دغـدغـه هـا و حساسیتهاى شهید مطهرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


 

( 228 )

باورهاى دینى از سوى اهل مـعرفت و خبره پالایش شوند. اسلام به عنوان دین خاتم و داعیه دار جـهـانـى شدن از همان آغاز در معرض خطر و هجوم پیرایه ها قرار داشته و از این ناحیه از سوى دوست و دشمن زیان دیده است.

در این عرصه بویژه در صدر اسلام از همه پیشتازتر یهودیان تازه مـسلمان بودند ولى در باطن به مرام خود باور داشتند و در نشر آن تلاش مى ورزیدند.

ایـنـان آمـوزه هـاى دینى خود را در پوشش حدیث تفسیر و... در مـیان مسلمانان رواج مى دادند و آموزه ها و باورهاى دینى را مى آلایـیدند و چنان در این کژ راهه پیش رفتند که بر پیامبر(ص) نیز دروغ بستند و سخنان آن بزرگوار را تحریف کردند که فرمود:

(کثر على الکذابه.)1

در زمـان أـمـه(ع) نـیـز کسانى به انگیزه هاى گوناگون دست به تـحـریف و جعل گفتار و احادیث آنان آلودند. بدین جهت پیشوایان مـعصوم(ع) معیار صدق گفتار و سیره و سنت خویش را قرآن دانستند و خود همواره با تحریف گران و دروغ پردازان درگیر بودند و سعى داشـتـند گوهر واقعى دین را به دور از پیرایه ها به امت اسلامى بنمایانند:

(... ان فـیـنـا اهـل الـبـیـت فى کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین و تاویل الجاهلین...)2

 

در مـیان ما خاندان در هر نسل و عصرى عادل مردانى مى زیند که تـحـریف اهل غلو و بر چسب اهل باطل و تاویل نادانان را از چهره دین مى زدایند.

عـالمان دین نیز که مرزبانى از باورهاى دینى را در عصر غیبت بر عـهده دارند به دستور خدا و پیامبر و امامان معصوم(ع) باید به پـاسـدارى از اسـلام نـاب بـرخیزند و آن را از هر آلودگى به دور دارند:

(یـحـمـل هذا الدین فى کل قرن عدول ینفون عنه تاویل المبطلین و تحریف الغالین وانتحال الجاهلین...)3

در هـر بـرهـه اى مـردان عادل بار

 

 

( 229 )

مسوولیت این دین را بر دوش کـشـیـده و تـاویل اهل باطل و تحریف غالیان و نادانان را از آن دور مى کنند.

هـمـواره عالمان دین در برابر تحریف و انحراف در اصول و مبانى دیـن حـسـاس بـوده و بـا تلاش علمى فرهنگى و عملى جامعه را از هـجـوم مـوجـهـاى سهمگین تحریف گران به دور داشته اند. از آغاز روزگـار غیبت تاکنون با همه فراز و فرودها در مسند نگهبان از بـرج و بـاروى دیـن بـزرگـانـى چون: شیخ مفید سید مرتضى شیخ طـوسـى عـبدالجلیل رازى میرحامد حسین هندى کاشف الغطا علامه طـباطبأى امام خمینى شهید مطهرى و... از اسلام ناب باورها و ارزشـهـاى والاى اسـلامـى دفـاع کرده و در برابر انحرافهاى دینى شبهه ها و اتهامها بسان سد پولادین ایستاده اند.

اسـتـاد شـهید مرتضى مطهرى از این رسالت سترگ این گونه یاد مى کند:

(اولـیـن پستى که در دوره خاتمیت از پیامبران به عالمان انتقال مـى یـابـد پـسـت دعوت و تبلیغ و ارشاد و مبارزه با تحریفها و بـدعـتـهـاست... عللى که منجر به تحریف و بدعت مى شود همه وقت بـوده اسـت و خـواهـد بـود. بـاز علماى امت هستند که وظیفه دار مبارزه با تحریفها و بدعتها مى باشند....)4

در سـده هـاى اخـیر که اوضاع اجتماعى فرهنگى جامعه ها از جمله جـامـعه هاى اسلامى بر اثر آمد و شد بیگانگان دگرگونى پیدا کرد و قـدرتـهاى استکبارى در درون کشورهاى اسلامى پایگاه زدند و روز بـه روز بر حوزه نفوذ خود افزودند و بازدارنده ها را از سر راه مـى بـرداشـتند تنها سدى که همیشه و همه گاه آنها را ناکامیاب مـى کـرد و از پـیـش روى باز مى داشت دین و باورهاى دینى بود.

ایـنـان بـراى بـرداشتن این سد بزرک دست به کار شدند و از تمام تـوان خـود بهره بردند. مهم ترین اهرمى که در این کشمکش به کار گـرفـتـنـد و بـا دین و دیندارى در افتادند تئوریسنها و نظریه پـردازان خـود را بسیج کردند تا

 

 

( 230 )

شیوه ها و روشهاى خود را براى از درون تـهى کردن و درهم کوباندن و وارونه سازى باورهاى دینى ارأه دهند.

آنـان نیز از هیچ تلاشى دریغ نورزیدند و وارونه سازى اندیشه هاى دینى را جزء برنامه هاى خود قرار دادند و دستاوردهاى خود را در بـیـن جوانان و متفکران و اهل اندیشه پراکندند و بسیارى از خام اندیشان و ناآگاهان را از راه به دور بردند. در برابر هجوم همه ایـن کـژرویـهـا تـحـریـفـها التقاطهاى فکرى تنها پاره اى از مـتـفـکران اسلامى منادى اسلام ناب بودند; زیرا شمارى از عالمان ضـرورت بـرخـورد با تحریف گران را احساس نمى کردند و شمارى هم کـه احـسـاس داشـتند در برخورد دچار مصلحت اندیشى شده و بر آن بـودند که شاید از این راه بتوانند جوانان و روشنفکران را جذب دین و اندیشه هاى دینى بکنند.

در چنین روزگارى شهید مطهرى از جایگاه ویژه اى برخوردار بود و بـرابـر این هجوم همه سویه به اسلام نقش حساس و تعیین کننده اى داشت.

حساسیت مطهرى در برابر تحریف و التقاط

شهید مطهرى از سویى از سرچشمه زلال و گواراى معارف اسلامى سیراب شـده بـود و از دیـگر سوى با اندیشه ها ایدئولوژیها مکتبها و ایسمهاى مطرح در جهان آشنایى ژرف و همه سویه داشت.

او بـا ایـن ویـژگیهاى برجسته و استعداد و نبوغ ذاتى و پشتکار وتـلاش سرسختانه زمینه لازم را براى آشنایى نسل زمان با اسلام و زدودن تحریف از پیکره دین فراهم ساخت.

شـهـید مطهرى در هنگامه رویارویى با تحریف گران و رواج دهندگان فـرهـنگها و اندیشه هاى ویران گر سرسخت بود. هر روزنه اى را که دشـمن مى گشود و از آن جا به ویران گرى مى پرداخت و اندیشه هاى زلال را مـى آلـود خـشمگینانه به رویارویى بر مى خاست و دستهاى تـبـاهى آفرین را افشا مى کرد. او از مولایش على(ع) آموخته بود که پیامبر(ص) درباره اش فرموده بود:

(فوالله على خشن فى ذات الله)5

و نـیـز از مکتب غیرت زاى استاد

 

 

( 231 )

بزرگوارش امام خمینى که سراسر زنـدگانى عزت مندش آکنده از حساسیت و غیرت دینى بود بهره برده بود.

در آن بـحـران فـکـرى و اعتقادى که از هر سو تاریکیهاى تردید انـکـار و الـحـاد راه بـر حق جویان سد مى کرد مطهرى دیدبانى جـبـهـه اعـتـقـادات و باورهاى دینى و اندیشه مذهبى را بر عهده داشـت. در دشـمن شناسى و خطرشناسى تخصصى ویژه داشت. با تیزبینى تـحـریـف و انـحراف و التقاط را زیر هر پوشش و چهره و شعارى مى شـناخت. و به هنگام از نفوذ رگه هاى مکتبها و التقاطهاى مرئى و نـامـرئـى خـبـر مـى داد.شـعارهاى فریبنده موضع گیریهاى تند و انـقلابى او را فریب نمى داد. دشمن را دشمن مى شمرد به هر رنگى کـه بـه مـیـدان آمده باشد. در برابر کسانى که از کمونیستها به عـنوان دشمن یاد نمى کردند به مسامحه نمى گذشت برمى آشفت و به نـقـد آنـان مـى پـرداخـت. بر این باور بود: به همان اندازه که امپریالیسم غرب دشمن اسلام است کمونیزم نیز دشمن است.6

در ایـن فـضـاى غـبارآلود شهید مطهرى مهم ترین رسالت عالمان و رهـبـر دینى را زدودن تحریف از افکار و باورهاى دینى مى دانست:

(وقـتـى اوضـاع زمانه آن گونه شود که شناخت حق از باطل دشوار و صـعـب گردد.اصلى ترین وظیفه رهبر دینى نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحرافها و تحریفهاست.)7

بـه اعـتـراف هـمگان در میان عالمان و دانشوران آن دوره شهید مـطهرى تنها کسى بود که روى جریانهاى تحریف گرا و التقاطى حساس بود و یک تنه مبارزه با آنها را آغاز کرد.

رهبر معظم انقلاب مى گوید:

(در مـورد مبارزه با التقاط به نظر من[ شهید مطهرى] نقش اول و درجـه یـک را دارنـد... مـا بـاید اعتراف کنیم که ایشان بعد از امام بیش از همه حساسیت نشان داد....)8

شهید مطهرى خطرآفرینى و ویران گرى جبهه تحریف گرى و

 

 

( 232 )

تفسیر هاى مـنـحـرفانه را بیش تر از قدرتهاى بزرگى چون:آمریکا و شوروى مى دانست:

(خـطـرى کـه امـروز اسلام را تهدید مى کند تنها آمریکا و شوروى نـیـسـتـنـد.... خطر مهم و حساس تحریف و تفسیرهاى منحرفانه از احکام اسلام است.)9

از ایـن روى بـا تـیـز بـیـنى ویژه خود همه دیدگاهها را که در کـتـابـها جزوه ها و روزنامه ها و مجله ها و ... عرضه مى شد و بـه سوى ذهنها پرتاب مى شد دقیق و عمیق مطالعه مى کرد. هر کجا ردپـایـى و لـو نـامـرئى از تحریف و التقاط دینى مى یافت بدون مسامحه در برابر آن مى ایستاد و به نقد و بررسى مى پرداخت.

در مـقـدمـه کـتاب عدل الهى به روشنى اعلام مى دارد: سمت و سوى نگارشیش بیش تر مبارزه با انحرافها و کژاندیشیها است:

(ایـن بـنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یـا کـتـاب نـوشـتـه ام... ادعا دارد... تا حدى که برایش مقدور اسـت... حـقـایـق اسـلامى را آنچنان که هست ارأه دهد. فرضا نمى تـوانـد جـلـو انـحـرافـات عملى را بگیرد بارى حتى الامکان با انحرافات فکرى مبارزه نماید.)10

این دغدغه خاطر استاد سبب شده که در میان گزاره هاى اساسى دین بـه کـم تر گزاره اى برمى خوریم که دست تحریف آن را آلوده باشد و استاد مطهرى به گونه اى در سخنرانیها و آثار پر برکت خود به پـیـرایـش آن نـپـرداخته و غبار تحریف از چهره آن نزدوده باشد. مـحـورهـاى مطرح شده در آثار شهید در باب تحریف و التقاط زیاد اسـت. در این جا تنها به محورهایى که از دید خود استاد برجسته بـوده مانند: باورها آموزه هاى دین وقایع و جریانهاى سرنوشت ساز تاریخى و شخصیتهاى برجسته مذهبى نگاه خواهیم افکند:

(... مـخـصوصا در این عصر... بزرگ ترین وظیفه اى که داریم

 

 

( 233 )

این اسـت کـه بـبینیم چه تحریفاتى در تاریخ ما شده چه تحریفاتى در نـقـاشـى شـخصیتها و بزرگان ما شده... چه تحریفاتى در قرآن شده است... باید با این تحریفات مبارزه کنیم.)11

شـهـیـد مـطـهـرى در مـبـارزه عـلمى و فرهنگى با تحریف گران و الـتـقـاطها بیش تر با کسانى رویاروى بود که معارف ناب و اصیل اسـلامـى را بـا انـدیـشـه هـاى آلـوده و مسموم غرب و شرق در مى آمـیـخـتـنـد و بـر آن بودند با فریب مردم آنان را از ارزشهاى حـقـیـقى دور سازند و اربابان آنان بتوانند به آسانى به هدفهاى خود دست یابند.

از بحثها و جستارهایى که استاد بیش تر در ساحت آنها قلم زده و شـبـهـه ها را پاسخ گفته بحثهایى چون: برداشتهاى آزاد از دین عـلم گرایى مادیگرى توجیه و تفسیر مادى قرآن و... را به بوته بررسى نهیم:

برداشتهاى آزاد از دین

در روزگـار شـهـید مطهرى افزون بر موجهایى که علیه بن و بنیاد دیـن بـرخـاسـته بود موج ویران گر دیگرى برخاسته بود که هر کس نـمـى تـوانـست آن را بشناسد و با آن درافتد و آن این بود که: فـلـسـفـه هـا مـکـتـبـها و ایسمهاى غربى مبناى کار شمارى از روشـنـفـکـران قـرار گـرفـتـه بـود. ایـنان متون اصیل دینى را درچـهـارچوب افکار و ایده و خواست جامعه هاى غربى تفسیر کردند. ایـن اندیشه که با رنگ و لعاب نوگرایى خود را مى نمود دست پخت دیگرى از التقاط غربى بود که مى خواست محتواى اسلام را با افکار و ایـده هـاى جدید بشرى همراه و هماهنگ سازد و آنچه را از دین به کارش مى آمد بگیرد و آنچه را به کارش نمى آمد دور ریزد و یا تحریف و از آن چهره اى واژگونه ترسیم کند.

ایـن دامـى بود که در قالب شعارهاى روشنفکرى و اندیشه نو براى مـردم گـسـتـرده بـودنـد. ایـن گروه که در لباس دیندارى و اسلام خـواهـى ایـن جـا و آن جا ظاهر مى شدند و محفل مى آراستند به گـونـه اى اسـلام را تـفـسیر مى کردند که با اندیشه هاى وارداتى غـرب سـازگارى

 

 

( 234 )

داشته باشند. تاویل حقایق مفاهیم قرآن و پایین آوردن معارف دین در سطح یک ایدئولوژى بشرى برنامه آنان بود. پـاره اى از آمـوزه هـا و معارف و احکام دینى را چون بر هاضمه فـهـم آنـان گـران مـى آمد توجیه مى کردند یا از دور خارج مى سـاخـتند. براى اینان سلیقه و پسند زمانه اصل بود و معیار نه اسلام.

(بـرخـى دیـگـر کـه به مسأل روز توجه دارند و درباره آینده مى انـدیشند متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه مى گذارند. سلیقه روز را مـعـیار قرار مى دهند و به نام (اجتهاد آزاد) به جاى آن کـه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند سلیقه و روح حاکم بـر زمان را معیار اسلام قرار مى دهند; مثلا مهر نباید باشد چون زمـان نمى پسندد تعددزوجات یادگار عهد بردگى زن است پوشیدگى هـم هـمین طور اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم اسـت و فلان حکم دیگر یادگار عهدى دیگر. اسلام دین عقل و اجتهاد است اجتهاد چنین و چنان حکم مى کند.)12

ایـن تـفـسیر از دین پوششى بود براى مشروعیت بخشیدن به آنچه از دیـگـران پـذیـرفـتـه و گرفته اند و زدودن مسألى از دین که با سلیقه بیگانه پرستان آنان سازگار نیست.

اسـتـاد شـهـیـد ایـن گونه نگرش به دین را آفت بزرگى براى دین شمرده مى نویسد:

و بـه هـر حـال تـجـددگـرایى افراطى... در حقیقت عبارت است از آراسـتـن اسـلام بـه آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسـلام هـسـت بـه مـنظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن آفت بزرگى براى نهضت است....)13

الـبـته اجتهادى که در شیعه مطرح است کار تخصصى است و از عهده هـر کـسـى بـر نـمـى آیـد. تـنـها فقیهان برجسته و داراى تمامى ویـژگـیـهـاى لازم تـوانایى بیرون آوردن احکام فرعى را از اصول

 

 

( 235 )

دارنـد. اسـتـنـبـاط احکام شرعى بستگى تام به درک و فهم ژرف و صـحـیـح قـرآن سـنت عقل و اجماع دارد. روشن است که این وادى وادى نـیست که هر کسى بتواند در آن گام نهد. هر کسى نمى تواند بـه قـرآن رجـوع کند و یا به مطالعه سنت بپردازد مگر آن که به ظـاهـر و بـه باطن محکم و متشابه ناسخ و منسوخ مطلق و مقید خـاص و عـام... قـرآن آشنایى داشته باشد و یا دقایق سنت را خوب بشناسد و...

علم گرایى

شمارى از روشنفکران شیفته غرب بودند و مى خواستند ایران را به مـدل غـرب بـسـازند و اما چون نمى توانستند اندیشه هاى غربى را عـریـان و بـه داخل ایران بیاورند و در ذهنها وارد سازند زیرا جـامـعـه آن را نـمى پذیرفت و پس مى زد اندیشه هاى غربى را در لفافه دین به هاضمه جامعه وارد کردند.

ملکم خان از این دست روشنفکران است که خود مى گوید:

(... مـن... وجـهه نظرم اسلام است... در اروپا که بودم سیستمهاى اجـتـمـاعـى و سـیـاسـى و مذهبى را مطالعه کردم. با اصول مذاهب گـونـاگـون دنیاى نصرانى و همچنین تشکیلات سرى فرامانسونرى آشنا گـردیدم. طرحى ریختم که عقل و سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق بـه هـم آمـیزم چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بـى فـایـده اسـت. از این رو فکر ترقى مادى را در (لفافه دین) عرضه داشتم....)14

در دعوت به اندیشه هاى غربى در قالب اصلاح طلبى و در لفافه دین چـنـان تـنـد رفـتـنـد که دیرى نپایید اسلام را به پاى قبله غرب قربانى کردند.15

ایـن جـریـان در دهه هاى اخیر خود را در چهره علم گرایى نشان داده اسـت. علم گرایى در این جا یعنى با معیارهاى علمى تجربى و حـسـى بـه مـطـالعه معارف و متون دینى رفتن و تفسیر دین با این ابـزار. گـروهى از غرب گرایان که وابستگى مذهبى خود را نیز حفظ کرده بودند به

 

 

( 236 )

دانشهاى غرب به عنوان اصول و منطق برتر نگریسته و مـعارف و آموزه هاى دین را با آن مى سنجیدند. این شیوه نگرش کـه بیش تر از مصر به ایران آمده بود شمارى از اعضاى جبهه ملى و نـهـضـت آزادى بـویژه مهندس بازرگان را شیفته خود کرده بود. ایـنـان تـنـهـا راه رسـیـدن به حقایق جهان را حس و تجربه مى شـمـردنـد و حـتـى سـعـى مى کردند وجود خدا را از راه فرمولهاى فـیـزیـکـى و تـرمـودینامیکى ثابت کنند. که به آن جا رسیدند که گـفـتـنـد: بشر با روشهاى علمى مى تواند به همان مقصد پیامبران بـرسـد. بـراى معرفت خدا راههاى دیگر مانند: حکمت و فلسفه را بى نتیجه دانستند.

در کـتـاب (راه طـى شـده) اصول باورهاى دینى چون: وحى توحید نـبـوت معاد و... با معیارهاى دانش تجربى به اثبات رسیده است. شـهـیـد مـطـهرى نخستین عالمى بود که در سالهاى پیش از پیروزى انـقـلاب مـشـکـل این شیوه را دریافت و نسبت به آن حساسیت نشان داد. آثـارى کـه بـاورمـندان به این دیدگاه مى نگاشتند به دقت بررسى مى کرد و انحرافها و تحریفهاى آنها را یادآور مى شد.

استاد در معرفى تفکر تجربى و حس گرایى مى نویسد:

(... در عـسـر مـا مـخـالـفـت بـا تفکر و تعمق در مسأل ماورإ الـطبیعى رنگ جدیدى به خود گرفته است. رنگ فلسفه حسى[ این روش ]گـروهـى از نـویـسـندگان مسلمان را سخت به هیجان آورده و موجب پـیـدایـش یـک نـظـریه تلفیقى در میان آنها شد مبنى بر این که الـهـیات قابل تحقیق است ولى درالهیات نیز منحصرا لازم است از روش حـسـى و تـجربى که براى شناخت طبیعت مورد استفاده قرار مى گـیـرد استفاده کرد. این دسته مدعى شدند که از نظر قرآن تنها راه شـنـاخـت خداوند مطالعه در طبیعت و مخلوقات با استفاده از روش حس است و هر راهى غیر این راه بیهوده است.)17

 

 

( 237 )

 

اسـتاد شهید با نقد و بررسى زیربناى این تفکر التقاطى ضعفهاى آن را یادآور مى شود.

وى پس از نقل بخشى از ادعاهاى این گروه از (راه طى شده):

(راه عـالم تجربى با یک خداپرست به یک جا منتهى مى شود و آن اذعان به وجود خداست. منتهى عالم تجربى از طریق بررسى و مطالعه در طبیعت با روش حسى و تجربى به این معنى مى رسد.)

در پاسخ مى نویسد:

(... مـطـالـعـه حـسـى طبیعت و تفکر در زمین و آسمان و آنچه در آنـهاست از نظر توحید و خداشناسى کیفیت و ماهیتى دارد و حد و رسـالتى. کیفیت و چگونگیش این است که: نظامات داخلى اشیإ مورد دقـت قـرار گـیـرد تـا روشـن شود که قواى طبیعت براى تامین یک سـلـسـلـه هدفها فعالیت مى کنند و میان فاعلها و غایتها ارتباط مـستقیم برقرار است. اما حدود رسالتش این است که مخلوقیت طبیعت و وجـود قـوه یـا قوایى شاعر و حاکم در طبیعت را بر ما روشن مى کـنـنـد... این است که گفتیم: راه مطالعه طبیعت از نظر توحید و خـداشـناسى جاده اى است که تنها تا مرز ماورإ طبیعت کشیده شده است.)19

شـهـیـد مـطهرى روش علوم تجربى و حسى را در پاسخ گویى به مسأل مـربـوطـ به عالم غیب و جهان آخرت عقیم مى داند و بر آن است که بـرهانهاى طبیعى چون برد آنها در محدوده ماده و طبیعت است از بـیان و تفسیر مباحثى که بیرون از حوزه ماده قرار دارد ناتوان اسـت. از ایـن روى هـمـان گونه که نسبت به مسأل ماورإ طبیعت نمى تواند نظر بدهد حق رد آن را نیز ندارد.

شـهـیـد مـطهرى در برابر ادعاى نگارنده (راه طى شده) که گفته:

عـلـم توحید را احیإ کرده مى پذیرد که علم در محدوده و فضاى خود نظام غأى به خداشناسى یارى رسانده; اما خارج از

 

 

( 238 )

حوزه علم کـه جـاى ورود آن نبوده نه تنها خدمتى نکرده بلکه میدان براى بى دینان گشوده است.

(اما نظام فاعلى که... بدان تمسک جسته اند کوچک ترین خدمتى به تـوحـیـد نـکـرده و نمى توانسته بکنند... آیا این[ روش] جز سپر انداختن در مقابل مادیین است....

به هر حال خدمتى که علوم به توحید مى کند از راه نظامات غأى اسـت کـه در کتاب راه طى شده بدان استناد جسته شده است; اما از راه نـظـامات فاعلى که بدان استناد جسته شده است علوم هیچ گاه خدمتى نمى توانند بکنند.)20

اسـتـاد در جـاى دیـگر خطا بودن این روش و ناسازگارى آن را با قـرآن یـادآور شده و به روشنى ابراز داشته: چنین روشى به انکار صریح قرآن مى انجامد:

(مـا بـایـد نـشان بدهیم جهان بینى اسلامى نه با جهان بینى غرب مـنـطـبـق اسـت و نه با جهان بینى شرق... بعضى ها تا اسم ملک و فـرشـتـه مـى آیـد تـلاش مى کنند به طریقى آن را تعبیر و تفسیر کـنـنـد. من صریحا مى گویم: این روش خطاست... امر حسى که نیازى بـه آمـدن پـیامبران ندارد. دین آمده است ایمان به غیب براى ما ایجاد کند.... چنین سخنانى انکار صریح قرآن است.)21

التقاط اسلام با مارکسیسم (مادیگرى)

در برهه و دورانى شعارهاى مارکسیستى: آزادى و رهایى خلقها از بـنـد اسـارت رسـتن خلقها ستم ستیزى مخالفت با مالکیت خصوصى مـخـالفت با سرمایه دارى طرفدارى از طبقه محروم و مستضعف و... کـشش و گیرایى ویژه اى داشتند. از این روى شمارى از جوانان به ایـن جریان روى آوردند و گروهى از اینها به کلى از اسلام بریدند و به مارکسیسم پیوستند و گروهى از اسلام نبریدند ولى به تفسیر و تـحـلـیـل اسـلام بـراساس اندیشه هاى مارکسیستى پرداختند و به تـحـریـف و

 

 

( 239 )

الـتـقـاط روى آوردند و معارف اسلامى را به دلخواه و بـراسـاس آن انـدیشه هاى مادى تفسیر کردند. نمونه بارز این نوع نگرش منافقین بودند.

حمید عنایت درباره شیوه ریاکارانه آنها مى نویسد:

(تلاشهاى مربوط به آشتى دادن اسلام با مارکسیسم هرگز آشکار نبوده اسـت. بـانـیـان آن عـاقـلتر از آن بوده اند که به این کار دست یـازنـد. و اطمینان یافته اند که همنهادى که در پى آنند همواره شـکـلـى مـرمـوز نهفته و تدریجى بخود خواهد گرفت و... مهمترین مـشـخـصـات بـیـنـش مجاهدین در حقیقت عبارتند از حملات مستمر به مـالـکـیت خصوصى به عنوان ریشه اصلى تمام شرور اجتماعى و تاکید مداوم بر نزاع طبقاتى به منزله یک جریان همیشگى....)22

رهـبـران سـازمان آگاهانه یا ناآگاهانه بر این پندار بودند که مـیـان اسلام و مارکسیسم هیچ گونه ناسازگارى وجود ندارد و اسلام آنـچـه را کـمونیزم در زمینه مسأل اقتصادى اجتماعى و سیاسى و فـرهـنگى آورده مى پذیرد. از اعضاى سازمان در هنگام بازجوئى از اندیشه التقاطى سازمان این گونه پرده بر مى دارد:

(سـازمـان مـا بر مبناى ایدئولوژى اسلام بنا شده بود و هدف این بـود کـه: از لـحـاظـ ایـدئولوژى بتوانیم با قوانین دیالکتیک و مـطـالعه قرآن تبیین صحیحى از جهان (مبدا و هدف آن) بنماییم و حاکمیت قانون تکامل و هدف دار بودن جهان را روشن سازیم.)23 در بیانیه گروه آمده است:

(فـرهنگ مذهبى با آن که همه زواید ارتجاعى و قشرهاى خرافى و... آن زدوده شده بود (تا حد امکان) به هیچ وجه نمى توانست راهنماى مـا در کـار سـیـاسـى تـشـکیلاتى روز و پاسخ گوى مسأل هر روز پـیـچیده تر ما باشد... این احساس در همه مشترک بود که... مذهب بـدون

 

 

( 240 )

آمـیختن بامارکسیسم لنینیسم در متن آن حتى یک سانتى متر نمى تواند ما را جلو ببرد...)24

اسـتاد شهید مطهرى با مطالعه ژرف و دقیق نوشته هاى آنان پایه و اسـاس اندیشه آنان را در ترازوى سنجش گذاشت و نخستین کسى بود کـه نـاخـالصى این تفکر را شناخت و آن را بزرگ ترین فاجعه براى اسلام شمرد.

رهـبرمعظم انقلاب درباره موضع گیرى شدید استاد نسبت به این گروه مى گوید:

(شـهـیـد مطهرى از اول حساسیت عجیبى روى تفکر التقاطى داشت. آن وقـت کـه همه با تفکرات التقاطى بر خوردهاى سطحى داشتند او با کمال سخت گیرى روى جا به جاى این تفکر ایستاد....)25

استاد در رویارویى علمى و نظرى دقیق مباحث مهم و خطرآفرین آنان را بـه بـوتـه نـقـد گـذاشت. تا از جمله مباحثى که روى آن تکیه داشت تفسیرمادى قرآن بود.

تفسیرمادى آیات قرآن

قـرآن هـمان گونه که مفاهیم روشن و ظاهر دارد معانى غیرروشن و مـتـشـابه نیز دارد. افزون بر این آگاهى و شناخت دقیق پیوستگى آیـات قـرآن تفسیر و تاویل محکم و متشابه ناسخ و منسوخ عام و خـاص و... قـرآنـى عـلـوم پیش نیاز مى طلبد که با کمک آنها و مـطـالـعـه تـفسیر آیات قرآن فهم صحیح و استنباط درست از قرآن مـمـکـن اسـت. بدون آگاهى از این دانشها فهم درست کتاب آسمانى بـراى هـر کـس ممکن نخواهد بود و چه بسا سر از تحریف و التقاط درآورد.

پـیـش از انـقـلاب اسلامى و در آستانه آن کسان و گروههایى بدون شـایـستگى تفسیر قرآن با پیش انگاره هایى که از مکتبهاى دیگر از جمله مارکسیسم دریافت کرده بودند به سراغ تفسیرقرآن رفتند. ایـنـان سـعـى داشتند آنچه از اندیشه هاى مادى که خود پذیرفته بـودنـد بـا ظـاهـر آیات قرآن توجیه کنند و لباس اسلام بر آنها بپوشانند.

 

 

( 241 )

 

شـهـید مطهرى روى این گونه برداشت و تفسیر از قرآن بسیار حساس بـود و آن را تـحـریـف مـحتواى دین دانست و بر پیامدهاى شوم آن هشدار داد:

(مـطـالـعـه نـوشته هاى به اصطلاح تفسیرى که در یکى دو سال اخیر مـنتشر شده و مى شود تردیدى باقى نمى گذارد که توطئه عظیمى در کـار اسـت. در ایـن کـه چـنـین توطئه اى از طرف ضد مذهبها براى کـوبـیـدن مـذهب در کار است من تردید ندارم. آنچه فعلا براى من مـورد تـردیـد اسـت این است که: آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغـفـال شـده اند و نمى فهمند که چه مى کنند و تنها دستهاى پشت پـرده هـسـتـند که مى دانند چه مى کنند؟ و یا خود اینها عالما عـامـدا... دسـت بـه چـنـیـن تـفـسـیرهاى ماتریالیستى زده و مى زنند....)26

اسـتـاد: در مـعـرفـى محتواى این نوشته هاى به اصطلاح تفسیرى مى نویسد:

(در ایـن تفسیر همه نامها مذهبى است و ابتدا جلب توجه مى کند از قـبیل: الله توحید نبوت وحى ملک آخرت... اما همین که به عمق و ژرفاى برداشتها وارد مى شویم همه از نظر ناپدید مى شوند و بـه جـاى ایـنها معانى و مفاهیم دیگرى جایگزین مى گردند و جز لفظ چیزى باقى نمى ماند.)27

اسـتاد در مقدمه علل گرایش به مادیگرى به نمونه هایى از تفسیر مادى و التقاطى این گروه پرداخته و آنها را برداشتهایى مى داند از سـوى کـسـانـى کـه به هیچ روى شایستگى ورود در ساحت قرآن را نداشته اند.

اسـتـاد به یکایک برداشتها پاسخ مى گوید و در پایان نتیجه مى گـیـرد این برداشتها اگر چه با ظاهر مذهبى هماهنگ باشند ولى در بـاطن برداشتهاى الحادى است که در پوشش ظاهر آیات ارأه شده اند.

تحریف جریانهاى تاریخى

از آن جـا کـه تـاریخ اسلام بیانگر

 

 

( 242 )

رخدادهایى است که با اصول و مـبانى دین پیوند ژرف دارند و مبناى داورى دوست و دشمن قرار مى گـیـرنـد تـحـریـف رخـدادهـاى تـاریخ اسلام بسیار سرنوشت ساز و خـطـرآفـریـن است چه به صورت تفسیر و توجیه مادى تاریخ که هیچ سـازگـارى با اندیشه و فرهنگ اسلامى ندارد یا به شیوه دیگر. از ایـن روى شهید مطهرى روى نوع نگرش به تاریخ و جامعه و رخدادها و پـدیـده هـاى تـاریـخى تحریف شخصیتهاى مهم بویژه اگر شخصیت حـادثـه از پـیشوایان معصوم باشد که گفتار و رفتار او حجت براى دیـگـران است بسیار حساس بود و آثار ارزش مندى در این باره از خود به یادگار گذاشت.

از جـمله تحریفهاى تاریخ توجیه مادى آن است. صاحبان این تفکر بر این باورند که بر سیر تاریخ و دگرگونیهاى جامعه هاى انسانى چـیـزى جـز جـبر مادى حاکم نیست. چون پایه و اساس زندگى بشر به طـور جـبـر مـراحـل پنجگانه را مى پیماید و در تمامى جامعه ها هـسته اصلى دو طبقه استثمارگر و استثمار شده جریان تحول تاریخ را پیش مى برد.

در برهه اى این اندیشه رواج یافته بود و شمارى براى این که از قـافـلـه عـقـب نـمانند هر پدیده اى را با ابزار مادى تحلیل و تـفسیر مى کردند. شمارى با نگرش ماتریالیسم تاریخى به مطالعه آیـات قـرآن و منابع اسلامى روى آورده بودند و نمونه هاى تاریخى از آنـهـا را مـانـند: داستان موسى(ع) و فرعون و... را شاهد مى آوردند!

شـهـید مطهرى سالها پیش از انقلاب نسبت به رواج این تئورى مادى در بـیـن روشـنـفکران مسلمان احساس خطر کرد و نگرانى خود را با نـگارش کتاب جامعه و تاریخ و علل گرایش به مادیگرى ابراز داشت.

او در کـتـاب جـامـعـه و تاریخ به بررسى جامع این بینش مادى و الـتـقـاطى پرداخت در شرح این روش تفسیر تاریخ مى نویسد: برخى مـدعـى هـسـتـند که قرآن جامعه را دو قطبى مى داند: قطب مسلط و حـاکـم و قطب محکوم. از قطب حاکم قرآن به مستکبر یاد مى کند

 

 

( 243 )

و از قـطـب مـحـکـوم بـه مـستضعفین و دیگر تقسیمها مانند مومن و کـافـر... جـنـبـه فـرعـى از ایـن دو قطب دارد. بدین جهت قرآن مـبـارزات اجـتـماعى را در شکل مبارزه طبقاتى صحیح و بنیادى مى دانـد و امـکـان نـدارد عـلـیـه قـطب حاکم مستکبران به مبارزه برخیزند به عکس:

(قـطـب مـسـتـکبر به حکم استضعاف گرى و تصاحب امتیازات اجتماعى تـاریـک انـدیش سنت گرا و عافیت طلب است. برخلاف قطب مستضعف که بـصـیر (آگاه) سنت شکن و انقلابى و پیشتاز... خلاصه به عقیده این افراد قرآن این نظریه را که آنچه انسان را مى سازد و گروهش را مشخص مى کند... وضع معاش است تایید مى کند....)28

اسـتاد پس از شرح و بیان دیدگاه یاد شده در پاسخ آن مى گوید:

این دیدگاه برداشت مادى از انسان و جامعه است. البته قرآن تکیه روى پـایـگـاه اجتماعى افراد دارد ولى همه امتیازها را بر این پایه توجیه نمى کند:

(... آیـا... قـرآن هـمـه تـقسیمها و قطب بندیها را با این ملاک تـوجـیه مى کند؟ از نظر ما این نوع برداشت از جامعه با برداشت اسـلام از انسان و جهان و جامعه منطبق نیست و از یک مطالعه سطحى درمسأل قرآنى ناشى شده است.)29

دربـاره مـنشا این اندیشه در بین مسلمانان استاد شهید از دکتر عـلـى الـوردى از اسـتـادان شیعه عراق نام مى برد که چند کتاب جـنـجـالى از جمله: (منزله العقل البشرى) را نگاشته است. استاد احـتـمـال مى دهد که وى نخستین فردى باشد که مساله مادیت تاریخ در قـرآن را مـطـرح کرده و میان شمارى از نویسندگان مسلمان از زبان اسلام شایع شده است.

شـمـارى بـرآنند که این اندیشه (تحلیل مادى تاریخ) دست کم هزار سـال پـیـش از مـارکـس در قرآن مبناى توجیه و تحلیل تاریخ قرار گرفته است!

اسـتـاد شهید این دیدگاه را التقاطى

 

 

( 244 )

مى داند و آن را به شدت رد مى کند:

(ولـى از نظر ما کسانى که این گونه مى اندیشند یا اسلام را درست نمى شناسند و یا ماتریالیسم تاریخى را و یاهیچ کدام را.)30

اسـتـاد شـهـیـد در اثر (جامعه و تاریخ) بینش مادى به جامعه و تاریخ را در شش محور به بوته بررسى نهاده است:

1. تقسیم جامعه به دو قطب مادى و معنوى و سازوار کردن آن دو با یکدیگر در قرآن.

2. مخاطب قرآن (ناس) است و (ناس) همان توده محروم هستند.

3. برخاستن رهبران مصلحان و شهیدان از میان توده محروم.

4. هـدف بـعثت پیامبران قسط و عدل است که هدفهاى اقتصادى است و هدفهاى معنوى اهمیت و اولویت ندارند.

5. مـنـطق پیامبران همواره منطق استثمارشدگان و منطق مخالفان مـنـطـق اسـتعمارگران است و این امر برخاسته از خاستگاه طبقاتى پیامبران و مخالفان آنهاست.

6. قـرآن هـمانند ماتریالیسم تاریخى حاکمیت نهایى را به طبقات محروم مى دهد.

وقایع تاریخى اسلامى

در زمـان شـهـید مطهرى برداشتهاى تحریف گرایانه این تحلیل مادى تـاریـخ به رخدادهاى تاریخ اسلام بویژه تاریخ صدر اسلام هم راه یـافته بود و این سبب نگرانى شدید استاد شده بود چرا که تاریخ اسـلام مـنـبع دقیق و ژرف دین است و در فهم درست کتاب و سنت نقش اسـاسـى و بنیادى دارد. فهم معارف دین و احکام شریعت پیوند ژرف بـا درک درسـت از تاریخ اسلام دارد. و استاد در برابر این پدیده نـمـى توانست ساکت باشد; از این روى هشیارانه ایستاد و رگه هاى این تحلیل مادى را در آثار مادیگرایان و ناآگاهان از عمق قضیه نمایانده و راه صحیح را نشان داد.

شهید باهنر از دغدغه ها و نگرانیها و حساسیتهاى استاد چنین یاد مى کند.

(یک کتابى را ایشان شنیده بوده که... منتشر شده. ایشان گفت

 

 

( 245 )

که: ایـن کـتـاب را از هر کجا که هست براى من پیدا کنید... گشتیم و بـالاخـره یـک نـسخه پیدا کردیم. آن نسخه اى که به دست ما رسید مـنـحـصـر به فرد بود. 400 صفحه بود. من با زحمت زیادى دو نسخه کـپـى از آن گرفتم یک نسخه خدمت ایشان بردم و یک نسخه پیش خود مـن مـاند. شاید بیست روز بیش تر نگذشت ایشان فرمودند: با این کتاب چه کردى؟...

ایـشـان تمام کتاب را خوانده فصل به فصلش را تحلیل کرده نقطه ضـعـفش را در آورده و در حدود سیصد و پنجاه مورد علیه اسلام به نـام اسـلام نـوشـته بود. یعنى کتابى که به عنوان یک بحث تاریخى درباره اسلام بود....)31

در برهه اى تحریفها از هر سویى به تاریخ اسلام هجوم آورده بود. مـلـى گرایان وابسته گاهى کتاب سوزى ایران و مصر را براى خدشه وارد کـردن بـه اسـلام مطرح مى کردند گاهى از فتح ایران به دست مـسلمانان اسلام آوردن ایرانیان سخن مى گفتند و چنین وانمود مى کـردنـد که یک ملت وحشى و به دور از تمدن تمدن ریشه دار و کهن ایران را نابود کرد و مردم را به زور به زیر یوغ اسلام کشید.

و گـاهـى بـه احـیـاى آثـار مـجـوس مى پرداختند و تلاش مى کردند عصرجاهلیت را زنده کنند.

استاد شهید در برابر این موج تباهى آفرین و تحریفهاى این گروه واکـنش نشان داد و این حرکت را تلاشى در جهت اسلام ستیزى و تحریف حقایق تاریخى و فرهنگى اسلامى دانست:

(کـوشـش براى بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام میراندن شـعـارهاى اصیل اسلام احیاى شعارهاى مجوسى که تغییر تاریخ هجرى بـه تـاریـخ مجوسى نمونه آن است قلب و تحریف در میراث گرانقدر فـرهنگ اسلامى و صادر کردن شناسنامه جعلى براى این فرهنگ....)32

 

 

( 246 )

 

اسـتـاد در ایـن عـرصه تلاشهاى سترگ خود را در دو اثر ارزش مند خـود: خـدمـات مـتـقـابل اسلام و ایران کتاب سوزى ایران و مصر ماندگار کرد.

تحریف شخصیتها

دشـمـنان اسلام و دستهاى مرموز تحریف گر چه شرقى و غربى همیشه در کـار تـحـریف و لکه دار کردن شخصیتهاى برجسته و نامور اسلامى بوده اند.

ایـنـان بـر آن بـوده و هستند که الگوها را از ملتهاى مسلمان بـگـیـرنـد تا مسلمانان از آنان الهام نگیرند و آنان را سرمشق خود قرار ندهند.

بـا ایـن تحریف هم چهره شخصیتهاى برجسته را خراب مى کنند و هم چـهره اى وارونه از آنان جلوه مى دهند به گونه اى که مسلمانان از آنان دورى گزینند.

یـکـى از بـرجسته ترین و والاترین شخصیتهاى اسلامى که روشنفکران وابـسـتـه بـه غـرب مدتها وى را آماج تیرهاى زهرآگین خود قرار دادنـد و تـهـمـتـهـا بـه وى زدند و نارواییهایى را به وى نسبت دادند سید جمال الدین اسدآبادى بود.

روشـن اسـت کـه از این توطئه شوم چه انگیزه هایى داشتند و چرا دسـت بـه ایـن شگرد و ترفند و ترور زدند. آنان با این کار بر آن بـودنـد کـه نـهضت اصلاح طلبانه و شخصیت او به عنوان مصلح و پرچمدار مبارزه علیه بیداد و استعمار الگو قرار نگیرد.

استاد مطهرى هوشیارانه در چنین هنگامه اى پا به میدان گذاشت و در احـیاى شخصیت سید و زدودن غبار تحریف از چهره تابناک او به تلاش گسترده دست زد.

وى بـا طرح تز اصلاحى اندیشه هاى سیاسى اجتماعى سید دغدغه او در مقابل انحطاط مسلمین آن مصلح بزرگ را در عصر تاریک ستمشاهى شناساند و از او به بزرگى در جاى جاى آثار خود یاد کرد:

(سـیـد جمال از یک سلسله مزایاى طبیعى و اکتسابى برخوردار بوده

 

 

( 247 )

کـه در مـجـموع نظیرى برایش نمى توان یافت.... نفوذ کلام و قدرت الـقإ و تلقین فوق العاده اى داشته است.... فرهنگش فرهنگ اسلام بـود... تـاثـیـر شـدید و عمیق او از این فرهنگ سبب شده پس از آشـنـایـى بـا فـرهـنـگ جدید اروپا... خودباخته و جذب آن فرهنگ نـگردد... امتیاز سید این بود که جهان اسلامى را که در راه نجات و رهـایـى آن کـوشـش مـى کرد از نزدیک مى شناخت و از نیرنگهاى استعمار آگاه بوده است.)33

از سـوى دیگر مادیگرایان و وابستگان به بلوک شرق نیز براى این که الگوهاى شایسته را از جوانان مسلمان بگیرند و یا آنان را هم افـق بـا اندیشه هاى خود نشان بدهند و جوانان علاقه مند به آنان را از ایـن راه بـه اردوى خـود بـکشانند و .... دست به تحریف و واژگونه نشان دادن شخصیتهاى اسلامى زدند.

از جمله کسانى که مادیگرایان به تحریف شخصیت وى پرداختند حافظ بـود. اسـتـاد در برابر این ستم بزرگ ایستاد و دستهاى آلوده را رو کرد:

(... مـا تـریـالـیستهاى ایران اخیرا به تشبثات مضحکى دست زده انـد... یـکى از این تشبثات (تحریف شخصیتها) ست. کوشش دارند از راه تـحریف شخصیتهاى مورد احترام اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خـود بـنـمـایند. یکى از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیرا دیوان لـسان الغیب خواجه شمس الدین حافظ شیرازى را... به چاپ رسانیده و مـقـدمه اى بر آن نوشته است. مقدمه خویش را این چنین آغاز مى کند:

بـه راسـتـى کـیست این قلندر یک لاقباى کفر گو که در تاریک ترین ادوار سـلطه ریاکاران... یک تنه وعده رستاخیز را انکار مى کند خدا را عشق و شیطان را عقل مى خواند.)34

 

 

( 248 )

 

اسـتـاد شـهـیـد مـطهرى این برداشت تحریفى از شخصیت حافظ را در فـرازهـاى بـسیار طولانى پاسخ حلى و نقضى مى دهد. در فرازى از شاعر نوپرداز معاصر مى پرسد:

(این کافر کیست که در بى اعتقادى کامل به سر مى برده و همه چیز را نـفـى و انـکار مى کرده و از طرف دیگر در طول شش قرن مردم فـارسـى زبـان از دانـا و بـى سـواد او را در ردیف اولیإ الله شـمـرده انـد و خـودش هم جا و بى جا سخن از خدا و معاد و انسان مـاورأـى آورده اسـت... مـن حـقـیقتا نمى دانم آیا واقعا این آقایان نمى فهمند یا خود را به نفهمى مى زنند.)35

در پـایـان بـحـث شـهـید مطهرى پس از این که تلاشها و تکاپوهاى مـاتـریـالـیسم را در شکل جدید آن که کم تر از نیم قرن به طول انجامید بى حاصل ارزیابى مى کند. مى نویسد:

(اکنون که نه از راه منطق و استدلال و نه از به اصطلاح وارد کردن خـودآگـاهـى طـبقاتى در اندیشه توده ها طرفى نبستند و عملا قوى تـریـن و بـا نفوذترین نیروها را در میان عموم طبقات و بالخصوص طـبـقـه محروم و ستم کشیده نیروى مذهبى تشخیص داده به این فکر افتاده که از خود مذهب علیه مذهب استفاده کند.)36

تحریفهاى عاشورا

عـاشورا نقش بنیادین و اساسى در زنده نگه داشتن اسلام و پویایى و پـرتـکـاپویى عرصه دارى و ستم ستیزى مسلمانان بویژه شیعیان داشته است.

اهـمـیـت واقـعه و نقش آفرینى و احیاگرى و سازندگى آن سبب شده شـمـارى به انگیزه هاى گوناگون دست به کار شوند و این رستاخیز بزرگ را حرکتى غیر منطقى و نابخردانه جلوه دهند.

روشـن اسـت کـه دشـمـن بـه عمد دست به تحریف زده براى رسیدن به هـدفـهـایى که داشته چنین کارى کرده است ولى

 

 

( 249 )

دوست از روى جهل به این میدان وارد شده که نتیجه یکى است.

اسـتاد با آن اندیشه والا دغدغه دینى جامع و همه سویه نگرى و نـاب اندیشى نمى توانسته این کژراهه روى را برتابد و در برابر آن عالمانه و دقیق نایستد.

از ایـن روى در دهـه جـهل که خرده گیریها و شبهه آفرینیها زیاد بـوده و هـر گـروه و دسـتـه اى بـراى خـودى نـشـان دادن در پى دسـتاویزى مى گشته که اسلام را از جلوه بیندازد. بهترین دستاویز و عـوام فـریب ترین آن که بسیار کارآیى داشته و سبب مى شده که جـوانـان از گـرایش به اسلام و ابراز علاقه به آن احساس خجالت و شـرمـنـدگـى بکنند دروغها و پیرایه هایى بوده که به این واقعه شـورانـگـیـز بـسته اند. به طور دقیق همان چیزى را که موج مى آفـریده مردم را به اسلام علاقه مند مى کرده به ستم ستیزى اسلام جـلوه ویژه مى داده و عدالت خواهى آن را مى نمایانده بدل کرده انـد بـه واقـعـه و رخـدادى که رکود و رخوت و سستى مى آفریند و شورى نمى انگیزد و حماسه اى نمى سازد.

اسـتاد در باب تحریف لفظى واقعه عاشورا نمونه هاى زیادى ارأه داده از جمله مى نویسد:

(در هـمـیـن تـهـران در منزل یکى از علماى بزرگ چیزى را درباره حـادثه کربلا شنیدم که در عمرم نشنیده بودم. روضه خوان گفت: بعد از ایـن کـه حـضـرت لیلا رفت داخل خیمه و موهایش را پریشان کرد نـذر کـرد کـه اگر خدا; على اکبر را سالم به او برگرداند... از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد!

[روضه خوان] این را گفت و زد زیر آواز:

(نذر على لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق الطفت ریحانا)

گـشـتم دیدم این طفتى که در این شعر آمده کربلا نیست بلکه این طـفـت سـرزمـیـن مربوط به داستان لیلى و مجنون معروف است. این داستان را خود این

 

 

( 250 )

شخص جعل کرده است.)37

شـهـیـد مطهرى تحریف محتواى پیام این حادثه را مهم تر از تحریف لفظى مى شمارد و روى آن حساسیت بیش ترى نشان مى دهد.

در تـحـریـف مـعنوى عوامل چندى را دخیل مى داند که پاره اى از آنـهـا در هـر حادثه تاریخى امکان دارد پیش آیند مانند دشمنان کینه توز و دوستان نادان و پاره اى ویژه این حادثه اند.

در نـهـضـت حـسـینى دشمنان از همان آغاز براى وارونه جلوه دادن حـقـایـق قـیام دست به کار شدند. نهضت را ضد امنیت عامل هرج و مرج فساد و مانع آرامش مردم معرفى کردند.

از جمله: یزید در نامه خود به ابن زیاد مى نویسد:

(مـسـلم پسر عقیل به کوفه آمده هدف وى اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است.)38

مسلم بن عقیل پس از آن گرفتار ایادى ابن زیاد شد ابن زیاد در دارالامـاره مسلم را به اتهامهاى یاد شده متهم ساخته و مسلم در پاسخ گفت:

(مـردم ایـن شهر از ما دعوت کردند. نامه هاى فراوان نوشتند آن نـامـه هـا موجود است.در آن نامه ها نوشته شده: پدر تو زیاد در سـالـهـایـى کـه در این جا حکومت مى کرده نیکان مردم را کشته بـدان را بـر نـیـکان مسلط کرده است....ما براى برقرارى عدالت بـراى امـر بـه مـعـروف و نهى از منکر و پیش گیرى از فساد آمده ایم.)39

از عـوامل ویژه این حادثه برداشت نادرست از سفارشهاى پیشوایان دین در باب زنده نگه داشتن نام و یاد حسین بن على(ع) در هر سال است:

این تشویق و ترغیبها به خاطر تسلیت حضرت زهرا(س) است.

هـر کـس در مـجـلس عزاى حسین(ع) شرکت کند و اشکى بریزد گریه اش کـفـاره گـناهان است; زیرا حسین(ع) قیام کرد کشته شد تا کفاره گناهان امت باشد.

و....

 

 

( 251 )

 

در حـادثه عاشورا آن چنان دروغ و خلاف واقع بسیار گفته و نوشته اند که راست و درست آن شنیدنى و کمیاب است.

آخوند خراسانى مى گوید:

(آنـهـا که به دنبال روضه نشنیده مى روند بروند روضه هاى راست را پیدا کنند که آنها را احدى نشنیده است.)40

شهید مطهرى مى گوید:

(بـه خدا قسم حرف حاجى نورى حرف راستى است. مى گوید:امروز اگر کـسـى بـخـواهد بر امام حسین(ع) بگرید بر این تحریفها و مسخها باید بگرید بر این دروغها باید بگرید.)41

در سـخـن دیـگـر سـوگند جلاله یاد مى کند و یادآور مى شود: این تـحـریفها و تهمتها دروغ به امام معصوم و باطل کننده روزه است:

(بـه خـدا قـسـم تهمت به ابا عبدالله است والله اگر کسى در ماه رمـضـان روزه داشـتـه بـاشد... روزه اش باطل است. دروغ بر حسین اسـت. ابـا عبدالله که براى مبارزه با گناهان قیام کرد گفتیم: قیام کرد. تا سنگرى براى گنهکاران باشد.)42

أـمـه(ع) بـا این سفارشها و توصیه ها خواسته اند مکتب عملى و قـیـام اسـلامـى امـام حسین زنده بماند و سالى یک بار این حماسه عـالـى تـجـدید شود و درسهاى انسانى الهى ظلم ستیزى آزادگى عـزت نـفـس و حـماسه دین مدارى حسین زنده بماند و به این وسیله اسلام همیشه شاداب و بالنده در اوج باشد.

زنـده نگه داشتن عاشوراى حسینى بر پایى هر ساله عزادارى براى یادآورى وظیفه اى است که مومن در برابر ستم دارد. امام حسین(ع) در یکى از منزلهاى بین راه مى فرماید:

(اسـلام دیـنـى است که به هیچ مومنى[ نفرمود به امام] اجازه نمى دهـد کـه در مقابل ظلم و ستم مفاسد و گناه بى تفاوت بماند.)43 تـحـریـفى از این بالاتر که گفتند و

 

 

( 252 )

نوشتند: حماسه حسین(ع) قابل پیروى نیست.

شـهـید مطهرى این تحریف را خیانت بزرگ به اسلام و آرمانهاى بلند امام حسین(ع) مى داند و مى نویسد:

(امام حسین یک مکتب به وجود آورد. ولى مکتب عملى اسلامى... حسین بـه این مکتب عمل کرد ولى ما این حرف را تحریف کردیم. از مکتب بـودن خـارج کـردیـم و گفتیم قابل پیروى نیست... آیا خیانتى از این بالاتر وجود دارد.)44

 

رسالت علما و مردم

بـه نـظـر شـهـیـد مطهرى در برابر این تحریفهاى انجام شده هم عـالمان دین و هم مردم مسوولیت دارند. مردم مسوولیت دارند چون بـازشـنـاسـى پـاره اى از مـسأل با فطرت سالم صورت مى پذیرد و نـیـازى بـه کـسب دانش ندارد و آن هم در توده مردم هست. در عین حـال حـقایق را نادیده مى انگارند و به ترویج و اشاعه تحریفها و خرافات مى پردازند بى تقصیر نیستند.

رسـالت علما را نیز در برابر تحریفهاى عاشورا سنگین مى شمارد و یـادآورد مـى شود: با حادثه تحریف شده نمى توان برنامه و الگوى مـنـاسـبـى پیش روى نسل جوان و مردم مسلمان گذاشت. از این روى عـالـمـان دین در تحریف زدایى از چهره حادثه کربلا وظیفه بزرگى بر عهده دارند.

از مـقـابـل کـاسـتـیهایى که در برگزارى این واقعه وجود دارد و آسـیـبـهایى که در اندیشه دینى رسوخ پیدا کرده نباید به مدارا بـگـذرنـد. بـاید وظیفه خود را در اظهار حق بیدارگرى و یادآورى تـحـریـف و انـحرافها ادا کنند. در غیر این صورت مصداق (فقیه فاجر) که آفت دین شمرده شده خواهند بود.

عـلـمإ باید به مردم بر پاکننده مجلسهاى سوگوارى بفهمانند که بر پایى این مجلسها براى بیان حقایق است و نه رژه و نمایش.

بـدون جـعـل و تحریف مى شود مجلس عزایى که مورد توجه خداوند و اولیإ او باشد بر پا کرد.

 

 

( 253 )

 

بـنـابـرایـن بـزرگ ترین رسالت عالمان دین مبارزه با ضعفها و کـاسـتـیـها دربرداشتهاى عاشورا و بیان حقایق و زدودن تحریف از چهره این حادثه است.

(وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است. خوشبختانه ابـزار این در دست است. وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید.)45

متاسفانه پس از این که سالها از یادآوریهاى مفید و سودمند علامه مـحـدث نـورى در کـتـاب لولو و مرجان و کوششهاى بى دریغ استاد شـهـید در جهت تحریف زدایى از این حادثه مى گذرد هنوز که هنوز اسـت تـحریف به شکلها و صورتهاى گوناگون وجود دارد. نه تنها از تـحـریفها پیش گیرى نمى شود که در پاره اى محافل که بانیان آن از بـزرگـان هستند مداحان و روضه خوانان بر دامنه تحریفها مى افزایند.

 

پى نوشتها:
 
1. (مـنهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه) میرزا حبیب الله خوئى ج29/14 بنیاد فرهنگى امام مهدى.
 
2. (اصول کافى) کلینى ج32/1. دار صعب دارالتعارف بیروت.
 
3. (الحیاه) حکیمى ج291/2. دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
 
4. (ختم نبوت) مرتضى مطهرى 65/ صدرا.
 
5. (بـحـارالانـوار) عـلامـه مـحـمد باقر مجلسى ج116/41. موسسه الوفإ بیروت.
 
6. (مـطهرى مطهر اندیشه ها) محمد حسین واثقى راد ج166/1 دفتر تبلیغات به نقل از (پیام انقلاب) شماره/ 31 34.
 
7. (پیرامون انقلاب اسلامى) مرتضى مطهرى182/ صدرا.
 
8. (مطهرى مطهر اندیشه ها) ج233/1.
 
9. همان134/.
 
10. (عدل الهى) مرتضى مطهرى10/ صدرا.
 
11. (حماسه حسینى) مرتضى مطهرى ج100/1 ـ 107 صدرا.
 
( 254 )
12. (اندیشه ترقى) میرزا ملکم خان ناظم الدوله64/.
 
15. (تـحلیل بر تداخل فرهنگى معاصر ایران) عباس نصر344/ جهاد دانشگاهى.
 
16. (راه طى شده) مهندس بازرگان.
 
17. (اصول فلسفه و روش رئالیسم) مرتضى مطهرى ج5 مقدمه صدرا. 18. (راه طى شده).
 
19. (اصول فلسفه و روش رئالیسم) ج5/5 مقدمه.
 
20. همان.
 
21. (پیرامون انقلاب اسلامى)130/ ـ 132.
 
22. (تـفـکـر نـوین سیاسى در اسلام) حمید عنایت ترجمه ابوطالب صارمى210/ امیرکبیر.
 
23. (نهضت امام خمینى) ج355/3.
 
24. همان.
 
25. به نقل مصاحبه از مصاحبه ایشان در تاریخ 1361/2/9.
 
26. (علل گرایش به مادیگرى) مقدمه.
 
27. همان.
 
28. (جامعه وتاریخ) مرتضى مطهرى / 27 صدرا.
 
29. همان.
 
30. همان.
 
31. (سیماى استاد در آینه نگاه یاران)246/.
 
32. (نهضتهاى صد ساله اخیر)66/.
 
33. همان37/.
 
34. (علل گرایش به مادیگرى)16/.
 
35. همان.
 
36. همان.
 
37. حماسه حسینى مرتضى مطهرى ج100/1.
 
38. همان.
 
39. همان.
 
40. همان.
 
41. همان.
 
42. همان.
 
43. (مقتل الحسین) عبدالرزاق الموسوى المقرم به نقل از (تاریخ امم و الملوک) طبرى جزء 229/6.
 
44. (حماسه حسینى) ج78/1.
 
45. همان.