نوگرایى در واژه ها و مفاهیم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


شگفت نیست اگر در عصر مدرنیته و روشنفکرى, مفاهیم و واژه ها هم (نوگرا) شوند و (تجدد) به قلمرو واژه ها و لغات هم سرایت کند.

و… شگفت نیست اگر بعضى با عوض شدن (وضع), به عوض کردن (مواضع) بپردازند و
حرف مرد در عصر حاکمیت روشنفکرى, دیگر (یکى) نباشد و هر روز به اقتضاى
(شرایط روز), حرفى (روزپسند) بگویند.

راستى, چرا (خط مستقیم), این قدر کمیاب شده است؟

چرا وفادارى به (اصول و ارزشها) را از روى طنز و استهزا, (تفکر پنجاه و
هفتى) مى گویند؟ و چرا (غیرت دینى) در مسلخ تسامح و تساهل ذبح مى شود و
قاطعیت انقلابى را به انگ (خشونت) بدنام مى کنند و کسى هم جرأت نمى کند بر
این تحریف واژه ها و مسخ مفاهیم و بدعت در معنى کردن لغات, اعتراض کند؟

آیا (روشنفکرى) این همه قداست یافته که همه چیز باید در پاى آن قربانى شود؟

بعضى (جمهوریت) را چماقى ساخته بر سر (اسلامیت) نظام مى کوبند. آیا این روا و منصفانه است؟

شگفتا! بعضى از منورالفکرهاى پرادّعا, تحمل عقیده حق را ندارند, ولى عقیده باطل و بى مبنى و دلیل خویش را بر یک جامعه تحمیل مى کنند.

کسانى دم از (جامعه چند صدایى) مى زنند که تحمل یک صداى مخالف را هم ندارند.

چگونه مى توان صبح و شب, در معبد روشنفکر مآبى, زبان را به ذکر (آزادى)
مترنّم ساخت, ولى به کسى حق (نقد) نداد و همه عرصه هاى رقابت سالم را از
بین برد؟

در قاموس جدید برخى از اینان که ذهن شان پر از فرهنگ وارداتى و آن سوى آب
است, امر به معروف و نهى از منکر یعنى (سلب آزادى فردى). آنان سمحه و سهله
بودن دین را مرادف با مسامحه کارى و سهل انگارى در باورها و ارزشها مى
دانند و از همین دید, (بدعت) در دین و تشکیک در باورهاى یقینى, نام (قراءت
جدید) به خود مى گیرند و زیر سؤال بردن حقایق مسلم, (گفتمان) مى شود و
توهین به مقدّسات, (آزادى قلم) به شمار مى آید و دفاع از سلمان رشدى با
لایحه (آزادى بیان) عملى مى گردد و همه مرزهاى فکرى و ذهنى و فرهنگى, به
روى همه فرهنگ هاى وارداتى و ناهمگون با باورها و ارزشهاى خودى, باز مى
شود.

با این حساب, باید منتظر روزى بود که در تدارک راهپیمایى بر ضدّ خدا باشند و
خدا و اسلام و قرآن و غیرت و حجاب را به رفراندوم بگذارند, تا از حقوق و
آزادیهاى مردم چیزى قضا و فوت نشود!

آن وقت, اگر مردم گفتند که اسلام و قرآن را نمى خواهند و حاضرند به وجدان و
فطرت, رأى منفى دهند, لابد باید تصویب کرد و به خواست اکثریت (رأى) داد!

و اگر نتیجه نظرخواهى, تمایل به سلطه (عمو سام) بود, باید بر آن گردن نهاد!

و اگر پیشنهاد مذاکره و سازش و پذیرش اسرائیل (مد) شد, باید به این موج پیوست, تا مبادا برچسب فناتیک و ارتجاع خورد!

تا چه حد تغییر ماهیت واژه ها و دگردیسى در مفاهیم لغات را باید گردن نهاد؟

آیا شمول موج روشنفکرى را در عرصه (تبدل ماهیت واژه ها) باید قبول کرد؟ تا از برکات تجدد و مدرنیسم بى بهره نماند؟

کسانى هستند که حاضرند براى به وجود آوردن (جامعه چند صدایى) تریبونهاى
انقلاب را به ضد انقلاب بسپارند و براى جذب معدودى واخورده سیاسى و
روشنفکران بى ریشه و اندیشه, میلیونها انقلابى باایمان را دفع کنند.

بعضى (وفاق) را این مى دانند که به افراد مسأله دار, اجازه تبلیغ بر ضدّ
دین و مقدّسات داده شود. اینان, از (بندگى خدا) گریزانند, ولى به (بردگى
غرب) تن مى دهند.

به (آیات قرآنى) بى اعتقادند, ولى (اعلامیه حقوق بشر) را مثل وحى مُنزَل,
معتبر مى دانند. با شعار (انسان مدارى) به نفى (خدامحورى) مى پردازند و
بدشان نمى آید که زیر نام تجدّد, لیبرالیسم, روشنفکرى و اصلاح طلبى, به
ولایت ستیزان و غرب باوران میدان و مجال بیشترى داده شود.

وقتى دگرگونى در مفاهیم واژه پیدا شود, طبیعى است که (رقص) و (مطربى), نام
(حرکاتِ موزون) به خود بگیرد, تا واکنش منفى دینداران را برنیانگیزد.

آیا (حق انسان) تا آن جا ادامه و گسترش دارد که به نفى انکار (حق خدا) بینجامد؟

آیا گسترش و نشر دامنه (شبهات و شهوات), با نام (آزادى) ظلم آشکار به آزادى نیست؟

(رشد دنیوى) تا چه حد مطلوب است؟ حتى اگر به (افت دینى) و (عقب گرد ارزشى) منتهى شود؟

آیا دفاع از یک (مجرم), ارتکاب جرمى علیه جامعه نیست؟

چرا (گناه), از قاموس بعضى ها افتاده و (معصیت) واژه اى قدیمى و از مد
افتاده محسوب مى شود و مشام عدّه اى به جاى (عطر طاعت) به (عفونت گناه)
عادت کرده است؟

کرامت یک فرد مقدم است یا کرامت جامعه؟ مصلحت شخصى قابل ملاحظه است یا مصالح جمعى؟

آیا اگر (آزادى فردى) به (جامعه) آسیب برساند و (حق عمومى) پاى مال شود, باز هم قابل دفاع است؟

با این شرایط, چه اعتمادى به قاموس ها و فرهنگ نامه هاى جدید باقى مى ماند؟

وقتى (نفاق), لاى زر ورقى پیچیده مى شودو (لائیسم) با لفّافه (دموکراسى) به
خورد جامعه داده مى شود, چگونه مى توان به (نوگرایى)هاى معاصر, اطمینان
کرد؟

وقتى کسى همه دیوارها را خراب مى کند و همه پرده ها را بر مى دارد و همه
پنجره ها را باز مى گذارد, تا حشره مزاحمت وارد شود, یا دزد عفاف دستبرد
بزند, یا بیماردلان به چریدن در مزرعه گناهى بپردازند که او رشد داده است,
آیا این نشان تیره اندیشى است, یا روشفکرى؟ جاهلیت است یا تمدّن؟

کاش سراب را آب نپنداریم و باغ وبوستان را با گلهاى مصنوعى عوض نکنیم.

کاش (هویت) را مثل لباسى ندانیم که هر لحظه مى توان آن را درآورد, یا عوض کرد.

آنان که روشنفکرى را مترادفِ ترک دین و کنار گذاشتن سنن ملّى و مذهبى و
آداب و رسوم ریشه دار در مکتب و مدنیت مى پندارند, نه دین و سنّت را شناخته
اند, نه از روشنفکرى تصوّر درستى دارند.

(لاقیدى) و (بى هویّتى) و خودباختگى, راهى است, و روشنفکرى و روشن بینى راه دیگر.