آسیب‏شناسى تبلیغ سنّتى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


فلسفه شکل‏گیرى و بنیان‏گذارى حوزه‏هاى علمیه، براى چند وظیفه مهم است:

1. دریافت دقیق، همه سویه، روشن و رخشان معارف و آموزه‏هاى دینى.

2. تبلیغ دین و عرضه درست، برانگیزاننده و شورانگیز و حرکت‏آفرین آن، برابر نیازهاى روز و انسان معاصر.

3. دفاع عالمانه، بخردانه، روشنگرانه و همه‏سویه از دین، پاسخ به شبهه‏ها و پرسشها و بیان روشن آموزه‏هاى زندگى‏ساز آن.

4. تلاش گسترده و ژرف براى پیاده کردن و عینیت بخشیدن به دین و احکام آن.

در معارف دینى، پیش‏بینیهاى اساسى و زمینه‏سازیهاى گسترده براى به انجام رساندن و جامه عمل پوشاندن اصول یاد شده، درنظر گرفته شده است.

از نخستین روزهاى بعثت نبى مکرم اسلام، تاکنون، همه پیروان خالص و ناب‏اندیش آن حضرت، مصلحان و اندیشوران همه سویه‏نگر، بدین مهم همت گمارده و در این راه فداکاریهاى شایانى کرده‏اند. روحانیت و آشنایان به دانش و معارف الهى، از آغاز تاکنون، پیشتاز بوده و رسالت اصلى بر دوش آنان بوده است.

البته در گذر زمان و در فراز و نشیبها، انجام این رسالت مقدس و بزرگ، دستخوش نارساییها شده است و گاه اوج داشته و گاه فرود و گاه همه سویه مجال طرح یافته و گاه با کاستى. در هر حال، امروزه، چگونگى انجام رسالت دینى از سوى روحانیت و عالمان دینى، نیاز به بازنگرى و اصلاح همه جانبه دارد. باید خیزشى نو صورت بگیرد و نگاهى دقیق، تا تبلیغ و روشنگرى دین، جایگاه خود را بیابد.

در این نوشتار، نگاهى گذرا داریم به آسیب‏شناسى تبلیغ سنتى.

تبلیغ سنتى، نقش برجسته و غیر درخور انکارى در دوره‏ها و برهه‏هاى گوناگون در این سرزمین و دیگر سرزمینهاى اسلامى داشته و اکنون نیز دارد. تبلیغ سنتى، در برانگیزاندن مردم در انجام خوبیها و کناره‏گیرى از زشتیها، آشنایى دقیق مردمان با معارف دینى، بیدارگرى، نمایاندن چهره‏هاى نفاق پیشگان، رو کردن دست دغلکاران، خناسان، شیطان‏صفتان، وسوسه‏گران، تباهى آفرینان، ستم‏پیشگان، و رو در رو قرار دادن مسلمانان علیه زشتیها و ستمها، کارنامه بَس درخشان و افتخارآمیز دارد. اما با این همه، قضیه آسیب‏شناسى، قضیه جدى و مهمى است که هیچ پدیده و نهادى نباید آن را نادیده انگارد که اگر به آن بى‏توجه باشد، بى‏گمان آسیبها آن را از پاى درخواهند آورد.

حیات حوزه‏هاى علمیه به تبلیغ است. اگر عنصر تبلیغ از حوزه‏ها گرفته شود و یا به هر دلیلى آسیب ببیند، حوزه‏هاى علمیه آسیب خواهند دید و افول آنها گزیرناپذیر است.

از این روى، براى جلوگیرى از وارد شدن آسیبهاى جدى و فلج کننده بر پیکر تبلیغ سنتى و از کار افتادن و بى‏اثر شدن آن در بیدارگرى، روشنگرى، آگاهى‏بخشى و تقواپیشگى مردم، باید همیشه آسیب‏شناسى شود، کارى که از سوى حوزه‏ها انجام نگرفته و اکنون بر اثر سهل‏انگارى و جدى نگرفتن آن، کم و بیش، ناکارآمدى تبلیغ، دست کم، در بخشهایى دیده مى‏شود.

1. نداشتن جایگاه بایسته: تبلیغ در حوزه‏ها، با همه نقشى که در گذشته داشته است، اکنون آن جایگاه بایسته را ندارد، نه در حوزه به عنوان یک رشته درسى درخور توجه، مهم و نقش‏آفرین و نه در جامعه و در بین مؤمنان. و این نگاه و بى‏توجهى سبب گردیده، اهل فضل و دانش و دانش آموختگان و کسانى که تحصیلات عالیه حوزوى دارند، رویکرد مناسبى به این فن نداشته باشند، تا آن‏جا که شمارى از آنان منبر رفتن را با شأن علمى خود سازگار ندانند و این وظیفه مقدس و کارساز را کنار بگذارند و در حقیقت از انجام رسالت خود سرباز زنند. وقتى که این چنین شد و عرصه منبر از اهل آن خالى گردید، روشن است، منبر و تبلیغ سنتى چه سرنوشتى پیدا مى‏کند!

البته روشن است که هنگامى منبر و تبلیغ سنتى در چشم مردم بزرگ و پرارج جلوه‏گر مى‏شود که اهل منبر در نزد اهل فکر و اندیشه و در خود حوزه‏ها، در چشم اهل فضل و در بیرون از حوزه‏ها در چشم مردم، بزرگ جلوه کند و از افراد کم‏سواد و بى‏بهره از دانشهاى عالى حوزوى قلمداد نگردند. زیرا دیده و شنیده مى‏شود، حتى روحانیان برجسته و برخوردار از دانشهاى حوزوى و روز، آشناى به معارف اسلامى، خوش فکر، وقتى به منبر ارج مى‏نهند و منبر را تریبون خوبى براى روشنگرى مى‏دانند و آن را در کنار کارهاى علمى، پژوهشى و تدریس خود برمى‏گزینند، به عنوان منبرى و روضه‏خوان به آنان نگریسته مى‏شود و طرحها، سخنان و نکته‏بینیها و پیشنهادهاى آنان در مجالس و محافل تصمیم‏گیرى، به هیچ انگاشته مى‏شود.

این برخورد سبب گردیده، این گروه از دانشوران و نخبگان، کم‏تر وقت صرف وعظ و خطابه و منبر بکنند و از این امر مهم روى برگردانند و به کارهاى دیگر علمى روى بیاورند. در این گیر و دار، چون عرصه خالى مانده و مردم نیاز داشته‏اند، گاهى افرادِ کم مایه، بى‏بهره از دانشهاى حوزوى و جدید و آگاهیهاى روز و مورد نیاز مردم، میان‏دار گشته‏اند.

تا نگاه‏ها دگرگون نشود، این مشکل وجود خواهد داشت. تا هرگاه که به عالمان، دانشوران، آگاهان و پاسداران ارزشها که متعهدانه و دلسوزانه، براى ارشاد و هدایت مردم، به منبر روى آورده‏اند، جایگاه‏هاى درخورى ویژه نشود، عرصه منبر جان نخواهد گرفت. از دوران پیشین، تجربه‏هایى فراروست که باید همه گاه آنها را در نظر گرفت. عالمان بزرگى در گذشته منبر مى‏رفتند. همانان اکنون از مراجع و مدرسان بنام حوزه‏هاى علمیه‏اند. اینان وقتى دیدند منبر رفتن، زوایاى دیگر علمى آنان را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و در کانونهاى علمى، تبحر و چیرگى آنان در فن فقه، اصول و... نادیده انگاشته مى‏شود، کم‏کم منبر را ترک گفتند و به زودى به جایگاه علمى خود در حوزه‏ها دست یافتند و با خیل شاگردان عرصه‏دار و میان‏دار شدند. یعنى تا وقتى که به امر منبر مى‏پرداختند و وعظ مردمان را سرلوحه کار خود قرار داده بودند و از این مجلس به آن مجلس مى‏رفتند، با همه مقامات علمى، به عنوان منبرى شناخته مى‏شدند و برخورد با آنان از سوى عالمان، فرهیختگان و مردم در همین دایره تنگ بود و بَس. اما وقتى که منبر را ترک گفتند و تمام همّ خود را به تدریس و تحقیق به کار گرفتند، نگاه‏ها به آنان فرق مى‏کرد و در واقع، جایگاه علمى خود را بازیافتند.

این تجربه فراروى هر فاضل، فرهیخته و درس‏خوانده و استاد دیده حوزوى است. از این روى، تبلیغ سنتى، از حضور عالمان برجسته، نکته‏سنج، دقیق‏اندیش، آگاه و متبحر در معارف اسلامى، کلام و فلسفه و... بى‏بهره است. و این بزرگ‏ترین آفتى است که تبلیغ سنتى را از جلال و شکوه انداخته و سبب درهم ریختگى آن شده است.

امام خمینى، هوشیارانه، دسیسه دشمن را در دورى گزینى عالمان فرزانه و بزرگ از منبر، دخیل مى‏داند. از خیانت پیشگان و دستهاى ناپاکى یاد مى‏کند که سعى دارند، سنگر منبر را از فرزانگان و آگاهان خالى کنند و با سمپاشیها و تبلیغات سوء، این امتیاز بزرگ و تکلیف الهى را از اهل علم بگیرند:

»ممکن است دستهاى ناپاکى، با سمپاشیها و تبلیغات سوء، برنامه‏هاى اخلاقى و اصلاحى را بى‏اهمیت وانمود کرده، منبر رفتن براى پند و موعظه را با مقام علمى مغایر جلوه دهند و یا نسبت دادن »منبرى« به شخصیتهاى بزرگ علمى که در مقام اصلاح و تنظیم حوزه‏ها هستند، آنان را از کار بازدارند. امروز، در بعضى حوزه‏ها شاید منبر رفتن و موعظه کردن را ننگ بدانند، غافل از این‏که حضرت امیر)ع( منبرى بودند و در منابر مردم را آگاه، هوشیار و راهنمایى مى‏کردند. سایر ائمه نیز چنین بودند. شاید عناصر مرموزى این تزریقات سوء را نمودند تا معنویات و اخلاقیات از حوزه‏ها رخت بربندد و در نتیجه حوزه‏هاى ما فاسد و ساقط گردد... «1

2. آموزشى نبودن: تبلیغ سنتى از جنبه و عنصر آموزشى، که محور و عنصر تشکیل دهنده آن است، فاصله گرفته است. در تبلیغ سنتى به این مهم بهاى لازم داده نمى‏شود. نه خطیب مجلس و نه برگذار کنندگان مجلسها و محفلهاى مذهبى دغدغه اثرگذارى علمى سخنرانیها را روى مخاطبان ندارند و این، آفتى است بزرگ که امروزه گریبانگیر مجلسهاى مذهبى شده است. بسنده کردن به انجام مراسم معمولى و بدون توجه به جنبه آموزشى و علمى، محافل مذهبى را از کانون توجه مردمان دور کرده است. هم بانیان و برگذارکنندگان و هم اهل منبر به همین مقدار بسنده کرده و مى‏کنند که ذکر توسلى بشود و ثوابى از اقامه مجلس یاد اهل‏بیت)ع( بهره‏شان گردد; اما این که تا چه اندازه آن چه خطیب ارائه مى‏دهد، آموزشى است و سطح علمى شرکت‏کنندگان را بالا مى‏برد، در بوته بررسى و مطالعه گذارده نمى‏شود و کسى در پى آن نیست. تشکیل دهندگان این گونه محفلها و مجلسها، بر آن نیستند که برآوردى از کار خویش داشته باشند و محاسبه کنند این همه هزینه، تلاش و صرف وقت، چه دستاورد علمى و معرفتى بهره آنان کرده و چه یاد گرفته‏اند و بر شناخت‏شان چه اندازه افزوده شده است. این در حالى است که ماهیت تبلیغ دینى، آموزشى است، چنانکه رسول گرامى اسلام)ص( درباره ماهیت رسالت خود مى‏فرماید:

»بالتعلیم اُرسلت«2

براى آموزش دادن فرستاده شده‏ام.

قرآن نیز جنبه آموزشى دعوت رسول خدا را به روشنى و با تعبیرهاى گوناگون بیان مى‏کند:

»بالبیّنات و الزّبر و انزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزَّل الیهم ولعَلَّهم یتفکَّرون«3

با نشانه‏هاى آشکار و نامه‏ها، به سوى تو قرآن فرو فرستاده‏ایم، تا براى کسان بازنمایى آن‏چه را که به سوى‏شان فرو فرستاده شده. باشد که اندیشند.

مبلغ دینى باید مردم را به اندیشیدن وادارد. و این در صورتى به حقیقت مى‏پیوندد که سخنرانى او از درونمایه آموزشى برخوردار باشد و مباحثى در سخنرانى طرح و دنبال شود که همه آن به کار مى‏آید و مردم به آنها نیاز دارند.

مبلغ دینى از طرح بحثهاى عامه‏پسند و خوشایند عوام، باید بپرهیزد و با هوشیارى تمام از گرفتار آمدن در کلاف سردرگم بحثهاى عامیانه که دردى را دوا نمى‏کند و گرهى نمى‏گشاید و بر گستره آگاهى مردمان نمى‏افزاید، دامن بگیرد و براى گرفتار نیامدن مردم در باتلاق جهل و خرافه سطح آگاهى مردمان را بالا ببرد. اما با این قضیه آموزشى بودن تبلیغ دین که جزء جدایى‏ناپذیر آن باید باشد، در بیش‏تر برنامه‏هاى تبلیغى عصر ما، بُعد آموزشى بسیار کم‏رنگ شده است. و این آفتى است بزرگ که اگر چاره‏اندیشى نشود، جهل، خرافه، دورى از آموزه‏هاى بلند دینى، جامعه اسلامى را فرا مى‏گیرد. سخنرانیهایى که مؤمنان را واندارد به دنبال کسب دانش بروند، برنینگیزاند سطح آگاهیهاى خود را بالا برند و به فکر فرو نبرد که کدام سخن، مطلب و جستار حقیقت است و کدام خرافه، کدام دانش را مى‏گستراند و انسان را به روشنایى رهنمون مى‏شود و کدام جهل را مى‏گستراند و انسانها را به باتلاق جهل فرو مى‏برد، غیر آموزشى است. همان سخنرانیهایى که امروزه در تبلیغ سنتى باب روز شده است. در حالى که تبلیغ سنتى و منبرها و سخنرانیهایى که در این دایره انجام مى‏شد، آگاهى مى‏بخشید، دانایى را به ارمغان مى‏آورد و خرافه‏ها را مى‏زدود و از عنصر آموزش آنى جدا نمى‏شد. بسیارى از معارف دینى و آموزه‏هاى رخشان آن از همین راه در سینه‏ها جاى گرفته و در حقیقت به مردم آموزانده شده است. اهمال کاریها، بى‏تفاوتیها، خالى شدن میدان از اهل فن و خبرگان عقاید و آموزه‏هاى اسلامى، سبب گردیده کم کم آموزش، که رکن اصلى تبلیغ دین است، جایى در تبلیغ سنتى نداشته باشد، یعنى پوسته بدون مغز.

3. ناکارآمدى: امروزه روى کارآمدى، اثرگذارى، دگرگون آفرینى و بیدارگرى تبلیغ سنتى مطالعه و بررسى انجام نمى‏گیرد. نهادى عهده‏دار این مهم نیست که منبرها و سخنرانیهایى که در مجالس و محافل دینى انجام مى‏گیرد، تا چه اندازه اثرگذار است و در فکر و ذهن و دل مخاطبان دگرگونى مى‏آفریند. بسیارى از برپا کنندگان مجلسها و محفلهاى مذهبى و مراسمها، روى نتیجه کار خویش نمى‏اندیشند که تا چه اندازه بُرد دارد و در اصلاح مردم و جامعه نقش ایفا مى‏کند. وقتى چنین ارزیابى از تبلیغ سنتى انجام نمى‏گیرد، روشن است که بر ناکارآمدى و ناکارایى آن روز به روز افزوده مى‏شود. زیرا با ارزیابى است که به کاستیها پى برده مى‏شود و دست اندرکاران و اهل منبر با کاستیها آشنا مى‏گردند، نقطه ضعفها را درمى‏یابند و آنانى که از دانش لازم برخوردارند، با دگرگونى در سبک و روش، با توجه کردن به نیازهاى روز و غنى‏بخشى به محتواى سخنرانیها و منبرهاى خود، بر کارآمدى آن مى‏افزایند و سخنرانى و منبر اثرگذار ارائه مى‏دهند و به فلسفه وجودى تبلیغ که اصلاح‏گرى است، نزدیک مى‏شوند. که اگر این کار صورت بگیرد و گام به گام به فلسفه تبلیغ دینى، اهل منبر و گردانندگان امور تبلیغى نزدیک گردند، جلوه‏هایى از آن روایت‏گرى خواهد بود که امام صادق)ع( نوید مى‏دهد:

»... راویة لحدیثنا یبثُّ فى الناس یشدّد به قلوب شیعتنا افضل من ألف عابد«4

روایت سخنان ما که قلب شیعیان ما را استوار سازد و نیرو بخشد، از هزار عابد برتر است.

معیار و ملاک برترى تبلیغ دینى بر دیگر کارها، از جمله عبادت عابدان، از آن روست که گستره اثرگذارى، هدایت‏گرى، دگرگون آفرینى آن گسترده است و اندیشه دینى را توان مى‏بخشد، بویژه اگر تبلیغ، با کلام معصومان و سیره عملى آن بزرگواران درآمیخته شود که بسیار اثرگذار است، مؤمنان را به آبشخور حقیقى دین فرود مى‏آورد و این سبب استوارى و نیرومندى قلب شیعیان و مؤمنان مى‏گردد.

قرآن کریم، نقش و ویژگى تبلیغ دین را، که در قالب وحى الهى ارائه شده، اثرگذارى آن در مخاطبان خود مى‏داند.

»اللّه نزّل احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانى تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه یهدى به من یشاء و من یضلل اللّه فماله من هاد«5

خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده، نوشته‏اى همانند، دو دو، که پوست آنان که از پرورگار خویش مى‏ترسند، از آن بلرزد و سپس پوستهاشان و دلهاشان به سوى خدا نرمى گیرد، این است رهنمود خداى، هرکه را خواهد بدان راه مى‏نماید و هرکه خدا گمراه کند، رهنمونى‏اش نیست.

 

تبلیغ و پیشگیرى

تبلیغ در فرهنگ دینى، از آن روى از سوى خداوند حکیم گنجانده و پیش‏بینى شده و رسالت رسول او بدون این عنصر حیاتى به حقیقت نمى‏پیوندد، که پیشاپیش، جامعه اسلامى را سالم‏سازى کند و نگذارد گرویدگان به دین، گرفتار خطا و آلوده به انحرافها شوند. نقش تبلیغ دینى، نقش درمانى نیست، بلکه پیشگیرانه است. پیش از بروز انحراف، نقش‏آفرینى مى‏کند و سلامتى مؤمنان و گروندگان را سرلوحه کار خود قرار مى‏دهد و از گرفتار شدن آنان به ناهنجاریها جلوگیرى مى‏کند، تا به مداوا و تنبیه نیاز نیفتد.

برابر آموزه‏هاى دینى و تجربه‏هاى فراوان، اگر فرهنگ دینى، به گونه گسترده و دقیق، تبلیغ شود و به مردم ابلاغ گردد و رسالت مداران، شایسته و بایسته، از عهده مسؤولیت تبلیغى خود برآیند، نیازى به تنبیه و درمانهاى سخت، پرهزینه و زمان‏بَر نخواهد بود.

اگر در دوره‏اى و برهه‏اى، نیاز به سخت‏گیریها، بازداشتها، مجازاتها و... افتاد، نشانگر ناکارایى و ناکارآمدى دستگاه تبلیغ دینى است. باید دانست که منبرها و جلسه‏هاى موعظه و پند، از رسالت خود فاصله گرفته و دور افتاده‏اند.

در سروده منسوب به شهریار مى‏خوانیم:

منبر از پشت شیشه مسجد

عصبى گشت و غیضى و غضبى

تو هم از دودمان بودى

ما سر و کارمان با صلح و صلاح

نرده کعبه حرمتش کم بود

دار، بعد از سلام و عرض ادب

گفت: ما نیز خادم شرعیم

هرکجا پند و بند درمانند

منبرى را که گیر و دارش نیست

لیک منبر فرو نمى‏آمد

دار هم عاقبت ز جا در رفت

گفت: گر منبر تو منبر بود

4. اولویت ندادن به شایستگیهاى علمى: از کاستیهاى تبلیغ سنتى، توجه نداشتن به شایستگیهاى علمى مبلغان است. این کاستى پیامدهاى ناگوارى دارد. دین و آموزه‏هاى دینى بسیار عامیانه، نابخردانه و به دور از منطق مطرح مى‏شود. استدلال و برهان جایى ندارد. عوامى براى عوام سخن مى‏گوید. گاه دیده مى‏شود بر منبر رسول خدا، کسانى فراز مى‏روند که هیچ شایستگى علمى ندارند و نه توانایى بیان معارف و آموزه‏هاى دینى. از این روى، در بالندگى فکرى و رشد اندیشه مردمان بى‏اثرند و چه بسا مایه عقب گرد آنان. وقتى که شایستگیهاى علمى، موردنظر نباشد و دست اندرکاران به آن توجه نکنند، یا نهاد و نهادهایى نباشد که این مهم را در سرلوحه کار خویش قرار بدهد و کسى مسؤولیت آن را بر عهده نداشته باشد، میدان براى ناشایستگان که براى حطام دنیا روى به منبر آورده‏اند، باز مى‏شود و در این گیر و دار و بى در و دروازگى، این مؤمنان‏اند که زیان مى‏بینند. زیرا اینان با علاقه در جلسه‏هاى مذهبى شرکت مى‏جویند، وقت صرف مى‏کنند، اما بهره‏هاى لازم را نمى‏برند و هیچ‏گاه از یک دایره بسته و عوامانه پا را فراتر نمى‏گذارند، دگرگونى در افق دیدشان پدید نمى‏آید، به ساحتهاى نو ورود نمى‏یابند، تحول بر زندگى‏شان سایه نمى‏گستراند، همیشه به واپس مى‏نگرند، نگاه‏شان را به جلو نمى‏دوزند، به افقهاى روشن.

مؤمنان، تنها آبشخورى را که فرود مى‏آیند، تا بهره برند پاى منبرهاست که آن هم با کیفیتى که بیان کردیم، آنان را در همان سطح که هستند نگه مى‏دارد. این حالت که بس آفت‏زاست باید تغییر کند و مدیران حوزه‏ها و بزرگان دین باید براى آن چاره‏اى بیندیشند و مؤمنان را از دایره تنگ سخنان سست، بى‏پایه، غیرمنطقى، غیر علمى و خرافى بى دانشان منبرنشین برهانند، تا آینده جامعه اسلامى، روشن رقم بخورد و دَر بر پاشنه دانایى، روشنایى و دانش بگردد، نه بر پاشنه بى‏دانشى و بى‏خبرى. قرآن ویژگیهاى روشن براى ابلاغ گرانِ پیام دین بیان فرموده است. اصول و ارکان دعوت را باز نموده و بر پایه‏هاى استوار قرار داده است. برنامه و مسیر دعوت را براى رسول خدا و براى ابلاغ‏گرانى که آن بزرگوار را اسوه خویش قرار داده و راه او را مى‏پویند و مردمان را به آیین استوارش مى‏خوانند، به روشنى ترسیم کرده است:

»ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن«6

]اى پیامبر[ مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهاى نیکو و زیبا، به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفت و گو کن.

بر پیامبر و ابلاغ‏گران پیرو آن بزرگوار، ابلاغ حکیمانه پیام دین است و بر خداوند هدایت. ابلاغ دین از هرکسى ساخته نیست. انسان حکیم مى‏تواند پیام خداوند حکیم را حکیمانه به مردمان برساند. از روى حکمت; یعنى با در نظر گرفتن اوضاع و احوال مخاطبان و شرایط و ظرف زمان و مکانى که در آن زندگى مى‏کنند و این که هر بار چه اندازه باید بایدها و نبایدها را براى ایشان روشن کند، تا بر دوش‏شان سنگینى نکند و بر مردم سخت نگیرد و از حکمت درنگذرد. زیبا سخن خدا را بیان کند، اندرز بدهد، تا آهسته و آرام دلها را برباید، سخن حق بر دلها نشیند و حواس و شعور را نرمک نرمک و دقیق و لطیف در چنگ بگیرد.

نرمش در موعظه، دلها را نرم مى‏کند، دلهاى گریزان و رَمان را به آرامش وامى‏دارد و دلهاى بیزار و ناسازگار را رام مى‏گرداند. این روش از سرزنش و تهدید، خیر و صلاح بیش‏ترى به بار مى‏آورد.

دعوت کننده، مجادله و مباحثه را با دلیلهاى بسیار قوى و رسا باید انجام دهد و در مجادله و مباحثه راهى را پیش گیرد که طرف مقابل اطمینان کند که با عقل و منطق سر و کار دارد، با کسى که بنا ندارد عقیده خود را تحمیل کند و بر آن نیست که در مباحثه و مجادله بر او چیره شود و او را خوار و سرافکنده از میدان بحث و جدل، بیرون راند; بلکه هدف‏اش قانع کردن و به حق رساندن طرف مقابل است و بس. باز کردن زوایاى حقیقت.

در آیه شریفه سه رکن مهم تبلیغ، به گونه‏اى بس زیبا و استوار جلوه‏گر شده است:

1. دعوت حکیمانه انجام پذیرد. درونمایه دعوت حکمت‏آمیز باشد. پیام دین به گونه‏اى عرضه شود که حکیمانه بودن آن به روشنى نمایان باشد. آن‏چه را بگوید و محور سخن قرار بدهد که از راه دلیلهاى عقلى و برهانهاى استوار، ثابت شده، عقل سلیم آن را مى‏پسندد و...

2. موعظه حسنه. پند نیکو باشد و از هر کاستى به دور. زیبا و دلربا، تا دلها را برباید و مخاطبان را جذب کند و زمینه را بر رام کردن دلهاى گریزان آماده سازد.

3. جدال احسن. گفت و گوى بین ابلاغ‏گر پیام دین با دیگران از هر جهت نیکوتر باشد. هم از حیث محتوا، هم از حیث شیوه ارائه، هم از حیث برخورد با طرف مقابل. از حیث محتوا، روشن، عالمانه، دقیق، برابر منطق و ترازهاى دانش و خرد، از حیث شیوه ارائه، با به کار بستن شیوه‏هاى نو و جاذبه‏آفرین، عرصه جدال را با نیکوترین وجه بیاراید. از حیث برخورد با طرف مقابل، به گونه‏اى مشى کند که جایگاه انسانى او در بین مردم خدشه‏دار نگردد و عرصه و ساحت جدال، به عرصه و ساحت نزاع و مراء بدل نگردد که این بزرگ‏ترین آفت براى ابلاغ دین است که باید به جدال احسن در آمیخته باشد، یعنى بازنمود حقیقت. اکنون و در روزگار ما، گونه ابلاغ پیام دین، با آن‏سان که نبى مکرم، ابلاغ دین مى‏فرمود، فرسنگها فاصله دارد. و در اصل باید گفت هیچ رنگ و بویى از آن ابلاغ جاودانه در خود ندارد.

از این روى، پرسشهاى بى‏پاسخ و شبهه‏هاى به زمین مانده و به جانها خلیده بسیار است و دستگاه وعظ و تبلیغ ناتوان از پاسخ‏گویى و شبهه‏زدایى و برآوردن نیازهاى انسان مسلمان امروز است.

این در حالى است که انبیاى الهى، بویژه سرآمد آنان محمد مصطفى)ص( از روى بصیرت و آگاهى مردمان را به سوى خدا مى‏خواندند و هیچ زاویه تاریکى به جاى نمى‏گذاشتند، همه‏جا و همه چیز را آگاهانه روشن مى‏کردند و یادآور مى‏شدند این دعوت به سوى خداست، راهى که هیچ کجى و اعوجاجى ندارد و در برابر راه‏هاى دیگر موضعى روشن و مرزى جدا دارد و هیچ‏گاه، با هیچ راهى دیگر درنمى آمیزد.

»قل هذا سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیرة اَنا و من اتبعنى... «7

بگو این راه من است. من مردمان را با آگاهى و بینش، به سوى خدا مى‏خوانم و پیروان من هم چنین هستند.

ابلاغ‏گر دین، راه خود را خوب مى‏داند، با دانش و بینش در آن روان است و با هرگونه کجى و بى راهه روى، به گونه روشن به مبارزه برمى‏خیزد. هیچ انحراف و کژى در جامعه دیده نمى‏شود مگر این‏که ابلاغ‏گر دین در برابر آن موضوع روشن دارد. نمى‏گذارد شبهه‏ها جان مؤمنان را بخلد و آنان را تنها و بى‏یار و کس، مورد هجوم قرار دهد. بلکه در هر شرایطى، با چشمانى بیدار و ضمیرى آگاه و بینشى روشن به رویارویى برمى‏خیزد و مرز دعوت خویش را با دیگر مکتبها و مرامها به روشنى هرچه بیش‏تر اعلام مى‏دارد.

ابلاغ گر دین آگاهانه گام در راه مى‏گذارد که لازمه شناساندن دین به مردمان، آگاهى ژرف و همه سویه از دین است، از محتواى سخنى که براى دیگران باز مى‏گوید. کسى که به محتواى سخن خود ناآگاه باشد، نمى‏تواند ابلاغ‏گر سخن دین باشد که ناآگاهان و بى‏خردان را به ساحت ابلاغ دین راه نیست.

امام على)ع( انسان مومن را پرهیز مى‏دهد از این که تا حقیقت محتواى سخنى را نمى‏داند بازگوید. زیرا سخن نشانه خرد است و بیان‏گر معرفت:

»ایّاک و الکلام فیها لاتعرف طریقته و لاتعلم حقیقته فان قولک یدل على عقلک و عبارتک تنبى‏ءُ عن معرفتک... «8

از گفتن آن‏چه که چگونگى ارائه و حقیقت محتواى آن را نمى‏دانى، بپرهیز; زیرا سخن تو نشان خرد تو و تعبیرها و واژگان، بیان‏گر معرفت توست.

5. اولویت ندادن به شایستگیهاى تقوایى: تقوا، شرط و رکن و پایه اصلى تبلیغ دین است. تبلیغ دین، بدون این رکن پا نمى‏گیرد و رایَتِ آن افراشته نمى‏ماند. این رکن مهم، در درازاى تاریخ، افراشته مانده است که دین این‏سان پرتو افشانى مى‏کند. پیشرفت دین، اوج‏گیرى و حماسه‏آفرینى آن در برهه‏هاى گوناگون، بستگى تمام عیار به ابلاغ‏گران تقوا پیشه داشته است. اکنون نیز که آن اوج‏گیریها و حماسه‏ها از دین انتظار است و دگرگونیهاى بنیادین در پرتو و سایه آموزه‏هاى والاى دین، مورد نیاز، پس بایسته است این اصل بلند پاس داشته شود و دستگاه‏هاى مسؤول، ابلاغ‏گرانى با این ویژگى به میان مردم گسیل بدارند و پیش و بیش از هر چیز، این ویژگى را در آسمان وجود آنان رصد کنند و اگر نمى‏بینند، چاره‏اى بیندیشند، تا رهزن مردم نشوند و به جاى کشاندن آنان به سوى حقیقت، به سوى سراب‏شان نکشانند.

گرچه وعظ دینى و جنبش ابلاغ‏گرى از پیشینه بس درخشان بهره‏مند است و دیندارى مردم و معنویتهاى رخشان و ارزش‏مداریهاى باشکوه، گواه آن، اما بسنده کردن به گذشته و پیشینه درخشان، و حرکت نو نیاغازیدن، نابخردانه است و در نزد خردمندان پسندیده نیست. نازش به گذشته، مایه عقب‏ماندگى است مگر در صورتى که گذشته چراغ راه آینده شود و آغاز براى فرداى روشن. اکنون را باید دریافت که وضع تبلیغ دین چگونه است و ابلاغ‏گران از چه صلاحیتها و شایستگیهاى تقوایى برخوردارند و آیا در حدّ و مایه‏اى هستند که بتوانند هدایت‏گر باشند و مردم را به پرهیزکارى و دورى گزینى از گناه فراخوانند و به انجام بایدها برانگیزانند و به پرهیز از نبایدها وادارند؟

آیا حوزه‏هاى علمیه به وظیفه بس مهم خود در تربیت انسانهاى شایسته و ابلاغ‏گران تقواپیشه و پرهیزکار برنامه‏ریزیهاى لازم را داشته و توانسته‏اند در این میدان، میان‏داران شایسته تربیت کنند که مردم از نفس گرم آنان هر آن بهره برند و به سوى ارزشها در حرکت درآیند و از ضد ارزشها و زشتیها، دامن برگیرند؟

به نظر ما این وظیفه بزرگ به زمین مانده است. برنامه‏اى روشن، دقیق و حساب شده براى رشد معنوى طلاب وجود ندارد که در آینده از میان آنان ابلاغ‏گران باتقوایى برخیزند. البته در گوشه و کنار، استادانِ دلسوز و آینده‏نگرى هستند که به تربیت طلاب مى‏پردازند و اصلاح و رشد معنوى آنان را سرلوحه کار خود قرار داده‏اند و از میان آنان بى‏گمان انسانهاى والایى برخواهند خاست تا در عرصه تبلیغ نقش بیافرینند و با ره‏توشه‏اى که از تقوا دارند به طلایه‏دارى قوم خود بپردازند; اما این کافى نیست و یک کار برنامه‏ریزى شده که نیاز امروز و فرداى حوزه‏هاست، نیست و نمى‏تواند همه زوایاى جامعه را پوشش بدهد و نیازا مروز و فرداى جامعه اسلامى را پاسخ بدهد و در شعاع تقوا ابلاغ‏گران ناب‏اندیش، جامعه را به سوى صلاح و سداد به پیش ببرد. به کارهاى محدود، مقطعى، برنامه‏ریزى نشده، خودرو، بر اساس مسؤولیت شناسیها و خیراندیشیهاى فردى، نباید بسنده کرد که کارى از پیش نمى‏برد و آن انقلاب معنوى را که در هر برهه و زمان انتظار مى‏رود، پدید نمى‏آورد.

حوزه‏ها، باید به انقلاب معنوى بیندیشند و هم با بیان و بنان ابلاغ‏گران خود ساخته، روشن ضمیر، باتقوا، با قلبهاى سرشار از معنویت و عشق به خدا.

جامعه، به الگو نیاز دارد. الگوهایى که در بین مردم حرکت کنند و از دین سخن بگویند و با رفتار پسندیده و اسلامى خود، در دلها دگرگونى بیافرینند. تنها با رساندن پیام دین به فرد فرد جامعه، انقلاب درونى در جامعه و فرد و در یکایک مردمان پدید نمى‏آید، بلکه رفتار و چگونگى سلوک پیام رسانان، که در حقیقت در پرتو پیام دین ساخته شده و نورانیت گرفته‏اند، دگرگونى مى‏آفریند. وقتى پیام و آموزه‏هاى دین در رفتار ابلاغ‏کننده پیام، به زیبایى جلوه‏گر شده باشد، روحها دستخوش دگرگونى مى‏شوند و از پلیدیها، فاصله مى‏گیرند و به ساحت ارزشها گام مى‏گذارند.

حوزه‏ها در صورتى دگرگونى مى‏پذیرند و کار و تلاش‏شان نتیجه‏بخش مى‏شود که این مهم را، یعنى تربیت مبلغان باتقوا را، از رسالتها و وظیفه‏هاى اصلى خود بدانند و بدان به طور جدى و بى هیچ‏گونه سهل‏انگارى همت بورزند و سخت بکوشند که فضاى جامعه اسلامى را با سخنان دل‏انگیز و روح نواز مبلغان باتقوا، عطرآگین کنند.

ماهیت تبلیغ، برنامه‏ریزى همه جانبه براى تربیت مبلغان را ایجاب مى‏کند. گوهر تبلیغ تقواست. اگر تقوا، با برنامه‏ریزى عالمانه، در تبلیغ دین نمود نیابد و جان و روح مبلغان به آن آراسته نگردد، چراغى فرا راه آدمیان نخواهد افروخت، آن‏چه که امروزه شاهد آن هستیم. تبلیغ دینى ما، از این بیمارى مزمن رنج مى‏برد و طبیبانى نیستند که دلسوزانه دست از آستین برآرند و بنیادى استوار برافرازند و در آن، واعظانى بپرورند با قلبهایى پاک و نیتهایى خالص، تا کلام‏شان در هر کوى و برزن که طنین افکن شود، اثر بخشد و پندها را چنان گوارا سازد که هر تشنه‏اى آنها را به جام جان خویش فرو ریزد.

مبلغ دینى برابر ترازها و معیارهاى اسلامى و مورد انتظار رسول گرامى اسلام و ائمه اطهار، جز از این راه پا به عرصه نمى‏گذارد. همانا مبلغى که مصداق سخن بلند و زیباى امام صادق)ع( باشد: چراغى فروزان فراراه مردم، دعوت کننده مردمان به دین و اندیشه‏هاى والاى اهل‏بیت و شناساننده حق، با رفتار سنجیده و شایسته خود:

»رحم اللّه قوماً کانوا سراجاً و مناراً. کانوا دعاةً الینا باعمالهم و مجهود طاقتهم«9

رحمت کناد خداوند قومى را که فرا راه مردم، بسان چراغى فروزان و مشعلى پرتو افشان‏اند. با رفتار سنجیده و پسندیده خود، مردم را به دین و اندیشه‏هاى ما اهل‏بیت فرا مى‏خوانند و با تمام توان حق را مى‏شناسانند.

مبلغان دلسوز، دغدغه‏مند و تقواپیشه، همانا حَمَله دانش‏اند. دانش دین را به سینه‏ها جارى مى‏سازند و با شعله‏هاى دانشِ اهل‏بیت، قلبها را روشنایى مى‏بخشند از این روى خدا آنان را دوست مى‏دارد و نیز فرشتگان و مردمان درستکار و پیروان راستین حق و اهل اطاعت:

»لو أنّ حملة العلم حملوه بحقّه لاحبّهم اللّه و ملائکته و اهل طاعته من خلقه ولکنهم حملوه لطلب الدنیا فمقّتهم اللّه و هانوا على الناس. «10

اگر حمله علم، آن‏سان که شایسته است دانش دین را حمل کنند، خدا و فرشتگان و مردم درست‏پیشه، او را دوست خواهند داشت. ولى آنان که علم دین را براى رسیدن به حطام دنیا حمل مى‏کنند، خدا بر ایشان خشمگین است و در نزد مردم، خوار و کم‏ارزش‏اند.

اینان نباید نگران روى‏گردانى شمارى از مردمان کج‏اندیش، ناآگاه و نادرست کردار باشند. باید خرسند باشند، از این که چون برابر معیارها رفتار مى‏کنند و در هاله‏اى از تقوا، مردمان را به آبشخور حقیقت سوق مى‏دهند، خدا، یار و پشتیبان و دوستار آنان است. در آسمان، فرشتگان و در زمین درست کرداران آنان را دوست مى‏دارند و این سرمایه‏اى است که هیچ‏گاه کاستى نمى‏پذیرد. خوار آنان‏اند که دین را براى دنیا مى‏خواهند. دانش دین را از آن روى حمل مى‏کنند و از این سوى به آن سوى مى‏برند که به حطام دنیا برسند. اینان، چون در پیشگاه بارى تعالى، خوار و بى‏مقدارند و مورد خشم او، مردمان نیز حقارت‏آمیز به آنان مى‏نگرند. این که شمارى از حَمَله دانش دین، از نگاه‏هاى حقارت‏آمیز مردمان و مؤمنان به خود سخن مى‏گویند و گلایه دارند و چنین مى‏پندارند که مردم از دین برگشته‏اند، باید بدانند که روى گردانى مردم و مؤمنان از آنان از آن روست که دانش دین را براى رسیدن به دنیا حمل مى‏کنند و از این کار رضاى حق را نمى‏جویند و در اندیشه راهنمایى مردم به سرچشمه حقیقت نیستند. تا هرگاه چنین رفتار کنند، چنین نیتى در دل داشته باشند و براى رسیدن به دنیا از احساسات دینى و معنوى مردمان بهره برند، هرچه بیش‏تر خود را به ورطه پستى فرو افکنده‏اند.

حوزه‏ها براى این که دست مبلغان دنیا طلب کوتاه شود و چهره دین با رفتار دنیاطلبانه اینان خدشه‏دار نگردد و نازیبا جلوه داده نشود، ناگزیر باید به برنامه‏هاى معنویت گسترى خود در داخل حوزه‏ها شتاب بخشند و از این مهم آنى غفلت نورزند و نگذارند دین به دنیافروشان، میان‏دار شوند و عرصه را بر تقواپیشگان تنگ کنند و مردم را از حرکت به سوى روشنایى و حقیقت ناب بازدارند.

بر حوزه‏هاست و زعما و مدیران و دست‏اندرکاران که روى برنامه تبلیغى که اکنون جارى است درنگ ورزند و بازتابهاى آن را مورد مطالعه قرار دهند و از مقدار اثرگذارى و اثربخشى آن آگاه شوند و اگر جواب درستى دریافت نکردند و دریافتند پندها، موعظه‏ها و اندرزها، با همه گستردگى و پرهزینگى و گوناگونى و پخش آنها از رسانه‏ها، از دلها مى‏لغزند و در سراى دلها سکنى نمى‏گزینند، و همچنان ناهنجاریها رو به گسترش است، به ریشه‏یابى بپردازند و رفتار و کردار مبلغان را در کانون توجه قرار دهند، شاید ریشه این مشکل همان است که امام صادق )ع( در این فراز از سخن خویش روى آن انگشت مى‏گذارد:

»ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب کما یَزلُّ المطرُ عن الصَّفاة«. 11

عالم، هرگاه به علم خود عمل نکند، موعظه او از دلها مى‏لغزد، همان‏گونه که باران از روى سنگهاى سخت مى‏ریزد.

6. بى‏ترتیبى در ارائه مطالب: از نارساییهایى که کم و بیش در تبلیغ سنتى دیده مى‏شود، ارائه کشکولى مطالب و معارف دینى از سوى مبلغ سنتى است. نظم دادن به سخن، هنرى است که مبلغان و منبریهاى بنام از آن برخوردار بوده‏اند. از این رو، سخن‏شان اثرگذار بوده است و همگان از منبر آنان بهره کافى را مى‏برده‏اند. اما کم‏کم این رویه پسندیده به بوته فراموشى سپرده شد و اهل منبر، بر نسقى دقیق مطلب خویش را ارائه نکردند و بیش‏تر به رویه کشکولى روى آوردند که گویا عوام بیش‏تر آن را مى‏پسندید و از این نکته غافل ماندند که قرآن، رسول خدا و ائمه اطهار در ارائه مطلب، از یک نظم دقیق منطقى پیروى مى‏کنند که بى‏گمان در مخاطب اثرگذار است و به ذهن او نظم مى‏دهد و منطق را بر فکر او حاکم مى‏سازد.

وقتى منطق بر ذهنها حاکم شد، حق‏پذیرى آسان‏تر مى‏شود. همیشه و همه گاه کسانى به فرمان حق گردن مى‏نهند که منطقى مى‏اندیشند و با سخنان دیگران، منطقى برخورد مى‏کنند و اگر آنها را با معیار و ترازهاى منطقى سازگار یافتند، گرچه به سودشان نباشد مى‏پذیرند. در گروندگان به پیامبران الهى، این حالت را در گاه رو به رو شدن با حق به روشنى مى‏توان دید. آنان با همه اصرار در انکار رسولان الهى و حتى آزار و اذیت آنان، وقتى در برابر منطق قوى آن مردان بزرگ قرار مى‏گیرند، چون ذهن‏شان از نظم و ترتیب خاصى پیروى مى‏کند، خیلى آسان زبان منطق را، که پیام رسول الهى را در هاله خود دارد، درمى‏یابند و از لجاجت که از بى‏منطقى و پراکندگى انباشته‏هاى ذهن سرچشمه مى‏گیرد، دست برمى‏دارند و پیروى از منطق را پیشه خود مى‏سازند. دقیق و بانظم منطقى سخن گفتن، فضا را تغییر مى‏دهد و عوام را، که ویژگى بارز آنان، نابهره‏مندى از ذهن منظم و افکار سامان یافته و منطقى است، به جرگه اهل منطق مى‏کشاند و به افکارشان نظم مى‏دهد.

تا ذهن مخاطب نظم نگیرد، پیام را، هرچند منطقى باشد و سازگار با معیارها و ترازها، نمى‏تواند دریابد. از این روى رسولان الهى، تلاش مى‏کردند به ذهن مخاطبان خویش، نظم بخشند و آنان را از پراکنده‏اندیشى و پراکنده انگاشتن اجزاى هستى پرهیز مى‏دادند.

برابر این اصل، مبلغ دینى و دستگاه‏ها و نهادهایى که کار تبلیغ دین را به عهده دارند، در ارائه مطلب و پیام دین به مردم، باید تلاش ورزند و به مطالعه همه جانبه بپردازند که از منطقى روشن و نظمى ویژه پیروى کنند، تا مردم به منطق دین خو بگیرند و ذهن‏شان چنان رشد کند و خردشان ببالد که از منطق دین و زبان منطقى آن لذت ببرند و از پیروى کورکورانه، دور شوند و به ساحت پیروى منطقى و عالمانه وارد گردند.

البته این دگرگونى بزرگ به آسانى روى نمى‏دهد. با تربیت مبلغان منطقى‏اندیش مى‏توان گامهایى در این راستا برداشت. کانونهایى باید با مدیریت عالمان آشناى به منطق دین و زبان منطقى آن شکل بگیرد و در آن کانونها، طلاب جوان با منطق دین آشنا شوند، ذهن‏شان نظم و نسق منطقى بگیرد، به گونه‏اى که در هیچ برخورد، گفت وگو و پیام رسانى از چهارچوب منطق و به نظم و ترتیب سخن گفتن و استدلالى مطلبى را بازگو کردن خارج نشوند و پیام دین را همیشه، چه در گردهماییهاى بزرگ و چه جمعهاى کوچک و گفت و گوهاى فردى در هاله و بسته‏اى منطقى، استدلالى و با نظمى خردپسند ارائه بدهند و بنیوشانند. با مقدمه‏چینى دقیق و نتیجه‏گیرى روشن از آغاز سخن، هدف خاصى را دنبال کنند، تا مخاطب حیران و سرگردان نماند، بلکه به روشنى دریابد موضوع مورد بحث چیست و گوینده در پى روشن کردن چه مطلبى است.

بایسته است مراکز اعزام و نهادهاى ویژه‏اى که مبلغ به این سو و آن سو، گسیل مى‏دارند، با مطالعه همه جانبه، جاهایى را که بناست زیر پوشش تبلیغى خود بگیرند، از نظر فکرى، عقیدتى، فرهنگى، اخلاقى، سنتها و آداب، وضعیت‏شان را روشن کنند و چگونگى طرح بحث را در هر منطقه‏اى، با مبلغان به درستى و دقیق به بوته ارزیابى بگذارند، با آیین نامه‏ها و دستورالعملهاى دقیق و عالمانه، برنامه‏اى بریزند که بحثهاى خارج از چهارچوب مطالعه شده و دستورالعملها و آیین‏نامه‏ها، به هیچ روى مجال طرح نیابند و مبلغ در دایره‏اى به بازگویى معارف اسلامى بپردازد که اگر ابهامهایى دربرداشت از معارف اسلامى در آن منطقه وجود دارد، یا سنتهاى غیراسلامى رایج است، یا خرافه‏هایى بر ذهن مردم آن سرزمین، تارهاى خود را تنیده، برطرف و ریشه کن شوند و معارف زلال و زندگى‏ساز دامن بگستراند.

سلیقه فردى مبلغ و حتى مطالعه‏ها و تجربه‏هاى او به تنهایى نمى‏تواند ریشه ناهنجاریها را بخشکاند و مؤمنان را از گزندهاى گوناگون فکرى، عقیدتى و اخلاقى در امان بدارد. از این روى، لازم است که هم مبلغ دین از مطالعه‏هاى گروهى و دقت و باریک‏اندیشیهاى مراکز تبلیغى، اگر وجود دارند و اگر نه از دیدگاه‏هاى اهل فکر، بهره ببرد و هم نهادهاى تبلیغى از چیره شدن سلیقه‏هاى فردى، که بدون مطالعه واقعیتها و نیازهاى فکرى، عقیدتى و اخلاقى هر منطقه‏اى چتر مى‏گسترانند و فضا را مى‏انبارند و گرهى نمى‏گشایند و راهى را فراروى مردمان نمى‏نمایانند، جلوگیرى کنند.

امروزه، با این وضعى که تبلیغ دینى دارد و مبلغان سلیقه‏اى به تبلیغ مى‏پردازند، کار تبلیغ به سامان نمى‏رسد. از این چنین تبلیغى، گرچه گسترده و با گسیل مبلغان بسیار به این سوى و آن سوى، به این شهر و آن شهر، انتظار دگرگونى و اثر ژرف در روح و روان مردمان و جلوگیرى از شبیخون فرهنگى نمى‏رود. زیرابراى رساندن پیام دین، خط مشى روشن و تعریف شده‏اى وجود ندارد و مبلغان از دستورالعمل و آیین نامه و برنامه روشنى پیروى نمى‏کنند و از سوى مراکز اعزام، هدف و مسیر مباحث گفته نمى‏شود و مبلغان، بدون هیچ ضابطه و قاعده‏اى رها شده‏اند و بر بحثهاى آنان که براى مردم طرح مى‏کنند، هیچ نظارتى وجود ندارد که از چه درونمایه برخوردار است، در خور فهم مخاطبان است، چقدر بر آگاهى و استوارى عقیده آنان مى‏افزاید، تا چه اندازه آنان را در برابر فکرهاى انحرافى و خرافه‏ها واکسینه مى‏کند و... بلکه آن چه ذوق و سلیقه و دانستنیهاى مبلغ اقتضا مى‏کند، همان را در منبرهاى خود پى مى‏گیرد، بدون توجه به شبهه‏هاى فکرى، نیازهاى عقیدتى، اخلاقى مخاطبان و ناهنجاریهایى که گریبان‏گیرشان هست و...

ناهماهنگى در ارائه مطالب و آموزه‏هاى دینى و نکته‏هاى تاریخى و اندرزها و موعظه‏ها، از سوى اهل منبر، کار را روز به روز دشوارتر مى‏کند. حتى کار به آن جا رسیده که بحثهایى که از یک منبر و در یک مجلس براى مردم بازگو و ارائه مى‏شود صدر و ذیل آنها با هم همخوانى ندارد و گاه تناقض دیده مى‏شود. این از جدى نگرفتن کار تبلیغ سرچشمه مى‏گیرد. اگر تبلیغ دین جدى گرفته مى‏شد، مبلغان به درستى آموزش مى‏دیدند که چسان مطلب را ارائه بدهند، تا صدر و ذیل آن ناهمخوان نباشد و مطالب از هم گسسته و پراکنده به ذهن مردم فرو برده نشود، امروزه با رکود فکرى و عقیدتى و افت اخلاقى و ناهنجاریهاى خانمان‏سوز رو به رو نبودیم و اسف‏انگیزتر از این، دستگاه و نهادى نیست که مبلغان هر منطقه‏اى را به هماهنگى فرا بخواند و از آنان بخواهد با تشکیل جلسه‏هاى تبلیغى و بررسى نیازها، مسائل فکرى و عقیدتى و ناهنجاریها، به راه حلهایى دست یابند و آنها را به هماهنگى همه سویه و وحدت رویه به کار بندند و در وعظها و خطابه‏هاى خود به روشنى بازتاب دهند، تا نتیجه خوشایند بهره آن منطقه شود.

بله، اگر به درستى و برنامه‏ریزى شده سخنان معصومان)ع( سرلوحه کار مبلغان و نهادهاى تبلیغى قرار مى‏گرفت، ما اکنون شاهد سخنرانیهاى بى‏موضوع، بدون هدف، بى‏نظم و غیر منطقى نبودیم چون آن خردمندان، سخندانان و سخنوران فصیح و بلیغ، اسوه اهل منبر و دستگاه تبلیغى ما قرار نگرفته‏اند، امروزه این سان منبرها و سخنرانیها از اندیشه‏هاى ناب و محتواى عالى، تعالى بخش، آموزنده، راهگشا، خالى است و شمارى از سخنرانان، بى‏هدف هرچه به زبان‏شان مى‏آید، مى‏گویند:

امیر سخن، امیرالمؤمنین)ع( مى‏فرماید:

»قدّر ثمّ اقطع و فکّر ثم انطق و تبیَّن ثمَّ اعمل«. 12

اندازه‏گیر، سپس ببُر، اندیشه کن، آن گاه بگو و روشن ساز و سپس جامه عمل به آن بپوشان.

خطیب، برابر فرموده حضرت، نخست باید دقیق بیندیشد و مطلب را اندازه‏گیرى کند، آن گاه به زبان خویش میدان بدهد و آن چه را اندیشیده و اندازه‏گیرى کرده بر زبان جارى کند و به روشن کردن مطلب بپردازد.

اگر جز این باشد، یعنى سخن بدون پشتوانه فکرى و اندازه‏گیرى، بر زبان جارى شود، چیزى جز لغوگویى، سخنان بى سر و ته نخواهد بود.

مبلغ دینى با گردآوى مواد و وارد کردن آنها به ذهن و به کار بستن هریک از مواد، در جاى خود، بناى زیبایى را از کلام، مى‏تواند پى بریزد، با شکوه و چشم نواز. کلام با نظم نیکو و ترتیب، زیبایى و جمال مى‏یابد و خواص و عوام را مفید مى‏افتد.

امیرالمؤمنین على)ع( مى‏فرماید:

»احسن الکلام مازانه حسن النِّظام و فهمه الخاص و العام«. 13

نیکوترین سخن آن است که ترتیب نیک، به آن زیبایى و جمال بخشد و خاص و عام، آن را دریابند.

بى‏هدف، بى‏نظم و ترتیب سخن گفتن آسیبهاى فراوان به بار مى‏آورد. ضربه کارى را در مرحله نخست به خطیب مى‏زند. زیرا کسى که بى‏فکر و بى‏هدف سخن مى‏گوید، دچار لغزشهاى بسیار مى‏شود. امام على)ع( مى‏فرماید:

»فکّر ثم تکلَّم تسلم من الزّلل«14

نخست بیندیش، آن‏گاه سخن بگوى، تا از لغزشها در امان بمانى.

و لغزشهاى فراوان از سوى منبریهایى که فکر نکرده، لب به سخن مى‏گشایند، مردمان را دچار انحراف فکرى مى‏کند و زمینه‏هاى کج‏اندیشى و برداشتهاى نادرست را از معارف اسلامى فراهم مى‏آورد که نمونه‏هاى فراوان مى‏توان براى آن ارائه داد.

7. ارائه مطالب شبهه‏انگیز و غلوآمیز: از نارساییهایى که اکنون در تبلیغ سنتى دیده مى‏شود، ارائه مطالب شبهه‏انگیز و غیر درخور توجیه از سوى شمارى از مبلغان و منبریهاست. اینان، به خاطر کم دانشى و ناآشنایى با معارف اسلامى و دیمى رشد کردن و به شهرت رسیدن، یا به خاطر عوام زدگى، مطالبى را در منبر ارائه مى‏دهند که غیر درخور توجیه و شبهه‏انگیز است. شمارى از منبریها، توجه ندارند که مباحث‏شان درخور پذیرش نیست، یا شبهه‏زاست و ابهام آور و تشویش و پریشانى فکرى براى افراد مى‏آورد.

اینان، به هیچ روى مطالب و مباحث را که طرح مى‏کنند در ترازوى نقد و خرد نمى‏گذارند و به سره و ناسره بودن آن کارى ندارند، چون شنیده و یا در جایى خوانده‏اند، باز مى‏گویند و پیامدهاى منفى و ویران‏گر آن را در نظر نمى‏گیرند، بویژه گفتار آنان درباره معصومان و ائمه)ع( به جاهاى باریکى مى‏کشد، چنان از مسائل شگفت‏انگیز درباره آن بزرگواران، بدون توجه به درستى و نادرستى آن مطالب، مستند بودن و نبودن آنها سخن مى‏گویند که ده‏ها اهل نظر و خردمند و امام شناس اگر گرد بیایند، قادر نخواهند بود ویران‏گرى این گونه سخنان را ترمیم کنند و شبهه‏هاى به بار آمده را بزدایند و پاسخ بگویند.

هر آن چه از کرامات، معجزات، مقامات اولیاء، علم غیب معصومان، قدرت تصرف‏شان در تکوین، شفاى بیماران، آثار شگرفِ اوراد و اذکار، خوانده یا شنیده‏اند، بدون نقد و بررسى و سنجیدن آنها با منطق، عقل سلیم و معیارهاى مسلم دینى، به نام دین عرضه مى‏کنند. از این روى، مباحث و مطالبى که از سوى شمارى از مبلغان سنتى طرح مى‏شود، گاهى سبب رمیدگى افراد از دین و مذهب مى‏شود و وانمودى ناسازگارى دین با عقل و علم.

سهل‏انگارى، ساده‏نگرى و سخنان نسنجیده شمارى از مبلغان کم دانش و ناآشناى با معارفِ اسلامى، سبب گردیده گفتار آنان دستاویزى براى مخالفان اسلام و تشیع بشود و اسلام، دین خرافى شناسانده بشود و ناسازگار با علم و عقل. بسیارى از بدخواهان و دشمنان کینه‏ورز اسلام و پیامبر اعظم، با استناد به همین سخنرانیهاى مبلغان کم دانش و ناآشناى به معارف اسلامى و خرافه‏اندیش، کتابها و مقاله‏ها علیه اسلام نگاشته و فضاهاى فکرى و علمى را علیه اسلام آلوده‏اند، به گونه‏اى که نمى‏توان از اسلام سخن گفت و زیباییها و شکوه‏هاى این دین باشکوه را جلوه‏گر ساخت.

اگر مبلغان دینى، چنان که قرآن دستور مى‏دهد، حکیمانه، استوار، سنجیده، با برهانها و استدلالهاى محکم و توجیه‏هاى روشن از حقایق دینى و مسلمات آن بحث کنند و از اسلام ناب، به دور از پیرایه‏ها، سخنان غلوآمیز و بحث‏انگیز، شنیده‏هاى غیرمستند و ناسازگار با مبانى، سخن به میان آورند، هرگز ابهامى پدید نمى‏آید و دستاویزى براى خرده‏گیران و مخالفان نمى‏شود.

از این روى، حضرت على)ع( بنیادى را پى مى‏ریزد و اصلى را فراروى پیروان خود مى‏گذارد و شاقول و ترازى که با نگهداشت آن، سخنان و شخصیت آنان از تیررس خرده‏گیران در امان بماند:

»لاتحدث الناس بکل ما سمعت به فکفى بذلک کذبا و لاتردَّ على الناس کلها حدّثوک به فکفى بذلک جهلاً«15

هرچه شنیدى به مردم مرسان که آن دروغ‏گویى را نشان است و هرچه مردم به تو گویند به خطا منسوب مکن که آن نادانى را برهان است.

مبلغ دینى، چنان هوشمندانه باید سخن بگوید که از گفتن آن‏چه شاید شنوندگان دروغ انگارند و ظرف ذهن‏شان آن را نپذیرد، خوددارى ورزد و حتى روى چگونگى طرح بحث، داستان و قطعه تاریخى باید دقت شود; زیرا ممکن است هر مطلبى بازتابهاى ناسان و گوناگونى داشته باشد. چه بسا منبرى و خطیبى از روى اخلاص و در جهت برانگیزاندن مردمان به انجام کارهاى خیر و عبادى و پرهیز دادن آنان از رفتارها و کارهاى ناپسند، سخت مبالغه‏آمیز سخن بگوید و راه افراط را بپیماید و از ثوابهاى بسیار گسترده براى پاره‏اى از اعمال کوچک سخن به میان آورد، و یا در بحث از کیفرها، به گونه‏اى شگفت‏انگیز سخن بگوید و عذابها را براى پاره‏اى از اعمال ترسیم کند که باور آنها مشکل باشد.

این گونه سخن گفتن، به هر نیتى که باشد، درست نیست و با معیارها سازگارى ندارد. هر گامى که براى دین برداشته مى‏شود و هر تفسیرى که ارائه گردد، هر سخن کوتاه و بلند، هر عمل کوچک و بزرگ که به اسلام نسبت داده مى‏شود، باید سازگار با مبانى باشد و بى‏کم و کاست از قرآن و سنت سرچشمه بگیرد.

افزون بر این، مبلغ براى این که مردم سخنان استوار او را بپذیرند، به اندرزها و موعظه‏هاى او گوش جان بسپارند، در راستگویى او خدشه وارد نسازند، او را گزافه‏گو نپندارند، باید از گزافه‏گویى، سخنانى که شاید شمارى از مردمان آنها را دروغ مى‏انگارند، بپرهیزد. یعنى همیشه و همه‏گاه مواظب جایگاه خود باشد که آسیب نبیند:

»لاتحدّث بما تخاف تکذیبه. «16

از آن‏چه بیم دارى دروغ‏اش بینگارند، سخن مگو.

مبلِّغ هوشمند و هوشیار کسى است که در تارهاى عنکبوتى مستى غرور گرفتار نمى‏آید. آفرین گفتنها و ستایشها او را از مرز اعتدال خارج نمى‏کند که شنیده‏ها و خوانده‏هاى خود را بدون محک زدن با مبانى شرع و عقل و عرف جامعه بر زبان جارى کند. بلکه همیشه هوشیارانه پیرامون خویش را، دور و نزدیک و خرده‏بینان و هوشیاران و نکته‏سنجها را از نظر دور نمى‏دارد. بر فرض محک‏زنانى پاى سخن او نباشند و کسى نخواهد سخن او را به بوته عقل بگذارد و سازگارى و ناسازگارى آن را با مبانى وارسد و یا کسى نباشد که به انکار برخیزد، بلکه خود او همیشه محک به همراه دارد، ترازى که کوچک‏ترین و بزرگ‏ترین چیزى که وارد ذهن‏اش مى‏شود، ارزیابى مى‏کند و مقدار سازگارى و ناسازگارى آن را با شرع و عقل باز مى‏گوید. وقتى مطلبى، با مبانى شرع و عقل، ناسازگارى نداشت و گوینده هم روزى منبر زوایاى آن را به روشنى بیان کرد، بى‏گمان کسى به انکار آن برنمى‏خیزد و آن را دروغ نمى‏انگارد. بلکه بیش‏تر انکار مربوط به مطالبى است که نیاز به شرح دارد و لازم است از زوایاى گوناگون کالبدشکافى شود; امّا از آن‏جا که مبلغ یا نمى‏تواند زوایاى مسأله را باز کند و یا مجال آن را ندارد و باید بگوید و بگذرد، ممکن است زمینه را براى پاره‏اى بدفهمیها، انکارها و دروغ انگاریها فراهم سازد. براى این که دشوارى پدید نیاورد و انکارها را برنینگیزد، ناگزیر، باید از بیان آن چشم بپوشد و خود را درگیر آن نسازد.

امام سجاد)ع( چون چنین خطرى را مى‏بیند، براى این که مباد گریبان‏گیر اهل دین شود و کسانى را که با مردم سرو کار دارند و براى آنان از دین سخن مى‏گویند، گرفتار سازد، به زهرى، سفارش مى‏فرماید:

»ایّاک و ان تعجبَ من نفسک و ایّاک ان تتکَلّم بما تسبق الى القلوب انکاره و ان کان عندک اعتذاره فلیس کلّ ما تسمعه شرّاً یمکنک ان توسّعه عُذرا، ثم قال: یا زهرى! من لم یکن عقله من اکمل ما فیه کان هلاکه من ایسر ما فیه. «17

مبادا خودبین شوى و عجب ورزى. مبادا سخنى بگویى که دلها در انکار آن پیشى مى‏گیرند، هرچند امکان پاسخ و عذر آوردن داشته باشى; زیرا به هر کسى سخن شرّى را بشنوانى، نمى‏توانى عذر خود را به آگاهى وى برسانى.

اى زهرى! آن که عقل، از کامل‏ترین گنجینه‏ها و ذخیره‏هاى وجودى‏اش نباشد، هلاک‏اش آسان‏ترین چیزى است که در اختیارش است.

خطیب اگر مسیر درستى را برگزیند و مطالب استوار را بگوید و از نقل و بازگویى مطالب غیرمستند، شبهه‏انگیز و آن‏چه جاى درنگ، دقت، همه سویه‏نگرى و... دارد بپرهیزد، بى‏گمان به استوارى اندیشه‏ها کمک کرده و جایگاه و شخصیت خویش را از هر جهت از گزندها دور کرده است. زیرا اگر مردم سخنان او را، شگفت‏انگیز و دروغ بینگارند، دیگر در نزد مردم جایگاهى نخواهد داشت. از این روى امام على)ع( و امام سجاد)ع( در فرازهایى که از آن بزرگواران نقل کردیم، افراد جاه‏مند در نزد مردم را باز مى‏دارند از سخنانى که بیم آن مى‏رود که با انکار مردم رو به رو شود.

این کاستى در تبلیغ سنتى، حالت اسفناکى پیدا کرده است. خوابها، داستانهاى شگفت، سخنان مبالغه‏آمیز، مطالب غیرمستند، جُستارهاى خلاف عقل و مبانى، هر روز، بیش از پیش دامن مى‏گستراند و زیر پوشش کرامات اهل دل و معنویات و سخنان غیردرخور انکار و بى چون و چرا، از فراز منبرها گفته و به ذهن مردم مؤمن فرو برده مى‏شود و آنان نیز چون به میان مردم مى‏روند و با اهل فکر و دانش سر و کار دارند و در بین فامیل و خانواده‏هاشان افراد تحصیل کرده بسیار است، با بازگویى این چنین سخنانى و سر زدن رفتارهایى از آنان برابر آن‏چه شنیده و دستورهاى دینى انگاشته‏اند، گاه به سخره گرفته مى‏شوند و در بین اهل، خانواده و فامیل خویش به عنوان انسانهاى ابله پنداشته مى‏شوند که این خسارت بس بزرگى است براى جامعه مؤمنان.

8. کاستى پذیرفتن پیوندهاى مهرورزانه: بین خطیب و منبرى، با مردم از زمانهاى بسیار دور، با الگوگیرى از راه و روش پیامبر اعظم و ائمه اطهار، پیوندهاى مهرورزانه بوده است و این پیوند، بسیار در علاقه‏مندى مردم به دین و عمل به دستورها و آیینهاى آن، نقش آفرین بود و بسیارى از مردم را از نزدیک شدن به افراد هنجارشکن باز مى‏داشت. اما اکنون این چنین پیوندهایى رو به ضعف نهاده و بسیار کم‏رنگ شده است. از این روى شاهد ناهنجاریهاى اجتماعى، مشکلات خانوادگى و اختلافهاى بسیار هستیم که براى جامعه اسلامى و شیعى، بسیار ناخوشایند است.

پس از شناخت علتها و سببهاى ضعف و کاستى‏پذیرى پیوند روحانیت، اهل منبر و مردم، باید دقیق و برنامه‏ریزى شده به رویارویى برخاست. براى شناخت علتها، بررسى دقیق، همه جانبه، گفت و گو با افراد آگاه و مردم ضرورى است. پس از این مرحله است که کار جدى باید انجام بگیرد براى چاره کار و پدید آوردن پیوند مهرورزانه بین مبلغان و مردم مؤمن.

شمارى بر این نظرند که پس از انقلاب اسلامى، چون مردم هر نارسایى را، به هر دلیل، بر عهده روحانیت انگاشته‏اند، خود به خود، پیوند مهرورزانه بین مبلغان و مؤمنان رو به ضعف نهاده است.

اگر چنین انگارى درست باشد و یا احتمال آن برود، مبلغان با دفاع همه جانبه از انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى، قلمرو کار روحانیان را باید روشن کنند و خیرخواهى، دلسوزى و نقش‏آفرینى روحانیان متعهد را به روشنى باز گویند و به نقد منصفانه پاره‏اى از عملکردها بپردازند.

اگر از سوى حوزه‏هاى علمیه، گروه‏هایى تشکیل مى‏شد و پا به پاى انجام وظیفه عالمان و روحانیان، قوتها و ضعفها را مى‏نمایاند و روى این نکته حساسیت نشان مى‏داد که کجاها و چه کارکردهایى، به پیوند مهرورزانه عالمان دین و مردم آسیب مى‏رساند و چه کارکردهایى پیوند مهرورزانه آنان را بیش از پیش استوار مى‏سازد، بى‏گمان امروز شاهد پاره‏اى از گسستهاى عاطفى بین روحانیت و مردم نبودیم. البته آن‏چه از کم رنگ شدن پیوندهاى مهرورزانه و یا گسست دیده مى‏شود، باید در این بین از نقش ویران گرانه دشمنان کینه‏ورز غافل نبود. همانان که هرچه روحانیان و عالمان به اجراى احکام اسلامى بیندیشند و در این راه به تلاش برخیزند، که بى‏گمان تلاش مخلصانه و دلسوزانه و خردمندانه آنان در این راه به استوارى پیوند روحانیت و مردم و محبوبیت مبلغان در بین مردم مى‏انجامد، دشمنى‏شان و کینه‏توزى‏شان نسبت به عالمان دین بیش‏تر مى‏شود. از این روى تلاش مى‏ورزند، این عامل مهم پیوند را وارونه جلوه دهند و آن را سبب گسست بین روحانیان و مردم معرفى کنند. تا از این راه، دست کم، شمارى از روحانیان مخلص را نسبت به کارى که انجام مى‏دهند دلسرد سازند. باید هوشیار بود و از وسوسه دشمن آنى غفلت نورزید. در ضمن این‏که با ناکارآمدى شمارى از روحانیان و ناراضى تراشى آنان برخورد کرد و از کنار آسیبى که آنان به پیوند مهرورزانه مردم با روحانیت وارد مى‏سازند، آسان نگذشت و با آن به گونه برنامه‏ریزى شده برخورد کرد، از انقلابى که عالمان دین با در دست گرفتن کارهاى مهم اجرایى، قضایى و قانونگذارى در پیوند مهرورزانه بین مردم و روحانیت آفریده و مى‏آفرینند، همیشه و همه‏جا به بزرگى یاد کرد. کارى که بر دوش مبلغان دینى است.

فلسفه تأکید فراوان اسلام بر صلاحیت تقوایى، رفق و مدارا، نرمخویى، مهرورزى و دلسوزى در تبلیغ، براى پیوند مهرورزانه بین مبلغ و مردم است. تا این پیوند نباشد و علاقه قلبى بین مردم و مبلغ چتر نگستراند، سخن مبلغ، اثر نخواهد بخشید.

قرآن کریم، رمز و راز موفقیت شگفت رسول اللّه)ص( را در پیوند عالىِ مهرورزانه آن حضرت با پیروان خود مى‏داند:

»فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر. «18

پس به مهرورزى از خداست که بر آنان نرم شدى. اگر درشت و دل سخت بودى، از گردت مى‏پراکندند. پس از ایشان درگذر و براى‏شان آمرزش خواه و در کار از ایشان رأى جوى.

در آیات قرآن، رمز پیروزى پیامبر دو چیز دانسته شده است:

1. محبوبیت و نفوذ در قلبها: شخصیت، خلق و خوى، سیره، نوع رفتار، رهبرى و مدیریت جذاب و زیباى رسول اکرم)ص( خاطر ایشان را در سویداى قلب اعراب خشن، جاى داده بود.

2. جاذب بودن پیام: زیبایى، شورانگیزى و جذبه شگفت آیات کلام اللّه مجید، که شنوندگان را صید مى‏کرد.

رسول خدا، مبلغان و مأموران ابلاغ دین را سفارش مى‏فرمود که مردم را از خود نرانند و اسلام را به گونه‏اى مطرح نکنند که باعث نفرت و انزجار مردم گردد. سخت نگیرند و دین را غیر درخور عمل طرح نکنند و از هرچه سبب رمیدن و دلزدگى مردم مى‏شود، دورى گزینند.

حضرت، به هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن، فرمود:

»یا معاذ! بشّر و لاتنفّر یسّر و لاتعسّر«19

خوشایند تبلیغ کن و بیزار نکن. آسان بگیر و دشوار نباش.

9. طرح یک بعدى مباحث: سخنوران جامعه شیعى ما، به یک سرى مباحث مى‏پردازند و آن هم بسیار پررنگ و از طرح یک سرى مباحث مى‏پرهیزند و به آنها بهاى لازم را نمى‏دهند. این یک کاستى است. چون تنها به یک زاویه از آموزه‏هاى دینى مى‏نگرند و بسیارى از معارف و آموزه‏ها را ترک مى‏گویند و از آنها سخن به میان نمى‏آورند، مردم در تربیت دینى، جامع بار نمى‏آیند و به یک سرى از مسائل و مباحث آشنایى مى‏یابند و با بسیارى از مباحث و مسائل ناآشنایند و درباره آنها شناختى ندارند و این پیامدهاى ناخوشایندى دارد که از جمله آن بعدهاى فکرى، معنوى، زندگى‏ساز و مورد نیاز انسان مسلمان در هر زمان است، که اسلام به آسانى و روشنى مى‏تواند آنها را برآوَرَد، چون از سرچشمه جوشان آموزه‏هاى اسلام بر آورده نمى‏شوند و پاسخ داده نمى‏شوند، دیگران به تلاش برمى‏خیزند، اقدام مى‏کنند، برنامه مى‏ریزند، تا به برآوردن آن بُعد از نیازها بپردازند و انسان مسلمان را با ترفند به سراب بکشند و از حقیقت ناب دورش سازند.

مبلغان، اهل منبر و دستگاه‏هایى که مدیریت تبلیغ دینى را به عهده دارند، بایسته است توجه کنند که تبلیغ دینى بر مدار و دایره بسیار بسیار محدودى دور نزند و از نیازهاى واقعى انسان مسلمان دور نشود. جامع به نیازهاى انسان مسلمان بنگرد و جامع هم از آموزه‏هاى اسلام بهره ببرد، تا انسان مسلمان جامع رشد کند و ببالد و در جامعه و خانواده‏اش نقش بیافریند. هم احکام و قانونهاى فردى را بداند و به آنها پاى‏بند باشد و هم قانونها و احکام اجتماعى را. دین را جامع بیاموزد و جامع عمل کند. نه بخشى را بداند و عمل کند و بخشى را نداند و عمل نکند که این دیندارى عمیقى نخواهد بود و درست است با این‏گونه دینداران نمى‏توان جامعه اسلامى تشکیل داد و برنامه‏ها و آموزه‏ها و احکام اسلامى را جامه عمل پوشاند. چون وقتى مردمان مسلمان به پاره‏اى از احکام فردى آشنا هستند و پاره‏اى را نمى‏دانند و مسائل اجتماعى، سیاسى و حکومتى را هیچ نمى‏دانند، در برابر هر مسأله دینى اجتماعى، سیاسى و حکومتى موضع مى‏گیرند و یا در برابر آنها حیران مى‏مانند و روشن است که از جهل آنان چه کسانى سود خواهند برد. پس بر مبلغان فرض است که آگاهانه و جامع‏نگرانه پا به عرصه تبلیغ بگذارند و در همه زوایاى اسلام به جست و جو برخیزند و زاویه‏اى را نگیرند و دیگر زاویه‏ها را نادیده انگارند که اگر این نگاه و رویکرد در نزد مبلغان فراگیر شود و روز به روز، بیش از پیش دامن بگستراند، بى‏گمان مسلمان یک بعدى و جامعه یک بعدى شکل خواهد گرفت. این همان خطرى است که مصلحان و خیراندیشان و عالمان بیدار، جامعه اسلامى را از آن پرهیز داده‏اند که مباد در چنین گردابى گرفتار آیند.

10. بیگانه از آگاهیهاى روز: اهل منبر و مبلغان، همیشه سخنان‏شان براى توده‏هاى مردم آگاهى‏بخش بوده و آنان را از بى‏خبرى به دَر مى‏آورده و نسبت به خطرهاى در کمین، هشیارشان مى‏کرده است.

مبلغان، آگاه‏ترین مردمان بوده‏اند و جلودار. دستهاى مرموز را رو مى‏کرده و نقشه‏هاى اهریمنى دشمنان را فاش مى‏ساخته‏اند و با این هوشیارى و بازگویى دمادم آسیبها و خطرهاى تهدید کننده، مردمان را در یک آمادگى هوشیارانه نگه مى‏داشته‏اند که تاریخ لبالب است از این‏گونه هوشیارى گستریهاى مبلغان دینى. اما اکنون، با این که مبلغان جامعه دینى ما، مى‏توانند به آگاهیهاى لازم براى آگاهى‏بخشى مردم، به آسانى دسترسى پیدا کنند و مردم را نسبت به خطرها و آسیبهایى که آنان را از هر سوى دربرگرفته بیاگاهانند، کوتاهى مى‏ورزند، یا بى‏انگیزگى نشان مى‏دهند، یا بجدّ خطر را احساس نمى‏کنند; زیرا اگر احساس مى‏کردند که چه گردابهایى دشمنان براى مسلمانان پدید آورده و آن به آن مى‏آورند، آگاهیهاى انگیزاننده را در سایه آموزه‏هاى بلند اسلامى، آیه‏هاى قرآنى و سخنان نبوى و امامان معصوم، به مردم مى‏دادند و نمى‏گذاشتند این‏سان دشمن به آنان شبیخون بزند و کیان جامعه‏ها و خانواده‏هاى اسلامى و ساحت فرهنگ دینى و ملى را مورد تاخت و تاز، و جوانان را بازیچه دست خود قرار دهد.

شمارى از اهل منبر و مبلغان سنتى که روى مردم اثر گذارند و در محافل و مجالس بسیارى حضور دارند و بر کرسى وعظ فرامى روند، به مسائل روز آشنایى ندارند. ناآشنایى اهل منبر و کسانى که با مردم از دین و آموزه‏هاى دینى سخن مى‏گویند، با مسائل روز و آن‏چه در عرصه اجتماع و حوزه سیاست مى‏گذرد، سخت زیانبار است. منبرى ناآگاه از این دست مقوله‏ها، در گاهِ برابرسازى بحثهاى کلى و نظرى، دچار پراکنده‏گویى، ابراز سخنان غیرفنى و غیرعلمى مى‏شود. در بیان مسائل سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى سخنانى را بر زبان جارى مى‏سازد که بیگانه از موضوع است و بسیار عامیانه.

این دورى و بیگانگى و ناآگاهى از مسائل روز و جریانهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، سبب مى‏گردد که اهل فکر، تحصیل کردگان و آگاهان به مسائل روز، سیاستمداران، اقتصاددانان و... اعتماد خود را به اهل منبر از دست بدهند و این خسرانى است براى تبلیغات دینى و کافى براى ناکارآمد جلوه کردن منبر در دنیاى امروز و رمیدگى اهل فکر و نسل جوان و تحصیل کرده از شرکت در جلسه‏هاى وعظ.

11. مهارتهاى ادبى )بلاغت و فصاحت(: دیده مى‏شود که شمارى از اهل منبر، حتى کسانى از آنان که از تریبونهاى عمومى استفاده مى‏کنند، از مهارتهاى ادبى بى‏بهره‏اند. در حالى که در طول تاریخ، مبلغان اسلامى، بویژه شیعى که از ناموران تاریخ‏اند و از افتخارات شیعه، با پیروى از رسول خدا)ص( امام امیرالمؤمنین و ائمه اطهار)ع( تلاش‏شان بر این بوده خطبه‏اى را که ارائه مى‏دهند، از نظر ادبى در اوج باشد و به فن بلاغت و فصاحت آراسته.

خطیب با به‏کارگیرى واژگان زیبا، رسا، هماهنگ با ذوق و طبع سلیم، گوش‏نواز، خوش آهنگ و جمله‏هاى دقیق، برابر با قاعده‏هاى دستورى و به دور از پیچیدگى و ابهام لفظى و معنوى و البته با بهره‏مندى از توانایى در خور و شایسته در رساندن دقیق و روشن پیام، به مقتضاى حال و سازوار با هر مقام، مى‏تواند دگرگونى بیافریند و در سرها شورى برانگیزد و پیام دین را زیبا و پرجلوه و خردمندانه در ذهنها و دلها رسوخ دهد.

خطیب، با بهره‏گیرى همه جانبه از زبان روز و با دمیدن جانى تازه به زبان، و دادن سرشت و ساختار هنرى به زبان که انگیزنده و شورآفرین باشد، گذشته از پیام ذهنى به سر، پیام عاطفى براى دل به ارمغان مى‏آورد.

چون کار او با دل است، باید از ادب زبانى بهره بگیرد. ادب، زبانى است که جادوى هنر، آن را شورانگیز کرده است. از این روى سخنوران بزرگ از این زبان بهره مى‏بردند، تا راهى به دلها بگشایند.

از این راه مى‏توان جاذبه آفرید، ذهنها را با زیباییهاى دین روشن کرد، به دلها آرامش بخشید.

سخن اگر در قالبى زیبا و چهارچوبى صحیح و به گونه‏اى قاعده‏مند و ادبى ادا شود، اثربخش است و روح و روان انسان را برمى‏انگیزد. بویژه اگر درونمایه سخن، انسانى، عالى، ناب و سرچشمه گرفته از چشمه همیشه جوشان و خوشگوار وحى باشد که اثربخشى آن کرانه و ساحل نمى‏شناسد، بس ژرف و گسترده خواهد بود. امروزه، با همه اثربخشى، جایگاه و اهمیتى که هنر سخنورى دارد، در حوزه‏هاى علمیه به آن اهمیتى داده نمى‏شود. غافل از آن که بهترین، زیباترین و انسانى‏ترین پیام، اگر در قالبى زیبا عرضه نشود و از ادب زبانى در رساندن آن به مخاطب بهره گرفته نشود، جایگاه خود را نخواهد یافت.

از هنر سخنورى اگر براى گسترش آموزه‏هاى بلند دین و زیباییها و شکوه‏هاى مکتب اهل‏بیت بهره گرفته نشود، نباید انتظار داشت که این پیام در دلها جا باز کند و راهى به دلها بگشاید و مردمان را، چه در داخل و دایره قلمرو اسلام و چه در خارج از دایره اسلام، به سوى خود بکشاند و در هاله خود قرار دهد.

جا دارد که در حوزه‏ها مدرسه سخنورى بنیان گذارده شود و از میان طالب‏علمان، کسانى که از استعداد، ذوق، بهره‏هاى هوشى بالا برخوردارند و بدون لکنت و رسا سخن مى‏گویند و توانایى آن را دارند که اگر دقیق آموزش ببینند و مهارت ورزند، در میدان سخنورى بدرخشند، گزینش شوند و آموزشهاى لازم را ببینند و به هنر سخنورى آراسته گردند، تا منبر، که پایگاه والاى ارشادگرى است، از این حالت رکود به درآید، جان بگیرد و جایگاه واقعى خود را در روزگار ما بیابد. در حوزه‏ها، اکنون یادگیرى و آموزش فن فصاحت و بلاغت، بسیار کم‏رنگ است، آن‏سان که اگر بگوییم آموزش داده نمى‏شود و این فن استادان برجسته‏اى ندارد، شاید به واقع نزدیک‏تر باشد.

حوزه‏هاى علمیه، مدیریت حوزه‏ها و نهادهاى تبلیغى، اگر به راستى بنا دارند پیام دین، به زیباترین وجه، گسترش یابد، اثر بگذارد، ذهنها را روشن کند، در سرها شورى بینگیزد و در دلها شوقى جاودان پدید آورد، باید دست به کار شوند و تدبیرى بیندیشند، تا پیام دین، در هاله‏اى زیبا و باشکوه عرضه شود، چشم‏نواز و دل‏انگیز و روح افزا. و این انقلاب بزرگ و شکوه‏مند، هیچ‏گاه روى نخواهد داد، مگر این که آموزاندن هنر سخنورى، مهارتهاى ادبى و فن بلاغت و فصاحت، در سرلوحه برنامه‏هاى حوزوى جاى بگیرد و به آن بها داده شود وگرنه، بسنده کردن به این که پیام نورانى است و لزومى دیده نشود در قالب زیبا عرضه گردد، نباید امید به دگرگونیهاى ژرف داشت و حتى دل بستن به این که دیگر دانشهاى دینى و حوزوى رونق بگیرند و فضا را عطرآگین کنند، بدن توجه به هنر سخنورى و مهارتهاى ادبى، گونه‏اى ساده‏انگارى و واقع نشناسى است. زیرا که در پرتو این فن و سخن سخنوران آراسته و آشناى به آن، زیباییها، جلوه‏ها و شکوه‏هاى دین نمایانده مى‏شود، کلام خدا شرح مى‏گردد، در مردم انگیزه پدید مى‏آید، به جست و جو برمى خیزند، به دنبال فهم و درک دین مى‏روند، در این عرصه شتاب مى‏گیرند، دانشمندان و اهل فکر امیدوارانه و با توجه به استقبال مردم، به بازگویى، بازگشایى و شرح معارف و آموزه‏هاى ناب اسلامى، بیش از پیش همت مى‏گمارند و این داد و ستد بزرگ و رویکرد عاشقانه که از تلاش بزرگ خطیبان عالم و آراسته به مهارتهاى ادبى سرچشمه مى‏گیرد، حوزه‏ها را دگرگون مى‏سازد و به تمامى دانشهاى دین رونق مى‏دهد و رونق گرفتن هر دانشى، سبب دگرگونیهاى ژرف در آن دانش مى‏شود.

از این روى، بلاغت و فصاحت و مهارتهاى ادبى در قرآن، نزد رسول خدا)ص( و ائمه اطهار)ع( جایگاه ویژه دارد و در اصل، پیام دین، در همه دوره‏ها، بویژه دوره اسلام که اوج قدرت‏نمایى آبشار بلند و روح افزاى وحى بوده است، با این فن درآمیخته است. به هر سو که بنگرى، هر واژه، جمله و فراز را که در بوته مطالعه قرار بدهى، همه نوع زیباییهاى شورانگیز و انگیزاننده ادبى را مى‏توان دید. پس به دور از روح زبان دین است که مبلغ دین، با مهارتهاى ادبى آشنا نباشد و با مردم از دین سخن بگوید و به شرح آیه‏هاى قرآن و سخنان رسول خدا و ائمه اطهار بپردازد. لازمه کار مبلغ برخوردارى وى از دانش بلاغت است، زیرا در این صورت است که مى‏تواند آن‏چه را دریافته، به گونه دقیق به شنوندگان برساند و مباحثى را که ارائه کرده، جمع‏بندى کند و نتیجه را در اختیار آنان بگذارد که این فرموده امیرسخن، مولا امیرالمؤمنین)ع( است:

»من قام بفتق القول ورتقه، فقد جاز البلاغة. «20

آن کس که همت بگمارد به بست و گشاد و تحلیل و جمع بندى سخن، به بلاغت دست یافته است.

مبلغ، باید چنان از مهارتهاى ادبى بهره‏مند و برخوردار باشد که گوشها به شنیدن سخن او، سخت مشتاق باشند و فهمها در فهم و درک آن، گرفتار سنگلاخ نگردند. مطلب آسان درک و فهم شود. مولا، امیرالمؤمنین)ع( مى‏فرماید:

»احسن الکلام ما لاتمجّه الاذان و لایتعب فهمه الافهام. «21

نیکوترین سخن آن است که گوشها را در شنیدن بى‏رغبت نسازد و فهمها را به دشوارى نیندازد.

امروزه، متأسفانه، تبلیغ دینى، از گذشته خویش بریده است. در گذشته تبلیغ دینى، هنرمندانه سیر مى‏کرد و سینه‏ها را درمى‏نوردید و هر محفل و مجلسى را با سخنان گوهرین و نابى که از زبان خطیب مى‏تراوید، آذین مى‏بست.

این سرزمین، سخنرانان و خطیبان بزرگى به خود دیده است. بسیار جاى تأسف است که امروزه براى ادامه راه آنان، برابر اقتضاءهاى روز، اندیشیده نمى‏شود و چگونگى کار آنان و اثرگذارى که داشتند و رمز موفقیت‏شان به درستى بررسى نمى‏گردد و آن الگوهاى تحول آفرین به طالب علمان شناسانده نمى‏شوند و زمینه‏اى براى الگوگیرى مهیا نمى‏گردد.

البته ناگفته نماند که در حوزه‏هاى علمیه، کم نیستند کسانى که از مهارتهاى ادبى برخوردارند و سخنورند و به این هنر آراسته; اما زمینه و میدانى نمى‏یابند که حوزه باید براى رساندن پیام دین و هدف و آرمانى که دارد از آنان کمک بگیرد.

حضرت موسى)ع( از سوى خدا به رسالت برانگیخته مى‏شود و مأموریت مى‏یابد به نزد فرعون برود و ابلاغ دین بکند، موسى از خداوند مى‏خواهد در این مأموریت بزرگ، برادرش، هارون را چون شیوا سخن‏تر است اجازه بدهد که براى یارى او، گام در این راه بگذارد:

»و اخى هارونُ هو افصحُ منى لساناً فارسله معى ردءاً یُصدِّقنى انى اخافُ ان یکذّبون«22

برادرم هارون، از من به سخن شیواتر است. او را با من کمک فرست، که مرا راستگوى دارد. بیم دارم که مرا دروغزن شمرند.

این آیه شریفه و درخواست موسى)ع( از خداوند که شیوا سخنى را براى ابلاغ پیام در کنارش قرار دهد، تا بتواند از او دفاع کند و راستگویى او را به بهترین شیوه و شیواترین سخن، بنمایاند، بازگوید و راه را بر دروغزنان از هر سوى ببندد، درس‏آموز است و راه چگونگى ابلاغ دین را به حوزه‏ها و نهادهاى تبلیغى نشان مى‏دهد که از عالمان شیوا سخن، یارى بخواهند که در هنگامه‏هاى سخت و در آورد گاه‏هاى رویارویى حق و باطل، پا به عرصه بگذارند و از کیان دین دفاع کنند و با سخن شیوا، راه مؤمنان را به سوى حق بگشایند.

پى‏نوشتها:
1. جهاد اکبر، امام خمینى/64.
2. میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ج 327/10، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
3. سوره نحل، آیه 44.
4. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 145/2، مؤسسة الوفا، بیروت.
5. سوره زمر، آیه 23.
6. سوره نحل، آیه 125.
7. سوره یوسف، آیه 108.
8. غرر الحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، با مقدمه تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینى ارموى، ج 320 /2، دانشگاه تهران.
9. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى/221، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت.
10. بحارالانوار، ج 37/2، کتاب العلم، باب 9، ح 4.
11. اصول کافى، ثقه الاسلام کلینى، ج 44/1، باب استعمال العلم، ح 3.
12. غرر الحکم، ج 315/7.
13. همان/322.
14. همان/315.
15. نهج البلاغه، صبحى صالح، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، نامه 69.
16. غرر الحکم، ج 337/7.
17. سفینة البحار، محدث قمى، ج 573/1.
18. سوره آل عمران، آیه 159.
19. سیره ابن هشام، ج 237/4.
20. غرر الحکم، ج 337/7.
21. همان/332.
22. سوره قصص، آیه 34.