برخى از راهکارهاى تحول‏پذیرى در حوزه‏ها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


در نوشته‏اى پیش از این، به این موضوع اشارت داشتیم که حوزه‏ها براى دستیابى به توفیق بیش‏تر در ایفاى رسالتهاى دینى حوزه، هم نیازمند تحول در مدیریت‏اند و هم باید این تحول را آگاهانه و مدبرانه و آینده‏نگرانه مدیریت کنند.

در آن نوشته یادآور شدیم که ارائه راهکارهاى عملى براى »تحول مدیریت« و »مدیریت تحول« نیازمند مجال دیگرى است و وعده کردیم که در فرصت دیگرى بدان بپردازیم و اکنون چنین مى‏نماید که آن فرصت دست داده است. هر چند پراکندگى شاخه‏ها و گونه‏گونى میدانهاى آن و چگونگى بیان دغدغه‏ها و راهکارها به گونه‏اى که دستمایه اهل عناد و بدخواهى قرار نگیرد، کار را قدرى دشوار مى‏نماید و از صراحت و روشن‏گویى مى‏کاهد! ولى به هر حال، این راهى است که باید پیمود و ما در سطرهاى پیشِ رو، تا حدّى بدان خواهیم پرداخت بى آن‏که مدّعى بیان مهم‏ترین زوایاى مساله باشیم.

در همین آغاز، به نهادهاى حوزوى مسؤول که این مقاله‏ها و مقوله‏ها، نگاهى به آنان دارد و به ایشان باز مى‏گردد، پیشنهادى را تقدیم مى‏داریم و از آنان مى‏خواهیم که براى پیگیرى راهکارى تحول در حوزه و میدانهاى متنوع آن، دست به کار شوند و از طریق نشریه‏اى ویژه و فراخوان مقاله‏ها و دیدگاه‏ها و طرحها، به بازتاب گسترده آن بپردازند، تا در نتیجه آن، ذهن حوزویان به مقوله تحوّل انس پیدا کند و در شمار دغدغه‏هاى جدى صاحب‏نظران و نیروهاى مؤثّر حوزه قرار گیرد و به بارش ذهنى بینجامد. چه بسا که از پس آن بارش، اندیشه‏ها جوانه زند و حیاتى بالنده‏تر سر برآورد.

افزون بر نشریه، نخست مى‏توان نشستهایى کوچک‏تر را با حضور نخبگان حوزه و نیروهاى نزدیک به فعلیت علمى و پژوهشى تشکیل داد و پس از بارورى نسبى مباحث، همایشى بزرگ‏تر را شکل بخشید.

از آن‏جا که مدیریتهاى رسمى و غیررسمى فعلى حوزه مى‏توانند برانگیزاننده، یارى کننده و همراه این حرکت باشند و با آن همدلى نشان دهند، و یا مخالف آن باشند و در ستیز با آن قرار گیرند و مانع پیشرفت آن گردند، پیشنهاد مى‏شود که این حرکت را با مشارکت اعضایى از نهادها و مدرّسان و نمایندگانى از جانب مراجع و مراکز پژوهشى دنبال کنند تا از این طریق، اطلاع‏رسانى درستى به منابع و مراکز تصمیم‏گیرى فعلى حوزه صورت گیرد و شایعه‏ها و کج اندیشیها، ذهنها را مخدوش نسازد.

و اما چند نکته‏اى که اکنون، در این مجال به قلم آمده است، بدین قرار است:

 

اطلاع‏رسانى دقیق به عناصر تصمیم ساز حوزه‏ها

آگاهى عناصر موثر حوزه از شرایط فکرى، فرهنگى و اعتقادى حاکم بر دگرگونیهاى جهان و اثرگذارى فزاینده آن بر جامعه‏هاى اسلامى و جامعه ایران، نخستین شرط حرکت به سوى تحولات بایسته است!

یکى از بزرگ‏ترین بازدارنده‏هاى حرکت حوزه‏ها به سمت تحولات لازم، در چند قرن گذشته، همواره این واقعیت تلخ بوده است که بخش مهمى از کسانى که مدیریت حوزه‏هاى دینى را برعهده داشته و یا به شکلى بر مدیریتها اثرگذار بوده‏اند، آگاهى کاملى از شرایط فرهنگى و فکرى و اعتقادى کشورهاى چیره در عرصه جهانى نداشته‏اند و نگاه‏شان معمولاً معطوف به مسائل پیرامونى خود بوده است و میزان تحول و جهشى که در محاسبات و معیارها و نیازها و ضرورتها داشته‏اند، فراتر از فاصله میان یک روستا تا شهر نبوده است. آن هم نه یک کلان شهر که شهرى متوسط و یا کوچک‏تر از متوسط!

نوشتن این مطالب و اقرار به این کاستیها براى این قلم چندان آسان و خوشایند نیست، ولى پاسداشت قلمرو دین و جامعه دینى به مراتب مهم‏تر از حفظ حرمت و حریم کسانى است که بى‏تدبیریهاى خواسته و ناخواسته آنان، کیان حوزه‏ها و مرزهاى اندیشه‏ها و باورهاى دینى دینداران را آسیب‏پذیر ساخته و مورد تهدید قرار داده است.

اگر همه عالمان و مدرسان حوزه از عمق انحرافهاى اخلاقى، اعتقادى و فکرى و فرهنگى جارى در جهان و نیز گسترش خزنده و پنهان و زمانى شتابنده و آشکار آن در جامعه‏هاى اسلامى آگاهى کافى داشته باشند و بدانند که شیطان پرستى در میان گروه‏هاى درخور توجهى از جوانان کشورهاى به ظاهر پیشرفته، به عنوان یک حرکت نوین رو به گسترش است و نشانه‏ها و نمادهاى آن از سوى گروه‏هایى از جوانان ما مورد توجه و ابراز علاقه قرار گرفته است و اگر فکرى نشود در فاصله نه چندان طولانى این انحراف و پیامدهاى اخلاقى و اجتماعى آن، شدیدتر از آن‏چه در غرب وجود دارد، در سرزمینهاى اسلامى رواج خواهد یافت.

اگر مراجع تقلید و مدرسان عالى رتبه حوزه‏ها بدانند که ده‏ها و صدها فرقه و نحله و مکتب الحادى و جریان فکرى با گرایشهاى مختلف عرفانى، جنسى، تخدیرى در جهت تسخیر فضاهاى ذهنى جوانان و نوجوانان و حتى کودکان تلاش مى‏کنند و از ده‏ها شبکه ماهواره‏اى به اندرون خانه‏هاى این مرز و بوم راه یافته‏اند و با صدها و هزاران جاذبه هنرى و تکنیکى سعى دارند تا همه نسلها را در همه سرزمینها و جاى جاى جهان، آن گونه بسازند و تربیت کنند و جهت دهند که مى‏خواهند.

اگر بزرگان حوزه بدانند که در هر ساعت صدها شبکه رادیویى و تلویزیونى و اینترنتى و صدها سازمان انتشاراتى در جهان تلاش مى‏ورزند تا با نشر و گسترش شبهه‏هاى اعتقادى:

1. اصل دیانت و معرفت دینى را نقد کنند و دین را از اعتبار بیندازند.

2. اسلام را از زاویه مباحث حقوقى، سیاسى، اجتماعى و... مورد انتقاد قرار داده و مطالب آن را به شکل موزیانه، موهن و سست، دور از تمدن و علم جلوه دهند.

3. تشیع را به گونه‏هاى مختلف مورد هجوم ابهامها و اتهامها قرار دهند.

اگر فقیهان بلندپایه حوزه به شکلى ملموس بدانند که سطح پیوندها و پیوستگیها و ارتباطها، در جهان معاصر، سرعت و قدرت و آسان‏یابى اطلاعات را براى نسل جوان، بلکه نوجوان امروز چنان میسر ساخته است که مقوله‏هایى چون »حرمت نشر کتب ضلال« عملاً کارآمدى خود را از دست داده و مقابله با نشر اندیشه‏هاى الحادى و مفاسد اخلاقى در میان مسلمانان، در عمل، غیر ممکن شده است.

اگر مبلغان و مروجان معارف دینى، آگاهى جدى از این واقعیت داشته باشند که تلاش قوى‏ترین نیروهاى تبلیغى حوزه‏ها در طول یک سال، قادر به برابرى و رویارویى با یک فیلم سى دقیقه‏اى ساخته شده به وسیله دشمنان اسلام و مخالفان دیانت و معنویت نیست!

و خلاصه اگر عناصر تصمیم‏ساز حوزه‏هاى دینى، از واقعیت تلخى که در زیر پوست جامعه جهانى و در پى آن جامعه خود آنان و حتى بر فکر و باور فرزندان خودشان درون خانه‏هاى‏شان اطلاع کافى داشته باشند، بى‏گمان فکرى جدى براى حوزه‏هاى دینى و کارکرد و سطحِ اثرگذارى و نیز مأموریتهاى آنها خواهند کرد و اگر ده‏ها سال، بلکه چند قرن است که به کم‏ترین تحول رضایت نداده و ساختارها، روابط، معیارها و کارکردها و رسالتهاى اجرایى و فرهنگى را ثابت نگاه داشته‏اند، بدان خاطر است که به طور معمول کارهاى سنتى و رایج آنان در حوزه و دلبستگیها و علقه‏ها و محدوده کارى آنان در حیطه فقه و اصول، به آنان اجازه نداده است، تا نخست آن که احساس خطر کنند و دو دیگر، احساس مسؤولیت در قبال تهدیدها، توطئه‏ها و ترفندها و هجمه‏ها داشته باشند.

این بى‏اطلاعى از واقعیتهاى جارى زمان، باعث شده است تا در حوزه‏هاى علمیه، تحقیق و پژوهش و اجتهاد و فقاهت، راهى را بپیماید که پیوندى جدى با شرایط مکلفان و نیازها و انتظارهاى آنان نداشته باشد.

فاصله تدریجى عالمان حوزه با نسل مخاطب، سبب شده است تا هنوز که هنوز است، اوج رشد یافتگى یک نیروى حوزوى، تدوین یک رساله عملیه به شمار آید، بى آن که توجه شود که چند درصد از نسل نوخاسته امروز و عناصر اثرگذار فردا، براى آن رساله‏ها، جایگاهى در ذهن و فکر و کانون حرکت خویش در نظر گرفته‏اند.

بنابراین، آگاهى یافتن مدرسانِ عالى حوزه‏ها و مراجع تقلید و مدیران و برنامه‏ریزان مدرسه‏هاى علوم دینى از این واقعیتها به گونه‏اى عینى و ملموس، نخستین شرط حرکت عملى به سوى تحول بایسته است. زیرا تا زمانى که این اطلاع‏رسانى صورت نگیرد، هر حرکت، کار و برنامه‏ریزى جدیدى که در زمینه‏اى از زمینه‏هاى گزینشى، تحصیلى، منابع درسى، روشهاى تبلیغى، آموزشى و پژوهشى صورت پذیرد، با مخالفت و انکار آنان رو به رو خواهد شد و عقیم خواهد ماند.

اگر بخواهیم براى به حقیقت پیوستن این مهم، راهى عینى‏تر و اجرایى‏تر ارائه دهیم، باید این پیشنهاد را مطرح کنیم که نهاد حوزوى خاصى، عهده‏دار این اطلاع‏رسانى شود. این نهاد ابتدا به ابزار و تواناییهاى اطلاع‏یابى، تجهیز شود و با صید شبهه‏ها و انتقادهایى که از سوى ماتریالیستها، لیبرالها، نئومارکیستها، جریانهاى سکولاریستى، فیمینیستى، مستشرقان، حقوقدانان، نظریه‏پردازان علوم سیاسى و اجتماعى و... از ماهواره‏ها و شبکه‏هاى ارتباطات جهانى به سمت سرزمینهاى اسلامى سرازیر شده است! و سپس با ساماندهى و دسته‏بندى آنها نخستین گام را بردارد. و در قدم بعد، با برنامه‏اى سامان‏مند آن شبهه‏ها و انتقادها و ایرادها را در اختیار برنامه‏ریزان و صاحب‏نظران حوزه قرار دهد، تا ذهن و باور و عزم آنان براى پذیرش دگرگونیهاى ضرورى، آماده شود.

به تعبیر امیرالمؤمنین، على)ع( بزرگ‏ترین عامل ستیز با هر پدیده مثبت و گام سازنده، نبود آگاهیهاست.

اگر این آگاهیها به صورت عینى و مستند و منظم و مستمر در اختیار مراجع تقلید و مدرسان عالى حوزه‏ها و برنامه‏ریزان امور تبلیغى، آموزشى و پژوهشى حوزه‏ها قرار گیرد، به یقین مراتب تقوا و احساس مسؤولیت آنان در قبال اسلام، تشیع، جامعه اسلامى و معارف وَحیانى، سبب مى‏شود تا از جمود بر روشها و منشهاى موجود پرهیز کرده و تحولات لازم را بپذیرند، بلکه مورد تشویق و تأیید قرار دهند.

 

لزوم بازتعریف رسالت حوزه‏ها

زمانى که عالمان دینى از سر تعهد و تقواى الهى عزم ایفاى رسالت خود در قبال امت اسلامى داشته باشند، به این پرسش مى‏رسند که براستى رسالت آنان چیست و حوزه‏هاى دینى چه رسالتى را بر دوش دارند.

باید دید آیا حوزه‏هاى علمیه در طول قرنها و بویژه در سه دهه اخیر، در اساس، در اساسنامه‏اى، رسالتها و وظیفه‏هاى بنیادى خود را به گونه روشن، ترسیم کرده‏اند، یا خیر.

اگر این کار صورت گرفته است، خوب است به اطلاع همه حوزویان برسد و مجال نقد و تحلیل آن فراهم آید. و اگر این مهم صورت نگرفته است، در اسرع وقت صورت پذیرد، تا مبناى حرکتهاى بعدى قرار گیرد.

فارغ از کارهایى که انجام گرفته و یا انجام خواهد گرفت، باید گفت که اگر بخواهیم نظام حوزه و سازمان روحانیت و فقاهت را به یکى از سازمانها، یا نهادهاى اجتماعى - علمى همانند کنیم و از این رهگذر به همانندسازى و مقایسه بپردازیم، حوزه و روحانیت، نزدیک‏ترین شباهت و همانندى را به نظام بهداشت، درمان و آموزش پزشکى دارد.

چه بسا این ادعا دور از واقعیت نباشد که عمر طبابت و درمان دردهاى جسمى در تاریخ بشر به درازاى عمر رسالت انبیاء و هدایت‏گران معنوى انسان باشد. زیرا انسان به طور طبیعى، با دو نیاز همزمان، زاده شده است، نیازهاى جسمى و نیازهاى روحى و فکرى و معنوى.

انسان، همان‏گونه که نفس مى‏کشد، مى‏اندیشد و همان‏گونه که براى تنفس نیازمند اکسیژن و هواى سالم است، براى اندیشیدن به فضایى پاک و پالوده از خطا و لغزش نیاز دارد.

انسان، همان‏گونه که آب مى‏نوشد و بیش‏تر وزن بدن او را آب تشکیل داده است، همان‏سان به تربیت و الگوبردارى صحیح از هستى وابسته است و بیش‏ترین حجم شناختى او را الگوها، نمودارها و نمادهاى طبیعى و تجربى و الهى شکل مى‏دهند.

انسان، همان‏گونه که براى پاسخ دادن به این نیاز طبیعى و قطعى خود با گونه‏گون آبهاى سالم و ناسالم و سرابها و شرابها رو به روست براى الگوبردارى از هستى، رویارو با الگوهاى مثبت و منفى است!

حکیمان و طبیبان و پزشکان، از دیرباز بر آن بوده‏اند تا فضاى تنفسى آدمى را از آلاینده‏هاى زیان‏آور و زیان‏رسان، دور نگاهدارند و سلامت آب و غذاى او را تامین کنند و آسیبها، دردها و آفتهایى که از این رهگذر متوجه انسانها بوده به آنان بنمایانند و آنان را از درد و رنج برهانند.

همان‏سان، انبیا، امامان، مصلحان و عالمان تلاش کرده‏اند انسان را از بدخویى و بد اندیشى دور نگاهدارند و راه دستیابى به حیات طیبه را به او بنمایانند.

و به تعبیر قرآن:

»الذین یتبعون الرسول النبى الامّى... یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیبات، و یحرم علیهم الخبائث، و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم. «1

آنان که پیروى مى‏کنند از این فرستاده درس ناخوانده... و آنان را به کار نیک مى‏فرماید و از کار زشت باز مى‏دارد و چیزهاى پاک را رواشان مى‏دارد و چیزهاى پلید را بر آنان ناروا مى‏دارد و بارهاى گران و بندهایى را که بر آنان مى‏بود، از آنان فرو مى‏نهد...

شاید این همانندى کامل، سبب شده است تا در منابع روایى چنین آمده باشد:

قال رسول اللّه:

»العلم، علمان، علم الادیان و علم الابدان. «2

و نیز على)ع( در توصیف مقام نبوت خاتم فرموده باشد:

»طبیب دوَّار بطبِّه، قد احکم مراهمه، و احمى مواسمه، یضع ذلک حیث الحاجة الیه، من قلوب عُمىً، و آذان صُمًّ و ألسنة بکم، متَّبِع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطِنَ الحَیره. «3

طبیبى است که بر سر بیماران گردان است و مرهم او، بیمارى را بهترین درمان -و آن‏جا که دارو سودى ندهد داغ او سوزان. آن را به هنگام حاجت نهد که -از دیدین حقیقت نابیناست و گوشهایى که ناشنواست و زبانهایى که ناگویاست. با داروى خود دلهایى را جوید که در غفلت است - یا از هجوم شبهت - در حیرت.

هدف این نوشته از ترسیم این مشابهت، رسیدن به مقایسه‏اى میان طبیبان و عالمان دین و نظام پزشکى و سازمان بهداشت و درمان با سازمان روحانیت و تبلیغ و هدایت دینى است.

در گذشته نظام طبابت، سازماندهى گسترده و پیچیده‏اى نداشت و حکیمان از راه تجربه، شناسایى مى‏شدند و سرانجام این که، تایید یک استاد مسلم باعث اعتماد مردم به شاگرد او مى‏شد. امّا در بسیارى از مناطق زیستى یک کشور، طبیبان آزموده وجود نداشتند و مدعیانى گاه کم‏دانش و گاه بى‏دانش در جایگاه طبابت مى‏نشستند و مردم از سر ناگزیرى به آنان اعتماد مى‏کردند!

اما پیشرفت مدنیت و نظام علمى سبب شد تا کم‏کم مسأله پزشکى و درمان و سپس بهداشت عمومى، تحت مدیریت ویژه قرار گیرد و بر روند آموزش و پرورش و عملکرد و توان‏مندیهاى پزشکان، دستگاه‏هاى مختلفى نظارت کنند و سازمانها و نهادهایى از آنان حمایت نمایند.

دانشگاه‏ها این‏چنین شکل گرفت. اگر در آغاز هدف آموزش بود، در مرحله‏هاى بعد و در بالاتر، از پزشکان تعهداتى گرفته شد، تا پس از سپرى کردن دوره تحصیل، به ارائه خدمت آموزشى یا طبابت در مراکز مختلف و مورد نیاز بپردازند.

پیشرفت دانش و گستردگى جامعه‏ها و رشد مدنیّت، سبب شد تا دولتها خود را در قبال فرد فرد جامعه مسؤول بدانند و براى همه روستاها تا اقصى نقاط کشور، مراکز بهداشت و درمان تعریف کنند و با مطالعات آمارى و علمى نوع بیماریها و فراگیرى آن را در مناطق مختلف مورد بررسى قرار دهند و سازوار با آن دانشجو پذیرش کنند و سازوار با آن رشته‏هاى تخصصى را راه اندازى کنند و از راه گسترش شبکه‏هاى مختلف آموزشى، نیروهاى مختلفى را با توان‏مندیهاى متفاوت براى کارهاى موردنیاز تربیت نمایند.

بدیهى است که نظام آموزشى کشور، در فاصله کوتاه قادر نبود تا براى تک تک روستاها پزشکانى متخصص تربیت کند، ولى مى‏توانست با تنظیم شبکه بهداشت، نخست، بهورزان و پرستاران و کارشناسان بهداشتى و سپس پزشکان عمومى را در سطح گسترده تربیت کند و از طریق آنان، بسیارى از برنامه‏هاى عمومى و همگانى بهداشت را به مرحله اجرا گذارد. امروزه با این که حتى نظام بهداشت و درمان و آموزش پزشکى ما رشد بایسته خود را پیدا نکرده است و از تمام ظرفیتهاى علمى و نیروى انسانى خود، مدیرانه و مدبرانه بهره نمى‏گیرد، اما به هرحال متناسب با توسعه نسبى کشور در سایر ابعاد، گامهاى مثبتى برداشته است.

اما سخن این است که آیا حوزه‏هاى علمیه هم متناسب با این رشد اجتماعى و مدنى، سازمان و تشکیلات علمى و خدمت‏رسانى خود را ارتقا داده‏اند.

آیا دیگر کسى نمى‏تواند با کم‏ترین سواد و با پوشیدن لباس روحانیت، در گوشه و کنار کشور به امرار معاش، ارائه خدمات ناقص و حقیر و گاه گمراه کننده تحت عنوان خدمات دینى و معرفتى و عرفانى بپردازد!

آیا سازمانى براى شناسایى کم‏مایگان و بى‏مایگان و فرصت‏طلبان وجود دارد! یا این که، وجود این‏گونه افراد - حتى در مهم‏ترین مراکز مدیریتى و بیوت مراجع، که با زیرکى خاصى خود را به صف مقدم خط دهى و تصمیم‏گیرى نفوذ داده‏اند، قابل مشاهده است؟

چه کسى در حوزه مسؤول است که بداند، حوزه به تربیت چه نیروهایى، با چه توانهایى و با چه تخصصى، نیازمند است؟

چه کسى در حوزه به این مهم فکر کرده است که چند شهر و روستا و آبادى در کشور وجود دارد؟ و هر کدام از آن محیطها به چه نوع خدمت دینى، فرهنگى، اخلاقى، اعتقادى و سیاسى نیازمند هستند و هرکدام چه آسیبهایى دیده‏اند و چه نیرویى را با چه سطحى از دانش و کارآیى، براى بهداشت معنوى و هدایت فکرى و اخلاقى آنها، باید آموزش داد و تربیت کرد و سازماندهى نمود!

کدام مرجع فقهى یا مدیریتى در حوزه تاکنون بررسى کرده است که سطوح نیاز فرهنگى و دینى در مراکز مختلف فکرى، علمى، تبلیغى، هنرى و آموزشى کشور اعم از دانشگاهى و مراکز آموزش عالى کشور، مراکز تربیت معلم، دبیرستانها، دبستانها، سازمانهاى مهم فرهنگى - دینى، مانند شوراى عالى انقلاب فرهنگى، معاونتهاى فرهنگى وزارتخانه‏ها، دفاتر کارشناسى وزارت ارشاد اسلامى، رایزنیهاى فرهنگى در خارج از کشور، سازمان ارتباطات اسلامى، مراکز پژوهشى مطالعات دینى و فرهنگى در سطح کشور، از چه تنوّعى برخوردارند و چه تعداد نیرو، با چه سطحى از معلومات و کارآیى براى آنها باید تربیت کرد!

 

بایستگى شناسایى سطوح مخاطبان و تنوّع نیازهاى دینى و معنوى آنان

بنابراین مى‏بایست سازمانها یا نهادهایى در حوزه با تفکیک ماموریتها به شناسایى سطوح مختلف نیازهاى دینى و فرهنگى جامعه مخاطب بپردازند.

پس از این مرحله است که مى‏توان این پرسش را مطرح کرد که چه تعداد نیرو - طلبه و کارشناس دینى و پژوهشگر و مبلغ و نویسنده و هنرشناس و فقیه - باید تربیت کرد و پرورش داد.

و پس از این مرحله است که مى‏توان، با بصیرت و اطمینان مشخص کرد که هرکدام از این گروه‏ها و شاخه‏ها به چه نوع آموزش و کار عملى نیازمند هستند و باید این آموزش را در چه دوره‏اى بگذرانند.

و در این فرآیند است که مسأله گزینش، معیارهاى گزینش و ضوابط آن مطرح مى‏شود و استعدادیابى و نیروپرورى و کادرسازى، متناسب با جایگاه‏ها و پستها و رسالتهاى شناسایى شده انجام مى‏گیرد و نیروها بر این اساس مورد آموزش و حمایت مادى و معنوى حوزه‏ها قرار مى‏گیرند.

در این روند، طلبه از آغاز ورود به حوزه مى‏داند که چندسال باید درس بخواند، چه موادى را باید بگذراند، چه مهارت و توان‏مندى را باید کسب کند و چه جایگاه اجتماعى و علمى و معیشتى خواهد داشت و پس از سپرى کردن دوره تحصیل در چه نقطه‏اى باید ارائه خدمت کند. در چنین ساختار منظم و تعریف شده‏اى، مجال آن نیز هست که کسانى به دلایل مشکلات از سطحى به سطح پائین‏تر قناعت ورزند، یا به دلیل شکوفایى استعدادها و علاقه‏هاى شخصى با معیارهایى قابل سنجش و محاسبه از سطحى به سطح بالاتر ارتقا یابند.

 

گزینش، آموزش، پژوهش و تبلیغِ جامعه‏نگر

آن‏چه در سالهاى اخیر در نظام بهداشتى و پزشکى کشور مطرح گردیده است، پزشکى جامعه‏نگر است.

این رویکرد بدان معنى است که باید مطالعاتِ پزشکى و بهداشتى و درمانى و نیز تربیت نیروهاى کارشناس و متخصص در دانشگاه‏ها، متناسب با نیازهاى جامعه باشد.

آن‏چه در بالا گفته شد، در مورد حوزه‏هاى علمى و سازمان روحانیت و نظام فقاهت دینى، صادق و اثرگذار است و باید به حوزه و فقاهتى جامعه‏نگر اندیشید، تا در مراحل بعد به حوزه‏اى جهانى دست یافت.

این قلم مى‏داند که دستیابى به چنین چشم‏اندازى در حوزه‏ها، چندان نزدیک و آسان نمى‏نماید، زیرا در ساختار فعلى مدیریت حوزه‏ها، از نظر بینش، باور، توان‏مندى، جامع‏نگرى مشکلاتى وجود دارد و این ساختار براى درمان دردهاى موجود و رفع کاستیها و حرکت به سمت ایده‏آلهاى - طبیعى و منطقى - به مثابه چشم پزشکى است که براى درمان چشم بیمارش ناگزیر است از چشم و بینایى و تشخیص خود بهره گیرد، در حالى که خود او نارسایى دید دارد.

دانش پیشرفته تجربى در عصر حاضر این مشکل را حل کرده است. زیرا با ساخته شدن دستگاه‏هاى کامپیوترى سنجش بینایى، خطاى تشخیص فردى پزشک را به او یادآور مى‏شود و او از این طریق، ابتدا به فکر اصلاح نگاه خود مى‏افتد!

اى کاش براى تعیین، نارسایى و کاستى نگاه‏هاى تربیتى مدیران و مسؤولان و کارشناسان و فقیهان حوزه‏ها، نظیر و نیز چنین دستگاهى ساخته مى‏شد! تا به آنان نشان دهد، کارها و برنامه ریزیها و سازماندهى‏ها و هزینه کردنها و گزینشهاى آنان تا چه اندازه با آن‏چه باید باشد فاصله دارد.

بى‏گمان نمى‏توان امیدوار بود که یک سیستم سخت‏افزارى، بتواند این مشکل حوزه‏ها را حل کند، اما مى‏توان امیدوار بود که پیشرفت روشهاى اطلاع‏یابى و اطلاع‏رسانى بتواند مفید باشد.

از طریق تهیه پرسشنامه‏هایى دقیق و علمى مى‏توان از خود طلبه‏ها، و تحصیل کردگان حوزه، نگاه‏شان را به حوزه، رسالت روحانیت، میزان کارآیى و اثرگذارى نهاد حوزه، آسانى خدمت رسانى و... نگاه جامعه به آنان، انتظارهاى جامعه از ایشان را جست و جو کرد.

سپس با تهیه پرسشنامه‏هاى دیگرى، از سطوح مختلف علمى، فرهنگى، اجتماعى و روشنفکرى و کارگرى و کارمندى و کشاورزى و... درباره جایگاه و کارکرد حوزه‏ها، انتظارها و کاستیها و میزان اعتقاد آنان به آموزه‏هاى دینى و فقهى و معیارهاى پاى‏بندى آنان به دین جویا شد و به دستاوردهاى بایسته دست یافت و دانست که توضیح المسائل و مطالعات فقهى استدلالى، چه سطحى از ارزشگذارى را در جامعه به خود اختصاص داده است و نگاه این گروه‏ها به حوزه و روحانیت و کارآمدى و اثرگذارى آنان چگونه است.

پاسخ هرچه باشد; مثبت یا منفى »ذلک بما کسبت ایدیکم« و اگر در این روند، بخشى از معادلات و شرایط تاریخى در اختیار ما نبوده است، بى‏گمان بخشى دیگر از اختیار ما خارج نبوده است و ما در همان منطقه الفراغِ تاریخى و امکاناتى، درست نیندیشیده و عمل نکرده‏ایم: »و ان لیس للانسان الا ما سعى«.

پى‏نوشتها:
1. سوره اعراف، آیه 157.
2. کنز الفوائد، ج 107 2.
3. نهج البلاغه، خ 101.