مرجعیت دینى و رسالت‏شناسى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


حوزه در چند دهه اخیر، از نظر نقش و جایگاه، در جامعه شیعى گسترش و اهمیت یافته است. این گستردگى، امرى روشن و طبیعى است; چرا که:

1. رشد جمعیت کشورى چون ایران مى‏طلبیده است که همپاى فزونى نفوس، نهادهاى گوناگون اجتماعى نیز توسعه یابند.

2. با رشد جامعه‏ها و گسترش مدنیت، همراه همه نیازهاى مادى و معنوى و علمى و فرهنگى و اقتصادى، نیاز به معرفت و معنویت دینى نیز فزونى یافته و اقتضاى بالندگى حوزه‏هاى دینى شدت یافته است.

3. رخداد انقلاب اسلامى در سه دهه گذشته و نقش آن در احیاى دوباره اندیشه دینى و دین باورى در جامعه‏هاى اسلامى، بلکه در پهنه و گستره جهان و نقش‏آفرینى و طلایه‏دارى دوباره دین در عرصه سیاست و اصلاح‏گرى اجتماعى و رویارویى نهاد دین و معنویت با سلطه‏هاى کوچک و بزرگ سیاسى و اقتصادى و نظامى، همه و همه، سبب گردید تا نگاه‏ها به حوزه و نهاد روحانیت دگرگونى یابد و تحلیلها درباره آن، دیگر شود و به دنبال آن، انتظارها و کارکردها نیز تفاوت یابد.

در این فرایند، هم نگاهِ دین باوران به حوزه‏ها فرق کرد و دیگر شد و هم نگاهِ دین ناباوران و دین ستیزان تغییر کرد.

دین باوران، متوجه شدند که در نهاد دین و ساختارهاى دینى نیروى روى هم انباشته و سخت دگرگون کننده‏اى نهفته است و مى‏توان از آن در جهت دگرگونیها و اصلاحات اجتماعى بهره برد. و دین ناباوران نیز با شگفتى دریافتند که در لایه‏هاى تو در توى باورها و ساختارهاى دینى، برخلاف همه فشارها، تهدیدها و تنگناهایى که در درازاى تاریخ، تحمل کرده است، جان توان‏مندى جریان دارد که مى‏تواند از پس قرنها سردى و رخوت جامعه‏ها، ناگهان طوفانى شگرف و سخت بزرگ برپا کند و عیسى‏گون، جان بر تن فسرده نسلها بدمد!

دین ستیزان دریافتند که برخلاف همه دشمنیها، کینه‏ورزیها و تلاشهایى که صورت داده‏اند، عنصر دیانت و معنویت را دست کم گرفته بودند.

به هر حال، حوزه امروز، در گذشته چنین نبود، هرچند در ادوار پیشین، گاه فرازها و نشیبها، صعودها و نزولهاى پى در پى داشته است; اما در هیچ دوره تا این اندازه، گسترش یافته، اثرگذار و نقش‏آفرین نبوده است. شک نیست که نقش حوزه دین و روحانیت دینى در تاریخ گذشته جامعه شیعى، هرگز کم‏رنگ نبوده است و در هر تحول و اقدام مثبت و استبدادستیز، حضور پررنگ آن را مى‏توان شاهد بود، چه در داعیه‏دارى و عدالت‏خواهى و قانون‏گرایى مشروطیت و چه در مبارزه با استعمار اقتصادى، فرهنگى و سیاسى قدرتهاى جهانى و منطقه‏اى، چه در نهضت ملى شدن صنعت نفت و قطع نسبى سلطه بریتانیا از منابع، حوزه و عالمان دینى نقش آفرین، طلایه‏دار و در عرصه بوده و در هر زمان سازوار با نیازها، اقتضاءها و تواناییها و ضرورتها، رسالت خویش را به انجام رسانده‏اند. اما همچنان که یاد شد، این بروز و ظهور نوسان داشته و عوامل مختلف بر آن، اثرگذار بوده است.

 

 

سهم نهادهاى دینى در پایایى ادیان و مکاتب

به حکم عقل و ضرورتِ زندگى اجتماعى، نهادى مى‏بایست عهده‏دار فهم دین و تفسیر پیامها و برابرسازى اصول و قواعد بر حالتها و زمینه‏هاى دگرگون شونده باشد و مرزبانى قلمروهاى عقیدتى و عملى آن را بر عهده گیرد. چنانکه در همه ادیانِ مطرحِ جهان، همواره نهادى دینى و اجتماعى، عهده‏دارِ فهم و تفسیر دین و تبلیغ و ترویج آن بوده است.

در دین یهود، مسیح، زرتشت و حتى ادیان هندى و چینى نیز این نهاد نقش داشته و دارد.

حتى مکتبهاى بشرى، زمانى که پشتوانه یا حامى یک نظام سیاسى قرار گرفته و در عمل وارد عرصه جامعه شده‏اند - اگرنه از سوى مردم - دست کم از سوى دولتمردان و عناصر سیاسى، سازمانها و گروه‏هاى ویژه‏اى براى پاسدارى از آن مکتبها، رواج دادن و استوارسازى آنها تعیین و تعریف شده و مورد حمایت قرار گرفته‏اند. این حمایت، گاه به صورت تشکیل احزابِ همراه و هماهنگ کمکهاى مالى و آماده‏سازى زمینه‏ها در صحنه‏هاى فرهنگى و تبلیغى و انتخاباتى بوده و گاه به شکل وارد ساختن مبانى و آموزه‏هاى آن مکتب در لابه‏لاى متون درسى در سطحها و لایه‏هاى گوناگون آموزشى و یا اختصاص کرسى درسى و گرایش مطالعاتى و پژوهشى در دانشگاه‏ها و سازمانها و مراکز علمى و پژوهشى بوده است.

بى این تدبیرها و دوراندیشیها، هیچ دین یا مکتب یا باور اجتماعى نمى‏توانسته و نمى‏تواند پایائى لازم را در یک جامعه داشته باشد.

بلى! نام این نهادها و ساختار تشکیلاتى و روشها و کارکرد آنها یکسان نبوده و فرقهایى داشته است; اما روح همه آنها پاسدارى و نگاه‏بانى از یک باور و اندیشه و روش، در جامعه هواخواه بوده است.

اندیشه‏ها و باورها، چه الهى و چه انسانى، چه علمى و چه غیرعلمى، بدون روشنگرى و تفسیر و تحلیل و تلاش براى ماندگارى و قوام‏یابى، استمرار بایسته نمى‏یابند و اگر هم به اسم و ظاهر استمرار یابند، از نظر محتوا مسخ مى‏شوند و گاه به ضدخود دگر مى‏شوند و رفته رفته، از خداپرستى به بت‏پرستى و از آیین انسانى به آیین ضدبشرى و از دموکراسى به استبداد و از احیاى حقوق زحمتکشان به دیکتاتورى احزاب منتهى مى‏گردند، در حالى که همچنان نام و نشان و شعارهاى نخست را به دنبال مى‏کشند!

البته لازم به یاد است که تحریف ادیان و خاموش شدن نویدهاى اولیه یک اندیشه و باور و دگر شدن فروزشِ یک شعار انسانى و ارزشى به خاکسترى تیره، یا شعله‏اى سوزنده و گدازنده، گاه برخاسته و سرچشمه گرفته از نبود عالمان راستین و روشنگران و مفسران هوشمند است و زمانى هم سرچشمه گرفته از قراءتهاى سطحى و تفسیرهاى انحرافى و فرصت طلبیها، و عوام فریبیهاى نخبگان علمى و اجتماعى و سیاسى است.

در قرآن و روایات، این دو موضوع مورد توجّه بوده است:

قرآن به پیروان ادیان آسمانى - یهودیان و مسیحیان - یادآور مى‏شود: فلسفه آمدن پیامبر جدید، آن است که همچنان راه دیانت و ایمان را روشن نگاهدارد و نگذارد گذشت زمان باعث به فراموشى سپرده شدن باورها و ارزشها بشود.

»یا اهل الکتاب قدجاءکم رسولنا یبیّن لکم على فترةً من الرُسُل اَن تقولوا ما جاءنا مِن بشیر و لانَذیر... »1

اى اهل‏کتاب! فرستاده ما ]محمد ص[ پس از مدتى که پیامبرى مبعوث نشده بود، به سوى شما آمد، تا آن‏چه را که نیازمند به آن هستید ]و در فهم و دریافت آن گرفتار ابهام و یا کج فهمى شده‏اید[ براى‏تان روشن سازد، تا نگویید ]چون[ بشارت دهنده و انذار کننده‏اى براى ما نیامد ]ما گرفتار انحراف و کجروى شدیم![

از این آیه به روشنى استفاده مى‏شود که خداوند به عنوان آفریدگار انسان و آگاه به خصلتها و نیازهاى او، این نکته را به روشنى بیان کرده است که آمدن یک پیامبر در تاریخ و رها کردن مردم کافى نیست، بلکه باید همواره در فاصله‏هاى لازم، پیام تکرار شود، زوایاى آن روشن گردد و دوباره فرادید و اندیشه مردم قرار گیرد. و اگر چنین نشود، جامعه انسانى گرفتار کجروى و بدفهمى و ابهام مى‏شود و در این کجروى نزد خدا معذور خواهد بود. در قرآن این موضوع با بیانى دیگر نیز مطرح شده است:

»ولو انّا اهلکنهم بعذاب من قبله لقالوا ربّنا لولا اَرسلتَ الینا رسولاً فَنَتَّبع ایاتِک مِن قبلِ اَن نَزِلَّ ونَخزى»2

اگر ما پیش از فرستادن قرآن و پیامبر جدید، به خاطر کارهاى خلاف و ناروا ]مشرکان و کافران را[ بازخواست و عذاب مى‏کردیم، آنان مى‏گفتند: پروردگارا! چه مى‏شد که فرستاده‏اى به سوى ما مى‏فرستادى و ما در پرتو روشنگرى او آیات تو را مى‏پذیرفتیم و پیروى مى‏کردیم و گرفتار لغزش و گمراهى نمى‏شدیم.

از سوى دیگر قرآن، در ادامه بعثت پیامبران، حضور عالمان و دین‏شناسان و مبلغان دینى را ارج نهاده، ولى یادآور شده است که ارجمندى این عالمان و مبلغان تا زمانى است که حقایق را کتمان نکنند، به خاطر منافع مادى، به تحریف و وارونه‏سازى متون و معارف دینى نپردازند!

قرآن از عالمان و مبلغان دینىِ حق‏گرا، این‏گونه ستایش مى‏کند:

»ذلک بانّ منهم قِسّیسین و رُهباناً وانّهم لایستکبرون»3

این که شمارى از اهل کتاب ]مسیحیان[ به اهل ایمان و اسلام دوستى مى‏ورزند و راه دشمنى نمى‏پیمایند، از آن روست که شمارى از آنان کشیشان و راهبان ]دانایان و پرهیزگاران[اند و نیز به خاطر این است که در پذیرش حق تکبّر و منیت ندارند.

خداوند در قرآن، گروهى از همین عالمان و مبلغان و داعیه‏داران دینى را، به خاطر دنیاگرایى و حرامخوارى نکوهش کرده است.

»انّ کثیراً من الاحبار و الرهبان لیأکلون اموال الناس بالباطل و یَصُدون عَن سبیل‏اللّه... »4

بسیارى از عالمان دینى یهود و راهبان مسیحى اموال مردم را به ناروا مى‏خورند و آنان را از راه خدا باز مى‏دارند!

این مفاهیم در روایات با شرح بیش‏ترى یاد شده است.

پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید:

»علماء امّتى کانبیاء بنى‏اسرائیل»5

عالمان امت من نقش و جایگاهى چونان پیامبران بنى‏اسرائیل دارند.

این تعبیر از آن جهت مى‏تواند باشد که کارکردِ عالمان اسلامى پس از رحلت رسول خدا(ص) و به درازا کشیده شدن فاصله امت با پیامبر(ص)، همانند کارکرد پیامبران بسیارى است که در بنى‏اسرائیل از سوى خدا برانگیخته مى‏شدند تا دین حضرت موسى یا حضرت عیسى(ع) را به گوش جان مردم فروخوانند و از تحریف و مهجوریت دور سازند.

امام صادق(ع) مى‏فرماید:

»اِنَّ العلماء ورثة الانبیاء»6

عالمان میراث بران و میراث داران پیامبران‏اند.

روایات در این زمینه بسیار است و این چند روایت را از باب نمونه یادآور شدیم.

در مجموعه‏اى دیگر از روایات، به بعد دوم; یعنى نکوهش عالمانى که به دلیلهاى گوناگون گرفتار دنیازدگى شده و وظیفه خود را در روشنگرى درست دین و عمل به آن انجام نمى‏دهند، اشاره شده است:

»قیل له اَىُّ الناس شرّ؟ قال: العلماء اذا فَسَدُوا»7

از رسول خدا پرسیده شد که کدام یک از مردم بدترند؟

پیامبر فرمود: عالمان، آن گاه که فاسد شوند.

در روایتى از امام صادق(ع) آفت عالمان و آسیبهایى که آنان را تهدید مى‏کند، هشت مورد معرفى شده است:

1. طمع

2. بخل

3. ریا و تعصب‏ورزى بى‏جا

4. گرایش و علاقه‏مندى به ستایش شدن

5. ابراز قاطعانه مطالبى که حقیقت آن را نیافته‏اند

6. لفظپردازیهاى بى‏مورد

7. شرم نداشتن از خدا

8. فخرفروشى و ترک عمل به دانسته‏هاى خود

 

کارکرد مرجعیت دینى در حیات اجتماعى اسلام

آن‏چه امروز زیر عنوان: مرجعیت و فقاهت در جامعه شیعى جایگاه یافته است، ریشه در آموزه‏هاى قرآنى و نبوى و رهنمودهاى اهل‏بیت، علیهم‏السلام، براى پاسدارى از دین و استوارسازى کیان و هویت دیندارى در جامعه‏هاى اسلامى دارد.

و چنانکه یاد شد، اگر این آموزه‏ها و رهنمودها و تدبیرهاى درون دینى و برخاسته از آموزه‏ها هم نبود، به حکم عقل و بایستگیهاى زندگى اجتماعى، چنین نهادى ضرورى مى‏نمود.

نبود مرجعیت دینى در جهان اسلام مى‏توانست به حذف تدریجى معرفت و باور دینى از جامعه اسلامى بینجامد و آن همه بزرگداشت تکریمى که نسبت به عالمان و فقیهان در منابع دینى صورت گرفته است از این روست که عالمان و فقیهان مى‏بایست در فَترَت پس از پیامبر(ص) و غیبت امام عصر(ع) کارى پیامبرى کنند و میراث‏بَر انبیا باشند و رسالتى چونان رسالت آنان را ایفا کنند.

پرورش نیروهاى دین‏شناس و قرآن فهم از عصر نبوى آغاز گردید و در عصر امامان(ع) گسترش یافت و در عصر غیبت، به عنوان یک نهاد رسمى و شناخته شده درآمد.

تلاش براى فهم قرآن و معارف دین از سوى امت اسلامى، امرى طبیعى بوده و همگان درصدد برآمدند تا به گونه‏اى محضر پیامبر را درک کنند و از معارف دین بهره گیرند، ولى قرآن تدبیر کار را به گونه‏اى دیگر مطرح کرد و فرمود:

»وما کان المؤمنون لینفروا کافة ولولا نفر مِن کل فرقة طائفة لِیَتَفَقَّهُوا فى الدین ولِیُنذِرُوا قومَهُم اذا رجعوا الیهم»8

گرویدگان براى آن نِینَد که همگى ]براى جنگ[ بیرون روند. پس چرا از هر گروهى دسته‏اى نروند، تا در کار دین، دانش جویند و به مردم خویش بیم دهند، آن‏گاه که به سوى‏شان بازآیند، باشد که پروا کنند.

پایه آگاهى ماهرانه و شناخت دقیق و همه‏سویه در مسائل دین و شکل‏گیرى نهاد کارشناسى دینى و فقاهت - به معناى گسترده آن - با این بیان قرآنى بنیان‏گذارى شد و در استوارسازى و ژرفا بخشى به آن پیامبر(ص) فرمود:

»الفقهاء أُمناء الرَّسُول»9

فقیهان ]آنان که دین را به گونه ژرف و دقیق درک کرده‏اند[ امانتداران پیامبرند.

امام على(ع) فرمود:

»العلماء حُکّام على الناس»10

عالمان، حکمران بر مردم‏اند ]شأن قضاوت و مدیریت درخور آنان است[.

امام حسین(ع) فرمود:

»مجارى الامور والاحکام على ایدى العلماء باللّه»11

راه‏هاى گردش کارها و احکام در دست عالمان الهى است.

در روایتى که به امام على بن موسى الرضا(ع) نسبت داده شده، چنین آمده است:

»منزلة الفقیه فى هذا الوقت، کمنزلةِ الانبیاء فى بنى‏اسرائیل»12

جایگاه فرد فقیه و دین‏شناس ژرف‏نگر در این زمان، چونان جایگاه انبیا در میان بنى‏اسرائیل است.

امام عسکرى(ع) در آستانه پایان یافتن حضور خط امامت در میان امت، براى جامعه دینداران و دین‏خواهان، برنامه‏اى جامع و همیشگى را ترسیم کرد و فرمود:

»... فامّا مَن کان مِنَ الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً على هواه، مطیعاً لامر مولاه، فَلِلعوامِ ان یُقَلِّدوه وذلک لایکونُ الاّ بعض فقهاء الشیعه لاجمیعَهم»13

از این پس ]که امام در میان امت حضور آشکار ندارد و براى دریافت احکام و اجراى حدود و قوانین الهى، امام در میان مردم نیست[ باید از میان فقیهان و ژرف‏اندیشان دین شناس، کسانى را شناسایى کرد که داراى این ویژگیها باشند: خود را از فرو غلتیدن در گناه و خطا و هوس مصون دارند، دین خویش را پاسدارند، با گرایشهاى نفسانى خود مخالفت ورزند، به فرمان مولاى خویش، گردن نهند. فقیهى که چنین ویژگیهایى را دارا باشد، پس مردمان که از چنین فقاهتى نابهره‏مندند، مى‏باید از آنان پیروى کنند و البته فقیهانى با این ویژگیها، همه جا حضور ندارند و پریاب نیستند، بلکه تنها شمارى از فقیهان شیعه، از این ویژگیها، برخوردارند.

شایان توجه این که، اگر این روایات هم در منابع دینى نبود، راه منطقى دیگرى وجود نداشت، بلکه جامعه دینداران، به حکم عقل و خرد انسانى، به طرحى همانند آن مى‏رسیدند; چرا که در هر میدان علمى و عملى - چه مادى و چه معنوى، چه خرد و چه کلان، مدیریت شایسته باید از این سه ویژگى برخوردار باشد:

1. آگاهى ماهرانه، دقیق و همه سویه.

2. امنیت اخلاقى.

3. توان‏مندى اجرایى.

 

رسالتهاى متفاوت مرجعیت دینى در ادوار تاریخى

آن‏چه باید از نظر دور نداشت این است که زمینه‏هاى تاریخى و نیازها و اقتضاءهاى جامعه اسلامى - بلکه هریک از جوامع اسلامى - از عصر نبوى تا کنون، همواره دستخوش دگرگونیها و دگردیسیها بوده است.

بخشى از این دگرگونیها بنیادى‏تر و پاره‏اى روبنایى‏تر و ویژه برهه و دوره‏اى بوده است. اهمیت توجه به این دگردیسیها بدان جهت است که مرجعیت دینى و نظام علمى و سازمان اجرایى و تبلیغى و پژوهشى و آموزشى حوزه‏ها، مى‏بایست سازوار با این نیازها و ضرورتها، حرکت علمى و آموزشى و تبلیغى و پژوهشى خود را گرده‏ریزى و سازماندهى کند. و در هر عصر و محیط رسالتى روشن و هدفى برجسته براى خود بنگارد.

روشن است که رسالت اصلى عالمان دینى و نظام روحانیت، همواره حرکت در جهت فهمیدن بهتر دین و فهماندن آن به مردمان و جلوگیرى از خطرها، رویارویى با بیم‏دهى‏ها و از میان برداشتن شبهه‏ها و اجرایى ساختن ارزشها و باورهاى دینى در جامعه اسلامى است. ولى روش و شیوه و گونه پیاده کردن و به کار بستن این رسالت مهم، در هر زمان و مکانى دگرسان بوده و کارهاى گوناگونى را طلب مى‏کرده است. و گاه در یک برهه زمانى، لازم بوده است که مرجعیت دینى، چند وظیفه مهم را برعهده گیرد و همزمان به انجامِ رسالتهاى گوناگون بپردازد.

 

نخستین حوزه علمى و رسالت آن

شکل‏گیرى نخستین حوزه علمى به عصر نبوى باز مى‏گردد. این حوزه ار نظر معیارهاى امروزى، بسیار ابتدایى و ساده مى‏نمود; زیرا کافى بود که فرد تنها خواندن و نوشتن را بداند و محضر رسول خدا را درک کرده و آیات وحى را شنیده باشد.

در مقابل، رسالت و وظیفه این حوزه آغازین نیز ساده و به دور از پیچیدگى - با این حال مهم - مى‏نمود و آن عبارت بود از: گردآورى زودهنگام و دقیق آیات وحى و نیز آموزاندن آنها به علاقه‏مندان.

این تدبیر، از خود پیامبر بود که براى جلوگیرى از تحریف قرآن و اختلاف نسلهاى بعد در بهره‏گیرى از این سرچشمه زلال وَحیانى، نخست مسلمانان را به فراگیرى مهارت خواندن و نوشتن برانگیزاند و سپس گروهى از آنان را مأمور ساخت تا هرکدام جداگانه آن‏چه را پیامبر به عنوان قرآن قراءت مى‏کند، ثبت کنند.

بنابراین، کاتبان وحى و قاریان قرآن، در شمار نخستین گروه‏هاى علمى - دینى قرار گرفتند. علمى که بیش‏تر پاسدار متن قرآن بود و کم‏تر دغدغه تفسیر و تأویل و برابرسازى داشت.

 

دومین حوزه علمى

همزمان با حوزه نخست، حوزه دیگرى مى‏بایست شکل گیرد که رسالت آن جدى‏تر و پیچیده‏تر از حوزه نخست بود و آن، پاسداشت از مفاهیم محتوایى قرآن و سنت پیامبر(ص) بود.

حفظ واژگانى قرآن و سنت، با همه اهمیت، براى مخاطبان عصر نزول، چندان دشوار نبود; زیرا هم کاتبانى پرورش یافته بودند و هم عرب - که در آن عصر، در اساس داراى فرهنگ حفظى و ذهنى بود و کم‏تر با فرهنگ نوشتارى انس داشت - از آمادگى حفظ آموزه‏هاى دینى برخوردار بود و این کار براى او، امرى دشوار به شمار نمى‏آمد.

اما جنبه معرفتى و درک ژرف مفاهیم وحى و سنت پیامبر(ص) بسى دشوار مى‏نمود; زیرا درک مفاهیم اصولى و کلى و بنیادى یک اندیشه و جداسازى اصول از فروع، نیازمند آگاهى‏هاى پیشین و ظرفیت و گنجایى علمى است و مخاطبان عصر نزول، به دلیل نداشتن پیشینه فرهنگى مناسب و ابزار لازم دادوستد دانش، آمادگى کافى را براى انجام این رسالت نداشتند.

رسول خدا(ص) براى برآوردن این نیاز جدّى و چاره‏سازى آن، راه دیگرى را پیمود و آن عبارت بود از: قرار دادن عترت در کنار قرآن; چرا که عترت توانایى و گنجایى دریافت مفاهیم قرآن و سنت نبوى را فراتر از توانایى و گنجایى رایج و معمول دیگر مخاطبان عصر نزول داشتند و مى‏بایست در مجالى گسترده‏تر از حیات جسمانى پیامبر(ص) سنت او را براى نسلهاى بعد روشن کنند و به تفسیر و تأویل قرآن همت گمارند، اصول را از فروع، زیر بناها را از روبناها جدا سازند، هدفهاى اصلى آیات وحى، چگونگى برابرسازى آیات و روایات بر شرایط دگرگون شونده، نیازهاى بشرى در عرصه‏هاى اقتصادى، پیوندها و پیوستگیهاى اجتماعى، حقوقى و... شرح دهند.

سَریان و جارى‏سازى این گنجایى به جامعه اسلامى، نیاز به مجالى طولانى‏تر داشت و 23 سال دوره رسالت پیامبر، بلکه ده سال حضور آن گرامى در مدینه که مجال مناسب‏ترى را براى آموزاندن و فراهم کردن زمینه یادگیرى معارف پدید آورده بود، به طور طبیعى نمى‏توانست از دل جامعه بدوى عربستان عصر نزول، مردمى ژرف‏نگر و فرهیخته و مفسر و مجتهد پدید آورد، بلکه مهم‏ترین گام در این زمان، نفى فرهنگ جاهلى شرک و ورود به ساحتِ ایمان بود، همان چیزى که قرآن به روشنى آن را بیان کرده است:

»اذا جاء نصراللّه والفتح ورأیت الناس یدخلون فى دین اللّه افواجاً فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توّابا»14

هرگاه یارى خدا و پیروزى فرارسد و کسانى را بینى که گروه گروه به دین خدا درآیند. پس با سپاس، پروردگار خویش را به پاکى بستاى، و از او آمرزش خواه که پذیراى توبه است.

ولى این روى‏آورى گسترده به اسلام، که در سالهاى پایانى عمر رسول خدا(ص) صورت گرفته بود، آغاز کار مسلمانى، در جامعه بزرگ اسلامى، با نیازهایى افزون شونده، زمینه‏ها و پرسشهایى متفاوت روبه‏رو بود. در این برهه بس مهم، این عترت بودند که به عنوان اوصیاى پیامبر و عالمان ربانى، مى‏بایست شأن معلّمى پیامبر(ص) را ادامه دهند و حوزه معرفتى و اخلاقى و اجتماعى تازه پاگرفته امت اسلامى را بدون راهنما، روشنگر و استاد نگذارند و کار درس‏آموزان را به خودشان واننهند! و راه تأویلها و تفسیرهاى ناروا از دین و قرآن را ببندند و با تفسیرهاى روشن و ترازمند و دقیق از بر کرسى پیامبر فرارفتن عالم نمایان جلوگیرى کنند و به مردم آگاهى دینى بدهند، تا اسرائیلیات به جاى تفسیر قرآن و روایات جعلى به عنوان سیره و سنت نبوى، ساحت ذهن و فکرشان را درننوردند.

 

سومین حوزه معرفت دینى

با رحلت رسول خدا(ص) تلاشهاى گسترده و ژرف حوزه دوم ادامه یافت، بلکه شدت و ضرورت بیش‏ترى پیدا کرد; زیرا با حضور رسول خدا(ص) کار جعل و حدیث سازى براى جاعلان و کینه‏توزان و اسلام ستیزان، چندان آسان نبود و اگر مفهوم یا مصداقى مورد اختلاف قرار مى‏گرفت، با مراجعه به شخص پیامبر، موضوع به آسانى روشن مى‏شد و به نتیجه مى‏رسید. اما پس از رحلت پیامبر، هم کار جاعلان آسان مى‏نمود و هم وجوه راویان و مدعیان و قاریان بسیار، به نتیجه رسیدن و به سامان شدنِ مسائل اختلافى و برداشتها و نقلهاى ناهمگون و ناهمساز را دشوار مى‏ساخت.

همزمان با ادامه حوزه معرفتى دوم، سومین محور مورد بحث در جهان اسلام، پدیدار شد و آن عبارت بود از طرح دیدگاه‏هاى گوناگون درباره مسائل سیاسى و اجتماعى امّت اسلام.

مسلمانان، در این که جامعه اسلامى نیاز به مدیریت سیاسى دارد، تردید نکردند - جز گروه‏هایى از خوارج که صداى‏شان به جایى نرسید و در لابه‏لاى واقعیتهاى زمان گم شدند و حتى بعدها خود به تشکیل حکومت روآوردند - اما این که چه کسى، با چه ویژگیهایى و با چه دانشى و با چه مشروعیّت و توان‏مندى باید مدیریت جامعه اسلامى را برعهده گیرد؟ موضوع مهمى بود که شمارى آسان از کنار آن گذشتند و با روش پیرمحورى نظام قبیله‏اى عرب، یکى از مهم‏ترین و پیچیده‏ترین مسائل امت اسلامى را، که مى‏توانست مبناى حکومت و مدیریت در طول هزاران سال قرار گیرد، با حضور شمارى انگشت شمار و در ظرف چند ساعت، به گمان خود رسیدگى و سامان دادند و پایه‏هاى اندیشه سیاسى در نخستین جامعه دینى، این چنین ریخته شد!

در این حوزه، شاگردان به جاى این که مبصر باشند، معلم شدند و کسى را که پیامبر اکرم(ص) به عنوان معلّم معرّفى کرده بود، در ردیف شاگردان نشاندند. هرجا که در حل مسأله‏اى، آشکارا درمى‏ماندند، به او حق مشورت‏دهى داده و به رأى و نظرش گوش مى‏دادند.

این حوزه که به ظاهر با مقوله‏هاى سیاسى و مدیریتى و حکومتى سر و کار داشت، بوى قدرت و خلافت و برترى‏جویى مى‏داد; اما على(ع) سوگند یاد کرد که هرگز به حکومت از این زاویه نگاه نکرده است:

»اما والذى خَلَق الحبّة وبرأ النَّسَمَةَ لولا حضور الحاضر وقیام الحجَّة بوجود النّاصر... لاَلقَیتُ حبلها على غارِبِها و... لاَلفَیتُم دیناکم هذه اَزهَدَ عندى من عَفطَةِ عَنزً»15

سوگند به آن کس که دانه را شکافت تا جوانه زند و آن‏کس که جان را آفرید، اگر نبود که مردم گرد آمدند و اعلام آماگى کردند و اگر نبود که با حضور آنان حجّت بر من تمام شده بود، ... گام در وادى حکومت نمى‏گذاشتم و رشته این کار را به دست نمى‏گرفتم و... آن‏گاه مى‏دیدید که دنیاى شما و فرمانروایى بر شما، نزد من کم‏ترین بها را داشت.

این حوزه با شاگردان اندک‏اش آغاز به کار کرد و دوره‏هاى مختلفى را پشت سر گذاشت و در طول چند دهه، نظریه‏ها و اصول و خطمشیها تبیین شد و در برهه‏اى کوتاه، زمینه عمل و اجرا پدید آمد و سپس زمینه اجراى حوزه سیاست علوى و نبوى از سوى امویان مصادره شد.

در حوزه مباحث و کارکرد سیاسى امت اسلام، شکافى جدى رخ نمود، شکافى که به شاخه شاخگى در دیگر حوزه‏هاى دین‏شناسى و قرآن‏شناسى نیز انجامید; زیرا حوزه سیاست با تکیه بر اهرم قدرت به سمت قراءتهایى از دین و دیندارى گرایش داشت که بتواند زمینه پایندگى و ماندگارى قدرت حاکم را فراهم آورد. در حالى که حوزه معرفت دینى و قرآنى، ترازویى بود که مى‏بایست براساس آن درستى و نادرستى حاکمان و حکومتها را با آن بازنمود و روشن کرد.

 

چهارمین حوزه اندیشه و عمل دینى

حوزه قیام و نهضت اصلاح‏گرى دینى و سیاسى بود که اوج آن در درسهاى نظرى و عملى حسین بن على(ع) ارائه شد.

شاید از این که ما در این نوشته از این برهه‏هاى تاریخى و حرکتهاى صورت گرفته در آن با عنوان »حوزه معرفت دینى» یا »حوزه کارکرد دینى» یاد مى‏کنیم، براى شمارى جعل عنوان به حساب آید، ولى نویسنده بر این باور است که آن‏چه جعل شده و باید جعلى به شمار آید، اصطلاحات محدود و نارسایى است که در طول زمان براى حوزه‏ها و محتواى آن شکل گرفته و فقه قرآنى و دینى و نبوى و علوى را به فقه الاحکام محدود ساخته است، آن هم با کم رنگ کردن، یا حذفِ پاره‏اى از احکام، به دلیل نبود زمینه اجرا و عمل، مانند کتاب جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، روابط بین الملل اسلامى، روابط اقتصادى و نظامى با دولتهاى کفر و حدود و ثغور آن، کتاب ولایت و حکومت و... .

حرکت حسینى، کارها و برنامه‏هاى او، اگر از نگاهِ شمارى از تاریخ‏نگاران و تحلیل‏گران یک انقلاب اجتماعى و یک نهضت ضدستم باشد، یا نباشد، فرجام آن از قبل پیش‏بینى شده باشد، یا نشده باشد، هرچه باشد، بى‏گمان یک درس و یک پیام و یک معرفت جدى در حوزه دین‏شناسى و قرآن‏شناسى بوده است.

شاید عالمان حوزه معارف شیعى بر این انگار و پندار باشند که اگر در زمینه بسیارى از پیامهاى دین، کوتاهى به عمل آمده است، دست کم در زمینه عاشورا و نهضت حسینى، حق آن پیام به جا آمده و شیعه در این زمینه کوتاهى نکرده است!

اما آن‏چه بوده و هست و رویداده، جز این است! ما در طول قرنها به تکرار سوگوارى و نقل بخشهاى حماسى عاشورا بسنده کرده‏ایم و به جاى دریافت پیامهاى معرفتى، عملى، عینى و عاطفى، بیش‏تر به جنبه پیامهاى عاطفى بسنده کرده‏ایم. و حتى آن‏جا که عزاداریها با رفتار و گفتار شرک آلود، یا توهین‏آمیز و ناسازگار با باورهاى دینى درهم آمیخته، از بیم آسیب ندیدن عواطف مذهبى و شیعى مردم، حاضر نشده‏ایم به گونه رسمى، با تحریفهاى عاشورا و بدفهمى‏ها و کج رفتاریهاى عملى و اعتقادى، به روشنى و آشکارا، مبارزه کنیم.

افزون بر این، دریافتِ هر پیام معرفتى، نیاز به استعداد ویژه و زمینه‏هاى خاص فکرى و روحى دارد، چنانکه در میان اصحاب ائمه(ع) این جدایى دیده مى‏شود، شمارى بیش‏تر به فقه الاحکام گرایش داشته و شمارى به کلام و مقوله‏هاى اعتقادى و کسانى هم به رشته‏هاى دیگر علمى علاقه نشان مى‏داده‏اند.

بنابراین، همه آنان که در محضر یک استاد حضور مى‏یابند و یا در یک حوزه علمى و معرفتى گام مى‏نهند، توانایى گنجایى و گرایش فهم و دریافت همه پیامها را هم‏سطح و هماهنگ ندارند.

این است که وقتى از این برهه تاریخ که در آن زیست مى‏کنیم به پیشینیه خط سیر پیدایش عالمان دینى مى‏نگریم، بسیارى از آنان داراى گرایش حدیثى و فقه الاحکامى و کلامى بوده‏اند، ولى چهره‏هاى کم‏ترى را مى‏بینیم که در شمار مصلحان اجتماعى و سیاسى قرار گرفته و درسهاى خاص مکتب حسینى را فراگرفته باشند و این بدان خاطر است که ورود به این ساحت، نیاز به ظرفیتهاى درونى و روحى دارد و به صرف فقاهت احکامى یا تخصّص کلامى، یا فلسفى و یا عرفانى نمى‏توان انتظار داشت که شاگرد این حوزه معرفتى و عملى نیز باشند.

بنابراین، کمیاب بودن استعدادهاى شکوفا در این ساحت از یک سو، و پرهیزینه بودن حرکت در مسیر اصلاح‏گرى اجتماعى و سیاسى و اعتقادى از دیگر سو، سبب شده است تا این حوزه در همه روزگاران، چهره‏هاى برجسته فراوان نداشته باشد، در حالى که حوزه قرآن پژوهى یا حدیث‏شناسى، فقه الاحکام، فلسفه و کلام و یا حتى عرفان از چهره‏هاى نامور بیش‏ترى برخوردار است!

این در حالى است که اصلاح‏گرى اجتماعى، در رأس رسالت انبیا قرار داشته و پس از معرفت حق تعالى و دعوت به توحید و عبودیت پروردگار، مسأله از میان برداشتن و ریشه‏کن کردن ستم و بى عدالتى از جامعه بشرى، مبارزه با سلطه‏هاى اقتصادى و نظامى و فرهنگى، باز کردن زنجیرهاى خرافات و سنتهاى جاهلى، احقاق حقوق انسانها و مستضعفان و... در شمار نخستین برنامه‏ها و هدفهاى انبیا معرفى شده است:

»الذین یتّبعون الرّسول النبى الاُمى... یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر، ویُحلّ لهم الطیبات، ویُحَرِم علیهم الخبائث، ویَضَعُ عنهم اِصرَهم والاَغلال التى کانت علیهم... »16

آنان که پیروى مى‏کنند از این فرستاده، پیامبر درس ناخوانده... و آنان را به کار نیک مى‏فرماید و از کار زشت باز مى‏دارد و چیزهاى پاک را رواشان مى‏دارد و چیزهاى پلید را بر آنان ناروا مى‏دارد و بارهاى گران و بندهایى را که بر آنان مى‏بود، از آنان فرو مى‏نهد...

»لقد ارسلنا رسُلنا بالبینات، وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط... »17

ما پیامبران‏مان را با نشانه‏هاى روشن فرستادیم و با آنان نامه و ترازو فرو فرستادیم، تا مردم به داد برخیزند...

»انّ اللّه یأمر بالعدل والاحسان، وایتاء ذى القُربى، ویَنهى عَنِ الفحشاء والمنکر والبغى... .» 18

خداوند شما را به داد و نیکى و دهش به خویشاوند فرماید و از کار زشت و کار ناپسند و ستم بازتان مى‏دارد...

 

 پنجمین حوزه

حوزه عرفان مثبت و نیایش سازنده و فعال که به وسیله امام سجاد(ع) نمود و برجستگى بیش‏ترى یافت.

عبادت، نیایش و راز و نیاز با خدا و مناجات و تهجد، از لوازم غیر درخور انکار اعتقاد به ادیان آسمانى است. ولى هم در ادیان گذشته و هم در اسلام، از این عنصر مفید و سازنده، گاه کج‏رویها و برداشتهاى ناصحیح، تندروانه، عزلت‏طلبى، رهبانى‏گرى و صوفى‏مآبى سربرآورده است.

در میان مسلمانان نخستین، جرقه‏هاى این کج‏روى، پس از عصر نبوى زده شد و کسانى به عنوان عابد، به گوشه انزوا پناه بردند و به اذکار و اوراد، رو آوردند و خرقه‏پوشى را ارزش پنداشتند، از جامعه بریدند و دم از وصال حق زدند، کار و تلاش براى معیشت را غفلت از آخرت دانستند و حقارت و ذلت در برابر خلق را مایه عزت در پیشگاه خدا شمردند، اهل طریقت شدند و شریعت را پوسته بى‏مقدار انگاشتند. ولى امام سجاد، که جمال نیایش‏گران‏اش نامیدند، در سخت‏ترین روزگاران و بدترین و تیره و تارترین شرایط سیاسى جامعه اسلامى، دعا و نیایش را محملى براى پیام‏رسانى، درس آموزى، گستراندن و سَریان دادن باورها و اصول اعتقادى و حریت اجتماعى به فرد و جامعه قرار داد و گنجایى بالا، دامنه و گستره اندیشه و عمل دینى را به نمایش گذاشت و میان محراب و مقتل، پیوند شگفت را رقم زد و نشان داد که روح دین، هرگز با بن‏بست روبه‏رو نمى‏شود و اگر مفسدان و طاغیان حنجره دین را ببرند، در نیمه‏هاى شب، نواى ناى مناجات‏اش راهگذاران را از رفتن باز مى‏دارد، تا آن‏چه را در روزهاى پرغوغاى کربلا نشنیدند، در شبهاى به ظاهر آرام مدینه، مرور کنند و به گوش جان بنیوشند.

و دیگر حوزه‏ها را در شماره بعدى، به امید حق، پى‏مى‏گیریم.

پى‏نوشتها:
1. سوره مائده، آیه 19.
2. سوره طه، آیه 134.
3. سوره مائده، آیه 82.
4. سوره توبه، آیه 34.
5. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 22/2.
6. اصول کافى، ج32/1.
7. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى/37.
8. سوره توبه، آیه 122.
9. بحارالانوار، ج 216/1.
10. غررالحکم/172.
11. تحف العقول/172.
12. عوائد، نراقى/186.
13. احتجاج، طبرسى، ج 263/2.
14. سوره نصر.
15. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 3.
16. سوره اعراف، آیه 157.
17. سوره حدید، آیه 25.
18. سوره نحل، آیه 90.