فمینیسم در غرب
معناى فمینیسم (Feminism): واژه فمینیسم, نخستین بار در سال 1837 میلادى وارد زبان فرانسه شد.1 بنابراین, این واژه در اصل فرانسوى است و ریشه آن Feminine به معناى ماده, زنانه, مؤنث و نیز Female به معناى جنس ماده, مؤنث و زن است.2 براى واژه فمینیسم, در زبان فارسى, برابرهاى گوناگونى پیشنهاد شده است: زن گرایى, زنانه نگرى, زن سالارى, زن ورى, زن محورى, زن مدارى, نهضت زنان, جانبدارى از حقوق زنان, عقیده به برابرى زن و مرد و…
اما فمینیسم در اصطلاح: درباره معناى اصطلاحى آراى اهل نظر, دچار پراکندى است.
زمانى که براى نخستین بار این واژه به دایره واژگان فرانسه وارد شد, فرهنگ لغت (رُبر) (Robert) در تعریف آن نوشت:
(فمینیسم یعنى آیینى که طرفدار گسترش حقوق و نقش زن در جامعه است.)3
بسیارى, فمینیسم را یک جنبش اجتماعى زنان دانسته اند, اما فمینیسم, هم ایدئولوژى است و هم جنبش اجتماعى. ایدئولوژى است, چون تأکید بر ارزش مساوى زنان, با مردان دارد و دست رد مى زند بر سینه ایدئولوژیهاى جنسیّت گرا و پست شمار زنان. فمینیسم, جنبش اجتماعى است, چون تلاش سازمان یافته اى است براى دگرگون کردن نظامهاى اجتماعى که به فرمانبرى زنان از مردان, تأکید مى ورزند و به آن ادامه مى دهند.4
خانم ربکا وست (Rebecca West) که خود از سردمداران فمینیسم است (1913) مى گوید:
(من خودم هیچ گاه نتوانسته ام بفهمم فمینیسم یعنى چه و فقط مى دانم هر وقت احساساتى را بیان مى کنم که مرا از آدمى شل و ول یا یک روسپى متمایز مى کند, به من مى گویند فمینیست.)5
به گفته خانم ژیل استفن سِن:
(فمینیسم, مجموعه اى از اندیشه هاى متحول و چنان پراکنده است که نمى توان نام ایدئولوژى به آن داد و در واقع احساس بى عدالتى از سوى زنانى است که از اعطاى برخى حقوق به مردان صرفاً به این دلیل که مرد هستند و محروم کردن زنان از آن حقوق به صرف این که زن هستند, آزرده خاطرند.)6
و از نظر خانم آدرین ریچ (Adrin Rich) نویسنده امریکایى:
(فمینیسم, از یک سو یک لقب پوچ و سبکسرانه به نظر مى رسد و از سویى به منزله نوعى اخلاق, روش شناسى و یا یک طریقه پیچیده تفکر و عمل درباره شرایط زندگى است.)7
خانم مارلین فرنچ مى نویسد:
(من نهضت برابرى زن و مرد (فمینیسم) را به هر گونه کوششى براى پیشرفت و بهبود سرنوشت زنان از طریق ایجاد همبستگى و دیدگاهى که زن از طریق آن دیده مى شود, اطلاق مى کنم.)8
سرانجام, نیکلاس دیویدسن در این باره مى گوید:
(فمینیسم در بهترین معناى آن, یعنى علاقه بسیار به رفاه زنان و بهبود شرایط زنان از طریق فعالیتهاى اجتماعى گوناگون.)
نماى کلى
بسیارى از تاریخ نگاران, از جمله ویل دورانت در تاریخ تمدن بر این نظرند که در آغاز شکل گیرى اجتماعها و گروه هاى بشرى, یا دیرینه سنگى, نظام مادرسالارى حاکم بوده است. زن, در جایگاه مادر و کسى که پایندگى و دوام نسل بشر را پایندان است, احترام ویژه اى در خانواده داشته و دیگر کسان, از جمله شوهر و فرزندان, خود را فرمانبر او مى دانسته اند.9 آن چه را باستان شناسان کشف کرده اند, مانند نگارها و سنگ نبشته هاى کهن از الهه ها رساننده چنین معنایى است.
اما کشفهاى دیگرى هم باستان شناسان داشته اند که خلاف این عقیده را نشان مى دهد.10
جان استوارت میل چنین دوره اى را در تاریخ بشر رد مى کند و همواره مردان را چیره مى داند که در تمام تاریخ, زمام امور را در دست داشته اند.11 شمارى هم حاکم نبودن و چیره نبودن مردان را در آن دوره از تاریخ بشرى تأیید مى کنند و حاکمیت مادرسالارى را به معناى برقرارى حقوق یک سان مى دانند, نه این که زنان جنسیّت یا گرایشهاى جنسى, قدرت زاد و ولد, اندیشه ها و رفتارهاى مردان را محدود کرده باشند.12
به هر حال, از حدود 5 ـ4هزار سال پیش و به قولى هشت هزار سال پیش,13 کفّه به سود حاکمیت مردان دگرگونى یافت:14
(برحسب نظر یک مورخ برجسته مذاهب, دو کشف اساسى منشأ پیدایش مذاهب پدر بوده است: نخست شناخت و اهلى کردن حیوانات, امکان کشف نقش فرد مذکر را در تولیدمثل فراهم آورد و پس از آن وقتى که خیش اختراع و توسط مردان جایگزین کج بیل زنان شد, مفهوم آلت تناسلى مرد را به خود گرفت که وسیله براى آماده کردن زمین به منظور حاصلخیز کردن آن است, اعتقادى که احتمالاً محصول کشف نقش مرد در تولیدمثل بوده است. آخرین قدم با پیدایش مفهوم خداى قادر مطلق در ادیان پدر سالار برداشته مى شود….)15
آندره میشل, تأکید مى کند که نوشته هاى تاریخى, بیش تر, به قلم مردان طرفدار مردسالارى نگاشته شده است, از این روى, درباره سرگذشت و بوده و هست تاریخى زنان, چندان درخور اعتماد نیستند. پس باید به کتابهاى تاریخى که کم تر به پیشداوریهاى مردسالارانه آلوده است, گرچه اندک شمارند, روى آورد; همانند نوشته هاى خانم الیزبولدینگ.
از نظر فمینیستها, اکنون باید تلاش ورزید تا این حقوق از دست رفته, به آنان بازگردانده شود و تنها در این صورت است که جامعه اى عادلانه و انسانى خواهیم داشت.
شمارى از فمینیستها, مردان را دشمن خود مى پندارند و ورود آنان را به جرگه خود نمى پذیرند و بر این پندارند که جنبشهاى فمینیستى, براى حفظ اصالت خود و جلوگیرى از کژراهه روى آن, باید از وجود مردان پاک و به دور بمانند.
اما شمارى دیگر, همراهى آنان را در پیروزى فمینیسم لازم مى دانند و بنابراین, برابر این نظر, هر فمینیستى ناگزیر, از جنس زن نیست, بلکه مى توان مردانِ باورمند به این مرام و ایده را نیز (فمینیست) دانست. از باب نمونه, مى توان در دنیاى غرب از جان استوارت میل, فیلسوف بلند پایه انگلیسى نام برد که با کتاب خود به نام: کنیزک کردن زنان,16 کمک شایان و اثرگذارى در پیشبرد نهضت فمینیسم در غرب انجام داد.
از نظر فمینیستها جامعه مردسالار, سازمان گیرنده و همبسته از رویاروییهاى دو قطبى است که از سوى مردان ارزش گذارى شده است; مانند: فرهنگ ـ طبیعت, عقل ـ عاطفه, عمومى ـ خصوصى و مذکر ـ مؤنث. ردیف نخست این جفتها در کنار هم قرار مى گیرند, یعنى فرهنگ و عقل از آنِ مردان است که آن را در حوزه عمومى به کار مى بندند و طبیعت و عاطفه از آنِ زنان است که در حیطه زندگى شخصى و خانوادگى آنها را به کار مى گیرند.
فمینیسم در برابر این تفکر قرار گرفته و قداست مرد ساخته این اندیشه ها را به زیر سؤال کشیده و خواستار برداشتن مرزبندیهاى جنسیتى در زاویه هاى مختلف هنرى, سیاسى, اجتماعى, اقتصادى و… است.
پیش از این, یادآور شدیم که: ادعاى فمینیسم این است که ظهور و بروزش دو بُعد دارد و در دو چشم انداز مطرح شده و مى شود: هم از چشم انداز ایدئولوژى و هم از چشم انداز جنبش سیاسى و اجتماعى.
از چشم انداز ایدئولوژیک, بر این ادعاست که مردان به جهان و انسان نگاهى یک سویه, یعنى نگاهى مردانه داشته اند. از این روى تاریخ, هنر, ادبیات, دین, فلسفه, سیاست و اقتصاد را از چشم انداز خویش ساخته و پرداخته اند و از این رو هم نگاه مردانه خود را بر زنان بار کرده اند و هم انسان و از جمله مردان را از دیدى زنانه که بخش دیگرى از انسانیّت است, محروم ساخته اند. سرانجام, به خاطر برخوردارى از قدرت به ناروا, چنین وانموده اند که زنان شایستگى ورود به عرصه هاى گوناگون اجتماعى, فرهنگى و سیاسى را ندارند.
فمینیستها در برابر این نگرش و نگاه, به تلاش برخاستند تا با ورود به عرصه هاى گوناگون دانشهاى عقلى و دانشهاى تجربى: فلسفه, جامعه شناسى, روان شناسى, پزشکى, تاریخ نگارى و… دید زنانه اى از واقعیتها هستى و اجتماع و انسان ارائه کنند. نتیجه چنین نگرشى (ظهور جنبشهاى سیاسى و اجتماعى زنان) است.
در پاره اى از دائرةالمعارفهاى فلسفى مى توان بحثهاى جدیدى با عنوان: (معرفت شناسى فمینیستیک) (Feministic Epistemology) را نشان داد.17
در گزاره هاى بیولوژیک و پزشکى نیز کتابهاى بسیارى از سوى فمینیستها ارائه شده است که مى توان به کتاب (زنان, جنون و پزشکى) به قلم دنیز راسل اشاره کرد که خانم فرزانه طاهرى آن را به فارسى ترجمه کرده است.18
در زمینه جامعه شناسى و روان شناسى آثار بیش ترى مى توان یافت.
از نخستین کسانى که به دفاع از فمینیستها پرداخت و براى شناساندن آنان, وارد عمل شد, جان استوارت میل (1873ـ1806) (John Stuart Mill) فیلسوف مشهور انگلیسى است که در کتاب (کنیزک کردن زنان) به نظر خود از ستم مردان به زنان در طول تاریخ پرده برداشته و مدعى است که اگر در طول تاریخ در میان زنان, در مَثَل ریاضیدان, نقاش, پزشک و فیلسوف مهم, برجسته و نامورى که همپایه بوعلى و میکل آنژ و ارسطو و مانند آنان باشند, نداشته ایم, نه به دلیل ناتوانى طبیعى هوشى و نداشتن استعداد در این زمینه ها بوده است, بلکه به دلیل این بوده که در طول تاریخ هیچ گاه جامعه مجالهاى آموزشى و تربیتى کافى را در اختیار آنان نگذاشته و با حضور زنان در عرصه هاى گوناگون اجتماعى, علمى, سیاسى و… مخالفت کرده است.
خانم سیمون دوبوار19 (Simon de Beewvoir, 1908-1986) نویسنده مشهور فرانسوى اثر مشهور خود: (جنس دوم) (Second Sex) را در سال 1949 در همین زمینه منتشر کرد. به نظر او:
(زن, زن زاده نمى شود, بلکه زن مى شود. هیچ سرنوشت زیستى, روانى و اقتصادى سیمایى را که ماده انسانى و متن جامعه به خود مى گیرد, تبیین نمى کند. تمامت تمدن است که این محصول واسط میان نر و اخته را که مؤنث خوانده مى شود, پدید مى آورد. تنها دخالت کس دیگر مى تواند فردى را چون یک (دیگرى) جلوه دهد.)20
دو بوار, در کتاب خود به بخشهاى گوناگون دوران زندگى زنان, مانند آموزش, کودکى, جوانى, مادرى و به حالتهایى چون عشق, خود فریفتگى و روسپى گرى زنان مى پردازد و سعى دارد نشان دهد که زن در این دوره ها و حالتها, نقش جنس دوم بودن را در اثر واداشتن, ویژگیها و زمینه هاى محیط مى پذیرد وگرنه در اصل و طبیعت خود انسان کاملى است که فرقى با مردان ندارد و سزاوار حقوق مساوى با آنان است. به نظر او, نقش مادر مانند نقش همسر جزئى از موهومات است که براى به بند کشیدن و زندانى کردن او در خانه و گرفتن آزادى او به کار مى رود. از این روى پیشنهاد مى کند: کودکان به گونه گروهى پرورش یابند.
از دید او عشق خطرى بزرگ براى زنان است که سبب خوارى و وابستگى مى شود. وى تنها راه را براى آزادى زن, فرار او از پذیرش نقشهاى سنّتى زنانه و داشتن استقلال مالى, کار و آزادى از بندهاى نظامِ مردسالارى مى داند.
او اگرچه زن را از نظر بیولوژیک در مواردى ناچار به پذیرش نقشهایى مى داند, اما آن را معیار مهمى براى جنس دوم شدن نمى داند.
در هر حال, مى بینیم که فمینیستها با تمام توان علمى خود, در پى دگرگون کردن نقشهاى زنان و به گمان خود, به دفاع از حقوق پایمال شده خود و گرفتن و به دست آوردن امتیازهاى مساوى با مردان برآمده و توانسته اند پیروزیهاى بسیارى را در این مبارزه به چنگ آورند.
در این جا, براى آشنایى بیش تر با سیر این مبارزه ها, به گونه فشرده و خلاصه, تاریخچه جنبش فمینیستى را از نظر مى گذرانیم:
تاریخچه جنبشهاى فمینیستى
شمارى بر این نظرند: فمینیسم به یک معنى در سرتاسر تاریخ وجود داشته است; یعنى همواره زنان از فرودستى خود و چیرگى مردان شکایت داشته و مقاومتهایى از خود بروز مى داده اند.
گذشته از این کلى گویى, باید پیدایى نخستین بارقه هاى اندیشه فمینیسم را, دستاورد دوران رنسانس, یعنى از قرن پانزده به بعد در اروپا دانست. تاریخ نگاران, سده هاى میانه را بدترین دوران دورافتادگى و خاموشى زنان مى دانند. در سده هاى میانه, بزرگان کلیسا به نام دین و حاکمیت الهى همدست با حکومتهاى جابر, هرگونه آزادى خواهى و ظهور اندیشه هاى نو را براى زن و مرد برنمى تابیدند و آن دو را سرکوب مى کردند. این رویارویى از دیدگاه هاى تاریخى برمى خاست که بر ذهن و فکر بزرگان و اندیشه وران مسیحیت, سایه افکنده بود:
سنت جروم (Saint Jerome) از جاه مندان و اهل اعتبار و جایگاه در عرصه هاى فرهنگى و دینى مسیحیت در قرن چهارم میلادى بر این نظر است:
(زن دروازه شیطان است, معبر شر است و تباهى, نیش مار یا اهرمن و در یک کلمه شىء مخاطره آمیزى است.)
توماس اکونیاس (Thomas Aquinas) (1274ـ 1225) از متکلمان برجسته و نامور مسیحى مى گوید:
(زن براى کمک به مرد آفریده شده و یگانه نقش او حاملگى است.)21
سنت اگوستین (At. Augustine) دیگر متکلم بزرگ مسیحى گفته است:
(زن حیوانى سست, کینه ورز و سرشار از بدى است; او سرمنشأ تمام جرّ و بحثها, مباحثات و بى عدالتى هاست.)22
در قرنهاى پانزدهم و شانزدهم تنگناها و زورگوییهاى کلیسا علیه زنان شدت یافت و آنان را در خانه و خانه دارى, شهر بند کردند. حتى در سال 1547 اجتماع زنان براى سخن گفتن و به قول کلیسا ورّاجى, از سوى حکومت ممنوع شد. این فشارها, تنگناها, تاریک فکریها و رفتارهاى نابخردانه, زمینه ها را براى برخوردها و اعتراضهاى زنان فراهم مى آورد. ظهور ژاندارک را در عرصه هاى اجتماعى و نظامى فرانسه, که گویا به معناى اعلام توان زنان در نقش آفرینى هاى گوناگون اجتماعى است, مى توان تذکرى براى زنان دانست.
خانم مارى دوگورنه (1645ـ1566) دخترخوانده مونتى, رساله (برابرى زنان و مردان و شکوه زنان) را نقد کرد که اوج عصیان علیه نابرابریهاى زن و مرد دانسته شده است.
در سده هاى هفدهم و هجدهم, مبارزه ها, رویاروییها و عرصه داریهاى زنان گسترده تر مى شود, اما هنوز پیروزیها کم و تنگناها, حد و مرزهاى نفس گیر, بسیار است.
در انگلستان مرى ولستون کرافت (1797ـ1759, Mary Wollstonecraft) با الهام از انقلاب فرانسه, مقاله اى فمینیستى با عنوان: (دفاع از حقوق زنان) نشر داد. (1792) وى در این مقاله, به تنگناهاى آموزشى دختران خرده گرفت و از نارواییهایى که بر این جنس روا داشته مى شد, بسیار شکوه کرد. در همین زمان, ژان ژاک روسو دانشمند نامدار فرانسوى (1778ـ1712) مى گفت: مى توان از طبیعت زنانه مدد گرفت و نقش زنان را به کلفتى خانه و شوهردارى کاهش داد.
ولستون کرافت فریاد مى زد:
(وقت آن است که انقلاب در سوى زنانه پدید آید و عزت و شرافت را به زنان بازگرداند.)
در این کشور (انگلستان) دانشمندان بنامى, همچون ویلیام تامپسون; بویژه جان استوارت میل از حقوق زنان عالمانه خردمندانه به دفاع برخاستند.
استوارت میل در سال 1865 به بالاترین مجلس قانونگذارى انگلیس راه یافت و لایحه اى را مبنى بر ورود زنان به مجلس و امور حکومتى پیشنهاد داد که رد شد و پس از پنجاه سال, سرانجام, به تصویب رسید.
در امریکا, فلورا تریستا (Flora Trista) اتحاد نظرى فمینیسم و سوسیالیسم را پدید آورد و از حقوق کارگران زن با نوشتن کتاب: (اتحادیه کارگرى) پشتیبانى کرد (1843).
در این دور دو مجله: نداى زنان و عقیده زنان, منتشر شد که خواهان حق رأى و نمایندگى مجلس براى زنان بودند (1848).
درخواست آزادى تجربه جنسى و ازدواج آزاد از دیگر درخواستهاى فمینیستهاى این دوره است. مبارزاتى براى انتخاب زنان به نمایندگى مجلس به راه افتاد (1841) که الیزابت کادى استانتون و لوکر سیامات, آن را هدایت مى کردند.
در آلمان کلارا زتکین (1933ـ1857, Clara Zetkin) و رزا لوکزامبورگ24 (1919ـ1871, Posa Luxemburg) از نقش آفرین ترین چهره هاى فمینیستى پایان قرن نوزده و آغاز قرن بیستم اند که در قالب سوسیال فمینیسم عمل مى کردند.
در فرانسه لوئیز میشل از رهبران فمینیستهاست که سرانجام محکوم به اعدام شد.
در پایان سده نوزدهم حرکت فمینیستى به این نتیجه رسید که پیروزى کامل زمانى به دست مى آید که زنان همه کشورها به یگانگى و همبستگى روى آورند. در همین جهت کنوانسیون مؤسس براى (شوراى بین المللى زنان) (ICW) در 1888 در واشنگتن تشکیل شد و در تاریخ 1899 نخستین گردهمایى بین المللى ICW در لندن با شرکت پنج هزار زن برگزار گردید و در آغاز قرن بیستم و قبل از جنگ جهانى اول, بخشهاى محلى آن در بعضى کشورها ایجاد شد.
در سالهاى 1901 شوراى ملى زنان فرانسوى (CNFF) در فرانسه تشکیل شد. در فاصله میان جنگ جهانى اول و دوم, زنان 21 کشور حق رأى به دست آوردند. از 1920 نلى روسل (Nelly Roussel) فمینیست فرانسوى, براى جدا کردن مسأله تولیدمثل از روابط جنسى تلاش کرد و به مادران فرزنددار (اعتصاب شکمها) را توصیه کرد و در این جهت, علیه قانون جلوگیرى از زاد و ولد بى رویه و کیفر انداختن جنین تلاش مى کرد.
با روى کار آمدن فاشیستها در آلمان, ایتالیا و اسپانیا, بر نقشهاى سنتى زنان تأکید شد. دولتمردان آلمانى, تمام زنان را از کارهاى عمومى, بیرون راندند. آنان فمینیسم را گونه اى فسق و فجور و هجوم به نظم طبیعى اشیاء به حساب مى آوردند.
در سال 1911 پیشنهاد کلارا زتکین در نامگذارى 8 مارس به روز جهانى زن پذیرفته شد.
در این روز سال 1907 زنان امریکا, براى به دست آوردن حقوقِ خود نمایشهاى سیاسى برپا کرده بودند.
در سال 1949 کتاب جنس دوم, از سیمون دوبوار نشر یافت. او تأکید کرده بود: آزادى زنان از شکم آغاز مى شود. از این روى در سالهاى 60 تا 80 پیروزیهاى فراوانى در جلوگیرى از زاد و ولد به دست آمد و در نتیجه در سال 1967 جلوگیرى از باردارى بى رویه, در فرانسه قانونى شد. از آن جا که روش جلوگیرى از باردارى به گونه دقیق و برنامه ریزى شده, هنوز وجود نداشت, فمینیستها در پى قانونى کردن انداختن جنین برآمدند و این در برابر کسانى بود که شعار مى دادند: (بگذارید زنده بمانند). فمینیستها موفق شدند انداختن جنین را در انگلستان (1967), امریکا (1973), فرانسه (1975), ایتالیا (1978) و… قانونى کنند.
در ایالات متحده امریکا در سال 1966 بتى فریدن (Betty Friedan), سازمان ملى زنان (NOW) را بنیاد گذارد و بدین وسیله بر هدفهاى فمینیستى پافشارى شد. از جمله اعلام شد: زنان نباید تنها در همسرى, مادرى, تبلیغات جنسى و روسپى گرى, نقش بیافرینند.
بنابراین معلوم مى شود که از نظر فمینیستها روسپى گرى نیز از کارهاى معتبر و مورد احترام بوده است.
در سال 1967 زنان مجرد جوان از NOW جدا شدند و جنبش آزادیبخش زنان WLM را بنیاد گذاردند که هدفهاى تندرَوانه ترى را دنبال مى کرد.
موج دوم فمینیسم, از دهه 60 میلادى به این سو ادامه دارد. این موج, از موج نخست که از نیمه قرن 19 تا حدود 1920 ادامه داشت, تندرَوانه تر عمل کرده است.
از سال 1975 تاکنون, سلسله کنفرانسهاى بین المللى زنان با تلاش فمینیستها و سازمان ملل متحد برگزار گردیده است. اجلاس مکزیکوسیتى, کپنهاک, نایروبى (1985) و پکن (1995) از این جمله است. کنفرانس جهانى زنان در سال 1995 با شعار (برابرى, توسعه و صلح) در سپتامبر آن سال (شهریور74) به مدت 20 روز برگزار گردید. این کنفرانس در دو بخش غیر دولتى برگزار شد. بخش غیر دولتى به مدت 9روز در شهر هوایرو (در نزدیکى پکن) برگزار شد. در این بخش, حدود چهل هزار تن از زنان سرتاسر جهان از 190 کشور حضور داشتند. از ایران, نزدیک به 50 نفر از سوى 29 سازمان غیر دولتى از جمله اقلیّتهاى مذهبى شرکت داشتند. در این جلسه ها پنج هزار کارگاه آموزشى شامل آموزش, سخنرانى, نمایشگاه, اجلاس رسمى و برنامه هاى هنرى برگزار گردید. در جلسه افتتاحیه, زنان همگى دست در دست هم, با (شرلى) خواننده سیاهپوست امریکایى, شعار مى دادند: (بازگشت به گذشته هرگز) (Never Turning Back) و (همه با هم به پیش, غیر ممکن ها ممکن مى شود.)25
در سال 1990 مارلین فرنچ (Marlin French) (جنگ علیه زنان) را منتشر کرد که از دید خود مظالم گوناگون علیه زنان در جهان را برشمرده است.26 در دو دهه اخیر خانم دکتر آندره میشل از مشهورترین فمینیستهاى معاصر جهان, در فرانسه, آثارى را در زمینه فمینیسم منتشر کرد. (پیکار با تبعیض جنسى)27 و (جنبش اجتماعى زنان)28 از آثار اوست.
در دو دهه اخیر شاخه هاى جدیدى در نهضت فمینیسم پدید آمده است. در این باره, پس از این سخن خواهیم گفت.
شاخه هاى گوناگون فمینیسم
از بحث در معناى فمینیسم به دست آمد, این مرام دامنه گسترده اى از گرایشهاى گوناگون در میان دفاع گران حقوق زنان را مى تواند در برگیرد. به دیگر سخن, کسانى که در پى پدید آوردن دگرگونى در وضع موجود زنان و هوادار رفع تبعیض از زنان هستند, مى توانند روشهاى گوناگونى را برگزینند. از این روى, در دو سه قرن پسین که از ظهور فمینیسم مى گذرد, گرایشهاى ناسانى در زادگاه فمینیسم, یعنى غرب پدید آمده است. در این جا با این گرایشها, یا شاخه ها, آشنایى اجمالى پیدا مى کنیم:
1. لیبرال فمینیسم: این گرایش, کم و بیش, زودتر از دیگر گرایشها, یعنى حدود سه قرن پیش در اروپا, پدید آمد. اندیشه و مرام لیبرالیسم, با رشد سرمایه دارى پدید آمد و در پى برابرى ذاتى انسانها, خواستار دموکراسى و آزادیهاى سیاسى بود و بر همین اساس علیه نظام سلطنتى شورید. در این میان, زنان اثر پذیرفته از لیبرالیسم, علیه دعاوى سلطه طلبانه مردان بر زنان به پا خاستند و به دنبال حقوق مساوى از جمله فراهم آورى زمینه هاى فراگیرى دانش و کار به گونه برابر براى مردان و زنان شدند. از نظر اینان, استقلال مالى, که راه اصلى آن به کار گرفتن و کار داشتنِ زنان است, مهم انگاشته مى شد و با این حال, نقش ازدواج و مادرى زنان را امرى مثبت و لازم شمرده مى شد و مى گفتند: مى توانیم از زنان موجوداتى عقلانى و شهروندانى آزاد بسازیم, تا همسران و مادران خوبى شوند. بر توانایى خردورى زنان تأکید کرده, عقب ماندگى را نتیجه بازداشتن و کوتاه کردن دست آنان از مجالها و فرصتهاى برابر با مردان در امور اجتماعى و علمى مى دانستند. از جامعه دو جنس (Androgyny) پشتیبانى مى کردند. در چنین جامعه اى, مردان و زنان صاحب ویژگیهاى مبالغه آمیز ناسازگار, انگاشته نمى شوند; یعنى در آنها ناسازگارى شدیدى بین ویژگیهاى منطقى بودن, مستقل, مهاجم, متهور, عقلانى و خوددار مردانه با ویژگیهاى درونگرا, وابسته, پرشور, ایثارگر و مهرورز زنانه نیست.
از سرامدان این گرایش, مى توان از مرى آستل (1731ـ1667) ـ به قولى نخستین فمینیست انگلیسى ـ مرى ولستون کرافت (1797ـ1759) از انگلستان, شارلوت آناپرکینزگ لیلمن (ـ1860) امریکایى و جان استوارت میل (1873ـ1806) فیلسوف انگلیسى و همسرش خانم هریت تیلور و بتى فریدن, نویسنده کتاب مهم (راز و رمز زنانگى) (1963) و احیاگر لیبرال فمینیسم در قرن بیستم, نام برد.
(در میان لیبرال فمینیستها, مواضع مختلفى در مقابل مطالب دینى گرفته مى شد. کسانى مانند لوکر تیامُت (Lucretia Mott) و سوزان آنتونى (Susan B. Antony) ـ هر دو امریکایى اند ـ بر این باور بودند که هیچ کس انجیل و مسیحیت را ترک و رها نمى کند, بلکه قراءت صحیحى از آموزه هاى انجیلى درباره خلقت خدا ارائه و از تساوى زنان در اجتماع حمایت مى کند. تنها شمار کمى از فمینیستهاى این دوره جرأت کردند و به انجیل و دین مسیحیت به عنوان مروّجان پدرسالارى حمله کردند. الیزابت کدى استانتون (Elizabeth Candy Stanton) که در سالهاى 8 ـ 1895 انجیل زنان را نوشت و ماتیلد اژوزلین گیج صاحب کتاب (زنان, کلیسا و حکومت) (1893) نه تنها ضد دین بودند, بلکه اظهار مى داشتند: به دین جدیدى که به طور اصولى با فمینیسم موافق باشد, نیازمندیم. این فکر توسط شارلوت پرکینز گیلمن با کتاب (دینِ مردان و دینِ زنان) (1923) رواج یافت.)29
جان استوارت میل هم در یک حکم کلى گفته بود:
(هرچند همه ادیان سخنان بسیارى در نفى نفس و خودستایى سروده اند, ولى همه آنها در عمل از نفسانیات و خودستاییها هم دفاع مى کنند… جوهر درونى تمام گفته هاى مسیح هم همین اعلام برابرى تمام انسانهاست; هرچند که روحانیون مسیحیت هیچ گاه در عمل آن را تعلیم نداده اند… زنان تحت تمکین حاکمیت مردان, که مورد تأیید همه ادیان هم قرار گرفته, در شدیدترین شرایط بیداد و خفقان هم از حق ابراز مخالفت و ناتمکینى محروم شده اند.)30
2. مارکسیسم فمینیسم: این گرایش در میانه قرن نوزدهم, براساس دیدگاه هاى بنیان گذاران مارکسیسم درباره زنان, همچون کارل مارکس (83 ـ 1818) و فردریک انگلس (95ـ1820) ظهور کرد. این گرایش, بویژه با فمینیسم لیبرال, که توجیه گر نظام سرمایه دارى و بورژوایى بوده, ناسازگارى و ناهمخوانى آشکارى داشت. انگلس با توجه به جایگاه زنان در نظام سرمایه دارى, مخالفِ تقسیم جنسیتى کار بوده و زنان را از این جهت مورد ستم سرمایه دارى مى داند. به نظر او نخستین شرط رهایى زن خانه دار, بازگشت او از خانه به عرصه هاى اجتماعى است. برابر این سخن, به نظر او براساس نظریه ماتریالیسم تاریخى, زن در دوران نخستین تاریخ (کمون اولیه) در اجتماع, حضورى نقش آفرین و پر تلاش داشت و از ستم ناشى از کارِ خانه و همسردارى و بچه دارى رها بود. مارکسیسم, تلاشِ زایشى زنان را نادیده مى گیرد و آن را بیش تر یک روند حیوانى مى داند. بنابراین, در این نظریه, نظام خانواده جایگاهى ندارد, بلکه خانواده را عاملى براى رشد سرمایه دارى و تربیت فرزندان در جهت سلطه پذیرى در اجتماع و مانع از کار تولیدى مفید از سوى زنان مى داند و با این حال ازدواج را نفى نمى کند.
به رغم این, در میان مارکسیستها مسأله زنان و فمینیسم, مسأله اى فرعى بوده است. آنان خواستار یگانگى و همدلى زنان و مردان در مبارزه طبقاتى بر ضد سرمایه دارى بودند و از زنان مى خواستند: از طرح مسأله زنان و بزرگ کردن آن تا هنگام محو نظام سرمایه دارى خوددارى ورزند. لنین در انقلاب بلشویکى 1917 در روسیه, طرفدار رهایى زنان از امور خانه بوده, از این روى, مهد کودکها, کودکستانها و غذاخوریهاى عمومى را براى آنان پدید آورد و فرو افکندن جنین را هم برایشان ممکن کرد. با چیرگى استالین (1953ـ1879) مسأله زنان نادیده گرفته شد. او در سال 1930 مسأله زنان را حل شده اعلام کرد, در حالى که در جامعه شوروى, پدرسالارى, نه تنها از میان نرفت, بلکه ژرف تر شد.
از مهم ترین نظریه پردازان و سرامدان این گرایش, مادام کولونتاى است که در انقلاب کمونیستى اکتبر 1917 تلاشِ زیادى داشت. او, آشکارا نظام خانواده را نفى کرد. هوسیانگ نینگ (1927ـ1879 و Ho Hsiang-ning) رهبر فمینیستهاى انقلابى چین کمونیست را نیز مى توان در این گرایش جاى داد. او در دهه 1920, سیاستهاى فمینیستى را در چین رهبرى کرد و نخستین کسى بود که موهایش را به نشانه استقلال زنان کوتاه کرد. او سپس رئیس افتخارى زنان چین شد.31
3. رادیکال فمینیسم: این گرایش در سال 1960 در امریکا پدید آمد. گروهى از زنان (جنبش آزادیبخش زنان) را بنیان گذاردند که خالى از مردان بود; زیرا از همدستى و همکارى مردان اطمینان نداشتند. اینان به افشاگرى بر ضد چیرگى جنسى در سازمانهاى مدعى صلح و عدالت پرداختند و در سال 1969 اعلامیه اى تند علیه مردان نشر دادند:
(زنان طبقه اى ستمکش اند… ما مردان را عامل ستمى مى دانیم که بر ما مى رود. برترى جنس مذکر اساسى ترین شکل سلطه است… همه مردان به زنان ستم کرده اند… ما نه انقلاب مى خواهیم و نه خواهان اصلاحات هستیم, تنها خواهان چیزى هستیم که براى زنان خوب باشد.)
این, فرازى از مانیفست گروهى به نام: جوراب قرمزها, در نیویورک بود.
از نظریه پردازان و سرامدان مهم این حرکت, خانم شولامیت فایرستون (Firestone Sholamith, 1945-) است که در سال 1971, دیالکتیک جنسیّت را نوشت که در آن از اندیشه هاى مارکسیستى وام گرفت. به نظر او, براى آزادى زنان انقلابى بیولوژیک لازم بود نه اقتصادى; یعنى زنان باید بر ابزار تولیدمثل, چیره شوند. به اعتقاد او تکنولوژى جدید مى تواند با پدید آوردن لقاح بدون آمیزش و پدید آوردن جنین بیرون از رحم, و پرورش کودکان در خارج از خانواده, زنان را از چیرگى مردان رهایى بخشد و جامعه را آزاد از نقشهاى بنا شده بر جنسیت, شکوفا کند.
از دیگر رهبران فکرى این جنبش, کیت میلت (ـ1934 و Kate Millett) است که در سال 1970 (سیاستهاى جنسى) (Sexual Politics) را نوشت. او مانند فایرستون جامعه اى مذکر ـ مؤنث ارائه مى کند که در آن تصاویر زنان و مردان در هویتى مشترک پیوند مى خورد; اما برخلاف او بر انقلاب جنسى تأکید مى کرد. او, تکنولوژى پیشرفته, یعنى (پایان ازدواج تک همسرى و ایدئولوژى مادر شدن) را مطرح کرد. در این صورت, پرورش دسته جمعى کودکان جاى خانواده خصوصى را مى گیرد. او بر آزادى گزینش و عمل جنسى با همجنس یا جنس مخالف صحّه مى گذاشت. اما فمینیستهاى همجنس گراى امریکایى بر همجنس بازى زنان تأکید دارند و پیوند جنسى با مردان را همدستى در ستم بر زنان مى دانند و مانند این است که با دشمن خود به بستر رفته اند. از این روى, در مقابل آنان شعار مى دادند:
(فمینیسم نظریه و شعار است و همجنس گرایى عمل.)
این شعار و مرام تاکنون همچنان ادامه دارد.32
آرمان رادیکال فمینیستها آرمان دوجنسى (Androggony) نیست; زیرا آرمان دو جنسى, آمیخته اى از ویژگیهاى مردانه و زنانه را دربر مى گیرد; در حالى که اینان, تنها زنان را داراى ویژگیهاى خوب و با ارزشى مى دانند. بنابراین, از شعارهاى اساسى آنان, یکى این است که: (آینده مؤنث است) (The Future is Female).
مونیک ویتیگ (Monique Wittig) اهل فرانسه, از نظریه پردازان مهم این گرایش است. او در کنفرانسِ جنس دوم در نیویورک (1972) گفت:
(مقولات مرد و زن, چیزى جز جعلیات کاریکاتوریستها و ساخته هاى فرهنگى نیست. زنان یک طبقه اند. زن نیز, مانند مرد مقوله اى سیاسى و اقتصادى است, نه مقوله اى ابدی… لذا هدف ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است; امّا نه با نابود کردن نسل مردان; بلکه از راه مبارزه سیاسى. وقتى طبقه مردان نابود شدند, طبقه زنان هم ناپدید مى شود, زیرا هیچ برده اى بدون ارباب وجود ندارد.)33
رادیکالها بر این نظرند باید بدیلى زنانه و فمینیستى را در عرصه ادبیات, تاریخ, موسیقى, معنویات, خدمات بهداشتى, جنسیت, کار و تکنولوژى ارائه کرد. از این رو تلاشهایى براى دگرگونى در لغت نامه زبان انگلیسى در امریکا جریان دارد و نیز تلاشهاى بسیارى در جهت تاریخ نگارى, روان شناسى, جامعه شناسى, پزشکى و… صورت گرفته و مى گیرد.
نظریه پرداز معروف فمینیسم, خانم سیمون دوبوار در جنس دوم, در جاى جاى اثر خود, دیدگاه هاى تند و رادیکالیِ خود را آورده است. دیدگاه هاى او در این کتاب, مورد استفاده دیگر گرایشهاى فمینیستى قرار گرفته است. او را در این کتاب, اثر پذیرفته از مارکسیسم مى دانند. با این حال, رادیکالها از دیدگاه هاى او بیش تر سود برده اند; زیرا به نظر او, نقشهاى جنسیّتیِ زنان, مانند: باردارى, شیردهى و خانه دارى به اسیرى و بردگى او کمک مى کنند و عشق زنان به مردان آنان را اسیر و ذلیل خواهد کرد.
پاره اى از دیدگاه هاى مرى آستل (1731ـ1667, Mary Astell) ـ فمینیست انگلیسى که به خاطر پاره اى عقایدش او را لیبرال فمینیست دانسته اند ـ نیز مى تواند پیش درآمد گرایش رادیکال فمینیسم در قرن بیستم به شمار آید, زیرا او زنان را اندرز مى داد تا از ازدواج خوددارى ورزند و خود را به دام جلوه گرى براى مردان نیندازند, بلکه ذهن شان را پرورش دهند و از زندگى به دور از وابستگى به مردان لذت ببرند.
4. سوسیال فمینیسم: این گرایش, وارث دو سنت سیاسى رادیکال فمینیسم و فمینیسم مارکسیستى و به دنبال درآمیختن این دو نظریه با هم است. پیدایش این نحله, مربوط به دهه 1970 است. اینها برخلاف رادیکالها, جداسازى زنان از مردان را بى ثمر و موجب از دست دادن متحد بالقوه; یعنى مردان مى دانستند که از نظر ایدئولوژى (سوسیالیسم) با آنها پیوند داشتند. شمارى از آنان براى مبارزه با پدرسالارى در جهت (دستمزد براى کار در خانه) تلاش کردند. این در حالى بود که دیگران با آن, به ناسازگارى برخاستند; زیرا آن را به معناى مشروعیت بخشیدن به تقسیم کار سنتى مى دانستند. به نظر آنان مبارزه طبقاتى و مبارزه براى زنان از هم جدایى ناپذیرند, زیرا چیرگى مردان و مردسالارى از امپریالیسم جدایى ناپذیرند. بر همین اساس بود که هایدى هارتمن اعلام کرد: نباید تنها بر پیروى زنان در حیطه اقتصاد تکیه کرد, بلکه در جبهه خانه نیز باید نبرد ادامه یابد وگرنه با گذر از امپریالیسم به نظام سوسیالیستى, پدرسالارى همچنان ادامه مى یابد.
جولیت میچل (ـ1940, Juliett Michel) از دیگر نظریه پردازان این نحله, مى گفت: ستم بر زنان را نمى توان تنها در جنبه هاى مادى شرح داد و باید در زوایاى روان کاوانه و فرهنگى آن نیز درک شود; یعنى زنان باید متوجه باشند که در سه جهت تحت ستم قرار دارند: تولیدمثل, نوع پرورش کودکان براى زندگى جامعه و بروز جنسیت خویش.
سیمون دوبوار, ابتدا خود را دفاع گر سوسیال فمینیسم مى دانست و از گرایش سوسیالیسم و مارکسیسم دفاع مى کرد. خود در این باره مى گوید:
(آن زمان فکر مى کردم مسأله زنان در ارتباط با مبارزه طبقاتى است و با دگرگون سازى کلى جامعه حل مى شود; اما اکنون متوجه شده ام که نباید در انتظار پیدایش جامعه سوسیالیستى بمانیم, بلکه باید براى بهبود شرایط کنونى زن مبارزه کنیم. از سویى حتى در کشورهاى سوسیالیست خبرى از برابرى زن و مرد نیست… در فعالیتهاى احزاب چپ گرا نیز همیشه کارهاى بى ارزش و کسالت بار به عهده زنان است…)34
او از سال 1972, به صف مبارزان رادیکال پیوست.
([سوسیالیستها] دیدگاه ضد دین را براساس نقد مارکسیستى از دین به عنوان ابزارى براى طبقه حاکم در جهت تخدیر کارگران, توسعه بخشیدند…)35
5. فمینیسم خانواده گرا: از اواخر دهه هفتاد و در دهه هشتاد میلادى, شمارى از زنان مانند بتى فریدن, جرمین گریر (ـ1939 و Germaine Greer) وجین بتکه الشتین (Jean Bethke Elshtain) آثارى را منتشر کردند که در آنها از فمینیسم خانواده گرا که بعدها به احیاى مادرى مشهور شد, دفاع کردند. آنان مى گفتند: مادر بودن با فمینیسم ناسازگار نیست, بلکه قابل جمع است. گریر, متولد استرالیا و رهبر جنبش آزادى زنان در استرالیا در کتاب (خواجه مؤنث) (The Female Eunuch) از جایگاه زن در اجتماع انتقاد کرد.36 (1971) او با ازدواج تک همسرى و شیوه خانواده هسته اى (زن و مرد و فرزندان) به ناسازگارى برخاست و از خانواده ریشه اى که چند نسل را در برمى گیرد (خانواده سنتى گسترده) و نیز از احیاى نیروى جنسى زنان پشتیبانى کرد. به نظر او رفتن در پى شور جنسى بى غل و غش زنان, آنان را به افرادى پر تحرک و خودساخته, بویژه در اتاق خواب تبدیل مى کند و این باعث از بین رفتن ناسانیها, غیر از ناسانیهاى روانى مى شود. اما او در سال 1984, جنسیت و سرنوشت را نوشت. این بار نیز از خانواده دفاع کرد, اما بر ناسانیهاى جنسى زن و مرد تأکید کرد و خانواده هسته اى را براى از بین بردن نیازهاى مهرورزانه زنان سفارش کرد. او با خرده گیرى از هیاهوها و جنجالهاى تندرَوانه و سر و صداهاى مسخره رادیکالها, خانواده را عرصه جدیدى براى فمینیسم تعریف کرد. بتى فریدن نیز (مرحله دوم) را نوشت (1981) که خط مشى جنسى را سبب دشمنى میان زن و مرد و منزوى شدن زنانى که در پى رضایت خاطر از راه مادر شدن هستند, دانست.
الشتین در (مرد عمومى, زن خصوصى) (1981) از زندگى خصوصى خانواده فرزند محور, دفاع کرد و مادر بودن را تلاش و حرکتى پیچیده, غنى, چند رویه, پر زحمت و شادى آفرین شمرد که امرى طبیعى, اجتماعى, نمادین و مهرورزانه است.
6. فمینیسم زن گرا37: این گرایش که دستاورد دو دهه اخیر است, زنان را همیشه, ناسان, بلکه برتر از مردان مى بیند. مذکرمحورى و نیز مذکر ـ مؤنث محورى را رد مى کند (دومى را به خاطر این که در بهترین حالت, فرآیند یکدستى بى بو و بى خاصیت است). زن گرایى (Pro-Womanism), ذات گراست و مدعى است که زنان به سبب نزدیکى ذاتى به طبیعت, بدن خویش و شرایط پرورش دهنده, داراى چگونگیهاى برتر از مردان اند و با این حال, فردگرایى و وسیله گرایى هم در انحصار مردان نیست. خانم مرى دالى (ـ1928 Mary Daly,) در کتاب خود38 بر این باور است, تنها در زمینه پذیرش ارزشهاى زنانه است که زنان پر شور و وحشى مى توانند, آرزوها و خواسته هاى طبیعى و بى پاسخ مانده خود را ظاهر کنند (1984).
7. اکوفمینیسم39: این گرایش, از گرایشهاى (محیط زیست گرایى) (Ecologism) است که در بیست سال اخیر پیدا شده است. اکوفمینیسم چشم اندازى است که شمارى از فمینیستها خواسته اند در آن آراى خود را به یکى از بینشهاى هوادار محیط زیست پیوند بزنند. اینان هوادار پیوند دادن بین نابرابرى جنسى و چیرگى بر طبیعت اند; یعنى دست اندازى مردان به زمین و به تاراج بردن منابع آن را با رفتارشان با زنان همانند مى کنند و ستایش گرا نقش زنان به عنوان (مادران زمین)اند. بسیارى از اینان, خواهان رهبرى جنبش سبزها هستند, هم به دلیل زیست شناختى و جایگاه فرمانبردارى که در تاریخ داشته اند که سبب نزدیکى بیش تر اینان به طبیعت شده است و هم این که شرکت زنان در جنبش سبزها آسان تر و با ثمرتر است. این جنبش در بدگمانى نسبت به روند نهادهاى دنیاى سیاست متعارف با فمینیسم, شریک است. به نظر اینان آینده زن و مرد تنها با پذیرش ارزشهاى زنانه تأمین مى شود.
این نظریه, همانندى زیادى با فمینیسم زن گرا دارد. خوب است بدانید در سال 1374 در ایران نیز گروهى به نام (جمعیت زنان مبارزه با آلودگى محیط زیست) سامان یافت. این جمعیت در اطلاعیه اى براى عضوگیرى آورده است:
(این امر, یعنى حفظ محیط زیست, تنها با مشارکت مردم و بویژه زنان امکان پذیر است.)40
شاید این حرکت, از (اکوفمینیسم) اثر پذیرفته باشد.
8. فمینیسم سیاهان: فمینیستها, همیشه ادّعاى خواهرى جهانى و تلاش براى کسب حقوق همه زنان جهان را داشته اند. اما شمارى از زنان سیاهپوست آنان را متهم کردند که این تنها ادعایى پوچ است و در عمل, ستم نژادى را علیه زنان سیاه تداوم بخشیده است.
بل هوکز (ـ1952) در زنان سیاه و فمینیسم (1981) سخن یاده شده را طرح کرد و در سال 1978 نیز دو نفر به نامهاى: کوم ـ کوم هاونى (Kum-Kum Bhavoni) و پراتیبا پارمر (Pratiba Parmer) در سیاستهاى فمینیستى معاصر: زنان و قدرت در بریتانیا, از ادعاى همانندى سخن به میان آوردند. در نتیجه, این حرکت, زمینه هاى رشد گروه هاى فمینیست سیاهپوست را فراهم کرد و به پراکندگى فمینیستها دامن زد.
9. فمینیسم پُست مدرن: مکتب فکرى پست مدرنیسم (Post-modernism) دستاورد اندیشه ها و نظریه پردازیهاى شمارى از فیلسوفان در سده هاى اخیر است. اندیشه ورانى همچون کانت, هیوم, نیچه و… با شک و تردیدافکنى در قدرت عقل در فهم حقیقت, مکتب مدرنیسم را که در چند قرن اخیر اندیشه غالب بوده است, به زیر سؤال بردند. این مکتب, در غرب و شرق رو به گسترش است و مى تواند دگرگونى مهمى را در فرهنگهاى مردم جهان پدید آورد. از جمله باورهاى دینى مردم را بر آنان سست و بى پایه جلوه دهد. وجه مشترک پست مدرن ها این است که عقاید پذیرفته شده را رد و ادعاى مدعیان شرح واقعیتهاى وجود را نفى مى کنند. به نظر آنان, هر مکتب فکرى که مدعى درک واقعیت در وجهى یک سان و یک پارچه باشد, گمراه کننده و ظاهر فریب است, زیرا واقعیت پیچیده تر از آن است که در یک روش (درست) براى دیدن جهان بگنجد.
برابر این مرام, این اشکال به فمینیستها هم وارد مى شود که در پى پدید آوردن یک مکتب فکرى خاص در دفاع از زنان هستند; زیرا روش آنان براى درک خویش چندگانه و گونه گون است. هویت هر زن از راه یک رشته عاملها و سببهایى درک مى شود که بر هم اثر گذارند, مانند: سن, قومیت, طبقه, نژاد, فرهنگ و جنسیت و تجربه. هر تلاشى براى کشاندنِ آنان به یک اردوگاه ایدئولوژیک واحد, بى فایده است. بنابراین فمینیستهاى پست مدرن که گفته مى شود: از دهه هفتاد میلادى به بعد ظهور کرده اند, بر این باورند به جاى دعوت زنان به یک مکتب واحد ـ همچون گرایشهایى که تا به حال ذکر شد ـ باید به آنان گفت: در ناسانیها و فرقهاى ذاتى بین زنان, ژرف بکاوند و با زبان و تفکر جدید درباره هویّت, خود را از معانى ستم گرانه مردان برهانند. و این یعنى نسبیّت که نتیجه اش ظهور فمینیسم به شمار و تعدادِ زنان عالم است. با چنین معنایى هر زنى, مى تواند فارغ از دیگر دیدگاه هاى فمینیستى و نیز فارغ از چارچوب ارزشهاى دینى و اخلاقى, منافع و حقوق خود را بازشناسد که در این صورت, درستى برداشت او براى خودش حفظ شده است. در صورت گسترش این دیدگاه, پراکندگى فمینیستها بیش از پیش خواهد بود.41
به همین خاطر است که حتى شمارى از فمینیستهاى ایرانى, از این گرایش به شدت انتقاد کرده, آن را خطرى براى کل حرکت فمینیستى مى دانند.42
فراز و فرودهاى فمینیسم
با نگاهى به خواسته ها و شعارهاى فمینیستها مى توان به محرومیتهاى زنان و علت پیدایش نهضتهاى فمینیستى پى برد. تا قبل از انقلاب صنعتى, زنان, بیش تر نان خور پدر یا شوهر بودند; از حق تجارت, مالکیت و گشایش حساب بانکى براى خویش, بازداشته مى شدند و همچنین از فراگیرى دانش و وارد شدن به مدارس و دانشگاه ها و کار در بیرون, ممنوع بودند. در امور گوناگون باید پیرو پدر و سپس شوهر مى بودند. در صورت جدایى از همسر, حقّى درباره فرزندان نداشتند و در صورت ناسازگارى با شوهر, حق جدا شدن از او را نداشتند. فمینیستها علیه این ارزشها شوریدند:
(…محدود ساختن زنان به یک ازدواج و یک شوهر نهایت ظلم و بى انصافى است… عدالت و انصاف ایجاب مى کند که بتوانند شوهران خود را به تکرار تغییر دهند…)43
در بیش تر کشورها, زنان از تلاش در امور سیاسى ممنوع بودند. مجلس قانون گذارى انگلستان که از قرن سیزدهم میلادى سابقه دارد, تا آغاز قرن بیستم, زنان موفق به ورود به آن نشده بودند. حق رأى زنان و نمایندگى آنان در مجلس, نخستین بار در کشور نیوزیلند (1893) و استرالیا (1902) براى زنان اروپایى تبار به رسمیت شناخته شد و سپس این حق در کشورهاى اروپایى کشورهاى قاره امریکا براى زنان به دست آمد. با انتشار چنین خبرهایى در آسیا و افریقا, تلاشهایى از سوى زنان در کشورهاى این دو قاره به عمل آمد و پیروزیهایى به دست آمد. هم اکنون تنها در پاره اى از کشورهاى آسیایى مانند: امارات و عربستان و ده کشور دیگر, هنوز زنان حق رأى و نمایندگى ندارند. مجلس نمایندگان در کشور سوئد, تا پیش از ورود زنان (1918) 486 سال سابقه داشت و مجلس قانون گذارى در لهستان و فرانسه به ترتیب 326 و 156 سال سابقه داشت که در اختیار مردان بوده است.44
برخلاف پیروزیهاى یاد شده, فمینیستها از آن چه در بیرون جریان داشت, ناخشنودند و به ترکیب حضور زنان در مجلسهاى قانون گذارى اعتراض دارند. از باب نمونه مى گویند: در پارلمانهاى نزدیک یک صد کشور, زن عضویت ندارد و در سال 95 تنها 9/10% نمایندگان مجلس آمریکا را زنان تشکیل مى دهند. (رتبه 43) انگلستان 95/5% در رتبه 49, فرانسه با 4/9% در رتبه 64 و سوئد با 4/45% در رتبه اول قرار دارند. افزون بر این از میان 186 کشور تنها در 33 کشور زنان به ریاست مجلس رسیده اند. در کل, سهم زنان در پارلمانهاى جهان از 5/12% در 1975 به 1/10% در سال 1993 کاهش یافت و در سال 93 تنها ریاست 6کشور در اختیار زنان بود ود ر سال 94 فقط 7/5% اعضاى کابینه را زنان تشکیل داده اند.45
کار, همواره از بحثهاى داغ فمینیستها بوده و هست. آنان کار در بیرون از منزل را عامل مهم استقلال اقتصادى و رهایى زنان از سلطه مردان, وسیله اى براى کسب شأن اقتصادى و مشارکت در توسعه و آبادانى کشور دانسته اند و غیر از شمارى فمینیستهاى جدید, همواره خانه دارى را مایه سرشکستگى و بى عرضگى زنان شمرده اند.
جان استوارت میل مى گوید:
(باید بپذیریم که مقام زن در خانه شوهر نهایت و غایت بردگى را معنى کرده است. زن شوهردار نسبت به حقوق شخصى خودش در بدترین شرایط بردگى گرفتار آمده است.)
اما او به خلاف شکایت از وضع حقوقى نابسامان زنان در خانه از خانه دارى آنان, پشتیبانى مى کند:
(ترتیب معمول که شوهر خارج از خانه کسب درآمد مى کند و زن در درون خانه خرج خانه را به عهده دارد, مناسب ترین روش کار و مسؤولیت به نظر مى رسد… به نظر من اگر دنیا عدالتى مى داشت, اصلاً مطلوب نمى بوده که زنان براى رفع کمبودهاى مالى خانواده خارج از خانه استخدام شوند…)
اما در روزگار کنونى, کار در بیرون از خانه را به سود آنان مى داند.46
اما شمارى از فمینیستها حضور در امر خانه دارى را حتى با وجود کار آنان در خارج از منزل, ستم به خود مى دانند. بیش تر در موج دوم فمینیستى, که از دهه 60 به این سو ادامه دارد, اصرار بیش ترى در جهت نفى خانه دارى زنان به عمل آمده است. از علتها و سببهاى این حرکت را ظهور فاشیسم, جنگ دوم جهانى و پیامدهاى آن در دهه هاى 30, 40 و 50 مى توان دانست. هیتلر و موسولینى, رهبران فاشیسم, نماینده انگاره هاى پدرسالارانه و بر این باور بودند که عرصه طبیعى زنان در خانه و خانواده است.
هیتلر در دهه30, سه (K) معروف را به عنوان وظیفه زنان مطرح کرد: (کودک, کلیسا و آشپزخانه, (Kinder, Kuche, Kirsche)) او مى گفت:
(من از زنانى که خودشان را داخل سیاست مى کنند بیزارم… جوانمردى, یعنى زنان را در موقعیتى که شایسته آنها نیست, قرار ندهیم. هر چیزى که لازمه اش نبرد باشد, منحصراً وظیفه مردان است.)47
موسولینى رهبر فاشیستهاى ایتالیا مى گفت:
(جنگ, مهم ترین موضوع زندگى مرد است, همچنانکه مادر بودن مهم ترین موضوع در زندگى زن است. زنان را هرگز نباید جدّى گرفت, چون ندرتاً پیش مى آید که خودشان جدّى باشند.)48
پافشارى آنان بر نقش سنتى زنان, در واقع برخاسته از نیازشان به تولیدمثل بیش تر و رشد جمعیت کشور بود. بنابراین, دیدگاه ها و موضع گیریهاى فاشیستها را مى توان از علتها و سببهاى رکود حرکتهاى فمینیستى موج اول در اروپا دانست.
در دهه 1950 شمارى از زنان خانه دار علیه فمینیستها به حرکتهاى تبلیغى دست زدند و آنان را با وجود داشتن شوهر و فرزند (ترشیده هاى پر مشکل) توصیف کردند که به انجام کارها و وظیفه هاى زنانه, یعنى همسرى و مادرى نیستند. حرکتهاى فمینیستى در غرب, همواره, نگرانیهاى بحق یا ناحق بسیارى را در میان دسته ها و گروه ها و سازمانهاى گوناگون اجتماعى و سیاسى غرب برانگیخته است و آنان را وادار به ایستادگى در برابر فمینیستها کرده است. به اعتراف فمینیستها, حرکتهاى تبلیغى مخالفان در نیمه دوم قرن بیستم, بار دیگر زنان بسیارى را به خانه ها بازگرداند. در مدرسه ها و کالجها, دختران به ازدواج برانگیزانده مى شدند. دوره هاى پیشرفته آشپزى, آموزش ازدواج و سامان دهى خانواده جایگزین شیمى, فیزیک و… شد. بنابراین, سن ازدواج کاهش یافت و تولیدمثل فزونى گرفت. میانگین ازدواج در سالهاى 70ـ60 میلادى به پایین ترین حد در امریکا رسید. رشد جمعیت این کشور سه برابر اروپاى غربى شد. فمینیستها فایده این حرکت تبلیغاتى براى سرمایه دارى را افزایش مصرف خانواده و پر شدن جیب سرمایه داران مى دانستند, زیرا محور اصلى تبلیغات آنان, خوراک و تولیدمثل بود. خوراک یعنى طیف گسترده اى از کالاهاى لازم در آشپزخانه و تولیدمثل, یعنى لوازم آرایش, مد لباس, عطر, اتومبیلها, اطاقهاى پر از اسباب بازى و وسایل نوزاد و… و بعد هم پدید آوردن روحیه گوناگون و جور واجورطلبى و انگیزه بالا در مصرف.
مخالفان فمینیسم, بر این باورند بر اثر پافشارى فمینیستها بر کار زنان, سبب سست شدن یا تلاشیِ کانون خانواده ها و نیز افزایش گرفتاریهاى اقتصادى شده است. زنان یا به دلیل ناتوانى و تاب نیاوردن در برابر سختى کارها, موفق به انجام آن کارها نشده و یا با کار خود حقوق کم ترى دریافت کردند و افزون بر آن هزینه هاى جدیدى همچون رفت و آمد, مهد کودک و… به هزینه هاى خانواده افزوده شد.
فمینیستها مى گویند: به خلاف پیروزیهایى که ما کسب کرده ایم, ناکامیهاى ما به دلیل ستم و برتریهاى ناروا علیه زنان بود نه به خاطر کار.
آنان مى گویند براساس اطلاعات منتشره از سوى سازمان ملل متحد, در حال حاضر زنان در کارهاى همانند30 تا 40% کم تر از مردان دستمزد مى گیرند; کارگران کشورهاى جهان سوم 12 تا18 ساعت و مردان آنها 8 تا 12 ساعت کار مى کنند. در سال 94 در وزارتخانه هاى مربوط به مسائل اقتصادى, زنان فقط 4/3% پستها را در اختیار داشته اند و در 144 کشور هیچ زنى در آنها کار نمى کنند. زنان روستایى فقیر در 20 سال گذشته دو برابر شده اند. هنوز دو سوم بى سوادان جهان, زنان هستند.49
به قول سوزان فالودى در امریکا, نزدیک به 80%زنان کارمند هنوز در کارهاى سنتى زنان مثل منشى گرى, کارهاى دفترى و سرپرستى فروش را به عهده دارند. 8% از کل قضات و دادستانها و کم تر از 6% از شرکاى حقوقى و کم تر از نیم درصد از مدیران شرکتهاى بزرگ را زنان تشکیل مى دهند. از میان چهار هزار مدیر و کارمند عالى رتبه شرکتهاى بزرگ, تنها 19 نفر زن هستند.50
فمینیستها همچنین اعلام کرده اند: در امریکا هنوز هم 70% خانه دارى به عهده زنان است و در سال 87 در یک همه پرسى اعلام کردند: تنها 31% از زنان از کمک شوهران خود در بچه دارى مساوى با آنها همکارى دارند که نسبت به سه سال پیش 9% کاهش دارد.
از سوى دیگر, به فمینیستها گفته مى شود: زنان در احقاق حقوق خود, به پیروزى رسیده اند و بنابراین, نیازى به دامن زدن به حسّاسیتها در کار نیست. مجله تایم اعلام کرده است: مبارزه زنان براى به دست آوردن برابرى حقوق در سطح گسترده اى به پیروزى رسیده است. رونالد ریگان, رئیس جمهور اسبق امریکا مى گوید: زنان به جایى رسیده اند که دیگر لزومى ندارد کاخ سفید نگران وضع شان باشد.51
طلیعه بازگشت به سنّتها
در سالهاى اخیر, رسانه هاى تبلیغى در اروپا و امریکا هجوم گسترده و حساب شده اى علیه فمینیسم تدارک دیده اند:
نیویورک تایمز مى نویسد:
(زنانِ بدون فرزند, افسرده و سرگردان اند و روز به روز بر تعدادشان افزوده مى شود.)
نیوزویک مى نویسد:
(زنان مجرد, عصبى هستند و در زیر بحران عمیق عدم اعتماد به نفس خرد مى شوند.)
در جمع مخالفان فمینیستها, زنان مشهورى را مى توان دید; همانند الیزابت مهرن, نویسنده پرطرفدار روزنامه تایم که خود زمانى فمینیست بوده است. او مى نویسد:
(نسل ما را چون قربانى در راه جنبش زنان سر بریدند. زنان ساده لوحى همچون من فریب فمینیسم را خوردند.)
خانم کى ابلینگ در مجله نیوزویک نوشته است:
(فمینیسم آزمون بزرگى بود که با شکست مواجه شد… زنان نسل من, یعنى سردمداران فمینیسم قربانیان اصلى بودند.)
همچنان که هر ساله دهها فیلم فمینیستى در جهان ساخته مى شود, فیلمهاى ضد فمینیستى فراوانى نیز تولید مى شود. مخالفان در فیلمهاى سینمایى و شوهاى تلویزیونى زنان مجرد, متخصص و هواداران برابرى حقوق را سبک و پست مى شمارند, از آنان هیولا یا بیمارى روانى مى سازند. در رمانهاى معروف, زنان مجرد را یا به حدّ یک ترشیده مفنگى مى رسانند یا از او هیولایى مى سازند که از بینى اش آتش بیرون مى آید; آرزویى جز ازدواج ندارد و آن را از هر غریبه اى گدایى مى کند و با تبر به جان مرد مجردى مى افتد که زیر بار ازدواج نمى رود. شمارى از زنان رسته از دام فمینیسم در خاطرات (ابرزنهاى دیوانه) نوشته اند:
(نقطه نظرات سنگدلانه فمینیستى, زنان تحصیل کرده و شاغل را محکوم به داشتن شبهاى تنهایى, شامهاى سرد و توسل به الکل کرده است.)
نویسندگان کتاب: زنان زیرک, انتخابهاى احمقانه (Smart Women, Folish Choices) مى نویسند:
(پریشانى و اندوه زنان پیامد ناگوار فمینیسم است, زیرا این افسانه که خودشناسى تنها در سایه خودمختارى, استقلال و شغل و حرفه مقدر است, از ابداعات فمینیسم است).
مونا شارن دانشجوى رشته حقوق در نشریه نشنال ریویو (National Review) در مقاله (اشتباه فمینیستى) مى نویسد:
(آزادى زنان به جبران فسادها و تباهیهاى خود, درآمد بیش تر, سیگار مخصوص زنان, داشتن فرزند بدون شوهر, روابط آزاد جنسى, اعتبارات بانکى مشخص و زنان متخصص بیمارى هاى زنان به نسل من اعطا کرد, در ازاى آن موجب اصلى خوشبختى زنان یعنى مرد را از ما دزدیده است.)52
تلاشیِ کانون خانواده از پیامدهاى سوء نهضتهاى فمینیستى در غرب بوده است. حرکتهاى فمینیستى با نام پشتیبانى از حقوق زن در اثر زیاده روى و کنار زدن ارزشهاى اخلاقى و سنتى اى که در این جهت از مکتبهاى اومانیستى و ضد اخلاقى غرب اثر پذیرفته بود, تعادل روحى و روانى زنان و مردان و کودکان را برهم زده است و در اثر آن, اختلافها و ناسازگاریهاى زناشویى بیش از همیشه به جدایى و طلاق انجامیده است. زنان و مردان بسیارى در اثر تاب نیاوردن گرفتاریها و دشواریهاى خانوادگى به زندگى مجردانه روى آورده و براى فرو نشاندنِ غریزه جنسى یا به پیوندهاى آزاد جنسى, حتى با محرمانِ خویش روى آورده و یا به همجنس بازى تن داده اند که این خود از هدفهاى روشنِ فمینیستها, بویژه رادیکالها بوده است. خشونت و قتلهاى بسیارى در محیط خانواده ها رخ داده و مى دهد; در مَثَل براساس گزارش خبرگزارى آلمان 75% پرخاش گرى علیه زنان, همسران یا نزدیکان آنان هستند. در آلمان 4میلیون زن, به پرخاش گرى شوهران, گرفتارند. 90% دختران 12 تا 16 سال, که صاحب فرزند شده اند, مورد سوءاستفاده جنسى پدر, پدرناتنى یا دیگر محرمانِ خود قرار گرفته اند:
در نروژ 25% زنان مورد سوءاستفاده جنسى نزدیکان خود قرار گرفته اند.
و در امریکا در هر 6دقیقه به یک زن تجاوز مى شود.53 آمارها مى گویند در سالهاى 83 تا 87 زنان فرارى از خشونت شوهران 25% افزایش یافته است. در سالهاى 76 تا 84 زن کشى 160% افزایش داشته که یک سوم آنان را شوهران یا نامزدهایشان به قتل رسانده اند.
طبیعى است که خواستارى کار, آن هم به گونه تندروانه, براى زنان و طلب استقلال به سبک غربى آن, با مادرى و داشتن فرزندان ناسازگارى دارد. از این روى افکندن جنین, چه در مورد باردارى ناشى از ازدواج و چه از راه نامشروع, همواره از درخواستهاى فزاینده فمینیستها بوده است. در چنین فضایى, فرزندانى که زاده مى شوند, شانس کم ترى در برخوردارى از کانون گرم خانواده دارند و بیش تر قربانى بى توجهى هاى والدین و خشونت آنها مى گردند و کمبودهاى عاطفى و تربیتى و اخلاقى و حتى اقتصادى آنان, زمینه رشد ناهنجاریهاى اجتماعى و بحرانهاى جدى تر در نسل آینده را فراهم مى کند. با این حال به گفته فمینیستها هنوز هم در بیش تر سرزمینهاى جهان, تمامى بحثها بر مدار مشکل زنان در امر بیکارى, مسأله باردارى و خانواده متمرکز بوده است.)54 از باب نمونه روث سیدل (Ruth Sidel) از نویسندگان فمینیست آمریکا, مى نویسد:
(…باید در مدارس در تمام سطوح آموزشهاى جنسى ارائه شود. همچنین باید امکان دسترسى به وسایل جلوگیرى از باردارى در کلینیک خوابگاه هاى مدارس و سایر مکانها افزایش یابد. دولت باید امکان سقط جنین را تضمین کند, زیرا ممنوعیت سقط جنین براى بسیارى از دختران جوان زندگى توأم با فقر و ناراحتى به همراه مى آورد. تا وقتى ما با تبلیغات خود زنان جوان را به مسائل جنسى تشویق مى کنیم; اما به لحاظ قانون حاملگى را ممنوع نمى سازیم, سقط جنین تنها امید براى آنها است.)55
خانم آندره میشل, که مى توان او را از رادیکال فمینیستهاى عصر حاضر به شمار آورد, مفتخرانه گسترش بى بندوباریهاى جنسى و اخلاقى زنانه را به فمینیستها نسبت مى دهد:
(آمار تمام کشورهاى غربى مبیّن کاهش ازدواج و زاد و ولد و نیز افزایش طلاق, بخصوص از سوى زنان است و این نشانه آن است که زنان همانند مادران شان عجولانه به ازدواج روى نمى آورند. آمار نشان مى دهد که هر چه میزان تحصیلات زنان بالا مى رود, کم تر ازدواج کرده و بیش تر طلاق مى گیرند. توسعه ازدواج آزاد, خانواده تک والدینى, جست وجوى زندگى عاشقانه بدون ازدواج, راه هاى دیگرى به جاى ازدواج سنتى هستند که فمینیستها در نوشته ها و اعمال روزانه خود پیشنهاد کرده اند. انقلاب در رسوم اخلاقى با انقلاب فکرى فمینیستى همراه است…)56
بحران در پیوندهاى خانوادگى و خانواده ها, اندیشه گرانِ غرب را به چاره جویى وادار کرده است. در ایتالیا در روز جهانى زن, براى نخستین بار, انجمن حمایت از مردان, در شهر میلان, در مخالفت با فزون خواهى زنان, راهپیمایى به پا کرد. شاخه شاخه شدن جنبش فمینیسم با گرایش فمینیسم خانواده گرا, واکنشى در برابر بحران زندگى خانوادگى است و بسیارى از زنان, در اصل, خارج از حرکتهاى فمینیستى به سمت زندگى و خانواده سنتى گرایش نشان مى دهند و به گونه آشکار, دشمنى خود را با فمینیسم و نقشهاى ویران گرانه آن اعلام کرده اند, همان گونه که در دهه هاى اخیر در جامعه غرب, اندیشه وران بزرگى همچون رنه گنون, فرِیتیوف شوآن, …بازگشت به سنتها را آغاز کرده اند.
روزنامه واشنگتن تایمز, به تازگى نوشته است:
(روزبه روز تعداد بیش ترى از زنان امریکایى به این فکر مى افتند که بایستى در مورد مسائل اجتماعى محافظه کارتر باشند. به استناد یک نظرسنجى که از سوى مرکز برابرى جنسیّت انجام گرفت, زنان بیش ترى, همچنین طالب خانواده اى هستند که در آن شوهر, رهبرى خانواده را بر عهده گرفته و نان آور اصلى خانواده باشد… براساس این نظرسنجى 36% از زنان امریکایى عقیده داشتند که زنان بایستى در برابر شوهران خود فروتنانه تسلیم شوند و 48% هم فکر مى کردند که اگر شوهر شغل خوب و درآمد کافى در خارج از منزل داشته باشد و زن کارهاى خانه را به عهده بگیرد, جامعه بسیار خوب خواهد بود. این نظرسنجى در سرى نظرسنجیهاى این مرکز, اولین در نوع خود بود.)57
نیکلاس دیویدسن, از مخالفان فمینیسم, با پذیرش پاره اى از دستاوردهاى خوب و درخور توجه این نهضت براى زنان, همانند کار, تحصیل و ورزش, از نقش ویران گر آن در فروپاشى نظام سنتى خانواده و پیوندهاى مهرانگیز زن و مرد به سختى گله مند است:
(بسیارى از زنان در صحنه اجتماعى گرفتار شده, مزایاى خانه و خانواده را از دست داده اند… با افزایش نیروهاى کار و فشار روحى رقابت با مردان, میزان سرطان, بیماریهاى قلبى, اعصاب و… افزایش یافته است… نهضت فمینیستى, هرگز براى این واقعیت که میلیونها زن امریکایى همچنان مى خواهند خانه دار باشند, اهمیتى قائل نیست, از این روى, این نهضت نیازهاى میلیونها زن امریکایى را نادیده مى گیرد یا بسیارى از اوقات با آن مخالفت مى کند, فمینیستها, نمى توانند به تثبیت سنت ازدواج کمک کنند, زیرا همواره درصدد تخریب این نهاد بوده اند… فمینیسم به عنوان فلسفه اى عام یک ننگ و نقص بزرگ است… فمینیسم معاصر فلسفه اى است که مبناى آن خشم و عصبانیت است و بدبینانه ترین دیدگاهى است که در طى سالهاى اخیر ظهور کرده است… فمینیست در شکل کنونى اش, که مظهر ضدیّت با مرد است, اصلاً قابل دفاع و اعتماد نیست.)58
فمینیسم در ایران
پیش از ورود به بحث, یادآورى چند نکته لازم مى نماید:
نخست آن که, در سرتاسر تاریخ ایران, مى توان زنان برجسته اى را نشان کرد که در صحنه هاى گوناگون اجتماعى خودى نشان داده اند, اما در این جُستار, سخنى درباره نقش آنان نداریم, زیرا آن حضورها, نه سازمان دهى شده بود و نه عنوان فمینیست داشت.
دو دیگر, هوادارى از حضور زنان در اجتماع, از عصر مشروطه به بعد, همیشه به معناى فمینیسم نیست; همانند حضور زنان در نهضت تنباکو و بعضى از حضورها در نهضت مشروطیت و حضور زنان به هوادارى از انقلاب اسلامى, بلکه مراد ما از فمینیست در ایران, کسانى هستند که از فمینیسم جهانى اثر پذیرفته به دنبال گسترش نقش زنان در اجتماع و استیفاى حقوق زنان هستند.
سه دیگر, به کار بردن واژه (فمینیست) درباره کسان, گروه ها و نشریه ها در ایران, به معناى ارزش گذارى منفى بر آنها نیست, زیرا همه خواسته هاى آنها را نمى توان به گونه منفى ارزیابى کرد.
زنان در عصر مشروطه
جامعه ایرانى, مانند بسیارى از دیگر جامعه هاى مسلمان و غیر مسلمان, براساس برداشتهاى خاصى از دین و شایستگیهاى زنان, در طول تاریخ اجازه حضور را در صحنه هاى اجتماعى و سیاسى, به گونه گسترده اى, از زنان گرفته است. تاریخ, این بازدارى از حضور را تا میانه هاى حکومت قاجاریه به ما نشان مى دهد. از این زمان است که حضور جدى زن را در عرصه اجتماع به روشنى مى بینیم.
واقعه رژى را که در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به سال 1309 قمرى رخ داد, مى توان نخستین رویداد درخور توجه در باب حضور زنان در این برهه دانست. در این سال, که دولت ایران امتیاز تنباکو را به انگلیسیها بخشید, با موجى گسترده از مخالفت روحانیان و مردم مسلمان ایران رو به رو گردید. براساس فتواى تحریم تنباکو میرزاى شیرازى, دسته هاى پر شورى از جمعیت زنان, با پشتیبانى گسترده از میرزاى آشتیانى, که به فرمان شاه دو گزینه بیش تر فراراه نداشت: یا کشیدن قلیان و یا تبعید به سنگلج و تبریز, بازارها را بستند. زنان دربار نیز در یک حرکت شجاعانه علیه شاه برخاستند و قلیانها را شکستند و از تهیه آن براى شاه سرباز زدند; هنگامى که شاه علت را از آنان پرسید. گفتند: همان کس که ما را بر تو حلال کرده, شرب تنباکو را نیز حرام کرده است. این حرکت مردمى, با نقش آفرینى و عرصه دارى زنان بود که رژیم و حکومت انگلستان را به عقب نشینى واداشت.
بعد از تبعید میرزاى آشتیانى, حرکت مردم علیه سلطنت اوج گرفت. زنان بار دیگر به صحنه آمدند مردان را نیز برانگیزاندند به میدان ارگ تهران کشاندند.
در این هنگام به نیروهاى امنیتى آماده باش داده شد و نایب السلطنه براى آرام کردن مردم, در بین آنان حاضر شد. زنان شیردلى در حضور او فریاد مى زدند:
اى خدا! مى خواهند دین ما را ببرند, علماى, را بیرون کنند تا فردا عقدمان را فرنگیان ببندند; اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند و بر آنان نماز بگزارند.
در نهضت مشروطه, زمانى که عین الدوله, نخست وزیر, فرستادگان علماى مشروطه را در خانه اش زندانى کرد, مردم دست به شورش زدند. زنان به سمت کالسکه شاه هجوم آوردند و ابراز داشتند:
(ما آقایان و پیشوایان دین را مى خواهیم… عقد ما را آقایان بسته اند… اى شاه مسلمان بفرما رؤساى مسلمانان را احترام کنند… اگر روس و انگلیس با تو طرف شوند, ملت ایران با حکم این آقایان جهاد مى کنند.)
در سال 1286, حدود یک سال پس از امضاى فرمان مشروطیت, حکومت ایران از مورگان شوستر امریکایى خواست تا به وزارت مالیه و گمرکات ایران سر و سامانى بدهد. روسها, با این کار به ناسازگارى برخاستند. از این روى, نیروهاى خود را به شمال ایران, گسیل داشتند. مردم علیه روسها تظاهرات گسترده اى برپا کردند که نقش زنان حساس تر بود. هنگامى که نمایندگان دوره اول مجلس, آهنگ تسلیم در برابر تهدید روسها را داشتند, سیصد زن چادرى و مسلح وارد مجلس شدند و آنان را از این کار بازداشتند.
زمانى که در دوره اول مجلس, نمایندگان با وام گرفتنِ دولت ایران از یک دولت خارجى براى برآوردن هزینه هاى جارى, به ناسازگارى برخاستند و از مردم یارى خواسته شد, زنان بسیارى با سپردن طلاهاى خود به بانک ملى, به دولت مشروطه یارى رساندند.
هنگامى که یاران ستارخان به دست نیروهاى دولتى به قتل رسیدند , در میان کشتگان بیست زن مردنما کشف شد.59
به خلاف حضور و نقش آفرینى زنان مسلمان در صحنه هاى مبارزه, فرودست پنداشتن زنان در جامعه رواج داشت و زنان از نظر تحصیلى و فرهنگى در سطح پایین ترى از مردان بودند و به خرافه ها پاى بند. به دلیل بافت سنتى جامعه, در بین زنان, حرکتى به نام دفاع از حقوق زنان پا نگرفت, جز در بین گروه کوچکى از زنان درس خوانده و متجدّد. نهضت مشروطه که خود نیز دستاورد پیوند جامعه بسته ایرانى با دنیاى پیشرفته غرب آن روزگار بود, دگرگونیهایى را در مسائل زنان سبب شد. این دگرگونى, در اثر گسیل مسافرت شمارى از دانشجویان و دولتمردان به کشورهاى غربى رخ داد. وضعیت زنان در اروپا براى شمارى از زنان ایرانى بشارت آمیز بود و سبب شد نشریه هاى گوناگونى درباره زنان از سوى محافل روشنفکرى زنان منتشر گردد و با بیان اوضاع و احوال اروپا, آگاهى ها و انتظار و چشمداشتهاى جدیدى را در زنان ایرانى, پدید آورد و کم کم, جُستارهایى از حقوق و آزادیهاى زنان علیه تفکر سنّتى حاکم نوشته شد. از باب نمونه, در روزنامه (قانون) آمده است:
(نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملى پیش نمى رود مگر به معاونت زنها.)60
نخستین نشریه در ایران سال 1226 قمرى به همت امیرکبیر با نام (وقایع اتفاقیه) منتشر شد.
شصت سال بعد در سال 1328ق. 1289ش. نخستین نشریه زنانه با نام (دانش) (1289ش) با مدیریت خانم دکتر کمال, چشم پزشک, همسر دکتر حسین خان, تا سى شماره نشر یافت; یعنى کم تر از یک سال دوام آورد. موضوع آن اخلاقى و (بچه دارى) بود.
نشریه (شکوفه) به گونه مصوّر در سال 1292ش با مدیریت خانم مزین السلطنه (مریم عمید) منتشر شد.
سه سال پس از تعطیلى آن (زبان زنان) سال 1298ش با همت صدیقه دولت آبادى در اصفهان چاپ شد.
نشریه (نامه بانوان) نیز, از سوى شهناز آزاد, به سال 1299ش. در اصفهان منتشر گردید.
انجمنهاى بسیارى در شهرهاى بزرگ در واپسین روزهاى دوران قاجاریه و آغازین روزهاى حکومت رضاخان, با تلاش زنان راه اندازى شد که با پاره اى از آنها آشنا مى شویم:
1. جمعیت زنان وطنخواه سال 1298ش. در تهران.
2. انجمن هویت نسوان. این انجمن, پیش از جنگ اول جهانى در تهران به همت زنانى چون میرزا باجى خانم, نواب سمیعى, صدیقه دولت آبادى, منیژه خانم و گلین خانم موافق, راه اندازى شد.
3. جمعیت پیک سعادت نسوان. این انجمن در سال 1300ش در شهر رشت راه اندازى شد و با تلاش گسترده اى, اکابر, دبستان, کتابخانه براى زنان تشکیل داد و با برپایى سخنرانیهایى, به دفاع از حقوق سیاسى زنان برخاست. بنیان گذاران آن, زنانى همچون روشنک نوعدوست, جمیله صدیقى, سکینه شبرنگ و اورانوس پایاب, بودند.
4. جمعیت نسوان وطنخواه ایران. این جمعیت را به سال 1302 شاهزاده خانم ملوک (محترم) اسکندرى, دختر شاهزاده محمدعلى میرزا, بنیان گذارد. این گروه نشریه اى با نام (نامه بانوان) نشر مى داد.
5. انجمن زنان اصفهان. این انجمن, به سال 1297, به همّت صدیقه دولت آبادى در اصفهان بنیان گذارده شد.
6. انجمن زنان انقلابى.61 این انجمن به سال 1306, به کوشش زنددخت شیرازى در شیراز, بنیان گذارده شد.62
با این که نشریه هاى یاد شده, بیش تر, با هدف آموزش وظیفه هاى مادرى و خانه دارى به زنان منتشر مى شد, با این حال, مى توان آنها را و جمعیتهاى یاد شده را نخستین حرکتهاى فمینیستى در ایران به شمار آورد که از جنبشهاى فمینیستى موج اول در آغاز قرن بیستم در غرب, اثر پذیرفته بود. این انجمنها گاهى از حقوق سیاسى و مسأله دانش آموختن زنان پشتیبانى مى کردند; زیرا با این که مدرسه دارالفنون و مدرسه مُشیر از کانونهاى علمى دولتى قاجار, با هدف آموزاندن زبانهاى خارجى, جغرافى و… راه اندازى شده بود, ولى در آنها جایى براى دانش آموختن و یادگیرى زنان در نظر گرفته نشده بود. یا زمانى که مدرسه هاى دخترانه اى را به سال 1324ق. بى بى خانم بنیان گذارد, شمارى از عالمان, به ناسازگارى با آنها برخاستند و فتوا دادند:
(تأسیس مدارس دخترانه مخالف شرع اسلام است.)
سید على شوشترى از علماى وقت نوشت:
(واى به حال مملکتى که در آن مدارس دخترانه تأسیس شود.)63
این ناسازگاریها از آن روى بود که مى انگاشتند, این مدرسه ها را بیگانگان بنیان گذارده و مى گذارند, تا بى دینى, فساد و بى عفتى را در بین بانوان رواج دهند.
پاره اى از این انجمنها, در همان زمان, به فمینیست بودن خود اعتراف کرده اند. از باب نمونه, در سال 1300ق/ 1921ش. جمعیت پیک سعادت نسوان, جلسه اى را با شرکت پنجاه تن از زنان در بندر انزلى رشت, به مناسبت 8 مارس, روز جهانى زن, ترتیب داد که جمیله صدیقى و شوکت روستا در آن شرکت داشتند و سخنرانى کردند. یکى از آنان در سخنرانى اش گفت:
(یازده سال پیش در سال 1910 کلارا زتکین [فمینیست چپ گراى آلمانى] در دومین کنفرانس بین المللى زنان پیشنهاد کرد روز 8 مارس روز جهانى زن شناخته شود, زیرا در سال 1907 زنان در امریکا جهت احقاق حقوق خود, راهپیمایى کردند و این پیشنهاد در سال 1911 پذیرفته شد.)64
این دو زن بعدها با به قدرت رسیدن رضاخان به مدت چهار سال در زندان به سر بردند.
افزون بر نشریه ها و محفلها و کانونهاى زنانه اى که نام برده شد, گاهى کتابهایى در این باره نوشته و نشر مى شد. از باب نمونه مى توان از کتاب (پندنامه چهار فصل) به قلم طایره ایرانى, نام برد.
این کتاب به سال 1278ش. هفت سال پیش از امضاى فرمان مشروطیت نوشته شده, ولى در سال 1312ش. در بمبئى هندوستان, به چاپ رسیده است. نویسنده, در نگارش این اثر, از فمینیسم غربى اثر پذیرفته است. از باب نمونه در این نوشته ـ/22) به این قانون, که هر مرد بتواند چند زن به همسرى برگزیند و یا قدرت طلاق, تنها در دست مرد باشد, ایراد گرفته و نوشته است:
(سبحان الله از این غفلت و جهالت نسبت به نوع! آیا هیچ مردى بر خود مى پسندد که زن او شوهر متعدّد اختیار کند؟ حاشا و کلاّ! پس چگونه صعب ترین مصائب را بر نوع و قرین خود روا مى دارید و آن چه بر خود شما ناگوار است, بر بنى نوع خودتان مى پسندید؟ در صورتى که بقاى عالم و ترقى و تمدن هر مملکت و کلیه جهان ناسوتى به واسطه طایفه نسوان است و شما ایشان را پست ترین خلق تصور فرموده…)
او همچنین به ممنوع بودن دانش آموختن دختران و بانوان و حجاب زنان با نام دین, خرده گرفت و با طرح دلیلهاى سست و بى مورد, حجاب را عامل ریاکارى و فساد پنهان و بازدارنده پیشرفت دانست.
در جاى دیگرى (/54) با اهانت به علماى دین, از سر نادانى, ازدواج موقت را همانند فحشا دانسته است.
برخلاف شرکت زنان در جنبش مشروطیت, دگرگونى در وضع و حال زنان پدید نیامد. در مَثَل برابر قانون انتخابات مجلس شوراى ملى, مصوب سال 1329ق/ 1290ش که از قانون اساسى مشروطیت سرچشمه گرفته است, زنان از حق رأى و برگزیده شدن, بازداشته شده اند. و ولیعهدى نیز, ویژه فرزندان ذکور شاه بود. یکى از فمینیستهاى وطنى, افزون بر نقد دو مورد یاد شده نتیجه مى گیرد: چنین قانونهایى در عصر مشروطه, ناشى از دید سنتى نمایندگان آن مجلس است که این دید را از مراجع دینى وقت گرفته بودند; زیرا مراجع دینى در آن زمان, مضمون سخن شان این بود:
(زنان از نظر اسلام, حق قانون گذارى ندارند. ممنوع بودن زنها از مقام قانون گذارى مستقیماً از اصول حقوق اسلام است و هیچ عامل خارجى دیگر در تکوین این فکر دخالت ندارد. فقه شیعه و فقه سنت هر دو به این اصل پاى بندند….)65
و هم او مى نویسد:
(بنابراین… قدرت سیاسى همچنان در تیول مردان باقى ماند و مشروطه خواهى از سلطه مردسالارى در قلمرو سیاست گذارى نکاست… و بدین سان زنان ایران از انقلاب مشروطیت طرفى نبستند.)
نویسنده سپس با اشاره به حرکتها و تلاشهایى که در این دوره انجام شد, مى نویسد:
(…اما این عرصه چندان گسترده و شایسته نبود, تا آنها را در خود بپذیرد و بسترى شود براى زایش جنبش زنان ایران.)66
گرچه امروز در نظام اسلامى ما, مسأله یاد شده; یعنى شرکت زنان در مجلس و انتخابات حل شده است, اما رأى اجتهادى یاد شده در آن زمان, در جاى خود از سوى عالمان دینى نقد شده است و با این حال, نباید از اثرگذارى زمان و مکانِ غالب را در فتوا از نظر دور داشت با توجه به این که زمینه ها و بسترهاى کنونى و وضعى که پیش آمده, دستاورد اجتهادِ فقیهان است.
زنان در عصر پهلوى
رضاخان پهلوى با انجام کودتاى 1299ش. با پشتیبانى و نقش آفرینى مستقیم انگلیسیها پا به عرصه حیات سیاسى ایران گذاشت و در سال 1306 با تاجگذارى, به گونه رسمى پایان قاجاریه و ظهور سلسله پهلوى را اعلام کرد. او به دلیل خودکامگى, افزونِ بر سرکوبى جنبشهایى که در گوشه و کنار کشور علیه حکومت مرکزى شکل گرفته بود, جنبشهاى فمینیستى و زنانه را نیز تاب نیاورد, بویژه آنها را که با روشهاى چپ گرایانه حرکت مى کردند, سرکوب کرد. زندانى شدن جمیله صدیقى و شوکت روستا از این دست است. بسیارى از نشریه هاى زنانه که پیش از این, از آنها نام بردیم به تعطیلى کشیده شدند.
با این همه, رضاخان, با اثرپذیرى از دیده هاى خود در کشور همسایه ـ ترکیه ـ که با حاکمیت کمال آتاتورک, نظام لائیک در آن کشور برقرار شده بود و اثرپذیرى از فرهنگ غرب, دگرگونیهایى را در مسائل مربوط به زنان پدید آورد. واقعه کشف حجاب در 17 دى سال 1314 بارزترین و با این حال, تلخ ترین دگرگونى این دوره است.
در 22 اردیبهشت 1314 رضاخان به وزیر فرهنگ خود, على اصغر حکمت, دستور تشکیل جمعیتى از زنان را داد که سپسها (کانون بانوان) نام گرفت. ریاست آن را شمس پهلوى و سپس هاجر تربیت به عهده گرفتند و در آن, بانوانى همچون: صدیقه دولت آبادى, فاطمه سیاح, بدرالملوک بامداد, فخرالزمان غفارى و پرى حسام شهیدى عضویت داشتند.67
هدف مهم او از این کانون, زمینه سازى براى کشف حجاب بود. از این روى, در 17دى همان سال, جشن بزرگى در ساختمان دانشسراى عالى برپا شد و همه معلمان دستور یافتند تا بدون حجاب در این جشن شرکت کنند. همسر شاه و دخترانش نیز بدون حجاب و به همراه رضاخان در این جشن حاضر شدند. از آن پس, حضور زنان در انظار عمومى با حجاب اسلامى ممنوع شد و مأموران دولتى دستور یافتند چادر و روسرى را از سر زنان باحجاب بردارند. مردم علیه این حرکت زشت و نفرت انگیز به پا خاستند. حرکت گسترده مردم علیه این تلاش نابخردانه رضاخان, به قیام بزرگ گوهرشاد در مشهد مقدس انجامید. این قیام, با سلاح گرم و کشتار بیرحمانه مردم سرکوب شد.
رضاخان, این دگرگونیها را لازمه پیشرفت و رسیدن به تمدن مى دانست:
(ما باید صورتاً و سنّتاً, غربى بشویم و باید در قدم اول, کلاهها تبدیل به شاپو بشود… و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود… شما وزراء و معاونین باید پیشقدم شوید و هفته اى یک شب با خانمهاى خود در کلوپ ایران مجتمع شوید… اگر زن یا دخترى[از بى حجابى]امتناع کرد او را به مدرسه راه ندهند.)68
بى گمان, نمى توان کشف حجاب رضاخانى را حرکتى در راستاى دفاع از حقوق زنان دانست, زیرا استبداد و خفقان در این باره با اصول تمدنى که خود از آن دَم مى زد, ناسازگارى داشت. به درآوردن آن لباس و پوشیدن این لباس و نداشتن این پوشش و داشتن آن پوشش, چه پیوند و پیوستى با تمدن و تحجر دارد؟ بى حجابى, مى تواند بسیارى از ناهنجاریهاى اخلاقى را در پى آورد که در آن صورت بازگشت به گذشته است. بنابراین برداشت که رویداد یاد شده, دفاع از حقوق زنان بوده است, چیزى جز نشانهّ خودباختگى و نادانى نیست.
شمارى از دفاع کنندگان از حقوق زنان در ایران, برخورد دوگانه اى با کشف حجاب رضاخانى کرده اند. از یک سو, سربسته و به اشاره این حرکت را امتیازى براى زنان پنداشته و از سوى دیگر, به زور زنان را به برداشتن چادر و روسرى و بى حجابى واداشتن, ناپسند شمرده اند. از جمله یکى از بانوان فمینیست مى نویسد:
(حساس ترین حرکت رضاشاه در جهت تجددگرایى کشف حجاب … بود که بحران حقوق زنان را برملا ساخت. در این جریان, مراجع دینى به مقابله صریح با رضاشاه قیام کردند. بخش وسیعى از زنان ایران نیز به طرفدارى از مراجع با کشف حجاب اجبارى شاه مخالفت ورزیدند… مورخین, حتى آنها که اختناق سیاسى رضاشاهى را به شدت نقد کرده اند, نسبت به تغییر موقعیت زنان در عصر او به داورى مثبت پرداخته اند.)
او سپس به یادکرد نمونه اى از سخن تاریخ نگاران مى پردازد:
(بى شک دوران حکومت رضاشاه, به خاطر پیشرفت قابل ملاحظه زنان در حیات عمومى در یادها خواهد ماند… زنان سست شدن قیودى را که هنجارها و ارزشهاى سنتى بر آنها تحمیل کرده بود, به چشم مى دیدند. آنها توانستند در مشاغل پرستارى, آموزگارى, در کارخانه… مشغول به کار شوند… اصرار بر این بود که زنان در آموزش, پوشش و فعالیتهاى اجتماعى از خواهران غربى خود تقلید کنند… اما بعضى از این نوآوریها آرایه اى بیش نبود… قانون مدنى رضاشاه… هنوز هم در مورد نقشهاى جنسى و مناسبات میان دو جنس مفروضات سنتى اسلامى را منعکس مى کرد… با این همه دوران حکومت رضاشاه به لحاظ ارتقاى منزلت زنان, شاهد یکى از پیشرفتهاى تاریخ ایران نو بوده است.)69
او سپس مى نویسد:
(به نظر من, رضاشاه به قوه قهریّه کشف حجاب کرد و با آن که توانست با همین شیوه جامعه یکدست محجّبه زنان ایران را براى همیشه تکان دهد, اما هرگز مادربزرگها و مادران ما نتوانستند چهره استبدادگر او را که زمینه چهره غضبناک پلیسهایى که چادر از سر زنان در معابر برمى داشتند, بازسازى شده بود, فراموش کنند.)70
به نظر مى رسد هنگامى نویسنده, کشف حجاب را آشکار کننده بحران حقوق زنان و سپس تکان دهنده جامعّیت یکدست محجبه زنان مى داند و بیش تر از خشونت در قضیه اظهار ناخرسندى مى کند, نفس کشف حجاب را امرى مثبت, مى انگارد.
با این که در دوران رضاخان, آزادیهاى دیگرى, مانند برخوردارى زنان از دانش آموختن و کار در ادارات و سازمانها براى دختران و زنان مهیا گردید, اما از آن جا که شرط حضور در مرکزها و کانونهاى آموزشى و اداره ها, نداشتن حجاب بود, زنان, با به دست آوردن امتیازهاى یاد شده, امتیازهاى مهم تر و بنیادین ترى را, مانند: تقوا, عفت و پاکدامنى از کف داده اند و به طور طبیعى, چنین رفتارى ارزشهاى اخلاقى و دینى حاکم را مخدوش و به فساد اخلاقى و ناهنجاریهاى جامعه کمک کرده است و این از امورى است که شمارى از فمینیستها را به رویارویى با ارزشهاى دینى کشانده است.
به هر حال, به خلاف نظر و پندار دفاع گران از حقون زن, در دوران رضاشاه نیز به خلاف دگرگونیهاى یاد شده, زنان همچنان نقش حاشیه اى داشتند.
با خارج شدنِ رضاخان در سال 1320, به دستور متفقین (انگلیس, آمریکا و شوروى) دیکتاتورى او نیز پایان یافت.
دوران پهلوى دوم
در دوران محمدرضا پهلوى فضاى سیاسى بازتر شد و در نتیجه اجبارى بودن حجاب زنان نیز لغو گردید اما باز هم به دلیل حاکمیت دیکتاتورى, حرکت فمینیستى مهم و منسجمى به چشم نمى خورد و تمامى سازمانها و انجمنهاى زنانه در اختیار نهادها و بنیادهاى شاهنشاهى قرار داشت.
در سالهاى 1320 تا 1332 سه نشریه ویژه زنان منتشر مى شد: هفته نامه (زن امروز) به مدیریت خانم بدرالملوک, هفته نامه (نداى زن) به سرپرستى مریم میرهادى و روزنامه (بیدارى ما) به سرپرستى زهرا اسکندرى, که کم و بیش, مسائلى را در دفاع از حقوق زنان مطرح مى کردند و نیز, زمینه را براى استفاده ابزارى از زنان مهیا مى ساختند. به قولى حضور زنان در عرصه مطبوعات در این دوره, به بالاترین حدّ خود رسید; یعنى با آمار سال 1368 در این مورد برابرى مى کند.
به طور کلى از آزادى و حقوق زن چیزى جز بى بندوبارى, به ذهنها تبادر نمى کرد و نمى گذشت. حضور زنان در جامعه ابزارى شد براى تهاجم فرهنگى بیگانگان, به فساد کشیدن زنان و مردان, تبلیغ کالاهاى مصرفى وارداتى و گسترش زندگى پر زرق و برق و مصرفى رژیم, با کشاندن زنان و دختران به عرصه سینما, تئاتر, تلویزیون, نشریه ها و کتابها و با رواج دادن سکس و بى بندوبارى و برگزارى مسابقه هاى ملکه زیبایى و… مدعى بخشیدن آزادى به زنان بود.
از زاویه حقوقى, قانونهاى کشور, با این که نسبت داده شده به نظام شاهنشاهى بود, فمینیستها در کتابها و نشریه هاى آن دوره آن را به بوته نقد گذاردند. قانونهاى کشور, بویژه قانونهاى مدنى, یادگار قانون اساسى مشروطه بود و بسیارى از قانونهایى که درباره زنان بود, براساسِ دیدگاه هاى فقیهان اسلامى سامان داده شده بود. از این روى, چنین نقدها و خرده گیریهایى نه تنها از سوى رژیم بازداشته نمى شد, بلکه حتى گاهى از سوى نویسندگان دربارى دامن زده مى شد. براى نمونه مى توان از چند کتاب نام برد, از جمله:
1. انتقاد; قوانین اساسى و مدنى و کیفرى ایران از نظر حقوق زن.71
نویسنده, کتابش را به (روح و روانِ پاک اعلیحضرت[!] رضاشاه پهلوى, اولین مدافع حقوق اجتماعى زنان) اهدا کرده است. او از ذکور بودن ولیعهد در قانون اساسى ایران انتقاد و پیشنهاد مى کند ولیعهدى به عهده اولاد بزرگ تر باشد, چه دختر و چه پسر (/4ـ10).
در جاى دیگر (/114) مى نویسد:
(زن باید مانند مرد بتوان به مقام پادشاهى برسد. ما دلیلى نداریم که والاحضرت [!] شاهدخت شهناز پهلوى را به اتصاف دختر بودن از ولیعهدى ایران برکنار کنیم).
او همچنین در این اثر (/10ـ11) از ممنوع بودن زنان از شرکت در انتخابات و رأى دادن و انتخاب شدن براى مجلس, انتقاد کرده است.
در بخش پایانى همین نوشتار, با انتقادها و اعتراضهاى او به آن چه درباره زنان در فقه اسلامى آمده, آشنا مى شویم.
استاد شهید مرتضى مطهرى در (نظام حقوق زن در اسلام) گاهى از کتاب یاد شده نام برده و به خرده گیریها و انتقادهاى او پاسخهایى داده است.72
2. تاریخ مذکر. عنوان کتاب دیگرى است که مى توان آن را کتاب فمینیستى دانست. این کتاب, در صد صفحه, به سال 1349 نگاشته شده است. نویسنده به شدت از مردانه بودن تاریخ, بویژه پس از اسلام, گله مند است; یعنى از این که مردان همیشه امور سیاسى, علمى, اجتماعى و… را در دست داشته اند و زنان هیچ حضورى, حتى در صحنه ادبیات و اشعار شعراى بزرگ ندارند:
(اگر از زن در تاریخ یاد مى شود, یا مادر جنگ است و یا مادرانى چون مادر حسنک هستند که هیچ گونه تحرک واقعى ندارند و یا اگر تحرک ناچیزى داشته باشند, در حدود حلوا و شیرینى پختن براى مردان و امیران جوان… تحرک دارند… خانمى از روزنامه نویسها که به دنبال قهرمان زن در تاریخ گذشته ایران با این و آن مصاحبه مى کرد. روزى از من هم در این باب سؤال کرد. هر قدر به مغزم فشار آوردم دیدم حتى یک زن از کل تاریخ گذشته ایران نمى یابم که عملى بزرگ و واقعاً قهرمانى در حدود همان ژاندارک فرانسویها, مثلاً, انجام داده باشد… واقعیت این است که زن ایرانى در گذشته عملاً وجود خارجى نداشته است… نقابى سخت و سفت در طول تاریخ صورت این زن را پنهان کرده است… تاریخ گذشته ایران, واقعاً تاریخى ظالم و مذکّر است… در بستر عطوفت زنانه هرگز جارى نشده… به همین دلیل از شقاوت و سرسختى و خشونت بهره برده که به ندرت مى توان نظیرش را در تاریخ اقوام دیگر پیدا کرد… به همین دلیل… زن ایرانى در اغلب موارد از نظر ایرانى بودن بى ریشه و فرهنگ مى ماند… و هم از این رو, پس از باز شدن دروازه هاى غرب به روى ایران, چشم بسته مبهوت جلوه هاى زنان غربى شده است.)
و یا مى نویسد:
(اسلام مى خواهد دنیویّت سالم در کنار دینى سالم و توأم با فکر آخرتى سالم در اذهان رسوخ یابد.)73
3. درباره ستم کشیدگى زن در ایران. این اثر فمینیستى, در دهه 50ش منتشر شده است. نویسندگان آن از فمینیستهاى مارکسیست اند. اینان که در خارج از کشور, علیه رژیم شاه مبارزه و از جنبش مارکسیستى در ایران پشتیبانى مى کردند. آنان انقلاب مارکسیستى را براى رهایى زنان کافى نمى دانستند, بلکه هوادار جنبش زنانه مستقل بودند. اینان نیز, با تمام توان به قانونهاى مدنى ایران, که بیش تر برابر فقه شیعه است, هجوم مى بردند. از جمله به این که شوهر, سرپرست زن, خانه و خانواده باشد, خرده مى گرفتند و این که مرد مى تواند برابر قانون چند همسر داشته باشد, نادرست مى انگاشتند. عقد موقت را برابر با روسپى گرى مى دانستند. حتى طلاق, تنها در دست مرد باشد, در نزد اینان ناپسندیده بود.
ارزش دادن به بکارت دختران قبل از ازدواج غیر ضرور و کارى عبث شمرده مى شد.74
در پایان کتاب نیز متن سخنرانى یکى از فمینیستهاى سرشناس امریکایى را چاپ کرده اند.
چنین انتقادها و خرده گیریهایى, بویژه انتقاد به قانونهاى مدنى کشور, که دستاورد مجلسهاى نخستین مشروطیت بود, به بازبینى و دگرگونى پاره اى از مواد قانونى مربوط به زنان گردید. به طور طبیعى, با توجه به برنامه ها و استراتژى اسلام زُدایانه رژیم پهلوى و حضور زنان نماینده دربارى در مجلسهاى شوراى ملى آن دوران, غیر منتظره نبود.
در سال 1346 با تصویب قانون حمایت خانواده که به سال 1353 نیز کامل و اصلاح شد, دگرگونیهایى به سود زنان پدید آمد. برابر این دگرگونى زن و شوهر هر دو در مواردى, یک سان حق مراجعه به دادگاه و درخواست طلاق داشتند.
پس از طلاق, سرپرستى کودکان به هر یک از والدین که شایستگى بیش ترى داشتند, واگذار مى شد.
چند همسرى محدود به دو همسرى گردید که آن هم در موارد نادرى با اجازه دادگاه صورت مى گرفت.
به مادرانى که شایستگى لازم را داشتند, پس از فوت پدر حق ولایت داده مى شد.
شمارى از فمینیستهاى کنونى چنین دگرگونى را در عصر پهلوى, رسیدن زنان به خواستهاى قانونى خود با درجه (نسبتاً زیاد) برداشت کرده اند و از غیر اسلامى بودن قانونهاى کیفرى آن دوران ابراز خشنودى مى کنند:
(از آن جا که قانون مجازات عمومى که در سال 1304 به تصویب رسیده بود, قانونى عرفى و به دور از مجازاتهاى مصرّحه در احکام اسلامى; یعنى حدود و قصاص و دیات بوده, لذا در مورد احکام کیفرى, زنان ایرانى از سال 1304 وضعیت نامناسبى نداشتند و تبعیضهاى چشم گیرى بین زن و مرد وجود نداشت.)75
در همین زمان بود که تیزنگران و دقیق اندیشانى چون شهید مرتضى مطهرى وارد میدان شدند و در واقع, در ایراد به دگرگونى در قانونهاى بنا شده بر فقه اسلامى, قلم به دست گرفتند. کتاب نظام حقوق زن در اسلام, که در سال 1353 منتشر شد, پیش از آن در سالهاى 45ـ46 در مجله زن روز, چاپ شده بود و در سلسله مقاله هایى, استاد فلسفه احکامِ مربوطِ به زنان را تفسیر کرده بود.
با وجود چنین حرکتهاى فرهنگى, مسأله حقوق زنان از نظر شمارى از فمینیستها همچنان در انزوا قرار داشت. مخالفان رژیم و انقلابیون, مذهبیها, ملى گرایان و چپ گراها, حساسیتى در این باره نشان نمى دادند. البته روشن است که مخالفان مذهبى شاه, همواره از ستمى که به نام آزادى زن, بر آنان مى رفت و به عبارت روشن تر, از بى بندوباریها و استفاده هاى ابزارى از زن انتقاد مى کردند و یکى از آرمانهاى انقلابیون مسلمان, رها کردن زنان از چنین حال و روز ذلت بارى بود و دیگر حقوق زنان را در چارچوب احکام فقهى اسلامى محفوظ مى دانستند.
فمینیستها, از موارد مثبت در سلطنت پهلوى دوم را, حق رأى و انتخاب شدن زنان براى نمایندگى مجلس شوراى ملى دانسته اند که در بهمن سال 1341 در ضمن انقلاب سفید شاه و ملت! انجام گرفت. این اصلاحات با طراحى امریکاییها و براى جلوگیرى از نهضتهاى مردمى و حفظ سلطنت انجام مى گرفت. کمى قبل از آن جریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى از طرف نخست وزیر وقت, یعنى امیر اسدالله عَلَم در مهرماه سال 1341 اعلام شد.
امام خمینى, که در آن زمان پس از رحلت مرجع بزرگ شیعیان, آقاى بروجردى, به تازگى به عنوان مرجع تقلید مطرح شده بود, با آگاهى از مفاد این لایحه دریافت که پاره اى از مواد آن صبغه ضد اسلامى دارند; همانند حذف سوگند به قرآن مجید, حذف شرط مسلمان بودن نامزدها و حق رأى و انتخاب زنان. از سخنرانى امام در فروردین 42 به دست مى آید که ایشان رأى دادن و انتخاب و حضور زنان در انجمنهاى یاد شده, یا مجلس را امرى ضد اسلامى نمى دانست, بلکه از آن جا که هدف رژیم از دادن چنین امتیازى به زنان, عوام فریبى و استفاده ابزارى و فسادانگیز از آنان بود, با آن مخالفت کرد; زیرا:
نخست آن که انتخابى واقعى از سوى مردم در کار نبود, بلکه غیر از وابستگان به دربار و بیگانگان, کم تر کسى مى توانسته به مجلس آن زمان دست یابد.
دو دیگر, حضور زنان جز بدون پوشش اسلامى نمى توانسته صورت گیرد:
(مگر با چهار تا زن فرستادن به مجلس ترقى حاصل مى شود؟ مگر مردها که تا حالا بودند, ترقى براى شما درست کردند, تا زنهایتان ترقى درست کنند؟ ما مى گوییم اینها را فرستادن به این مراکز, جز فساد چیزى نیست; شما بعد تجربه کنید… ما با ترقى زنان مخالف نیستیم, با این فحشا مخالفیم, با این کارهاى غلط مخالفیم. مگر مردها آزادند که زنها مى خواهند آزاد باشند؟)76
البته در آن زمان شاید نظر بسیارى از فقها حرام بودن حضور زنان در چنین مجالسى بود که به دلیل پویا بودن فقه شیعى, فتواى آنان دگرگونى یافته است, همان گونه که نظر روشن آقاى گلپایگانى در تلگرافى به شاه در سال 41 حرمت مشارکت زنان در رأى دادن و انتخاب شدن فهمیده مى شود;77 اما از بیانات امام, چنین حرمتى استفاده نمى شود.
به هر حال, به دنبال ناسازگارى امام و ناسازگاریهاى گسترده مردمى, دستگاه در مورد یاد شده, ناگزیر به عقب نشینى شد, اما چیزى نگذشت که دربار با قدرت بیش ترى وارد عمل شد و در قالب انقلاب سفید, حق رأى و انتخاب شدن براى مجلس شوراى ملى را به خلافِ قانون اساسى, براى زنان مجاز اعلام کرد. به این ترتیب براى نخستین بار از سال 1342 (1963) حضور زنان در پاى صندوقهاى رأى ممکن شد و در همین سال, شش نماینده زن به مجلس راه یافتند. به نظر شمارى از مدافعان حقوق زنان, که خود در دستگاه هاى حقوقى کشور در رژیم گذشته نقش داشته اند:
(اینها [نمایندگان زن] البته منتخب طیفها و گرایشات زنان ایران نبودند و نمى توانستند سخن گوى آلام و نیازهاى متنوع همه زنان ایران باشند… و حضورشان در صحنه ها سمبلیک توصیف شده است.)78
و همو در جاى دیگر سالهاى 1347ـ57 را سالهاى (غیبت در حضور) براى زنان تعبیر مى کند و مى نویسد:
(در آن دهه پرغوغا, زن در مراکز تبلیغات حکومتى و تجارتى و در آمارهاى رسمى حضور داشت, ولى در متن وقایع و رویدادها غایب بود.)79
فمینیسم در عصر جمهورى اسلامى
دهه اول انقلاب اسلامى (57 ـ67): با ظهور انقلاب اسلامى در سالهاى 56 و57 دگرگونیهاى همه سویه و گسترده اى در اندیشه هاى مردم مسلمان ایران پدید آمد. حضور میلیونى زنان با حجاب در راهپیماییها که پشتیبانى و هدایت رهبرى انقلاب و دیگر روحانیون آگاه را به همراه داشت, نشانه توجه بیش ترى به کارساز بودن حضور داراى نتیجه و نقش آفرین زنان در صحنه هاى اجتماعى و سیاسى است. هنوز هم شمارى نظرشان بر این بود که زنان باید خانه دارى کنند و خارج شدن او را از خانه ناروا مى دانستند. در صورت خارج شدن و یا رو در رو شدن با نامحرم, پوشیدگى کامل حتى پوشاندن چهره و دو دست را لازم مى دانستند. اما روشنگریهاى شهید مطهرى و بازتابِ اندیشه هاى روشنگر وى در اثرهاى ارزش مند: در نظام حقوق زن در اسلام و مسأله حجاب, آموزه هاى فقه اسلامى را براى حضور سازنده زنان در جامعه با نگهداشت معیار و میزانهاى اسلامى, مانند حجاب, آن هم بدون لازم بودنِ پوشیدگى چهره و دو کف دست, به جامعه مسلمان شناساند.
شمارى از مقدّسان جزم اندیش در برابر اندیشه هاى ره گشا و دقیق نویسنده در مسأله حجاب, تندروانه برخورد کردند و کینه ورزانه به استاد یورش بردند. اینان, از حضور زنان در اجتماع و آن هم بدون روبند به شدت اظهار نگرانى مى کردند و آن را خلاف آموزه هاى اسلامى مى دانستند; اما استدلالهاى دوباره نویسنده در کتابچه اى, ابهامهاى احتمالى را برطرف ساخت و پشتیبانیهاى آشکار و روشن امام از اندیشه ها و دیدگاه هاى روشن و دقیقِ استاد شهید, حجت را بر همگان تمام کرد.
نقل است که در ماه هاى نخست پیروزى انقلاب اسلامى, یکى از عالمان, به امام پیغام مى دهد: اکنون, که به یمن انقلاب اسلامى و رهبرى شما حکومت اسلامى برقرار شده است و همه قدرت در اختیار شما قرار گرفته است, مى توانید با یک دستور کوچک همه بانوان کارمند در ادارات و سازمانهاى کشور را به خانه بازگردانید و با این کار, اشتباه رژیم سابق را اصلاح کنید. امّا امام, دست رد بر سینه او مى زند و حضور زنان را در اجتماع, با نگهداشت معیارها و عفت و پاکدامنى, درخور جمع مى داند.
پشتیبانیها و تأکیدهاى فراوان ایشان و دیگر مقامهاى بلند پایه انقلاب بر حضور زنان در اجتماعها, دانشگاه ها, کارها و پستهاى گوناگون, مجلس شوراى اسلامى و سفرهاى رسمى در کنار دیگر مسؤولان مرد به کشورهاى خارجى و… خبر از توجه, دقت و هوشیارى مسؤولان نظام جمهورى اسلامى به حساسیت مسائل زنان در جامعه کنونى مى داد. این در واقع حرکتى منطقى براى ترازسازى رویاروییها و برخوردهاى فکرى در برابر موجهاى جدید حرکتهاى فمینیستى و دفاع گران حقوق بشر به معناى لیبرالى آن بود.
در سالهاى 57 ـ67 به دلیل تب و تاب مسائل انقلاب و جنگ تحمیلى هشت ساله و وحدت نظر فکرى و عملى جامعه, کشور ما دوران آرامى را در باب مسائل زنان پشت سر گذاشت و تلاش و پویشى در حوزه فمینیستى به چشم نمى خورد. با این که گروه هاى گوناگونِ چپ و راست, که بسیارى از آنها زاییده روزهاى پر شور انقلاب اسلامى بودند, در رویارویى با جمهورى اسلامى قرار گرفته بودند, هیچ یک به علَم کردن مسأله زنان به طور خاص نپرداختند; همان گونه که پیش از انقلاب نیز توجه خاص و مستقلى به این مسأله نداشتند. اگرچه آنان نیز براى حضور زنان و دختران در عرصه هاى سیاسى و نظامى ارزش ویژه اى قائل بودند و در واقع از حضور آنان استفاده ابزارى جهت جذب نیرو براى خود مى کردند و آن گاه که در برابر موجهاى شکننده حرکتهاى مردمى, به گوشه انزوا خزیدند یا به خارج از کشور گریختند, بسیارى از آنان در کام بیگانگان گرفتار آمدند و با سکنى گزیدنِ در کشورهاى غربى با برخوردارى از پشتیبانى مالى و سیاسى آن دولتها و همراه با سلطنت طلبان گریخته از وطن, مبارزه جدیدى علیه نظام نوپاى جمهورى اسلامى را آغاز کردند.
جذب نیرو و به قول نویسنده تاریخ مذکر: تلطیف فضاى مردانه, گروه هاى یاد شده را وادار به تشکیل جمعیتها و انجمنهاى زنانه اى نمود که بیش تر آنان به گروه هاى چپ وابسته بودند. از باب نمونه مى توان از موردهاى زیر نام برد:
1. جمعیت بیدارى زنان, وابسته به اتحادیه کمونیستهاى ایران.
2. جمعیت زنان مبارز, وابسته به اتحادیه کمونیستهاى ایران.
3. کمیته زنان مبارز, وابسته به گروهک پیکار.
4. جمعیت زنان دموکرات, وابسته به حزب توده.
5. اتحاد انقلابى زنان مبارز, وابسته به حزب کمونیست کارگران و دهقانان.
6. اتحادیه زنان, وابسته به حزب کمونیست کارگران و دهقانان.
7. جامعه آزادى زنان, وابسته به اتحادیه کمونیستهاى ایران.
8. اتحاد ملى زنان, وابسته به فداییان خلق.
9. کمیسیون زنان, جبهه ملى.
10. جامعه زنان حقوقدان.80
و….
مبارزه ضد امپریالیستى, حمایت از دهقانان و کارگران از هدفهاى اصلى بسیارى از این گروه ها و جمعیتهاى زنانه بود. از جمله خواسته هاى این گروه ها عبارت بود از: دستمزد مساوى زنان با مردان, کار مساوى, الغاى چند همسرى, ازدواج موقت و….
از سوى این گروه ها, نشریه هایى هم نشر مى شد که بیش تر گزارشها و جُستارهاى آنها در باب مقوله هاى سیاسى عمومى و علیه جمهورى اسلامى بود و کمى هم مربوط بود به مسائل خاص زنان.
دهه دوم انقلاب اسلامى (78ـ 68): به دنبال شکست ایدئولوژیک و سپس فروپاشى کمونیسم جهانى, ضربه سهمگین دیگرى به گروه هاى چپ در ایران و خارج از کشور وارد شد, به گونه اى که پاره اى از آنها از فرط درماندگى و بى پناهى به بلوک غرب و جریانهاى راست, گرایش پیدا کردند. اما گروه هاى راست و سلطنت طلب, به دلیل برخوردارى از پشتیبانیهاى قوى خارجى و توان بالقوه بیش تر, از نظر فکرى و عملى به تجدید قوا پرداخته, یورش جدیدى را در عرصه فرهنگ آغاز کردند. بى گمان, فمینیسم یکى از اهرمهاى آنان بود.
شمارى از شرق شناسان, فروپاشى نظام سلطنتى را در ایران, در سال 1357/1979 پایان عمر فمینیسم در ایران دانسته اند.81 امّا اگر این سخن درباره سالهاى دفاع مقدس درست باشد, درباره سالهاى پس از آن صادق نیست, بلکه با پایان یافتن جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و آغاز سالهاى آرامش و سازندگى و پس از رحلت بنیان گذار جمهورى اسلامى, مرحله تازه اى از تهاجم فرهنگى غرب در ایران آغاز شد.
بى گمان, فمینیسم یکى از دریچه هاى نفوذ بیگانه به مرزهاى اعتقادى ما بوده و هست. امّا شمارى از فمینیستهاى داخلى براى نجات خود از اتهام پیوند با بیگانه, اثرپذیرى خود را از فمینیسم بین المللى, رد مى کنند. اما اگر خوشبین باشیم و سخن آنان را بپذیریم, سودبرى بیگانگان از این راه, گرایش و جریان, درخور انکار نیست. (البته خواهیم دانست که همه فمینیستها در ایران نسبت به غرب جایگاه یک سانى ندارند, بلکه غرب ستیز نیز هستند.) افزون بر این, بسیارى از نوشته هاى مطبوعات و کتابهاى فمینیستى داخلى, به گونه آشکار و یا اشاره اثرپذیرى خود را از فمینیسم غربى ابراز مى کنند و پیوند و بستگى بسیارى از فمینیستهاى ایرانى با فمینیستهاى ضد انقلاب خارج از کشور آشکار است.
از دهه گذشته, تاکنون, در خارج از کشور, نشریه ها و انجمنهاى گوناگونى با گرایش فمینیستى به دست و با مدیریت ایرانیان اداره مى شوند که حمله و اعتراض به وضع و حال زنان در داخل کشور, در دستور کار آنان است و با ویران کردن وجهه جمهورى اسلامى, تنها در پى بهره هاى سیاسى مى گردند. نشریه هایى چون: (آواى زن) در سوئد, (کنکاش) در امریکا (پویش) در سوئد و (نیمه دیگر) در امریکا از این گونه اند.
از میان سازمانهاى گوناگون و جور واجور فمینیستى ضد انقلاب خارج از کشور, مى توان از انجمنهاى زیر نام برد:
1. بنیاد پژوهشهاى زنان ایران, در امریکا.
2. انجمن بین المللى قلم, در سوئد.
3. بنیاد مطالعات ایران, در امریکا به سرپرستى اشرف پهلوى.
4. بنیاد فرهنگ ایران, در فرانسه.
5. انجمن زنان ایران, در لوس آنجلس.
6. انجمن ایرانیان سوئد.
7. جامعه مستقل زنان ایرانى, در اتریش ـ وین.
8. سازمان زنان ایرانى (سزا).
بنیاد پژوهشهاى زنان ایران که در سال67 به دست زنان سلطنت طلب در ایالات متحده بنیان گذارده شد, هر سال نشستى بین المللى را با دعوت از فمینیستهاى ایرانى داخلى و مقیم خارج برگزار مى کند. دهمین نشست آن با عنوان: (زن ایرانى در آستانه سال 2000) در نیمه اول تیر ماه سال 1378, به مدت چهار روز در مونترال کانادا با شرکت مهمانانى از کشورهاى گوناگون دنیا, برگزار گردید.
از سخنرانان این نشست, دکتر حامد شهیدیان,82 فمینیست ایرانى ساکن خارج, نویسنده, مترجم و استاد دانشگاه ایلینوى بود.
سخنران دیگر آن, خانم زیبا حاجى تبریزى بود که گفته مى شود از مبارزان چپ در دوران قبل از انقلاب و زندانى ساواک بوده است.83
مراوده ها و بده بستانهاى بسیارى میان فمینیستهاى داخلى و فمینیستهاى خارج به چشم مى خورد; در مَثَل در نشستهاى سالیانه بنیاد پژوهشهاى زنان ایران, از ایران خانم رخشان بنى اعتماد, فیلمساز ایرانى (1998 در واشنگتن) خانم شهلا لاهیجى مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان (97, پاریس), خانم شیرین عبادى, حقوقدان (96, واشنگتن) و آقاى سید محسن سعیدزاده (95, در کانادا) و خانمها منیره روانى پور نویسنده, تهمینه میلانى, فیلمساز و گلى امامى, نویسنده, مترجم و ناشر (93, وین) سخنرانى کرده اند.
سمینارهاى یاد شده, با کمک مراکز مختلف دانشگاهى و سیاسى امریکا و اروپا برگزار گردید. براى نمونه نشست سال 72 که در وین پایتخت اتریش با عنوان: (زن و خانواده در ایران و مهاجرت) برگزار شد, با پشتیبانى مرکز تحقیقات خاورمیانه و دانشگاه هاروارد, دانشکده مردم شناسى دانشگاه وین, کانون دانشجویان اتریش, آکادمى خاورمیانه اتریش و همکارى (جامعه مستقل زنان ایرانى وین ـ اتریش) برگزار گردید.84 مسؤولیت این بنیاد به عهده خانم گلناز امین لاجوردى است و از دکتر ژاله گوهرى مى توان به عنوان مسؤولین اصلى سمینار نام برد.
به نظر مى رسد گاهى, شرکتِ شمارى از افراد در این نشستها, دستاوردهایى نیز در برداشته است, زیرا ایرانیان ساکن خارج, بیش تر تصویرى بسیار نادرست و غیر واقعى از وضع و حال زنان داخل کشور دارند; در نتیجه حضور افراد منصف و بى طرف در میان آنان مى تواند تا اندازه اى تصویر نادرست یاد شده را ترازمند و برابر با واقع جلوه دهد.
خانم گلى امامى از نویسندگان مجله (زنان) که در نشست سال 72 شرکت داشته است در این باره مى گوید:
(ذهن زنان ایرانى در آن جا پر از سؤال درباره ما بود, از قبیل این که چگونه آمدید؟ به شما چطور اجازه شرکت در این سمینار را دادند؟ وقتى مى گفتیم از ما متقابلاً دعوت شد و خودمان هم تصمیم به آمدن گرفتیم, باورش برایشان مشکل بود…. آنها فکر مى کردند من خیلى از واقعیتهاى ایران را نگفتم, ولى برایشان گفتم که خیلى از ذهنیات شما به نظر من واقعیت ندارد…. من سعى کردم دید آنها را اصلاح کنم, ولى فایده نداشت. خانم منصوره پیرنیا (نویسنده (زن روز) سابق) در آن جا خیلى از من ناراحت شد و به شدت از من و سمینار در کیهان خودشان انتقاد کرد; زیرا امکان نیافت درباره کتابش: (سفرهاى شهبانو فرح) تبلیغ کند و نیز به خاطر این که به او گفته بودم: تعجب مى کنم که چطور بعد از چهارده سال از فریز تاریخ بیرون نیامده اید. من فکر مى کنم توانستم تصویر خیلى منفى و خشنى را که در خارج بر دختران جوان, که ایران را ندیده بودند, داده بودند, تعدیل کنم, بدون این که تبلیغى براى جمهورى اسلامى کرده باشم. من عین تصویر زنان را به آنها نشان دادم و آنها فهمیدند که باید با سعه صدر بیش ترى با موضوع برخورد کنند.)85
اما بدون شک این مراوده ها, همیشه از این گونه نیستند و این به دلیل بافت فکرى خاص حاکم بر بیش تر این نویسندگان است.
بسیارى از نویسندگان فمینیست ایرانى داخلى, مقاله هایى را در نشریه هاى فمینیستى ایرانیان در خارج از کشور مى نویسند و برعکس آثارى فمینیستى از ایرانیان ساکن خارج در مطبوعات داخلى به چاپ مى رسد. چاپ مقاله هایى از نوشین احمدى خراسانى در نشریه (آواى زن) (سوئد) و دکتر کتایون مزداپور از نویسندگان مجله (زنان) در نشریه (نیمه دیگر) (آمریکا) از این گونه اند.
فمینیسم در بازار نشر ایران
در دهه گذشته, یعنى از پایان جنگ تحمیلى به این سو, موج گسترده اى از اندیشه هاى دگراندیشانه اثر پذیرفته از مدرنیسم در چهارچوب تلاشهاى فرهنگى: کتاب, مجله, روزنامه, سینما, تئاتر و… آغاز شده است.
فمینیسم نیز یکى از جریانهاى وارداتى است که دور جدید, تلاشهاى خود را آغاز کرده است. در کشور ما هشت نشریه ویژه مسائل زنان, اکنون (در زمان نگارش مقاله) در عرصه نشر تلاش مى ورزند. پاره اى از آنها مروج اندیشه فمینیستى اند. اما مجله هاى بسیارى بدون این که ویژه زنان باشند, مروج این مرام اند که البته چندى و چگونگى تلاش آنها در این زمینه, گوناگون است.
پاره اى از این نشریه ها عبارتند از:
1. ماهنامه زنان
2. روزنامه زن
3. ماهنامه حقوق زنان
4. جامعه سالم
5. ماهنامه فرهنگ توسعه
6. آدینه
7. زمان
8. پیام هاجر
9. پیام امروز
10. هفته نامه ستاره ها
11. دو دنیا
12. ماهنامه کارنامه
13. فصلنامه فرزانه
14. فصلنامه گفتگو
15. ماهنامه ایران فردا.
از میان ناشران کتابهاى فمینیستى مى توان به موردهاى زیر اشاره کرد:
1. روشنگران و مطالعات زنان
2. نشر توسعه
3. دنیاى مادر
4. ققنوس
5. فکر روز
6. نگاه
7. نشر علم
8. جامى
9. پروین
10. دستان
11. هاشمى
12. قطره.
اکنون درباره پاره اى از مهم ترین مجله ها و ناشران یاد شده, نکته هایى را یادآور مى شویم و شرحى کوتاه از جایگاه فکرى آنها را ارائه مى دهیم:
مجله زنان: ماهنامه (زنان), مهم ترین نشریه فمینیستى کشور است که نخستین شماره آن در بهمن ماه 1370 انتشار یافت, به مدیر مسؤولى خانم شهلا شرکت. ایشان دو سالى (63 ـ61) سردبیر (زن روز), پس از سال 63 تا 70 مدیرمسؤول آن بوده است. به دلیل اختلاف با مسؤولان مؤسسه کیهان, که (زن روز) از نشریه هاى آن مؤسسه است, از آن نشریه جدا شد و سپس مجله (زنان) را نشر داد. وى درباره تلاشهاى ده ساله خود در زن روز مى گوید:
(در طول آن دهه, تلاش مان براى شکستن سنتهاى جاهلى بود و افروختن شعله در دالانهاى تاریک رکود و جمود. سردى عافیت جویان از شوق مان نکاست و از بى دردى, زبانه دردمان ننشست. تقدیر بر این نبود که با تهدیدها و تطمیعها خروش ما به تسلیم و فرومایگى میل کند و استقلال امروز, میوه شیرین آن روزهاست. اینک عزم ادامه راه داریم با کوله بارى از تجربه به میزان یک دهه ستیز با خرافات و کژاندیشى و ستم سده ها….)86
در جاى دیگر یادآور مى شود:
(مشکلات اساسى من با سرپرست مؤسسه ,در نوع نگرش به مسائل و مشکلات زنان, مسائل سیاسى, اجتماعى و آزادى بیان بود… مؤسسه طرح مباحث نظرى جدید را راجع به مسائل زنان تحمل نمى کرد و در واقع حذف من و مدیرمسؤول و شوراى سردبیرى کیهان فرهنگى که همه در یک روز صورت گرفت, حرکتى براى پاکسازى مؤسسه کیهان از نگرش نواندیشى دینى و قطبى کردن تفکر و سیاست حاکم بر مؤسسه بود.)87
با این که نخستین شماره مجله (زنان) در بهمن ماه, یعنى سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى منتشر شد, تنها در سرمقاله آن, به قلم مدیرمسؤول, دو سطر درباره انقلاب اسلامى سخن گفته شد ـ که آن هم خالى از کنایه نبود ـ بدون ذکرى از رهبرى فقید آن.
شاید در هیچ جاى این مجله اعتراف روشن به پذیرش فمینیسم از سوى دست اندرکاران مجله یافت نشود, اما به اشاره و به گونه سربسته و گاه روشن, نکته ها و جستارهایى در آن مى توان در باب فمینیسم, یافت.
مدیرمسؤول, در یکى از سرمقاله ها در طلیعه سال نو مى نویسد:
(در سال گذشته, جماعتى نیز از ظن خود با ما عناد ورزیدند…. اندوهشان از بیدارى است, آن هم بیدارى (زن) که درجه اى بالاتر از آشپزخانه دارى به او اعطا نمى کند. گروهى در جامعه ما, عموماً از (فمینیسم) یا (زن ورى) به عنوان نوعى انحراف از فطرت زنانه… یاد مى کنند. فمینیسم, پدیده اى است ناشناخته و نامقبول و اگر تصورى و تحلیلى از آن وجود دارد, توأم با نگرش منفى است…. آیا هنوز بیدارى و مبارزه زن ایرانى, انحراف و تقلید از زن مطرود(!) غربى به حساب مى آید؟ مگرنه این است که تا ظلم هست, مبارزه هست؟ مبارزه علیه نابرابرى و نه علیه مرد… ما امیدواریم تداوم انتشار (زنان) مقدمه اى باشد بر آغاز جنبش سنجیده از سوى زنان بر مدار برابرى انسانى زن و مرد و دستیابى به حقوق فطرى و الهى زن و حذف تبعیضات جنس در ابعاد مختلف اجتماعی…)88
مى توان گفت, با چشم پوشى از آگاهى ها, میانگین, بیش از 90% گزاره ها و جستارهاى مجله لحن فمینیستى دارد که در چارچوب گزاره هاى گوناگونى: همچون: حقوق, شعر, داستان, روان شناسى, هنر, مصاحبه, خبر و… عرضه مى شود.
کم و بیش, در همه شماره ها, یک یا چند ترجمه از مقاله هاى نویسندگان فمینیست غربى به چشم مى خورد.
در بحثها و مقوله هاى حقوقى, در بیش تر شماره هاى مجله, به نقد قانونهاى مدنى و کیفرى ایران درباره زنان, پرداخته شده است.
در شعرها و داستانها, همیشه از ستمدیدگى زنان, تلخ کامى و اختلافهاى آنان با شوهرانشان پرداخته, چهره هراس انگیز و ستمکارانه اى از زندگى معمول خانواده ها و زن و شوهرها در جامعه ایرانى ترسیم گردیده است. چندان حاجت به بیان نیست که نمى توان همه سنتهاى حاکم بر بستگیها و پیوندهاى کنونى زنان و مردان را, در جامعه ما, عادلانه دانست; اما به نظر مى رسد که طرح این بى عدالتى ها با شیوه هاى قهرآمیز و یک سویه به میدان رفتن علیه مردان, بى گمان ناخوشایند خواهد بود و چه بسا به کانونِ مهربانانه خانواده هاى ایرانى خدشه وارد کند. از باب نمونه, یکى از فمینیستهاى وطنى مى گوید:
(در غرب, هیچ کس برابرى را در سینى تعارف زن نکرده است. اگر براى او تساوى مبهم و دست و پا شکسته اى وجود دارد, آن را با چنگ و دندان به دست آورده است. زن شرقى اینها را نمى داند.)89
مجله در آغاز, تندرَوانه به مسائل زنان دامن مى زد, امّا کم کم از این مشى دست برداشت و روش نرم ترى را پیش گرفت و بر اثر خرده گیریهاى خوانندگان, دگرگونیهایى در راه و روش خود پدید آورد, از جمله: نامه هایى از مردان یا مصاحبه هایى با آنان درج گردید.
نکته درخور توجه دیگر این است که با این که مجله (زنان) ویژه زنان است, اما در روز زن که در ایران, همزمان با میلاد حضرت فاطمه(س) است, هیچ ذکرى از این مناسبت در شماره مربوط به این ایام به چشم نمى خورد, مگر تنها یک جمله ریز و کوتاه در تبریک (میلاد زهراى پاک(س)). امّا در عوض از روز جهانى زن که همزمان با 8مارس, برابر با 17اسفند است, به خاطر راهپیمایى و حرکت زنان امریکایى در سال 1907 و به پیشنهاد کلارا زتکین, مارکسیست فمینیست آلمانى به این نام, نام گذارى گردید. بسیار پر رنگ تر و با آب و تاب بیش ترى تجلیل و تجدید خاطره مى شود. در مَثَل در مقاله اى به مناسبت 8مارس چنین آمده است:
(از سال 1360 تا 1375 زنان ایران 8 مارس را در خانه ها جشن مى گیرند.)
همچنین ـ و به ظاهر از زبان دیگران ـ مى نویسد:
(چه زمانى بالاخره این روز جهانى مانند همه روزهاى جهانى دیگر به رسمیت شناخته مى شود؟)90
در این جا باید از نشریه (فرهنگ و توسعه) هم نام برد که ویژه نامه زنان را در اسفند 76 منتشر کرد و در فراز پایانى سرمقاله آن,91 به مناسبت 8مارس به روشنى آمده است.
(این خود نشانگر اعتراض آشکار به گرامیداشت روز میلاد فاطمه زهرا(ع) به عنوان روز زن در ایران است.)92
جداى از روز زن, به خلاف پیروى بیش تر زنان ایران از این بانوى معصوم و بزرگوار, به عنوان الگوى برجسته و عملى, در این مجله در هیچ شماره اى, چه در روزهاى ولادت و چه در روزهاى وفات آن بزرگوار, یادى از برجستگیهاى اخلاقى و انسانى و دست کم, سیره ظلم ستیز و اجتماعى او به میان نیامده و حتى آشکارا از زبان دیگران, کسانى همچون خانم گاندى الگوى زنان عصر حاضر دانسته شده است.
نکته دیگر اینک ه در ایران روز زن, روز (مادر) نیز نامیده مى شود, اما متأسفانه در مجله یاد شده به این مناسبت نیز سخن و مطلبى ندارد و گویى ذکر عنوان (مادر) براى زنان را به خاطر این که نقش غیر اجتماعى است, مردسالارانه مى داند و کسر شأن براى زن امروزى; چرا که نقش آبستنى و مادرى مى تواند تا اندازه اى کم و کم رنگ کننده نقشهاى اجتماعى و نمایان گر مهربانى او باشد; در مَثَل از زبان یک خانم کارگردان مى نویسد:
(…من از همکاران و دوستان خوبم (در برنامه کودکان) که گوینده هاى تلویزیون هستند… همیشه تعجب مى کنم که: چرا اینها این طور به بچه ها حرف مى زنند. با لحن بسیار مصنوعى انگار اعلام مى کند: من مادرم, من زنم! و در این حالت بچه ها کاملاً متوجه مى شوند که دارند کوچک دیده مى شوند. ما مادر بچه ها نیستیم, دوست آنها هستیم.)93
گاهى مجله, در برابر اتهام رواج دادن فمینیسم غربى به دفاع از خود برمى خیزد و آن را انکار مى کند. در حالى که این سخن درست است و با آن چه در مجله بازتاب مى یابد, برابرى مى کند. در مَثَل در این مجله, بارها از فروغ فرخزاد شاعره دهه 30 و40 به بزرگى و از بابِ سرمشق یاد شده است. از روابط دختران و پسران دانشجو و دانش آموز با عنوان راه هاى سالم ارضاى خواسته هاى انسانها و لازمه رفتار طبیعى, حمایت و پیشنهاد شده است: براى زمینه سازى نشاط و شادى و رنگ و روشنایى, افزون بر سخت گیرى نکردن در این پیوند و پیوستگیهاى سالم, به احیاى آداب و رسوم, جشنهاى ملى و پوششهاى محلى و غیره پرداخته شود:
(چرا پس از گذشت سالها هنوز در مورد برگزارى بسیارى از مراسم ملى, مثل چهارشنبه سورى که در جاى جاى این خاک هر ساله به شکلى برگزار مى شود, شک و تردید وجود دارد؟ چرا شهرداریها خود انجام با شکوه این مراسم را… به عهده نمى گیرند و وسایل آتش بازى سالم و بى خطر را عرضه نمى کنند؟…)94
در جاى دیگر, به بازدارنده ها و سخت گیریهاى موجود در بازیگرى زنان در فیلمها, از قول یک روزنامه نگار مى نویسد:
(فیلمهاى ما باید به واقعیتهایى که در جامعه وجود دارند, بپردازند. مگر زنان در جامعه ما عاشق نمى شوند, طلاق نمى گیرند یا به زندان نمى روند؟ از صد در صد فشار براى تغییر فیلمنامه, نود ونه درصد آن متوجه حضور زنهاست…. در تلویزیون همه آن چه از زن نشان مى دهند, توهینى بزرگ به زن ایرانى است. زنهاى خانه نشینى که حرفهاى بى معنى مى زنند, لباسهاى اجق وجق مى پوشند و ظاهراً قرار نیست چیزى به نام مغز داشته باشند… چرا مرد اشکال ندارد, اما کلوزاپ زن اشکال دارد؟)95
و سپس از قول دیگرى مى نویسد:
(در مورد زنان در سینما… بیش از همه عطوفت مادرى به نمایش درآمده, در حالى که زن فقط مادر نیست., زن طرز حرف زدن, نگاه کردن و راه رفتن خاص خود را دارد… در صحنه اى از یک فیلم قرار بود خم شوم و از کشو چیزى بردارم, کارگردان به من گفت خم نشو, صاف بنشین و کشو را باز کن…. خوب در زندگى واقعى چه کسى این کار را مى کند؟)96
شگفت تر از همه شک افکنى در درستى شکیبایى و وفادارى زنان در زندگى خانوادگى در برابر سوگها, بلاها و گرفتاریهاست.
محمود دولت آبادى مى گوید:
(همچنین صبورى و بردبارى و وفادارى زنان در دوره قدیم بسیار ارزش داشته اند و به نظر مى آید که در دوران جدید براى عده اى وفادارى زن دیگر آن ارزش سابق را ندارد, ولى صبر و بردبارى و وفادارى از ارزشهاى ازلى هستند که جاى خود را در موقعیت تازه هم خواهند داشت.)
یک فمینیست وطنى به او ایراد مى گیرد:
(عمده ترین ایراد وارد به دولت آبادى آن است که او سیاست تصدیق کلیشه ها و ارزشهاى ازلى زنانگى و مردانگى را دنبال مى کند, در حالى که این ارزشها ازلى و ابدى نیستند…. ارزشها به طور کلى زاییده انتخاب اند…. چه چیز موجب مى شود که نویسنده اى در یک جلسه اعلام کند که: به هر حال براى زن وفادارى و سازگارى و بار سنگین زندگى را به دوش کشیدن, حتى اگر بیش تر از مرد باشد, بد نیست؟ در خانه مردان روشنفکر و هنرمند…. آیا این موجودات صبور و بردبار و وفادار مجبور نیستند براى دریافت پاداشهاى قراردادى جامعه مردسالارى و جابر تن به بردبارى و صبر مکفى بسپارند, تا مهربان و ایثارگر به شمار آیند.)97
بارى, مى توان گفت: افزون بر این که باید در جهت بازتاب سیماى زن مسلمان در نقشهاى دانش آموخته, متخصص, اندیشه ور, با اراده و… تلاش کرد, باید کارى کرد که این ستایشها و بازتاب نقشهاى او, به نقش خانه دارى, همسرى و مادرى زن, آسیب نرساند. دست بالا باید میان نقشهاى اجتماعى و خانوادگى او جمع کرد.
دیگر این که واقعیتهاى مربوط به زنان و نیز مردان را که در زندگى فردى و روزمره آنان روى مى دهد, به صرف واقعیت داشتن نمى توان به تصویر کشید, زیرا به تصویر کشیدن آن در منظر عام, به معناى بردن تماشاگر به حریم مردمان و زندگى زنان و شوهران است, در حالى که ما در زندگى, این کار را به دلیل پیامدهاى ناخوشایند آن, غیر اخلاقى و ممنوع مى دانیم. روشنى و آشکار بودن این مطلب ما را از استدلال بى نیاز مى کند.
مجله حقوق زنان: ماهنامه (حقوق زنان) که انتشار آن از ابتداى سال 77 آغاز شده, از دیگر مجله هاى فمینیستى کشور است. امتیاز, مدیریت و سردبیرى آن در اختیار خانم اشرف گرامى زادگان است. نامبرده, پیش از این در مجله (زن روز) مشغول به کار و از سال 70 تا 75 مدیرمسؤول آن بوده است. علت جدایى ایشان از (زن روز) اختلاف نظر با مؤسسه کیهان درباره طرح دشواریها, گرفتاریها و مسائل زنان از دیدگاه انتقادى بوده است.
گرایشهاى دینى (حقوق زنان) چشمگیرتر از مجله پیشین است و موضع گیریهاى ترازمندترى نسبت به آن; یعنى (زنان) دارد.
مدیرمسؤول در سرمقاله نخستین شماره آن مى نویسد:
(پیرامون جایگاه زن در خانواده, حقوق او و نحوه برخورد قانون و مراجع قضایى با حقوق زنان, هنوز مشکلات, نارساییها و نقاط مبهمى وجود دارد…. لازم است یک بار دیگر اندیشه و نوع نگرش به زن بررسى و بازسازى شود… آن چه تا به حال انجام شده کافى نیست… هدف ما نخست, دادن اطلاعات و آگاهى به زنان جامعه براى رسیدن به خواسته هاى بحق و انسانى آنان است… از افراط و تفریط پرهیز مى کنیم تا به یک تعادل منطقى و درست برسیم…)
نمونه اى از گرایشهاى دینى آن چنین است:
(در جامعه ما, در شعار از زنان دفاع مى کنند, ولى ابناى جامعه ما آن گونه که باید و شاید شأن انسانى زن را درنیافته اند…. زهراى مرضیه(ع) را تنها خانه نشین و زن خانه دار خوب معرفى مى کنند, در حالى که چنین نیست و او منشأ اعمال بزرگى در تاریخ اسلام است; حمایتش از على بن ابى طالب(ع) و سخنرانى او به هنگام تضییع حقش, نشان گر شخصیت اجتماعى اوست. روز زن نزدیک است و این روز بزرگ را میلاد انسان بزرگ ترى آذین بخشیده است….)98
بیش تر نویسندگان این مجله را زنان تشکیل مى دهند. در این مجله نیز در مقاله هاى گوناگونِ حقوقى, از پاره اى قانونهاى کشور و فقه اسلامى درباره زنان, انتقاد شده است و از کار, مدیریت, و رهبرى99 و قضاوت100 زنان دفاع شده است و به قول معروف به ارائه نقشهاى کلیشه اى براى زنان در رسانه ها خرده گرفته مى شود.101 در صفحه جدول به بهانه نام چند زن نامدار در جدول, به معرفى آنان پرداخته مى شود. در شماره5 مجله به معرفى سپیده کاشانى, دکتر نسرین معظمى, والنتینا ترشکوا, نخستین زن فضانورد جهان از شوروى, دکتر سیمین دانشور, نویسنده بنام و همسر جلال آل احمد, و اوریانا فالاچى, روزنامه نگار معروف ایتالیایى, پرداخته شده است.
مجله پیام هاجر: هفته نامه پیام هاجر, در حال حاضر هجدهمین سال انتشارش را مى گذراند و اکنون روش آن سیاسى, فرهنگى, اجتماعى و اقتصادى است. مدیر مسؤول آن خانم اعظم طالقانى102 است. گاهى روى مسائل زنان و بویژه کار بانوان تأکید دارد, اما در پاره اى شماره ها نیز هیچ جستار و گزاره اى درباره زنان ندارد; در مَثَل شماره 266 (11خرداد 78) درباره امام و 15خرداد مصاحبه اى با آقاى منتظرى دارد, به نظارت استصوابى شوراى نگهبان نقد مى زند, در بزرگداشت دکتر مصدق, سخن مى گوید, و با دکتر پیمان و مقصود فراستخواه, گفت وگویى انجام داده است, بدون این که سخنى درباره زنان داشته باشد.
مدیرمسؤول بر اعتقاد به رهبرى امام و ولایت فقیه, تعهدعملى به ارزشهاى اسلامى, قانون اساسى و حمایت از دولت تأکید مى کند.
دیگر نشریه هایى که پیش از این نام برده شد, کم و بیش, اندیشه هاى فمینیستى را رواج مى دهند و از این جایگاه برخوردارند; امّا تنها بر مدار مسائل زنان تلاش نمى کنند و قلم نمى زنند.
انتشارات روشنگران و مطالعات زنان: این انتشارات که پیش از این با عنوان (روشنگران) در عرصه نشر تلاش مى کرد, از سال 1363, با مسؤولیت خانم شهلا لاهیجى, شروع به کار کرده است. تنها ناشرى است که بر مدار جریان فمینیستى حرکت مى کند و تنها در زمینه مسائل زنان به تلاش مى پردازد. کتابهاى نشر یافته از سوى این ناشر, در زمینه ادبیات (شعر و داستان), روان شناسى, تعلیم و تربیت, مسائل حقوقى و سیاسى زنان است. گرچه از تیراژ مجله ها و کتابهاى فمینیستى آمارى در اختیار نداریم, اما به نظر مى رسد, مانند بسیارى از کتابهاى علمى و فنى, مسائل حقوقى زنان نیز که موضوع اصلى و مؤکد فمینیستها در جامعه ماست, چندان مورد توجه زنان نیست. در این مورد به سخنان مسؤول انتشارات روشنگران که به نظر صادقانه مى رسد, توجه کنیم:
(…شما هم وقتى مى بینید تنها نشریه مستقل زنان (یعنى مجله زنان) آن طور که انتظار مى رود, در یک جمعیت 60میلیونى بازتاب ندارد, کمى خسته مى شوید…. گاهى تصور مى کنیم که: آیا در خلأ فریاد نمى زنم؟ اما ما به هر حال کتابهاى پر فروش هم داریم که به چاپ هشتم و نهم مى رسند. مهم گزینش کار بهتر است. تعداد زنانى که به بخشهاى مخصوص خودشان توجه دارند, بسیار اندک است, در حالى که اینها با سختى بسیار تهیه مى شود و اغلب تحقیقى هستند. اما بعضى از کتابهاى ما که خواننده زیادى هم دارند, اصلاً مربوط به مسائل زنان نیستند, هرچند که مترجم یا مؤلف آنها زن است…. کتابهاى موفق داستان در دهه اخیر کتابهاى زنان بوده است…. آن چه زنان به طور عموم کم مى خوانند, مسائل حقوقى است…. این نشان مى دهد که زنان ما هنوز نسبت به مسائل خودشان حساسیت کافى ندارند و تا چنین است حرفهاى ما و شما و دیگران درباره زنان بیهوده است.)103
همو در جاى دیگرى نیز از بى توجهى زنان به کتابها و مسائل مربوط به خودشان, بویژه مسائل حقوقى به شدت گله کرده است.104
از نامبرده کتاب و مقاله هاى بسیارى در نشریه ها, در زمینه مسائل زنان, به چاپ رسیده است.
آشنایى با شمارى از نویسندگان و مترجمان فمینیست:
1. مهرانگیز کار: خانم کار را مى توان سخت ترین و پرکارترین نویسنده فمینیست در ایران دانست. در بیش تر شماره هاى مجله زنان مى توان آثار وى را دید که کم و بیش, همگى آنها درباره نقد مسائل حقوقى زنان در قانونهاى مدنى و کیفرى و… و در فقه اسلامى است.
او متولد 1323 در اهواز, فارغ التحصیل در رشته حقوق و علوم سیاسى از دانشگاه تهران است. وى سالهاست که عهده دار وکالت و در کنار آن, به روزنامه نگارى و نویسندگى, مى پردازد. پاره اى از کتابهاى نامبرده که درباره حقوق و وضعیت زنان نگاشته شده, عبارتند از:
1. زنان در بازار کار ایران.
2. شناخت هویت زن ایرانى (با همکارى شهلا لاهیجى).
3. بچه هاى اعتیاد.
4. فرشته عدالت و پاره هاى دوزخ
5. رفع تبعیض از زنان.
6. حقوق سیاسى زنان ایران.
خانم کار به همراه دکتر هما هودفر از دانشگاه کنکوردیا (مونترال کانادا) و دکتر زیبا میرحسینى از دانشگاه لندین در یک کنفرانس در دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد امریکا از 29 تا 31 ژانویه 99 [9تا11 بهمن77] شرکت جست و از پاره اى قانونهاى مربوط به زنان در امر ازدواج انتقاد کرد.105
2. شیرین عبادى: خانم عبادى از دیگر چهره هاى سرشناس فمینیست در ایران است. او که از کارشناسان حقوقى به شمار مى رود, پیش از انقلاب اسلامى, رئیس دادگسترى تهران بوده است. تاکنون, مقاله ها, سخنرانیها و مصاحبه هاى او در نشریه هایى همچون (جامعه) (که فعلاً تعطیل شده است), زنان و… به چاپ رسیده است. برابر پاره اى از گزارشها, او در سال 1375 به دعوت بنیاد مطالعات ایران (وابسته به اشرف پهلوى) به امریکا سفر کرده و آن جا به سخنرانى پرداخته است.106
در سخنرانى دیگرى در بنیاد پژوهشهاى زنان ایران در امریکا گفته است:
(مواد قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران, کلیه حقوق بشر را از آنان سلب نموده و اصولاً هر آن چه در قانون اساسى جمهورى اسلامى مدوّن شده, تماماً, نقض حقوق بشر است. من به عنوان یک زن و یک حقوقدان, هر وقت قانون اساسى را مى خوانم, گریه مى کنم.)107
در مصاحبه اى با روزنامه جامعه گفته است:
(در قانون… بهاى جان یک زن با تمام تقوا, دیانت و اعتبار, معادل یک چشم لوچ مرد است.)108
نامبرده در مقاله اى با عنوان (نگرش سنت و مدرنیته به برابرى زن و مرد) یک بار دیگر با برشمردن فرقها و ناسانیهایى که در فقه اسلامى بین حقوق زن و مرد در نظر گرفته شده, آنها را رد و مدرنیسم را, به دلیل این که هیچ ناسانى و فرقى را میان انسانها به لحاظ جنسیت… نمى پذیرد, مى ستاید.109
3. سید محسن سعیدزاده: آقاى سعیدزاده را مى توان به دلیل هم فکرى با دفاع کنندگان از حقوق زن, با روایت سنت زدایانه آن, فمینیست دانست. ایشان از طلاب حوزه قم, داراى مدرک لیسانس حقوق قضایى از مدرسه عالى طلاب قم و فوق لیسانس حوزوى است و در سالهاى اخیر, درباره حقوق زنان مطالعه هایى داشته است. نوشته هاى او نشان مى دهد که بسیارى از فتاواى فقیهان را درباره فرق حقوق زنان و مردان نمى پذیرد; از جمله در امر رهبرى و مدیریت, قضاوت, تفاوت ارث, دیه و….
مقاله هاى بسیارى از وى در مجله زنان, پیام هاجر, ایران فردا, سلام, جامعه و جامعه سالم در این باره به چاپ رسیده است.
کتابى با نام زنان در جامعه مدنى از همین قلم را انتشارات قطره در 133 صفحه به چاپ رسانده و نشر داده است.
در گزاره هاى دیگر نیز کتابهایى با نام (معاد) در تاریخ قائن و بزرگان قائن از او چاپ شده است.
او در سال 95 مقاله اى با عنوان: (زن در حقوق و قوانین اسلامى) را در دانشگاه لندن ارائه کرده است. و به دعوت بنیاد پژوهشهاى زنان ایران در نشست 95 در کانادا شرکت داشته است. برابر پاره اى از گزارشها, در یکى از سفرهاى خارجى, در جلسه عمومى, در برابر دیدگان شرکت کنندگان آن نشست, با یکى از زنان حاضر دست داده بود.
بارى, در 7تیر 77 با حکم دادگاه ویژه روحانیت دستگیر و محکوم110 و از پوشیدن لباس روحانیت بازداشته شد.
در مجله زنان, گاهى مقاله هاى انتقادى نسبت به مسائل زنان در فقه اسلامى با نام محسن قائنى, به چاپ رسیده که به نظر مى رسد, نام مستعارى براى همین نویسنده باشد.
افزون بر این, در همین مجله, مقاله هایى با نام مینا یادگار آزادى (همسر آقاى سعیدزاده) وجود دارد که به نظر مى رسد, دست کم با کمک همسرشان تهیه شده است. آقاى سعیدزاده در مقاله اى در (زنان) در نقد کتاب: زن در آئینه جلال و جمال الهى, نوشته آقاى جوادى آملى, خیلى تند رفته و اهانت آمیزانه با نویسنده فیلسوف, مفسر و فقیه این اثر برخورد کرده است.
او در جایى نوشته است:
(طالبان زاییده متونى است که اکنون در دست ماست و اگر ایرانیها هم بخواهند سنتى عمل کنند, باید همان راهى را طى کنند که طالبان رفته اند, گاهى نیز چنین شده است. داستان دوچرخه سوارى و ممانعت برخى طلبه ها و مذهبیها از آن به استناد همان روایاتى بود که از مرکب سوارى زنان سخن گفته است…. مجموع احادیث موجود در حوزه هاى علمیه ایران حاوى همان مبانى فکرى و دیدگاه هایى است که طالبان به اجرا درآورده اند. خشونت و زهر این مجموعه درباره زنان ملموس تر از هر موضوع دیگرى است. اگر شما به جاى من بودید و از روایات باخبر بودید (آیا) باز هم طالبان را بى هویّت مى خواندید و آیا کارهاى آنان را غیر شرعى مى دانستید؟)111
4. محمدجعفر پوینده: پوینده, از جایگاه فمینیستى از حقوق زنان سخن گفته است.
نوشین احمدى درباره وى مى نویسد:
(پوینده از اندک شمار مردان فمینیست ایران بود که متأسفانه مجال آن را نیافت که دیدگاه هاى روشن خود را در مورد مسائل زنان مطرح کند.)112
بیش تر آثار پوینده در این زمینه, ترجمه نوشته هاى دیگران است; همانند:
1. پیکار با تبعیض جنسى از آندره میشل.
2. اگر فرزند دختر دارید… از النا جائینى بلوتى.
3. زنان از دید مردان از بنوات گرو.
4. نگاهى به اشعار آنا آخماتووا.
نامبرده در سال 1377 در جریان قتلهاى مشکوک زنجیره اى به قتل رسید.
5. نوشین احمدى خراسانى: خانم احمدى از چهره هاى پر تلاش در دایره فمینیستهاى ایرانى است که شاهد حجم گسترده اى از کارهاى او هستیم. آثارى مانند:
1. زنان بى گذشته (مجموعه داستان)
2. نگاه زنان (مجموعه مقالات)
3. جنس دوم (مجموعه مقالات) ج1 و ج2.
4. سالنماى زنان (تقویم 77)
5. سالنماى زنان (تقویم78).
سالنماى زنان ـ نام دیگرش: تاریخ پنهان زنان, اثرى ابتکارى است که در آن به ذکر رویدادهاى مهم تاریخ زنان ایران و جهان, معرفى انجمنها, مدرسه ها و روزنامه هاى زنان, زنان برجسته ایران و جهان, مانند: فروغ فرخزاد, صدیقه دولت آبادى, سیمون دوبوار, رزا لوکزامبورگ, کلارا زتکین و… پرداخته شده است.
آثار یاد شده را نشر توسعه, به چاپ رسانده و نشر داده است.
از نامبرده مقاله هاى گوناگونى در زمینه مسائل زنان در نشریه هاى چون: فرهنگ توسعه, زنان و… به چشم مى خورد.
همان گونه که پیش از این هم گفتیم, او در تیرماه 1378ش. از سوى بنیاد پژوهشهاى زنان ایران براى سخنرانى به اجلاس آن در کانادا دعوت شد, که به دلایل سیاسى داخلى این دعوت را رد کرد, امّا پیامى براى آن اجلاس فرستاد که مورد توجه بسیار مسؤولان آن بنیاد قرار گرفت.113
دیگر چهره ها: سرانجام از میان دیگر چهره هاى معروف تر فمینیست مى توان از خانمها دکتر سهیلا شهشهانى, شهلا شرکت, شهلا لاهیجى, دکتر کتایون مزداپور, رزا افتخارى, زهره زاهدى, دکتر هما زنجانى زاده, دکتر فرشته شاه حسینى, فرزانه طاهرى, خاطره حجازى,114 بنفشه حجازى115 و… نام برد که هر یک صاحب آثار گوناگون در عرصه کتاب و مطبوعات هستند.
راهبردهاى گوناگون فمینیستى در ایران
اکنون با توجه به آن چه درباره پیشینه فمینیسم در ایران گفته شد, بهتر مى توان به ناسانیها و فرقهاى راهبردهاى فمینیسم در ایران پى برد. تا به کنون معلوم شد که فمینیسم در ایران همزمان با موج اول آن در غرب, در سالهاى نهضت مشروطیت و دو دهه پس از آن, یعنى در حدود سال 1285 تا 1306 که سال چیرگى کامل رضاخان در ایران است, پدید آمد. گروه هاى مختلف زنانه و نشریه هاى مربوط به آنان, گواه این ادعاست. این مرحله اول فمینیسم در ایران است.
در دوران پهلویها, فمینیسم, دوران به نسبت خاموشى را گذرانده است و غیر از سیاستهاى رسمى پادشاهى درباره زنان, چیز درخور توجهى (نسبت به دوران دیگر) به چشم نمى خورد. این دوره, مرحله دوم فمینیسم در ایران است.
دهه اول جمهورى اسلامى را مى توان دوره سوم فمینیسم دانست. دانستیم که در سالهاى آغازین این دهه, انجمنها و محفلهاى زنانه غیر دولتى بسیارى پا به میدان گذاشتند. سهم مهمى از این انجمنها در اختیار گروه هاى مخالف انقلاب, چپ گرایان و ملى گرایان, قرار داشت که به دلیل انهدام یا انزوا, طرفى از جنبشهاى خود نبستند. در این میان گروه هاى دیگرى همچون نهضت زنان مسلمان, سازمان زنان انقلاب اسلامى و… نیز پدید آمدند که بیش تر هنوز هم به تلاش خود ادامه مى دهند. اینان به دلیل مشى دینى و سیاسى خود, افزون بر طرفدارى از جمهورى اسلامى, در مسائل عمومى جامعه نیز تبلیغ و تلاش داشته اند. در دوران هشت ساله جنگ تحمیلى نیز غیر از سازمانهاى زنانه اى که از آنها سخن به میان آمد, حرکت درخور توجه دیگرى به چشم نمى خورد. این سالها را نیز مى توان دوران خاموشى و افول فمینیسم دانست و با این حال, نشریه هایى همچون پیام هاجر و زن روز در این سالها, بازتاب دهنده انتقادها در جانبدارى از زنان بشمارند.
سرانجام, دوره چهارم فمینیسم فرا مى رسد که مى توان آغاز آن را از سال 67 ـ 68 به بعد رقم زد; سالى که آبستن بسیارى از دگرگونیهاى فرهنگى, سیاسى و اقتصادى است. همزمان با دوران بازسازى خرابیهاى جنگ, خیزشهاى فراوانى در میان روشنفکران جامعه پدید آمد. فمینیسم نیز یکى از صحنه هاى جولان تجددطلبان در این دوره است که از پیوستگى رهروان این راه با بنیادهاى خارج از کشور سخن گفتیم.
اما در حال حاضر نمى توان فمینیسم را در یک شیوه و خط مشى ویژه دانست. در حال حاضر, در ایران, دست کم, شاهد دو راهبرد فمینیستى هستیم.
البته فمینیست دانستن هر شخص یا گروهى, به معناى ارزش داورى منفى درباره آنان نیست, بلکه فمینیسم مانند بسیارى از ایده ها و اندیشه هاى دیگر, داراى کاستیها و قوتهاست. افزون بر این, با توجه به چندى و چگونگى هر یک از گرایشهاى فمینیستى, مى توان یکى را بر دیگرى برترى داد. این گرایشها در ایران, عبارتند از:
1. فمینیستهاى غرب گرا.
2. فمینیستهاى اسلام گرا.
1. فمینیستهاى غرب گرا: آن چه تا به حال درباره فمینیسم در ایران گفته شد, بیش تر مربوط به همین گروه است. مجله (زنان) در ایران سردمدار همین گرایش است. البته در همین گرایش نیز میان نویسندگان آن مى توان اختلافها و ناسازگاریها را سراغ گرفت.
از ویژگیهاى اصلى این گرایش, علاقه به آثار نویسندگان فمینیست در مغرب زمین است که در سالهاى اخیر ترجمه هاى فراوانى از این آثار, از سوى نویسندگان داخلى صورت گرفته است. ترجمه هاى رزا افتخارى, محمدجعفر پوینده, هما زنجانى زاده, نیره توحیدى, زهره زاهدى, فرزانه طاهرى و… از این گونه اند.
البته روشن است که ترجمه یک اثر, همیشه به معناى پذیرش همه دیدگاه هاى نویسنده از سوى مترجم نیست; اما با این حال, بیش تر مى توان گرایشهایى را در مترجمان نسبت به دیدگاه هاى نویسنده احساس کرد.
نویسندگانى را که پیش از این, از چهره هاى فمینیست در ایران نام بردیم, همگى, در همین گرایش جاى دارند.
ویژگى دیگر این گروه بى تفاوتى در برابر نظام سیاسى موجود است. مسائل سیاسى جارى کشور جایگاهى در نوشته هاى آنان ندارد, بلکه سعى در پرهیز از روزمرگى داشته اند. گاهى به مناسبتهاى ویژه, عکس, یا سخنانى از سیاستمداران ناهمسو را بازمى تابانند, بدون آن که از یکى جانبدارى روشنى داشته باشند.
ویژگى دیگر این گروه بى تفاوتى در برابر ارزشهاى دینى جارى و سارى در روح و روان مردم و لایه هاى جامعه است و به دیگر سخن, بى رنگى و بى تفاوتى در امور دینى و مذهبى و حتى گاهى گرایش به سکولاریزم. اگر گاهى هم در نوشته هایشان سخنانى در جانبدارى از دین دیده مى شود, همراه با برداشتهاى تجددطلبانه از دین است; در مَثَل از آن دسته از دیدگاه هاى فقهى نادرى که ناسانیها و فرقهاى زن و مرد را در احکام اسلامى رد مى کنند. از باب نمونه, از دیدگاه هایى که حق قضاوت و رهبرى را براى زنان جایز مى دانند, جانبدارى کرده, دیدگاه هاى مرسوم فقهى عالمان دین را واپس گرایانه و غیر عادلانه مى دانند و آشکارا مدرنیته را بر سنت برترى مى دهند.116
البته غرب گرا بودن این گروه, به این معنى نیست که همگى آنان الگوى فمینیستى غربى را براى زنان ایرانى پیشنهاد مى کنند, بلکه بیش تر آنان قبول دارند که بافت دینى و اخلاقى زنان کشور ما پذیراى الگوى زنان غربى نیست. بنابراین, حرکت آنان به گونه اى صورت مى گیرد که با آن چه در نزد زنان مسلمان و ایرانى پذیرفته و اثبات شده است, مانند: حجاب, ارزشهاى والاى دینى, مادرى و… ناسازگار نباشد. از باب نمونه, به این سخن توجه کنید:
(…نیازهاى حقوقى و اجتماعى زنان ایران در محدوده مشخصات قومى, دینى و فرهنگى خودشان… البته متناسب با شرایط امروز جهان و ضوابط بین المللی… قابل طرح است; یعنى آن چه نیاز روز یک زن غربى است, لزوماً نیاز یک زن ایرانى نخواهد بود… مدافعان حقوق زن در ایران امروز به هیچ وجه نسخه غربى براى زنان ایران نمى پیچند و مى دانند که این جامعه تا چه حد اخلاق گراست و مسائل زنان در لایه هاى اجتماعى گوناگون تا چه پایه گوناگون است. به نظر من احقاق حق از طرق فرهنگى و مسالمت آمیز همیشه مؤثر است.)117
خانم زیبا جلالى نائینى نیز, سفارشهایى را درباره نگهداشت فرهنگ و آیین ایران و سنتهاى جارى در آن و… به فمینیستها کرده است که اگر پاس داشته نشود, فمینیسم در ایران به نتیجه نمى رسد.118
پرهیز آنان از اظهارنظر سیاسى به دلیل تجربه اى است که از دیگر حرکتهاى سیاسى به دست آورده اند. به این سخن توجه کنید:
(یکى از اشکالات, که بویژه پس از انقلاب داشته ایم, این است که مسأله زن کاملاً سیاسى شده است. بنابراین, وقتى شما مى خواهید راجع به کوچک ترین مسأله مربوط به زن صحبت کنید, یا به عنوان نماینده امپریالیسم در ایران مطرح مى شوید, یا به عنوان کسى که مى خواهد فرهنگ مبتذل غرب را وارد ایران کند. در نتیجه, فوراً بحث بسته مى شود.)119
این سخن گرچه به معناى زشت انگارى سیاست زدگى موجود در جامعه ایرانى است ـ که سخن متینى است و قصد آن نیست که در راست گویى و بى شیله و پیله گى گوینده آن تردید شود ـ اما متأسفانه بسیارى از وقتها, کارکرد و اظهارنظر شمارى از فمینیستهاى وطنى به گونه اى است که جایى براى حمل بر صحت نمى ماند. پیش از این, با پاره اى از این مواضع در همین نوشتار آشنا شدیم.
2. فمینیستهاى اسلام گرا: از ویژگیهاى اصلى این گروه دلبستگیهاى دینى آنان نسبت به اسلام و ارزشهاى آن است. به دیگر سخن, همچون یک مسلمان باورمند از آن دفاع مى کنند و هیچ گونه بى تفاوتى در این باره نمى توان در آنان سراغ گرفت.
دیگر آن که این گروه, عقیده و فکر روشن سیاسى در دفاع از انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى و نفى فرهنگ غرب دارند.
با این حال, نسبت به پاره اى از دیدگاه هاى فقهى فقیهان در مسائل حقوقى مربوط به زنان, انتقادهایى را وارد مى دانند و خواستار آنند که فقیهان, خود با تکیه بر مبانى فقهى و اصولى گرفته شده از دین به چاره جویى بپردازند و با نقش دادن به زمان و مکان در استنباطهاى فقهى, دیدگاه هاى خود را با زمان و مکان هماهنگ سازند.120
اینان, با گروه غرب گرا, در پاره اى از مسائل زنان, دیدگاه مشترک دارند و یک سان مى اندیشند. تأکید بر کار زنان و آن را تنها راه نجات و استقلال از مردان دانستن و تأکید بر رویارویى و دشمنى زن و مرد و گناه کار دانستن مردان در ستمهایى که بر زنان رفته و مى رود, بى توجه به گوناگونى گروه هاى زنان در ایران و تبلیغ همانندى کامل زن و مرد, همگى از امورى اند که فمینیسم غرب گرا در ایران تاکنون به گونه آشکارا و غیر آشکارا به دنبال آن بوده است, اما گروه دوم این راهکارها را تأیید نمى کند.
خواسته ها و دیدگاه هاى فمینیستها
اکنون پس از شناخت تاریخچه و پیشینه تلاشهاى فمینیستى در ایران و اشاره به پاره اى از نکته ضعفها و کاستیهاى این حرکتها, لازم است به گونه فشرده با باورها و خواسته هاى فمینیسم در ایران بیش تر آشنا شویم. در این بحث, آن چه بیش تر مد نظر است, گزارش و نقل سخنان و دیدگاه ها و خواسته هاى آنان است, نه اظهارنظر درباره درستى و نادرستى آنها, زیرا براى بحث در این باب, به مجالى فراخ تر نیاز است.
امروزه, خواه ناخواه, با مسأله اى به نام (زنان) روبه روییم. به دیگر سخن, بسیارى از دشواریها را هر دو گروه به گونه یک سان دارند. اما گروه هایى از زنان, که بیش تر تحصیل کرده اند, در حال حاضر ادعا مى کنند که زنان به خاطر جنسیت خود, مورد ستم قرار گرفته و مردان, به ناروا بر آنان برترى داده شده اند. و داوریهاى نابجایى در بسیارى از جاها و موردها در امور سیاسى, اجتماعى, اقتصادى و… علیه زنان وجود دارد.
عالمان دینى و مسؤولان سیاسى کشور, در سه دهه گذشته و بویژه سالهاى پس از انقلاب اسلامى و بویژه در سالهاى پس از جنگ تحمیلى, به گونه درخور توجهى به دشواریها و گرفتاریهاى بر سر راه زنان توجه کرده اند. در دانشگاه ها, حوزه ها و رسانه ها, بخش درخور توجهى از پژوهشها, درباره زنان انجام مى گیرد. در دانشگاه ها توجه و علاقه خاصى به انجام پروژه هاى تحقیقاتى درباره مسائل زنان در میان دانشجویان و اساتید به چشم مى خورد و هر ساله سمینارهایى درباره حقوق و جایگاه زنان از سوى دولتیان و انجمنهاى غیر دولتى برگزار مى شود. غیر از مجله هاى مخصوص زنان, کم و بیش, همه مجله ها و رسانه هاى نوشتارى کشور بخشى از مطالب خود را به مسائل و اخبار زنان, ویژه ساخته اند. در بخش دولتى, سازمانهاى گوناگونى به همّت دولت در باره مسائل زنان تشکیل شده است و همچنین در دیگر قوا.
انجمنهاى فراوان نیمه دولتى و غیر دولتى, اکنون درباره مسائل زنان کار مى کنند که نمایندگان قریب به سى انجمن, از انجمنهاى یاد شده در سال 74 در کنفرانس جهانى زنان در پکن شرکت کردند.
بارها از سوى دست اندرکاران, مسؤولان کشور و امامان جمعه, به زنان سفارش شده است با نگهداشت شؤونات دینى و خانوادگى به فراگیرى دانشهاى عالى و تلاشهاى اجتماعى و سرپرستى پستها و به عهده گیرى مسؤولیتهاى گوناگون اقدام کنند. در مجلس شوراى اسلامى, در هر دوره, شاهد افزایش شمار نمایندگان زن هستیم. شمار دانشجویان زن در مراکز آموزش عالى, بویژه در پایه هاى تکمیلى افزایش یافته است. زنان هر روز به پستهاى مهم ترى در بخشهاى دولتى و نیمه دولتى, همچون مدیرکلى, معاونت رئیس جمهور, معاونت وزیر, ریاست و استادى دانشگاه, کارگردانى, تهیه کنندگى و… دست مى یابند.121
بسیارى از هیأتهاى دولتى را, در سفرهاى خارج از کشور, زن یا زنانى همراهى مى کنند. با این کار جایگاه شایسته زن مسلمان ایرانى را در انظار جهانیان به نمایش گذاردند.
در این باره, حرکت عالى و تحسین برانگیز امام راحل بر حضور یک زن در هیأت اعزامى به شوروى سابق, براى حمل نامه معروف حضرت ایشان به گورباچف, آخرین رهبر شوروى, در سال 67 در همین راستا شایان ذکر است.
در مجلس شوراى اسلامى توجه ویژه اى به قانونهاى مربوط به زنان شده است و راهکارهاى گوناگونى براى از میان برداشتن تنگناهاى قانونى براى زنان به تصویب رسیده و مى رسد; مانند: سرعت بخشیدن به بازنشستگى زنان, افزایش مرخصیهاى زایمان, کاهش ساعات کار کارمندان زن, زمینه سازیهایى در جهت دادن اختیارهاى بیش تر به زنان در برابر حق طلاق شوهران در قالب شرایط عقد, حساب کردن مهریه به نرخ روز و….
دولت کارهاى درخور توجهى را براى گسترش مکانهاى ورزشى بانوان به انجام رسانیده است.
در قوه قضائیه, به رغم حذف حق قضاوت زنان, به تازگى حضور آنان در دادگاه ها, در جایگاه دادیارى و مشورتى در بخش خانوادگى و ویژه زنان پذیرفته شده است و حتى خبرهایى از حکم قضاوت براى یک زن به چشم مى خورد.
بنابراین, جریان دفاع کننده از حقوق زنان و ارزش گرا, با نیروى انقلاب اسلامى و با تکیه بر اندیشه هاى والاى امام خمینى, در این سالها توانسته است توجه محافل دانشگاهى, حوزوى, اندیشه وران و دولتمردان را به خود جلب کند و خواسته هاى خود را تا حدّى مورد پذیرش قرار دهد. اما هنوز به بسیارى از خواسته ها و ایده هاى خود دست نیافته است. روشن است که در جامعه اسلامى ایران, بسیارى از خواسته هاى فمینیستى غربى دست نیافتنى است, اما بسیارى از خواسته هاى منطقى نیز چندان دست نیافتنى به نظر نمى رسد. گرچه قصد آن نداریم این خواسته ها را حق بدانیم; اما دست کم, بازنگرى در بسیارى از آنان و با توجه و تلاش در رفع شبهه ها از وضعیت موجود, امرى شایسته و بلکه ضرورى است.
نگاهى به نگاه هاى تحقیرآمیز به زن در متنهاى دینى و ادبى
یکى از عاملها و انگیزه هاى مهمى که به بروز رویارویى میان روشنفکران, بویژه زنان روشنفکر با سنت یارى رسانده است, دیدگاهى است که در ادبیات فارسى و متون مستند به دین درباره زنان وجود دارد. البته چنین دیدگاهى کم و بیش در فرهنگ سایر ملتها و ادیان نیز به چشم مى خورد که گاهى تندروانه تر از یافته هاى همانند در فرهنگ خودى است. در مَثَل ارسطو حکیم معروف یونان باستان بر این نظر بود:
(زنان و بندگان از روى طبیعت محکوم به اسارت اند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند.)123
و یا گفته است:
(به حکم قوانین طبیعت, برخى از آدمیان و گروهى دیگر بنده اند و بندگى ایشان هم سودمند است و هم روا.)124
برعکس افلاطون, استاد ارسطو, به تساوى زن و مرد در عرصه ها و کارهاى اجتماعى باور داشت. اما این دیدگاه هاى ارسطو بود که هم در زمینه فلسفى و هم اجتماعى, در عمل بر دیدگاه هاى افلاطون غلبه و آنها را نسخ کرد. از این روى, برداشتهاى بعدى درباره زن همانند نظر ارسطوست. از باب نمونه, توماس اکونیاس مى گوید:
(زن, به سبب ضعف خود, هم روانى و هم بدنى, فرود مرد است…. مرد آغاز زن است…. زن بنابر قانون طبیعت فرو دست است.)
فریدریش نیچه, فیلسوف مشهور آلمانى, زنان اهل علم و دانشمند را (خران دانشمند) مى نامد و مى گوید:
(زن را با حقیقت چه کار! از ازل چیزى غریب تر و دل آزارتر و دشمن خوتر از (حقیقت) براى زن نبوده است. هنر بزرگ او دروغ گویى است و بالاترین مشغولیتش به ظاهر و زیبایی… زن چه خوب و چه بدش هر دو چوب مى خواهند.)125
اینک به نمونه هایى از روایاتى که در کتابهاى روایى شیعه و سنى به معصومان(ع) نسبت داده شده و مستمسک فمینیستهاى غرب گرا, براى خرده گیرى به دین قرار گرفته, توجه کنید.
ـ (خُلقت مِن اَسفَل اَضلاعه)
زن از پست ترین دنده مرد آفریده شده است.
(مثل المرأة مثل الضلع العوجاء)
مَثَل زن, مثل دنده کج است.
شمارى از اسلام شناس و اهل نظر, این گونه روایات را درباره آفرینش زن, از (اسرائیلیات) دانسته اند; یعنى از روایات ساختگى که بدخواهان و جاعلان حدیث به معصومان نسبت داده اند و نمونه هاى آن را مى توان در عهدین (تورات و انجیل) یافت.
در تورات نیز نحوه خلقت حوا به همین شکل و سپس داستان اغواى آدم(ع) توسط حوا آمده است. از همین روست که خواجه نظام الملک طوسى مى گوید:
(اول مردى که فرمان زن کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد, آدم بود(ع) که فرمان حوا کرد و گندم بخورد تا از بهشت بیافتاد.)126
در حالى که به گفته علامه طباطبایى, صاحب المیزان, چنین مفهومى در قرآن یافت نمى شود و روایتهاى یاد شده و نیز این که آدم در اثر اغواى حوا از شجره ممنوعه خورد و از بهشت رانده شد, دروغ است. زیرا قرآن, به روشنى شیطان را فریب دهنده آدم و حوا مى داند; مانند:
(فَاَزلّهما الشیطان) بقره/36
(فوسوس لهما الشیطان) اعراف/20
(وعصى آدم ربَّه فَغَوى) طه/121
و منطق قرآن درباره آفرینش انسان چنین است:
(یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها) نساء1
(انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم) حجرات13
در نهج البلاغه نیز روایاتى به على(ع) نسبت داده شده که در آنها زنان پست انگاشته شده اند:
(المرأة شرّ کلّها و شرّ ما فیها انه لابدّ منها)حکمت238
(المرأة عقرب حلوة اللسبة)حکمت61
و حدیث معروف درباره نقصان عقل زن:
(معاشر الناس, ان النساء نواقص الایمان, نواقص الحظوظ, نواقص العقول, فاما نقصان ایمانهن…)خطبه80
دو حدیث نخست از دیدگاه شمارى از محدثان, پذیرفته نیست که از على(ع) باشد و حدیث نقصان عقل نیز اگر از نظر سند هم پذیرفته باشد, باید مراد حضرت در عقل و ایمان, نقصان از لحاظ شکل باشد, نه محتوایى و مضمونى. در نتیجه دلالتى بر کوچکى و حقارت زن ندارد.127
پاره اى از روایاتهاى دیگر عبارتند از:
زنان دامهاى شیطان اند.
علاقه به زنان مانند شمشیرى است به دست شیطان.
براى شیطان سپاهى عظیم تر از زنان و غضب وجود ندارد.
از زنان بد بپرهیزید و از خوبان آنان برحذر باشید.
زنان منبع شر و شرارت اند.
هر که زنان را دوست داشته باشد, از زندگى خود بهره اى نمى برد.
صحبت کردن با زنان خود از دامهاى شیطان است.
نویسنده کتاب (زن) پس از نقل روایتهاى یاد شده مى نویسد:
(این امر مبیّن آن است که وقتى خدا غایب است و قلم در دست مردان است, فرق نمى کند که در کجا باشد… عامى و عالم همه به یک قافیه شعر مى سرایند.)
نویسنده مدعى است: در این که این روایتها از معصومان باشد, تردید جدى وجود دارد.
البته دقت مختصرى در این دسته اخیر از روایات, قابل توجیه بودن بسیارى از آنها را به ذهن نزدیک مى کند, زیرا پاره اى از آنها, نه به معناى پست انگارى زنان, بلکه اشاره به جذاب بودن, زیبایى و دلربایى آنان دارد و از این رو از درهم آمیختگى بى جاى مردان و زنان, که مى تواند مفاسدى را به همراه آورد, نهى شده است.
در پاره اى از احادیث نیز از مشورت با زنان نهى شده است; مانند این روایات امام على(ع):
(ایّاک و مشاورة النساء فان رأیهن الى افن و عزمهنّ الى وهن.)
در برابر از امام صادق(ع) نیز نقل است که فرمود:
(ایّاک و مشاورة النساء الا من جرّبت بکمال عقل.)
در سخنان علماى بزرگ اسلامى, درباره زنان فرازهاى سستى وجود دارد که به هیچ روى, نمى توان از آنها به دفاع برخاست. و در یک کلام, هیچ پیوندى با دین ندارند. از باب نمونه صدرالمتألهین, بنیان گذار مکتب فلسفى حکمت متعالیه (م:1051هـ.ق) در کتاب معروف خود: (الاسفار الاربعة) هنگام برشمردن حیوانات, زیر عنوان نعمتهاى خداوند, زنان را در ردیف حیوانات ذکر کرده و فایده اصلى آن را براى مردان (نکاح) برشمرده است. شگفت انگیزتر از وى, شارح اسفار حاج ملاهادى سبزوارى است که با روشنى تمام, زیر همان سخن ملاصدرا, زنان را انسان نماهایى مى داند که خداوند آنان را به صورت انسان آفریده, تا مردان به ازدواج با آنان گرایش پیدا کنند: (کساهنّ صورة الانسان… لیرغب فى نکاحهنّ) و در دفاع از عقیده خویش به پاره اى از منشها, رفتارها و خوى و خلقهاى زنان تندخو استناد مى کند.128
امام محمد غزالى دانشمند بزرگ اهل سنت نیز, درباره زنان چنین مى گوید:
(وقتى حوا در بهشت نافرمانى کرد و از آن گندم خورد, حق تعالى زنان را هشت ده عقوبت فرمود کردن: حیض, زادن, جدا شدن از پدر و مادر و مرد بیگانه را شوهر کردن, به نفاس آلوده شدن, آن که مالک تن خویش نباشد, کمى میراث, طلاق که به دست ایشان نگردد, بر مرد چهار زن حلال کرد و بر زن یک شوهر, اعتکاف در خانه, سر پوشیدن در خانه و[…] و سپس مى گوید: بدان که جملگى (خوى) زنان بر ده گونه است و خوى هر یک به صفت چیزى از حیوانات ماننده است: یکى چون خوک, دوم بوزینه, سوم مار, چهارم استر, پنجم سگ, ششم کژدم, هفتم موش, هشتم کبوتر, نهم روباه و دهم گوسفند… و زنانى که خوى گوسفند دارد مبارک بود, همچون گوسفند که اندر همه چیز وى منفعت یابی… هیهات که بر زن پارسا کم کسى قادر شود.)129
ادبیات فارسى نیز, پر از این سخنان سُست در باب زنان است:
زن را دو دل باشد و ده زبان.
از بدیهاى زن مشو امین گرچه از آسمان نزول کند.
زنان نازک دل اند و سست رأى اند.
به گفتار زنان هرگز مکن کار/زنان را تا توانى مرده انگار.
زنان چون ناقصان عقل و دین اند/چرا مردان ره آنان گزینند.
زنان در آفرینش ناتمام اند/زیرا خویش کام و زشت نام اند
فخرالدین اسعد
زنان راستایى سگان راستاى/که یک سگ به از صد زن پارساى
فردوسى
زنان را همین بس بود یک هنر/نشینند و زایند شیران نر.
زن از پهلوى چپ شد آفریدن/ کس از چپ, راستى هرگز ندیدن
نظامى
زن پارسا در جهان نادر است.
زن چون مار است زخم خود بزند/ بر سرش نیک زن که بد بزند.
زن ندارى غم ندارى
زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به
وفا از زن مخواه از سگ وفاجو.
زن نگیر تا حاجت را بگیرد.
دهان زن چفت و بند ندارد
زن یعنى بزن.
شوهر خداى کوچک زن است.130
چه خوش گفت شاه جهان کى قباد/ که نفرین بد بر زن نیک باد
سعدى
بدون شک در عصر بیدارى فرهنگى, نه تنها زنان که مردان هم پذیراى چنین داورى ناعادلانه اى که ریشه در جهل و خرافه و یک سویه نگرى و شتابزدگى دارد, نیستند و نسبت دادن آنها به دین نیز بى وجه است. از این روى, باید در این عرصه به تلاش برخاست و به پالایش فرهنگى دست زد و چهره زیبا و انسانى زن را از میان متون معتبر دینى (قرآن و روایات) به جامعه نشان داد.
دیدگاه هاى نظرى فمینیستها
انسانها به خاطر ناسانى و فرق (جنس) (Sex) به دو جنس زن و مرد تقسیم شده اند و فمینیستها در این باره نمى توانند سخنى داشته باشند, اما بحث و اختلاف در (جنسیت) (Gender) است که وجود تفاوت در آن, بین زن و مرد از طرف فمینیستها پذیرفته نمى شود. بحث از جنسیت مربوط به ساحتهاى روان شناختى و جامعه شناسى و فرهنگى مى شود, در حالى که جنس مربوط به ساحت زیست شناسى و فیزیک است. زنان از لحاظ جنسى, شایستگى باردارى, زایمان, شیردهى, عادت ماهانه و… را دارند.
اما آیا از نظر جنسیتى, در عقل و هوش, درایت, تدبیر و مدیریت, کاردانى, شجاعت, ایستادگى, روشن گرى, قاطع بودن و… از مردان کم تر و پایین ترند؟ اگر ناسانى و فرق جنسیتى را نپذیریم و زنان را در موردهاى اخیر با مردان یکى بدانیم, فمینیستها به خود حق مى دهند که با مهار کردن باردارى خود, بتوانند در اجتماع حاضر شده, هم ردیف مردان, به انجام نقشهاى مدیریتى, علمى, فنى و… بپردازند. ردّ فرقهاى جنسیتى, اصلى ترین مدعاى نظرى همه فمینیستهاست و اگر فرق جنسیتى زن و مرد را بپذیریم آن گاه است که باید به میزان آن فرقها و ناسانیها, در واگذارى نقشها به زنان و مردان, فرق بگذاریم. مسؤولیتهایى را که مى خواهیم به آنان واگذاریم گوناگون و جور واجور پیش بینى کنیم و به عبارتى, فرقهاى حقوقى بین زن و مرد بروز خواهد کرد. تفاوتهاى حقوقى زن و مرد در فرهنگها و شرایع گوناگون, بیش تر, ناشى از تفاوت انگارى در جنسیت است.
سیمون دوبوار برداشت دو جنسیتى را محکوم کرد و با نوشتن (جنس دوم), دوم بودن, یعنى فروتر و ناتوان تر بودن زنان را انکار کرد و مدعى شد: فرقها و ناسانیهاى نقشهاى زن و مرد, ناشى از طبیعت اولیه زن و مرد نیست, بلکه طبیعتى ثانویه را به ذهن و فکر زن افکنده و او را از اجتماع بیرون نگه داشته اند و حقوق بسیارى را از او ستانده اند.
ملک الشعراى بهار هم در برابر فمینیستها چنین سروده است:
زن به معنا طبیعتى دگر است
چون طبیعت عنود و کور و کر است
هنرش جلب مایه و زاد است
شغل او امتزاج و ایجاد است
…
اى که اصلاح کار زن خواهى
بی سبب عمر خویشتن کاهی
جان استوارت میل مى نویسد:
(به نظر من هر ادعایى مبنى بر این که فطرت بلا تغییر زنان جنسیت و یا تواناییهاى بلا تغییر زنان کدام اند, ریشه در دانش هیچ و پوچ دارد. چنان تاکنون زنان را از رشد آزاد, محروم و در شرایط غیر طبیعى محدود کرده اند که طبیعت آنها ناچار [!] منحرف و غیر طبیعى شده است.)131
خانم آندره میشل نمونه جالبى را در همین باره نقل مى کند:
(نویسنده بزرگى در پى جراحى براى تغییر جنسیت (از مرد به زن) مشاهده کرد که برخورد دیگران با او دچار تغییرى بنیادى شده است: مى گویند که فاصله اجتماعى میان دو جنس [در اثر مبارزات فمینیستى] کاهش مى یابد; اما من که در نیمه قرن بیستم, دو نقش [جنس] مختلف را تجربه کرده ام, مى توانم گواهى دهم که آشکارا هیچ جنبه اى از زندگى, هیچ لحظه اى از روز, هیچ برخورد و هیچ توافقى و واکنشى وجود ندارد که براى زنان و مردان متفاوت نباشد… همه چیز و همه کس با سرسختى تمام تغییر موقعیت مرا یادآورى مى کردند. هر اندازه بیش تر با من مثل زن رفتار مى شد, خود را بیش تر زن احساس مى کردم و خواه ناخواه با نقش جدید کنار مى آمدم. اگر دیگران فرض مى کردند که من نمى توانم به رانندگى بپردازم, یا در بطرى را باز کنم, احساس مى کردم به نحو غریبى بى دست و پا شده ام. به عبارت دیگر, تمام کلیشه ها حتى آنها که بى زیان به نظر مى رسند بر مخاطبان شان تأثیرى مهم دارند.)132
جان استوارت میل, در جاى دیگرى, سه فرق معروف زنان و مردان; یعنى احساساتى بودن زنان, روان تر بودن ذهن, یعنى تمرکز نداشتن حواس زنان و دیگر بزرگ تر بودن مخ زنان را پیش کشیده و با دلیلهاى بسیار, منکر این تفاوتها مى شود و با فرض پذیرش آن نیز, دلیل فرق و برترى را رد مى کند.133
خانم دکتر نیره توحیدى درباره تفاوتهاى زن و مرد, بر این نظر است:
(على رغم تحقیقات فراوان, هنوز نمى شود با قاطعیت گفت که مثلا آیا زنان ترسوتر و مضطرب ترند یا مردان؟ یا مردان رقابت جوتر و پیشرفت طلب ترند یا زنان؟ به هر حال مسلم است در این موارد, تشابهات زن و مرد خیلى بیش تر از تفاوتهاى شان است. هیچ تفاوتى در بهره هوشى زن و مرد نیست. در سرعت یادگیرى, پى گیرى امور, قدرت استدلال, فداکارى و گذشت و قضاوت اخلاقى, هنوز تفاوتهاى مهمى به دست نیامده… تا سنین بلوغ هیچ فرقى در استعداد و قدرت یادگیرى پسر و دختر دیده نمى شود, اما دختران از حدود 11سال به بعد در مهارتهاى کلامى و دروس انشاء و دیکته و خواندن, استعداد بیش ترى نشان مى دهند.
در عوض, پسران در آستانه بلوغ, توان بیش ترى در ریاضیات و هندسه و مثلثات دارند. این که چرا این تفاوتها, تا قبل از بلوغ نیست به خاطر دو عامل بیولوژیک و محیط اجتماعى است.تنها تفاوت مهم و غیر قابل انکار دو جنس فزونیِ روحیه تهاجم, تعرض و تجاوزگرى در مذکر است. از دو تا دو و نیم سالگى به بعد, پسرها متعرض ترند… دخالت هر دو عامل بیولوژیک و اجتماعى (در علت این تفاوت) غیر قابل اغماض است.)134
شمارى از علماى اسلامى نیز, منکر فرقها و ناسانیهاى آشکاراى زن و مرد و نقصان عقل در زنان شده اند:
(چطور ممکن است خداى تبارک و تعالى, براى موجودى ناقص و معیوب (فتبارک الله احسن الخالقین) استعمال کند؟ در حالى که اگر عقل و درک زن و مرد, فرق داشت, مى بایست تکلیف و مسؤولیت این دو نیز با هم فرق مى داشت; در حالى که همه تکالیف زن و مرد, بجز مسائل خانوادگى و جهاد میان آنها مشترک است.)135
بر خلاف این دیدگاه ها شمارى از عالمان دینى معاصر بر این نظرند:
(یکى از بدیهیات, اختلاف بین وجود زن و مرد از جهات متعدد ظاهرى و باطنى, جسمى و روحى, خلقى و خُلقى و عاطفى است.)
(مرد, داراى صلاحیت و شدت و استوارى قدم در رتق و فتق امور, بازو و ارکان قوى, مزاج نیرومند, قدرت تعقل و تفکر قوى و احساسات متناسب با آن است و زن با بنیان ظریف و ارکان لطیف و احساسات تند و تفکر قوى و تفکر متناسب با آن, درست در نقطه مقابل مرد قرار دارد.)
(در علم فیزیولوژى, ثابت شده که در جهات کمالیه از بنیه جسسمانى, مانند مغز, قلب و رگها و اعصاب قامت و وزن حد متوسط, زنان از حد متوسط مردان عقب ترند, لذا جنس زن لطیف تر و ظریف تر است.)
برخى از علماى علم النفس (روان شناسى) به روشنى بیان مى کنند که مرد در اوان و اوایل بلوغ خود, حس قیمومیت نسبت به زنى را در خود مى یابد که شؤون و امور او را به دست گیرد و او را تحت حمایت و حفاظت خود درآورد و زن در عنفوان بلوغ, در نفس خود احساس نیاز به مردى مى کند که بر او اتکاء نموده و بر اصلى که بر وى اعتماد کند و دوست نزدیک و همرازى که چون دژ و پناهگاهى براى وى باشد.
(سلامت بدن و روان زن در زاییدن است, در حامله شدن و شیر دادن است.)136
چنین اندیشه و نگاه و دیدى در میان روشنفکران جامعه ما نیز وجود دارد:
(شاید هیچ کارى در عالم انسانى اصیل تر و بنیادى تر از باردارى و آبستنى [براى] زنان نباشد.)137
فمینیستها از اظهارنظرها و دیدگاه هایى مانند این دو نمونه اخیر, بسیار خشمگین اند.
خانم آندره میشل در کتاب (پیکار با تبعیض جنسى) علیه آموزشهاى کلیشه اى کتابهاى درسى در قالب عکسها, اشعار, داستانها و… به کودکان دختر, کارهاى سنتى را مى آموزانند, و به ذهن و فکر آنان مى افکنند خرده گرفته است.
در ایران نیز فمینیستها در تحقیقاتى, از این روند در کتابهاى آموزشى مدارس ایران انتقاد کرده اند که از باب مثال, چرا در تصویر یک کتاب درسى, مادرِ خانه در حال آشپزى یا جارو کردن است و پدر در حال رانندگى یا رفتن به اداره است.
به هر حال, نخستین بحث مهم کلامى در این جا این است که آیا این ادعاى فمینیستها:
(که زن و مرد از لحاظ روانى و بیولوژیک تفاوت چندانى ندارند و اگر هم دارند, دلیل بر تبعیض در سپردن مشاغل و مسؤولیتها به آنها نمى شود.)
تا چه حد درست و درخور پذیرش است؟
پاره اى دیگر از ادعاهاى نظرى فمینیستها
آیا ادیان مردانه اند یا زنانه, یا نه مردانه اند و نه زنانه؟
شمارى از فمینیستها ادعا دارند که ادیان مردانه اند, یعنى ساخته و پرداخته مردان اند.
اما شمارى دیگر مى گویند: اصل و اساس آن از سوى خداست, اما تفسیرهاى نادرست از آنها از سوى مردان, باعث جهت گیرى مردسالارانه آنان شده است. این ادعا هم در میان فمینیستهاى مسیحى و هم فمینیستهاى مسلمان به چشم مى خورد.
شمارى از فمینیستهاى جسور عرب ادعا مى کنند: چرا جهت گیرى قرآن مردگرایانه است و به گونه روشن, چرا مردان اند که مخاطب قرآن اند؟ و بنابراین چرا زن با این کار پست شده است. در مَثَل اگر گفته شود: (اى مردان با زنانتان مهربانى کنید) این بى توجهى به زنان است, زیرا معنایش این است که گوینده, مردها را شایسته سخن گفتن دانسته, ولى زنان را نه.138
شمارى از فمینیستهاى مسیحى در اسپانیا گفته اند: چرا عنصر ماده و مؤنث را از ارکان مسیحیت حذف کرده و قائل به تثلیث شده اید. قول به تثلیث مردسالارانه است, زیرا هر سه رکن آن را مذکر تشکیل مى دهد, یعنى پدر, پسر, روح القدس. بنابراین, به جاى تثلیث (سه گانگى), تربیع (چهارگانگى) را مطرح کردند, یعنى پدر, مادر, پسر و روح القدس.139
پرسش دیگرى که فمینیستها از آن سخن به میان آورده اند, این است که چرا تا جایى که تاریخ نشان مى دهد, پیامبران و رهبران دینى, مرد بوده اند؟ به چه دلیل زنان به این پستها برگزیده نشده اند؟ آیا این خود دلیل مردسالارانه بودن ادیان نیست؟ شاید در واکنش به همین اشکال بوده که شمارى از محققان معاصر, مدعى شده اند: پیامبرى ویژه مردان نبوده است, بلکه در طول تاریخ پیامبرانى از میان زنان نیز برانگیخته شده اند.
نویسنده (زن و پیام آورى) به شش مورد از عهدین (تورات و انجیل) اشاره مى کند و با استناد به این دو کتاب, مى گوید: شکى در پیامبرى این زنان نیست:
1. دَبوره همسر لفیدوت در بنى اسرائیل.
2. حُلده همسر شُلاّم پیامبرى مشهور در بنى اسرائیل.
3. چهار دختر باکره, فرزندان فیلیپس, از حواریون مسیح.
4. حُنّا, که خود دختر پیامبرى به نام بنوئیل, بوده است.
5. مریم مادر عسى(ع).
6. در بنى اسرائیل بسیارى از دختران و پسران پیامبر بوده اند.
نویسنده, سپس پاره اى از آیات قرآن را دلیل بر نبوت مریم(ع) دانسته است, مانند آیات 33 و42 از سوره آل عمران. وى ادعاى اجماع علما بر عدم نبوت زنان را رد کرده است, بلکه ادعا مى کند: شمارى از علما مانند صاحب تفسیر قرطبى و دیگران قائل به نبوت مریم(ع) هستند و شمارى از علما, با نبوت حوا, آسیه, ام موسى, ساره و هاجر موافق اند.
آن گاه نویسنده, به همین دلیل, زنان را براى امارت و رهبرى و قضاوت نیز شایسته دانسته است.140
ادعاى دیگر فمینیستها این است که: فلسفه و سیاست نیز ساخته دست مردان است. این مردان اند که به شرح و تفسیر جهان پرداخته اند. اگر تاریخ, فیلسوفى از جنس زن را به ما نشان نمى دهد, یا به خاطر تحریف تاریخ است و یا به خاطر این است که فضاى حاکم, اجازه کافى براى ورود زنان به میدان فلسفه را نداده است. به همین دلیل است که امروزه در غرب, بحثهاى جدیدى همچون: (معرفت شناسى زنانه) باب شده است.
در میدان سیاست هم, بیش تر, مردان امور را به دست گرفته و اجازه ورود زنان را به میدان سیاست نداده اند. از نظر فمینیستها, زنان در همان جاها و موردهایى که پا به میدان سیاست و حکومت نهاده اند, به خوبى از عهده آن برآمده اند.
جان استوارت میل نمونه هاى بسیارى از سیاستمداران و پادشاهان موفقِ زن را در تاریخ اروپا نام برده است. امروزه نیز رؤساى جمهور, نخست وزیران و وزراى زن را در کشورهاى گوناگون جهان نشان مى دهند که از عهده مسؤولیتهاى خود برآمده اند. هنگامى که یک نویسنده و روشنفکر معروف داخلى گفت:
(بعضى کارها هست که اصولاً زنانه نیست, فى المثل شطرنج بازى, سیاستمدارى و روشنفکرى و… همچنین تخصص در بیماریهاى زنانه, گویا در قابلگى هم مردان قابل ترند. وقتى که در یک مهمانى خانم روشنفکرى از ابعاد عظیم سلسله جنبانى انقلابى یا ضد انقلابى حضرت میخائیل گورباچف, خوب یا بد مى گوید… چنان برایم خنده دار است که مى خواهم بى اختیار پشت کسى پنهان شوم, یا به بهانه این که فندک یا تسبیحم افتاده, بروم به زیر میز, یا وانمود کنم که بنده زاده شیطانک کوچولو, دست به آب دارد و من باید او را به دستشویى ببرم)141
فریادهاى اعتراض فمینیستها علیه او باریدن گرفت و او ناگزیر سخنان خود را تعدیل کرد.
ادعاهاى عملى (فقهى) فمینیستها
در فقه اسلامى و قانونهاى رسمى کشور, موردهاى فراوانى وجود دارد که انتقاد و خرده گیرى فمینیستهاى داخلى را برانگیخته است.
آنان بر این باورند که با توجه به عنصر اجتهاد و فقه پویاى تشیع, باید یک بازنگرى جدى در مقوله ها و گزاره هاى مربوط به زنان در فقه اسلامى صورت گیرد.
از این روى, دیدگاه ها و برداشتهاى فقهى شمارى از فقیهان, مجتهدان و صاحب نظران که به گونه اى با اندیشه ها و دیدگاه ها و خواسته هاى فمینیستها همسویى و هماهنگى دارد, مورد توجه شایان آنان قرار گرفته است:
(اجتهاد, نقش یک انقلاب تکامل بخش و پویشِ دائمى را در ابعاد گوناگون اسلامى داراست, تا پاسخ گوى رویدادهاى نوین جهان و نیازهاى متغیر زنان و مظاهر زندگى باشد. بنابراین, نارساییها و کمبودها و مشکلات مربوط به کیان فقه نیست, بلکه باید گفت از ماست.)142
(نباید فکر کنیم که فقه همان اسلام است; زیرا فقه عبارت است از: مجموعه احکامى که استنباطات فقها و مجتهدین در طول تاریخ اسلام پدید آمده و دائماً درحال تغییرند و زمان و مکان در آنها دخیل است. این امر یکى از افتخارات فقه شیعه امامیه و به معناى پویایى اجتهاد است.)143
(در مجموعه هاى حدیث هم قواعدى وجود دارد که جزء شریعت است و هم مقدراتى که جزء رسوم و آداب عصر بوده و امضاء شده است. مسلمانان این عصر باید اصول ابدى را از آن چه آداب و رسوم عصر پیامبر بوده تفکیک کند و در بخش دوم به مقتضیات عصر خود عمل کند.)144
(پیامبر و قرآن متناسب با اوضاع عصر رسالت, گام به گام و واقع بینانه در جهت تغییر ساختار مردسالارى و احقاق حقوق برابرى براى زنان کوشش به عمل آورده اند, ولى متأسفانه پس از رحلت, این حرکت متوقف شد. گوهر رویکردهاى مثبت پیامبر و قرآن به فراموشى سپرده شد. مردسالارى و فرهنگ مذکر همچنان در قالب اسلام توجیه و تقویت شده و آثار آن تا به امروز در میان مسلمانان باقى است, مانند حق انحصارى قوامیت براى مردان, تعدد زوجات, محرومیت زن ازحق قضاوت و…)145
یکى از بانوان فمینیست با ابراز شادى از دیدگاه هاى بالا به شدت از دیدگاه چیره و مشهور در امور زنان انتقاد کرده و خواستار پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان است که در سال 1358/1979 از سوى مجمع عمومى سازمان ملل به سود زنان تصویب شده است, ولى ایران هنوز به آن نپیوسته و التزام به اجراى آن نداده است. او با بدبینى کامل نسبت به اندیشه و دیدگاه مشهور فقیهان, مى گوید:
(دیدگاهى که یک قرن است با تأمین حقوق انسانى زنان ستیز مى کند, توانسته است با استفاده از فرصتهاى تاریخى, مواضع خود را در پوشش دینى تبیین کند…. این دیدگاهى است که تداوم نقش خود را در سالهاى پایانى قرن بیستم, در خطر مى بیند و اراده کرده است تا جایى که ممکن است در برابر قانون گذارى با هدف تأمین عدالت سنگ بیندازد. شیوه کار مرسوم این است که پیرامون قلمها و زبانهاى مدافع زن جوسازى کنند, تا آنها را از اتهام کفر و الحاد که کم ترین مجازات آن مرگ است, بترسانند…. زنان را گریزى نیست جز آن که بر صلیب سخت سنت, سکوت را بشکنند.)146
او که در سالهاى اخیر فضاى سیاسى بازترى را احساس کرده است, نتوانسته از ورود به بحثهاى سیاسى جارى و اظهار نهفته هاى قلبى خود درباره حاکمیت سیاسى کنونى, خوددارى کند:
(در این کشور, نه دیدگاه زن ستیز که دیدگاه انسان ستیز نقش غالب را ایفا مى کند و چون این دیدگاه, به بهانه حفظ دین و ارزشهاى انقلاب اهرمهاى کلیدى حکومت را در اختیار گرفته است, مصاف با آن کارى است صعب و پر خطر و معلوم نیست با وجود همه خوشبینى هاى حاکم بر مطبوعات امروزى, بتوان در این منازعه وسیع, تا قلب دشمن پیشروى کرد.)147
بنابراین به نظر مى رسد که هیچ گونه هماهنگى و آشتى اى میان دیدگاه هاى مشهور فقهى با فمینیستها وجود ندارد و فمینیستها به چیزى کم تر از دگرگونى قانونها به سمت عدالت و مساوات مورد نظر خود, راضى نخواهند شد.
اکنون, به موردهایى از حقوق و فقه اسلامى که فمینیستها, به ناسازگارى با آنها برخاسته اند, نظر مى افکنیم:
1. کار رسمى زنان:یکى از اساسى ترین خواسته هاى فمینیستها کار زنان در خارج از منزل است: ادارى, فنى, کارگرى, آموزشى و… به نظر آنان به خلاف این که در این باره, واقع بینیها و اصلاحهاى فراوانى در دیدگاه ها و اندیشه هاى سنتى اندیشه وران به چشم مى خورد, اما هنوز هم در نظر و هم در عمل, تنگناهایى وجود دارد. پاره اى از آمارها در این زمینه, خشم و ناراحتى فمینیستها را برانگیخته است:
95% زنان ده سال به بالا هیچ درآمدى ندارند, از این روى استقلال اقتصادى ندارند.148
در سال 55, 1/11% درصد زنان شاغل بوده اند و در سال 70 به 6/7% کاهش یافته است. در مَثَل در بخش صنعت در سال55 کارکنان زن 650هزار نفر و در سال 65 به 223هزار نفر و در سال 70 به 317هزار نفر کاهش یافته است.149
در سال 1988 از میان 110 کشور جهان, نرخ فعالیت زنان در ایران 5/5% است که در رتبه 108 قرار گرفته است.150 در حال حاضر [1370] دانشجویان دختر, تنها اجازه ورود و تحصیل در یک چهارم از رشته هاى دانشگاهى را دارند.151 و در تمام رشته هاى دانشگاهى, جز مامایى با محدودیت سهمیه پذیرش روبه رو هستند.152
فمینیستهاى ایرانى مى گویند: زنان در گرماگرم سالهاى انقلاب و جنگ, نقش مهمى در پیروزى انقلاب اسلامى داشتند و اکنون باید همگام با مردان از مجالهاى شغلى و مدیریتهاى مختلف برخوردار شوند. در این زمینه, به سخنان امام استناد مى جویند که گفته است:
(زن باید داراى حقوق مساوى با مرد باشد. اسلام بر تساوى زن و مرد تکیه کرده و به هر دو حق تعیین سرنوشت داده است, یعنى این که باید از همه آزادیها بهره مند باشند. آزادى انتخاب کردن, انتخاب شدن, آزادى آموزش خویشتن, کار کردن و مبادرت به هر نوع فعالیتهاى اقتصادى.)153
خانم زهرا رهنورد, رئیس دانشگاه الزهرا, مى گوید:
(زنان جامعه از تبعیض در قلمرو حقوق, تعلیم و تربیت, خانواده و تحصیلات و از تبعیض در سطح مشارکت در امر تصمیم گیرى در نهادهاى مقتدر اجرایى, قضایى و سایر مدیریتها و نیز مشکلات اقتصادى رنج مى برند.)154
به نظر مى رسد تندروى و کندروى در زمینه کار, گامى به سوى بیراهه است. اکنون که مشکل شرعى کار زن در بیرون از منزل برطرف شده است, نباید خانه دارى را پست انگاشت و در چشم زنان کوچک جلوه گر ساخت.
قول خانم مرى رابینسون, رئیس جمهور 52ساله ایرلند, در سال90:
(فمینیسم واقعى, به هر زنى مجال مى دهد که راه خود را برگزیند… امور خانه و خانواده, حتى براى زنى که وارد عرصه اجتماعى یا سیاسى مى شود, از وظایف اصلى به شمار مى رود.)155
2. کار سیاسى زنان:
رهبرى زنان: آیا شرع زنان را از رهبرى سیاسى جامعه بازداشته است؟ بیش تر فقیهان, بر این باورند که شرع به زنان اجازه ورود به عرصه سیاسى را نمى دهد. در این باره به حدیثى که به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده شده, استناد مى جویند:
(لن یفلح قوم ولّوا امرهم امراة);
مردمانى که حکومت خود را به زنى بسپارند, هرگز رستگار نخواهند شد.
حضرات آیات: طباطبائى, گلپایگانى, جوادى آملى و… به روشنى با رهبرى زنان مخالف هستند.
علامه, برابر آیه (الرجال قوّامون على النساء), افزون بر قیمومت مردان بر زنان در خانه, این قیمومت را در عرصه هاى اجتماعى, مانند قضاوت, حکومت, دفاع و… هم جارى مى داند.
آقاى جوادى آملى در (زن در آئینه جلال و جمال) با اقامه دلیلهاى عقلى و نقلى, این دیدگاه را مى پذیرد.
آقاى گلپایگانى ـ بنابر آن چه نقل شده ـ تأکید داشته است در قانون اساسى, شرطِ مرد بودن در ویژگیهاى ولى فقیه, قید شود. امّا شمارى از نواندیشان حوزوى چنین شرطى را نمى پذیرند, یا پاره اى از دلیلهاى مورد استناد را ضعیف مى دانند و به همین دلیل این دسته مورد توجه فمینیستها قرار گرفته اند:
نقل شده که امام در جریان تصویب قانون اساسى, در قبال اصرار شمارى بر قید شرط مرد بودن ولى فقیه, سفارش مى کند: اصرار نکنند.156
دیدگاه هاى آقاى جوادى در کتاب (زن در آئینه جلال و جمال) به قلم یکى از مردان فمینیست نقد شده است.157
یکى از بانوان فمینیست, بر این نظر است: در اصل 109 قانون اساسى در ویژگیهاى رهبرى, مرد بودن شرط نشده و حق هم همین است, زیرا مرد بودن, دلیل شرعى ندارد. از این روى, زنان داراى شرایط مى توانند مانند مردان داراى شرایط در این عرصه حضور یافته و حقوق خود را مطالبه کنند.158
مرجعیت و اجتهاد زنان: در ابتداى رساله هاى فارسیِ همه مراجع تقلید, هنگامى که درباره ویژگیهاى لازم مرجع تقلید سخن مى گویند مرد بودن را از ویژگیهاى لازم و ناگزیر آن مى دانند.
آقاى جوادى آملى در (زن در آئینه جلال و جمال) نوشته است: زن مى تواند مجتهد شود و مرجع تقلید و قاضى تربیت کند و تدریس کند, اما خودش مرجع تقلید و قاضى نشود و در این باره بر چهار دلیل و نکته استناد مى کند.
یکى از مردان فمینیست, در طى مقاله اى این دلیلها را نقد کرده و از اجتهاد و مرجعیت زنان دفاع کرده است. امّا وى در این نقد, جایگاه بحث علمى را رعایت نکرده و زبان به اهانت گشوده است.159
همسر وى هم, مقاله اى در دفاع از اجتهاد و مرجعیت زنان نگاشته است.160
ریاست جمهورى زنان: در اصل 115 قانون اساسى آمده است: رئیس جمهور باید از میان (رجال) مذهبى و سیاسى باشد. بسیارى (رجال) را به معناى مردان مى دانند, از این روى, زن نمى تواند رئیس جمهور شود, اما شمارى, رجال را به معناى چهره هاى شاخص مذهبى و سیاسى مى دانند.
یکى از صاحب نظران در مسائل فقهى مى گوید:
(ما در فقه دلیل متقنى که بگوید زن نباید رئیس جمهور باشد, نداریم)161
کسانى از مردان و زنان به دفاع از این پست براى زنان برخاستند.162
زنان در خبرگان رهبرى: یکى از بانوان فمینیست در این باره مى نویسد:
(طبق ماده2 قانون انتخابات خبرگان… قانون گذار جنسیت خبرگان منتخب مردم را معین نکرده… کسانى که شرط اجتهاد را… مانع جدى در برابر زنان داوطلب تشخیص مى دهند, بدرستى داورى نمى کنند, زیرا ذکورت شرط اجتهاد, افتاء و مرجعیت و رهبرى دینى نیست به دلیل سیره عقلا. روایات مستمسک این افراد سنداً و دلالتاً مخدوش اند. تا به حال یک زن در خبرگان قانون اساسى حضور داشته, ولى در خبرگان رهبرى هیچ زنى انتخاب نشده است.)163
عضویت در مجلس شوراى اسلامى: گرچه هنوز شمارى بر این نظرند:
(جایز نیست زن به مجلس شورا راه یابد, هرچند فقیه و مجتهد باشد);167
امّا در قانون اساسى جمهورى اسلامى, هیچ منعى براى ورود به مجلس وجود ندارد. با این حال, فمینیستها چند نکته انتقادى در این باب مطرح مى کنند:
نخست آن که, شمار نمایندگان زن در مجلس بسیار کم است, همان گونه که نیمى از جمعیت کشور را زنان تشکیل مى دهند, نمایندگان زن باید دستِ کم به نصف برسند. بویژه در این باره عقب ماندگى مجلس شوراى اسلامى را نسبت به دوران مجلس در رژیم پیشین مى سنجند که در سالهاى 42, 46, 50 و54 به ترتیب 6,7, 18 و20 نماینده زن داشته است, ولى در سال59, 63, 67, 71 و 75 به ترتیب 4,4 ,4, 9, 13 نفر بوده است.
ییکى از وابستگان به جریان فمینیستى, این آمار را شگفتى آور, تکان دهنده و ناامید کننده خوانده است. او مى نویسد:
(در شناسنامه سیاسى زنان ایران در فاصله سالهاى 41 و58, و از 58 به بعد فقط تک الگوها به ثبت رسیده اند و از حضور لایه هاى گوناگون و آراى متفاوت زنان در نهاد قانون گذارى اثرى نیست.)165
و این مطلب دوم است, یعنى به وجود صافیها در تعیین صلاحیت کاندیداها, اعتراض دارند.
سه دیگر, فمینیستها, از این که عالمان, فقیهان و مراجع تقلید, شرکت زنان را در انتخابات در سالهاى 41 تا57 ناروا و سپس آن را از سال 58 به بعد روا برشمرده اند, تناقض مى دانند و آن را مصلحت سیاسى پنداشته اند.166 اما نباید فراموش کرد که دگرگونى فتاوا با توجه به سببها و انگیزه هاى گوناگونى همچون زمان و مکان و… در میان مراجع امرى شناخته شده و رایج است, همچون تغییر فتواى بسیارى از عالمان دین درباره شطرنج, موسیقى, مجسمه سازى و… که فتواى گذشته آنان با فتاواى امروزشان فرق دارد و این نه تنها نقطه ضعف نیست, بلکه نقطه قوت براى حوزه هاى دینى ما به شمار مى رود و در یک کلام به معناى پویایى فقه تشیع است.
عضویت در شوراى نگهبان: برابر اصل91 قانون اساسى, مرد بودن, شرط فقاهت نیست. به همین جهت فمینیستها براى عضویت زنان در شوراى نگهبان (چه فقها و چه حقوقدانان) مشکل قانونى سراغ ندارند, اما از عرف موجود در میان جامعه و روحانیت گله مندند که ورود زنان را به حوزه ها و پستهایى که اجتهاد شرط آن است, نمى پذیرند و در یک کلام مشارکت سیاسى زنان را خیال مى دانند نه واقعیت.167 و با فرض حضور شمارى از زنان مجتهده در آن, این حضور را مایه خیر و برکت نمى دانند, مگر این که زنانى از گوناگون جریانهاى فکرى به این پستها راه یابند.168
عضویت زنان در پست وزارت, ریاست قوه قضائیه و…: کسانى از جریان فمینیستى درباره پستهایى چون: وزارت, ارتش و سپاه, ریاست قوه قضائیه, ریاست دیوان عالى کشور, قضاوت, ریاست سازمان صدا و سیما, شوراى عالى امنیت ملى و مجمع تشخیص مصلحت به بحث پرداخته اند و با استناد به قانون اساسى, شرط مرد بودن را در سرپرستى این پستها غیر لازم دانسته و از این که تا به حال زنان از عضو بودن و یا به عهده داشتن سرپرستى این پُستها بازداشته شده و بى بهره بوده اند, شکوه کرده و تأسف خورده اند.169
البته عضو بودن در نیروهاى مسلح, پیش تر رایج بوده و اکنون نیز در جریان است.
و در این جا, نباید از یک نکته اساسى چشم پوشید و آن را نادیده انگاشت و آن این که شایسته سالارى و کارآیى باید معیار در گزینشها و پستها باشد, نه صرف جنسیت. بنابراین, نمى توان انکار کرد که همیشه در میان زنان, شایستگیهایى به چشم مى خورد و بنابراین باید در حدّ توان او, به او مسؤولیت داد. اما حضور نداشتن زنان در پستهاى گوناگون, به معناى نادیده انگارى حقوق زنان نیست.
یکى از بانوان, که نمایندگى مجلس را به عهده دارد, گفته است:
(معتقد نیستم خانمى به صرف زن بودن در کابینه باشد… رئیس جمهور باید اعضاى کابینه, معاونان و مشاوران خود را براساس توانایى ایشان انتخاب کند.)170
و دیگر آن که: آیا ما به اندازه کافى زنانِ توانا و آماده پذیرش هر نوع مسؤولیت و پستى را داریم.
قضاوت زنان: برابر فتواى مشهور فقهاى ما, از شرایط قاضى, مرد بودن است. مجله زنان در مقاله اى با عنوان: (قضاوت زنان) به قلم یکى از زنان فمینیست, با این فتوا به رویارویى برمى خیزد. نویسنده به گمان خود, با دلیلهاى فراوان ثابت مى کند: آیات, روایات, عقل و اجماع, دلالتى به ناروایى قضاوت زنان ندارند.171
یکى از مردان وابسته به این جریان, در مقاله اى, دیدگاه هاى آقاى جوادى آملى را که مخالف قضاوت زنان است, رد کرده172 و گفته است: هیچ دلیلى از قرآن و سنت بر شرط مرد بودن براى قضاوت نیست و شهید مطهرى و آقاى خویى بر این شرط مناقشه داشته اند.173
یکى دیگر از وابستگان به این جریان, ضمن اشاره به این که در حکومت پیشین, زنان حق قضاوت داشته اند, ولى در جمهورى اسلامى زنان از این حق باز داشته شده اند, بر این نظر است در شرع منعى براى قضاوت زنان نیست. افزون بر این, قضاوت در عصر حاضر با قدیم فرق دارد.174
اکنون, در کنار قاضى, وکیل, دادستان و… وجود دارد که کار قاضى را بسیار راحت تر کرده است.
علامه محمدحسین فضل الله هم, با اشاره به بهره مندى دستگاه قضایى و قاضى از وکیل, دادستان و دیگر تواناییها, در ممنوع بودن قضاوت زنان اظهار تردید کرده است.175
به هر حال, به نظر مى رسد, با توجه به این گونه بحثها و گفت وگوها و این که در حال حاضر, زنان قاضى به عنوانِ مشاور قاضى در محاکم ایران حضور دارند و از نظر قوه قضائیه قضاوت زنان منعى ندارد, کم کم زنان به حکم قضاوت نیز دست یابند.176
قوانین کیفرى زنان:
مسؤولیت جزایى: برابر قانون مجازات اسلامى ـ مصوب سال 1370 ـ بَزه کاران, از سن بلوغ به بالا مجازات مى شوند, اما با توجه به این که سن بلوغ در دختران 9سال و در پسران 15سال است, ممکن است یک دختر 9ساله مجرم باشد, ولى پسر 14ساله غیر مجرم.
ییکى از نویسندگان وابسته به جریان فمینیستى مى نویسد:
(اگر دختر 9ساله مجرم را مى شود اعدام کرد مشکل اسلام نیست, مشکل طرز تفکر مردسالارانه در نویسندگان قانون است.)177
حدود: براى ثابت کردن حد زنا, شهادت یک مرد مساوى با شهادت دو زن است. در حد لواط, شهادت زنان به تنهایى یا همراه مرد, لواط را اثبات نمى کند. اگر دو زن غیر خویشاوند نسبى بدون ضرورت, زیر یک پوشش قرار گیرند, با کم تر از صد تازیانه تعزیر مى شوند, اما این رفتار اگر از مردان سر زند, جرم شمرده نشده است.
در اثبات قوّادى, قذف, شرب خمر, محاربه, افساد فى الارض و سرقت, شهادت زن بى ارزش اعلام شده است.
به هنگام رجم (سنگسار) مرد را تا نزدیک کمر, ولى زن را تا نزدیک سینه در گودال دفن مى کنند.
قصاص: برابر ماده 209 قانونِ یاد شده, مردى که قاتل زن مسلمان است, اولیاى دم باید قبل از قصاص آن مرد نصف دیه مرد را به او بدهند. این قانون, بارها در نوشته هاى فمینیستها مورد اعتراض واقع شده است.
دیات: ماده 300 مى گوید: دیه قتل زن مسلمان (عمدى یا غیر عمدى) نصف دیه مرد مسلمان است. در دیه اعضاى زن و مرد هم چنین تفاوتى وجود دارد.
بیش تر, در بیان فلسفه فرق زن و مرد در قصاص و دیات گفته مى شود: به خاطر نان آور بودن مرد در خانواده است, در حالى که زنان چنین مسؤولیتى را از نظر فقه اسلامى ندارند. مخالفان و فمینیستها در رد این سخن, گفته اند: اگر براى روزگارى که زنان نان آور نبوده اند, این حکم درست باشد, براى روزگار ما که زنان نیز بار زندگى را بر دوش دارند, درست نیست. از این روى, یکى از صاحب نظران مسائل فقهى, این قانونها را قابل تجدیدنظر دانسته است.178
یکى از مردان فمینیست مى گوید:
(دیه زنان به این صورت, حکم مسلّم اسلام نیست, این حکم مبدأ بشرى دارد و خلفاى اسلامى آن را صادر کرده اند.)179
همو, در جاى دیگر در رد نظر آقاى جوادى آملى, از تساوى دیه زن و مرد دفاع کرده است.180
و در مقاله دیگرى نوشته است:
(چرا این تن شرافت مند, خصوصاً در زن برخلاف مقررات اسلامى باید توسرى خور باشد؟ چرا حقى که خدا به او داده, ادا نمى شود و چرا باید صنفى بر صنف دیگر سلطه پیدا کند و زور بگوید؟ … نمى توان این را به اسلام منسوب کرد؟)181
یکى از بانوان فمینیست, درباره قصاص و دیه مى گوید:
(کدام عدالت اجازه مى دهد که اگر من را کشتند, خانواده من مجبور باشد با فروش خانه و اثاثیه چند میلیون تومان به قاتل من پول دهند که بتوانند او را قصاص کنند؟)182
بویژه با توجه به این که گاهى ممکن است: مقتول خودش نان آور یک خانواده بدون مرد بوده و در بحث دیه ممکن است کسى که از روى خطا کشته شده, نوزاد پسرى باشد که نقشى در چرخه زندگى و نان آورى خانه نداشته باشد, این شبهه چشمگیرتر مى شود.
همو, با برابر ساختن ماده 300 و 457 مى گوید:
(بنابراین, جان یک زن به اندازه یک چشم (حتى لوچ) یک مرد ارزش دارد.)183
هوشنگ گلشیرى نویسنده معروف, ضمن بیان خاطرات زندگى شخصى خود و تلاشها و رنجهاى زیادى را که مادرش در تربیت و بزرگ کردن او و دیگر فرزندانش تحمل کرده, مى نویسد:
(…به حرمت او [مادرم] است که فکر مى کنم همه احکامى که او را ـ با هر توجیهى که بتراشند ـ نیمه یک مرد به حساب مى آورند, ظالمانه اند.)184
و یکى از بانوان, در مقاله فقهى, از دیدگاه فمینیستهاى یاد شده با تمسک به مباحث اصولى و فقهى, به دفاع برمى خیزد.185
تعزیرات: در تبصره ماده102 براى زنان بدون حجاب شرعى در انظار, تا 74 ضربه شلاق تعزیرى در نظر گرفته شده, در حالى که براى پوشش مردان حکم خاصى نیست.186
شبهه هاى مربوط به زن در خانواده:
ازدواج: شمارى از فمینیستهاى تندرو ایرانى, به تقلید نابخردانه از رادیکال فمینیستها, ازدواج را خودفروشى مادام العمر و از آن سو روسپى گرى را خودفروشى موقت, نوعى شغل و درخور قابل احترام دانسته اند!187
خواستگارى: ماده 1034 قانون مدنى مى گوید:
(هر زنى را که خالى از موانع نکاح باشد, مى توان خواستگارى کرد.)
فمینیستها, به این قانون که براساس سنتهاى کهن, خواستگارى را تنها در اختیار مردان مى گذارد, خرده گرفته و گفته اند:
(خواستگارى هم باید حق زنان و هم حق مردان باشد و زنانى که براى خواستگارى پیشقدم مى شوند, نباید تحقیر شوند; این یک سنت دست و پاگیر است و با اجتماع امروز تناسبى ندارد و اسلام, نه تنها در مورد انحصارى بودن حق خواستگارى براى مردان دستور صریحى ندارد, بلکه این حق را براى زنان نیز محفوظ دانسته است.)188
اما نخست آن که به نظر نمى رسد که از ماده یاد شده انحصار فهمیده شود.
دو دیگر, خواستگارى از سوى مردان رسم زیبا و باشکوهى است که براى بیش تر زنان نیز پسندیده است. حال اگر زنى چنین نمى پسندد, مختار است خود به خواستگارى رود که شمارى نیز چنین کنند.
تعدد زوجات: بسیارى از فمینیستها, از حق ازدواج دوباره مردان, شکوه دارند و آن را ناروا مى دانند و مى گویند:
(اگر به مردان حق داده شده که تا چهار زن بگیرند, باید زنان هم همین حق را داشته باشند… براى زن هیچ چیز ناگوارتر نیست از این که ببیند شوهرش با زن دیگرى به سر مى برد و گاهى براى دلنوازى دستى بر سر او مى کشد.)189
شمارى آن را از قانونهاى امضایى اسلام مى دانند, نه تأسیسى; از این روى, اسلام آهنگ حذف آن را داشته و اینک وقت آن فرا رسیده است.190
ازدواج موقت: فمینیستها و غیر فمینیستها, کژاندیشانه و نابخردانه, ازدواج موقت را, که از سنتهاى غیر درخور تردید اسلامى است, به روسپى گرى همانند کرده اند. یکى از آنان مى گوید:
(وقتى خلیفه دوم تحریم متعه را اعلام کرد, یکى از منافقان گفت: اگر عمر این کار را نکرده بود, در اسلام هیچ زناکارى یافت نمى شد.)191
در حالى که مى دانیم از امام على(ع) روایت شده:
(لولا ان عمر نهى عن المتعة ما زنى الاّ شقى).
متأسفانه نویسنده یاد شده از روى عمد و جفاکارانه, یا جاهلانه, گوینده این سخن را به صواب نمى داند.
ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان: شمارى از فمینیستها به این دستور اسلام که ازدواج زن مسلمان را با مرد غیر مسلمان ممنوع مى کند, اعتراض کرده اند. و شمارى با محدود بودنِ ازدواج زن ایرانى با مرد غیر ایرانى به مخالفت برخاسته اند.192
سن ازدواج دختران: این که برابر شرع و قانون رسمى کشور, دست کم, سن ازدواج دختران 9سال اعلام شده, مورد اعتراض فمینیستها و شمارى دیگر قرار گرفته است.
ییکى از زنان فمینیست, متأسف است که قانون حمایت خانواده در رژیم پیشین سن طرفین را 18سال تعیین کرده بود تغییر کرد.
ییکى از صاحب نظران فقهى, تعیین سن ازدواج دختران را حرکتى بدون مبنا و آن را بسته به فرد و شرایط جغرافیایى درخور تغییر دانسته است.
او, همچنین عقد فرزندان غیر بالغ دختر یا پسر را با صلاحدید اولیاء, بدون مبناى عقلى مى داند, زیرا کسى توان بازشناخت مصلحت آنان را در آینده ندارد.194
بکارت دختر: رادیکال فمینیستهاى ایرانى, به پشتیبانى قانون, از بایستگى بکارت داشتن دختر به هنگام ازدواج, اعتراض دارند و مى گویند چرا باید بکارت او ارزش به شمار آید و به آن تا این حدّ اهمیت داده شود.195 البته این حرف معنایى جز حمایت از فحشاى قبل از ازدواج ندارد.
طلاق: ماده 1133 قانون مدنى مى گوید: مرد مى تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد.
یکى از فمینیستها, این ماده از قانون را مهم ترین معضل در حقوق زنان مى داند و پیشنهاد مى کند:
(قانون حمایت از خانواده مصوب سال53 که به قولى به تأیید آیت الله حکیم, نیز رسیده بود و زن و شوهر در طلاق, به طور مساوى حق مراجعه و تقاضاى آن را از دادگاه داشتند, مجدداً احیا شود.)
همو در جاى دیگر مى نویسد:
(آیا نمى توانیم در قانون بنویسیم مرد بدون عذر موجه حق طلاق ندارد.)196
دیگر فمینیستها هم همین راه را پیموده و با این نویسنده هماهنگى دارند.197
با این که برابر ماده 1130 گاهى زن مى تواند از دادگاه تقاضاى طلاق کند, اما ایراد فمینیستها این است که این درخواست محدود به گاه عسر و حرج زن است که پى بردن به آن براى دادگاه, در عمل, سهل و ممتنع است.198
طلاق رجعى: این که در طول عدّه در طلاق رجعى, مرد مى تواند هر وقت دلش خواست به زن رجوع کند, مورد اعتراض قرار گرفته است, با این استدلال که: مرد هر وقت دلش خواست طلاق مى دهد و هر وقت دلش خواست برمى گردد, در حالى که زن چنین حقى را ندارد.199
عدّه: شمارى به عدّه وفات که در ازدواج دائم چهار ماه و ده روز است اعتراض دارند. مى گویند:
(اگر هدف استبراى زن از باردارى است آن گاه که زن حامله است و وضع حمل انجام مى شود, دیگر لزومى به عده نیست. افزون بر این, این مطلب درباره یائسه, مصداق ندارد و اگر هم عدّه براى احترام به همسر است, چرا چنین عده اى براى مردان نباشد.)200
سقط جنین: حرام و ممنوع بودن سقط جنین نیز مورد اعتراض شمارى از فمینیستهاى تندرو ایرانى قرار گرفته و با این استدلال که ابتدایى ترین حقوق زن, که تحمل زحمت حمل و پرورش کودک و محرومیتهاى ناشى از آن است, در این قانون نادیده انگاشته شده است.201
ریاست مردان بر خانواده: ماده 1105 قانون مدنى مى گوید: ریاست مرد بر خانواده بر عهده شوهر است و بر این اساس, زن باید از شوهر پیروى کند و به فرمان او گردن نهد و اگر فرمان نبرد, سبب قطع نفقه و گاهى طلاق زن مى شود.
علامه طباطبایى202 و حسینى تهرانى203 بر این نظرند که ریاست براى گروه مردان نسبت به زنان در همه جهات عمومى وضع گردیده است. سؤال جدى فمینیستها این است که: چرا مرد باید رئیس خانواده باشد و حوزه سلطه و اقتدار او بر همسرش چقدر است؟
دلیل اصلى براى این ریاست, آیه شریفه: (الرجال قوّامون على النساء) است. بسیارى ریشه (قوّامون) را قیمومت, یعنى سرپرستى و ریاست مى گیرند, ولى شمارى ریشه آن را قوام یا قیام مى گویند که برابر ریشه دوم معناى آیه این مى شود که مردان باید به وظیفه انفاق و نفقه دادن به زنان و فرزندان قیام کنند.204 به هر حال پیشنهاد فمینیستها این است که: ماده 1105 باید در بعد انفاق و برآوردن هزینه هاى خانواده محدود شود, نه تربیت فرزندان و دیگر موردها.
فتواى امام خمینى این است که تنها دو مورد است که زنان باید از شوهران خویش پیروى کنند: یکى در خارج شدن از خانه است که باید با اذن شوهر باشد و دیگرى در بهره هاى جنسى.
بنابراین, انجام دیگر امور, مانند تمیز کردن منزل, شست وشو, پخت وپز و… وظیفه زنان نیست و شوهر حق ندارد زن خود را به این امور وادارد.
فمینیستها این دو مورد را نیز برنتابیده و گفته اند.
مسأله بیرون رفتن زن از خانه, بویژه با توجه به زندگى امروز زنان, تحصیل, کار و… مقوله درخور توجهى است.
ییکى از فمینیستها مى گوید:
(آیا این مضحک نیست که زن مجاز است سفیر کبیر بشود, اما براى اعزام به محل مأموریتش باید رضایت شوهر را کسب کند و الا نمى تواند برود؟)
در مورد بهره هاى جنسى که به آن (تمکین خاص) هم مى گویند, فمینیستها در بسیارى از جامعه هاى غربى موفق شده اند آمیزش شوهر بدون رضاى زن را غیر قانونى قلمداد کنند و در این جامعه ها, این کار را (تجاوز) و حریم شکنى به حساب مى آورند و شوهر حریم شکن و تجاوزگر بازخواست مى شود و به حکم قانون به سزاى کار نادرست خود مى رسد.
یکى از بانوان وابسته به جریان فمینیست مى نویسد:
(تکلیف زن به تمکین خاص, قوانین ایران را در سطح جهان انتقادپذیر کرده است, زیرا در این جا خواهش و تمایل جنسى زن محل اعتنا نیست. گویا این تصور غلط در باور عمومى جا افتاده که تمتع جنسى در زندگى زناشویى رابطه اى یک طرفه است و تمایلات زن در آن نقش ندارد, در حالى که چنین نیست.)206
دیگرى مى نویسد:
(ظالمانه است اگر زن ملزم شود بدون هیچ احساس و آمادگیِ روانى و عاطفى و به صرف دریافت نفقه, همواره آماده تسلیم به رابطه جنسى باشد…. در بحث لزوم نظافت و آرایش زن براى شوهر, این مطلب عرفاً درباره مرد هم صادق است و هیچ مردى نمى تواند بدون این که خود به نکاتى توجه کند, مراعات آنها را از زن متوقع باشد. امروزه ثابت شده قدرت جنسى زن نُه برابر قدرت جنسى مرد است.)207
مجله (زنان) در پاسخ به نامه یک خواننده درباره ریاست مرد مى نویسد:
(چنان نیست که فقط باید زن اجازه بگیرد, در موارد بسیارى مرد نیز باید از زن اجازه بگیرد… هر دو بر هم ولایت دارند. موضوع تمکین نیز طرفینى است و شوهر در مواردى باید از زنش تمکین کند…. امّا کار زن متأهل در خارج از منزل همین که مورد قبول شوهر قرار گرفته, دیگر حق مزاحمت ندارد.)208
دیگرى در این باره مى نویسد:
(ریاست مرد بر خانواده از مقررات امضائى اسلام است و اگر سیره مردم عوض شده, این حکم تغییر مى کند.)209
کتک زدن زن: خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(واللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع واضربوهنّ فان اطعن فلا تبغوا علیهنّ سبیلاً)
زنانى را که خوف نشوز و نافرمانى آنها را دارید, ابتدا نصیحت کنید (و اگر مؤثر واقع نشد) در رختخواب از آنها کناره بگیرید و الا آنها را بزنید….
بیش تر مفسران معناى (ضرب) در آیه شریفه را به معناى زدن و تنبیه بدنى گرفته اند, اما زدنى که به دیه و قصاص نینجامد. برابر پاره اى از روایات, زدن با چوب مسواک (کنایه از ضربه آرام) مراد بوده است. از سخن شمارى از علما به دست مى آید که اگر تنبیه به خاطر نشوز بوده, چنانچه شدید هم باشد, رواست, چون قصاص ندارد.210 شمارى (ضرب) را به معناى (نوازش) گرفته اند! یکى از فمینیستها, (ضرب) را به معناى نوازش گرفته است! این در حالى است که کمى قبل تر نوشته است:
(کتک زدن ابتدا پذیرفته شد, ولى عملاً, به تدریج, در دوره حضرت محمد(ص) از فرهنگ اسلام دور شد و سپس ادعا کرده که این آیه توسط روایات پیامبر(ص) نسخ شده است.)211
این سخن او, با سخن قبلى که (ضرب) به معناى (نوازش) است, در تناقض است.
البته برابر قانونهاى کنونى کشورى زن کتک خورده مى تواند به دادگاه مراجعه و از همسرش شکایت کند.212
ولایت بر فرزندان: برابر ماده 1180 و 1181 قانون مدنى, کودک تحت ولایت قهرى پدر و جد پدرى خودش است و مادر هیچ حقى در این جهت ندارد. برابر این حق, پدر و جد پدرى مى توانند بچه ها را پیش از بلوغ وادار به ازدواج کنند و دختران نیز پس از بلوغ براى ازدواج اول باید از آن دو اجازه بگیرند, ولى مادران چنین حقى را ندارند. آن دو بر مسائل تحصیلى و مالى فرزندان ولایت دارند, اما مادر حتى حق افتتاح حساب سرمایه گذارى در بانکها را براى فرزندانش ندارد.
همچنین با فوت پدر و جد پدرى, ولایت بر فرزندان به مادر نمى رسد, بلکه به وصى اى که آنان برگمارده اند, مى رسد که در این صورت ممکن است وصى مادر باشد.
فرزندى که پدرش ایرانى باشد, تبعه ایران به شمار مى آید, ولى اگر تنها مادرش ایرانى باشد, تبعه ایران به شمار نمى آید. براى تنظیم شناسنامه فرزند امضاى پدر لازم است و در صورت نبودِ او به عهده مادر است.
بارى, برابر قانون, نام خانوادگى کودک, همان نام خانوادگى پدر است, نه مادر. بنابراین, ولایت قهرى پدر و جد پدرى بر فرزندان, پیامدهاى یاد شده را دارد که همه آنها از سوى فمینیستها ناروا به شمار آمده اند.
ازدواج دختر و پسر: برابر قانون ایران پسر از 15سالگى به بعد مى تواند بدون اجازه پدر و جد پدرى و مادر, ازدواج کند, ولى دختر تا وقتى باکره است, نمى تواند بدون اجازه پدر, یا جد پدرى ازدواج کند و اگر بدون اجازه آنان ازدواج کند, آن دو مى توانند نکاح را فسخ کنند.
به نظر فمینیستها, این قانون, زن را از جایگاه طبیعى و انسانى خود پایین مى آورد و سبب پست انگارى او مى شود. برابر این قانون, مادر هیچ نقشى و اختیارى در سرنوشت فرزند خود ندارد و از آن طرف دختر هم, اسیر چنگ دیگران است و درباره آینده خود بى اختیار و این, برترى نارواى مردان بر زنان است و کوچک شمردن آنان.213
نفقه: شمارى از رادیکال فمینیستهاى ایرانى, این قانون را که نفقه زن به عهده شوهر است, سبب کوچک شمردن زن و ناظر به رابطه ارباب و برده مى دانند, یعنى همان گونه که برده و رعیت در برابر کار براى ارباب و پیروى از او, حق خوراک و پوشاک و مسکن پیدا مى کند, پیوند و بستگى زن و شوهر هم, بر چنین شالوده اى است. یا نفقه دادن را همانند تهیه خوراک و مسکن براى اسب و استر از سوى مالک همانند مى کنند.
از این روى, پیشنهاد مى دهند که زن داراى شغل بیرونى و استقلال مالى باشد, تا چنین تحقیرى در کار نباشد.214
اما شمار دیگر از فمینیستها, از پاره اى تنگناها و کمى نفقه شکایت دارند. در مَثَل از آن جا که بسیارى از فقیهان برآوردن هزینه بیماریهاى سخت درمان و پر هزینه را بر عهده شوهر نمى دانند, مورد اعتراض قرار گرفته اند.
ییکى از اینان در مقاله اى بسیار تند, این فتوا را مناسب با روزگارى دانسته که بسیارى از بیماریها, سخت درمان بوده اند. اما امروزه که بسیارى از بیماریها به آسانى درمان مى شوند; ولى با هزینه بالا, باید در این سخن تجدیدنظر شود, همان گونه که شمارى از علما, مانند: آیات عظام: خویى, حکیم, سید عبدالله شیرازى و مدنى تبریزى این هزینه ها را نیز به عهده شوهر مى دانند.215
حق الارث زن: قرآن مى فرماید:
(وللذکر مثل حظّ الانثیین)
در تقسیم ارث, وارثِ مذکر دو برابر وارثِ مؤنث سهم مى برد.
فمینیستها بسیار تند و گستاخانه این حکم را ناروا پنداشته اند. این حکم, در قانونهاى کشورى ما نیز اجرا مى شود. استدلال آنها گاهى این است که حکم قرآن مربوط به وقتى است که تنها نان آور خانه مرد بوده است. از این روى دادن سهمِ بیش تر به او منطقى بود, امّا اکنون چنین پیوندى میان بیش تر زنان و شوهران موجود نیست, بلکه زنان نیز به دلیل کارهاى بیرونى در برآوردن هزینه هاى زندگى نقش دارند. افزون بر این, در بسیارى از خانواده ها ممکن است به علت فوت شوهر, یا بیمارى او, تنها نان آور خانه, زن آن خانه باشد. پس امروزه منطقى این است که در سهم الارث تجدیدنظر شود.
آنان گاهى قانون ارث در اسلام را از احکام امضایى مى دانند, نه تأسیسى, یعنى در دوران جاهلیت, زنان هیچ سهمى از ارث نمى بردند, اسلام به آنها توجه نشان داد و سهم شان را نصف مردان قرار داد و اگر امروز بخواهد حکم صادر کند, باید برابر نیازهاى امروز باشد.216
فمینیستها, در مبحث ارث, در سهم الارث زن و شوهر از یکدیگر نیز, اعتراض کرده و گفته اند: وقتى شوهر مى میرد چرا زن (با وجود فرزند) تنها یک هشتم و بدون وجود فرزند و آن هم از اشجار و اعیان ارث مى برد, نه دارایى دیگر, در حالى که با فوت زن, شوهر از همه دارایى زن در صورت وجود فرزند یک چهارم و در صورت نبودن فرزند, یک دوم ارث مى برد؟217
مَهریه: برابر نظر شارع و قانون کشور در ازدواج, مَهریه لازم است و مهریه از دیون حالّ است نه مؤجل (مدت دار), یعنى اگر زن درخواست کند و مَهر خود را بخواهد, باید شوهر پرداخت کند.
مدتها سخن فمینیستها این بود که بسیارى از مهریه ها در قدیم پول نقد بوده که پس از سالها ارزش پیشین خود را از دست مى دهد.
مجلس شوراى اسلامى در اصلاحیه اى, مقرر کرد: مهریه باید به نرخ روز حساب و پرداخت شود. اما فمینیستها به خرده گیریهاى خود ادامه دادند و گفتند حساب کردن به نرخ روز نیز کم است:
(مثلاً دختر شانزده ساله اى که سال 32 با 15هزار تومان مهریه ازدواج کرده, در سال 75 بعد از چهل وسه سال مهریه اش طبق نرخ روز مى شود نهصد هزار تومان که خیلى کم است.)218
یکى از اینان درباره اصلاحیه مجلس نوشت:
(این طرح مشکل را حل نمى کند, چون از طرفى مخالف شرع اسلام است, زیرا توافق زوجین نادیده گرفته شده, ثانیاً تعبیر بسیارى از نمایندگان, حقوقدانان, و فقها از این طرح این بود که چون موقع ازدواج, زن جوان تر بوده, ارزش مهریه اش هم بیش تر بوده و امروز که پیر و فرسوده شده, مهریه اش باید تنزل یابد و نه افزایش به خاطر تورم اقتصادى [معلوم نیست ایشان با این حرف مخالف است یا موافق] صرف نظر از این مسأله, اگر مهریه افزایش هم بیابد باز توهین است به مقام زن, چون زن به عنوان بازرگان و فروشنده کالا (بدنش) در نظر گرفته مى شود.)219
پریشان گویى و بهانه جویى در سخن این نویسنده فمینیست, روشن است.
برابر نظر شارع, اگر مردى همسر خویش را در حال همخوابى با مرد بیگانه ببیند, مى تواند هر دو را به قتل برساند, اما اگر زنى, مرد خود را در حال همخوابى با زن بیگانه ببیند, به هیچ روى حق کشتن آنان را ندارد.
فمینیستها پیشنهاد مى کنند: یا زن هم, چنین حقى داشته باشد, تا عدالت رعایت شده باشد, یا این ماده قانونى حذف شود!220
تابعیت زن: برابر قانون کشورى, زنى که با مرد غیر ایرانى ازدواج کند, تابعیت ایرانى را از دست مى دهد و برعکس زن غیر ایرانى وقتى با مرد ایرانى ازدواج کند, آن زن تابعیت ایران را کسب مى کند.
اعتراض فمینیستى این است: چرا زن تابع شوهر باشد و نه برعکس.221 در مَثَل زن ایرانى نباید به خاطر ازدواج با یک مرد افغانى یا مرد انگلیسى به همراه فرزندانش سلب تابعیت شود, بلکه همچون یک شهروند ایرانى, خود و فرزندانش باید از پشتیبانیهاى قانونى دولت ایران برخوردار شوند و برعکس اگر زن امریکایى با مرد ایرانى ازدواج کرد, نباید تابعیت ایران به آن زن و فرزندش تحمیل شود.
به گمان, پیشنهادشان این است که انتخاب تابعیت به خود مرد و زن واگذار شود.
چنانکه گفته شد, در بخش پایانى این نوشتار, انگیزه ما بیش تر ذکر تقابلهاى میان فمینیسم و برداشتهاى غالب مفسران و فقیهان از متون دینى (قرآن و روایات) بوده است. پذیرش یا رد شبهه هاى فمینیستها نسبت به احکام و آموزه هاى اسلامى, مجالى گسترده مى طلبد و چه بسا در بیان فلسفه احکام اسلامى در موارد یاد شده کتابها و رساله هایى ارزش مند نوشته شده است که علاقه مندان مى توانند به آنها رجوع کنند.222
در پایان, کریمه اى را که جوابى براى جنگ افروزى میان زنان و مردان در جامعه بشرى و موجب تألیف دلها و نشانه تأکید بر همدلى, تفاهم و محبت میان زنان و مردان است, یادآور مى شویم:
(وَ مِن آیاته اَن جَعلَ لَکم مِن اَنفسکم ازواجاً لِتَسکنوا الیها و جعل بَینکم مودة ورحمة ان فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یَتفکرون)223
و از آیات لطف الهى آن است که براى شما از جنس خودتان جفتى بیافرید که در بر او آرامش یافته, با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانى برقرار نمود, در این امر براى مردم اندیشه گر و خردمند نشانه هاى علم و حکمت حق آشکار است.