همانا رفتار خیرخواهانه و ستم‏ستیزانه است:

»ولاشى‏ء مما کانوا علیه (ع)لى ذلک جوار اللّه ورسوله ابدا( مانصحوا وصلحوا فیها علیهم غیر مثقلین بظلم ولا ظالمین.»

70پیامبر(ص) نه تنها بعد از فتح مکه، بلکه قبل از آن نیز وآن‏گه که بر مخالفان خویش چیرگى کامل داشت، با آن‏که آنان بدترین رفتار و توهین آمیزترین کردار را با پیامبر(ص) نموده بودند و حتى به تلاش برخاسته بودند که ایشان را به قتل برسانند، مثل یهودیان، اما پیامبر(ص) همه را مورد بخشش قرار مى‏دهد. حضرت همواره با ملتها و دولتهاى شکست خورده در جنگ و نیز با مخالفان ناتوان، پیمان صلح مى‏بست تا از کشتار و خون‏ریزى جلوگیرى شود.

پیامبر(ص) کسانى را که در پى بزرگنمایى و اشاعه لغزشها، عیبها و خطاهاى دیگران هستند، مسلمان واقعى نمى‏داند. از این روى دستور مى‏دهد تا از این گونه رفتار نادرست دورى نموده و به اسلام اصیل نزدیک گردند:

»عن ابى جعفر(ع)( قال: قال: رسول اللّه(ص) یا معشر من اسلم بلسانه ولم یسلم بقلبه لاتتبعوا عثرات المسلمین فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع اللّه عثرته ومن تتبع اللّه عثرته یفضحه. »71

پیامبر اسلام هماره مى‏فرمود:

»حاجت کسانى که به من دسترسى ندارند به من برسانید و بدانید هر کس که حاجت اشخاص ناتوان و بى‏رابطه با سلطان را نزد سلطان برد و آن را برآورده کند، خداوند گامهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.»

آن حضرت، نسبت به مردمان از سه چیز دورى مى‏جست:

1. هرگز کسى را سرزنش نمى‏کرد.

2. هرگز لغزش و عیبهاى‏شان را جست و جو نمى‏کرد.

3. هیچ وقت حرف نمى‏زد، مگر در جائى که امید ثواب در آن مى‏داشت.72

بدون تردید چنین سبک و شیوه سازمان‏دهى، مفاهیم و ارزشهاى به کار گرفته شده از سوى رسول خدا(ص) اساسى‏ترین عامل زایش و رویش تمدن پیشرفته اسلامى در گذشته بود که کم کم شکل گرفت و به اعتلاء رسید. و واقعیت این است که بسى از آموزه‏ها، مفاهیم، ارزشها، اولویتها، راهبردها و ویژگیهاى کلانِ روشى حضرت رسول اکرم(ص) هنوز هم در جامعه انسانى کاربردى نشده و خواست و نیاز حیاتى براى آنها نیز وجود دارد. از این روى مسلمانان در آینده در صورتى موفق به ساختن تمدن بزرگ و بالنده و اعتلاء بخش اسلامى خواهند شد که همان مفاهیم، ارزشها و روشها را با استراتژى سازوار با جهان و انسان امروز، کاربردى بسازند و دنبال نمایند. چون همه آنها ویژگیهاى تمدنى و انسانى دارند و از مؤلفه‏هاى ساختارى، کارکردى و زمینه شکل‏دهى و سامان‏یابى تمدن پویا و زیر ساخت بنیادى آن یعنى آزاد اندیشى‏اند. از جانبى نیز همه مى‏دانند و تجربه تاریخى و انسانى ثابت کرده است که دانش، تکنیک، هنر فلسفه، صنعت، پیشرفت آبادانى و توسعه انسانى و مادى در فضایى مى‏رویند و به بالندگى مى‏رسند که امنیت، کرامت، سلامت، عدالت و آزادى نهادمند و نه فرمایشى و دستورى وجود داشته باشد. در این صورت است که زیرساختها و مؤلفه‏هاى یک تمدن شکل مى‏گیرد.

چون روشن است که با سیطره ستم، تحجر، خیانت و جهالت، اولین قربانى آزاد اندیشى و کرامت انسانى است و در نبود آن دو، علمى و صنعتى و فلسفه‏اى و... در مجموع تمدنى شکل نمى‏گیرد.

یادکرد این چهار مطلب براى این است که اگر اسلام و مسلمانان بخواهند تمدن خفته و خوابیده خویش را بازسازى کنند، و یا اسلام بار دیگر بنیاد یک تمدن بالنده و پویایى را بگذارد، ناگزیر از زنده کردن آن‏چه در این چهار محور بیان گردید، هستند که مهم‏ترین آن همانا »آزاد اندیشى»، آن هم به عنوان یک حق و راهبرد درازمدت است.

سه. آزاد اندیشى در دین: آزاد اندیشى پیش گفته بایستى در تمامى حوزه‏هاى زیستى انجام بگیرد و پیام دین نیز ناظر به همه است. اما یکى از ساحَتهاى کلیدى و تعیین کننده زندگى، دین است. از این روى، آزاد اندیشى در دین، یکى از ساز و کارهاى بسیار اساسى در جهان اسلام، در فرایند تمدن سازى است. لازمه آزاد اندیشى در دین، دو امر است:

1. در ساحَتِ فهم و معرفت سبب مى‏شود تا فهم دینى تحول‏پذیر و تکامل یابنده دانسته شود.

2. در ساحَتِ عمل دینى )یعنى دیندارى( سبب مى‏شود تا از کردار دینى عادت‏زدایى گردد. درآمدن عمل و رفتار دینى از صورت عادت، دست کم سه آفت کشنده: تحجر، تقلید کورکورانه و خرافه را از دیندارى مى‏زداید. بیرونداد و نتیجه تحول‏پذیر دانستن فهم دینى و عادت زدایى از کردار دینى، همانا باز شدنِ باب داد و ستد تولیدى، تکمیلى و تصدیقى دین با واقعیتهاست: جامعه، دولت، مردم، صنعت، علم، تکنولوژى، پیشرفت و پسرفت، آبادانى و ویرانى، تغییر و ثبات، نوآورى و ابتکار، عدالت و بى‏عدالتى، مدیریت بهره‏ورانه، علمى و ایدئولوژیک، ادیان و تمدنهاى دیگر... و دقیقاً در این حالت است که دین مى‏تواند در فرایند تمدن سازى در آینده مشارکت نقش آفرین داشته باشد. همان طورى که گفته شد آزاد اندیشى در دین و لوازم آن، با توجه به حقیقت اسلام مانعى ندارد. آن‏چه مهم است بویژه با توجه به آینده، برمى‏گردد به مقوله مدیریت این فرایند و بازدارنده‏هاى ساختارى، نهادى و ایدئولوژیکى که بایستى ترمیم و اصلاح شده و از حالت بازدارندگى برآمده و بیش‏تر پیشبرنده گردند.

چهار. آزاد اندیشى اسلامى بایستى به عنوان یک حق و فراتر از آن به مثابه حکم و اصل باور گردد و در مقام اجرا و عمل، چونان راهبرد کلان اقدام پى‏گیرى گردد. این دو امر، مى‏طلبد:

نخست آن که: تمامى ویژگیها و لوازم آزاد اندیشى که پیش از این بیان گردید )قاعده‏مندى و سامان‏مندى اندیشى، جمعى اندیشى، تفکر آزمایشگاهى، فرهنگ انتقاد، اعتماد به خردورزى جمعى، گفت و گو، مدارا و تساهل، نوآورى و خلاقیت، بهره‏ورى فعالیت ذهنى و... ( سازوار با نیازها و گنجاییهاى جهان امروز بازسازى و باز احیا گردد.

دو دیگر: بازسازى و باز احیاى آزاد اندیشى اسلامى به خواست و اراده همگانى دگر شود )در میان مسلمانها و در همه کشورهاى اسلامى، نه از سوى فرد و یا یک کشور( به گونه‏اى که فرایند بازسازى و باز احیا با مشارکت و اراده عمومى )مردم مسلمان و کشورهاى اسلامى( رهبرى و تحقق عینى بیابد. و در ساحَتهاى مختلف زندگى )دین، اخلاق، صنعت، مدیریت‏هاى خرد و کلان، خدمات، بازارى‏هاى; مالى، پولى، کار، سرمایه، تولید، علم، آموزش، پژوهش، سیاست و... ( به صورت محسوس و کاربردى مورد آزمون و استفاده قرار بگیرد.

سه دیگر: اسلام و آزاد اندیشى اسلامى به عنوان پایه و مایه هویت جمعى و کلان مسلمانها درآید. این مهم هنگامى عملى است که اجماع فراگیر در میان مسلمانان جهان نسبت به چنین بنیاد هویتى کلان به وجود آمده و اسلام قومى، زبانى، منطقه‏اى و طبقه‏اى بى‏فروغ گردد. و در صورتى که چنین نگردد، شاهد برآمدن تمدن اسلامى نخواهیم بود، بلکه بیش‏تر تمدن عربى، ایرانى، ترکى، افغانى، هندى، مالیزیایى... خواهد بود. البته در تمدن اسلامى، همه اینها به‏مثابه عناصر و عوامل سازنده آن حضور دارند. زیرا تمدن محصول و مقوم به فعالیت جمعى است.

چهار دیگر: سرمایه گذاریهاى کلان مالى و پولى براى به آزمون درآوردن اندیشه‏ها، ایده‏ها و طرحها در حوزه‏هاى گوناگون زندگى، حمایت قانونى و حقوقى از حق مالکیت فکرى و معنوى، ثبت اختراعات، استقبال از مهاجرت اندیشه‏ها، انتقال و سیّال سازى تجربه‏هاى علمى، فنى، مدیریتى و... در درون حوزه تمدن اسلامى و در بیرون از آن.

پنج دیگر: آزاد اندیشى اسلامى مى‏طلبد تا تمدن اسلامى با محیط و فضاى پیرامون خود داد و ستد داشته باشد. محیط پیرامونى یکدست و یکسان نیست. در آن‏جا ادیان توحیدى و غیر توحیدى، جنبشها و جریانهاى معنویت‏گرا و خرافه‏گرا، تمدنهاى مختلف از جمله تمدن غربى حضور و نقش دارند. بنابراین، رویکرد طرد و نفى، بیش از آن‏که به طرد و نفى آنها بیانجامد، به انزواى تمدن اسلامى مى‏انجامد و از گسترش باز مى‏ماند. افزون بر این آن‏چه که در بیرون و پیرامون وجود دارد، همه فاسد و یا مفسد و ویران‏گر نیست، بلکه بسى چیزهایى است که براى رشد و بالندگى و به بار نشستن تمدن اسلامى در آینده لازم است. و این تمدن را در فرایند توسعه و زایش از راه‏ها و شیوه‏ها و تجربه‏هاى انجام گرفته و گاه ناکام، که جز هزینه‏هاى سنگین مالى و انسانى به همراه ندارد، بیمه مى‏کند. امروز متأسفانه دو رویکرد افراط و تفریط نسبت به تمدن پرنفوذ غربى در جامعه‏هاى اسلامى وجود دارد که پیشوند و پسوند هر دو رویکرد زودن آزاد اندیشى بیش نیست:

یکى انفعال و خودباختگى محض در برابر آن است که این راه و رویکرد به کپى بردارى صرف بیش نمى‏انجامد. در این صورت تمدن اسلامى و نوینى شکل نمى‏گیرد و نخواهیم داشت.

و دیگرى تحجر و تعصب و بستن مطلق درها بر روى آن )که شدنى نیست(. در این حالت نیز تمدنى شکل نخواهد گرفت. و بر فرض شکل‏گیرى، عمر آن کوتاه و جغرافیاى زیستش محدود خواهد بود و شایستگى گنجایى توسعه‏یابندگى و پذیرش انسانى و جهانى نخواهد داشت. چون در تمدن غربى، بسیار چیزها وجود دارد که بیش از آن‏که غربى باشند، انسانى هستند. مثل علم نوین تکنولوژیهاى پیشرفته زیستى و ارتباطى، رفاه عمومى، قانون‏مندى و نظم، پیشرفت و آبادانى، عقلانیت انسانى، مدیریت و سازماندهى سازمانى سیال و تکامل یابنده در عرصه‏هاى آموزش، تحقیقات، محیط زیست، بهداشت، حمل و نقل، تأمین اجتماعى، جرم‏شناسى، آیین‏هاى دادرسى کیفرى و مدنى، فلسفه، هنر، فرهنگ، تلاشها و کارهاى جمعى، حقوق و... که تمدن اسلامى براى رشد و بالندگى خویش، ناگزیر از دادوستد تکمیلى و تملیکى و انتقالى حساب شده، برگیرى و واگذارى منطقى با آنهاست. همین طور با تمدن چینى - کنفوسیوسى و... همان‏گونه که غرب در دوران شکوفایى تمدنى اسلامى در گذشته با ما رفتار کرد. البته با حذف سیماى استعمارى و استکبارى. در این زمینه کشورهاى اسلامى گامى برنداشتند و شاهد آن نیز بحران مالى و اقتصادى است که از آمریکا شروع شده و کشورهاى غربى، شرق و جنوب شرقى آسیا و برخى از کشورهاى عربى را دربر گرفته است. این چگونگى، هرچند تهدید و خسارتى است براى جامعه جهانى; اما از زاویه دیگر مجالى است براى تمدن اسلامى که بتواند راهبرد کلان و نظام اقتصادى و مالى کارآمد و جایگزینى براى جهانیان ارائه کند ولیکن تا اکنون نشانه‏اى از چنین ابتکارى دیده نمى‏شود و به نظر نمى‏رسد که در آینده نزدیک نیز چنین گردد.

نتیجه: از آن‏چه در این نوشتار آمد به این نتیجه مى‏رسیم که:

نخست آن‏که: تمدن برآمده و برساخته مجموعه‏اى عاملها و عنصرهایى است و چونان موجود زنده مراحل و اوصاف زیستى گوناگونى دارد.

دو دیگر: نوآورى، ابتکار، انگیزه پیشرفت و تکامل از مهم‏ترین آن عاملها و ساز و کارهاست.

سه دیگر: از آن روى که نوآورى، ابتکار و پیشرفت و تکامل تنها در دامان آزاد اندیشى مى‏رویند و توسعه مى‏یابند، به طور طبیعى، آزاد اندیشى، به عنوان کلیدى‏ترین عامل تولید، توسعه، تداوم و توانایى یک تمدن است.

چهار دیگر: در جهان اسلام چون دین مهم‏ترین و پرنفوذترین عامل حیاتى به شمار مى‏رود، به طور قهرى، نقش اساسى در فرایند تمدن‏سازى داشته و خواهد داشت. و این نقش و سهم سازنده را هنگامى مى‏توان به انجام برساند که به آزاد اندیشى چونان حق، اصل و راهبرد کلان مدیریتى بنگرد و آن را عملیاتى بسازد.

پنج دیگر: اسلام چنین گنجایى را دارد. همان گونه که در گذشته بر اساس آزاد اندیشى اسلامى تمدن پویا و اعتلابخشى را پایه گذارى کرد، در آینده نیز با آزاد اندیشى اسلامى مى‏توان تمدن پایا و پویایى را پایه‏ریزى کند.

پى‏نوشتها:
1. پگاه حوزه، شماره 1368 207، مقاله بحران در اندیشه عربى معاصر، على‏بوملحم.
2. برخورد تمدنها، و بازسازى نظم جهانى، هانتینگتون، ترجمه محمدعلى حمید رفیعى/61، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، تهران، 1378.
3. همان/62 - 61.
4. شرح نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 166 - 159 /5، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
5. روزنامه کیهان، 4/138/7/5، اندیشه و تمدن اسلامى، حسن حنفى.
6. جنگ و پادجنگ، هایدى و الوین تافلر، ترجمه مهدى بشارت/50.
7. سوره قلم، آیه 1.
8. سوره علق، آیه 5 - 2.
9. سوره قصص، آیه 77.
10. برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى/490 - 489.
11. فصلنامه مدیریت فردا، سال اول، شماره 20/2، تابستان 1382.
12. نامه رهبر معظم انقلاب به جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم، 1381/11/16.
13. مجله اندیشه حوزه، شماره 81/48 - 47، مقاله محرکهاى گفت و گو و وجوه مشترک در تمدنها، سیدحسین نصر.
14. پیرامون انقلاب اسلامى، شهید مطهرى/20 - 19، صدرا، تهران.
15. بحارالانوار، علامه مجلسى،  ج58/3، مؤسسة الوفا، بیروت.
16. صحیفه نور، امام خمینى، ج 68/8; ج 49/4; ج 196/11، وزارت ارشاد.
17. روزنامه اطلاعات 4/77/6/25.
18. همان.
19. همان.
20. پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، دکتر على اکبر ولایتى، ج 64/1، مرکز چاپ و انتشار وزارت خارجه.
21. فرهنگ اسلام در اروپا، خانم دکتر زیگرید هونکه، ترجمه مرتضى رهبانى، ج 87 - 85/1، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
22. پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 118/1.
23. فرهنگ اسلام در اروپا، ج 184/1.
24. همان.
25. همان/209 - 207.
26. همان، ج 122/2.
27. همان/123.
28. همان/125 - 122.
29. همان/125.
30. همان/277.
31. روزنامه کیهان 1380/7/5، اندیشه و تمدن اسلامى، حسن حنفى.
32. مجله اندیشه حوزه، شماره 25 - 24/48 - 47، مقاله پویایى و بالندگى تمدن اسلامى، دکتر على اکبر ولایتى.
33. روزنامه جام جم، 1380/3/26، خلاقیت و نوآورى، گفت و گو با دکتر خوزه.
34. پیرامون انقلاب اسلامى، شهید مرتضى مطهرى/20 - 19، صدرا، تهران.
35. سوره مائده، آیه 104.
36. سوره اعراف، آیه 28.
37. سوره شعرا، آیه 74.
38. سوره زخرف، آیه 23 - 22.
39. سوره رعد، آیه 11.
40. سوره انفال، آیه 53.
41. سوره انعام، آیه 122.
42. سوره زمر، آیه 9.
43. سوره زمر، آیه 18.
44. سوره آل‏عمران، آیه 187.
45. سوره بقره، آیه 159.
46. سوره نساء، آیه 94.
47. سوره یونس، آیه 47.
48. سوره نحل، آیه 36.
49. سوره حدید، آیه 25.
50. کتاب سُلیم بن قیس الهلالى، تحقیق علاءالدین موسوى/112، مؤسسه بعثت، قم.
51. نامه‏ها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام، محمد حمیداللّه، ترجمه سیدمحمد حسینى/90، سروش 1377.
52. اعلام الورى با علام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، ج 133/1، مؤسسه آل البیت، قم.
53. عیون اخبار الرضا، محمدبن على صدوق، ج 67/1، باب 31، ح 256، اعلمى، بیروت.
54. نامه‏ها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام/255.
55. نهج الفصاحه، مترجم و گرد آورنده ابوالقاسم پاینده/232، ح 1161، جاویدان 1361، تهران.
56. سوره توبه، آیه 128.
57. سوره روم، آیه 52 - 53.
58. سوره یوسف، آیه 108.
59. سوره شورى، آیه 15.
60. نهج الفصاحه/301، ح 1437.
61. نامه‏ها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص)/396 226 223 190 176.
62. همان/255.
63. سیرة النبى، عبدالملک بن هشام، ج 237/4، مصر.
64. مسند احمد حنبل/169، دارصادر، بیروت.
65. مدینه البلاغة فى خطب النبى، شیخ موسى زنجانى، ج299/1، مروى، تهران.
66. عیون اخبارالرضا، ج 62/1، باب 31.
67. مسند احمد حنبل/886 428 433 383.
68. جلوه‏هاى حکمت، سیداصغر ناظم‏زاده قمى/107، نشر الهادى، قم، 1373.
69. سوره اعراف، آیه 199 - 198.
70. مکاتیب الرسول، على احمدى میانجى/33، دارالحدیث الثقافه، تهران.
71. کافى، محمدبن یعقوب کلینى، ج 355/2، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
72. تفسیر المیزان، علامه طباطبائى، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 489 - 488/6، بنیاد علمى - فکرى علامه طباطبایى.