عقلانیت پرسش‏گرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


سؤال در آیات قرآن به دو معنى است: یکى به معناى درخواست و دیگرى به معناى پرسیدن. به دیگر بیان، یکى به معناى پرسیدن از سر ندارى است که مى‏شود بیان خواسته و درخواست و دیگرى پرسیدن از سر ندانى است که مى‏شود پرسش.

»یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاء فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا.»1

اهل کتاب از تو مى‏خواهند که کتابى از آسمان ]یک‏باره[ بر آنان فرود آورى. البته از موسى بزرگ‏تر از این را خواستند و گفتند خدا را آشکارا به ما بنماى پس به سزاى ظلم‏شان صاعقه آنان را فرو گرفت، سپس بعد از آن‏که دلایل آشکار براى‏شان آمد گوساله را ]به پرستش[ گرفتند و ما از آن هم درگذشتیم و به موسى برهانى روشن عطا کردیم.2

»أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالاِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ.»3

آیا مى‏خواهید از پیامبر خود همان را بخواهید که پیش از این، از موسى خواسته شد و هر کس کفر را با ایمان عوض کند، بى‏گمان از راه درست گمراه شده است.

»یَسْأَلُهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ، کُلَّ یَوْمً هُوَ فِى شَأْنً.»4

هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست مى‏کند. هر زمان او در کارى است.

در این آیه یسألک به معناى پرسیدن و در پى پاسخ بودن نیست، بلکه به معناى درخواست و طلب است. و در بسیارى از آیات سؤال به معناى پرسیدن از براى دانستن است و منظور ما از سؤال در این نوشتار معناى پرسش و پرسیدن است.

در نگاه اولى و ابتدایى به نظر مى‏رسد که باید در آیات قرآن پرسشهاى مطرح شده نقش کلیدى و اساسى داشته باشد. پرسشهاى قرآنى مى‏تواند نماد و یا نشانه‏اى از وضعیت جامعه‏اى باشد که قرآن درباره آن سخن مى‏گوید. به نظر مى‏رسد به میزانى که از نظر تاریخى از آدم به پیش مى‏آییم، به جهت افزایش حجم پرسشها، این پیشرفت و توسعه در دانش و آگاهى بشرى دیده مى‏شود.

بدین جهت اگر قرآن کریم جداى از هر متن و محتواى دیگر، به دقت مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد; به دو نکته اساسى اشاره شده است:

1. روند تاریخى زندگى بشر از آغاز آن که آدم است تا نوح و موسى و... که نوبت به پیامبر خاتم مى‏رسد.

2. تحول عقلانى بشر را نیز به روشنى به نمایش مى‏گذارد.

مى‏توان به راحتى در ضمن آیات الهى، تحول تاریخى کمال‏گراى انسان را از آغاز تا عصر رسول اللّه(ص) فهم کرد. و این روند تحول رو به جلو و پیشرفت بوده است. یعنى شما به راحتى مى‏توانید دوره‏هاى انسانى را در فراز و نشیب آیات قرآن ببینید و هر دوره را با دوره پیش و پس از آن مقایسه کنید. در ادوار گذشته بین دوره پیش از نوح و بعد از نوح به نظر مى‏رسد تحول و دگردیسى چنان ژرف و محسوس است که شاید بتوان با دوره پیش و پس از رنسانس اروپا مقایسه کرد که یک شکاف عمیق تاریخى ایجاد مى‏شود و تا اندازه‏اى بین قبل و بعد ارتباط بریده مى‏شود. و عمده دگردیسى در حوزه آگاهى و معرفت، بلکه از آن مهم‏تر در عقلانیت بشر رخ مى‏دهد. تمامى تلاش ما این است تا با درنگ در آیات الهى این مدعا را مورد بررسى قرار دهیم و شاخص ما در این بررسى پرسشهایى است که در کتاب الهى مطرح شده است. به نظر مى‏رسد پرسشهاى قرآنى، به ما زمینه‏ها و واقعیتهاى موجود هر دوره خاص را مى‏نمایاند.

 

نخستین پرسش

آن جا که سخن از خلقت آدم ابوالبشر است، گفت و گو و مناظره بین خداوند و فرشتگان مطرح است و به نظر مى‏رسد نفس همین پرسش آغاز زندگى جدید در عرصه تاریخ است.

»وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّى جَاعِل فِى الاَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ...»5

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت ]فرشتگان[ گفتند: آیا در آن کسى را مى‏گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آن‏که ما با ستایش تو ]تو را[ تنزیه مى‏کنیم و به تقدیست مى‏پردازیم.

نکته‏اى که در آیه بیش‏تر نمود دارد این است که: فرشتگان به فضاى یک نواخت و آرام موجود خو گرفته‏اند و نمى‏خواهند که دگردیسى در آن رخ دهد. آنان به اقتضاى:

»وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ.»6

جن و انس را نیافریدم جز براى آن‏که مرا بپرستند.

مى‏پنداشتند که راز و فلسفه آفرینش، پرستش آفریدگار آن است. و این پرستش با تسبیح و تقدیس فرشتگان الهى روى مى‏دهد و آنان همیشه بدان مشغول‏اند. پس وجهى در آفرینش انسان نخواهد بود. چون آمدن انسان ساختار آرام و یک نواخت تسبیح و تقدیس را درهم خواهد شکست. این ناسازگارى گذشته و آینده و ایجاد تحول، سبب طرح پرسش از جانب فرشتگان مى‏شود. نکته اساسى آن که فرشتگان این پرسش را با خداى خود در میان مى‏گذارند و نمى‏هراسند که مبادا به جهت اصل پرسش دچار عقوبت و مؤاخذه شوند.

به نظر مى‏رسد به لحاظ تاریخى این نخستین پرسشى باشد که مطرح شده است و پرسش از طرف فرشتگان است.

 

دومین پرسش

»قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْر مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارً وَخَلَقْتَهُ مِن طِینً.»7

فرمود چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را بازداشت از این‏که سجده کنى؟ گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفریدى و او را از گل آفریدى.

در این‏جا پرسشى است که خداوند از شیطان مى‏کند. به نظر مى‏رسد این پرسش بعد از پرسش فرشتگان و پیش از پرسش خداوند از ذریه آدم باشد که در آیه بعد مى‏آید.

»وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ؟ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ.»8

و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این غافل بودیم.

گرچه با توجه به نوع تفسیرى که از این آیه ارائه شده است، به نظر برخى شاید این پرسش، نخستین باشد; زیرا سخن از عالم ذر و ذریّه انسان و اقرار به یگانگى خداوند است. ولى به اعتبار بنى آدم به نظر مى‏رسد این پرسش باید بعد از خلقت آدم، به حقیقت پیوسته و از آدم و نسل او باید چیزى باشد که چنین پرسشى با آنان مطرح گردد وگرنه پیش از این که آدم و بنى آدم آفریده شوند، معنى نخواهد داشت. بنابراین از نظر ترتب، پرسش فرشتگان از خداوند، مقدم بر پرسش خداوند از ذریه آدم است.

 

آغاز دوره احساس و عاطفه

بعد از این که خداوند آدم را مى‏آفریند اتفاق مهمى رخ مى‏دهد:

»وَ قُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ».9

گفتیم اى آدم خود و همسرت در این باغ سکونت گیر]ید[ و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و]لى[ به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.

در حقیقت آدم ابوالبشر، با دو حکم الهى رو به رو بوده است که یکى به صورت امرى است و دیگرى به صورت نهیى. یکى خوردن از همه چیز بر اساس تمایل و خواسته درونى خود. و دیگرى نزدیک نشدن به درختى خاص. و آدم ابوالبشر دستور نخست را مى‏پذیرد و بدان تن در مى‏دهد; ولى نسبت به دستور دوم، گویا مهار نفس خویش را ندارد. خواسته‏ها بر عقلانیت و حقایق، سایه افکنده است. نکته مهم این است که از طرف آدم هیچ پرسشى مطرح نمى‏شود که چرا نباید به این درخت نزدیک شوم؟ مگر تفاوت این درخت با دیگر درختها در چیست؟ چرا نباید من از آن بهره ببرم؟ وجه و علت پیشگیرى و بازدارندگى را آدم نمى‏پرسد. چون هنوز فضا به گونه‏اى نیست که آدم نیک دریابد که وجه و علتى باید براى آن باشد. جالب آن که در کشمکش بین دو فرزند آدم، به روایت قرآن کریم، این که یکى قربانى‏اش پذیرفته مى‏شود و دیگرى پذیرفته نمى‏شود نیز طرح پرسش مطرح نیست. حتى یکى به دیگرى مى‏گوید اگر مرا هم بکشى، من تو را نخواهم کشت.

»وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَّبلْ مِنَ الاخَرِ قَالَ لأقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَّبلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. لَئِن بَسَطتَ إِلَىَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِى مَا أَنَاْ بِبَاسِطً یَدِىَ إِلَیْکَ لأَقْتُلَکَ إِنِّى أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».10

داستان دو پسر آدم را به درستى بر ایشان بخوان هنگامى که قربانى‏اى پیش داشتند. پس از یکى از آن دو پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. ]قابیل[ گفت: حتماً تو را خواهم کشت. ]هابیل[ گفت: خدا فقط از تقواپیشگان مى‏پذیرد. اگر دست‏خود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى، من دستم را به سوى تو دراز نمى‏کنم تا تو را بکشم. من از خداوند پروردگار جهانیان مى‏ترسم.

در ادامه ماجرا، در ضمن درگیرى، هابیل کشته مى‏شود. و قابیل نمى‏داند که با جنازه برادرش چه کند. کلاغى یا زاغى به یارى او مى‏آید:

»إِنِّى أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِى وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ. فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ. فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِى الاَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِى سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِىَ سَوْءةَ أَخِى فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ.»11

من مى‏خواهم تو با گناه من و گناه خودت بازگردى و از اهل آتش باشى و آن است‏سزاى ستمگران. پس نفس‏اش او را به کشتن برادرش وا داشت و او را کشت و از زیانکاران گردید. خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مى‏کاوید تا نشان‏اش دهد، چگونه جسد برادرش را پنهان کند. ]قابیل[ گفت: واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم. پس از پشیمانان گردید.

 

 

اوج دوره عاطفى

به نظر مى‏رسد این وضعیت و همین روند، تا اندازه‏اى تا زمان نوح ادامه پیدا مى‏کند. زیرا در ماجراى نوح وقتى که به او گفته مى‏شود کشتى بسازد. و از هر حیوانى جفت آنها را بار کشتى کند، هیچ پرسشى از طرف نوح مطرح نمى‏شود که چرا؟

»وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِى فِى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ.»

زیر نظر ما و ]به[ وحى ما کشتى را بساز و درباره کسانى که ستم کرده‏اند با من سخن مگوى، چرا که آنان غرق شدنى‏اند.

»وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ.»

و ]نوح[ کشتى را مى‏ساخت و هر بار که اشرافى از قوم‏اش بر او مى‏گذشتند، او را مسخره مى‏کردند مى‏گفت: اگر ما را مسخره مى‏کنید ما ]نیز[ شما را همان گونه که مسخره مى‏کنید مسخره خواهیم کرد.

»فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَاب یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَاب مُّقِیم.»

به زودى خواهید دانست چه کسى را عذابى خوارکننده درمى‏رسد و بر او عذابى پایدار فرود مى‏آید.

»حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلًّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیل.»

تا آن‏گاه که فرمان ما دررسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن ]کشتى[ از هر حیوانى یک جفت، با کسانت، مگر کسى که قبلاً درباره او سخن رفته است و کسانى که ایمان آورده‏اند، حمل کن و با او جز ]عده[ اندکى ایمان نیاورده بودند.

»وَ قَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُور رَّحِیم.»

]نوح[ گفت در آن سوار شوید به نام خداست روان‏شدن‏اش و لنگرانداختن‏اش بى‏گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است.

»وَ هِىَ تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجً کَالْجِبَالِ وَ نَادَى نُوح ابْنَهُ وَکَانَ فِى مَعْزِلً یَا بُنَىَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ.»

و آن ]کشتى[ ایشان را در میان موجى کوه‏آسا مى‏برد و نوح پسرش را، که در کنارى بود، بانگ درداد اى پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش.

»قَالَ سَآوِى إِلَى جَبَلً یَعْصِمُنِى مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ.»

گفت به زودى به کوهى پناه مى‏جویم که مرا از آب در امان نگاه مى‏دارد. گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارنده‏اى نیست، مگر کسى که ]خدا بر او[ رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و ]پسر[ از غرق‏شدگان گردید.

»وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِى مَاءکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِى وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِىَ الاَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.»

و گفته شد اى زمین، آب خود را فرو بر و اى آسمان ]از باران[ خوددارى کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شد و ]کشتى[ بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار.

»وَنَادَى نُوح رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ.»

نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترین داورانى.

»قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَل غَیْرُ صَالِحً فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم إِنِّى أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ.»

فرمود اى نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او ]داراى[ کردارى ناشایسته است. پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مى‏دهم که مبادا از نادانان باشى.

»قَالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِى بِهِ عِلْم وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِى وَ تَرْحَمْنِى أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ.»12

گفت پروردگارا من به تو پناه مى‏برم که از تو چیزى بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران باشم.

همچنان که خود نیک شاهد و ناظر هستید، در آیات بالا هر آن‏چه خداوند دستور مى‏دهد، نوح پیروى مى‏کند و از سوى نوح هیچ پرسش و اشکالى مطرح نمى‏شود. نوح مى‏توانست بپرسد که چرا کشتى بسازد؟ به گونه‏اى دیگر نجات پیدا کند. نوح مى‏توانست نسبت به فرزنش سؤال کند. زمینه براى طرح پرسش به نظر ما وجود دارد که این زمینه براى نوح وجود ندارد. چنان‏که خداوند هم در ضمن همین آیه به راز و علت آن مى‏پردازد که علم و آگاهى است. نوح نسبت به امورى که اتفاق مى‏افتد، هیچ آگاهى و وقوفى ندارد. و خواسته‏هاى او، نه از سر آگاهى و دانایى است، بلکه از سر گرایشهاى نفسانى است. چون فرزندش هست مى‏خواهد که نجات پیدا کند.

به نظر مى‏رسد تا زمان نوح و دوره نوح، هنوز چندان تحول عقلانى فراهم نیامده است. به اقتضاى آیه بالا، امور و خواسته‏ها از ناآگاهى سرچشمه مى‏گرفته است. نمى‏خواهم مسأله را تعمیم دهم، بلکه مى‏خواهم بگویم چنین فهمیده مى‏شود.

اینک فضا فراهم است که این آیات و دسته‏هاى همانند را که مربوط به آیات آدم تا نوح مى‏شود را کنار هم قرار داد که آیات زیادى خواهد بود. در این آیات، راز این که چرا مردمان آن عصر و دوره امت واحده بودند روشن مى‏شود.

 

دوره‏ى شکوفایى خرد انسانى

»کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِى مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطً مُّسْتَقِیمً.» 13

مردم امتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‏دهنده برانگیخت و با آنان کتاب ]خود[ را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آن چه با هم اختلاف داشتند، داورى کند و جز کسانى که ]کتاب[ به آنان داده شد، پس از آن که دلایل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم ]و حسدى[ که میان‏شان بود ]هیچ کس[ در آن اختلاف نکرد; پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آن چه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى‏کند.

شاید تا پیش از بعثت پیامبران، مردم آن درک از زندگى را که ما امروز از آن داریم نداشتند. بیش‏تر زندگى آنها تحت تأثیر خوى و خصلتهاى حیوانى و رفتار و امور آنان به دور از خرد بوده است. البته آیه در این باره چیزى نمى‏گوید. این که گفته مى شود مردم دچار جامعه طبقاتى شده بودند و کشمکشهاى حقوقى داشتند، چندان منطقى به نظر نمى رسد که براى این اختلافها بخواهد نبى بیاید. چون با آمدن انبیا این اختلاف حل نشد و هم اکنون هم این اختلافها وجود دارد. دعواى سر زمین و آب و... این امور مربوط به دنیاى بشریت است و خودشان این دعواها را راه مى اندازند و بعد هم یا حل مى‏کنند و یا هم هیچ‏گاه حل نمى شود.

علامه طباطبایى در تفسیر آیه به نکته لطیفى اشاره دارد و آن بهره گیرى از واژه بعث است، به جاى ارسال. خداوند در آیه تعبیر به بعث کرده است، نه ارسال. و این واژه بیان‏گر این واقعیت است که حال انسانهاى نخستین، حال خمود و سکون بوده است. و چنین بسترى مقتضاى بعث و بر انگیختن است. و این به معناى برخاستن از خواب و سکنى گزیدن است. همین نکته شاید سبب شده است که از ایشان به بعث پیامبران تعبیر بشود و نه مرسلین و رسل. با عنایت به این که بعث و انزال کتب، در حقیقت بیان‏گر حق براى مردم است و آگاه کردن ایشان به حقیقت امور خودشان و زندگى ایشان. و آگاهى دادن به آنان که آفریده هاى پروردگارند. و در قیامت بر انگیخته خواهند شد و... 14

از بیان مرحوم علامه نیز استفاده مى‏شود که مردم در دوره پیش از بعثت، از شرایط خاص انسانى هنوز بهره‏مند نبودند. و به نظر مى‏رسد به همین جهت هم اختلاف و چند دستگى در بین آنان قابل تصور نیست. و اختلافها، پس از هوشیارى و بیدارى آنان از خواب غفلت و یا رهایى از عواطف و احساسات فراهم آمد.

بهترین شاهد تاریخى بر نقش انبیا در اختلافها حضور نبى اکرم(ص) است. گرچه در مدینه براى حل اختلاف بین قبایل آمد; ولى بین مردم، خود به خود، چند دستگى جدید پدیدار شد. همان اول که پیامبر مبعوث شد، جامعه عرب مکه به هم ریخت. تلاشهاى سران قریش و بزرگان براى رویارویى با محمد(ص) جز این نبود که دچار اختلاف شده بودند. پیش از آن برده‏ها، فرمانبردار و حرف شنو بودند، ولى حالا معترض و متعرض شده اند. شمارى اندک - تازه مسلمانها - به بتها حرف و کنایه مى زنند. در مدینه هم این گونه شد. جنگ و اختلافها، پیش از آمدن پیامبر بین قومیتهاى خاصى بود. و بعد از آن ده‏ها جنگ بزرگ و کوچک به راه افتاد. در ادامه راه، بعد از رحلت رسول خدا، دامنه اختلافها، گسترش یافت:

»وَ لَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ نَقْتُلُ ابأَنا وَ أَبْنأَنا وَ إِخْوانَنا وَ أَعْمامَنا، ما یَزِیدُنا ذلِکَ إِلاّ إِیمانًا وَّ تَسْلِیمًا وَ مُضِیًّا عَلَى اللَّقَمِ، وَ صَبْرًا عَلى مَضَضِ الاَْلَمِ، وَ جِدًّا فِى جِهادِ الْعَدُوِّ، وَ لَقَدْ کانَ الرَّجُلُ مِنّا وَ الاْخَرُ مِنُ عَدُوِّنا یَتَصاوَلانِ تَصاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخالَسانِ أَنْفُسَهُما أَیُّهُما یَسْقِى صاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنا مِنْ عَدُوِّنا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنّا.»

15ما با رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مى‏کشتیم. و این جز به ایمان و تسلیم ما نمى‏افزود، که بر راه راست بودیم و بر سوزش آلام شکیبایى مى‏ورزیدیم. و در جهاد با دشمن به جدّ در ایستاده بودیم. بسا مردى از ما و مردى از دشمنان ما، مردانه، پنجه در مى‏افکندند، تا کدام یک دیگرى را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بودیم که جام مرگ از دست دشمن مى‏گرفتیم. و گاه دشمن بود که جام مرگ از دست ما مى‏گرفت.

همین معنى در آیه شریفه زیر، این سان بازتاب یافته است:

»وَ مَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَ لَوْلاَ کَلِمَة سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِىَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ.»16

و مردم جز یک امت نبودند، پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعده‏اى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود، قطعاً در آن‏چه بر سر آن با هم اختلاف مى‏کنند میان‏شان داورى مى‏شد.

در تفسیر نمونه آمده است:

»آغاز پیدایش دین و مذهب به معناى واقعى همزمان با آغاز پیدایش انسان نبوده، بلکه همزمان با آغاز پیدایش اجتماع و جامعه ى به معناى واقعى بوده است. بنابراین، جاى تعجب نیست که نخستین پیغمبر اولوالعزم و صاحب آیین و شریعت، نوح پیغمبر بود، نه حضرت آدم». 17

 

دوره خردورزى

اگر به آیات بعد و پیامبران بعد از این توجه شود، کم و بیش رد پاى پرسش پیدا مى‏شود. نمونه‏اى از آن، پرسش و پاسخ مکررى است که بین ابراهیم و خداوند رد و بدل مى‏شود:

»وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِى کَیْفَ تُحْیِى الْمَوْتَى؟ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن؟ قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِى.» 18

و آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! نشانم بده، چگونه مردگان را زنده مى‏کنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده‏اى؟ گفت: چرا! ولى تا دلم آرام گیرد.

جالب آن که در همین دوره است که همسر ابراهیم نیز از فرستادگان خداوند پرسش مى‏کند آن گاه که خبر از حامله شدن‏اش مى‏دهند:

»قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَ أَنَاْ عَجُوز وَ هَذَا بَعْلِى شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَىْ‏ء عَجِیب. »19

همسر ابراهیم گفت اى واى بر من آیا فرزند آورم با آن که من پیرزنم و این شوهرم پیرمرد است واقعاً این چیز بسیار عجیبى است.

»قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِید مَّجِید.»20

گفتند: آیا از کار خدا تعجب مى‏کنى رحمت‏خدا و برکات او بر شما خاندان ]رسالت[ باد. بى‏گمان او ستوده‏اى بزرگوار است.

همان گونه که در آیات بالا آمده و در حقیقت گزارشى از رویدادهاى گذشته است، بر خلاف دوره نوح و پیش از نوح مى‏بینید که ابراهیم و همسرش خداوند و یا فرشتگان را مخاطب قرار داده و از آنان چیزهایى را مى‏پرسند که به نظرشان غیر عادى و شگفت انگیز مى‏رسد. گویا در این مرحله تفاوتها را کاملاً مى‏بینند و مى‏فهمند. همسر ابراهیم متوجه مى‏شود که براى وضع حمل دوره خاصى است و پس از آن امکان وضع حمل نیست. چون این امور را مى‏فهمد پس مى‏پرسد.

لوط هم که همدوره و معاصر ابراهیم است نیز به جهت قرار گرفتن در آغاز دوره خردورزى، پرسشهایى را با قوم خویش مطرح مى‏کند:

»وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ. أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْم تَجْهَلُونَ.»21

و ]یاد کن[ لوط را که چون به قوم خود گفت آیا دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست ]همجنس گرایى[ مى‏شوید. آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت، با مردها در مى‏آمیزید؟ بلکه شما مردمى نادانید.

نمونه بارز دیگر آن همراهى موسى با خضر است که پرسشهاى پیاپى موسى، شکیبایى خضر را درهم مى‏شکند.

»قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا. قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْرًا. وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا. قَالَ سَتَجِدُنِى إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِى لَکَ أَمْرًا. قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِى فَلَا تَسْأَلْنِى عَن شَىْ‏ءً حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا.»22

موسى به او گفت آیا تو را به شرط این‏که از بینشى که آموخته شده‏اى به من یاد دهى پیروى کنم. گفت تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى. و چگونه مى‏توانى بر چیزى که به شناخت آن احاطه ندارى صبر کنى. گفت: ان شاء اللّه مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد. گفت اگر مرا پیروى مى‏کنى پس از چیزى سؤال مکن تا ]خود[ از آن با تو سخن آغاز کنم.

دقت شود که در این جا خضر فرد پیرو مى خواهد. اگر قرار است از او پیروى شود، نباید پرسش مطرح شود، ولى انسان که صرفاً پیرو نیست و موسى هم نتوانست صرفا پیرو باشد.

»فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِى السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا. قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْرًا.»23

پس رهسپار گردیدند تا وقتى که سوار کشتى شدند ]وى[ آن را سوراخ کرد ]موسى[ گفت: آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى واقعاً به کار ناروایى مبادرت ورزیدى. گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى.

»فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسً لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا. قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِى صَبْرًا.»24

پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند ]بنده ما[ او را کشت ]موسى به او [ گفت: آیا شخص بى‏گناهى را بدون این‏که کسى را به قتل رسانده باشد، کشتى. واقعاً کار ناپسندى مرتکب شدى. گفت آیا به تو نگفتم که هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى.

»قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَىْ‏ءً بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِى قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّى عُذْرًا.»25

]موسى[ گفت اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم دیگر با من همراهى مکن ]و[ از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.

این جا است که پرسش با ادامه راه سازگار نیست. با طرح پرسش از ادامه راه باز خواهد ماند. باید توجه داشت که بین راه عقلانى با راه عرفانى تفاوت بسیار است.

با توجه به فضاى کاملاً آشناى داستان موسى، تقریباً آیات سوره بقره و ماجراى گاو بنى اسرائیل، که این سوره نام خود را نیز از این ماجرا گرفته است، روشن مى‏شود.

»قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِىَ.»26

گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه ]گاوى[ است.

»قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا.» 27

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است.

»قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّآ إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ.»28

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که آن چگونه ]گاوى[ باشد زیرا ]چگونگى[ این ماده گاو بر ما مشتبه شده و]لى با توضیحات بیش‏تر تو[ ما ان شاء اللّه حتماً هدایت خواهیم شد.

از این پرسشهاى پیایى روشن مى‏شود که جامعه بنى اسرائیل، نسبت به پیشینیان خود، تا اندازه‏اى سطح آگاهى‏شان افزایش یافته است که با توجه به همان آگاهى مى‏توانند بپرسند و گویا نسبت به پرسش دچار حرص و ولع شده‏اند که نفس این پرسشها، گاه خود آنها را دچار مشکل مى‏کند.

همین پرسش‏گرى و شیوع آن در دوره سلیمان با روشنى بیش‏ترى، نمود مى‏یابد:

»فَلَمَّا جَاء سُلَیْمَانَ قَالَ: أَتُمِدُّونَنِ بِمَالً فَمَا آتَانِىَ اللَّهُ خَیْر مِّمَّا آتَاکُم بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ.»29

و چون ]فرستاده[ نزد سلیمان آمد; ]سلیمان[ گفت: آیا مرا به مالى کمک مى‏دهید؟ آن چه خدا به من عطا کرده بهتر است از آن‏چه به شما داده‏است ]نه[ بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مى‏نمایید.

»قَالَ یَا أَیُّهَا المَلاَ ءُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِى مُسْلِمِینَ.»30

]سپس[ گفت اى سران ]کشور[ کدام یک از شما تخت او را پیش از آن‏که مطیعانه نزد من آیند براى من مى‏آورد.

»قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْم مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىّ کَرِیم.»31

کسى که نزد او دانشى از کتاب ]الهى[ بود گفت: من آن را پیش از آن‏که چشم خود را بر هم زنى برایت مى‏آورم. پس چون ]سلیمان[ آن ]تخت[ را نزد خود مستقر دید، گفت این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى‏کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى‏گزارد و هر کس ناسپاسى کند بى‏گمان پروردگارم بى‏نیاز و کریم است.

»قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ. فَلَمَّا جَاءتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ.»32

گفت تخت ]ملکه[ را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پى مى‏برد یا از کسانى است که پى نمى‏برند. پس وقتى ]ملکه[ آمد ]بدو[ گفته شد آیا تخت تو همین گونه است؟ گفت: گویا این همان است و پیش از این ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم.

 

دوره‏ى خردگرایى

این که بعد از عصر نوح جامعه دچار دگردیسى مى‏شود از خود همین پرسشهایى که در داستان پیامبران در قرآن آمده به روشنى به دست مى‏آید. و هرچه پا پیش‏تر گذاشته مى‏شود و به جلوتر مى‏آییم، حجم پرسشها در ابعاد گوناگون افزایش مى‏یابد.

»قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِى وَلَد وَلَمْ یَمْسَسْنِى بَشَر قَالَ کَذَلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاء إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ.»33

]مریم[ گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آن‏که بشرى به من دست نزده است. گفت: چنین است ]کار[ پروردگار خدا هر چه بخواهد مى‏آفریند چون به کارى فرمان دهد، فقط به آن مى‏گوید: باش، پس مى‏باشد.

»وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِى بِحَقًّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.»34

و ]یاد کن[ هنگامى را که خدا فرمود: اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید. گفت: منزهى تو مرا نزیبد که ]درباره خویشتن[ چیزى را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را مى‏دانستى آن‏چه در نفس من است تو مى‏دانى و آن‏چه در ذات توست، من نمى‏دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى.

چنان که در دوره پیامبر(ص) صرف پیروى از پیامبر مطرح نیست حتى براى شناخت او، تنها نمى‏خواهند که معجزه کند; زیرا معجزه بیش‏تر متعلق به دوره‏هاى پیشین است که از مردم پیامبر روزگار خودشان مى‏خواهند تا توانایى پیوند با غیب را در شکل و صورت معجزه به نمایش بگذارد، ولى از پیامبر اکرم به جاى درخواست معجزه، به طرح پرسش مى‏پردازند. قریشیان به مدینه مى‏آیند و براى درهم شکستن شخصیت پیامبر از سران و بزرگان یهودى یارى مى‏طلبند. آنها چند پرسش را مطرح مى‏کنند و به قریش مى‏گویند: پاسخ آنها را از مدعى پیامبرى بخواهند.35

 

پرسشهاى پیروان ادیان و کفار از پیامبر

از پیامبر پرسشهاى بسیارى مى‏شود که به پاره‏اى از آنها در آیات قرآن اشاره شده است:

1. پرسش درباره رستاخیز:

»یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ. فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ. وَخَسَفَ الْقَمَرُ. وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ. یَقُولُ الإِِنسَانُ یَوْمَئِذً أَیْنَ الْمَفَرُّ. کَلاَّ لَا وَزَرَ. إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذً الْمُسْتَقَرُّ. یُنَّبأُ الإنسَانُ یَوْمَئِذً بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ... .»36

از این‏رو مى‏پرسد قیامت کى خواهد بود؟ بگو در آن هنگام که چشمها از شدت وحشت به گردش در آید. و ماه بى‏نور گردد. و خورشید و ماه جمع شوند. آن هنگام انسان گوید راه فرار کجاست؟ هرگز چنین نیست; پناهگاهى وجود ندارد. آن هنگام قرارگاه نهایى تنها به سوى پروردگار توست. و در آن روز انسان را از تمام کارهایى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مى‏کنند...

»یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا.»37

مردم از تو درباره رستاخیز مى‏پرسند. بگو علم آن فقط نزد خداست و چه مى‏دانى شاید رستاخیز نزدیک باشد.

»یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّى لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً.»38

از تو درباره قیامت مى‏پرسند، وقوع آن چه وقت است؟ بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او ]هیچ کس[ آن را به موقع خود آشکار نمى‏گرداند ]این حادثه[ بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمى‏رسد.

»یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا. فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا. إِلَى رَبِّکَ مُنتَهَاهَا. إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا. کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا.» 39

درباره رستاخیز از تو مى‏پرسند که فرارسیدنش چه وقت است. تو را چه به گفت و گو در آن. علم آن با پروردگار توست. تو فقط کسى را که از آن مى‏ترسد، هشدار مى‏دهى. روزى که آن را مى‏بینند، گویى که آنان جز شبى یا روزى درنگ نکرده‏اند.

»عَمَّ یَتَسَاءلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ. الَّذِى هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ. کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ.» 40

درباره چه چیز از یکدیگر مى‏پرسند؟ از آن خبر بزرگ که درباره‏ى آن با هم اختلاف دارند. نه چنان است، به زودى خواهند دانست. باز هم نه چنان است، به زودى خواهند دانست.

2. پرسش از آگاهى پیامبر به روز رستاخیز:

»یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِىُّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ.»41

از تو مى‏پرسند گویا تو از ]زمان وقوع[ آن آگاهى. بگو علم آن تنها نزد خداست، ولى بیش‏تر مردم نمى‏دانند.

3. پرسش درباره هلال:

»یَسْأَلُونَکَ عَنِ الاهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ اتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»42

درباره هلال‏ها از تو مى‏پرسند. بگو آنها گاه‏شمارى براى مردم و حج‏اند. و نیکى آن نیست که از پشت‏خانه‏ها درآیید; بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند و به خانه‏ها از دَرِ آنها درآیید. و از خدا بترسید; باشد که رستگار گردید.

4. پرسش از جنگ در ماه‏هاى حرام:

»یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالً فِیهِ قُلْ قِتَال فِیهِ کَبِیر وَصَدّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْر بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِر فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.»43

از تو درباره ماهى که کارزار در آن حرام است مى‏پرسند. بگو کارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام ]=حج[ و بیرون راندن اهل آن از آن‏جا نزد خدا ]گناهى[ بزرگ‏تر و فتنه ]=شرک[ از کشتار بزرگ‏تر است و آنان پیوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دین‏تان برگردانند و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهاى‏شان در دنیا و آخرت تباه مى‏شود و ایشان اهل آتش‏اند و در آن ماندگار خواهند بود.

5. پرسش درباره انفاق:

»یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرً فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرً فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیم.» 44

از تو مى‏پرسند چه چیزى انفاق کنند ]و به چه کسى بدهند[ بگو: هر مالى انفاق کنید به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه‏مانده تعلق دارد و هر گونه نیکى کنید، البته خدا به آن داناست.

»وَ یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ. فِى الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ.» 45

و از تو مى‏پرسند: چه چیزى انفاق کنند. بگو: مازاد ]بر نیازمندى خود[ را این گونه خداوند آیات ]خود را[ براى شما روشن مى‏گرداند باشد که در ]کار[ دنیا و آخرت بیندیشید.

6. پرسش از انفال:

»یسْأَلُونَکَ عَنِ الاَنفَالِ قُلِ الاَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ.» 46

]اى پیامبر[ از تو درباره غنایم جنگى مى‏پرسند. بگو: غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده ]او[ دارد پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.

7 و 8. پرسش از مشروب و قمار:

»یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْم کَبِیر وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ. فِى الدُّنْیَا وَالاخِرَةِ .»47

درباره شراب و قمار از تو مى‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرگ و سودهایى براى مردم است و]لى[ گناهشان از سودشان بزرگ‏تر است.

9. پرسش درباره یتیمان:

»وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَح لَّهُمْ خَیْر وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لاعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیز حَکِیم.» 48

درباره یتیمان از تو مى‏پرسند. بگو: به صلاح آنان کار کردن بهتر است و اگر با آنان همزیستى کنید برادران ]دینى[ شما هستند و خدا تباهکار را از درستکار بازمى‏شناسد و اگر خدا مى‏خواست ]در این باره[ شما را به دشوارى مى‏انداخت آرى خداوند توانا و حکیم است.

10. پرسش از قاعدگى زنان:

»وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِى الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ.»49

از تو درباره عادت ماهانه ]زنان[ مى‏پرسند. بگو: آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از ]آمیزش با[ زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید، تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است، با آنان آمیزش کنید خداوند توبه‏کاران و پاکیزگان را دوست مى‏دارد.

11. پرسش از روح:

»وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً.»50

درباره روح از تو مى‏پرسند بگو روح از ]سنخ[ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است.

12. پرسش درباره ذى القرنین:

»وَ یَسْأَلُونَکَ عَن ذِى الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا.»51

از تو درباره ذوالقرنین مى‏پرسند بگو به زودى چیزى از او براى شما خواهم خواند.

13. پرسش درباره کوه‏ها:

»وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّى نَسْفًا.»52

از تو درباره کوه‏ها مى‏پرسند بگو پروردگارم آنها را ]در قیامت[ ریز ریز خواهد ساخت.

14. پرسش درباره چیزهاى حلال:

»یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُواْ مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ.»53

از تو مى‏پرسند چه چیزى براى آنان حلال شده است بگو چیزهاى پاکیزه براى شما حلال گردیده و ]نیز صید[ حیوانات شکارگر که شما به‏عنوان مربیان سگهاى شکارى از آن‏چه خدایتان آموخته به آنها تعلیم داده‏اید ]براى شما حلال شده است[ پس از آن‏چه آنها براى شما گرفته و نگاه داشته‏اند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و پرواى خدا بدارید که خدا زودشمار است.

آن چه بیان گردید پرسشهایى بود که مردم از پیامبر داشتند که در قرآن به آنها پرداخته شده و به گونه‏اى پاسخ آنها آمده است. در بسیارى از آیات، پرسشهایى آمده که طراح آن پرسشها خداوند متعال است. به مواردى از آن اشاره مى‏شود.

 

پرسشهاى خداوند

پرسش از همه آفریده‏ها:

»یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُل مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِى وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُواْ کَافِرِینَ.»54

اى گروه جن و انس آیا از میان شما فرستادگانى براى شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند. گفتند: ما به زیان خود گواهى دهیم ]که آرى آمدند[ و زندگى دنیا فریب‏شان داد و بر ضد خود گواهى دادند که آنان کافر بوده‏اند.

پرسش از خویشاوندى با خداوند:

»وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِّباؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشَر مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ.»55

و یهودان و ترسایان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را به ]کیفر[ گناهان‏تان عذاب مى‏کند، بلکه شما ]هم[ بشرید از جمله کسانى که آفریده است هر که را بخواهد مى‏آمرزد و هر که را بخواهد عذاب مى‏کند و فرمانروایى آسمانها و زمین و آن‏چه میان آن دو مى‏باشد از آن خداست و بازگشت ]همه[ به سوى اوست.

پرسش از نزدیک بودن خداوند:

»وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِیب أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِى وَلْیُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ.»56

هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند ]بگو[ من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم پس ]آنان[ باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.

پرسش از دانایى الهى:

»أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ.»57

آیا نمى‏دانند که خداوند آن‏چه را پوشیده مى‏دارند و آن‏چه را آشکار مى‏کنند مى‏داند.

»قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلً عَمَّا تَعْمَلُونَ.»58

بگو آیا شما بهتر مى‏دانید یا خدا و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتى از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد و خدا از آن‏چه مى‏کنید غافل نیست.

»أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.»59

آیا ندانسته‏اند که خدا راز آنان و نجواى ایشان را مى‏داند و خدا داناى رازهاى نهانى است.

پرسش از مهربانى الهى:

»أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.»60

آیا ندانسته‏اند که خدا خود بازگشت بندگان خویش را پذیرد و دهشها را ستاند و این که خداخود آن باز آینده مهربان است.

پرسش از بینایى الهى:

»أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى.»61

مگر ندانسته که خدا مى‏بیند.

»أَیَحْسَبُ أَن لَّمْ یَرَهُ أَحَد.» 62

آیا پندارد که هیچ کس او را ندیده است.

پرسش از توانایى الهى:

»أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَد.»63

آیا پندارد که هیچ کس هرگز بر او دست نتواند یافت.

»أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ. وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ. وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ.»64

آیا دو چشمش نداده‏ایم؟ و زبانى و دو لب؟ و هر دو راه ]خیر و شر[ را بدو نمودیم؟

»وَالْفَجْرِ. وَلَیَالً عَشْرً. وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ. وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ. هَلْ فِى ذَلِکَ قَسَم لِّذِى حِجْرً.»65

سوگند به سپیده‏دم. و به شبهاى دهگانه. و به جفت و تاق. و به شب وقتى سپرى شود. آیا در این براى خردمند ]نیاز به[ سوگندى ]دیگر[ است.

»أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الإِِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ. وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ. وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ. وَ إِلَى الأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ.»66

آیا به شتر نمى‏نگرند که چگونه آفریده شده. و به آسمان که چگونه برافراشته شده. و به کوه‏ها که چگونه برپا داشته شده. و به زمین که چگونه گسترده شده است.

»قُتِلَ الإنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ. مِنْ أَىِّ شَىْ‏ءً خَلَقَهُ. مِن نُّطْفَةً خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ.»67

کشته باد انسان چه ناسپاس است. او را از چه چیز آفریده است. از نطفه‏اى خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید.

»أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا. رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا. وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا. وَالاْ ءَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا. أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا. وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا. مَتَاعًا لَّکُمْ وَلأَنْعَامِکُمْ.»68

آیا آفرینش شما دشوارتر است‏یا آسمانى که ]او[ آن را برپا کرده است. سقفش را برافراشت و آن را ]به اندازه معین[ درست کرد. و شبش را تیره و روزش را آشکار گردانید. و پس از آن زمین را با غلتانیدن گسترد. آبش و چراگاه‏اش را از آن بیرون آورد. و کوه‏ها را لنگر آن گردانید. ]تا وسیله[ استفاده براى شما و دامهایتان باشد.

»أَلَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ مِهَادًا. وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا. وَ خَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا. وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا. وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا. وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا. وَ بَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا. وَ جَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا...»69

آیا زمین را گهواره‏اى نگردانیدیم. کوه‏ها را ]چون[ میخهایى ]نگذاشتیم[. شما را جفت آفریدیم. خواب شما را ]مایه[ آسایش گردانیدیم. شب را ]براى شما[ پوششى قرار دادیم. و روز را ]براى[ معاش ]شما[ نهادیم. و بر فراز شما هفت ]آسمان[ استوار بنا کردیم. و چراغى فروزان گذاردیم...

»کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.»70

چگونه خدا را منکرید با آن‏که مردگانى بودید و شما را زنده کرد باز شما را مى میراند ]و[ باز زنده مى‏کند ]و[ آن‏گاه به سوى او بازگردانده مى‏شوید.

»أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِی وَلاَ نَصِیرً.»71

مگر ندانستى که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداست و شما جز خدا سرور و یاورى ندارید.

»مَّن ذَا الَّذِى یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.»72

کیست آن کس که به ]بندگان[ خدا وام نیکویى دهد تا ]خدا[ آن را براى او چند برابر بیفزاید و خداست که ]در معیشت بندگان[ تنگى و گشایش پدید مى‏آورد و به سوى او بازگردانده مى‏شوید.

»أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ.»73

آیا جز دین خدا را مى‏جویند با آن‏که هر که در آسمانها و زمین است‏خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانیده مى‏شوید.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّى مَن یَشَاء وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً.»74

آیا به کسانى که خویشتن را پاک مى‏شمارند ننگریسته‏اى ]چنین نیست[ بلکه خداست که هر که را بخواهد پاک مى‏گرداند و به قدر نخ روى هسته خرمایى ستم نمى‏بینند.

»یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقً غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاء وَالاْ ءَرْضِ لَا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.»75

اى مردم نعمت‏خدا را بر خود یاد کنید آیا غیر از خدا آفریدگارى است که شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟ خدایى جز او نیست پس چگونه انحراف مى‏یابید.

»أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنً مَّکَّنَّاهُمْ فِى الاَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّن لَّکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَیْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الاَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ.»76

آیا ندیده‏اند که پیش از آنان چه بسیار امتها را هلاک کردیم ]امتهایى که[ در زمین به آنان امکاناتى دادیم که براى شما آن امکانات را فراهم نکرده‏ایم و ]بارانهاى[ آسمان را پى در پى بر آنان فرو فرستادیم و رودبارها از زیر ]شهرهاى[ آنان روان ساختیم پس ایشان را به ]سزاى[ گناهان‏شان هلاک کردیم و پس از آنان نسلهاى دیگرى پدید آوردیم.

پرسش از تفاوت آگاهى و ناآگاهى:

»قل هل یستوى الاعمى و البصیر؟»77

بگو آیا نابینا و بینا برابرند؟

»هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ»78

آیا تاریکى‏ها و روشنایى برابرند؟

»مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالاَعْمَى وَ الاَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا.»79

مثل این دو گروه چون نابینا و کر ]در مقایسه[ با بینا و شنواست آیا در مثل یکسان‏اند پس آیا پند نمى‏گیرید.

»قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ.»80

بگو آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسان‏اند تنها خردمندانند که پند پذیرند.

»مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالاَعْمَى وَالاَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ.»81

مثل این دو گروه چون نابینا و کر ]در مقایسه[ با بینا و شنواست آیا در مثل یکسان‏اند پس آیا پند نمى‏گیرید.

پرسش از تفاوت مؤمنان با دیگران:

»أَمَّنْ هُوَ قَانِت آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا و َقَائِمًا یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ.»82

آیا چنین کسى بهتر است یا آن کسى که او در طول شب در سجده و قیام اطاعت ]خدا[ مى‏کند ]و[ از آخرت مى‏ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد.

پرسش از ناسازگارى گفتار و رفتار:

»أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ.»83

آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید با این‏که شما کتاب ]خدا[ را مى‏خوانید آیا ]هیچ[ نمى‏اندیشید.

پرسش از نابرابرى کردارها:

»أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاخِرِ وَجَاهَدَ فِى سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»84

آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند ]کار[ کسى پنداشته‏اید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد مى‏کند ]نه این دو[ نزد خدا یکسان نیستند و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد.

پرسش از نابرابرى پارسایى و ستمگرى:

»أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانً خَیْر أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفً هَارً فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»85

آیا کسى که بنیاد ]کار[ خود را بر پایه تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است یا کسى که بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پى‏ریزى کرده و با آن در آتش دوزخ فرو مى‏افتد و خدا گروه بیدادگران را هدایت نمى‏کند.

پرسش از معاد آفریده‏ها:

»قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.»86

بگو آیا از شریکان شما کسى هست که آفرینش را آغاز کند و سپس آن را برگرداند. بگو خداست که آفرینش را آغاز مى‏کند و باز آن را برمى‏گرداند پس چگونه ]از حق[ بازگردانیده مى‏شوید

پرسش از ستمگران:

»قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.»87

بگو به نظر شما اگر عذاب خدا ناگهان یا آشکارا به شما برسد آیا جز گروه ستمگران ]کسى[ هلاک خواهد شد؟

»وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.»88

کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بسته، یا آیات او را تکذیب نموده، بى تردید ستمکاران رستگار نمى‏شوند.

پرسش از زنده به گوران:

»وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ. بِأَىِّ ذَنبً قُتِلَتْ.»89

پرسند چو زان دخترک زنده به‏گور. به کدامین گناه کشته شده است.

پرسش از بازدارندگان نماز:

»أَرَأَیْتَ الَّذِى یَنْهَى. عَبْدًا إِذَا صَلَّى.»90

آیا دیدى آن کس را که باز مى‏داشت; بنده‏اى را آن‏گاه که نماز مى‏گزارد.

پرسش از پارسایان و راه‏یافتگان:

»أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى. أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى.»91

چه پندارى اگر او بر هدایت باشد؟ یا به پرهیزگارى وادارد ]براى او بهتر نیست[.

پرسش درباره کافران:

»أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَ تَوَلَّى.»92

آیا چه پندارى اگر تکذیب کند و روى برگرداند.

»أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیق مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ.»93

آیا طمع دارید که ]اینان[ به شما ایمان بیاورند با آن که گروهى از آنان سخنان خدا را مى‏شنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف مى‏کردند و خودشان هم مى‏دانستند.

»قلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.»94

بگو آیا غیر از خدا چیزى را که اختیار زیان و سود شما را ندارد مى‏پرستید و حال آن‏که خداوند شنواى داناست.

پرسش از اهل ایمان:

»وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا.»95

و چرا شما در راه خدا ]و در راه نجات[ مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید، همانان که مى‏گویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‏اند، بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیق مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلً قَرِیبً قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیل وَالاخِرَةُ خَیْر لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً.»96

آیا ندیدى کسانى را که به آنان گفته شد ]فعلا[ دست ]از جنگ[ بدارید و نماز را برپا کنید و زکات بدهید و]لى[ همین که کارزار بر آنان مقرر شد بناگاه گروهى از آنان از مردم ]=مشرکان مکه[ ترسیدند، مانند ترس از خدا یا ترسى سخت‏تر و گفتند: پروردگارا چرا بر ما کارزار مقرر داشتى، چرا ما را تا مدتى کوتاه مهلت ندادى. بگو: برخوردارى ]از این[ دنیا اندک و براى کسى که تقوا پیشه کرده آخرت بهتر است و ]در آن‏جا[ به قدر نخ هسته خرمایى بر شما ستم نخواهد رفت.

»أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا.»97

آیا در ]معانى[ قرآن نمى‏اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیارى مى‏یافتند.

»فَمَا لَکُمْ فِى الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُواْ أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً.»98

شما را چه شده است که درباره منافقان دو دسته شده‏اید با این‏که خدا آنان را به ]سزاى[ آن‏چه انجام داده‏اند سرنگون کرده است آیا مى‏خواهید کسى را که خدا در گمراهى‏اش وانهاده است به راه آورید و حال آن که هر که را خدا در گمراهى‏اش وانهد، هرگز راهى براى ]هدایت[ او نخواهى یافت.

»وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِن واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً.»99

و دین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق‏گرا پیروى کرده است و خدا ابراهیم را دوست گرفت.

پرسش از پاداش اعمال:

»أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّة مِّن نَّخِیلً وَأَعْنَابً تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّة ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَار فِیهِ نَار فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ.»100

آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است، و براى او در آن ]باغ[ از هر گونه میوه‏اى ]فراهم[ باشد، و در حالى که او را پیرى رسیده و فرزندانى خردسال دارد، ]ناگهان[ گردبادى آتشین بر آن ]باغ[ زند و ]باغ یکسر[ بسوزد؟ این گونه، خداوند آیات ]خود[ را براى شما روشن مى‏گرداند، باشد که شما بیندیشید.

»قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرً مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّات تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاج مُّطَهَّرَة وَرِضْوَان مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیر بِالْعِبَادِ.»101

بگو آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم براى کسانى که تقوا پیشه کرده‏اند، نزد پروردگارشان باغهایى است که از زیر ]درختان[ آنها نهرها روان است در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و ]نیز[ خشنودى خدا ]را دارند[ و خداوند به ]امور[ بندگان ]خود[ بیناست.

»أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ.»102

آیا پنداشتید که داخل بهشت مى‏شوید بى‏آن‏که خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد.

پرسش از قیامت:

»فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ. فَکُّ رَقَبَةً. أَوْ إِطْعَام فِى یَوْمً ذِى مَسْغَبَةً...». 103

و تو چه دانى که آن گردنه ]سخت[ چیست؟ بنده‏اى را آزادکردن. یا در روز گرسنگى طعام‏دادن.

»أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادً. إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ. الَّتِى لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِى الْبِلَادِ.» 104

مگر ندانسته‏اى که پروردگارت با عاد چه کرد. با عمارات ستون‏دار ارم. که مانندش در شهرها ساخته نشده بود.

پرسش از برانگیخته شدن انسانها:

»أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ. لِیَوْمً عَظِیمً.»105

مگر آنان گمان نمى‏دارند که برانگیخته خواهند شد. ]در[ روزى بزرگ.

پرسش از فرجام راه:

»فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ.»106

پس به کجا مى‏روید.

پرسش از ایمان التقاطى:

»أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضً فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْئ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلً عَمَّا تَعْمَلُونَ.»107

آیا شما به پاره‏اى از کتاب ]تورات[ ایمان مى‏آورید و به پاره‏اى کفر مى‏ورزید. پس جزاى هر کس از شما که چنین کند جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سخت‏ترین عذابها باز برند و خداوند از آن‏چه مى‏کنید غافل نیست.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً.»108

آیا کسانى را که از کتاب ]آسمانى[ نصیبى یافته‏اند، ندیده‏اى که به جبت و طاغوت ایمان دارند و درباره کسانى که کفر ورزیده‏اند مى‏گویند اینان از کسانى که ایمان آورده‏اند راه‏یافته‏ترند.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدًا.»109

آیا ندیده‏اى کسانى را که مى‏پندارند به آن‏چه به سوى تو نازل شده و ]به[ آن‏چه پیش از تو نازل گردیده ایمان آورده‏اند ]با این همه[ مى‏خواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آن‏که قطعاً فرمان یافته‏اند که بدان کفر ورزند و]لى[ شیطان مى‏خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد.

»قُلْ أَىُّ شَىْ‏ءً أَکْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِید بِیْنِى وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْآنُ لاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَه وَاحِد وَإِنَّنِى بَرِى‏ء مِّمَّا تُشْرِکُونَ.»110

بگو گواهى چه کسى از همه برتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است و این قرآن به من وحى شده تا به وسیله آن شما و هر کس را ]که این پیام به او[ برسد هشدار دهم. آیا واقعاً شما گواهى مى‏دهید که در جنب خدا خدایان دیگرى است. بگو من گواهى نمى‏دهم. بگو: او تنها معبودى یگانه است و بى‏تردید من از آن‏چه شریک ]او[ قرار مى‏دهید بیزارم.

پرسش از اثرگذارى مرگ و قتل پیامبر در ایمان پیروان:

»وَ مَا مُحَمَّد إِلاَّ رَسُول قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِى اللّهُ الشَّاکِرِینَ.»111

و محمد جز فرستاده‏اى که پیش از او ]هم[ پیامبرانى ]آمده و[ گذشتند نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمى‏گردید و هر کس از عقیده خود بازگردد. هرگز، هیچ زیانى به خدا نمى‏رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد.

پرسش از واپسگرایى:

»أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمً یُوقِنُونَ.»112

آیا خواستار حکم جاهلیت‏اند و براى مردمى که یقین دارند، داورى چه کسى از خدا بهتر است.

پرسش از تاریخ:

یک دسته از پرسشها که در قرآن آمده نسبت به گذشته و حرف و حدیثهایى است که مردم درباره آنها کم و بیش، سخنانى شنیده‏اند و از پیامبر مى‏خواهند که درباره حقیقت و چگونگى آنها سخن بگوید.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوف حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ.»113

آیا از ]حال[ کسانى که از بیم مرگ از خانه‏هاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتى پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپارید آن‏گاه آنان را زنده ساخت.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاِ مِن بَنِى إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِی لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِى سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِى سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیم بِالظَّالِمِینَ.»114

آیا از ]حال[ سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن‏گاه که به پیامبرى از خود گفتند: پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم ]آن پیامبر[ گفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد چه بسا پیکار نکنید. گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم، با آن‏که ما از دیارمان و از ]نزد[ فرزندان‏مان بیرون رانده شده‏ایم. پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد جز شمارى اندک از آنان ]همگى[ پشت کردند و خداوند به ]حال[ ستمکاران داناست.

»أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِى رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّىَ الَّذِى یُحْیِى وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِى وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»115

آیا از ]حال[ آن کس که چون خدا به او پادشاهى داده بود ]و بدان مى‏نازید، و[ درباره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه ]مى[کرد، خبر نیافتى؟ آن‏گاه که ابراهیم گفت: پروردگار من همان کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند. گفت: من ]هم[ زنده مى‏کنم و ]هم[ مى‏میرانم. ابراهیم گفت: خداى من خورشید را از خاور برمى‏آورد، تو آن را از باختر برآور. پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمى‏کند.

»أَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَرْیَةً وَهِىَ خَاوِیَة عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِى هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامً ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمً قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامً فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءً قَدِیر.»116

یا چون آن کس که به شهرى که بامهایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد و با خود مى‏گفت: چگونه خداوند، اهل این ویرانکده را پس از مرگ‏شان زنده مى‏کند؟ پس خداوند، او را ]به مدت[ صد سال میراند. آن‏گاه او را برانگیخت، ]و به او[ گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا پاره‏اى از روز را درنگ کردم. گفت: نه، بلکه صد سال درنگ کردى، به خوراک و نوشیدنى خود بنگر که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است، و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشى شده است. این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه‏اى براى مردم قرار دهیم. و به این استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پیوند مى‏دهیم; سپس گوشت بر آن مى‏پوشانیم. پس هنگامى که چگونگى زنده ساختن مرده براى او آشکار شد، گفت: اکنون مى‏دانم که خداوند بر هر چیزى تواناست.

»هَلْ أتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى. إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى.»117

آیا سرگذشت موسى بر تو آمد. آن‏گاه که پروردگارش او را در وادى مقدس طوى ندا در داد.

»هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ. فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ.»118

آیا حدیث ]آن[ سپاهیان. فرعون و ثمود بر تو آمد.

»أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحً وَعَادً وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وِأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.»119

آیا گزارش ]حال[ کسانى که پیش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و شهرهاى زیر و رو شده به ایشان نرسیده است. پیامبران‏شان دلایل آشکار براى‏شان آوردند. خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند، ولى آنان بر خود ستم روا مى‏داشتند.

»فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِیًّا.»120

]مریم[ به سوى ]عیسى[ اشاره کرد. گفتند چگونه با کسى که در گهواره ]و[ کودک است سخن بگوییم.

»إِذْ قَالَ لأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِى عَنکَ شَیْئًا.»121

چون به پدرش گفت: اى پدر چرا چیزى را که نمى‏شنود و نمى‏بیند و از تو چیزى را دور نمى‏کند، مى‏پرستى.

»قَالَ أَرَاغِب أَنتَ عَنْ آلِهَتِى یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِى مَلِیًّا.»122

گفت: اى ابراهیم آیا تو از خدایان من متنفرى اگر باز نایستى تو را سنگسار خواهم کرد و ]برو[ براى مدتى طولانى از من دور شو.

»وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى. إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّى آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّى آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسً أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى.»123

آیا خبر موسى به تو رسید. هنگامى که آتشى دید پس به خانواده خود گفت: درنگ کنید زیرا من آتشى دیدم امید که پاره‏اى از آن براى شما بیاورم یا در پرتو آتش راه ]خود را باز[ یابم.

»أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ. أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِى تَضْلِیلً. وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ. تَرْمِیهِم بِحِجَارَةً مِّن سِجِّیلً. فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفً مَّأْکُولً.»124

مگر ندیدى پروردگارت با پیلداران چه کرد. آیا نیرنگ‏شان را بر باد نداد. و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ابابیل فرستاد. ]که[ بر آنان سنگهایى از گل ]سخت[ مى‏افکندند. و ]سرانجام خدا[ آنان را مانند کاه جویده‏شده گردانید.

 

پرسش از قیامت

»هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ. وُجُوه یَوْمَئِذً خَاشِعَة. عَامِلَة نَّاصِبَة. تَصْلَى نَارًا حَامِیَةً. تُسْقَى مِنْ عَیْنً آنِیَةً.»125

آیا خبر غاشیه به تو رسیده است. در آن روز چهره‏هایى زبونند. که تلاش کرده رنج ]بیهوده[ برده‏اند. ]ناچار[ در آتشى سوزان درآیند. از چشمه‏اى داغ نوشانیده شوند.

»أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ.»126

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و این که شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید.

 

پرسشهایى که خداوند یاد مى دهد

یک دسته پرسشهایى در قرآن کریم است که خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: تو از مخاطب خود این گونه و این امور را سؤال کن.

»قُلْ أَرَأَیْتُکُم إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاء وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ.»127

بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا شما را دررسد یا رستاخیز شما را دریابد اگر راستگویید کسى غیر از خدا را مى‏خوانید. ]نه[ بلکه تنها او را مى‏خوانید و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مى‏گرداند و آن‏چه را شریک ]او[ مى‏گردانید فراموش مى‏کنید.

»قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُم مَّنْ‏إِلَه غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُم بِهِ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الایَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ.»128

بگو به نظر شما اگر خدا شنوایى شما و دیدگان‏تان را بگیرد و بر دلهاى‏تان مهر نهد، آیا غیر از خدا کدام معبودى است که آن را به شما بازپس دهد. بنگر چگونه آیات ]خود[ را ]گوناگون[ بیان مى‏کنیم سپس آنان روى برمى‏تابند.

»قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.»129

بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا ناگهان یا آشکارا به شما برسد، آیا جز گروه ستمگران ]کسى[ هلاک خواهد شد.

»قُلْ مَن یُنَجِّیکُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ. قُلْ اللّه یُنجیکُم منها وَمِن کُلِّ کَرْبً ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِکُونَ.»130

بگو چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا مى‏رهاند در حالى که او را به زارى و در نهان مى‏خوانید که اگر ما را از این ]مهلکه[ برهاند البته از سپاسگزاران خواهیم بود. بگو خداست که شما را از آن ]تاریکیها[ و از هر اندوهى مى‏رهاند باز شما شرک مى‏ورزید.

»دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَنفَعُنَا وَلاَ یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ کَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِى الاَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَاب یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ.»131

بگو: آیا به جاى خدا چیزى را بخوانیم که نه سودى به ما مى‏رساند و نه زیانى و آیا پس از این‏که خدا ما را هدایت کرده از عقیده خود بازگردیم، مانند کسى که شیطانها او را در بیابان از راه به در برده‏اند و حیران ]بر جاى مانده[ است براى او یارانى است که وى را به سوى هدایت مى‏خوانند که به سوى ما بیا. بگو: هدایت‏خداست که هدایت ]واقعى[ است و دستور یافته‏ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.

»وَ مِنَ الاِبْلِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الاُنثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحَامُ الاُنثَیَیْنِ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاکُمُ اللّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمً إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»132

از شتر دو و از گاو دو، بگو آیا ]خدا[ نرها]ى آنها[ را حرام کرده یا ماده‏ها را، یا آن‏چه را که رحم آن دو ماده در بر گرفته است. آیا وقتى خداوند شما را به این ]تحریم[ سفارش کرد حاضر بودید. پس کیست ستمکارتر از آن‏کس که بر خدا دروغ بندد تا از روى نادانى مردم را گمراه کند آرى خدا گروه ستمکاران را راهنمایى نمى‏کند.

»قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِى رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَىْ‏ءً وَلاَ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسً إِلاَّ عَلَیْهَا.»133

بگو: آیا جز خدا پروردگارى بجویم با این‏که او پروردگار هر چیزى است و هیچ کس جز بر زیان خود ]گناهى[ انجام نمى‏دهد.

»قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِىَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِى لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الایَاتِ لِقَوْمً یَعْلَمُونَ.»134

]اى پیامبر[ بگو: زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و ]نیز [ روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده. بگو: این ]نعمتها[ در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند و روز قیامت ]نیز[ خاص آنان مى‏باشد. این گونه آیات ]خود[ را براى گروهى که مى‏دانند به روشنى بیان مى‏کنیم.

»قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.»135

بگو: آیا از شریکان شما کسى هست که آفرینش را آغاز کند و سپس آن را برگرداند. بگو خداست که آفرینش را آغاز مى‏کند و باز آن را برمى‏گرداند. پس چگونه ]از حق[ بازگردانیده مى‏شوید.

»قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّىَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.»136

بگو: آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حق رهبرى کند بگو: خداست که به سوى حق رهبرى مى‏کند. پس آیا کسى که به سوى حق رهبرى مى‏کند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمى‏نماید، مگر آن‏که ]خود[ هدایت‏شود شما را چه شده چگونه داورى مى‏کنید.

»قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَّاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ.»137

بگو: به من خبر دهید اگر عذاب او شب یا روز به شما دررسد. بزهکاران چه چیزى از آن به شتاب مى‏خواهند.

»قُلْ مَن ربُّ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِیَاء لاَ یَمْلِکُونَ لاِ ءَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الاَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء خَلَقُواْ کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَىْ‏ءً وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.»138

بگو پروردگار آسمانها و زمین کیست. بگو: خدا. بگو: پس آیا جز او سرپرستانى گرفته‏اید که اختیار سود و زیان خود را ندارند. بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند یا تاریکیها و روشنایى برابرند، یا براى خدا شریکانى پنداشته‏اند که مانند آفرینش او آفریده‏اند و در نتیجه ]این دو[ آفرینش بر آنان مشتبه شده است. بگو خدا آفریننده هر چیزى است و اوست یگانه قهار.

 

 

پرسشهاى خداوند از پیامبر درباره خود پیامبر

»أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ . وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ. الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَکَ. وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ.»139

آیا براى تو سینه‏ات را نگشاده‏ایم. و بار گرانت را از ]دوش[ تو برنداشتیم. ]بارى[ که ]گویى[ پشت تو را شکست. و نامت را براى تو بلند گردانیدیم.

»أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى. وَوَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى. وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى.»140

مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد. و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد. و تو را تنگدست‏یافت و بى‏نیاز گردانید.

 

روش‏شناسى طرح پرسش

1. ندانى علت پرسش‏گرى

خود نیک مى‏دانید که دو کس هیچ نمى‏پرسد: کسى که علم مطلق دارد و آن کس که جهل مطلق دارد. کسى که علم مطلق دارد چیزى نیست که بخواهد بداند، مگر آن که بخواهد با طرح پرسش، طرف خود را بیازماید و یا آن که مسخره‏اش کند و یا آن که بخواهد از او اقرار بگیرد. انسان جاهل هم نمى‏پرسد; و وجهى هم ندارد که بپرسد، چون چیزى نیست که بخواهد بداند. بدین جهت تعالى و رشد در این دو دسته علم مطلق و جهل مطلق، هرگز وجود نخواهد یافت.

اما دو دسته‏اند که مى‏پرسند: یکى آن که مى‏داند که نمى‏داند. و دیگرى آن کس که نمى‏داند که مى‏داند. این دو، به جهت برخوردارى از علم نسبى و جهل نسبى، در پى زدودن جهل از خود برمى‏آیند. این معنى به گونه‏اى در آیه‏هاى شریفه زیر، بازتاب یافته است:

»وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِى إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.»141

و پیش از تو ]نیز[ جز مردانى را که به آنان وحى مى‏کردیم گسیل نداشتیم. اگر نمى‏دانید از آگاهان بپرسید.

»وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِى إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.»142

و پیش از تو ]هم[ جز مردانى که بدى‏شان وحى مى‏کردیم، گسیل نداشتیم. پس اگر نمى‏دانید از آگاهان بپرسید.

انسان آن چه را که مى‏داند وجهى ندارد که بپرسد، گرچه اشتباه باشد و نداند هم که اشتباه است. از آن جهت که بدان آگاه است، چیزى نخواهد پرسید. جایى و هنگامى مى‏پرسد که نمى‏داند. آیه هم همین معنى را بیان مى‏کند که اگر نمى‏دانید، دلیلى ندارد که همچنان در جهالت و نادانى بمانید، بلکه این شهامت و جسارت را در خود تقویت کنید که بتوانید بپرسید. و از آنان که مى‏دانند و آگاه‏اند بپرسید.

به نظر مى‏رسد که با توجه به فضاى فراهم شده توسط قرآن است که یاران پیامبر به دسته بندى افراد مى‏پردازند و آنان را این گونه طبقه بندى مى‏کنند: مسروق بن اجدع )م. ح: 63 ق( مى‏گوید:

»سه تن در دانش به اوج خود رسیدند: على بن ابى‏طالب در مدینه ]حجاز[ ابن مسعود در کوفه ]عراق[ و ابو درداء در شام. هرگاه این سه نفر با یکدیگر دیدار کنند، ابن مسعود و ابودرداء، از على بن ابى طالب سؤال خواهند کرد. هیچ گاه على بن ابى‏طالب از آن دو سؤال نخواهد کرد.»143

بنابراین متوجه شده‏اند که میزان تشخیص سواد و آگاهى افراد از یک دیگر، پرسش و پاسخ آنان است.

 

2. تعیین عرصه پرسش

»یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَ اللّهُ غَفُور حَلِیم. قَدْ سَأَلَهَا قَوْم مِّن قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا کَافِرِینَ.»144

اى کسانى که ایمان آورده‏اید از چیزهایى که اگر براى شما آشکار گردد شما را اندوهناک مى‏کند مپرسید. و اگر هنگامى که قرآن نازل مى‏شود درباره آنها سؤال کنید، براى شما روشن مى‏شود خدا از آن ]پرسشهاى بیجا[ گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است. گروهى پیش از شما ]نیز[ از این ]گونه[ پرسشها کردند آن‏گاه به سبب آن کافر شدند.

با توجه به روایتى که از حضرت امیر(ع) نقل شده و داستانى که در سوره بقره آمده تا اندازه‏اى ابهام از آیه زدوده مى‏شود. در سوره بقره، بنى اسرائیل به جهت حرص و ولعى که در پرسیدن داشتند، پیاپى سؤال مى‏کردند. گاهى اوقات پرسشها در حوزه باورهاست که هرچه بیش‏تر پرسش شود، فضا روشن‏تر و مفاهیم و معانى آشکارتر مى‏گردد. از خدا، صفات خدا، قیامت، چگونگى قیامت، عذاب، جهنم، بهشت، نعمت، و... از این قبیل امور هرچه بیش‏تر پرسیده شود، میل و رغبت اهل ایمان بیش‏تر مى‏شود.

اما نسبت به حوزه رفتار و کردار باید کمى دقیق و حساس بود. باید توجه داشت که در حوزه رفتار و کردار، هرچه پرسشها بیش‏تر شود، گرچه احتمال مى‏رود که امور شفاف و روشن گردد، ولى احتمال آن هم مى‏رود که با قید و بندهاى اضافى، فرد دچار مشکل شود. بدین جهت باید بین حوزه باورها و رفتار و کردار در پرسش از آنها فرق گذاشت. بنى اسرائیل مشکل‏شان در این بود که با طرح پرسشهاى پیاپى خود را دچار دشوارى و سختى کردند. اگر در همان آغاز که فرمود: گاوى را بکشید، هر گاوى را که مى‏کشتند به مقصود خود مى‏رسیدند. و اگر به مقصود نمى‏رسیدند، مدعى نبوت دچار مشکل مى‏شد. با طرح پرسشهاى ریز، از طرف خداوند قید و بندهایى بیان شد که پیدا کردن مصداق براى آن منحصر به مورد خاص گردید.

کم و بیش، به همین مضمون، از حضرت امیر(ع) بیان شده است که فرمود:

»روزى پیامبر(ص) دستور الهى را براى انجام حج به مردم رساند. شخصى از آن میان برخاست و پرسید: آیا حج عملى است که همه ساله باید انجام دهیم؟ پیامبر بدان پاسخى نگفت. و او بر پرسش خود اصرار ورزید و چندین بار آن را تکرار کرد. به ناچار پیامبر باید بدان پاسخ مى‏فرمود: پیامبر خطاب به وى فرمود: واى برتو! چرا این همه اصرار مى‏ورزى؟ اگر در پاسخ به تو، بلى بگویم مى‏دانى که چه برسرت خواهد آمد؟ حج در همه سال برتو واجب مى‏شود. و تو هم توان انجام همه ساله را نخواهى داشت; پس مخالفت خواهى کرد و گنهکار خواهى شد. مادام که چیزى را براى شما بیان نکرده‏ام نسبت به آن اصرار و لجاجت نورزید. اذا امرتکم بشى‏ء فأتوا منه ما استطعتم. و اذا نهیتکم عن شى‏ء فاجتنبوه.»145

با توجه به پایین بودن آستانه تحمل بیش‏تر افراد، همان بهتر که نسبت به بعضى از امور نا آگاه باشند که اگر آگاه شوند، خود دچار مشکل جدى خواهند شد. کسى که زندگى عادى خود را مى‏کند همین که متوجه شود که مثلاً سرطان دارد، در یک لحظه از این رو به آن رو مى‏شود. در این موارد تأکید قرآن بر این است که نسبت به بعضى از پرسشها مراقب باشید و حساسیت به خرج ندهید و بر آنها اصرار نورزید و لجاجت نکنید که خودتان دچار مشکل مى‏شوید. چنانکه این اتفاق، با اصرار همام بر بیان ویژگیهاى پارسایان براى خود او رخ داد. حضرت امیر(ع) در روایت دیگرى به همین معنى تصریح مى‏فرماید:

»إن اللّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها، و حد لکم حدودا فلا تعتدوها، و نهاکم عن أشیاء فلا تنتهکوها، و سکت لکم عن أشیاء، و لم یدعها نسیانا، فلا تتکلفوها.»146

در عرصه طرح پرسش، باید در یک طبقه بندى بتوانیم پرسش خود را روشن کنیم که با کدام حوزه در پیوند است: باورها، ارزشها، رفتارها، کردارها، و... و در مرحله بعد، متوجه باشیم که در پاسخ به پرسش‏مان سودى براى ما خواهد بود یا خیر؟

نکته ظریفى که در آیه بیان شده این است که پرسش به کشف و آشکار شدن چیزى مى‏انجامد. پرسش پرده ابهام و ایهام را کنار مى‏زند. حال چه بسا این آشکار سازى و بیرون افتادن نهانها و کنار رفتن پرده‏ها، خوب باشد و شاید هم پیامد ناگوارى داشته باشد. باید مراقب بعضى از پرسشهاى خود بود.

در آیات قرآن پرسشها را مى‏توان این گونه دسته‏بندى کرد:

از نظر محتوا: باورها، ارزشها، رفتارها و کردارها.

از نظر پرسش‏گر شاید بتوان این گونه دسته بندى کرد: خداوند، فرشتگان، پیامبران، پیروان ادیان: یهودى و مسیحى کفار و مشرکان.

به نظر مى‏رسد حجم آیاتى که پیرامون پرسش مى‏چرخد بسیار زیاد است و شاید نزدیک به دو هزار آیه و حدود یک سوم قرآن باشد. البته منظور، پرسشهایى است که در خود آیه بیان شده و در پاسخ به آن. آیات دیگرى نیز نازل شده است. وگرنه بسیارى از آیات دیگر در پاسخ به پرسشهایى است که خود این پرسشها در قرآن نیامده است.

 

سخن پایانى

با توجه به حجم بالاى پرسشهاى قرآنى، اثرگذارى آنها در تحول جامعه عرب و آغاز تاریخ جدید، جاى تردید ندارد که این پرسشها زمینه نگاه جدید را در عرب مکه و مدینه فراهم آورد و با گذشت زمانى کوتاه، تبدیل به فرهنگ و تمدن اسلامى گردید. با توجه به آیات قرآن و بررسى پرسشهایى که در خود قرآن آمده است، نکته‏هایى چند را مى‏توان استنباط کرد که گرچه پاره‏اى از آنها در لابه لاى مقاله بیان گردید:

1. از نظر قرآن زندگى بشر از آدم آغاز و هم چنان ادامه دارد تا روزگارى که به پایان برسد.

2. بشر در درازناى تاریخى خود یک خط صاف و هموار را نپیموده است; بلکه همواره همراه با تحول و دگرگونى بوده است و خواهد بود.

3. از آغاز آفرینش انسان تا دوره نوح و از دوره نوح تا دوره پیامبر خاتم(ص) به نظر مى‏رسد در فضاى خاص جغرافیایى که در قرآن بیان شده دو دوره اساسى و بنیادى است.

4. از میزان پرسشهاى مطرح شده در هر عصر و دوره، مى‏توان میزان رشد و توسعه فکرى آن جامعه را مورد بررسى و ارزیابى قرار داد.

5. به میزانى که از آفرینش انسان جلوتر مى‏آییم، به میزان آیاتى که درباره آنها اشارات و توضیحاتى دارد، به نظر مى‏رسد بر حجم پرسشها افزوده مى‏شود.

6. اوج و فراوانى پرسشها در دوره بسیار کوتاه زندگانى پیامبر خاتم است. در آیات زیادى به طرح پرسش پرداخته شده است.

7. به نظر مى‏رسد رابطه و تأثیر پرسش و توسعه آگاهى و پیشرفت علمى جامعه دو سویه و متقابل است. هرچه آگاهى افزایش بیابد، پرسشها نیز افزایش خواهد یافت. و هرچه پرسشها افزایش بیابد، آگاهى نیز افزایش خواهد یافت.

8. به نظر مى‏رسد براى طرح پرسش در قرآن کریم حد و مرزى بیان نشده است، مگر مرز ایجاد دشوارى براى خود انسان. یعنى پرسش تا بدان حد آزاد است که خود پرسش‏گر و دیگران را دچار مشکل و آسیب نکند.

9. بنابراین مرز ممنوعه پرسش عرصه رفتار و ایجاد قید و بند در کردار و رفتار است که چه بسا پرسش‏گر و دیگران را دچار آسیب و یا دشوارى کند.

10. در تمامى عرصه‏ها، به جز آن‏چه بیان گردید، منعى براى طرح پرسش نخواهد بود. و نوع پرسشهایى که به عناوین گوناگون در قرآن آمده، بهترین گواه بر این ادعاست.

11. نکته مهم در پرسشهایى که در قرآن مطرح است، بویژه از جانب انسان، چه افراد عادى و چه انبیاء، براى فهم و آگاهى و یا از سر ژرفکاوى است.

12. با توجه به گذشته تاریخى بشر مى‏توان نتیجه گرفت که این پیشرفت تا فرجام جهان آفرینش همچنان ادامه خواهد داشت.

13. در تفاوت بین انسان و فرشتگان به نظر مى‏رسد تحولى که از نظر تاریخى براى انسان وجود دارد براى فرشتگان وجود ندارد; زیرا پیش از آفرینش انسان و بعد از آفرینش نوع پرسش فرشتگان تغییرى پیدا نمى‏کند.

14. به نظر مى‏رسد بیش‏تر پرسشهایى که در قرآن از جانب انسانها مطرح شده است، ناظر به دگرگونیهایى است که رخ داده است. و این دگرگونیها سبب آن شده که فرد نتواند این دگرگونى را در درون خود حل و فصل کند. مانند پرسشهاى ابراهیم، یا هاجر و حتى پرسش فرشتگان و یا پرسش شیطان که در نوع این پرسشها، تغییر و تمایز به گونه‏اى آشکار و یا نهان نهاده شده است.

15. نگارنده از این منظر، تورات و انجیل را مطالعه نکرده، ولى مى‏توان حدس زد که حجم پرسش در کتاب تورات و انجیل بسیار کم‏تر از قرآن کریم باشد. چنانکه این تفاوت بین تورات و انجیل نیز باید وجود داشته باشد.

16. همه آن‏چه گفته آمد، در حوزه جغرافیایى است که قرآن از آن سخن گرفته است و مقایسه هم باید در همین حوزه اتفاق بیفتد، نه آن که این حوزه را با یونان و دیگر جاها مقایسه کرد.

17. اگر پرسش مى‏تواند بیان‏گر رشد و تعالى یک جامعه باشد، پس پیش‏گیرى و ممانعت از پرسش و پرسش‏گرى، خسارت غیر درخور جبرانى در پى خواهد داشت که زیان آن به همه بشریت خواهد رسید، نه فقط به قوم و گروه خاص، چنانکه سود هر پرسش به همگان خواهد رسید.

18. اگر تاریخ بعد از اسلام با پیش از اسلام، فقط به همان میزان که در قرآن آمده است مقایسه شود، به نظر مى‏رسد مى‏توان راز و علت شکل‏گیرى و شکوفایى و رشد تمدن اسلامى و در فرجام، فروپاشى آن را فهم کرد که فراوانى پرسش‏گرى و پیش‏گیرى از آن، نقش اصلى و کلیدى داشته و دارد که تساهل و تسامح از شاخه‏هاى آن است.

19. به گواه قرآن اگر جامعه ایران بخواهد در تولید اندیشه، پیشگام باشد، باید عرصه را براى طرح هرنوع پرسش فراهم آورد و پرسش‏گرى به عنوان فرهنگ همگانى در سطح جامعه به حقیقت بپیوندد. چنانکه این فرهنگ در قرن اول و دوم و سوم شکل گرفت و به سامان شد و در قرن چهارم به اوج شکوفایى خود رسید و تمدن اسلامى را فراهم آورد. باشد که دگرباره بتوانیم فرهنگى نوین مبتنى بر اقتضاءهاى جدید بشرى بر پایه‏هاى استوار یکتا پرستى فراهم آوریم.

پى‏نوشتها:
1. نسا، 153.
2. تمامى ترجمه‏ها از مهدى فولادوند است که در پاره‏اى موارد اندکى دستکارى شده است.
3. بقره، 108.
4. الرحمن، 29.
5. بقره، 30.
6. ذاریات، 56.
7. اعراف، 12.
8. اعراف، 172.
9. بقره، 35.
10. مائده، 28 - 27.
11. مائده، 31 30 29.
12. هود،  46 - 37.
13. بقره، 213.
14. المیزان، ج127/2.
15. نهج البلاغه، آیتى، خ 55.
16. یونس آیه19.
17. تفسیر نمونه، ج60/2، ذیل آیه 213.
18. بقره، 260.
19. هود، 72.
20. هود، 73.
21. نمل، 55 - 54.
22. کهف، 67 - 66.
23. کهف، 72 - 71.
24. کهف، 75 - 74.
25. کهف، 76.
26. بقره، 67.
27. بقره، 68.
28. بقره، 69.
29. نمل، 36.
30. نمل، 28.
31. نمل، 40.
32. نمل، 41 و42.
33. آل عمران، 47.
34. مائده، 116.
35. سیره ابن هشام، محمد بن اسحاق بن یسار مطلبى، ج 195/1، مکتبة محمدعلى صبیح، 1383 ق.
36. قیامت، 13 - 6.
37. احزاب، 63.
38. اعراف، 187.
39. نازعات، 46- 42.
40. نبأ، 2 - 1.
41. اعراف، 187.
42. بقره، 189.
43. بقره، آیه217.
44. بقره، 215.
45. بقره، 219.
46. انفال، 1.
47. بقره، 219.
48. بقره، 220.
49. بقره، 222.
50. اسرا، 85.
51. کهف، 83.
52. طه، 105.
53. مائده، 4.
54. انعام، 130.
55. مائده، 18.
56. بقره، 186.
57. بقره، 77.
58. بقره، 140.
59. توبه، 78.
60. توبه، 104.
61. علق، 14.
62. بلد، 7.
63. بلد، 5.
64. بلد، 11 - 8.
65. فجر، 5.
66. غاشیه، 20 - 17.
67. عبس، 18.
68. نازعات، 27.
69.نبأ، 13 - 6.
70. بقره، 28.
71. بقره، 107.
72. بقره، 245.
73. آل عمران، 83.
74. نسا، 49.
75. فاطر، 3.
76. انعام، 6.
77. رعد، 16.
78. رعد، 16.
79. هود، 24.
80. زمر، 9.
81. هود، 24.
82. زمر، 9.
83. بقره، 44.
84. توبه، 19.
85. توبه، 109.
86. یونس، 34.
87. انعام، 47.
88. انعام، 21.
89. تکویر، 9.
90. علق، 9 و10.
91. علق، 12 - 11.
92. علق، 13.
93. بقره، 75.
94. مائده، 76.
95. نسا، 75.
96. نسا، 77.
97. نسا، 82.
98. نسا، 88.
99. نسا، 125.
100. بقره، 266.
101. آل عمران، 15.
102. آل عمران، 142.
103. بلد، 14- 12.
104. فجر، 6.
105. مطففین، 4و5
106. تکویر، 26.
107. بقره، 85.
108. نسا، 51.
109. نسا، 60.
110. انعام، 19.
111. آل عمران، 144.
112. مائده، 50.
113. بقره، 243.
114. بقره، 246.
115. بقره، 257.
116. بقره، 259.
117. نازعات، 15.
118. بروج،  18 - 17.
119. توبه، 70.
120. مریم، 29.
121. مریم، 42.
122. مریم، 46.
123. طه، 10 - 9.
124. فیل، 2 - 1.
125. غاشیه، 1.
126. مومنون، 115.
127. انعام، 41 - 40.
128. انعام، 46.
129. انعام، 47.
130. انعام، 63.
131. انعام، 71.
132. انعام، 144.
133. انعام، 164.
134. اعراف، 32.
135. یونس، 34.
136. یونس، 35.
137. یونس، 50.
138. رعد، 16.
139. انشراح، 1.
140. ضحى، 8 - 6.
141. سوره انبیاء، 7.
142. سوره نحل، 43.
143. مختصر تاریخ دمشق، ج 27/18.
144. مائده، 102 - 101.
145. مجمع البیان، طبرسى، ج 429/3، مؤسسه اعلمى، بیروت، 1415 ق.
146. همان.