غیرت دینى از نگاه ملا احمد نراقی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


اژگانى که در جامعه بر سر زبانها روان و جارى است گاه به معناى زبانى و لغوى خود به کار مى روند و گاه به معنایى غیر از آن بلکه به معنایى که اهل فن و دانشى یا اهل سلک و آیینى در بین خود به کار برده اند به کار گرفته مى شوند.

به کارگیرى درست واژگان و شناخت معناى زبانى و لغوى و معناى اصطلاحى آنها بسیارى از زمینه هاى ناسازگارى را از بین مى برد. از سوى دیگر به کارگیرى نادرست آنها و در هم ریختن و آمیختن معناهایى که هر گروه از اهل فن و دانش اجتماعى و سیاسى مسلک و آیین از آن اراده کرده اند به ساحَت فکر و اندیشه آسیب جدى مى رساند.

روشن است وقتى که از داخل جامعه خودمان باید پاس مرز واژگان لغوى و زبانى و اصطلاحى را بداریم درگاه دادوستد با دیگر فرهنگها نیز باید با دقت و وسواس بسیار به این نکته توجه جدّى داشته باشیم که واژگان در فرهنگ ما در خط سیر ویژه به خود در حرکت هستند و بار معنایى خود را دارند چه در حوزه زبانى و لغوى و چه در

( 127 )

حوزه اصطلاح و در فرهنگهاى دیگر که آن سوى دادوستد ما قراردارند خط سیر خود را دارند. اینها اگر در آمیخته شوند واژه اى که بار معنایى ویژه اى در فرهنگ و جامعه دیگرى دارد بدون در نظر گرفتن این نکته که این معنى با آیین آداب و سنتهاى ما سازگارى ندارد در جامعه ما به کار برده شود و اهل فکر و نظر بدون توجه به ریشه و خاستگاه این واژه آن را به کار برند یا واژه اى که در فرهنگ ما بار معنایى خاصى دارد و سازگار با آیین آداب سنتها خوى و خلق و باور ماست از نگاه دیگران و برابر واژه همانندى که در فرهنگ دیگرى رایج است معنى شود بدون توجه به خاستگاه آن در این دادوستد فرهنگى زیان بزرگى کرده ایم.

هر قوم و ملتى دانش واژگان زبان ادبیات آیین آداب و رسوم ویژه به خود را دارد که فرهنگ آن قوم و ملت نامیده مى شود.

فرهنگ که سرچشمه الهام ملتهاست گوناگون است. از این روى واژگان که یکى از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ قومى است در میان قومى کاربردى دارد و در میان قومى دیگر کاربردى و نمى شود به صرف همانندى آنها را در یک قالب ریخت و معنى کرد. این نکته را هر کسى که اندک آشنایى با فرهنگها داشته باشد در مى یابد.

امروز به ناگزیر باید از درآمیختگى واژگان اسلام انقلاب و واژگانى که در فرهنگ اسلامى ـ ایرانى ساخته و پرداخته و به بار نشسته و بار معنایى ویژه اى یافته اند با واژگان همانند و یا به ظاهر هم افق از دیگر ملتها قومها و فرهنگها که رنگ ملى قومى و فرهنگى ویژه خود را دارند و در آن فرهنگ و بین آن قوم و ملت اصطلاح شده اند جلوگیرى شود و معناى هر دو گروه از واژگان واژگان خودى و واژگان بیگانه همانند به درستى روشن شود و حد و مرز آنها دقیق و موشکافانه شناسانده شود تا فرهنگ اسلامى و ایرانى و واژگان رستاخیزآفرین انقلاب از تحریف و باژگونگى در امان مانند.

( 128 )

آنچه یادآور شدیم در جایى است که هدفها گوناگون واژگان همانندند: صلح جنگ برابرى آزادى حقوق بشر تروریسم و… در دنیاى واژگونه کنونى و در فرهنگ سیاسى روز و در فرهنگ قدرت مندان و برخورداران از سلاحهاى پیچیده نه در ژرفاى فطرتهاى پاک و وجدانهاى بى آمیغ انسانهاى جهان معنایى دارند و در فرهنگ ناب اسلامى و مسلمانان معناى دیگر که به طور کامل با آنچه آنان اراده کرده و مى گویند فرق اساسى و بنیادین دارد.

امّا اگر هدفها یکى بود و واژگان به کار برده شده گوناگون که بسیار چنین پیش مى آید و به دشمنیها نیز مى انجامد باید تلاش بسیار انجام گیرد که انسانها در این وادى زبان یکدیگر را بفهمند تا از نزاع و درگیرى در امان مانند. جلال الدین مولوى این صحنه را خیلى زیبا ترسیم مى کند و از درگیرى لفظى که ما انسانها بسیار گرفتار آن هستیم و وقتهاى بسیار صرف آن مى کنیم پرده بر مى دارد و مى سراید:

چهار کس را داد مردى یک درم

هر یکى از شهرى افتاده به هم

فارسى و ترک و رومى و عرب

جمله با هم در نزاع و در غضب

فارسى گفتا: از این چون وا رهیم

هم بیا که این را به انگورى دهیم

آن عرب گفتا: معاذ اللّه لا

من عنب خواهم نه انگور اى دغا

آن یکى ترک بُد گفت: اى گوزوم

من نمى خواهم عنب خواهم ئوزوم

آن که رومى بود گفت: این قیل را

ترک کن خواهم من استافیل را

در تنازع آن نفر جنگى شدند

که ز سرّ نامها غافل بدند

استاد محمد تقى جعفرى در شرح این ابیات مولانا جلال الدین محمد مولوى مى نویسد:

(اگر عالم بشریت از هواپرستیها و فریب دادن یکدیگر و خرید و فروش انسانها روزى فراغت پیدا کند و با تحمل و شکیبایى شایسته مشغول تصفیه حساب عوامل حق کشى و جنگهاى

( 129 )

خانمان برانداز شود مسلّماً خواهد دید که موضوع الفاظ که بشریت آن را با تمام بى اهمیتى در زندگانى خود به کار مى برد و شاید هر فردى حداقل از هنگام بیدار شدن تا موقع خواب رفتن صدها لفظ به کار ببرد حائز حیاتى ترین مسائل انسانى است….

این اصلى است که هیچ مکتب روانى و اجتماعى و فلسفى نمى تواند منکرش بوده باشد. اگر موضوع الفاظ در کار نبود ما مجبور مى شدیم به مقدار زیادى با خود حقایق و پدیده ها روبه رو شویم. مثلا اگر لفظ نبود من نمى توانستم با جملاتى از این قبیل: (دلم از مهر و محبت تو مالامال است) (من بنده حلقه به گوش شما هستم.)… در صورتى که به شما محبتى ندارم شما را بفریبم و جملات مزبور را به منظور سوء استفاده بگویم بلکه تنها عمل و اثر خارجى بود که مى توانست محبّت مرا به شما اثبات نماید.

… طبیعت مادى و حیوانى ما همواره ما را از جادّه کمالات انسانى منحرف ساخته رو به سقوط مى کشاند این طبیعت رو به انحراف از الفاظ توخالى و قابل انعطاف و انحراف پذیر بهره برداریهاى فراوان داشته راستها را منحرف و منحرفها را مى تواند منحرف تر سازد.

یکى از موارد گرفتاریهاى بشربّت در معرکه الفاظ همان تنازع و مناقشات لفظى است که از دورانهاى قدیم تاکنون در هر قلمرو مربوط به انسانها وجود داشته و فقط خدا مى داند که چه تلفات سنگین به انسانها و ارزشها وارد ساخته است.)1

تا انقلابى در اندیشه ها پدید نیاید و انسان در همه سویها و زوایاى زندگى از

( 130 )

جمله در بیان ما فى الضمیر خود بر صراط حقیقت نپیماید و راهنمایانى همیشه و همه گاه به او هشدار ندهند و او را از ریا چاپلوسى حقیقت پوشى به زبان چیزى گفتن و در باطن چیز دیگرى را اراده کردن در حقیقت بازى با واژگان براى فریب دیگران باز ندارند و با هر گونه کژفهمى و باژگونه معنى کردن واژگان به مبارزه برنخیزند و تفسیر و معناى درستى از واژگان ارائه نکنند انسانها در سراشیبى نابودى قرار مى گیرند و نزاعهاى لفظى از مرز اعتدال در مى گذرند و خانمان برانداز مى شوند.

مولانا وقتى که یکى از مهم ترین انگیزه هاى نزاع فرقه ها نحله ها و گروه هاى انسانى را نفهمیدن و درک نکردن زبان یکدیگر بیان مى کند مى گوید: براى پایان دادن به این کشمکشها و نزاعها و مشت بر سر هم کوفتنها که علتى جز بى دانشى و ناآگاهى و ناآشنایى به زبان یکدیگر ندارد باید رازدان ارجمند و آشناى به زبان باشد تا بین چهار نفر: فارس ترک عرب و رومى صلح و صفا برقرار کند و نزاع و درگیرى را از میان بردارد.

مرد الهى باید باشد و زبان همه مردمان را بداند و کینه ها و نزاعها را از میان بردارد و صلح و آشتى برقرار کند. پیامبران چنین بوده اند و این نقش را در هر کجا که برانگیخته شده بر عهده داشته اند. آنان با زبان فطرتها سخن مى گفته و به کلمه سواء همه را فرا مى خوانده اند همان کلمه که همه در باطن و فطرت خود در پى آن بوده و آرزوى به حقیقت پیوستن آن را داشته اند ولى هوسها و هواها دستهاى تفرقه انگیز و جهل و بى زبانى بین آنان جدایى مى افکنده و نمى گذاشته در خط پیامبران که همان خط فطرت پاک انسانى است گام بردارند. گفتار مرد الهى یگانگى و یکدلى پدید مى آورد امّا دمى که اهل هوا هوس و حسد در انسانها بدمند بین انسانها جدایى مى افکند.

گفتار مرد الهى نه تنها در بین انسانها که در بین حیوانات نیز یکدلى و یگانگى پدید مى آورد:

( 131 )

(چنانکه حضرت سلیمان(ع) که ارتباطى با حضور الهى داشت زبان همه پرندگان را مى دانست همین دانایى به زبانهاى پرندگان و وحوش باعث شد که در روزگار دادگرى او آهو با پلنگ انس گرفت و کبوتر از چنگال باز رهایى یافت و گوسفند از گرگ فرار نکرد و جنگها خاموش شد. وجود مقدّس حضرت سلیمان(ع) میان آن دشمنان میانجى گشته بود.)2

از این باب خداوند مى فرماید:

(وان من امّة الاّ خلا فیها نذیر.)3

هیچ امتى نبوده مگر این که ابلاغ کننده اى در آن وجود داشته است.

این ابلاغ کننده همان زبان آشنایى است که امت را از بیغوله و کژ راهه نزاع و درگیرى کینه و دوگانگى مى رهاند و به صحن و سرا و راه روشن و راست یکرنگى و یگانگى مى آورد.

در اسلام پیامبر(ص) با بیان روشن و صفاى دل کینه ها و نزاعها را از میان مردم برداشت و با یک زبانى و یکدلى که بین آنان پدید آورد شگفت انگیزترین رستاخیز روحها را آفرید و پس از آن عزیز این نقش به ائمّه اطهار(ع) سپرده شد و در دوران غیبت آخرین امام معصوم(ع) این نقش به عالمان دین واگذار گردید که یکى از رسالتهاى بزرگ آنان برابر دستور خدا رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) بیان و تفسیر دین است که همان روشن گرى و تفسیر واژگان باشد. زیرا واژگانى که ابهام داشته باشند رسالت هدایت گرى را با مشکل روبه رو مى سازند.

در بین عالمان شیعه شمارى با دقت بسیار این رسالت را به درستى پاس داشته و تلاش ورزیده اند از هر گونه درآمیختگى بین واژگان و کژفهمیدن آنها و برداشت انحرافى از آنها جلوگیرى کنند و راه نزاع و درگیرى را ببندند.

ملااحمد نراقى از این جمله عالمان است وى آن گونه که از آثارش بر

( 132 )

مى آید در این زمینه سخت تلاش ورزیده است که معراج السعاده او نمادى است از این تلاش.

وى در قالبى روشن و گویا مفاهیم دینى و آموزه هاى وحیانى بویژه اخلاق و آداب اسلامى را به گونه قانون مند بیان مى کند. در این عرصه مرزها را روشن مى سازد به دور از کوتاهى و زیاده روى و گزاف یعنى یک مرز اعتدال و میانه اى براى آموزه هاى اخلاقى ترسیم مى کند تا به بهترین وجه خویها و ویژگیهاى زشت و زیبا مجال طرح و کاووش یابند.

در این طرح در گام نخست به ریشه هاى خویها و ویژگیهاى زیبا و نیک پرداخته و آنها را در چهار قالبِ: حکمت شجاعت عفت و عدالت4 ریخته و دسته بندى کرده است. و پس از این به پایه ها ریشه ها و زیرساختهاى خویهاى زشت و نازیبا پرداخته و در زیر چهار عنوان: جهل جبن شره و جور از آنها یاد کرده است. در مرزبندى خویهاى زشت و زیبا پسندیده و ناپسندیده فضائل و رذایل مى نویسد:

(از براى هر فضیلتى حدّى است مضبوط و معیّن که به منزله حد و وسط است و تجاوز از آن خواه به جانب افراط و خواه به طرف تفریط مؤدى است بر رذیله. پس هر صفت فضیلتى که وسط است به جاى مرکز دائره است و اوصاف رذایل به منزله سایر نقطه هایى است که در میان مرکز با محیط فرض شود و شکى نیست که مرکز نقطه اى است معیّن و سایر نقاط متصوره در اطراف و جوانبش غیر متناهیه اند….)5

ملااحمد نراقى با این مرزبندى به روشنى و زیبایى کلید شناخت خویهاى زشت از زیبا برتریها را از پستیها به دست داده و جایگاه هر یک را به خوبى در نظام اخلاقى اسلام نشان داده است.

این مرزبندى با آیات و روایات مستدل و مستند شده است که از هر نوع در

( 133 )

آمیختگى لفظى و محتوایى در واژگان دینى باز مى دارد.

نراقى در این تلاش گسترده و سترگ خط میانه را نشان مى دهد و به روشنى فرا روى انسان مؤمن ترسیم مى کند.

او از هرگونه زیاده روى و کوتاهى پرهیز مى دهد و بر آن بسیار تأکید مى ورزد و بیرون رفتن از دایره اعتدال را بزرگ ترین کژراهه روى مى داند. ما در این نوشتار به دو واژه بسیار مهم مى پردازیم و از تعریف مرزبندى و نگاه دقیق ملااحمد نراقى بهره مى بریم:

1. خشونت

2. غیرت

خشونت: این واژه در هر فرهنگى و ملتى و قومى به معنایى آمده است. در مثل در معناهایى چون: به کار بردن نابجاى قدرت کاربرد زمخت قدرت به کار رفته که از پیامدهاى معناى لغوى آن است که همانا عبارت باشد از عمل خلاف نرم و طبع.

و در غرب خشونت یعنى به زور دیگرى را مورد تجاوز جنسى قرار دادن به گونه اى که در برابر هیجان شهوت کورو کر شود که ناخشنودى و بازدارندگى طرف

( 134 )

مقابل در نزد وى مهم نباشد.

در این فرهنگ پرخاش پدر با فرزند و فریاد زدن مرد بر سر همسر خشونت است.

همچنین کوچک شمردن مخالفان پاس نداشتن مرزهاى قانونى و گردن ننهادن به واقعیتهاى مورد پذیرش اکثریت خشونت به شمار مى آید.6

در فرهنگ ما بیش تر به معناى: درشتى زبرى غلظت در برابر لینت و نعومت آمده است. تندگویى در گفتار تندروى در رفتار و ناهنجارى و ناهموارى خشمناکى و غضب آلودگى از واژه هاى هم خانواده و هم افق با آن است.7

در فرهنگ دینى کاربردهاى گوناگون دارد:

* سختى و زبرى: حضرت على(ع) درباره حضرت عیسى(ع) مى فرماید:

(فلقد کان یتوسَّدُ الحَجَر ویلبَسُ الخشن….)8

سنگ را بالین مى کرد و جامه درشت به تن داشت….

* منش و روش سخت گیرانه و کردار به دور از نازکى و نرمى و مهرورزانگى: حضرت امیر(ع) درباره خلیفه دوم مى فرماید:

(فصَیَّرَها فى حوزةٍ خشناءَ یغلُظ کَلْمُها و یخشُنُ مَسُّها…)9

پس آن را [خلافت] به راهى در آورد ناهموار پرآسیب و جان آزار.

* استوارى و شدت: استوارى و صلابت در جاى خود ارزش به شمار مى رود. صلابت ایمانى با خشونت نفسانى را نباید یکسان و به یک معنى انگاشت. شدت و صلابت در برابر قانون شکنان ارزش است و لازمه ایمان.

پیامبر(ص) درباره حضرت امیر(ع) مى فرماید:

(فانّه خشن فى ذات اللّه عزّوجلّ غیر مداهن فى دینه.)10

او درباره خدا [قانونها و آیینهاى الهى] سخت گیر و به دور از سهل انگارى است.

( 135 )

ملااحمد نراقى در تعریف فراگیر دقیق و همه سویه بین خشونت درست و خشونت نادرست فرق گذارده است. درباره خشونت به معناى رفتار خشونت آمیز انتقام گیرانه و گفتار درشت مى نویسد:

(این صفتى خبیث و باعث نفرت مردمان از آدمى مى گردد و منجر به اختلال امر زندگى مى شود… و از این جهت آفریدگار عالم در مقام مهربانى و ارشاد به پیغمبر اکرم(ص) فرمود:

(ولو کنت فظّـاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک.) و از بعضى از اخبار استفاده مى شود که غلظت و درشتخویى باعث سلب ایمان و دخول جنود شیطان مى گردد و بر هر عاقلى واجب است که نهایت احتراز از آن بکند….

ضد این صفت خبیثه نرمى و هموارى است و رفق در اعمال و اقوال و آن از صفات مؤمنان و اخلاق نیکان است… به تجربه رسیده و مکرر ملاحظه شده که امورى که بر وفق و مدارا ساخته مى شود هرگز به خشونت و درشتى به انجام نرسد. و هر پادشاهى که به لشکر و رعیت مهربان و نرم و هموار است امر مملکت او منتظم و سلطنت او دوام مى نماید و هر کدام درشتخوى و غلیظ هستند امرش مختل مى گردد و مردم از دور او پراکنده مى شوند…).11

از نگاه نراقى دولتمردان و کارگزارانى که کانون مهر و مهرورزى بخشش و رحمت هستند در دلها جاى دارند و بر جان مردمان حکم مى رانند و به آسانى از یاد نمى روند و همواره با پشتیبانى مردمان عزیز و محترم هستند. در برابر آنان که خشن گفتار و خشن رفتارند بر شاخه نشسته و بن مى برند نه پشتوانه مردمى دارند و نه آینده روشن و درخشان.

( 136 )

نراقى ناسزاگویى و هرزه درایى و ژاژخایى را خشونت دانسته و مى نویسد:

(شکى نیست که همه این امور مذموم است و قبیح و در شریعت غرّاء حرام صریحند… و در اخبار و آثار نهى از آن شده و وارد شده است که: هر که مردى را تازیانه زند حق تعالى او را تازیانه از آتش خواهد زد و اما فحش و دشنام و هرزه زبانى و بدگویى منشأ همه آنها خباثت نفس و دنائت طبع است و هر که زبان او به اینها دراز شود البته خبیث النفس و از جمله اراذل و اوباش معدود است.)12

اسلام براى جلوگیرى از به کار بردن پسند و ذوق و میل و کشش نفسانى که گاه چهره کین خواهى به خود مى گیرد قانونها و آیینهاى حقوقى و کیفرى ویژه اى بر نهاده که در پرتو اجراى آنها جامعه اى قانون مند و بِه سامان و برخوردار از امنیت و آرامش جانى مالى و ناموسى شکل مى گیرد. دینداران با داشتن نهادهاى قانونى و قضایى که با معیارها و ترازهاى شرعى و دینى به بست و گشاد امور مى پردازد نیازى به کین خواهى ندارند و هماره بر پیاده شدن امور از راههاى قانونى پاى مى فشرند و هرگز بهانه اى به دست دشمنان کینه توز نمى دهند.

علاّمه نراقى با اشاره به این نکته مى نویسد:

(بر مرد دیندار لازم است که هرگاه از کسى نسبت به او ظلمى صادر شود در گفتار و کردار اگر از شریعت مقدسه جزایى و انتقامى به جهت او مقرّر است به همان اکتفا کند و اگر در شرع جزایى معیّن از براى آن و به جهت آن نرسیده است پا از دایره شرع بیرون ننهد.)13

صفاى آینه ما رسیده است به جایى که تیغ غیرت ما رنگ انتقام نگیرد

در یک نگرش کلى و نگاه کلان نراقى مردمان را در پیوند با قوه غضبیّه به

( 137 )

سه دسته تقسیم مى کند:

الف. دسته اى که تندروى را پیشه کرده و به هنگام خشم و غضب فکر و هوش و عقل از دست مى دهند و در نتیجه دست به کارهایى مى زنند که نه با تراز عقل همخوانى دارد و نه با میزان شرع.

ب. گروه دیگر کوتاهى کرده و در جاها و موردهایى که عقل و شرع خشماگین بودن را ستوده و آن را با شرطهایى پسندیده و فرمان نیز داده است از خود واکنشى نشان نمى دهند و تماشاگر صحنه هاى گناه و فسادند که از آنان در ادامه نوشتار سخن خواهیم گفت.

ج. دسته سوم: کسانى که خشم و تندى و شدت را در راستاى دستور شرع و در پرتو خرد به کار مى بندند. و به هنگام به کارگیرى از هرگونه تندروى و یا کندروى بدورند و تلاش مى ورزند که با به کار بستن این قوّه گرفتار منکر و گناه دیگرى نگردند. اینان همان غیرت مندان پاسدار ارزشهایند که از آنان یاد خواهیم کرد.14

غیرت: غیرت در فرهنگ انسانى و دینى کاربرد بسیار و قلمرو گسترده اى دارد. واژه شناسان در معناى این واژه نوشته اند:

(واکنش طبیعى است که آدمى نسبت به دخالتهاى نابجا و نارواى دیگران در آنچه دوست مى دارد از خود نشان مى دهد.)15

و یا:

(غیرت از لوازم محبت است; چه هر که محبّ است بناچار غیور بود. غیرت مند کسى است که نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزّت است و از قبول اهانت بر عرض خود ابا دارد.)16

در نظام آفرینش غیرت جایگاه ویژه اى دارد. در بسیارى از حیوانات این حسّ دفاع به چشم مى خورد و در تمامى انسانها نیز این احساس وجود دارد که در برابر

( 138 )

هجوم به آنچه دوست مى دارند مانند مال فرزند ناموس آبرو و دین آرام نمى نشیند و با یورش گران درگیر مى شوند و به دفاع از جان مال و… خود بر مى خیزند. وجود این حالت یک ارزش انسانى است که از اراده اخلاقى او سرچشمه مى گیرد. به هر نسبت که آدمى در گرداب خواسته هاى شهوانى و حیوانى فرو رود و از عفاف و تقوا و طهارت دور شود این حالت رنگ مى بازد و به جایى مى رسد که این احساس در او مى میرد و بى تفاوت و بى غیرت مى گردد.

غیرت و حسادت

 

در این که ریشه غیرت چیست؟ و آیا مى توان حسادت را ریشه غیرت شمرد؟ شمارى بر این باورند و مى گویند: غیرت همان حسادت است که تغییر اسم داده است و انسان چون حسّ حسادت دارد حمله و اهانت و دشنام و ناسزاگویى به آنچه را که عشق مى ورزد و علاقه دارد بر نمى تابد در برابر یورش گران و ناسزاگویان به سختى قد مى افرازد و غیرت مى ورزد.

شهید مطهرى در این باره مى نویسد:

(حسادت و غیرت دو صفت کاملاً متفاوتند و هر کدام ریشه اى جداگانه دارد. ریشه حسادت خودخواهى و از غرایز و احساسات شخصى مى باشد; ولى غیرت یکى حس اجتماعى و نوعى است و فایده و هدفش متوجه دیگران است. غیرت نوعى پاسبانى است که آفرینش… در وجود بشر نهاده است… غیرت یک شرافت انسانى و یک حساسیّت انسانى است نسبت به پاکى و طهارت جامعه. انسان غیور همان طور که راضى نمى شود دامن ناموس خودش آلوده گردد راضى نمى شود دامن ناموس اجتماع هم آلوده شود; زیرا غیرت غیر از حسادت است. حسادت یک امر شخصى و فردى و ناشى از یک

( 139 )

سلسله عقده هاى روحى است; اما غیرت یک احساس و عاطفه نوع بشرى است. این خود دلیل است که غیرت از خودپرستى ناشى نمى شود.)17

غیرت یک اراده و حالت روحى و اخلاقى است که در اجتماع نمود و بروز پیدا مى کند. با این شاخصه و نشانى مى توان جامعه هاى بشرى را به جامعه هاى با غیرت و بى غیرت تقسیم کرد. در جامعه اى که در برابر ناهنجاریهاى اخلاقى و حرکتهاى پست و غیرانسانى ایستادگى و دفاع کم رنگ باشد و مردم تماشاگر صحنه هاى فساد و فحشاء و آلودگیهاى خانوادگى و جنسى و شهوانى باشند حسّ غیرت مرده است و از مردانگى و جوانمردى خبرى نیست. در برابر آن کسانى که از این ناهنجاریها رنج مى برند و وجدانشان آنان را دربرابر این صحنه ها آرام نمى گذارد و از خود واکنش نشان مى دهند انسانهاى غیرت مند و شرافت مند به شمار مى روند. ملااحمد نراقى در نوشته اخلاقى خویش به مقوله (غیرت) از زوایاى گوناگون پرداخته است که در ادامه نوشتار به آن اشارت خواهیم کرد. درباره جایگاه غیرت و فرق آن با دیگر مقوله هاى اخلاقى مانند: حسادت مى نویسد:

(حسد عبارت است از تمناى زوال نعمت از برادران مسلم خود از نعمتهایى که صلاح او باشد. و اگر تمناى زوال نعمت از او نکند; بلکه مثل او را از براى خود خواهد آن را (غبطه) و مناقشه خوانند. و اگر زوال چیزى را از کسى خواهد که صلاح او نباشد او را غیرت گویند.)18

مى نگرید که چگونه این عالم مرزشناس مفاهیم دینى و اخلاقى را مرزبندى کرده و جایگاه هر یک را به خوبى و گویایى نشان داده است.

حسد آرزویى است منفى که آدمى نسبت به دیگران مى ورزد. چنان تنگ نظرى و خودخواهى بر جان انسان حسود حاکمیت یافته که با تمام وجود

( 140 )

خواستار نابودى نعمت از دیگران است. اما غیرت یک خواست و آرزوى مثبت است. انسان با غیرت هنگامى که گفتار و یا رفتارى را از برادر هم کیش خویش مى بیند که وجود و نمود آن ارزش و جایگاه او را پایین مى آورد تلاش مى ورزد تا به هر وسیله آن شخص را دگرگون سازد و اراده انسانى و اخلاقى اش را توانا و نیرومند سازد. بدین سان روشن است که بین (حسد) و (غیرت) فرق و تفاوت بسیار است.

غیرت در فرهنگ دینى

 

اسلام دینى است همآهنگ با فطرت و عقل بشرى. آنچه در تکوین و آفرینش انسان به عنوان وسیله حراست و نگاهبانى گوهر انسانى او پیش بینى شده و در نهاد او به ودیعت گذاشته شده در تشریع و قانونگزارى شرع نیز مورد تأیید و حمایت قرار گرفته است. امام صادق(ع) ده چیز را به عنوان بزرگواریهاى اخلاق (مکارم اخلاق) نامبرده که از آن شماراست (غیرت).19

پیامبر اکرم(ص) مى فرماید:

(الغیرة من الأیمان.)20

غیرت جزئى از ایمان است.

امام على(ع) فرمود:

(ما زنى غیور قطّ.)21

انسان غیرت مند هرگز آلوده دامن نمى شود.

در پاره اى از احادیث مى خوانیم:

(خداوند غیور است و حرامها را دوست نمى دارد.)22

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود:

(ما احد اغیر من اللّه و من غیرته أنّه حرّم الفواحش و حدّ الحدود.)23

( 141 )

هیچ کس از خدا با غیرت تر نیست. از این روى خداوند تمام کارهاى زشت را حرام کرده و براى آنها مرزهایى معیّن کرده است.

این سخن اشاره است به آیه شریفه:

(قل انّما حرّم ربّى الفواحش ما ظهر منها وما بطن.)24

در نگاه دین غیرت ارزش است و پسندیده که بالاترین و شریف ترین مرحله آن از آنِ پروردگار عالم است و بندگان او نیز هر یک به اندازه برخوردارى از این ارزش اخلاقى و انسانى به او نزدیک مى شوند.

از چشم انداز عالمان دین حساسیّت مثبت و احساس مسؤولیت در برابر آنچه که مورد علاقه و عشق آدمى است و یا ایده و مرامى است که آن را برگزیده و حق مى شمرد و مى داند نه تنها ناپسند نیست بلکه نوعى تکلیف و وظیفه به شمار مى رود.

نراقى مى نویسد:

(دانستى که حمیّت و غیرت آن است که آدمى نگاهبانى کند دین خود و اولاد و اموال خود را و از براى محافظت و نگاهبانى هر یک طریقه اى است که صاحب غیرت و حمیّت از آن تجاوز نمى کند… بى غیرتى و آن کوتاهى و اهمال کردن در محافظت آنچه نگاهبانى آن لازم است از دین و عِرض و اولاد و اموال.)25

براى ریشه یابى غیرت در فرهنگ دینى و روشن شدن مفهوم آن به واژه هاى هم افق آن نیز باید نگریست:

غیرت و حمیّت

 

واژه (حمیّت) در اصل از ماده (حَمْى) به معناى حرارتى است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان و مانند آن پدید مى آید. به همین جهت به حالت تب (حُمّى) گفته مى شود و به حالت خشم و تعصّب خشم آلود (حمیّت) گویند.

( 142 )

پژوهشیان واژه شناس مفهوم و گونه هاى حمیّت را این گونه کالبد شکافى کرده اند:

(حمیّت خشمگین شدن هیجانى شدن ناخوش داشتن اسمى است که جایگزین مصدر شده مانند: سکینه که به معناى سکون است.

حمیّت بر دو گونه است:

الف. حمیّت پسندیده و آن در جایى به کار مى رود که نگاهداشت آن بر او لازم است و آن عبارت است از: دین خانواده و وطن. این گونه پاسداشت و حمیّت را (غیرت) مى نامند و این نوع از حمیّت مثبت و سازنده است و در ردیف مکارم اخلاقى به شمار مى رود.

ب. حمیّت ناپسند و آن حالت روگردانى از حق و زورگویى و غارت گرى است که از آن به (عصبیّت) و حمیّت جاهلى یاد مى شود. ریشه این خوى زشت خشم و غضبى است که همراه با خودبینى خودشگفتى و خودبزرگ بینى باشد.)26

حمیّت ناپسند و تعصّب کور حالتى است که بر اثر جهل و کوته بینى و سستى در

( 143 )

اندیشه و فرهنگ پدید مى آید. این حالت بیش تر در میان مردمانى رواج دارد که از فرهنگ و تمدّن بشرى بى بهره اند و با جنگ و درگیرى و قتل و غارت خو کرده اند. این خوى با این ویژگى در هر فرد و جامعه اى پدید آید تباهى مى آفریند. بسیارى از سنتهاى غلط خرافى و انحرافى و پافشارى قومها و ملتهاى منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهى ریشه در همین حمیّت جاهلى دارد:

(اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین و الزمهم کلمة التقوی…)27

آن گاه که کافران در دلهاى خود تعصّب [آن هم] تعصّب جاهلیت ورزیدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت.

در این آیه شریفه حمیّت جاهلى و آرامش ایمانى در برابر هم قرار گرفته است.

فرهنگ جاهلى همواره مردمان را به تعصّب و خشم کور و سوزان فرا مى خواند. مرز شکنى و حرمت نگه نداشتن و بى اعتنایى به قانونها و آیینهاى فردى و اجتماعى از نشانه هاى بارز آن است.

امّا فرهنگ دینى که ریشه در سکینه و آرامش درونى برخاسته از ایمان دارد نمونه هاى روشنى همچون رفتار همراه با بردبارى و وقار و متانت و تحمل و بزرگوارى را در جامعه رواج مى دهد و مردمان را به آن سمت و سو فرا مى خواند.

به هر حال حمیّت مثبت و سازنده خاستگاه (غیرت) است.

امام على(ع) مى فرماید:

(على قدر الحمیّة تکون الغیرة.)28

غیرت هر کس به اندازه حمیّت اوست.

و مى فرماید:

(شجاعة الرجل على قدر همّته و غیرته على قدر حمیّته.)29

شجاعت مرد همسان همت اوست و غیرت او هم تراز حمیّت او.

( 144 )

غیرت و عصبیّت

 

عصبیّت و تعصّب به معناى جانبدارى از شخص جریان مرام و اندیشه اى است که آدمى به آن گرویده است. به آن جمعى که داراى سازمان و تشکیلات گروهى باشند و دسته جمعى از یکدیگر طرفدارى کنند (عِصابه)30 گویند:

طریحى در مجمع البحرین مى نویسد:

(التعصّب من العصبیّة وهى المحاماة والمدافعة عمن یلزمک امره او تلزمه لغرض.)31

واژه تعصّب برگرفته از عصبیّت است و آن به معناى جانبدارى و دفاع از کسى است که فرمان او بر تو لازم است یا طرفدارى از کسى است که او را به خاطر هدفى برگزیده اى.

عصبیّت هم افق با (حمیّت) است و مانند آن به دو گونه مثبت و منفى درخور تصویر است. زهرى مى گوید: از امام على بن الحسین(ع) معناى (عصبیّت) را پرسیدم فرمود:

(العصبیّة التى یأثم علیها صاحبها ان یرى شرار قومه خیراً من خیار قوم آخرین و لیس من العصبیّة ان یحبّ الرجل قومه ولکن العصبیّة ان یعین قومه على الظلم.)32

تعصّب ناپسندى که دارنده آن گناهکار به شمار مى رود آن است که: بدى خویشان خویش را نیک ببیند و آن بدیها را بر نیکى دیگران برترى دهد لکن دوست داشتن و طرفدارى از خویشان امرى است پسندیده.

آنچه مصداق (عصبیّت) منفى است آن است که کسى قوم و قبیله اش را بر ستم و ستمگرى یارى رساند.

درد دین داشتن در گسترش ارزشها کوشیدن جبهه حق را قدرت بخشیدن ستمدیدگان را یارى رساندن از حق و حقیقت حمایت کردن

( 145 )

مصداقهاى روشن و گویایى از (تعصّب) مثبت هستند که در کلام امام على(ع) به آن اشارت شده است:

(ان کنتم لامحالة متعصّبین فتعصّبوا لنصرة الحق.)33

اگر قرار است از خود تعصّب نشان بدهید آن را در راستاى یارى حق به کار گیرید.

و یا مى فرماید:

(تعصّبوا لخلال الحمد من الحفظ للجار والوفاء بالذّمام والطاعة للبرّ والمعصیة للکبر و تحلّوا بمکارم الخلال.)34

براى خویهاى ستوده تعصّب بورزید که عبارتند از: نگاهداشت حرمت همسایه وفا کردن به پیمانها گسترش نیکى و نیکوکارى و پرهیز از تکبر و خودخواهى و خود را به این خصلتهاى ارزنده بیارایید.

پاى بندى به اصول شریعت و نگهداشت مرزهاى حلال و حرام حرکت در مسیر گسترش ارزشها و پیش گیرى از آلوده شدن فضاى جامعه به ناهنجاریها و رفتارهاى فساد انگیز و فتنه ساز دفاع از دین در افتادن با فتنه ها و شایعه ها و شبهه ها تعصّب روا و پسندیده است که با فرهنگ دین سازگارى دارد و عالمان دینى نیز آن را مورد ستایش و سفارش قرار داده اند.

ملااحمد نراقى مى نویسد:

(عصبیّت و آن عبارت است از سعى نمودن در حمایت خود یا چیزى که به خود نسبت دارد از دین و مال و قبیله و عشیره و اهل شهر یا اهل صنعت خود و امثال اینها به قول یا فعل و آن بر دو قسم است:

زیرا آن را که حمایت مى کند و سعى در دفع بدى از آن مى کند اگر چیزى است که حفظ و حمایت

( 146 )

آن لازم است و در حمایت کردن از حق تجاوز نمى کند و انصاف را از دست نمى دهد این قسم ممدوح و پسندیده و از صفات فاضله است و آن را (غیرت) گویند.

و اگر چیزى را که حمایت مى کند چیزى است که حمایت آن شرعا خوب نیست یا در حمایت از حق و انصاف تجاوز مى کند و به باطل داخل مى شود این قسم از عصبیّت مذموم است و از رذایل صفات متعلقه به قوّه غضبیه است.)35

در این فراز چند نکته اساسى نهفته است:

1. عصبیّت قلمرو گسترده اى دارد: قومى و قبیله اى شهروندى صنفى و دینى.

2. عصبیّت مثبت گاهى در گفتار انسان نمود پیدا مى کند و گاهى در رفتار خود را نشان مى دهد.

3. آنچه انسان نسبت به او تعصّب مى ورزد باید ارزش مند و امرى مباح و روا باشد.

4. دفاع از آنچه پشتیبانى از آن لازم است باید از چارچوب حق و انصاف خارج نشود.

5. از چیزى باید پشتیبانى کرد و نسبت به آن عصبیّت داشت که عقل و شرع آن را پسندیده باشند.

6. عصبیّت باید همراه با بصیرت باشد و گرنه مشکل ساز و خطرآفرین مى گردد.

بدین سان روشن شد که: حمیّت عصبیّت و غیرت اگر درست و بجا به کار رود پیامدهاى سازنده و سودمندى در جامعه دینى به دنبال خواهد داشت.

غیرت و ستم ناپذیرى

 

(اباء الضّیم) در عربى برابر است با ستم ناپذیرى در فارسى این واژه در

( 147 )

محتوا و مفهوم هم افق است با مفهوم غیرت (ضَیم) به معناى ستم پذیرى و (اباء) به معناى سرباز زدن و زیربار ستم نرفتن است.

ستم بر دوگونه است:

1. پاره اى ستمها درخور تحمّل و گذشتند به گونه اى که نادیده انگاشتن و چشم پوشى از آنها خوارى و ننگى به دنبال ندارد. در این گونه موردها خردمندانه ترین راه که شریعت نیز به آن سفارش کرده آن است که انسان با بزرگوارى و بردبارى و فرو بردن خشم خویش از آن بگذرد تا در ردیف نیکوکاران قرار گیرد:

(والکاظمین الغیظ والعافین عن النّاس واللّه یحبّ المحسنین.)36

2. ستمهایى که اگر انسان در برابر آنها نایستد و استوارى و واکنش نشان ندهد گرفتار نوعى خوارى و پستى مى گردد. در برابر این گونه ستمها ایستادگى باید کرد که از آن به عنوان (اباء الضّیم) نام برده مى شود. در فرهنگ دینى به نمونه هاى گویا و روشنى بر مى خوریم که این ویژگى را به گونه اى زیبا و با شکوه نمایانده و پیام ذلت ناپذیرى و غیرت مندى به مسلمانان راستین داده است.

در جنگ صفین سپاه معاویه شریعه آب را بر سپاه على(ع) بست. امام در آغاز مى خواست این جریان را به گونه غیر نظامى حل کند. لکن هنگامى که احساس کرد دشمن از این مسأله استفاده نادرست مى کند و مى خواهد سپاه وى را ذلیل و خوار سازد. در یک فرمان عزت مندانه لشکریان را با این جمله ها بسیج کرد و روح غیرت و ستم ستیزى در کالبد آنان دمید و فرمود:

(قد استطعموکم القتال فأقرّوا على مذلّةٍ و تأخیر مَحلّة أو رَوُّوا السُّیوف من الدّماء تُروَوْا من الماء فالموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین.)37

از شما خواستند تا دست به جنگ بگشایید. پس یا به خوارى بر جاى بپایید و از رتبه اى که دارید فروتر آیید یا شمشیرها را از

( 148 )

خون تر کنید و آب را از کف آنان به در کنید. خوار گشتن و زنده ماندنتان مردن است و کشته گشتن و پیروز شدن زنده بودن.

این سخنان موجى از عزّت و غیرت آفرید و در نخستین هجوم و حمله سرداران سپاه على(ع) شریعه از دست دشمن به در کردند و به آب دست یافتند.

در این هنگام شمارى از لشکریان به آن حضرت پیشنهاد دادند که ما نیز با دشمن همان کنیم که با ما کرد.

امام(ع) به آنان اجازه نداد و فرمود: ما با ستم ستیز کرده ایم نباید خود گرفتار ستم گردیم.38

فرزند رشیدش امام حسین(ع) نیز جلوه و نماد کامل ستم ناپذیرى است تا آن جا که او را با عنوان سرور ستم ستیزان لقب داده اند.

ابن ابى الحدید مى نویسد:

(سید اهل الأباء الذى علم النّاس الحمیّة والموت تحت ظلال السیوف اختیاراً له على الدنیّة ابوعبدالله الحسین بن على بن ابى طالب عرض علیه الأمان و اصحابه فأنف من الذّل و خاف من ابن زیاد ان یناله بنوع من الهوان ان لم یقتله فاختار الموت على ذلک… و من کلام الحسین(ع) یوم الطف… الا وانّ الدّعى ابن الدّعى قد خیّرنا بین اثنتین: السّلة والذلّة و هیهات منّا الذّلة یأبى الله ذلک لنا ورسوله والمؤمنون و حجور طابت و حجز طهرت وانوف حمیّة و نفوس ابیّة.)39

سید و سالارى که به مردم حمیّت و مرگِ زیرسایه شمشیر را آموخت و آن را بر پستى و زبونى برگزید ابوعبدالله الحسین(ع) است که بر او و یارانش امان عرضه شد;ولى به خوارى تن در نداد و بیم آن داشت که ابن زیاد بر فرض که او را نکشد; به گونه اى او را خوار و زبون سازد. از این رو مرگ را

( 149 )

بر آن برگزید… از گفتار آن حضرت است در روز عاشورا که گفت: (همانا پسرخوانده اى که پسر خوانده است [روسپى زاده پسر روسپى زاده] ما را در میان دو چیز مختار کرده است: کشیدن شمشیر و پذیرش زبونى. و زبونى سخت از ما دور است. خداوند و رسولش و مؤمنان و دامنها و آغوشهاى پاک و پارسا و سرشتها و جانهاى غیرت مند آن را براى ما نمى پذیرند.)

البته رسیدن به این قلّه کارى است کارستان همت عالى مى طلبد و دل قوى. آن که بنده نام و نان است و در پى شهرت و شهوت توانایى پرواز در این میدان را ندارد. سرشت پاک مى خواهد و خانواده اى شیر دل و مسؤولیت شناس و دین باور تا فرزندى غیرت مند و قوى دل بپروراند که (سید الاحرار) (سید الأبرار) و (سید اهل الأباء) و در آخر هم (سید الشهداء) گردد.

نراقى در ریشه یابى روحیه ستم ناپذیرى و بلند همتى مى نویسد:

(ضعف و سستى نفس علامت این صفت خبیثه عجز و زبونى و اضطراب است در وقت حدوث حادثه یا نزول بلیّه و متزلزل شدن بهر چیزى اگر چه جزئى باشد. و این صفتى است خبیث در دل و صاحب آن در نظرها خوار و بى مقدار و لازم آن ذلت و عدم مهابت است و کناره جستن از کارهاى بزرگ و امور عالیه و مسامحه در امر به معروف و نهى از منکر…

[اما علامت بزرگى نفس] آن است که آدمى تحمل کند بر آنچه بر او وارد مى شود…. چون کوه پا بر جاى چون بادهاى مختلف بر او وزد التفات نکند و چون شیر قوى پنجه از حمله دلاوران رو نگرداند. در احادیث وارد است که: مؤمن صاحب صلابت و مهابت و عزت است و همه اینها نوع بزرگى نفس و قوت دل است.)40

( 150 )

بزرگى نفس و بزرگوارى روح ریشه غیرت و غیرت مندى است سستى و زبونى نفس و روحیه پذیرش ذلت و ستم پایه و مایه بى تفاوتى و بى غیرتى است.

غارتگران غیرت هماره کوشیده اند که نمادهاى غیرت ورزى را از مسلمانان بگیرند تا بتوانند آنان را ستم پذیر و سلطه پذیر سازند. امّا دست پروردگان مکتب اهل بیت(ع) و جرعه نوشان کوثر زلال محمدى علوى و حسینى با الگوگیرى از این راست قامتان هماره شعار: (هیهات منّا الذله) را مشعل راه ساخته و بوستان شریعت را سرسبز نگاه داشته اند:

حمیّت دین را نشـانى دیگر است که از آن آتش جهانى اخضر است

غیرت و غضب دینى

 

پرسشى که از دیر زمان مطرح بوده و در زمان ما جدى تر و گسترده تر از آن سخن به میان آمده این است که آیا کسى که پیرو مکتب و مذهبى است اجازه دارد در راه گسترش ارزشهاى آن و جلوگیرى از اهانت و به سخره گرفتن و کم سو کردن نور آن کوشش و تلاش ورزد و مهر و عشق و احساس خود را نسبت به آن جلوه گر سازد یا خیر؟

شمارى در مقام پاسخ گویى بسیار سست و سطحى از آن گذشته و گفته اند: در عقیده و باور دینى نباید تعصّب داشت! شاید پلورالیسم ریشه در این اندیشه داشته باشد. گروهى دیگر با روش جمود و تحجّر به دفاع از مکتب بر مى خیزند که زیانشان بیش از سودشان است دسته سوم که بر این باورند: لازمه داشتن ایده آل و پذیرفتن مکتب و مرام و گردن نهادن به فرمان مسلک و روش هم اشاعه و ترویج آن را مى طلبد و هم دفاع و ایستادگى در برابر مخالفان را. دفاع از ایده و پا برجا کردن آن مانند دفاع از شخصیت و پا بر جا سازى آن یک نمود طبیعى است. یکى از شگفتیهاى جهان امروز آن است که اگر کسى بگوید

( 151 )

انسان باید در راه دفاع از ایده یا ایده آل تا پاى مرگ ایستادگى کند مورد تشویق و تأیید قرار مى گیرد و از روشنفکران و آزادگان به شمار مى رود لکن اگر به جاى واژه (ایده) کلمه (دین) گذاشته شود و دفاع از دین را مطرح کند فردى متعصّب و خشونت طلب و… لقب مى گیرد!41

اشارت کردیم که اگر در جامعه اى ایده و یا مکتبى حاکم باشد و مردم آن را باور کرده باشند و رسمیت قانونى و پذیرش همگانى داشته باشد بى گمان استوارسازى و ژرفا بخشى آن و نیز دفاع از آن امرى خردمندانه و منطقى خواهد بود.

مقام معظم رهبرى در این زمینه تفسیر و تحلیلى روشنگرانه دارند:

(تفکر بى طرفى و موضع نداشتن در زمینه عقیده و اخلاق و امثال اینها این نگرش مادى گرانه غربى است… . در اسلام نظر به مسأله عقیده و اخلاق مردم یک نظر بى تفاوت و بى حساسیّت و بى مسؤولیت نیست… نسبت به مقوله فرهنگ نمى شود بى تفاوت بود. آن کسانى که به ما مى گویند: بى تفاوت باشید در زمینه هاى خودشان خیلى متعصّبانه برخورد مى کنند…. به نظر من آن جایى که جاى وارد شدن است از تهمت و شانتاژ و این که شما دین را دولتى کردید نهراسید چون شما دولت دینى هستید…. یعنى مشروعیتتان بر اساس یک تفکر دینى و یک عمل دینى است ناگزیرید نسبت به آن پاى بند باشید.)42

از این پاى بندى و ایستادگى در فرهنگ دینى به عنوان (غضب فى الله ولله) و یا (بغض فى الله و حبّ فى اللّه) یاد شده است که به چند نمونه از آن بسنده مى کنیم:

امام على(ع) فرمود:

( 152 )

(من اَحدّ سِنانَ الغضبِ للّه سبحانه قوِیَ على أشَدّاء الباطل.)43

هر که تیز کند نیزه خشم را براى خداى سبحان قوى گردد بر قدرت مندان باطل.

در جریان تاریخى تبعید اباذر و بدرقه امام على(ع) و فرزندانش از ایشان امام فرمود:

(یا اباذر إنّک غُضِبتَ للّه فارج من غُضِبْتَ له….)44

اى اباذر! اگر بر تو خشم گرفته شده از بهر خدا[یعنى به خاطر سخنانى که از براى خدا بر زبان رانده اى بر تو خشم گرفته اند] پس امیددار بر کسى که براى او بر تو خشم گرفته شده است.

(خیر اخوانک من کثر إغضابُه لک فى الحق.)45

بهترین برادر دینى تو کسى است که به خاطر حق با تو خشم گیرد.

دین مجموعه گزاره هایى است که با هر ایده و هر دیدگاهى و هر قراءتى همآهنگ نیست بلکه دین دو چهره ایجابى و سلبى جاذبه و دافعه تولّى و تبرّى دارد. از این روى دیندارى همراه است با ولایت وبراءت و هر کدام از این دو که کم رنگ شود دین رنگ باخته است.

بهره گیرى از قوه غضب و خشم براى دین در برهه و هنگامى است که اوج و اعتلاى دین به آن بستگى داشته باشد آن گاه که ابرهاى تیره آسمان دیندارى را فراگرفته باشند فریادهاى آذرخش گون کارساز خواهند بود و آسمان از زیر میغ خواهند نمود.

آن گاه که دین از نقش و برنامه هدایتى خود بازماند و دستان آلوده پنجره هاى روشنى آفرین را ببندند فریادهاى خشماگین لرزه بر اندام شهر وارد مى سازند و پنجره هاى به سوى آفتاب دین آغوش مى گشایند. آن گاه که رهزنان اندیشه و فکر راه را بر رهروان دین ببندند و با تمام توان در تلاش و تکاپو باشند تا دین را از اریکه فرمانروایى بر مردم و جامعه به زیر آورند و به زنجیر کشند فریادهاى صاعقه گون رهزنان را زمین گیر مى کنند و دستانشان از راه بندى کوتاه

( 153 )

مى سازد و راه را بر مردم دیندار و حق مدار مى گشایند.

بله با خشم بر سرتباهى آفرینان فریاد کشیدن در صحنه هاى اجتماعى و سیاسى حاضر شدن و مرگ و نفرین علیه مشرکان منافقان فتنه انگیزان سر دادن مصداق روشنى است از (غضب فى اللّه وللّه).

دشمن بر آن است و تلاش مى ورزد جامعه را از غیرت خالى کند تا بتواند به راحتى و آسوده خاطر جولان بدهد. او فریاد از سر غیرت را خشونت طلبى مى نامد. با این ترفند و انگ به غیرت مندان مى خواهد که غیرت مقدس را از ساحت جامعه بزداید و به فرهنگ خود که فرهنگ بى غیرتى است و زمینه ساز سلطه و آقایى او میدان دهد و عرصه را از فرهنگ غیرت و حمیّت و مردان این میدان بگیرد و این انرژى و نیروى حماسه آفرین را از کالبد جامعه خارج کند و جامعه بى روح و احساس و بى هیچ واکنشى در برابر گناه و عرصه دارى گناهکاران بسازد و بپردازد.

غیرت مندان باید این دقیقه را به درستى دریابند و با تمام وجود از غیرت مقدس و حمیّت پاک و بى آلایش به دفاع بر خیزند و جلوى هر حرکتى را که به این باروى مقدس آسیب و زیانى مى رساند بگیرند علاّمه نراقى در این باب مى نویسد:

(در بعضى از اخبار وارد است که: موسى(ع) به پروردگار عرض کرد که: کدام یک از بندگان نزد تو محبوب تر است؟

خطاب رسید: آن که در تحصیل رضاى ما چنان کوشد که دیگران در تحصیل آرزوهاى خود و کسى که چون معصیت مرا ببیند چنان غضبناک گردد که پلنگ از براى خود یعنى از اندک و بسیار خلق نیندیشد و از کشتن باک ندارد.

بلى مؤمن باید که در معاینه معاصى به جهت تحصیل رضاى پروردگار جبار غیرت دین و غضب و حمیّت چنان بر او

( 154 )

مستولى گردد که از کثرت مخالفان حق نیندیشد و به مهابت و سطوت ملوک و سلاطین التفات نکند و در نصرت حق از مال و جان و آبرو مضایقه ننماید.)46

آن که از غیرت دینى برخوردار است نمى تواند شاهد صحنه هاى شرم آور گناه و فساد باشد بلکه در برابر موجهاى تبلیغاتى و تباهى آفرین دشمن تدبیرهایى مى اندیشد تا جامعه را از پیامدهاى تباهى آفرین آن در امان بدارد. نمى توان به بهانه اتهام به فشار و خشونت دست از به کار بستن غیرت دینى برداشت و تماشاگر به مسلخ رفتن ارزشها و معروفها بود.

(اگر بساط امر به معروف و نهى از منکر پیچیده شود و اساس آن بر چیده شود آیات نبوّت از میان مردم بر طرف و احکام دین و ملت ضایع و تلف مى گردد و جهل و نادانى عالم را فرا مى گیرد و ضلالت و گمراهى آشکار مى شود. آثار شریعت ربّ العالمین فراموش و چراغ آیین سید المرسلین خاموش فتنه و فساد شایع و ولایات و اهل آنها نابود و ضایع مى گردند.)47

قرآن به کسانى که بدیها زشتیها تباهیها و منکرها را مى بینند و داد نمى زنند و علیه ارزش ستیزان فریاد نمى کشند لعن و نفرین فرستاده است.48

و نیز لعن و نفرین مى فرستد به آنان که پنهان مى دارند آنچه خدا فرستاده از نشانه هاى پیدا و پیغامهاى روشن و راه نمونى براى مردم و مى پوشانند حقیقتها و راستیها را از مردم.49

هرکس به اندازه توان باید در برابر ستم بایستد و از گسترش ستم جلوگیرد مؤمن نمى تواند به بهانه این که یک دست صدا ندارد در برابر ستم و تباهى زشتى ناهنجارى قد برنیفرازد: ما لایدرک کله لایترک کله:

(امّا گناهان عظیمه چون بدعت در دین و ظلم بر مسلمین

( 155 )

و… بى حدّ است. پس اگر براى مؤمن دیندارى میسّر شود که بعضى از آنها را دفع کند از براى او جایز نیست که در خانه بنشیند و از مردم کناره جوید بلکه بر او واجب است که بیرون آید و دامن بر میان بندد و دین خدا را اعانت کند.)50

غیرت و تسامح و تساهل

 

در جامعه دینى و در قلمرو حکومت دینى هیچ کس به خاطر عقیده بازخواست نمى شود. همگان از آزادى عقیده برخوردارند. حتى شهروندانى که دین و آیین رسمى و حاکم را قبول ندارند آزادند و با آنان برابر قانون عادلانه و انسانى رفتار مى شود و از تمام حقوق شهروندى به تمام و کمال بهره مى برند و هیچ کس حق ندارد به این بهانه که آنان دین و آیین رسمى را قبول ندارد از حقوق شهروندى محروم کند و به آنان حقیرانه بنگرد و آنان را طرد شده از جامعه بینگارد.

ناگفته نماند که این مقوله را نباید با مقوله تساهل دینى یکى دانست و باید به درستى بین آنها فرق گذارد و از به اشتباه انداختن دیگران پرهیخت. تسامح به معناى برتابیدن تفکر و اندیشه مخالف است و این غیر از بى توجهى به اصول و مبانى ارزشهاست. تسامح و تساهل نمود احترام به عقیده و سلیقه اى است که شخص آن را قبول ندارد نه به معناى دست برداشتن از عقیده خویش.

گذشت و سستى گناهکارانه بى همتى و بى غیرتى است نه تسامح و تساهل.

نراقى در گاه بیان غیرت دینى مرز آن را باتساهل و مسامحه نیز روشن کرده است:

(از براى هر مسلمى سزاوار است که ابتدا خود را به صلاح آورد و مواظبت بر طاعات نماید و محرّمات را ترک کند. بعد از آن

( 156 )

به اهل و اولاد و اقارب و خویشان خود بپردازد و ایشان را ارشاد کند و چون از ایشان فارغ شد تعدى به همسایگان و اهل محله خود کند و از ایشان به اهل شهر خود و همچنین تا به هر جاى عالم که دست او برسد. و چنانچه کسى با وجود قدرت در یکى از اینها اهمال و مسامحه کند باید مستعد [و آماده] مؤاخذه پروردگار در قیامت باشد.)51

در این فراز علاّمه نراقى به مراحل گوناگون امر به معروف و نهى از منکر که قلمرو و گستره غیرت دینى نیز هست اشاره مى کند و توانایى و قدرت را مسؤولیت آفرین و تکلیف ساز مى شمرد. شاید بتوان این نکته را نیز از روح سخنان علاّمه نراقى به دست آورد که اگر در زمانى دین حاکمیت یافت دینداران توانایى یافتند و ابزار قدرت در اختیار داشتند حوزه امر به معروف و نهى از منکر آنان نیز گسترش مى یابد و تا به هر جاى عالم که دست آنان مى رسد باید ارزشها را صادر کنند و پیام آخرین پیامبر(ص) را به گوش جهانیان برسانند.

پاس شریعت داشتن و همت بر اصلاح حال بندگان خدا گماشتن52 دو اصل اساسى است که علاّمه نراقى بر آن انگشت نهاده است.

نگهبانى و نگهدارى ارزشها در کنار اصلاحات اجتماعى و توسعه سیاسى و اقتصادى یک اصل خدشه ناپذیر است. در حکومت دینى نمى شود از اصلاح گرى سخن گفت و دین را از یاد برد. اصلاح گرى جداى از آموزه هاى دینى اصلاح گرى نیست افسادگرى است. پیاده کردن مو به موى دین و انجام دستورهاى دینى اصلاح گرى است و نادیده گرفتن دستورهاى دینى و یا شانه خالى کردن از پاره اى از آنها زیر عنوان اصلاح گرى به هیچ روى اصلاح گرى نیست افسادگرى است.

این که شمارى به نام اصلاح گرى و تساهل و تسامح دینى به روى غیرت مندان بُراق مى شوند و چهره آژنگ مى کنند یا نمى فهمند و به مبانى دین آشنایى ندارند

( 157 )

و یا در اندیشه کهنه و از کارآیى افتاده غرب گرفتارند و راه برون شد نمى دانند. چون اگر مى فهمیدند و در تار عنکبوتى اندیشه هاى وارداتى گرفتار نیامده بودند بین غیرت دینى و اصلاح دینى نه تنها هیچ جدایى نمى دیدند که بین آنها پیوند ژرف مى دیدند و در مى یافتند که اصلاح گرى دینى بدون غیرت دینى محال است که به حقیقت بپیوندد.

علاّمه نراقى با این که خود یک مصلح بود و کارنامه و کارکرد او را این مطلب به درستى مى نمایاند سخت از غیرت و حمیّت دینى دفاع مى کند و به نیکى و شایستگى و دقیق مرز و قلمرو آن را در عرصه هاى زندگى فردى و اجتماعى مى نمایاند:

( دانستى که حمایت و غیرت آن است که: آدمى نگاهبانى کند دین خود را و عِرض و اولاد و اموال خود را.

و از براى محافظت و نگاهبانى هر یک طریقه اى است که صاحب غیرت و حمیّت از آن تجاوز نمى کند.

اما غیرت در دین آن است که سعى کند در ردّ بدعت کسى که در دین بدعت نهد و اهانت کسى که بدین اهانت رساند و دفع ادعاى باطل کنندگان دین و ردّ شبهه منکرین و کشتن کسانى که از دین برگردند یا این که ضرورى دین را انکار نمایند. و در ترویج احکام دین لازمه جدّ و جهد را به عمل آورد و در نشر مسائل حرام و حلال نهایت مبالغه کند و در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکند و باکسانى که مجاهر معصیت اند بى ضرورت مداهنه و دوستى نکند و با ضرورت هم در دل با ایشان غضبناک باشد.)53

با نگاهى دوباره و از روى دقت به این فراز از نوشته نراقى به ترازها و معیارهایى در غیرت دینى و قلمرو گستره آن مى توان دست یافت.

( 158 )

از آن جا که غیرت دینى امروزه از جایگاه ویژه اى برخوردار شده وگونه اى مرزبندى نسبت به مفاهیم اجتماعى به شمار مى رود آن را در چند محور پى جویى مى کنیم:

الف. پاى بندى و روش مندى: پاى بندى بر اصول و مبانى ارزشهاى دینى در فرهنگ دینى نمادغیرت به شمار مى رود و از جایگاه بس والایى برخوردار است و در قرآن و سنت از آن با عنوانهایى چون: صبر54 استقامت55 حق جهاد56 نترسیدن از سرزنش سرزنش گران57 بنیان مرصوص58 ثبات قدم59 نداشتن مداهنه60 مصانعه61 طمع ورزى62 و… یاد شده است. لیکن این ارزش مدارى و دفاع از ارزشها باید به گونه روش مند و قانون مند درآید تا به چهره دین در لابه لاى سلیقه هاى فردى و تکرویهاى نابخردانه خدشه وارد نیاید و در زیر لواى غیرت دینى حرکتهاى ناسنجیده و نابخردانه انجام نگیرد.

(و براى محافظت و نگاهبانى هر یک طریقه اى است که صاحب غیرت و حمیّت از آن تجاوز نکند.)

شناخت روشها و پاسدارى از شریعت و اندیشیدن روى راه ها روشها و ابزارى که با آنها بهتر و خردمندانه تر و سنجیده تر بتوان از کیان دین دفاع کرد مقوله اى است که نیاز به درک و دیدى نوین از دنیاى امروز و روشهاى تبلیغى آن دارد. همه جا و با همه مخاطبها روشهاى سنتى و کهن جواب نمى دهد. شناخت مخاطب جامعه زمان برگزیدن روشهاى هماهنگ با فرهنگ نوین بشرى بهره گیرى از ابزار نوین را نباید در گستراندن ارزشها و جلوگیرى از آسیبها نادیده انگاشت.

نگهداشت حد و مرزها و اصول و معیارها بهانه ندادن به مخالفان و کینه ورزان پرهیز از روشهاى نادرست و نابخردانه و به کارگیرى روشهاى خردپسندانه معیارها و ترازهاى جاودانه اى است که دفاع گران از ارزشها و غیرت مندان دین باور باید به آنها توجه دقیق و همه سویه داشته باشند تا تلاش

( 159 )

تکاپو حرکت شان ثمر دهد و بازتاب روشنى داشته باشد و بى ثمر و باطل نگردد.

آنان که از عِرق مذهبى و غیرت دینى رنج مى برند و با حربه خشونت غیرت را مى کوبند ضعفهاى غیورمردان دیندار را دو چندان جلوه مى دهند. و با بزرگ نمایى سعى مى کنند جلوى بروز و ظهور غیرت دینى را که جلوه اى است با شکوه از دیندارى ژرف بگیرند. از این روى غیرت مندان باید غیرت دینى را با قانون مدارى در آمیزند و نگذارند بین آنها جدایى بیفتد.

ب. بدعت ستیزى: نوجویى نوآورى نواندیشى امرى است طبیعى و ارزش مند و مورد تأیید دین و رهبران دینى. شایسته است که فرهیختگان هماره قالبهاى نوین را شناسایى کنند و باورها و مفاهیم و معارف دینى را با زبان و قلم زیبا و دلپذیر ارائه دهند تا این که همواره چهره دین زنده و با نشاط و پویا و پیام بخش و پاینده خود را نشان دهد. روشن است که آن روش و گفتار و نوشتارى که نو باشد و با اصول و حدود و مرزهاى عقیدتى و اخلاقى سازگارى داشته باشد پذیرفتنى است و اگر بخواهد چیزى بر دین

( 160 )

بیفزاید یا چیزى از دین بکاهد و در یک کلام: (ادخال ما لیس فى الدین فى الدین) باشد نه تنها پذیرفتنى نیست که باید با آن مبارزه کرد. از این جریان در فرهنگ دین به عنوان (بدعت) یاد مى شود.

علاّمه نراقى در نوشته هاى فقهى63 و اخلاقى این مسأله را به خوبى و به گونه گسترده کاویده و جامعه دینى و غیرت مندانه را به واکنش در برابر بدعتها فرا خوانده است:

(غیرت و حمیّت در دین آن است که سعى کند در ردّ بدعت کسى که در دین بدعت نهد.)

بدعت در هر زمانى چهره زمان خود را مى گیرد. از این روى عالم دینى مى باید زمان را بشناسد; یعنى با اندیشه ها و فلسفه هاى زمان خود به خوبى و همه سویه و ژرف آشنایى داشته باشد و سمت و سوى حرکتهاى فکرى زمان را دریابد و جریانهاى فکرى را پیش از آن که ریشه بدوانند و شاخ و برگ بگیرند و دامن بگسترند در کانون مطالعه خود قرار دهد و رویه هاى پنهان و انحرافى آنها را براى اهل اندیشه و فکر و جست و جوگران اندیشه هاى نو بنمایاند تا ناخواسته به باتلاق بدعت فرونیفتند.

عالم به زمان در اندیشه نوى که به حوزه اندیشه دینى راه مى یابد درنگ ورزد و خیلى زود به شناسایى زوایاى گوناگون آن برخیزد آنچه را با اندیشه ها و آموزه هاى دینى سازگار مى بیند بپذیرد بپروراند و به هاضمه اندیشه دینى وارد سازد و پس از جفت وجور کردن آنها با آموزه هاى دینى به علاقه مندان عرضه بدارد و آنچه را ناسازگار مى یابد با برهان و منطق از حوزه اندیشه ها و آموزه هاى دینى بتاراند و نگذارد در لابه لاى اندیشه هاى دینى و آموزه هاى قرآنى جا خوش کند بماند و به نام دین از این سینه به آن سینه راه یابد و به گونه اى خود را با آموزه هاى دینى در آمیزد که شناسایى و جدا کردن آن از آموزه هاى دینى دشوار گردد این همان بدعت ستیزى است که کار عالمان آشناى به آموزه هاى دینى و

( 161 )

آشناى به اندیشه ها و فلسفه هاى روز است.

عالم دینى آشناى به جریانهاى فکرى روز این وظیفه سنگین را دارد و غیرت مندانه مى باید در برابر بدعتها و بدعت گذاران بایستد و مرزهاى عقیدتى را پاس بدارد که اگر سستى ورزد و بى غیرتى پیشه کند و چشم بر بدعتها فرو بندد به لعن خدا و رسول گرفتار خواهد آمد.

رسول گرامى اسلام مى فرماید:

(اذا ظهر البدع فى امّتى فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه.)64

هرگاه بدعتها در بین امتم نمایان گردد بر عالم دین است که دانش خود را آشکار کند. پس اگر چنین نکند بر او باد لعنت خداوند.

ج. پاسخ گویى به شبهه ها: پرسش درباره گوناگون مقوله و آموزه هاى دینى و جست وجو در مسائل دینى و بحث و کندوکاو درباره آنها با روح فرهنگ اسلامى و شریعت محمدى(ص) در آمیخته است و قرآن و سنّت با گوناگون بیانها همگان بویژه پیروان این دین مقدس را به اندیشیدن پرسیدن و کندوکاو و جست وجوگرى فرا مى خوانند.

امّا با جریانهایى که شبهه مى پراکنند تا در دلها تردید پدیدآورند و فضاى جامعه اسلامى و دینى را به حیرت بیارایند برخورد مى کند و در هر مرحله اى با شیوه و روشى ابتدا از شبهه پراکنها مى خواهد که از این حرکت نابخردانه خود دست بردارند و فضاى جامعه اسلامى را نیالایند و در دلها تردید نیفکنند و به فرمان حق گردن نهند و اگر باز هم از روى کینه و دشمنى با دین بر جادّه باطل پوییدند و سر در برابر حق فرود نیاوردند ناگزیر از قوّه قهریه استفاده مى کند و این آلودگى را از جامعه مى سترد. در همه این مرحله ها علماى دین وظیفه دارند

( 162 )

غیرت مندانه در برابر شبهه ها بایستند و به طور دقیق و شفاف به آنها پاسخ بدهند و با برهان و منطق و با استدلالهاى روشن جلوى گسترش شبهه ها را بگیرند.

به گفته علاّمه نراقى:

(سعى کنند در رفع ادعاى باطل کنندگان دین و ردّ شبهه منکرین.)

شبهه شناسى و پاسخ دقیق دادن به آنها از پیچیده ترین و حساس ترین کارها و فنهاست. در این وادى هر کسى نباید وارد شود. ورود کم دانشان و ناشایستگان در این عرصه و در مقام پاسخ گویى در آمدن آنان همان قدر زیان آور و آسیب زننده است که خود شبهه.

برخوردارى از دانشهاى گوناگون اسلامى و شناخت جریانهاى فکرى و فلسفى روز و آشنایى دقیق به منطق گفت وگو و چیره بر روشها و فنون بحثهاى کلامى و فلسفى و برخوردار از قلم و ادبیات قوى و قوّه بالاى سخنورى شرط وارد شدن به عرصه پاسخ گویى به شبهه هاست.

حوزه ها و طلاب علوم دینى باید در این راه گامهاى استوارى بردارند و تلاش ورزند با آموزش و تمرینهاى بسیار و توان فرسا خود را براى هماوردى غیرت مندانه و شجاعانه با شبهه آفرینان آماده سازند که عرصه از عرصه هاى مرگ و زندگى است. اگر حوزه ها بتوانند در این میدان قوى استوار دقیق موشکافانه و منطقى و مستدل گام بردارند بر خیل پیروان و هواداران جدّى دین خواهند افزود و دل پیروان دین را استوارتر و قوى تر خواهند کرد و تردیدها را خواهند زدود و عرصه را بر شبهه و شبهه آفرینان تنگ خواهند ساخت و اگر سست و با منطقى ضعیف و دلیلهاى نااستوار به میدان بیایند آرایش جبهه حق را در هم خواهند شکست.

هـ. برخورد با مرتدان: ارتداد یعنى بازگشت از دین و عبارت است از کفرى که پس از اعتراف به حق بودن اسلام پدیدار مى شود خواه این کفر

( 163 )

درونى به وسیله گفتار یاکردارى ظاهر شود یا نه. در صورتى که ظاهر شود احکام و آثارى در شرع براى آن در نظر گرفته شده است.

از بررسى دلیلها و دیدگاه ها که اکنون مجال براى ارائه یک یک آنها نیست به این نتیجه مى رسیم که اگر کسى به هر صورت توحید یا رسالت را انکار کند از دین اسلام خارج مى شود و نمونه روشن مرتد است; ولى اگر یکى از احکام و عقاید اسلام را انکار کند در صورتى که انکار او حاکى از انکار وجود خدا یا توحید و یا دروغ انگاشتن رسالت پیامبر(ص) باشد در این صورت نیز از زمره مسلمانان خارج مى شود. فرد فرد مسلمانان و حکومت اسلامى وظیفه دارند در برابر کس و کسانى که پس از اعتراف به حق بودن اسلام به انکار بر مى خیزند و در صفوف به هم پیوسته مسلمانان گسست وارد مى سازند و زنجیره عقیدتى آنان را پاره مى کنند و دین و ا حکام نورانى آن را به سخره مى گیرند به پا خیزند و واکنش نشان دهند و فرد آلوده را از جامعه دینى خود بیرون رانند.

در این جا وظیفه مسلمانان صف آرایى و پشتیبانى دستگاه حاکمه است و چگونگى برخورد با حاکم و حکومت اسلامى است. نراقى این حرکت را نماد غیرت مى شمارد و از غیرت مندى مسلمانان مى داند:

(کشتن کسانى که از دین برگردند یا این که ضرورى دین را انکار نمایند.)

مسلمان نمى تواند از گسستى که مرتد در داخل جامعه اسلامى پدید مى آورد بى تفاوت بگذرد و در برابر این جریان تباهى آفرین قد برنیفرازد که اگر این حساسیت از مسلمان گرفته شود و فرد مسلمان در برابر هر نوع کژاندیشى و کژرفتارى و دعوت آشکارا به باطل و مخالفت علنى با آموزه ها و احکام دین از خود واکنشى نشان ندهد و غیرت و حمیّت خود را ننمایاند دین هر روز از سوى بدخواهان مورد یورش قرار مى گیرد و به زودى این حصار حصین در هم مى ریزد و چیزى از آن جز نام باقى نمى ماند. مسلمان وظیفه دارد غیرت مندانه و

( 164 )

با حمیّت تمام از حصار و دژ دین پاسدارى کند و کوچک ترین گزندى را به برج و باروى آن بر نتابد و برآشوبد و به رویارویى برخیزد.

امام خمینى وقتى مى بیند سلمان رشدى به هجو پیامبر(ص) بر مى خیزد و بر آن است که اسلام را از چشمها بیندازد و با به سُخره گرفتن احکام نورانى آن از رویکرد مردم حق مدار جهان به آن جلو بگیرد و در هنگامه هماوردى اسلام و کفر کفّه ترازو را به سود کفر سنگین کند غیرت مندانه و با حمیّت تمام و با شکوه فتوا به ارتداد او مى دهد که در نتیجه باید کشته شود:

(کسى که به پیغمبر اسلام صلى اللّه علیه وآله توهین کند اجماع فقهاء مسلمین فتوا به اعدام آن مى دهند.)65

و. سازش ناپذیرى در برابر گناهکاران: در جامعه اسلامى گام و وظیفه نخست معروف گسترى و منکرستیزى است.

مسلمانان باید تلاش ورزند فضاى جامعه را فضاى عطرآگین سازند ارزشها را رشد بدهند و عرصه براى بروز و ظهور ارزشها آماده سازند. این حرکت را چنان قدرت مندانه و با حمیّت و غیرت انجام دهند و شبان وروزان در راه آن تلاش ورزند که دینداران به دیندارى خود افتخار ورزند و بزه کاران از گناه و بزه خود شرمسار سرافکنده باشند و به انزوا بگرایند.

ارزش مدارى و منکر ستیزى باید همیشه و در همه حال زنده نگهداشته شود و غیرت مندى و حمیّت مسلمان در هر حال بروز و نمود داشته باشد:

(در ترویج احکام دین جدّ و جهد به عمل آورد و در نشر مسائل حلال و حرام نهایت مبالغه کند و در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکند و با کسانى که مجاهر معصیت اند بى ضرورت مداهنه و دوستى نکند و با ضرورت هم در دل با ایشان غضبناک باشد.)

( 165 )

غیرت دینى از این نگاه جامعه را از آلودگیها مى پیراید و نمى گذارد لاابالى گرى زمینه رشد بیابد و حرمتها و حریمها یکى پس از دیگرى شکسته شود.

وقتى در جامعه اى غیرت دینى که آمیخته با خردورزى است میدان دار شد و در همه عرصه ها نمود و ظهور داشت هیچ آفت و گزندى به آن جامعه راه نمى یابد و همیشه در اوج سلامت و نشاط در پویش و حرکت خواهد بود و انسانهاى سالمى در دامن خود خواهد پروراند.

غیرت دینى برکتها و نعمتهاى فراوانى براى جامعه خواهد داشت و در برابر بى تفاوتى سستى و سهل انگارى و در برابر حرکتهاى ضد ارزشى و آلودگیها و لاابالى گریها زیانها و آفتها و آسیبهایى به بار خواهد آورد که جبران کردن آنها بسى استوار و رنج افزاست.

ملااحمد نراقى در این باب مى نویسد:

(در هر روزگارى قویّ النفس دیندارى که حکم او نافذ و جارى بود از علماى صاحب دیانت یا امراى صاحب سعادت از پى این کار دامن همت بر میان زد و در این راه دین و آیین از ملامت و سرزنش مردمان اندیشه نکرد و همه مردمان را به طاعت و مبرّات راغب و تحصیل علم و عمل را طالب شدند و برکات از آسمان برایشان نازل و ذخیره دنیا و آخرت ایشان را حاصل شد و در هر زمانى که عالم عاملى یا سلطان عادلى همت بر این امر خطیر نگماشت و این کار عظیم را سهل انگاشت امر مردم فاسد و بازار علم و عمل کاسد گشته مردم به لهو و لعب مشغول به هوى و هوس گرفتار و خودسرشدند.)66

پى نوشتها:
 1. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى معنوى محمد تقى جعفرى ج598/5 اسلامى تهران.
2. همان611/.
3. سوره فاطر آیه 35.
4. معراج السعادة ملااحمد نراقى26/ ـ 29 جاویدان تهران.
5. همان.
6. خرد در سیاست فولادوند469/ طرح نو تهران.
7. لغت نامه دهخدا.
8. نهج البلاغه صبحى صالح ترجمه سید جعفر شهیدى خطبه 160 آموزش انقلاب اسلامى.
9.همان خطبه 3.
10. بحارالانوار علاّمه مجلسى ج385/21 مؤسسة الوفاء بیروت.
11. معراج السعاده174/.
12. همان179/.
13. همان174/.
14. همان167/.
15. مجمع البحرین طریحى واژه (غیر).
16. لغت نامه دهخدا.
17. مجموعه آثار شهید مطهرى ج414/19 ـ 417.
18. معراج السعاده344/.
19. معانى الاخبار شیخ صدوق191/.
20. سفینة البحار محدث قمى ج711/6 دارالاسوة قم.
21. نهج البلاغه حکمت 305.
( 167 )
22. بحارالانوار ج46/12.
23. همان ج361/73.
24. سوره اعراف آیه 33.
25. معراج السعادة152/.
26. ریاض السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین ج348/2 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
27. سوره فتح آیه 26.
28. غررالحکم آمدى ج311/4 دانشگاه تهران.
29. همان181/.
30. مجمع البحرین واژه عصب.
31. همان.
32. اصول کافى ج308/2.
33. غررالحکم ج20/3.
34. همان311/.
35. معراج السعاده215/.
36. سوره آل عمران آیه 134.
37. نهج البلاغه صبحى صالح خطبه51.
38. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج319/3 دار احیاء التراث العربى بیروت.
39. همان249/ ـ 250; شرح و ترجمه دامغانى ج118/2.
40. معراج السعادة139/.
41. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى معنوى محمد تقى جعفرى ج556/2.
42. مجلّه پگاه حوزه شماره 1/5.
43. غررالحکم ج361/5.
44. همان ج464/6.
<> 
( 168 )
45. همان ج431/3.
46. معراج السعادة317/.
47. همان367/.
48. سوره مائده آیه 78 ـ 79.
49. سوره بقره آیه 159.
50. معراج السعاده376/.
51. همان377/.
52. همان371/.
53. همان152/.
54. سوره بقره آیه 45.
55. سوره هود آیه 112; شورى آیه 15; سوره جن آیه 16.
56. سوره حج آیه 78.
57. سوره مائده آیه 54.
58. سوره صف آیه 4.
59. سوره محمد آیه 7.
60. سوره قلم آیه 8 ـ 10; بحارالأنوار ج291/7.
61. نهج البلاغه حکمت 110.
62. همان.
63. عوائد الایام ملااحمد نراقى319/ عائده 34 انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم.
64. کافى ج54/1.
65. صحیفه نور رهنمودهاى امام خمینى ج109/21 وزارت ارشاد اسلامى.
66. معراج السعاده367/.