سالشمار زندگى امام خمینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


بخش دوم

1356/1316

آقاى دکتر عباس زریاب خویى که برهه اى در محضر امام دانش اندوخته و در محفل درسى ایشان حاضر شده گزارشى داده است از مجلس درس و بحث امام و آشنائى ایشان با مسائل حکمى و فلسفى و عرفانى که اکنون آن بخش از گزارش را که مربوط مى شود به سال 1316هـ.ش. در این جا نقل مى کنیم:

([آقاى خمینى] در سال 1316 شمسى از مدرسین فاضل و بنام حوزه قم بود و با آن که جوان بود و در حدود سى وشش سال داشت مورد تعظیم و احترام همگان بود. عصرها حدود دو ساعت به غروب مانده به مدرسه فیضیه مى آمد و در ضلع جنوبى مدرسه در جلوى یکى از حجرات مى نشست و با فضلاى درجه اول حوزه مانند مرحوم سید محمد یزدى معروف به داماد و مرحوم شیخ حسن نویسى و مرحوم فاضل لنکرانى به بحث و جدال در مسائل فقهى و اصولى مى پرداخت

 

 

( 262 )

و گاهى (یعنى به ندرت) تند مى شد و صداى خود را بلند مى کرد چنان که فضاى مدرسه از صداى او پر مى شد.… این گونه موارد بسیار نادر بود و او غالباً درمباحثات خونسرد و تسلّط او بر نفس معروف بود و با وقار و جاذبه شخصى خود همه را به احترام وا مى داشت و همه او را به تفوّق در فضل و تقیّد به ظاهر و اصول اخلاقى مى ستودند. به همین جهت این حسن اعتقاد همگان به من نیز سرایت کرد و من آرزو مى کردم که اطلاعات و تحصیلات من روزى مرا موفق به حضور در درس او بکند.)1

 

1357/1317

امام پس از درگذشت آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى در مدرسه فیضیه درس اخلاق شروع کرده و کم کم دامنه این درس گسترش یافته است.2 و افزون بر روحانیان و فضلا بسیارى از بازاریان در آن شرکت مى کرده اند.

استقبال از این درس به گونه اى بوده که در هفته اى دو روز: پنج شنبه و جمعه جلسه درس برگذار مى شده است. ایادى رژیم رضاخان از آن جا که مى دانسته اند با ادامه و اوج این گونه جلسه ها مردم به کسب خویها و ویژگیهاى فاضله روى مى آورند به کارشکنى پرداخته و بر آن شده اند که آن را به تعطیلى بکشانند.

امام خمینى در پاسخ به فرستاده اداره پلیس که خواهان تعطیلى مجلس درس اخلاق بوده گفته است:

(من موظف هستم به هر نحوى که هست این جلسه را بر گذار نمایم. پلیس شخصاً بیاید از انعقاد آن جلوگیرى به عمل آورد.)

ایادى رژیم که با سرسختى امام روبه رو شده به کار شکنى پرداخته اند و امام

 

 

( 263 )

ناچار شده که درس اخلاق را از مدرسه فیضیه به مدرسه حاج ملاصادق که منطقه اى دور دست بوده انتقال دهد و پس از فرو افتادن رضاخان از کرسى اقتدار دوباره به فیضیه برگردد.3

با توجه به این که شاگردان امام به روشنى گفته اند: این درس پس از فوت آقاى حائرى بوده و سخت گیریهاى رژیم رضاخانى در سالهاى 1357هـ.ق. بر حوزه کم تر شده و امام خمینى نگارش کتاب اربعین خود را که کتابى است اخلاقى در سال 1357 هجرى شروع و در روز جمعه چهارم محرم هزار و سیصد و پنجاه وهشت هجرى به انجام رسانده است; از این روى ما آغاز درس اخلاق ایشان را سال 1357هـ.ق. انگاشتیم. این درس نزدیک به هشت سال به درازا کشیده و به گونه ژرف و همه سویه در مشتاقان و علاقه مندان اثر گذاشته است و این را مى شود از تربیت شدگان این محفل بزرگ اخلاقى به خوبى دریافت.

([امام خمینى] از زمان مرحوم حایرى تا 1368 هجرى دروس کفایة و مکاسب و منظومه و اسفار را تدریس و فضلاء برجسته تربیت نموده و بخصوص در فن اخلاق و درس آن استاد منحصر به فرد حوزه قم بوده و حدود هشت سال در مدرسه فیضیه هفته اى دو روز: پنج شنبه و جمعه صدها نفر از فضلاء حوزه و غیره را از بیانات شیوا و درس اخلاق مستفیض و با ذکر:

(الهى هب لى کمال الانقطاع إلیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتى تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلى معدن العظمة وتصیر أرواحنا معلقة بعزّ قدسک) که همه روز در اختتام درسش مى فرمود قلوب اهل ذوق و تهذیب را نورانى و صفا و جلا مى داد تا در چند سال اخیر که درس مذکور را براى پاره اى از موانع تعطیل و حوزه درس خارج فقه و اصول را دائر [نمود]….)4

 

 

 

( 264 )

با توجه به این که فوت آقاى حائرى در ذیقعده سال 1355هـ.ق. بوده است آغاز درس اخلاق را در سال 56 و یا 57 مى توان دانست که تا سال 1364 و یا 1365هـ.ق. ادامه داشته است.

 

1358/ 1318

عباس زریاب خوئى که شرح منظومه سبزوارى را در سال 1318هـ.ش. نزد امام خمینى فرا گرفته است از شیوه تدریس آگاهیها ویژگیهاى ایشان چنین مى نویسد:

(در آغاز سال 1318 شمسى از بعض از طلاب شنیدم که: آقاى روح الله خمینى درس شرح منظومه حاج ملاهادى را آغاز خواهد کرد. من که در انتظار چنین فرصتى بودم با شور و شوق تمام به درس او که در مَدْرَسْ (سالن درس) مدرسه دارالشفا منعقد مى شد حاضر شدم و به انتظار پایان دادم.

او درس را به جاى آن که از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع کرد و استدلال او براى این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود و به همین جهت الاهیات را ما بعدالطبیعه نامیده بود. روش تدریس او برخلاف استادان دیگر بود; یعنى هرگز مطلب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمى کرد بلکه پس از آن که یکى دو جمله از متن کتاب مى خواند شروع مى کرد به تقریر درس از خارج با بیانى که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهى چنان قوّت مى گرفت که صدایش را بلند مى کرد و جلسه درس به جلسه خطابه و تذکیر بدل مى شد. او مى خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفى به مسائل اخلاقى و اجتماعى ـ دینى [هم]

 

 

( 265 )

بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم مى آمیخت که انسان نمى توانست موضوع درس را از بحث دینى ـ اخلاقى او جدا بداند و این امر تأثیر شدیدى در مغز و روح متعلّمان به جاى مى گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسه درس حالتى روحى و عرفانى و سرشار از اندیشه عمیق دینى در خود احساس مى کرد که شاید تا یکى دو ساعت دوام داشت. او خود سرشار از این کیفیت عرفانى دینى و فلسفى بود.

او براى خود جهانى از اندیشه معنوى ـ دینى ساخته بود که عناصر تشکیل دهنده آن مذهب شیعه اثناعشرى افکار نو افلاطونى منطوى در فلسفه اشراق عرفان محیى الدین عربى و حکمت متعالیه ملاصدرا بود. او این عناصر را عمیق تر و ذاتى تر از اسلاف خود در خود پیوند داده بود و به شکل متعادل و منسجم و هم آهنگى به وجود آورده بود که مى توان آن را به یک سمفونى تشبیه کرد.)5

 

21 ربیع الثانى 1358/ 19 خرداد 1318

در این تاریخ امام خمینى کتاب (سرّ الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفین) را به پایان رسانده است. این کتاب در بردارنده نکته ها و مقوله هاى بلند و ژرف عرفانى است. ایشان در این اثر به بیان نماز سالک و چگونگى حضور قلب و اسرار نماز مى پردازد.

این اثر تشکیل شده است از: مقدمه شش فصل دو مقاله و خاتمه. مقاله اول در مقدمه نماز و اسرار آن و داراى ده فصل و مقاله دوم در اسرار مقارنات نماز و داراى دوازده فصل است.

 

 

 

( 266 )

 

1319/1359

دکتر محمد باقر از استادان برجسته زبان فارسى پاکستان در مصاحبه اى با فصلنامه دانش در سال 1369هـ.ش. خاطره جالبى از امام نقل کرده که مربوط به سال 1319هـ.ش. است.

این که مى گوییم سال 1319هـ.ق. بدین خاطر است که دکتر محمد باقر در این مصاحبه خاطره خود را مربوط به پنجاه سال پیش مى داند و با توجه به تاریخ مصاحبه سال 69 مى توان آن را مربوط به سال 1319هـ.ش. دانست. دکتر محمد باقر براى نخستین بار به عنوان استاد زبان فارسى در سال 1939م/1358هـ.ق./1318هـ.ش. به ایران آمده و پس از آن 25 بار دیگر به ایران سفر کرده و با اساتید زبان فارسى دیدار و آنان را براى تدریس به پاکستان دعوت کرده است. در این رفت وآمدها کتابهاى بسیارى از ایران خریده که اکنون کتابخانه بزرگى از این آثار تشکیل شده است.

گویا این خاطره مربوط به نخستین سفر وى باشد که به سال 1939م. یا یک سال پس از آن انجام شده است.

او سفرى به قم داشته و در آن جا با امام خمینى آشنا مى شود و امام او را به خمین مى برد و… که بهتر است این خاطره زیبا را از مصاحبه وى بخوانیم:

(به جاست خاطره جالبى که از امام خمینى در ایران دارم نقل کنم. عرض کنم که: بنده با امام خمینى پنجاه سال پیش دو دفعه نهار خوردم. به قم رفتم و در حیاط مسجد مردى را دیدم که قدم مى زدند. من پیش رفتم گفتم: آقا! شما که هستید؟ گفتند: که من روح الله خمینى.

و پرسیدند: شما که هستید؟

گفتم که: من استادِ زبان فارسى در دانشگاه پنجاب هستم و این جا براى گردش آمده ام.

 

 

 

( 267 )

گفتند: پیش من بیایید. پرسیدند: ماشین دارید؟

گفتم: بله.

گفتند: بسیار خوب.

داخل ماشین نشستم. مرا به خمین بردند. آن جا ما ناهار خوردیم. ناهار خیلى ساده بود. چلوکباب و آب. بعداً برگشتم. آن روزها ایشان از شاه خیلى شکایت مى کردند.

من گفتم: آقا من مهمان شاه هستم و شما شکایت مى کنید؟

گفتند: این طور مى گویم که شما به موازین اسلام توجه کنید.

من گفتم که: من مسلمان هستم و علماى مثلِ شما را خیلى احترام مى ورزم. بعد از انقلاب اسلامى ایران شنیدم ایشان در مجلس هایى گفته بودند که من یک دوست به نام دکتر محمد باقر در پاکستان دارم. تا این که روزى سفیر کبیر شما که برادرِ کوچک نخست وزیر وقت بود پیش من آمد و به من گفت: امام در تلاشِ شما هستند. شما را مى خواهند ببینند.

من به اسلام آباد رفتم. از اسلام آباد به تهران و این دفعه آخر بود. حضرتِ امام تهران تشریف آورده بودند. آن روز من گفتم: آقا! این روزها در روزنامه هاى پاکستان چاپ شده که شما بر ساختمانهاى سلطنتى و زر و جواهر قابض شده اید؟

ایشان به یک افسر نظامى اشاره کردند و او مرا در همه ساختمانها برد. در آن جا شش تا محل به من نشان دادند.

به من گفتند: شما ایرانى که نیستید؟

گفتم: نه ایرانى که نیستم ولى من ایران را دوست دارم.

آن جا رفتم و چیزها دیدم و حالا آن همه را موزه ساخته اند. بعداً مرا به بانک ملّى بردند و آن جا که تاج و زر و جواهر و همه چیز

 

 

( 268 )

را همان طور که بیست سال پیش در زمان شاه دیدم ملاحظه کردم. امام خمینى این همه امکانات را براى من درست کرده بودند. پس از بازگشت ایشان پرسیدند که: ناهار مى خورید؟

گفتم: بله.

گفتند: بیایید.

مثل اولین ملاقات کباب و یک لیوان آب آوردند.

بعداً پرسیدم: آقا! یادتان هست که شما در خمین یک منزل داشتید و کرایه اش فقط پانزده تومان بود؟

گفتند: حالا هم هست. پرسیدند: مى خواهید بروید؟

گفتم: نخیر چون مى خواهم برگردم و حالا خسته هم شده ام.

بعد گفتند: ولى کرایش اش حالا پانزده تومان نیست 1500 تومان است.

این خاطرات خیلى شیرین را از ایران آوردم.)6

 

شعبان 1360/ شهریور 1320

در این برهه با شروع جنگ جهانى دوم فرو افتادن رضاخان در دام نازیها متفقین برآن شدند از راه ایران جبهه روسیه را توانا سازند; از این روى انگلیس آمریکا و شوروى ایران را در کف اختیار خود گرفته و نیروهاى مسلح رضاخان که سالها بر توانایى آنها مى نازیده بدون هیچ گونه ایستادگى کشور را در دست بیگانگان تجاوزگر رها کرده اند. روحانیت نیز که همیشه در برابر هجوم استعمارگران سدّ پولادین بوده با ویرانگریهاى رضاخان و رخنه اى که او در دیواره بلند آن وارد ساخته بوده جایگاه مناسبى براى میدان دارى و بازتاب نداشته است. نخستین کار متفقین بر کنار کردن رضاخان بوده است. او نگران

 

 

( 269 )

بوده که حکومت از خاندان وى به در رود و به دست دیگران بیفتد; زیرا به خوبى مى دانست: انگلستانى که او را آورده اکنون دارد مى برد و همان کشور نیز اینک تصمیم گیرنده است هر کسى را بخواهد روى کار مى آورد. از این روى به دیدار محمد على فروغى شتافته و او نیز با قرار و مدارها و پیمانهایى قول به همکارى داده و با موافقت انگلستان محمد رضا به جاى پدر نشسته و رضاخان به جزیره موریس تبعید شده است.7

امام خمینى بر وابستگى رضاخان و محمد رضا به انگلستان بارها اشاره کرده و بارها خاطره اى را نقل مى کند که در هنگام جنگ جهانى دوم رادیو دهلى که زیر نظر انگلستان بود اعلام کرد: ما رضاخان را آوردیم و حالا بر کنار کردیم:

(در رادیو دهلى که آن وقت تحت [نظر]… انگلیسیها بود من خودم شنیدم که رضاخان را ما آوردیم در ایران آوردیم و بعد به ما خیانت کرد بردیم آن را. آوردن و بردن را خود آنها گفتند.)8

فردوست در خاطرات خود از چگونگى روى کار آمدن رضاخان توسط انگلیسیها چنین مى گوید:

(شاپور جى روزى کتاب محرمانه اى را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود که: نایب السلطنه هندوستان مى خواست فرد مناسبى را براى اداره ایران پیدا کند و به دستور او پدر شاپور جى این فرد را که رضا بود پیدا کرد و به نایب السلطنه معرفى نمود. شاپور جى منظورش این بود که سلطنت پهلوى به دست پدر او تأسیس شده است.)9

امام خمینى که از آغاز کودتاى رضاخانى کارهاى وى را زیر نظر داشته و با آنها مخالف بوده در سالهاى سیاه اختناق رضاخان در رباعى مى سراید:

 

 

 

( 270 )

 

از جور رضا شاه کجا داد کنیم
آن دم که نفس بود ره ناله ببست

امام مى گوید: وقتى رضاخان دیکتاتور را از ایران راندند مردم بسیار شادمانى کردند.11

گزارش کرده اند: مردم ایران با این که کشورشان در تصرف قواى متفقین بود همین که خبر رفتن رضاخان از رادیو پخش شد به تکیه ها و مسجدها روآوردند و با این که محرم نبود فریاد (یاحسین) سردادند و از سالها خفقان خود را رها دیدند.12

 

دوشنبه ربیع الثانى1361/ اردیبهشت 1321

امام خمینى در این تاریخ کتاب (آداب الصلوة) خود را به پایان رسانده است. این کتاب بسان کتاب سرّ الصلوة است با افزودهایى بر آن. امام در مقدمه با اشاره به سرّ الصلوة درباره انگیزه خود از نگارش این کتاب مى نویسد:

(ایّامى چند پیش از این رساله اى فراهم آوردم که به قدر میسور از اسرار صلوة در آن گنجانیدم و چون آن را با حال عامّه تناسبى نیست در نظر گرفتم که شطرى از آداب قلبیّه این معراج روحانى را در سلک تحریر درآورم شاید برادران ایمانى را از آن تذکّرى و قلب قاسى خود را تأثّرى حاصل آید.)13

 

ییک شنبه 24 محرم 1362 / 11 بهمن 1321

درگذشت مرحوم آقا رضا مسجدشاهى در اصفهان 14 استاد امام خمینى. امام از ایشان اجازه نقل حدیث نیز دارد.15

 

1362/1322

حاج شیخ مهدى پایین شهرى قمى از علماى قم فرزندى داشته به نام

 

 

( 271 )

على اکبر حکمى زاده. حکمى زاده از احمد کسروى کژاندیش و مخالف سرسخت دین مبین اسلام اثر مى پذیرد و به کژ راهه مى افتد و این جا و آن جا به نشر اندیشه هاى نادرست خود مى پردازد.

او در سال 1313 شمسى مجله (همایون) را در قم منتشر مى سازد.16 کسروى در مجله پیمان 17 در شماره شانزدهم و هفدهم خود به تبلیغ از مجله همایون پرداخته است.18

مجله همایون با داعیه اصلاح طلبى و در واقع براى نفوذ در حوزه بنیاد گذاشته شده بود و در شماره 7 از سال اول همگام با تلاشهاى رضاخان و با تجلیل از وى مراسم عزادارى سیدالشهداء را کارى زشت و نامشروع و خلاف عقل و حتى بدعت شمرده است!19

این مجلّه بیش از 12 شماره نپاییده و از ساحت فرهنگ پاک شده; زیرا افزون بر مشکل مالى صاحب امتیاز از سوى اهل مطالعه نیز استقبال نشده است.20

اما على اکبر حکمى زاده که اندیشه هاى خود را به گمان و پندار خود حق مى دانسته به پراکندن اندیشه هاى باطل و سخیف خود پرداخته و در 1322 کتاب (اسرار هزار ساله) را در 38 صفحه نوشته و نشر داده است و در آن به اسلام تشیع و حوزه ها حمله مى کند و عقائد وهابیت را مطرح مى سازد.

امام خمینى یک روز در راه رفتن به مدرسه فیضیه مى بیند: شمارى درباره کتاب (اسرار هزار ساله) بحث مى کنند. از این روى بر آن مى شود که از میانه راه بر گردد و به نقد این اثر سخیف بپردازد. یک ماه تا چهل روز درس را تعطیل مى کند و اثر ارزشمند (کشف الاسرار) را مى آفریند و در این اثر افزون بر پاسخ گویى به شبهه ها کانون توطئه را نیز که همانا حکومت رضاخانى باشد نشانه مى رود و در مقدمه مى نویسد:

(امروز که دنیاى آتش خیز به ناچارى دست خود را طرف دین

 

 

( 272 )

و روحانیت دراز کرده و خواهد کرد و از نیروهاى معنوى استمداد مى کند بعضى از نویسندگان ما حمله بر دین و دیندارى و روحانیت را بر خود لازم دانسته بدون آن که خودشان نیز مقصودى جز فتنه انگیزى داشته باشند با قلمهاى ننگین خود اوراقى را سیاه کرده بین توده پخش کرده اند. غافل از آن که سست کردن مردم را امروز به دین و دیندارى و روحانیت از بزرگ ترین جنایات است….)21

در مقدمه به عوام فریبى نویسنده اسرار هزار ساله اشاره مى کند و این سخن بى مبنى و بى مایه وى را که دین همان فهم عقلى ماست مورد نقد قرار مى دهد:

(یک سره مى گویید: دین عبارت از راهنمایى عقل است و عقل ما هر چه فهمید همان دین است. اگر عقل شما و ما هر چه فهمید همان دین است پس چرا از دین اسلام و قرآن خدا و پیغمبر اسلام اسم مى برید؟ شما عوام فریبى را بى دلیل به بزرگان اسلام نسبت مى دهید….)22

چاپ اول کشف الاسرار در سال 1323ش. و چاپ سوم آن در سال 1327 در 334 صفحه منتشر شده است.

 

11 جمادى الاولى 1363 / 15 اردیبهشت 1323

در این تاریخ امام خمینى از خود سندى را به جاى گذاشته که از سندهاى تاریخى و مهم زندگانى ایشان به شمار مى رود. سید على محمد وزیرى کتابخانه اى در یزد بنیان گذاشته بود که اکنون از شعبه هاى کتابخانه آستان قدس رضوى در یزد به شمار است و در آن دفترى بوده که از مردان نامى شخصیتهاى علمى و بزرگان حوزه درخواست مى کرده: آنچه به نظرشان مهم و

 

 

( 273 )

جالب مى آید به یادگار بنویسند تا به عنوان مجموعه اى از دیدگاهها اندیشه ها و رهنمودهاى نویسندگان محققان فیلسوفان و مردان بزرگ و نامور در دسترس همگان قرار گیرد. امام خمینى نیز نامه اى در آن یادنامه مى نگارد که مى شود گفت: نخستین بیانیه سیاسى آن حضرت است.

وى با ذکر آیه (قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى وفردى) عالمان بزرگ دین را به قیام براى خدا فرا مى خواند و ایرانیان را به همبستگى و روحانیان را به دورى گزیدن از دنیا و منافع شخصى سفارش مى کند. هشدار مى دهد اگر قیام پا نگیرد و پیوند بین عالمان دین برقرار نشود روزهاى سیاهى در انتظار مردم خواهد بود:

(شما که به حق مشروع خود قیام نکردید خیره سران بى دین از جاى برخاستند و در هر گوشه زمزمه بى دینى را آغاز کردند و به همین زودى به شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان بى شرف روزهایتان سخت تر شود!)23

 

2 رمضان 1363 / 31 مرداد 1323

امام خمینى همزمان با درس اخلاق به نگارش کتابهاى اخلاقى نیز مى پرداخته و آنچه را براى سعادت فرد و جامعه به کار مى آمده از آیات و روایات معصومان و سخن بزرگان و از دریاى معارف ناب اسلامى به در مى آورده و به کسانى که در اندیشه اصلاح خود بوده اند عرضه مى داشته است. این حرکت بزرگ معنوى را در همه برهه هاى زندگى پى مى گرفته بویژه آن گاه که از قیل وقال مدرسه به دور بوده در مثل ماه رمضان 1363 شرح حدیث جنود عقل و جهل را در محلات نگاشته است. در کتاب شریف کافى روایتى وجود دارد که امام صادق(ع) برتریهاى اخلاقى را لشکر عقل و پستیها و فرومایگیها را لشکر جهل مى نامد و امام بر این روایت بلند و سعادت آفرین

 

 

( 274 )

شرحى نگاشته که در آن به بسیارى از نکته هاى ظریف و راهگشا اشاره دارد و مى نمایاند که تنها هدایت گر انسان و رساننده آن به سرچشمه نور سخن خدا و کلام معصوم است.

وى در مقدمه با اشاره به کتاب طهارة الأعراق نوشته ابن مسکویه اخلاق ناصرى نوشته خواجه نصیر طوسى و احیاء العلوم نوشته غزالى مى نویسد:

(این نحو تألیف علمى را در تصفیه اخلاق و تهذیب باطن تأثیرى بسزا نیست. اگر نگوییم اصلاً و رأساً نیست. و یا از قبیل تاریخ الأخلاق است.)24

و درباره کتاب اخلاق اثر گذار و پالایش گر اخلاق و پیدایش باطن مى نویسد:

(کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن نفس قاسى نرم و غیر مهذّب مهذّب و ظلمانى نورانى شود و آن به آن است که عالم در ضمن راهنمایى راهبر و در ضمن ارائه علاج معالج باشد و کتاب خود دواى درد باشد نه نسخه دوا نما.)25

 

14 محرم 1364 / 9 دى ماه 1323

پس از رحلت آقاى حائرى حوزه علمیه قم را سه تن از آیات عظام: صدر حجت و خوانسارى سرپرستى مى کرده اند. این گونه سرپرستى نامتمرکز با همه دلسوزیهایى که اداره کنندگان داشته اند نابسامانیهایى را در پى داشته است; از این روى اصلاح طلبان دارندگان اندیشه ها و ضمیرهاى روشن از آن جمله امام خمینى به فکر چاره مى افتند.

ذهنها به سوى آقاى بروجردى از شخصیتهاى برجسته و نامور حوزه نجف که در آن هنگام در زادگاه خود بروجرد ساکن بوده متوجه مى شود. دست

 

 

( 275 )

به کار مى شوند تا ایشان را به قم دعوت کنند مگر به وسیله ایشان حوزه سامان یابد.

امام خمینى که از جایگاه علمى هوشیارى اندیشه باز و توان مدیریتى ایشان آگاهى داشته بیش از دیگران به تلاش مى پردازد.

احمدآقا فرزند حضرت امام از قول مادر نقل مى کند:

([امام] گاهى 50 تا 60 نامه براى علماى سراسر کشور دستنویس مى کردند که از آقاى بروجردى بخواهند به قم تشریف بیاورند.)26

امام حتى براى همراه کردن علماى بزرگ همدان که با مرجعیت ایشان موافق نبودند به آن جا مسافرت کرده و پس از گفت وگو موفق به همراه ساختن آنان شده است.27

بارى آقاى بروجردى دعوت دلسوزان و فاضلان و نخبگان حوزه قم را مى پذیرد و در 14 محرم 1364 وارد قم مى شود و در آن شهر رحل اقامت مى افکند.28

امام پس از ورود آقاى بروجردى به قم براى ترویج ایشان تلاش بسیار مى کند و در همین راستا در درس وى شرکت مى جوید:

(پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عده اى از رفقا بحث داشتیم تا آن که مرحوم آقاى بروجردى رحمه اللّه به قم آمدند. براى ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود.)29

امام به این نیز بسنده نمى کند و به تلاش بر مى خیزد تا شهریه آبرومندانه اى براى آقاى بروجردى سامان دهد; از این روى نامه اى به آقاى فلسفى مى نویسد و از وى مى خواهد براى کمک به شهریه آقاى بروجردى و

 

 

( 276 )

حفظ آبروى ایشان با شمارى از تجار تهران گفت وگو کند.30

امام از این هم فراتر مى رود. براى تواناسازى و شکوه علمى دستگاه آقاى بروجردى به تلاش بر مى خیزد. از شیخ محمد على حائرى شاگرد آقا ضیا و استاد برجسته حوزه مى خواهد که در جلسه استفتاء آقاى بروجردى شرکت بجوید. وى با این که شخصى منزوى بوده به خاطر اصرار و پافشارى امام مى پذیرد که در جلسه استفتاء شرکت کند.31

امام بر این باور بوده که با تواناسازى پایگاه نهادِ مرجعیت مى توان جامعه را سالم ساخت حوزه ها را از حالت رخوت سستى بى برنامگى بى قانونى و بى قاعدگى به در آورد و حوزه سالم سر زنده شاداب پویا و حاضر در صحنه هاى اجتماعى داشت. سرآمدى آقاى بروجردى در دانش فقه و اصول روش جدید استنباط گستردگى دانشهاى دخیل در استنباط و… خیلى زود او را شهره آفاق مى کند و فاضلان بسیارى بر گرد او حلقه مى زنند.

مردم او را مقتدا و مقلَّد خویش قرار مى دهند و این گرایش با افول ستاره درخشان آسمان مرجعیت آقا سید ابوالحسن اصفهانى در 9 ذیحجه 1365/13 آبان 1325 32 به اوج خود مى رسد. در این برهه مراسم یادبود آقا سید ابوالحسن اصفهانى در تبریز به درگیرى مردم با توده ایها به رهبرى پیشه ورى مى انجامد و در مهر 25/9/21 ارتش وارد تبریز مى شود.33

 

10 شوال 1364/ 27 شهریور 1324

پس از واقعه شهریور 20 و اشغال ایران انگلیسیها از نخست وزیر وقت خواسته بودند که آقاى سید ابوالقاسم کاشانى را که از مخالفان سرسخت آنان بوده دستگیر و تبعید کنند.

رژیم به بهانه این که کاشانى ستون پنجم آلمان است! در 27 خرداد 1323هـ.ش/ 26 رجب 1363 در گلاب دره شمیران ایشان را دستگیر کرده و

 

 

( 277 )

به متفقین سپرده و آنان نیز وى را به زندان خود در اراک و سپس کرمانشاه افکنده اند. آقاى کاشانى 28 ماه در این دو زندان به سر برده و در پایان جنگ جهانى دوم در سال 1324 آزاد شده است. آقاى کاشانى پس از آزادى در 27 شهریور 1324 در میان استقبال مراجع و علما و اهالى قم وارد این شهر شده و پس از سه روز اقامت در منزل ابوالفضل تولیت به سوى تهران حرکت کرده است.34

پس از دو استقبال بزرگ از بزرگان دین: حضرات آیات بروجردى و کاشانى در قم سومین استقبال را مردم قم و علما در همین سال از حاج آقاحسین قمى به عمل آورده اند. آقاى بروجردى یک اتوبوس از فضلاى قم به استقبال ایشان فرستاده و آیات دیگر نیز وى را بسیار بزرگ و گرامى داشته اند.35

 

29 صفر 1367/ 11 دى ماه 1326

در 29 نوامبر 1947 / 7 آذر ماه 1326 سازمان ملل سرزمین فلسطین را به طور رسمى بین یهود و عرب بخش کرده و بزرگ ترین خیانت را در حق مسلمانان روا داشته است. پس از چند روز آقاى کاشانى که تازه از تبعیدگاه بازگشته بوده نخستین بیانیه سیاسى خود را خطاب به مسلمانان جهان صادر کرده و مردم مسلمان را به تظاهرات علیه سیاستهاى استعمارى فرا خوانده است. در روز یک شنبه 20 دى ماه 1326 بیش از سى هزار نفر از مردم تهران به دعوت آقاى کاشانى در مسجد امام خمینى (سلطانى) تهران شرکت جسته و مخالفت خود را با این حرکت ننگین و صهیونیستى اعلام داشته اند.

صهیونیستها در دلِ سرزمینهاى اسلامى گام به گام به پیش مى روند تا این که در قلب امت اسلامى آشیانه فساد و کانون تباهى آفرین را بنیان مى نهند و دولت غاصبانه اسرائیل را تشکیل مى دهند. کاشانى بیدار به بیدارگرى

 

 

( 278 )

مى پردازد و مردم را از این مصیبت بزرگ مى آگاهاند و مردم را به صحنه مى کشد و اعتراض مردمى مسلمانان را به گوش جهانیان مى رساند و علیه صهیونیست جهانى و دستان آلوده استعمارى به سخنرانى مى پردازد.

در خرداد ماه 1327 که اولین جنگ اسرائیل و اعراب آغاز مى شد36 شمار زیادى از جوانان پرشور به رهبرى فدائیان اسلام اعلام آمادگى مى کنند تا براى دفاع به فلسطین بروند. گروهى شمار داوطلبان را 5000 هزار نفر ذکر کرده اند.37 و در این اجتماع اعلامیه آقاى بروجردى علیه صهیونیست پخش شده است.38

پیش از این اجتماع و حرکت ضدصهیونیستى در 25 خرداد 1327 منزل آقاى کاشانى به دستور عبدالحسین هژیر نخست وزیر وقت به محاصره درآمده که با قیام و حرکت مردم مسلمان رو به رو شده است.39 در روز 15 بهمن 1327 به سوى شاه تیراندازى شده و ایادى رژیم انگیزاننده اصلى این رخداد را آقاى کاشانى دانسته40 و در شب 17 بهمن 1327 وى را بازداشت و به قلعه فلک الافلاک خرم آباد زندانى و از آن جا به لبنان تبعید کرده اند.

امام خمینى خاطره اى را مربوط به زمان حضور آقاى کاشانى در قلعه فلک الأفلاک از روح الله کمالوند نقل مى کند که در خور توجه است و نشان مى دهد شجاعت عالم بیدار سید ابوالقاسم کاشانى و پریشان گویى ایادى رژیم و نگرانى آنان را از وارد شدن علماى دین در عرصه سیاسى:

(مرحوم آقاى کاشانى رحمه الله را که تبعید کرده بودند به خرم آباد و محبوس کرده بودند در قلعه فلک الافلاک… مرحوم حاج آقا روح الله گفتند که: من از این رئیس ارتش که در آن جا بود خواهش کردم که: من را ببرد خدمت مرحوم آقاى کاشانى. قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان… آن شخص شروع کرد صحبت کردن و رو کرد به آقاى کاشانى که آقا! شما چرا خودتان

 

 

( 279 )

را (قریب به این معانى) به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت مى کنید؟ سیاست شأن شما نیست چرا شما دخالت مى کنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقاى کاشانى فرمودند: (خیلى خرى) شما نمى دانید که این کلمه در آن وقت مساوى با قتل بود. ایشان گفتند: (تو خیلى خرى اگر من دخالت در سیاست نکنم کى دخالت بکند؟)41

پس از دستگیرى آقاى کاشانى آژانس صهیونیسم در تهران به تکاپو مى افتد و شمار بسیارى از یهودیها را به فلسطین اشغالى مى کوچاند. از سال 1328 تا آن پایان چهار هزار نفر و تا نیمه خرداد 1329 شصت هزار نفر به فلسطین اشغالى برده شده اند.

دولت ایران از این مجالس پیش آمده بهره برده و در روز 14 اسفند 1368 / 15 جمادى الاولى 1369 دولت متجاوز و غیرقانونى اسرائیل را به رسمیت شناخته و در بیت المقدس سرکنسولگرى دایر کرده است.42

 

ربیع الاول 1368/ بهمن 1327

امام خمینى به خاطر بینش بلند و جایگاه والا در حوزه و آشنایى با رمز و راز مسائل سیاسى در نزد آقاى بروجردى که عالم آگاه و بسیار روشن بوده جایگاه بلندى مى یابد و در کارهاى مهم از جمله مسائل سیاسى با ایشان به رایزنى مى پرداخته است:

(بر اثر قضایاى سیاسى که در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما [امام] مأمور شد با شاه صحبت کند. نظر مراجع و علما این بود نماینده اى باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسى غیر از حاج آقا روح الله (حضرت امام خمینى)

 

 

( 280 )

بر نمى آید و ایشان هم طى دو ملاقاتى که با شاه انجام دادند حسابى بر نقطه نظرات مراجع و علما تأکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاستهایش هشدار دادند.)43

شاه پس از بهمن ماه 1327 که از ترور جان سالم به در مى برد بر آن مى شود مجلس مؤسسان را تشکیل دهد و بر حوزه قدرت خود بیفزاید شاه که با دستگیرى و تبعید آقاى کاشانى و سرکوب مؤمنان و مسلمانان پرشور به گمان خود بازدارنده ها را از سر راه خود برداشته بوده براى آگاهى از نظر آقاى بروجردى درباره تشکیل مجلس مؤسسان و… دکتر اقبال وزیر کشور وقت را به قم فرستاده است.44

امام در جلسه اى خطاب به وزیر کشور مى گوید:

(ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلى در قانون اساسى را نمى دهیم زیرا این گونه تغییر افتتاحیه اى جهت دستبرد اساسى به قوانین موضوعه این کشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد که هر وقت هر طور که سیاست و منافع او اقتضا مى کند در قانون اساسى دست ببرد و طبق اغراض و امیال خود قانونى را ملغى و قانون دیگرى را جعل نماید.)45

پس از این جلسه دکتر اقبال به حضور آقاى بروجردى رسیده و به ایشان اطمینان داده که مجلس مؤسسان هیچ گونه دست یازى به قانونهاى مربوط به دیانت اسلام نخواهد کرد و با این شرط آقاى بروجردى موافقت کرده است.

پس از پخش این خبر امام و شمارى از فضلاى حوزه در نامه اى به تاریخ 22 جمادى الاولى 1368/ 3 فروردین 1328 این موضوع را از ایشان پرسیده اند و آقاى بروجردى با همان شرط موافقت خود را با مجلس مؤسسان اعلام کرده است.46

 

 

 

( 281 )

 

اول جمادى الاولى 1368/ 10 اسفند 1327

در این تاریخ نگارش رساله (لاضرر) امام خمینى به پایان رسیده است. قاعده لاضرر با این که قاعده فقهى است اما امام آن را در بحث اصول فقه در بخش براءت مورد بحث قرار داده است. و امام خمینى این بحث را در دوره اول درس خارج اصول فقه خود تدریس کرده است. این رساله در ضمن الرسائل امام و به تازگى از سوى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام با تحقیق جدید منتشر شده است.

 

11 رمضان 1368 / 15 تیر ماه 1328

در این برهه حضرت امام کتاب انوار الهدایه را در روستاى درکه شمیران به انجام رسانیده است. این کتاب تعلیقه اى است بر مباحث عقلى کفایه که از جلد دوم آن مباحث قطع و سپس شک و اصول عملیه آغاز مى شود.

این کتاب نتیجه دوره اول خارج اصول امام خمینى است. درس خارج اصول فقه (مباحث عقلى) را امام در آغاز به درخواست آقایان: منتظرى و مطهرى شروع کرده47 و سپسها شمارى به این جمع پیوسته اند.مباحث الفاظ توسط آقاى بروجردى تدریس مى شده است. و در آغاز کتاب انوار الهدایه نیز امام اشاره مى کنند که آنچه در هنگام بحث به ذهنم رسیده در این جا آورده ام.48

با توجه به تاریخ نگارش انوار الهدایه گویا شروع درس خارج اصول فقه امام در سال 1367 یا آغازین روزهاى 1368 باشد و همزمان با آن منظومه و فصل نفس اسفار را نیز امام تدریس مى کرده است. گویا درس فلسفه امام تا دو سال پس از این تاریخ هم ادامه داشته است.

آقاى واعظ زاده خراسانى در این باره مى گوید:

(در سال 28[13] که من به قم آمدم مرحوم مطهرى همراه حضرات آقایان: منتظرى و حاج آقا رضا صدر و حاج آقا مهدى

 

 

( 282 )

حائرى یزدى فرزند آیت الله حائرى و چند تن دیگر به طور خصوصى اسفار ملاصدراى شیرازى را نزد امام مى خواندند. این درس از چند ین سال و پیش از آن آغاز شده بود و گویا تا دو سه سال دیگر هم ادامه داشت و بعداً تعطیل گردید و دیگر امام درس فلسفه نداشتند.)49

امام خمینى نیز در شرح حال خود در این باره نوشته است:

(پس از آمدن ایشان [آقاى بروجردى] به تقاضاى آقایان مثل: مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه باز ماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد.)50

شهرت امام در فلسفه تا آن حد بود که با وجود بودن استادان برجسته اى مانند علامه طباطبائى آقا روح الله کمالوند گفته است:

(در قم اگر کسى فلسفه بلد باشد حاج آقا روح الله است که او هم الآن تدریس فلسفه ندارد.)51

و شاید در همین سالهاى 1328 و بعد از آن بوده که شمارى از متحجران برخورد ناروا با فلسفه داشته و حتى کوزه آبى را که از آن آقا مصطفى آشامیده بود آب کشیده اند; چرا که پدرش فلسفه تدریس مى کرده است.52 یا شمارى از مقدسان کم مایه و کم خرد از رفتن به جلو حجره حضرت امام خوددارى مى کرده اند.53

امام به تدریس فلسفه ادامه مى داده تا این که در اسفار به قاعده (الواحد) (ان قلت قلت)هاى بسیار مطرح مى شود امام به این نتیجه مى رسد که بحث را تعطیل کند54 بویژه که احساس کرده بوده آقاى بروجردى تدریس فلسفه را به صلاح نمى داند.

 

 

 

( 283 )

احمد آقا خمینى از حرکتها و تلاشهاى ضد فلسفى آن زمان چنین گزارش مى دهد:

(مقدس مآبهاى متحجر حتى در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بینش امام را نداشتند متحجرین شرایط را جورى مهیا ساختند که وقتى مى خواستند کتاب (منظومه) را از جایى بلند کنند از انبر استفاده مى کردند و لمس کردن آن را نجس مى دانستند امام شکستن جوّ تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند. لذا وقتى در قم (منظومه) و (اسفار) تدریس مى کردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى متحجرین شکست بخورد به نظر من مبارزه امام با مقدس مآبها در درون حوزه از مسائل سیاسى و مبارزاتى مهمتر بود زیرا اگر سد متحجرین که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقاد نداشتند شکسته نمى شد امام هرگز نمى توانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوت و استحکام بردارند.)55

البته شخصیت امام براى بسیارى درخور احترام بوده و تعبد و تهجد ایشان را مى ستوده و مى گفته اند:

(یک نفر مدرس فلسفه باشد و این قدر تعبد داشته باشد در حوزه دیده نشده است.)56

به هر حال امام در حدود سالهاى 28 ـ 30 درس فلسفه را رها و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخته است. ابتدا در مسجد کوچکى که نزدیک سه راه موزه بوده [مسجد محمدیه] تدریس مى کرده و چون شاگردان زیاد شده اند به مسجد سلماسى رفته است.57

 

 

 

( 284 )

درس فقه و اصول مورد استقبال طلاب قرار گرفته و حتى فضلاى حوزه درس اصول ایشان را پر بار تر از درس اصول آقاى بروجردى مى دانسته اند; زیرا از جمله برجستگیهاى این درس نقدهاى عالمانه دقیق و موشکافانه امام بر میرزاى نائینى بوده که شمارى آن را بر نمى تابیده اند.58

 

پنج شنبه 13 ذى حجه 15/1368مهر1328

آقاى بروجردى حفظ کیان حوزه و سامان دهى آن را رسالت و وظیفه خود مى دانسته است. از این روى براى این مهم هیأتى را تشکیل داده و اعضاى آن هیأت را که از برجستگان و نخبگان حوزه بوده اند مأمور کرده است :

دیدگاهها و طرحهاى اصلاحى خود را براى اداره حوزه پس از رایزنى ارائه دهند و در طرحها و پیشنهادهاى خود مصالح حوزه را در نظر بگیرند.

از جمله اعضاى آن امام خمینى شیخ مرتضى حائرى داماد سید مرتضى مبرقعى حاج ریحان الله گلپایگانى آقاى سلطانى و…بوده اند.

جلسه هاى آنها هر شب در مدرسه حاج ملا صادق برگزار مى شده و آزمونهاى حوزه رتبه بندى هیأت ممتحنان تعیین درسهاى اصلى و جنبى در هر سطح و …جزو برنامه کارى آنان بود.59

ییکى از این جلسه ها در پنج شنبه 13 ذى حجه 1368 سال مورد گفت وگو برگزار شده است.60این هیأت گامهاى بلندى براى بِه سامانى حوزه برداشته و حتى درباره چگونگى گرفتن وجوهات پیشنهادى داشته که با مخالفت آقاى بروجردى روبه رو شده است.61

امام نقل مى کند: جلسه اى براى رایزنى در یک امر سیاسى در منزل ما با حضور آقایان: بروجردى حجت صدر و خوانسارى تشکیل شد و من در آن جلسه به آقایان گفتم:

(که شما قبل از هر کار تکلیف این مقدس نماها را روشن

 

 

( 285 )

کنید. با وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهاى شما را گرفته باشد.اینهایى که اسمشان (مقدسین) است نه مقدسین واقعى و متوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهاى شما را بسته اند. و اگر بخواهید کارى انجام بدهید حکومتى را بگیرید مجلسى را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود آنها شما را در جامعه ضایع مى کنند. شما باید قبل از هر چیز فکرى براى آنها بکنید.)62

گروهى گفته اند:این جلسه درباره مجلس مؤسسان بوده است. در این صورت مربوط به سال 27 و 28 مى شود.

در هر حال این فراز از سخن امام در آن برهه و در جلسه بسیار مهم سیاسى که بزرگ ترین و برجسته ترین عالمان شیعى در آ ن حضور دارند حساسیت امام را نسبت به مقدس نماها نه مقدسان واقعى که بازدارنده حرکتهاى صحیح و تعالى بخش و حیات آفرین بوده اند نشان مى دهد و حکایت از تیز نگرى امام و توجه آن حضرت به ژرفاى قضایا دارد.

 

ربیع /1369زمستان 1328

در این برهه عالمان دین و آگاهان و روشن ضمیران حوزه دین با جبهه بهائیت وابسته به صهیونیست جهانى درافتاده بوده اند. بهائیت به خاطر وابستگى همه سویه با صهیونیست جهانى در این مرز و بوم و در بین مسلمانان و دینداران به فتنه انگیزى مى پرداخته است. تلاش این گروه از آن جا حساسیت برانگیز بوده که همزمان بوده است با تشکیل دولت غاصب اسرائیل.

در این هنگامه از جمله عالمان بیدار و نقش آفرین علیه بهائیت و حساس به این گروه امام خمینى است.هنگامى در روزنامه ها و نشریه ها حادثه تلخ ربوده شدن دخترى مسلمان یزدى بازتاب مى یابد و نوشته مى شود:

 

 

 

( 286 )

بهایى رباینده دختر قصد دارد به زور در کراچى پاکستان با او ازدواج کند. ناآرامیهایى را در کراچى و نگرانیهایى را در ایران به بار مى آورد.گویا آقاى بروجردى اقدام در این باره را مصلحت نمى دانسته است; از این روى امام خمینى طى تلگرافى به وزیر خارجه وقت مى نویسد:

(علماى اعلام و اهالى شیعه کراچى تلگراف کرده {که} بهاییها دختر بچه اى را به نام فرخنده دهقان یزدى که سید و شیعه است ربوده و در پاکستان مى خواهند به ازدواج در آورند و در اثر اعتصاب عمومى دادگاه آن جا ازدواج را توقیف کرده {و} بهاییها به سفارت ایران تشبث کرده اند. لازم است فوراً دستور دهید سفارت از ازدواج غیر مشروع شدیداً جلوگیرى کند و دختر را از آنها بگیرد و به ایران مسترد و به اولیایش تحویل دهند. نتیجه را اطلاع دهید. روح الله الموسوى الخمینى.)63

مبارزه عالمان بیدار دین علیه فرقه استعمار ساخته بهائیت در سال 1334به بعد به اوج خود مى رسد و امام از جمله نقش آفرینان این حرکت بزرگ است.64

 

8جمادى الاولى 7/1369 اسفند 1328

در این تاریخ آقاى بروجردى نامه اى به آقاى فلسفى نوشته و در پایان یادآور شده است:

(فعلاً در ارتباط با موضوع پاکستان { ربوده شدن دختر ایرانى توسط شخص بهایى و نامه امام به وزیر امور خارجه ایران } صلاح حقیر نیست که به این عجله تلگرافى بفرستم.)65

هم ایشان در نامه اى دیگر به تاریخ 6 ذیحجه 1369 برابر با 8 شهریور 1328 به آقاى فلسفى مى نویسد:

( جوابى که داده اند دال بر این است که ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روى عمد است نه خطا و سهو… به هر تقدیر مذاکرات در این موضوعات را لغو و بیهوده مى بینیم.)66

رخداد مهم و سرنوشت ساز و ماندگار سال 1329 به هلاکت رسیدن رزم آرا است. رزم آرا به جرم خیانتهاى بى شمار به دست فرزندان قهرمان اسلام از پاى درآمد و پرونده ننگینش بسته شد.

این حادثه در روز 16 اسفند 17/1329 جمادى الاولى 1369 رخ داده است.67

از پاى درآمدن رزم آرا زمینه را براى تصویب قانون ملى شدن نفت فراهم کرده است. مجلس در 24 اسفند و نمایندگان مجلس سنا در 29 اسفند همان سال آن را به تصویب رسانده اند.68

این صفیر گلوله فرزندان قهرمان اسلام فدائیان اسلام و شجاعتها و گستاخیهاى آنان و تلاشهاى شبان و روزان آقاى کاشانى بود که مصدق را به اریکه قدرت رساند که متأسفانه دیرى نپایید از پشت خنجر زد.

 

جمعه نهم جمادى الاولى 1370/ 27 بهمن 1329

امام خمینى در این تاریخ رساله تعادل و ترجیح را در شهر قم مى نویسد و پاکنویس آن را در 23 رمضان 1370 / 6 تیرماه 1330 در محلات به انجام مى رساند.69

این رساله را امام در دوره اول درس خود نوشته و چنین استفاده مى شود که تدریس آن هم در سال 1370 بوده است.

این روش را بسیارى از علماء داشته اند که پس از درس به نگارش گفته ها و دیدگاههاى خود مى پرداختند. امام بر اساس همین روش پس از درس گفته ها و دیدگاههاى خود را یادداشت مى کرده و در مجال دیگر به بازنویسى و پاکنویس آن مى پرداخته است.

 

 

 

( 287 )

 

9 رمضان 1370 هـ.ق/ 7 تیرماه 1330

امام در این تاریخ نگارش رساله (استصحاب) خود را در شهر محلات به پایان مى رساند. این رساله محصول دوره اول خارج اصول امام است که جلد اول (الرسائل) را از صفحه 69 تا 358 در بر مى گیرد.

رساله دیگرى که در سال 1370هـ.ق. امام خمینى نگارش آن را به انجام مى رساند رساله (اجتهاد و تقلید) است. امام در این رساله براى نخستین بار به شرح از ولایت فقیه و حوزه اختیار آن سخن گفته است. این رساله در جلد دوم (الرسائل) هشتاد صفحه را به خود اختصاص داده است.

 

پنج شنبه 25 رمضان 1371 هـ.ق./27 خرداد 1331 هـ.ش

از آن جا بحث تعادل و ترجیح استصحاب اجتهاد و تقلید از بحثهاى پایانى کفایة الاصول است و رساله استصحاب را در رمضان 1370 امام به پایان رسانده شاید نگارش نخستین اجتهاد و تقلید پیش از ماه رمضان بوده است. گویا حضرت ایشان پس از رمضان 1370 در آغازین روزهاى سال 1371 دوره دوم خارج اصول خود را آغاز کرده که دستاورد این دوره به قلم خود ایشان به بازار اندیشه عرضه شده است. همچنین این دوره را شاگردان حضرت ایشان از جمله استاد سبحانى تقریر کرده اند. تهذیب الاصول نگاشته آقاى سبحانى و نیز جواهر الاصول تقریر آقاى لنگرودى و تنقیح الاصول تقریر شیخ حسین تقوى که از سال 1331 تا 1340هـ.ش. تدریس شده تقریر همین دوره اصول امام هستند.

امام همراه با تدریس خارج اصول فقه بر مبناى کفایة الاصول آخوند خراسانى به نگارش دیدگاههاى خویش پرداخته است و در دوره دوم وقتى به بحث طلب و اراده مى رسد و بحث جبر و اختیار مطرح مى گردد بر آن مى شود این بحث را رها کند; زیرا امکان بیان شایسته آن در بحث اصولى نبوده است. شاگردان امام از ایشان مى خواهند بحث را به گونه همه جانبه پى گیرد امام مى پذیرد70 و سپس

 

 

( 288 )

نتیجه این بحث را مى نگارد و پاکنویس آن را در روز پنج شنبه 25 رمضان 1371 در شهر همدان به پایان مى رساند و این رساله با نام: طلب و اراده نشر مى یابد.

امام در کتاب مناهج الوصول إلى علم الاصول دربردارنده بحث هاى جلد اول کفایة تدوین شده دور دوم خارج اصول هنگامى که به بحث جهت چهارم از بحثهاى اوامر در طلب و اراده مى رسد مى نویسد:

(ثم انّ مبحث (الطلب والارادة) بما هو علیه من طول الذیل لایناسب المقام ولهذا افرزتُه رسالةً مفردةً وترکته هاهنا حذراً من التطویل.)71

بحث طلب و اراده گرچه بحثى فلسفى است امّا امام خمینى آن را در دانش اصول بررسى کرده است.

 

1371/1331

در این سال امام خمینى همراه دو تن از دوستان و همفکران خود طرحى تهیه کرده که براساس آن موقوفات کشور مى باید زیر نظر یک تن از مراجع بزرگ تقلید اداره و در آمد آنها هزینه گردد. امام و یاران بر آن بودند این طرح به تأیید آقاى بروجردى برسد و پس از آن در مجلس شوراى ملى طرح شود که امید بود با پشتوانه هاى قوى که در مجلس داشتند مانند آقاى کاشانى و یاران وى به تصویب برسد.

اما در دستگاه آقاى بروجردى افرادى با دسیسه چینى جلوى این حرکت را که مى توانست بسیار براى حوزه مفید افتد و کارگشایى داشته باشد گرفتند.72

گویا در همین سال امام خمینى نامه اى به آقاى کاشانى مى نویسد و در آن از سیر کارها و برنامه ها و کارهاى اصلاحى انتقاد مى کند و از ایشان مى خواهد بنیه دینى نهضت را توانا سازد و کم تر به کار سیاسى بپردازد.

امام در یکى از سخنرانیهاى خود مى گوید:

(در خلال نهضت کاشانى و دکتر مصدق که جنبه سیاسى نهضت قوى تر بود در نامه اى به کاشانى نوشتم که: لازم است براى جنبه

 

 

( 289 )

دینى نهضت اهمیت قائل شود. او به جاى این که جنبه مذهبى را تقویت کند و به جنبه سیاسى چیرگى دهد به عکس رفتار کرد; به گونه اى که رئیس مجلس شوراى ملّى شد و این اشتباه بود. من از او خواستم براى دین کار کند نه این که سیاستمدار شود.)73

به این نامه در مورد دیگر نیز اشاره دارد.74 ولى خبرى از این نامه نیست.

در این دوره امام خمینى افزون بر انتقاد از کاشانى به دکتر مصدق نیز انتقاد مى کند هم از زاویه سیاسى و هم از زاویه اعتقادى.

از زاویه سیاسى هدف وى را خدمت مى داند و به عملکرد وى انتقادهایى وارد مى سازد که سخنان ایشان را نقل خواهیم کرد. اما از زاویه مذهبى امام بر این باور است که وى و دار و دسته اش هدف دینى را تعقیب نمى کردند و از آغاز بر جنبه ملى نهضت تکیه داشتند. ارزشهاى دینى را به تمسخر گرفتند; از این روى خدمتهاى آنان منجر به نفى مذهب و یا سست شدن آن مى شد که نتیجه آن ناخشنودى روحانیت و مذهبیان گردید.

1. امام درباره عملکرد سیاسى دکتر مصدق در تاریخ 57/8/16 مى گوید:

(قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او براى مملکت مى خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکى از اشتباهات این بود که آن وقتى که قدرت دستش آمد این [شاه] را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کارى براى او نداشت آن وقت هیچ کارى براى او نداشت بلکه ارتش دست او بود همه قدرتها دست او بود و این هم این ارزش [را] نداشت آن وقت…. غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد و یکى یکى وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتى استعفا دادند یک طریق قانونى براى شاه پیدا شد و آن که بعد از این که مجلس نیست تعیین نخست وزیر با شاه

 

 

( 290 )

است. شاه تعیین کرد نخست وزیر را. این اشتباهى بود که از دکتر واقع شد و دنبال او این مرد را دوباره برگرداندند به ایران. به قول بعضى که محمد رضا شاه رفت و رضاشاه آمد…)75

2. امّا از زاویه اعتقادى امام در 25 خرداد سال 60 جبهه ملى را که علیه لایحه قصاص برخاسته بود با اعلام حکم ارتداد گردانندگان در هم کوبید و پیشینه این گروه را به رهبرى مصدق در مخالفت با دین افشا کرد:

(و این جبهه ملى که بر ضد اسلام مى خواهد راهپیمایى راه بیندازد و مسلمانها هم بنشینند تماشا کنند که به ضد اسلام مقاله بنویسند و سَبّ اسلام را بکنند و حکم ضرورى اسلام را غیر انسانى بخوانند… شما مى فرمایید که آن کسى که دعوت مى کند به این که بیایید با این حکم غیر انسانى اسلام راهپیمایى کنید مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول الله بشود سبّ به قرآن بشود. این سبّ به قرآن است…. یک گروهى که از اولش باطل بودند. من از آن ریشه هایش مى دانم. یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتى که مرحوم آیت اللّه کاشانى دید که اینها خلاف دارند مى کنند و صحبت کرد. اینها کارى کردند که یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت اللّه گذاشته بودند. این در زمان آن بود [مصدق] که اینها فخر مى کنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکى از علماى تهران بودم که این خبر را شنیدم… من به آن آقا عرض کردم که: این دیگر مخالفت با شخص نیست این سیلى خواهد خورد و طولى نکشید که سیلى را خورد و اگر مانده بود سیلى را بر اسلام مى زد. اینها تفاله هاى آن جم

عیت هستند که حالا

 

 

( 291 )

قصاص را حکم ضرورى اسلام را غیر انسانى مى خوانند… جبهه ملى از امروز محکوم به ارتداد است….)76

شهید محلاتى این خاطره امام را در بیان خاطرات خود آورده و مى گوید: امام در منزل پدر خانم خود آقاى ثقفى بوده که این حرمت شکنى و بى ادبى را نسبت به آقاى کاشانى مى شنود.77

 

7 ذى حجه 1371/7شهریور 1331

محمد تقى خوانسارى از مراجع استادان امام و مدرسان بنام حوزه علمیه قم بوده است. او در مدرسه فیضیه اقامه نماز جماعت مى کرده است و بسیارى از بزرگان از جمله امام خمینى در نماز وى حاضر مى شده اند.78 آقاى خوانسارى از مخالفان پرشور دستگاه ستمشاهى بوده و از حرکت و قیام پرشور فدائیان اسلام پشتیبانى مى کرده است. فدائیان اسلام با وى در پیوند بوده اند و گاه و در هنگامه هاى مهم پس از نماز ایشان به سخنرانى علیه رژیم مى پرداخته اند. فدائیان اسلام در پناه آقاى خوانسارى در قم از پایگاه بسیار خوب و والایى برخوردار بوده اند تا این که یک سرى برخوردهایى بین آنان و پیرامونیان آقاى بروجردى رخ داده و همین سبب شده است آن گونه که باید و شاید نتوانند در قم به تلاش بپردازند ناگزیر قم را ترک کرده اند.79

آقاى خوانسارى با آقاى کاشانى نیز پیوند نزدیک داشته و در دوران نهضت ملى شدنِ نفت با ایشان همکارى مى کرده و در عرصه هاى سیاسى حضور چشم گیر داشته است. در تاریخ سه شنبه 20 آذر 1330 اطلاعیه اى براى شرکت در انتخابات مجلس هفدهم صادر مى کند.80

آقاى کاشانى هرگاه به قم مشرف مى شده وارد بر آقاى خوانسارى مى شده است. از این دیدارها عکسهایى نیز وجود دارد. در یکى از این عکسها حضرت امام نیز در کنار آن دو بزرگوار دیده مى شود.

 

 

 

( 292 )

آقاى خوانسارى در هفتم ذیحجه 1371 در شهر همدان چشم از جهان فرو بسته و جنازه وى به قم انتقال داده شده است. در هنگام ورود جنازه آقاى خوانسارى امام احساس مى کند آقاى بروجردى گویا قصد آن ندارند که در تشیع جنازه شرکت بجویند.

امام دست به کار مى شود و زمینه را براى شرکت گروهى از سوى آقاى بروجردى در استقبال تشییع جنازه آماده مى کند و این زمینه سازى سبب مى شود که ایشان گروهى را براى این منظور گسیل بدارد و خود آقاى بروجردى نیز بر جنازه نماز بگزارد 81 بدون این که کوچک ترین بى احترامى به ایشان بشود.

امام خمینى با این حرکت هم در جهت بزرگداشت آقاى خوانسارى کوشیده و هم از سست شدن موقعیت آقاى بروجردى جلوگیرى کرده است.

 

25 ربیع الثانى 1372/22 دى ماه 1331

در سال 1331هـ.ش. آقاى سید على اکبر برقعى همکار حکمى زاده در مجلّه همایون گرایاى به وهابیت به کنفرانس صلح و دین رفته بوده و در بازگشت توده ایها در قم به استقبال از وى پرداخته و شعارهایى علیه آقاى بروجردى و اسلام سرداده اند. این حرکت باعث شده که احساسات مردم برانگیخته شود و به رویارویى با توده ایهاى شاه ساخته برخیزند.

براى این جمع آقایان: تربتى و شهید محلاتى جلوى صحن سخنرانى کرده اند و بین دو طرف درگیرى پدید آمده و یک نفر کشته شده است*. وقتى که جمعیت پیش آقاى بروجردى مى روند ایشان مى گوید: بروید پیش حاج آقا روح الله خمینى. شهید محلاتى همراه با جمعیت و خبرنگار نشریه ترقى نزد امام مى روند و این نشریه با امام گفت وگویى در این باره انجام مى دهد که در شماره 32 بیست و دوم دى 1331 نشر مى یابد.82

این نشریه با عنوان (ملاقات با نماینده رسمى حضرت آیت اللّه العظمى حاج

 

 

( 293 )

آقا حسین بروجردى) چنین گزارش مى دهد:

(ساعت دو بعد از ظهر براى مصاحبه به اتفاق آشیخ فضل اللّه محلاتى به در منزل آیت اللّه بروجردى رفته و ایشان چون حالشان مساعد نبود از این لحاظ فرمودند اگر نظریه مرا مى خواهید نزد آقاى سید حاج روح الله خمینى نماینده رسمى من در این مورد بروید. لذا من به منزل آقاى خمینى رفته و پس از تعارفات معمولى تقاضاى خود را به ایشان عرض کردم و معظم له فرمودند: نظریه آیة اللّه العظمى این بوده که باید برقعى از قم که شهر مذهبى است خارج [شود]….)83

بعد از چند روز على اکبر برقعى را به یزد تبعید کردند و غائله پایان یافت. گروهى خواستند از این واقعه علیه دولت مصدق استفاده کنند که آقاى بروجردى با دوراندیشى جلوى آن را گرفت و از دولت حمایت کرد. شاید سخنان آقاى بروجردى در سر درس در تجلیل از دولت مصدق در این باره باشد:

(من از رئیس دولت که دارد به مملکت خدمت مى کند هیچ شکایتى ندارم. او با این که مشاغل فراوان دارد با من تماس گرفت و من هر چه گفتم آن را انجام داد… طلاب مشغول کار خود باشند و غائله را دنبال نکنند.)84

این واکنش آقاى بروجردى سبب مى شود که مصدق قانونى را از تصویب بگذراند که هر کس به شخص اول روحانیت که مرجع تقلید عمومى است توهین کند بدون شاکى خصوصى از 3 ماه تا یک سال زندان دارد. این قانون را دکتر مصدق در 18 اردیبهشت 1332 ابلاغ مى کند.85

امام در رخدادهاى مهم از سوى آقاى بروجردى به بست و گشاد کارها مى پرداخته است از جمله حادثه اى که در مشهد رخ داده بوده امام از سوى آقاى بروجردى با اختیارات تام به آن جا مى رود و قضیه را از نزدیک پى گیرى و حل

 

 

( 294 )

مى کند و در نهاوند نیز مشکلى پیش مى آید امام از طرف ایشان براى حل مشکل مى رود و یا زمانى که آقاى بروجردى براى زیارت به مشهد سفر مى کند امام از سوى ایشان مراجعات و امور مالى بیت ایشان را بر عهده مى گیرد.86

 

شعبان 1373 / فروردین 1333

امام خمینى در تاریخ شعبان 1373 نگارش رساله تقیه را که در درس خارج از آن به شرح بحث مى کند به پایان مى رساند. ایشان از نگارش این رساله به مناسبتى در کتاب طهارت یاد مى کند.87

 

24 شوال 1373/ 5 تیر 1333

در این تاریخ نگارش کتاب مناهج الوصول الى علم الاصول امام به پایان مى رسد این اثر گزیده اى از مباحث الفاظ خارج کفایه در دوره دوم اصول ایشان است که پس از درگذشت ایشان چاپ و منتشر شده است. این کتاب و انوار الهدایه در مجموع نتیجه بحث خارج اصول ایشان در دو دوره است که هر یک بخشى از مباحث را در بردارد.

 

10 ذى حجه 1373/ 19 مرداد 1333

در این تاریخ جلد اول طهارت امام به پایان مى رسد.

 

7 ربیع الثانى 1375 / 1 آذر 1334

در روز 25 آبان 1334 علا ترور شده و در پى این ترور نافرجام مظفر ذوالقدر را دستگیر کرده اند. و در روز اول آذر سید مجتبى نواب و دو تن از یارانش و ششم آذر خلیل طهماسبى و هفتم آذر سید عبدالحسین واحدى در اهواز دستگیر شده اند.اینها نیروهاى اصلى و نقش آفرین فدائیان اسلام بوده که

 

 

( 295 )

یکى پس از دیگرى دستگیر شده اند.88 نشانه ها و حال و روز حکایت از آن داشته که این اشخاص به جوخه اعلام سپرده مى شوند.از این روى امام خمینى دست به کار مى شود تا مگر این که جلوى این حرکت شوم را بگیرد. به سه تن از رجال کشور: قائم مقام رفیع بهبهانى و صدرالاشراف نامه هایى مى نویسد. امّا به جز یکى دیگران پاسخ نمى دهند و تلاش امام به نتیجه نمى رسد.89 و رهبران فدائیان اسلام در 21 دى ماه پس از یک محاکمه فرمایشى به شهادت مى رسند.

 

7 جمادى الاولى 1375/ 30 آذر 1334

در هفتم جمادى الاولى 1375 حاشیه امام خمینى بر عروة الوثقى سید کاظم یزدى به پایان مى رسد و پس از آن تعلیقه اى بر وسیلة النجاة سید ابوالحسن اصفهانى دارد که تاریخ دقیق آن روشن نیست. گویا همین تعلیقه زمینه اى شده که امام در بورسیاى ترکیه تحریر الوسیله را بنویسد.

 

22 ربیع الاول 1376/5 آذر 1335

جلد دوم کتاب طهارة امام خمینى که درباره دماء ثلاثه است در 22 ربیع الاول به پایان مى رسد.

 

جمادى الثانى 1376/ دى ماه 1335

در کتاب: رجال قم و بحثى در تاریخ آن نوشته سید محمد مقدس زاده شرح حال امام خمینى و آثار ایشان آمده است.

نویسنده از امام به عنوان یکى از مدرسان برجسته حوزه علمیه قم نام مى برد:

(روح الله خمینى (حاج آقا روح الله) از اساتید درجه اول امروز حوزه علمى قم [است]… امروز هر چند به مجلس درس حضرت آیت الله بروجردى حضور مى یابد خود نیز از اساتید

 

 

( 296 )

عالى فقه و اصول به شمار مى رود. سابقاً در بعض ایام هفته خصوصاً روزهایى که دروس معمولى تعطیل مى شد مباحث اخلاقى را در ایوان مدرسه فیضیه مطرح مى فرمود و طلاب علوم دینى و دانش پژوهان از محضرشان مستفیض مى شدند….)90

 

11 شعبان 1376/ 21 اسفند 1335

در یازده شعبان 76 جلد سوم کتاب الطهارة (درباره تیمم) امام به پایان رسیده است.

 

12 شعبان 1376/ 22 اسفند 1335

سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوى از آغازین روزهاى سال 1335 کار خود را آغاز کرده قانون آن در 10 بهمن از مجلس سنا و در 23 اسفند 1335 از تصویب مجلس شوراى ملى گذشته است. در 22 اسفند 1335 توسط دایره ایلات و مذاهب این سازمان نخستین گزارش تحلیل از حوزه علمیه قم تهیه مى شود. در این سند آقاى بروجردى به عنوان مرجع اول شناخته شده که درسى پرجمعیت داشته که در آن هزار و سیصد طلبه شرکت مى جسته اند.

از این شمار هزار نفر کم وبیش شاگردان همیشگى و ثابت درس ایشان بوده اند. در همین گزارش شهریه طلاب نیز بازتاب یافته کم ترین شهریه صدوبیست ریال و بیش ترین آن چهار صد و پنجاه ریال. در این گزارش مراجع و مدرسان درجه دوم حوزه نیز نام برده شده اند و شمار شاگردان حوزه نفوذ کلام و محل اقامه نماز جماعت آنان روشن شده است. بر اساس این گزارش پس از آقاى بروجردى امام خمینى بیش ترین شاگرد را داشته است در حدود پانصد نفر:

(آقاى حاج آقا روح اللّه خمینى که از لحاظ درس حایز اهمیت است در حدود 500 نفر منطقه نفوذ تقلید ایالات مرکزى و غرب ایران.)

 

 

 

( 297 )

امام آقاى سید محمد حسین طباطبایى و… جزو کسانى معرفى شده اند که به مسائل اجتماعى علاقه مند بوده اند. در این گزارش آمده که تمام علما و مدرسان مخالف کمونیسم هستند ولى به دستگاه حاکمه کشور هم اعتقادى ندارند.91

این گزارش به خوبى جایگاه علمى و سیاسى امام را در آن برهه نشان مى دهد و روشن مى کند که پاره اى حرکتهاى رژیم و دیدارهاى دست اندرکاران بلند پایه رژیم با علما و مراجع قم براساس این گزارش بوده است و آنان از پیش نیروهاى ذى نفوذ و کارا را شناسایى کرده اند.

 

19 ذى قعده 1379/ 26 اردیبهشت 1339

در این تاریخ لایحه تحدید مالکیت که از آذر 1338 مطرح شده بوده و آقاى بروجردى با آن مخالفت کرده در راستاى اصلاحات ارضى با اصلاحاتى در 39/2/26 از تصویب مجلس سنا گذشته اما مسکوت مانده است.92 شاه در نامه اى به آقاى بروجردى برخلاف معمول ایشان را (حجة الاسلام) خوانده و یادآور شده است:

(اصلاحات ارضى در دیگر ممالک اسلامى اجرا شده است و ما دستور دادیم قانون اصلاحات ارضى مثل سایر ممالک اسلامى اجرا شود.)

آقاى بروجردى از امام و چند تن از بزرگان حوزه دعوت کرد تا در این باره رایزنى کنند. شمارى جرأت اظهار نظر در جمع را نداشتند و شمارى نیز ناراحت شدند. ولى امام خمینى در جمع گفته است:

(شما به شاه بنویسید: (ما دستور دادیم) بر خلاف قانون اساسى است کشور مشروطه است و مجلس دارد.)

در نتیجه آقاى بروجردى در نامه اى به شاه نوشته است:

(در سایر کشورها اول جمهورى اعلام شده و بعد اصلاحات.)93

 

 

 

( 298 )

این قانون تا پس از درگذشت آقاى بروجردى مسکوت ماند.

 

شنبه 8 جمادى الاولى 1380/ 7 آبان 1339

در این زمان نگارش کتاب مکاسب محرمه امام خمینى به پایان مى رسد. ایشان پس از تدریس مکاسب به تدریس کتاب بیع مى پردازد که نگارش آن در نجف بوده است.

 

13 شوال 1381 / 10 فروردین 1340

در 13 شوال آقاى بروجردى مرجع بزرگ تشیع به رحمت ایزدى مى پیوندد. به این مناسبت کسانى که در آستانه مرجعیت قرار داشته اند به طور معمول مجلس ختم گرفته اند; امّا امام خمینى با این که زبانزد خاص و عام بود براى پرهیز از شائبه مرجعیت در آغاز مجلس ختمى براى ایشان نگرفته ولى به اصرار دوستان و شاگردان در روز شهادت امام صادق(ع) مجلس ختم از سوى ایشان برگزار شده است.94

دورى گزیدن امام از نام و عنوان مرجعیت در حالى بوده که به گزارشهاى گوناگون از جمله به گزارش کیهان در 12 فروردین 1340.

درس امام پرشکوه ترین درس و با جمعیت بسیار بیش از چهارصد نفر بوده است.95

آنچه تاکنون درباره سالشمار زندگى امام ذکر شد از تولد تا سال 1340هـ.ش. بود.

امّا از سال 1340 تا 1368 که به دیار باقى شتافت بویژه رستاخیز و خیزش بزرگ سال 1342 و دوران پیش از پیروزى انقلاب نیاز به بررسى اسناد و مدارک بسیار دارد و باید در مجالى فراخ تر به آن پرداخت.

 

( 299 )
 

پى نوشتها:

1. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) محمد حسن رجبى117/ مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
  2. مجله (کیهان اندیشه) شماره 5/29.
  3. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج39/1.
  4. (آثار الحجه) ج45/2.
  5. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)118/ به نقل از: مجله (تحقیقات اسلامى) شماره 1 و50/2.
  6. (گفت وگو با استادان فارسى) همراه مجلّه دانش شماره 24 و 20/25 ـ 22 رایزنى فرهنگى سفارت جمهورى اسلامى ایران اسلام آباد.
  7. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) فردوست ج95/1 109 مؤسسه اطلاعات.
  8. (صحیفه نور) رهنمودها و سخنرانیهاى امام خمینى ج51/5 وزارت ارشاد.
  9. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) ج82/1.
  10. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج187/2 مؤسسه خیریه امام رضا(ع).11. (صحیفه نور) ج34/3.
  12. (آن چه گذشت. نقشى از نیم قرن تکاپو) دکتر عبدالهادى حائرى34/ معین تهران.
  13. (آداب الصلوة) امام خمینى به اهتمام سید احمد فهرى 60/ آستان قدس رضوى.
  14. (گنجینه دانشمندان) محمد شریف رازى ج242/1.
  15. (اربعین حدیث) امام خمینى حدیث اول.
  16. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 87/44.
  17. (از نیما تا روزگار ما) یحیى آرین پور ج68/3 زوار.
  18. (شهید مطهرى افشاگر… ) على ابوالحسنى (منذر) 307/ انتشارات اسلامى
 
 
 
( 300 )
وابسته به جامعه مدرسین. 19. همان 306/.
  20. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ87/44.
  21. مجلّه (حضور) شماره 7/1 مصاحبه با احمد خمینى.
  22. (کشف الاسرار) امام خمینى7/.
  23. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج187/2.
  24. (شرح حدیث جنود عقل و جهل) امام خمینى12/ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
  25. همان 13/.
  26. مجلّه (حضور) شماره 8/1.
  27. (بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج99/1.
  28. (گنجینه دانشمندان) ج347/1.
  29. مجله (حضور) شماره 5/1.
  30. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى)175/ سند 534 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
  31. مجلّه (حوزه) شماره 62/55 مصاحبه با آیت اللّه فاضل لنکرانى.
  32. (آثار الحجة) ج131/1; (زندگى رجال و مشاهیر ایران) ج196/1.
  33. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج80/1 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
  34. فصلنامه (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 193/7 ـ 194.
  35. (گنجینه دانشمندان) ج249/1.
  36. فصلنامه (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 193/7.
  37. (انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن) عباسعلى عمید زنجانى429/.
  38. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)236/.
  39. (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 195/7.
 
 
 
 
( 301 )
40. همان 68/. 41. (صحیفه نور) ج216/13.
  42. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)169/.
  43. فصلنامه (حضور) شماره 9/1.
  44. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)230/.
  45. (بررسى تحلیلى از نهضت امام خمینى) ج123/1.
  46. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)231/.
  47. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران) به اهتمام سید حمید جاوید موسوى71/ مقاله حکیم فرزانه انتشارات صدرا.
  48. (انوار الهدایه) امام خمینى ج29/1 مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
  49. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران)110/.
  50. فصلنامه (حضور) شماره 5/1.
  51. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج91/1.
  52. (صحیفه نور) ج89/21.
  53. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 93/44.
  54. همان شماره 55/55.
  55. فصلنامه (حضور) شماره 9/1.
  56. (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى) ج11/3 پیام آزادى.
  57. مجلّه (حوزه) شماره 57/55.
  58. (سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى) ج40/5.
  59. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 44/44.
  60. همان106/.
  61. همان 44/.
  62. (ولایت فقیه) امام خمینى123/ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
 
 
 
 
( 302 )
63. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)233/ سند 11. 64. مجلّه (کیهان اندیشه) شماره 8/29.
  65. (خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفى)487/ سند 43.
  66.همان198/ 488 سند 44.
  67. (آن چه گذشت…) 104/ 106. در آن زمان به این مناسبت مجلّه توفیق این شعر را منتشر کرده است:
  به على گفت خانمش روزى
  رفت و افتاد ناگهان لب حوض
  68. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)153/.
  69. (الرسائل) امام خمینى ج92/2 مؤسسه اسماعیلیان.
  70. رساله (طلب و اراده) امام خمینى مقدمه.
  71. (منهاج الوصول الى علم الاصول) ج242/1.
  72. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)227/.
  73. (در جستجوى راه از کلام امام) دفتر پنجم 23/ امیرکبیر.
  74. مجلّه (تاریخ و فرهنگ معاصر) شماره 6 ـ 242/7.
  75. (صحیفه نور) ج36/3.
  76. همان ج14/15 15 19.
  77. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)28/.
  78. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 89/44.
  79. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران)129/.
  80. مجلّه (حکمت) سال اول شماره 38/12 ویژه آیت اللّه خوانسارى.
  81. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 55/44.
  * امام خمینى گویا در سخنرانى 59/4/29 خود به همین جریان اشاره دارد که مى گوید:
  (ما چقدر سیلى از این ملیت خوردیم. من نمى خواهم بگویم که در زمان
 
 
 
( 303 )
ملیت در زمان آن کسى که این همه از آن تعریف مى کنند چه سیلى به ما زد آن آدم. من نمى خواهم بگویم که طلبه ها مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان همان طور که در زمان پهلوى بستند که من و آقاى [مرتضى] حائرى بالاى سر این جوانهائى که از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند رفتیم و اطباء جرأت نمى کردند بنویسند این زخمى شده است….) 82. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)29/.
  83. ماهنامه (ترقى) شماره 4/32.
  84. (سیماى استاد در آئینه نگاه یاران)131/ مقاله واعظ زاده خراسانى; مجله (حوزه) شماره 43 ـ 226/44 مصاحبه آقاى واعظ زاده خراسانى.
  85. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتى)30/.
  86. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 43/44 مصاحبه با سلطانى طباطبایى.
  87. (کتاب الطهاره) امام خمینى ج59/2 اسماعیلیان.
  88. (نهضت روحانیون ایران) ج209/2.
  89. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)237/.
  90. (رجال قم و بحثى در تاریخ آن) سید محمد مقدس زاده 117/.
  91. (مطالعات سیاسى) دفتر دوم 394/ ـ 396; (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد) جواد منصورى ج1 سند شماره 2/12 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
  92. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى) 238/.
  93. مجلّه (حوزه) شماره 43 ـ 110/44.
  94. (خاطرات آیت اللّه طاهرى خرم آبادى) ج117/1.
  95. (نهضت امام خمینى) سید حمید روحانى ج759/2 سند شماره36 به نقل از کیهان شنبه 12فروردین ماه1340شماره5220.