در نخستین بخش این نوشتار پس از تعریف واژه توسعه سیاسى و ارکان آن به پیوند استوار میان فرهنگ سیاسى و توسعه سیاسى پرداخته شد و آنچه را امام خمینى براى پیشبرد فرهنگ سیاسى مردم ایران به عنوان بستر اولیه توسعه سیاسى انجام داد به گستردگى مورد بحث قرار گرفت و در پایان راهبردهاى عملى حضرت ایشان درباره توسعه سیاسى پس از پیروزى انقلاب اسلامى از راههایى چون ژرفا بخشى به مشارکتهاى مردمى تشکیل نهادهاى ژرفا دهنده توسعه سیاسى و تدوین قانون اساسى بیان شد. آنچه در دومین و آخرین بخش این مقاله مى خوانید بررسى نگره ها و سیره رفتارى امام در باب اساسى ترین ارکان توسعه سیاسى و جلوه هاى آن پس از پیروزى انقلاب اسلامى است همان چیزى که به عنوان ارکان و شاخصه هاى استوار شده و پایدار توسعه سیاسى به شمار مى آیند.
ضرورت بحث در این بخش از آن جا ناشى مى شود که امام در برابر فرهنگ غربى موضعى گزینشى داشت که خود راه سوّمى بود در برابر روشنفکران غرب زده و
( 79 )
سنت گرایان. به دیگر سخن امام با نقد همزمان اندیشه غربى و پاره اى از دیدگاههاى سنّتى نشان داد که جریان فکر و اندیشه اصلاحى کهنه و نو ندارد; یعنى زمان مند نیست چنانکه شرقى و غربى نیز ندارد; یعنى مکان مند هم نیست; بلکه قانونها و آیینهایى که با دین همان فطرت الهى انسان سازگارى داشته باشد. البته آن گونه برداشت از دین که در پیوند با بوده و هست زمانه باشد. چه قدیم و چه جدید و چه شرقى و چه غربى مى تواند در یک سازوکار اسلامى مورد استفاده قرار گیرد.
اینک نگره هاى امام را درباره اساسى ترین پایه هاى فکرى (توسعه سیاسى) بررسى مى کنیم:
الف. دموکراسى
دموکراسى از ارکان مهم به حقیقت پیوستن توسعه سیاسى است و مفهوم روشن آن تکیه حکومت برخواست و تأیید شمار بیش تر (اکثریت) مردم مى باشد. امام بر این باور بود که دموکراسى به این معنى در صدر اسلام و متن آن سابقه دارد و رژیم اسلامى یک رژیم دموکراسى بوده است.1
در این باره اگر نگاهى به گسترش دعوت اسلامى در مدینه پیش از آمدن پیامبر(ص) بیفکنیم مى توانیم خواست و اراده مردمى را در تشکیل نخستین حکومت اسلامى در جهانِ چهارده سده پیش نمایان و پیدا ببینیم. آن هنگام که نظام پادشاهى مستبد در ایران برقرار بود و اروپا دوران قرون وسطى را مى گذراند و آنچه در این دو گونه نظام معنى نداشت خواست و اراده مردم بود.
در منابع تاریخ اسلام چنین آمده که: پیش از آمدن پیامبر(ص) به مدینه نخست دعوت او گسترش یافت و خانه اى نبود که در آن نام و یاد رسول خدا(ص) نباشد. براى مدت دو سال (دوازدهم و سیزدهم بعثت) نمایندگانى از قبیله هاى یثرب به مکّه مى آمدند
( 80 )
و با پیامبر(ص) پیمان همکارى مى بستند و سرانجام حضرت هنگامى به مدینه مهاجرت کرد که حضور او به عنوان حاکم به خواست همگانى مردم این شهر تبدیل شد و نکته جالب آن که در مراسم بیعت مردم با حضرت ایشان مفاد بیعت را دوباره مى خواند و مردم نیز تأیید مى کردند و امر بى سابقه تر حضور زنان در مراسم بیعت بود. جمعیت خاموشى که هیچ گاه پیش از این تاریخ خواست و اراده (رأى) آنان مورد توجه جامعه قرار نگرفته بود.
اگر امروزه به مفاهیمى چون مشارکت مردمى در نظامهاى سیاسى بها داده مى شود اوج این مشارکت را مى توان در رفتار سیاسى پیامبر(ص) دید. گسترش احساس مسؤولیت در برابر نظام نوین دینى از راه تزریق آن به بدنه جامعه به این گونه که بیعت یکان یکان صورت گرفت و هر انسان مسلمانى پس از آن خود را در برابر حفظ آیینها و قانونهاى اسلامى مسؤول مى دید همچنین براى ژرفا بخشیدن این حسّ مسؤولیت نمایندگانى از خود مردم توسط پیامبر(ص) برگزیده شدند تا کارکردى دوسویه داشته باشند (نقیبان دوازده گانه): آسان سازى پیوند مردم با نظام اسلامى و شرح و بیان و بازگویى خواسته هاى مردم از حکومت.2 اگر مسجد را سنگ بناى نخستین شهرسازى در دوره اسلامى بدانیم چنانکه با پایان یافتن این بنا خانه هاى مردم نیز در کنار آن ساخته شد و مسجد حلقه پیوند این شبکه شهرى نوبنیاد گردید. مى توانیم به چگونگى مشارکت مردم در بناى مسجد نبوى اشاره کنیم همان که نماد حضور اراده و خواست شمار بیش تر مردم در مسائل شهرى بود3 و سپس موضوع جنگ و صلح که از مهم ترین مباحث حکومتى است.
پیامبر(ص) ضمن آن که مأمور به رایزنى با مردم بود و باید همواره جانب آنان را نگه مى داشت و بخشش و گذشت و چشم پوشى را محور کار خود قرار مى داد4 تا کم کم مردم رو به کمال روند در جنگها نیز رأى مردم را بر رأى خود پیش مى داشت; زیرا
( 81 )
جنگ همراه با خسارت مادى و معنوى است و مردمى که بار حکومت را بر دوش دارند خود باید هزینه هاى جنگ را نیز بپردازند چنانکه در جنگ اُحُد همین گونه شد و با این که پیامبر(ص) خود علاقه و گرایشى به بیرون رفتن از مدینه نداشت رأى یارانش را پذیرفت و از شهر خارج گردید.5 همچنین اگر امروزه شنیدن سخن مردم و توجه به خواسته هاى آنان از حکومت از نشانه هاى پا گرفتن و به حقیقت پیوستن دموکراسى است و حکومتگران به گونه هاى گوناگون در صدد دریافت و شنیدن خواسته هاى مردمى هستند پیامبر(ص) هم این چنین به خواسته هاى گوناگون مردم گوش فرا مى داد که گروهى از منافقان به طعنه گفتند: هو اُذُن و قرآن پاسخ داد که: (قُل اُذُن خیر لکم.)6
امام به پشتوانه چنین تکیه گاه استوار و روشنى نظام اسلامى را جدا از دموکراسى نمى بیند بلکه اعلام مى کند: دموکراسى اسلام کامل تر از دموکراسى غربى است.7 و با توجه به الگویى از حکومت که در ذهن امام بود و بر پایه نظام حکومت نبوى(ص) و سپس علوى(ع) استوار گردیده بود به روشنى به مخالف با واژه جمهورى دموکراتیک اسلامى برخاست; زیرا بر این باور بود که افزودن واژه دموکراتیک.
(این توهم را در ذهن مى آورد که اسلام محتوایش خالى است از این لذا احتیاج به این است که قیدى پهلویش بیاورند و این براى ما بسیار حزن انگیز است; زیرا اسلام همه چیز است مانند این که شما بگویید ما اسلام مى خواهیم و مى خواهیم به خدا هم اعتقاد داشته باشیم.)8
اما این پایان دیدگاه امام نیست; بلکه در نظر ایشان دموکراسى اسلامى یک رکن دیگر هم دارد و آن این که مخالف شریعت و احکام اسلامى نباشد.
به دیگر سخن دموکراسى اسلامى دو رکن دارد:
1. نگهداشت قانونها و آیینهاى اسلام: ایشان با تکیه بر دیدگاه اعتقادى شیعه که
( 82 )
پُست امامت و رهبرى امّت را همچون نبوّت امرى الهى مى داند حکومت را که ساختار اجرایى مقام امامت است در پیوند با مشروعیت دینى معنى مى کند و هر حکومتى را که چنین مشروعیتى نداشته باشد طاغوتى اعلام مى کند.
2. رأى شمار بیش تر مردم: با وجود نکته پیشین همواره باید رأى شمار بیش تر مردم نیز همراه حکومت باشد و اگر این پشتوانه مردمى همراه هر حکومتى نباشد نمى تواند پایدار بماند. امام مخالفت خود را با اصل سلطنت و رژیم شاهنشانى ایران متکى نبودن آن به آراى ملّى اعلام کرد و در بیانى دقیق اعلام فرمود:
(طبیعى است که زمامدارى که با سر نیزه یا توارث روى کار آمده و متکى به آراى ملت نیست هرگز خود را موظف به وضع و یا اجراى قوانینى که به نفع مردم باشد نمى داند.)9
امام با تکیه بر باورهاى دینى مردم اسلامى بودن نظام را امرى طبیعى و از پیش تعیین شده گرفته و پذیرش نظام اسلام را هم خواست طبیعى مردم مى داند.10
امام چنان که در بخش نخست این نوشتار آمد در صدد پرورش روحیه و فرهنگ سیاسى در میان مردم بود و مى خواست تا آن جا که ممکن است توان فکرى مردم رشد کند و آنان بر اساس آگاهى دست به انتخاب زنند. ذکر نمونه هایى ازین دست که به گونه اى با آراى مردم در پیوند بود گواه صادق این سخن است. در نخستین همه پرسى ریاست جمهورى به خلاف دشواریها و گرفتاریهایى را که نخستین رئیس جمهور برگزیده شده به وجود آورد از آن جا که متکى به آراى عمومى مردم بود حکم ریاست جمهورى او از سوى امام تنفیذ گردیده و با وجود آسیبهایى که از این سوى به نظام و کشور رسید امام ترجیح داد تنها هنگامى به برکنارى نخستین رئیس جمهور همّت گمارد که برکنارى او به خواست عمومى مردم تبدیل شده باشد. امام بر پیمانى که با
( 83 )
مردم بسته بود وفادار ماند او مى خواست براى نخستین بار دگرگونى ریشه اى و ژرف در ساختار نظام سیاسى استبداد زده ایران به وجود آورد و ساختارى نو و متکى بر اراده میلیونها انسان فراهم سازد. و این مهم پا نمى گرفت و به حقیقت نمى پیوست مگر از راه بالا بردن سطح آگاهى عمومى.
اگر از روى انصاف و داد به دوران نخستین ریاست جمهورى بنگریم بالاترین پشتیبانیهاى ممکن از سوى امام به عنوان رهبر انقلاب از او که برگزیده مردم بود انجام شد11 و تا هنگامى که آشکارا با یکى از ارکان نظام و قانون اساسى که ولایت فقیه باشد مخالفتى صورت نداد امام نیز حمایت خود را ادامه داد و چون او به صف مخالفان و ستیزندگان مسلح نظام پیوست معنایش این بود که از مردم و نظام ساخته آنان بریده است و تظاهرات میلیونى مردم نشان داد که مشروعیت رئیس جمهور برگزیده آنان از میان رفته است پس از این هم چون رأى بى کفایتى سیاسى رئیس جمهور از سوى نمایندگان برگزیده مردم در مجلس شوراى اسلامى اعلام شد امام نیز حکم برکنارى وى را صادرکرد.12
این اهتمام به آراى عمومى آنچنان در اندیشه امام رسوخ داشت که براستى شگفت انگیز است. بررسى ماجراى گزینش قائم مقام رهبرى از دیگر نمونه هاست; همان که بعدها معلوم شد امام از آغاز مخالف این انتخاب بوده است 13 ولى به احترام آراى برگزیدگان مردم در مجلس خبرگان نزدیک به یک دهه این گزینش را با همه مسائل آن پذیرفت و بالاترین کوشش ممکن را در حفظ جایگاه و شخصیت قائم مقام خویش از آن که برگزیده نمایندگان مردم بود انجام داد. دادن اختیارهاى گسترده در همه حوزه هاى سیاسى فرهنگى و ادارى کشور و امکان استفاده نامبرده از همه رسانه هاى اطلاع رسانى داخلى و خارجى دیدارهاى فراوان با گروههاى گوناگون مردم همان گونه که براى شخص امام ممکن بود و بالاتر از همه ارجاع بسیارى از
( 84 )
مسائل فقهى14 به او همه و همه نشان از آن داشت که امام مى خواهد در جایگاه رهبرى نیز رأى مردم را همواره پاس دارد و با توجه به مقام رهبرى خود جانشین خویش را به سطحى شایسته که سازوار با هدفها و آرمانهاى انقلاب اسلامى و مردمى ایران است بالا برد و اوج دهد.
هرچند از پس سالها تلاش و کوشش و هموار کردن زمینه ها و از میان بردن بازدارنده هاى رهبرى جانشین خود این مهم ممکن نگردید و معلوم شد که به گفته ایشان رهبرى نظام اسلامى به توانى بیش از آنچه قائم مقام آن روز داشت15 نیازمند است. امام در نامه خود به مردم از این که در تحلیل هاى قائم مقام رهبرى کوششها و تلاشهاى فراوان مردم در دفاع هشت ساله و فداکاریهاى بى شمار آنان در حفظ نظامى که خود پى ریخته اند نادیده گرفته شد پوزش خواست و نشان داد که در واقع با هر کسى که کوششهاى خالصانه و رنجهاى مردم را نادیده بگیرد عهد اخوّت نبسته است.16 با کسانى که آگاهانه یا ناآگاهانه با دشمنان مردم پیوند دارند دشمن است هر چند داراى خدمات بزرگى در گذشته باشند.
پیرو همین سیاست امام همواره از دولت برگزیده مجلس پشتیبانى کرد; زیرا متکى به آراء عمومى بود. وى همیشه و همه گاه گروههاى سیاسى را از مخالفت با دولت برگزیده مردم پرهیز مى داد.17
دریکى از سالهاى پس از پیروزى انقلاب اسلامى دیدگاهى مطرح شد که نخبه گرایى را در سیاست اصل مى دانست و از این روى دخالت در سیاست را حق مجتهدان اعلام کرد; به این دلیل که چون نظام اسلامى است و مجتهدان تنها اسلام شناسان واقعى هستند آنها باید در سیاست دخالت کنند: امام این دیدگاه را که مى خواست رکن حق رأى مردم را نادیده انگارد رد کرد و نادرست خواند:
(در دانشگاه بعضى از اشخاص رفته اند گفته اند که: دخالت در انتخابات دخالت در سیاست است و این حق مجتهدان است. تا حالا
( 85 )
مى گفتند که: مجتهدین در سیاست نباید دخالت کنند… آن جا شکست خوردند حالا عکسش را مى گویند این هم روى همین زمینه است هر دویش غلط است. انتخابات سرنوشت یک ملت را دارد تعیین مى کند. انتخابات بر فرض این که سیاسى باشد و هست هم. این دارد سرنوشت همه ملت را تعیین مى کند. یعنى آحاد ملت سرنوشت زندگى شان در دنیا و آخرت منوط به انتخابات است. این طور نیست که انتخابات را باید چند تا مجتهد عملى کنند. این معنى دارد که مثلاً دویست مجتهد در قم و صد تا مجتهد در جاهاى دیگر بیایند انتخاب کنند دیگر مردم بروند کنار؟ این یک توطئه اى است… یعنى در امور سیاسى پانصدنفر دخالت کنند باقى شان بروند سراغ کارشان; یعنى مردم بروند سراغ کارشان هیچ کس به مسائل اجتماعى کار نداشته باشد و چند نفر پیر مرد ملاّ بیایند دخالت کنند این از آن توطئه سابق بدتر است براى ایران; براى آن که یک عده از علما را کنار مى گذاشت منتهى به واسطه آنها هم یک قشر زیادى کنار مى رفتند و این تمام ملّت را مى خواهد کنار بگذارد.)18
موضع گیریهاى روشن بالا نشان از مردم سالارى امام دارد. او که تجربه هاى تلخ تاریخى ملت ایران را به نیکى مى دانست و مى خواست تمام روزنه هاى بازگشت دوباره استبداد را سدّ کند ملّتى مى خواست در پیوند با دولت و دولتى مى خواست برآمده از خواسته هاى مشروع و بحق ملّت و پاسخ گوى نیازهاى آنان نه دشمن ایشان نگاهى به ساختار جداى دولت از مردم در تاریخ ایران این واقعیت را نشان مى دهد که چرا و چگونه بى گرایشى به مشارکت سیاسى و فرار از آن ریشه اى تاریخى پیدا کرده است. به گفته یکى از صاحب نظران سیاسى:
( 86 )
(در همه دوره هاى پیشین تاریخ ایران اقشار گوناگون مردم نیازهاى خود را بدون مراجعه به دولت بر طرف مى کردند و ارتباط متقابل میان دولت و مردم وجود نداشت. نبود تقاضا از سوى جامعه موجب مى شد تا نظام سیاسى ایران به صورت نظامى بسته و نه باز درآید و ارتباطى با محیط اطراف خود نداشته باشد. بسته بودن نظام از یک سو موجب شد تا نخبگان سیاسى حلقه اى جدا از جامعه باشند و براى تحکیم پایه هاى قدرت خود چاره اى جز روى آوردن به استبداد و خفقان نبینند; از سوى دیگر نبود تقاضا از سوى جامعه انگیزه اى براى ایجاد گروههاى منفعت طلب و احزاب سیاسى واقعى باقى نمى گذاشت; چرا که یکى از مهم ترین وظایف نهادهاى این چنین که لایه میانى دولت و حکومت هستند گردآورى و تلفیق میان خواسته هاى مردم و انتقال آن به نظام سیاسى است.
جدایى میان جامعه و دولت موجب شد تا بر خلاف جوامع غربى که پیوند به دولت در هرم پیوندهاى مختلف قرار دارد پیوند به دولت در تعارض با پیوندهاى دیگر قرار گیرد; یعنى در هر جامعه با مجموعه اى از پیوندها مواجه مى شویم که پیوند مذهبى از جمله آنان است. با تحقق مفهوم شهروندى در غرب کلیه پیوندها در مقابل پیوند به دولت رنگ باختند و پیوند دولت و ملّت در رأس هرم پیوند ها قرار گرفت. در این جوامع شکل گیرى دولت به گونه اى بود که پیوندهاى موجود در طول پیوند به دولت قرار گرفتند و فرد در عین تعلق و بستگى به دولت به عنوان مهم ترین پیوند و بستگى تعارضى میان این پیوند و دیگر پیوندها نمى دید; اما در ایران دوره نوگرایى غربى رضاخانى
( 87 )
پیوندهاى مذهبى و قومى در عرض پیوند با دولت و در تعارض با آن قرار گرفت و گروههاى مختلف قومى و مذهبى تعلق مذهبى و قومى و اجتماعى خود را در تنافى و تعارض با پیوند به دولت مى دیدند و آن را عاملى جهت تهدید هویت هاى مذهبى و قومى خود یافتند.)19
اینک ترکیب بدیع ساختار حکومت و نظام اسلامى در اندیشه امام که تحقق بیرونى یافت خود را بیش تر نشان مى دهد. این که امام توانست جدایى میان مردم و دولت را از بین ببرد و بویژه پیوندهاى مذهبى و قومى را در راستاى تواناسازى بنیه دولت به کار گیرد و براى نخستین بار در تاریخ ایران دولت را عامل وحدت و یک پارچکى و آسان کننده راههاى پیشرفت اجتماعى مردم قرار دهد خود بزرگ ترین بنیاد توسعه سیاسى است که امام پدید آورد. او نظارت و مشارکت همگانى را در امور حکومت بزرگ ترین پایندان براى امنیت جامعه بر مى شمرد.20 و این مهم را به کمک روحیه دینى مردم مى خواست به یک فرهنگ دگر کند آن جا که افزون بر تصریح قانونى حق رأى مردم امام شرکت در همه پرسیها را یک تکلیف الهى مى دانست; زیرا مهم ترین عرصه حضور و مشارکت سیاسى تک تک مردم بود. این تکلیف از نظر امام روستایى و شهرى نمى شناخت:
(نگویید که دیگران رأى مى دهند. من هم باید رأى بدهم توهم باید رأى بدهى آن روستایى هم که در کنار مزرعه خودش کار مى کند باید رأى بدهد; تکلیف است. این یک تکلیف الهى است.)21
امام تا توانست کوشید همه نشانه هاى استبداد را از ساختار حکومتى نوین ایران دور کند این که خود را خدمتگزار مردم نامید و این واژه را به بیش تر از واژه رهبر دوست مى داشت22 این که دولت برگزیده مردم را نیز خدمتگزار آنان مى دانست23 و همواره قدرت آنان را بسته به خواست مردم مى کرد و بالاتر آن که دولتمردان جدید را رعیت
( 88 )
مردم به حساب مى آورد 24 همه و همه نشان از پاسخ گویى امام به خواست تاریخى مردم در نابود ساختن استبداد بود.
ب. آزادى
مقوله آزادى از مباحث مهم در پیوند با مقوله هاى دموکراسى و توسعه سیاسى است که درباره حدود و تعریف آن دیدگاههاى گوناگونى وجود دارد و نیز آزادى به گونه هاى مختلفى درحوزه فرهنگ سیاست اقتصاد بیان و افکار و اندیشه تقسیم مى گردد; اما در کنار همه این نکته ها باید به این مهم نیز توجه داشت: به خلاف آن که آزادى خواهى ازحقوق اولیه بشرى است چنانکه امام نیز آن را پذیرفته است25 چند نکته را نباید از نظر دور داشت:
نخست آن که در هر جامعه اى سازوار با شرایط تاریخى و فرهنگى و اجتماعى آن باید از آزادى سخن گفت و هرگز نمى توان الگویى را که در نقطه اى از جهان اجرا شده و کم وبیش موفق بوده در نقطه دیگرى از جهان پیدا کرد و انتظار توفیق آن را داشت; زیرا پیشینه ذهنى افراد جامعه شرایط طبیعى و اجتماعى آنها به گونه اى آشکار گوناگون است. و به دیگر سخن آزادى را در پیوند با فرهنگ عمومى هر جامعه باید معنى کرد و
( 89 )
به پاسداشت آن همت گمارد.
دو دیگر: این را نیز باید امرى مسلم بینگاریم که آزادى در هر نقطه اى از جهان و باهر فرهنگى که همراه و همساز شود خواه ناخواه چارچوبى دارد که در غیر آن صورت به هرج ومرج مى انجامد هر چند خود این چارچوبها نیز نمى توانند وارداتى باشند بلکه باید برخاسته از فرهنگ عمومى مورد پذیرش مردم آن جامعه به وجود آمده باشند.
سه محور مهم یا چهارچوب را مى توان از سخنان امام در پیوند با مقوله آزادى به دست آورد.
1 . آزادى سازوار با جامعه ایرانى: ایران از دیرباز همواره به کهنه درد استبداد و خودکامگى زمامداران خود دچار بوده است.امرى که دست کم در دو سده اخیر به گونه اى آشکارا بنیاد کشور را در عقب ماندگى نگه داشته و زمینه استیلاى بیگانگان را فراهم کرده است.کم نبودند مصلحانى که در تاریخ ایران معاصر خوش درخشیدند و اندیشه اعتلا در سر داشتند; امّا تیغ تیز استبداد و خودکامگى به آنان امان نداد تا آن اندیشه ها را پیاده کنند.امیر کبیر و سرنوشت دردناک او یکى از بزرگ ترین نشانه هاى بیمارى استبداد در ایران است.در کشتزار استبداد هرچقدر بذر اصلاح شده بپاشند جز افت چیزى به بار نخواهد آورد.مهم آنکه اگر ریشه استبداد خشکانده نشود هرچند مظاهر دموکراسى و آزادى خواهى در کشور رشد یابد جز بر انحراف و کژى نخواهد افزود و راه اعتلا پیموده نمى گردد.ثابت کردن این مدعا چندان دشوار نمى نماید.نگاهى به سرنوشت اسف انگیز مؤسسات تمدنى در ایران معاصر پس از انقلاب مشروطیت و دوران پهلوى نشان دهنده این واقعیت است و در پشت همه این سلسله ناکامیهاى بزرگ تیغ تیز استبداد قرار داشت.
( 90 )
بنابراین در چنین فضایى انقلاب اسلامى 22بهمن 57 یکى از سه دستاورد خود را آزادى قرار داد.
بدون تردید آزادى در شعار راهپیمایان میلیونى سال 57 مفهومى بود در برابر استبداد و خودکامگى طولانى زمامداران در ایران.امام نیز با درک همین نکته تلاش ورزید تا آزادى سازوار با جامعه ایرانى را به همت مردم برقرار سازد.تنها راه بازنگشتن دوباره استبداد دگرگونى ساختار قدرت از راه مشارکت تک تک مردم است.
امّا باید به این نکته توجه داشت که کم نبوده اند کشورهایى که از پس فرو ریختن نظام بسته و استبدادى به هرج ومرج کشیده شدند و زمینه دوباره براى برآمدن استبدادى قوى تر فراهم آمد. در ایران معاصر دوبار این موضوع تجربه شده است. فرو ریختن نظام سلطنتى قاجار و پیدا شدن فضاى باز سیاسى یک بار به روى کارآمدن رضاخان انجامید و بار دیگر از پس گذر سالهایى چند به استبداد محمدرضا پهلوى;بویژه پس از کودتاى 28 مرداد سال32.
هر یک از این دو برهه اگر درست تحلیل شود مى تواند ما را به این موضوع رهنمون سازد که محور استبداد از بین رفته جایگزین مناسبى نداشته است و مردم خسته از درگیریهاى گروهى از نظر روحى آمادگى پذیرش استبداد را داشتند و بیش تر توفیق استبدادگران همین زمینه مردمى بوده است.
با هدایت امام قانون اساسى تدوین شد و در همه ساختار سیاسى قدرت رأى مردم پى ریزى شد; امّا با توجه به تجربه هاى تلخ گذشته و نیازهاى جامعه ایرانى محوریت نظام جدید باید پیش بینى مى شد همان که بتواند در هنگامه دشواریهاى ملّى و اختلاف نظرهاى برون از حدّ انتظار و تحمّل جامعه سخن آخر را بگوید و با نفوذ و محبوبیتى که در میان مردم دارد آرامش و امنیت را به کشور باز گرداند و زمینه ناامیدى مردم از فضاى آزاد سیاسى را از بین ببرد و این بزرگ ترین چاره مردمى بود که پس از قرنها استبدادزدگى
( 91 )
وارد فضاى باز سیاسى مى شدند.این گونه شد که اصل ولایت فقیه در فضاى ایران جدید کارکردى چند جانبه یافت; از یک سو بزرگ ترین حافظ اسلامیت نظام و باورهاى مذهبى مردم و پایندان پایندگى و گسترش اندیشه دینى در ایران و جهان اسلام است و در این باره مى توان دستاوردهاى فرهنگى مؤسسه هاى دولتى و غیردولتى در ایران جهان اسلام و دانشگاهها و مراکز پژوهشى بزرگ جهان را شاهد گرفت که چگونه پس از انقلاب اسلامى رشدى شگفت انگیز یافت;از دیگر سوى حافظ آزادى و بزرگ ترین رکن جلوگیرى کننده از چیره شدن استبداد دوباره بر کشور است که دهها حرکت و کار بزرگ و کوچک امام از برهه آغازین پیروزى انقلاب اسلامى تا هنگام رحلت درباره نهادینه کردن آزادى سیاسى و درهم کوبیدن کامل استبداد که به نمونه هایى از آن در بخش نخست این مقاله اشاره شد گواه روشن این سخن است.
و سرانجام از جنبه ملّى ولایت فقیه حافظ استقلال و تمامیت ارضى ایران و یک پارچگى آن بوده است.نگاهى به نقش محورى ایشان در از بین بردن تجزیه طلبى در کردستان ایران حفظ تمامیت ارضى در جنگ تحمیلى هشت ساله عراق علیه ایران رخدادها و بحرانهاى سیاسى بزرگى چون انفجار هفت تیر هشت شهریور و جنگ مسلحانه گروههاى محارب داخلى نیز گواهان کارکرد ملّى ولایت فقیه هستند.کافى است که بدانیم جنگ تحمیلى نخستین جنگى بود که ایران در طى آن ذره اى از خاک خود را از دست نداد به خلاف گستردگى طولانى تر بودن و حجم عظیم دشمنیهاى جهانى بى سابقه.امام به عنوان ولى فقیه در همه این رخدادهاى بزرگ و کوچک با استفاده از نفوذ نامحدود مردمى خود به بهترین شکل ممکن تواناییهاى مادى و معنوى مردم را در راه نهادینه کردن آزادى و از بُن برکندن استبداد به کاربرد. در دوران پرتنش جنگ که معمولاً در هر کشورى آزادى به شدّت محدود مى شود و همه پرسیها برگزار نمى گردد گروههاى سیاسى چون حزب توده آزادى کار و تلاش سیاسى داشتند و در درون نظام
( 92 )
اسلامى نیز بروز اختلاف نظرها و گروه بندیها ممکن بود و در همین دوران بود که گروه روحانیون مبارز از روحانیت جدا شدند و این امر به عنوان نماد ابزار عقیده سیاسى آزاد در چارچوب نظام اسلامى مورد پذیرش امام قرار گرفت.26همه پرسیهاى بسیار در هشت سال جنگ تحمیلى و حتى در زیر موشک باران شدید دشمن برگزار شد و امام همواره از این روند حمایت کرد.بنابراین نخستین چارچوب آزادى;یعنى آزادى سازوار با جامعه ایرانى این گونه به دست امام به حقیقت پیوست.
2.آزادى در چهارچوب اسلام:شاید در نگاه نخست این چارچوب تنگ به نظر آید چنانکه از گفته ها و رفتارهاى کسانى چنین بر مى آید.امام نیز با این که به روشنى و آشکارا اعلام مى کند: (ما آزادى که اسلام در آن نباشد نمى خواهیم…ممالک دیگر هم آزادى دارند ما آنها را نمى خواهیم.) امّا از سوى دیگر برداشت امام از اسلام هرگز تنگ نظرانه نبود و امکان تلاشها و تکاپوهاى فکرى اجتماعى سیاسى و فرهنگى گوناگون را از ملّت سلب نمى کرد;بلکه تفسیرى از اسلام مى کرد که همواره برآورنده آزادى مردم باشد.زیرا دست کم دو برداشت متفاوت و مهم در سده هاى اخیر در میان حوزه ها از اسلام رواج داشته که با آمدن امام برداشت دوّم اوج گرفت و اعتلا یافت.نخست برداشتى که اسلام را از سیاست جدا مى داند.27 بنابراین مفهوم آزادى; بویژه آزادى سیاسى در چنین برداشتى یا به کلّى بى معناست یا بسیار محدود است; امّا برداشت دوم که امام اعتلا دهنده آن بود 28 و شهید مدرس به زبان آورنده اش این است که سیاست از دیانت اسلامى جدا نیست و اسلام در پیوندى ژرف و ناگسستنى با سیاست قرار دارد و سیاست عهده دار پرداخت به بایسته ترین نیاز مردم که ساختار قدرت و حکومت است مى باشد.بنابراین چنین برداشتى از اسلام در پیوندى ژرف با بوده و هستهاى زمانه قرار مى گیرد.
( 93 )
چنانچه امام در رفتار خود نشان داد که به این مهم پاى بند است حال که مردم وارد عرصه سیاست شده اند و دین به مجادله و مباحثه جدّى فراخوانده شده و ولى فقیه به عنوان سخن گوى رسمى اسلام پاسخ گویى به مسائل نوین را به عهده گرفته است باید آماده شنیدن و دیدن نیازهاى گوناگون جامعه اى که به آگاهى رسیده اند باشد و پرسش کنندگان را از خود نراند.29
امام که مى دانست برداشت سنتى نمى تواند پاسخ گوى مناسب براى نیازهاى مردمان پرسش گر باشد; و از سوى دیگر جامعه درگیر واقعیتهایى است که نمى توان آنها را ندیده گرفت بزرگ ترین خدمت را به آزادى در چهارچوب اسلام کرد.
ایشان با تکیه بر باز بودن باب اجتهاد که از میراث شیعه به حساب مى آید دست به برداشت هاى نوینى از اسلام زد که بتواند با واقعیت هاى زمانه برابر شود و همواره نیازهاى نوین اجتماعى را پاسخ گو باشد که مهم ترین این واقعیتها درهم آمیختگى فرهنگ وارداتى و جلوه هاى آن با فرهنگ ملى و اسلامى بود که بیش از یک سده وارد کشور شده و فرهنگ بومى و ملّى و اسلامى ایرانیان را به چالش خوانده بود.30
در سالهاى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى و در آن هنگام که آهنگ واردات در همه زمینه ها سیر صعودى به خود گرفت مردم ایران در برابر این هجوم به سه گروه تقسیم مى شدند:
گروهى از جلوه هاى نوین تمدن اثر پذیرفته بودند و به کلّى سبک و سیاق زندگى پیشین خود را رها کردند و کوشیدند تا هرچه پرشتاب تر به قالب زندگى غربى درآیند همانکه به شدت از سوى رسانه هاى جمعى دولت وقت تبلیغ مى شد.
گروهى دیگر نیز کوشیدند تا هرچه بیش تر به سنت بومى و اسلامى پاى فشارند و از هر آنچه که جلوه هاى تمدن جدید به شمار مى آید دورى گزینند.
گروه سوم در چالش جدّى سنت و مدرنیته به میانه روى روى آوردند.
( 94 )
گروه اول و دوم در شمار اندک بودند و گروه سوم شمار بیش تر جمعیت ایران را تشکیل مى دادند.این گروه که در میان هجوم مظاهر تمدن جدید از یک سو و دلبستگى فراوان به سنت هاى دینى از سوى دیگر دست و پا مى زدند از هر کدام بخشى را پذیرفتند; در مثل اگر سینما مى رفتند و موسیقى مى شنیدند در ماه محرم و صفر نیز لباس سیاه پوشیده و تلاش مى ورزیدند به آداب و احکام شرعى پاى بندى نشان دهند.
البته روند تبلیغات رسمى دولت و رسانه هاى جمعى به گونه اى بود که مى شد پیش بینى کرد که همه روزه به جمعیت نخست که سرتا پا غربى شده بودند افزوده مى شود و امّا آنچه درستى این تقسیم بندى اجتماعى را ثابت مى کرد مى تواند وقوع انقلاب اسلامى باشد انقلابى که متکى بر اراده شمار بیش تر مردم و خواسته هاى اسلامى آنان بر پا شد.
چنین به نظر مى رسید که شمار بیش تر دلبسته به اسلام اینک پشتوانه اى جدید در راه رویارویى با آن بخش از جلوه هاى فرهنگ غربى که با اسلام ناسازگار بود پیدا کرده است.همین نکته دین را رسماً به عنوان سنتّ پایدار مردم در چالش برابر مدرنیته قرار مى داد و سه طبقه شاخص اجتماعى اینک به یک طبقه دگر شدند; زیرا طبقه نوگرا و غرب زده که نمود بالایى نداشت و وابستگان آن یا از کشور خارج شدند و یا کوشیدند ظواهر اسلامى را رعایت کنند.البته گروهى از آنان نیز در حقیقت تغییر روش دادند و به صف پرشمارتر مردم پیوستند و طبقه سنتى نیز دچار همین دگرگونیها شدند.امام که آینده نگر بود و مى دانست که دیر یا زود دوباره مباحثه ها و مجادله هاى سنت و مدرنیته سر برخواهند آورد به سراغ فقه رایج رفت و با ارائه دیدگاههاى نوین کوشید چارچوبهایى تازه و برابر با نیاز زمان براى آنها ترسیم کند که به نمونه هایى اشاره مى شود:
الف.بهبود جایگاه زنان: اگر رژیم شاه کوشید تا با گرته بردارى صرف از جلوه هاى
( 95 )
تمدن غربى به بازسازى جامعه زنان ایرانى بپردازد و در این راه باورهاى مذهبى را نادیده انگارد.امام خمینى که ورود به دنیاى مدرنیته را ناگزیر مى دید کوشید با تکیه بر همان نگرش گزینشى خود چاره اى بیاندیشد که این ورود با کم ترین هزینه انجام گیرد; از این روى از آغاز حرکت ملّى مردم براى زنان نقش ویژه اى لحاظ کرد و از آنان خواست تا در راهپیماییها همدوش مردان شرکت کنند31 و در این راه هیچ نیازى نیز به اجازه از شوهران خود نداشتند; امرى که در فقه سنتى ما رایج نبود.شنیدن صداى آنان در محدوده شعارهاى انقلابى و سیاسى اشکال شرعى نداشت; در حالى که پیش ازین در عرف رایج مذهبى ها این کار ناپسند مى نمود.امّا این حضور با رعایت حجاب شرعى رخ داد; امرى که در تاریخ سیاسى ایران بى سابقه بود.امام اینک توانسته بود با ترکیبى تازه میان سنت (حجاب شرعى) و حضور اجتماعى و ابراز عقیده (به عنوان یکى از جلوه هاى دموکراسى) هماهنگى ایجاد کند.اینک زنان مسلمان ایرانى با تدبیر امام پاى از خانه ها برون نهاده بودند و به عنوان انسانهایى کوشا و مفید در عرصه هاى گوناگون اجتماعى حضور داشتند.این آگاهى خواسته هاى دیگر را نیز به دنبال داشت که نظام اسلامى با تدبیر امام راهکارهاى فراوان دیگرى را براى پاسخ گویى آنها در پیش گرفت.
ب: نگرش نوین به مقوله هاى هنرى و ورزشى:در فقه سنتى ما پیش از انقلاب اسلامى و با توجه به حاکمیت دولت هاى ستم مهم ترین نکته اى که مى توانست راه نفوذ فرهنگ بیگانه را سدّ کند نامشروع اعلام کردن هر آنچه به دولت مربوط مى شد بود.از جمله آنها رسانه هاى ارتباط جمعى مانند رادیو تلویزیون و سینما سه رسانه اى که به تدریج از دهه بیست و سى وارد فضاى اجتماعى ایران شدند و کارکردى وابسته به هدفهاى رژیم داشتند و به سبب فسادى که گسترش مى دادند علماى اسلام آنها را تحریم کردند.این مخالفت علما از سوى رژیم مخالفت علما با ترقى و
( 96 )
پیشرفت و علم وانمود مى شد.امام در آغاز نهضت سال42 به این اتهام رژیم پاسخ داد و روح مخالفت علما با چنین پدیده هایى را در فساد ناشى از آنها اعلام کرد.32 با پیروزى انقلاب اسلامى امام هرگز از این نیاز عمومى غفلت نکرد و راهکارهایى را با فتواهاى خود براى بازشناسى گونه فاسد از گونه صحیح هنر گشود.تقسیم موسیقى به دو گونه: مجاز و غیر مجاز33 و نیز پیشتیبانى از فیلمهاى سینماى اندیشه 34 فتواى مشهور درباره شطرنج و…35 از مهم ترین کارهاى امام به شمار مى آیند.بنابراین از برآیند این حرکت مى توان چنین استنباط کرد که: اسلام مورد نظر امام شایستگى آن را داراست که با حفظ معیارها با هر محیط و شرایط خود را سازگار کند.امام با فراهم آوردن موقعیت هاى تازه براى تک تک مردم از آنان مى خواست تا چنین چارچوبى را نگهدارند;چهارچوبى که برابر با واقعیت هاى زمانه بود.
3.نگهداشت مصالح کلّى و کیان نظام اسلامى:این نکته نیز ضرورت هر نظام سیاسى است که به گونه اى به مخالفان خود آزادى ندهد که به نابودى اصل نظام سیاسى بینجامد و براى این کار مسائلى مانند حوزه امنیت ملّى همواره استثنا بوده و آزادیهایى
( 97 )
که بدان خدشه وارد سازند محدود شده است.هرچند از هر قانون درستى امکان استفاده نادرست هم وجود داشته و دارد چنانکه امکان اشتباه در تعیین مصداق خارجى نیز وجود دارد; بویژه آن هنگام که موجى فراگیر برخیزد و امکان بازشناسى دقیق همه افراد ممکن نباشد; در مثل در ماجراى ارتداد پس از پیامبر اکرم(ص) در این که کسانى که مدعى نبوّت بودند و از دین برگشتند و با نظام اسلامى به ستیز برخاستند مرتد شده بودند تردیدى وجود ندارد; امّا در این میان بوده اند افرادى نیز که برابر اعتقاد خود با خلیفه مخالفت کردند هرچند منکر اصول اسلامى نبودند مانند مالک بن نویره در ماجراى پرداخت زکات.وى در این ماجرا اصول اصلاحى را انکار نکرد; ولى از سوى حکومت چنین وانمود شد.
با این وجود اصل اساسى و پایه اى در این باره همان است که در همه کشورها پاس داشته مى شود و قانون هم عهده دار تعریف دقیق امنیت ملى است و خود جلوى استفاده هاى ناروا را نیز گرفته است.
امام با تکیه بر همین اصل اساسى بقاى حکومت آزادیهاى سیاسى را تا آن هنگام که به کیان نظام اسلامى آسیب نرساند پذیرفته بود و بهترین دلیل این سخن برخورد سالم و آرام ایشان به جدى ترین مخالفان نظام اسلامى مانند سازمان منافقین که از بهمن 57 تا خرداد60 ادامه یافت و در برابر همه انگیزشها و هیجان آفرینیهاى بازدارنده انقلاب از اصلاحهاى ژرف و همه سویه و هرج ومرج گستریهاى آنان امام مدارا کرد و سرانجام آن هنگام که به جنگ مسلحانه علیه نظام برخاستند امام درنگ را جایز ندانست و مسؤولان نظام را به مقابله با آنان فرا خواند.36
و به عنوان یکى دیگر از شاخصه هاى مهم دموکراسى که آزادى بیان است باید به دیدگاههاى امام اشاره کنیم که ایشان اصل اختلاف نظر و امکان ابراز آن را امرى طبیعى مى دانست و شرایط پیش آمده پس از انقلاب را به سبب توجه فراوان مردم به مسائل
( 98 )
اسلامى و سیاسى توطئه نمى دانست و بر این باور بود که چون این دیدگاهها هم اینک به عرصه رسانه هاى جمعى وارد شده اند اختلاف نظرها نمود بیش ترى پیدا مى کند و گرنه پیش ازین نیز در میان علماى اسلام اختلاف نظر امر طبیعى بوده است.امام همچنین بارها انتقاد صحیح را گوشزد کرد و با حوصله فراوان همه انتقادها را گوش مى داد چنانکه به عنوان نمونه مى توان به نامه هاى تند و فراوان قائم مقام رهبرى به ایشان درباره مسائل گوناگون کشور اشاره کرد.ایشان از اصل ابراز عقیده مردم همواره دفاع کرد و نظام نوین سیاسى ایران را نیز بر اساس همین ابراز عقیده ها بنا ساخت و در قانون اساسى مورد تصویب مردم نیز تدبیرى اندیشید که همواره رأى و نظر آزاد مردم بتواند بازتاب خوشایند یابد.از این زاویه باید به موضوع مطبوعات اشاره کرد که وجود آنها در هر کشور نشانه توسعه سیاسى است و کارکرد خوشایند آنها مى تواند بر روند توسعه سیاسى اثر بگذارد;چنانکه مى تواند توسعه سیاسى را از حرکت باز دارد.امام با هدف گسترش و ژرفا بخشى فرهنگ سیاسى که موجب رشد و توسعه سیاسى پایدار مى شود درباره مطبوعات نیز دیدگاهها و کارکرد ویژه داشت که بدانها اشاره مى شود:
مطبوعات و کارکرد خوشایند آنها در نگاه امام
بى گمان از گزاره ها و بحثهاى مهم درباره مطبوعات چگونگى کارکرد آنها در جامعه است.مطبوعات بویژه با نقش اطلاع رسانى که دارند مى توانند در بالابردن فرهنگ عمومى مردم هر کشور نقش بیافرینند.
امام خمینى از آغاز نهضت همواره به مطبوعات توجه داشته است.در این جا نگاهى مى افکنیم بر مهم ترین موضع گیریهاى امام در برابر مطبوعات.
در سال 1340 امام مطبوعات را که مروّج اندیشه هاى رضاخانى بودند به عنوان
( 99 )
کالاى پخش فساد اخلاق معرفى کرد37 و در چند موضع گیرى دیگر از حمله ها و رویاروییهاى آنها به فقه اسلامى یاد مى کند38 و از اختناق جانفرساى رژیم پرده بر مى دارد که چگونه براى چاپ کردن یک برگ در بردارنده نصیحت افراد به حبس و شکنجه مى افتند.39 همچنین از این که به سبب اختناق مطبوعات از بازتاب مخالفتهاى مردمى با مصوّبات غیر اسلامى مجلس خوددارى مى کنند گلایه دارد.40
در سال 42 امام با اشاره به آزادى مطبوعات در هتک حرمت روحانیت بار دیگر از اختناق انتقاد مى کند.41
و در چهار سخنرانى مهم خود در سال 43 از آزادى مطبوعات دفاع کرده و از رژیم مى پرسد که:
(ما که مى گوییم مطبوعات باید آزاد باشند سازمانها در کار آنها دخالت نکنند و آزادى مردم را سلب ننمایند کهنه پرستیم؟ و آقایان که الزام مى کنند در مطبوعات چه مطالبى نوشته شود مترقّى اند؟)42
امام در همین مدت اندک از شروع نهضت اسلامى خود خواست تبلیغات دروغین رژیم را که خود را مترقّى و مدرن و روحانیت را کهنه پرست و مرتجع مى نامید خنثى کند و کارکرد مفید مطبوعات را در آزادى آنها از وابستگى به دولت وقت و سیاستهاى ضد اسلامى آن مى دانست.
در سال 46 در نامه اى به هویدا نخست وزیر وقت رژیم شاه نشان مى دهد که چگونه نغمه ناموزون اصلاحات دولت او از حدود تبلیغات رادیو و روزنامه هاى غیر آزاد فراتر نرفته است.43
در سال 54 در اوج تبلیغات رژیم درباره پیمودن راههاى تمدن بزرگ و ترقى ایران! امام دوباره انگشت بر نکته دقیقى مى نهد و آن این که ادعاى ترقّى با وجود مطبوعاتى که مستقیماً زیر نظر سازمان امنیت اداره مى شوند و هرچه آنها دیکته کنند مى نویسند و هر
( 100 )
تهمتى خواستند به هر مقامى مى زنند نمى سازد.44
در سال56 امام پس از شهادت آقا مصطفى به شرح وضعیت ایران پرداخت و از این که محمدرضاشاه مانند پدرش رضاخان سیاست سرکوب مطبوعات و محدودیت آزادى آنها را دنبال کرده رژیم را به نقد کشید.و بیان این نکته که روحانیت و همه مخالفان رژیم از داشتن یک روزنامه آزاد محروم هستند وضعیت آزادى سیاسى در رژیم گذشته را توصیف مى کند.45
در سال 57 امام همچنان به وضعیت مطبوعات اشاره دارند و از اختناق حاکم بر آنها انتقاد مى کنند و در کنار آن آزادى رواج فساد را یکى از کارکردهاى مطبوعات در رژیم گذشته مى دانند.46 و چون در پاییز سال 57 رژیم مطبوعات را تعطیل کرد انتقادهاى امام که آن هنگام در پاریس بود شدّت یافت و در عرصه جهانى افکار عمومى دنیا را به ارزیابى ادعاهاى آزادى خواهى رژیم شاه فراخواند.47
در دى ماه 57 در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه اکسپرس که برنامه دولت آینده را پرسید امام گفت:مهم ترین وظیفه دولت آینده این است که: هر چه سریع تر شرایط انتخابات آزاد را فراهم کند.در این مصاحبه آزادى مطبوعات را به معناى واقعى با ذکر تمامى واقعیت ها و حقایق و آگاه ساختن مردم به همه مسائل از وظایف دولت برشمرد.
و در همین ماه از آزادى موقت مطبوعات که از سوى رژیم انجام شد با عنوان فریبکارى یاد کرد که مى خواهد دوباره قدرت سلطنت را برقرار سازد.48
سرانجام رژیم شاه در زیر فشار خردکننده مردم به رهبرى امام حاضر شد به مطبوعات آزادى دهد و امام به اعتصاب کنندگان از مطبوعات اجازه داد به سر کار خود باز گردند.49 و در آخرین اظهار نظر خود یک هفته پیش از آمدن به ایران مطبوعات و روزنامه هایى را که مطالب گمراه کننده نداشته باشند و به مردم زیان نرسانند را آزاد اعلام کرد.50
( 101 )
با پیروزى انقلاب بزرگ اسلامى ایران و از آن جا که یکى از شعارهاى اساسى این انقلاب آزادى بود و یکى از مهم ترین گونه هاى آزادى آزادى بیان و تلاشها و تکاپوهاى سیاسى به حساب مى آمد مطبوعات گستره اى تازه یافتند و فارغ از هر قیدوبندى به نشر مطالب پرداختند.امام در نخستین ماه پیروزى انقلاب اسلامى در پیامى این نکته را یادآور شد که در مطبوعات مقاله هایى درج مى شود که بر خلاف مسیر انقلاب اسلامى است و این موجب نارضایتى و ناراحتى ملّت را فراهم مى سازد و در ادامه امام با اشاره به مجاهدتهاى مردم ایران از مطبوعات مى خواهند که بر خلاف رضاى ملت رنجدیده و انقلاب اسلامى سمپاشى نکنند که از آن جز بیگانگان چپاولگران و خدمتگزاران آنها کسى سود نمى برد.51
سال 57 در حالى به پایان رسید که انقلاب اسلامى پیروز شد و امام با هشدارهاى پیاپى خواهان اصلاح روش مطبوعات بود تا به اسلام و مسلمانان خیانت نکنند و تبلیغات گمراه کنندگان را بازتاب ندهند هرچند بر آزادى رأى مردم نیز پافشارى مى کرد.
از این تاریخ تا بیست وهفتم مرداد سال 58 بیش از شش ماه مطبوعات در آزادى کامل بودند تا هر آنچه از خوب و بد مى خواهند بنویسند و چاپ کنند.امام به عنوان رهبر انقلاب اسلامى با تحملّى بیرون از توصیف پیاپى به نصیحت مطبوعات پرداخت.52 مطبوعاتى که دستاورد بزرگ مردم را نادیده مى گرفتند و به گونه هاى مختلف درصدد تخریب و تحریف آن برآمده بودند.گروههاى سلطنت طلب مارکسیست و دیگرانى که دست خود را کوتاه شده مى دیدند در این هجوم علیه آرمانهاى مردم نقش داشتند.با این وجود امام به عنوان رهبر انقلاب به مدت بیش از شش ماه آنها را تحمل کرد تا اگر ممکن شود به راه مردم بازگردند; امّا این نویسندگان در روزنامه ها هفته نامه ها و ماهنامه هاى گوناگون همچنان به تحریف و تخریب اسلام روحانیت احکام اسلامى و رواج فساد ادامه مى دادند سرانجام در تاریخ 58/5/27 امام در
( 102 )
فرمانى به دادستانى انقلاب اعلام کرد:
مطبوعاتى که علیه مسیر ملّت حرکت مى کنند و به توطئه گرى مى پردازند همگى را توقیف کنید و نویسندگان آنها را دعوت کرده و محاکمه نمایید.53
در شهریور همین سال که قضایاى کردستان و گروههاى جدایى طلب اوج گرفته بود امام در نامه اى بار دیگر خواهان رسیدگى به وضع مطبوعات شد و دستور داد: آن دسته از مطبوعات را که توطئه گر به حساب آمده اند اجازه نشر ندهند.با این وجود تاکید کرد که هیچ کس حق حمله به کتابفروشیها را ندارد.54
در مصاحبه با اوریانا فلاجى در همین ماه امام دلیل توقیف روزنامه آیندگان وابستگى آن را به صهیونیست ها و تلاش براى بازگرداندن رژیم گذشته اعلام کرد و این عمل را خلاف آزادى ندانسته بلکه جلوگیرى از توطئه بیان نمود.55
در زمستان سال 58 در دیدار با استادان دانشگاه تهران امام به نکته جالبى اشاره مى کند که چگونه در ممالک دیگر پس از انقلاب آزادى به شدت محدود مى شود و همه مطبوعات تعطیل مى گردند; اما در انقلاب اسلامى بیش از 6 ماه آزادى مطلق بود و هنوز هم وجود دارد; ولى سوء استفاده فراوان مى شود.56
در نوروز سال59 امام در پیام نوروزى خود یک بار دیگر از مطبوعات خواست تا آزادانه مطالب را بنویسند ولى توطئه نکنند و سپس حمایت خود را از مطبوعات آزاد مستقل اعلام کرد; ولى به این نکته اشاره کرد که مطبوعات مى خواهند هدفهاى شوم چپ و راست را در ایران پیاده سازند.57
در سال 59 امام در شانزده سخنرانى خود به مطبوعات پرداخت که سرخط سخنان ایشان به شرح زیر است: بایستگى پایندگى اصلاحات بنیادى در مطبوعات که در حکم برگمارى سرپرستان روزنامه کیهان و اطلاعات بر آن تاکید شده بود.58 پشتیبانى از آزادى واقعى مطبوعات و جلوگیرى از توطئه گرى استقلال مالى مطبوعات
( 103 )
و وابستگى آنها به هدفهاى مردم نه ابرقدرتها.59 انتقاد از هیجان آفرینیهاى دروغین مردم در مطبوعات پاى بندى عملى مطبوعات و نویسندگان آنها به اسلام 60 پرهیز از اختلاف و تفرقه افکنى بین کارگزاران نظام بایستگى تواناسازى مبادى که پیروزى را براى مردم به ارمغان آورد بایستگى تشکیل هیأت ممیزى مطبوعات براى نظارت بر مطالب پیش از چاپ 61 استفاده صحیح از قلم و نوشته در مطبوعات در دعوت مردم به اصلاح و بالا بردن فکرى جامعه 62 تواناسازى نهادهاى در خدمت نظام از سوى مطبوعات 63 پرهیز از دلسرد کردن مردم از نظام پرهیز از گروه گرایى مطبوعاتى که به نادیده گرفتن معیارها و ترازهاى عدل و انصاف مى انجامد.64 تبدیل روزنامه ها و مطبوعات به مکانى که موجب رشد فکرى مردم مى شود و ایجاد رابطه میان نسل گذشته و نسل جوان توسط مطبوعات و استفاده از دیدگاههاى هر دو گروه در مطبوعات و کمک به تعدیل آنها.65
در آغاز سال60 رزمندگان اسلام توانستند در جنگ پیروزیهاى تازه به دست آورند امام در نخستین پیام خود در فروردین این سال اثرگذارى کاهش مخالفتهاى روزنامه اى را در روند پیروزى جوانان ایران مثبت ارزیابى کرد.66 آن گاه با تاکید این نکته که زمان جنگ زمان استثنایى است نشان داد که همچنان به اصل آزادى مطبوعات پاى بند است و به خاطر جنگ شرایط ویژه پیش آمده است که مطالب مطبوعات باید تا حدودى کنترل شود.آن گاه امام مراحلى را براى اجراى عملى قوانین مطبوعات در زمان جنگ ترسیم کرد و اعلام داشت:
(مطبوعات و رسانه هاى گروهها را مورد بررسى قرار دهید تا هر کس و هرچه به حسب رأى اکثریت(هیئت نظارت بر مطبوعات) متخلّف به شمار آمد در مرتبه اول به آنان تذکر دهید تا در اصلاح خود بکوشند و در مرحله بعدى به مردم معرفى شوند و سپس به دادستانى کلّ انقلاب.)67
( 104 )
در سال 1360 که بنى صدر رئیس جمهور کشور بود و درگیریهاى فراوانى با دیگر نهادهاى نظام اسلامى داشت امام همچنان از وضعیت مطبوعات گلایه داشت.چنین به نظر مى رسید که نویسندگان در این سال نیز اساس نظام را هدف گرفته بودند و امام به آنان بارها هشدار مى داد. ایشان در سخنانى با اعضاى هیأت تحریریه کیهان اعلام کرد: مطبوعات باید به مردم آموزش دهند و در صدد اصلاح اجتماعى برآیند نه صرفاًارضاى نفسانى.سپس وجود اختلاف را امرى طبیعى در میان مسؤولان کشور دانست و جایگاه مطبوعات را در برابر نظام جایگاه ارشادى و انتقادى دانست.و باز هم از آنان خواست تا انتقاد صحیح را همواره در نظر داشته باشند.68
در ماجراى مطالب اختلاف برانگیز روزنامه ها بویژه روزنامه انقلاب اسلامى وابسته به رئیس جمهور وقت هیأت حلّ اختلاف مرکب از نماینده امام رئیس جمهور و قوه مقننه به بررسى روزنامه پرداختند و سرانجام روزنامه انقلاب اسلامى را مجرم شناختند.
و چون رأى هیأت با اعتراض روزنامه روبه رو شد امام دست اندرکاران روزنامه را به تن دادن به قانون فراخواند.69 ولى روزنامه انقلاب اسلامى همچنان به کارهاى خلاف خود ادامه داد.از این روى امام ناگزیر شد پس از گذشت یک ماه از اعلام نظر هیأت حلّ اختلاف اعلام کند: ما روزنامه لازم داریم ولى نه روزنامه انقلاب اسلامى.70
در سال 62 امام در جمع کارکنان روزنامه اطلاعات گفت:
(مطبوعات باید یک مدرسه سیّار باشند تا مردم را از همه مسائل بخصوص مسائل روز آگاه نمایند وبه صورتى شایسته از انحرافات جلوگیرى کنند و اگر کسى انحراف دید با آرامش در رفع آن بکوشد.به طور کلى مطبوعات باید بنگاه هدایت باشند.)71
( 105 )
در سال 63 امام از مطبوعات خواست تا خدمات فرهنگى به ایران و اسلام انجام دهند و درست یک سال بعد در سال64 از مطبوعات مردم گرا سخن گفت.
چنین به نظر مى آید که در فاصله سالهاى 61 تا 64 و پس از توفیق نیروهاى انقلاب درسرکوبى ضد انقلاب و پیروزى رزمندگان در جبهه هاى جنگ جوّ حاکم بر مطبوعات به گونه اى دولت سالارى را نشان مى داد و بازتاب همه اندیشه هاى مردم به خاطر تنگناهاى دوره جنگ و انگیزشها و هیجان آفرینیهاى ضد انقلاب کم رنگ شده بود و مطبوعات در هر شماره به گونه اى در تبلیغ اندیشه هاى امام مى کوشیدند.ایشان که مى دانست پایندگى یک انقلاب مردمى باید در مطبوعات نیز به طور کامل دنبال شود سخنان بسیار مهمى ایراد کرد و در آن بر طرح نکاتى چند در باب راهکارهاى صحیح مطبوعات مردمى پرداخت.
(آنچه خوب است در رادیو و تلویزیون و مطبوعات باشد آن است که براى کشور اثرى داشته باشد; مثلاً اگر زارعى خوب زراعت کرد و زراعتش خوب بود شما این شخص را به جاى مقامات کشور در صفحه
( 106 )
اول بگذارید و زیرش بنویسید این زارع چگونه است. این منتشر بشود و یا کارمندى خوب کار کرد و یا اگر طبیبى عمل خوبى انجام داد عکس او را در صفحه اول چاپ کنید و بنویسید که این عمل چطور بوده است….اساس باید تشویق اشخاص باشد که در کشور خدمت مى کنند.به اندازه متعارف از مسؤولان بگویید زیاده اش ضرر دارد.این به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبک مى کند. اشخاص شخصیت هایشان با خودشان است. این طور نیست که اگر اسم شان زیاد یا کم مطرح گردد شخصیت شان زیاد یا کم شود.در ایران هرکس معلوم است چطورى است.به جاى عکس من عکس یک رعیت را بگذارید….مسأله دیگر این است که تکرار نباشد.به عقیده من سه روزنامه با هم تفاهم کنند و مسائل را مختصرتر بنویسند مفیدتر و کمتر بنویسند طولانى و تکرارى نباشد مردم وقتى مى خوانند استفاده کنند.
خبر اتفاقات همه کشور منتقل شود. انتقاد باشد سالم نه انتقام.اخبار مفید و تشویقى و آموزشى و نو.روزنامه ها مال طبقه سوم است و این هم نیست که همه اش مال حکومت باشد از چیز هاى حکومتى بنویسند.این روزنامه ها براى مردم است و همه در آن حق دارند.)72
در سال 65 به مناسبت هفته دولت در انتقاد به کسانى که در روزنامه ها تنها به مخالفت به دولت مى پردازند و کاستیهاى آن را بازگو مى کنند خواهان بازنگرى شد و همه را به انصاف دعوت کرد که نویسندگان به گونه اى انتقاد کنند که به اصل اسلام و نظام آسیبى نرسد73 و سرانجام در پایان سال 67 از همه کسانى که به انتقاد از نظام برخاسته بودند و اصل حرکت و نهضت را زیر سؤال مى بردند و از مطبوعات براى اشاعه دیدگاههاى خود استفاده مى کردند انتقاد کرد و خواهان آن شد که افراد و
( 107 )
گروهها در نوشته ها برداشتها و تصورات خود را به نام انقلاب و مردم نگذارند.74
آنچه از بررسى سیره نظرى و عملى امام در پیوند مطبوعات به عنوان یکى از ارکان توسعه سیاسى بر مى آید این است که:
1. امام از آغاز نهضت اسلامى در سال 41 تا پایان عمر خود در سال 68 همواره پشتیبان مطبوعات آزاد و مستقل بوده است.
2. امام درباره کارکرد مفید مطبوعات معتقد به نگهداشت چهارچوبهایى چون: قانون کیان نظام اسلامى آراى اکثریت مردم مردم سالارى انتقال صحیح و فراگیر خبرهاى اجتماعى در همه حوزه ها انتقاد صحیح و رشد دهنده تنوّع نوآورى و پرهیز از تکرار و سرانجام ایجاد واسطه گرى میان خواسته هاى متقابل مردم و دولت بود.
3. سیره امام پس از پیروزى انقلاب اسلامى در برخورد با مطبوعات سرکش و خلافکارى که بیرون از چهارچوبهاى بالا حرکت کردند گوناگون بود: درموردهایى که به اصل نظام اسلامى و ا حکام شریعت آسیب مى رسید پس از تحمل فراوان و تذکرهاى پیاپى با توجه به وظیفه بزرگ خود که پاسدارى از کیان نظام اسلامى بود دستور توقیف آنها را برابر قانون صادر کرده و با این وجود به شدت و دقت خواهان نگهداشت معیارهاى قانونى در این باره شد. و در موردهایى دیگر که اصل اسلام و انقلاب و نظام اسلامى پذیرفته شده بود. امام با گوناگونى مطالب مطبوعات و انتقاد صحیح و مردم سالارى موافق بود و افزون بر این خود از مطبوعاتى که کم تر به این نکته ها توجه داشتند براى استمرار حضور گلایه کرد و خواهان توجه جدّى به این چهارچوبها شد.
خلاصه و جمع بندى
با توجه به بخش نخست مقاله و آنچه در این شماره از مجله در پیش رو دارید مى توان سیماى توسعه سیاسى خوشایند را در اندیشه حضرت امام چنین تصویر کرد:
( 108 )
1. توسعه سیاسى مانند همه مقوله هاى دیگر هنگامى خوشایند است که پایدار باشد.
2. راز پایدارى توسعه سیاسى در تکیه آن بر پشتوانه اى از فرهنگ سیاسى است.
3. با توجه به آن که فرهنگ سیاسى امرى است که کم کم به دست مى آید باید براى هر مرحله از رشد فرهنگ سیاسى توسعه سیاسى سازوار با آن را ترسیم کرد و همواره به تکامل و پیشرفت این مقوله چشمداشت; همان که در حرکت سیاسى امام از سال 42 آغاز و تا پایان عمر ایشان در سال 68 ادامه داشت و در هر مرحله از نهضت مقوله فرهنگ و توسعه سیاسى سازوار و هماهنگ با هم رشد مى کرد.
4. از دیگر نشانه هاى توسعه سیاسى خوشایند از چشم انداز امام همراهى آن با توسعه در دیگر زوایاى زندگى مردم است. توسعه آموزشى علمى توسعه اقتصادى و توسعه امنیتى که تشکیل نهضت سواد آموزى جهادسازندگى و بسیج نماد این هماهنگى در چشم انداز امام است.
5. توسعه سیاسى خوشایند باید در چارچوب فرهنگ ملى ـ اسلامى ایران انجام گیرد و هر الگویى از هر نقطه دیگر جهان تنها آن هنگام پذیرفته مى شود که در چهارچوب فرهنگ ملى و اسلامى بگنجد و به طور طبیعى ارکان مانند دموکراسى آزادى کارکرد مطبوعات و غیره… نیز در همین چارچوب قابل پذیرش است.
6. توسعه سیاسى مقوله اى علمى فرهنگى سیاسى و دینى است و باید بر آگاهى عمومى مردم استوار باشد. بنابراین شاخصه هاى توسعه سیاسى نیز آن هنگام خوشایند هستند که در راستاى رشد علمى فرهنگى دینى و سیاسى جامعه قرار گیرند و نظام اسلامى باید همواره بر چنین کارکردى نظارت داشته باشد و جلوى آنان که استفاده هاى ناروا از آزادى مى کنند و از این راه در صدد فریب افکار عمومى هستند بگیرد و در چارچوب قانون مجازات کند.