ضرورت تعیین راهبرد
استراتژى، یعنى آن غایت و هدفى که دنبال مىکنیم. آن چیزى که در آینده، بدان مىخواهیم برسیم. شاید بتوان گفت: استراتژى همان دیدن آینده در حال است. استراتژیستها، کسانى هستند که مىتوانند آینده را هم اکنون ببینند. از جهت و یا جهاتى استراتژیستها، همچون منجمان و یا پیشگویاناند، با این تفاوت که استراتژیستها، براى روشنگرى آینده از چیزهایى بهره مىگیرند که درخور نقل و انتقال و یا اثبات و ابطال است. شاید بهتر باشد که بگوییم اگر در سپهرى که قرار گرفتهایم و به پیش مىرویم; چنانچه بدانیم که کجا؟ و چگونه؟ و با چه؟ مىرویم و چه مرحلههایى را مىپیماییم؟ و در این میان چه مىخواهیم؟ و یا چه نمىخواهیم؟ تا اندازهاى استراتژى براى ما روشن است.
اگر فرد بداند که چه نمىخواهد شاید کارهایى انجام دهد; ولى اگر بداند که چه مىخواهد; خیلى کارها مىتواند انجام دهد. گره ناگشوده، گاهى در این است که نمىدانیم در پى چه چیزى هستیم؟ استراتژى به ما مىگوید که چه نمىخواهید و چه مىخواهید. که برابر نهاده آن در زبان فارسى، همان راهبرد است. چیزى که هدف را به ما مىرساند. فاصله بین آنچه هست و آنچه باید باشد را با چیزى به نام راهبرد پر مىکنند. حوزههاى علمیه باید براى خود استراتژى تعیین کنند و بدانند که به کجا خواهند رسید. لازم نیست که استراتژى را اعلان کنند، ولى مهم این است که خود بدانند که چه مىکنند؟
بایسته گفت است که ما در این کوتاه نوشت در پى تجلیل نبوده و نیستیم. نه شأن ما و نه شأن حوزه این اجازه را مىدهد که فرد و یا افرادى بخواهند از مجموعه کارهاى سترگى که حوزه و روحانیت کرده و به ثمر رسانده، تجلیل کند; بلکه فقط با انگیزه آسیبشناسى به راه افتادهایم. درصدد تحلیل حوزه برآمدیم، نه تجلیل. بدین جهت به دنبال واقعیتهاى تلخ حوزه هستیم، نه وهمها و خیالها. شاید در ضمن این بحثها و سخنها، سخنانى گفته آید که چندان دلنواز و خوش آهنگ نباشد. مىخواهیم از درون، مجموعه را بازشناسى کنیم. و ما را یاراى شنیدن هر سخن تلخ، ولى حقى هست. تا نشنویم و نشناسیم; چگونه خواهیم توانست درمان کنیم. و آنچه گفته مىآید، سوز و گداز است، سخن از سر درد و همدردى است و راهى براى رهایى از درمان یا دست کم، مهار درد.
اهمیت حوزههاى علمیه
حوزههاى علمیه و فراوردههاى آن )روحانیت( در گذشته نقشهاى فراوانى بر عهده داشته است و هم اینک بسیارى بدان چشم دوختهاند. تجربه تاریخى به ما مىفهماند که حوزههاى علمیه و روحانیت در کانون توجههاى مردمى بودهاند. در ایران باستان و در دیگر ادیان نیز، روحانیان جایگاه ویژه داشتهاند. تا آنجا که فرو افتادن آنان از جایگاه ویژه سبب فروپاشى حکومتها و افول ادیان قلمداد شده است. شمارى از تاریخ نگاران در تحلیل خود به روشنى یادآور شدهاند که علت فروپاشى ساسانیان فروپاشى جایگاه روحانیان در بین مردم بوده است.
در قرآن کریم، ریشه و انحراف ادیان الهى را در کژراههروى و رفتار نابخردانه روحانیان و عالمان دین و رهبانان پى مىجوید. اگر به درستى دقت شود، این نکته دست مىآید که بسیارى از دگرگونیهاى ایران، ریشه حوزوى داشته است. نظام زمیندارى بزرگى که شاه در پى پدیدآورى آن بود، روحانیت و عالمان درهم شکستند.
مارکسیسم را در ایران، روحانیت درهم شکست. دگرگونیهاى بزرگ در ایران، در مراکز دینى سر و سامان پیدا کرد. در اروپا هم دگرگونیها از کلیسا آغاز شد. و این هشدارى است به حوزههاى علمیه که براى دگرگونیهاى ریشهاى در جامعه، سراغ از حوزهها مىگیرند. هشدار نه بدین معناست که کمربند ایمنى ببندند و از هر دگرگونى و دگردیسى پیشگیرى کنند، بلکه آگاهانه هر دگردیسى را خود مدیریت کنند.
رسالت حوزههاى علمیه
اگر بخواهیم در حوزه تحول ایجاد شود، باید در گام نخست توجه داشته باشیم که از چه روشى مىخواهیم استفاده کنیم. یا در پى این تحول به دنبال چه چیزى هستیم. لذا در نخستین گام باید ابتدا سیاست کلان حوزه و یا وظیفه اصلى حوزههاى علمیه روشن شود.
یکى از پرسشهاى جدى پیش از پرداختن به هر تحولى در حوزههاى علمیه، مسؤولیت حوزه است. به راستى رسالت حوزه چه مىتواند باشد؟
جایگاه حوزهها در نظام اجتماعى
حوزههاى علوم دینى، در واقع یک سازمان اجتماعى است. براى آن که جایگاه حوزههاى علوم دینى نسبت به سایر نهادها و سازمانهاى فرهنگى اجتماعى روشن شود، نگاهى اجمالى به ساختار نظام اجتماعى خواهیم داشت. در هر جامعهاى، گونهاى از تقسیم کار وجود دارد. و هر بخشى از کارهاى تقسیم شده در یکى از سازمانهاى اجتماعى متمرکز است. به عبارت دیگر، براى هر بخشى از کارهاى تقسیم شده یک نوع سازمان اجتماعى به وجود مىآید. یکى از جامعهشناسان، مجموعه سازمانهاى اجتماعى را مورد توجه قرار داده و کل نظام اجتماعى را به چهار خرده نظام تقسیم کرده است:
خرده نظام فرهنگى.
خرده نظام سیاسى.
خرده نظام اقتصادى.
خرده نظامِ اجتماعِ نظام یافته.
هریک از این چهار خرده نظام یک اثر مفید و ضرورى براى حفظ و بقا و به هم پیوستگى نظام اجتماعى دارند که به این اثر مفید، در اصطلاح کارکرد مىگویند.
کارکرد خرده نظام فرهنگى، انتقال الگوها و هنجارها و حفظ و بقاى آنهاست.
کارکرد خرده نظام سیاسى، رساندن به هدفهاست.
کارکرد خرده نظام اقتصادى انطباق با محیط است.
و کارکرد خرده نظامِ اجتماع نظام یافته، به هم پیوستگى و یگانگى است.
خرده نظام فرهنگى نظام اجتماعى موجود در سازمانهاى فرهنگى است. یک سازمان داراى گروه اجتماعى، به علاوه نظام اجتماعى است. سازمانهاى فرهنگى سازمانهایى هستند که آموزش و تربیت و انتقال ارزشها و هنجارها و حفظ آنها را بر عهده دارند)نگاه حوزه، شماره8و9).
کارکرد حوزههاى علمیه
حوزههاى علوم دینى یک سازمان اجتماعى است که در عرصه و قلمرو فرهنگ تلاش مىکند. و طلبه کسى است که در این سازمان اجتماعى تحصیل مىکند و دانش فرا مىگیرد. کارکرد طلبه، به عنوان کسى که در یک نظام آموزشى خاصى، قرار گرفته این است که مىخواهد یک عنصر فرهنگى بشود. حوزه فرد را تربیت مىکند تا به عنصرى فرهنگى بدل شود. بدین جهت یک فرد حوزوى نمىخواهد در بخش تکنولوژى و فن آورى به معناى علمى آن کار کند. برخلاف دانشجو که در دانشگاه در دو قلمرو انسانى و فن آورى کار مىکند. حتى در تقسیمبندى علوم نیز، در دانشگاه هم ریاضى هست و هم طبیعى. هم علوم انسانى هست و هم علوم تجربى. البته در دانشگاه همان علوم انسانى هم، تجربى است. علوم تجربى به دو قسم تقسیم مىشود: علوم طبیعى و علوم انسانى. و یک حوزوى، با بخش خاصى از این علوم سر و کار خواهد داشت. آن علومى که در بستر اصیل حوزوى شکل گرفته است، نه فراورده غرب و شرق. از این روى حوزههاى علمیه عهدهدار امورىاند، بدین شرح:
نخستین کارى که در جامعه ما بر عهده سازمان علوم دینى )طلبه و حوزه( بوده و هست، تحقیق و پژوهش در متون دینى و بیرون کشیدن عقاید صحیح و فرمانها و احکام دین از متون اسلامى است. علماى برجسته دین ما همگى محققان برجسته علوم دینى بودهاند و اجتهاد اشاره به مقام پژوهشگرى عالى رتبه است.
دومین کارى که بر عهده سازمان علوم دینى است، آموزش عقاید صحیح، آیینها و احکام دین به مردم متدین است. لازمه آموزش داشتن کادر آموزشى است. هر مربى معارف اسلامى خود باید آموزش دیده باشد. به همین خاطر، شمارى از روحانیان را به اندازهاى آموزش مىدهند که با دستاوردهاى پژوهشهاى دینى و روش آن آشنا شوند. این شمار پس از این مرحله، در مسجدها، حسینیهها، منزلها، در شهرها و روستاها، به آموزش و ارائه آموزهها و خدمات تخصصى دینى به مردم مىپردازند.
سومین کارى که بر عهدهى سازمان علوم دینى است دفاع از حریم دین و حق بودن آن است. شبهه کنندگان به عقاید و احکام دینى، همیشه بوده و خواهند بود. و سازمانِ علوم دینى که عهدهدار بیرون کشیدن عقاید و احکام دینى و آموزش آنهاست، عهدهدار دفاع از آنها نیز هست)نگاه حوزه، شماره8و9).
کارکرد طلبه
کارکرد طلبه، یا روحانى برمىگردد به نیازهاى واقعى جامعه که فراروى او قرار دارد، نیازمندیهایى که سازوار با دیندارى به وجود آمده است.
یکم. کارکرد مهارتى
یک مرتبه کارکرد به اعتبار مهارت است. طلبه جداى از نیازهایى که در جامعه وجود دارد و جداى از دانشهاى تخصصى که فراروى او هست، نیازمند است تا مهارتهایى را نیز فرا بگیرد; زیرا بخشى از کارکردهاى حوزه به ایجاد مهارتها باز مىگردد:
1. مهارت تدریس: از گذشته تدریس در حوزهها به عنوان رکن اصلى و اساسى بوده و هم اینک نیز بدان نیاز اساسى است; ولى باید پذیرفت که گستره تدریس دگرگون شده است. براى روحانیان پیشتر حضور در آموزش و پرورش، به این گستردگى نبود. یا در دانشگاه به این اندازه از نیاز نبود. گروههاى اجتماعى گوناگونى امروز طلب مىکند که روحانیان در بین آنان حضور داشته باشند. در جامعه، بسیار نابینا و ناشنوا وجود دارد. آنان یک حس را کم دارند. نمىبینند یا نمىشنوند، یا نمىتواند حرف بزنند; ولى برخى از آنان توانایىهاى فراوان و بسیار بالایى دارند. ما چه آمادگى مهارتى براى حضور در این حوزهها داریم.
2. مهارت پژوهش: گرچه از دیرباز، حوزههاى علمیه، در عرصهى پژوهش، پیشتاز بوده است و کتابخانههاى بزرگ جهان اسلام بلکه تمامى کتابخانههاى معتبر جهان، هزاران اثر چاپ شده و به صورت خطى وجود دارد; ولى این پژوهشها از آن گذشته است و سرمایه و میراث اسلامى که بایسته است این میراث دگرباره مورد بازخوانى قرار بگیرد. امروزه بهرهگیرى از روشهاى نوین پژوهشى، امرى گزیرناپذیر است. گرچه در گذشته به جهت محدود بودن منابع درسى و آموزشى، فرد به آسانى مىتوانست در عرصههاى گوناگون تبلیغ، تدریس و تحقیق حضور جدى پیدا کند، ولى اینک به جهت ضرورتهاى اجتماعى و تخصصى شدن امور، عرصه تبلیغ از پهنه تدریس، خود به خود جدا شده است و گستره تحقیق، فضاى خاص خود را دارد.
نیاز است که امروزه، طلاب حوزههاى علمیه با آشنایى به روشهاى پژوهشى و نظریههایى که در این عرصه ارائه شده است، به بازخوانى متون، بازاندیشى یافتهها و بررسى خود حوزه و نیازهاى اجتماعى بپردازند. بر همگان روشن است که پژوهش براى کشف یک نیاز در جامعه، غیر از پژوهش براى بیرون کشیدن اندیشه از یک متن است.
بایسته است در فرصتى فراختر به چگونگى و عرصههاى پژوهشى در حوزههاى علمیه پرداخته شود; اما به اختصار باید گفت:
1. پژوهش در تمامى متون گذشته و بازخوانى تمامى آنها که پژوهش تمام، اسنادى و کتابخانهاى خواهد بود و با توجه به حوزه مطالعاتى که علوم انسانى است، باید روشهاى خاص مطالعاتى تجربى، تاریخى، فلسفى، و نیز تحلیلى بنیادى، کاربردى، و کارکردى از یک دیگر باز شناخته شود و طلاب حوزه با این متدها آشنا شوند.
2. پژوهش روى خود حوزههاى علمیه به عنوان یک سازمان و نهاد اثرگذار که پژوهشى بهطور کامل پیمایشى و میدانى است.
3. پژوهش در جامعه و بازشناسى مدام نیازها و ضرورتهاى اجتماعى در پهنه تخصصى حوزه که این نیز پژوهشى به طور کامل میدانى و پیمایشى است.
4. مطالعات گسترده در رابطه با هماهنگى بین دادههاى اجتماعى و یافتههاى از متون و اسناد کتابخانهها، که در پارهاى از موارد فرد بایسته است افزون بر مهارت پژوهش، مطالعه دانشهاى بین رشتهاى هم داشته باشد.
3. مهارت تبلیغ: تبلیغ در حوزه، پیشینه بس درازى دارد و در جاى خودش هم جواب داده است. در مَثَل منبر. منبر یک رسانه است. امرو دنیاى زاد و ولد رسانههاى جدید است. حوزه باید رابطهاش را با رسانههاى جدید روشن کند. اگر مىخواهد استفاده کند، باید قاعده و قانون آن را بلد باشد. این که دین با هر درک و نگاهى و در هر فرم و قالبى در دست صاحبان رسانه قرار بگیرد، جفایى است که امروز به دین مىشود. بدین جهت مهارت تبلیغ در حوزه ارتباطات و رسانهها یکى از نیازهاى جدى است.
4. مهارت مدیریت: باید بپذیریم با این که امروز پارهاى عرصههاى حساس مدیریتى بر دوش حوزویان و روحانیان افتاده است; ولى مهارت مدیریت را به عنوان ابزارى بایسته براى ایفاى مسؤولیتها نمىنگریم. بدین جهت کسانى را به میدانهاى حساس مدیریت اعزام مىکنیم که تنها توانایى تبلیغ دارند. و یا افرادى موفق در عرصه آموزشاند. امورى مانند قضا، نمایندگى مجلس، نمایندگى ولى فقیه و... اینها جایگاههایى است که افزون بر توانایى علمى، توان مدیریتى نیز مىخواهد. باید افرادى در این عرصهها حضور بیابند که مهارت مدیریتى داشته باشند.
دوم. کارکرد جغرافیایى
یک تقسیمبندى دیگر که سلیقهاى شگل مىگیرد با استفاده از آیه »نفر» است: »اذا رجعوا الى قومهم» این تقسیمبندى به اعتبار سرزمین جغرافیایى است. شمارى به جهت توانایى خاصى که دارند، کارکرد آنان در حوزههاى محدود جغرافیایى خواهد بود; مانند: روستا، محله، منطقه، بخش، شهرک و... شمارى در کارهاى بزرگ جغرافیایى کارایى دارند و با کارکرد گستردهتر. شمارى در خانواده تشیع کارایى دارند و شمارى در خانواده اسلام. کسانى ممکن است ساختار شخصیتىشان به گونهاى باشد که در عرصههاى بین الادیان کارایى داشته باشند.
بحرانهاى پیش روى حوزه
صرف نظر از کارکردى که روحانیت مىتواند داشته باشد، بحرانهایى هم اکنون پیش روى روحانیت است که کارکردهاى او را دچار مشکل مىکند. یعنى یک نوع آشفتگى سازمانى که هم به افراد سرایت کرده و هم فضاى کلى سازمان روحانیت را دربر گرفته است. این بحرانهارا مىتوان برشمرد. بحرانهایى که حوزه علمیه و روحانیت دچار آن است، محصور در این مواردى نیست که بیان خواهیم کرد. ضمن اینکه این موارد خود معلول و ریشه بحرانهاى دیگرى شاید به نظر آید. اما این موارد به عنوان یک بحران سازمانى که در دو حیطه فردى و هدفهاى سازمانى، اثر منفى خواهد گذاشت، درخور طرح است.
1. بحران بینش.
2. بحران دانش.
3. بحران کارآمدى.
4. بحران شخصیت.
5. بحران نیروى کارآمد.
1. بحران بینش
در اساس روحانیان، آن گونه که باید از یک بینش سازمانى و بصیرت ساختارى که بتواند آنها را به یک کنش سازمانى مطلوب وادارد، بهرهمند نیستند. بینش یک مؤلفهاى است که از عوامل دیگر ممکن است به دست آید. روحانیان آیا رغبتى براى پردازش به مسائل صنفى دارند؟ آ یا یک روحانى در سیستم طلبگى جورى رشد پیدا کرده که به کارهاى خود از باب هدفهاى جمعى، نه از باب هدفهاى فردى بنگرد؟ بنابراین، وقتى مىخواهد روابط اجتماعى خود را با نهاد روحانیت تنظیم کند، لازم است که هماهنگى داشته باشد. جدا از پیکره روحانیت عمل نکند.
در حیطه بینش چند مشکل اساسى داریم:
1. ضعف بینش نسبت به عمل روحانیت.
2. ضعف بینش نسبت به سازمان روحانیت.
3. ضعف بینش نسبت به کارکرد روحانیت.
4. ضعف بینش نسبت به مخاطبان.
5. و...
ضعف بینش در عرصههاى گوناگون پیامدهاى متفاوتى خواهد داشت. در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، جامعه و... اثر ناگوارى مىگذارد. حوزه در ساحتهاى گوناگون نیاز به بازبینى بینشى دارد.
بینش برآیندى از آگاهىها و آموختههاست. اگر با تقویت بنیههاى پژوهشى حوزویان بتوانند دریچههاى ذهن را بر تحولات دنیاى جدید هرچه بیشتر بگشایند و با دقت بیشترى رویدادها را مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار دهند و خرد خدادادى را براى ژرفکاوى، به کار بگیرند بى گمان نگاه آنها گونهاى دیگر خواهد شد. به راحتى نمىتوان از دستاوردهاى جدید علمى چشم پوشید. و از سوى دیگر نمىتوان، بىمهابا شیفته شد و سر از پا نشناخته، آغوش بر همه چیز گشود. دانشهاى تجربى روانشناسى، جامعهشناسى، زیستشناسى، و دانشهاى فلسفى ذهنشناسى، پدیدارشناسى، معرفتشناسى، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه علم و... افقهاى تازهاى فرا روى ما خواهد گشود و نگاهمان را دگرگون خواهد کرد. به سادگى از این دانشها نمىتوان چشم پوشید.
علاوه بر ضعف بینش، مشکل همگرایى در بینش را هم داریم. یعنى تفاهم بر اساس بینش مشترک شکل نگرفته است. چون یکى از مؤلفههاى سازمانى، همبستگى است. وقتى که بینش مشترک وجود ندارد، ضریب همبستگى هم پایین خواهد آمد. پس لازم است فراگیرى دانشهاى مشترکى در حوزویان شکل بگیرد. یعنى حوزویان به عنوان یک سازمان و نهاد کلیدى و حساس، آنگاه مىتوانند تفاهم داشته باشند که همگان از دانش کلامى، فقهى، اصولى و... بهرهمند باشند. تخصصى شدن یک دانش نباید به معناى فراموشى دیگر علوم ضرورى، انگاشته شود. تخصصى شدن علوم به معناى آن است که علاوه بر این که فرد آشنایى با دانشهاى گوناگون دارد، در رشته خاصى بیشتر کار کرده است.
2. بحران دانش
کسانى که برخوردار از چنان بینشى هستند، دانش لازم را براى پرداختن به ماموریتهاى ویژه خود را ندارند. تحول ماموریتهاى روحانیت، با گستره خاص، یا مخاطبهاى ویژه که پیدا کرده، نیازمند دانشهاى جدیدى است که به مجموعه هندسه دانشهاى مورد نیاز یک روحانى افزوده بشود. و چنین چیزى در مجموعه حوزه کمتر دیده مىشود.
رویکرد قدیم حوزهها به زبان عربى، رویکردى بود بر اساس فهم کتاب و سنت. در این پانصد سال اخیر که میراث گران سنگى از علوم اسلامى و سایر مؤلفههاى فرهنگى و علمى جهان اسلام به گنجینههاى علمى حوزهها افزوده شده است، داراى پیشینه علمى گستردهاى شدهاند. نیاز دومى به عربى پیدا شده است، به نام یادگیرى متون علمى و کلاسیک اسلامى. این در ابتدا نبود و بعد از چهارصد سال است که به وجود آمده است. اما امروز دو نیاز دیگر هم پدید آمده است:
1. زبان عربى زبان مفاهمه حوزهها و جهان اسلام است و حوزهها ناگزیرند براى گفتوگو درباره تمدن اسلامى، به این زبان فرهنگ جهان اسلام آشنایى کامل داشته باشند، که ندارند.
2. به یک زبان جهانى هم نیاز دارند. چون مخاطبهاى جهانى پیدا کردهاند.
از این زبانها چقدر بهرهمندند؟ چه شمار از طلبهها توانایى خواندن و فهمیدن مقالههاى فقهى را دارند که به زبان عربى نوشته و عرضه شده است. چقدر مىتوانند افکار و اندیشههاى دینى را که به زبانهاى عربى و انگلیسى نوشته شده بفهمند؟ و به زبان مخاطبانش عرضه کنند؟ این یک محدوده بسیار نزدیک و دم دستى از دانش است. محدودههاى دیگرى هم هست. دانشهاى میان رشتهاى در هر عرصه که کم و بیش در حوزههاى علمیه نزدیک به صفر است. حوزهها، دانشهاى میان رشتهاى را براى ورود به حیطههاى اجتماعى لازم دارند. چون زبان مفاهمه حوزویان با فرهیختگان رشتههاى دیگر است. وقتى که حوزویان دانشهاى میان رشتهاى نداشته باشند، در پارادایم دینى محدود مىمانند و زبان تعامل فکرىشان با دیگران بسته خواهد ماند. نه فقط از جنبه محتوا که روشن است با مشکل جدى محتوایى رو به رو هستند. ولى تا وقتى که حوزویان نتوانند هندسهوار دانشهاى خودشان را ترسیم کنند و پیوند منطقى بین اینها را حل کنند، از حل مسائل جدید، یا عاجز خواهند بود و یا به گونهاى غیر بایسته به حلّ آن مىپردازند; زیرا اولین قدم براى حل یک مسأله تعیین ساحَت آن مسأله است، تا بعد روشهاى علمى حل آن مسأله پیدا بشود. تا وقتى که رابطه و پیوند بین علوم اسلامى پیدا نشده باشد، نسبت آن با سایر دانشها برقرار نخواهد شد و نخستین و پایهاىترین گام تحقیق دور از دسترس خواهد بود. یعنى باید دانسته شود که این مسأله، در اصل، از آن کدام علم است؟ آیا این را تاریخى باید حل کرد، یا فقهى و یا فلسفى؟ الان رویکرد به فلسفه چگونه است؟ در بعضى از کشورها، فلسفه در ردیف ادبیات گذاشته مىشود. آیا فلاسفه حوزوى اینگونه فکر مىکنند؟ یا فلسفه را در ردیف علوم عقلى و منطقى و ریاضى مىگذارند؟ یا فلسفه را به عنوان یک مدل براى الهیات اسلامى و کلام اسلامى مىدانند؟ به نظر مىآید که باید اینها را حل و فصل کرد.
مشکل دیگر در دانش، توجه نکردن به ماهیت دانشهاى اسلامى است. گاه علوم اسلامى، به عنوان روشى شخصى در فهم دین خود را عرضه مىکند که محدود مىشود به یک سرى دانشهایى. گاه به عنوان یک رشتههایى که ما باید فکر مدرک آنها را بکنیم. در واقع آب براى کوزه، نه کوزه متناسب با حجم آب طراحى مىگردد. طبقه بندى تحصیلى انجام مىگیرد، مقطعهاى تحصیلى ردهبندى مىشود، بدون این که به اقتضاءهاى واقعى علوم اسلامى توجه بشود. در پزشکى، قبل از مقطع دکتراى عمومى یا DM طرف هیچکاره است. چون هیچکاره است، یا فرد دوره تحصیلى خود را تمام مىکند، تا مقطع دکترا، یا هم باید بیرون برود. آیا ما در باب علوم اسلامى در حد کارشناسى به یک نفر مىتوانیم بگوییم که او »عالم نیمبند» اسلامى است. ممکن است گفته شود این هم مثل رشته پزشکى است. بعضى از رشتهها مثل میکروبیولوژى تا DHP یک تکه است. یعنى یک پارچه کار مىشود. چون پیوسته است. یا طرف باید تا آخر بخواند یا اگر در این وسطها ترک بکند، معادل مىگیرد و عقیم مىماند. در رشتههاى علوم اسلامى به نظر نمىآید که بشود آن بحر را در این صبو گنجانید، تا بشود به مقطع کاردانى هم بگوییم فارغ التحصیل است. به کارشناسى هم بگوییم که فارغ التحصیل مقطع کارشناسى است. این همان نقطهاى است که بعضى با مدرک، به وجهى مخالف هستند که خودشان نمىدانند که چه وجهى است! شاید این، بیان تئوریک همان نظر بعض باشد.
3. بحران کارآمدى
بحران کارآمدى هم جدى است. و آن این است که به تولید اندیشه دینى و عرضه آن، تنها به عنوان یک دانش نگاه شود، نه به عنوان یک مهارت. چون به عنوان یک دانش نگاه مىشود، از مهارتهاى آن غفلت شده است. بنابراین، کارآمدى حوزهها زیر سؤال رفته است. جالب است که طلاب فقه مىآموزند; اما روش تحقیق در فقه را کسى به آنان آموزش نمىدهد. فلسفه مىآموزند، ولى روش ورود به آن عرصه را کسى به آنان آموزش نمىدهد. از حوزویان انتظار مىرود که درباره دین چیزى بنگارند; اما سؤال این است که روش نویسندگى را چه کسى به آنان آموزش بدهد؟ درباره دین صحبت باید بکنند، ولى معلوم نیست چه کسى درباره ابلاغ دین، مهارتهاى آن را آموزش بدهد؟ این باعث شده است که حوزهها و حوزویان دچار بحران کارآمدى بشوند. یعنى از عرضه آن چه که دارند به طور معمول خوب برنمىآیند، چون دچار فقر روشى هستند. البته روش در بحران دانش قابل بررسى است. در مَثَل رویکرد حوزهها به عربى رویکرد دانشى است، نه مهارتى. زبان عربى را به عنوان یک مهارت لازم دارند، نه به عنوان یک علمى که بدانند قول کسائى چیست؟ سیبویه و فراء چه نظرى دارند؟ مىخواهند که به هدف فهم دین و عرضه دین و فهم میراث اسلامى و ارتباط با جهان اسلام برسند. براى رسیدن به هر کدام از این هدفها، به زبان عربى باید به عنوان یک مقوله مهارتى نگاه بشود. عربى آموزش داده مىشود، ولى به کارآمدى آن در حیطه زبانى توجه نمىشود. در حوزه، 1280 ساعت براى درسهاى ادبیات عرب، وقت صرف مىشود. طلبه در این حجم از ساعت عربى درس مىگیرد و کار مىکند. پرسش این است که با این حجم کار و وقت گذارى که بالغ بر 80 واحد درسى است، آیا کارآمدى لازم در حیطه زبانى براى طلبه پیدا مىشود؟ نزدیک به 1400 ساعت براى درسهاى فقه و اصول در مقطع کاردانى وقت گذاشته مىشود، آیا با این مقدار از درس، طلبه به تفقه مىرسد؟ به تفقه که خیر، آیا به پاسخ دادن به پرسشهاى فقهى مردم مىرسد؟ اگر رویکرد کارآمدى بر آموزش دانشهاى اسلامى سایه بیندازد، خیلى از مواد درسى دانشها جا به جا خواهد شد. یعنى طلبه در مرحله عمومى، به فقه فتوایى بیش از فقه استدلالى نیازمند است; چون کسى که تازه شروع کرده به فراگیرى درسهاى حوزه، قبل از این که خودش به تولید بپردازد، یعنى به مرتبه علمى برسد، باید به عرضه تولیدات فقهى فقیهان مشغول بشود. و عرضه تولیدات فقه، فقه فتوایى را مىطلبد، نه فقه استدلالى را. جاى فقه فتوایى خالى است.
یا در حوزهها فلسفه آموزش داده مىشود که این فلسفه را ممکن است براى دیگران نشود عرضه کرد. به زبان علمى روز قابل ترجمه شاید نباشد. مگر کتابهاى بسیار محدودى که در این زمینه هست، ولى پاسخگو نیست.
پرسش این است که این اندیشه فلسفى، براى تولید یک فکر فلسفى اسلامى خوب است، اما آیا مىتواند زبانى هم براى بیان باشد؟ آیا مىتوان همین را عرضه کرد؟ افرادى در پایهها و سطحهاى مختلف علمى زبانزد شدهاند که در این کارآمدى اثرگذار بودهاند. یعنى توانستهاند هر آنچه را که دارند به خوبى تدوین بکنند. نمونهاش در کارآمدى به معناى بیان، شهید مطهرى یک الگوست و در کارآمدى به معناى پیاده سازى امام خمینى یک الگوست. این فقه بالاخره بناست در کتابها و جزوهها بماند، یا بناست بیان و پیاده بشود؟ پس فقه باید به گونهاى تنظیم بشود که شایستگى پیاده شدن را هم داشته باشد، نه آن که گفته شود: پیاده شدن آن، به عهده روحانیان نیست و حوزه کارى به آن ندارد. فقیه حرف خود را مىزند و کارى به مابقى آن ندارد! مسأله نماز مسافر یکى از امور مبتلا به مردم است. شهرهاى کوچک و شهرهاى بزرگ و تقسیمهاى دیگرى که شکل گرفته است. بعد از این که ثابت شد نماز مسافر شکسته است; حال اول بحث است که مسافر چه کسى است؟ این مربوط به خود مکلف است، چون از باب موضوع است، یا مشکل از ناحیه حکم و مربوط به کار مجتهد است؟ و چه بسا بتوان گفت بعضى از موضوعات استنباط شده است و فقیه باید آن را به دست بیاورد. فقیه اگر دغدغه پیاده شدن نداشته باشد، خود را فارغ از مسؤولیت و کارآمدى ببیند، نیازى نمىبیند که این گونه تنظیم کند. در این صورت، دین هیچگاه از ساحَت برنامهاى و متن، به فرهنگ تبدیل نمىشود. وقتى چیزى به فرهنگ تبدیل مىشود که کارآمدى دین در آن لحاظ شده باشد. بنابراین در تولید، در عرضه، در همه اینها، فقه آموزانده مىشود، باید کارآمدى آن هم در کانون توجه قرار بگیرد. کارآمدى فقه، یک برنامه عملى است. بخشى از کارآمدى سیستم آموزشى ما در فقه به این است که بتوانیم بیان کنیم، و بتوانیم پیاده کنیم.
اگر کارآمدى را به عنوان یک مؤلفه اصلى در هدفهاى کلان روحانیت در نظر بگیریم، یک نتیجه شاید تازهاى هم بگیریم و آن این است که در اساس، روحانیت کار و وظیفهاش فقط فهم و بیان دین نمىشود، بلکه پیادهسازى دین هم هست. آن هم نه هدف فردى، بلکه هدف صنفى. این علومى که در حوزه تولید مىشود، باید پیاده هم بشود. اگر بخواهد پیاده شود، مسؤولیتهاى جدیدى پیدا مىشود که به مناسبت آن مسؤولیتها، دانشها و مهارتهایى هم باید آموخته شود. این نگاه در روند آموزش و راهبردهاى سازمانى اثر خودش را مىگذارد.
یک مثال عینى: حوزه مىگوید ما فقه داریم. براى اداره جامعه فقه سیاسى داریم. اگر کارآمدى فقه را بخواهیم بازخوانى کنیم، یعنى در رأس این هرم که ولى فقیه هست، در مجلس خبرگان باید کسانى باشند که نظارت کنند بر کارآمدى رهبرى و این که از شرائط مورد نظر عدول نکرده است. چه کسى باید این نیروها را تربیت کند؟ آیا مىتوان با تدریس فقه رایج و تربیت مجتهد در همان حوزه، کسى را براى نظارت تربیت کرد؟ نیرویى که آموزش و تجربه مدیریتى و سیاسى و اقتصادى نداشته باشد; آیا مىتواند کار دیگران را ارزیابى کند؟ بنابراین، تربیت این نیروها بر عهده حوزه است. این باید به عنوان یک هدف در نظام آموزشى حوزه دیده شود.
آیا دانشهاى موردنیاز، مهارتهاى مورد نیاز را حوزه برآورده مىسازد؟ یا از راه آزمون و خطا کار مىکند، تا به یک جایى برسد؟ بیشتر شخصیتهاى روحانى که به جایى رسیدهاند، نظام شناخته شده و معمولى حوزوى آنان را تربیت نکرده است. تلاشها، مطالعهها و تجربههاى شخصى، آنان را به جایگاه علمى، سیاسى و... برجسته رسانده است.
شاید براساس سنت دیرین حوزه، بسیارى از تجربهها تا اندازهاى شالوده شکنى باشد. چون بیرون از کارکرد حوزه بوده که موفق شده است! بینشها در حوزه باید درست بشود. بینش رایج هم اینک این است: روحانى که در خدمت دولت و حکومت باشد، از اهداف روحانیت دور شده است. با این بینش، نمىشود جامعه را اداره کرد و نمىشود نیرو براى اداره جامعه تربیت کرد.
4. بحران شخصیت
شخصیت به معناى تربیتى آن مراد است. شخصیتى که از شناخت ایمانى و دینى و از احساس دینى و از رفتار دینى سرچشمه مىگیرد. یک مقوله، آنگاه که رفتارى بشود و آن رفتارها در شخص نهادینه بشود، او را تبدیل به یک شخصیت مىکند. شمارى از اهل علم و روحانیان شخصیت دینىشان، پوشش شخصیت سیاسى گرفته است. یعنى بیشتر سیاسىاند. سیاست ممکن است که حتى بر شخصیت دینى هم سایه بیندازد. ممکن است از آنان، رفتارهایى سر زند که با شخصیت دینى ناسازگار است.
شخصیت تقوایى روحانیت کاهش پیدا نکرده است; بلکه آزمونها سنگینتر و دشوارتر شده است. روحانیان در معرض امتحانِ فشار و اختناق قرار گرفته; ولى در معرض آزمون قدرت تاکنون نبوده است. بعضى نشان دادند که از امتحان قدرت نمىتوانند سربلند بیرون بیایند. روحانیان باید در بسترى قرار بگیرند که شخصیت ایمانى آنان شکل بگیرد و تقویت بشود. دورى از ابتلاء، یا مردم گریزى، به انسان تقوا نمىدهد، بلکه انزوا مىدهد. دورى از ثروت به انسان زهد نمىدهد، بلکه فقر مىدهد. دورى از قدرت به انسان عدالت نمىدهد، بلکه زبونى مىدهد.
بنابراین، فضاى آموزشى، باید به گونهاى باشد که شخصیت افراد را تقویت کند، تا در روبه رو شدن با جامعه و ابتلاءها، متزلزل نشود. در فضاهایى که هم اینک در اختیار هست; فضاهاى کوچک، مدارس کوچک، محیط آموزشى کوچک، با سلیقههاى مدیران، با استاد محدود، به دشوارى مىتوان راهى براى برون رفت از این چهار بحران دست یافت.
طلبه باید با دانشها و بینشهاى گوناگون رو به رو شود; پاى درس اساتیدى چند بنشیند. آزادى گزینش استاد داشته باشد تا به لحاظ شخصیتى در بستر رشد قرار بگیرد; اما اکنون نظام آموزشى حوزه به سمت دبیرستانى شدن پیش مىرود. در مقطع دبیرستان، واحدهاى درسى، با عنوانهاى معین و با دبیرهاى مشخص، ارائه مىشود و دانشآموز باید آنها را در طى سه سال بگذارند. در انتخاب تعداد واحدهاى درسى و دبیر، شاگرد به هیچ روى توان مانور و حرکت ندارد. این نظام آموزشى که در خود آموزش و پرورش به چالش کشیده شده است، اگر بخواهد الگوى آموزشى حوزه علمیه با سابقه کهن قرار گیرد، هم به حوزه و هم به طلاب آن آسیب جدى وارد خواهد ساخت و فراگیران را به یقین از رشد شخصیتى باز خواهد داشت.
5. بحران نیروى کارآمد
شاید گره اساسى، نبود نیروى کارآمد باشد. این بدان معنى نیست که حوزه نتوانسته نیروى موردنیاز خود را برآورده سازد، بلکه به لحاظ تربیت نیروى انسانى کارآمد و توانا شاید موفقترین نهاد کشور بوده باشد، ولى گره کورى که در کار حوزه افتاده این است که خود نتوانسته از این نیروها استفاده کند. قبل از پیروزى انقلاب به جهت ضرورت کارهاى بنیادى در عرصه فرهنگ، شمارى از عناصر مجرب، جذب سازمانهاى غیر حوزوى شدند. مانند استاد شهید مرتضى مطهرى، دکتر مفتح، دکتر بهشتى، دکتر باهنر و... نقش پررنگ و کارآمدى که هریک از این افراد در دانشگاه و یا آموزش و پرورش داشتند، اگر همان توانایى با همان کارآمدى در نهاد حوزه به کار گرفته مىشد به یقین وضع حوزه غیر از آنى بود که هم اینک گرفتار آنیم.
پس از پیروزى انقلاب هم، بیشتر نیروهاى توانمند و کارآمد، درس و بحث و حوزه را یا به کلى رها کرده و به امور دیگرى پرداختند و یا چندان مجالى براى فکر کردن درباره حوزه براى اینان باقى نمانده است. روحانیان در بخشى از عرصه سیاستگذارى و برنامه ریزى کلان کشور وارد شدهاند، بخشى از آنان در عرصه اجرائى ردههاى بالاى کشور وقت مىگذارند، گروهى وارد عرصههاى آموزشى شدهاند و تمام وقت خود را در آموزش عالى یا آموزش و پرورش، صرف مىکنند، حال دیگر چه کسى براى حوزه، طرح و برنامه بریزد و یا به سیاستگذارى بپردازد؟ و جالب آن که این نیروها کسانى هستند که در هر عرصهاى که ورود پیدا کردهاند; توفیق یافتهاند. ولى باید توجه داشت که یک نهاد و یک سازمان، وقتى که عناصر اصلى آن در حوزههاى دیگر به کار گرفته شوند و جایگزین نداشته باشند، در عمل دچار بحران خواهد شد. نیازها و ضرورتها چنان بزرگنمایى شدهاند که شمارى با احساس تکلیف شرعى و یا علتهاى دیگر سراغ آن حوزهها رفتند و حوزه اصلى کارى خود را که حوزه علمیه بود، از یاد بردند.
این که حوزه هم اینک با بنبست نیروى قوى، در درون مجموعه روبهروست، از یک سو خود مانع دستیابى افراد به مدارک کلاسیک و دانشگاهى مىشود و از سوى دیگر، بیشتر از نیروهاى دانشگاهى در ساختار و حوزههاى آموزشى، بویژه جنبى استفاده مىکند و گاه در مدیریتهاى حوزوى اصرار بر بهرهگیرى از افراد دو شخصیتى )طلبههایى که داراى مدارک دانشگاهىاند( بیانگر نوعى سردرگمى در حوزه و سازمان روحانیت است.
بحث نیروى انسانى در حوزه، یک مسأله جدى است. تربیت افراد باید به دست افراد پرتوان و کارآزموده صورت بگیرد. برنامهریزى لازم است با پشتوانه قوى علمى و تجربى باشد، ولى متأسفانه افراد پرتوان و کارآزمودهاى وجود ندارند، تا این مهم فعلیت بیابد.
راههاى برون رفت از بحران
اینک به بیان امورى مىپردازیم که براى برون رفت از بحران باید انجام بگیرد. آنچه گفته مىشود ختم کلام نیست، بلکه راهکارى است که در مطالعات مقدماتى و گفتو گوهاى اولیه با کارشناسان به آنها رسیدهایم. به یقین اگر مجال مطالعات عمیق فراهم آید، راههاى دیگرى نیز با تعیین اولویتها و میزان توانمندى آنها قابل دستیابى خواهد بود.
الف. شناخت وضعیت موجود
در گام نخست براى هر پروژه و طرح عملیاتى، لازم است درک درست و به نسبت درخور اعتمادى از موضوع مورد مطالعه و پژوهش داشته باشیم; از وضعیت موجود و فضایى که باید طرح و پروژه در آن انجام گیرد. یعنى باید در آغاز راه، کارهایى انجام بگیرد که ما را با وضعیت کنونى حوزه علمیه، با همه فراز و فرودهایش، آشنا سازد. باید بدانیم که در چه فضایى و چگونه قدم مىگذاریم. بدین جهت کارهایى باید انجام بگیرد:
1. کار آمارى
11. اساتید
111. سطح تحصیلات اساتید
112. پیشینه تحصیلى )نجف. قم. مشهد(
113. تفکیک جنسیت
114. درآمد
11- 5. سن
116. ساعات تدریس
117. شاگردان هر یک
118. و...
12. طلاب
121. تعداد دقیق طلاب
122. تعیین تعداد به تفکیک جنسیت
123. تعیین تعداد به تفکیک سن
124. تعیین تعداد به تفکیک مستقر در مدارس و منزل
12- 5. تعیین تعداد به تفکیک محل تولد )شهر و روستا( خراسان و غیر خراسان
126. تعیین تعداد به تفکیک سطح تحصیلات.
127. تعیین میزان درآمد
128. تعیین تعداد افراد به میزان پیشینه در حوزه
13. خانواده حوزویان )اساتید و طلاب(
131. تعداد افراد تحت تکفل حوزویان به تفکیک جنسیت
132. تعداد تحت تکفل حوزویان به تفکیک سن و سال
133. تعداد تحت تکفل حوزویان به تفکیک تحصیلات و مدارج علمى
14. روحانیت
141. تعداد دقیق کسانى که تحصیلات حوزوى داشته و در بیرون حوزه اشتغال دارند
142. سطح تحصیلات هریک
143. سنوات حوزوى هریک
144. کارهایى که با شأن روحانیت سازگار است
1- 5. امکانات
1- 51. تعداد مدارس
1- 52. میزان فضاى قابل استفاده مدارس
1- 53. تعداد کتابهاى کتابخانههاى حوزه
1- 54. تعداد کتابخانهها
1- 5- 5. وسائل نقلیه
1- 56. تجهیزات رایانهاى
1- 57. منازل مسکونى اجارهاى
1- 58. تعداد طلابى که داراى منزل شخصى هستند
1- 59. تعداد خانههاى موردنیاز براى طلاب مستأجر
1- 510. موقوفههاى متعلق به حوزه و طلاب و مدارس و امور دینى
16. رشتههاى تحصیلى
161. تعداد طلاب مشغول به فقه
162. تعداد طلاب مشغول به فلسفه
163. تعداد طلاب مشغول به دیگر علوم اسلامى
17. کادر ادارى
171. تعداد نیروى ادارى
172. تعداد نیروى خدماتى
173. تعیین پستها و مشاغل درون حوزوى
174. تعیین رشتههاى تحصیلى
175. تعیین تعداد نیروهاى مدیریتى
و موارد فراوان دیگرى که میزان و کمیت آن باید روشن شود. در مَثَل منابع مالى که شهریه حوزه را پرداخت مىکنند، چه تعداد و به چه میزان و...
2. مصاحبه
21. مصاحبه باکارشناسان حوزوى که دغدغهى حوزه علمیه دارند.
22. مصاحبه با طلبهها
23. مصاحبه با متخصصان علوم اجتماعى که معتقد به جامعهشناسى دین هستند
24. مصاحبه با اساتید حوزه
25. مصاحبه با متخصصان علوم تربیتى و برنامه ریزى آموزشى
26. مصاحبه با حوزویان دانشگاهى
27. مصاحبه با همسر و خانواده حوزویان
3. نظر سنجى
31. وضعیت موجود
32. برنامهها
33. رضایت مندى
34. نیازها
3- 5. از اساتید
36. از طلاب
37. از خانواده طلاب
38. از مردم
که این نظر سنجیها در وقتها و زمانهاى مختلف و با موضوعهاى متفاوت مىبایست انجام بگیرد.
تمامى روشهاى آمارى موجود بایسته است به کار گرفته شود تا بتوان نسبت به زوایاى گوناگون و حتى لایههاى پنهان وضعیت موجود آگاهى یافت. همه آن چه که با عدد و رقم سر و کار دارد و ما را در وضعیت فعلى حوزه و روحانیت قرار مىدهد، بدون هیچ چشمپوشى باید بیرون کشیده شود; در مَثَل چند گرایش فکرى در حوزه مشغول به کارند؟ جریانهاى فکرى موجود در حوزه، مؤسسههاى موازى، مراکز پژوهشى وابسته به حوزه، و...
البته به تازگى حرکتهایى از طرف مدیریت حوزه رخ نموده است که چشم انداز خوبى را پیشاپیش نشان مىدهد. مانند فراهم ساختن آمار طلاب، به تفکیک سن، جنسیت، سال ورود، سطح تحصیلات، نمرات درسى، وضعیت خانوادگى، افراد زیر پوشش، و... ورود این دادهها به رایانه، سودمند و لازم است; ولى کافى نیست.
ب. مانع پیش رو
دشوارى مهمى که در همین رابطه فراروى ما خواهد بود، خود اطلاعات - دادهها - است. سیستم حوزه به گونهاى عمل کرده و مىکند که به هیچ روى نمىتوان به راحتى از آن آمار و اطلاعات به دست آورد. یا به اطلاعات درست، دسترسى پیدا کرد. چون هم افراد و هم سیستم حوزه علمیه، به صورت بسته عمل کرده و عادت به ارائه راحت اطلاعات ندارد. براى به دست آوردن آمار و ارقام درست، باید خیلى تلاش بشود تا آمار واقعى، یا دست کم، نزدیک به واقع و یا بیانگر واقعیت به دست آید. یعنى نتیجه آمار به گونهاى باشد که بتواند اعتماد پژوهشگر و برنامه ریز را جلب کند. در یک کار میدانى در قم و مشهد و اصفهان، بسیار کار جانکاهى بود که توانستیم دیدگاههاى افراد را براى پر کردن پرسشنامه جلب کنیم. در بعضى از مراکز، با گفت و گوهاى قبلى، سه یا چهار پرسشنامه فرستاده مىشد و افراد با فرمول خاص مشخص مىشد. فرداى آن روز تمامى فرمها دست نخورده برگشت مىخورد. پژوهشگرانى که تاکنون پیرامون حوزه به کار آمارى پرداختهاند، نتوانستهاند به دادههاى درخور اعتماد دست پیدا کنند. باید از پژوهشگران پرتجربه براى کار آمارى در حوزه استفاده شود و زمینههاى آمارگیرى بیشتر توسط مدیریت و اساتید و نهادهاى وابسته به حوزه فراهم آید. خشت بناى اولیه کار در حوزه، همین آمارى است که باید با سختکوشى بسیار فراهم آید.
ج. درک وضعیت مطلوب
یکى دیگر از کارهایى که لازم است به حقیقت بپیوندد اسم آن را مىتوان فعالیتهاى تئوریک سازمان روحانیت یا برنامهریزیهاى راهبردى گذاشت. پس از شناخت وضعیت موجود، باید یک نگاه روشنى از افق و چشم انداز پیش روى به لحاظ ذهنى و نظریهپردازى باشد. در حوزه چه کارهایى مىخواهد بشود؟ حوزه چه کارهایى بر عهده دارد؟ چه نهادهاى دیگر مىتوانند به حوزه یارى برسانند؟
مجموعه دیدگاههارا لازم است به شکل دستورالعمل و شرح وظایف درآورد. مانیفست روحانیت تنظیم گردد و سامان یابد، به گونهاى که این مانیفست، شایستگى ارائه را هم داشته باشد. تعریف ما از حوزه، روحانیتو... روشن باشد. معادل سطوح آموزشى حوزه، با سیستم آموزش عالى روشن و شفاف باشد. هدفها و کارکردهاى حوزه براى طلاب از پیش معلوم باشد. این در حقیقت درک وضعیت مطلوب است. در گام نخست وضعیت موجود حوزه را باید شناخت و در گام بعد یک شناخت به نسبت درخور اعتمادى از وضعیت مطلوب و آنجایى که مىخواهند برسند داشته باشند.
شیوههاى طراحى وضعیت مطلوب گوناگون است. اما به نظر مىرسد بهترین روش این است که در حوزه علمیه به جهت نبود ساختار لازم و ناهماهنگیهاى فراوان بین عناصر کلیدى، بهتر است از روش اجماعى، بهره گرفت. یعنى با رایزنى و جلب دیدگاههاى دیگران به طرحى مبتنى بر یک توافق همگانى و موردنظر اکثریت علماى حوزه علمیه دست یافت. یعنى در طراحى، حداقلها لحاظ شود تا بتواند مورد توافق حداکثرى قرار بگیرد.
4. بایستگى افزایش ضریب تفاهم در طراحى برنامه
جهت دستیابى به وضعیت مطلوب با توجه به فضاى موجود، باید زمینه تفاهم در طراحى برنامه وجود داشته باشد، بلکه آن را به عنوان یک راهبرد در تمامى برنامهها به کار بست و در اندیشه گسترش آن بود. باید تفاهمنامهها در لایههاى بالاى حوزه، جورى تنظیم بشود که پاسخ مثبت را بتواند از دیگران، اگر نه به راحتى، با کمى تلاش و پافشارى گرفت، نه آن که نسبت به ایده و طرح موردنظر، از پاسخ دهندگان و علماى حوزه گام به گام دورتر بیفتیم و فاصله بگیریم. اصرار نداشته باشیم براى دگرگونیهاى درون حوزوى یا ساختارى، یک چیزهایى بگنجاییم که حتماً نو باشد. لازم نیست حتماً با اصطلاحات جدید و غیر درخور فهم باشد. یا نباید طرح به گونهاى باشد که حتى یک نفر هم با آن موافق نباشد. و حال آن که آن نگاه حداقلى مىتواند توافق حداکثر را به دنبال داشته باشد. بویژه اگر راهبرد حوزه این باشد که در طرحهاى کلان حوزوى مىخواهد توافق نخبگان و طلایهداران حوزه را داشته باشد، خود این، بستر را براى طرحهاى توافقى و اجماعى فراهم مىآورد.
در مَثَل اگر حوزهها بناست که وضعیت آینده خود را در پنجاه سال بعد ترسیم کنند، یک نوع کار این است که بدون لحاظ این که دیگرانى هم هستند که باید نظر بدهند و به حتم، نظر هم مىدهند و باید هم نظر و هم همراهى آنان را طراحان و برنامهریزان داشته باشند، برنامهى دگرگونساز که مطلوب و ایدهآل است، طراحى مىکنند. آرمانگرایى مطلق بدون لحاظ واقعیتهاى موجود در حوزه. از هم اکنون باید بدانند که به تجربه تاریخى، چنین برنامهاى فرجامش شکست خواهد بود.
یکى هم آن که برنامهاى که مورد تفاهم همگان قرار مىگیرد، از هم اکنون طراحى بشود، یا آن چه را که بیشتر زمینه توافق همگان را برمىانگیزاند فراهم آید.
فلسفه کارى هر تلاشگرى براى دگرگونى بنیادى در حوزه باید آن گونه باشد که بتواند مورد همرأیى همه و قدر متیقن بیشترینها قرار بگیرد. دیدگاههاى ناسان و پراکنده حوزه را باید بتوان در ضمن طرحى پیرامون هم گرد آورد.
کار خوبى که استاد آقاى جعفر سبحانى در حوزه کلام و عقاید انجام داد، دلنشین و جذاب بود. یک متنى متناسب با دیدگاههاى کلامى شیعى خود در ابتدا نوشت، عقاید شیعه را یکى پس از دیگرى بیان کرد. ایشان در همان ابتداى کار گفت: من یک متنى مىخواهم بنویسم که وقتى در برابر اهل سنت و یا شبهههاى وهابیت قرار گرفتیم به آنها بگوییم که عقیده ما این است. و غیر از این هم عقیده دیگرى نداریم. و از این باورهاى اجماعى هم بتوانیم خوب و منطقى دفاع کنیم. این احتیاج داشت که مجموعهاى از اعتقادات شیعه که مورد توافق همگان است گردآورى بشود. ایشان سعى کرد این متن، با مشرب فلسفى، تفکیکى، حکمت متعالیه، حکمت مشائى و دیگر دیدگاههاى متفاوت، سازگار باشد و توانست از همه عقاید گاه متضاد و متناقض، یک قدر متیقنى را بگیرد و به صورت نظاممند و منطقى ارائه بدهد به نام منشور عقاید امامیه. و بعد هم آن را براى صد نفر از متفکران حوزه ارسال کرد که هرکس هر نظرى در اینباره دارد جهت به کار بستن آن باز فرستد. و سعى هم کرد که همه دیدگاهها را در این منشور گرد آورد. نتیجه کار ایشان این است که اگر این منشور دست هرکدام از این آقایان قرار بگیرد، احساس مىکنند که خودشان نوشتهاند. دیدگاه خود آنان است. با آن موافق خواهند بود. با تدریس آن هم موافق خواهند بود. همه خواهند پذیرفت که عقاید شیعه همین است که توسط آقاى سبحانى تدوین شده است; البته تفصیل آن ممکن است که اختلاف پیدا کند. باید تکیهگاه مشترکى باشد تا پیرامون آن گفت و گو کرد. آن نقطه مشترک، چه بسا همه چیز را در برنگیرد و فراگیر نباشد; باید با دست کمها آغاز کرد و به آرامى، زمینه را براى گسترش فراهم ساخت، تا آنگاه فراگیر شود. این یک نوع کار است. در وضعیت کنونى، حوزههاى علمیه بایسته است که این روش را به کار گیرند.
متأسفانه بیشتر طرحهایى که براى سازماندهى حوزههاى علمیه اجرا شده، یا بدون مشورت با آقایان بوده و یا هم در صورت مشورت، نظر آنان به کار بسته نشده است. در نتیجه، بدون حمایت آنان صورت گرفته است و فرایند آن از پیش هم روشن بود که چندان توفیقى به دست نیاید.
5. حوزوى بودن
دگرگونى که مىخواهد در حوزههاى علمیه روى بدهد، باید برآمده از خود حوزه باشد. یعنى کسانى که مىخواهند به شناخت حوزه مبادرت ورزند و یا وضعیت مطلوب را طراحى کنند; باید خود، حوزوى باشند. از بیرون حوزه و از دیگران نخواهند که امور حوزه را سر و سامان دهند و به سرانجام رسانند. اگر بایسته است چند نفر را تجهیز کنند و با توجه به مدلهاى فراوانى که هم اینک در ایران و جهان وجود دارد، بروند و کارهاى مطالعاتى را انجام دهند. پس از دو، سه و یا پنج سال برگردند و حاصل مطالعات خود را با توجه به نیازها و وضعیت موجود حوزههاى علمیه به صورت طرح، برنامه، یا پروژه ارائه دهند:
کانونهاى آموزشى مسیحیان و یا یهودیان چگونه است؟
روحانیان زرتشتى، چگونه آموزش مىبینند؟
روند آموزشى در واتیکان چگونه است؟
هندوها چه مىکنند؟
و سایر ادیان به لحاظ ساختار و نظام آموزشى و مراسم و سلوک در چه وضعیتى هستند.
بویژه اگر احساس مىشود که در پارهاى موارد آنها توانستهاند موفقتر عمل کنند; تمامى موفقیتها مورد مطالعه قرار بگیرد. مدیران حوزههاى علمیه شیعه، از مجموعه الازهر مصر چه شناختى دارند؟ بسیار سودمند خواهد بود اگر افرادى از حوزههاى علمیه شیعه به الازهر بروند و ساختار تشکیلات و برنامههاى آنها را با دقت و فرصت کافى مطالعه کنند و دادههاى خود را در اختیار حوزهها قرار دهند. بایسته است که این امور به دست پرتوان و گرهگشاى خود طلبهها و با هویت طلبگى انجام گیرد.
6. راهکار دست یافتن به وضعیت مطلوب
یک بخش دیگر کار، ایجاد الگوهاى مناسب براى از میان برداشتن کاستیهاى موجود است. این درست است که الگوهاى محدود که به وسیله سیستم، هم پوشانى نمىشوند، هیچگاه نمىتوانند به همه هدفها برسند، ولى مىتوانند تا حدودى کاستیهاى کار را نشان بدهند. در مَثَل سیستمهایى که بتوانند کارآمدى را در دانشها و بینشها لحاظ بکنند و نتیجهها و فراوردههاى آن را براى دیگران درخور درک سازند. اینها مىتوانند اعتماد روانى حوزه را نسبت به جبران کاستیها جلب کنند. در مَثَل وقتى که گفته مىشود در سیستم فقه، باید مبانى جدید را بگویند، پیوند مسائل را با یکدیگر باید بدانند، باید حل مسأله بکنند و... راه عملى آن این است که ده نفر با این روش تربیت بشوند و به آنان گفته شود: فرد را ببینید. با عمر تحصیلى کمتر از دیگران، خوب مسأله حل مىکند، خوب فقه را مىفهمد، مبانى را خوب درک مىکند و مىتواند مسأله را اصولى حل کند. این یک راه است. و براى به حقیقت پیوستن این روش، باید زمینه ایجاد شود. باید ظرفیت سازى صورت بگیرد از جمله:
الف. در کانونهاى مدیریتى، یعنى کسانى که در تصمیم سازیهاى حوزوى اثرگذارند و نیز مرکزهاى آموزشى حوزه، باید یک انعطاف قانونى ایجاد کرد، تا مراکز مختلف بتواند رشد کند.
ب. افرادى و یا سازمانهایى تحت حمایت خود حوزه، این الگوهاى کوچک را پدید آورند.
در حوزههاى برنامهریزى پس از طراحى، جهت آزمایش آن، ابتدا در بخش کوچکى آن را به اجرا درمى آورند و با ارزیابى و شناخت کاستیها، به اجراى بیشتر و یا کامل آن مىپردازند. هیچ طرحى بدون اجرا در حوزه کوچک قابل اجرا در سطح کلان نخواهد بود. در مورد الگوسازى لازم است خود حوزه و یا مرکزهاى وابسته به حوزه، ابتدا، الگوهایى را در اندازههاى کوچک به اجرا درآورند و پس از شناسایى کاستیها، بعد آن را گسترش دهند.
7. سازماندهى مناسبات
تشکیل یک گروه کارآمد و باتجربه جهت کار براى سامان دادن مناسبات و به هم پیوستگیهاى حوزه. این که این گروه: چگونه باید باشد؟ چه افرادى در آن باشند؟ چگونه کارش را شروع کند؟ باید روى هریک از این محورها، بیشتر کار مطالعاتى انجام بگیرد. هیأتى که جنبه بیرونى حوزه و روحانیت را با یکدیگر، سامان بدهد.
در مَثَل، اگر کسى بخواهد به نام حوزه علمیه شیعه با واتیکان پیوند برقرار بکند، چه کسى باید جلو برود؟ یا لازم است در برابر یک رویداد اجتماعى موضع رسمى دینى گرفته شود; چه کس و یا گروهى مىتواند موضعگیرى کند؟ نسبت به حقوق بشر، نسبت به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، نسبت به مردم فلسطین و علیه دولت اسرائیل چه نهاد و کسى مىتواند به نام حوزه، موضع بگیرد و نظر بدهد؟ و...
چنین نهادى در حوزههاى علمیه وجود ندارد. یعنى یک کنوانسیون وجود ندارد که سیاستها را و پارهاى از کارها را توزیع بکند. خیلى بودجههاى سرگردان وجود دارد که به جهت فقدان ساختار و آشفتگى، توان جذب آنها ممکن نیست. اصلاً کارهاى موازى فراوانى در حوزه و روحانیت وجود دارد. بنابراین، یک مجموعهاى باید باشد که بتواند سازماندهى مناسبات و به هم پیوستگیهاى درون اجزاى روحانیت را و نیز سازماندهى مناسبات به هم پیوستگیهاى اجزاى بیرونى روحانیت را فراهم آورد، نه به این معنى که بخواهد بر درون حوزه و بر بیرون حوزه حاکمیت بکند. این نکته ظریفى است.
پرداختن به این موارد کمک مىکند تا بستر آن همگرایى براى شکلگیرى مانیفست روحانیت فراهم بشود. آیا این بستر را کسى و یا جایى هست که فراهم آورد؟ خود حوزه باید به این کار ضرورى بپردازد و گامهاى جسته و گریخته مرکزهاى پراکنده را سامان ببخشد.
8. تلاشهاى بازدارنده
کار دیگرى که باید با تلاش حوزه و حوزویان انجام بگیرد، چیزى است که به آن کار ضربهاى یا جرقهاى مىگویند. وقتى که سیلى مىآید و منطقهاى را دچار بحران مىکند; یکى از تکنیکهاى مهار سیل، ایجاد انفجار در مسیر آب است. به این ترتیب که در مسیر سیل، انفجارهایى ایجاد مىکنند و بستر سیل را به سمت دیگرى منحرف مىکنند. یعنى سیل پرخروش ویرانگر را با انفجارهاى میان راهى، پهن کرده و از توانایى بالاى ویرانگرى آن مىکاهند. هیچ کس براى مهار سیل سد نزده است; ولى سیل جلو نمىآید و ویران نمىکند; بلکه به جاى دیگرى مىرود و دشت را سیراب مىکند.
تلاشهاى جرقهاى در عرصه حوزه، یا هر فعالیت سازمان گستردهاى، کمک مىکند تا به موجها و حرکتهاى پرشتاب جهت بدهد. این کار جرقهاى در حوزه علمیه و در بین نهاد روحانیت بایسته است. مانند جرقه آزاداندیشى، جرقه نواندیشى دینى، ایجاد کرسیهاى مناظره، نشستهاى پرسش و پاسخ و...
اینها راهکارهایى است که ما را از بحرآنها بیرون مىبرند و از درهم ریختن و فروپاشى باز مىدارند، مجال اندیشیدن را فراهم مىسازند به راستى اینها را باید مغتنم شمرد. باید مراکزى جهت عملیاتى کردن موارد یادشده شکل بگیرد با این ویژگى که:
1. قدرت انعطاف داشته باشد.
2. قدرت جرقه سازى یا موج سازى داشته باشند.
اگر نمىتوانند خود موج بسازند، دست کم با جرقه و انفجار، موجها را هدایت کنند، تا این حرکتها، نه تنها به حوزه آسیب نزند که حوزه باید بهرهاش را ببرد. حوزه علمیه مىتواند مجموعههایى را به این کار بگمارد. مجموعههایى که بتوانند سا زگار با زمینههاى مختلف بشوند و راهکارهاى جدید و فضاهاى جدیدى را پدید آورند. گاهى لازم است همایش بگذارند، کنفرانس برگذار کنند، جلسههاى پرسش و پاسخ داشته باشند، افراد را به بحث و گفت و گو و مناظره با یکدیگر وابدارند و...
به نظر مىرسد ساختار انجمنهاى ایجاد شده در حوزه علمیه براى نیل به همین هدف طراحى شده باشد. فلسفه وجودى انجمنها همین است که بتوانند خود حرکتهایى را به اقتضاى نیازها و فرصتها و شرایط بیافرینند. مرکزهاى وابسته به حوزه نباید آن گونه باشد که فقط خودش را ببیند که بعد از مدتى تبدیل به دانشکده شود و بعد هم مدرک بدهد و افراد به دنبال کارشان بروند و پس از مدتى هم این رشته اشباع شود و در نتیجه ساختار طراحى شده تعطیل شود. چون دانشکدهاى که رشتهاش موردنیاز نباشد و آموزش نداشته باشد، تعطیل خواهد شد. بنابراین، باید سراغ کارهایى رفت که ساختار معینى را نمىطلبد. یا ساختارش درخور انعطاف و برنامههاى مختلف است. یعنى حوزه بخشى از توانایى خود را به سمت کارهاى مقطعى و فورى و حیاتى بکشاند. و نیز از توانایى بعضى از مرکزهاى وابسته به خود استفاده کند و یا سازمانهایى براى تأمین همین اهداف کوتاه مدت با ساختار انعطاف پذیرى و موج افکنى فراهم آورد.
9. حمایت از نخبگان
در حوزه علمیه باید مجموعههایى باشند تا از نخبگان و سرآمدان حوزوى، که مىتوانند به این حرکتها یارى برسانند، پشتیبانى کند. و نقش موتور محرک و پرشتاب را براى حرکتهاى حوزوى داشته باشند. چنین چیزى در حوزه وجود ندارد. یعنى حوزهها بیشتر خرج برنامه مىکنند تا افراد. فرجام یک کلاس پژوهشى این است که دو نفر محقق تربیت شود. باید اندیشید و طرحى نو درانداخت. باید رفت و همان دو نفر را پیدا کرد که با شش ماه مىتوان محققشان کرد. بقیه نیازهایش را هم برطرف کند.
حوزهها در فقه بهترین نیروها را مىگیرند، ولى براى فقه، رشته ویژه اختصاص نمىدهند. او رجال را خود مىخواند، ولى درایه نخوانده است، براى او باید درایه گذاشته شود. استاد خصوصى باید براى همان فرد گرفته شود. یا برود و خود مطالعه کند و حوزه هزینه مطالعهى او را بپردازد. باید یک مقدارى خرج نخبگانى کرد که مىتوانند جریان ساز در بخشهاى متعدد حوزه باشند. نمىشود همه چیز را متمرکز در حرکتهاى عمومى کرد. کلاسهاى سى نفرى یا بیست نفرى، تجربه نشان داده است که موفق نیست. در شرق، سیستمها بسیط و آدمها پیچیدهاند. تا وقتى که آدمها اینقدر پیچیده هستند، باید آدمهایى ترتیب کرد که سیستم را اصلاح بکنند. بنابراین، قبل از این که حوزهها به فکر سیستم باشند، باید منتظر افرادى که این سیستمها را مىسازند، باشند. الان مىگویند متون درسى را تغییر بدهید. متون که تغییر پیدا کرد، آیا حوزهها استادش را دارند که آنها را درس بدهد؟ ندارند! موضوعات بایسته پژوهشى را در آوردهاند، نیازها هم اینهاست. آیا حوزهها فردى را دارند که نیازها را برطرف کند؟ ندارند. این افراد هم در یک کارگاه عمومى کنسروى تولید نمىشوند. باید گاهى مثل گل، داخل باغچه، یک فضایى براى همین گل و یک گلدانى مناسب با همین گل، آبپاشى براى همین گل، فراهم آورد.
بیشتر شخصیتهاى نخبه حوزوى هم تحت یک مراقبتهاى این چنین بودهاند. یا تحت تربیت استاد خاص قرار گرفته و آن استاد سعى مىکرده گرفتاریهاى مالىاش را هم تا حدودى برطرف بکند. در جنبههایى که خود او تخصص نداشت استاد دیگرى براى شاگرد نخبه خود پیدا مىکرد. شاگرد نداشت، شاگرد برایش جور مىکرد. بدینگونه که به افرادى مىگفت: چرا شما به درس فلانى نمىروید؟ تبلیغ مىکرد که درس او خیلى درخور استفاده است. این کارها را باید انجام داد. اگر قرار باشد که نخبگان حوزه، یا در غم نان باشند، یا در زحمت کار آموزشى که ابزارش نیست، به نظر مىرسد خیلى طول مىکشد تا وضعیت به تصاعد رو بنماید. هیچ تاکنون اندیشیدهایم که چرا شمارى از اساتید، در نیروسازى موفق بودهاند؟ به نظر مىآید یک، یا دو نیرو که تحویل گرفتهاند، آنان را کمک کردهاند. بستر را براى شکوفایى و رشد آنان فراهم ساختند. ممکن نشد که آنان بیایند و دوره آموزشى را طى کنند و بروند; بلکه زمینه حضور در سمینارها را براى ایشان فراهم ساختند. در خارج از کشور اگر پذیرشى بوده، اینان را به آنجا معرفى کردهاند. این را نمىگویند تبعیض. این را مىگویند روى نیرو سرمایه گذارى کردن. تبعیض در شرایط مساوى و نامساوى خواهد بود. اما وقتى که شرایط مساوى نیست، این آقا امکان جهش دارد، بگذار او استفاده کند. هدفهاى فردى که براى حوزهها مهم نیست. اهداف سازمانى براى حوزهها مهم است. این آقا براى سازمان روحانیت، یک سرمایه است. چرا وقت صرف او نشود؟
برآیند حوزه، روحانیانى هستند که هم اینک در جاهاى مختلف کشور به هر علتى به کار گرفته شدهاند. باید زمینه برگشت به حوزه و استفاده از تواناییهاى آنها فراهم آید. تجربههایى که در این مدت از جاهاى مختلف فراگرفتهاند، با انتقال به حوزه، خود به خود آن تجربهها منتقل خواهد شد. نهایت باید از آنان استفاده شود و به کار گرفته شوند. متأسفانه در حوزه علمیه هنوز راهکارِ کارآمدى براى بهرهگیرى از توان مندیهاى مختلف حوزویان پیدا نشده است. همان گروههاى سامان دهنده پیوستگیها، نیز مىتواند پاسخگوى این مهم باشد و راهکار عملى براى آن بیابد.
10. اطلاع رسانى
باید جریان اطلاع رسانى درون حوزوى، بیرون به درون، و درون به بیرون حوزه، دگرگون و توانا بشود راهکارش این است که حوزهها براى اطلاع رسانى برنامه داشته باشند و برنامه هم با همین موارد که در بالا یادآور شدیم فراهم مىآید. افراد هستند که این جریانها را ایجاد مىکنند. این افراد باید به سمت و سوى حوزه کشیده شوند. همگراییهایى صورت بگیرد و سهم هریک در این اطلاعات باید روشن بشود. چه کسى درونیها را و چه کسى بیرونیها را تولید مىکند. مسأله اطلاع رسانى در حوزه از جدىترین کارهایى است که باید انجام بگیرد. هم اکنون کارهاى بسیار تجربى و کم معونهاى که آغاز شده است، باید حمایت شوند و خود حوزه اقدام به اطلاع رسانى کند. اطلاع رسانى از مجموعه به خود مجموعه، ضمن هویت بخشى، به هویتهاى موجود عمق مىبخشد. افراد را نسبت به حوزه حساس مىکند. هم اینک نگاه بیرونى به حوزه بسیار خمود و پر پرسش است که حوزه به چه کارى مشغول است. اطلاع رسانى در سطح خود طلاب آنان را نسبت به حوادث درون مجموعه آگاه مىکند.