عوامل تک بعدى نگرى به پیامبر(ص) و راهکارهاى چند سویه نگرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


                                   

بر همگان روشن است که منش, آثار وجودى, روى هم رفته شخصیت پیامبر بزرگوار اسلام, چند سویه بوده است. این ویژگى, پس از بعثت, دامنه روشن, پر پهنا و حیثیت اجرایى مى یابد . معناى این سخن آن است که کارویژه رسول الله, تنها به آموزش از راه وحى و ابلاغ آن به دیگران محدود نمى شود; بلکه ساختن جامعه انسانى بر اساس آموزه هاى وَحیانى از اساسى ترین کار ویژه هاى حضرت بوده است, به همین هدف از معراج بر مى گردد و در زمین میان مردم چون آنان مى زید, به اداره و سازماندهى مى پردازد, برنامه ریزى و طراحى و نهادسازى مى کند و به مدیریت نیروى انسانى, منابع و عوامل تولیدى ـ طبیعى مى پردازد. دغدغه اخلاق, آموزش, آرامش و سربلندى مردم را دارد. برآوردن حقوق و امنیت مردم را در شمار کارها و رسالتهاى کلیدى خویش مى داند. جهل و نادانى را بزرگ ترین آفت اجتماعى ـ انسانى مى داند و براى زدودن آن و جایگزین کردن دانایى و بینایى سخت مى کوشد و در این راستا خردورزى را به فرهنگ عمومى دگرمى سازد. و این آموزه را آویزه جان آدمیان مى کند که در پایان زندگى(آخرت) بیش و پیش از آن که از مقدار و میزان نماز و روزه … پرسش شود از خِرَد و سطح خرد ورزى آدمیان بازپرسى به عمل مى آید1.
از سوى دیگر, نیک مى دانیم که آدمیان به گونه اى مقام خلیفةاللهى را در زمین دارند و پیامبران الهى و بویژه پیامبر اعظم اسلام, اسوه همه جانبه براى آنان است و تأسى هنگامى بازتاب واقعى آن اسوه خواهد بود که از سویه هاى گوناگون الگوگیرى شده باشد. این رسالت, هر چند همگانى است و لیکن مسؤولیت عالمان دین و بویژه حوزه هاى علمیه در راستاى این رسالت چند برابر و سنگین تر است و در صورتى این رسالت را به خوبى و روشنى به انجام خواهند رساند که چون پیامبر اکرم(ص) کارکرد و شخصیت چند سویه داشته و یا فراهم آورند.
حوزه هاى علمیه, خواه به معناى نهادى و خواه به صورت غیر نهادى, هر قدر که از آغاز رویش بدین سوى پیش آمده, دامنه تولیدشان محدود و محدودتر گردیده و از چند سویه بودن به یکسویه اى روى آورده اند.
این ایستار, پرسشى را بدین صورت پدید مى آورد که این وضعیت, عالمان دین و حوزه ها ى علمیه را از مسیر رسالت واقعى آن دور نساخته است؟ آیا در این حالت, نماد روشنى از سیرت و سیره پیامبر (ص) خواهند بود؟
در خور یادآورى است که: ایستار یاد شده انگیزه شکل گیرى این نوشتار را مى سازد. سعى, بر آن است تا سبب و انگیزه هاى نگاه یک سویه به ساحت مقدس پیامبر(ص) در میان عالمان دین و حوزه هاى علمیه در بوته بررسى نهاده و ساز و کارهاى چندسویه نگرى ارائه گردد و در پایان, پیامدهاى چندسویه نگرى بازگو گردد. اما پیش از بررسى این سه مهم, بهتر است که معنى و مفهوم چندسویه و چند بعدنگرى و نیز, یکى ـ دو پرسش که به ذهن مى رسد, بیان و پاسخ داده شود.

معناى چندسویه نگرى

به دو صورت چندسویه و چندبعد نگرى تعریف و معنى مى شود:
1. چندسویه نگرى برابراست با این که چیزى و موضوعى با روشها, مفاهیم و دیدگاه ها و فرضیه ها و هدفهاى گوناگون بررسى شود که برایند آن شناخت چندجانبه و ثابت کردن چندکارگى آن است .
2. این که زوایا و لایه هاى گوناگون یک موضوع, با یک روش و شیوه بازکاوى و نگریسته شود.
به طور طبیعى یک سویه نگرى, عکس این دو معنى است. و آن این که: موضوعى تنها با یک روش و از زاویه اى خاص بازبینى و کاوش گردد. برایند این گونه نگاه و نگرش, شناخت همه جانبه آن موضوع نخواهد بود.
پرسشى که به میان مى آید این است که: آیا یک بعدى نگرى, برابر با تخصصى شدن, که نتیجه طبیعى رشد و تکامل فکرى و فنى بشر است, نیست؟ و آیا تک بعدى بودن و نگریستن آسیب و تهدید است یا فرصت؟
پاسخ سازوار با این پرسش, عبارت است از:
1. تخصص, لایه هاى گوناگون یک موضوع را با چندین روش و یا دست کم, با یک روش, کاویدن و پژوهیدن است, در حالى که یک سویه نگرى در تصویرى که از آن عرضه گردید, چنین نیست.
2. تک بعدى نگرى به مثابه ویژگى یک فرد, فرصت و مثبت دانسته مى شود, هر چند در فرصت سازى و مفید واقع شدن به پاى فرد چند بعدى و چند سویه نگر نمى رسد; زیرا دست کم شناخت آور و توانا زا نسبت به فرد است. و لیکن اگر یک بعدى بودن و تک نگرى از ویژگیهاى ساختارى و کارکردى یک نهاد و مجموعه اى از انسانها گردد, یک آسیب و آفت به شمار مى آید.
بنابراین و با توجه به جستارهاى پیش گفته, به این نتیجه مى رسیم که نهاد حوزه و عالمان دین, بایستى نگاه چندسویه به عالم و آدم, به دین و دیندارى و آورنده آن داشته باشند. و در غیر آن, از رسالت اصیل خویش باز خواهند ماند. متأسفانه وضعیت کنونى حوزه هاى علمیه همسو و همخوان با رسالت و وظیفه هاى چندبعدى آنها نیست. این آسیبى است که به گونه اى گریبان گیر حوزه هاى علمیه است. شاهد این مدعى همانا نگاه تک بعدى به پیامبر اکرم(ص) و یک سویه نگرى به دانشهاى دینى, از جمله فقه است.
مهم ترین دلیلها و انگیزه هاى یک سویه نگرى و تک بعدى شدن نسبت به چیزى, در دو ساحَت در خور ارزیابى است. به دیگر سخن, در دو ناحیه این علتها و سبب ها زایش و رویش مى یابند:
1. ساحَت موضوع موردنظر.
2. ساحَت ناظر و بیننده که همان فاعل شناسا و کننده کار باشد.

الف) علتها و سببهاى تک بعدى نگرى در ساحَت موضوع

علت ها و سبب هاى تک بعد ى نگرى و یک سو یه دیدن ,عبارت اند از:
1. موضوع دامنه وجودى محدود دارد. این ویژگى سبب مى گردد که به چنین چیزى به طور یک بعدى نگریسته شود.
2. یک ویژگى (اخلاقى, معرفتى, مدیریتى, معنوى, کارکردی…) یا وصف برجسته تر نسبت به دیگر وصف ها و زوایاى آن موضوع است. به گونه اى که این برجستگى زوایاى دیگر آن را تحت الشعاع قرار داده و زمینه ٌ به فراموشى سپرده شدن آنها را فراهم مى آورد.
3. ممکن است یک ویژگى, یا رفتار, حیثیت عمومى و کاربردى داشته باشد و با مسائل و نیازهاى عمومى و اجرایى مردم پیوند مستقیم پیدا بکند. ناگزیر در این صورت, همین ویژگى در میان مردم و در لایه هاى گوناگون جامعه, نمود پر فروغ خواهد داشت.
عوامل تک بعدى و یک بعدى نگرى در ساحَت موضوع, هیچ کدام در مورد پیامبر اکرم(ص) واقعیت ندارد; زیرا شخصیت آن حضرت در حوزه خصوصى و عمومى, چند سویه بوده است. معرفت, مدیریت, معنویت و دیگر ویژگیهاى کلیدى در رفتار و کردار جمعى حضرت یکسان و به یک اندازه و به گونه هماهنگ, برجسته و آشکار بوده صلابت, مقاومت, اصول گرایى, مدارا و گذشت… همسان عمومیت داشته است.
بنابراین, علتها وسببهایى از این دست را نمى توان دلیل و علت نگاه یک بعدى عالمان دین و حوزه هاى علمیه به پیامبر بزرگوار اسلام دانست. پس باید سراغ دسته دوم از علتها و سببها, که پس از این بیان مى گردند, را گرفت.

ب) علتها و سببهاى تک بعدى نگرى از ناحیه فاعل شناسا, یا ناظر

مصداق و مقصد از این عاملها و علتها همانا عالمان دینى, بویژه در سیرت نهادى آن, حوزه هاى علمیه اند. یعنى حوزه هاى علوم دینى که رسالت و مسؤولیت پیامبراعظم(ص) اسلام به گونه مستقیم, نخست متوجه آنهاست, در وضعیت و حالتى قرار دارند که بسان عاملها و علتهاى تک خصوصیتى و یک کاره عمل مى کنند که خود برایند نگاه یک بعدى به رفتار, کردار و گفتار رسول اکرم است. عاملهایى که در ساحََتِ فاعل شناسا نفوذ کرده و یا بر ساخته آنها هستند, عبارتند از:
اول. تک ظرفیتى ناظر و فاعل شناسا: سالیان دراز است که حوزه هاى علمیه به مثابه نهاد تک ظرفیتى عمل مى کنند. گرچه پس از پیروزى انقلاب اسلامى وشکل گیرى نظام جمهورى اسلامى در ایران, حرکتهایى به سمت چند ظرفیتى حوزه ها آغاز شده است; و لیکن به جهت رسالت و مسؤولیت سنگینى که حوزه هاى علمیه در دنیاى کنونى دارند و نیز به خاطر پاره اى کاستیها و کمبودهاى اساسى فنى و محتوایى که در سازوکار گذار حوزه هاى علمیه به سوى چند گنجایى و چند ظرفیتى وجود دارد و دیده مى شود, هنوز راه طولانى و پُر سنگلاخى فراروى این روانه دیده مى شود.
تک ظرفیتى حوزه هاى علمیه که به یک سویه نگرى نسبت به شخصیت همه جانبه پیامبر اکرم(ص) انجامیده است, بیش تر در سه محور تبلور دارد و یا سه عامل زیر موجب چنین ایستارى گردیده است:
1. تک ظرفیتى معرفتى: دیر زمانى است که حوزه هاى علمیه, تنها به آموزش فقه و اصول مشغول هستند و تمام گنجایى حوزه را به فقه و اصول ویژه ساخته اند. این حرکت, یعنى بهاى لازم را به فقه و اصول دادن, ضرورى است, ولى کافى نیست و نباید تمامى گنجایى حوزه, در این دو دانش خلاصه گردد چون رسالت حوزه هاى علمیه, در واقع همان رسالتى است که رسول الله(ص) دارد.
تک ظرفیتى معرفتى حوزه ها به دو گونه پدیدار گردیده است:
الف. معرفتهایى چون کلام, تفسیر, فلسفه, حقوق, علوم سیاسى, اقتصاد, اخلاق و رفتارشناسى که با توجه به مدعیات دین, بودن و دامن گسترى آن به آن آنها براى حوزه هاى علمیه ضرورى است, کم فروغ یا بى فروغ هستند.
معرفتهاى بیرونى و درجه دوم, که در حوزه معرفت شناسى قرار مى گیرند و براى رشد دانشها و نیز پدیدارى داد و ستد و پیوند میان دانشها و پدید آوردن نظام هماهنگ علمى و نیز تولید معیار داورى سالم میان دانشهاى بشرى و کاربردى سازى آنها لازم و حیاتى است, در حوزه ها بازدهى و جایگاهى ندارند.
ب. در عرصه فقه, گرچه کارهاى بسیار بزرگ انجام گرفته است; اما به نظر مى رسد, ظرفیتهایى که هنوز به فعلیت نرسیده اند وجود دارد.
مسائل نوین, نیازمند تفقه روشى و موضوعى و نیز پژوهشهاى میدانى, کلینیکى و آزمایشگاهى است که بسى فراتر از پژوهشهاى رایج کتابخانه اى, مکتوبى و اسنادى حوزه هاى علمیه اند که هنوز در حوزه ها اعتبار چندانى ندارند, در حالى که تفقه روشى, موضوعى در کنار فقاهت حُکمى و نیز پژوهشهاى میدانى, آزمایشگاهى است که حوزه ها و عالمان دین را نمونه روشن (ورثة الانبیاء) و (امناءالرسول) و (حصون الاسلام) مى سازد و قرار مى دهد و حوزه ها را به سوى چندظرفیتى هدایت مى نماید. فقها و حوزه ها در کنار بیان و بیرون کشیدن احکام و قانونگذارى, توانایى قانون مند سازى رفتار و اجراى قانون را نیز به دست مى آورند. و اینها همانا رسالتها و وظیفه هایى بود که رسول اکرم(ص) متعهد به انجام آنها بود.
به گفته امام خمینى:

(خلاصه اجراى تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست, همان طورى که پیامبر اکرم(ص) مأمور اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام بود… فقهاى عادل هم بایستى رئیس و حاکم باشند و اجراى احکام کنند.)2

2 .تک ظرفیتى مهارتى: از دیگر عاملهاى بازدارنده حرکت در راستاى به حقیقت پیوستن رسالت نبوى, همانا تک ظرفیتى مهارتى است که حوزه هاى علمیه بدان گرفتار آمده اند. چنین تک ظرفیتى سبب شده است که حوزه هاى علمیه به مثابه نهاد اجتماعى, فعالیتهاى مدیریتى و اجرایى را به خوبى و درستى انجام ندهند و نیز در طول تاریخ گذشته با آن که عالمان دین اثرگذارترین عامل در بسیج و به صحنه آوردن مردم در مبارزه با استکبار و ستمگران و نیز شکست و بیرون راندن بیگانگان از خاک و سرزمینهاى اسلامى بودند و بسیارى از حکمرانان براى استمرار حاکمیت و مشروعیت خود, دست به دامان عالمان دین مى گردیدند, اما همین که هنگامه و موج حرکت مردمى فرو مى نشست و انقلاب و هیجان آرام مى گرفت و نوبت به ساماندهى و تشکیل دولت مى رسید, از نقش آفرینى حوزه هاى علمیه خبرى نبود و از حضور عالمان دین کاسته مى شد.
البته سببها و انگیزه هاى گوناگونى در شکل گیرى آن وضعیت و پیامد هاى آن نقش و سهم دارند, مانند: سیاست استعمارى دشمن, نگرش درون بینى پاره اى از عالمان دین که دست بردن در این امور را تنها وظیفه حضرت مهدى(عج) دانسته و تا هنگام ظهور, دخالت در آنها را نادرست انگاشته اند. و مهم تر از همه, همین تک ظرفیتى مهارتى, سبب مى شد چون این نهاد از حیث مهارتى اندوخته هایى براى چنین کارهاى اساسى و خطیرنداشت, به طور طبیعى از این گردونه و روانه, در صورتى که وارد مى شد, حذف مى گردید.

از شمار آن بى مهارتیها, بى مهارتى در عرصه هنر است. حضور حوزه هاى علمیه در گذشته, حتى پس از به ثمر نشستن انقلاب اسلامى ایران, در ساحَت سینما, فیلم, تئاتر, نمایشنامه نویسى, تلویزیون بسیار کم فروغ و ضعیف بوده است. و این در حالى است که در دنیاى کنونى هر گونه حرکت بنیادى, روشنفکرانه و هدایت گرانه و زیر و زبر کننده, بدون بهره ورى دقیق از تکنولوژى رسانه اى, ابتر است.
امروز, صنایع تصویرى و رسانه هاى جمعى, در فراهم آوردن زمینه ها, عوامل و منابع قدرت, تولید و بازسازى فرهنگى, دگرگونیهاى فکرى و ایدئولوژیکى, بالأخره دگرگونى و باز احیاى ساختارها و سیستمهاى فیزیکى, پیروزى و شکست قدرتهاى نظامى و… حرف نخست را مى زنند. توان ویران گرى رسانه هاى جمعى پیشرفته و صنایع تصویرى و دیدارى چندین برابر افزون تر و پردامنه تر از بزرگ ترین و مجهز ترین قدرتهاى نظامى است. از این روى, در دنیاى امروز, پیشاپیش یورشهاى نظامى, این لشکرهاى قدرت مند رسانه اى اند که سنگرها را در هم مى کوبند و زمینه سازى مى کنند.

با وجود این که از کلیدى ترین رسالت حوزه هاى علمیه, تبلیغ, روشنگرى, هدایت گرى و رساندن پیام دین به گوش جهانیان و زمینه سازى و دگرگونیهاى فکرى و اعتقادى و ذهنیت سازى بر پایه توحید ناب است; اما متأسفانه حضور حوزه ها در هرم مدیریت اساسى ترین ابزار و سازوکار این رسالت سنگین, که همانا تکنولوژى رسانه هاى جمعى, فیلم سازى و ساحتهاى هنرى باشد, بس ناچیز است. در بازار فرهنگ, که مهم ترین و بنیادى ترین بازارى میدان دارى حوزه اى است, کارگردانان فیلم سازان, فیلم نامه نویسان, تهیه کنندگان, کارشناسان حوزه اطلاعات و ارتباطات, سهم پررنگى در روانه فرهنگ سازى دارند و در رساندن پیام و نفوذ آن از سطح و لایه حواس ظاهرى به خرد و شعور باطنى کسان و جامعه ها بسیار اثر گذار و موفق هستند, اما حوزه ها در این میدان, که باید میدان دار باشند سهمى ندارند. به طور طبیعى برایند چنین وضعى, سهم بى فروغ در عرصه ماهواره و اینترنت خواهد بود.

جنبش نرم افزارى, که از سوى رهبرى ارائه گردید, از حیث دامنه, تنها دانشگاه را در برنمى گیرد بلکه بیش از همه, متوجه حوزه هاى علمیه نیز هست و از نظر محتوا, سخت افزار و نرم افزار را هم پوشش مى دهد چون جنبش و نهضت نرم افزار, در ساحَتى که جنبش سخت افزار حضور ندارد, به انجام نمى رسد و کامل نمى گردد. بنابراین, داشتن استودیوهاى فیلم سازى, شبکه هاى خبرگزارى و خبررسانى, بانک اطلاعات, تلویزیون و ماهواره و فراهم آورى نیروهاى ساز وار هر کدام و نیز تهیه و تولید کالاها و خدمات از طریق این سازوکارها و نهادها و براى آنها از سوى حوزه هاى علمیه, اقدام عمل و شرط اصلى عملگر شدن جنبش نرم افزارى است.

از دیگر کاستى هاى موجود در حوزه هاى علمیه, پرورش نیافتن هدف مند و برنامه ریزى شده نیروى مدیریت و یا مدیران کارآمد است. به همین جهت, روانه مدیریت عوامل و منابع, هم در درون ساختار و نهاد حوزه و هم براى مراکز بیرون حوزوى با سطح بازدهى و بهره ورى بسیار پایین انجام مى گیرد. و با ایستار مدیریتى دنیاى کنونى همسازى ندارد. در حالى که در جهان پیشرفته امروزى, مدیریت از اهرمها, عاملها و سببهاى کلیدى قدرت, ثروت و تولید است. معنى و پیامد این واقعیت این است که جامعه و نهادى که گرفتار مدیریت ناتوان است, جامعه اى ناتوان, فقیر و مصرف کننده نهایى, نه واسطه اى خواهد بود. در چنین جامعه و نهادى, هشیارى, بیدارى, آگاهى و دانایى, طرّاحى و نظریه پردازى وجود ندارد. روشن است چنین جامعه اى دیگر جامعه ها, نهادها, کسان را نمى تواند بیدار کند و به آنها آگاهى و دانایى ببخشد و آنها را به حرکت درآورد و روح خلاقیت و ابتکار را بر کالبد ها بدمد. کالا و خدمات فکرى, اعتقادى, حقوقى, ساختارى, نهادى, رفتارى و… نوین و برتر و نایاب تولید و عرضه بدارد. در حالى که پیامبر اکرم(ص) آموزه ها, نکته هایى و رهنمود هایى که براى عالمیان عرضه داشت, گنجایى الگوگیرى و الگوپذیرى اش بس قوى بود و به همین خاطر, با وجود تمامى بازدارنده هاى نابودگر, به الگوى زیستى عالمگیر تبدیل گردید, چون الگوى برتر با ظرفیتهاى گونه گون و نوین بود. بنابراین, حوزه هاى علمیه تا هنگامى که به سوى چندظرفیتى و چندکارگى گام بر ندارند, نه وارث رسالت نبوى مى شوند و نه حافظ دین الهى. نه از پیامبر الگو مى گیرند و نه براى دیگران الگو قرار مى گیرند.طرح جنبش نرم افزارى به طور دقیق سیاستى است براى این مهم.

3. تک ظرفیتى ساختارى: ساختار و بافت در به وجود آوردن توانایى و ظرفیت سازى نقش روشن و پر درایش و اثرى دارد. به عنوان مثال, گونه گونى, چندظرفیتى و توانایى جامعه هاى پیشرفته صنعتى و مدرن در بیش تر حوزه هاى زیستى با جامعه هاى ساده سنتى, در خور مقایسه نیست. بخشى از این ناسانى برمى گردد به ساختار روشى, جمعیتى, زیستى, نهادى و ارزشى آنها و همین ساختار جزیره اى و تک افتاده جامعه هاى سنتى و ساده, سبب شده تا بازدهى, گونه گونى و بهره ورى از تلاشها, بسیار ناچیز باشد نسبت به زمان, نیرو و عوامل که به کار گرفته مى شوند, برخلاف جامعه هاى نخست.
حوزه هاى علمیه سرنوشتى همانند آن چه گفته شد, دارند, هر چند پس از پیروزى انقلاب اسلامى, اصلاحات و دگرگونیهایى پدید آمده است; و لیکن با توجه به سرعت و شتاب دگرگونیهاى همه جانبه در دنیاى کنونى و رسالت چندسویه اى که حوزه هاى علمیه به عهده دارند, هنوز فاصله بسیار است.
ساختار و بافت کنونى حوزه هاى علمیه, بیش تر همانندى دارد با ساختار جامعه هاى ساده و سنتى, با این ویژگیها:
1. نهادهاى انفرادى و تک افتاده که بیش تر به صورت جزیره اى عمل مى کنند وجود (بیت) هاى گوناگون, نهادهاى آموزشى جدا افتاده و استاد محور انفرادى, برآوردن نیازهاى مالى و پولى از منابع یکسان; اما به گونه پراکنده که توزیع شهریه طلاب علوم دینى, گواه روشن آن است و… از نمونه هاى روشن این ویژگى است.
2. نبود نظام واحد و هماهنگ: تلاشهاى علمى, پژوهشى, تبلیغى, مالى و… در حوزه هاى علمیه در نظامى واحد و هماهنگ انجام نمى پذیرد. نهادها و کسان در حوزه ها, در چارچوب یک نظام با هم پیوند و داد و ستد ندارند. حوزه هاى علمیه هنوز به گونه یک نهاد نظام مند در نیامده اند. و این در حالى است که کارآمدى هرگونه تلاش زیستى و انسانى و ماندگارى و ادامه نهادها دردنیاى امروزى در گرو نظام مند شدن است. نبود نهادها و تلاشهاى نظام مند در حوزه پیامدها و آسیبهاى زیر را متوجه این نهادخواهد کرد:
الف. پیوند درونى و برونى حوزه ها با نهادها و مراکز همانند در سطح ملى, منطقه اى و بین المللى, ضعیف, کم شتاب و بى فروغ است. عدم حضور و مشارکت حوزه هاى علمیه در کنفرانسهاى معتبر علمى دنیا و نیز در پروژه هاى کلان تحقیقاتى ـ راهبردى در خصوص مسائل انسانى و اخلاقى, مدیریت فرهنگها, ترسیم روابط بین المللى - برخاسته و برآمده از این وضعیت و ویژگى حوزه هاست.
ب. مشارکت حوزه هاى علمیه در عرضه و تولید, معنوى و مادى در قیاس گسترده و فراگیر, بسیار محدود و ناچیز است. کلیسا, نه تنها در دامنه قلمرو خود, بلکه در میان غیر مسیحیان بویژه مسلمانها در کشورهاى غربى و غیرغربى, مشارکت گسترده در امر تأمین خدمات اجتماعى دارند.
وهابیت, در میان مسلمانهاى مقیم کشورهاى غربى, به مراتب بیش تر نسبت به حوزه هاى علمى در خصوص عرضه خدمات فرهنگى و اجتماعى, تلاش مى ورزند. اینها نیازمند برهان, آمار و ارقام نیست. بلکه واقعیتهاى موجود در آن کشورها, به روشنى آن را تأیید و اثبات مى کند.
ج. سیاست گذاریهاى کلان, دراز مدت و میان مدت فرهنگى, آموزشى, تبلیغى, مدیریتى و مالى و عنصر برنامه ریزى و طراحى بلندمدت وجود ندارد.
نیروى انسانى بیرون آمده از حوزه هاى علمیه در جامعه مدرن و پیشرفته و تخصصى شده و آموزش دیده امروزى, تنها بااتکا و اکتفا به اندوخته هاى حوزوى, جذب جامعه به عنوان نیروهاى مولد و در آمدزا نمى شود و براى پخش و گستراندن اندوخته هاى خود, اطمینان شغلى و درآمدى و اعتبار اجتماعى, ناگزیر باید به نهادهاى بیرون از حوزه تکیه بکند و تمسک بجوید.
نبود نظام آسیبهاى یاد شده و برآمده از آن, نهاد حوزه علمیه را به سوى تک ظرفیتى شدن و ماندن هدایت مى کند.
بنابراین, تک ظرفیتى معرفتى, مهارتى و ساختارى که حوزه هاى علمیه بدانها گرفتار آمده اند, این نهاد را از انجام رسالت خود, بازداشته است.

دوم . باور به رسالت واحد:از دیگر عواملى که به یک سویه نگرى حوزه هاى علمیه و عالمان دین نسبت به شخصیت همه جانبه پیامبر اکرم(ص) انجامیده و چنان حالتى را در این نهاد دیرپاى علمى فراهم آورده است, باور به رسالت و وظیفه واحد و یا محدود براى آن بزرگوار است.
این باور, از دو ساحت, تبلیغ و نشر شده است. به دیگر سخن, رسالت و مسؤولیت تک بعدى به دو گونه در میان عالمان دین ریشه دوانیده و نمود یابیده است:
یکى پذیرفتن و باور به این که پیامبر اکرم(ص) یک وظیفه مسؤولیت بیش نداشته است و آن رساندن پیام (ابلاغ) و آیینها و احکام به شنوندگان خاص یا عام بوده است. فراتر از تبلیغ و تفهیم احکام و پیام, رسالتى متوجه ایشان نبوده است. بنابراین, مدیریت جامعه, اجراى قانونها و آیینها, نهادسازى و… بیرون از حوزه رسالت و مسؤولیت ایشان قرار مى گیرد. و اگر در دوران پیامبر(ص) چنین چیزى انجام گرفته است, نه از باب رسالت الهى, بلکه شرایط برونى آن روز چنان خواسته است3.
این نگرش و باور در جریان حرکت خود و در میان شمارى از اندیشوران نازکتر و تراشیده تر عرض اندام کرده است که گویا هدف از ابلاغ, رساندن قانونها, باید و نبایدها و قاعده هاى سازنده و نظم دهنده حیات دنیوى ـ طبیعى نبوده است و خواسته ها و نیازهاى حیات طبیعى در آن ترمیم نگردیده, بلکه ابلاغ قاعده ها و تراز هاى زندگى اخروى و معاد انسانى بوده است و بس . بنابراین, هدف پیامبر(ص) و دین آورده شده به وسیله ایشان آخرت است نه دنیا4.
و دیگر باور شمارى از عالمان دین در درون حوزه هاى علمیه به اینکه جانشینان پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین و یا دست کم عالمان و فقها, یک رسالت بیش نداشته و ندارند و آن تنها بیرون آورى دریافت و درک مفهوم و معناى احکام و معارف از منابع است در صورت فراهم بودن زمینه, تبلیغ همانهاست که بیش تر آنها یا عبادى اند, یا احکام مربوط است به ساحت عبادى. از این روى, ورود در حوزه سیاست و حکومت, تشکیل دولت و سازماندهى … از شمار وظیفه ها و رسالتهاى عالمان دین نیست. مستند این رویکردو باور, برمى گردد به روایاتى که درباره قیام مسلحانه در عصر غیبت و پیش از ظهور حضرت حجت(عج) و ممنوع بودن چنین حرکت و اقدامى آمده است5. روشن است هرگاه چنین باورى برخاسته و برآمده از منابع دینى باشد و با توجه به ریشه هاى ژرف دین در جان و ذهن مردم, به سرعت گسترش مى یابد و مورد پذیرش و عمل عمومى قرار مى گیرد. این جاست که هشدار دردمندانه و هشیارانه امام امت از تحجر دینى و متحجران به خوبى شنیده و درک مى شود.6 چون درایش و اثر این باور با مستند و تکیه به دین, از هرگونه نیرو و عامل برونى دیگر در این زمینه, ژرف تر, گسترده تر و ماندگار تر است.
افزون بر این دو عامل بازدارنده از چند سویه نگرى و چند کارگى حوزه هاى علمیه از عامل برونى سوم نیز مى توان نام برد و آن, عامل سیاسى است.

سوم. عامل سیاسى: در طول تاریخ حوزه هاى شیعى, قدرت مندان و عوامل سیاسى, دو گونه برخورد با حوزه و عالمان دین, داشته اند:
1. دست به دامن عالمان دین و حوزه هاى علمیه مى بردند. و وانمود مى کردند که با عالمان رایزنى مى کنند و با آنان همراه و همگام اند. انگیزه آنان از این عمل, هم باور بود و هم تکنیک و اقدام سیاسى. اما هدف در هر دو به دست آورى مشروعیت مردمى و دینى براى دستگاه حکومت خود بود. این گونه از برخورد, همراه بود با دادن کم و بیش آزادى به عالمان و حوزه ها, احترام و کمکهاى مالى به حوزه ها براى ساخت مدارس… و لیکن در این فراگرد, یک موضع گیرى و رفتار با احتیاط دنبال مى گردید و آن این که حوزه ها و عالمان دین, در دولت و مدیریت سیاسى جامعه, دخالت نکنند و یا حضور پررنگ نداشته باشند . در دوران صفویه, قاجاریه و اوایل سلطنت رضاخان چنین بود.7 چون در هنگامى که بین خواستها و هدفهاى سیاسى و حکومتى حاکمان با هدفهاى الهى و ارزشى عالمان دین, ناهمسازى پیش مى آمد, خط همکارى میان این دو نهاد کم رنگ و پرفاصله مى نمود و گاه براى عالمان دین تنگناها و محدودیتهایى پدید مى آودند, چون هدف, همانا کسب مشروعیت و ادامه قدرت شان بود تا توسعه همه جانبه و پایدار دین در حوزه سیاست و حکومت. این, یعنى همان نگرشى که ماکس و بر, نیز آن را بازگو کرده است:

(اگر مشروعیت حاکم از طریق کاریزماى موروثى به روشنى قابل تشخیص نباشد, به قدرت کاریزماتیک دیگرى نیاز است و معمولاً این قدرت فقط مى تواند روحانیت باشد8).

امام خمینى این پیشینه و سیاست را به روشنى دریافته بود. از این روى, از عالمان دین و روحانیت مى خواست با هشیارى و بیدارى, سیاست دینى را پاس بدارند و از امور سیاسى کناره گیرى نکنند تا در حاشیه قرار نگیرند, چیزى که در گذشته برروحانیت رفته است:

(من به قشر روحانیت هم عرض مى کنم که کناره گیرى موجب این مى شود که همان طور که در زمان سابق کناره گیرى [عالمان] علماى مذهب, اسباب این شد که ملت ما و بزرگان شان جدا شدند و هر کارى دولتها خواستند کردند, اگر چنانچه شما از صحنه بیرون بروید اسباب این مى شود که باز آن مسائل سابق پیش آید.)9

2. در برهه هایى از تاریخ, دستگاه حکومت گران به حاشیه راندن نهاد حوزه و عالمان دین را از ساحَت سیاست و قدرت, به طور روشن و آشکار دنبال مى کردند. و سیاست جدایى دین از حکومت, از شمار کارها و سیاستهاى ایدئولوژیک ـ استراتژیک شناخته شده بود. نظام شاهنشاهى را از این قماش مى توان خواند. این گروه فکرى و عملیاتى, براى دست یازى به هدف خود, از عوامل فکرى ـ فرهنگى داخلى و خارجى نیز استفاده و بهره مى بردند.
به این ترتیب, عواملى که تا این جا نام برده شدند (سه عامل) سبب اصلى یک سویه نگرى و یک بعدى شدن نهادى گردیده که رسالت و مسؤولیت اش اقتضاى چندکارگى و همه جانبه نگرى دارد; زیرا این نهاد و طیف عالمان دین, رسالت سنگین و چند سویه انبیاى الهى و بویژه رسول اعظم اسلام را به دوش دارند و روشن است که پیامبر اکرم اسلام(ص) شخصیت چندبعدى داشت که در عرصه عمل به روشنى نمود یافت و دامن گسترد.
تمامى پیامبران الهى, بویژه رسول اعظم اسلام(ص) برانگیخته شدند تا بشریت را از تاریکیها به روشناییها, ببرند و این از شمار اساسى ترین رکن رسالت آنان است, طورى که فروگذارى این مهم برابر با ترک رسالت و فرود آمدن از مقام نبوت و رسول بودن است:

(الر کتب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمت الى النور باذن ربهم الى صراط العزیز الحمید).ابراهیم,10
از سوى دیگر, هیچ پیامبرى حق ندارد و دستور داده نشده است که انسانها را با فشار و زور و تزویر, به سوى دین و آیین الهى فراخواند:
(لست علیهم بمصیطر). غاشیه,22

لازمه و برایند این دو رسالتى که متوجه پیامبران الهى است این است که رسالت بیرون آوردن انسانها از تاریکیها به روشناییها, طیفى از کارکردها, ساز و کارها و اوصاف و روشها را پوشش داده و لازم دارد که انبیا وظیفه دارند آنها را فراهم آورند و انجام دهند. این طیف, شامل رساندن پیام, تبیین و تفهیم آن, دعوت و فراخواندن به روشنایى, آوردن و تشریح قوانین و قواعد روشنگر, اخلاق و ارزشها, نهادسازى و سازماندهى و بالأخره مدیریت و تشکیل حکومت مى گردد که تاریخ انبیا, گواه روشن این حقیقت است, هر چند تمامى پیامبران به دلیلها و علتهایى موفق نشدند همه را یک جا انجام بدهند. در مَثَل, شمارى, تنها به دعوت گرى مجال یافتند و شمارى قانون آوردند, شمارى به قانون مند سازى رفتارها پرداختند و شمارى هم به تشکیل دولت همت گماردند; اما همگى وظیفه داشتند در صورت مجال, همه بایدها و دستورهاى الهى راانجام دهند, چه عبادى و فردى و چه اجتماعى . از میان آنها پیامبر اسلام(ص) موفق گردید تا رسالت الهى خود را با طیف وسیع و همه جانبه آن انجام بدهد; یعنى تبلیغ, دعوت, قضاوت, تبیین, دفاع فکرى و عملى, مدیریت و سازماندهى در مقیاس ریز و درشت و بالأخره تشکیل دولت و اعمال حکومت و … . تا از این راه و به وسیله چنان ساز و کارهایى, زمینه فرهنگى گذر و حرکت به سوى روشنایى براى همگان فراهم آید. به این ترتیب درمى یابیم که اگر پیامبران و بویژه رسول گرامى اسلام, چندبعدى نبودند, خطاب الهى به آنان مبنى بر بیرون آوردن انسانها از تاریکیها و بردن آنها به روشناییها, بیهوده بود; چون در این حالت به حقیقت نمى پیوست و ممکن نبود کسى به روشنایى راه یابد.
حیات پر بار پیامبراکرم(ص) بویژه در دوران آشکار شدن دعوت و تشکیل دولت و بنیانگذارى جامعه نبوى در مدینه, گسترش آن در سراسر حجاز, چند بعدى بودن و چندکارگى ایشان را در مقام یک رسول و مدیر یک نهاد و جامعه به روشنى ثابت مى کند. این ایستار, معنى و حقیقت, از مجموع نامه ها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص) که به حدود 185 نامه مى رسد, به طور کامل فهمیده مى شود. محتواى این نامه ها, گزاره هاى زیر را به روشنى براى جست و جو گران حقیقت مى نمایاند:
1. شناساندن اسلام, با توجه به گنجاییهاى و تواناییهاى مخاطب, زمینه ها, شرایط زمان و جایگاه دین تازه پدید آمده اسلام.
2. بیان حکمها و قانونها در حوزه مسائل عبادى و غیر عبادى. در بخش قانونها و آیینهاى غیرعبادى, ساحت اقتصادى بسیار پررنگ باز تابیده است و حکمها و قانونهاى ویژه آن بیان شده است. نامه هاى حضرت, حکمهاى عبادى, به طور معمولى به اختصار بازگو شده است, بر خلاف قانونهاى اقتصادى که به شرح از آن سخن گفته شده است و حجم زیادى از نامه هاى حضرت را به خود ویژه ساخته است. در مثل در فرمان به عمروبن حزم, کارگزار حضرت در یمن, حدود 3/1 نامه به احکام و قواعد اقتصادى ویژه است.
پیمان پیامبر با مردم ایله, جرباء, ادرح, قبیله لخم, مردم هگر, نامه و فرمان براى حارث بن عبد کلال, متن نامه هاى پیامبر(ص) براى حکمرانان أقیال یمن, نامه اى به ابوبکر و عمر درباره زکات (در واقع همان دستورها و نامه هایى بوده که به دلیلهایى به دست کارگزاران نرسیده بود) نامه پیامبر به پادشاه یمن باذان که به وسیله معاذ بن جبل فرستاده شد. آموزشها ى پیامبر به شخص معاذبن جبل, نامه به مالک بن کفلانس و مصعیبان … در این نامه ها و فرمانها بخش در خور توجه و چشمگیرى به امور مالى و اقتصادى و اجتماعى اختصاص پیدا کرده است.
3.دعوت به توحید و نظام یکتاپرستى, یعنى دعوت به اسلام.
4. بیان برنامه ها و اداره جامعه و بیان مؤلفه هاى ساختارى و شاخصه هاى کارکردى مدیریت جامعه.
5. بیان قواعد, قوانین و حقوق بین المللى خارجى و داخلى (امان نامه ها, پناه نامه ها,پیمانها و تعهدات دو, یا چند جانبه پیامبراکرم(ص) با گروه هاى معارض و مشرک خارجى و داخلى).
6. ترسیم هنجارهاى تعامل و مناسبات اجتماعى.
7. پیمانهاى صلح.
8. اخلاق اسلامى.
9. تبیین حقوق انسانها و ارائه راهکار تأمین آنها مانند امنیت, آموزش, بهداشت, آزادى اندیشه و بیان, مشارکت, مالکیت, حق کار و فعالیت, حق نقد و انتقاد, رشد و توسعه, کرامت و منزلت, حیات, آسایش و…
محتوا, معنى و ساحتهایى که در نامه ها, فرمانها و پیمانهاى حضرت پوشش داده شده است, به روشنى به سوى این واقعیت راهنمون مى گردد که پیامبر(ص) بزرگوار اسلام و جامعه و دولت نبوى, چند کاره و چندبعدى بوده است. از این روى, بر عالمان دین و حوزه هاى علمیه که جانشینان رسالتى رسول اکرم اند, بایسته و لازم است در جهت چندکاره شدن و چند سویه نگریستن گامهاى استوار و پرشتابى بردارند, تا به حق مصداق وارثان انبیا را بیابند. البته باید اذعان کرد که برداشتن چنین گامهایى بس سنگین و دشوار بوده و یک شبه نمى توان به مقصود رسید, بلکه برنامه اى دراز مدت و ساز و کار متناسب مى طلبد, که در حد توان به گوشه هایى از آن اشاره مى کنیم:

راهکار و ساز و کار چند سویه نگرى و چند کاره بودن

اول. ساز و کار چند سویه نگرى:

چند سویه نگرى, به معنایى که پیش از این گفته آمد, پیامدها و برکتهاى فراوانى دارد که از شمار مهم ترین آنها چندکاره بودن است. از این رو, میان این دو پیوند وثیقى وجود دارد. به نظر نمى رسد نهاد و نظامى و حتى افرادى به چندکارگى برسند, مگر آن که پیشاپیش چندسویه نگرى در آنها ریشه گرفته باشد. به این ترتیب چندکاره شدن, در گرو چندسویه نگر بودن است. اما چگونه چندسویه نگرى پدید مى آید؟ در این بخش نخست این مهم را باز کاوى نموده و سپس به چند کارگى خواهیم رسید.
عالمان دین و روحانیت, بویژه در چهره نهادى, هنگامى چندسویه نگر مى شوند و این واقعیت را مى گسترانند که سببها و عاملهاى زیر را فراهم آورند:
الف. نگاه کلان و بیرونى:حوزه هاى علمیه به مثابه, نهاد دیرپا در دنیاى کنونى هنگامى مى توانند همان رسالت نبوى را در زوایاى گوناگون آن متعهد شده و به انجام برسانند که دو نوع نگاه به عالم و آدم در این نهاد پا بگیرد و توانا سازى شود.
آن دو نگاه یکى نگاه کلان و دیگر نگاه بیرونى است.
داشتن نگاه کلان, به طور معمول, به ایستار و برایندى مى انجامد که ویژگیهاى آن, کم و بیش عبارتند از: سیاست گذارى اجتماعى, فرهنگى و اقتصادى. سیاست گذارى از یک سوى دورنماى حرکت را با هدف گذاریهاى معین مى شناساند و از سوى دیگر, وظیفه هایى را تولید و ترسیم مى کند و به تبع آن, ناگزیر از به وجود آوردن نهادها و نیروهاى نوین و آموزش دیده در ساحتهاى گوناگون است.
و چون سیاست گذاریها, در اساس از گونه فراگردهاى طولانى و درازدامن اند, از این روى, به طراحى و برنامه ریزى میان مدت و بلندمدت نیازمند است.چون در نبود چنین برنامه ریزى, سیاست گذاریها, نه تنها بى بازده خواهد بود که از پایه ویران گردیده و شکل نمى گیرند. از این روى, به نهاد و عملیات مدیریتى احتیاج کلیدى پیدا مى شود. و از سویى, روشن است که مدیریت فراگرد و روانه اى است بر آمده و برساخته از دانشها, فنها, مهارتها و هنرهاى گوناگون به این ترتیب, فضا و نیروى چندسویه نگر, زایش و رویش مى یابد.
لازمه سیاست گذاریها و برنامه ریزى درازمدت و مدیریت سازوار, برون آمدن نهاد حوزه هاى علمیه از حالت روزمرّه گى است که سبب از بین رفتن نیروى انسانى و منابع مالى فراوانى مى گردد. بنابراین, با پیدایى دو وضعیت و فرایند پیش گفته, حوزه هاى علمیه تبدیل به نهاد مولد و مجموعه اى اثرگذار گردیده و جنبش نرم افزارى که از سوى رهبرى مطرح شد, به حقیقت خواهد پیوست.
نگاه بیرونى فرصتها و عملگرهاى زیر را به وجود مى آورد:

1. نهاد حوزه, با داشتن نگاه بیرونى به خویش, مى تواند به آسیب شناسى بپردازد. بدون تردید حوزه چون دیگر نهادها, ممکن است گرفتار آسیبها و آفتها شود که آن را از حرکت پیشرو انه باز بدارد. این آسیبها, همه بخشها و حوزه ها را در بر مى گیرد.
هیچ بخشى نمى تواند از آنها در امان بماند. از بخشهاى مدیریتى, خدماتى, ادارى گرفته تا بخشهاى علمى و آموزشى در گذر تندباد آسیبها قرار دارند. بدترین آسیب ممکن, آفت بى خبرى از وجود چنین آسیبهایى است. یعنى هرگاه نهاد و سازمانى به آسیب گرفتار آید و از وجود آن آگاهى نداشته باشد, پیامدهاى ویران گر این بى اطلاعى از خود آن آسیبها سنگین تر است. متأسفانه حوزه هاى علمیه ما از هر دو گونه آسیب یاد شده رنج مى برند. البته این سخن, به معناى نادیده انگارى دگرگونیهاى ژرف و سازنده اى که در سالیان پس از انقلاب انجام گرفته است, نیست. نگاه بیرونى تنها روش و شیوه اى است که امکان شناسایى هر دو گونه از آسیب را فراهم مى آورد. بنابراین, از بیرون نگریستن یک ضرورت حیاتى براى حوزه هاى علمیه است.
2. نگاه بیرونى فرصت و توانایى خوبى را مهیا مى سازد تا کارکردها به روشنى بازکاوى شوند, روشهاى درست از نادرست بازشناخته شوند و ارزشگذاریها به واقعیت نزدیک گردند.

3. نگاه بیرونى, حرکت درمان گرانه را شتاب مى بخشد. به دیگر سخن, این نوع نگاه گنجایى تولید سازوکارهاى درمانى را پدید مى آورد و افزایش مى دهد. چون دو مرحله اى که براى رسیدن و آغاز حرکت و درمانگرى و آسیب زدایى لازم و ضرورى است, با این نوع نگاه جنبه عملیاتى و عینى پیدا مى کنند و به طور طبیعى, راه براى درمان و ارائه راه کارهاى بهتر هموار مى شود. در واقع, همان مسأله اى که مقام معظّم رهبرى به سال 1376 ش در دیدار با طلاب حوزه علمیه مشهد, درباره محورهاى برنامه ریزى در حوزه, زیر عنوان (ترمیم و بالندگى) از آن نام برد و سه محور ترمیم را شناساند: ترمیم در شخصیتهاى علمى, ترمیم در افکار و اندیشه ها و ترمیم در روشها:

(… ترمیم وظیفه امروز و بالندگى هدف دور دست و بلند مدت است. در حوزه ها اهتمام به ترمیم و بالندگى مسأله اول است… اول ترمیم در شخصّیتهاى علمى … از این مهم تر ترمیم افکارى است … بحث افکار علمى است که اینها محتاج نو شدن و ترمیم است. نوآورى علما و بزرگان و صاحب نظران بایستى به کمک حوزه ها بیاید و آنها را ترمیم کند … از این مهم تر از جهتى, ترمیم در روشهاست, روشهاى علمى غیر از توجه به مبانى, و حرفهاى علمى, توجه به روشهاى علمى هم لازم است). 10

4. تعصب متحجرانه بازدارنده بسیار اثرگذار نسبت به تولیدو توسعه چندسویه نگرى به شمار مى رود. فرد و مجموعه اى که به این ویروس گرفتار آمده باشد, در زاویه تاریک یک سویه نگرى خانه مى گزیند و هیچ گاه نمى تواند از این تاریکخانه بیرون آید. چنین حالت و ایستار فرد و یا مجموعه و نهاد گرفتار آمده را از حرکت پیشروانه و همسان با دگرگونیهاى محیط پیرامون باز مى دارد; زیرا از یک سوى جز خود, دیگران را نمى تواند ببیند و بشناسد و از سوى دیگر گنجایى و مهارت حرکت کردن جز در یک راه و با یک روش را ندارد.
تنها درمان و داروى این ویروس کشنده, نگاه بیرونى پیدا کردن و از برون به خویش و پیرامونیها نگریستن است. چون برایندش گسترش افق دید و اندیشه و گوناگونى گنجایى کار و تلاش است.
5. پیامد منطقى و ساختارى دیگر نگاه بیرونى, پیدایى و گسترش نقد و انتقاد است که برآمده از چندظرفیتى است و هم مولد آن. از این روى, نهادینه شدن اجتماعى آن, برابر با چندظرفیتى و چندکاره بودن جامعه است.
چنانکه گفته شد, نگاه کلان و بیرونى, مستلزم دانشها, روشها, فنهاى گونه گون است و در نبود اینها جایى نخواهد داشت و از آن اثرى به چشم نخواهد آمد . بنابراین, گسترش نگاه بیرونى و کلان در حوزه هاى علمیه, برابر با چندظرفیتى و چندسویه نگرى در این نهاد است.به طور نمونه, کسى مى تواند به حقوق, تکنولوژى, فیزیک و… از بیرون بنگرد و داورى کند که دست کم, صاحب دو ظرفیت بوده باشد, از دو سوى بتواند بنگرد:
یکى معرفت مستقیم و درجه یک و به تعبیرى دانش همان رشته را داشته باشد; یعنى علم فیزیک, حقوق و تکنیک بداند.
و دیگر ظرفیت فلسفى و عقلى داشته باشد. یعنى معرفتهاى درجه دوم که بخشى از معارف را در بر مى گیرند, فراهم آورد. به این ترتیب, این دو گونه نگاه سبب مى شود که در حوزه ها دانشها و مهارت هاى گوناگون پدید آیند که برابر است با چند سویه نگرى.

ب. متدولوژى اندیشیدن باز: دومین عامل چند سویه نگرى, همان چیزى است که در سخن رهبرى بیان شده است. ایشان یکى از راهکارهاى بالندگى حوزه را ترمیم روشهاى علمى در حوزه مى داند. این سخن, سخنى است بجا و شایسته; زیرا حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها, مسؤول چنین ترمیم و تعمیر ى هستند.
ترمیم و تولید در ساحَت یاد شده, هنگامى ممکن و عملى است که متدولوژى اندیشیدن; بویژه اندیشیدن باز از سوى حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها, ترسیم, تبیین و تولید گردد. اندیشیدن از ویژگیهاى انسان است و بسیار ارزش مند و لیکن, هنگامى کارآمد و گره گشا خواهد بود که متود ویژه داشته باشد و آن را پشتیبانى کند. متودى که پیشنهاد مى شود, متدولوژى اندیشیدن باز, یا اندیشیدن سیستماتیک است.
حوزه ها, از دیرباز, اندیشیدن را در سرلوحه کار خود داشته اند; اما اندیشیدن سیستماتیک در آنها دست کم در مراحلى بى فروغ و یا کم فروغ به نظر مى رسد و نوآورى در متدولوژى اندیشیدن به چشم نمى آید. و این در حالى است بقا و رشد دانش, بینش, صنعت, حقوق, مدیریت, فن آورى و ساختارها برآمده از نوآورى و تغییر در روش اندیشیدن بوده و هست. و این دگرگونى, از ویژگیهاى محیط پیرامونى حوزه هاى علمیه است. به همین علت, حوزه ها نمى توانند و نباید بى توجه به این ویژگى بمانند. و جهت به وجود آوردن داد و ستد و پیوند متعادل و دوسویه با محیط پیرامونى که خود نیز بخشى از آن است, ناگزیر از چندسویه نگرى و چندظرفیتى شدن است. و این غایت, هنگامى به حقیقت مى پیوندد که متدولوژى اندیشیدن باز, یا همان اندیشیدن سیستماتیک در حوزه ها سر بلند کنند.
این گونه از اندیشدن, چون سیرت فراگردى دارد, به طور طبیعى بیان کار کردها و برآیند هاى آن بهتر و روشن تر آن را معرفى مى کند, تا پى گیرى مؤلفه هاى ذاتى آن. از این روى, ما نیز از همین زاویه کار کرد بدان مى نگریم.
اندیشیدن سیستماتیک ویژگیهاى کارکردى زیر را دارد:
1. به تولید مفاهیم, نظریات و روشها در ساحتهاى گوناگون یارى مى رساند.
2. توانایى گنجایى پذیرش و جذب و هضم علوم و روشهاى نوین برونى در درون نهاد حوزه فراهم مى آید.
3. به این ترتیب داد و ستد دو سویه با محیط پیرامونى انجام مى گیرد.
4. سه مرحله یا ویژگى پیش گفته, به طور منطقى و در راستاى هدفهاى معین صورت مى گیرد. روشن است که توسعه و نهادینه شدن اندیشیدن سیستماتیک, حوزه ها را به نهاد چند منظوره و چند سویه تبدیل مى کند. چون تنها در این صورت است که دستاوردها و بروندادِ حوزه ها, نیروها و اندیشه هاى فقهى و اصولى, آن هم در یک ساحت محدود, با رویکرد خاص نخواهد بود, بلکه اندیشه ها, نظریه ها و علوم اقتصادى, سیاسى, قضایى, مدیریتى, فلسفى, هنرى و حتى دانشهاى پایه, چون ریاضى, اختر فیزیک, ژنتیک, و دانشهاى مصرفى, مثل پزشکى, زیست شناسى و… بروندادهاى فکرى و معرفتى آن را مى سازند. زیرا زیر ساختها و مبانى این گونه دستاوردها و نیز روشها ومفاهیم آنها در حوزه هاى علمیه فراهم آمده و آموخته و اندوخته شده است. به طور طبیعى اندیشه ها و نظریه هاى دینى در ساحتهاى گوناگون نام برده و یا اندیشه ها و نظریه هاى خالص ویژه هر یک از معارف که از سوى حوزه ها عرضه و تولید مى شوند, از اعتبار واستوارى علمى ـ منطقى در جامعه فرهنگى ـ فکرى برخوردار بوده و شایستگى اجرا و کارکرد گسترده اى در حوزه عمومى نیز خواهند داشت.
فقه که از شمار مهم ترین دانشهاى حوزه اى و در ضمن دنیوى ترین آنها نیز هست, از گسترش لازم بهره مند نیست, چنانکه رهبرى نیز در آذرماه 1374 در جمع نخبگان حوزه علمیه قم این واقعیت را بازگو کرد:

(فقه, که کار اصلى ماست, به زمینه هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده, یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است…)11

این گسترش کم هم, صرفاً حکمى بوده است و حال این که جهت ایجاد جامعه و نظم دینى و یا دست کم همسان و هماهنگ با دین به گسترش موضوعى, روشى و قانونگذارى فقه در زمینه هاى اقتصادى, اجتماعى, سیاسى, حقوقى, امنیتى ـ اطلاعاتى و حتى علمى محض نیاز شدید وجود دارد. فقه هنگامى مى تواند در روانه برنامه ریزى و برنامه سازى, مدیریت و قانونگذارى وارد و سهم فعال داشته باشد که به تفقه روشى و موضوعى معطوف گردد.
و فقه برنامه ساز و برنامه ریز, بدون چنین تفقهى میسور نیست. مرجع که مسؤولیت قانونگذارى دارد, ناگزیر از تعیین, ترسیم و تبیین موضوع است. چون ترسیم و تعیین موضوع, بخشى از فرایند عمل قانونگذارى است که خود حامى و حافظ و اعتبار دهنده برنامه هاست. این مهم در حوزه هاى عمومى و رفتارى دیده مى شود. ممکن است در تمیز پلاتین از طلا, متخصص در فلزات به تنهایى عمل کند و فقیه تنها حکم را صادر کند, و لیکن در حوزه هاى اجتماعى, فرهنگى, سیاسى و مدیریتى چنین فاصله اى میان گزاره ها, موضوعها و قانونگذارى وجود ندارد. در این جاها قانونگذارى با موضوع شناسى آغاز و به انجام مى رسد. قانونگذار ناگزیر از مشارکت در روانه موضوع و روش شناسى است. و اندیشیدن سیستماتیک, تنها راهکار گسترش فقه با چنین زوایا و ساحتهایى است و نه تنها با فقه چنان نسبتى پدید مى آورد, بلکه با تمامى نهاد حوزه و روحانیت چنین خواهد کرد.و به این ترتیب عالمان دین و حوزه هاى علمیه را در انجام رسالت همه جانبه آنها, که همانا رسالت انبیاى الهى و پیامبر اعظم(ص) اسلام است, توان مند و نزدیک مى کند و روحانیت را در متن دگرگونیها قرار مى دهد و غیبت آنها را به شهود و حضور جایگزین مى کند. و کارکرد و دامنه تلاش این نهاد را به گونه نوین بازسازى خواهد کرد. و هزاران طالب علمان و دانش پژوه را چون گذشته در رشته هاى علوم قرآن, حدیث, فقه, فلسفه, ریاضیات, فیزیک و… به جامعه بشرى عرضه خواهد کرد. و به این ترتیب, حوزه ها را در روانه آموزش و پرورش جامعه, که تعیین کننده ترین بخش و عامل در حیات انسانى و اجتماعى به شمار مى رود و کار ویژه انبیا و هدف بعثت آنها را نیز مى سازد (ویزکّیهم و یعلّمهم الکتب و الحکمة…)(جمعه,2) قرار مى دهد. در غیر این صورت, همان چگونگى گذشته, که روحانیت شیعه و سنى در آن بى نقش و یابسیار کم نقش بوده اند, ادامه پیدا خواهد کرد.
استاد محمدرضا حکیمى به یکصد برهه حساس اشاره مى کند که روحانیت, اعم از شیعه و سنى, از آنها آگاه نگشته و یا حضور نداشته است و…

(1. خروج مسیحیت از ظلمت قرون وسطى; 2 اصلاح دینى در مسیحیت و نتایج آن; 3. ظهور و گسترش علوم تجربى جدید; 4. ظهور فلسفه هاى جدید; 5. عقل و عقل گرایى در مفهوم غربى آن; 6. استعمار و عملکرد آن; 7. صهیونیسم و مسأله فلسطین; 8. علوم انسانى جدید…
اینها پاره اى از محورهایى بود که روحانیت اسلام اعم از شیعه و سنى, یا اصلاً از آنها آگاه نگشته است, یا حضور نداشته و کار نکرده است, یا حضور بى اثر, ناظروار و غیرفعال وبلکه منفعل داشته است.)12

ج. باور و ایمان به رسالتها و مسؤولیتهاى چندگانه: سومین عامل اثرگذار در تواناسازى و تولید نگرش و نگاه چندسویه, ایمان و باور یک عالم دین و یا نهاد حوزه, تلاشها و مسؤولیتهاى گوناگون است. این که رسالت او تنها در عرصه تبلیغ و تلاش محدود نگردیده, بلکه با پیروى از رسول اکرم(ص) روشنگرى و دفاع از دین, تولید و توسعه اندیشه و تفکر, نهادسازى و سازماندهى, مدیریتهاى کلان جامعه, قضاوت و دادرسى, مشارکت در فرایند برنامه ریزى اجتماعى و فرهنگى و تربیت نیروى انسانى نظام… نیز از شمار رسالتهاى دینى و انسانى اوست که باید بدانها ایمان و اعتقاد استوار داشته باشد.
باور و ایمان در هر امر, از استوارترین پایگاه ها و مهم ترین و اساسى ترین انگیزه براى تلاش به شمار مى آید. نیرویى که از ساحت باور و ایمان در فرد یا جامعه پدید مى آید و سر بر مى آورد, بسیار پُرّا و بنیادى است که سر آوردن چنین نیرویى از هیچ منبع دیگرى ممکن نیست. از این روى, ایمان و باور هم سرچشمه سرسختى و غیرت دینى است و هم عامل دگرگونى کسانى که به یک سویه نگرى باور دارند, سرسخت در آن راه نیز هستند. همین که این باور و ایمان عوض مى شود, سرسختى به دگرگونى دگر مى گردد. یعنى ایمان به رسالتهاى چندگانه,شخصیت و جامعه چندسویه نگر به وجود مى آورد که در راستاى همان رسالت دگرگون پذیر گردیده و حرکت پدید مى آورد. در این باره نمونه هاى بسیارى مى توان ارائه داد که در این جا, به یک نمونه بسنده مى کنیم: شیخ مجتبى قزوینى, از عالمان برجسته و نامور حوزه علمیه مشهد, از حیث فکرى, گویا یک سویه مى اندیشیده و بدان سخت باورمند بوده است. اما هنگامى که احساس مى کند جهان اسلام به دگرگونى و مبارزه نیاز دارد و چنین ایمان و باورى در جان او پدیدار مى شود, دست همکارى به امام امت مى دهد و در قم با امام خمینى, عالم همه سویه نگر و شخصیت چندبعدى در عرصه عمل, دیدار مى کند13 . این اعلام همبستگى با امام, در واقع ایمان به چندسویه نگرى و برون شدن از تک جهتى بود که در عالَم اندیشه و سپس در عالَم عمل روى داد. باور به این که عالمان دین, بویژه نهاد روحانیت, رسالت هاى گوناگون دارند, از جمله باید به میدان سیاست و مدیریت وارد شوند و طلایه دارى کنند.
امروز دشمنان دین و اسلام, به سرمایه گذاریهاى کلان فرهنگى در باب گسترش زمینه هاى فرهنگى ,که به زایش باورهاى تک بعدى نسبت به اسلام و نهاد روحانیت مى انجامد, روى آورده اند. چون نیک دریافته اند که پیدایى ایمان به رسالتهاى چندگانه, بُن مایه چندسویه نگرى و در پى آن حضور و مشارکت دین و نهادهاى دینى در میدانها و عرصه هاى عمومى است. و این حالت تا زمانى که عالمان دین و نهاد روحانیت, در دام نیرنگهاى استکبار گرفتار نیایند, بزرگ ترین سدّ راه استکبار خواهد بود.

دوم. ساز و کارچندکارگى

چنانکه گفته شد چندکارگى برایند و تابع متغیر چندسویه نگرى است. به سخن گویا تر, چندکاره بودن, رویه عملیاتى وعینى چندسویه نگرى و چند بعدى بودن است. براى این که عالمان دین و روحانیت و حوزه هاى علمیه بتوانند به صورت چندمنظوره عمل نمایند و به نهاد چندکاره تبدیل شوند, نخست به وجود آمدن فضا و نگرش چندسویه در آنها لازم و ضرورى است. اما ساز وکار چندکاره شدن, ضرورتاَ همان سازوکار چندسویه نگرى نیست, بلکه ساز و کار هاى ویژه اى نیز لازم دارد که در این بخش به آن مى پردازیم.

از شمار مهم ترین راهکارها و به عبارت روشن تر, ساز وکار هاى چند منظوره شدن و چندکاره گردیدن حوزه هاى علمیه موارد زیراست:
1. به وجود آمدن نیازها و تقاضاهاى گوناگون اجتماعى به کالاها و خدمات دینى و اجتماعى و حوزه هاى گوناگون زیستى: به دیگر سخن, تولید, گسترش کرداران (عملیات) و نهادهاى اقتصادى, سیاسى, اجتماعى, فرهنگى, علمى, خدماتى و… که به صرف احکام تکلیفى فقهى ـ دینى عینیت پیدا نمى کنند وبراى عملگر شدن به قانونگذارى, مدیریت, برنامه ریزى, نهاد و سازمان سازى و قضاوت به شدت نیازمندند در مَثل داد و ستدهاى پولى و مالى, سرمایه گذارى وتجارت که در چارچوب ترازها و معیارهاى اسلام باید انجام بپذیرد, تنها با حرام بودن ربا, احتکار, اختلاس و… به حقیقت نمى پیوندند, بلکه به نهادها, مؤسسه ها, بنگاه ها و نظم فرهنگى, سیاسى, بازار و سیستم قضایى و مدیریتى برآمده از دین نیازمندند. بنابراین, تولد نظم در زوایاى گسترده آن, مانند: تشکیل دولت و حکومت دینى, سیستم قضایى و حقوقى دین محور, مؤسسه هاى مالى و اعتبارى دین بنیاد, عملیات پولى ـ بانکدارى و مالى غیر ربوى, آموزشگاه ها, پژوهشگاه ها و پرورشگاه هاى برخاسته از دین و اثر پذیرفته از آن. سیستم امنیتى و اطلاعاتى دین محور… جهت توسعه و زایش نیازها و تقاضا هاى گوناگون اجتماعى به دین لازم و ضرورى است.

روشن است پس از آن که در ایران نظم سیاسى, کیفرى, مدنى و حقوقى صورت و سیرت دینى به خود گرفت, انتظارهاى گوناگون اجتماعى از عالمان دین و حوزه هاى علمیه بیش تر شد و مسؤولیتهاى مهمى را متوجه آنها کرد که ناگزیر از پاسخ گویى, فراهم آورى و زمینه سازى اند. به طور طبیعى چنین ایستارى مى طلبد که حوزه هاى علمیه در میدانها ى مختلف نقش آفرینى کنند و نیروهاى مورد نیاز را فراهم آورند. و این, برابر با همان چند کاره شدن است. امام امت از کسانى بود که پیدایش نیازهاى جدید و اثرگذارى آنها را بر چند کاره شدن حوزه ها, به روشنى درک کرده بود. ایشان پیش از پیروزى انقلاب, و در دوران مبارزه و نیز بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل حکومت و نظام دینى, به صورت یکسان و با شدت تمام سیاست چندسویه نگرى در حوزه ها را دنبال مى کرد. هیچ گونه دگرگونى در این باب براى ایشان پیش نیامد و در همین راستا از عالمانى که یک سو نگر بودند, گلایه مى کرد و رفتار آنان را به نقد مى کشید.14 اما نسبت به دامنه و چگونگى دخالت عالمان دین و حوزه ها در امور حکومتى در پیش و پس از انقلاب اسلامى و پس از بنیانگذارى حکومت دینى, به گونه اى در دیدگاه ایشان دگرگونیهایى دیده مى شود, بدین معنى که در دوران مبارزه, مسؤولیت زیر نظر گرفتن کارها و رفتارهاى قدرت و حاکمیت را از راه دور بر عهدٌ عالمان و حوزه ها مى دانست, لیک پس از تشکیل حکومت دینى و سر برآوردن نیازهاى سازوار با نظم دینى از سوى جامعه و این که مراقبتهاى اجرایى و نظارت, بدون ورود در عرصه هاى اجرایى و مدیریت و نهادسازى میسور نیست,انگاره ایشان دگرگون مى شود و بر سیاست چندکارگى حوزه تأکید مى ورزد و آمادگى حوزه ها را در تولید و ارائه روشهاى نوین اداره جامعه مى طلبد.

(حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیازآینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشندو همواره چند قدم جلوتر از حوادث, مهیاى عکس العمل مناسب باشند, چه بسا شیوه هاى رایج اداره امور مردم در سالهاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کنند. علماى بزرگوار اسلام از هم اکنون باید براى این موضوع فکرى کنند)15.

این روانه, همان واقعیت و سرنوشتى بود که در دوران پیامبر اکرم(ص) بویژه پس از هجرت به تجربه درآمد. ایشان از آغاز تا انجام, در پى پدیدآوردن نظم دینى در جامعه بود. مبانى فکرى و اعتقادى و هدف گذارى آن را در مکه رسم کرد و زوایاى آن راروشن ساخت و لیک قاعده ها, قانونها و روشهایى که مى بایست به کار بسته شود تا این نظم را در حیات اجتماعى و برون ذهنى نیز پیاده کند که فاصله با آنها زیاد بود, پس از آن که حضرت به مدینه هجرت فرمود, ضرورت پیدایى این نظم بیش از پیش خود را نمود. چون چنین نظمى, نیازها, انتظارها و خواسته هاى اجتماعى را پدید مى آورد; و از سوى دیگر, هر نظمى, از جمله نظم دینى, سازه هاى نهادى و عملیاتى ویژه اى دارد و مى طلبد که در نبود آنها از بُن, نظمى به وجود نخواهد آمد, مانند دولت و ساختارها و قانونهاى آن, سازماندهى و مدیریت, مؤسسه هاى مالى و پولى, نهادهاى تولیدى و خدماتى و…
و از سوى دیگر, این سازه ها در ساحت سخت افزارى و نرم افزارى, به مجموعه اى از عاملها و سببها که از مهم ترین آنها نیروى انسانى با تجربه و آموزش دیده در حوزه هاى گوناگون است, وابسته و نیازمند است. بنابراین, پیدایى نظم دینى, به عوامل و نیروى انسانى کار آزموده در ساحتهاى گوناگون نیازمند است. از این روى, هنگامى که پیامبر(ص) جهت تولید و توسعه نظم دینى در زوایاى گوناگون آن, دستگاه اجرایى و مدیریتى, سیستم حقوقى ـ قضایى, نهادهاى نظامى و امنیتى و عملیات اطلاعاتى و آموزشى و نیز سیستم اقتصادى به وجود مى آورد, دست به کار پرورش و تربیت نیروهاى انسانى ورزیده در ساحتهاى مورد لزوم مى شود. نیروهاى جوان را آموزش مى دهد و تربیت مى کند و مسؤولیتهاى جنگى و مدیریتى را به آنها واگذار مى کند. افراد با تجربه و آموزش دیده را براى کارهاى اطلاعاتى برمى گزیند و نهادهایى را براى آموزش و پرورش نیروى انسانى پدید مى آورد. فراگیرى زبانهاى خارجى آن روز را لازم مى داند و در این باب کسانى را تربیت و رسالتهایى را متوجه آنان مى سازد. به عوامل تولید و منابع درآمدى نوین, به روش تحول یافته در حوزه اقتصادى و تجارت, اهمیت مى دهد, چون نیک مى داند که رسالت سترگ و همه جانبه اش, به چنین ساز و کارهایى نیاز دارد و توفیق آن بزرگوار در گرو آنهاست; زیرا به نیازها و خواستهایى اجتماعى که این رسالت پدید آورده است, تنها به وسیله چنان ساز و کارهایى مى توان پاسخ گفت.
با توجه به نکته هاى پیش گفته, این نکته را به خوبى درمى یابیم که حوزه هاى علمیه وعالمان دین, هنگامى رسالت بزرگ نبوى را پاس خواهند داشت که به نهاد چندکاره دگر شوند و در این صورت و حالت, پیامبر گرامى اسلام به گونه یک جانبه از سوى عالمان دین و روحانیت نگریسته نخواهد شد.

2. پیوند و داد و ستد با بخشها و گروه هاى گوناگون جامعه:

در جهان کنونى دو افق یا لایه ناسان, اما اثرگذار بر هم فراروى حوزه هاى علمیه و عالمان دین در فراگرد داد و ستد گشوده شده است:

الف. افق و لایه داخلى.
ب. افق و لایه خارجى که بیش تر شامل مسلمانهایى مى شود که در بیرون از جغرافیاى طبیعى جهان اسلام, زندگى مى کنند.
در هر دوى این لایه ها و افقها, دگرگونیها اساسى رخ داده است, هر چند دامنه و شدت دگرگونیها یکسان نیست. از شمار مهم ترین آن دگرگونیها, آموزشى شدن زندگى و زیستن است. ورود به زندگى اجتماعى و حتى در زندگى فردى و خصوصى, بدون آموزش دیدن و یاد گرفتن میسور نیست, آموزش مداوم و پیوسته, این معیار و ملاک از ساده ترین رفتار شروع مى شود و تا پیچیده ترین آن را پوشش مى دهد.
جامعه ها و سیستمهاى پیشرفته, پزشکان, مهندسان, مدیران, معلمان, استادان دانشگاه و… هر چند در رده هاى بالاى تخصص هم قرار داشته باشند, باز هم بایستى, به طور پیوسته دوره هاى معین را در همان رشته آموزش ببینند.
بدون تردید, تبدیل شدن آموزش به معیار و نیز همگانى شدن آن, بصیرت و بینش افراد را ارتقاء مى بخشد و دگرگونیهاى بنیادین در اندیشه ها و انگیزه ها پدیدار مى سازد و به پیرو آن جایگزینیها و دگرگونیهاى گسترده در بافته هاى اجتماعى و ساختارها به وجود مى آید. به طور طبیعى با گذشت هر روز, جمعیت عامى و بى سواد و ناآگاه کاهش مى یابد و در برابر, بر شمار باسوادان و آگاهان افزوده مى شود که در قالب گروه هاى تخصصى نمود مى یابند و این روانه را نباید و نمى توان وا ایستاند.
روحانیت, بویژه روحانیت شیعه, تا کنون در پدیدآوردن پیوند و زمینه سازیهاى لازم براى نزدیک شدن با عوام مردم و رساندن پیام دین به زبان ساده به آنان, بسیار موفق بوده است. البته این بدان معنى نیست که این طبقه, مخاطبان اصلى روحانیت بوده باشد و چنین کارکردى نیز دگرگون ناپذیر است; بلکه منظوراین است که تا کنون چون بدنه اصلى جامعه را عوام تشکیل مى داد , روحانیت به آسانى توانست وظیفه خود را در نقش هدایت گرى, در بین آنان ایفا کند; اما امروز بدنه جامعه, دستخوش دگرگونیهاى ژرف شده و بدنه اصلى جامعه را عوام تشکیل نمى دهند که تحصیل کردگان, رو به فزونى اند. روحانیت وظیفه دارد چتر هدایت گرى خود را با در نظر گرفتن دگرگونیهاى زمانى و مردمى بگستراند و خدمات فکرى, فرهنگى, عقیدتى, سازوار با زمان و دگرگونیهاى فکرى مردم, ارائه دهد و گرنه از مردم جدا خواهد افتاد. براى این مهم, ناگزیر از پیوند با گروه هاى فرهنگى و فکرى و گروه هاى اثرگذار است.
این پیوند و نزدیکى فکرى, فرهنگى و عقیدتى, هنگامى عملگر شده و دستاور شایسته و درخورى را در پى خواهد داشت که زبان مفاهیم, ارزشها و روشهاى هر کدام از سوى نهاد روحانیت شناخته شود و با چنین ابزارى, حوزویان وارد داد و ستد با دیگر گروه هاى فکرى و فرهنگى اثرگذار بشوند. و تنها در این ایستاراست که جریان دو سویه پدید مى آید. لازمه انجام درست و دقیق این رسالت آن است که در نهاد حوزه دگرگونیهاى ژرفى پدید آید و براى تعالى فکرى حوزویان و طلاب مستعد, سرمایه گذارى بشود. بى گمان این گونه آمادگى و ساز و برگ برگیرى برابر است با چندکاره شدن حوزه.
پیامبر عظیم الشأن اسلام, نماد جامع پیوند یاد شده بود . پس از تشکیل دولت بر دامنه آن نیز افزود. و از این راه زمینه هاى نفوذ, جذب و فراخوانى به اسلام را فراهم آورد. ایشان با کودکان, زنان, سالخوردگان, جوانان, صاحبان صنعت و حرفه, تجار و بازاریان, دانشمندان, سیاست پیشگان, ثروت مندان, فقیران و مستضعفین جامعه معاشرت و پیوند داشت. از این روى, در همان دوران حیات پربرکت ایشان, یاوران و باورمندان حضرت را گروه هاى گوناگون یاد شده تشکیل مى داد. و راز موفقیت ایشان در این تعامل نیز, همانا روشى بود که در آن زبان, روش و مفاهیم و گنجاییهاى هر کدام نگهداشته و به کار بسته مى شد. از این روى, مى فرمود:

(انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس على قدر عقولهم)16

این قدر عقول, دامنه سازوکار بس گسترده دارد. و در جهان امروز, پیوند با آدمیان و مخاطبان, از هر گروه و با طرز تفکر هاى گوناگون با روش پیوند و تعامل پیش گفته, مصداق واقعى قدر عقولهم ,به حقیقت مى پیوندد. به این ترتیب, انبیاء ساز و کار جامع کارآمدى در جهت ارتباط و تعامل با آدمیان فرا روى ما, بویژه عالمان دین و نهاد حوزه گذارده است. و نهاد حوزه و روحانیت, با به کار گیرى آن مى تواند همپاى دگرگونیهاى روز, بلکه پیشاپیش آن, گام بردارد و با گروه هاى فکرى و صاحب مهارت, فن و دانش که هر روز بر شمارشان نیز افزوده مى شود, داد و ستد سازنده داشته باشد; یعنى با نیروها و بخشهاى نقش آفرین و اثرگذار و فکرساز جامعه و در این صورت, روحانیت متهم به عوام زدگى نخواهد شد و در دامن گسترى علم و تکنولوژى و فلسفه ها و هنرهاى نوین و مدرن, به حاشیه رانده نخواهد شد و دین و آیین ناب اسلامى در کوران به حاشیه رانى روحانیت, از گردونه اداره فکرى جامعه و هرم اندیشه بر کنار نخواهد ماند بلکه با حضور روشن و پر فروغ در متن جامعه همچنان کارساز و گره گشا باقى خواهد ماند, و به این ترتیب پیامبر اسلام(ص) نیز چندبعدى, نه تک سویه در جامعه دینى و در نهاد حوزه حضور خواهد داشت.

3. پژوهشها و عملیات کاربردى: یکى از ساز وکارهایى که یک نهاد و حتى فرد را چندکاره مى سازد و یا دست کم زمینه مناسبى را براى آن مهم فراهم مى آورد, گسترش و نهادینه شدن پژوهشها و عملیات کاربردى است. چون این گونه تلاشهاى زنجیره اى از مجموعه کارهاى مهارتى, نهادى, معرفتى … زیر را مى طلبد که چونان مؤلفه هاى ساختارى و کارکردى آن عمل مى کند, به حقیقت پیوستن این مؤلفه ها, برابر است با تولد چند کارگى. از شمار آنهاست:
1. آمار: مجموعه کارها و تلاشهاى کاربردى که براى هدفى خاص انجام مى گیرد, به آمار وابسته است. آمار هم دانش و هم مهارت ویژه اى است که باید آموخت. بنابراین وجود یک مرکز آمار در حوزه لازم و ضرورى است. و این افزوده شدن دانش و مهارتى نوین را در حوزه در پى دارد.
2 .بانک و پایانه اطلاعاتى: بانک و پایانه اطلاعاتى براى هر گونه تلاش و کوشش کاربردى لازم است. و بانک و پایانه اطلاعاتى, هنگامى عملیاتى مى گردد و پدید مى آید که مجموعه اى از عملیات, ذخیره سازى, جمع آورى, پردازش, توزیع و حتى تولید صورت بگیرد. از سوى دیگر, مجموعه کارهاى نام برده به تخصصهاى گوناگون نیازمند است.
هرگاه چنین کارهایى در حوزه اعتبار پیدا بکند و نهاد حوزه مسؤولیت پیدایى گسترش آنها را به عهده بگیرد,ـ که جهت کاربردى سازى تلاشهاى خود ناگزیر از آن نیز هست ـ ناگزیر از گسترش و تولید تخصصهاى سازوار هر کدام است. و این توسعه و تولید, همانا نهال چندکارگى را در حوزه رویانیده و به درخت تناور دگر مى کند. روحانیت و حوزه به طور طبیعى به سوى چند کارگى حرکت خواهد کرد.

3. گسترش کوشش هاى بالینى و کلینیکى در راستاى رسالت ها.
4. وجود کانون فکرى که کار ویژه اش را تئوریزه سازى, اعتبا ر بخشى و تولید تفکر و اندیشه کاربردى و کارکردى مى سازد. جهت کاربردى سازى عملیات در حوزه ها لازم و ضرورى مى نماید. به طور طبیعى چنین کانون طیفى از نیروهاى انسانى را لازم داشته و مى پروراند.
5. سبک شناسى ـ سبک سازى: از شمار عملیاتى که به کاربردى سازى کوششها در مقیاس بزرگى یارى مى رساند, تولید و به وجود آوردن سبک است که در واقع, به کوشش سیستماتیک مى انجامد که پیش نیاز اصلى آن اندیشیدن سیستماتیک است. روشن است که عملیات سبکى و سیستمى ضریبِ کارآمدیش بسیار بالاست. چون شایستگى پیاده شدن و کاربردى شدن را در حوزه ها و ساحتهاى گوناگون حقوقى, سیاسى, اجتماعى و… دارد. و افزون براین, برایندش در خور پیش بینى و سنجش پذیر است. از این روى, دیده شده که هنر, فلسفه, علم, معرفت, مدیریت, ادبیات, عرفان و غیره که از سبک ویژه برخوردارند, کارکردهاى دراز دامن داشته اند. در اساس دین, به گونه اى سبک ویژه است که اعتبار کاربردى در آن بسیار پررنگ است. به همین خاطر, بیش تر انبیاى الهى, بویژه حضرت ابراهیم و محمد(ص) هنگامى که با مخالفان و دشمنان رو به رو مى شوند, ویژگى کاربردى بودن دین توحید را به رخ آنان مى کشند و مى فرمایند:

(خدایى که توان هیچ کارى ندارد و گره از مشکلات انسان نمى گشاید… ارزش پرستش ندارد.)

در حوزه هاى علمیه بفرموده استاد مطهرى, سخن از سیره پیامبر به معناى رفتار ایشان رفته است و لیک متأسفانه سبک رفتار, گفتار وکردار حضرت در ساحتهاى مختلف کاویده نشده است. و حال این که سبک شناسى پیامبر(ص) الگوهاى زیستى ـ کاربردى فراوانى را پیش روى ما قرار خواهد داد, بنابراین, سبک شناسى پیامبر(ص) از سوى حوزه هاى علمیه این نهاد را در سبک سازى کمک مى کند. و از سوى دیگر, رفتن به سوى سبک سازى, بویژه در جهان پیشرفته امروز و براى چنین سپهرى, توان مندیهاى هنرى, اخلاقى, معرفتى, فنى, ساختارى, حقوقى و… لازم دارد که در صورت مجهز شدن حوزه به آنها, در عمل نهاد حوزه و نیروى انسانى آن را به چند کاره شدن فرا مى خواند. بنابراین, سبک سازى و سبک شناسى پیامبر اعظم (ص) از سازوکارهاى پر اثر توسعه چندکارگى در نهاد حوزه است.
آ ن چه در این جستار درباره سازوکارها و یا راهکارهاى چندسویه نگرى و چندکارگى در نهاد حوزه بیان گردید, نخست آن که ساز و کارها, با توجه به شرایط دنیاى معاصر و جهان پیشرفته کنونى تبیین و پیشنهاد شده است.
دو دیگر این ساز و کار ها پایان کار نیست, بلکه در خور و شایستگى دگرگونى, افزایش و کاهش و تکامل را دارند. لیک به نظر مى رسد ساز و کارهاى یاد شده براى چندسویه نگرى و چندکاره بودن حوزه و عالمان دین و این که آنها را در انجام رسالت بزرگى که به عهده دارند, بسیار دستگیر و یارى رسان است, بس ضرورى و حیاتى است. به عبارت دیگر, حوزه ها را از تک بعدى نگرى به پیامبر (ص) بیرون آورده و به روانه چندبعدى نگرى به شخصیت همه جانبه آن حضرت سرعت و شتاب مى بخشد.
در پایان به طور گذرا به پیامدهاى راه گشا و سازنده چندسویه نگرى از سوى حوزه ها اشاره مى کنیم.
1. حضور و مشارکت محسوس و پرفروغ حوزه هاى علمیه و عالمان دین را در حوزه هاى عمومى برمى آورد.
2. توانایى کار و کوشش را براى حوزویان در بازارهاى گسترده و گوناگون فکرى و فرهنگى فراهم مى آورد.
3. عالمان دین و نهاد حوزه را در عرضه و تولید الگوهاى رفتارى و معرفتى کارآمد و توانا مى سازد.
4. نقش و جایگاه بلند عالمان دین وحوزه ها را در فرایند تولید اندیشه ها و باورهاى جهان شمول و نیز روانه فرهنگ و تمدن ساز ى جهانى تقویت و توسعه مى دهد.

 
پى نوشتها:
1. الکافى, محمدبن یعقوب کلینى; ج1/ 26حدیث 28; / 12, حدیث 19, دارالکتب الاسلامیه, تهران, 1365ش; مستدرک الوسائل الشیعه, محدث نورى, ج11/ 209 و 210, مؤسسه آل البیت لاحیاالتراث, 1408ق.
2. ولایت فقیه, امام خمینى/ 80, انتشارات آزادى, قم.
3. اسلام و مبانى قدرت, على عبدالرزاق, ترجمه امیر رضایى, قصیده سرا, تهران, 1380; اصول الحکم, محمد عماره, دارالشروق, قاهره, 1997م.
4. آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء, مهدى بازرگان, 61 ـ 64.
5. وسائل الشیعه, حر عاملى, ج11/ 35, باب 13, احادیث 1 الى 17, مکتبة الاسلامیه, تهران. جهت ارزیابى, تحلیل و نقد این روایات ر. ک: مبانى فقهى حکومت اسلامى, شیخ حسینعلى منتظرى , ترجمه محمد صلواتى, 333 ـ 397, مؤسسه کیهان, 1367.
6. صحیفه نور, رهنمودهاى امام خمینى, ج20/ 111; ج 21/8.
7. پیش گرفتن چنین سیاستى را در پیمان گلستان و ترکمنچاى که در نتیجه آن, بخشى از خاک ایران به روس واگذار مى شود مى بینیم. پاره اى از سیاست مداران و قلم به دستان سیاسى آن دوران علماى دین را در بستن این دو پیمان مقصر دانسته اند. از جمله در کتاب روضة الصفاى ناصرى, رضاقلى خان هدایت, در ضمن گرامى داشت و تکریم علماى دین, آنان را مقصر برمى شمرد. به طور طبیعى چنین پیشامدها و سیاستهایى در کناره گیرى علما از حکومت بى تأثیر نبوده است. جهت مطالعه بیش تر رجوع شود به: مجله فرهنگ اندیشه 8(ویژه روحانیت و حوزه) سال دوم, شماره هفتم/ 1382; دین و دولت در ایران (نقش علما در دوره قاجار), حامد الگار, ابوالقاسم سرى, توس, تهران, 1369.
8. اقتصاد و جامعه, ماکس وبر/ 1147.
9. صحیفه نور, ج17/102.
10. بایستگیهاى حوزه از نگاه رهبرى/ 36 - 41 شوراى برنامه ریزى مدیریت حوزه علمیه خراسان , مشهد 1376.
11. همان / 17, سخنان مقام معظم رهبرى در جمع نخبگان حوزه علمیه قم, آذرماه 1374.
12. نشریه نامه شماره 9/ 51 ـ 57.
13. بایستگیهاى حوزه از نگاه رهبرى/ 47, سخنرانى مقام معظم رهبرى در دیدار با طلاب حوزه علمیه مشهد, تیرماه 76.
14 . صحیفه نور, ج8/ 171 ـ 172.
15. همان, ج21/100; جزوه منشور حوزویان/ 38.
16. المیزان, علامه طباطبایى, ج6/ 299, مؤسسة النشر الاسلامى; الکافى, ج1/23.