امام عطر و بویى داشت دل انگیز رنگ و خویى داشت سرور آفرین. ضرباهنگ سخنان او قلبها را به تپش در مى آورد. او با تمامى روح در پَسِ سخن خود ایستاده بود و نَفَسِ خویش را بر تمامى گستره واژگان دمیده بود. در پَسِ هر واژه حضور داشت و با آن زندگى کرده بود و جان و قلب تپنده اش به واژه ضربان سیلان خون و حیات بخشیده بود. این بود که قلبها را به تپش در آورد شور و نشور آفرید خون و حیات به کالبدهاى فسرده بخشید زندگى ها را از نو ساخت و زندگى نوینى را بر جام جانها ریخت. او خورشید بى غروب است نداى او صلاى او همه گاه و همیشه تا ماه و خورشید بر زمین و زمینیان مى تابند تا آسمان سقف و زمین فرش است پژواک خواهد داشت. زبان او زبان وحیانى بود واژگان او واژگان سبحانى نه وحى را غروبى است و نه سبحان را. ییک صدمین سال طلوع او در مشرق جانها در آغازین دقایق سال به نام او آذین بسته |