تعامل گرایى تمدّن اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده



 

( 212 )

 

تمدّن اسلامى به مدت یک هزار سال همه تکاپوها و تلاشهاى علمى و هنرى ایرانیان مصریان عربان هندوان مغولان و دیگر قومها و ملیّتها را در پرتو خود داشت.

همه این قومها زیر پرچم و بیرق اسلام به صورت یک نواخت و هم آوا و هم جهت به تلاشها و تکاپوهاى علمى و فرهنگى پرداختند. این امر چنانکه عامرى نیشابورى اندیشه ور اسلامى سده چهارم هجرى در تفسیر آیه:(فبشّر عباد الّذین یستمعون القول و یتّبعون احسنه)1 یادآور شده است از روح اسلام سرچشمه مى گرفت.

او مى نویسد:

(خردمندان اسلامى دفترهاى دانشمندان روم و ایران و هند و یونان را ترجمه کردند و در آنها

 

 

( 213 )

ژرف نگریستند و آنچه از آنها دشوار بود گشودند و آنها را روشن ساختند و میان مردم پراکندند و آیینى را که در قرآن آمده است به کار بستند.)2

گرایش و علاقه به شناخت تمدّنها و کشف و فهم فرهنگها و داد و ستد با همه دستاوردهاى پربهاى قومها و ملّتها ریشه در عناصر فرهنگى دارد که در قرآن و اسلام نهفته است. هر چند پاره اى از این عناصر تنها ویژه فرهنگ اسلامى نیستند و در ادیان و مجموعه هاى دیگر فرهنگى نیز مى توان آنها را یافت.

ما در این جا به شمارى از این عناصر که دست مایه تعامل گرایى در اسلام شده اند و کم تر مى توان در آنها تردید کرد و با این حال چندان مورد دقت قرار نگرفته اند اشاره مى کنیم.

 

1. وحدت گرایى

تمدّن اسلامى به گونه مستقیم از وحى آسمانى جوانه زد و با تغذیه پایدار و همیشگى از آن قرنها در راستاى فرهنگ سازى معنویت رو به بالندگى نهاد و از میراث تمدّنهاى بیگانه پیش از خود تا آن جا برداشت کرد که با اصول و بنیادهاى آن هماهنگى داشته باشد یکى از این بنیادها پذیرش جهان نگرى توحیدى است که انسان را با همه پدیده هاى مادى و غیر مادى پیوند مى زند.

سازگارى یک فرد مسلمان با انسانها فرهنگها و تمدّنهاى دیگر و گردن نهادن به حقوق فطرى و حقوق طبیعى همه انسانها و نیز همسویى او با طبیعت و حفظ محیط زیست و پاسدارى از سیستم حاکم بر آن همه ریشه در این نگرش دارد. چنانکه تمدّن اسلامى ضمن بها دادن به دستاوردهاى دیگر تمدّنها به مداراى فرهنگى با آنها روى آورده و در راستاى حفظ یگانگى و یکپارچگى خود کوشیده است ناسازگاریهایى را که در جریان زمان از درون و بیرون بر آن بار شده است به توحید برساند. هرچند گاهى این حرکت قرنها به درازا کشیده شده است. به عنوان نمونه ما وقتى که سیر دادوستد عقلانى اسلام و غرب را مطالعه مى کنیم مى بینیم هرچند

 

 

( 214 )

بسیارى از داده هاى حکمى غرب یا شرق با مبانى اسلامى نمى ساخته است ولى به طور شگفت انگیزى همه ناسازگاریهاى پنهان در آغاز تفکر اسلامى که از یونان گرفته شده بود ناسازگاریهایى که در تفکر غربى سبب نابودى دنیاى یکپارچه قرون وسطى شد در جهان اسلام سرنوشتى واژگونه یافت و در سنتز بزرگ ملا صدرا و چهارصد سال پس از وى در اندیشه هاى امام خمینى در آمیخته شد. دین فلسفه اشراق کلام و عرفان در یک تفکر گرد آمد و این امر از جنبه میانجى گرى تفکر اسلامى حکایت دارد.

میل به وحدت و پرهیز از قطعه قطعه شدن بهتر از هرجا در جهان شناسى اسلام نمود یافته است.

جهان شناسى توحیدى نظر به وحدت سرزمنیها و انسانها را براى تمدّن اسلامى به ارمغان آورد. ما با اندک درنگى در مى یابیم که تمدّنهاى پیشین هر کدام راههایى براى تقسیم بشریت به اجزاى کوچک تر پدید آورده اند:

یونانیها دنیا را به یونانیان و بربرها تقسیم مى کردند;

ییهودیها مى گفتند: انسان یا یهودى است یا غیر یهودى.

و براى اروپاییان دنیاى قرون وسطى در درجه اول در بر گیرنده مسیحیت و بى دینى بود و در درجه بعد خود مسیحیت هم در برگیرنده چند کشور سلطنتى بود.

امّا دین اسلام از دنیا و مردمانش ساختار جداى از دیگر ساختارها ارائه داد. اسلام همه آدمیان را پدید آمده از یک ریشه مى داند و بر این باور است که همه آنها از حقوق انسانى برخوردارند. و غیر مسلمانان مى توانند با پرداخت جزیه بدون هیچ نگرانى در قلمرو اسلامى زندگى کنند. تأثیر اندیشه هاى جهانگرانه قرآن سبب شده است که فهم مسلمانان پیشین حتى از منطقه هاى جغرافیایى نیز با فهم پیروان ادیان دیگر ناسان باشد. نامهایى که اروپاییان روى قاره ها گذاشته بودند براى مسلمانان شناخته شده نبود.نویسندگان مسلمان

 

 

( 215 )

در جُستارهاى مربوط به جغرافیا دنیا را به اقالیم تقسیم مى کردند.این طبقه بندى تنها جغرافیایى بود و بار سیاسى یا فرهنگى نداشت. در دنیاى اسلام تقسیم سرزمینها بسیار کم اهمیت بود و شمار در خورى از اسامى کشورهاى امروزى جهان اسلام نامهاى جدید هستند و پیشینه تاریخى ندارند. پاره اى از آنها مانند سوریه فلسطین و یا لیبى از اسامى عهد عتیق گرفته شده اند. نام پاره اى از آنها مانند: عراق نام ایالتهایى هستند که در قرون وسطى وجود داشته است. نام پاره اى دیگر مانند پاکستان در سده اخیر پدید آمده است. نام عربستان و ترکیه از غرب وارد شده است.

با این حال نام قومها و ملّتها مانند: عربان ایرانیان یا ترکان در متون اسلامى جاى برجسته اى دارند و عضویت در یکى از این گروهها که با زبان فرهنگ و گاه تبار تعریف مى شدند بخش مهمى از خودآگاهى یک فردمسلمان را به وجود مى آوردند. چون این پدیده مورد تأیید قرآن قرار گرفته است که بسیارى شعبه ها و قبیله ها تنها براى شناخت انسانها از یکدیگر و بهره گیرى از تجربه هایى است که هر قومى در طول تاریخ خود به دست مى آورد نه براى تفاخر بر یکدیگر. این رویکرد همه ملّتها را از قدرت اسلام آسوده خاطر مى کرد و آنها را براى حضور در هفته بازار عشق و معرفت آماده مى ساخته است.

 

2. تأویل گرایى

تأویل نوعى نگاه نشانه اى انسان به عالم است و کشش آن در انسان طبیعت و تاریخ نامحدود است. هر چه بیش تر به گذشته تاریخ بشر باز گردیم جهان خیال انگیزتر و غیر تجربى تر است. پیشرفت وحس گرایى علم سبب شده است که بسیارى از ناشناخته هاى انسان که در این چارچوب محدود نمى گنجد به بوته فراموشى سپرده شده و شگفتى انسان که مقدمه جست وجوست در بسیارى از عرصه هاى جهان غیب و شهادت برانگیخته نشود. باید انسان به درون خود سفر کند و به تأویل رموز

 

 

( 216 )

وجود درونى پدیده ها و آفریده هاى بیرونى بپردازد.

تأویل از همان آغاز در اسلام به کار بسته شد و بشارتهایى از آن در قرآن وجود دارد. با این حال رویکرد به تأویل بیش تر توسط شیعه به طور اعم اسماعیلیه به طور اخص و نیز عرفا و اهل تصوّف گسترش یافت و همین رویکرد در نسلهاى پیاپى اسلام را زنده نگهداشت.

اگر سخن قرآن صاف و روشن و تک ساحتى بود و از رمز و راز برخوردار نبود و خودش را سفره مى کرد اهمیت خود را از دست مى داد.

تأویل پذیرى قرآن موجب شده است تا اسلام ضمن این که یک آیین سطحى نباشد و انسان اسلام با اعتماد به نفس بتواند با همه پدیده ها انسانها و آیینها پیوند برقرار کند با بهره گیرى از بُعْدِ پنهان دین افسانه ها و اساطیر قدیمى را در فرهنگ هاى گوناگون قابل تفسیر سازد و با اقلیتهاى دینى رابطه برقرار کند و با سطحى نگرى به سراغ متنهاى کهن دینى و رویدادهاى حیرت آور یا سهمناک تاریخ نرود.

بخش گسترده اى از آیات قرآن از پیوند رمزآلود انسان با جهان پیرامون و تاریخ قومها و ملّتهاى از یاد رفته سخن مى گوید. و مسلمانان پیشین به این رویکرد قرآن توجه تام داشتند و با بهره گیرى از زبان رمز توانستند با روح دین تاریخ و طبیعت در پیوندى پایدار قرار گیرند. ولى مسلمانان امروزه به خاطر اثرپذیرى از فرهنگ مادى حاکم بر جهان از رسیدن به حقیقت پنهان عالم و آدم و پاسخ به سروش غیبى بازمانده اند و همین امر فرصت طلایى پیوند با تمدّنهاى معاصر و زایش حاصل از آن را از مسلمانان مى گیرد و جهان آنها را نازا وا مى نهد.

 

3. تساهل و تسامح فرهنگى

اسلام از همان آغاز با سنتهاى اجتماعى باورها ارزشها و عقاید مردم برخورد نظارتى و اصلاحى مى کرد و از اشتباه انگارى مطلق و بى قید و شرط و دگم باورهاى دیگران پرهیخت و به هیچ روى مسلمانان را وادار به تغییر

 

 

( 217 )

آیین پیروان ادیان آسمانى دیگر نکرد و عرفهاى پذیرفته شده و اصیل ملّتها و امتها را کنار ننهاد و از ملّتهاى زیر پوشش خود نخواست تنها پیرو یک عرف باشند یا با دستاوردهاى دینى علمى و هنرى ملّتهاى دیگر آشنا نشوند و این همه ریشه در آسان گیر بودن اسلام و بینش اسلامى دارد.

این آسان گیرى سبب شده بود مسلمانان به مسیحیان یهودیان و زردتشتیان اجازه دهند تا بر اساس معیارها و ترازهاى دین خود عمل کنند و در قلمرو پهناور اسلام حضور یابند حضور آنان باب داد و ستد فکرى آنان را با جهان اسلام فراهم مى ساخت و دانشمندان مسیحى یهودى و زردشتى به همین دلیل در زندگى فرهنگى جهان اسلام سهمى به سزا و خدمتهاى شایان داشته اند. از باب نمونه یکى از راه هایى که فرهنگ یونانى به میان مسلمانان عرب سریان یافت مبلغان نسطورى بودند. هیأت تبلیغى نسطورى که به وسیله نسطور یوس راهب انتاکیه زمینه چینى شده بود 3 عامل سریان بخشى از دستاوردهاى یونانیان به جهان اسلام بود. شهر نجران نیز که به عنوان یک مرکز دینى مسیحیت در جزیرةالعرب قرار داشت و چندان از مکه دور نبود از کانونهاى سریان معارف یونانیان به مسلمانان گردید.

مونوفیزیتها که از فرقه هاى مسیحى بودند در نجران مستقر گشتند و با مسلمانان در تماس قرار گرفتند 4 حتى تصوّف منسوب به دیونوسیوس و هیروسئوس Hierotheus در تأسیس فلسفه اسلامى سهیم بودند.

مسلمانان با تساهل در برخورد و رفتار با پیروان ادیان و مذاهب دیگر و با صرف بخشش اموال فراوان به آنان در جذب و تقویت انگیزه همکارى ایشان زمینه هاى لازم تفاهم فکرى و فرهنگى میان اندیشه وران همه ملل و مذاهب را فراهم آوردند. از یک سو چهره هایى مثل ابن میمون فیلسوف یهودى که در تفکر یهودى و غربى بسیار اثر گذار بود در سرزمین اسلامى حضور یافت و از سوى دیگر دانشمندان بزرگ جهان اسلام نزد دانایان صابئى حرّانى

 

 

( 218 )

یهودى مسیحى و زردشتى علم آموختند. حتى هشام بن حکم که از اصحاب امام صادق(ع) است نزد ابى شاکر زندیق علم آموخت. مستند او اجازه امام صادق(ع) بود و نیز این سخن پیامبر که فرمود:

(حکمت گمشده مؤمن است هر کجا آن را یافت مى گیرد.)5

 

4. علم گرایى و دانش اندوزى

انگیختن به فراگیرى دانش و احیاى حس کنجکاوى از آموزه هاى اساسى اسلام است. قرآن کریم و سنت نبوى بیش ترین تأکید را درباره بایستگى فراگیرى دانش جست و جوى حقیقت و ارزش دانش اندوزى دارند.

قرآن دانایان را هرگز برابر نادانان قرار نمى دهد و کسب دانش را از نیازهاى ضرورى حیات بشر عنوان مى کند و درجه دانایان را برتراز درجه مؤمنان مى داند.6 و به آنان سفارش مى کند تا در مقام تفقّه در دین برآیند.7

پیامبر اسلام (ص) مى فرماید:

(دانش را بجویید اگر چه در چین باشد چون جست وجوى دانش بر هر فرد مسلمان واجب است.)8

این تأکیدها سبب شد تا مسلمانان در راه دستیابى به دانش از دیار خود به کشورها و سرزمینهاى بسیار دور دست رخت بکشند.این حرکتهاى فرهنگ ساز گاهى از خود دانش اندوزى پربارتر بوده است. این مهاجرتهاى علمى عامل آشنایى مسلمانان با فرهنگهاى گوناگون

 

 

( 219 )

شده و کم کم آنان را در جریان دستاوردهاى فرهنگى مردمان دیگر قرار داد و مطلق گراییها را به نسبى گرایى و باور به نسبیت در ذهن دگر کرد.با نسبى گرایى و کنار زدن تعصبهاى کور و نابخردانه از ساحت تفکر و کانون و فضاهاى علمى و فرهنگى باب رفت و آمد و گفت و گوهاى علمى ـ فرهنگى مسلمانان با همه ملل و نحل فراهم شد تا آن جا که کم تر دانشى ماند که مسلمانان در راه درک وفهم آن تلاش نورزند و کم تر سرزمینى ماند که دانشوران اسلامى براى دریافت علوم به آن جا سفر نکنند.

جایگاه علم و عالم در پیشگاه قرآن احترام ژرف عالمان را در تمدّن اسلامى به دنبال داشت شخصیت عالمان و غیر درخور تجزیه بودن علم و ایمان و پندار و کردار جایگاه ویژه اى را براى عالمان در جهان اسلام پدید آورد.

قرنهاى طلایى تمدّن اسلامى ظهور علماى طراز اول را همراه داشت. به عقیده آنان:

(علم جز براى کسى که خود را به کلى وقف آن کند و با احترام به آن بگرود بال نمى گشاید. چنین کسى که از استعداد فطرى باریک بینى و اندیشه سالم برخوردار است اگر مدد خدایى با وى همراه و مسیرش درست باشد آستینها را براى کار علمى بالا مى زند و شب خیز و چنان سخت کوش خواهد بود که خستگى او را از پاى در مى آورد. محققى چنین کوشا به تدریج بر موضوع مورد مطالعه خویش مسلط مى شود و از هر سوآن را مورد تحقیق قرار مى دهد. هنگام مطالعه علمى شاخه به شاخه نمى پرد و همچون شتر کورى که در آب و گل افتاده باشد در تاریکى دست و پا نمى زند. عالم باید این صفات را با پرهیز از بدى نسبت به دیگر علما و عدم منازعه با آنان توأم کند. از مجامع عمومى بگریزد. از اشتباه و لجاج دورى کند. مطالعات خود را از مسیر تاریکیهایى که

 

 

( 220 )

حقیقت را احاطه کرده اند منحرف کند. مسیرى مطبوع را برگزیند که رودرروى مقصود باشد. با تشخیص مشکوک از مسلم و جدا کردن ظواهر فریبنده از شناخت قطعى و توجه به سویى که برهان بدان منتهى مى شود مطالعات نظرى خود را با موضوع مورد نظر وفق دهد.)9

جست و جو عینیت گرایى وجدان انتقادى اخلاق علمى از جمله امانت علمى و بى توجهى به کانونهاى قدرت و حسّ برادرى با دانشجویان همه از دستاوردهاى اسلامى است که میان دانشوران ملّتهاى مسلمان قرنها دوام آورد. دانشوران مى توانستند از حکومتها به سبب ضعف و ناهماهنگى آنها با علم و دین خرده بگیرند. این خرده گیرى همواره جنبه عمومى داشت و اندیشه ترقى اجتماعى از راه ابراز دیدگاه هاى فردى ناشناخته بود. آنان جدایى نظر و عمل فیزیک و متافیزیک و دانش و ارزش را روا نمى دانستند و هدف نهایى دانش را معرفت خدا و نزدیکى به او یافته بودند و علم حقیقى را خودشناسى و خداشناسى تلقى مى کردند.

برانگیزاندن به دانش اندوزى در اسلام و کنار زده شدن حدو مرزهاى نژادى و دینى و زبانى در عرصه فراگیرى دانش سبب شد که هر کس از هر جا بتواند به کانونهاى علمى بپیوندد و دانش فرا گیرد. مرزهاى علمى فراخ شد و درهاى مدرسه ها بر روى فقیر و غنى باز شد و مدرسه جاى بحث و گفت و گو و دفاع از هر نوع اندیشه و تفکر گردید. در محیط علمى مسیحى یهودى زردشتى صابئى و مانوى مورد احترام بودند و چون همه متعلق به حوزه علمى اسلامى شمرده مى شدند در شمار علماى اسلام به شمار مى آمدند. چنانکه عبدالکریم شهرستانى در کتاب ملل و نحل خود حنین بن اسحاق مسیحى را که سهم شایانى در ترجمه آثار یونانى و سریانى داشت در شمار علماى اسلام آورده است.10شمارى از تراجم نویسان نیز ابن میمون یهودى را از دانشمندان

 

 

( 221 )

اسلام برشمرده اند.11 و همین جوّ علمى سبب گردید تا دانشمندان برخلاف داشتن عقاید و باور داشتهاى گوناگون محترمانه کنار یکدیگر بزیند تا آن جا که سید رضى و سید مرتضى علم الهدى دو عالم بزرگ شیعه با ابوالعلاء معرّى که متهم به زندقه و کفر بود در یک مجلس نشستند و اگر ابوالعلاء از روى فروتنى پایین مجلس نشسته بود او را در بالاى مجلس جاى مى دادند.12

و سید رضى ابواسحق صابى را مرثیه گفت13 و محمدزکریاى رازى که به دهرى گرى متهم بود14 مى توانست آزادانه اندیشه ها و آراى فلسفى خود را در مجلس قاضى شهر رى در برابر ابوحاتم رازى مطرح و از آن دفاع کند.15

و یا مجالى پیدا مى شود که ابوریحان بیرونى درباره آیین بودایى و هندو کتاب مى نویسد و در کند و کاو در متون مانوى عمرى را صرف مى کند.16

در چنین حال و روزى بود که دانش در جهان اسلام شکوفان گردید و بالید و از حوزه ویژگان خارج و همگانى شد.

ابن حوقل در سفرنامه خود مى نویسد:

(عوام خوزستان مثل خواص سایر بلاد درباره کلام و علوم دیگر گفت و گو مى کنند.من خود حمّالى را دیدم که بارى سنگین بر پشت داشت و با حمّال دیگر که با او همراه بود درباره تأویل و حقایق کلام بحث و نزاع مى کرد.)17

حتى مقوله هاى عقلى و فلسفى در میان اعضاى خانواده ها مطرح مى شده است.درباره ابن سینا گفته اند: در آغاز جوانى به گفت و گوهاى پدر و برادرش در مسایل نفس و عقل گوش مى داده و توجه به فلسفه هندسه و حساب از همان جا براى او پدیدار گشته است.

رویکرد اسلام به دانشها سبب شد تا ترجمه فراوانى از نگاشته هاى جالینوس بقراط بطلمیوس اوقلیدس ارسطو و… در دسترس اندیشه وران مسلمان قرار گیرد.

حجاج بن یوسف بن مطر از جمله کسانى بود که اسطقسات یا عناصر را

 

 

( 222 )

که اعراب آن را المجسطى نامیدند براى مأمون ترجمه کرد و نگاشت.

این کتاب اثر بطلمیوس و از گرانبها ترین آثار یونانى در هیئت به شمار مى رود. این ترجمه را سپسها حنین بن اسحاق و پس از او ثابت بن قرّه و سپس محمد بن جابر بن سنان البتانى (م:316 هـ.ق) پیراستند.

ابن بطریق نیز کتاب اربع مقالات بطلمیوس را در نجوم از زبان یونانى به عربى برگرداند.

ترجمه هایى که به وسیله حنین و شاگردانش صورت گرفت نشانه پیشرفتى بزرگ در تاریخ است.او براى به دست آوردن نسخه هاى بهترى از آثار طبّى یونان بسیار به رنج افتاد آنها را مقابله و با ترجمه هاى موجود سریانى و عربى برابر کرد و ترجمه هاى جدیدى را فراهم ساخت.

از مترجمان دیگر هم روزگار حنین بن اسحاق ابوزکریا یحیى بن بطریق است. از ترجمه هاى مشهور او که اکنون در دسترس است سرّالاسرار منسوب به ارسطو در سیاست و تدبیر مملکت است. جیش بن حسن خواهرزاده حنین بن اسحاق عیسى بن یحیى و موسى بن خالد نیز از هم روزگاران و وابستگان مدرسه حنین بودند.

برخوردارى از روحیه تساهل و تسامح و حسّ کنجکاوى و میل به دانش اندوزى سبب شد تا فتح سوریه همانند کشورگشاییهاى دیگر اسلامى آمیزش فرهنگ اسلامى را با داشته هاى فرهنگى بیزانس و روم شرقى در پى داشته باشد.

منصور براى کامل کردن دانش خود و توسعه دانش نجوم نامه اى به قیصر روم نوشت و از وى خواست که براى ترجمه پاره اى از کتابهاى علمى را براى او بفرستد و حکمران روم کتاب اقلیدس و پاره اى از کتابهاى علمى دیگر را براى منصور فرستاد.18

در عصر او به جابربن حیان ده کتاب بر اساس راى بلیناس حکیم از مردم طوانه از شهرهاى روم تدوین کرد.19

در زمان هارون الرشید(170 ـ 193 هـ.ق) وقتى آنقره وعموریه و دیگر شهرهاى روم فتح شد کتابهاى زیادى از

 

 

( 223 )

این شهرها به دست آمد و هارون آنها را به بغداد انتقال داد و یوحنابن ماسویه که مسیحى مذهب و سریانى زبان و از پزشکان مشهور جندى شاپور بود به کار ترجمه این کتابها پرداخت. کار ترجمه از متنهاى لاتین کم کم آغاز شد ولى در سطح ترجمه از زبان یونانى رونق نیافت و غرب لاتین زبان براى مسلمانان دور و ناآشنا ماند.

با این حال تلاشهاى حسن و احمد پسران موسى بن شاکر مفید افتاد. آنان به هزینه خود حنین بن اسحاق را همراه با چند تن دیگر به روم فرستادند. 20 و کتابهاى بسیارى را در زمینه فلسفه هندسه موسیقى حساب و طبیعت و دانشهاى گوناگون دیگر به بغداد آوردند.

ییوحنا دمشقى که سپسها از رهبانان دیر قدیّس سابا در قدس شد در دوران خلافت امویان در شام منصبى داشت.21

پیوستگى فرهنگى دولت اموى با بیزانس در حدّى بود که جاحظ پاره اى از عادتها و آداب اجتماعى آنان را در کتاب الحیوان 22 بازتابانده است.

از جمله کتابهایى که از رومى به عربى برگردانده شد کتابى در کشاورزى بود که کاسیانوس باسوس آن را در حدود سال 550 م. نوشته بود.23

از نشانه هاى داد و ستد فکرى فرهنگى جهان اسلام با بیزانس و روم علاقه شمارى از خلیفگان به آوردن شمارى از دانشمندان قسطنطنیه به بغداد بود که یوحنا نحوى از آن جمله است. حتى یک مورد از عملیات نظامى مأمون در خاک بیزانس براى این بود که امپراتور روم از آوردن لیون ریاضیدان بیزانسى به بغداد جلوگیرى کرد.24 یک هیأت فرهنگى هم به سرکردگى محمدبن موسى منجم از سوى الواثق به بیزانس رفت تا درباره اصحاب رقیم اطلاع یابد.25

رفت و آمد با بیزانس و پیوند با آن امپراطورى در چند قرن پیاپى بر معمارى اسلامى نیز اثر گذاشت داد و ستد فرهنگى و تمدّن اسلام و روم از راه اسیران سفرایى که مبادله مى شدند سفرهاى افراد دانش دوست اعزام هیأتهاى فرهنگى درگیریهاى

 

 

( 224 )

نظامى و مشاوران سیاسى نیز صورت مى گرفت. آنچه روح این پیوستگیها را پوشش مى داد تساهل و تسامح اسلامى در گرفتن دستاوردهاى فرهنگى قومها و ملّتهاى دیگر بود.

علاقه مندى و دانش دوستى مسلمانان برابر آموزه هاى اسلامى سبب شد از زمان عباسیان آمد و شد فرهنگى مسلمانان با ساکنان شبه قاره هند نیز آغاز شود. این آمد و شدها و آشناییها سبب شد که در زمان منصور دوانیقى پاره اى از آثار علمى و ادبى از هندو به عربى برگردانده شود. از جمله به منابع ستاره شناسى و عرفان هند توجه تام صورت گرفت. بر اهمسپطپسدّهانت ستاره شناس هند در بغداد در زمان منصور عباسى حضور یافت.وى کتابى که برابر دیدگاه هاى نجومى هندوها و دانش آنان به خامه منجم مشهور هندى برهَمگُپت براى شاه و یا گهْرمُکه نوشته شده بود به منصور نشان داد تا به زبان عربى ترجمه شود. محمد بن ابراهیم فرازى این اثر را به عربى ترجمه کرد و نام آ را سند هند گذاشت 26 و از آن زیجى ساخت که از زیجهاى مشهور مسلمانان به شمار مى رود.27

بعدها در همه حوزه هاى حکمى ادبى عرفانى و علمى آثارى از هندو به عربى برگردانده شد. افزون بر این که بسیارى از دانش اندوزان واهل عرفان و

 

 

( 225 )

تصوف از بخشهاى گوناگون جهان اسلام به هند مهاجرت کردند. منصور حلاج سفرى از راه دریا به هند رفت و پس از او بابا ریحان از بغداد به همراه گروهى از درویشان به بروح سفر کرد و پس از حمله سلطان محمود غزنوى و چیرگى او برهند مسلمانان بسیارى که اهل دانش و دین بودند به این سرزمین روى آوردند. على بن عثمان هجویرى شیخ اسماعیل بخارى فرید الدین عطار نیشابورى خواجه معین الدین چستى شیخ جلال الدین تبریزى از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردى عبدالکریم جیلى سید محمد گیسو دراز و صدها چهره نامور دیگر از آن جمله اند.

 

5. انسان دوستى

اسلام آیینى انسان گرا و بشر دوست است و بر شخصیت شرافت آزادى و شکوفایى انسان تأکید مى ورزد و از به سخره گرفتن او پرهیز مى دهد و با پست و کوچک شمردن او به مخالفت بر مى خیزد. حقوق فطرى آدمى را در همه قلمروهاى آن مورد تأیید قرار مى دهد.

اسلام به کرامت انسان باور دارد و اراده و عقل را پایه این کرامت مى داند و در راستاى روشن گرى زوایاى کرامت انسان قرآن به ابراهیم اسماعیل یوسف موسى عیسى هود صالح و شعیب اشاره مى کند و آنان را به عنوان انسانهاى با کرامت و مؤمن به همگان مى شناساند.این گزینش نمونه ها از تمدّنهاى گوناگون خود ریشه در رویکرد انسانى اسلام به همه تمدّنهاى انسانى دارد.

پیش فرض ذات مشترک براى همه انسانها و اهتمام به بالندگى این ذات موجب شده است تا انسان در تمدّن اسلامى همیشه و همه گاه حس بالندگى را در خود احساس کند و نوعى رضامندى از جبین او هویدا باشد.

فرودستى و فقر انسانِ اسلام را از پا نمى اندازد چنانکه رویدادهاى تکان دهنده زندگى انگیزه هاى افسردگى روحى او را رقم نمى زند; زیرا انسان اسلام حیات مادى را گذرگاهى

 

 

( 226 )

مى داند که باید از آن گذشت او با توجه به این بینش ژرف است که همه بساط سعادت خود را بر این گذرگاه نمى چیند و این واقع بینى انسان مسلمان را مقاوم صبور و بردبار مى کند. انسان اسلام موجودى به خود رها شده و بدون مسؤولیت نیست اسلام براى تکامل مادى و معنوى او در چارچوب بسیار هماهنگ و توسعه یابنده برنامه داده است که بخشى از این هم سنگى و هماهنگى از درنگ و دادو ستد در فرهنگها و با تمدّنهاى دیگر و مهرورزى نسبت به همه انسانها و بنى نوع بشر شدنى است. همین آموزه درخورى پیوند جهان اسلام و داد و ستد علمى هنرى فرهنگى و سیاسى آن را با خواست فرهنگها و دستاوردهاى همه انسانها ممکن ساخته است.

 

6. هجرت گرایى

هجرت روح تمدّن است و هر تمدّنى ریشه در هجرت انسانها دارد. تمدّن اسلامى نیز خود از هجرت نبوى و هجرت انسانهاى مؤمن و هجرتهاى متعهدانه سرچشمه گرفته است و آغاز تاریخ آن را همین پدیده به وجود آورده است.

هجرت اسلامى از هجرت روانى آغاز مى شود و به هجرت مکانى مى انجامد. چنین هجرتى گستردگى جهان بینى و دگرگونى سنتها اندیشه ها دیدها و نسبت فرهنگها را به دنبال دارد و یک انسان مهاجر به یک انسان تمدّن ساز و فرهنگ ساز دگر مى شود.

تمدّن اسلامى چون خود دستاورد هجرت بود و هجرت را آغاز حرکت خود در طول و عرض زمان و مکان قرار داده بود در ژرفاى خود به دستاوردهاى تمدّنهاى دیگر اهمیت مى داد و نداهاى انسان هاى تمدّن ساز را مى فهمید و همین امر سبب گرد آمدن هزاران چهره پرفروغ از نژادها ملیّتها فرهنگها و آیینهاى مختلف در کانونهاى تمدّن اسلامى در طول دوران پردرخشش آن شد.

 

7. هدف گرایى

هجرت گرایى تمدّن اسلامى از

 

 

( 227 )

هدف گرایى اسلام حکایت دارد. هدف اصلى تمدّن اسلامى پدیدارى الگوهاى نظم پایدار و حفظ نظام موجود جامعه ومبارزه با علتها و سببهاى ناسازگارى بیرونى و درونى و پدیده هایى است که موجودیت آن را تهدید مى کنند. درخشندگیهاى زنده تمدّن مانند: دین هنر فرهنگ سیاست و نیز کنشهاى پدید آورندگان آن تمدّن را به مانند یک موجود واقعى جلوه گر کرده است و لازم است در فراسوى چالشهاى ظاهرى یک تمدّن هدفهاى الهى و انسانى آن دنبال شود. بى هدفى سردرگمى براى انسان مدینه به بار مى آورد. و حیرت همیشگى افسردگى و بى روحى را به دنبال دارد. اسلام براى بیرون آوردن انسان از تحیر و سرگردانى زمینه سازیهاى گوناگون دینى فکرى و فرهنگى کرده است این هدف مندى که در کلمه توحید نمودار گشته و توحید کلمه را به دنبال دارد بلندترین و پایدار ترین انگیزه در هم آمیختگى مسلمانان با همه انسانهاى روى زمین بوده است.

 

8. توسعه گرایى

اسلام در محیط شهرى شکفته شد و پا گرفت و خود به خود با توسعه شهرها موافق بوده است. قرآن زندگانى قبیله اى و حیات بدوى را خوش نمى دارد. رو به رشد و توسعه بودن حیات بشر را به عنوان یک امر خوشایند مى پذیرد و از آن جا که بسیارى از بایستگیهاى دینى جز در شهرها درخور اجرا نبوده است وجود مسجد جامع براى اقامه نماز جمعه بازار مدرسه و از همه مهم تر حمامهاى عمومى جز در شهر میسر نیست روى بر تافتن از زندگى شهرى و روى آوردن به بادیه محکوم شده است و این رویکرد از اسباب مهم پیوند و پیوستگى مسلمانان شهرنشین با شهرهاى همجوار و با شهرهاى دور دست بوده است. آنان براى حفظ جایگاه سیاسى فرهنگى و اقتصادى خود ناگزیر بوده اند در جریان پیشرفت و توسعه مدنیتهاى دیگر قرار گیرند.و از دستاوردهاى تکنیکى هنرى و علمى آنها بهره ببرند.

 

 

 

( 228 )

توسعه گرایى از پیامدهاى جامع بودن اعتدال اجتماعى و قانونگرایى است. یعنى جامعه اى مى تواند به توسعه منطقى دست یابد که از جامع بودن برخوردار باشد. به توازن گرایش یابد و در برابر قانون سر به فرمان باشد.

 

الف. اعتدال: در اسلام چیزى خردمندانه و میانه گراى وجود دارد که سبب هماهنگى دین و دنیا و فرهنگها و تمدّنها مى شود و آموزه هایش پذیرش همگانى مى یابد. پیام اسلام نه براى دشوار کردن بلکه براى آسان کردن زندگانى و نه براى زیان رساندن بلکه براى فایده رساندن فرود آمده است. هدف تمدّن اسلامى آموزش لازم براى مسلمانان و هموار کردن راه دشوار زندگى این جهانى و آن جهانى و درخور تحمل ساختن حیات وبهره گیرى از زیباییهاى آن از راه اعتدال است و این اعتدال راه آمد و شد با همه فرهنگها و تمدّنها را تا جایى که مفید فایده باشد فراهم مى کند. چنانکه هماهنگى بین دین و دنیا داد و ستد مسجد و مدرسه و مسجد و بازار را به دنبال دارد و حکومت دینى هرگز از حکومت روحانى جدا نیست.

 

ب. آفرینندگى: انسانِ اسلام انسان آفرینش گر و هنرمند است و در اسلام از انسان چیزى جز درنگ در آفرینش براى شکوفایى آفرینندگى خدادادى او خواسته نشده است. اسلام با دعوت انسان به کندو کاو در حوزه طبیعت و تاریخ از یک سوى پویایى معرفت را در او بارور مى سازد تا نگاه ایستاتیک را کنار زند و از سوى دیگر مى کوشد تا آدمى را از قید وبندهایى که نفس و نفسانیت و یا اهریمنان بیرونى بر جان او مى زنند برهاند.

اسلام وحدت جمعى و نظم همگانى درخور پذیرش را نه با زور حفظ مى کند و نه با پیروى کور کورانه از آداب و رسوم پیشینیان بلکه پشتیبانى ارادى وفادارى پر کشش انسان را که از ژرفاى جان او سرچشمه مى گیرد دنبال مى کند واز این

 

 

( 229 )

راه امکان هماهنگى تک تک افراد جامعه و تمدّنها را بر اساس معیارهاى عدالت انسانیت آزادى بِه سامانى و آفرینندگى پدید مى آورد.

 

ج. قانونگرایى: هماهنگى و هموزنى جامعه افزون بر توسعه گرایى به نظامهاى حقوقى نیازمند است که پیوند تک تک افراد آن را نسبت به یکدیگر و نسبت به گردانندگان آن جامعه و نسبت به جامعه هاى دیگر باز شناساند حقوق انسان حقوق خانواده حقوق اقلیتها حقوق مدنى و حقوق بین الملل را مورد توجه قرار دهد. ما همه این گرایشهاى حقوقى را به طور جامع وجدى در اسلام مى یابیم. اسلام چنانکه اشاره شد همه انسانها را داراى یک ذات و یک نوع از گرایشهاى نظرى مى شناسد و درنقطه برابر به ولایت مطلق الهى باور دارد و نمونه هایى از سرکشى انسانها را در برابر این ولایت در طول تاریخ یادآور مى شود و خود را دین ارزشهاى مشترک میان امتها مى داند. یعنى در فلسفه حقوق اسلامى تنها یک قانون مى تواند بر روى زمین وجود داشته باشد و آن قانون اسلام است و تمام انسانها در یک مرحله رشد و تجربه تاریخى اسلام را به عنوان تنها قانون ماندگار خواهند پذیرفت و از قانون الهى اسلامى پیروى خواهند کرد و راه گریزى از آن وجود ندارد; چرا که حقوق اسلام همان حقوق طبیعى و تکوینى یا به سخن بهتر حقوق فطرى است حقوقى که شایستگى جعل ندارد و در سرشت پدیده ها نهفته است و عمل برابر آن توسعه واقعى جامعه را به دنبال خواهد داشت.

 

د. گرایش به جامع بودن: تمدّن اسلامى تمدّنى سالم و میانه گراى و پاسخ گو به همه پُرسمانهایى است که انسان براى زندگى هماهنگ و هم سنگ خود نیازمند آن است.

در این تمدّن عقل و عشق هر دو سیراب و بارور مى شوند و روح و جان همزمان به مرز کمال مى رسند و در همه هنرها و دانشهاى ناب تجربى و

 

 

( 230 )

انسانى در کنار علوم دینى به کند و کاوهاى پربها و ماندگار دست زده اند. ادبیات معمارى نقاشى موسیقى هنرهاى دستى تاریخ نگارى حکمت ریاضیات نجوم فیزیک و شیمى در دامن فرهنگ علم پرور اسلام به نموّ رسیدند.

اسلام در عرصه هاى بهداشت و تندرسى مسلمانان به کردار جادوگران فالگیران و رمّالان در درمان بیماران پایان داد و با آن که پزشکان صدر اسلام بیش تر غیر مسلمان بودند با ارج گذاردن به این دانش توجه آنان را به خود جلب کرده از دستاوردهاى علوم پزشکى همه ملّتها بهره جست و مسلمانان خود به آزمایش و تجربه دست زدند و کتابهاى گرانسنگى چون حاوى و قانون رادر این دانش نوشتند. حکماى اسلام به کیمیا و داروگرى توجه نشان دادند. از مشهورترین شیمى دانان جهان اسلام مى توان از جابربن حیاّن نام برد.او از اصحاب ویژه امام جعفر صادق(ع) بود و جوهر شوره جوهر گوگرد و سود سوزآور و جیوه از کشفیات اوست.

مسلمانان به گیاه شناسى نیز چون دانشهاى دیگر راغب بودند و در زمینه جانور شناسى نیز پژوهشهاى مفیدى انجام داده اند و در ریاضیات و فروع آن آثار گرانبهایى را آفریدند. در جغرافیا و تاریخ نیز پژوهشهاى بسیار مفید و بى طرفانه اى توسط مسلمانان صورت گرفته است.

در آثار علم گرایى اسلام انسان را به عقل گرایى و غیر عرفان فرا خوانده است. علم گرایى تنها بخشى از نیاز انسان را بر مى آورد و عقل گرایى و باور به داده هاى دل نیز لازم است به همین دلیل تمدّن اسلامى یک تمدّن تک ساحتى نیست چنانکه انسان اسلام یک انسان تک بُعدى نیست.

او در همان حال که به داده هاى حس وعقل توجه دارد به داده هاى دل و شهود جان نیز اهمیت مى دهد و با سیر و سلوک و ریاضتهاى نفسانى مى کوشد از همه منابع و سرچشمه هاى معرفت بهره گیرد.

در همین راستا تمدّن اسلامى هم با

 

 

( 231 )

تمدّنهاى حس گرا پیوند بر قرار کرده است هم با تمدّنهاى عقل گرا و هم تمدّنهاى عارفانه. تمدّن امروزین غرب یک تمدّن حسّ گراست و علم در محور آن قرار دارد و تمدّن پیشین آن یک تمدّن راسیونالى بود و تمدّنهاى شرقى بویژه تمدّن ایران و هند تمدّنهاى شهودى است.

مسلمانان به منظور پایه ریزى تمدّن خود با گرایش همه جانبه به علم و عقل و دل و بهره گیرى از همه آنها در عمل بستر حرکت این تمدّن را به سوى داده هاى فرهنگها و تمدّنهاى دیگر هموار ساخت و بى گمان در میان تمدّنهایى که اسلام با آنها در آمیخته است تمدّن ایران یک تمدّن استثنایى است. دادوستد اسلام و ایران بر خلاف پیشینه تاریخى بسیار طولانى که به آغاز پیدایش اسلام بر مى گردد هنوز هم زنده و شاداب است و در میان کشورهاى اسلامى خدمات متقابل اسلام و ایران بى مانند است; بویژه آنچه که در طول انقلاب اسلامى ایران رویداده است این دادوستد را براى همه صاحب نظران در خور درنگ ساخته است.

ابوالحسن عامرى نیشابورى در الاعلام بمناقب الاسلام ضمن تأیید حالت استثنایى ایران براى اسلام آن را واسطة العمران مى خواند.28 و صاعد اندلسى در طبقات الامم از ایرانیان به عنوان اوسط الامم یاد مى کند.29

پیشینه مردم ایران از فرهنگ جهانگرایى حکایت داشت که در اواخر دوره ساسانى سترون شده بود و زایش براى این فرهنگ امرى حیاتى مى نمود. شاید به همین دلیل جهانگرایى مردم وابسته به قلمرو فرهنگى ایران در طول تاریخ درازشان پذیرایى عنصر مثبت و سازنده فرهنگ بیگانه بودند و در برابر اشاعه عناصر فرهنگى کارساز از هر قوم و فرهنگى هیچ گونه ایستادگى سرسختانه اى از خود نشان نمى دادند. جایگاه ارتباطى فلات ایران نیز در خصلت جهانى بخشیدن به فرهنگ ایرانى نقش بسیار تعیین کننده اى داشت. این فلات به دلیل جاى گرفتن در کانون جغرافیایى تمدّنهاى جهانى و

 

 

( 232 )

تحرکى که در دو هزار سال در قلب دادوستدهاى فرهنگى جهان داشت فرهنگ ایرانى از مسیر جاده ابریشم با فرهنگهاى بزرگ دوران گذشته یعنى هند چین روم و آسیاى صغیر پیوسته در تماس و رد وبدل و داد وستد بود و از جهت فرهنگى هم آنها را تغذیه مى کرد و هم خود تغذیه مى شد و ایرانیان این جایگاه را خوب و درست بازشناخته بودند و همیشه در اندیشه بوده اند تا با پدیدارى راه هاى پیوستگى بیش ترین سود مادى و معنوى را از این جایگاه ممتاز ببرند.

آنچه بر شمردیم سبب شد تا ایرانیان به اسلام روى بیاورند و شیفته جهانشمولى و جهانگیرى آن باشند.

اسلام این بشارت را به ایرانیان مى داد که سراسر جهان را زیر پرچم خود درآورد. آنها به چنین پشتیبانى سخت نیازمند بودند. در دوره پس از اسلام بود که براى نخستین بار ایرانیان تا دورترین نقطه هاى جنوب شرقى آسیا از جمله مالزى و اندونزى وارد شدند و در گشودن دروازه هاى اسپانیا شرکت جستند و پس از دست یازى به این سرزمین براى سازمان دهى فرهنگى آن هزاران فقیه مفسّر محدّث قاضى امیر دبیر و سیاستمدار خراسان و دیگر سرزمینها و شهرهاى ایران به اسپانیا رفتند.30

از سوى دیگر ایرانیان در سایه اسلام توانستند حضور خود را تا حَلَب دیار بکر و شام توسعه دهند و این حضور تنها حضور سیاسى نبود بلکه حضور فرهنگى و علمى نیز بود و در نقطه مقابل ایرانیان به دلیل جایگاه جغرافیایى سرزمین خود نقش اساسى در گسترش عناصر فرهنگى اسلام به دیگر سرزمینهاى جهان و پذیرش آنها به درون قلمرو فرهنگ اسلامى ایفا کردند.

افزون بر اینها پویایى قومهاى ایرانى نیز در گسترش اسلام بسیار نقش آفرین بود. خاندانهاى بزرگ ایرانى قرنها بود که در دور افتاده ترین سرزمینهاى جهان از هند و چین و کشورهاى جنوب شرقى آسیا تا قاره آفریقا و کشورهاى عربى در پیوند بودند. وجود گورستانها ابنیه و آثار و واژگان

 

 

( 233 )

فارسى در سرزمینهاى گوناگون جهان: ماوراء النهر ترکیه شبه قاره هند و آفریقا و… حاکى از این هجرتهاست. و این امر در رواج اسلام بسیار کارگر افتاد.

حایل شدن امپراتورى عثمانى میان ایران و غرب از رونق فرهنگى ایران و به روز بودن آن کاست. از رونق افتادن جاده ابریشم نیز تکاپوى فرهنگى ایران را به کم ترین حد آن رساند. آخرین ضربه را دیوار کمونیسم به ایران زد و غرب به همین دلیل قرنها از تفسیر و برداشت ایرانیان از اسلام بیگانه ماند ولى با ظهور انقلاب اسلامى و کم رنگ شدن مرزهاى فرهنگى جهان بار دیگر فرهنگها به گفت و گو برخاسته اند وهماوردى شدید میان آنها به چشم مى خورد و انقلاب اسلامى با مخاطب قرار دادن همه مسلمانان جهان که امروزه در همه سرزمینهاى جهان حضور دارند بلکه مخاطب قرار دادن جهانیان به جاى تکیه بر ویژگیهاى ملّى و مخاطب قرار دادن مردم داخلى و توجه به مسائل درونى شایستگیهاى خود را در خور عرضه درعرصه هاى جهانى یافته است.

گرایش به جامع بودن که در جوهره اسلام به عنوان آخرین دین الهى نهفته است سبب گردیده تا عرصه هاى داد و ستد تمدّن اسلام با تمدّنهاى دیگر چند وجهى و بسیارگونه گون باشد. داد و ستد در آفاق علم و زیبایى شناسى حکمت و عرفان از رایج ترین وجوه است.

علم وهنر اسلامى هیچ مرز و حد محدود کننده اى را در جهان پیش روى خود نداشت و مسلمانان در یک داد و ستد علمى و هنرى در سطح جهانى پیوسته بر دامنه و ژرفاى دانش و دید خود افزوده اند. در شکل گیرى علم و حکمت و عرفان و هنر اسلامى همه اقوام مسلمان و حتى غیر مسلمان نقش داشته اند. از آن میان هنر اسلامى به دلیل دارا بودن جنبه هاى انتزاعى بسیار قوى و اثر پذیرى از الهیّات به عنوان اصل حاکم از الگو بردارى از طبیعت پرهیز داشته و از فراغ در نماسازى و تکرار مخلّ و مملّ دورى جسته است. با

 

 

( 234 )

این حال از هنر ساسانى و بیزانس و قبطى و چینى و هندى اثر پذیرفته و خود بر روى همه این هنرها و هنر اروپا اثر گذاشته است. هنرمندان اروپایى خطوط تزیینى اسلامى را بدون آن که معانى آنها را بفهمند در آثار هنرى خود به کار گرفتند و از اشکال هندسى و گیاهى آن بهره جستند. شمارى از تصویرگران فرانسه پس از حمله ناپلئون به مصر از هنر اسلامى این سرزمین اثر پذیرفتند.31

منشأ هنر اسلامى را در جهان بینى اسلامى و وحى باید جست و ریشه آن را در سببها و علتهاى ظاهرى نمى توان یافت زیرا تفکر اسلامى تنزل اعلى به اسفل عقلانى به جسمانى یا قدسى به این جهانى را روا نمى داند.

سرچشمه و خاستگاه هنر اسلامى نه شریعت است و نه فقه و کلام سرچشمه آن در باطن دین نهفته است و از معرفتى که داراى سرشت روحانى است سرچشمه مى گیرد ثمره شهود عقلى نمونه هاى مثالى این جهان خاکى است و به همین دلیل مقلّد اشکال ظاهرى طبیعت نیست.

قراء ت قرآن یک هنر صوتى قدسى تمام عیار است و خوشنویسى هندسه روح است که تمام تواناییها یا صور مثالى الهى پنهان در خزانه غیب را با حروف و واژگانى که نمونه تمام صور این جهانى است بر لوح محفوظ نگارین ساخته و آن را آشکار و جلوه گر مى سازد معمارى اسلامى نیز وجهه قدسى دارد و با استفاده از نقشهاى هندسى و اسلیمى سبب مى شود که جسمهاى مادى در برابر نمونه هاى مثالى معنوى خود شفافیت بیابند. همه هنرهاى اسلامى از وحدت عالم هستى و وراى آن یعنى وحدت اصلى الهى حکایت دارند.

در میان هنرها هنر بالنده ایران براى نشان دادن جامع بودن معنوى و زوایاى قدسى اسلام از گنجایى و تواناییهاى بسیار خوبى برخوردار بوده است. وقتى عربها بر ساسانیان تاختند هیچ شاهدى بر وجود هنر زردشتى در خور مقایسه با هنر مسیحیت یا بودایى ندیدند و این امر سبب شد تا وام گیرى از اشکال و

 

 

( 235 )

اندیشه هاى هنرى ایرانیان آسان تر از آثار هنرى مسیحیان شام و مصر و حتّى عراق باشد; زیرا مسیحیان نه تنها هنرى داشتند پر از درونمایه هاى شمایل نگارى بلکه این هنر از آنِ یک دشمن شکست نخورده اسلام یعنى بیزانس بود. وانگهى هنر ساسانى در پى نگاشتن نقش آدمیان و جانوران نبود. به همین دلیل تمدّن اسلامى در دادوستد با تمدّن ایران از هنر آن اثر پذیرفت. هنر معمارى ایران از وجه جهانى شدن برخوردار بود. آنچه ما در تخت جمشید شاهد آن هستیم هر چند جلوه اى از کار هنرمندان سراسر جهان متمدّن آن روز از جمله ایونى ها ساردى ها مادها مصریها بابلیان آشوریان و حبشیان بوده است; ولى شگفت این که دستاورد و ترکیب نهایى کارهاى هنرى در تخت جمشید و پازارگاد ساختار تازه اى یافته است و ابتکار فرهنگ ایران را در ترکیب نهایى در خود به نمایش مى گذارد و این از جهانى بودن این هنر و فرهنگ حکایت دارد.

در حوزه ادبیات هنر ایران از آموزه هاى اسلام اثر پذیرفت. از رویکرد فرامرزى و فرا قومى برخوردار شد. شعر عرفانى فارسى که بیانگر انسانى ترین و جهانى ترین بُعد قلمرو فرهنگى ایران است از همه عناصر دیگر بیش تر رویکرد جهانگرایانه را مى نمایاند. نغمه هاى حافظ مولانا خیّام و عطّار هیچ کدام ملّى و منطقه اى نیست. آنان جهانى مى اندیشند و به همه جهانیان بستگى دارند. به همین دلیل از شاعران شرقى هیچ کدام به اندازه شاعران ایرانى در کانون توجه جهان معاصر غرب قرار نگرفته اند. ولى سوگمندانه انتظارهایى که براى آینده در نظر ملّت شکل گرفته است در هنر معاصر بازتاب نیافته است. خودباورى هنوز در هنر ما جلوه گر نشده است. این خودباورى هنگامى جلوه گر مى شود که در آفرینش هر اثر هنرى تمام توجه به سوى خدا باشد و حرکت براى رضاى و پسند او شکل بگیرد و نه رضا و پسند مردم.

دادوستد در حوزه عرفان نیز براى

 

 

( 236 )

مسلمانان خوشایند و از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده و بر جامع بودن و جهانى شدن آن افزوده است.

عرفان محور اصلى معارف قرآنى است و مسلمانان براساس همین تأکید داده هاى شهودى را از همه ملّتها گرفتند و خود بر آن چیزهایى افزودند و به ملّتها ارائه دادند. عرفان اسلامى بر عرفان ایرانى اثرگذارده و از آن نیز اثر پذیرفته است. اثرپذیرى عرفان اسلامى از عرفان ایرانى که حکمت خسروانى را به وجود آورده غیر درخور انکار است.

مسلمانان بویژه مسلمانان فارسى زبان که به راحتى مى توانستند از منابع نیاکان خود استفاده کنند دستاوردهاى ژرف حکمت خسروانى را که به وحدت دین و دولت و عالم و آدم تأکید داشت در قلمرو نورشناسى یزدان شناسى و جهان مینوى فرّه ایزدى اشاپسندانها هَوَرقلیا و هورخش جسد مثالى فرشته شناسى اقلیم هشتم ارض ملکوت و فرّکیانى در قالب حکمت اشراق با کوشش دانایانى چون سهروردى شهرزورى قطب الدین شیرازى ملاجلال دوانى غیاث الدین دشتکى میرداماد میرفندرسکى ملاصدرا ملاهادى سبزوارى و عرفایى در شمار بایزید بسطامى منصور حلاّج ابوالحسن خرقانى به حکمت و عرفان اسلامى ارزانى داشته شد. و از آن سوى و در برابر ایرانیان از دست آورد بلند و ژرف عرفان و فلسفه اسلامى سود بردند.

اسلام با داشتن این ویژگیهاست که در طول حضور و حرکت خود در بستر تاریخ توانسته است با همه فرهنگها و

 

 

( 237 )

تمدّنها به گفت وگو بپردازد و از دستاوردهاى آنها در راستاى نیازهاى مسلمانان بهره گیرد.

براین اساس امروز کسى منکر اثرگذارى مستقیم جهان اسلام بر حرکت درخشان علمى و فرهنگى ایران هند مصر و شبه جزیره عربستان و نیز اسپانیا و پیدایش رنسانس در جهان غرب نیست و نیز کسى نفى نمى کند که صدها اثر علمى از عربى به زبانهاى اروپایى در گذشته هاى دور و نزدیک ترجمه شده و کانونهاى علمى غرب را تحت تأثیر خود قرار داده است.

قسطنطین افریقایى که به سال 1015م/405 ـ 6هـ.ق. در کارتاژ (قرطاجنه) دیده به جهان گشود و در مونته کاسینو Montecassino در سال 1087م/479 ـ 8هـ.ق. در حالى که از راهیان فرقه بندیکتیان بود به درود حیات گفت از نخستین مترجمان به شمار مى رفت.

ییکى دیگر از مترجمان کتابهاى عربى پلاتوى تیوولى Ploto of tivoli است که در اصل ایتالیایى بود و در اسپانیا با همکارى ابراهیم بن حیّه عالم یهودى مستعرب کتاب بتّانى در هیئت و آثار فرغانى و دیگران را ترجمه کرد. کم کم با پشتیبانى فردریک دوم که تا اندازه اى از فرهنگ اسلامى و زبان عربى اثر پذیرفته بود جریانهاى انتقال میراث اسلامى از سیسیل و اسپانیا به اروپا به هم پیوستند و تا حدودى یکى شدند. مایکل اسکات تئودو روس انتاکى جووانى و مزه پالرمویى Mose of palermo از مترجمان برجسته فردریک بودند که کارشان برگرداندن کتابها و منابع عربى به زبانهاى اروپایى بود. شمارى از این مترجمان در بغداد موصل و شهرهاى دیگر اسلامى درس آموخته بودند.32

با توجه به اشارات بالا روشن مى شود که بر اثرگذارى مسلمانان در نهضت علمى جدید شاهدهاى فراوان وجود دارد. جورج سارتن به درستى پیدایش و رشد اسلام را شگفت انگیزترین حادثه مى داند. وى به عنوان یکى از بلندپایه ترین تاریخ نگاران علم براى نشان دادن جایگاه اسلام در قرون

 

 

( 238 )

وسطى هفت عصر علمى را به نام دانشمندان مسلمان نامگذارى کرده است: عصر جابر بن حیان عصر خوارزمى عصر رازى عصر مسعودى عصر ابوالوفا عصر بیرونى و عصر عمر خیام که فاصله زمانى نیمه دوم سده هشتم میلادى تا نیمه دوم سده یازدهم میلادى را در بر مى گیرد.

با این همه نکته مهم این جاست که این دادوستد به پایان نرسیده است و هم اکنون نیز ادامه دارد و در کنار اثر ژرفى که غرب با همه زوایاى مدنى و فرهنگى خود بر دنیاى اسلام گذاشته است خود نیز از دستاوردهاى فرهنگ و تمدّن پویاى اسلامى اثر پذیرفته است.

تمدّن اسلامى کم کم از زیر خاکستر زمان سر بر مى آورد و با بازیافت پیشینه هاى خود حرکتهاى ژرف سیاسى و فرهنگى را در همه گستره جهان اسلام پدید مى آورد.

اسلام آیین زنده اى است و مدعى توان و برنامه براى حضور در ساختار نوین جهانى.

اسلام در جهان جدید که بسیارى از برنامه هاى تمدّن جدید رنگ باخته اند و ثابت شده که تمدّن جدید توان راهبرى معنوى و حرکت بر پایه انسان دوستى و کرامت دادن به انسان را ندارد براى بنیان گذارى تمدّنى نو بر پایه کرامت انسانى و میدان دارى معنویت آمادگى و توان لازم را دارد.

 

بایستگى بازیافت دستاوردهاى تمدّن اسلامى

از مطالعه ویژگیهایى که در وجدان تمدّن اسلامى نهفته است و قرنها این وجدان آگاه باب پیوند و دادوستد تمدّن اسلامى را با تمدّنهاى دیگر فراهم ساخته روشن مى شود که این تجربه تاریخى هنوز در خورى و شایستگى تولد جدید را دارد. و دین اسلام به عنوان بزرگ ترین دین زنده شاداب پویا و حماسى جهان شایستگى آن را دارد که تمدّن مسلمانان را بار دیگر با شکوه تر از گذشته بازسازى کند.

ولى باید توجه داشت که چیرگى سیاسى فرهنگى و نظامى غرب بر

 

 

( 239 )

کشورهاى اسلامى در سده هاى پسین ضربه هاى سهمگینى بر تمدّن اسلامى وارد کرده است; تا جایى که امروزه کسانى بحث از تمدّن اسلامى را بحث تاریخى محض که جایى در جهان خارج ندارد مى دانند و در آمیختن و هضم شدن در لیبرالیسم و مدرنیسم غرب را به عنوان آخرین داده این مدنیت یک امر ناگزیر و پرهیز ناپذیر مى دانند.

اما با صرف نظر از پاکیها و پلیدیهایى که تمدّن غرب براى جهان غرب داشته است آیا تمدّن غرب براى جهان اسلام دستاوردى جز مصرف گرایى پوچ گرایى بحران هویت انسان گریزى فروپاشى ارزشها و سنتهاى نیک و دورى از ساحت قدس عالم را داشته است؟

آیا راه وارونه غرب بسیارى از دستاوردهاى درخشان تمدّن ما را از ما نگرفت؟ آیا در نقطه مقابل تمدّن اسلامى جز تعالى جویى و رسیدن به کمالهاى معنوى را براى ملّتها به ارمغان آورد؟

تلخکامیهایى که بر مسلمانان در سده اخیر فرو بارید آنان را به چند دسته کرد: شمارى پیروى از غرب را کورکورانه پذیرفتند شمارى در اعماق دهلیز سنتها فرو رفتند و شمارى نیز منادى اصلاحات شدند و ضرورت بیدارى مسلمانان را گوشزد کردند.

این جریان سوّم که به پیشگامى سید جمال الدین اسدآبادى آغاز شد هنوز هم در آفاق جغرافیاى معنوى جهان اسلام طنین انداز است و براى ما تنها راه حل گریزان بى هویتى و فروغلطیدن در آغوش اندیشه هاى لائیک و تمدّن صرفاً مادى غرب است. توجّه به گوهر دین و فهم و درک تواناییهاى آن براى بازسازى هویت در گام نخست و دادوستد دو سویه و کارساز و مفید با تمدّن غرب در گام دوم از اهمیّت برخوردار است. ما از اینراه است که مى توانیم به فهم مسأله خودى دست یابیم و براى بالا بردن آن به طور گزینشى با داده هاى جهان غرب و شرق عمل کنیم و معیار اساسى انتخاب خود را فایده و سودمندى بدانیم که از دادوستد با غرب بهره جهان اسلام مى شود و اگر

 

 

( 240 )

این پیش انگاره وجود نداشت و پیوند با غرب هماهنگى و تعادل ما را به هم زد باید از دادوستد دست کشید.

و این سیاست خود به خود تا زمانى ادامه خواهد یافت که ما در جایگاه قدرت نباشیم. وقتى مقتدر شدیم و پراکندگى کنونى از میان رفت با شرایط بهترى مى توانیم در عرصه هاى بین المللى عمل کنیم. و براى کسب اقتدار فرهنگى و سر زندگى و سازندگى باید داده ها و آموزه هاى دین و نمادهاى اساطیرى را که براى نظم یافتن تجربه ها و انتقال ذهنیتها بر اساس خیال انگیزى و قومى در زندگى ما پدید آمده است مورد مطالعه قرار دهیم در راستاى احیا و توسعه هنرهاى اسلامى ونوسازى حکمت و فلسفه بویژه عرفان اسلامى گام هاى اثرگذار را برداریم.

بدون سرزندگى این چهار مقوله ما توانایى لازم را براى دادوستد با فرهنگ غرب نخواهیم داشت و گذشت زمان جهانى شدن همه بقایاى تمدّن درخشان معنوى ایران و اسلام را از خاطره ها خواهد زدود.

 


 

( 240 )
این پیش انگاره وجود نداشت و پیوند با غرب هماهنگى و تعادل ما را به هم زد باید از دادوستد دست کشید.
و این سیاست خود به خود تا زمانى ادامه خواهد یافت که ما در جایگاه قدرت نباشیم. وقتى مقتدر شدیم و پراکندگى کنونى از میان رفت با شرایط بهترى مى توانیم در عرصه هاى بین المللى عمل کنیم. و براى کسب اقتدار فرهنگى و سر زندگى و سازندگى باید داده ها و آموزه هاى دین و نمادهاى اساطیرى را که براى نظم یافتن تجربه ها و انتقال ذهنیتها بر اساس خیال انگیزى و قومى در زندگى ما پدید آمده است مورد مطالعه قرار دهیم در راستاى احیا و توسعه هنرهاى اسلامى ونوسازى حکمت و فلسفه بویژه عرفان اسلامى گام هاى اثرگذار را برداریم.
بدون سرزندگى این چهار مقوله ما توانایى لازم را براى دادوستد با فرهنگ غرب نخواهیم داشت و گذشت زمان جهانى شدن همه بقایاى تمدّن درخشان معنوى ایران و اسلام را از خاطره ها خواهد زدود.
 

پى نوشتها:

1. سوره زمر آیه 18.
  2. الاعلام بمناقب الاسلام ابوالحسن عامرى ترجمه احمد شریعتى و حسین منوچهرى5/ مرکز نشر دانشگاهى تهران.
  3. انتقال علوم یونانى به عالم اسلامى 107/
  4. همان149/.
  5. تعلیقه محقق داماد بر اصول کافى171 .
  6. سوره مجادله آیه 11.
  7. سوره توبه آیه 122.
  8. روضة الواعظین ج16/1.
  9. خلقت و تاریخ مطهر بن طاهر مقدسى به نقل از اسلام در قرون وسطى پروفسور فن گوستادگروبنام ترجمه غلامرضا سمیعى245/ نشر البرز تهران 1373.
  10. الملل و النحل شهرستانى ج5/3 قاهره 1368.
  11. مصطفى عبدالرزاق دانشمند مصرى مى نویسد:
  (واذا کان حنین بن اسحاق المسیحى من فلاسفة الاسلام فانه لاوجه للتفرقة بینه وبین موسى بن میمون). ر.ک
 
 
 
( 241 )
موسى بن میمون حیاته و مصنّفاته وافسون ابوذویب از قاهره 1955م. 12. تعریف القدماء بابى العلاء223/ قاهره 1363ق.
  13. وفیات الاعیان ابن خلکان ج52/1 بیروت 1968.
  14. زاد المسافرین ناصر خسرو قبادیانى 72/ برلین 1341ق.
  15. اعلام النبوة ابوحاتم رازى3/ تهران 1356ش.
  16. رسالة ابى ریحان فى فهرست کتب الرازى3/ تهران 1352.
  17. صورة الارض ابن حوقل230/.
  18. تاریخ تمدّن اسلام جرجى زیدان 553/.
  19. الفهرست ابن ندیم503/.
  20. همان444/ 448 449.
  21. العلاقات العباسیه البیزانطیه موفق سالم نورى336/ بغداد چاپ اول. 1990م.
  22. الحیوان جاحظ ج124/1.
  23. همان 340/1.
  24. همان341/.
  25. ابن خرداد به106/ ـ 107 به نقل از العلاقات العباسیه البیزانطیه.
  26. تاریخ عرب فلیپ حتى ترجمه ابوالقاسم پاینده ج389/1 مؤسسه فرانکلین 1344.
  27. تأثیر اسلام در فرهنگ هند تا را چند ترجمه عزالدین عثمانى پاژنگ تهران.
  28. الاعلام بمناقب الاسلام168/.
  29. طبقات الامم15/.
  30. (سهم ارزشمند ایران و فرهنگ جهان) عبدالحمید نیروزى581/.
  31. فى الفصول الاسلامیه محمد حسن زکى ج50/7.
  32. تاریخ سیسیل در دوره اسلامى عزیز احمد ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر یاحقى111/ علمى و فرهنگى