ملا احمد نراقى به سال 1185 هـ.ق.در نراق کاشان دیده به هستى گشود. و در زادگاه خویش در نزد پدر به فراگیرى دانش پرداخت.1
به سال 1205 در 20 سالگى به همراه پدر راهى نجف شد و در آن جا به محضر کاشف الغطاء و وحید بهبهانى راه یافت و از دانش آن دو بهره برد.2
نراقى به سال 1211 پس از گزاردن حج به زادگاه خود به کاشان بازگشت.3 در این سال بود که محمد خان قاجار مُرد و فتح على شاه بر اریکه پادشاهى تکیه زد.4
دوران جوانى نراقى در روزگار فتنه و بلا سپرى شد. مردم در ناامنى به سر مى بردند کران تا به کران ایران را بلا و مصیبت و ابرهاى سیاه فتنه در بر گرفته بود. انسانها از حقوق خویش محروم
( 385 )
بودند. کسى نبود که مردم براى دادخواهى به نزد او روند و از ستمى که بر آنان رفته بود به او شکوه برند. انسانهاى بسیارى در این روزگار تباهى و سیاهى به گرداب بلا افتادند و نابود شدند. در این روزهاى سیاه بود که جدّ نراقى که مأمور دولت بود در درگیرى کشته شد.5
پس از این روزگار شوم و مرگ محمد خان قاجار فتح على شاه با این شعار روى کار آمد که ایران را از ناامنى برهاند و امنیت را در جاى جاى کشور برقرار سازد و دست رهزنان چپاولگران داعیه داران قدرت و اوباشان وابسته به آنان را از جان و مال مردم قطع کند و جلوى تاخت و تازها را بگیرد و انسانهاى بى پناه و ناتوان را از زیر دست و پاى چپاولگران برهاند و… در این راه گامهایى برداشت و به کامیابیهایى نیز دست یافت.
در کنار این تلاشها گامهایى در راه عمران و آبادانى کشور برداشت; مسجدها و مدرسه هایى را بنا کرد; به بازسازى مدرسه و مسجدهایى همت گماشت; مزارها و مقبره هاى شریف امامان و امام زادگان را بازسازى کرد و پاره اى از آنها را افزون بر بازسازى به صحن و سراى آنها افزود.
در کاشان که ملا احمد نراقى چشم و چراغ بود پس از زلزله به تلاش ویژه برخاست. به سال 1225 در آن شهر مدرسه اى بنیان گذارد و تولیت و موقوفه هاى آن را به عهده ملا احمد نراقى نهاد.
اینها سبب شد نراقى گامهایى در تأیید وى و حکومت قاجار بردارد و حتى کتابهایى را به سفارش وى بنگارد و یا آرم کشور را برابر نقلى طراحى کند و….6
گویا این پیوند با فراز و نشیبهایى تا جنگ دوم ایران و روس پاییده است. امّا پس از شروع جنگ دوم و شرکت نراقى در عرصه کارزارو نزدیک شدن به شاه کارگزاران و فرماندهان و زیر نظر گرفتن رفتار آنان بویژه پس از پیروزیها و گامهاى بلند و مبارک نخستین مرحله نبرد یعنى در گاه محاصره قلعه شوشى و فتح نکردن آن و عقب نشینى و فرار از پیش برنامه ریزى شده پى برد حکومت درباریان و عباس میرزا
هدفها و نقشه هاى دیگرى در سر دارند غیر از آن چه او و همگنانش و علماى بزرگ در پى آنند و رسیدن به آن را آروز مندند.
از این روى دیدگاه وى درباره حکومت قاجار دگرگون شد و این دگرگونى در تلاشها و حرکتهاى سیاسى و حتى علمى وى اثر گذاشت و بازتاب یافت:
1. در کتاب خمس مستند الشیعه مى نویسد درباره غنیمت به شرح در کتاب جهاد بحث خواهیم کرد.7 امّا در مستند اثرى از کتاب جهاد نیست.
2. در اثر دیگر وى: الرسائل و المسائل با این که داراى عنوان:(کتاب الجهاد و الدفاع و احکام اهل الذمه) است تنها به یک پرسش پاسخ داده شده و آن درباره روایى و ناروایى بلندتر بودن منزلهاى اهل کتاب از منزلهاى مسلمانان.8
این نشان مى دهد که نراقى براى جلوگیرى از استفاده نادرست و نارواى حکومت و درباریان بحث جهاد را در کتاب مستند نگنجانده یا در کل به این بحث نپرداخته و چه بسا در نظر داشته پس از جنگ از این مقوله سخن به میان آورد که خیانت درباریان و شکست ایران در جنگ او را از نگارش کتاب جهاد بازداشته است. تایید بر این سخن تاریخ به پایان رسیدن نگارش کتاب حج مستند است: جمعه 16 رجب 1241.9
به طور طبیعى کتاب جهاد مى باید پس از این تاریخ نگارش شود که نشده است.
از این روى و با توجه به تاریخ آخرین عائده: ربیع الثانى 1245 که یازده روز پیش از فوت اوست شمارى گمان کرده اند پرداختن نراقى به ولایت فقیه پس از جنگ بوده و بازتابى در برابر شکست ایران از روس و جدایى نراقى از حکومت گران قاجار.
به نظر ما این سخن نمى تواند درست باشد; زیرا:
1. درست است که آخرین عائده عوائدالایام را در دوم ربیع الثانى 1245 یازده روز پیش از فوت نگاشته است 10 ولى این دلیل نمى شود که بحث ولایت فقیه یعنى عائده 54 پس از جنگ به
نگارش در آمده باشد. چون عوائدالایام (دستاورد روزها) همان گونه که از نام آن پیداست یادداشتهایى روزانه است و هر یادداشتى که به پایان مى رسیده به کتاب عوائد مى افزوده است و این یادداشت برداریها و به گفته نراقى: دستاورد روزها تا واپسین روزهاى زندگى به ترتیب ادامه داشته است.
در نوشته اى که از او به تاریخ 1228 به جاى مانده از عوائد الایام در ردیف نگارشهاى خود نام برده است.11
2. نراقى کتاب خمس مستند را در جمادى الثانى 1237 به پایان رسانده و در گاه بحث از ولایت فقیه در عوائد به این کتاب ارجاع داده است.13
3. نگارش کتاب صوم مستند الشیعه در روز سه شنبه 14 رجب 1239 به پایان رسیده است.14 در این اثر در گاه بحث از رؤیت هلال درباره قلمرو اختیار ولى فقیه سخن مى گوید; امّا در این که ولى فقیه داراى همان حوزه و قلمرو اختیار معصوم باشد در گمان افتاده ولى در کتاب عوائد این گمان از بین رفته و تمامى اختیارات حکومتى معصوم را براى فقیه روا دانسته است.
4. فرزند نراقى تاریخ نگارش عائده 50 عوائد را 26 رمضان 1239 دانسته 15 که سه عائده پیش از عائده ولایت فقیه(54) است. بنابراین شاید بتوان گفت: ولایت فقیه عائده 54 به سال 39 یا 40 نگارش یافته است.
5. نراقى در مستند الشیعه در گاه بحث از عصیر عنبى کتاب اطعمه و اشربه که نگارش آن در جمادى الاولى سال 1242 به پایان رسیده به کتاب مناهج الاحکام و عوائدالایام خود ارجاع داده است.16
عائده 58 عوائد به بحث از عصیر عنبى ویژه شده است.
6. در کتاب صید و ذباحه مستند که پس از کتاب اطعمه است به مناسبت بحث تزکیه حیوان خواننده را به آن دو کتاب ارجاع مى دهد 17 در حالى که عائده 59 عوائدالایام درباره (اصالة عدم تزکیه)18 پس از ولایت فقیه نگاشته شده است.
انگیزه نراقى از شرکت در جهاد
این که نراقى به پشتیبانى از جنگاوران و دفاع گران از مردم و سرزمین ایران در جنگ اول و دوم روس و ایران برخاست و یا این که حکومت قاجار را مشروع نمى دانست به پشتیبانى آن در این کار و در این برهه همت گماشت و… از دیدگاه وى در باب ولایت فقیه سرچشمه مى گیرد. زیرا او بر این باور بود که به فتوا و حکمِ مجتهد جامع الشرایط جهاد واجب مى شود و برمسلمان است که به این حکم و فتوا تن در دهد.
از باب این که هم سید مجاهد چنین حکمى داده بود و هم خود وى بر این نظر بود و شرکت در جهاد با روس را واجب مى دانست گام در این عرصه گذاشت و آنچه که وظیفه شرعى خود مى دانست انجام داد.
البته ناگفته نماند حرکت ایران در آن زمان علیه روس حرکت دفاعى بود دفاع از مردم ستمدیده و دفاع از مرزها و سرزمین. و فقیهان همه دفاع از جان مال ناموس و ایستادگى در برابر هر یورش غیرانسانى و نابکارانه را بسته به اجازه مجتهد نمى دانند.
نقش نراقى در جنگ اول: علماى بزرگ و صاحب فتوا و نظر با فتوا به جهاد و نگاشتن رساله جهادیه در جنگ اول به نقش آفرینى پرداختند.امّا در این برهه از نراقى رساله جهادیه دیده نشده و در گزارشها به جز گزارشى که سپهر ارائه مى دهد نامى از رساله جهادیه وى برده نشده است.
حال چرا و به چه انگیزه ملا احمد نراقى رساله جهادیه ننگاشته و یا اگر نگاشته نشر نداده و در اختیار حکومت قاجار قرار نداده به بررسى نیاز دارد که ما پس از ارائه گزارشها درباره رساله هاى جهادى به این مقوله مى پردازیم:
در جنگ اول ایران و روس که به مدت ده سال (شوّال 1218 تا شوّال 1228) به درازا کشید دربار ایران وقتى خود را بى پشتوانه دولتهاى خارجى و در تنگناى شدید دید دست به کار شد که از مردم یارى بخواهد تا از این تنگنا به در آید و از این راه دشوار گذر به سلامت بگذرد.
( 389 )
این امر یعنى گرفتن فتوا از علماى بزرگ و مجتهدان نامور از سوى فتح على شاه دربار و عباس میرزا به عهده قائم مقام بزرگ گذارده شد.وى حاجى ملا باقر سلماسى و صدرالدین محمد تبریزى را براى گرفتن حکم جهاد نزد علما فرستاد.
عبدالرزاق دنبلى منشى عباس میرزا از این رویداد چنین گزارش مى دهد:
(براى استفتا… از شیخ جعفر نجفى[کاشف الغطاء] و میرزا ابوالقاسم [قمى] جاپلقى و آقا سید على محمد[صاحب ریاض] نوراللّه مضاجعهم به عتبات روانه نمودند و نیز مکاتبات در این خصوص به علماى اصفهان و یزد و کاشان مانند مرحوم حاجى محمد حسین امام جمعه اصفهان و ملا على اکبر ایجى و آخوندملا احمد کاشى [نراقى] نگاشتند و در اندک مدت رسائل عدیده در رسید. رساله ها دراثبات جهاد و غزا و فتوا که امروز شاهنشاه و نایب السلطنه به راستى غازى راه دین و محیى ملت سیدالمرسلین است پرداخته و در رساله شیخ جعفر و آقا سید على که رأس و رئیس مجتهدین بودند صراحتاً تعیین نیابت امام و وکالت فقها درین مقام نگاشته و به دلایل واضحه تصریح نموده که امروز محاربات با جماعت روسیه جهاد است و هر چه به قانونِ شرع شریف خراج حسابى از رعایا گرفته صرفِ این راه شود حلال است و مباشران امور جهاد به شرط دیانت و امانت از کاتب تا سر رشته داران نظام جدید. اندوزنده ثواب و مأجور در روز حساب و بر صغیر و کبیر واجب که به عزم جهاد و براى تقویت دین و اعلاى کلمه حق و حفظ بیضه اسلام به واجبى تهیه حرب سازند.
بالجمله بعد از ورود رسائل قائم مقام صدردولت به مطالعه آنها پرداخته عمرى
( 390 )
صرف ساخت و پس از تحقیق و تدقیق فتاوا همت بر جمع رسائل نهاد….)19
در این گزارش سخنى از رساله جهادیه نراقى به میان نیامده است. شاید به یکى از سببها و علتهاى زیر باشد:
1. درباریان و عباس میرزا از وى درخواست رساله جهادیه کرده اند; امّا او چون آنان را شایسته نمى دانسته نخواسته نوشته اى به دست آنان بدهد و آنان هر گونه که بخواهند از آن استفاده کنند.
2. شاید ایشان رساله جهادیه نگاشته و به دربار نیز فرستاده امّا چون اختیارهاى لازم را مانند دیگر فقیهان به شاه نداده در بار و عباس میرزا از این که فتوا و رساله جهادیه او را در بین مردم طرح کنند و آن را به همراه دیگر رساله ها به چاپ برسانند و پخش کنند به خاطر پیامدهایى که داشته پرهیخته اند.
3. شاید ملا احمد نراقى وقتى از محتواى رساله جهادیه کاشف الغطاء و صاحب ریاض آگاه شده و دیده آن دو برابر مبناى خود به شاه به گونه گسترده اى اختیار داده و به او اجازه داده اند که براى هزینه جنگ از مردم خراج بگیرد20 و خود وى چنین فتوا و دیدگاهى ندارد و برابر مبنایى که دارد نمى تواند به شاه چنین حوزه اختیارى گسترده بدهد از ارائه دیدگاه خود چشم پوشیده تا نه مردم سر در گم شوند و به دشوارى بیفتند و نه حکومت در تنگنا قرار بگیرد و نه کسى از این ناسانى دیدگاه ها بهره نادرست ببرد و آن را اختلاف بین علما بینگارد.
با این که منشى عباس میرزا در گزارش خود از همه رساله هایى که به دربار رسیده و قائم مقام همت بر گردآورى آنها گمارده نام برده از رساله جهادى ملا احمد نام نبرده امّا محمد تقى سپهر در گزارش خود از رساله جهادى ملا احمد نام برده و نوشته است:
(بالجمله جناب حاجى ملا احمد نراقى کاشانى که فحل فضلاى ایران بود و شیخ جعفر و آقاسید على و میرزا ابوالقاسم و حاج میرزا محمد حسین سلطان
( 391 )
العلماء امام جمعه اصفهان و ملا على اکبر اصفهانى و دیگر علما و فقهاى ممالک محروسه هر یک رساله نگاشتند و خاتم گذاشتند که مجادله و مقاتله با روسیه جهاد فى سبیل الله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است که براى رواج دین مبین و حفظ ثغور مسلمین خویشتن دارى نکنند و روسیان را از مداخلت در حدود ایران دفع دهند.
و میرزا بزرگ قائم مقام این مکاتیب را مأخوذ و مرتب کرده رساله جهادیه نام نهاد.)21
از این گزارش بر مى آید که محمد تقى سپهر تک تک رساله هاى جهادى را ندیده تنها در جریان بوده که عباس میرزا از علماء عتبات کاشان واصفهان فتوا خواسته و آنان در پاسخ رساله هاى جهادیه خود را ارسال داشته اند و قائم مقام آنها را سامان داده و رساله جهادیه نام نهاده است.
با این ذهنیت وقتى گزارش در این باره ارائه داده ملا احمد نراقى را هم با توجه به شناختى که از او داشته و به موضع فکرى وى آشنا بوده در ردیف رساله نگاران بر شمرده و از او نام برده است.
ییا بگوییم: گزارش محمد تقى سپهر درست است و از این که ملا احمد رساله نگاشته وبه دربار فرستاده آگاه بوده امّا از این که رساله ملا احمد به خاطر فرقى که با دیگر رساله ها داشته و اختیار گسترده به شاه نداده و با آنها در یک جا گرد نیامده و چاپ نشده آگاهى نداشته; از این روى آن را در شمار دیگر رساله ها آورده است.
به هر حال به چند دلیل گزارش محمدتقى سپهر نمى تواند درست باشد:
1. چنین رساله اى از نراقى دیده نشده نه در منبعى دیگر از آن گزارش آمده و نه خود وى از آن در فهرست آثارش که به سال 1228 و 1236 نگاشته نام برده است.
2. در رساله جهادیه اى که قائم مقام سامان داده رساله هاى چهار تن از فقهاى بزرگ چون: شیخ جعفر کاشف الغطاء سید على طباطبایى
( 392 )
میرزاى قمى و سید مجاهد22 آمده; امّا از رساله جهادیه ملا احمدنراقى خبرى نیست. اما در باب هشتم فتواى او را بر بایستگى و واجب بودن جهاد آورده است.
3. منشى عباس میرزا در مآثر سلطانیه که پیش از سپهر کتاب خود را نگاشته(رجب 1241) سخنى از رساله جهادیه ملا احمد به میان نیاورده است.
4. از نشانه ها و قرینه ها بر مى آید نراقى در زمانى که دربار و عباس میرزا از وى درخواست رساله جهادیه کرده اند در میزان اختیارات فقیه مجتهد در تردید بوده از این روى با مبانى او هماهنگى نداشته که رساله اى در باب جهاد و واگذارى اختیارات فقیه به شاه و جواز دریافت خراج براى هزینه جنگ بنگارد. در گاه نگارش کتاب صوم مستند الشیعه به سال 1239 بر این تردید باقى بوده است.
نراقى به سال 1228 وقتى پیوستهاى کتاب تجارت را کامل مى کند در گاه سخن از زمینهاى خراجى بر شیعیان روا مى داند که بر آنها دست یازند. در این فتوا فرقى بین سلطان و مردم نمى گذارد و براى سلطان اولویتى قائل نیست.23 بنابراین نیازى به نگارش رساله واجازه دادن به شاه که از خراج براى جنگ هزینه کند نبوده است.
امّا این که سلطان غیرشیعه از خراج بردارد و هزینه کند دیدگاه غیر از این دارد و آن را روا نمى داند.24
ییادآورى: درست است که ملا احمد دریارى حکومت براى جنگ با روس برابر مبناى خود رساله جهادیه را ننگاشته امّا از باب دفاع از مردم ستمدیده و پاسدارى از مرزها که حکومت قاجار داعیه آن را داشته به یارى و پشتیبانى از حکومت برخاسته و به آن فتوا داده و در برانگیزاندن مردم نقش کلیدى داشته است.
در سیف الامه که به سال 1230 نگاشته از شاه قاجار به بزرگى یاد کرده و ازعباس میرزا به عنوان (حامى ثغورالاسلام الغازى فى سبیل الملة البیضاء) نام برده است.25
( 393 )
نقش نراقى در جنگ دوم: شاه قاجار براى برانگیزاندن جنگاوران به جنگ با روس به سلطانیه رفت26 و مدت کوتاهى پس از وى سید مجاهد و همراهان در 4 ذیقعده و در روز هیجدهم ذیقعده ملا احمد نراقى با گروهى از علما به سلطانیه آمدند:
(در روز هیجدهم [ذیقعده] جناب حاجى ملا احمد نراقى کاشانى که از تمامت علماى اثنى عشریه فضیلتش بر زیادت بود به اتفاق حاجى ملا عبدالوهاب قزوینى و جماعتى دیگر از علما و حاجى محمد پسر حاجى ملا احمد که او نیز قدوه مجتهدین بود از راه رسید.)27
و یلوک نماینده دولت انگلیس گزارش کرده: نراقى و همراهانش کفن پوش وارد سلطانیه شدند.28
سعید نفیسى شرکت نراقى را در جنگ مهم ارزیابى مى کند:
(وى در پایان زندگى در 19 ذیقعده 1241 یعنى سه سال و چهار ماه و چهار روز پیش از آن که از این جهان برود براى شرکت در این ماجرا وارد چمن سلطانیه شده است و بسیار شگفت است که مردى با این جلالت قدر و بزرگوارى در زمانى که پیداست پیر و شکسته بوده است به این کار تن در دهد و پیداست که هنگامه ماجرا جویان و دنیاپرستان در آن زمان به اندازه اى بالا گرفته است که چنین مرد بزرگى را هم از خانه و شهر خویش به این میدان مى کشد.)29
از این فراز بر مى آید که هنگامه آفرینى دنیا پرستان نراقى کهنسال را به جبهه نبرد کشانده است. در پاسخ وى باید گفت: درباریان به هرانگیزه اى وارد کارزار شده اند علما و مجتهدان و از جمله نراقى به قصد دفاع از مردم ستمدیده سرزمینهاى اشغالى رهاندن آنان از چنگ ستم پیشگان و واپس گرفتن سرزمینهایى بوده که روس از ایران گرفته است. این مطلب را با دهها دلیل و نشانه مى توان ثابت کرد که بخشى از آنها را در
( 394 )
مقاله (جنگ ایران و روس و نقش علما) یادآور شدیم.
شرکت ملا احمد در نبرد خردمندانه و بر اساس معیارهایى بوده که خود داشته نه این که دیگران او را به این کار برانگیزند و او هم بدون فکر و درنگ در پیرامون این نبرد برانگیخته شود و خود را به سختى و دشوارى فراوان به جبهه برساند.
او در این حرکت شورانگیز چنان ثابت قدم و استوار بوده و بدون هیچ گمان و تردید گام برداشته که حتى عبدالوهاب معتمد الدوله از رجال سیاسى دربار با آن همه پافشارى که در مخالفت با جنگ داشته و در دیدار با او دلیلهاى خود را به شرح بیان کرده نتوانسته در دل او تردید بیفکند و او را از این حرکت باز دارد.
نویسنده ایران شناس فرانسوى ژول بونو در این باره مى نویسد:
(حاج ملا احمد نراقى که مرجع تقلید محسوب مى شد و او را آیت اللّه مى خواندند به اتفاق علماى دیگر فتواى جهاد را صادر کردند.
ییکى دیگر از رجال دربار فتح على شاه که با صدور فرمان جهاد مخالفت کرد میرزا عبدالوهاب خان ملقب به معتمد الدوله بود.
او به حاجى ملا احمد نراقى گفت: چون شما مرجع تقلید هستید و در همه نفوذ کلمه دارید از صدور فتواى جهاد خوددارى کنید تا این که دیگران هم به شما تأسى کنند و از صدور فتواى جهاد منصرف شوند.
ولى حاج ملا احمد نراقى پیشنهاد معتمدالدوله را نپذیرفته و گفت: وقتى کافر بر مسلمان حمله ور مى شود وظیفه هر مسلمان این است که به جنگ برخیزد و آن قدر با کافر بجنگد تا این که مزاحمت او را ازبین ببرد.
میرزا عبدالوهاب خان معتمد الدوله نزد علماى دیگر نیز اقدام کرد و از آقا سید محمد که از بین النهرین آمده بود خواست تا
( 395 )
از صدور فتواى جهاد منصرف گردد. ولى علماى روحانى اصرار او را به چشم سوء ظنّ نگریستند.…)30
اساس فتواى علما و نراقى آیه شریفه زیر بود:
(فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم و اتقوا اللّه واعلموا اَن الله مع المتقین.)31
پس هر کس بر شما فزونى جست و از اندازه درگذشت بر او فزونى جویید همان گونه که بر شما فزونى جسته و از اندازه درگذشته و بپرهیزید و از خداوند بترسید که خدا با پرهیزکاران است.
برانگیزاندن مردم به رویارویى با دشمن: نراقى از هر مجالى بهره مى جست و مردم را به شرکت در دفاع مقدس و نبرد با روسیان فرا مى خواند.
محرم و شهادت سالار شهیدان در رویارویى او و یاران باوفایش با دشمن و حماسه آفرینیهاى آنان در کارزار کربلا بهترین و با شکوه ترین مجال بود که علما و نراقى از آن بهره برند و نیروها و مردمانِ علاقه مند و عاشق و شیداى امام حسین را به دفاع از ستمدیدگان و اسیران در دست روسها برانگیزانند و براى دفاع از عقیده و مرام و سرزمین خود به نبردى شجاعانه وادارند.
علما و نراقى با استفاده از عشق علاقه و شیدایى مردم حماسه اى بزرگ آفریدند و دژى استوار از جان گذشتگان و غیور مردان حسینى در برابر دشمن ساختند.
نراقى با سروده هاى حماسى که در طاقدیس/ 405(کتابفروشى فرهومند) بازتاب یافته افزون بر وصف حماسه آفرینهاى مجاهدان در گنجه و بردع مردم را در آستانه اربعین بر مى انگیزد که شورى دیگر آفرینند.
جهانگیرخان پسر عباس میرزا در کتاب خود: تاریخ نو از تلاش نراقى در برانگیزاندن مردم گزارش مى دهد:
(و چون ماه محرم هزار و دویست و چهل دو داخل شد. براى تعزیه سیدالشهداء علیه السلام
( 396 )
تکایا بسته علماى اعلام و مجتهدین ذوى الاحترام مثل جناب آخوند ملا احمد نراقى و جناب آخوند ملامحمد مامقانى بعد از ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء لشکریان منصور را به جهاد ترغیب فرموده شورى در میان لشکر منصور مى انداختند و دسته دسته و فوج فوج لشکریان اسلام از مجلس وعظ برخاسته به خدمت نایب السلطنه آمده اظهار شوق و تعهد یورش و بى باکى را از کشته شدن و کشتن مى کردند.)32
این انگیزه هاى قوى این شوقها و شورهاى آسمانى این دلهاى لبالب از عشق به خاندان نبوت و حسین بن على(ع) در نبرد ایران با روس شور انگیخت و حماسه اى بزرگ آفرید و در کوتاه مدت سرزمینهاى از دست رفته به دست آمد.33 امّا کسانى که خوى و منش یزیدى داشتند نتوانستند آنچه را که به عشق و ایثار به دست آمده بود پاس بدارند که شایسته آن نبودند.
فرجام غم انگیز
روشن است که با خوى یزیدى و سینه پرکینه و انباشته از هوى و هوس و آز و سیاهى نمى توان سرزمینى را که با عشق و ایثار و یا حسین گشوده شده پاس داشت.
در جبهه ایران دو گروه با دو هدف بودند که با روسها مى جنگیدند: گروهى با عشق به خدا و آزادسازى اسیران در بند از براى رضاى خدا و دفاع از عقیده مرام و سرزمین مقدس خود و گروهى به عشق جاه و مقام و ثروت و گستراندن هر چه بیش تر حکومت تباهى آفرین خود.
عبّاس میرزا و درباریان پیشاپیش گروه دنیامدار و جاه طلب در حرکت بودند و علما از جمله نراقى پیشاپیش مردان عاشق و دین مدار.
دنیامداران و رهبران آنان که فرماندهى سپاه از هر جهت به عهده آنان بود به اندیشه هاى مالیخولیایى گرفتار آمدند و شیطان در دل آنان که خالى از نور حق بود به جولان پرداخت
( 397 )
و در گرماگرم نبرد زمین گیر شدند و در گرداب این پندار فرو رفتند که علما با این شکوه آفرینى زمام امور را در دست خواهند گرفت و آنان را از جاى و مقام و از اریکه قدرت به زیر خواهند آورد. از این روى در آن هنگامه بزرگ که سپاه ایران به سکوى پیروزى بالا مى رفت جلسه هاى سرّى بین دنیا طلبان و فرماندهان سپاه روس برقرار شد و طرف روس که از گزارشها دریافته بود عباس میرزا نگران جایگاه خود پس از پدر است و با توجه به نقش آفرینى علما این نگرانى براى او بیش تر شده و افزون بر برادران علما رقیب جدى و قدرت مند او خواهند بود. پیشنهاد داد: سپاه ایران را دچار شکست کند و واپس نشیند تا سلطنت او پس از پدر از سوى روس تضمین شود. عباس میرزا پذیرفت و آن صحنه ننگین را به بار آورد:
(… دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند. مجاهدین با عقیده و اخلاص به دفاع برخاستند و استوار ایستادند.
روس خواهان آتش بس و صلح شد و پذیرفت که خسارتهاى ایران را نیز بپردازد. بیش تر مجاهدان نپذیرفتند; زیرا به روشنى و آشکارا امید به پیروزى داشتند. روس نماینده خود را پنهانى به نزد ولیعهد فرمانده نیروهاى ایران فرستاد و پیشنهاد کرد: بخشى از سپاه ایران را گرفتار شکست کند تا روس بپذیرد که او پس از پدر سلطان ایران باشد.
وى پذیرفت و مجاهدان با آنچه سلاح و نیرو داشتند در ناحیه اى قرار گرفتند و سپاه ایران رو سوى دیگر.
سپاهیان ایران به دستور فرماندهى منطقه را ترک کردند. چند ساعتى آتش رد و بدل شد تا این که از سپاه ایران کسى نماند یا فرار کردند و یا کشته شدند.)34
حامد الگار مى نویسد:
(عباس میرزا از آن بیم داشت که
( 398 )
موفقیتهاى جنگى او را در اثر حضور آقا سید محمد بدانند; از این روى آهنگ پیشروى خود را کُند کرد.)35
این گزارش را شاهدها و نشانه هاى تاریخى تأیید مى کنند و ماده هفتم قرارداد ترکمان چاى به روشنى بر آن دلالت مى کند زیرا در این قرارداد ولیعهدى و پادشاهى عباس میرزا از طرف روس پذیرفته شده است:
(… از امروز شخص والا مقام والا حضرت شاهى شاهزاده عباس میرزا جانشین و ولیعهد تاج و تخت ایران بشناسد و از آغاز جلوس او را فرمانرواى مشروع کشور شاهى بداند.)36
البته شمارى از تاریخ نگاران با گزارشهایى که داده اند و سیاستمداران با تحلیلهاى خود خواسته اند وانمود کنند: شکست سپاه ایران را از روس آصف الدوله رقم زده است; چون با این که به دستور شاه 18هزار سپاهى و به نقلى 20 هزار سپاهى و 110 عراده توپ (به نقلى 10 عراده) در اختیار او گذاشتند او نه تنها در دفاع کوتاهى ورزید که نخستین کسى بود که از برابر سپاه روس فرار کرد. 37
از این روى قائم مقام در اشعارى به نکوهش وى پرداخته است. 38
شمارى گفته اند: نه عباس میرزا سبب شکست شده و نه آصف الدوله بلکه در گرماگرم جنگ وقتى عباس میرزا دستور داد: فرزندان او را از تیررس توپهاى روسى دور کنند خادمان ایشان بى احتیاطى کردند فرزندان وى را آشکارا از صحنه نبرد به کنار بردند که این حرکت سبب شد سپاهیان ایران بپندارند روس در حال غلبه است از این روى فرار کردند و تمام نقشه ها نقش بر آب شد. 39
امااز آن جا که گزارش گران رسمى مانند سپهر و دیگران گزارش داده اند:
(نایب السلطنه به اتفاق آصف الدوله ناچار دنبال هزیمتیان گرفتند و تا کنار رود ارس براندند.)40
و قضایاى بعد از جمله ماندگارى آصف الدوله بر سریر حکمروایى تبریز
( 399 )
و… نمى توان وى را سبب شکست دانست و باید گفت: فرار او با هماهنگى بوده است. عباس میرزا با آصف الدوله از خط مقدم فرار مى کنند و به کنار رود ارس مى آیند و فتح على شاه هم از عباس میرزا دلجویى مى کند (فهرس التواریخ/ 401).
و شمارى دیگر در دفاع از عباس میرزا نوشته اند: حتى خارج کردن فرزندان عباس میرزا از صحنه کارزار برابر طرح آصف الدوله بوده است.
و افزون بر همه اینها براى بى گناه جلوه دادن عباس میراز در شکست ایران از روس از نامه اى سخن به میان آورده اند که عباس میرزا به فرزندش محمد میرزا (جهاد دفاعى و صلیبى/ 152) نگاشته است:
(اما این بار نیز ندانم کاریهاى دوستان و نابکاریهاى دشمنان و انزواى روحانیت شیعه ـ علت محدثه و مبقیه جهاد با روس ـ در نتیجه شراب پاشیهاى گسترده و حساب شده داخل و خارج خیلى زود پیروزیهاى سریع و چشم گیر و روزافزون اولیه را به شکستى فاحش مبدل کرد.)
پایان زندگى یک قهرمان
نراقى در 18 یا نوزده ذیقعده 1240هـ.ق. با این که پیر و شکسته بود با شور و شوق فراوان و با انگیزه عالى دفاع از ستمدیدگان و کیان دین و مرزها و سرزمینهاى مقدس کشور اسلامى کفن پوش وارد میدان کارزار شد و پس از سختیهاى بسیار به خاطر گفت وگوهاى ذلت بار پشت پرده و درهاى بسته و سهل انگارى در فتح قلعه استراتژیک شوشى و شکست خورده وانمود کردن سپاه پیش از ربیع الثانى 1242. یا پس از آن منطقه جنگى را ترک گفت و به زادگاه خویش کاشان بازگشت و در 23 ربیع الثانى 1245هـ.ق. چشم از گیتى فرو بست.41
در این برهه; یعنى از ربیع الثانى 1242 تا 23 ربیع الثانى 1245 با اندوه و غم روزگار را سپرى کرد. با این که روزگار پراندوهى را مى گذراند امّا
( 400 )
نشاط و شادابى علمى را از دست نداده بود. در جمادى الاولى 1242 کتاب اطعمه و اشربه مستند الشیعه را به پایان مى رساند.42 در همین برهه است که شیخ مرتضى انصارى به کاشان مى آید و از محضر وى بهره مى برد و در تاریخ شوال 1244 از وى اجازه روایى دریافت مى کند.43 شیخ انصارى که همدم و مونس نراقى در واپسین روزهاى زندگى وى بوده درباره غم و اندوه نراقى مى گوید:
(استاد ما ملااحمد نراقى هر وقت از جنگ قفقاز سخن به میان مى آمد گریه مى کرد.)44
نراقى از این مى سوخت و مى گداخت که علما و مردم با آن همه شور و هیجان و براساس وظیفه شرعى و دینى و براى دفاع از ستمدیگان در بند روس فزونى خواه و جنگ طلب و تجاوزگر و کیان دین و مرزهاى ایران اسلامى پا به عرصه کارزار گذاشتند و خود وى با آن سن بالا و پیرى و شکستگى افزون بر تأیید شاه و حکومت قاجار در میدان حاضر شده و در جنگ شرکت جسته امّا بى برنامگیها بى تدبیریها سهل انگاریها و از همه دردناک تر خیانتها و جاه طلبیها و رقابتها کار را به این جا رساند و سپاه ایران چنین ساده تاروپودش از هم گسست و شرمنده و سرافکنده واپس نشست.
نراقى خوب مى دانست که این تجربه تلخ در آینده نیز اثر مى گذارد و آیندگان را نیز از تکاپو و ایستادگى در برابر ستم پیشگان و یورش و هجوم قدرتهاى خارجى باز مى دارد.
او دریافته بود ناامیدى که امروز و پس از شکست رسوایى ایران از روس گریبان مردم را گرفته و در دل و جانشان لانه گزیده بود سخت تباهى آفرین است و مردم را از شورانگیزى حرکت تکاپو به خمودى بى حرکتى و انزوا مى کشاند که شوم ترین و فاجعه آمیز ترین بیمارى است نه به زودى درمان مى پذیرد و ریشه کن مى شود و نه مى شود در جایى گرفتاران به آن را قرنطینه کرد و جلوى سرایت بیمارى را به دیگران گرفت.
( 401 )
درسها و عبرتها
البته آن آغاز و این فرجام عبرتها و درسهایى براى علما و فقیهان پس از نراقى داشت که به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:
1. علما و فقیهان دریافتند که نمى شود به حاکمان ستم اعتماد ورزید و حتى در کارهایى که به خیر و صلاح امت اسلامى است به ناگزیر باید با حاکمان ستم همراه شد باید به گونه اى برنامه ریزى شود که به همان سان که دو پشتوانه معنوى و برانگیختن و بسیج مردم نقش آفرینى مى کنند در تصمیم گیریها برنامه ریزیها بهره بردارى از نیرو و توان مردمى در جزء جزء کارها و سیر حرکت نقش آفرین باشند. نه این که نیرو بیافرینند زمینه را آماده سازند بازدارنده ها و مانعها را یکى پس از دیگرى از سر راه حرکت بردارند و در برابر هر ستیزه جو و راه بندانى بایستند و دشمن قدرت مند را در هر عرصه و میدان زمین گیر کنند و ریشه اش را بسوزانند. سپس کارها را به دست دیگران بسپارند و خود تماشاگر باشند. در برابر ندانم کاریها سهل انگاریها خیانتها ستمها بى دادگریها و… آنان نتوانند کارى بکنند.
از این روى شیخ انصارى شاگرد برجسته ملااحمد نراقى وقتى محمد شاه در گاه محاصره هرات از وى درخواست فتوا مى کند فتوا نمى دهد و در علت آن مى گوید:
(من به این پادشاهان اعتماد ندارم. علما در جنگ قفقاز اعتماد کردند; امّا به آنها خیانت شد.)45
2. دریافتند فقیه جامع الشرایط برخوردار از پشتیبانى مردم آن گاه مى تواند هدفها برنامه ها و آرمانهاى خود را که همان آموزه ها احکام و برنامه هاى اسلام است پیاده کند و به پیش ببرد که در رأس هِرَمِ قدرت قرار بگیرد و تمامى ضلعها زاویه ها و پهلوهاى آن در کف با قدرت شایستگان باشد و شایستگان در جاى جاى جامعه حکمفرما و زمام امور را در دست داشته باشند.
( 402 )
ولایت فقیه به سوى عدل داد برابرى برادرى همدلى همراهى ریشه کن کردن ستم آقایى و سرورى انسان و تعالى بخشى به او در حرکت است و نظام شاهنشاهى به سوى بى داد نابرابرى دوگانگى ستم پرورى و پست کردن و پست شمردن انسانها و ارزش ندادن به جایگاه انسانى انسان.
از این روى این دو حتى در یک اقلیم نمى گنجند چه برسد که یک هدف و آرمان را دنبال کنند و براى سلامت رفاه و تعالى یک جامعه به تلاش برخیزند که این کار غیر ممکن است.
3. دریافتند که صاحبان قدرت جاه و مال تا وقتى با علما همراه همگام و هم پیمان هستند که تلاش حرکت. موضع گیرى و سخن آنان هیچ گونه ناسازگارى با جایگاه صاحبان قدرت نداشته باشد و افزون براین سخن براى حفظ جایگاه و پایگاه خود به آنان نیازمند باشند. همین که احساس کنند که تلاش حرکت و سخن و موضع گیرى عالمان دین و فقیهان با جایگاه و منافع آنان در ناسازگارى است و یا به آنان نیازى ندارند که جایگاه و پایگاه خود را استوار ساخته اند به گوناگون حیله ها ترفندها دسیسه ها آنان را کنار مى زنند و به سوى هدفهاى مادى خویش بدون توجه به هشدارها اندرزها و پیامهاى آنان به پیش مى روند.
4. درس دیگرى که باید از این رویداد مهم علما فقیهان و بویژه کسانى که مرجع ملجأ و پناه گاه مردم هستند و در رویدادهاى کوچک و بزرگ نقش مى آفرینند بگیرند و بیاموزند افزون بر این که خود از مسائل سیاسى آگاهى دارند هشیارند. خیلى زود به هدفها نیتها و برنامه هاى جریانها و قدرتهاى سیاسى پى مى برند و جریان شناس و چهره شناسند از پیرامونیان و مشاوران آگاه زیرک تیزنگر جریان شناس و داناى به مسائل سیاسى و پیچیدگیهاى آنان و با همه این ویژگیها تقواپیشه شجاع و تسلیم ناپذیر در برابر تهدیدها و تطمیعها برخوردار باشند تا صاحبان قدرت و مال پیرامون آنان گرد نیایند و
( 403 )
اخبار و تحلیلهایى که سازگار با منافع و جایگاه خودشان است به وى القاء کنند و به آن سمت وسویى که مى خواهند آنان را بکشند.
5. درس دیگرى که باید بیاموزند رویدادهاى بزرگ زندگى خویش را یا خود بنگارند و یا انسانهاى تقواپیشه و امانتدارى را به این کار بزرگ برگمارند که زیرنظر و اشراف خود رویدادهاى زندگى شان را بنگارند تا تحریف گران قلم بمزدها وابستگان به قدرتها و بیگانگان به دلخواه رویدادهاى زندگى آنان را ننگارند و آنها را واژگونه جلوه دهند و در آینده و چه بسا در حال خداى ناخواسته از آنان چهره هاى زشت و نفرت انگیز بریده از مردم و وابسته به قدرتها و… بسازند و تمامى تلاش و تکاپو و تعالى خواهى آنان را در راه خدا و مردم پست و بى مقدار و یا در راستاى هدفهاى دنیوى و مادى جلوه دهند و از مدار الگو شدن براى نسلهاى بعدى به کنارشان زنند که چنین مباد.