حوزه در چند دهه اخیر، از نظر نقش و جایگاه، در جامعه شیعى گسترش و اهمیت یافته است. این گستردگى، امرى روشن و طبیعى است; چرا که:
1. رشد جمعیت کشورى چون ایران مىطلبیده است که همپاى فزونى نفوس، نهادهاى گوناگون اجتماعى نیز توسعه یابند.
2. با رشد جامعهها و گسترش مدنیت، همراه همه نیازهاى مادى و معنوى و علمى و فرهنگى و اقتصادى، نیاز به معرفت و معنویت دینى نیز فزونى یافته و اقتضاى بالندگى حوزههاى دینى شدت یافته است.
3. رخداد انقلاب اسلامى در سه دهه گذشته و نقش آن در احیاى دوباره اندیشه دینى و دین باورى در جامعههاى اسلامى، بلکه در پهنه و گستره جهان و نقشآفرینى و طلایهدارى دوباره دین در عرصه سیاست و اصلاحگرى اجتماعى و رویارویى نهاد دین و معنویت با سلطههاى کوچک و بزرگ سیاسى و اقتصادى و نظامى، همه و همه، سبب گردید تا نگاهها به حوزه و نهاد روحانیت دگرگونى یابد و تحلیلها درباره آن، دیگر شود و به دنبال آن، انتظارها و کارکردها نیز تفاوت یابد.
در این فرایند، هم نگاهِ دین باوران به حوزهها فرق کرد و دیگر شد و هم نگاهِ دین ناباوران و دین ستیزان تغییر کرد.
دین باوران، متوجه شدند که در نهاد دین و ساختارهاى دینى نیروى روى هم انباشته و سخت دگرگون کنندهاى نهفته است و مىتوان از آن در جهت دگرگونیها و اصلاحات اجتماعى بهره برد. و دین ناباوران نیز با شگفتى دریافتند که در لایههاى تو در توى باورها و ساختارهاى دینى، برخلاف همه فشارها، تهدیدها و تنگناهایى که در درازاى تاریخ، تحمل کرده است، جان توانمندى جریان دارد که مىتواند از پس قرنها سردى و رخوت جامعهها، ناگهان طوفانى شگرف و سخت بزرگ برپا کند و عیسىگون، جان بر تن فسرده نسلها بدمد!
دین ستیزان دریافتند که برخلاف همه دشمنیها، کینهورزیها و تلاشهایى که صورت دادهاند، عنصر دیانت و معنویت را دست کم گرفته بودند.
به هر حال، حوزه امروز، در گذشته چنین نبود، هرچند در ادوار پیشین، گاه فرازها و نشیبها، صعودها و نزولهاى پى در پى داشته است; اما در هیچ دوره تا این اندازه، گسترش یافته، اثرگذار و نقشآفرین نبوده است. شک نیست که نقش حوزه دین و روحانیت دینى در تاریخ گذشته جامعه شیعى، هرگز کمرنگ نبوده است و در هر تحول و اقدام مثبت و استبدادستیز، حضور پررنگ آن را مىتوان شاهد بود، چه در داعیهدارى و عدالتخواهى و قانونگرایى مشروطیت و چه در مبارزه با استعمار اقتصادى، فرهنگى و سیاسى قدرتهاى جهانى و منطقهاى، چه در نهضت ملى شدن صنعت نفت و قطع نسبى سلطه بریتانیا از منابع، حوزه و عالمان دینى نقش آفرین، طلایهدار و در عرصه بوده و در هر زمان سازوار با نیازها، اقتضاءها و تواناییها و ضرورتها، رسالت خویش را به انجام رساندهاند. اما همچنان که یاد شد، این بروز و ظهور نوسان داشته و عوامل مختلف بر آن، اثرگذار بوده است.
سهم نهادهاى دینى در پایایى ادیان و مکاتب
به حکم عقل و ضرورتِ زندگى اجتماعى، نهادى مىبایست عهدهدار فهم دین و تفسیر پیامها و برابرسازى اصول و قواعد بر حالتها و زمینههاى دگرگون شونده باشد و مرزبانى قلمروهاى عقیدتى و عملى آن را بر عهده گیرد. چنانکه در همه ادیانِ مطرحِ جهان، همواره نهادى دینى و اجتماعى، عهدهدارِ فهم و تفسیر دین و تبلیغ و ترویج آن بوده است.
در دین یهود، مسیح، زرتشت و حتى ادیان هندى و چینى نیز این نهاد نقش داشته و دارد.
حتى مکتبهاى بشرى، زمانى که پشتوانه یا حامى یک نظام سیاسى قرار گرفته و در عمل وارد عرصه جامعه شدهاند - اگرنه از سوى مردم - دست کم از سوى دولتمردان و عناصر سیاسى، سازمانها و گروههاى ویژهاى براى پاسدارى از آن مکتبها، رواج دادن و استوارسازى آنها تعیین و تعریف شده و مورد حمایت قرار گرفتهاند. این حمایت، گاه به صورت تشکیل احزابِ همراه و هماهنگ کمکهاى مالى و آمادهسازى زمینهها در صحنههاى فرهنگى و تبلیغى و انتخاباتى بوده و گاه به شکل وارد ساختن مبانى و آموزههاى آن مکتب در لابهلاى متون درسى در سطحها و لایههاى گوناگون آموزشى و یا اختصاص کرسى درسى و گرایش مطالعاتى و پژوهشى در دانشگاهها و سازمانها و مراکز علمى و پژوهشى بوده است.
بى این تدبیرها و دوراندیشیها، هیچ دین یا مکتب یا باور اجتماعى نمىتوانسته و نمىتواند پایائى لازم را در یک جامعه داشته باشد.
بلى! نام این نهادها و ساختار تشکیلاتى و روشها و کارکرد آنها یکسان نبوده و فرقهایى داشته است; اما روح همه آنها پاسدارى و نگاهبانى از یک باور و اندیشه و روش، در جامعه هواخواه بوده است.
اندیشهها و باورها، چه الهى و چه انسانى، چه علمى و چه غیرعلمى، بدون روشنگرى و تفسیر و تحلیل و تلاش براى ماندگارى و قوامیابى، استمرار بایسته نمىیابند و اگر هم به اسم و ظاهر استمرار یابند، از نظر محتوا مسخ مىشوند و گاه به ضدخود دگر مىشوند و رفته رفته، از خداپرستى به بتپرستى و از آیین انسانى به آیین ضدبشرى و از دموکراسى به استبداد و از احیاى حقوق زحمتکشان به دیکتاتورى احزاب منتهى مىگردند، در حالى که همچنان نام و نشان و شعارهاى نخست را به دنبال مىکشند!
البته لازم به یاد است که تحریف ادیان و خاموش شدن نویدهاى اولیه یک اندیشه و باور و دگر شدن فروزشِ یک شعار انسانى و ارزشى به خاکسترى تیره، یا شعلهاى سوزنده و گدازنده، گاه برخاسته و سرچشمه گرفته از نبود عالمان راستین و روشنگران و مفسران هوشمند است و زمانى هم سرچشمه گرفته از قراءتهاى سطحى و تفسیرهاى انحرافى و فرصت طلبیها، و عوام فریبیهاى نخبگان علمى و اجتماعى و سیاسى است.
در قرآن و روایات، این دو موضوع مورد توجّه بوده است:
قرآن به پیروان ادیان آسمانى - یهودیان و مسیحیان - یادآور مىشود: فلسفه آمدن پیامبر جدید، آن است که همچنان راه دیانت و ایمان را روشن نگاهدارد و نگذارد گذشت زمان باعث به فراموشى سپرده شدن باورها و ارزشها بشود.
»یا اهل الکتاب قدجاءکم رسولنا یبیّن لکم على فترةً من الرُسُل اَن تقولوا ما جاءنا مِن بشیر و لانَذیر... »1
اى اهلکتاب! فرستاده ما ]محمد ص[ پس از مدتى که پیامبرى مبعوث نشده بود، به سوى شما آمد، تا آنچه را که نیازمند به آن هستید ]و در فهم و دریافت آن گرفتار ابهام و یا کج فهمى شدهاید[ براىتان روشن سازد، تا نگویید ]چون[ بشارت دهنده و انذار کنندهاى براى ما نیامد ]ما گرفتار انحراف و کجروى شدیم![
از این آیه به روشنى استفاده مىشود که خداوند به عنوان آفریدگار انسان و آگاه به خصلتها و نیازهاى او، این نکته را به روشنى بیان کرده است که آمدن یک پیامبر در تاریخ و رها کردن مردم کافى نیست، بلکه باید همواره در فاصلههاى لازم، پیام تکرار شود، زوایاى آن روشن گردد و دوباره فرادید و اندیشه مردم قرار گیرد. و اگر چنین نشود، جامعه انسانى گرفتار کجروى و بدفهمى و ابهام مىشود و در این کجروى نزد خدا معذور خواهد بود. در قرآن این موضوع با بیانى دیگر نیز مطرح شده است:
»ولو انّا اهلکنهم بعذاب من قبله لقالوا ربّنا لولا اَرسلتَ الینا رسولاً فَنَتَّبع ایاتِک مِن قبلِ اَن نَزِلَّ ونَخزى»2
اگر ما پیش از فرستادن قرآن و پیامبر جدید، به خاطر کارهاى خلاف و ناروا ]مشرکان و کافران را[ بازخواست و عذاب مىکردیم، آنان مىگفتند: پروردگارا! چه مىشد که فرستادهاى به سوى ما مىفرستادى و ما در پرتو روشنگرى او آیات تو را مىپذیرفتیم و پیروى مىکردیم و گرفتار لغزش و گمراهى نمىشدیم.
از سوى دیگر قرآن، در ادامه بعثت پیامبران، حضور عالمان و دینشناسان و مبلغان دینى را ارج نهاده، ولى یادآور شده است که ارجمندى این عالمان و مبلغان تا زمانى است که حقایق را کتمان نکنند، به خاطر منافع مادى، به تحریف و وارونهسازى متون و معارف دینى نپردازند!
قرآن از عالمان و مبلغان دینىِ حقگرا، اینگونه ستایش مىکند:
»ذلک بانّ منهم قِسّیسین و رُهباناً وانّهم لایستکبرون»3
این که شمارى از اهل کتاب ]مسیحیان[ به اهل ایمان و اسلام دوستى مىورزند و راه دشمنى نمىپیمایند، از آن روست که شمارى از آنان کشیشان و راهبان ]دانایان و پرهیزگاران[اند و نیز به خاطر این است که در پذیرش حق تکبّر و منیت ندارند.
خداوند در قرآن، گروهى از همین عالمان و مبلغان و داعیهداران دینى را، به خاطر دنیاگرایى و حرامخوارى نکوهش کرده است.
»انّ کثیراً من الاحبار و الرهبان لیأکلون اموال الناس بالباطل و یَصُدون عَن سبیلاللّه... »4
بسیارى از عالمان دینى یهود و راهبان مسیحى اموال مردم را به ناروا مىخورند و آنان را از راه خدا باز مىدارند!
این مفاهیم در روایات با شرح بیشترى یاد شده است.
پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
»علماء امّتى کانبیاء بنىاسرائیل»5
عالمان امت من نقش و جایگاهى چونان پیامبران بنىاسرائیل دارند.
این تعبیر از آن جهت مىتواند باشد که کارکردِ عالمان اسلامى پس از رحلت رسول خدا(ص) و به درازا کشیده شدن فاصله امت با پیامبر(ص)، همانند کارکرد پیامبران بسیارى است که در بنىاسرائیل از سوى خدا برانگیخته مىشدند تا دین حضرت موسى یا حضرت عیسى(ع) را به گوش جان مردم فروخوانند و از تحریف و مهجوریت دور سازند.
امام صادق(ع) مىفرماید:
»اِنَّ العلماء ورثة الانبیاء»6
عالمان میراث بران و میراث داران پیامبراناند.
روایات در این زمینه بسیار است و این چند روایت را از باب نمونه یادآور شدیم.
در مجموعهاى دیگر از روایات، به بعد دوم; یعنى نکوهش عالمانى که به دلیلهاى گوناگون گرفتار دنیازدگى شده و وظیفه خود را در روشنگرى درست دین و عمل به آن انجام نمىدهند، اشاره شده است:
»قیل له اَىُّ الناس شرّ؟ قال: العلماء اذا فَسَدُوا»7
از رسول خدا پرسیده شد که کدام یک از مردم بدترند؟
پیامبر فرمود: عالمان، آن گاه که فاسد شوند.
در روایتى از امام صادق(ع) آفت عالمان و آسیبهایى که آنان را تهدید مىکند، هشت مورد معرفى شده است:
1. طمع
2. بخل
3. ریا و تعصبورزى بىجا
4. گرایش و علاقهمندى به ستایش شدن
5. ابراز قاطعانه مطالبى که حقیقت آن را نیافتهاند
6. لفظپردازیهاى بىمورد
7. شرم نداشتن از خدا
8. فخرفروشى و ترک عمل به دانستههاى خود
کارکرد مرجعیت دینى در حیات اجتماعى اسلام
آنچه امروز زیر عنوان: مرجعیت و فقاهت در جامعه شیعى جایگاه یافته است، ریشه در آموزههاى قرآنى و نبوى و رهنمودهاى اهلبیت، علیهمالسلام، براى پاسدارى از دین و استوارسازى کیان و هویت دیندارى در جامعههاى اسلامى دارد.
و چنانکه یاد شد، اگر این آموزهها و رهنمودها و تدبیرهاى درون دینى و برخاسته از آموزهها هم نبود، به حکم عقل و بایستگیهاى زندگى اجتماعى، چنین نهادى ضرورى مىنمود.
نبود مرجعیت دینى در جهان اسلام مىتوانست به حذف تدریجى معرفت و باور دینى از جامعه اسلامى بینجامد و آن همه بزرگداشت تکریمى که نسبت به عالمان و فقیهان در منابع دینى صورت گرفته است از این روست که عالمان و فقیهان مىبایست در فَترَت پس از پیامبر(ص) و غیبت امام عصر(ع) کارى پیامبرى کنند و میراثبَر انبیا باشند و رسالتى چونان رسالت آنان را ایفا کنند.
پرورش نیروهاى دینشناس و قرآن فهم از عصر نبوى آغاز گردید و در عصر امامان(ع) گسترش یافت و در عصر غیبت، به عنوان یک نهاد رسمى و شناخته شده درآمد.
تلاش براى فهم قرآن و معارف دین از سوى امت اسلامى، امرى طبیعى بوده و همگان درصدد برآمدند تا به گونهاى محضر پیامبر را درک کنند و از معارف دین بهره گیرند، ولى قرآن تدبیر کار را به گونهاى دیگر مطرح کرد و فرمود:
»وما کان المؤمنون لینفروا کافة ولولا نفر مِن کل فرقة طائفة لِیَتَفَقَّهُوا فى الدین ولِیُنذِرُوا قومَهُم اذا رجعوا الیهم»8
گرویدگان براى آن نِینَد که همگى ]براى جنگ[ بیرون روند. پس چرا از هر گروهى دستهاى نروند، تا در کار دین، دانش جویند و به مردم خویش بیم دهند، آنگاه که به سوىشان بازآیند، باشد که پروا کنند.
پایه آگاهى ماهرانه و شناخت دقیق و همهسویه در مسائل دین و شکلگیرى نهاد کارشناسى دینى و فقاهت - به معناى گسترده آن - با این بیان قرآنى بنیانگذارى شد و در استوارسازى و ژرفا بخشى به آن پیامبر(ص) فرمود:
»الفقهاء أُمناء الرَّسُول»9
فقیهان ]آنان که دین را به گونه ژرف و دقیق درک کردهاند[ امانتداران پیامبرند.
امام على(ع) فرمود:
»العلماء حُکّام على الناس»10
عالمان، حکمران بر مردماند ]شأن قضاوت و مدیریت درخور آنان است[.
امام حسین(ع) فرمود:
»مجارى الامور والاحکام على ایدى العلماء باللّه»11
راههاى گردش کارها و احکام در دست عالمان الهى است.
در روایتى که به امام على بن موسى الرضا(ع) نسبت داده شده، چنین آمده است:
»منزلة الفقیه فى هذا الوقت، کمنزلةِ الانبیاء فى بنىاسرائیل»12
جایگاه فرد فقیه و دینشناس ژرفنگر در این زمان، چونان جایگاه انبیا در میان بنىاسرائیل است.
امام عسکرى(ع) در آستانه پایان یافتن حضور خط امامت در میان امت، براى جامعه دینداران و دینخواهان، برنامهاى جامع و همیشگى را ترسیم کرد و فرمود:
»... فامّا مَن کان مِنَ الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً على هواه، مطیعاً لامر مولاه، فَلِلعوامِ ان یُقَلِّدوه وذلک لایکونُ الاّ بعض فقهاء الشیعه لاجمیعَهم»13
از این پس ]که امام در میان امت حضور آشکار ندارد و براى دریافت احکام و اجراى حدود و قوانین الهى، امام در میان مردم نیست[ باید از میان فقیهان و ژرفاندیشان دین شناس، کسانى را شناسایى کرد که داراى این ویژگیها باشند: خود را از فرو غلتیدن در گناه و خطا و هوس مصون دارند، دین خویش را پاسدارند، با گرایشهاى نفسانى خود مخالفت ورزند، به فرمان مولاى خویش، گردن نهند. فقیهى که چنین ویژگیهایى را دارا باشد، پس مردمان که از چنین فقاهتى نابهرهمندند، مىباید از آنان پیروى کنند و البته فقیهانى با این ویژگیها، همه جا حضور ندارند و پریاب نیستند، بلکه تنها شمارى از فقیهان شیعه، از این ویژگیها، برخوردارند.
شایان توجه این که، اگر این روایات هم در منابع دینى نبود، راه منطقى دیگرى وجود نداشت، بلکه جامعه دینداران، به حکم عقل و خرد انسانى، به طرحى همانند آن مىرسیدند; چرا که در هر میدان علمى و عملى - چه مادى و چه معنوى، چه خرد و چه کلان، مدیریت شایسته باید از این سه ویژگى برخوردار باشد:
1. آگاهى ماهرانه، دقیق و همه سویه.
2. امنیت اخلاقى.
3. توانمندى اجرایى.
رسالتهاى متفاوت مرجعیت دینى در ادوار تاریخى
آنچه باید از نظر دور نداشت این است که زمینههاى تاریخى و نیازها و اقتضاءهاى جامعه اسلامى - بلکه هریک از جوامع اسلامى - از عصر نبوى تا کنون، همواره دستخوش دگرگونیها و دگردیسیها بوده است.
بخشى از این دگرگونیها بنیادىتر و پارهاى روبنایىتر و ویژه برهه و دورهاى بوده است. اهمیت توجه به این دگردیسیها بدان جهت است که مرجعیت دینى و نظام علمى و سازمان اجرایى و تبلیغى و پژوهشى و آموزشى حوزهها، مىبایست سازوار با این نیازها و ضرورتها، حرکت علمى و آموزشى و تبلیغى و پژوهشى خود را گردهریزى و سازماندهى کند. و در هر عصر و محیط رسالتى روشن و هدفى برجسته براى خود بنگارد.
روشن است که رسالت اصلى عالمان دینى و نظام روحانیت، همواره حرکت در جهت فهمیدن بهتر دین و فهماندن آن به مردمان و جلوگیرى از خطرها، رویارویى با بیمدهىها و از میان برداشتن شبههها و اجرایى ساختن ارزشها و باورهاى دینى در جامعه اسلامى است. ولى روش و شیوه و گونه پیاده کردن و به کار بستن این رسالت مهم، در هر زمان و مکانى دگرسان بوده و کارهاى گوناگونى را طلب مىکرده است. و گاه در یک برهه زمانى، لازم بوده است که مرجعیت دینى، چند وظیفه مهم را برعهده گیرد و همزمان به انجامِ رسالتهاى گوناگون بپردازد.
نخستین حوزه علمى و رسالت آن
شکلگیرى نخستین حوزه علمى به عصر نبوى باز مىگردد. این حوزه ار نظر معیارهاى امروزى، بسیار ابتدایى و ساده مىنمود; زیرا کافى بود که فرد تنها خواندن و نوشتن را بداند و محضر رسول خدا را درک کرده و آیات وحى را شنیده باشد.
در مقابل، رسالت و وظیفه این حوزه آغازین نیز ساده و به دور از پیچیدگى - با این حال مهم - مىنمود و آن عبارت بود از: گردآورى زودهنگام و دقیق آیات وحى و نیز آموزاندن آنها به علاقهمندان.
این تدبیر، از خود پیامبر بود که براى جلوگیرى از تحریف قرآن و اختلاف نسلهاى بعد در بهرهگیرى از این سرچشمه زلال وَحیانى، نخست مسلمانان را به فراگیرى مهارت خواندن و نوشتن برانگیزاند و سپس گروهى از آنان را مأمور ساخت تا هرکدام جداگانه آنچه را پیامبر به عنوان قرآن قراءت مىکند، ثبت کنند.
بنابراین، کاتبان وحى و قاریان قرآن، در شمار نخستین گروههاى علمى - دینى قرار گرفتند. علمى که بیشتر پاسدار متن قرآن بود و کمتر دغدغه تفسیر و تأویل و برابرسازى داشت.
دومین حوزه علمى
همزمان با حوزه نخست، حوزه دیگرى مىبایست شکل گیرد که رسالت آن جدىتر و پیچیدهتر از حوزه نخست بود و آن، پاسداشت از مفاهیم محتوایى قرآن و سنت پیامبر(ص) بود.
حفظ واژگانى قرآن و سنت، با همه اهمیت، براى مخاطبان عصر نزول، چندان دشوار نبود; زیرا هم کاتبانى پرورش یافته بودند و هم عرب - که در آن عصر، در اساس داراى فرهنگ حفظى و ذهنى بود و کمتر با فرهنگ نوشتارى انس داشت - از آمادگى حفظ آموزههاى دینى برخوردار بود و این کار براى او، امرى دشوار به شمار نمىآمد.
اما جنبه معرفتى و درک ژرف مفاهیم وحى و سنت پیامبر(ص) بسى دشوار مىنمود; زیرا درک مفاهیم اصولى و کلى و بنیادى یک اندیشه و جداسازى اصول از فروع، نیازمند آگاهىهاى پیشین و ظرفیت و گنجایى علمى است و مخاطبان عصر نزول، به دلیل نداشتن پیشینه فرهنگى مناسب و ابزار لازم دادوستد دانش، آمادگى کافى را براى انجام این رسالت نداشتند.
رسول خدا(ص) براى برآوردن این نیاز جدّى و چارهسازى آن، راه دیگرى را پیمود و آن عبارت بود از: قرار دادن عترت در کنار قرآن; چرا که عترت توانایى و گنجایى دریافت مفاهیم قرآن و سنت نبوى را فراتر از توانایى و گنجایى رایج و معمول دیگر مخاطبان عصر نزول داشتند و مىبایست در مجالى گستردهتر از حیات جسمانى پیامبر(ص) سنت او را براى نسلهاى بعد روشن کنند و به تفسیر و تأویل قرآن همت گمارند، اصول را از فروع، زیر بناها را از روبناها جدا سازند، هدفهاى اصلى آیات وحى، چگونگى برابرسازى آیات و روایات بر شرایط دگرگون شونده، نیازهاى بشرى در عرصههاى اقتصادى، پیوندها و پیوستگیهاى اجتماعى، حقوقى و... شرح دهند.
سَریان و جارىسازى این گنجایى به جامعه اسلامى، نیاز به مجالى طولانىتر داشت و 23 سال دوره رسالت پیامبر، بلکه ده سال حضور آن گرامى در مدینه که مجال مناسبترى را براى آموزاندن و فراهم کردن زمینه یادگیرى معارف پدید آورده بود، به طور طبیعى نمىتوانست از دل جامعه بدوى عربستان عصر نزول، مردمى ژرفنگر و فرهیخته و مفسر و مجتهد پدید آورد، بلکه مهمترین گام در این زمان، نفى فرهنگ جاهلى شرک و ورود به ساحتِ ایمان بود، همان چیزى که قرآن به روشنى آن را بیان کرده است:
»اذا جاء نصراللّه والفتح ورأیت الناس یدخلون فى دین اللّه افواجاً فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توّابا»14
هرگاه یارى خدا و پیروزى فرارسد و کسانى را بینى که گروه گروه به دین خدا درآیند. پس با سپاس، پروردگار خویش را به پاکى بستاى، و از او آمرزش خواه که پذیراى توبه است.
ولى این روىآورى گسترده به اسلام، که در سالهاى پایانى عمر رسول خدا(ص) صورت گرفته بود، آغاز کار مسلمانى، در جامعه بزرگ اسلامى، با نیازهایى افزون شونده، زمینهها و پرسشهایى متفاوت روبهرو بود. در این برهه بس مهم، این عترت بودند که به عنوان اوصیاى پیامبر و عالمان ربانى، مىبایست شأن معلّمى پیامبر(ص) را ادامه دهند و حوزه معرفتى و اخلاقى و اجتماعى تازه پاگرفته امت اسلامى را بدون راهنما، روشنگر و استاد نگذارند و کار درسآموزان را به خودشان واننهند! و راه تأویلها و تفسیرهاى ناروا از دین و قرآن را ببندند و با تفسیرهاى روشن و ترازمند و دقیق از بر کرسى پیامبر فرارفتن عالم نمایان جلوگیرى کنند و به مردم آگاهى دینى بدهند، تا اسرائیلیات به جاى تفسیر قرآن و روایات جعلى به عنوان سیره و سنت نبوى، ساحت ذهن و فکرشان را درننوردند.
سومین حوزه معرفت دینى
با رحلت رسول خدا(ص) تلاشهاى گسترده و ژرف حوزه دوم ادامه یافت، بلکه شدت و ضرورت بیشترى پیدا کرد; زیرا با حضور رسول خدا(ص) کار جعل و حدیث سازى براى جاعلان و کینهتوزان و اسلام ستیزان، چندان آسان نبود و اگر مفهوم یا مصداقى مورد اختلاف قرار مىگرفت، با مراجعه به شخص پیامبر، موضوع به آسانى روشن مىشد و به نتیجه مىرسید. اما پس از رحلت پیامبر، هم کار جاعلان آسان مىنمود و هم وجوه راویان و مدعیان و قاریان بسیار، به نتیجه رسیدن و به سامان شدنِ مسائل اختلافى و برداشتها و نقلهاى ناهمگون و ناهمساز را دشوار مىساخت.
همزمان با ادامه حوزه معرفتى دوم، سومین محور مورد بحث در جهان اسلام، پدیدار شد و آن عبارت بود از طرح دیدگاههاى گوناگون درباره مسائل سیاسى و اجتماعى امّت اسلام.
مسلمانان، در این که جامعه اسلامى نیاز به مدیریت سیاسى دارد، تردید نکردند - جز گروههایى از خوارج که صداىشان به جایى نرسید و در لابهلاى واقعیتهاى زمان گم شدند و حتى بعدها خود به تشکیل حکومت روآوردند - اما این که چه کسى، با چه ویژگیهایى و با چه دانشى و با چه مشروعیّت و توانمندى باید مدیریت جامعه اسلامى را برعهده گیرد؟ موضوع مهمى بود که شمارى آسان از کنار آن گذشتند و با روش پیرمحورى نظام قبیلهاى عرب، یکى از مهمترین و پیچیدهترین مسائل امت اسلامى را، که مىتوانست مبناى حکومت و مدیریت در طول هزاران سال قرار گیرد، با حضور شمارى انگشت شمار و در ظرف چند ساعت، به گمان خود رسیدگى و سامان دادند و پایههاى اندیشه سیاسى در نخستین جامعه دینى، این چنین ریخته شد!
در این حوزه، شاگردان به جاى این که مبصر باشند، معلم شدند و کسى را که پیامبر اکرم(ص) به عنوان معلّم معرّفى کرده بود، در ردیف شاگردان نشاندند. هرجا که در حل مسألهاى، آشکارا درمىماندند، به او حق مشورتدهى داده و به رأى و نظرش گوش مىدادند.
این حوزه که به ظاهر با مقولههاى سیاسى و مدیریتى و حکومتى سر و کار داشت، بوى قدرت و خلافت و برترىجویى مىداد; اما على(ع) سوگند یاد کرد که هرگز به حکومت از این زاویه نگاه نکرده است:
»اما والذى خَلَق الحبّة وبرأ النَّسَمَةَ لولا حضور الحاضر وقیام الحجَّة بوجود النّاصر... لاَلقَیتُ حبلها على غارِبِها و... لاَلفَیتُم دیناکم هذه اَزهَدَ عندى من عَفطَةِ عَنزً»15
سوگند به آن کس که دانه را شکافت تا جوانه زند و آنکس که جان را آفرید، اگر نبود که مردم گرد آمدند و اعلام آماگى کردند و اگر نبود که با حضور آنان حجّت بر من تمام شده بود، ... گام در وادى حکومت نمىگذاشتم و رشته این کار را به دست نمىگرفتم و... آنگاه مىدیدید که دنیاى شما و فرمانروایى بر شما، نزد من کمترین بها را داشت.
این حوزه با شاگردان اندکاش آغاز به کار کرد و دورههاى مختلفى را پشت سر گذاشت و در طول چند دهه، نظریهها و اصول و خطمشیها تبیین شد و در برههاى کوتاه، زمینه عمل و اجرا پدید آمد و سپس زمینه اجراى حوزه سیاست علوى و نبوى از سوى امویان مصادره شد.
در حوزه مباحث و کارکرد سیاسى امت اسلام، شکافى جدى رخ نمود، شکافى که به شاخه شاخگى در دیگر حوزههاى دینشناسى و قرآنشناسى نیز انجامید; زیرا حوزه سیاست با تکیه بر اهرم قدرت به سمت قراءتهایى از دین و دیندارى گرایش داشت که بتواند زمینه پایندگى و ماندگارى قدرت حاکم را فراهم آورد. در حالى که حوزه معرفت دینى و قرآنى، ترازویى بود که مىبایست براساس آن درستى و نادرستى حاکمان و حکومتها را با آن بازنمود و روشن کرد.
چهارمین حوزه اندیشه و عمل دینى
حوزه قیام و نهضت اصلاحگرى دینى و سیاسى بود که اوج آن در درسهاى نظرى و عملى حسین بن على(ع) ارائه شد.
شاید از این که ما در این نوشته از این برهههاى تاریخى و حرکتهاى صورت گرفته در آن با عنوان »حوزه معرفت دینى» یا »حوزه کارکرد دینى» یاد مىکنیم، براى شمارى جعل عنوان به حساب آید، ولى نویسنده بر این باور است که آنچه جعل شده و باید جعلى به شمار آید، اصطلاحات محدود و نارسایى است که در طول زمان براى حوزهها و محتواى آن شکل گرفته و فقه قرآنى و دینى و نبوى و علوى را به فقه الاحکام محدود ساخته است، آن هم با کم رنگ کردن، یا حذفِ پارهاى از احکام، به دلیل نبود زمینه اجرا و عمل، مانند کتاب جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، روابط بین الملل اسلامى، روابط اقتصادى و نظامى با دولتهاى کفر و حدود و ثغور آن، کتاب ولایت و حکومت و... .
حرکت حسینى، کارها و برنامههاى او، اگر از نگاهِ شمارى از تاریخنگاران و تحلیلگران یک انقلاب اجتماعى و یک نهضت ضدستم باشد، یا نباشد، فرجام آن از قبل پیشبینى شده باشد، یا نشده باشد، هرچه باشد، بىگمان یک درس و یک پیام و یک معرفت جدى در حوزه دینشناسى و قرآنشناسى بوده است.
شاید عالمان حوزه معارف شیعى بر این انگار و پندار باشند که اگر در زمینه بسیارى از پیامهاى دین، کوتاهى به عمل آمده است، دست کم در زمینه عاشورا و نهضت حسینى، حق آن پیام به جا آمده و شیعه در این زمینه کوتاهى نکرده است!
اما آنچه بوده و هست و رویداده، جز این است! ما در طول قرنها به تکرار سوگوارى و نقل بخشهاى حماسى عاشورا بسنده کردهایم و به جاى دریافت پیامهاى معرفتى، عملى، عینى و عاطفى، بیشتر به جنبه پیامهاى عاطفى بسنده کردهایم. و حتى آنجا که عزاداریها با رفتار و گفتار شرک آلود، یا توهینآمیز و ناسازگار با باورهاى دینى درهم آمیخته، از بیم آسیب ندیدن عواطف مذهبى و شیعى مردم، حاضر نشدهایم به گونه رسمى، با تحریفهاى عاشورا و بدفهمىها و کج رفتاریهاى عملى و اعتقادى، به روشنى و آشکارا، مبارزه کنیم.
افزون بر این، دریافتِ هر پیام معرفتى، نیاز به استعداد ویژه و زمینههاى خاص فکرى و روحى دارد، چنانکه در میان اصحاب ائمه(ع) این جدایى دیده مىشود، شمارى بیشتر به فقه الاحکام گرایش داشته و شمارى به کلام و مقولههاى اعتقادى و کسانى هم به رشتههاى دیگر علمى علاقه نشان مىدادهاند.
بنابراین، همه آنان که در محضر یک استاد حضور مىیابند و یا در یک حوزه علمى و معرفتى گام مىنهند، توانایى گنجایى و گرایش فهم و دریافت همه پیامها را همسطح و هماهنگ ندارند.
این است که وقتى از این برهه تاریخ که در آن زیست مىکنیم به پیشینیه خط سیر پیدایش عالمان دینى مىنگریم، بسیارى از آنان داراى گرایش حدیثى و فقه الاحکامى و کلامى بودهاند، ولى چهرههاى کمترى را مىبینیم که در شمار مصلحان اجتماعى و سیاسى قرار گرفته و درسهاى خاص مکتب حسینى را فراگرفته باشند و این بدان خاطر است که ورود به این ساحت، نیاز به ظرفیتهاى درونى و روحى دارد و به صرف فقاهت احکامى یا تخصّص کلامى، یا فلسفى و یا عرفانى نمىتوان انتظار داشت که شاگرد این حوزه معرفتى و عملى نیز باشند.
بنابراین، کمیاب بودن استعدادهاى شکوفا در این ساحت از یک سو، و پرهیزینه بودن حرکت در مسیر اصلاحگرى اجتماعى و سیاسى و اعتقادى از دیگر سو، سبب شده است تا این حوزه در همه روزگاران، چهرههاى برجسته فراوان نداشته باشد، در حالى که حوزه قرآن پژوهى یا حدیثشناسى، فقه الاحکام، فلسفه و کلام و یا حتى عرفان از چهرههاى نامور بیشترى برخوردار است!
این در حالى است که اصلاحگرى اجتماعى، در رأس رسالت انبیا قرار داشته و پس از معرفت حق تعالى و دعوت به توحید و عبودیت پروردگار، مسأله از میان برداشتن و ریشهکن کردن ستم و بى عدالتى از جامعه بشرى، مبارزه با سلطههاى اقتصادى و نظامى و فرهنگى، باز کردن زنجیرهاى خرافات و سنتهاى جاهلى، احقاق حقوق انسانها و مستضعفان و... در شمار نخستین برنامهها و هدفهاى انبیا معرفى شده است:
»الذین یتّبعون الرّسول النبى الاُمى... یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر، ویُحلّ لهم الطیبات، ویُحَرِم علیهم الخبائث، ویَضَعُ عنهم اِصرَهم والاَغلال التى کانت علیهم... »16
آنان که پیروى مىکنند از این فرستاده، پیامبر درس ناخوانده... و آنان را به کار نیک مىفرماید و از کار زشت باز مىدارد و چیزهاى پاک را رواشان مىدارد و چیزهاى پلید را بر آنان ناروا مىدارد و بارهاى گران و بندهایى را که بر آنان مىبود، از آنان فرو مىنهد...
»لقد ارسلنا رسُلنا بالبینات، وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط... »17
ما پیامبرانمان را با نشانههاى روشن فرستادیم و با آنان نامه و ترازو فرو فرستادیم، تا مردم به داد برخیزند...
»انّ اللّه یأمر بالعدل والاحسان، وایتاء ذى القُربى، ویَنهى عَنِ الفحشاء والمنکر والبغى... .» 18
خداوند شما را به داد و نیکى و دهش به خویشاوند فرماید و از کار زشت و کار ناپسند و ستم بازتان مىدارد...
پنجمین حوزه
حوزه عرفان مثبت و نیایش سازنده و فعال که به وسیله امام سجاد(ع) نمود و برجستگى بیشترى یافت.
عبادت، نیایش و راز و نیاز با خدا و مناجات و تهجد، از لوازم غیر درخور انکار اعتقاد به ادیان آسمانى است. ولى هم در ادیان گذشته و هم در اسلام، از این عنصر مفید و سازنده، گاه کجرویها و برداشتهاى ناصحیح، تندروانه، عزلتطلبى، رهبانىگرى و صوفىمآبى سربرآورده است.
در میان مسلمانان نخستین، جرقههاى این کجروى، پس از عصر نبوى زده شد و کسانى به عنوان عابد، به گوشه انزوا پناه بردند و به اذکار و اوراد، رو آوردند و خرقهپوشى را ارزش پنداشتند، از جامعه بریدند و دم از وصال حق زدند، کار و تلاش براى معیشت را غفلت از آخرت دانستند و حقارت و ذلت در برابر خلق را مایه عزت در پیشگاه خدا شمردند، اهل طریقت شدند و شریعت را پوسته بىمقدار انگاشتند. ولى امام سجاد، که جمال نیایشگراناش نامیدند، در سختترین روزگاران و بدترین و تیره و تارترین شرایط سیاسى جامعه اسلامى، دعا و نیایش را محملى براى پیامرسانى، درس آموزى، گستراندن و سَریان دادن باورها و اصول اعتقادى و حریت اجتماعى به فرد و جامعه قرار داد و گنجایى بالا، دامنه و گستره اندیشه و عمل دینى را به نمایش گذاشت و میان محراب و مقتل، پیوند شگفت را رقم زد و نشان داد که روح دین، هرگز با بنبست روبهرو نمىشود و اگر مفسدان و طاغیان حنجره دین را ببرند، در نیمههاى شب، نواى ناى مناجاتاش راهگذاران را از رفتن باز مىدارد، تا آنچه را در روزهاى پرغوغاى کربلا نشنیدند، در شبهاى به ظاهر آرام مدینه، مرور کنند و به گوش جان بنیوشند.
و دیگر حوزهها را در شماره بعدى، به امید حق، پىمىگیریم.