مدیریت تحوّل یا تحوّل مدیریت در حوزه‏هاى علمیه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


حدود بیست و پنج سال قبل، زمانى که سلسله مقاله‏هایى را زیر عنوان: »ضرورت تحوّل حوزه‏هاى علمیه« در همین مجله به رشته تحریر در مى‏آوردم، از بیم این که مبادا شمارى از عناصر تحول‏ستیز - از سر خیرخواهى همراه با جموداندیشى - با ایجاد فضاى اتّهام، مانع ادامه کار شوند، مسؤولان نشریه، مقاله‏ها را بدون اسم به چاپ مى‏رساندند!

با این حال، قسمتهایى از آن مقاله‏ها برش خورده، و در تابلوى ورودى فیضیّه نصب مى‏شد و فرد یا افرادى که این کار را انجام مى‏دادند، در کنار آن، مطالبى را مى‏نوشتند و سعى داشتند که آن را به پاره‏اى جریانهاى انحرافى، یا عناصر نامطلوب نسبت دهند. زیرا از نظر آنان، در اساس، سخن از بایستگى تحول حوزه‏ها و پیشنهاد اصلاح و تغییر ساختارها و روش و محتوا، یک خیانت بود و جرم به حساب مى‏آمد.

از نظر آنان و همفکران‏شان کسى که به هر شکلى در اندیشه طرحى نو باشد و بخواهد ساختارهاى دیرین را - کم و یا زیاد - تغییر دهد، عنصرى بیگانه، دین‏ستیز و معنویت گریز است که مى‏خواهد از این طریق به حوزه‏ها ضربه بزند.

آن روزها، که دوره جوانى را سپرى مى‏کردم، براى اطلاع بیش‏تر از ابعاد تحولاتى که مى‏بایست در حوزه‏هاى علمیه صورت پذیرد، تا بتواند اهداف و رسالتهاى الهى خود را دنبال نماید، به تلمذ نزد پیش‏کسوتان و پیشگامانى مى‏رفتم که آنان نیز در جوانى آرمان تحول حوزه‏ها را دنبال کرده بودند. آنان ضمن استقبال از اصل موضوع، با نوعى ناامیدى از روند امور در زمینه یاد شده سخن مى‏گفتند و یادآور مى‏شدند که ما نیز در جوانى براى تحقق این برنامه‏ها، شورى در سر و عزمى در دل داشتیم، ولى چندان که کوشیدیم، کم‏تر نتیجه گرفتیم. اکنون شما نیز در آینده به همین احساس خواهید رسید.

و شاید مى‏رفت تا پیش‏بینى آنان قدرى تحقق یابد هرچند به هر حال در فاصله این بیست و پنج سال، گونه‏هایى از تغییر و سامان‏یابى در حوزه شکل گرفته بود، اما از آن‏جا که این دگرگونیها، بسیار کند و صورى مى‏نمود، این نگرانى به طور جدى به ذهن مى‏آمد که مبادا انجام این امور سطحى و غیربنیادى، عطش تحول‏طلبى را، تسکین دهد و صورت مسأله را براى زمان طولانى پاک کند!

اما همه این نگرانیها با بیانات مقام معظم رهبرى در جمع استادان، فضلا، پژوهشگران و مبلغان حوزه‏هاى علمیه که در تاریخ 86/9/8 ارائه شد، تبدیل به امیدى تازه گشت و نیرویى جدید در کالبد کسانى که از سر خیرخواهى و تعالى‏طلبى، خواهان رخداد تحولاتى مثبت در حوزه‏هاى علمیه بودند و هستند، دمیده شد.

در این نشست، نکته‏هاى فراوانى وجود داشت که هریک مجال تأمل و پیگیرى و دقت فراوان داشته و دارد، از آن جمله:

1. در این جمع فرصت درخور توجهى، به طلبه‏هاى جوان و فاضل داده شده بود و به جاى این که مسؤولان رسمى و ادارى، از انجام کارهاى روزمره و روند معمول امور، گزارشهایى قالبى و کلیشه‏اى ارائه دهند، به طور رسمى بناى مهمى توسط مقام معظم رهبرى بنیان نهاده شد که عبارت بود از بها دادن به نسلِ جوان حوزه‏ها و اندیشه‏هاى بالنده و آرمانهاى پیشروى که به حکم قانون الهى در طبیعت و جامعه، این نسل مى‏بایست، داعیه، همت، انرژى و اراده تحقّق آن را داشته باشد.

2. این نشست - که در آن طلبه‏هاى جوان حوزه بخش مهمى از آن را به نقد و بررسى ابعاد مختلف مدیریتى، آموزشى، پژوهشى و گزینشى حوزه‏هاى علمیه اختصاص داده و پیشنهادهایى را نیز تدارک دیده بودند - خود، نمودى از آزاداندیشى حوزوى بود و ارائه الگویى به عالمان و مدیران حوزه‏هاى علمیه، تا به پیروى از مقام معظم رهبرى، آنان نیز فرصتهاى جدى و مهمى را به شنیدن طرحها و نقدها و پیشنهادها اختصاص دهند و از نقدشدن هراس و گریزى نداشته باشند.

3. در این فرصت گرانبها، مقام رهبرى با تأیید سخنان و نقدها و پیشنهادهاى ارائه شده توسط فضلاى جوان، از یک‏سو، زمینه‏هاى امید و بالندگى را در نسلهاى جوان حوزه تقویت کرده و از سوى دیگر، به مدیران حوزوى یادآور شدند که به جاى طرد و توبیخ و تهدید نواندیشان، باید از آنان استقبال کرد، رشدشان داد و افکار آنان را به سمت مصالح کلى حوزه، مدیریت کرد.

4. این همایش معنوى - صنفى نشان داد که على‏رغم کم‏کاریها و عقب ماندگیهاى مدیریت حوزوى در گذشته، نیروهاى خوش‏فکر، فعال، نکته‏سنج و آرمانخواه و فاضل و درس‏خوانده در حوزه‏ها، حضورى چشم‏گیر دارند، به شکلى که مدیران حوزه در صورت بهره‏گیرى از همین ظرفیت درونى خود، از هر کارشناسى بیرونى بى‏نیاز خواهند بود.

5. با این که سازمان مدیریت و بخشى از برنامه‏هاى حوزه‏ها در سالهاى اخیر، همراه با دگرگونى مثبت بوده است، اما تصریح مقام معظم رهبرى به نارضایتى خود از شرایط موجود و گلایه ایشان از مدیریت حوزه‏ها، به خاطر پى‏گیرى نکردن بسیارى از پیشنهادهاى گذشته معظم‏له، نشان داد که:

نخست آن‏که: مقام رهبرى على‏رغم کارها و رسالتهاى گسترده سیاسى - اجتماعى و علمى خود، به طور جدى در جریان امور حوزه قرار دارد و یکى از دغدغه‏هاى مهم ایشان، پیشرفت و تعالى حوزه‏هاست.

دو دیگر: فضلاى جوان دریافتند که احساس آنان در زمینه کم‏کارى مدیریتها و ناکارآمدى آنان در تحقق پروژه تحولات مثبت، احساسى واقعى و ریشه‏دار است و صرفاً احساسى و از سر جوانى و نوخواهى بى‏ریشه نیست.

 

تحوّل، ضرورتى گریزناپذیر

دگرگونیهاى بنیادى در روابط انسانى، ارتباط میان ملتها و اندیشه‏ها، پیشرفت حیرت‏انگیز تکنولوژى و ارتباطات، همه و همه سبب شده است تا پهنه کره خاک، به صورت دهکده‏اى کوچک درآید که همه چیز آن در مرآ و منظر دیگران قرار دارد و اطلاع‏یابى از قسمتهاى آن به آسانى صورت مى‏گیرد و هر رخداد در بخشى از آن به سرعت بخشهاى دیگر این دهکده را تحت تأثیر جدّى قرار مى‏دهد.

امروز، مباحثى مانند ممنوعیت نشر کتب ضاله، افکار الحادى، کنترل مرزهاى فکرى و اعتقادى و اخلاقى و فرهنگى، مباحثى ذهنى و غیرعملى است; چه این که نشر افکار و امیال و دانشها و یا شبهه‏ها از گذرگاه قرنطینه‏ها و ممیزیها عبور نمى‏کند، تا به پاره‏اى مجوز داده شود و پاره‏اى دیگر ممنوع اعلام گردد.

به طور طبیعى، چنین فضا و روابطى میان ملتهاى جهان، خواه ناخواه و به حکم ضرورت، تحولات اساسى فکرى و فرهنگى را در سطح جهان سبب شده است و این تحولات در هر ساحَتى از ساحَتهاى زندگى انسانى باشد، بقیه ابعاد را نیز متأثر مى‏سازد.

حوزه‏هاى علمیه، گرچه به طور مستقیم در تیررس تحولات جهانى نباشند; اما به طور غیر مستقیم هرگز از پیامدهاى آن مصون نبوده و نخواهند بود، زیرا زمانى که محیط اجتماعى و مخاطبان بومى حوزه‏ها از منشها، نیازها و نگرشهاى فرهنگ مسلط جهانى، متأثر شده باشند، حوزه‏ها ناگزیر، یا باید رسالت دینى - اجتماعى خود را کنار نهند و به انزواى مباحث فردى و صنفى خویش رو آورند و یا اگر هدایت نسلها و مرزبانى از قلمرو اعتقادات و فرهنگ اسلامى را برخود فرض مى‏شمارند، زبان، نیاز، تنگناها، دغدغه‏ها، سلیقه و انتظارات نسل مخاطب را بشناسند، درک کند و متناسب با آن سخن بگویند، کتاب بنویسند، اطلاع‏رسانى کنند، ارتباطات فکرى و اعتقادى و فرهنگى خود را باز تعریف نمایند و این یعنى ناگزیر شدن به پذیرش تغییرهاى جدى و مداوم و سرانجام پذیرش تحول، بلکه استقبال از جریان تحول مداوم و تعریف آن در سیستم آموزشى، علمى، پژوهشى و مدیریتى حوزه‏ها. گذشته از این که امروز نمى‏توان پذیرفت که اثرگذارى فرهنگ مسلط جهانى بر حوزه‏ها، به طور غیرمستقیم و از طریق تحولات اجتماعى و پیرامونى آنان صورت مى‏گیرد، این تصور ممکن است بر شرایط پنجاه سال گذشته صادق باشد، اما اکنون با توجه به این که پیشرفت صنعت، تکنولوژى ارتباطات و مبادله‏هاى فکرى و فرهنگى و اقتصادى و اخلاقى از ساحَتِ سخت‏افزار به میدان نظریه‏پردازى، اعتقادسازى و خلق ادیان و مکتبهاى مختلف فلسفى و اجتماعى و سیاسى کشیده شده است و هر روز، دیدگاهى نوین درباره انسان، معرفت، اخلاق، عرفان و شیوه‏هاى زندگى پا به عرصه محیطهاى اجتماعى و محافل علمى مى‏گذارد و در فاصله کم‏تر از چند دقیقه، به کل جهان از طریق ماهواره‏ها و شبکه‏هاى اینترنتى و اطلاع‏رسانى مخابره مى‏شود و در این فرایند، گاه به شکلهاى بسیار متنوع و پیچیده، اصل باورهاى اسلامى و شیعى مورد نقد و ارزیابى قرار گرفته و به دلیل هماورد نداشتن در پاسخ‏گویى، همچنان به پیشروى ادامه مى‏دهند. چگونه مى‏توان تصور کرد که تحولات جهانى بر حوزه‏ها تأثیر مستقیم ندارد و مى‏توان فارغ از دگرگونیهاى گوناگون ساختارى و محتوایى جامعه‏هاى انسانى، سر در لاک روشها، آموزه‏ها و مباحث سنتى خود فرو برد و به حیات واقعى ادامه داد!

 

مدیریت تحول، مهم‏ترین وظیفه مصلحان حوزه

بنابراین، اصل تحول - چه سازنده و چه ویرانگر - به سراغ حوزه‏ها آمده و خواهد آمد. و اگر در طول چند دهه گذشته، مصلحانِ روشن‏اندیش حوزه‏ها - چونان استاد مطهرى‏ها - با نگرانى و دلواپسى از حوزه‏ها، علما و فقها و مراجع مى‏خواسته‏اند تا پوسته‏هاى کهن را بشکنند و مغز و محتواى معارف دین را فداى قشر و قالب منشها و کنشهاى سنتى شکل گرفته در طى قرون، نکنند، بدان خاطر بود که مى‏دانستند، طوفانى که به صورت تندرى شتابان در پهنه تاریخ معاصر به راه افتاده است، دیر یا زود سرزمین غرب را پیموده و به سراغ شرق اسلامى خواهد آمد و در صورتى که تدبیرهاى لازم و پیش‏بینیهاى بایسته صورت نگرفته باشد، همه اندوخته‏ها و ایده‏ها و سرمایه‏هاى چندین و چند قرن گذشته، ناگهان درهم خواهد ریخت. هدف آنان از هشدارها و اعلام خطرها و تشویق‏ها و ترغیبها این بوده و هست که حوزه‏ها و عالمان دینى و مصلحان اجتماعى، این جریان عظیم شتابنده را که به سراغ آنان آمده و همچنان به شدت ادامه خواهد یافت، مدیریت کنند و شرط مدیریت، باور کردن، شناختنِ مزایا و آسیبها و پیش‏بینى راه‏هاى رویارویى و اهتمام به مواجهه فعال با آن است.

کسانى که امروز پایگاه فکرى و علمى و تئوریک خود را استحکام نبخشند و تدبیرهاى لازم را نیندیشند، دیرى نخواهد پایید که در برابر سیل عظیم تحولات نرم‏افزارى و سخت‏افزارى مهاجم، پایدارى و قوام خود را از دست داده و دستخوش تغییرات ویرانگر و ناخواسته شوند!

اگر امیرالمؤمنین)ع( از اعماق وجود مى‏سوخت و به کسانى که هشدارهاى او را جدى نمى‏گرفتند و به بهانه سردى و گرمى هوا از آمادگى براى مبارزه با دشمن مهاجم سرباز مى‏زدند، مى‏فرمود:

»فواللّه ما غزى قوم قَطُّ فى عقر دارهم الا ذلوا«   نهج البلاغه خطبه 27

به خدا سوگند! هیچ گروهى در حصار خانه‏شان مورد هجوم قرار نگرفتند، جزء این که ذلیل و خوار شدند.

اگر کلام امام را به عنوان یک اصل بگسترانیم، اذعان خواهیم داشت:

اگر حوزه‏ها از بیرون مرزهاى جغرافیایى و فرهنگى مورد هجوم هستند و در برابر آن بى‏تفاوت بمانند و خود را به بایدها و ضرورتهاى حیات علمى و معنوى و نیروى انسانى و علوم مورد نیاز تجهیز نکنند، در بحران هجومها، کیان و عزت و کارآمدى خود را از دست خواهند داد.

 

کلیسا و رنسانس عبرتى براى همه ادیان!

با این‏که میان کلیسا و سازمان روحانیت و حوزه‏هاى اسلامى تفاوتى ژرف وجود دارد و این دو نباید در بسیارى از زمینه‏ها با هم مقایسه شوند، ولى از یک جهت مى‏توان شباهتى را میان آن دو در نظر گرفت و آن این است که وقتى نسیم رنسانس وزید، سازمان روحانیت مسیحى، به جاى اصلاح باورها و اندیشه و روشهاى خود، متصلبانه بر مواضع چند صدساله خود تأکید ورزید و هنگامى که هجوم انتقادها، ظرفیتهاى اجتماعى را سرریز کرد، کلیسا، چنان از صحنه اجتماعى طرد شد که نه تنها کشیشان، بلکه حضرت عیسى مورد اهانت قرار گرفت و خداى کلیسا از سوى نسلهاى روشنفکر و تحول‏خواه مورد انکار واقع شد.

کلیسا در پاسخ‏گویى به نیازهاى زمان خود، تأخیرى چند صدساله داشت و این تأخیرها در رنسانس و نوزایى علمى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى اروپا چون آوارى بر سر کلیسا خراب گردید و از آن پس، تا چند قرن، نام دین در محافل علمى اروپا معادل توهّم، تخیّل و جموداندیشى و عقب‏ماندگى شناخته شد. و این باور، از طریق دانشگاه‏ها و مبادله‏هاى علمى میان جامعه‏هاى اسلامى با جامعه‏هاى غربى، به محیطهاى اجتماعى و علمى جهان اسلام نیز سرایت کرد و هنوز که هنوز است آثار منفى آن باقى است.

از پسِ این بحرانِ مقبولیت بود که کلیسا به خود آمد و با این‏که بسیار دیر شده بود، کشیشان به بازسازى دیدگاه‏هاى دینى و برداشتهاى مذهبى و اصلاح قراءتهاى دینى و نوسازى روشها و قالبها روآوردند و با فراگیرى دانش جدید، بسیارى از آنان در شمار استادان فیزیک، ریاضى، علوم پایه، فلسفه، علوم سیاسى، جامعه‏شناسى و... قرار گرفتند تا مگر از این طریق تضاد علم و دین را از ذهنیت جامعه خود بزدایند و البته این روند به تدریج مقبولیت نسبى را براى کلیسا رقم زد، ولى اندیشه دینى مسیحیت همچنان در زندگى فردى و رابطه عرفانى - معنوى میان هر فرد و خداى او باقى ماند و دست دین از ساحَتِ جامعه و مسائل اجتماعى کوتاه ماند. حاکمیتِ فاقد دین و قوانین فاقد معیارهایى اصیل و تنها مبتنى بر خواست اکثریت شکل گرفت، و تنها در مبارزه سیاسى میان بلوک شرق و غرب - کمونیسم و کاپیتالیسم - بود که سیاسیون و منابع اقتصادى غرب براى مقابله با ایدئولوژى مارکسیسم، ناگزیر شدند، از مسیحیت به عنوان یک ایدئولوژى و باور بهره گیرند، تا توان رویارویى همه جانبه با کمونیستها را پیدا کنند و جلوى گرایش جوانان را به مرام اشتراکى و مبارزه با سرمایه‏دارى سدّ کنند.

شاید اگر این ضرورت و اتفاق تاریخى نبود و سرمایه‏داران و نظام سرمایه‏دارى غرب براى مبارزه با کمونیستها نیازى به ابزار دین پیدا نکرده بودند، کلیسا، برخلاف تدبیرهایى که به کار گرفته بود تا حیثیت برباد رفته خود را بازیابد، امروز در مهجوریت و گمنامى و بى‏خاصیتى بیش‏ترى به سر مى‏برد! در این‏جا مناسب است از عامل دیگرى نیز یاد شود که اساساً سبب شد، کارآیى دین و باورهاى دینى در سطح جهان - از جمله محافل غربى و اروپایى - مورد توجه بیش‏ترى قرار گیرد و به همان نسبت، تظاهر به دیندارى و معنویت در محافل سیاسى جامعه‏هاى مسیحى افزایش یابد و آن عبارت بود از رخداد بزرگ‏ترین انقلاب قرن، تحت عنوانِ انقلاب دینى و در پرتو پیروى از آموزه‏هاى دین، یعنى: انقلاب اسلامى ایران!

این نوشته، مجال و اراده یک بحث سیاسى را ندارد و در پى آن نیست! و منظور از یاد کرد مطلب بالا، این واقعیت است که اگر یک عالم و مرجع دینى شیعه، زمانش را درک کرد و هوشیارى و بصیرت و عزم و توان‏مندى و شجاعت لازم را به کار گرفت، اثرگذارى کارکرد او از مرزها خواهد گذشت، نه تنها مارکسیسم را در زوایاى اعتقادى، فلسفى، و اندیشه انقلابى به چالش خواهد کشاند که نوعى حیات معنوى و مقبولیت اجتماعى را به همه ادیان و مکاتب عرفانى باز خواهد گرداند. پس اگر براستى، امام در این صحنه از یاران و همراهان بیش‏ترى برخوردار بود و سایر عالمان و فقیهان به شکلى عمیق‏تر و بنیادى‏تر راه او را شناخته و مورد تأکید قرار داده و ادامه مى‏دادند و تحولات لازم را سازوار با یک تحول سیاسى پى مى‏گرفتند، چه تأثیر شگرفى بر جاى مى‏نهادند؟

 

رُنسانس جدید، تهدیدى براى جامعه‏هاى اسلامى

محققان و تحلیل‏گران تاریخ تمدن اروپا معتقدند، از جمله عواملى که زمینه رنسانس و نوزایى و تحول علمى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى را در میانه‏هاى قرن شانزدهم میلادى در اروپا فراهم ساخت، مواجهه مسیحیان و اروپاییان با مسلمانان در جنگهاى صلیبى بود; زیرا این رویارویى خونین و اسفبار، به اروپاییان نشان داد که مسلمانان از دانش و شرایط برترى برخوردارند و کلیسا با اعمال سلطه بر فضاى علمى، سیاسى و اقتصادى، قرون وسطاى مسیحى را تیره و عقب‏مانده، نگاه داشته است.

احساس عقب‏ماندگى، فشارهاى ناشى از تعصبات مذهبى، بهره‏گیرى نادرست کلیسا از احساسات مذهبى مسیحیان، مبارزه کشیشان با نظریه پردازیهاى علمى جدید، تصلب بر آراى فلسفى و طبیعى یونان باستان و دین‏انگارى آن‏چه در حقیقت از دین نبود، صرف توان فکرى و علمى جامعه در مباحث الهیاتى موهوم که ساخته و پرداخته کشیشان در طول قرون گذشته بود و به تدریج جزئى از ضروریات دین به حساب مى‏آمد و... انفجارى را علیه کلیسا به وجود آورد که شعار آن اصالت تجربه به جاى عقل فلسفى، واقعیت ملموس و قابل مشاهده به جاى حقیقت غیرقابل لمس و در نهایت فیزیک و دانش مادى به جاى متافیزیک و دانش الهى بود.

اکنون که چند قرن از آن تحول مى‏گذرد، على‏رغم پیچیدگیهاى اجتماعى و فرهنگى که در بستر تجربه‏گرایى افراطى و خردورزى ابزارى که گریبان‏گیر جامعه‏هاى غربى شده است، به دلیل آثار نیرومند و حیرت‏انگیزى که این تحول مبنایى و عملى در زمینه صنعت و تکنولوژى و تسهیل شرایط زندگى، رشد اقتصادى و توان‏مندى سیاسى و نظامى براى کشورهاى غربى به ارمغان آورده است، این بار این کشورهاى اسلامى و جوانان و روشنفکران و نوگرایان و ترقى‏خواهان شرقى و مسلمان هستند که با حسرت به توان‏مندیهاى آنان مى‏نگرند و آن را بزرگ مى‏شمارند.

در این برهه است که اگر حوزه‏هاى دینى و مراجع اسلامى در پاسخ به این احساسها و نیازها، از روش و منش و قالبها و گویشها و تحلیل‏ها و آموزه‏هاى تاریخى - سنتى خود استفاده کنند و آن‏چه جزو ضرورتها و مقدسات نیست، ضرورى و مقدس و غیرقابل بازنگرى معرفى کنند، باید آماده رنسانسى جدید باشند.

رنسانسى که همتش رفاه، آسایش، رشد اقتصادى و بهره‏ورى مادى است و چه بسا با این پیش‏زمینه، هرگز به دستاوردهاى رُنسانس غربى هم دست نیابد; زیرا نه شرایط جهانى و جغرافیایى آن را دارد و نه فرصتش را و نه فراغتى که اروپاییان در فاصله قرن 16 تا 19 پیدا کردند و بدون وجود سلطه‏هاى بیرونى به بازسازى خود پرداختند!

اگر عالمان و مصلحان دینى، شرایط یاد شده را پیش‏بینى نکنند و راه‏هاى برون رفت از چنین بحرانى را تدارک نبینند و قبل از وقوع، تحولات را مدیریت ننمایند، شرایط سختى را در پیش رو خواهند داشت، بویژه که سلطه‏هاى جهانى به شدت خواهان چنین تغییراتى در جامعه‏هاى اسلامى هستند و از آن با همه توان حمایت مى‏کنند.

 

مانع چیست؟ و مشکل کجاست؟

اگر کسانى، مطالب یادشده را قبول داشته باشند و به هرحال، خطرها و تهدیدها را قدرى کم‏تر یا بیش‏تر احساس کرده و به این نتیجه رسیده باشند که اگر جامعه و شرایط جهانى تحول یافته، حوزه‏هاى دینى و سازمان روحانیت نیز باید تحولى متناسب و همگام، یا پیشروتر و بنیادى‏ترى را در خود به وجود آورد.

ممکن است سؤال شود: براستى مانع دستیابى به تحولات و دگرگونیهاى تکاملى بایسته چیست؟

چرا امام هنگامى که چشم از جهان فرو مى‏بندد از تحولات سیاسى و اجتماعى احساس رضایت دارد، ولى از تحولاتى که باید در حوزه‏هاى علمیه رخ دهد، نه تنها راضى نیست که در آخرین پیامهاى خود از متفکران جوان حوزوى مى‏خواهد تا آنان با حفظ اصول و بنیادهاى اعتقادى و علمى، شرایطِ متغیر زمان را ملاحظه کنند و براى پرسشها و نیازهاى بى‏پایان، پاسخهایى علمى، مستند و عینى ارائه دهند.

چرا رهبرى محترم نظام اسلامى در آخرین ملاقات با حوزویان از ساختار و محتوا و روشهاى جارى حوزه ابراز رضایت نم‏کند!

در پاسخ باید گفت: بازدارنده‏هاى به حقیقت پیوستن آرمانهاى پیشرو در حوزه‏هاى علمیه در لایه‏ها و سطحهاى گوناگونى باید مورد بررسى قرار گیرد، از جمله:

1. حوزه‏هاى علمیه در طى قرون گذشته به ساختارها و منابع و آموزه‏ها و معیارهایى دلبسته که تاریخ کارآیى و کارآمدى و ضرورت آن سپرى شده است، ولى از آن‏جا که سنتها، به طور معمول، در هاله‏اى از تقدس فرو مى‏روند، بسیارى از حوزویان و حتى عالمان و مجتهدان به خود اجازه تجدیدنظر در آنها را نمى‏دهند.

2. بسیارى از عالمان، حتى فقیهان حوزوى، یا چیزى فراتر از مباحث رایج فقهى و اصولى سر و کار نداشته و به اقتضاى تجربه‏ها و اندوخته‏ها و ارزشهاى سنتى حوزه، هرگز تمایل پرداختن به غیرفقه و اصول را ندارند و مباحث اعتقادى و فرهنگى و سیاسى و کلامى را در حاشیه مى‏بینند و آن را نیازمند دقت و بررسى علمى نمى‏شناسند. بلکه جز اعتقاد به مبدا و معاد و عصمت پیامبر و اهل‏بیت)ع( پرداختن به سایر مقوله‏ها را کارى عبث و خارج از وظیفه مى‏شمارند.

این بزرگان که به طور طبیعى، مدیریت غیررسمى و پنهان حوزه‏ها را برعهده دارند، نه خطرى را متوجه کیان اسلام و جامعه اسلامى مى‏دانند و نه حاضرند درباره آن فکر کنند. اینان، تنها خطرى که مى‏توانند احساس کنند این است که برخى از مرتبطان بیت‏شان، از کثرت ساز و آواز در تلویزیون حکایت کنند، یا از مطالب نویسنده‏اى در نشریه‏اى گمنام علیه بدیهیات دین، گزارش دهند. خطرها در همین حد، بیش‏تر قابل لمس نیستند. و اما این‏که چند درصد از جوانان خانواده‏هاى متدین، به سمت رفتارهاى غیردینى و ضددینى و باورهاى الحادى و بى‏تفاوتى دینى حرکت مى‏کنند و بیش‏تر آنان در اساس تقلید را عبث مى‏دانند، تا چه رسد که پولى براى خرید رساله عملیه صرف کنند، موضوعى نیست که براى آنان ملموس باشد، یا به دلایل و زمینه‏هاى آن فکر کنند و یا چاره اندیشى براى حل این دشواریها و تهدیدها را در اولویت وظایف حوزه‏ها و روحانیت بدانند!

3. روشها و موضوعات و اولویتهایى که در حوزه‏هاى علمیه جارى است، متناسب با عصر تقیه و مهجوریت و محرومیت سیاسى و اجتماعى و اقتصادى حوزه‏هاست و این ظرفیتها نمى‏تواند خود را با شرایط بسط ید و تواناییها و انتظارهاى گسترده، هماهنگ سازد.

4. دلبستگى به حفظ آن‏چه معمول بوده است، سبب شده تا حتى پس از احساس تنگناها و تهدیدهاى کاملاً مشهود نظامهاى الحادى علیه دین و جامعه دینى، فقها و مدرسان و عناصر موثر در مدیریت حوزه، تنها به تغییراتى صورى و اجمالى رضایت دهند و نه بیش‏تر!

5. اگرچه در سالهاى اخیر - بلکه دهه اخیر - افزون بر مدیریت غیر رسمى حوزه‏ها - مراجع، فقها، بیوت و مدرسان - مدیریتى رسمى و سازمان و اداره‏اى نیز مورد پذیرش قرار گرفته است و امور حوزه قدرى از حافظه مقسمان شهریه به دفاتر منظم ادارى و فایل‏هاى کامپیوترى انتقال یافته است، اما از آن‏جا که همان شخصیتهاى علمى ممحض د ر فقه و اصول و گریزان از سایر مباحث کلامى، تربیتى، سیاسى در تعیین این مدیران اثر گذارند، از اندیشه‏هایى در امر مدیریت بهره مى‏گیرند که در برخى موارد، نه ایده‏هاى بلند و آرمانى دارند و نه تحول مى‏شناسند و نه تحول مى‏خواهند و گاه، نه تحول را مى‏فهمند!

با این مدیریتها و باورهاى نهادینه شده و رسوب یافته در بدنه حوزه، چگونه مى‏توان انتظار تحولات بنیادى و پیشرو را داشت. این است که حوزه‏ها براى این که بتوانند تحول را مدیریت کنند، نیازمند آن هستند که مدیریت را نیز متحول سازند.

آن‏چه در این نوشته آمد بیش‏تر به بخشى از آسیبها نظر داشت در حالى که این نگاه وقتى ارزشمند است که گامهاى عملى و مثبتى را در جهت اصلاح و کمال به دنبال داشته باشد، گامهایى که مبتنى بر ریزاندیشى و کارشناسى و عینیت‏گرایى باشد و نه صرفاً کلى‏گویى و ایده‏پردازى! ولى از آن‏جا که ارائه طرحهاى عملى نیازمند مجالى گسترده‏تر است و ضمیمه آن به این نوشته باعث طولانى‏تر شدن مقاله مى‏شود، طرحهاى عملى و راهکارها را در مقاله‏اى دیگر پى مى‏گیریم.