حوزه نجف, دیرینه و دیرپاترین حوزه علمیه شیعه است. از سده چهارم قمرى, تا عصر مشروطیت, مهم ترین کانون علمى شیعه به شمار مى آمد. کانون و مرکز مراجع دینى پیروان اهل بیت, در نجف قرار داشت. طالب علمان, از گوناگون سرزمینها و شهرها به این دیار رخت مى کشیدند, تا با آموزه هاى دینى آشنا شوند و دانشهاى دینى را بیاموزند و به دقیقه هاى فکرى شیعه پى ببرند, تا در آینده بتوانند در شهر و دیار خویش مشعلى افروزند.
پس از رویداد مهم و سرنوشت ساز و دگرگون کننده جنبش تنباکو, و جلودارى و پیشاهنگى ابَرَمرد آن روزگار, میرزاى بزرگ, در این حرکت حماسى, بزرگى, قدرت مندى, شکوه و جلالِ حوزه شیعه, بیش از پیش, جلوه گر شد. از این روى, گرایش مردم به این کانون معنویت قدرت و توانا به دگرگونى آفرینیهاى ژرف, چند چندان شد. بسیارى از لایه هاى اجتماعى و گروه هاى مردم, جوانان خود را براى نوشیدن و نیوشیدن از این زلال, راهى این حوزه پرشور و نقش آفرین کردند.
این شوق, انگیزه و امید, در گزارشهایى از آن دوران, بازتاب یافته, از جمله در برگى از تاریخ آمده است:
(واقعه عظیمه دخانیه در سنه 1307, که در حقیقت مظهر قوه قاهره روحانى بود, انظار عامه اهل ایران, خاصه اشراف و اعیان ملاک تجار را به اهمیت دخول در حوزه روحانیت منعطف ساخت و بعد از این واقعه بزرگ, نژاد طبقه عالیه ملت ایران از قرى و قصبات و بلاد و عشائر و ایلات ایران به نجف اشرف متوجه شد. مجاورت آن نقطه شریفه را, به عنوان تحصیل, به شدتى, وجهه همت خود ساختند, که چه بسا اشخاص, از رجال دولت, که یکى از پسران خود را به پاریس و دیگرى را به نجف اشرف مى فرستاد. ضیق مکان در نجف به حدى بالا گرفت که خیلى از کاروانسراهاى پردخل عمومى, به قیمتهاى خیلى گران و بسیارى خانه هاى خیلى پست, به اندازه یک مدرسه اهل علم, درهم برهم, سکنى گزیدند.)1
در گزارشى, شمار طالب علمان نجف در آن دوره, حدود پنج هزار برآورد شده است.2
علامه محسن امین شمار طالب علمان نجف را پیش از جنگ جهانى اول و اشغال عراق, حدود دوازده هزار نفر برآورد کرده است.3
جویندگان دانش دین, در بیش از 25 مدرسه, از جمله: مدرسه صدر, قوام, معتمد, میرزاى شیرازى, مدرسه هاى میرزاحسین خلیلى, آخوند خراسانى و… سکنى گزیده بودند.4
در نجف, همه رشته هاى دانشهاى اسلامى, بویژه فقه, اصول, فلسفه و عرفان و در پاره اى از مدرسه ها, هیئت و ریاضى آموزانده و آموزیده مى شد.
عالمان نامورى چون: میرزا حسین خلیلى, آخوند خراسانى, سید کاظم یزدى, محدث نورى, شیخ عبدالله مازندرانى, شربیانى, مامقانى, میرزاى نائینى, طه نجف, سید احمد کربلایى, آقا ضیاء و ده ها فقیه و اصولى دیگر, کرسى درس داشتند و شاگردان بسیار و شمع جمع بودند و طالب علمان, از محضر آنان فقه, اصول و دیگر دانشهاى مورد نیاز را مى آموختند و از روش و منش آنان الگو مى گرفتند و پندها و اندرزهاى آن مردان خدا را مشعل راه قرار مى دادند.
نقش حوزه نجف در رهبرى فکرى و سیاسى مشروطه
حوزه نجف, در دوره مشروطه, کانون نوآوریها و اندیشه هاى نو و دگرگون آفرین بود. در این حوزه, داد و ستدهاى فکرى در اوج بود. اندیشه هاى نو و کهنه در رویارویى جدى بودند.
در مدرسه هاى علمى و در بین طالب علمان, از نوترین اندیشه ها, تا کهنه ترین آنها یافت مى شد. نواندیشان و کهنه اندیشان, در دو جبهه صف آرایى داشتند.
مهم آن که نواندیشى و خردورزى, آن به آن به سوى کمال در حرکت بودو در باورها و ارزشها جلوه گرى داشت. بحثها, سخنها و گفت وگوها در باب آزادى, عدالت اجتماعى و چگونگى عمل به رسالتهاى عالمانه, دور مى زد. اس و اساس این اندیشه هاى بالنده و پویا را اندیشه اصولى که سخت دامن گسترده و ریشه دوانده بود, شکل مى داد.
اخبارى گرى, که بر متنها و خبرها تکیه داشت و فراتر از آن را برنمى تابید, براى عقل و خردورزى در استنباط احکام, جایگاهى نمى شناخت, از گردونه خارج شده بود و جاى آن, اندیشه اجتهادى عرصه دار بود. اندیشه اى که براى خردورزى در استنباط احکام, نقش کلیدى و بنیادین, باور داشت.
استفاده از دانش اصول و میدان دادن به آن در عرصه هاى گوناگون, مانند نقش دادن به خرد در استنباط احکام, شناخت, بازشناسى علت احکام, تنقیح مناط, نقش زمان و مکان و… بر غناى اندیشه مى افزود.
افزون بر گرایش طالب علمان به اصول و نهادینه شدن آن در حوزه ها, توجه آنان به فقه اجتماعى, مانند مقوله هایى چون: اداره جامعه برابر معیارها و قاعده هاى اسلامى, بایستگى اقامه قسط و عدل, حکومت و فرمانروایى فقیه, پیاده شدن قانونها و آیینهاى اسلامى, از میان برداشتن حکومتهاى استبدادى, تلاش براى به دست گرفتن امور حسبیه, امر به معروف و نهى از منکر, جهاد و دفاع, برپایى و اقامه نماز جمعه, توجه و دقت و مطالعه و درنگ روى گزاره هاى نوپیدا, پرسشهایى که تمدن و دگرگونیهاى جدید فراروى انسان مسلمان نهاده و… مجموعه تازه اى از اندیشه هاى اجتماعى و سیاسى را در حوزه رواج داده بود.
اینها, افزون بر فضاى مناسب آموزشى و آزادى نقد اندیشه ها, درسهاى پر بار و همراه با گفت وگوهاى انگیزاننده و ژرفابخش به فکر و اندیشه بین استاد و شاگرد در حوزه هاى درسى, در شکوفایى و بالنده سازى روحیه نقدپذیرى و میدان دادن به دیدگاه هاى مخالف در بین طالب علمان, بسیار اثرگذار بود. از باب نمونه, آخوند خراسانى, افزون بر آن طالب علمان را به گزاره هاى مهم تر و مورد نیاز جامعه, متوجه ساخت, بدانان میدان مى داد تا از مقوله هاى نادر و نامشهور در درس سخن به میان آورند. او, براى رسیدن به مقوله هاى مهم تر و جُستارهاى کارسازتر و مفیدتر و نقش آفرین تر, طالب علمان را از بحثهاى پیرامونى و زاید و غیر ضرور, پرهیز مى داد.
از این روى, خود, روش پیشینیان را در اصول دگرگون ساخت و آن را از نو پرداخت و سامان داد, تا از به هدر رفتن عمرها جلوگیرى کند:
(این تباهى عمر است که طلبه اى, بعد از خواندن مقدمات, که خود چندین سال طول مى کشد, بیاید و سى سال فقط اصول بخواند. پس کى مى تواند فقهش را بخواند, کى مى تواند ترویج دین کند.)5
در حوزه نجف, به آزادى و کرامت انسان, سخت بها داده مى شد. از این روى حکومت ستم پیشگان, ناسازگار با کرامت و آزادى انسان دانسته مى شد و در افتادن با آنها و از میان برداشتن آنها, وظیفه و رسالت مهم عالمان دین.
این اندیشه ها و این نوگراییها, به حوزه شیعه نجف, برجستگى و پایگاه ویژه مى داد و آن را از دیگر حوزه هاى اسلامى جدا مى ساخت.
با این که موج جدید مشروطه خواهى همه کشورهاى اسلامى را درنوردید, اما در حوزه هاى غیر شیعى مانند استانبول, قاهره, هند و… حرکت و تکاپویى دیده نشد.
از باب نمونه, با این که مشروطه ایران, هم زمان با مشروطه ترکیه بود, در حوزه هاى علمى استانبول, با این که دیرپا بودند و ریشه دار, حرکتى علیه استبداد حکومت عثمانى پا نگرفت و فریادى از سوى عالمان دین بلند نشد; اما حوزه نجف, بیدار و آگاه و در مبارزه علیه استبداد حاکمان پیشگام بود.
اما این که این موج بیدارى از کجا آمد و حوزه نجف را درنوردید, سخنها بسیار گفته و درنگها بسیار ورزیده اند. اما به باور ما, تشیع موج آفرین است. هرگاه زمینه اى باشد, مصالح و مواد آن را دارد و در رویارویى با هر پدیده نوى, درنمى ماند, طرح و برنامه دارد و به کمک اندیشه بالنده و سیّال خود, خیلى زود جایگاه خود را مى یابد و استوار به حرکت خود ادامه مى دهد و اسیر سرپنجه قهرآمیز سیلهاى بنیان برافکن نمى شود.
شیعه, با پویایى درونى و دگرگون آفرینى ذاتى و کشسانى, قدرت هماهنگ سازى خود با هر زمان و مکان و پدیده هاى نوپیدا را دارد, نیازى ندارد که موجهاى دیگرى آن را به حرکت در بیاورد.
شیعه, همیشه رویارو با حکومتهاى ستم بوده است و در این رویارویى, هیچ گاه, انزوا پیشه نمى کرده, بلکه با استفاده و بهره مندى از تواناییهاى موجود, به سازمان دهى خود مى پرداخته و از دامنه ستم مى کاسته و به نشر آموزه هاى دینى و ارشاد مردمان مى پرداخته است.
مکتب سامرا, که شاگردان و دست پروردگان آن در حوزه نجف, حرف اول را مى زدند و مدار و محور بودند, با الهام از تشیّع, مشعلدار ضداستبداد بود.
دیگر آن که: بسیارى از عالمان و ناموران حوزه نجف, افزون بر پیوند با میرزاى بزرگ, با سید جمال و اندیشه هاى او از نزدیک آشنا بودند و از آن آتشفشان, قَبَسها, برگرفته بودند پیامهاى روحبخش و زندگى ساز و حیات آفرین میرزا و سید جمال الدین, در گوش جان شان, همیشه و همه گاه, بانگ بیدارى, هشیارى و خیزش مى نواختند.
همراه با آموزاندن و آموزیدن عروةالوثقاى سید یزدى, مقاله هاى بیدارگر عروةالوثقاى سید جمال نیز, در حجره هاى طالب علمان, خوانده مى شد و نیوشندگان آن سخنان, در پرتو اندیشه هاى بالنده و دگرگون کننده سید, گام در جاده روشنایى مى گذاردند و آن به آن از تاریکیها, خرافه ها, اندیشه هاى پژمرده و کم فروغ, دور مى شدند.
در این باب محیط طباطبایى مى نویسد:
(کسانى که در پیرامون خراسانى, عهده دار تمشیت امور [مشروطه] بودند, غالباً, از منبع فیض سید جمال الدین جرعه اى نوشیده بودند. مرحوم سید اسدالله خرقانى, که سید را در حضرت عبدالعظیم ملاقات کرده بود, مى گفت: روح سید جمال الدین, بر محضر مرحوم خراسانى در دفاع از مشروطه پرتو مى افکند و کسانى که مورد وثوق مرحوم آخوند خراسانى در کار سیاست بودند, غالباً, به ارتباط حضورى و غیابى با سید جمال الدین, افتخار مى کردند.)6
حوزه نجف در لاک خود نغنوده بود, به جهان بیرون نظر داشت و ژرف و همه سویه, همه پدیده ها و رویدادها را مى کاوید و با سرزمینها و کشورهایى که با استعمار مى ستیزیدند و درگیر بودند, پیوند و بستگى داشت.
این پیوندها با کشورهاى درگیر مبارزه با استبداد و استعمار, بر دامنه آگاه هاى حوزه نجف مى افزود.
نشریه حبل المتین, که در هند چاپ مى شد و در آن نکته ها و آگاهى هاى سودمندى از زندگى مسلمانان, میدان دارى, بى باکى, شجاعت و دلیرى آنان در برابر استبداد و استعمار و ترفندهاى یاغیان روسى و انگلیسى علیه مردم نوشته مى شد, با همّت سید محمدعلى حبل المتین کاشانى, على اکبر اهرابى و ملا احمد یزدى, در بین طالب علمان حوزه نجف, نشر مى یافت.7
و طالب علمان, با شیفتگى آن را مى خواندند و درباره نکته هاى بیدارگرانه آن گفت وگو مى کردند و گاه نکته ها و جُستارهاى آن را به عالمان طراز اول و مراجع, گزارش مى دادند.8
روزنامه هاى مصرى و پاره اى از کتابهاى راه گشا و نکته آموز و بیدارگر ادیبان و نویسندگان آن دیار نیز, به حوزه نجف راه یافته بود.
برابر پاره اى از گزارشها, در سال 1330هـ.ق حدود صد نشریه از خارج به نجف وارد مى شده است, مانند: المنار, المقتطف, الهلال و….
طالب علمان آگاه و برخوردار از درک بالاى سیاسى و اجتماعى, تلاش مى ورزیدند به گونه اى بذر آگاهى را در حوزه و بین حوزویان بیفشانند و آنان را از لاک اندیشه هاى سنتى که به آنها خو گرفته بودند, برهانند.
از باب نمونه, ضیاءالدین نورى, فرزند شیخ شهید, از شاگردان آخوند خراسانى, نشریه لواء و هلال و نیز کتاب مشاهیر الشرق را به طالب علمان و حوزویان شناساند و این نشریه ها و کتابها را براى دوستداران و علاقه مندان به این سنخ نوشته ها مى آورد.10
افزون بر آن, در دوره زعامت آخوند خراسانى بر حوزه نجف, چاپخانه هاى بسیارى بنیان گذارده شد و روزنامه ها و نشریه هاى بسیارى چاپ و در دسترس اهل فکر و اندیشه قرار گرفت. در این دوره, که به دوره آگاهى و دانش مشهور بود, عالمان آگاه, ادیبان و شاعران زمان شناس, با نشر روزنامه ها و مجله ها, به آگاهى طالب علمان افزودند و زمینه را براى رشد و شکوفایى اندیشه ها فراهم آوردند:
(دوره آخوند, دوره دانش و آگاهى بود; دور ترقى و شکوفایى حوزه و دوره بیدارى اندیشه ها. در این زمان چاپخانه ها و مجله ها و مدارس جدید در حوزه پدیدار شد.)11
کارنامه مطبوعات حوزوى, مانند: مجله العلم, درّة النجف, الغرى و… نشان گر رشد, شکوفایى و پویایى علمى حوزه و شتاب روزافزون اهل دانش و اندیشه براى جبران واپس ماندگیهاى فرهنگى, اجتماعى و سیاسى حوزه و جامعه شیعى است.
در برگ برگِ این نشریه ها و مجله ها, که عالمان, طالب علمان و گاه مراجع بزرگ تقلید, دیدگاه هاى خود را در آنها بازتاب مى دادند, به گزاره هاى گوناگون فقهى, سیاسى, تاریخى دامن زده شده است. گاه, دیدگاه هاى موافق و مخالف در مقوله اى بازتاب یافته است. از جمله در مجله الغرى, به سرپرستى شیخ محمد محلاتى, معناى تمدن و تجدد, مرز حریّت و آزادى, بایستگى توجه به تاریخ اسلام, فرانسویان و غارت شوش, مسأله خراج, حفظ مرزها, ذلت مسلمانان در هند, نهضت شرق, تمدن اسلام و غرب, از هم پاشیدگى ارزشهاى اخلاقى در اروپا, غرب زدگى, تفسیر به رأى قرآن, نقد تفسیرهاى جدید قرآن, تقیه, پاسخ به شبهه هایى درباره لایحه قصاص, دموکراسى, سوسیالیزم, گزارش از مدرسه هاى جدید نجف, اقتضاها و نیازهاى زمان, اصلاحات در حوزه, ردّ بهائیت, نقد کتاب الاسلام روح المدنیه, نوشته مصطفى غلائینى, گزارش از اسلام در جهان, انگیزه هاى قیام امام حسین و ده ها گزاره پر کشش و جاذبه دیگر, نشانه بیدارى و حرکت رو به رشد طالب علمان حوزه نجف بود.
موج بیدارى سبب شد که عالمان و وابستگان به حوزه هاى دینى, احساس کردند براى به دست گرفتن زمام امور آموزش و پرورش نونهالان جامعه اسلامى, باید مدرسه هایى را براساس روش و اسلوب نو, براى آموزاندن دانشهاى رایج در دنیا و مورد نیاز امروز جامعه هاى بشرى, بنیان بگذارند. در همین دوره, مدرسه علوى نجف, زیر نظر محمدتقى, فرزند میرزا حسین و میرزا مهدى و میرزا احمد, فرزندان آخوند, سید ابوالقاسم کاشانى, سید مهدى لاهیجى, شیخ محمد محلاتى و شیخ اسحاق رشتى, بنیان گذارده شد. در این مدرسه ها, دانشهاى ریاضى, جامعه شناسى, زبان فرانسوى, انگلیسى, ترکى, عربى و فارسى آموزش داده مى شد.
میرزا حسین خلیلى و آخوند اجازه دادند مردم از حقوق شرعى به آنها کمک کنند. مدرسه علوى, از کانونهایى به شمار مى رفت که نقش آفرینان در نهضت مشروطیت در آن گرد آمده بودند و در این باره به هم فکرى و رایزنى مى پرداختند.13
نقش آفرینى, عرصه دارى, تکاپوهاى روشن گرانه و بیدارگرانه عالمان دین و طالب علمان آگاه در ساحت و عرصه فرهنگ و اندیشه, سیاست و اجتماع در حوزه نجف سبب شد موج مشروطه خواهى که در ایران پدید آمده بود, خیلى زود در حوزه نجف بازتاب بیابد و خبرهاى آن, آن به آن, کانونهاى علمى, محفلها و بیتها را درنوردد. از این روى, با سربرآوردن مشروطیت از افق ایران و رسیدن فریاد دادخواهى حوزه تهران به حوزه نجف, مراجع, با همه وجود, بدان پاسخ مثبت دادند.
مدرسه هاى سه گانه آخوند, مدرسه صدر و مدرسه هاى حاج حسین میرزا خلیل, به کانونهاى گرم پر شور مشروطه دگر شدند. در این بین مدرسه بزرگ میرزا حسین خلیلى, کانون اصلى گردهماییها و رایزنیهاى عالمان و آگاهان و فرهیختگان درباره مشروطه بود:
(این مدرسه, جایگاه بلندى در جامعه داشت. این کانون علمى, آکنده از فضلا و ادیبان بنام بود. بنیان گذار آن مرجع بزرگ, میرزا حسین خلیلى بود. این مدرسه, از زمان بنیان گذارى تاکنون, ادیبان فرهیخته و فاضلان برجسته بسیار پروریده است. طلاب, به سرپرستى عبدالکریم قزوینى, نشریه ماهانه اى به نام: مختارات اسلامیه, درباره اندیشه هاى اسلامى و پژوهشهاى دینى, نشر مى دادند. تاریخ مدرسه, با مسائل گوناگون دینى و سیاسى در پیوند است. عالمان, در رویدادهاى مهم و براى بررسى مسائل نیازمند شور و رایزنى و گردآیى, در این مدرسه گردهم مى آمدند.)14
بسیارى از دست پروردگان این مدرسه, سپسها در جامعه و حوزه, نقش آفرین و اثرگذار شدند. از جمله: شیخ على مانع, سید مسلم زوین, موسى شراره و… از میان داران و میدان داران مذهبى و سیاسى در جامعه خود بودند.
در حوزه نجف, طالب علمان فاضل, اندیشه ورز, صاحب نظر و رسالت شناس بسیارى بودند که آگاهى بخشى به مردم و حضور در جامعه را از رسالتهاى خود مى دانستند و در برابر موج جدید و فراگیر مشروطه, احساس وظیفه مى کردند و با زبان, قلم و قدم, به یارى حرکت و خیزش عدالت خواهانه مردم برخاستند.
* شیخ محمد محلاتى, از عالمان هوشمند, هشیار, آگاه, زمان شناس و بیدار نجف بود که وارد عرصه شد و به روشنگرى برخاست.
او, در باب مبانى و آموزه هاى دینى صاحب نظر بود و مجتهد و داراى آثار سودمند, بدین شرح:
1. گفتار خوش یارقلى
2. میزبان و میهمان در رد شیخیه
3. حاشیه بر کفایةالاصول.
4. کتاب اصول دین, در سه جلد, براى شاگردان مدرسه هاى ابتدایى و متوسطه.
5. مجله درّةالنجف.
6. رساله در نفى تحریف قرآن
7. تعلیقات بر شوارق.
8. خطب حضرت رسول.
9. سر قضیّه فجیعه عاشورا.
اسلامیان را خوب مى شناخت. به کشورها و سرزمینهاى گوناگون اسلامى سفر کرده بود و از حال و روز مسلمانان آگاهى داشت و از درد و رنج و گرفتاریهاى آنان باخبر بود.
سفرهاى او, به بیرون از مرزهاى ایران, عراق, و دیدار با صاحب نظران جهان اسلام, بر دامنه آگاهیها, ژرف نگریها و تجربه هاى او افزوده بود.
محلاتى, تجربه هاى دینى و سیاسى خود را در نشریه درّةالنجف, بازتاب مى داد. در کتاب داستانى گفتار خوش یارقلى, با نثرى روان و همه کس فهم, به بیدارگرى مى پردازد و از بیدارگر بزرگ سید جمال الدین اسدآبادى سخن مى گوید و از وى به بزرگى یاد مى کند و تلاش ستُرک او را مى ستاید.
او, به گونه دقیق و همه سویه, مرام پوشالى و ساخته و پرداخته استعمار, بهائیت را به بوته نقد گذارد و پرده از دامها و ترفندهاى آن برداشت و به عالمان و طالب علمان آموزاند که چگونه در برابر این مرام تباهى آفرین بایستند و مردم را از گرفتار شدن در دام آن پرهیز دهند. او, در لابه لاى سرگذشت خود, گرفتاریهاى جهان اسلام و ایران را شرح داده و عالمان دین را به بسترهاى پیدایش گروه ها و فرقه هاى گمراه و گمراه کننده, توجه داده است و از تجربه هاى مصلحانى چون سید جمال الدین اسدآبادى, براى سامان دادن به جهان اسلام و پدیدآورى همدلى و یگانگى, دوستى و برادرى در بین مسلمانان یاد کرده است.15
روشن است که آگاهیهاى دقیق محلاتى از روش کار سید جمال, اندیشه ها, آرزوها و آرمانهاى آن مرد بزرگ, که روزگارى در درس شیخ انصارى حاضر مى شده است,16 در طالب علمان جوان, شور مى آفرید و در جهت گیریهاى آموزشى و کارکرد اجتماعى آنان, بس اثرگذار و راه گشا بود.
* شیخ محمدتقى خلیلى, فرزند میرزا حسین خلیلى, عالمى فرهیخته, آشناى با اندیشه هاى سیاسى روزگار خود و پى گیر دگرگونیهایى بود که در ایران روى مى داد.17
* میرزا احمد قزوینى, از شاگردان آخوند خراسانى, در اصل اهل جیرنده عمارلو, از بخشهاى گیلان است. در قزوین زیر نظر ملا آقا خوئینى درس مى خوانده و پس از فراگیرى مقدمات فقه و اصول, براى کامل کردن دانشهاى حوزوى خود راهى اصفهان شده است. در آن حوزه در درس آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى شرکت جسته و کلام و معقول را از محضر آن دو فراگرفته است. سپس به تهران رخت کشیده و در حوزه درسى دو تن اساتید فن فلسفه و عرفان, شیخ على نورى و میرشهاب شیرازى شرکت جسته و در محضر میرزا حسن کرمانشاهى و میرزا هاشم رشتى, بر گستره دانش خود افزوده است.
در این زمان, ایران را ترک مى گوید و به حوزه نجف وارد مى شود و درس آخوند خراسانى را برمى گزیند و سالها در محضر وى به فراگیرى فقه و اصول مى پردازد.
میرزا احمد قزوینى, یا عمارلوئى, در شعبان 1326هـ.ق. همراه با آخوند خراسانى و گروهى دیگر, آهنگ ایران مى کند. تا قزل رباط, نزدیک خانقین, با آخوند همراه و از آن پس به دستور وى, با سید معین الدین گنجه, به سوى تبریز روانه مى شود, تا در آن شهر و پیرامون آن به تبلیغ از مشروطیت بپردازند و از پیوستن مردم, بویژه عشایر به نیروهاى استبداد, جلوگیرى کنند.
این دو, رسالت خود را به درستى انجام مى دهند. میرزا احمد, به صف مجاهدین علیه استبداد مى پیوندد. مردم تبریز, وقتى رشادتهاى او را مى بینند و کاردانى و دانش او را به حال خود و آن ناحیه مفید ارزیابى مى کنند, وى را به نمایندگى از سوى خود براى مجلس دوم قانون گذارى برمى گزینند. پس از انحلال مجلس دوم به دعوت سردار اسعد, به محال بختیارى مى رود و از آن جا, به همراه سردار فاتح, به یزد مى رود و در یزد, به نمایندگى از سوى مردم, رهسپار تهران مى شود.
سپسها در سلک کارگزاران دولت درمى آید. در کابینه نظام السلطنه مافى, به معاونت ادیب السلطنه سمیعى, وزیر کشور, برگمارده مى شود. در سال 1299ش. فرماندارى گروس را به عهده مى گیرد. در سال 1301 مأمور رسیدگى به انتخابات بندر انزلى مى شود. در دوره اى که سرتیپ فضل الله زاهدى عهده دار حکومت نظامى خوزستان بوده, به حکمرانى شوشتر برگزیده مى شود و به کمک و هم فکرى یکدیگر, شیخ خزعل را دستگیر و روانه تهران مى کنند.
وى در دوره اى که در استانبول به سر مى برده, به شرح, خاطرات خود را نگاشته است و در این یادداشتها, از کسانى نام مى برد که به شاگردى آخوند خراسانى نامبردار و در گوناگون عرصه هاى جنبش مشروطیت نقش مى آفریده اند.
آقاى ابراهیم فخرائى, که گزارشى از یادداشتهاى وى تهیه کرده و در مجله یغما به چاپ رسانده و شمه اى که ما از زندگى او آوردیم نیز براساس همان گزارش است, در بخشى از آن مى نویسد:
(افرادى که زحمات و پافشارى و صداقت آنان در برابر تحصیل مشروطیت مورد تقدیر عمارلوئى [میرزا احمد قزوینى] است, یکى میرزا رضاى ایروانى و دیگرى عبدالجبار نخجوانى و سومى آقا شیخ عبدالحسین رشتى است. و در درجه دوم, آقا سید مرتضى حاجى سید جوادى و آقا شریف رشتى و آقا سید مهدى لاهیجى و حاجى آقا شیرازى و آقا محمد محلاتى و فرزند آقا نجفى اصفهانى از تلامذه درجه اول حوزه درس مرحوم آخوند, ملا عبدالله گلپایگانى و میرزا حسین نائینى را نام مى برد و بقیه را مى نویسد در درجه دوم و سوم قرار داشتند.)18
* حاج میرزا على آقاى شیرازى, از شاگردان نقش آفرین آخوند, در نهضت مشروطیت و پیش از آن بود.
وى, با نشر روزنامه مظفرى, انتباه, انتقام, حقایق, غیرت و صداى اسلام, پیش و پس از مشروطیت, در ایران و کربلا, نهضت مطبوعاتى بنیادینى را علیه انگلیس و استعمار غرب پى ریخت و در بیدارگرى مردم و اثرگذارى در حوزه نجف و ایران, گامهاى بلند و به یادمانى برداشت.
روزنامه مظفرى که با تلاشها و رنجهاى بسیار وى, پیش از مشروطیت رایت روشنگرى و بیدارگرى و دفاع از هویت مذهبى و ملى را در این سرزمین برافراشت, عین الدوله مستبد را خوش نیامد, در آن را تخته کرد مدیر آن را به زندان افکند. تا این که پس از دو سال, در دوره مظفرالدین شاه, به میانجى گرى اعتمادالسلطنه, وزیر انطباعات وقت, از زندان نجات پیدا کرد و دوباره به نشر روزنامه پرداخت. تلاش او در راه روشنگرى اندیشه ها و بیدارگرى مردمان ادامه یافت, تا این که در سال 1326ق. مجلس به دست استبدادیان بمباران شد و آزادیخواهان, هریک به سوى پراکنده شدند و شمارى هم به تیغ بیداد گرفتار آمدند. میرزا على آقا شیرازى به هند فرار کرد و از آن جا به مصر رخت کشید و از مصر به مکه مکرمه مشرف گردید.
این بیدارگر خستگى ناپذیر و باورمند به راه و داراى هدف روشن, در مکه هم آرام نگرفت و یک شماره از روزنامه مظفرى را چاپ و نشر کرد.
با او در دوران استبداد و انقلاب مشروطه به یک سان برخورد شده. هم در آن دوران با خشم استبدادیان رو به رو بوده و از گزند آنان در امان نبوده است و با رنج و دشوارى بسیار کار مطبوعاتى خود را به پیش مى برده و هم در دوران مشروطه, به بلاهاى گوناگون و آوارگى و تبعید, گرفتار شده است.
انگلیسها, برخلاف شعارهاى آزادى خواهانه اى که کارگزاران و مزدوران آنان, سرمى دادند, نمى توانستند رایت افراشته اى علیه خود در ایران ببینند, از این روى, مشروطه گردانان, به دستور انگلیس در 18صفر 1330ق به سراغ میرزا على آقا شیرازى رفته و او را در حمام دستگیر و به بندر ریگ تبعید کردند و از نشر روزنامه مظفرى جلو گرفتند.
پس از یک و نیم سال به سر بردن در تبعیدگاه, به بوشهر مى آید که با فروش اثاث منزل و چاپخانه, به خارج از ایران رخت بکشد که باز حکومت گران به او اجازه این کار را نمى دهند و او را از بندر بوشهر بیرون مى کنند. به بصره مى رود و پس از چند ماه ماندگارى در آن جا, در سال 1332, هرچه تلاش مى ورزد که به بوشهر برگردد, انگلیسیها به او اجازه نمى دهند. تا این که ناگزیر به کربلا مى رود و در آن جا, رایت دیگرى علیه انگلستان برمى افرازد. روزنامه انتباه را بنیان مى گذارد, تا ایرانیان و اعراب را علیه سیاستهاى انگلیس و روس برانگیزاند.19
سید هبةالله شهرستانى, در خاطرات خود از 32 نفر از شاگردان حوزه درس آخوند یاد مى کند که در حرکتهاى اجتماعى و آشنا کردن مردم و طالب علمان با اندیشه هاى سیاسى اسلام و دگرگونیهاى روزگار و افقهاى فراروى, در تلاش و تکاپو بوده و با کمک دیگر طالب علمان, اهل اندیشه و خردورزان و آگاهان حوزه, از گوناگون شهرها و دیارها, براى گستراندن دامنه مشروطه برنامه ریزى مى کرده اند:
(حاج آقا شیرازى, محمدباقر اصفهانى, میرزا عبدالکریم بادکوبه اى, میرزا على هیأت تبریزى, میرزا رضا ایروانى, سید عبدالله اصفهانى, میرزا حسن رشتى, سید ابوالقاسم کاشانى, اسدالله مامقانى, شریف رشتى, عبدعلى لطفى, مهدى لاهیجى, شیخ اسحاق رستمى, میرزا على نقى طباطبائى تهرانى, میرزا حسن رنکویى, آقا محمد محلاتى, شیخ اسماعیل محلاتى, مهدى الآخوند, شیخ جواد جواهرى, سید محمد بحرالعلوم, سید محمدعلى حبل المتین کاشانى, سید محمد امام جمعه, شیخ موسى نورى, محمدتقى حاج خلیل, میرزاى نائینى, محمدرضا بیشبین, سعید کمال الدین, سید احمد صافى, عبدالکریم جزائرى, شیخ هادى کاشف, شیخ حسین اصفهانى, سید مسلم زوین)20
بیش تر اینان, در حوزه نجف, شمع جمع بودند و شناخته شده براى طالب علمان و اهل قلم و بیان و یارى گر خیزش بزرگ مردمى مشروطه, با بیان و قلم.
* شیخ عبدالکریم جزایرى, افزون بر آشنایى دقیق و همه سویه با آموزه هاى دین و فقه و اصول, و اندیشه هاى فقهى و سیاسى استادش آخوند خراسانى, در ادب صاحب نظر بود و در محفلها و مجلسهاى ادبى, صدرنشین و شمع جمع.
او از بزرگان نجف بود, محور و مدار و از صاحبان رأى و رهبران فکر و اندیشه و مرد جهاد.
شیخ آقابزرگ تهرانى درباره نقش او در مشروطه مى نویسد:
(لمع اسم المترجم له اول ما لمع فى معرکة المشروطة والاستبداد. فقد کان ممن انحاز الى جانب الحجة الخراسانى الذى تزعم الفریق الاول. کان من مؤیدیه وأعوانه ویعرف معاصروه دوره فى تلک المعرکه جیداً)
نخستین بارى که نام شیخ عبدالکریم جزایرى درخشید در گیرودار و کشاکش مشروطه و استبداد بود.
از کسانى بود که به آخوند خراسانى, که رهبرى مشروطه خواهان را به عهده داشت, گرایش یافت. و از یاران و تأییدکنندگان او بود. هم روزگاران و همگنان, نقش او را در این حرکت و انقلاب مى ستودند و نیک مى دانستند.
سپسها, در رویارویى مردم و عالمان دین با قواى انگلیس, در گاه اشغال عراق, از رهبران و پیشگامان بود و عرصه دار. به رویارو شدن و به ستیز برخاستن با دشمن, انگلستان تجاوزگر و دفاع از کیان اسلام, فتوا داد.
او با این که با شیخ خزعل در پیوند بود و دوستى دیرینه با وى داشت و شیخ خزعل وى را دوست مى داشت وبه او احترام مى گذارد, آن گاه که از شیخ خزعل, که در جنوب ایران فرمانروایى مى کرد, خواست به رویارویى با انگلیسیها برخیزد و با آنان وارد کارزار شود, سربرتافت و به امر وى گردن ننهاد, از او روى برگرداند و گفت: فرق بینى و بینک الاسلام. در زندگى سرشار عشق و معنویت او, بسیار پیش آمده است که از سستى کنندگان در امر دین و سرزمین, جداشده و با آنان پیوند بریده است.
او در انقلاب عراق به رهبرى میرزا محمدتقى شیرازى, از رجال برجسته و از مشاوران رهبر قیام بود و رابط بین رهبرى نهضت و عشایر, سران قبیله ها و جاه مندان و شخصیتها.21
*سید محمد امام, با اجازه آخوند, براى کمک فکرى و یارى رسانى به تلاشها و تکاپوها و مبارزه هاى مردمى ایران علیه بیداد و ستم قاجاریان به تهران رخت کشید.
* سید مسلم زوین, از شاگردان آخوند و در گروه عالمان و فاضلان روشن اندیش جاى داشت و از همکاران مطبوعاتى سید هبةالله شهرستانى بود.22
* میرزا عبدالرحیم بادکوبه اى, از شاگردان برجسته آخوند و در جبهه مشروطه خواهان قرار داشت. روشن بینانه, رمز واپس ماندگى جامعه هاى اسلامى را کم دانشى و دور افتادن آنان از قافله علم مى دانست; از این روى, در راه انداختن, بنیان گذاردن و سامان دادن مدرسه هاى جدید براى نونهالان و نسل نوخاسته مسلمانان تلاش ورزید و در این راه توانست گامهاى بلندى بردارد.
وى تلاش مى کرد با بیان و بنان, مردم را بیاگاهاند و سبب واپس ماندگى آنان را گوشزد کند و از گذشته پر افتخار مسلمانان سخن بگوید, تا گذشته را چراغ راه آینده کنند و از این تاریکى که گرفتار آنند, برهند.
او براى رسیدن به این هدف بلند, شبان و روزان تلاش مى ورزید و روى این نکته پاى مى فشرد که مسلمانان باید به خود آیند و گذشته خود را از یاد نبرند و آن را سرلوحه حرکت خویش قرار دهند و به گذشته روى آورند و رمز آن بالندگى و شکوفایى شگفت انگیز را دریابند, تا آینده و حال شان به خوبى سامان گیرد.
از وى اثرى به نام: عزت دیروز و خوارى امروز,به چاپ رسیده است.23
* سید اسدالله خرقانى. وى, پیش از آن که به حوزه نجف رخت بکشد و حوزه درس استادان بلند پایه آن حوزه را درک کند, در حوزه تهران از محضر استادان بزرگ و روشن اندیشى, چون میرزا ابوالحسن جلوه و آقا شیخ هادى نجم آبادى بهره هاى علمى بسیار برد و با اندیشه هاى جدید آشنا شد.
ییحیى دولت آبادى درباره شرکت خرقانى در درس شیخ هادى نجم آبادى, و آشنایى خود با وى در آن درس مى نویسد:
( در میان اصحاب شیخ, با کسى که از همه بیش تر مأنوس شده ام, آقا سید اسدالله خرقانى است. آقا سید اسدالله شخص فاضل و باذوق است. سر پرشورى دارد. در مدرسه سنگلج تهران, در مدرسه میرزا زکى, در حجره کوچکش, با زندگى ساده اى به سر مى برد و تدریس مختصرى مى نماید. جوانان باذوق آن محل, با وى الفت دارند. در محضر شیخ هادى, از طلاب فاضل و از خواص شمرده مى شود.)24
دولت آبادى, از شرکت وى در درس آشتیانى یاد مى کند(ج1/108) و این پس از آن بود که مخالفان با شیخ هادى نجم آبادى درافتادند و او را در تنگنا قرار دادند و شرکت در درس وى براى خرقانى ممکن نبود از این روى, براى آن که از گزند مخالفان در امان بماند, در درس میرزاى آشتیانى شرکت مى جست.
او, افزون بر این پیوندهاى راه گشا و دگرگون کننده, با استادان بنام و برجسته آن دوران حوزه تهران, به روایت ناظم الاسلام از ملا آقا طالقانى, توفیق رفیق راهش مى شود و با سیدجمال دیدار مى کند25 و از آن کانون گرم و شعله افروز, گرما و روشنایى مى گیرد.
خرقانى با اندیشه هاى روشن و کوله بارى از آگاهى و سر پرشور, گام در حوزه پرشور و نشور نجف مى گذارد و به محضر گرم و دگرگون کننده و بیدارگر آخوند خراسانى راه مى یابد.
در نجف نیز آرام نمى گیرد. با عالمان بیدار و روشن و آگاه به اندیشه هاى نو, پیوند برقرار مى کند و تا آن جا پیش مى رود که با هم فکرى و هم رأیى شمارى از آگاهان و فرهیختگان حوزه, انجمنى تشکیل مى دهد و اندیشه هاى نو خویش را بین جوانان مى پراکند.
دکتر مهدى ملک زاده, از انجمن روشنفکران نجف, به رهبرى اسدالله خرقانى چنین یاد مى کند:
(عده اى از طلاب جوان و روشنفکر, از قبیل شیخ اسدالله ممقانى, نوبرى ایروانى, شیخ سلیم لنکرانى, میرزاحسین ایروانى, میرزااحمد قزوینى, میرزاعلى هیئت, به قیادت سید اسدالله خرقانى, انجمنى تشکیل داده و در اطراف افکار نوین بحث گفت وگو مى کردند و سید اسدالله خرقانى, که در آن زمان در نجف اشرف مى زیست و از آزادى خواهان و معتقدین به تمدن جدید بود و به اوضاع دنیا تا حدى بصیرت داشت و از علوم جدید هم تا درجه اى بهره مند بود, در روشن کردن افکار جوانان سعى مى نمود و آنها را به طرف افکار تازه رهبرى مى کرد.)26
او در همین زمان, با روشنفکران و نواندیشان تهران هم در پیوند بود و در جلسه اى که 54 نفر از روشنفکران در باغ میرزا سلیمان خان میکده گرد آمده بودند, شرکت مى جوید.
در این جلسه, تصمیم گرفته مى شود که با عالمان نجف پیوند برقرار شود و رویدادهاى کشور و فسادانگیزیهاى دربار, مو به مو به آگاهى آقایان برسد. سید اسدالله خرقانى براى این مهم برگزیده مى شود.
همو, پس از گزارش از این جلسه, به جایگاه علمى سید اسدالله خرقانى و مأموریت وى از سوى برگزارکنندگان این جلسه, چنین اشاره مى کند:
(سید اسدالله خرقانى, سالها در نجف گذرانده بود و به مقام اجتهاد نائل شده بود و در میان روحانیون حوزه علمیه نجف, احترام بسزایى داشت و از علوم جدید بهره مند بود, و از سیاست جهان و فلسفه نوین اطلاع کامل داشت…. سید اسدالله, بدون فوت وقت, به نجف رفت.)27
سید اسدالله خرقانى, با همه تلاشى که در راه پابرجایى و گسترش مشروطه انجام داد, هنگامى که دید تجددگرایى رویکردى ناهماهنگ و ناهمسو با دین دارد, از آن روى برگرداند و در آثار گوناگونى که پس از مشروطه نگاشت, این روى گردانى خود را با برهان و دلیل و دقیق و همه سویه بازتاب داد.
او در دور سوم مجلس شوراى ملى که در روز 17 محرم 1332/ 14آذر 1293 بازگشایى شد, به نمایندگى از مردم قزوین, حضور داشت.
وى در یکى از جلسه هاى مجلس, ناخرسندى خود را از جریان قانون گذارى, چنین اعلام مى دارد:
(همه مى دانند که من از همه چیز گذشته ام. اشتیاق جریان قانون در مملکت اینها نیست. اشخاصى که اطلاع دارند مى دانند که از براى جریان قانون اسلامى, یعنى براى این که حربه قانونى در مقابل خارجى داشته باشیم, از همه چیز گذشته ام و این چیزها مرا قانع نمى کند.)28
خرقانى, علیه تجددگرایى ناهماهنگ و ناهمسو با دیانت, تجددگرایى انگلیسیها و وابستگان به آنها, با بیان و قلم به روشنگرى مى پردازد.
او, مسجد حاجى حسن معمار, واقع در دروازه قزوین را, پایگاه خود قرار مى دهد و هرچندگاه, پس از اقامه نماز براى نمازگزاران و مردمان علاقه مند, از رویدادهاى روز و مسائل نوپیدا سخن مى گوید. و مردم را برمى انگیزاند تا در برابر خلافها, ناهنجاریها, قانونهاى ناسازگار با اسلام, قراردادهاى ذلت بار, خائنانه و کشور برباد ده, مانند قرارداد ننگین وثوق الدوله و… بایستند و یادآور مى شود:
(وقتى که پشتیبان و تکیه گاه ما, به کثرت عده, مستحکم شد, مى توانیم به مجلس شوراى ملى بگوییم که چرا قانون آسمانى و کتاب الله اعظم باید از میان ما نسخ و اروپاییان و نصارا بر ما فرمانروا باشند.)29
خرقانى در آغاز کار رضاخان, یا از روى سیاسى کارى و نقشه و برنامه و یا از روى ندانم کارى و لغزش و ناآگاهى از طرحها و برنامه هاى استعمار و انگلیس پر فتنه و دسیسه, به جمهورى خواهى رضاخانى دل بست و به دفاع از او برخاست; اما پس از چندى علیه او قد افراشت و علیه جمهورى خواهى رضاخانى به سخنرانى پرداخت و بر برنامه ها و کارهاى او خرده گرفت. موضع گیریهاى تند سید علیه رضاخان, که تاب هیچ گونه خرده گیرى و انتقاد را نداشت, سبب گردید رضاخان به سید بسیار بى حرمتى روا دارد و او را کتک بزند.30
خرقانى عالمى غیرت مند و در دفاع از اسلام و ارزشها و رویارویى با ناهنجاریها, بى باک بود.
او از هرکس, در هر پایگاه اجتماعى, حرکت ناروا و ناسازگار با ارزشها مى دید, بى محابا در برابر آن مى ایستاد و فکر حال و آینده خود را نمى کرد و به گفته خودش, از همه چیز گذشته بود.
با قرآن انس داشت و سبب اختلافها, پراکندگیها و درگیریهاى برادران مسلمان را با یکدیگر, جدایى و دورى آنان از قرآن مى دانست و بر این باور بود که اگر مسلمانان به قرآن چنگ مى زدند, ناسازگارى و بگو و مگو با هم نداشتند.
رسالت و وظیفه خود مى دانست به شبهه ها پاسخ بگوید و با شبهه پراکنان به رویارویى برخیزد. او در کتاب کشف الغوایه فى الرد على الهدایه, افزون بر پاسخ گویى به شبهه هایى که مسیونرهاى مسیحى در بین مسلمانان در آن دوره مى پراکندند, به نقد مسیحیت پرداخته و ناسازگارى انجلیهاى چهارگانه را نمایانده است. در سالهاى نخست مشروطه, کتابى در باب اصول عقاید نگاشت, تا در مدرسه هاى نوبنیاد, به نوباوگان آموزانده شود.
وى در این اثر, دین اسلام را هویت مردم ایران مى داند که تا هرگاه دین از نیرومندى و استوارى برخوردار باشد, مسلمانان هم نیرومند خواهند بود. این که اکنون مسلمانان در سراشیبى قرار دارند, از آن است که از قانونها و آیینهاى آن سربرتافته اند.
در سال1335ق/ 1296ش. در برابر موجى که علیه پوشش زنان مسلمان, زیر لواى تمدن و تجدد برخاسته بود, قد افراشت و رساله حجابیه را نگاشت و در آن, این حکم شرعى را که زنان مسلمان, زاد بر زاد, نسل اندر نسل, پاس داشته اند, از زاویه هاى گوناگون: شرعى, عقلى و سیاسى به بوته بررسى نهاده و با روشنگرى آیات و روایات حجاب, جایگاه والاى آن را در اسلام نمایانده است. به باور او, با این سیره قطعى مسلمانان و هماهنگى و هم رأیى آنان روى این حکم, با همه گوناگونى نژادها, سلیقه ها, فرهنگها, ادبها, مشربها و سرزمینها, که نشانگر سرچشمه گرفتن این حکم از زلال وحى است, هرکس با آن به چالش برخیزد و در آن به گمانه زنى پردازد, بى گمان گرفتار (امراض دماغى و اختلالات فکرى) است.
او در این بررسى یادآور مى شود: بین اندیشه دینى و غیر دینى, ناسانیها و فرقهاى بنیادین وجود دارد. نگاه دهریان به زن, نگاه حیوانى است. در این نگاه, زن براى شهوت رانى آفریده شده است. از این روى در دولتهاى دهرى مذهب, (حریت حیوانیه) به گونه قانون درآمده است; اما اسلام, با این نگاه مخالف است و پیروان خویش را از شهوت رانى و هرزگى بازداشته و آن را نابودکننده حرث و نسل دانسته است.
خرقانى, یک دهه پس از مشروطه, روح التمدن و هدیة الاسلام, اسلام چهل سال اول, یا دموکراسى عالم را مى نگارد و در آن اندیشه سیاسى مورد نظر خود را مى نمایاند.
در این رساله, بحث دقیق و راه گشایى درباره حق و حد دارد. حق و حد را تعریف مى کند و گونه هاى حق را مى شمارد و حدِّ هریک را به روشنى مى نمایاند.
ییکى از گونه هاى حق را که مى شمارد, حق شرفى و آن بر دو گونه است: شرف شخصى و شرف نوعى. درباره شرف نوعى مى نویسد:
(شرافت نوعى که عبارت از شرافت قومى و دیانتى باشد, در این عصر, از فضاى مملکت ایران و از سلولهاى دماغى ما, به کلى مهاجرت کرده و اگر در ما شرافت دیانت و قومیت بود, احکام مُتقَنَه دین اسلام را تغییر و تبدیل نمى دادیم. عادّیات و زبان قومیّت خودمان را به رایگان ترک نمى کردیم و عادات و زبان اجنبیان را که اعادى دین و دولت ما هستند, مطاع و متبع نمى دانستیم و قوانین داخله ما, که مظهر آراء ملت است, در جنب انگشتهاى کوچک پلتیکى اجانب به توسط دسایس چند نفر خائن ملت کُش مملکت فروش, عقیم و خنثى نمى ماند.)31
درباره نسبت حق و حد مى نویسد:
(از تفسیر لفظ حق و حد, معلوم شد که نسبت حق به حد مثل نسبت خط است به نقطه, و سطح است به خط, و جسم است به سطح. و نیز معلوم شد که حقّ بى حد نمى شود و حق نامحدود و غیرمتناهى, مخصوص ذات احدیت حق تعالى است و حق نامحدود در انسان, غلط و خلاف واقع است. پس حق, منفک از حد نمى شود.)32
و دولتى را عاقل, عادل و متمدن مى داند که از حقوق خود و مردم با قدرت, پاس بدارد:
(و هر دولت عاقل و عادل, باید حافظ حقوق خودش و حقوق رعیتش بشود که از طرز حکومت هیأت حاکمه, احدى نتواند از حد خود تجاوز به حقوق دیگران نماید. دولت متمدن تربیت شده (به اصطلاح عصر حاضر) یا عادل, عبارت از آن دولتى است که حافظ حقوق و حدود باشد. روح عدالت و تمدن و انصاف نیست, مگر صون حقوق و حدود.)33
درباره جدانبودن دین از سیاست مى نویسد:
(سیاسات, یکى از ارکان عمده اسلام است; بلکه حافظ اسلام هیأت حاکمه اسلام, فقط احکام سیاسیة است. عقاید و عبادات و اخلاق, حافظ اسلام شخصى است. معرّف و حافظ نوع اسلام, فقط احکام سیاسیه مشترکه است. و از این جا واضح شد این که گفته مى شود: (دین ربطى به سیاست ندارد)کلامى است خطا و قائله مایدرى مایقول.
عالم اسلامى, این حرف را خلاف منطق و جزء خرافات و هزیانات لایعنى تلقى مى کند; زیرا که کلیّه ریاستهاى اسلامى خلیفه و سلطان و امیر و قاضى, همه منبعث و برانگیخته از اسلام است.)34
این رساله آکنده از نکته هاى مفید و راه گشاست. نکته ها و جستارهایى که امروز نیز راه گشایند و مى توان با طرح و بررسى آنها, گره هاى فکرى را گشود و راه را هموار کرد. از جمله: احکام اسلام و مقتضیات زمان, تقسیم قوا, قانونهاى یک ملت نباید ترجمه قانونهاى بیگانگان باشد, مساوات, نه استبداد, نه مشروطه, دموکراسى اسلامى.
افزون بر این آثار که بر شمردیم و شمه اى از درونمایه آنها را بیان کردیم, خرقانى, آثار مهم دیگرى نیز دارد که بر اساس نیازهاى روز و ردّ شبهه هاى شبهه افکنان و غرب گرایان نگاشته است; از این قرار:
1. تنقید قوانین عدلیه.
2.کثرت و وحدت زواج.
3. رد داروینیستها.
4. رد مبلغین نصارى.
5. مختصرى در مرام جامعه مقدسه اسلامى.
6. قضا و شهادات اسلامى.
7. نبوت خاصه و ابدیت اسلام و حماسه با ادیان.
8. متشابهات قرآن و حدیث من فسر القرآن.
9. برهان الساطع فى اثبات الصانع.
10. حقوق اسلامى.
11. در مفهوم و مصداق اولواالامر.
12. محو الموهوم وصحو المعلوم.35
* در حوزه نجف, تنها عالمان, فاضلان, فرهیختگان و طالب علمان ایران نبودند که با انقلاب مشروطه, همگامى و همراهى مى کردند و اندیشه مشروطه خواهى را مى گستراندند و مردم را علیه استبداد مى انگیختند که عالمان, دانش وران و دانش آموختگان حوزوى عرب نیز در این قیام بزرگ شرکت داشتند و با قلم و بیان, به کالبد ملت بزرگ ایران, روح حماسه و امید مى دمیدند. از باب نمونه, سید هبةاللّه شهرستانى, عالم روشنفکر و روشن اندیش عرب, گامهاى بلندى در این راه برداشت و پى گیرانه تلاش مى ورزید روح امید را در ملتها, بدمد و ملت به پاخاسته ایران را به سوى افقهاى روشن ره نماید.
او, از واپس ماندگى امت بزرگ اسلامى, که در روزگارى در اوج تعالى مى زیست و داراى تمدنى بزرگ بود, هماره در رنج بود و آزادى مردم را از استبداد و بازگشت به اسلام را, راه رهایى و پیشرفت مى دانست. از این روى, هنگامى که دید مردم ایران براى رهایى از بند استبداد به تلاش برخاسته اند و در پى آنند که به قلّه تمدن و پیشرفت دست یابند, با آنان هم آوا شد و دیگر سرزمینهاى اسلامى را بر انگیزاند, تا به این راه گام نهند و از دربندان استبداد به در آیند و آینده خود را به دست خود بسازند:
(در سال 1324 هـ.ق. با آزادى خواهان ایران هم آواز شده, ممالک اسلامیه را به خواستن آزادى و مشروطه تحریص و تشجیع مى نمود و در این موضوع مقالاتى نوشته, در جرائد فارسى و عربى نشر مى کرد.)36
شهرستانى, با آثار و نگاشته هاى بلند خویش, در گاه توفیدن توفان شبهه ها و تلاش استعمارگران و غارت گران براى سست کردن پایه هاى دینى مردم مسلمان و بى هویت و به دور از دانش روز نمایاندن آنان و دین اسلام, به پاخاست و از پایگاه علمى دین و از هویت دینى و ارزشهاى بلند آن, به دفاع برخاست و شبهه هایى را که بر سر مسلمانان و حوزه هاى دینى آوار شده بودند, پاسخ داد و به دست نشر سپرد.
او, افزون بر فراگیرى دانشهاى فقه و اصول از محضر آخوند خراسانى و شریعت اصفهانى و هیئت از محضر اصطهباناتى, در فراگیرى دانشهاى جدید مورد نیاز, سخت کوشید و مقام بلندى را در این راه به دست آورد.37
او, این دستاورد بزرگ علمى خود را در راه اعتلاى دین به کار بست و جایگاه علمى دین را به خوبى و روشنى نمایاند و پشتوانه سترگ و دژ استوارى براى مسلمانان پدید آورد.
علامه شهرستانى, با نگارش الهیئة والاسلام, انقلاب نوینى در حوزه دانش مسلمانان پدید آورد و غبار کهنگى را از چهره دانش مسلمانان زدود و پایگاه علمى آنان را به بهترین و زیباترین وجه نمایاند. او, با این حرکت علمى نوین, هیئت بطلمیوسى را از ساحت اسلام زدود و این طلسم را که ناسازگارى با هیئت بطلمیوسى, ناسازگارى با دین است, قهرمانانه شکست و ثابت کرد که: هیئت بطلمیوسى سازگارى با آیات و روایات ندارد و کسانى که تلاش کرده اند آن را با آیات و روایات برابر سازند, بى راهه رفته اند. راه درست همان راهى است که صادق آل محمد فراروى بشر نهاد و هیئت جدید بر آن اساس بنیان گذارده شد:
(ما مى توانیم بگوییم که این هیئت جدید, همان هیئتى است که در اخبار آل محمد(ص) وارد شده. براى آن که مسلم است, امام جعفر بن محمد الصادق(ع) که در کشف مغیبات و مجهولات مشهور است, درباره مسائل هیئت و فیزیک و شیمى و مباحث طبیعى, نظریاتى ابراز داشته که از کتابهاى شاگرد وى, جابر بن حیان, کاملاً روشن مى شود و کتابهاى وى, قبل از ظهور نوابغ هیئت جدید, در آلمان به چاپ رسیده است.)38
علامه شهرستانى براى هرچه روشن تر کردن جایگاه امام صادق(ع) در دانش و تمدن جدید و شاگرد وى جابر بن حیان, از دیدگاه هاى آگاهان سخن به میان مى آورد. از جمله مى نویسد:
(ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان, در ترجمه امام صادق(ع) مى گوید:
وى یکى از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است, از سادات اهل البیت بوده و به علت راستى گفتار, به صادق ملقب شد و فضل و علم وى بالاتر از آن است که ذکر شود و او را در صنعت فیزیک و شیمى و… گفته هایى است و شاگرد وى, ابوموسى جابر بن حیان صوفى طوسى, کتابى تألیف کرده است که داراى هزار صفحه بوده و شامل رساله هاى امام صادق, که پانصد رساله است, مى باشد.)39
و مى نویسد:
(کرنیلوس فاندیک, در مقاله پزشکان شرق که در صفحه123 مجله المقنطف سال 1876م. منتشر شده, مى گوید: ابوعبدالله جعفر بن محمد بن على الصادق, ششمین امام علوى هاست, در هیئت و کیمیا تألیفى دارد و به سال 148هـ.ق/760م. در مدینه وفات یافت. و ابوموسى جابر بن حیان صوفى, که در طوس متولد شده, و در کوفه سکونت داشت, از شاگردان امام جعفر صادق بود. وى در کیمیا معروف بود و پانصد رساله از رسائل امام جعفر را در هزار صفحه جمع کرد که به سال 1530م. در استراسبورک چاپ شده و اصول الکیمیاى وى, در سال 1574م. در باستل به طبع رسیده و کتابى نیز در هیئت دارد که در نورمبرک چاپ شده است.)40
آن گاه نتیجه مى گیرد:
(در هر صورت, معروف است که کوپرنیک, از کتابهاى شرقى آگاهى داشته و به آنها مراجعه نموده و پس از استفاده, مطالب آنها را به خود نسبت مى داده است.
پس بنابر آن چه گذشت, روشن مى شود که دانشمندان هیئت و فیزیک اروپا و آلمان, اصول هیئت جدید و فیزیک نو را از کتابهاى علماى گذشته شرق که از علوم آل محمد(ص) کسب کرده بودند, استفاده نموده اند و پس از آن که با اصول فنون طبیعى آشنا شده اند, گفتارهاى خود را با وسائل و اسباب علمى جدید, تأیید و تقویت کرده اند.)41
علامه شهرستانى, گام به گام پیش مى رود و این دیدگاه نو و دگرگونى آفرین خود را به کرسى مى نشاند و نشان مى دهد که چگونه هیئت جدید, که انقلابى بزرگ در جهان علم بوده خیزش و جهشى شگفت انگیز براى اروپا و جهان به سوى افقهاى روشن, بر شالوده اخبار آل محمد, بویژه امام صادق(ع) استوار است و از آیات قرآن مجید و روایات پیامبر گرامى اسلام و عترت معصوم آن بزرگوار سرچشمه مى گیرد. شهرستانى با آفریدن این اثر بزرگ, که بى گمان در استوارى بخشیدن به ایمان مسلمانان و در نگهدارى باورها و عقاید کسانى که با فلسفه و فنون, بویژه هیئت جدید سر و کار داشتند, اثرگذار بود, و دیگر نوشته ها و آثار روشنگر و راه گشا و دگرگونى آفرین و گشاینده افقهاى جدید, در پایگاه والاى روشنفکرى دینى قرار داشت و بسیار بسیار اثرگذار در اندیشه عالمان, طالب علمان و فرهیختگان حوزوى بود.
او, با این دانش و پایگاه والا در روشنفکرى دینى, شاگرد آخوند, رهبر بزرگ مشروطه بود و پشتیبان مشروطه خواهان و امیددهنده و جهت دهنده به آنان.
از این جا درمى یابیم که نهضت مشروطه از پایگاه والایى در حوزه نجف برخوردار بوده و ریشه در اندیشه هاى ناب, والا و متعالى داشته است. و عالمان بیدار و روشنفکر دین, با امید و آرزوى فرداى روشن از آن پشتیبانى مى کرده و با هدف رسیدن به قله هاى شکوه و مجد, گام در عرصه کارزار گذارده اند.