همیشه با محمد بود شبان و روزان.با او از تیرگیها سیاهیها تباهیها شهر پرغوغا شهر ستم شهر آلوده به شرک آکنده به دغل به دامن حِراء که دامن خدا بود پناه مى برد. هرگاه محبوب او محمد به حراء پناه مى برد تا در خلوت غار در سکوت کوهستان در سکوت شب کوهستان با تماشاى آیتهاى آسمانى خداوند که شگفت انگیز مى نمودند به راز و نیاز با یکتاى بى همتا بپردازد على بى تاب مى شد به دامنه کوه رخت مى کشید و به تماشا مى ایس تاد تماشاى آشیانه آن یار بلند آشیان. گاه اِذن مى یافت به نزد او برود به مأموریتى یا براى نیوشیدن از زلال وحى سر از پا نمى شناخت قلب کوچکش به تپش مى افتاد گونه هایش گُل مى انداخت اندامش به لرزه مى افتاد. به سوى او مى دوید خاروخاشاک سنگ و صخره راه و بى راه براى او هیچ مى نمود چشم ب ه بالا داشت به قلب خود به روح خود به جان خود که در بام مکه آشیان داشت. محمد را مى بویید در کنار هر گل هرگیاه هر سنگ و هر خاره سنگ. بوى محمد عطر گلِ بوستان ابراهیم بوى دل انگیز یاسمن اسماعیل نافه مشک افشان عبداللّه او را سر مست مى کرد هر چه نزدیک تر مدهوش تر. به محمد |
پى نوشتها:1. (تاریخ پیامبر اسلام) دکتر محمد ابراهیم آیتى با تجدید نظر و اضافات و کوشش دکتر ابوالقاسم گرجى55/ دانشگاه تهران.
2. همان59/.
3. (نهج البلاغه) صبحى صالح ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى خطبه192 سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
4. (تاریخ پیامبر اسلام)82/.
5. همان83/.
6. همان84/.
7. همان95/.
|